باران : بیت العدل چیست؟
پژوهشگر :
نظام رهبری کننده بهائیان در زمان حاضر سازمان و تشکیلاتی است به نام ” بیت العدل”. این سازمان متشکل از نه نفر است که همگی باید مرد بوده و ظاهراً باید منتخب از میان بهائیان باشند. مقر تشکیلاتی آنها در اسرائیل در شهر حیفا می باشد. مطابق نصوص و پیش بینی های رهبران بهائی ، مشروعیت بیت العدل به حضور ” ولی امر الله ” است. لیکن چون آخرین رهبر بهائیان یعنی شوقی افندی عقیم بود و بجه دار نشد، ” بیت العدل” اکنون به تنهائی بهائیان را اداره می کند و وظیفه قانونگزاری در بهائیت و تبیین و تفسیر نصوص بهائی به عهدۀ آنهاست.
سؤال: ” ولی امر الله” را بیشتر توضیح دهید:
پاسخ: میرزا حسینعلی دو پسر داشت به نام عباس و محمد علی . قرار بود هر دو پسر به ترتیب جانشین پدر شوند و بهائیت را اداره کنند . اما آنها بر سر جانشینی و تقسیم ارث و املاک پدر با یکدیگر به نزاع برخاسته و نهایتاً عباس ( ملقب به عبدالبهاء) جانشین پدر و رهبر بهائیان گردید. او هم می خواست جانشینی را در اولاد ذکور خود قرار دهد ولی چون فرزند پسر نداشت نوۀ دختری خود به نام شوقی افندی و سازمان بیت العدل را بعنوان نظام رهبری پس از خود معین نمود و گفت بیت العدل بدون ولی امر ( رهبران از نسل او) مشروعیت ندارد. قرار بود بیست و چهار ولی امر ( دو برابر امامان و اوصیاء دیانت های قبل) ، رهبری بهائیت را به دست گیرند لیکن شوقی افندی عقیم بود و بچه دار نشد و سلسله ولی امر الله ) ناقص ماند و همان بیت العدل ( هیأت نه نفره از مردان) رهبری بهائیت را به دست گرفتند…
سؤال : هیچیک از بهائیان به این امر اعتراضی نکردند؟!
پاسخ: بلی اعتراض بلکه انشعاب نمودند و تبدیل به چند گروه شدند که هم اکنون بعنوان ” جامعه بهائیان آزاد” و “بهائیان واقعی (ارتدکس) و نامهای دیگر ، این سوی و آن سوی فعالیت می کنند و اقدامات و قوانین بیت العدل را نا مشروع و غیر قانونی می دانند.
باران :
آیا اینها دلیل و مستندی هم از سخنان رهبران بهائیت بر این موضوع دارند؟
پژوهشگر:
آری، خود شوقی افندی در کتاب “دور بهائی” صفحۀ 77 می گوید:
“هر گاه ولایت امر ، از نظم بدیع حضرت بهاءالله (میرزا حسینعلی) منتزع ( جدا ) شود اساس این نظم ، متزلزل و الی الأبد محروم از اصل توارثی می گردد که بفرمودۀ حضرت عبدالبهاء ( پدربزرگ شوقی افندی) در جمیع شرایع الهی نیز برقرار بوده است”! بنا بر این “بیت العدل” بدون” ولی امر الله” به گفته بها وشوقی بی اعتبار است.
جویا:
ریمی ها گروهی از بهائیان اند که پیروان شخصی به نام میسون ریمی اند. در ماجرای عقیم بودن شوقی افندی او به بیت العدل بدون ولی امر اعتراض کرد و گفت که بیت العدل بدون ولی امر فاقد وجاهت قانونی است.
از این رو از بهائیان پیرو بیت العدل انشعاب کرد و خود گروه جدیدی به راه انداخت که هم اینک وجود دارند و فعال اند. اگر قرار باشد که بهائیتی باشد حق با میسون ریمی است. ممکن است این ها سایت و بساط هم داشته باشند. من دنبال می کنم شاید سایتشان را پیدا کردم در رد بیت العدل کنونی حرف های جالی دارند. شنیدنی است.
پژمان (بهایی):
دوستان عزیز :
ظاهرا در این تاپیک بحث های مختلفی انجام گرفته اما بحث اصلی آن در رابطه با بیت العدل و جانشینان حضرت بهاءالله بوده است. مطالبی بر اساس مدارک و اسناد بهائی ارائه می گردد تا مسئله چانشینی ، ولایت امر و بیت العدل مشخص گردد: پایه و اساس تمام تفکرات و اعتقادات بهائیان در مرحله اول آثار حضرت بهاءالله و درمراتب بعدی آثار حضرت عبدالبهاء ، حضرت ولی امرالله و در آخر بیت العدل اعظم می باشد. حضرت بهاءالله در کتاب عهدی (وصیت نامه خود) جانشین خود را به صراحت مشخص می نمایند. مسئله ای که در بین ادیان قبل بیسابقه است. در کتاب عهدی می فرمایند:
“وصیت الله آنکه باید اغصان و افنان و منتسبین طرا به غصن اعظم ناظر باشند. انظروا ما انزلناه فی کتابی الاقدس.”
حضرت عبدالبهاء فرزند ارشد حضرت بهاءالله می باشند. غصن اعظم حضرت عبدالبهاء یعنی عباس افندی می باشد و غصن اکبر میرزا محمد علی نابرادری حضرت عبدالبهاء می باشد.
حضرت بهاءالله در جای دیگری از کتاب عهدی می فرمایند :
“قد قدر الله مقام الغصن الاکبر بعد مقامه.”
در همین جا مشخص می گردد که حضرت عبدالبهاء جانشین رسمی و بر حق حضرت بهاءالله می باشند و حضرت بهاءالله مقام میرزا محمد علی را بعد از مقام حضرت عبدالبهاء ذکر می نمایند. غصن اکبر (میرزا محمد علی) بر اثر اقداماتی از قبیل سعی در ایجاد انحراف و انشقاق و سعی در تحریف کتاب الهی ، به نص قاطع الهی از شجره مبارکه منفصل شد.
در جای دیگر از کتاب عهدی نیز متدکر می گردند که :
“احترام و ملاحظه اغصان بر کل لازم لاعزاز امر و ارتفاع کلمه و این حکم از قبل و بعد در کتب الهی مذکور و مسطور.”
