پیرامون تحری حقیقت (2)

ali82:جناب پدرام ، فرموده اید که یکی از تعالیم بهائیت تحری حقیقت و ترک تقلید است واختلاف بین مردم و ادیان را هم ناشی از اختلاف تقلید ها دانسته اید؟! آیا خبر داریددر دین مقدس اسلام و مذهب تشیع اولین مطلبی که در رساله ی توضیح المسائل آمده است بدین شرح است: 

” شخص مسلمان باید عقیده اش به اصول دین از روی بصیرت باشد، و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی گفته ی کسی را که علم به آنها دارد به صرف اینکه او گفته است قبول کند. ” 

قرآن کریم در آیات متعددی مردم را دعوت به تفکر و اندیشدن کرده است از جمله : 

” کَذلِکَ یُبَیِّنُ لَکُم الآیات لَعَلَکُم تَتَفَکَّرُونَ ” 

” قُلْ هَلْ یَسْتَویِ الاَعْمی وَ الْبَصیرِاَفَلا تتفکَّرُون ” 

… 

بنابراین می بینیم که در اسلام نسبت به تفکر و بصیرت در دین و تفقه در دین بسیار تاکید و سفارش شده است و هر شخصی موظف است که با بصیرت و دانایی و آگاهی از اصول دین ایمان بیاورد و در این زمینه حق هیچ گونه تقلیدی را نخواهد داشت ولی در احکام دین و غیر ضروریات مساله فرق می کند در آنجا است که یا فرد باید تخصص لازم جهت استخراج احکام الهی را داشته باشد و یا به متخصص معتمد رجوع کند و این مساله امری کاملا عقلی و بدیهی است و ما در کلیه مسائل زندگی این کار را انجام می دهیم مثلا وقتی مریض می شویم به پزشک رجوع می کنیم و در آنجا به حرف او اعتماد می کنیم و نسخه ی او را عملی می سازیم در اینجا هیچ عاقلی نیست که بگوید چرا از ژزشک تقلید کردی!! و کسی هم در برابر او چون و چرا نمی کند در مساله احکام دین هم مساله به همین شکل است و ما برای اینکه از مطالب و احکام دینی مطلع شویم به متخصصین این امر که در حقیقت همان فقها هستند رجوع می کنیم تا آنان احکام دین را از منابعش استخراج کنند و ما بدان عمل نماییم البته اگر کسی متخصص این کار باشد و خودش توانایی استخراج احکام را از کتاب و سنت داشته باشد دیگر حق تقلید را نخواهد داشت. 

حالا بهائیت به عنوان یکی از آموزه های اساسی خود ترک تقلید را مطرح می کند . که در حقیقت ترک رجوع به متخصص است و بعد هم می گوید دین باید مطابق با علم و عقل باشد. کدام عقل سلیمی با رجوع به متخصص مخالفت می کند؟؟ و جالب تر اینکه این افراد متخصص را با 9 نفر از افراد عادی که ممکن است بی سواد هم باشند جایگزین می کند و در حقیقت بهائیان باید از محافل روحانی و ملی و تشکیلات تقلید کنند و در برابر آنها حق هیچ گونه اظهار نظر و مخالفتی هم ندارند و نتیجه ی کوچکترین مخالفت با تشکیلات مجازات بسیار شدید طرد می باشد و فرد مطرود دیگر حتی حق مکالمه با دیگر بهائیان حتی خانواده خود را هم نداشت. در این جاست که معنای تحری حقیقت در بهائیت به خوبی روشن میشود و مشخص می گردد که این تعالیم جز شعاری پوچ و تو خالی چیز دیگر نیست. چراکه رهبرانتان کسی را که بر اثر حقیقت جویی و تحقیق به باطل بودن بهائیت پی ببرد ” مریض روحانی و جزامی” می خوانند. 

در این زمینه جناب صفا هم سوالات جالبی را مطرح کرده اند که از شما می خواهم بدانها هم پاسخ گویید. 

