کلیدواژه: بابیت، بهائیت، امام مهدی، میرزا علی محمد باب، ایقان، قائمیت
چکیده
یکی از فرقههای جداشده از اسلام بهائیت است که منکِر وجود و میلاد مقدّس امام زمان، حضرت حجتبنالحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف است و بهجای ایشان، علیمحمّد باب را امام زمان میداند. در زمان حاضر، بهائیان مهمترین مروّج این عقیده هستند و حسینعلی نوری مشهور به بهاءالله را پیامبر خود معرفی میکنند. او کتاب ایقان را در اثبات قائمیّت میرزا علیمحمد باب نوشت؛ ادّعای این شخص و پیروانش به دلایل عدیده باطل است. در این مقاله به سه دلیل اصلی بر ردّ ادّعای آنان پرداخته میشود: گواهی خود میرزا علیمحمد باب، عدم تطابق اوصاف باب با اوصاف امام دوازدهم شیعیان، عدم تطابق اوصاف باب با مهدی مسلمانان.
مقدمه
علیمحمد باب یکی از شاگردان و جانشینان سیّدکاظم رشتی است و سیّدکاظم خود جانشین شیخ احمد احسایی بنیانگذار شیخیّه[۱] است. ادّعای بابیّت امام زمان نیز از شیخیّه به علیمحمد باب رسیده بود، زیرا گروهی از شیخیّه برخلاف آموزههای شیعه، قائل به گونهای نیابت خاصّه یا همان رکن رابع برای صحّت ایمان شدند؛ درحالیکه حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در نامهای به آخرین وکیل از وکلای چهارگانۀ خویش یعنی جناب علیبنمحمّد سَمُری باب نیابت خاصّه را بستند و فرمودند: بهزودی كسانی نزد شیعیان میآیند و ادّعای مشاهده میكنند، بدانید هركس پیش از خروج سفیانی و صیحۀ آسمانی ادّعای مشاهده كند، کذّاب و مفتری است.[۲]
بااینحال، گروهی از شیخیّه بدعتی در اعتقادات گذاشتند و معتقد به چهار رکن شدند. رکن اول: خدا، رکن دوم: رسول، رکن سوم: امام زمان و رکن چهارم: شخص مرتبط با امام زمان که مردم فقط از طریق او میتوانند با امام زمان و به تبع آن با رسول و خدا ارتباط داشته باشند. همین انحراف باعث شد فرقۀ جدیدی به نام بابیّه پایهگذاری شود. میرزا علیمحمد شیرازی خودش را باب امام زمان معرفی کرد و مردم را به خود فرا خواند و باعث شد پیروانش سه جنگ خونبار بر مردم ایران تحمیل نمایند.
پس از آنکه دولت ایران راه حل خاموش کردن جنگها و فتنههای مختلفی را که پیروان باب هر روز در جایی از کشور به پا میکردند، در کشتن او دید و به حکم برخی از علمای شیخی او را در سال ۱۲۶۶ق. اعدام کرد، اوضاع قدری آرام شد.
البته بابیان به رهبری میرزا یحیی صبح ازل به فعالیتهای خود ادامه میدادند و برادرش میرزا حسینعلی نوری ملقب به بهاءالله نیز همراه او بود. در این دوران و در سالهای ۱۲۷۸ تا ۱۲۸۰ق. بهاءالله کتاب ایقان را نوشت و تلاش کرد تا با روشهای گوناگون نشان دهد که میرزا علیمحمد باب، قائم و موعود اسلام است.
پس از مدتی میان دو برادر اختلاف افتاد و بهاءالله ادعا کرد همان کسی است که سید باب به او بشارت داده است. هماکنون بهائیان هنگام تبلیغ شیعیان ادعا میکنند که سید باب امام زمان شیعیان بود و با آمدن او دوران اسلام پایان یافته و بهاءالله پیامبری است که پس از دوران اسلام برای مردم آمده است. اگرچه در مقالات و کتابهای مختلف نقد این سخنان بهصورت نقضی و حلی داده شده است، اما به نظر رسید تطبیق اوصاف ذکرشده برای مهدی موعود در روایات مسلمانان و شیعیان با اوصاف سید باب، نادرستی ادعای بهائیان را از جهتی دیگر روشن میکند.
در این مقاله ابتدا مدارکی را ارائه میدهیم که نشان میدهد میرزا علیمحمد خود را باب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف معرفی کرده و درنتیجه به ایشان معتقد بوده است. در ادامه اوصافی که از امام زمان در روایات شیعیان آمده است با اوصاف میرزا علیمحمد باب تطبیق داده شده است که باتوجهبه عدم همخوانی آنها، مشخص میشود که وی نمی تواند امام زمان مدعی بهائیان باشد. سپس، به تطبیق اوصافی از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف که در روایات اهل تسنن آمده است با میرزا علیمحمد میپردازیم که بازهم عدم تطابق اوصاف نشان میدهد مشخصات او با مهدی معرفیشده در روایات اهل تسنن نیز سازگاری ندارد.
۱٫ گواهی خود میرزا علیمحمد باب
همانطور که اشاره شد، برههای از تاریخ زندگانی میرزا علیمحمد باب و سخنان او و پیروانش، نشان میدهد سیّد باب به هنگام دعوت مردم بهسوی خود، فقط ادّعای بابیّت امام زمان را داشته است. خود او در مواضع مختلف به بابیّت و غلامی امام زمان اعتراف مینماید، لذا به حکم اینکه اقرار شخص علیه خودش پذیرفتنی است، او نمیتواند امام زمان باشد.
بهعنوان نمونه: علیمحمد باب، در آغاز ادعایش، تفسیری بر سورۀ یوسف در اثبات بابیّت خود نگاشت. در این تفسیر اولاً به وجود حضرت محمّدبنالحسن العسکری از نسل امامان اعتراف مینماید و ثانیاً خود را عبد و غلام ایشان معرفی میکند.[۳]
بهاءالله، در کتاب ایقان در صفحۀ ۱۵۳ و ۱۵۴ در معرفی و اهمیت کتاب تفسیر سورۀ یوسف مینویسد: سبحانالله در اول یکی از کتب خود که آن را قیومالاسماء نامیده و اول و اعظم و اکبر جمیع کتب است، اخبار از شهادت خود میدهد و در مقامی این آیه را ذكر فرمودهاند: «یا بَقیَّةَاللهِ قَد فَدَیتُ بِکُلّی لَکَ وَ رَضیتُ السَّبَّ فی سَبیلِکَ وَ ما تَمَنَّیتُ إلا القَتلَ فی مَحَبَّتِکَ: ای بقیةالله سراپا فدای تو شوم و به شنیدن ناسزا در راه تو خشنودم و در راه محبت تو جز کشته شدن آرزویی ندارم.»