و اما در کتاب اقدس ام الکتاب بهائیان و بالاترین مرجع در آثار مبارکه ، حضرت بهاءالله در بند 42 می فرمایند :
” قد رجعت الاوقاف المختصّة للخیرات الی اللّه مظهر الایات لیس لاحد ان یتصرّف فیها الّا بعد اذن مطلع الوحی و من بعده یرجع الحکم الی الاغصان و من بعدهم الی بیت العدل ان تحقّق امره فی البلاد لیصرفوها فی البقاع المرتفعة فی هذا الامر و فیما امروا به من لدن مقتدر قدیر * و الّا ترجع الی اهل البهآء الّذین لا یتکلّمون الّا بعد اذنه و لا یحکمون الّا بما حکم اللّه فی هذا اللّوح اولئک اولیآء النّصر بین السّموات و الارضین * لیصرفوها فیما حدّد فی الکتاب من لدن عزیز کریم * ”
اغصان (جمع غصن) به معنی شاخه ها است . حضرت بهاءالله سلاله ذکور خود را به این کلمه ملقّب فرمودند . اصطلاح اغصان هم در مورد حقّ تصرّف در اوقاف و هم در مورد تعیین وصیّ بعد از صعود جمال اقدس ابهی و حضرت عبدالبهاء مصداق می یابد . حضرت بهاءالله در کتاب عهدی پسر ارشد خویش ، غصن اعظم حضرت عبدالبهاء را مرکز عهد و میثاق معیّن و به زعامت و قیادت امراللّه منصوب فرمودهاند . حضرت عبدالبهاء نیز در الواح مبارکه وصایا نوه ارشد خویش ، حضرت شوقی افندی ، را به ولایت ومرجعیّت امر بهائی تعیین نمودهاند . لهذا جانشینی اغصان منتخبه و بالنّتیجه مؤسّسه ولایت امراللّه و نیز امکان انقطاع در نسل اغصان در ضمن این بیان مبارک در کتاب مستطاب اقدس پیش بینی شده است . صعود حضرت ولیّ امراللّه در سنه ١٩٥٧ عیناً همان وضعی را به وجود آورد که در این فقره از کتاب مستطاب اقدس به آن اشاره گردیده ، یعنی قبل از تشکیل بیت العدل اعظم سلاله اغصان به انتها رسید.
جمال اقدس ابهی امکان انقطاع در سلاله اغصان را قبل از تأسیس بیت العدل اعظم پیش بینی نموده و در صورت وقوع چنین وضعی مقرّر فرمودند که الاوقاف المختصّة للخیرات … ترجع الی اهل البهآء . اصطلاح “اهل بهاء” در آثار مبارکه معانی مختلف دارد . در این مورد در وصف آنان چنین آمده است : الذّین لا یتکلّمون الّا بعد اذنه و لا یحکمون الّا بما حکم اللّه فی هذا اللّوح . از سنه ١٩٥٧ ، بعد از صعود حضرت ولیّ امراللّه ، ایادیان امراللّه تا هنگام تأسیس بیت العدل اعظم در سال ١٩٦٣ ، امور امر بهائی را اداره می نمودند.
بر اساس مطالب بالا امکان انقطاع در سلاله اغصان توسط حضرت بهاءالله بیان گردیده است و لزومی بر تسلسل ولی امر بعد از شوقی افندی وجود ندارد.
و اما در رابطه با الواح وصایا حضرت عبدالبهاء.
حضرت عبدالبهاء در الواح وصایا صفحه 11 می فرمایند :
“ای یاران مهربان بعد از مفقودی این مظلوم باید اغصان و افنان سدره مبارکه و ایادی امرالله و احبای جمال ابهی توجه به فرع دو سدره که از دو شجره مقدسه مبارکه انبات شده و از اقتران دو فرع دوحه رحمانی بوجود آمده یعنی (شوقی افندی) نمایند زیرا آیت الله و غصن ممتاز و ولی امرالله و مرجع جمیع اغصان و افنان و ایادی امرالله و احباالله است و مبین آیات الله و من بعده بکرا بعد بکر یعنی در سلاله او و فرع مقدس و ولی امرالله و بیت العدل عمومی که به انتخاب عموم تاسیس و تشکیل شود و در تحت حفظ و صیانت جمال ابهی و حراست و عصمت فائض از حضرت اعلی روحی لهما الفداست آنچه قرار دهند من عندالله است …”
در صفحه 27 الواح وصایا می فرمایند :
“ای یاران با وفای عبدالبهاء باید فرع دو شجره مبارکه و ثمره دو سدره رحمانیه شوقی افندی را نهایت مواظبت نمائید که غبار کدر و حزنی بر خاطر نورانی اش ننشیند و روز به روز فرح و سرور و روحانیش زیاده گردد تا شجره بارور شود. زیرا اوست ولی امرالله بعد از عبدالبهاء. و جمیع افنان و ایادی و احبای الهی باید اطاعت او نمایند و توجه به او کنند. من عصا امره فقد عصی الله و من اعرض عنه فقد اعرض عن الله و من انکره فقد انکر الحق.
این کلمات را مبادا کسی تاویل نماید و مانند بعد از صعود هر ناقض ناکسی بهانه ئی کند و علم مخالفت برافرازد و خود رائی کند و باب اجتهاد باز نماید. نفسی را حق رائی و اعتقاد مخصوصی نه باید کل اقتباس از مرکز امر و بیت عدل نمایندو ما عداهما کل مخالف فی ضلال مبین. و علیکم البهاء الابهی. عبدالبهاء عباس ”
بر اساس بیانات بالا شوقی افندی نوه ارشد حضرت عبدالبهاء بدون هیچ شک و شبهه ئی ولی امرالله بعد از حضرت عبدالبهاء می باشند. و هر کس ولایت شوقی افندی را نپزیرد از اهل بهاء محسوب نه. و هر کس از این امر اعراض نماید همانند آن است که از خداوند اعراض نموده است.
فکر می کنم تا اینجا مشکلی در مورد جانشیان حضرت بهاءالله وجود نداشته باشد. اما مشکل دوستان ما در مورد جانشینی بعد شوقی افندی می باشد که به بررسی آن می پردازیم.
همان طور که می دانیم شوقی افندی هدایت جامعه بهائی را بعد از عبدالبهاء به عهده گرفت ولی به تشکیل بیت العدل اعظم در زمان خود اهتمام نورزید. و دلیل آن را هم عدم رشد کافی محافل و تشکیلات بهائی در اقصی نقاط عالم و همین طور آماده نبودن احبای عالم برای انتخاب این جمع و نفوسی به جهت عضویت در این مجمع عظیم و بزرگ خواند. و در دوران ولایت خود به تاسیس محافل مختلف در سراسر دنیا و دادن بینش به بهائیان دنیا برای آمادگی انتخاب این مجمع عظیم پرداخت. البته همان طور که می دانیم شوقی افندی در اواخر حیات خویش به تشکیل جمعی از نفوس ایادیان امرالله و افراد مختلف پرداخت و با هدایت خود قسمتی از امور جامعه بهائی را به این جمع تفویض نمود و در واقع با این کار مقدمات تشکیل بیت العدل و ایجاد آمادگی در بهائیان دنیا برای اطاعت از بیت العدل را فراهم می نمود. و بعضی از امور و دستورات به امضای این جمع برای احبا ارسال می گردید تا کم کم بهائیان آماده پدیرش دستورات بیت العدل بعد از صعودشان بگردند ولی با این وجود حضرت ولی امرالله این جمع را در همه موارد هدایت می نمودند.
