حبیب :جناب جویای عزیز از آنچه مرقوم داشتید بی نهایت متشکرم زیرا ممکن ا ست چنین ابهاماتی در ذهن بعضی از دوستان دیگرنیز وجود داشته باشد لهذا پاسخ به آن موارد میتواند رافع مشکل آنان باشد.
جنابعالی مرقوم داشتید:
” با توجه به سیاق سخن و سیر مبحث ولی امر در آن چه در الواح وصایا آمده است، از ظاهر عبارت چنان مستفاد است که اگر پسر بزرگ تر ولی امر مصداق« الولد سر ابیه » نباشد، باید غصنی دیگر یعنی پسر دیگر انتخاب شود. چون جای دیگر به اصل موروثی بودن تاکید شده است. خلاصه آن که به قول معروق قرینه ی حالیه و لفظیه و معنویه حکایت از آن می کند که ولی امر باید از نسل جناب شوقی باشد.”
البته بر جنابعالی که بهائی نیستید حرجی نیست که هر گونه تعبیر وتفسیری را که دوست دارید بنمائید وبهرنحوکه بخواهید متون را در جهت اهداف خود معنی نمائید ولی یک بهائی حد ا قل باید بداند که تبین وتفسیر در هر زمان انحصارأ جزو اختیارات ولی امرالله است وهیچ بهائی حق ندارد مطالبی را که فرمودید بیان کند حتی یک بیت العدل واقعی هم نمی تواند زیرا در هیچ جا ذکرنشده ا ست که غصن دیگر یعنی پسر دیگر، ا لبته ا ین به ا ین معنی نیست که غصن دیگرنمی تواند پسر دیگرباشد
حضرت بهاءالله می فرمایند:
” مومنین ومحبین بمنزله اغصان واوراق این شجره مبارکه هستند”
لهذا چنانچه شوقی افندی اولین ولی امرالله هفت پسر هم داشت ولی هیچیک از مومنین نبودند از نظر تعین جانشین مثل این بود که هیچ پسری نداشت در هر حال اوبهترین مومنین را تعین مینمود همانطور که نمود.
جنابعالی مرقوم داشتید:
” بنظر ما مسلمانان چون جنا ب عبدا لبهاء یک بشر معمولی بوده وبا علم بالا ارتباطی نداشته نمیدانسته که ممکن است جناب شوقی عقیم باشد”
جناب جویا همانطور که قبلأ نیز عرض کردم اختیار نظر خود را دارید میتوانید بهرنحو که مایلید فکر کنید ولی بهرحال از اینکه نظر خود را ابراز میدارید متشکرم متاسفانه بیت العدل بدلی عملآ ودر لفافه با گفته شما همراهی دارد، عدم قبول جانشین تعین شده ا ز سوی شوقی افندی اولین ولی امرالله با ابراز ا ین بهانه که فرزند او نبوده یا نسبت خونی نداشته به همان معنی است.
هربشر معمولی می داند که فرزند دا شتن امری حتمی نیست هربشر معمولی میداند که حتی در صورت فرزند دا شتن تضمینی وجود ندارد که فرزندان پسر باشند این احتیاجی به علم بالا ندارد آیا جنابعالی این را نمی دانید؟ آیا همسایه شما این را نمی داند؟ آیا کاسب محلتان این را نمی داند؟ آیا یک عرب، چینی، فرانسوی این را نمی داند؟ کدامیک از خوانندگان این سطور این را نمی دا نند؟ ا لبته بر جنابعالی حرجی نیست ولی تصور چنین فکری که حضرت عبدالبهاء حتی بقدر یک بشر معمولی هم نمیدانستند فکری باطل وقبیح است، چنین تصوری برای یک بهائی واقعی ممکن نیست.
جنابعالی سئوال فرمودید:
” بفرمائید اگر جناب شوقی فرزند پسر می داشت و آن فرزند هم مصداق« الولد سر ابیه » می بود، ولی امر نمی شد؟ یا اگر چند پسر می داشت و فرضا پسر بزرگتر صالح نمی بود، فرزند بعدی در صورت صلاحیت، ولی امر نمی شد؟ ”
پاسخ ا ینست که در هر صورت کسی تعین میگردید که از تمام مومنین صالحتر میبود چه پسر ولی امرالله چه شخص دیگروتشخیص این موضوع با ولی امرالله است.
از پاسخ به قسمت بعدی مرقومه شما که آنرا بی مهری نسبت بخویش تلقی میکنم خودداری می نمایم ودر نها یت از جنابعالی خواهشمندم که صبر وشکیبائی مبذول فرموده اجازه فرمایند حقیر به روال خود مطالب را بعرض جنابعالی ودیگر دوستان برسانم اگر ملاحظه میفرمائید که بنده یکی دوروز مابین پیامها فاصله میگذارم ا ینست که صرفنظر از مشغله وکمبود وقت خوانندگان فرصت کافی برای مراجعه به مئاخذ، تفکرومطالعه فرصت کافی داشته باشند.
با ا حترام – حبیب
دکتر پرویز :
با عرض سلام و درود به همه حق جویان
بعد از یک وقفه زمانی به علت گرفتاریهای دانشگاهی که قاعدتا در شروع سال تحصیلی برای اساتید بوجود میاید ؛ امشب فرصتی فراهم شد تا مبحث جنجال بر انگیز ولی امرالله و بیت العدل بویژه مباحثات دو دوست پژوهشگر جناب جو یا و حبیب ( بهائی طرفدار ولایت میسن ریمی ) را پیگیری نمایم .
همانطور که قبلا بیان نمودم زمانی که اینجانب در آمریکا و کانادامشغول تحصیل بودم شاهد جدی بودن این مبحث در جوامع بهائی بودم و عموما با افراد معتقد به هر دو جریان یا تماس حضوری داشتم و یا به سایتهای آنها مراجعه میکردم .
به نظر اینجانب و متاسفانه این مبحث در میان جامعه بهائیان ایران شکل نگرفته است و شاید یک علت آن محصور بودن آنان در چنبره تشکیلات محصور در بیت العدل ( بدون ولی امر ) و علت دیگر آن عدم دسترسی به افکار و عقاید” مخالفین بهائی با بیت العدل کنونی ” می باشد .
( ممکن است به علت عدم آشنائی به زبان انگلیسی و یا عدم حضور کم دامنه طرفداران میسن ریمی در میان بهائیان ایران باشد ؛ اگر چه احاطه و استدلات قوی آقای حبیب ممکن است نظریه بنده را نفی کند ).
بهر حال مطلب قبلی خودم را تصحیح میکنم مبنی بر اینکه آقای Joel Bray Marangella جانشین میسن ریمی به عنوان ولی امر سوم بهائیان هم اکنون در استرالیا زندگی میکند .