عباسافندی فرزند فرزند بهاءالله و ملقب به عبدالبهاء در کتاب خود به نام مقالۀ شخصی سیاح، در صفحۀ دوم دربارۀ میرزا علیمحمد شیرازی مینویسد: «در سنۀ هزارودویستوشصت در سن ۲۵ سالگی در شیراز در روش و حرکت و اطوار و حالات او آثاری نمودار شد که آشکار گردید شوری در سر و پروازی دیگر در زیر پر دارد. آغاز گفتار نمود و مقام بابیت اظهار و از کلمۀ بابیت مراد او چنان بود که من واسطۀ فیوضات از شخص بزرگواری هستم که هنوز در پس پردۀ عزت است و دارندۀ کمالات بیحصروحد. به ارادۀ او متحرکم و به حبل ولایش متمسک و در نخستین کتابی که در تفسیر سورۀ یوسف مرقوم نموده در جمیع مواضع آن، خطابهایی به آن شخص غائب که از او مستفید و مستفیض بوده، نموده و استمداد در تمهید مبادی خویش جسته و تمنای فدای جان در سبیل محبتش نموده ازجمله این عبارت است: «یا بَقیَّةَاللهِ قَد فَدَیتُ بِکُلّی لَکَ وَ رَضیتُ السَّبَّ فی سَبیلِکَ وَ ما تَمَنَّیتُ إلا القَتلَ فی مَحَبَّتِکَ…»
شوقیافندی نوۀ عبدالبهاء ملقب به ولیّ امرالله، در کتاب قرن بدیع ، صفحۀ ۷۹ در شأن کتاب تفسیر سورۀ یوسف مینویسد: «این کتاب عظیم و لوح کریم… از ۱۱۱ سوره و بیش از ۹۳۰۰ آیه مرکب است و هر سورهای از آن، تفسیر و تبیین یک آیه از آیات سورۀ یوسف میباشد». او در صفحۀ ۸۰ مینویسد: «این کتاب مستطاب که در دوران رسالت حضرت باب، نزد اهل بیان به منزلۀ فرقان در بین ملت اسلام شمرده میشد، اول و اعظم سورۀ آن در لیلة اظهار امر در حضور جناب باب الباب [ملاحسین بشرویهای]، نازل گردید.» همچنین در صفحۀ ۸۱ در ذکر اهمیت کتاب تفسیر سورۀ یوسف مینویسد: «همین سِفر جلیل بود که تلاوت صفحهای از آن روح جناب حجت (حجت زنجانی) را تسخیر نمود و شعلۀ عشق و انقطاع در قلوب مدافعین قلعۀ طبرسی برافروخت و قهرمانان نیریز و زنجان را به ورود در میدان جانبازی و فدا مبعوث کرد».
احمد یزدانی مبلّغ بهائی در کتاب نظر اجمالی به دیانت بهائی در فصل فهرست بعضی کتب و آثار مهمۀ دیانت بهائی از این کتاب به عنوان یکی از آثار میرزاعلیمحمد نام میبرد. (یزدانی، احمد؛ نظر اجمالی در دیانت بهائی؛ فصل ۹، ص ۱۴۵).
در جایجای کتاب تفسیر سورۀ یوسف، نویسنده بنا داشته است که ادعای بابیت خود را مطرح نماید:
در همان صفحۀ اول کتاب، در تفسیر آیۀ اول سورۀ مبارکۀ یوسف که بر آن نام «سورة الملک» گذاشته است، ادعا میکند که این کتاب از طرف حضرت محمدبنالحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف به او (باب یا سید ذکر) داده شده است تا از طریق او حجةالله (امام دوازدهم شیعیان) به عالمیان معرفی گردد. اشراق خاوری، تمامی سورة الملک را در کتاب خود آورده که در بخشی از آن آمده است: «اللهُ قَد قَدَّرَ أن یَخرُجَ ذلِکَ الکِتابَ فی تَفسیرِ أحسَنِ القَصَصِ مِن عِندِ مُحَمَّدِبنالحَسَنِ بنِعَلیِّبنِمُحَمَّدِ بنِعَلیِّبنِمُوسَی بنِجَعفَرِبنمُحَمَّد بنِعَلیِّبنِالحُسَینِ بنِعَلیِّبنِأبیطالِبٍ عَلی عَبدِهِ لِیَکُونَ حُجَّةَاللهِ مِن عِندِ الذِّکرِ عَلَی العالَمینَ بَلیغاً: بهدرستی که خدا مقدّر کرده است که این کتاب را در تفسیر نیکوترین داستانها (سورۀ یوسف) از نزد محمد فرزند حسن فرزند علی… فرزند علیبنابیطالب بر بندهاش خارج سازد تا از نزد ذکر (منظور از ذکر خود باب است) حجت رسانندۀ خدا بر اهل عالم باشد». (تفسیر سورۀ یوسف، ص۱؛ همچنین اشراق خاوری، عبدالحمید؛ رحیق مختوم، ج ۱، ص ۲۴-۲۱).
در سورةالسّر از تفسیر سورۀ یوسف مینویسد: «اسمعوا فَوَ رَبِّ السَمآء وَ الارضِ اِنی عَبدُالله آتانی البَیِناتِ مِن عِندِ بَقیةالله المُنتَظِر اِمامِکُم».
در سورۀالحریه مینویسد: «وَ ما هُوَ اِلّا عَبدُالله وَ بابُ بَقِیَةالله مَولیکُمُ الحَقّ».
در سورۀالذکر مینویسد: «یا عِبادَاللهِ اِسمَعُوا نِداءَ الحُجَةِ مِن حَولِ الباب. اِنّ اللهَ قَد اُوحِیَ اِلَیّ اِنّا قَد اَنزَلنا هذَا الِکتاب عَلی عَبدِکَ لِیَکُونَ عَلَی العالَمینَ عَلَی الحَقّ بِالحَقّ نَذیراً وَ بَشیراً» و در همین قسمت میگوید: «هذا سَبیلُ اللهِ اَدعُوا اِلَی اللهِ وَحدَهُ وَ اِلی بَقِیّةِ الُمُنتَظَرِ».
فاضل مازندرانی ذیل کلمۀ باب و پس از اینکه اعتقاد شیخیه به لزوم وجود رابطی میان امام غائب و مردم را یادآوری میکند، دربارۀ میرزا علیمحمد مینویسد: «و در اولین کتاب آیات خود، یعنی شرح سورۀ یوسف، ندا به عنوان بابیت مرتفع نمود. قوله: «اِعلَمُوا یا أهلَ الأرضِ أنَّ اللهَ قَد جَعَلَ مَعَ البابِ بابَینِ مِن قَبل لِیُعَلِّمَکُم أمرَهُ… و قوله: وَ لَقَد أخرَجَهَا الحُجَّةُ بَقِیَّةُاللهِ صاحِبُالزمان عَلَیهِالسّلام إلی بابِهِ الذِّکرِ» (فاضل مازندرانی، اسرارالآثار، جلد ۲، ص ۱۱) ترجمه: بدانید ای اهل زمین، که بیگمان خدا قبل از این باب (میرزا علیمحمد)، دو باب دیگر (شیخ احسایی و سید رشتی) معین فرموده بود، برای اینکه امرش را به شما بیاموزد… و هرآینه این نوشته را حضرت بقیةالله صاحب عصر و حجت خدا بهسوی بابش ذکر، خارج ساخته است. برای روشنتر شدن معنای کلمۀ بقیةالله، وی در ذیل این کلمه مینویسد: بقیةالله از القاب امام دوازدهم اثنیعشریه قرار گرفت و در آثار اولیۀ نقطۀ بیان (سید باب)، مکرر آمده است: «اِنَّنی اَنا عَبد مِن بَقِیَةالله» (فاضل مازندرانی، اسرارالآثار، ج۲، ص ۶۹ -۶۸).