اما هنوز موضوع اصلی حل نگردیده است و موضوع مربوط می شود به بعد از صعود شوقی افندی. و اینکه آیا بیت العدل می تواند بدون ولی امر مشروعیت داشته باشد یا خیر ؟ اگر بله چرا؟
حضرت عبدالبها ء در الواح وصایا صفحه 13درباره جانشینی ولی امرالله می فرمایند:
“ای احبای الهی باید ولی امرالله در زمان حیات خویش من هو بعده را تعیین نماید تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد. و شخص معین باید مظهر تقدیس و تنزیه و تقوای الهی و علم و فضل و کمال باشد. لهذا اگر ولد بکر ولی امرالله مطهر الولد سر ابیه نباشد یعنی از عنصر روحانی او نه و شرف اعراق باحسن اخلاق مجتمع نیست باید غصن دیگر را انتخاب نماید و ایادی امرالله از نفس جمعیت خویش نه نفر انتخاب نمایند و همیشه به خدمات مهمه ولی امرالله مشغول باشند و انتخاب این نه نفر یا به اتفاق یا به اکثریت آراء باید غصن منتخبرا که ولی امرالله تعیین بعد از خود نماید تصدیق نمایند و این تصدیق باید به نوعی واقع گردد که مصدق و غیر مصدق معلوم نشود.
ای یاران ایادای امرالله را باید ولی امرالله تسمیه و تعیین کند. جمیع باید در ظل او باشند و در تحت حکم او. اگر نفسی از ایادی و غیر ایادی تمرد نمود و انشقاق خواست علیه غضب الله و قهره. زیرا سبب تفریق دین الله گردد، وظیفه ایادی امرالله نشر نفحات الله و تربیت نفوس در تعلیم علوم و تحسین اخلاق عموم و تقدیس و تنزیه در جمیع شئونست. از اطوار و احوال و کردار و گفتار باید تقوای الهی ظاهر و آشکار باشد. و این مجمع ایادی در تحت اداره ولی امرالله است که باید آنان را دائما به سعی و کوشش و جهد در نشر نفحات الله و هدایت من علی الارض بگمارد.”
اگر به بیان بالا توجه نمائیم می بینیم که حضرت عبدالبهاء بیان می دارند که ولی امر باید جانشین خود را مشخص نماید اما ولی امر باید فرزند او و یا اگر چنانچه ولی امر فرزندی نداشته باشد از اغصان یک نفر را مشخص نمایند. همان طور که می دانیم شوقی افندی فرزندی نداشت پس انتصاب فرزند خود به عنوان ولی امر منتفی است و فقط می مانند اغصان که اگر دوستان قدری مطالعه نمایند متوجه می شوند که در ایام اواخر که صعود شوقی افندی نزدیک بود اکثر اغصان یا صعود نموده بودند و یا از انان خبری در دست نبود و یا از امر مبارک جدا شده بودند. پس اگر قدری تفکر نمائیم می بینیم که شخصی از برای انتصاب به این مقام عظیم در آن زمان وجود نداشت و شوقی افندی هم به همین دلیل کسی را به عنوان ولی امر انتخاب ننمود. و همین طور عمدا از خود وصیت نامه ای به جا نگداشتند تا مبرهن گردد که کسی به جهت انتصاب این مقام عظیم وجود نداشت و همین طور در کتاب دور بهائی صفحه 77 (که دوست عزیز آن را معرفی می نمایند) می فرمایند :
” هر گاه ولایت امر از نظم بدیع حضرت بهآءاللّه منتزع شود اساس این نظم متزلزل و اِلی الأبد محروم از اصل توارثی میگردد که به فرموده حضرت عبدالبهآء در جمیع شرایع الهی نیز بر قرار بوده است . ”
همان طور که می دانیم ولایت امر باید بر اساس توارث باشد و اگر شخصی ولی امر گردد که اولا از سلاله مبارک نباشد و صفات لازم جهت ولایت امر را نداشته باشد امر حضرت بهاءالله در خطر می افتد و در واقع در همین بیان خود شوقی افندی بر این مسئله تاکید می نمایند که اگر ولایت امر از اصل اساسی خود (یعنی توارث) جدا گردد اساس این نظم متزلزل گردد و به خطر افتد.
در الواح وصایای حضرت عبدالبهاء و بیانات هیچ مطلبی در مورد تعداد ولی امر و یا اینکه ولایت امر تا چه زمان باید ادامه داشته باشد صحبتی به میان نیامده است. من تعجب می کنم که دوست عزیز بیان می نمایند که :
“لذا شوقی افندی بیت العدل را تأسیس و خود به رهبری آن مشغول شد. قرار بود بیست و چهار ولی امر ( دو برابر امامان و اوصیاء دیانت های قبل) ، رهبری بهائیت را به دست گیرند.”
اولا شوقی افندی بیت العدل را تاسیس نکرد بلکه بیت العدل 6 سال بعد از صعود شوقی افندی توسط جمع ایادیان امرالله تشکیل شد. دوما بنده مطلبی در مورد اینکه تعداد ولی امر باید 24 نفر باشد مطالعه نکرده ام. اگر شما این مطلب را در جائی دیده اید که به صراحت بیان شده آدرس بدهید که ما هم مراجعه کنیم و بر روی آن قدری تفکر کنیم.
و اما در مورد ریاست بیت العدل حضرت عبدالهاء در الواح وصایا صفحه 15 می فرمایند:
“اما بیت العدل الذی جعله الله مصدر کل خیر و مصونا من کل خطا باید به انتخاب عمومی یعنی نفوس مومنه تشکیل شود ، و اعضا باید مظاهر تقوای الهی و مطالع علم و دانائی و ثابت بر دین الهی و خیر خواه جمیع نوع انسانی باشند ، و مقصد بیت العدل عمومیست یعنی در جمیع بلاد بیت العدل خصوصی تشکیل شود و آن بیوت عدل بیت العدل عمومی انتخاب نماید. این مجمع مرجع کل امور است و موسس قوانین و احکامی که در نصوص الهی موجود نه. و جمیع مسائل مشکله در این مجلس حل گردد و ولی امرالله رئیس مقدس این مجلس و عضو اعظم ممتاز لاینعزل. و اگر در اجتماعات بالذات حاضر نشود نائب و وکیلی تعیین فرماید. و اگر چنانچه عضوی از اعضا گناهی ارتکاب نماید که در حق عمومی ضرری حاصل شود ولی امرالله صلاحیت اخراج او دارد بعد ملت شخص دیگر انتخاب نماید این بیت العدل مصدر تشریعست و حکومت قوه تنفیذه. تشریع باید موید تنفیذ گردد و تنفیذ باید ظهیر و معین تشریع شود تا از ارتباط و التیام این دو قوت بنیان عدل و انصاف متین و رزین گردد و اقالیم جنه النعیم و بهشت برین شود.”