ایشان قبل از آن رئیس محفل ملی روحانی بهائیان فرانسه بوده است و بعد از مطالعه افکار میسن ریمی به همراه پنج نفر دیگر از اعضای نه نفری آن محفل به ریمی پیوستند ولی از طرف تشکیلا ت ایادیان امر به عنوان ” پیمان شکنان – Covenant Breaker ” از جامعه بهائی طرد شدند .وی از سال 1965 رسما به عنوان جانشین ریمی تا به حال مشغول به فعالیت است و طرفداران او تحت عنوان The Orthodox Bahai دارای نزدیک به 80 جامعه بهائی در نقاط مختلف جهان و اکثرا در آمریکا هستند . مرکز فعالیت آنان در آمریکا در Espanola واقع در ایالت نیو مکزیکو می باشد . این تشکیلات در آمریکا تحت عنوان The Mother Bahai Council of the United States مشهور می باشد و سایت رسمی آنان عبارت است از : www.rt66.com .
یعقوب :
استاد گرانقدر جناب دکتر پرویز
ضمن سلام و عرض ارادت
از بیانات روشنگرانه شما واقعا بهره فراوان می بریم . اگر چه بنده چند سالی است که در مورد بهائیت دارم تحقیق میکنم به این مطالب بکر و تازه دسترسی نداشتم .
همانطور که جنابعالی نیز فرمودید یکی از علل آن این استکه این مطالب نغز عموما به زبان انگلیسی می باشد و لذا اکثر بهائیهای فارسی زبان از دسترسی و یا اطلاع از آنها محروم هستند .
الحمد لله این سایت بهائی پژوهی این امکان را فراهم کرده است تا عده زیادی از هموطنان بهائی چشمشان بر روی این حقائق باز شده و برای اولین بار به مطالبی دسترسی پیدا کنند که تا بحال در هیچ محفل و مجلسی گفته نشده است .
امید است این امکان و فرصت برای بنده نیز فراهم گرد که به مدد آشنائی که به زبان انگلیسی دارم به کنه حقایق عقاید ریمی ها نیز آشنا گردیده و در اختیار سایر بهائیان و بهائی پژوهان فارسی زبان بگذارم . دست حق یارتان باد .
حبیب :
با عرض سپاس ازدوستان ارجمند جناب آقای پرویزوجناب آقای یعقوب برای آزاد اندیشی ودفاع از آزادی اندیشه وبیان وشرکت آنان دراین مبحث، لازم میدانم در غیاب دوست عزیز جناب آقای جویا، از ایشان به دلیل فوق و بخاطر ابراز صریح آنچه که بیت العدل بدلی عملأ وبه صورت غیر مستقیم ودر لفافه به بهائیان القاء مینماید ( بعبارت دیگر مردانه بار ملامت وارد بر آنان را بدوش میکشند) مرا تب تشکر وا متنان خود را اعلام دارم.
دوستان گرامی امروز وقت آن رسیده که بیت العدل بدلی وکلیه کسانی که مانند ایشان تصور میکنند با توسل به ارعاب وتهدید به طرد میتوا ن ا فکار را محدود نمود بیدار گشته و این حقیقت را دریا بند که اکنون مانند چهل وهفت سال پیش نیست که از ا نتشار بیانیه وپیام میسن ریمی جلو گیری نموده وبا طرد مومنین و تهدید وارعاب بقیه ا ز آگاه شدن بهائیان به ا ینکه شوقی افندی اولین ولی امر دیانت بهائی به مهمترین وظیفه الهی خود یعنی تعین ” من هو بعده ” جامه عمل پوشانیده ا ست جلوگیری نمودند.
در دیانت بهائی الواح مبارک وصایای عبدالبهاء مانند وصیتنامه یک فرد عادی نیست که در آن معمولأ اشخاص ترتیب ا نتقا ل دارائیهای خود را پس از مرگشان به وارث یا وارثین مشخص مینمایند، در حقیقت در الواح وصایا ذکری از مال واموال در میان نیست این سند که بگفته ا ولین ولی امرالله جزو لایتجزی کتاب اقدس محسوب میگردد میتوان آنرا بمنزله دستور نظم بدیع عالم وبعنوان اساس نظم اداری بهائی ( قانون اساسی ) تلقی نمود.
در الواح وصایا چند مبحث اساسی را میتوان بصورت جداگانه ملاحظه کرد. بخشی که به نصیحت وانذار به بهائیان اختصاص دارد که فعلا از موضوع بحث ما خارج ا ست.
قسمتی که به ا نتصاب جانشین خود یعنی شوقی افندی اختصا ص داده اند:
“ای یاران مهربان بعد از مفقودی این مظلوم باید اغصان وافنان سدره مبارکه و ایادی امرالله واحبای جمال ابهی توجه بفرع دو سدره …یعنی شوقی افندی نمایند زیرا آیت الله وغصن ممتاز وولی امرالله ومرجع جمیع اغصان و افنان وایادی امرالله واحباءالله است ومبین آیت الله ومن بعده بکرأ بعد بکر یعنی در سلاله او”
این بخش از الواح مبارک وصایا فقط مربوط به تعین شوقی افندی به مقام ولایت امرالله بوده ” ومن بعده بکرأ بعد بکر یعنی درسلاله ا و” تاکیدی بر این انتصاب بوده وبهیچوجه به ا ین معنی نیست که تسلسل ولایت امرالله تنهااز طریق ارتباط خونی با شوقی ا فندی میسر است چه که در قسمت بعدی که بنظرتان میرسد این موضوع را روشن فرموده اند.
سه مبحث دیگر در الواح وصایا مربوط به موسسات نظم اداری بهائی است که عبارتند از ولایت امرالله بیت العدل وایادی امرالله.
در خصوص ولایت امرالله میفرمایند:
” حصن متین امرالله باطاعت من هو ولی امرالله محفوظ ومصون ماند واعضای بیت عدل و… باید کمال اطاعت و تمکین وانقیاد وتوجه وخضوع وخشوع را بولی امرالله داشته باشند اگر چنانچه نفسی مخالفت نمود مخالفت بحق کرده…”
همچنین:
ای احبای الهی باید ولی امرالله درزمان حیات خویش من هو بعده راتعین نماید تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد و شخص معین باید مظهرتقدیس وتنزیه وتقوای الهی وعلم وفضل وکمال باشد لهذا اگر ولد بکر ولی امرالله مظهر الولد سر ابیه نباشد یعنی از عنصر روحانی او نه وشرف اعراق باحسن اخلاق مجتمع نیست باید غصن دیگر را ا نتخاب نماید”
در پیامهای قبلی با ارائه شواهد غیر قابل ا نکار از الواح و آثار مشخص گشت که ” غصن دیگر” نشان دهنده یک رابطه جسمانی نیست
” مومنین ومحبین بمنزله اغصان واوراق این شجره مبارکه هستند ”
(مجموعه الواح مبارکه چاپ مصر ص 343 – مائده آسمانی ج4 ص42 )
حتی به فرض محال که اگرتفسیر غلط وغیر مجاز بیت العدل بدلی درست باشد بیان خود حضرت عبدا لبهاء اجازه میدهد که ولی امرالله صالح ترین مومنین را به جانشینی تعین نماید به این بیان توجه فرمائید:
” ملاحظه نمائید که باغبان الهی شاخه خشک یا ضعیف را از شجره طیبه قطع می نماید وشاخ درخت دیگر را به این شجره پیوند می نماید هم فصل میکند هم وصل میکند ”
( مکاتیب عبدا لبها ج3 ص 422 )
در باره بیت العدل و ایادی امرالله درپیام بعدی مطالب لازم را بعرضتان میرسانم.