وی در سورۀ نهم این کتاب مردم را بانگ میزند و به خداوند سوگند یاد میکند و خود را بندهای میداند که از جانب امام مردم (بقیةالله منتظَر) دارای بینات شده است و سپس تفسیر سورۀ یوسف را از جانب خداوند دانسته است.
یکی دیگر از مدارکی که نشان میدهد سید باب ادعای قائمیت نداشته است، در کتاب تاریخ نبیل زرندی در غوغای شیراز است که باب به یکی از مریدانش گفته بود در اذان روز جمعه این جمله را اضافه کند که «أشهد أن علیاً قبل نبیل باب بقیةالله» و باعث برآشفتن عدهای شده بود. در مجلسی که در شیراز تشکیل شد پس از خوردن یک سیلی گفت: لعنت خدا بر کسی که من را وکیل امام غائب بداند؛ لعنت خدا بر کسی که من را باب امام بداند.[۴]
در آثار دیگر باب نیز بهوفور مشاهده میشود که وی به شخص امام زمان شیعیان، حضرت صاحب الزمان اشاره کرده است. برای مثال در صحیفۀ عدلیّه در جایی اشاره به سلسلۀ امامت و آخرین آنان محمّدبنالحسن کرده است و میگوید: و اسمای مقدسۀ ایشان که مرایای[۵] بیان است، این است: الحسنبنعلی و الحسینبنعلی و علیبنالحسین و محمّدبنعلی و جعفربنمحمّد و موسیبنجعفر و علیبنموسی و محمّدبنعلی و علیبنمحمّد و الحسنبنعلی و الحجتالقائم محمّدبنالحسن صاحبالزمان.[۶]
در این چند نمونه سیّد باب به امامت حضرت محمّدبنالحسن اعتراف نموده و از ادّعای وکالت و بابیّت هم کوتاه میآید، چه رسد به ادّعای قائمیّت و مهدویّت.
۲٫ عدم شباهت باب با امام دوازدهم شیعیان
امام دوازدهم شیعه در روایات متواتر ــ که مورد قبول بهائیان نیز هست، زیرا خود برای اثبات قائمیّت باب از همین روایات بهره جستهاند ــ دارای مختصّات معیّنی است که علیمحمد باب هیچ شباهتی با این ویژگیها ندارد. به عبارت دیگر نصوص کتاب و سنّت برخلاف ادّعای قائمیّت سیّد باب است؛ نام امام دوازدهم شیعه، محمّد فرزند امام حسنبنعلی العسکری و مادرش حضرت نرجس خاتون بانوی کنیزان است که در سامراء در نیمۀ شعبان سال ۲۵۵ قمری چشم به جهان گشوده و دارای عمر طولانی است.
درحالیکه امام دوازدهمی که بهائیان برای شیعیان مدعی هستند، نامش علیمحمد فرزند محمّدرضا بزاز[۷] و مادرش فاطمه بیگم[۸] است که در اول محرم سال ۱۲۳۵ قمری[۹] در شیراز به دنیا آمد و در شعبان ۱۲۶۶ قمری در سن ۳۱ سالگی در تبریز تیرباران[۱۰] شد. در این بخش به هشت مشخّصۀ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف که در روایات فراوان به دست ما رسیده، اشاره میشود.
۱) نام امام عصر
ابوالقاسم علىبنمحمّدبنعلى خزاز قمى رازى از چهرههاى برجسته فقها و راویان شیعه در نیمه دوم قرن چهارم هجرى در کتابش آورده است:
شیبانی از کلینی و او از علّان رازى روایت کند که گوید: یكى از اصحاب ما به من خبر داد كه چون كنیز امام حسن عسكرى آبستن شد، امام به او فرمود: تو به تحقیق به پسرى بارداری که نامش محمّد است و او قائم بعد از من است. [۱۱]
همین حدیث را شیخ صدوق بهجای شیبانی از محمّدبنمحمّدبنعصام در کمالالدین روایت کرده است که نشان میدهد نام فرزند امام حسن عسکری و قائم پس از ایشان، محمّد است. لذا این روایت که نمونهای از روایات فراوان نامگذاری امام عصر است، ادّعای قائمیّت علیمحمد شیرازی را باطل مینماید.
۲) پدر امام عصر
در کتاب سُلَیمبنقیس که قدیمیترین کتاب حدیثی مربوط به قرن اول هجری است، از پیامبر خدا دربارۀ جانشینان دوازدهگانهاش آمده است:
جانشینان من… سپس محمّد پسر حسن که هدایتشدۀ این امّت و همنام و همسرشت من است، به امر من امر و به نهى من نهى مینماید. [۱۲]
در این روایت و روایات فوق متواتر دیگر، نام پدر امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، حسن علیه السلام آمده است که ربطی به محمّدرضای بزّاز ندارد. نکتۀ اساسی دیگری که از این حدیث بر میآید این است که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دین جدیدی نمیآورد، بلکه مردمان را به دین حضرت ختمی مرتبت، محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم امر و نهی مینماید؛ برخلاف ادّعای بهائیان که امام زمان ساختگی ایشان دین و کتاب جدیدی به نام «بیان» آورد.
۳) اجداد امام عصر
شیخ طوسی از دانشمندان تراز اول شیعه در قرن چهارم و پنجم آورده است:
سالم گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: هرگاه سه نام محمّد و علی و حسن به دنبال هم آمدند، چهارمین آنان قائم آنان خواهد بود.[۱۳]
این در حالی است که نام پدر، جدّ و جدّ جدِّ علیمحمد باب به ترتیب محمّدرضا، ابراهیم و فتحالله است[۱۴] که هیچ ربطی به اجداد امام عصر ندارند.
۴) مادر امام عصر
محمّدبنجریر بنرستم طبرى آملى مازندرانى از چهرههاى برجسته فقهاى شیعه در قرن پنجم هجرى و از معاصران شیخ طوسى و نجاشى است که ماجرای ازدواج حضرت نرجس خاتون با امام حسن عسکری علیه السلام را اینگونه نقل مینماید:
بُشربنسلیمان گوید: مولای ما امام هادی علیه السلام مسائل غلامفروشی را به من آموخت و من جز با اذن او خرید و فروش نمیكردم و ازاینرو از موارد شبههناك اجتناب میكردم تا آنكه معرفتم در این باب كامل شد و فرق میان حلال و حرام را نیكو دانستم.