همان طور هم که در بیان بالا مشاهده می شود هیچ صحبتی از اینکه باید ولی امر تا ابد ریاست بیت العدل را بر عهده داشته باشد ذکر نگردیده و طبق همان صحبت هایی که در مورد جانشینی شوقی افندی گردید فکر نمی کنم اشکالی داشته باشد که بیت العدل بدون ولی امر به کار خود ادامه دهد تنها مشکلی که وجود دارد این است که بهائیان دیگر از تبیین و تفسیر آیات توسط ولی امر محروم هستند و بیت العدل هم اجازه تفسیر و تبیین آیات را ندارد. همچنین از این به بعد دیگر کسی به عنوان ولی ایادی امرالله منصوب نمی گردد. اما بیت العدل می تواند به هدایت جامعه بهائی بپردازد و به تشریع احکام غیر منصوصه بپردازد.
اگر در آثار بهائی نظری بیندازیم وظایف موسسه ولایت امر ، موسسه ایادی امرالله و بیت العدل کاملا از هم مستقل می باشد و نبود دو موسسه ولایت امر و ایادی امرالله اختلالی در ادامه کار بیت العدل به وجود نمی آورد.
وظیفه موسسه ولایت امر “تبیین وتفسیر آیات الله” است ، وظیفه موسسه ایادیان امرالله حفظ ، صیانت و تبلیغ امرالله می باشد و وظیفه بیت العدل تشریع نصوص غیر منصوصه می باشد.
حضرت ولی امرالله در یکی از بیانات خود به چنین مضمونی می فرمایند که:
“بیت العدل آخرین مامن و پناهگاه برای جامعه بشری محسوب می گردد.”
که تنها اگر بیت العدل اعظم وجود نداشته باشد آن وقت است که باعث اختلال در نظم بدیع حضرت بهاءالله می گردد.
اگر چنین فرض کنیم که با صعود یک ولی امر یک جامعه سرگردان و بدون هادی باقی می ماند پس باید تمام ادیان قبل را فاقد مشروعیت اعلام داشت زیرا مسئله جانشینی در هر یک از آنها حتی در ابتدای ظهور آن دیانت دچار مشکل است. و در زمان های مختلف جانشینی بر حق برای اداره امور آن دیانت وجود نداشته است.
پس مشخص شد که هیچ لزومی برای تسلسل ولی امر وجود ندارد و بیت العدل اعظم مشروعیت خود را داراست و بدون ولی امر به حیات خود ادامه می دهد البته اگر دوستان نظری به عکسی که مربوط به مقر بیت العدل می باشد نمایند خواهند دید که جایگاه ولی امر در صدر مقر بیت العدل خالی می باشد و این جایگاه همچنان خالی خواهند ماند.
و اما در مورد مسئله آخر که مربوط به میسون ریمی که بعد از صعود شوقی افندی در سال 1957 علم مخالفت برداشته و ادعای ولایت امر نیز نمود و به بیت العدل بدون ولی امر اعتقادی نداشت. باید گفت که این شخص به هوای خود و به جهت جاه طلبی علم مخالفت برافراشت. با وجودی که بر اساس بیانات و مدارکی که ارائه شد و خصوصا بیان کتاب مستطاب اقدس بند 42 که درآن انقطاع اغصان را پیش بینی نموده بودند مشخص بود که بیت العدل بدون ولی امر می تواند به حیات خود ادامه دهد و در آن زمان کسی بعد از شوقی افندی شایسته مقام ولایت امری نمی باشد سعی در ایجاد انشقاق و تفرقه بین احبا کرد و ایادیان امرالله بر اساس این بیان مبارک حضرت عبدالبهاء او را از جمع اهل بهاء اخراج نمودند.
حضرت عبدالبهاء در الواح وصایا صفحه 12 می فرمایند :
“زنهار زنهار مثل بعد از که مرکز نقض ابی و استکبار کرد ولی بهانه توحید نمود و خود را محروم و نفوس را مشوش و مسموم نمود. البته هر مغرور اراده فساد و تفریق نماید صراحه نمی گوید که غرض دارم لابد به وسائلی چند و بهانه چون زر مغشوش تشبث نماید و سبب تفریق جمع اهل بها گرد. مقصود این است که ایادی امرالله باید بیدار باشند به محض اینکه نفسی بنای اعتراض و مخالفت با ولی امرالله گذاشت فورا آن شخص را اخراج از جمع اهل بها نمایند و ابدا بهانه ئی از او قبول نمایند چه بسیار که باطل محض بصورت خیر در آید تا القای شبهات کند.”
در حال حاضر دیانت بهائی دچار انشقاق و فرقه فرقه شدن نگردیده است. و بنده اطلاعی درباره افرادی چون میسون ریمی و پیروانشان ندارم. ولی مطمئنا چنین فرقه ای وجود ندارد که چون اگر وجود داشت مطمئنا باید اعلام موجودیت می نمود که در حال حاضر چنین است. فرقه ای که اعلام موجودیت ننماید همان آن است که اصلا وجود ندارد.
فکر می کنم وسئله ولایت امر بر اساس مدارک ارائه شده تاکنون حل شده باشد و دیگر سوالی در این رابطه باقی نماند. در صورتی که دوستان نظر دیگری در این رابطه دارند خوشحال می شوم آن ها رابشنوم. مخصوصا در رابطه با تعداد ولی امر. خوب و خوش باشید.
یاس:
متن مفصلی را به عنوان جواب تهیه کردید.اما متاسفانه نتیجه عکس داد و دلایل ما را در بی اعتباری تشکیلات بیت العدل مدلل تر ساخت به حرف های خود شما استناد کرده می پرسم:
1_بهاءاله برای بعد از خود عباس ومحمد علی را تعیین کرد.چرا عباس سهم محمد علی را نپرداخت وبه اسم منحرف بودن او را کنار زد. رقیبی رقیب دیگر را منحرف می شمرد و بر خلاف دستور پدر ،رهبری را در نسل خود قرار می دهد؟ اگر محمد علی (غصن اکبر) منحرف بود چرا بهاءاله او را تعیین کرد؟ اگر نمی دانست بعدا منحرف می شود عذر بدتر از گناه است…
2_تکلیف پیش بینی بها برای ادامه شجره اغصان وافنان چه شد وچرا با بی ترکه و عقیم بودن شوقی همه چیز برعکس شد؟!
3_گفتید مطابق نصوص باید همیشه ولی امر الله باشدتا مبین آیات الله باشد .با عقیم شدن شوقی وانسدادباب ولایت امر ،مشروعیت تشکیلات بدون ولی امر ونصوص بدون مبین به چیست واین نقص عظیم در “نو ترین نظم الهی ” چگونه قابل پوشش است؟
4_خیلی راحت گفته اید”اما شوقی که فرزندی نداشت…” همه حرف در همین است.چرا همه پیش بینی ها غلط از آّب در می آید:غصن اکبر منحرف می شود ، عبدالبها فاقد پسر می شود ، شوقی عقیم می شود ،نصوص بدون مبین می ماند ،بیت العدل بدون رهبر می شود ، مقام رسیدگی کننده به تخلفات ایادیان و اعضای بیت العدل به محاق می رود و… وهزاران سوال بدون پاسخ دیگر که صد ها صفحه توضیحات شما هم نه تنها گره نمی گشایدکه موجب سوالات بیشتری که آنهاهم پاسخی ندارند می شود.
