پرسش – معنی وحدت عالم انسانی در بهائیت چیست؟

پرسش

معنی وحدت عالم انسانی در بهائیت چیست؟

پاسخ نخست

اگر منظور آن است که همه ی ما فرزندان آدم و ‏حوا هستیم و خداوند آفریده ی ماست و به همه ی ما انسان ها- چه مؤمن و چه ‏کافر- روزی می دهد و دوست دارد که تمامی انسان ها رو به خدا بیاورند و او ‏را بپرستند و از بدی ها دوری کنند و قدر و قیمت انسانی خویش را بازشناسند، ‏سخن جدید و حرف نوی نیست که بهائیت بخواهد به آن ببالد. این، آموزه ی ‏تمامی ادیان الاهی است. چنان که عبدالبهاء اعتراف می کند: ‏ 
اساسي كه جميع پيغمبران گذاشتند آن اساس بهاء الله است و آن اساس وحدت عالم انساني است. آن ‏اساس محبت عمومي است ، آن اساس صلح عمومي بين دول است. ‏ 
‏(خطابات، ج 2، ص 286)‏ 
امروز هركسي به وحدت بشر خدمت كند در درگاه احديت مقبول است؛ زيرا جميع انبياي الهي در وحدت ‏عالم انساني كوشيدند و خدمت به عالم انساني كردند، زيرا اساس تعاليم الهي وحدت عالم انساني است. ‏حضرت موسي خدمت به وحدت انساني نمود، حضرت مسيح وحدت عالم انساني را تأسيس كرد ، ‏حضرت محمد اعلان وحدت انساني نمود . انجيل و تورات و قرآن اساس وحدت انساني تأسيس نمودند. ‏شريعت الله يكي است و دين الله يكي و آن الفت و محبت است. حضرت بهاء‌الله تجديد تعاليم انبياء فرمود. ‏‏(خطابات ، ج 1، ص 18 و 19)‏ 
از قضا سخنان جناب عبدالبهاء بسیار راه گشاست و پاسخ گوی آن چیزی است که جناب ایران در پی آن ‏است. دوست عزیز توجه داشته باشید که جناب عبدالبهاء از پیامبران سخن می گوید از تعالیم الهی حرف ‏می زند، از موسی و مسیح و محمد و انجیل و تورات و قرآن دلیل می آورد. بنابراین تکلیف کافران و ‏مشرکان و بت پرستان روشن است. تکلیف دشمنان خدا و پیامبران و مخالفان ادیان الهی و آسمانی روشن ‏است. لابد نمی فرمایید که باید کافران را هم همانند مؤمنان دوست بداریم. البته برای هدایت آنان دعا و ‏کوشش می کنیم؛ اما اگر با کسانی رو به رو شدیم که به هیچ روی حاضر نشدند حرف حق را بشنوند و ‏علاوه بر آن، به دشمنی و سرکوب یکتاپرستان برخاستند و بدتر از آن به نوامیس و اموال تجاوز کردند، چه ‏باید بکنیم؟ باز هم باید بگوییم: همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار؟ به هر صورت نخست از شما ‏دوست عزیز خواهش می کنم منظور از وحدت عالم انسانی را روشن بفرمایید. ‏ 
بد نیست در پایان این گفتار این مطلب را هم بیفزایم که جناب عبدالبهاء در بیان وحدت عالم انسانی دچار ‏تناقض گویی عجیبی شده است. چون در یک جا دیگر می گوید: ‏ 
از جمله اين تعاليم وحدت عالم انساني است، اين در كدام كتاب است ؟، نشان بدهيد و صلح عمومي ‏است، اين در كدام كتاب است؟ و دين بايد سبب محبت و الفت باشد، اگر نباشد عدم دين بهتر است، اين ‏در كدام كتاب است؟ (خطابات بزرگ ص 191)‏ 

پاسخ دیگر


محمدعلي (غصن اکبر) نيز به تلافي، غصن اعظم(جناب عبدالبهاء) را رئيس المشركين گفته، ابليس لقب ‏داد.( توقیعات مبارکه ی شوقی افندی ( معروف به لوح قرن ) جلد یکم ص 103 و رحیق مختوم ص 87 )‏ 
بار ديگر سركار آقا (جناب عبدالبهاء) برخلاف تعلیم و توصیه ی پدر، برادر و مريدانش را با القاب:‏ 

‏ «پشه» و «سوسك» و «كرم خاكي» و «خفاش» و «جغد» و «كلاغ» و «روباه» و «گرگ» و . . . ‏ 