یك شب كه در سامراء در خانه خود بودم و پاسی از شب گذشته بود، كسی در خانه را زد، شتابان به پشت درآمدم؛ دیدم كافور فرستادۀ امام هادی علیه السلام است كه من را به نزد او فرا میخواند، لباس پوشیدم و بر او وارد شدم، دیدم با فرزندش ابومحمّد و خواهرش حكیمه خاتون از پس پرده گفتوگو میكند؛ چون نشستم فرمود: بشر! تو از فرزندان انصار هستی و ولایت ائمّه علیهم السلام پشت به پشت در میان شما بوده و مورداعتماد ما اهل بیت هستید، من میخواهم تو را مشرّف به فضیلتی سازم كه به آن بر سایر شیعیان در موالات ما سبقت جویی، تو را از سرّی مطّلع مىكنم و برای خرید كنیزی گسیل میدارم.
آنگاه نامهای به خط و زبان رومی نوشت و آن را درپیچید و به خاتم خود ممهور ساخت و دستمال زردرنگی را كه در آن دویست و بیست دینار بود بیرون آورد و فرمود: آن را بگیر و به بغداد برو و ظهر فلان روز در معبر نهر فرات حاضر شو و چون قایقهای اسیران آمدند، جمعی از وكیلان فرماندهان بنیعبّاس و خریداران و جوانان عراقی دور آنها را بگیرند. چون چنین دیدی سراسر روز شخصى به نام عمربنیزید بردهفروش را زیر نظر بگیر و چون كنیزی را كه صفتش چنین و چنان است و دو تكه پارچه حریر دربر دارد برای فروش عرضه بدارد و آن كنیز از گشودن رو و لمس كردن خریداران و اطاعت آنان سر باز میزند، تو به آنها مهلت بده و تأملی كن، بردهفروش آن كنیز را بزند و او به زبان رومی ناله و زاری كند و بدان كه گوید: وای از هتك پوشش من! یكی از خریداران گوید من او را سیصد دینار خواهم خرید كه عفاف او باعث مزید رغبت من شده است و او به زبان عربی گوید: اگر در لباس سلیمان و كرسی سلطنت او جلوه كنی در تو میلی ندارم، اموالت را بیهوده خرج مكن! بردهفروش گوید: چاره چیست؟ گریزی از فروش تو نیست؛ آن كنیز گوید: چرا شتاب میكنی؟ باید خریداری باشد كه دلم به امانت و دیانت او اطمینان یابد. در این هنگام برخیز و به نزد عمربنیزید برو و بگو: من نامهای سربسته از یكی از اشراف دارم كه به زبان و خط رومی نوشته و كرامت و وفا و بزرگواری و سخاوت خود را در آن نوشته است، نامه را به آن كنیز بده تا در خلق و خوی صاحب خود تأمّل كند، اگر به او مایل شد و به آن رضا داد من وكیل آن شخص هستم تا این كنیز را برای او خریداری كنم.
بشربنسلیمان گوید: همۀ دستورهای مولای خود امام هادی علیه السلام را دربارۀ خرید آن كنیز به جای آوردم. چون در نامه نگریست بهسختی گریست و به عمربنیزید گفت: من را به صاحب این نامه بفروش! و سوگند اكید بر زبان جاری كرد كه اگر او را به صاحب نامه نفروشد خود را خواهد كشت. در بهای آن گفتوگو كردم تا آنكه بر همان مقداری كه مولایم در دستمال زردرنگ همراهم كرده بود توافق كردیم. دینارها را از من گرفت و من هم كنیز را خندان و شادان تحویل گرفتم و به حجرهای كه در بغداد داشتم رفتیم. چون به حجره درآمد نامۀ مولایم را از جیب خود درآورده و آن را میبوسید و به گونهها و چشمان و بدن خود مینهاد و من از روی تعجّب به او گفتم: آیا نامۀ كسی را میبوسی كه او را نمیشناسی؟
گفت: ای كسی كه به مقام اولاد انبیاء شناخت كمی داری! به سخن من گوش کن و دل به من بسپار كه من ملیكه دختر یشوعا فرزند قیصر روم هستم و مادرم از فرزندان حواریون یعنی شمعون وصىّ مسیح است؛ برای تو داستان شگفتی نقل میكنم. جدّم قیصر روم میخواست من را در سنّ سیزدهسالگی به عقد برادرزادهاش در آورد و در كاخش محفلی از افراد زیر تشكیل داد: سیصد تن از اولاد حواریون، هفتصد تن از كشیشان و رهبانان، چهارهزار تن از امیران لشكری و كشوری و امیران عشایر. تخت زیبایی كه با انواع جواهر آراسته شده بود در پیشاپیش صحن كاخش و بر بالای چهل سكّو قرار داد و چون برادرزادهاش بر بالای آن رفت و صلیبها افراشته شد و كشیشها به دعا ایستادند و انجیلها را گشودند، ناگهان صلیبها به زمین سرنگون شدند و ستونها فرو ریختند و به سمت مهمانان سرازیر شدند و آن كه بر بالای تخت رفته بود بیهوش بر زمین افتاد. رنگ از روی كشیشان پرید و پشتشان لرزید و بزرگ آنها به جدّم گفت: ما را از ملاقات این نحسها كه دلالت بر زوال دین مسیحی و مذهب پادشاهی دارد معاف كن. جدّم از این حادثه فال بد زد و به كشیشها گفت: این ستونها را برپا سازید و صلیبها را برافرازید و برادر این بختبرگشتۀ بدبخت را بیاورید تا این دختر را به ازدواج او درآورم و نحوست او را به سعادت آن دیگری دفع سازم. چون دوباره مجلس جشن برپا كردند همان پیشامد اوّل برای دومین بار تكرار شد و مردم پراكنده شدند و جدّم قیصر اندوهناك گردید و به داخل كاخ خود درآمد و پردهها افكنده شد.
