به سال 1265 هجری قمری جنگی در قلعه طبرسی در مازندران میان بابیه (طرفداران باب)و قوای دولتی واقع می شود که بعدها به عنوان دلیل حقانیت دعاوی پیامبری باب و نسخ اسلام مورد استناد رهبران بهائیت قرار می گیرد.این مقاله تلاش می کند تا از اعتقادات جنگجوبان این نبرد،پرده برداری نماید.
آری در سال 1260 ،شخصی به نام علی محمد شیرازی در شیراز ادعا نمود که باب امام عصر علیه السلام است … در پی این ادعا، او به تدریج در میان مردم منتظر امام زمان ،پیروانی پیدا نمود… اما او در همین نقطه توقف ننمود و بعدها مدّعای خود را تغییر داد و ادعا نمود که امام زمان و پیامبر جدیدی است و آیین اسلام را منسوخ اعلام کردو موجب هرج و مرج گردیدوکار به جنگ و نزاع داخلی و برادر کشی درکشور انجامید…
و اینها به این دلیل بودکه عقیده وی با عقاید شیعیان در تضاد بودلذا سبب ایجاد آشوب و جنگ در جامعه گردید. پس از مدتی کار به جایی رسید که طرفداران علیمحمد شیرازی ملقب به باب، دست به تجهیز قوای نظامی زدند واقدامات آنان نهایتاً منجر به ایجاد چند جنگ داخلی گردید و عدهی زیادی از پیروان باب و مسلمانان ایرانی در آن جنگها کشته شدند.
بهائیان که دین خود را موعود باب میدانند، این کشته شدگان و فداکاری آنها در راه باب (دین جدید او) را دلیلی بر صدق ادعای باب و دین خویش میدانند (اصطلاحاً دلیل تقریر). این مقاله به این موضوع خواهد پرداخت که آیا واقعاً این جنگجویان تمام آنچه را که باب در مورد قائمیت، نبوت و نسخ اسلام ادعا کرده بود، پذیرفته بودند یا اعتقاد آنان چیز دیگری بوده است.
معرفی چند شخصیت:
ابتدا لازم است چند شخصیت مهم که در این وقایع نقش بسزایی داشتهاند، معرفی شوند. یکی از اشخاص بسیار مهم «ملاحسین بشرویهای»، ملقّب به «باب الباب» است. او اولین شخصی است که به باب ایمان آورد و باب در شب پنجم جمادی الاولی سال 1260 ه.ق تفسیر سوره یوسف را که آغازی بر ادّعاهایش است، به ملاحسین ارائه کرد. البته آشنایی این دو شخص به قبلتر و زمانی که آنها هر دو پای درس سیّد کاظم رشتی (از علمای شهیر شیخی) مینشستند، باز میگردد. بر خلاف باب، ملاحسین از شاگردان برجسته سید کاظم به شمار میرفته و نمایندهی او برای مناظره با علمای شیعه متشرعه بوده است. (1)
شخصیت دیگری که معرّفی او لازم است، «محمدعلی بارفروشی» است. او از لحاظ ایمان به باب جزو آخرین افراد از حروف حی (2) محسوب میگردد. او نیز در هجده سالگی به کربلا عزیمت نموده و مدت چهار سال در درس سید کاظم رشتی شرکت کرده است. حضور او در درس سید کاظم رشتی چندان جدی نبوده و او در مجالس درس، از همه دیرتر حاضر و از همه زودتر خارج میشده است.(3)
ماجرای بدشت
پس از دستگیری و تبعید باب به زندان چهریق در جمادی الاولی سال 1264 ه.ق، در حدود سه ماه بعد در شعبان 1264، چندین تن از بابیان در دشت خوش آب و هوایی به نام «بدشت» که نزدیک شاهرود است جمع شدند تا بتوانند برای آزادی باب چارهای بیندیشند. افراد کلیدی این ماجرا میرزا حسینعلی نوری، فاطمه زرین تـاج و محمدعلی بارفروشی بودند (4) که دو نفر اوّل از تهران عازم بدشت شدند و بارفروشی نیز به همراه عده دیگری از خراسان عازم بدشت گشت. هدف از اجتماع بدشت، برنامه ریزی برای نجات باب از زندان محمدشاه قاجار بود.
در بدشت در اوایل ماجرا حاضران به آداب اسلامی کاملاً وفادار بودند و حتّی نمازهای خود را به پیش نمازی میرزا حسینعلی نوری میخواندند (5). در مدّت حضور بابیان در بدشت میرزا حسینعلی، زرین تاج و ملا محمدعلی بارفروشی، هر شب با یکدیگر خلوت کرده و برای حرکت های جدید، برنامه ریزی میکردند و نوشتههایی را هر روز به سبک آثار باب به مریدانشان ارائه میکردند. در همین نوشتهها بود که به خود، القاب بهاء الله، طاهره و قدوس را اعطا کردند. بعد از برگزاری جلساتی چند، نهایتاً این سه نفر تصمیم گرفتند که با اعلام قائمیت باب، نسخ دین اسلام توسط او را اعلام کنند و او را صاحب شریعتی جدید معرفی کنند.
