ارتباط عبدالبهاء با لورد بالفور بنیان گذار دولت صهیونیسم

چکیده :

در گرماگرم تظاهرات و ناآرامی‌های مردم جهان در حمایت از مردم غزه و اعتراضات جهانی به تداوم حمایت دولت‌های غربی از اسرائیل، یک زن از حامیان فلسطین در دانشگاه کمبریج انگلستان با حمله به تابلویی از چهره لورد آرتور جیمز بالفو (Arthur James Balfour) – {زادۀ ۲۵ ژوئیه ۱۸۴۸ – درگذشتۀ ۱۹ مارس ۱۹۳۰} سیاست‌مدار بریتانیایی ، با اسپری و چاقو به آن آسیب اساسی وارد کرد. هرچند رسانه‌ها به‌طور گسترده این خبر را پوشش دادند؛ اما اشاره به نقش لورد بالفور در تشکیل دولت صهیونیستی کوتاه بود
برای اطلاع خوانندگان از رابطۀ او با بهائیت و شخص عبدالبهاء، در ادامه اشاره‌ای کوتاه خواهیم داشت :
در دوم نوامبر سال ۱۹۱۷ (۱۰ آبان ۱۲۹۶)، بیانیه وزیر خارجه وقت بریتانیا، آرتور بالفور، موجب واقعه‌ای شد که آثار آن هنوز هم پس از گذشته چندین دهه، ادامه دارد و به یک بحران بزرگ تبدیل شده است. بر اساس بیانیه بالفور، تمایل دولت بریتانیا به ایجاد یک سرزمین برای یهودیان در فلسطین ابراز شده است. بالفور تأکید کرد که دولت بریتانیا تلاش می‌کند تا این فکر عملیاتی شود. زمانی که بالفور ایده‌اش را مطرح کرد، بیش از ۹۰ درصد مردمی که در فلسطین زندگی می‌کردند یهودی نبودند. جالب‌تر آنکه در زمان صدور این اعلامیه، این سرزمین‌ها در کنترل دولت عثمانی بود و هنوز تکلیف جنگ جهانی اول هم روشن نشده بود، حتی میان متفقین هم پیمان سرّی «سایکس پیکو» برای سرزمین‌های عثمانی، پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی، به شکل دیگری ترسیم شده بود و به‌موجب این پیمان فرانسه و روسیه به دنبال مدل دیگری از کنترل بر سرزمین‌ها بودند.
بااین‌وجود، در کمتر از یک سال بعد، انگلیس از بندر حیفا و عکا وارد سرزمین امپراطوری عثمانی شد و شکست اصلی از این نقطه به فروپاشی انجامید و سلطۀ انگلستان بر فلسطین از حدود ۱۹۱۸ میلادی آغاز شد و فلسطین به اشغال نیروهای نظامی انگلستان درآمد.
در بخشی از این اعلامیه که لرد آرتور جیمز بالفور وزیر امور خارجۀ انگلیس خطاب به «بارون ادموند جیمز روچیلد» ثروتمند یهودی و سرپرست فدراسیون صهیونیسم در انگلیس صادر کرد، آمده است:
“دولت اعلیحضرت تأسیس یك موطن ملّی برای مردم یهود در فلسطین را به دیدۀ مساعد می‌نگرد و بهترین تلاش‌های خود را برای تسهیل وصول به این هدف به كار می‌برد.” (۱)

ارتباطات لورد بالفور بنیانگذار دولت صهیونیستی با بهائیت و شخص عبدالبها:

مادۀ ۲۲ اساسنامۀ جامعۀ ملل، که در کنفرانس صلح در کاخ ورسای به تصویب رسید، سکنۀ آن نقاط را مردمانی معرفی می‌کند که در اوضاع سخت عصر حاضر توانایی اداره‌کردن خود را ندارند و باید با کمک یک دولت قیم، زندگی کنند تا زمانی که خود، قادر به ادارۀ خویش شوند.[۲] نتیجۀ این تحولات، قیمومت رسمی انگلستان بر فلسطین بود. انگلستان در دوران قیمومت با اقدامات مختلف، زمینۀ اجرای وعدۀ بالفور و تأسیس دولت اسرائیل را فراهم آورد[۳] و سیستم قیمومت به‌طور مؤثر فقط در فلسطین به مرحلۀ اجرا در آمد. شاید اگر مردم ایران هم رغبت بیشتری به بهائیت نشان می‌دادند، اکنون چنین سرنوشتی داشتند.
شاید مهم‌ترین حق لورد بالفور بر گردن بهائیان، حفظ جان عباس‌افندی از خطر قطعی مرگ بوده است و بهتر بود تشکیلات بهائی برای این اهانت به پرتره لورد بالفور واکنش مناسبی نشان می‌داد.
بهترین گواه وجود چنین خطری ، متن تلگرافی است که در آن آمده(4)
“عبدالبهاء در خطر جدی است. فوراً اقدام کنید” این متن تلگرافی است که باعث شد وزارت خارجه، تحت سرپرستی جناب لرد بالفور، فوراً به آن ترتیب اثر داده و درنهایت همان روز عصر، تلگرامی برای ژنرال آلنبی ( Edmund Allenby )فرستاده شد که حاوی این دستورالعمل بود: «هنگامی که بریتانیا به حیفا لشکرکشی می‌کند، از عبدالبهاء، خانواده و دوستانش محافظت و مراقبت کنید.»
بنابراین، با سرعت و درک لرد لامینگتون و قدرت لورد بالفور و همکارانش در کابینه، در لندن و با فداکاری، کارآمدی و تدبیر سرگرد تئودور وان دِر پل در ترکیه، از یک تراژدی وحشتناک جلوگیری شد. زیرا حیفا هنوز در دست ترک‌ها بود. ترک‌ها چنان خشمگین و برانگیخته شده بودند که تهدید کردند عبدالبهاء و تمام خانواده‌اش را در کوه کرمل اعدام خواهند کرد. طبعاً این آشفتگی به جهت خیانت به دولت عثمانی از طریق جاسوسی و کمک به سربازان انگلیسی بوده است و هرگز دلیل شخصی نداشته است.
داستان از سمت حیفا توسط سرگرد تئودور پل، معاون فرماندهی اطلاعات[5] بریتانیا چنین روایت می‌شود: “… در ماه مارس ۱۹۱۸ بود که اطلاعاتی از سرویس جاسوسی خودمان به من رسید که بخش فرماندهی کل نیروهای ترکیه[6] که در آن زمان بین حیفا و بیروت مستقر بود، اعلام کرده اگر ارتش ترکیه مجبور به تخلیه حیفا و عقب‌نشینی به سمت شمال شود، قطعاً برای به صلابه کشیدن عبدالبهاء در پای کوه کرمل اقدام خواهد کرد. … و ما که در آن زمان برای حرکت به سمت حیفا و شمال آماده می‌شدیم. به چند دلیل، ازجمله کمبود افراد و مهمات، پیشروی بریتانیا تا تابستان ۱۹۱۸ به تعویق افتاد. …آلنبی بلافاصله (پس از آنکه اطلاعات کاملی دربارۀ سوابق عبدالبهاء و خدماتش و تاریخچه گروهی که او رئیس آن بود، ارائه شد)، دستوراتی به فرمانده کل فرماندهی عملیات حیفا صادر کرد مبنی بر اینکه فوراً به شهر وارد شود، یک پست نگهبانی انگلیسی فوراً در اطراف خانه عبدالبهاء مستقر شود و پست (های) نگهبانی دیگر در اختیار خانواده و پیروان او قرار گیرد. افرادی گماردیم که در خطوط دشمن اعلام کردند هر تلاشی برای کشتن یا جراحت عباس‌افندی یا هریک از اعضای خانواده او موجب تلافی شدید خواهد بود. من معتقدم که این هشدار نقش خود را در حفظ جان عبدالبهاء در آن زمان ایفا کرد! ”
طبیعی بود که آشنایی ژنرال النبی با جناب عبدالبهاء مرهون تلاش‌های وزارت خارجه و تیم لورد بالفور بود و این اقدامات به‌اندازه‌ای مفید بوده است که درنهایت پس از پیروزی کامل ارتش انگلیس و تکمیل خدمات عباس‌افندی به انگلیس (که خود موضوع یک مقالۀ تحقیقی است و شامل در اختیارگذاشتن آذوقه برای سپاه متجاوز انگلیس و در اختیار گذاشتن زمین‌های فلسطین به یهودیان و سایر همکاری‌های عبدالبهاء با دولت انگلیس بود) لازم دانسته شده که نشان شوالیه و لقب سر به پاس از این همکاری‌ها به شخص عبدالبهاء اعطا شود، تا نام جدیدی به فهرست خدمتگزاران پادشاهی انگلیس اضافه گردد و شاید اصلی‌ترین شخصیت در اعطای این نشان شخص وزیر خارجه بوده باشد و ساده‌انگارانه است تلاش افرادی که اعطای این نشان را به پاس خدمات عمومی عبدالبهاء عنوان می‌کنند.
با این تفاصیل، مشخص است که بیش از هرکسی، تشکیلات بهائی باید قدردان زحمات لورد بالفور باشد که جان رهبرشان را در موقعیتی خطرناک نجات داده است.
************************************************************************
(1) – به نقل از: «ریشه‌های بحران در خاورمیانه»، ص ۳۴۳٫ «فلسطین و اسرائیل، رویارویی با عدالت»، ص ۱۱٫
(2) – به نقل از: «سرگذشت فلسطین یا كارنامه‌ی سیاه استعمار»، صص ۱۰۴ـ ۱۰۵ و ۱۰۸٫ اعلامیه‌های حقوق بشر، هوشنگ ناصرزاده، صص ۳۱۱ــ ۳۱۲٫
(3) – برپایۀ معاهدۀ سور، دولت عثمانی تصمیمات كنفرانس سان‌ریمو دربارۀ بلاد عربی را پذیرفت. پذیرش این معاهده موجب خشم جمعی از افسران و ملی‌گرایان ترك، ازجمله مصطفی كمال (بعدها آتاتورك)، گشت که نتیجه‌ آن جنگ با یونان، عزل و خلع خلیفه عثمانی در ۱۹۲۲ میلادی و امضای عهدنامه لوزان با متفقین در ۱۹۲۳ و درنهایت تأسیس جمهوری تركیه و نابودی امپراتوری عثمانی در اكتبر ۱۹۲۳ بود. متفقین در عهدنامه لوزان، قیمومت خود را بر فلسطین، عراق، شام (لبنان و سوریه) حفظ كردند و زمام امور حجاز و ماورای آن (عربستان سعودی فعلی) نیز به خاندان شریف حسین سپرده ش
(4) – قرن بديع، ج۳، تهران: مؤسسه ملي مطبوعات امري، ۱۲۲ بديع، ص۲۹۷ و 321
– 5 Tudor-Pole، Vice Commander of Intelligence
6 -Turkish Commander-in-Chief, H.Q.S
جهت مطالعه بیشتر به آدرس زیر در فصلنامه بهائی شناسی مراجعه کنید :
http://bahaimag.com/?p=3370