در خصوص ادرس سایت که جناب آقای پرویز مرقوم فرمودند نیمی ا ز آدرس از قلم افتاده بود آدرس صحیح www.rt66.com/~obfusa/council.htm میباشد .با احترام – حبیب
جویا :
جناب حبیب با تشکر از توضیحات بسیار روشن و مستدل شما هنوز موضوعی که خود نقل کرده اید، برای من حل نشده است. اجازه دهید یک بار دیگر آن عبارت بیاورم و سئوالم را مطرح کنم:
ای یاران مهربان بعد از مفقودی این مظلوم باید اغصان وافنان سدره مبارکه و ایادی امرالله واحبای جمال ابهی توجه بفرع دو سدره …یعنی شوقی افندی نمایند زیرا آیت الله وغصن ممتاز وولی امرالله ومرجع جمیع اغصان و افنان وایادی امرالله واحباءالله است ومبین آیت الله ومن بعده بکرأ بعد بکر یعنی در سلاله او”
شما مساله بکرا بعد بکر و موضوع سلاله را که صریحا بیان کننده وجوب وجود ولی امر از نسل شوقی است، توجیه می فرمایید. من به عنوان یک محقق از این عبارت و از حادثه ای که بعدا رخ داد( یعنی عقیم بودن شوقی) با عرض معذرت بطلان بهائیت را می فهمم. من چنان می فهمم که عبدالبهاء چون یک آدم معمولی بوده، و با آسمان و اخبار آسمانی ارتباطی نداشته، نمی دانسته که شوقی عقیم خواهد بود و شاید خواست خداوند بوده تا حجت بر امثال جناب عالی تمام شود که نزد خدای خویش دیگر حجتی در بطلان بهائیت نداشته باشید. از صراحت لهجه پوزش می طلبم. قل الحق و لو کان مرا. حق را بگو هر چند تلخ باشد. قل الحق ولو علی نفسک حق را بگو هر چند به زیانت تمام شود.
حبیب :
جناب آقای جویا مرقوم داشتند:
” شما مساله بکرا بعد بکر و موضوع سلاله را که صریحا بیان کننده وجوب وجود ولی امر از نسل شوقی است، توجیه می فرمایید. من به عنوان یک محقق از این عبارت و از حادثه ای که بعدا رخ داد( یعنی عقیم بودن شوقی) با عرض معذرت بطلان بهائیت را می فهمم ”
جناب جویا جناب عالی عین این مطلب را قبلأ هم مرقوم داشتید که بنده جواب کافی بر آن نوشتم که ظاهرأ مورد غمض عین قرارگرفته است لهذا مجددأ پاسخ بعرض میرسد اما قبلأ مواردی را برای جلب توجه جنابعالی تکرارأ بیان میدارم:
1 – آنچه جنابعالی مرقوم داشتید صرفأ نظرو عقیده شما ا ست حتی اگر جنابعالی بنویسید که خداوند وجود ندارد ( استغفرالله ) بنده هیچ شخص یا مقامی را مجاز نمی دانم که متعرض شما شود هر کسی حق دارد هرطور میخواهد فکر کند زیرا فکر آزاد ترین ودیعه الهی به بشر است
2 – چون این رشته گفتگو یک بحث داخلی ا ست وطرفین مباحثه مدعی ایمان واعتقاد به دیانت بهائی هستند واصل کلی حاکم بر این گفتگو ها حقانیت دیانت بهائی است لذا طرح این ادعا که دیانت بهائی باطل است (بهر دلیلی وبنظر هرکسی) کار بیموردی است.
3 – نداشتن فرزند با عقیم بودن متفا وت است هیچگونه اطلاع درستی در مورد علت فرزند نداشتن ا ولین ولی امرالله در دست نیست ومشخص نیست که آیا ایشان عقیم بوده اند یا همسرشان لذا در این مورد استفاده کلمه عقیم بوسیله یک محقق کار درستی بنظر نمیرسد مظافأ که استناد به شایعات یا گفته دشمنان نیز عذر بد تر از گناه خواهد بود.
اما راجع به مشکل جنابعالی در خصوص ” بکرأ بعد بکر ” مجددأ بعرض میرسانم که این قسمت از الواح وصایا فقط در رابطه با انتصاب شوقی افندی به ولایت امرالله ا ست وتنها استناد به این قسمت بدون توجه به قسمت بعدی که وظیفه ولات امر در مورد تعین جانشین تاکید گشته ونحوه تعین وشرایط جانشین مشخص میگردد بمثابه اکتفا به لا الله بدون الاالله است.
جنابعالی همچنین مجددأ مرقوم داشتید:
“من چنان می فهمم که عبدالبهاء چون یک آدم معمولی بوده، و با آسمان و اخبار آسمانی ارتباطی نداشته، نمی دانسته که شوقی عقیم خواهد بود و شاید خواست خداوند بوده تا حجت بر امثال جناب عالی تمام شود”
بنده در پاسخ بعرض رسانده بودم که:
هربشر معمولی می داند که فرزند دا شتن امری حتمی نیست هربشر معمولی میداند که حتی در صورت فرزند دا شتن تضمینی وجود ندارد که فرزندان پسر باشند این احتیاجی به علم بالا ندارد آیا جنابعالی این را نمی دانید؟ آیا همسایه شما این را نمی داند؟ آیا کاسب محلتان این را نمی داند؟ آیا یک عرب، چینی، فرانسوی این را نمی داند؟ کدامیک از خوانندگان این سطور این را نمی دا نند؟ ا لبته بر جنابعالی حرجی نیست ولی تصور چنین فکری که حضرت عبدالبهاء حتی بقدر یک بشر معمولی هم نمیدانستند فکری باطل وقبیح ا ست، چنین تصوری برای یک بهائی واقعی ممکن نیست .
حال سئوال بنده از جنابعالی این است که آیا شما کسی را پیدا کردید که نداند که فرزند داشتن امری حتمی نیست ؟ خوشبختانه ا ز خوانندگان محترم که کسی جاهل بر این مسئله نبود.
در ادامه گفتگو، قسمتهائی ازالواح مبارک وصایای حضرت عبدالبهاء رادرمورد ایادی امرالله بنظرتان میرسانم:
” ای یاران ایادی امرالله را باید ولی امرالله تسمیه وتعین کند جمیع باید در ظل او باشند ودر تحت حکم او ”
” وظیفه ایادی امرالله نشر نفحات الله و تربیت نفوس وتعلیم علوم وتحسین اخلاق عموم و تقدیس وتنزیه در جمیع شئون است از اطوار و احوال و کردار وگفتار باید تقوای الهی ظاهر وآشکار باشد ”
” مجمع ایادی در تحت اداره ولی امرالله است که باید آنان را دائمأ بسعی وکوشش وجهد در نشر نفحات الله و هدایت من علی الارض بگمارد زیرا بنور هدایت جمیع عوالم روشن گردد و روی زمین بهشت برین شود و نزاع وجدال امم وملل وشعوب وقبائل ودول از میان برخیزد کل من علی ا لا رض ملت واحده وجنس واحد و وطن واحد گردد ”
ملاحظه میفرمایند که بدون ولی امرالله ایادی امرالله نیز که یکی دیگر از موسسات نظم اداری بهائی است وجود نخواهد داشت. با احترام – حبیب
افراشته :
حبیب گرامی- الله ابهی
من با علاقه و البته با تعجب مباحث تو را دنبال میکنم به دلیل انکه برایم کاملا تازگی دارد .زمانی که ما بعد از انقلاب مجبور به مهاجرت به هند شدیم من یکدختر نوجوان بودم . تا آن زمان و حتی بعدها چیزی در مورد میسن ریمی در جلسات و محافل امری نشنیده بودم .