من در آن شب در خواب دیدم كه مسیح و شمعون و جمعی از حواریون در كاخ جدّم گرد آمدند و در همان موضعی كه جدّم تخت را قرار داده بود منبری نصب كردند كه از بلندی سر به آسمان میكشید و محمّد صلی الله علیه و آله و سلم به همراه جوانان و شماری از فرزندانش وارد شدند. مسیح به استقبال او آمد و با او معانقه كرد. آنگاه محمّد به او گفت: روح اللّه! من آمدهام تا از وصیّ تو شمعون دخترش ملیكا را برای این پسرم خواستگاری كنم و با دست خود اشاره به ابومحمّد صاحب این نامه كرد. مسیح به شمعون نگریست و گفت: شرافت نزد تو آمده، با رسول خدا خویشاوندی نما؛ گفت: چنین كنم. آنگاه محمّد بر فراز منبر رفت و خطبه خواند و من را به پسرش تزویج كرد و مسیح علیه السلام و فرزندان محمّد و حواریون همه گواه بودند. چون از خواب بیدار شدم ترسیدم اگر این رؤیا را برای پدر و جدّم بازگویم من را بكشند؛ آن را در دلم نهان ساخته و برای آنها بازگو نكردم و سینهام از عشق ابومحمّد لبریز شد تا جایی كه دست از خوردن و نوشیدن كشیدم و ضعیف و لاغر و سخت بیمار گشتم. در شهرهای روم طبیبی نماند كه جدّم او را بر بالین من نیاورد و درمان من را از وی نخواست. چون ناامید شد به من گفت: نور چشم! آیا آرزویی در این دنیا داری تا آن را برآورده كنم؟ گفتم: پدربزرگ! همۀ درها به رویم بسته شده است، اگر شكنجه و زنجیر را از اسیران مسلمانی كه در زندان هستند بر میداشتی و آنها را آزاد میكردی امیدوارم مسیح و مادرش شفا و عافیت به من ارزانی كنند. چون پدربزرگم چنین كرد، اظهار صحّت و عافیت نمودم و اندكی غذا خوردم. پدربزرگم بسیار خرسند شد و به عزّت و احترام اسیران پرداخت؛ پس از چهار شب دیگر سیّدۀ بانوان را در خواب دیدم كه به همراه مریم و هزار خدمتكار بهشتی از من دیدار كردند؛ مریم به من گفت: این خانم بانوان مادر شوهرت ابومحمّد است؛ من به او درآویختم و گریستم و گلایه كردم كه ابومحمّد به دیدارم نمیآید؛ سیّدۀ بانوان فرمود: تا تو مشرك و به دین نصارا باشی، فرزندم ابومحمّد به دیدار تو نمیآید؛ این خواهرم مریم است كه از دین تو به خداوند پناه میجوید و اگر تمایل به رضای خدای تعالی و رضای مسیح و مریم داری و دوست داری كه ابومحمّد تو را دیدار كند شهادت به یگانگی خدا و رسالت محمّد رسول خدا بده؛ چون این كلمات را گفتم، سیّدۀ بانوان من را در آغوش گرفت و من را خوشحال نمود و فرمود: اكنون در انتظار دیدار ابومحمّد باش كه او را نزد تو روانه میسازم. سپس از خواب بیدار شدم و میگفتم: وا شوقاه! به دیدار ابومحمّد. چون فرداشب فرا رسید، ابومحمّد در خواب به دیدارم آمد و گویا به او گفتم: حبیب من! بعد از آنكه همۀ دل من را به عشق خود مبتلا كردی، در حقّ من جفا نمودی. او فرمود: تأخیر من برای شرك تو بود، حال كه اسلام آوردی هر شب به دیدار تو میآیم تا آنكه خداوند وصال عیانی را میسّر گرداند و از آن زمان تاكنون هرگز دیدار او از من قطع نشده است.
بشر گوید: به او گفتم: چگونه در میان اسیران درآمدی؟ گفت: یك شب ابومحمّد به من گفت: پدربزرگت در فلان روز لشكری به جنگ مسلمانان میفرستد و خود هم به دنبال آنها میرود و باید تو در لباس خدمتگزاران درآیی و ناشناس از فلان راه بروی. من نیز چنان كردم و طلایهداران سپاه اسلام بر سر ما آمدند و كارم به آنجا رسید كه دیدی؛ هیچكس جز تو نمیداند كه من دختر پادشاه روم هستم. آن مردی كه در سهم غنیمت او افتادم نام من را پرسید و من آن را پنهان داشتم و گفتم: نام من نرجس است و او گفت: این نام كنیزان است؛ گفتم: شگفتا که رومی هستی، ولی به زبان عربی سخن میگویی! گفت: پدربزرگم در آموختن ادبیات به من حریص بود و زن مترجمی را بر من گماشت و هر صبح و شام به نزد من میآمد و به من عربی آموخت تا زبانم بر آن عادت كرد.
بشر گوید: چون او را به سامرّا رساندم، بر مولایمان امام هادی علیه السلام وارد شدیم، امام به او فرمود: چگونه خداوند عزّت اسلام و ذلّت نصرانیّت و شرافت اهل بیت محمّد را به تو نمایاند؟ گفت: فرزند رسول خدا! چیزی را كه شما بهتر میدانید چگونه بیان كنم؟ فرمود: من میخواهم تو را اكرام كنم، كدام را بیشتر دوست داری، ده هزار درهم یا بشارتی كه در آن شرافت ابدی است؟ گفت: بشارت، فرمود: بشارت باد تو را به فرزندی كه شرق و غرب عالم را مالك شود و زمین را پر از عدل و داد نماید، همچنان كه پر از ظلم و جور شده باشد. گفت: از چه كسی؟ فرمود: از كسی كه رسول خدا در فلان شب از فلان ماه از فلان سال رومی تو را برای او خواستگاری كرد، گفت: از مسیح و جانشین او؟ فرمود: پس مسیح و وصی او تو را به چه كسی تزویج كردند؟ گفت: به پسر شما ابومحمّد! فرمود: آیا او را میشناسی؟ گفت: از آن شب كه به دست مادرش سیّدۀ بانوان اسلام آوردهام شبی نیست كه او را نبینم.
امام هادی علیه السلام فرمود: كافور! خواهرم حكیمه را فراخوان؛ چون حكیمه آمد، فرمود: به هوش باش كه او همان است؛ حكیمه او را زمانی طولانی در آغوش كشید و به دیدار او مسرور شد. بعد از آن مولای ما فرمود: دختر رسول خدا او را به منزل خود ببر، واجبات و مستحبّات را به او بیاموز كه او زوجۀ ابومحمّد و مادر قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف است.[۱۵]
این گزارش تاریخی مفصّل، بازگوکنندۀ جریان خواستگاری و ازدواج مادر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، حضرت نرجس خاتون، تبار ایشان و اسارت و کنیز گرفتن ایشان است که هیچ شباهتی به زندگینامۀ فاطمهبیگم، مادر علیمحمد باب ندارد.
۵) جعفر عموی امام عصر
ابومنصور، احمدبنعلى بنابىطالب طَبرِسى، از دانشمندان قرن ششم هجرى است که در کتابش برخی احتجاجات ائمه با مخالفان را گردآوری کرده است؛ ازجمله توقیع حضرت صاحبالزمان در رد عمویش جعفر است.