 

پدرام:

الله ابهی 

علی 82 گرامی 

 

بنده هم بیانات شما را قبول دارم و طبق فرمایش حضرت بهااله اساس تمام ادیان یکی است لذا در تمام ادیان به نوعی تحری حقیقت بیان شده است اما این مساله در دیانت بهایی مورد توجه ویژه ای قرار گرفته است لذا این مطلب را از بیانات حضرت عبدالبها برایتان نقل می کنم: 

حضرت عبدالبهاء میفرمایند قوله الاحلی: 

امروز بکلّی مادّیّات بروحانیّات غلبه نموده در بین بشر ابداً احساسات روحانیّه نمانده مدنیّت الهیّه نمانده هدایت الله نمانده معرفت الله نمانده جمیع غرق در مادّه هستند. اگر چنانچه جمعی بکنائس و یا بمعابد میروند عبادت میکنند این بجهت تقالید آباء و اجداد است نه اینست که تحرّی حقیقت کرده اند و حقیقت را یافته اند و حقیقت را میپرستند از آباء و اجداد از برای آنها تقالیدی میراث مانده و بآن تقالید متشبّث و عادت کرده اند که بعضی اوقات بمعابد بروند و آن تقالید را مجری دارند. 

و برهان بر این آنکه پسر هر یهودی یهودی است پسر هر مسیحی مسیحی است پسر هر مسلمی مسلم پسر هر زردشتی زردشتی. پس این مذهب از آباء و اجداد میراث از برای او آمده است و تقلید آباء و اجداد مینماید بجهت اینکه پدرش یهودی بوده او هم یهودی شده نه اینکه تحرّی حقیقت کرده و به تحقیق رسانیده که دین یهودی حقّ است و متابعت آنرا کرده بلکه دیده که پدر و آباء و اجداد بر این مسلک بوده او هم این مسلک را پیش گرفته است. مقصد این است که ظلمت تقالید عالم را احاطه کرده متابعت تقالید طریق الهی را گم نموده نور حقیقت مخفی مانده. اگر این امم مختلفه تحرّی حقیقت کنند لابدّ بر این است که بر حقیقت پی برند و چون حقیقت را یافتند جمیع ملل یک ملّت گردند. امّا مادام متمسّک بتقالیدند و از حقیقت محروم و این تقالید مختلف است لهذا نزاع و جدال در میان است بغض و عداوت بین ملل شدید است. امّا اگر تحرّی حقیقت بکنند ابداً عداوتی نماند بغضی نماند جنگ و جدالی نماند با یکدیگر نهایت التیام را حاصل کنند. 

خطابات ص ١٨٣ 

 

و اما این مطالبی که شما و جناب صفا در مورد برخورد با متحریان حقیقت و مجازات افراد بیان کردید اصلا درست نیست و همواره در دیانت بهایی احبا دعوت به دوستی و محبت به تمام عالم شده اند و من نمی دانم که چه کسی این اطلاعات غلط و نادرست را در اختیار شما گذاشته و یا در کدام سایت دروغ پردازی مطرح شده که شما این چنین تصور کرده اید در دیانت ما حتی برای برخورد و رفتار با ناقضین هم دستورات واضح و آشکاری وجود دارد که کاملا با بیانات شما در تضاد است لذا برای اینکه شبهه برای شما و جناب صفا برطرف شود آنها را در این جا ذکر می کنم: 

 