چند روز قبل با یکی از احبا که مشترکا مباحث این سایت را دنبال میکنیم در این مورد گفتگو میکردم .سوال من این بود که آیا موضوعات مطروحه توسط حبیب و اصولا طرفداران میسن ریمی در میان احبای ایران جایگاهی دارد ؟
خانم روحانی گفت که این مسئله در میان احبا کهنسال و کسانی که سنشان بالاست کماکان مطرح میباشد ولی در میان جوانان به این شدت نیست .ایشان برای من توضیح داد که احبای ایرانی که گرایش به افکار و استدلالهای ریمی ها دارند در عین اینکه در تشکیلات حضور دارند ولی جرئت اظهار نظر ندارند و یا از ترس اختلافات خانوادگی و …. ترجیح داده اند که سکوت کنند .
اکنون سوالی که برای من مطرح هست اینستکه جایگاه میسن ریمی و به اصطلاح جانشینان وی در میان احبای ایرانی چگونه است.
واقعیت اینستکه استدلالهای تو و ریمی تامل بر انگیز است و لی در حال حاضر همین تشکیلات بیت العدل اعظم چند میلیون بهائی را در سر تاسر جهان رهبری میکند و گسترش جهانی امرالله
مرهون زحمات و هدایت آنان است و اکثریت احباو جامعه جهانی همین بیت العدل فعلی را به رسمیت می شناسند و قبول دارند اگرچه به تعبیر تو به علت عدم حضور ولی امر جایگاه قانونی و مشروعیت ندارد .امید وارم این دوگانگی فکری که برای من پیش آمده را حل نمائی؟
در انتظار پاسخ ……..
حبیب:
سرکار خانم افراشته عزیز
بذل توجهی که نسبت به عرایض بنده فرمودید موجب خشنودی وسپاس است.
اگر منظورتان را از سئوالی که فرمودید درست فهمیده باشم به این معنی که بهائیان ایران در باره ولایت امرالله در دیانت بهائی چگونه میاندیشند؟
باید صمیمانه وصادقانه عرض کنم که نمیدانم زیرا من از فکر آنان اطلاعی ندارم وفکر نمی کنم کسی هم بتواند پاسخ درستی درا ین مورد به شما بدهد ولی تصور میکنم حد ث دوستتا ن نزدیکترین جواب به واقعیت باشد، دلیل آن اینست که بهائیان کهنسال وافراد مسن هنوز حقایق دیانت بهائی را فراموش نکرده اند بخصوص آنهائی که در دوران حیات شوقی افندی اولین ولی امر دیانت بهائی زیسته اند، آنها نمی توانند فراموش کنند که چقدر ایشان در دوران حیاتشان بر ادامه وتسلسل ولایت امرالله در دیانت بهائی تاکید نمودند حتی در آخرین نامه ای که نوشتند ودر گفتگو با آخرین زائرینی که قبل از صعودشان با ایشان ملاقات نمودند.
نمی توانند فراموش کنند که چقدر ایشان اصرار داشت بهائیان اهمیت الواح مبارک وصایای حضرت عبدالبهاء را دریابند وآنرا مرتبأ ودائمأ مطالعه نمایند. آنها نمی توانند فراموش نمایند که چقدر سخنوران ونویسندگان بهائی درخصوص اهمیت واستمرار ولایت امرالله گفتند ونوشتند حتی افرادی چون روحیه خانم همسر ایشان که در نوشته های خود بکرات در باره لزوم ولایت امرالله در دیانت بهائی تاکید ورزیدند ولی متاسفانه بلافاصله پس از صعود در جهت قطع سلسله ولایت کوشیدند. آنها نمی توانند فراموش نمایند که میسن رمی بعد از شوقی افندی شاخص ترین وبرجسته ترین فرد دیانت بهائی بود وچگونه میتوانند فراموش کنند که چقدر حضرت عبدالبهاء اورا دوست میداشت نمی توانند فراموش کنند که او طراح اکثر مشارق الاذکار ساخته شده یا آنهائی که باید ساخته شود وخواهد شد مانند مشرق الاذکار کوه کرمل که مورد تصویب حضرت عبدالبهاء قرار گرفته بود. وفراموش کردنی نیست که شوقی افندی اولین ولی امر دیانت بهائی میسن رمی را به سمت ریاست شورای بین المللی بهائی تعین نمود (بیت العدل جنینی) مقامی که فقط به ولایت امرالله متعلق است.
کسانی که طی نیم قرن ا خیربد نیا آمده اند بالاخص جوانان در تحت تبلیغات وآموزش سوء از جانب تشکیلات، دیانت بهائی را به شکل غلط وفاسد شده آن یافته اند وآنرا بصورت غلط به روا یت وبه تعبیروتحریف بیت العدل بدلی فرا گرفته اند و طبعأ این پیام شوقی افندی در توقیع رضوان 105 بدیع از دید آنان مسطور مانده است:
” این نظم بدیع از انظمه باطله سقیمه عالم ممتاز درتاریخ ادیان فرید و بی مثیل وسابقه بنیادش بردورکن رکین استوار رکن اول واعظم رکن ولایت الهیه که مصدر تبین است و رکن ثانی بیت عدل اعظم الهی که مرجع تشریع است همچنانکه در این نظم الهی تفکیک بین احکام شارع امر ومبادی اساسیه اش که مرکزعهدومیثاقش تبین نموده ممکن نه انفصال رکنین نظم بدیع نیز از یکدیگر ممتنع و محال ” (توقیع رضوان 105 بدیع ص 127 )
متاسفانه تشکیلات پیرو بیت العدل بدلی روزبه روز از حقیقت دیانت بهائی دور تر شده وبه انظمه باطله سقیمه شباهت بیشتری میابد زیرا با نقض عهد ونادیده انگاشتن الواح مبارک وصایا، عدم پیروی از ولی امرالله ومبین آیات الله ودر نتیجه حذف ایادی امرالله و جایگزین نمودن آنان با انواع مشاورین، معاونین ومساعدین وخادمین تشکیلاتی بوجود آورده اند که عملأ هیچگونه شباهتی با دیانت بهائی ندارد و با وجود اینکه اولین ولی عزیز امرالله صراحتأ وبکرات متذکر شده اند که تنها ولی امرالله صلاحیت تشخیص مرض روحانی ونقض عهد را دارد وبه کسی یا تشکیلات دیگری اجازه طرد روحانی افراد داده نشده با تهدید بهائیان به طرد وارعاب عملأ همانگونه رفتار می نمایند که دشمنان این دیانت میکنند.