5_شما از یکطرف می گوئید از میسن ریمی وپیروانش اطلاعی ندارم وبلافاصله ادامه می دهید مطمئنا چنین فرقه ای وجود ندارد.اگر اطلاعی ندارید از کجا می دانید وجود ندارد؟!
***
والله اگر کمی تعقل کنید خودتان را از چنبره اعتقاداتی که شما را اینقدر به زحمت می اندازد (تا برای رفع تناقضاتش این همه تلاش بیهوده کنید که به نتیجه ای هم نمی رسد) خلاص می کردید وبه اسلام روی می آوردید که وجه مشترک ماست ودر وحی بودن آن هیچکدام تردیدی نداریم وازآن اعراض نمی کردید وآن را با حرفهائی از این دست منسوخ نام نمی نهادید و همچون بیش از یک ونیم میلیارد مسلمان وحی قطعی الاهی را گردن می نهادید. بقیه بحث خود در موردبیت العدل ر ا بعدا پی خواهم گرفت. به امید هدایت الهی برای شما.یاس
افراشته:
پژمان عزیز
من نمیدانم تو واقعا از احبا هستی یا داری نقش بازی میکنی .اگر نمی توانی از حقیقت امرالله خوب دفاع کنی بهتر است این وظیفه مهم را به فرد دیگری بسپاری . این همه مدارک امری را که پی در پی ردیف کرده ای مثل اینستکه سلاح خود را به دست طرف مقابل واگذار کرده ای . البته من خودم از بعضی از این مدارک بی اطلاع بودم ولی احساس میکنم که بعضی از آنها تایید کننده اعتراضات و اشکالات افرادی چون یاس و جویا و …می باشد . من گمان نمیکنم این تناقضات در ساحت امرالله وجود داشته باشد .امید وارم این موضوع روشنتر شود .
جویا :
جناب پژمان! به راستی از آزاداندیشی سرکار مسرور و ممنون ام. مطالب نسبتا مفصلی که در باره ی بیت العدل بیان فرموده اید، بسیار راه گشاست. من فقط از همین بیانات حضرت عالی استفاده می کنم و بحث را پی می گیرم و قضاوت را به وجدان شما و خوانندگان گرامی می سپارم.
شما نخست از قول حضرت بهاء الله عبارتی را آورده اید که آن را چنین تفسیر کرده اید:
«بر اساس مطالب بالا امکان انقطاع در سلاله اغصان توسط حضرت بهاءالله بیان گردیده است و لزومی بر تسلسل ولی امر بعد از شوقی افندی وجود ندارد.»
پژمان پژوهشگر، شما حتما می دانید که تفسیر بیانات حضرت بهاء الله در درجه ی نخست به عهده ی عبدالبهاء است. من برای تفسیر این بیانات توجه شما را به عباراتی که خودتان نقل فرموده اید، نقل می کنم و بی هیچ تفسیری نتائج منتجه از آن را هم می آورم:
* حضرت عبدالبهاء در الواح وصایا صفحه 11 می فرمایند:
… زیرا آیت الله و غصن ممتاز و ولی امرالله و مرجع جمیع اغصان و افنان و ایادی امرالله و احباالله است و مبین آیات الله و من بعده بکرا بعد بکر
* حضرت عبدالبها ء در الواح وصایا صفحه 13درباره جانشینی ولی امرالله می فرمایند:
ای احبای الهی باید ولی امرالله در زمان حیات خویش من هو بعده را تعیین نماید تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد. و شخص معین باید مظهر تقدیس و تنزیه و تقوای الهی و علم و فضل و کمال باشد. لهذا اگر ولد بکر ولی امرالله مطهر(مظهر) الولد سر ابیه نباشد … باید غصن دیگر را انتخاب نماید …
* در صفحه 27 الواح وصایا می فرمایند :
”… زیرا اوست ولی امرالله بعد از عبدالبهاء. و جمیع افنان و ایادی و احبای الهی باید اطاعت او نمایند و توجه به او کنند. … این کلمات را مبادا کسی تاویل نماید و مانند بعد از صعود هر ناقض ناکسی بهانه ئی کند و عَلَم مخالفت برافرازد و خودرائی کند و باب اجتهاد باز نماید. نفسی را حق رائی و اعتقاد مخصوصی نه، باید کل اقتباس از مرکز امر و بیت عدل نمایند و ما عداهما کل مخالف فی ضلال مبین. و علیکم البهاء الابهی. عبدالبهاء عباس ”
و بالاخره نقل فرموده اید:
* و ولی امرالله رئیس مقدس این مجلس و عضو اعظم ممتاز لاینعزل. و اگر در اجتماعات بالذات حاضر نشود نائب و وکیلی تعیین فرماید.
دوست عزیز انصاف دهید! آیا از این بیانات این نتائج گرفته می شود یا خیر؟
1-ولی امر بکر بعد بکر باید باشد. یعنی حضرت عبدالبهاء پس از دیدن سخن بهاء الله در اقدس این مطلب را فرموده است که بکر بعد بکر. یعنی به قول تورات، نخست زادگان هر ولی امری جانشین پدر است.
2-در عبارت دوم هیچ اشاره ای به برداشت حضرت عالی از سخن بهاء الله نشده است.
3-در عبارت سوم نیز تأکید شده است که کسی حق ندارد موضوع وجود ولی امر را تأویل نماید.
4-و بالاخره از جمله ی عضو اعظم ممتاز لاینعزل شما چه می فهمید؟ معنای لا ینعزل را که می دانید.
جناب پژمان اجازه دهید عباراتی دیگر را از بیانات حضرت عالی مجددا نقل و توجه شما و خوانندگان محترم را به آن ها جلب کنم:
«ای یاران ایادی امرالله را باید ولی امرالله تسمیه و تعیین کند. جمیع باید در ظل او باشند و در تحت حکم او.»
یعنی همان طور که شما هم فرموده اید، با نبودن ولی امر الله، ایادی امر که گویا اخیرا آخرین ایشان هم فوت کرده است، از میان می روند.
دوست من به این عبارت خودتان باز هم توجه فرمایید:
«اگر به بیان بالا توجه نمائیم می بینیم که حضرت عبدالبهاء بیان می دارند که ولی امر باید جانشین خود را مشخص نماید اما ولی امر باید فرزند او و یا اگر چنانچه ولی امر فرزندی نداشته باشد از اغصان یک نفر را مشخص نمایند. همان طور که می دانیم شوقی افندی فرزندی نداشت پس انتصاب فرزند خود به عنوان ولی امر منتفی است و فقط می مانند اغصان که اگر دوستان قدری مطالعه نمایند متوجه می شوند که در ایام اواخر که صعود شوقی افندی نزدیک بود اکثر اغصان یا صعود نموده بودند و یا از انان خبری در دست نبود و یا از امر مبارک جدا شده بودند. پس اگر قدری تفکر نمائیم می بینیم که شخصی از برای انتصاب به این مقام عظیم در آن زمان وجود نداشت و شوقی افندی هم به همین دلیل کسی را به عنوان ولی امر انتخاب ننمود. و همین طور عمدا از خود وصیت نامه ای به جا نگداشتند تا مبرهن گردد که کسی به جهت انتصاب این مقام عظیم وجود نداشت.»