در کتاب « مائدهء آسمانی » جلد 6 صص 14و15 ( نیز توقیعات جلد 1 ص 250 ) دربارهء حکم بدیع امر بهایی در خصوص حقوق اجتماعی و اقتصادی مُرتدین از امر بهایی – علاوه بر نسخ حکم قتل ایشان که در ادوار سابقه منصوص بوده – چنین می فرمایند : « و در ختام، انظار یاران ممتحن پر عشق و وفای حضرت عبدالبهاء را به این امر مهمّ و لازم منعطف نمایم و به این نکته متذکّر دارم و آن مواظبت و دقّت تامّ در حفظ حقوق مدنیهء شرعیهء شخصیهء افراد است از هر سلک و طایفه و نژاد و عقیده و مقامی . در این مقام امتیاز و ترجیح و تفوّق جائز نه ؛ باید در نهایت سعی و دقّت مِن دونِ تردّد و ملاحظه ای یاران و برگزیدگان حضرت بهاءالله در محاسبات و معاملات خویش راجع به حقوق اصلیه نوع بشر ، اَدنی امتیازی بین آشنا و بیگانه و مؤمن و مشرک و مقبل و معرض نگذارند؛ بعد از تحقیق و تدقیق اگر چنانچه مقروضند باید به تمام قوا همّت بگمارند تا آنچه بر عهدهء آنان است، تا فلسِ اخیر بپردازند و راحت نجویند تا به تأدیهء آنچه را مکلّفند به تمامِها موفّق گردند . حقوق مدنیه و معاملات ظاهره تعلّقی به دیانت واعتقاد باطنی انسان نداشته و ندارد . افراد در هیأت اجتماعیه چه از موّحدین و چه ازمشرکین کلّ در این مقام یکسانند و حقوق شخصیهء آنان نزد اصحاب عدل و انصاف محفوظ و مقدس و مسلّم و هر متردد متمرّدی در ساحت آن منتقم قهّار مقصِّر و مسئول و مردود… و الّا اهل بهاء بساط پیشینیان را در این قرن مشعشع نورانی دوباره بگسترانند و آتش تعصّب وهمیهء جاهلیه را درصدور برافروزند و خود را از مواهب جلیلهء این یوم موعود محروم سازند و تأییدات الهیه را در این روز فیروز از ظهور و بروز باز دارند. حیف است ذیل تقدیس را به این اوهام و شئون ناشایسته آلوده نماییم .» 

 

در کتاب« خاطرات نه ساله » ، نویسندهء آن جناب یونس خان افروخته ازمنشیان حضرت عبدالبهاء در صص 349-348 ، اشاره می کند که چند نفراز بهائیان می خواستند مانع استخدام حبّ الله پسرجمال بروجردی از مرتدّین و ناقضین در مدرسه ای تازه تأسیس در طهران بشوند و به گمانشان کار ممدوحی بوده و چون حضرت عبدالبهاءاین خبر را شنیدند یک مرتبه فرمودند : « چطور ، چطور نشستید مشورت کردید که یک نفر ناقض را از نان خوردن بیاندازید؟! این طریقهء خدمت به امر نیست . درامور معیشت ، ناقض یا غیرناقض فرقی ندارد . احبّا ء[= بهائیان ] باید آیت رحمت الهی باشند . مثل آفتاب بتابند و مانند ابر بهاری ببارند. ناظربه استعداد و قابلیت نباشند. » بعد جناب یونس خان می نویسند که حضرت عبدالبهاء مدتی ازآن قبیل بیانات فرمودند به طوری که یونس خان ازتصمیم مزبورخجل می شوند.( همچنین در مورداین اصل مهم رجوع شود به : گوهر یکتا ، ص 322 ؛ مائدهء آسمانی ج6، صص 54-53 ؛ خاطرات حبیب، ص 36 .). طبق بیانات فوق مواردی که شما بیان کرده اید بر اساس تعصب و همیت جاهلی است لذا از نظر دیانت مقدس بهایی مردود است. با تشکر پدرام

 

ali 82 :

پدرام عزیز 

ممنونم که قبول کردید در بهائیت در مورد تحری حقیقت و حقیقت جویی حرف تازه ای زده نشده است و بهااله همان حرف های انبیا گذشته را تکرار کرده است و جالب است که خود او در اینجا ” تقلید ” کرده است. و در حقیقت ادای انبیا الهی را در آورده و مسائلی را مطرح کرده است و نام دین را بر روی آنها قرار داده است راستی اگر تقلید چیز خوبی نیست چرا بهااله از انبیا گذشته تقلید کرده است ؟و آمده همان حرفهای آنان را تکرار کرده است؟ 