باقي درندگان و خزندگان موذی مفتخر ساخت و خويشتن را بلبل و طاووس ناميد.( مکاتیب جلد یکم ص ‏‏442 و 443 و نیز مکاتیب جلد دوم ص 234 و الواح وصایا چاپ مصر ص 9 و توقیعات مبارکه جلد یکم ص 132)‏ 
توجه داشته باشید که همین جناب عبدالبهاء دیگران را چنین اندرز می دهد:‏ 
چرا بگويم اين موسوي است و او عيسوي است اين محمدي است ، او بودايي است اينها دخلي به ما ‏ندارد. خداوند همه را خلق كرده و تكليف ماست كه به كل مهربان باشيم ، اما مسائل عقايد راجع به ‏خداست و او در روز قيامت مكافات و مجازات دهد،‌ خداوند ما را محتسب آنها قرار نداده است. (خطابات ‏ج 2، ص 284) ‏ 
گیرم که محمد علی گبر و بی دین، این، دخلی به جناب عبدالبهاء ندارد که برادرش را با این القاب زشت ‏مورد حمله و هجمه قرار دهد. تکلیف ایشان است که به کل مهربان باشند و مسائل عقاید را به قیامت ‏واگذار کنند و مجازات و مکافات برادر پیمان شکن را از خدا بخواهند و تازه اگر بخواهند به اصل تعلیم ‏وحدت عالم انسانی عمل کنند، باید برادر را چون آهوی ختن بدانند همان لقب بلبل و طاووس را که به ‏خود داده اند، به او هم بدهند. نه آن که او را گرگ بخوانند. مگر قرار نبود گرگ خون خوار را غزال ‏بپنداریم؟ ‏ 

پاسخ دیگر

تعلیم وحدت عالم انسانی را از منظرهای گوناگون می شود نگریست. یکی از آن منظرها، دیدگاه نژادپرستانه ی بهائیت است که برخلاف شعار فریبنده ی و ادعای دروغین وحدت عالم انسانی، حکایت از وجود این منظر پلید و غیر انسانی در عقاید بهائیت دارد. می دانید که قرآن به صراحت اعلام می دارد که: 

يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما ‏رِجالاً كَثيراً وَ نِساء 

هان ای مردم! از خداوندی که شما را از یک نفس آفرید و از آن نفس، همسرش را خلق کرد و از آن دو، زنان و مردان را در زمین بپراکند، بترسید. 

در این آیه ی شریفه، آشکارا آمده است که همه ی مردم از یک نسل اند و نژادپرستی عقیده ای شیطانی است. در آیه دیگر چنین می خوانیم: 

يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ ‏أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ 

هان ای مردم! ما شما را از یک زن و مرد آفریدیم و شما را شعبه ها و قبیله ها قرار دادیم تا یک دیگر را بشناسید. همانا گرامی ترین شما نزد خدا، پرهیزگارترین شماست. 

پیامبر خدا هم در ماجرای فتح مکه چنین فرمود: 

ُ إِنَّ اللَّهَ أَذْهَبَ نَخْوَةَ الْعَرَبِ وَ تَكَبُّرَهَا بِآبَائِهَا وَ كُلُّكُمْ مِنْ آدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرَابٍ وَ أَكْرَمُكُمْ ‏عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ‏ 
‏ 
همانا خداوند نخوت عرب و تکبر او را نسبت به پدرانش از میان برد و همگی شما از آدم اید و آدم هم از خاک است. 

به این ترتیب اسلام در آن روزگار که نژادپرستی در جوامع بشری غوغا می کرد و حتی در یک جامعه، میان افراد تفاوت فاحش بود (چنان که در ماجرای ان کفشگر آمده است که حاضر شد مخارج جنگ انوشیروان عادل را بدهد تا اجازه دهند که فرزندش درس بخواند، معروف است.) 
خط بطلان بر افکار نژادپرستانه کشید. اما در اوائل قرن بیستم، جناب عبدالبهاء در سخنرانی اش خود، برای خودشیرینی یا هر هدف دیگری که داشته، در مقام تعریف و تمجید از سیاهان آمریکایی و مقایسه ی آنان با سیاهان آفریقایی، چنین افاضه می کند: 

مثلا چه فرق است ميان سياهان افريك و سياهان امريك اينها خلق الله البقر علي صورة البشرند ‏آنان متمدن و با هوش و فرهنگ و حتي در اين سفر در مجامع و مدارس و كنائس سياهان در ‏واشنگتن صحبت هاي مفصل شد، مانند هوشمندان اروپ به تمام نكته ها پي مي برند. ‏ 
‏(خطابات بزرگ ، ص 119) . ‏
 

سخن در آن نیست که سیاهان افریقایی نیازمند تعلیم و تربیت اند. در این که حرفی نیست. سخن در ان است که آنان را گاوهایی در صورت انسان نامیده است. این است وحدت عالم انسانی؟ جناب عبدالبهاء دست مریزاد!