دوست من، اگر قدری تفکر نمایید می بینید که پیشگویی حضرت عبدالبهاء غلط از آب در آمده است و شما هم اجازه تأویل سخنان پیشوایانتان را ندارید. لطفا به این سخنان خودتان مجددا توجه فرمایید:
و همین طور در کتاب دور بهائی صفحه 77 (که دوست عزیز آن را معرفی می نمایند) می فرمایند :
” هر گاه ولایت امر از نظم بدیع حضرت بهآءاللّه منتزع شود اساس این نظم متزلزل و اِلی الأبد محروم از اصل توارثی میگردد که به فرموده حضرت عبدالبهآء در جمیع شرایع الهی نیز بر قرار بوده است . ”
همان طور که می دانیم ولایت امر باید بر اساس توارث باشد و اگر شخصی ولی امر گردد که اولا از سلاله مبارک نباشد و صفات لازم جهت ولایت امر را نداشته باشد امر حضرت بهاءالله در خطر می افتد و در واقع در همین بیان خود شوقی افندی بر این مسئله تاکید می نمایند که اگر ولایت امر از اصل اساسی خود (یعنی توارث) جدا گردد اساس این نظم متزلزل گردد و به خطر افتد.
عبارات بالا را شما فرموده اید. خوب عزیزم ما هم همین را می گوییم: اساس این نظم متزلزل است.
و اما این که فرموده اید: دوما بنده مطلبی در مورد اینکه تعداد ولی امر باید 24 نفر باشد مطالعه نکرده ام. اگر شما این مطلب را در جائی دیده اید که به صراحت بیان شده آدرس بدهید که ما هم مراجعه کنیم و بر روی آن قدری تفکر کنیم. دوست من اجازه بدهید با شما هم یک قرار بگذارم: جناب پژمان، اگر چنین مطلبی بود، چه؟ یعنی اگر چنین چیزی با صراحت کامل وجود داشت، پس از قدری تفکر چه خواهید کرد؟ منتظر پاسخ عالمانه تان هستم.
سامان :
دوستان عزیز سلام
من مدتی است که مطالب شمارا دنبال میکنم اما چون موضوع به بحث مهم بیت العدل رسید مطالبی را عرض مینمایم:
بعد از صعود حضرت ولی امرالله در سال 1957 اتفاقات مهمی در مدیریت و رهبری عالم بهایی اتفاق افتاد که امروزه کمتر شاهد بیان آن وقایع هستیم که من بصورت مختصربه ان اشاره مینمایم و ان اینکه دو انشعاب در جامعه بهایی خود را نشان داد
الف : انهایی که معتقد بودند حضرت ولی امرالله جانشین خودرا مشخص نموده اند و معتقد به ادامه ولایت امردرجامعه بهایی بودند
ب : و اندسته که اعلام نمودند شوقی وصیتی ننموده است یا وصیتی از ایشان بدست نیامده در واقع قایل به انقطاع ولایت امر شدند و مدیریت را به بیت العدل بدون ولی امر سپردند
گروه اول چون اعتقاد بر ادامه ولایت امر داشتند به دنبال وصی شوقی رفتند و تنها چالشی که داشتند با گروه دوم بود که به دلیل قدرت ایشان(گروه اول ) عمده انها یا کتمان عقیده نمودند و یا مستوجب طرد از جامعه بهایی گردیدند وخود سازمانی را اگرچه کوچک تنا نهادند و زندگی خودرا ادامه داده و اکنون نیز خود دارای تشکیلاتی میباشند که چون فعلا جای بحث ان نیست از ان منصرف میشوم اما بعنوان جمله معترضه عرض مینمایم راه گذر از بن بست موضوع ولی امر در جامعه بهایی باید به بیانات گروه اول توجه جدی شود
اما گروه دوم راه بسیار مشکلی را انتخاب نمودند و ان ایستادن در مقابل دهها نص صریح و اساسی که تفسیر و توجیه اینهمه بیانات روشن و غیر قابل تاویل کار ی واقعا دشوار بود و از دید تبیین موضوع دچار بن بست شدند .
انتیجه روشن این انتخاب یعنی انقطاع از ولایت امرچیزی بجزضیاع شخصیتی و نفی جدی شوقی ربانی انجامید در واقع شوقی چون بر پایه و مبتنی بر الواح وصایا مشروعیت خودرا نسبت به سایر نوه های حضرت عبدالبها دریافت می نمود این الواح وصایا را بعنوان مهمترین سند جامعه بهایی قلمداد نمود و از ان بدین صورت تعبیر نمود که : الواح مثقله وصایای حضرت عبدالبها حلقه اتصالی است که عصر گذشته…را با عصر کنونی که موسوم به عصر تکوین…است الی الابد مرتبط می سازدو…
خود عامل به ان باید باشد به بیان روشنتر گروه دوم تنها به یک کار بسنده نمودند و ان اینکه””””””شوقی را در مقابل حضرت عبدالبها قرار داد ند “””” که امروز شاهد این چالش می باشیم با تشکر :سامان
یاس:
سامان گرامی
اگر بهایی هستید روشن کنیدحرف کدامیک از دو گروه را قبول دارید.(بیت العدل با ولی امر یا بیت العدل بدون ولی امر؟ ) لطفا مباحث قبلی را مرور کنید و روشن کنید : اگر رهبران بهایی پیش بینی کرده بودندباید 24 ولی امر از نسل بهاءاله “بکرا بعد بکر” سر پرست بیت العدل باشد و بیت العدل بدون ولی امر هم مشروعیت ندارداما عباس پسر نداشت و شوقی نوه دختری او هم عقیم بود و همه پیش بینی ها غلط از آب در آمد با این دین طبق نصوص خودش چه باید کرد؟ آیابا این مستندات خودشان مهر “ابطال شد” به خودشان نزده اند؟!(بنازم قدرت نمائی خدا را) عزیزان این موضوع آنقدر برای بهائیت شکننده بوده که تا کنون هیچگونه جواب عقل پذیر برای آن نداشته اند چنانکه دوستان شما در همین جا هم فرو مانده اند و “جو یا ” به آنها یک دوئل علمی را پیشنهاد کرده است!اسپرینگ که فعلا ساکت است شما حاضرید به جای او دوئل کنید؟!
پژمان:
جناب yas
فکر می کنم قبل از اینکه پاسخی بنگارید قدری تامل نمائید و به طور احساسی و برای اینکه پاسخی داده باشید مطلبی را در سایت قرار ندهید. در ابتدا به جای پاسخ به سوالاتتان مطلبی را لازم دانستم که خدمتتان عرض نمایم.