حال در مورد بهااله باید پرسید چرا نیامده و خودش یک سری تعالیم جدیدی را ارائه کند و تعالیمی فراتر از آنچه در ادیان قبل بوده بیاورد؟ جواب این سوال بسیار واضح و آشکار است و آن اینکه ” بهاییت اصلا دین نیست ” و در واقع کاری که بهااله انجام داده است تطابق دین جدید ساختگی اش با امیال و هواهای نفسانی تا بدین وسیله بتواند افرادی را گول بزند مشتری برای خودش حمع کند لذا در مسائلی که کمی برای مردم دشوار بوده تغییراتی ایجاد کرده است تا یک دین گل و بلبل و آسان درست کند و به اهدافش برسد …. ( در این باره سخن بسیار است که شاید بعدها مفصل تر بدان بپردازم.) 

اما نکته ای که باید در این مقام بدان اشاره کنم این است که تقلید کار بدی نیست و در کارهای درست انسان باید تقلید کند و آن کار را به همان نحو که دیگران انجام می دهند انجام دهد و همه ی انسانها این کار را در زندگی روزمره بسیار انجام می دهند وقتی شخصی دید که دیانت پدر و اجدادش با عقل و فطرت او سازگار است خوب او هم همان راه را ادامه میدهد ولی اگر مثلا آبا و اجدادش بت پرست بودند و او می بیند که در اینجا پرستش بت های سنگی یا چوبی یا … با عقل و فطرت او نمی سازد در این مورد است که تقلید غلط و نادرست خواهد بود. 

و اما مطلبی که در مورد رفتار با ناقضین مطرح کردید من فکر می کنم که یا واقعا شما اطلاعات درستی از بهاییت ندارید و یا اینکه خودتان به ” کوچه ی علی چپ ” می زنید و قصد پنهان کردن حقیقیت را دارید. آیا در بهاییت نیست که با فرد طرد شده حتی اجازه ی سلام و کلام را هم ندارید؟ حتی پدر و مادر این فرد هم حق صحبت و معاشرت با او را ندارند؟ 

الم یعلم بان الله یری با تشکر 

 

پدرام:

 

الله ابهی ،علی 82 گرامی 

1- من هیچگاه نگفتم که در دیانت مقدس بهایی حرف جدیدی در مورد تحری حقیقت زده نشده است بلکه من گفتم طبق بیانات مبارکه حضرت بهاالله و عبدالبها اساس ادیان یکی است ولی در هر دوره و عصر و زمانی بنا بر مقتضیات و نیازهای روز احکام الهی تغیییر می کند تا همیشه فرصت رشد و تعالی برای مردم باقی بماند اگر به خاطر داشته باشید گفتم که در دیانت بهایی هر شخصی موظف است خود در ابتدای به تکلیف رسیدن به تحری حقیقت بپردازد و بعد ایمان خود را اعلام دارد و در پذیرش و یا عدم پذیرش دیانت کاملا آزاد و مختار است شما بفرمایید تا بدانیم در کدام دین قبل این حکم وجود داشته است؟ 

2- درمورد احکام رفتار با ناقضین همانطور که در پست قبل بیان کردم مساله کاملا روشن است و من نمی دانم شما با چه هدفی اینگونه مباحث را مطرح می کنید؟

 

safa :

 

جناب پدرام ازشما تعجب می کنم که اصلا به مطالب دیگران توجهی نمی کنی باز هم شعار تحری حقیقت می دهی! مگر شرط تحری حقیقت شنیدن آراءو سخنان دیگران و سپس گزینش حق نیست؟ 

الف-شما می گوئی در کدام دین گفته اند قبل از بلوغ ،فرد تحقیق کند ؟پاسخ شنیدی اسلام .مدرک دادند در همه رساله های مراجع این اولین مساله است.رفتی ببینی؟! 