بهائیان ایرانی باید بدانند که اگر ایادی سابق امر نقض عهد نمینمودند و آنها نیز چشم بسته از ایادی پیروی نمی کردند دنیا اکنون وضع دیگری داشت و شاید بسیاری از اتفاقات ناگوار پیش نمی آمد مخصوصأ که بهائیان ایران مسئولیت بیشتری از بهائیان غیر ایرانی داشتند آنها از آنچه پس از وفات پیامبر اسلام ص ا تفاق افتاد بخوبی آگاه بودند ومیدانستند که چگونه نزدیکترین افراد برعلیه ولایت حضرت علی ع قیام نمودند حال آنکه محفل روحانی لاکنا درهند پس از دریافت اعلامیه ایادی سابق مبنی براینکه هیئت نه نفری آنان جانشین ولی امرالله است این عمل را مغایر الواح مبارک وصایا تشخیص داده وبا ارسال جوابیه ای اعلام نمودند که تشکیلات ونظام بهائی بدون ولی امرالله غیر ممکن است لهذا کلیه اعضای آن محفل با ا ستعفای خود انحلال آن را اعلام کردند همچنین محفل ملی فرانسه با اکثریت آرا به در خواست ایادی جواب منفی داده و حمایت خود را از ولایت امر میسن رمی اعلام نمودند ولی ایادی با اعزام ایادی سابق امر آقای فیضی به فرانسه واعلام انحلال آن محفل ملی بوسیله وی (چنین حقی به ایادی امرالله داده نشده) به تهدید وارعاب متوسل گشته وپنج عضو آن محفل ملی را که تا پایان به تصمیم محفل وفا دار ماندند طرد روحانی اعلام نمودند (بدون داشتن چنین حق واختیاری). البته در ایران نیز عده ای از مومنین واقعی این دیانت بحقیقت پی بردند که بلافاصله با اعلام طرد روحانی مواجه گشتند. متاسفانه اکثریت بهائیان بخاطر ترس از طرد از یکسو واز جهت دیگر بخاطر رفاه مادی در دهه های شصت وهفتاد کوته بینانه مادیات را به روحانیات مقدم داشته وبه تشکیلاتی که فاقد روحانیت بود اکتفا نمودند اکثرأ میگفتند چرا برای خودمان دردسر درست کنیم عاقبت حقیقت معلوم خواهد شد.
اکنون دنیا آبستن حوادث وخیمی است که از قبل پیشگوئی شده اینجا نب وظیفه خود میدانم که ضمن یاد آوری این موضوع به بهائیان ایرانی آنان را متذکر شوم که فرصت چندانی نمانده است آنها باید بخودآ یند وتا وقت باقی است بجبران مافات پرداخته وبدون ترس و واهمه با مطالعه الواح مبارک وصایا وتوقیعات شوقی افندی اولین ولی امرالله به حقیقت پی برده و به اطاعت از ولی امرالله قیام نمایند.
سرکار مرقوم نمودید:
“و لی در حال حاضر همین تشکیلات بیت العدل اعظم چند میلیون بهائی را در سر تاسر جهان رهبری میکند و گسترش جهانی امرالله مرهون زحمات و هدایت آنان است و اکثریت احباو جامعه جهانی همین بیت العدل فعلی را به رسمیت می شناسند و قبول دارند”
اگر منظور پراکندگی وتوزیع بهائیان در سطح ارض وحضور آنان درنقاط بیشتری از آن چه در زمان اولین ولی امرالله وجود داشته است بیشتر مرهون حکومت ایران است (بطور مثال خانواده شما) تا تشکیلاتی که بجز اسم شباهتی با بیت العدل اعظم الهی ندارد. اگر منظور تعداد افراد بهائی است اگر چنانچه افزایشی مشاهده میشود (هیچگونه امار صحیحی ارائه نشده است) باید توجه داشت که جمعیت کره زمین طی سی سال گذشته به بیش از دو برابر افزایش یافته وبنظر نمی رسد که افزایش تعداد بهائیان بیش از این نسبت باشد.
همانطور که قبلأ نیز بعرضتان رساندم بهائیان برخلاف ادیان گذشته نه تنها از تقلید واتکا به دیگران ممنوع گشته اند بلکه موظفند که هر یک مستقلأ به تحقیق وتحری حقیقت پردازند لهذا اینکه دیگران از بیت العدل بدلی پیروی میکنند نباید تاثیری در استقلال فکری یک بهائی واقعی داشته باشد.
برای بنده موجب نهایت افتخار خواهد بود چنانچه بتوانم پاسخگوی سئوالات شما باشم وسبب تشکر بیشتر بنده خواهد بود بجای استفاده از (ریمی ها) بهائیان پیرو ولایت امرالله ، بهائیان حقیقی، بهائیان واقعی، بهائیان راستین یا به انگلیسی Orthodox Baha’is بکار برید.
با ذکر بیان زیر از شوقی افندی اولین ولی امرالله عرایض خود را پایان میدهم:
It is better to have one Baha’i who understands the Teachings and is wholeheartedly convinced of their truth, than a number of Baha’is, who are not well aware of the Cause, and deep-rooted in the Covenant
(The Compilation of Compilations vol II, p. 319)
افراشته :
با درود به هموطن و همکیش گرامی جناب حبیب
با حوصله فراوان نوشته نسبتا مفصل ولی درد آلود تو را چندین مرتبه مطالعه کرده و دو مرتبه سعی نمودم که این مطالب را بی پاسخ نگذارم ولی هر دو مرتبه بعد از مقداری صرف وقت به دلیل اشکالات فنی سایت آن مطالب تایپ شده ارسال نگردید
بهر حال برای ما نسل جدید بهائی دنیای اطرافمان رنگ دیگری دارد . ما دو ران اولیه امر و سالهای پر فراز و نشیب آنرا درک نکرده ایم . حتی تاریخ معاصر پنجاه ساله امر و دوران تشکیل اولین بیت العدل اعظم را درک ننموده ایم .برای ما آیین جهانی بهائیت یک مکتب ایده آل بوده است با جامعه ای پر از روح و ریحان و محبت . ما جامعه بهائیت را یک پیکره واحد میدانسته و میدانیم و هرگز تصور مشروعیت و یا عدم مشروعیت آن برایمان جلوه گر نشده بود .
من از ماهیت گردانندگان این سایت و اهداف آنان بی اطلاع هستم ولی همینکه بطور اتفاقی با آن آشنا شدم و امکان مطرح شدن مطالب بدیع و نوینی در مورد آیین مورد علاقه ام را برای من و سایر احبای علاقمند به این مباحث را فراهم کرد از آنان تشکر میکنم . طبعا در خارج از محیط مجازی این سایت احبای عزیز با همدیگر در تماس بوده و خود من دهها ایمیل از دوستان دور و نزدیک خود دریافت و رد وبدل کرده ایم .