این کار البته با یک نقشه از پیش طراحی شده انجام شد و این سه موفق شدند، مخالفان متعصّب خود را نیز خاموش کنند. شکل کار این گونه بود که اعلام نسخ اسلام، توسط طاهره انجام پذیرفت. قدوس با آن به ظاهر مخالفت کرد، اما با وساطت بهاء الله دریافت که حق با طاهره است(6). به هر روی، برخی بابیان حاضر در بدشت، نسخ اسلام را نپذیرفتند و بدشت را ترک کردند، اما عدّهای دیگر ماندند و نسخ اسلام را پذیرفتند. به دنبال این ماجـرا عدّهای از بابیت برگشتند و اکثر بابیان رفتـار بدشتیان را قبیح شمردند. رهبران بهایی و مبلغان بزرگ این آیین، در مورد آن چنین نوشتهاند:
* «… [اصحاب بدشت] بترک احکام و قواعد اسلام و کسر (=شکستن) آداب و رسوم مبتدعهای (=بدعت آمیزی) که در آن شریعت غرّا راه یافته بود، مبادرت نمودند و قیود و حدود بالیهء عتیقه را متروک ساختند.» (7)
* «…. و بالجمله، جا نمازها که همیشه مبسوط بود چنان بر چیده شد که دیگر مبسوط نگردید و مهرها که برای نماز تا آن روز روی هم می گذاشتند، شکسته شد و اسمش را بت گذاشتند» (8)
امّا به نظر میرسد که این سخن درست نیست و برخی حوادث که پس از بدشت اتفاق افتاد، با این گفته آقای شوقی افندی و آقای فاضل مازندرانی در تناقض است.
جنگهای داخلی و باورهای جنگجویان
از وقایع بسیار مهم در تاریخ بابیت و حتّی تاریخ ایران، جنگهای سه گانه داخلی است که توسط بابیان ایجاد شد که عبارتند از: جنگ قلعه طبرسی، جنگ نیریز و جنگ زنجان. به جهت اختصار و اهمّیّت به شرح مختصری از واقعهی قلعه طبرسی پرداخته خواهد شد:پس از ماجرای بدشت، قدوس راهی مازندران شد. از دیگر سو ملاحسین نیز از خراسان به سمت مازندران حرکت کرد. قصد آنها اشغال «قلعهی طبرسی» واقع در مازندران و بهره گیری از اوضاع آشفتهی پس از مرگ محمد شاه قاجار و آغاز قیام جهت زمینه سازی برای ظهور حضرت مهدی علیه السلام بود.
قبل از درگیری اصلی چند درگیری پراکنده بین بابیان و قوای دولتی در میگیرد ولی جنگ اصلی در تاریخ پنجم محرم سال 1265 یعنی شش ماه پس از واقعه بدشت آغاز میگردد(9). پس از مدّتی درگیری و مقاومت حاضران در قلعه، قائله نهایتاً با کشته شدن ملاحسین بشرویهای (باب الباب) و تعدادی از بابیان حاضر در قلعه و تسلیم شدن قدوس و اهالی باقی مانده خاتمه پیدا میکند.
هر چند که شروع نخستین جنگ، شش ماه پس از واقعهی بدشت و بنا به عبارت دیگر نسخ اسلام و ادعای قائمیت باب، اتفاق افتاده، اما نکتهی حائز اهمیت آن است که اعتقادات جنگجویان حاضر در قلعه، با اعتقادات افراد حاضر در واقعه بدشت کاملاً متفاوت بوده است.
افرادی که در قلعه حضور داشتهاند، به باب امام زمان بودنِ «باب» ایمان داشتند و نسخ اسلام را نپذیرفته بودند. به همین علـّت نیز بر طبق آداب اسلامی رفتـار میکردهاند. مثلاً نماز جماعـت میخـواندند، اذان میگفـتند، قـرآن میخواندند و … که اینک به برخی شواهد آن اشاره میگردد:
* «… پس قدوس فرمان داد که زودتر از شـبهای دیگر باذان و مناجات و تلاوت قرآن بپردازند چه که عادت هـر شبهی ایشـان بر آن بود که قبـل از صبح کلا برخواسته با صـدای بلند بتلاوت قرآن و دعا میپرداختند…» (10)
* «هنگام فجر میرزا محمّد تقی با نظرخان بمقبرهء شیخ رسیدند جناب باب الباب بادای نماز صبح مشغول بودند و اصحاب بایشان اقتدا میکردند» (11)
* «در مقابل صدای گلولههای توپ اصحاب با کمال شجاعت صدا بدعا و اذکار بلند میکردند دشمنان منتظر بودند که اصحاب قلعه تسلیم شوند ولی بر عکس میدیدند که صدای اذان و تلاوت آیات قرآن و آوازهای فرح انگیز و مناجات و دعا پیوسته از اصحاب بگوش آنها میرسد » (12)
این شواهد به صراحت بیانگر اعتقادات اسلامی جنگجویان قلعه و عمل به آداب و احکام آن و عدم اعتقاد آنان به استقلال بابیت میرزا علی محمد از شریعت مبارک اسلام است.