ب-دربهائیت اگر کسی پدرش طرد روحانی شده باشد ،فرزند جق ندارد با او سلام و کلام و گقتگو کند پس چگونه از طریق پدرش تحقیق کند وحقیقت را در یابد؟! 

ج-جواب جویا را ندادی که از شما پرسید: 

1- ملاک رسیدن به حقیقت چیست؟ چنان که شما هم از جناب بهاء الله نقل کرده اید، هر گروهی خود را حق می داند. بهائیت هم گروهی است که خود را حق می داند. از کجا بدانیم که بهائیت باطل است یا حق؟ ملاک حقیقت در منظر بسیاری از بهائیان آن است که چون تحری حقیقت کنی حتما به حقانیت بهائیت پی می بری و در غیر این صورت بهایی ستیز هستی! 

2- در میان دو سخن که از جناب بهاء الله نقل کرده اید، ناهماهنگی عجیبی وجود دارد. دقت کنید: از یک سو نقل کرده اید که باید به سمع و بصر خود بشنود و ببیند و از سوی دیگر آورده اید که دیده را پاک و مقدس نماید تا تجلیات انوار الاهی را ببیند و گوش را از آلایش تقلید منزه کند تا نغمات بلبل وحدت را بشنود. بالاخره من چه کنم؟ بشنوم یا نشنوم؟ ببینم یا نبینم؟ 

از کجا بفهمم که من درست می بینم و شما غلط؟ من درست می شنوم و شما نادرست؟ ملاک کدام است؟ 

3- چنان که از قول جناب عبدالبهاء آورده اید، همه ی پیامبران کل تاسیس و ترویج حقیقت کرده اند، بهائیت به چه چیز می بالد و چه امر بدیعی در این باره عرضه کرده است؟ 

د:جواب مطالب قبلی مراهم در صفحه اول همین تاپیک ندادی که از شما پرسیدم: 

1–امکان تحری حقیقت از طریق مطرودین با توجه به حکم طرد وجود ندارد. 

2-امکان چون و چرا کردن در رفتارهای اعضای بیت العدل و مصوبات آنها برای فهم حقیقت وجود ندارد. 

3-چون معاشرت با ناقضین و بهائیان ارتدکس ممنوع است امکان تحری حقیقت از طریق آنها برای فهم بعضی از حقایق امر وجود ندارد . 

4-چون کتاب های بهایی بیشتر به زبان فارسی است و بعضی کتب اصلی را تشکیلات بهایی ترجمه نمی کند یا فراز های حساس را تقطیع می کند یا تحریف می نماید(مثل بدیع و نظر اجمالی)لذا امکان تحری حقیقت برای غیر فارسیان یا فارسی زبانانی که به آن متون دسترسی ندارند وجود ندارد… 

ه:چنانکه جواب یاس را هم نفرمودی که ازشما پرسید: 

1-حقیقت را خود در می یابیم یا با ارشاد انبیا آن را می فهمیم؟ 

2-اگر حقیقت را خود در می یابیم چه نیازی در دریافت حقیقت به انبیا داریم؟ 

3-اگر حقیقت را خود در می یابیم ،ملاک تشخیص حقیقت از غیر حقیقت در وجود ما چیست؟ 

4- اگر در دریافت حقیقت به پیامبران نیازمندیم پیامبران حقیقی را از مدعیان دروغین چگونه باز شناسیم؟ 

امیدوارم تحری حقیقت را از مرحله شعار در آوری و با این سوالات جامه عمل پوشی. موفق باشی. 