اگر هم اکنون دارم با یک همکیش خود و در حضور دیگران مکنونات قلبی خودم را بیرون میریزم به دلیل آنستکه دیگران فکر نکنند ما بهائیان افرادی متعصب و جمود هستیم و واقعا به تحری حقیقت عمل میکنیم . از طرف دیگر طرف خطاب من بعضی از احبا هستند که با هدف دفاع وحمایت از امرالله وارد این مباحث شده ولی با جدل و طرح مسائل انحرافی و انتخاب اسامی مسخره وطعنه و کنایه زدن به این و آن آبروی سایر احبا را برده و بهانه بدست خورده گیران داده اند .
هانطور که قبلا عرض نمودم برای من و سایرین تصور غیر مشروع بودن تصمیمات صادره از بیت العدل اعظم بدلیل عدم حضور ولی امرالله میسر نیست ولی مطالعه بیانات صریح و روشن حضرت عبدالبها در الواح مبارک وصایای ایشان هم غیر قابل انکار است .
اکنون من در یک وضعیت دو گانه قرار گرفته ام از یک طرف وابسته به تشکیلاتی هستم که به تعبیر شما به اصطلاح بهائیان واقعی و ارتودوکس فاقد راس فرماندهی منصوب از سوی ولی امراله است و از طرف دیگر گروهی از معتقدان به بهائیت قرار دارند که خود را پیرو الواح وصایا دانسته و به تداوم ولایت امر ایمان دارند ولی در بین آنان تشکیلات فرماندهی و رهبری بیت العدل وجود ندارد .
آیا راه حلی وجود دارد که این پیکر و راس را با هم پیوند بزند ؟
حبیب :
سرکار خانم افراشته عزیز
متاسفانه با همه اشتیاقی که نسبت به پاسخ دادن به شما داشتم بعلت مشغله زیاد دادن جواب میسر نگردید امید است پوزش بنده را بپذیرید.
اینکه سرکار در نهایت صمیمیت نظرات خود را ابراز میفرمائید موجب تحسین است. شما تنها کسی نیستید که در مواجهه با حقیقت دچار دوگانگی واضطراب میشود.
شوقی افندی اولین ولی امر دیانت بهائی میفرمایند:
” هر هیئتی که بنظام الهی وبر حسب تعلیمات واصول وشرایط سماویه که در صحف الهیه مشروحأ مثبوت ومسطوراست کاملأ وکما ینبغی ویلیق لهذا المقام الرفیع و مرکز المنیع انتخاب وتشکیل نشود آن هیئت از اعتباراصلی ورتبه روحانی ساقط واز حق تشریع و وضع احکام وسنن وقوانین غیر منصوصه ممنوع واز اشرف اسنی وقوه مطلقه علیا محروم ”
( توقیع تموز 1925 ص 240 )
حضرت عبدالبهاء در الواح وصایا راجع به بیت العدل میفرمایند:
” این مجمع مرجع کل امور است و موسس قوانین واحکامی که در نصوص الهی موجود نه وجمیع مسائل مشکله در این مجلس حل گردد وولی امر الله رئیس مقدس این مجلس وعضو اعظم ممتاز لاینعزل واگر در اجتماعات بالذات حاضر نشود نائب و وکیلی تعین فرماید و اگر چنانچه عضوی از اعضاء گناهی ارتکاب نماید که درحق عموم ضرری حاصل شود ولی امرالله صلاحیت اخراج او دارد بعد ملت شخص دیگر انتخاب نماید این بیت عدل مصدر تشریع است و حکومت قوه تنفیذ ”
حال با مقایسه بیت العدل بدلی با آنچه حضرت عبدالبهاء مقرر فرموده اند وبا آنچه اولین ولی امرالله فرموده اند میتوان اعتباری برای بیت العدل بدلی قائل شد آیا میتوان آن را مشروع دانست؟
ضمنأ همانطور که ملاحظه میفرمائید بیت العدل مصدر تشریع است یعنی قوه قانون گذاری است(بیت عدل واقعی) وبهیچوجه نقش فرماندهی و رهبری ندارد
تا فرصتی باقیست ا حبا باید با پیروی ا ز ولی امرالله به وظیفه وجدانی ودینی خود عمل نمایند و از هیچ چیز نهراسند.
در صورتی که سرکار یا بقیه دوستان سئوالاتی داشته باشند میتوانند باکمال راحتی خیال به آدرس زیر ایمیل ارسال نمایند ومطمئن باشند که نام وهرگونه اطلاعات یا مفاد ایمیل آنها محرمانه تلقی گردیده و محفوظ خواهد بود. با احترام حبیب. bahais@bigpond.com
جویا :
جناب حبیب بنده مایل ام بدانم که این ماجرای طرد اداری ساخته و پرداخته ی جناب شوقی افندی است یا از ابداعات بیت العدل بدلی است. چون به راستی باعث می شود تا بهائیان به محض احساس طرد شدن در هر گونه تماس با این سایت بهایی پژوهی خودداری می کنند. اگر از بناهایی است که شوقی افندی نهاده است که وای به حال ولی امر و تناقضش با اصل تحری حقیقت و اگر از بدعت های بیت العدل باشد که وای به حال بهائیان که چگونه میان این حکم و حکم تحری حقیقت جمع می کنند. به هر صورت حقیر به طور جدی این پرسش برایم مطرح است که از جناب عالی می خواهم به آن پاسخ دهید. در ضمن وجود حضرت عالی و جناب سامان که به قول پیروان بیت العدل از ناقضین هستید، موجب کم مشتری شدن سایت بهایی پژوهی بشود. قابل توجه سردبیر محترم سایت.
حبیب :
جناب آقای جویای عزیز
از پرسش جنابعالی در باره طرد اداری و همچنین تحری حقیقت بسیار متشکرم (صرفنظراز استفاده از لغات ” ساخته وپرداخته ” و” وای بحال ” که البته امکان این نیز وجود دارد که به اقتضای عادت بکار گرفته شده باشند وقصد توهینی درکار نباشد).
بنظر میرسد که جنابعالی به خوبی مستحضرید که بهائیان موظف به تحری حقیقت در کلیه اموربه طورمستقل هستند، برای اطلاع کسانی که ممکن است مانند حضرتعالی به این موضوع آگاهی نداشته باشند برای نمونه یکی از بیانات حضرت بهاء الله به اطلاع میرسد:
” الیوم بر هرنفسی من عندالله فرض شده که بچشم وگوش و فواد خود در امر او ملاحظه نماید وتفکر کند تااز بدایع مرحمت رحمان وفیوضات حضرت سبحان باشراقات شمس معانی مستنیر و فائز شود وعلتی که جمیع ناس را از لقاءالله محروم نموده وبما سواه مشغول داشته اینست که بوهم صرف کفایت نموده اند وبآنچه ا ز امثال خود شنیده قناعت کرده اند براههای مهلک تقلید مشی نموده اند واز مناهج تجرید محروم شده اند ”
اما طرد اداری که یک تنبیه انضباطی است و بمعنی محرومیت ا ز حق رای است و در مورد کسانی بکار میرود که احکام دیانت بهائی را اجرا ننمایند یا با اجرای آن مخالفت نمایند همچنین کسانی که برخلاف شئون دیانت بهائی عمل نمایند، اختیار وصلاحیت اجرا با محافل ملی است که در صورتیکه انذار مفید فایده نباشد معمول گردد وفرد خاطی از حق انتخاب کردن وانتخاب شدن در تشکیلات بهائی محروم شود البته جنابعالی میتوانید از نظر تطبیقی این تنبیه را با تنبیه در مورد خطا های مشابه در دین خودتان مقایسه فرمائید. بطوری که ملاحظه میفرمائید طرد اداری هیچگونه ارتباطی با تحری حقیقت ندارد اگر چنانچه یک محفل ملی کسی را بخاطرجستجوی حقیقت طرد واز حق رای محروم سازد خود بر خلاف اصول اساسی دیانت بهائی اقدام نموده است بعلاوه در حال حاضر بهائیان در ایران از حق داشتن تشکیلات واجتماعات دینی خود محروم گشته اند وبخاطر محدودیتهای اعمال شده نه میتوانند انتخاب کنند نه اینکه انتخاب شوند بنا بر این طرد اداری موردی نمیتواند داشته باشد. بنظر میرسد منظورتان طرد روحانی باشد که توضیح در باره آن را باید به پیامی دیگر موکول سازم.