اسحاقبنیعقوب گوید: من از محمّدبنعثمان که خدایش رحمت کند درخواست نمودم نامه مرا كه مشتمل بر پارهای از مسائل مشكل است به ناحیۀ مقدّسه تقدیم كند، پس از ارسال آن، جوابی در پاسخ به پرسشهای من به خطّ مبارك حضرت صاحب الزّمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به این مضمون به دستم رسید: خداوند تو را هدایت كند و بر اعتقاد حقّ ثابت دارد؛ امّا اینكه پرسیده بودی كه برخی از خاندان ما و عموزادگان ما منكر وجود من هستند، پس این را بدان كه میان خداوند و هیچكسی خویشاوندی نیست، هركس مرا انکار نماید از من نیست و راهی كه میرود راه پسر نوح است و امّا راهی كه عمویم جعفر و اولاد او نسبت به من پیش گرفتهاند، راه برادران یوسف است.[۱۶]
یکی از مطالبی که در روایات فراوان به آن اشاره شده، انحراف و گمراهی برخی از سادات و فرزندان پیامبر اکرم ازجمله جعفر برادر امام حسن عسکری است؛ این روایات از دو جهت نشاندهندۀ بطلان ادّعای بهائیان است، اول اینکه برای سیّدعلیمحمد باب، عمویی به نام جعفر در تاریخ ثبت نشده است و دوم اینکه سیادت و از خاندان پیامبر بودن دلیل بر حقّانیّت نیست، بلکه انتساب به پیامبر خدا زمانی ارزشمند است که فرد در مسیر بندگی و فرمانبرداری از خدای متعال باشد؛ زیرا امامت عهدی الهی است که مخصوص فقط ۱۲ نفر است؛ همۀ مردم از سادات و غیرسادات موظّف به پیروی از این دوازده نفر و دعوت به ایشان هستند، اگر به این مقام حسادت ورزیده و مردم را به خود دعوت کنند از مسیر الهی خارج شده و مشمول غضب خداوندی میشوند. پیشگویی امامان قبل، از خروج مدّعیان امامت از بنیهاشم، خود از معجزات این بزرگواران است؛ بهعنوان نمونه شیخ مفید متوفای ۴۱۳ قمری نقل کرده است:
ابوخدیجه از امام صادق علیه السلام روایت كرده كه فرمود: امام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نیاید تا اینكه دوازده نفر از بنىهاشم پیش از او بیایند و همگى مردم را به خویش دعوت كنند. [۱۷]
سیّد باب میتواند یکی از مصادیق این حدیث شریف باشد.
۶) زمان میلاد
شیخالمشایخ، محمّدبنیعقوببناسحاق كلینى رازى، از بزرگان شیعه در زمان غیبت صغراست كه در نیمه دوم قرن سوم و نیمه اول قرن چهارم هجرى میزیست. ایشان در کتاب شریف کافی بابی تحت عنوان «مولد الصاحب علیه السلام» دارد؛ سیویک حدیث در نشانههای میلاد امام عصر میآورد و تاریخ میلاد را نیمه شعبان سال ۲۵۵ قمری معیّن کرده است. اولین حدیث این باب چنین است:
احمدبنمحمّد گوید: هنگامى كه زبیرى كشته شد، این نوشته از جانب امام حسن عسكرى علیه السلام بیرون آمد: این مجازات كسى است كه به خدا نسبت به اولیائش دروغ بندد؛ او گمان كرد كه میتواند مرا بكشد درحالیکه جانشینی ندارم، قدرت خدا را نشناخت! راوی گوید: براى امام عسکری پسرى در سال ۲۵۶ متولد شد كه او را «م ح م د» نام گذاشت.[۱۸]
بنا بر نظر علامۀ مجلسی زُبیری ممکن است شخصی از خاندان زبیریان باشد که با اهل بیت دشمنی داشتند یا زَبِیری به فتح زاء باشد که کنایه از مهتدی عباسی به معنای زیرک باشد که در زمان حیات امام عسکری به دست غیرعربها به قتل رسید. نکته دیگر تقطیع نام امام عصر است که به دلیل حرمت تسمیه برای سالم ماندن امام عصر صورت گرفته است. علّت اختلاف یکساله میلاد در این حدیث با عنوان باب، اختلافی رایج در تاریخگذاری صدر اسلام است که در بسیاری از وقایع تاریخی در کتب دیده میشود. مبدأ سال قمری هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه است که در ماه ربیعالاول صورت گرفته است، درحالیکه سال رسمی عربی از محرم آغاز میشود، لذا برخی ربیع الاول سال اول تا محرم سال بعد را یک سال حساب میکنند و برخی از محرم سال بعد را یک سال درنظر میگیرند؛ درهرصورت ۲۵۵ یا ۲۵۶ ق. با تاریخ ۱۲۳۵ ق. میلاد سیّد باب هیچ ارتباطی ندارد.
۷) مکان میلاد
محمّدبنعلى بنحسینبنبابویه قمى، مشهور به«شیخ صدوق» در سال ۳۰۵ ق. در خاندان علم و تقوى در شهر قم دیده به جهان گشود؛ ایشان در کتابش که به دستور خود حضرت صاحب نگاشته شده، این روایت را آورده است:
حسنبنحسین علوىّ گوید: بر ابومحمّد حسنبنعلىّ علیهما السلام در «سرّمنرأى» وارد شدم و ولادت فرزندش قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف را به او تهنیّت گفتم. [۱۹]
روایات شیعه در اینکه حضرت صاحب الزمان در سامرّا – که در قدیم سر من رأی نامیده میشد و به معنای مکانی است که افراد از دیدن آن شاد میشوند و این بهخاطر سر سبزی و آبادانی این منطقه در عراق است – به دنیا آمد فراوان است و با شیراز محل میلاد علیمحمد باب قطعاً یکی نیست.
۸) عمر طولانی
ابوعلى، فضلبنحسنبنفضل طبرسى، معروف به امینالاسلام طبرسى که در حدود سالهاى ۴۶۰ تا ۴۷۰ هجرى در مشهد مقدس به دنیا آمده در کتابش آورده است:
سدیر صیرفی در حدیث مفصلی از حضرت صادق علیه السلام روایت میكند كه فرمود: خداوند عمر بندۀ صالح خود خضر را برای این طولانی نكرد كه او را نبوت دهد یا كتابی بر او نازل كند یا شریعت او شرایع دیگر را نسخ نماید یا اینكه او را امام مردم نماید و آنها را ملزم سازد تا از او پیروی و اطاعت نمایند، بلکه پروردگار متعال چون میدانست كه عمر حضرت قائم در غیبت به طول خواهد انجامید و مردم غیبت او را برای طول مدت انكار خواهند كرد، لذا عمر حضرت خضر را طولانی كرد تا مؤیّد طول عمر حضرت قائم گردد و حجت و برهان معاندان در انكار این موضوع باطل شود و حجّت بر مردم تمام شود. [۲۰]
آخرین امام به امر خدا دو غیبت خواهد داشت که یکی طولانیتر از دیگری خواهد بود و مایۀ آزمایش مردمان است. غیبت اول به مدت شصتونه سال سپری شده است و مهمترین ویژگی این دوره این بود که امام چهار نفر را بهعنوان واسطۀ بین خودشان و مردم قرار داده بودند. به فرموده حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از پایان این دوره کسی حق ندارد ادّعای وساطت از جانب ایشان نماید؛ بااینحال در دوران غیبت کبری عدّهای پیدا میشوند و ادّعای مشاهدۀ او را میکنند که به گمراهی مردم میانجامد. ازجمله آنان میرزا علیمحمد شیرازی است که ادّعای مشاهده و بابیّت امام زمان را کرد و فتنۀ بزرگی در عالم ایجاد نمود. سرانجام سیّدباب در سن سیویکسالگی به فتوای علمای شیخی تبریز و دستور امیرکبیر صدراعظم ناصرالدینشاه[۲۱] تیرباران شد. پس از این بود که پیروانش خصوصاً شاگردش حسینعلی بهاء او را تا مقام امام زمانی بالا بردند و خود حسینعلی ادّعای پیامبری و آوردن آیین جدید نمود و خلق بسیاری را از صراط مستقیم منحرف کرد.