 

aseman :

امروز در سایت گردی که داشتم به سایت شما بر خوردم و اتفاقی مباحثی که توسط جویا یاس و بقیه مطرح شده بود دیدم.دلم خواست منم نظرم و بگم ولی متاسفانه تا عضو نمی شدم نمی شد.جویا جان خواسته بودی دیانت بهایی رو اثبات کنیم و یکی از بچه ها گفته بود باید طالب باشی راستش منم باهاش موافقم ولی عقیده دارم هیچ چیزی و یا کسی به جز اثار مظهر امر نمی تونه حقانیت اونو ثابت کنه بنابر این چه خوب بود در سایتی که به نام مقدس پزوهش زینت یافته مثل نقد های مختلف اصل کتب و اثار مظهر امرش رو هم می گذاشتید تا واقعا پزوهش واقعی رو ببینیم متاسفانه سایت کتب بهای فیلتر شده اما من حاضرم کتب رو در اختیار مدیر محترم و حق دوست سایت قرار بدم. با اجازه دوستان قسمت هایی از بیانات حضرت بهاالله در باره صفات طالب حقیقت رو میفرستم امیدوارم که در سایت قرار بگیره 

و لیکن ایبرادر من، شخص مجاهد که اراده نمود قدم طلب و سلوک در سبیل معرفت سلطان قِدَم گذارد باید در بدایت امر قلب را که محل ظهور و بروز تجلّی اسرار غیبی الهی است از جمیع غباراتتیره علوم اکتسابی و اشارات مظاهر شیطانی پاک و منزّه فرماید و صدر را که سریر ورود و جلوس محبّت محبوب ازلی است لطیف و نظیف نماید. و همچنین دل را از علاقه آب و گل یعنی از جمیع نقوش شبحیّه و صور ظلّیّه مقدّس گرداندبه قسمی که آثار حبّ و بغض در قلب نماند که مبادا آن حبّ او را به جهتی بی دلیل میل دهد و یا بغض او را از جهتی منع نماید… و باید در کلّ حین توکّل به حقّ نماید و ازخلق اعراض کند و از عالم تراب منقطع شود و بگسلد و به ربّ الارباب در بندد. و نفس خود را بر احدی ترجیح ندهد وافتخار و استکبار را از لوح قلب بشوید و به صبر و اصطباردل بندد و صمت را شعار خود نماید و از تکلّم بی فائده احترازکند… و غیبت را ضلالت شمرد و به آن عرصه هرگز قدم نگذارد، زیرا غیبت سراج منیر قلب راخاموش نماید و حیات دل را بمیراند. به قلیل قانع باشد و ازطلب کثیر فارغ. مصاحبت منقطعین را غنیمت شمارد و عزلتاز متمسّکین و متکبّرین را نعمت شمرد. در اسحار بهاذکار مشغول شود و به تمام همّت و اقتدار در طلب آن نگارکوشد……

 

yas :

 

جناب آسمان 

از اینکه در نتیجه وبگردی میهمان سایت ما شدید خوشحالیم واز اینکه ما را به کامنتی هم نواختیدخوشحال تر! 

چند نکته با جناب عالی:  

1-متون بهائی چون در فضای مجازی هست فضای سایت را با آن اشغال نکنید.آدرس آن را بدهید و فقط عبارت مورد استناد را در حد چند خط بیاورید. 

2-مدرک سخن بالارا ذکر کنید. 

3- هیچ حرف جدیدی در مطلب بالا نیست.تمام کتب عرفانی پر است از اینکه بشوی اوراق اگر همدرس مائی و خلاصه همه افکار را کنار بگذار و رها کن تا حقیقت بر قلب تو بتابد! 

هر مدعی هم می تواند این ادعا را بکند که خود را از همه حرفها پاک کن تا حقانیت من بر قلب تو بتابدو وقتی تابیداعراض نکن و به حرف کسی گوش نده!! 

یعنی خلاصه از طریق منطق و عقل جلو نیا بلکه ببین چی بر قلبت می تابد همان را بپذیر!! نتیجه اینکه عقل را تعطیل کن و به دلت مراجعه کن و به چیزی که در خلوت بر قلبت می رسد برس !! 