تصور میکنم بد نباشد که جنابعالی در این فاصله توضیحی در خصوص دو جمله آخر پیامتان مرقوم فرمائید، اینکه فرموده بودید:
“در ضمن وجود حضرت عالی و جناب سامان که به قول پیروان بیت العدل از ناقضین هستید، موجب کم مشتری شدن سایت بهایی پژوهی بشود. قابل توجه سردبیر محترم سایت.”
با احترام – حبیب
جویا :
جناب حبیب سلام عرض می کنم.
اولا بنده با وجود آن که در دو تاپیک دیگر دو بحث بسیار مهم وحدت عالم انسانی و تطابق دین با علم و عقل را ناتمام گذاشته و به دلیل مشغله ی زیاد نتوانسته ام آن مباحث را ادامه دهم، بسیار مایلم به عنوان گفت و گو با جناب عالی بحث جدیدی در باره ی تحری حقیفت که از آن نام برده اید، داشته باشم. اگر اعلام آمادگی بفرمایید خواهیم دید که در بیانات جناب بهاء الله و عبدالبهاء در این باره چه مطالب شگفت برانگیزی وجود دارد.
ثانیا چنان که باب بحث تحری حقیفت گشوده شود، بنده خواهم گفت که موضوع طرد] اعم از اداری و روحانی) با مساله ی تحری حقیفت در تناقض است. چون ظاهرا یکی از موارد طرد آن جاست که کسی دست از بهائیت بشوید.
ثالثا به نظر می رسد بهائیانی که پیروان بیت العدل هستند، رابطه شان با امثال جناب عالی که ناقضین لقبتان داده اند، رابطه ی جن و بسم الله است. یعنی هر کجا شما را ببینند از ترس آن که مبادا گمراه شوند، از آن جا می گریزند. چون راستش من هم معتقدم اگر به فرض بهائیت بر حق باشد، ریمی ها درست می گویند و بیت العدل بدون ولی امرالله تن بی سر است. خلاصه آن که گمان می کنم بیت العدل به خاطر حضور شما و جناب سامان که رمی هستید، این سایت را تحریم کرده است.
حبیب:
سرکار خانم افراشته گرامی
از اینکه قسمتی از مطالب شما در پیام قبلی بنده بدون پاسخ ماند معذرت میخواهم اینکه فرموده بودید:
” من از ماهیت گردانندگان این سایت واهداف آنان بی اطلاع هستم”
باید عرض کنم که در این مورد الله اعلم، بنده نیز مثل شما . بجز گردانندگان واحتمالأ اگر گردانندگان گردانندگانی نیز وجود داشته باشند کسی در این باره اطلاع دقیقی ندارد و اظهار نظر هائی که گهگاه و جسته وگریخته مشاهده میشود بر اساس حدث وگمان وحداکثر قرائن است وبقول معروف میتوان درخت را از میوه اش شناخت.
این مسئله از نظر بنده حائز اهمیت چندانی نیست آنچه برای من مهم است این است که به این وسیله حقایق را بعرض بینندگان برسانم وتوجه آنان را به این واقعیت جلب نمایم که دیانت بهائی با آنچه بیت العدل بدلی بنام این دیانت عرضه میدارد متفاوت است. سعی بنده در این راه اینست که نصایح حضرت عبدالبهاء را مد نظر قرار دهم که میفرمایند:
” درفکر آن باشید که خدمت بهر نفسی ازنوع بشر نمائید وبا اعراض و انکار وظلم وعدوان اهمیت ندهید و اعتنا نکنید، بالعکس معامله نمائید وبحقیقت مهربان باشید نه بظاهر وصورت. هرنفسی از احبای الهی باید فکر ر ادر این حصر نماید که رحمت پروردگارباشد وموهبت آمرزگار بهر نفسی برسد خیری بنماید و نفعی برساند وسبب تحسین اخلاق گرددوتعدیل افکار تا نورهدایت تابد وموهبت حضرت رحمان احاطه نماید ”
در کتاب مفاوضات از حضرت عبدالبهاء مذکور است:
” آنچه گفته میشود ما را مقصد بیان حقیقت ا ست توهین عقاید ملل دیگر نیست مجرد بیان واقع است وبس والا به وجدان نفسی تعرض ننمائیم و اعتراض روا نداریم.”
پاسخ به پرسشهای سرکار وهموطنان گرامی چه در اینجا وچه بوسیله ایمیل bahais@bigpond.com موجب ا فتخار بنده خواهد بود. با احترام – حبیب
افراشته:
با درود به حبیب وهمه هم کیشان عزیز
گاهی اوقات به خود نهیب مبزنم که چرا پا در مسیری گذاشته ام که موجب دغدغه و آشفتگی روحی من شده است .ولی از طرف دیگر خدا را شاکرم که افقهای جدیدی را بر من گشوده است . این آشفتگی روحی بحدی در من تاثیر گذاشته که خانواده ام نیز متوجه شده و مخصوصا پدرم که برایم خیلی عزیز است مرتبا در جستجوی علت این تغییر روحی من است ولی بدلائلی نمیتوانم موضوع را برای آنان تشریح کنم و فقط با خانم روحانی درد ودل میکنم و از وی هم خواسته ام که موضوع مباحثات من در این سایت را به هیچیک از اعضای خانواده ام نگوید.
جناب حبیب براستی من در میان دو طرز تفکر در آیین امر گرفتار شده ام . در این مدت تمام استدلالات شما و مخصوصا متن الواح وصایا را دقیقا مطالعه وصحت بیانات حضرت عبدالبها برایم آشکار و نیز بیانات ولی امرالله را نیز مطالعه کردم .برای اینکه تنها به قاضی نرفته باشم به سایت ارتودوکس بهائی که بیانگر نقطه نظرات طرفداران میسن ریمی است هم مراجعه کرده ام و حتی نظرات جوئل مارنجلا که خود را جانشین جناب ریمی میداند را هم مطالعه نمودم .