۳٫ عدم شباهت علیمحمد باب با مهدی مسلمانان
علیمحمد باب نهتنها با امام دوازدهم شیعه هیچ سنخیّت و شباهتی ندارد که با ویژگیهای مهدی موعود همۀ مسلمانان نیز هیچ همخوانی ندارد. بهعنوان نمونه: امام مهدی همنام پیامبر است؛ زمین را از عدل و داد پر میکند؛ دین اسلام بر همۀ ادیان چیره میگردد؛ عیسیبنمریم از آسمان پایین آمده و پشت سر ایشان نماز میگذارد؛ این در حالی است که هیچیک از این ویژگیها در علیمحمد باب و حرکت او یافت نمی شود.
شیخ صدوق، زبان مذهب شیعۀ اثناعشری، گوید:
معتقدیم كه زمین از حجت خدا ــ که یا ظاهر و عیان یا ترسان و پنهان است ــ خالی نمیماند؛ معتقدیم كه حجت الهی در زمین خدا و خلیفۀ او میان بندگانش در زمان ما قائم منتظر محمّدبنالحسن بنعلیبنمحمّد بنعلیبنموسی بنجعفر بنمحمّد بنعلیبنالحسین بنعلی بنابیطالب علیهم السلام است؛ او كسی است كه پیغمبر به او از جانب حق تعالی به اسم و نسب شریفش خبر داده و او كسی است كه زمین را از عدل پر میكند، چنانچه به ظلم و جور پر شده است؛ او كسی است كه خدای متعال به او دین خود را بر همۀ ادیان غالب میفرماید، اگرچه این امر را مشركان نخواهند؛ او كسی است كه خدا به دو دست مباركش مشارق و مغارب زمین را فتح مینماید تا در تمام زمین هیچ مكانی باقی نماند مگر آنكه در آن صدای اذان بلند شود و دین تماماً مختص خداوند شود؛ او همان مهدی است كه پیغمبر به او خبر داده که چون خروج نماید عیسیبنمریم علیه السلام فرود آید و در پشت آن حضرت نماز گذارد؛ كسی كه در پشت آن حضرت نماز گذارد مانند كسی است كه در پشت رسول خدا صلوات اللّه علیه و آله نماز گزارد، زیرا آن حضرت جانشین پیامبر است؛ معتقدیم كه قائم غیر از آن حضرت نیست، هرقدر در غیبت خود باقی بماند و اگر در غیبت خود بهقدر تمام عمر دنیا باقی بماند قائمی غیر از او نخواهد بود، چراکه پیغمبر و ائمه علیهم السّلام به اسم و نسب شریفش تصریح نموده و بشارت دادهاند.[۲۲]
ابنحجر هیثمی متوفای ۹۷۴ قمری از علمای اهل سنّت گوید:
ابوالحسن آبری شافعی گوید: روایات پیامبر اکرم در باب خروج مهدی و اینکه او از اهل بیتش است و زمین را از عدل پر میکند و عیسی با او خروج کرده و در کشتن دجال او را در زمین فلسطین یاری میکند و اقتدای او به حضرت مهدی در نماز، از متواترات روایات است. [۲۳]
در این بخش به مشترکات شیعه و سنی در مبحث مهدویّت پرداخته میشود:
۱) همنام پیامبر خاتم
رسول خدا فرمود: مهدی از فرزندان من و همنام من است. [۲۴]
رسول خدا فرمود: دنیا به پایان نمیرسد تا مردی از اهلبیت من که همنام من است بر عرب پادشاهی کند. [۲۵]
نزد همه مسلمانان مسلّم است که نام مهدی همان نام پیامبر خدا است و این با نام علیمحمد باب سازگاری ندارد.
۲) پر کردن زمین از عدل و داد
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: از فرزندان من دوازده نفرند كه سرپرست، اصیل، محدّث و مفهّم هستند، آخرین آنها قائم به حق است كه زمین را از عدالت پر كند چنانكه از ستم پر شده باشد. [۲۶]
ابنعباس گوید: مهدی کسی است که زمین را از عدل و داد پر میکند چنانکه از ستم و بیداد پر شده باشد، چهارپایان و حیوانات وحشی باهم در امنیت زندگی میکنند و زمین گنجینههای درون خودش را خارج میسازد. [۲۷]
این ویژگی منحصربهفرد قائم آل محمّد ــ یعنی آکنده کردن زمین از عدل و داد ــ ریشۀ همۀ متمهدیان و مدّعیان مهدویّت را میسوزاند، زیرا تا امروز هیچکس نتوانسته زمین را از آلودگی جور و ستم پاک نماید.
۳) پیروزی بر تمام ادیان
علیبنابراهیم گفت: دربارۀ قول خدای تعالی: «خداوند فرستادۀ خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا بر همه دینها غالب شود، هرچند مشركان نخواهند»؛ این آیه دربارۀ قائم آل محمّد است. [۲۸]
مجاهد دربارۀ آیۀ «او را بر تمام ادیان چیره کند، هرچند مشرکان را خوش نیاید»، گوید: زمانی که عیسیبنمریم پایین آید در زمین دینی جز اسلام نیست. [۲۹]
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: مهدی اموال را میان مردم تقسیم و به سنت پیامبرشان عمل میکند و اسلام را به تمام زمین میرساند.[۳۰]
از ویژگیهای مهدی آل محمّد که در آیات قرآن به آن اشاره شده است، چیرگی دین جدّش بر همۀ ادیان در سراسر زمین پس از خروج است؛ این در حالی است که علیمحمد باب آمد و تیرباران شد و تا لحظۀ مرگ حتی نتوانست دینش را در نقطه شروع دعوت یعنی ایران به رسمیّت رساند، چه رسد به تمام زمین!