شما در تمام نوشتجات خود املای کلمه “الهی” را به صورت “الاهی” نوشته اید. املای صحیح این کلمه به صورت “الهی” می باشد.
از همین جا مشخص می شود که صحبت های شما بر اساس افواهیات و صحبت های مردم است نه بر اساس مطالعه و تحقیق. چون اگر نظری به تمام آثار بهائی بیندازید املای کلمه الهی به همان صورتی که گفتم نوشته شده است ولی چون شما کتب بهائی را مطالعه ننموده اید از املای صحیح آن نیز اطلاع ندارید. بر روی کیبورد کامپیوتر حرف “الف” و “ه” کنار هم قرار ندارند که آن را هم اشتباه تایپی تلقی کنیم. به شما توصیه می کنم که به جای ایراد گرفتن به بیانات و آیات الهی ابتدا به مطالعه آثار بهائی بپردازید و سپس از مقام تحلیل و ایراد گرفتن به آن ها برآئید.
مسئله دوم اینکه انتظار داشتم که ایرادات و سوالات شما قوی تر و محکم تر از این باشد نه در این حد. که حتی یک دانش آمور دبیرستانی بهائی با استناد به صحبت های خود شما از عهده پاسخ آن ها بر آید.
مسئله سوم اینکه به شما توصیه می کنم که کمی به مطالعه کتاب ریاضیات گسسته H.Rosen که از کتب دانشگاهی است و در دانشگاه های معتبر دنیا هم تدریس می شود بپردازید و نگاهی به فصل اول آن که مربوط به Logic (منطق) می باشد بپردازید تا کمی صحبت هایتان بر اساس منطق باشد. در این کتاب می توانید روابط منطقی را بیاموزید تا کمی بتوانید صحبت های دیگران را بر اساس روابط منطقی تجزیه و تحلیل نمائید.
حال می پردازیم به صحبت های مربوط به بحث.
در صحبت هایم با استناد به کتاب عهدی بیان کردم حضرت بهاءالله ، عبدالبهاء را جانشین خود اختیار نمود و مقام محمد علی میرزا را بعد از عبدالبهاء مقرر فرمود. یعنی اینکه میرزا محمد علی باید بعد از عبدالبهاء جانشین حضرت بهاءالله گردد. اما میرزا محمد علی بلافاصله بعد از صعود حضرت بهاءالله سعی در تحریف کتاب نمود و خواست که خود را جانشین اول حضرت بهاءالله جا بزند. در صورتی که حق با عبدالبهاء بود.
عبدالبهاء بر اساس نص کتاب عهدی جانشین اول و برحق حضرت بهاءالله بود و هیچ احتیاجی به کنار زدن به قول شما “رقیب خود” نداشت. این محمد علی میرزا بود که علم مخالفت را برافراشت.
در صحبت های دوستمان آمده که “چرا عباس سهم محمد علی را نپرداخت؟” فکر کنم منظور دوستمان از سهم ارث و میراث بوده است. که باید عرض کرد آیا یک زندانی تبعیدی و آواره مگر ارث و میراثی هم دارد که فرزندانشان بر سر سهمشان دچار اختلاف شوند؟
و اما درمورد اینکه “بهاءالله که می دانست میرزا محمد علی منحرف می گردد چرا او را تعیین کرد؟” باید عرض کنم فضل الهی بر همه انسان ها به طور یکسان می بارد حضرت بهاءالله نیز به سبب فضل خود میرزا محمد علی را هم جز جانشینان خود (البته بعد از عبدالبهاء ) قرار دادند. حال اگر میرزا محمد علی نخواست از فضل الهی که شامل حالش گردیده بود استفاده کند این مسئله بحثی دیگر است. این ایراد مانند آن است که بگوییم حضرت نوح که از اول می دانست پسرش به او ایمان نخواهد آورد پس چرا بچه دار گردید؟
هر کس خود را در مسیر باران فضل الهی قرار داد از این فضل الهی نصیب خواهد برد و هر کس خود را از این فضل محروم نماید از زیان کارن است. میرزا محمد علی هم در آن زمان خود را از فضل الهی محروم نمود و به نصایح و وصایای حضرت بهاءالله گوش فرا نداد. حال به خاطر اینکه او چنین کاری کرده است نمی توانیم حضرت بهاءالله را محکوم کنیم که چرا او را تعیین کرده است .
در مورد سوال دوم:
“تکلیف پیش بینی بها برای ادامه شجره اغصان وافنان چه شد وچرا با بی ترکه و عقیم بودن شوقی همه چیز برعکس شد؟! ”
باید عرض کنم که بهتر است دوباره آیه کتاب اقدس و همین طور قسمت یادداشت ها و توضیحات مربوط به بند 42 صفحه 152 کتاب اقدس را مطالعه نمائید. در قسمت یادداشت ها و توضیحات کتاب اقدس ذکر گردیده که حضرت بهاءالله انقطاع در نسل اغصان را پیش بینی فرموده اند. این همان چیزی است که در کتاب اقدس ذکر گردیده است. گفته بنده یا تفسیر بنده نیست. مراجعه فرمائید متوجه می شوید.
در مورد سوال سوم:
همان طور که وحی الهی فقط در زمان پیامبر الهی نازل می گردد و این وحی یک برهه زمانی خاص دارد تبیین آثار الهی به وسیله ولی امر هم دوره خاصی داشته است.در ادیان قبل هم تبیین آیات توسط انبیا و امامان زمانی خاص داشته است و بعد ازآن کسی برای تبیین و تفسیر آیات الهی وجود نداشته است. امامان شیعه در یک برهه زمانی خاص زندگی می کردند و بعد از فوت آنها هم کسی برای تفسیر و تاویل آیات وجود نداشت آیا می توان گفت که چون بعد از آنها کسی برای تاویل و تفسیر آیات وجود ندارد آن دیانت دچار سرگردانی و گمراهی می گردد ؟
اگر به استدلال شما استناد کنیم باید گفت که بعد ازوفات انبیا و امامان چه کسی جوابگوی این مسائل خواهد بود ؟. این نقض عظیم در جمیع ادیان قبل ( نبود شخصی برای تفسیر و تبیین آیات) چگونه قابل پوشش است ؟
در مورد سوال چهارم:
این سوال شبیه همان سوال دوم می باشد و پاسخ آن در کتاب اقدس می باشد. و پیش بینی در مورد انقطاع نسل اغصان به وقوع پیوسته است.