و سوال از اینکه به کدام دلیل عقلی تو برحقی ومدعی مثل تو بر باطل ،حرام است!! 

4-میرزا در متن بالا بار دیگر مصادره به مطلوب کرده و یکباره بی هیچ دلیل و برهانی خود و باب را در ردیف انبیای الهی و ادیان سابق جازده است!!: 

“مثلاً در عهد موسی تورات بود و در زمن عیسی انجیل و در عهد محمّد رسول اللّه فرقان و در این عصر بیان و درعهد مَن یَبْعَثُهُ اللّه کتاب او که رجوع کلّ کتب به آن است ومهیمن است بر جمیع کتب…” 

پاسخ اینکه موسی و عیسی و محمد علیهم السلام به ادله قطعی که ما و شما قبول داریم پیامبرنداما وسط دعوا نرخ تعیین کردن عقلانی نیست.اول ایشان ثابت کنند خودشان و باب ،پیامبرند بعد خود و باب را در ردیف آنها جا بزنند.این زرنگی و مصادره به مطلوب نزد عقلا خیلی خنک است! 

بزرگترین شگرد تبلیغاتی بهائیان همین نکته است که قبل از اثبات خود ،دائم در ردیف ادیان الهی خود را جا می زنند و از شباهت ها می گویند! 

داستان دزد را یادتان هست که جویا در تاپیک های قبل ذکر کرده بود: 

مردی نیمه شب زنش را صدا کرد که دزد آمده است.زنش برخاست و گفت به چه دلیل؟ گفت دزدها در شب می آیند و در تاریکی و سکوت و موقع خواب و حالا همه این نشانه ها وجود دارد پس دزد آمده است!! بهائیت هم به همین سبک می گوید چون همه انبیا مورد اعتراض واقع شدند واز سوی عده ای متهم به دروغ شدند و سلاطین با آنها در افتادند… و این نشانه ها دربهائیت هم وجود دارد پس ما هم مثل ادیان سابق یک دین هستیم و بر حقیم !! 

جناب آسمان ! بیا به زمین و بنشین و به ما بگو دلائل حقانیت بهائیت چیست و چگونه ثابت می کنیدکه باب و بها پیامبرند؟! 

ضمن آنکه حتما می دانیدکه میرزا در اشراقات ،حضرت محمد(ص) را آخرین پیامبر معرفی کرده است که رسالت و نبوت به وجود ایشان خاتمه پیداکرد! 

قربان آقای آسمان! 

 

jooya:

 

حضور عزیزان سلام عرض می کنم. 

متنی را که جناب آسمان از بهاء الله آورده بود، خواندم. به جز مواردی که حرف تازه ای نبود و برگرفته از ‏دیگران بود، دو سه نکته ی بسیار مهم و اساسی داشت که آن ها را می آورم و نقد می کنم:‏ 

‏1- در نقل حدیث ثقلین رعایت امانت نکرده بلکه مرتکب خیانت بزرگی شده است.‏ 

‏2- خواهندگان و طالبان حقیقت را به خواندن کتب همان دین از جمله کتاب مهم جناب باب به نام بیان ارجاع داده ‏است.‏ 

‏3- قرآن را ملاک و میزان مهم حقانیت و بطلان دانسته است.‏ 

اینک این سه موضوع را به اجمال بررسی می کنم:‏ 

‏1-‏ حدیث ثقلین که صدور آن از رسول خدا میان شیعیان و سنیان قطعی و متواتر است، دنباله ی مهمی دارد ‏که جناب بهاء الله نه تنها آن را نیاورده، بلکه خلاف آن را گفته است و این خیانت بزرگی است که ایشان ‏طبق معمول مرتکب شده است. جناب بهاء الله در نقلی که آسمان آورده است، گفته:‏ 