۴) اقتدای عیسیبنمریم به ایشان
بنا بر عقیدۀ مسلمانان حضرت عیسی به صلیب کشیده نشد، بلکه به اذن خدا به آسمان برده شده و در زمان خروج مهدی آل محمّد از آسمان نزول کرده و به حضرت مهدی اقتدا میکند و ایشان را در برپایی عدالت یاری میرساند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: قسم به آن که جانم در دست او است، مهدی این امت که عیسی به او در نماز اقتدا مینماید از ما خاندان است. [۳۱]
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: امام مردم آن روز مرد صالحی است، پس گفته میشود نماز صبح بخوانید، زمانی که تکبیر گوید و داخل در نماز شود، عیسیبنمریم از آسمان پایین آید، مرد صالح او را شناسد و عقب آید تا عیسی جلو افتد، ولی عیسی دستش را میان دو کتف او قرار داده گوید: شما نماز بخوان که نماز برای تو برپا شده است و عیسی خود به او اقتدا نماید. [۳۲]
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چگونه باشید زمانی که پسر مریم نزول کند و امام شما از خودتان باشد. [۳۳]
ماجرای نزول عیسیبنمریم از آسمان و اقتدای او به حضرت مهدی نزد شیعه و سنی نشانۀ مسلّمی است که جلوی سوءاستفاده مدّعیان مهدویّت را میگیرد، زیرا تا به امروز عیسیبنمریم نزول نکرده است.
جمعبندی
ساختمان بهائیّت بر ظهور و آمدن مهدی دروغین و درگذشت او بنیان نهاده شده است، تا بتوانند دین جدیدی را به مردم دنیا عرضه کنند، امّا همین مطلب چشم اسفندیار ایشان شده است؛ زیرا اولاً خود علیمحمد باب ادّعای مهدویّت نداشت و به این موضوع بارها در نگاشتههایش اعتراف نموده و ثانیاً بهائیان برای اثبات قائمیّت علیمحمد باب ناچارند از طرفی حقّانیّت اسلام و مذهب شیعه اثناعشری را بپذیرند و از طرفی نشانههای موعود اسلام و تشیّع هیچ همخوانی با موعود ساختگی ایشان ندارد.
در این مقاله ابتدا اعترافات علیمحمد باب به بندگی و نوکری حضرت مهدی نقل شد، سپس هشت اختلاف اساسی هویتی و ظاهری امام زمان شیعیان با امام زمان ساختگی بهائیت مطرح شد؛ در ادامه چهار ویژگی مشترک مهدی موعود از دید سایر مسلمانان که هیچ شباهتی با علیمحمد شیرازی نداشت، مورد بررسی قرار گرفت.
منابع
قرآن کریم
ابنابیعاصم، الآحاد و المثانی، دار الدرایة، ۱۴۱۱ ق.
ابنبابویه، علىبنحسین، الإمامة و التبصرة من الحیرة، ۱ج، مدرسة الإمام المهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، چاپ اول: ۱۴۰۴ ق.
ابنبابویه، محمّدبنعلى، كمالالدین و تمامالنعمة، ۲جلد، اسلامیه، تهران، چاپ دوم: ۱۳۹۵ق.
ابنحجر، أحمدبنمحمّد بنعلیبنحجر الهیتمی السعدی الأنصاری، شهاب الدین شیخ الإسلام، أبوالعباس (المتوفى: ۹۷۴هـ)، الصواعق المحرقة على أهل الرفض و الضلال و الزندقة، مؤسسة الرسالة، لبنان، الطبعة الأولى: ۱۴۱۷هـ – ۱۹۹۷م.
ابیداوود سجستانی، سنن، دار الفکر، بیروت: ۱۴۱۰ ق.
بخاری، محمدبناسماعیل، الصحیح، دار الفکر، بیروت: ۱۴۰۱ ق.
بیهقی، احمدبنالحسین، دار الفکر، بی تا.
ترمذی، محمدبنعیسی، سنن، دار الفکر، بیروت ۱۴۰۳ ق.
۱۰٫حاکم نیشابوری، محمدبنمحمد، المستدرک علی الصحیحین، دار المعرفة، بیروت: ۱۴۰۶ ق.
خزاز رازى، علىبنمحمد، كفایة الأثر فی النصّ على الأئمة الإثنیعشر، ۱جلد، بیدار، قم، ۱۴۰۱ ق.
طبرسى، احمدبنعلى، الإحتجاج على أهل اللجاج، ۲جلد، نشر مرتضى، مشهد، چاپ اول: ۱۴۰۳ ق.
طبرسى، فضلبنحسن، إعلام الورى بأعلام الهدى (ط – القدیمة)، ۱جلد، اسلامیه، تهران، چاپ سوم: ۱۳۹۰ ق.
طبرى آملى صغیر، محمّدبنجریربنرستم، دلائل الإمامة (ط – الحدیثة)، ۱جلد، بعثت، ایران؛ قم، چاپ اول: ۱۴۱۳ق.
طوسى، محمّدبنالحسن، الغیبة/ كتاب الغیبة للحجة، ۱جلد، دار المعارف الإسلامیة، ایران؛ قم، چاپ اول: ۱۴۱۱ق.
قمى، علىبنابراهیم، تفسیر القمی، ۲جلد، دار الكتاب، قم، چاپ سوم: ۱۴۰۴ق.
كلینى، محمّدبنیعقوب، الكافی، ۸جلد، دار الكتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم: ۱۴۰۷ ق.
مسلمبنالحجاج النیشابوری، دار الفکر، بیروت، بی تا.
مفید، محمّدبنمحمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ۲جلد، كنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول: ۱۴۱۳ق.
هلالى، سلیمبنقیس، كتاب سلیمبنقیس الهلالی، ۲جلد، الهادى، ایران ؛ قم، چاپ اول: ۱۴۰۵ق.
اشراق خاوری، عبدالحمید، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، موسسه ملی مطبوعات امری، تهران ،١٢١ بدیع
اشراق خاوری، عبدالحمید؛ رحیق مختوم
افندی، عباس ملقب به عبدالبهاء، مقاله شخصی سیّاح، مؤسسه مطبوعات امرى آلمان، لجنّه ملّى نشر آثار امرى بلسان فارسى و عربی.
افندی، شوقی، قرن بدیع
شیرازی، علیمحمد ملقب به باب، تفسیر سورۀ یوسف
شیرازی، علیمحمد ملقب به باب، صحیفۀ عدلیه
فیضی، محمدعلی، حضرت نقطه اولی
نوری، حسینعلی ملقب به بهاءالله، ایقان، هوفمایم آلمان: مؤسسه ملی مطبوعات بهائی آلمان، چاپ اول، ۱۵۵ بدیع(۱۹۹۸ م).
مازندرانی، اسدالله فاضل، اسرارالآثار خصوصی، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ۱۲۴ بدیع،
یزدانی، احمد، نظر اجمالی به دیانت بهائی (چاپ قدیم)، لجنه ملی نشریات امری ، تهران، ١٣٢٦.