و اما در مورد سوال پنجم که این بار به جای ایراد به آیات الهیه ایراد به نوشته بنده است . بهتر است که دوست عزیز یک بار دیگر مطلب مرا بخوانند. مطلب را مجددا ذکر می کنیم و در مورد آن صحبت می کنیم:
“بنده اطلاعی درباره افرادی چون میسون ریمی و پیروانشان ندارم. ولی مطمئنا چنین فرقه ای وجود ندارد چون که اگر وجود داشت مطمئنا باید اعلام موجودیت می نمود که در حال حاضر چنین است. فرقه ای که اعلام موجودیت ننماید همانند آن است که اصلا وجود ندارد. ”
پسندیده تر است که دوست عزیز به جای آنکه یک قسمت از صحبت مرا ذکر کنند و بقیه آن را سانسور کنند آن را به طور کامل بیاورند. و بعد در مورد آن به صحبت بپردازند. اگر جمله مرا به دقت مطالعه فرمائید من ذکر کردم که در مورد آن اطلاعی ندارم اما ادامه دادم که چون آنها اعلام موجودیت نکرده اند مطمئنا وجود ندارند چه که گروهی که اعلام موجودیت نکند همانند آن است که وجود ندارد.
من نمی دانم کجای صحبت بنده نامفهوم بوده است که دوست عزیز این گونه برداشت نموده اند. خوب و خوش باشید.
جناب جویا
از ابراز نظر شما در این مورد بسیار مسرورم. زیرا شما مانند جناب yas به دنبال عیب جویی و ایرادگیری بی مورد نیستید و سوالاتی را هم که مطرح می سازید برای روشن شدن مطلب و پیدا شدن حقیقت است نه صرفا ایرادگیری بی مورد.
در ابتدا باید عرض کنم که بنده قصد تفسیر و تبیین آیات را نداشته و ندارم و اگر هم در بین صحبت هایم تحلیلی انجام داده ام آن تحلیل مربوط به وقایع بوده است نه بیانات و آیات الهی. البته اگر منظور شما از تفسیر مطلبی بوده است که در مورد اغصان بعد از کتاب اقدس ذکر کرده ام باید بگویم که این مطلب عینا در قسمت یادداشت ها و توضیحات کتاب اقدس صفحه 152 ذکر گردیده است این مطلب را بنده از خودم نگفته ام و تفسیر بنده هم نیست بلکه همان طور که گفتم در قسمت یادداشت ها و توضیحات موجود می باشد مراجعه فرمائید متوجه می شوید. اگر توضیح دیگری بوده آن هم توضیح واضحات بوده است.
و اما در مورد بیان کتاب دور بهائی باید بگویم که ولایت امر از اصل توارث خود خارج نگردید زیرا عبدالبهاء و شوقی افندی هر دو از سلاله حضرت بهاءالله بودند و بعد از شوقی افندی که دیگر از اغصان کسی باقی نمانده بود، شخصی به ولایت امر نرسید. مثلا یکی از بهائیان شیراز که از سلاله حضرت بهاءالله نبود به ولایت امر نرسید. ولی امر کسی به جز اغصان حضرت بهاءالله نمی توانست باشد و اگر چنین می شد یعنی یک نفر از اغصان نبود و به ولایت امر می رسید آن وقت بود که این امر متزلزل می گردید زیرا اصل اساسی ولایت امر (یعنی توارث) نقض می گردید.
در مورد اینکه فرموده بودید که اگر بیانی مربوط به تعداد ولی امر وجود داشته باشد چه خواهم کرد ؟
باید ابتدا عرض کنم اگر من از دوستمان خواستم که مرجع و منبعی برای این صحبت خود ارائه دهند به این دلیل بود که اگر چنین مطلبی وجود داشت حتما دوستمان در همان ابتدا، صحبت خود را با منبع و مرجع ارائه می کرد و این قدر ایجاد شک و شبهه نمی کرد. پس اگر دوستمان مدارک خود را در این رابطه ارائه نمی دهد می تواند دلیلی بر این باشد که چنین مطلبی وجود ندارد. غالبا اگر در پیش بینی های آثار مبارکه توجه نمائید درآنها ذکر تاریخ و یا تعداد نمی گردد فقط مطلب مورد نظر را بیان می فرمایند.
اگر چنین چیزی به صراحت وجود داشت باید بگویم که باز هم باید آن مطلب با در نظر گرفتن دیگر آثار و بیانات مورد بررسی قرار گیرد نه به صورت یک جانبه…
جویا :
پژمان عزیز از اظهار لطف شما تشکر می کنم اما از کم لطفی شما در پاسخ روشن به عرائضم گلایه مندم. با عرض پوزش از تکرار اجازه دهید خلاصه ی آن چه را که از بیانات خودتان استخراج کرده ام یک بار دیگر بیاورم و از محضرتان تقاضا کنم که یک به یک به آن ها پاسخ دهید.
* حضرت عبدالبهاء در الواح وصایا صفحه 11 می فرمایند:
… زیرا آیت الله و غصن ممتاز و ولی امرالله و مرجع جمیع اغصان و افنان و ایادی امرالله و احباالله است و مبین آیات الله و من بعده بکرا بعد بکر
* حضرت عبدالبها ء در الواح وصایا صفحه 13درباره جانشینی ولی امرالله می فرمایند:
ای احبای الهی باید ولی امرالله در زمان حیات خویش من هو بعده را تعیین نماید تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد. و شخص معین باید مظهر تقدیس و تنزیه و تقوای الهی و علم و فضل و کمال باشد. لهذا اگر ولد بکر ولی امرالله مطهر(مظهر) الولد سر ابیه نباشد … باید غصن دیگر را انتخاب نماید …
* در صفحه 27 الواح وصایا می فرمایند :
”… زیرا اوست ولی امرالله بعد از عبدالبهاء. و جمیع افنان و ایادی و احبای الهی باید اطاعت او نمایند و توجه به او کنند. … این کلمات را مبادا کسی تاویل نماید و مانند بعد از صعود هر ناقض ناکسی بهانه ئی کند و عَلَم مخالفت برافرازد و خودرائی کند و باب اجتهاد باز نماید. نفسی را حق رائی و اعتقاد مخصوصی نه، باید کل اقتباس از مرکز امر و بیت عدل نمایند و ما عداهما کل مخالف فی ضلال مبین. و علیکم البهاء الابهی. عبدالبهاء عباس ”
و بالاخره نقل فرموده اید:
* و ولی امرالله رئیس مقدس این مجلس و عضو اعظم ممتاز لاینعزل. و اگر در اجتماعات بالذات حاضر نشود نائب و وکیلی تعیین فرماید.
1-ولی امر بکر بعد بکر باید باشد. یعنی حضرت عبدالبهاء پس از دیدن سخن بهاء الله در اقدس این مطلب را فرموده است که بکر بعد بکر. یعنی به قول تورات، نخست زادگان هر ولی امری جانشین پدر است. مجددا دقت فرمایید: حضرت عبدالبهاء با توجه به فرمایش بهاء الله این جمله را فرموده است.
2-در عبارت دوم هیچ اشاره ای به برداشت حضرت عالی از سخن بهاء الله نشده است.
3-در عبارت سوم نیز تأکید شده است که کسی حق ندارد موضوع وجود ولی امر را تأویل نماید.
4-و بالاخره از جمله ی عضو اعظم ممتاز لاینعزل شما چه می فهمید؟