زیرا که حجّت منحصر شد به دو، یکی کتاب و دیگر عترت.عترت که از میان رفته، پس ‏منحصر‎ ‎شد به کتاب. ‏ 

خیانت بزرگ جناب بهاء الله در نقل ناقص حدیث ثقلین است. اگر جناب بهاء به حدیث ثقلین ‏استناد می کند، باید کامل آن را بیاورد و آن را سند سخن خویش قرار دهد، نه آن که به نقل ‏ناقص حدیث اکتفا کند و منظور غلط خود را از آن بیان نماید. حدیث ثقلین چنین است: ‏ 

إنّی تارکٌ فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی أهل بیتی. ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی أبداً ‏و إنهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض. ‏ 

من در میان شما دو چیز گران بها به یادگار می گذارم: کتاب خدا و عترتم، همان اهل بیتم. تا ‏زمانی که به آن دو با هم چنگ بزنید هرگز پس از من گمراه نخواهید شد. و آن دو هیچ گاه از ‏یکدیگر جدا نخواهند شد تا آن که در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.‏ 

چنان که ملاحظه می فرمایید جناب بهاء الله آگاهانه دنباله ی حدیث را ذکر نکرده و خائنانه ‏گفته است که عترت از میان رفته است. اگر حدیث ثقلین را قبول دارد، در حدیث ثقلین تأکید ‏شده است که قرآن و عترت هرگز از یک دیگر جدا نخواهند شد. و اگر هم حدیث ثقلین را ‏قبول ندارد، بی جهت به آن استناد کرده است. جناب آسمان و هر بهایی آزاد اندیش دیگری ‏خوب است از خود بپرسند چرا جناب بهاء الله که مدعی من یظهره اللهی است، چنین دروغ ‏بزرگی گفته است؟ کجا عترت از میان رفته است؟ اگر حدیث ثقلین به مسلمانان متعلق است و ‏گوینده ی آن پیامبر اکرم است، به اعتقاد ما به ویژه شیعیان، عترت که همان وجود مقدس ‏حضرت بقیة الله الأعظم امام زمان علیه السلام، حی و زنده و موجود است. این خیانت بهاء الله ‏به هیچ روی قابل اغماض نیست و از این گونه خیانت ها ایشان فراوان دارد. بقیه ی مطالب ‏را اگر فرصتی دست داد، نقد خواهم کرد.‏ 

این است شیوه ی تحری حقیقت؟ ‏ دیده بگشایید ای خردمندان!‏ 

 

yas:

 

نزدیک یک ماه است از asman خبری نیست. 

آیا تغییر مکان کامنت ها موجب شده که جواب ما را ندیده تا پاسخی بنگارد یا دلیل دیگری داشته نمی دانیم.از او خواهشمندم چنانچه مطالب ما را خوانده نظرش را بنویسد.در غیر این صورت برداشت ما این است که پاسخی نداشته و به حقانیت مطالب بنده و جویا اذعان نموده است. 

 

kasper:

 

باسلام خدمت همه عزیزان 

ایشان هم همانند بقیه دوستان بهایی ابتدا با همت و پشتکار وارد عرصه شده ولی بعد از مدتی گفتگو وقتی با استدلالات و پاسخ های محکم روبرو می شوند و دیگر جوابی برای گفتن ندارند ترجیح می دهند عوض قبول حقیقت و اعتراف به اشتباهات خود به اصطلاح فرار را بر قرار ترجیح داده و دیگر از آنها خبری نمی شود. 

ما هم معنی تحری حقیقت را در عمل و بارها و بارها از دوستان دیده ایم و به وضوح به جعلی بودن این شعارها که فقط برای عوام فریبی است پی برده ایم. 

امیدوارم که تمام عزیزان که به این سایت مراجعه می کنند این مطالب را خوانده و به حقیقت واقعی پی ببرند. 

با تشکر از تمامی عزیزانی که در این سایت زحمت می کشند.