بررسی چند احتمال
در نهایت با بررسی اسناد و شواهد اگر بخواهیم تعارض میان رفتار و عقاید بدشتیان و جنگجویان قلعهی طبرسی را تحلیل کنیم اینگونه میتوان نتیجه گیری کرد که
1)احتمالاً ماجرای دشت بدشت و نسخ اسلام به گوش اهالی قلعه نرسیده بوده و آنها به قائمیّت باب و دین جدید او ایمان نداشتهاند و بر خلاف کلام شوقی افندی، طرفداران میرزا علیمحمد، ترک قیود و حدود بالیهی عتیقه را نپذیرفته بودند و هم چنان بر انجام احکام اسلامی، پافشاری میکردند. شاهد جالبی بر اثبات این مدّعا، ماجرای میرزا عبد الخالق یزدی است که پسرش در این جنگها کشته شد. او که از طرفداران سرسخت بابیت میرزا علی محمد بود، پس از شنیدن ادّعای قائمیّت وی، بر سر خود زد و گفت: «ای داد که پسرم به ناحق کشته شد.» (13) البته اگر بخواهیم این احتمال را قبول کنیم، باید اینگونه نتیجه بگیریم که قدوس واقعیّت نسخ اسلام را از عموم پنهان میساخته و به نوعی میتوان گفت که مردم و حتّی ملاحسین را هم فریب میداده است.
2)احتمال دیگر این است که اهالی قلعهی طبرسی ماجرای بدشت را شنیده بودهاند ولی آن را قبول نداشتهاند، از شواهد در این زمینه میتوان به مردود دانستن عمل اهالی بدشت توسط ملاحسین اشاره کرد:* «…آوردهاند جناب ملاحسین بشرویه که حلقه اخلاص حضرت قدوس در گوش داشت و در بدشت حاضر نبود، همین که واقعات مذکوره به سمعش رسید، چنین گفت: اگر من در بدشت بودم، اصحاب آن جا را با شمشیر کیفر مینمودم.» (14)
در اینجا هم اگر بخواهیم این احتمال را قبول کنیم، باید بپذیریم که قدوس حقیقتاً نسخ اسلام در بدشت را قبول نداشته است که توانسته به همراهی ملاحسین در جنگ حاضر باشد و مدتها در کنار او بجنگد و به شمشیر او کیفر نشود. در واقع باید گفت که موافقت او با نسخ اسلام که توسط شوقی افندی بیان شده، دروغ محض است و قدوس نیز تا پایان عمر، تنها ادعای بابیت میرزا علی محمد را پذیرفته بوده و به قائمیت او اعتقادی نداشته است. در واقع باید گفت که مخالفت قدوس با طاهره در بدشت، مخالفتی ظاهری و صوری نبوده، بلکه مخالفتی عمیق بوده است و از آن جا که بلافاصله پس از بدشت، او در جنگ طبرسی کشته شده است، تنها گزارش ما از اعتقاد او، گزارش بهاییان، از جمله جناب شوقی است که میتواند مطابق واقعیت نباشد.
به هر حال باید گفت که در هر صورت بهائیان نمیتوانند از کشته شدگان جنگ قلعهی طبرسی (و به طور مشابه در مورد دیگر جنگها) به سود خود استفاده کرده و حقانیت خویش را ثابت کنند و حتّی اگر بخواهیم روش استدلال بهاییان در بحث دلیل تقریر را هم بپذیریم، به صحّت اعتقادات شیخی جنگجویان و اعتقاد ایشان به بابیت میرزا علی محمد از امام زمان علیه السلام پی خواهیم برد!
——————————
پی نوشتها:
(1)حروف حی، هوشنگ گهرریز، صفحهی 26
(2)18 نفر اوّلی که به باب ایمان آوردند.
(3)حروف حی، هوشنگ گهرریز صفحات 119 و 120
(4)قرن بدیع، صفحه94 نسخه دیجیتال
(5)الکواکب الدریّه، ص 128
(6)الکواکب الدریه، جلد1، صفحه130
(7)قرن بدیع، ص 96 و 97
(8)تاریخ ظهور الحق، جلد 3 صفحه 111
(9)تلخیص تاریخ نبیل، صفحهی 327
(10)الکواکب الدریه صفحه 163
(11)تاریخ نبیل صفحه 311
(12)صفحه ٣٥٨ تاریخ نبیل
(13)تاریخ ظهور الحق ص 173، پاورقی
(14)تاریخ ظهورالحق بخش سوم ص 110
نویسنده: امید زارع
tarikh