واقعیت اینستکه در اینکه ریاست دائمی ولی امر بر بیت العدل اعظم ضروری و واجب است شکی برایم باقی نمانده است ولی سوال اساسی اینستکه افرادی نظیر میسن ریمی و یا مارنجلا آیا صلاحیت رهبری تشکیلات مقدس امر را دارند و صلاحیت آنان را چه کسی تعیین میکند . بعد از این افراد تکلیف چیست ؟
شما از وظیفه وجدانی و دینی ما بهائیان سوال کرده اید . این وظیفه چیست که انجام نشده است ؟ شما میگوئید هراس نداشته باشید . البته ما هراسی نداریم چون تحری حقیقت از تعالیم پذیرفته شده ما احبا است .ولی قادر به از هم گسستن پیوند خانوادگی خود هم نیستیم .
اگر حق با شما به اصطلاح بهائیان حقیقی (اورتودوکس) است پس تکلیف اکثریت قاطع احبا در سراسر دنیاکه تابع و پیرو بیت العدل اعظم هستند چه می شود؟ فرض کنید ما اشتباه میکنیم پس چرا شماها طبق الواح وصایا دور هم جمع نمی شوید و بیت العدل مورد نظر حضرت بهاا لله را تشکیل نمی دهید تا به تعبیر مکرر بنده این{ سر }و{تن} با هم پیوند بخورند ؟؟؟
خدایا فقط مدد از توست .
یعقوب :
جناب سردبیر محترم -سلام
با همه احترامی که برای محقق فرهیخته جناب جویا قائلم از اینکه ایشان پیشنهاد کرده اند که بحث تحری حقیقت را با آقای حبیب در این تاپیک ادامه دهند مخالفم چون واقعا مباحث مربوط به ریاست ولی ام بر بیت العدل یک موضوع حساس و اساسی در بهائیت است و مباحثات صورت گرفته واقعا برای من آموزنده بوده است و امیوارم که شاهد تداوم آن مخصوصا که میان دو طرز تفکر جداگانه در بهائیت صورت میگیرد هستیم و امید به نتیجه گیری داریم . لذا خواهش میکنم که تاپیک جداگانه ای تحت عنوان تحری حقیقت گشوده شود .
باتشکر از همه کسانی که در این سایت مشغول خدمت هستند .
ضمنا مطلبی را میخواستم خدمت خواهر گرامی افراشته عرض کنم .
از اینکه با شجاعت دارید این مباحث را پیگیری میکنید به شما تبریک میگویم که بعضی حصارهای تنگ بهائی را شکسته اید .شاید یک علت آن حضور امثال شماها در محیط دموکراتیک و آزاد خارج از کشور در محافل بهائی باشد .
جدا مباحثات شما و آقای حبیب برای امثال بنده نیز افقهای جدیدی را گشوده است و با کمال علاقمندی آنها را دنبال میکنم .
حبیب:
جناب جویای عزیز
طبق معمول بین مکاتبات وقفه افتاد البته دلیلی هم وجود ندارد که فورأ تا بنده چیزی نوشتم شما پاسخ دهید یا بالعکس، معمولأ کسانی این کاررا میکنند که یا احتیاجی به کارکردن ندارند وبرای سرگرمی واقناع احساس خود بنوشتن میپردازند یا آنکه موظفأ مینویسند یعنی برای این کار حقوق میگیرند چون بنده جزو هیچیک از دو گروه فوق نیستم با توجه به کثرت مشغله وقت کمی را میتوانم به این کاراختصاص دهم لهذا با همه علاقه ایکه دارم امکان گسترش دامنه مباحث در حال حاضر برای بنده میسر نیست.
اما راجع به موضوع طرد در پیام قبلی به آگاهی رساندم که طرد اداری یک تنبیه انضباطی است و بمعنی محرومیت ا ز حق رای است و در مورد کسانی بکار میرود که احکام دیانت بهائی را اجرا ننمایند یا با اجرای آن مخالفت نمایند همچنین کسانی که برخلاف شئون دیانت بهائی عمل نمایند، اختیار وصلاحیت اجرا با محافل ملی است که در صورتیکه انذار مفید فایده نباشد معمول گردد وفرد خاطی از حق انتخاب کردن وانتخاب شدن در تشکیلات بهائی محروم شود اکنون در خصوص طرد روحانی مطالبی را جهت استحضار حضرتعالی ودیگر خوا نندگان گرامی به اطلاع میرسانم.
طرد یا انفصال روحانی در مورد کسانی مصداق مییابد که عهد ومیثاق را نقض نمایند وبهمین جهت ناقض نامیده میشوند حال باید دید که عهد ومیثاق چیست؟ ناقض کیست؟ چه مقامی صلاحیت تشخیص واعلام آن را دارد؟
شوقی افندی اولین ولی امردیانت بهائی در باره معنی عهد ومیثاق در دیانت بهائی میفرمایند:
ترجمه ” ولی امرالله وجود دو نوع میثاق را ملاحظه مینماید که صراحتأ ومکررأ درالواح و آثار امری ذکر شده است.
نوع اول عهد ومیثاقی است که هر پیامبر الهی با بشریت یا منجزأ میتوان گفت با پیروانش منعقد مینماید که آنان مظهر ظهوربعدی که بازگشت وظهور مجدد حقیقت اوست پذیرفته وپیروی نمایند. نوع دوم عهد ومیثاق مانند میثاقی است که حضرت بهاءالله با پیروانش بست که حضرت عبدا لبهاء را پیروی نمایند. و این بمنظور استحکام و استقرار جانشینی سلسله مصابیحی است که پس از هر مظهر ظهوری ظاهر میشوند وبر این منوال است عهد ومیثاقی که حضرت عبدالبهاء با بهائیان بستند که پس از ایشان نظمی که طرح فرمودند بپذیرند.
LIGHTS OF GUIDANCE p-181
همانطور که ملاحظه میفرمائید ولات امر عهد ومیثاق دیانت بهائی هستند وحضرت عبد البهاء مرکز میثاق. حضرت عبد البهاء در الواح وصایای خود میفرمایند:
“حصن متین امرالله به اطاعت من هو ولی امرالله محفوظ ومصون ماند واعضای بیت عدل وجمیع … باید کمال اطاعت و تمکین و انقیاد وتوجه وخضوع وخشوع رابه ولی امرالله داشته باشند اگر چنانچه نفسی مخالفت نمود مخالفت بحق کرده وسبب تشتیت امرالله شود وعلت تفریق کلمه الله گردد ومظهری از مظاهر نقض شود”
بنا بر آنچه بنظرتان رسید کسی که با ولی امرالله مخالفت نماید ناقض است.
شوقی افندی اولین ولی امرالله بکرات در طی دوران ولایت خود متذکر گشتند که غیر از ولی امرالله کسی صلاحیت تشخیص مرض روحانی را ندارد وبه هیچ شخص یا مقامی چنین اجازه ای داده نشده است که احدی را ناقض بنامد.
DIRECTIVES FROM THE GUARDIAN p-16
متاسفانه ایادی سابق وبیت العدل بدلی ساخت آنان که خود عملأ میثاق الهی را نقض نموده اند