آشنائی با بهائیت(قسمت سوم)

 سفر عبدالبهاء به اروپا و امریکا

پس ازانقلاب ترک جوان در ترکیه سلطان عبدالحمید از سلطنت خلع شدو به تبع محدودیت های سیاسی و اجتماعی عبدالبهاء نیز تا حدی که از ناحیه حکومت بود برطرف شد و او در ۱۳۲۸ به دعوت بهائیان اروپا و امریکا از فلسطین به مصر و از آنجا به اروپا و یک بار دیگربه امریکا رفت. عبدالبهاء ‌در این سفر که سه سال به طول انجامید،تعالیمی را به عنوان تعالیم اصلی بها مطرح و معرفی نمود که امروزه آنها را به عنوان تعالیم دوازده گانه می شناسند(۱)، گرچه به مرور زمان تعداد آنها بیشتر شد(۲).آنچه که در سفرهای عبدالبها به غرب بیش از هرچیز دیگر خودنمائی میکند شیفتگی این شخصیت به ظاهر مذهبی به تمدن پر زرق و برق غرب است. وی در خطابه ای که در منزل یکی از بهایی های امریکا ایراد کرد می گوید:

«امشب من نهابت سرور دارم که در همچو مجمع و محفلی وارد شدم. من شرقی هستم.الحمدالله در مجلس غرب حاضر شدم و جمعی می بینم که در روی آنان نور انسانیت در نهایت جلوه و شهور است… من می گویم که ممکن است ملت شرق و غرب متحد شوند و ارتباط تامّ میان امریکا و ایران حاصل گردد.»( ۳)

مرگ عبدالبهاء

عبدالبهاء در(۱۳۴۰ ق ۱۳۰۰ ش) برابر با ۲۸ نوامبر سال ۱۹۲۱ میلادی در پی یک بیماری نه چندان بلند مدت مرد. در پی مرگ وی هواداران و دوستداران غربی او به انحاء مختلف به ابراز همدردی با بازماندگان او پرداختند :« وزیر مستعمرات حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان مستر وینستون چرچیل … تقاضا نمود مراتب همدردی و تسلیت حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان را به جامعه بهائی ابلاغ نماید… و ایکونت النبی نیز… اعلام نمود به بازماندگان فقید سر عبدالبهاء عباس افندی و جامعه بهائی تسلیت صمیمانه مرالله ابلاغ نمایید… فرمانده کل قوای اعزامی مصر جنرال کنگرویو نیز تلگراف ذیل را مخابره نمود:متمنی است احساسات عمیقه مرا به خاندان فقید سرعباس بهائی ابلاغ نمایید. »(۴)

مقبره او در جوارمقبره باب واقع در کوه کرمل همان جایی که بنا به فرمان بهاءالله محل استقرار استخوانهای سید علی محمد باب تعیین گردیده بود می‌باشد.

آثار عبدالبهاء

v مقاله شخص سیاح (تاریخ دوره اول دیانت بهائی) (به فارسی)

v رساله مدنیه (به فارسی)

v کتاب سیاسیه (در سیاست مدن) (به فارسی)

v کتاب مفاوضات (مشتمل بر رسائل مهمه و فلسفه و روحانی و تفسیر و غیرها)

v کتاب مکاتیب (در ۴ جلد) (مشتمل بر الواح به فارسی و عربی)

v تذکرة الوفا (مشتمل بر شرح احوال نفوس زکیه)

v مجموعه مناجات‌ها به فارسی

v مجموعه مناجات‌ها به عربی

v جواب نامه جمعیت لاهای (برای اجرای صلح عمومی)

v جواب پروفسور فورل

v خطابات مبارکه در ۲ جلد به فارسی و عربی

v مجموعه الواح به زبان آذری

v لوح امریک

v الواح وصایای مبارکه (وصیت نامه)

شوقی افندی ربانی

زندگی و تحصیلات

شوقی ربانی ملقب به ولی امرالله در یازدهم اسفندماه سال ۱۲۷۶ شمسی و ۲۷ رمضان ۱۳۱۴ هجری قمری در عکا متولد شد. او فرزند ضیائیه (۵)و میرزا هادی افنان(۶) (۷) بود.شوقی تا ۱۱ سالگی را در عکا محل زندگی وتبعیدگاه جد مادری خود بهاءالله بسر برد .

با سقوط حکومت عثمانی در سال ۱۹۰۸ میلادی عبدالبهاء به همراه خانواده خود جهت ادامه تحصیلات نواده‌هایشان به شهر حیفا که در ۱۲ کیلومتری عکا واقع شده، نقل مکان کردند.شوقی تحصیلات خود را در حیفا در کالج دفرر انجام داد و سپس به دانشگاه بیروت رفت و درنهایت دانشگاه آکسفورد انگلستان را برای ادامه تحصیلات انتخاب کرد و ظاهراً موفق به اخذ مدرک از این دانشگاه نشد.(۸)

اگر رساله موسوم به الواح و وصایا نسبتش به عبدالبهاء صحیح باشد، در ص ۱۱تا۱۶ این کتاب به جانشینی شوقی به عنوان ولایت امر در جامعه بهائی تصریح شده است.

اولین و آخرین حلقه از سلسله ولایت امرالله

شوقی افندی که نخستین ولی امر سلسله ولایت امرالله بود پس از او باید در نسل ذکور وی ادامه می یافت.اما عقیم بودن شوقی و برجا نماندن (شاید هم ازمیان بردن)هر گونه وصیتی از سوی وی در این مورد سلسله ولایت امر را نیز عقیم نهاد .

منابع بهائی می نویسند که :شوقی در دانشگاه آکسفورد مشغول تحصیل بود که خبر فوت عبدالبهاء پدر بزرگش،رهبر جامعه بهائی را می‌شنود. تحمل این خبر برای او بسیار مشکل بوده بحدی که چند ماهی بطورکلی از همه کنارگیری می‌کند.دراین مدت اداره امور بر عهده خواهر عبدالبهاء (بهائیه ملقب به ورقه علیا)بوده‌است. بعد از چند ماه به حیفا باز می‌گردد و زمام امور جامعه بهائی را بدست می‌گیرد. پس از آماده سازی و آشنا کردن جامعه با رسالت خود شروع به استحکام تشکیلات بهائی شروع نمود.

اما منابع مخالف شوقی می نویسند که :

شوقی به یاری توأم با نیرنگ بازی مادرش به ریاست رسید، خود او نه توانائی رهبری را در خود میدید نه جاذبه های زندگی در غرب او را رها میکرد.کناره گیری از تشکیلات هیچ ربطی به تألمات روحی او نداشت در طول مدت چند ماهی که از پذیرفتن بار مسئولیت فرقه خودداری میکرد،بارها باوعده های مختلف به دعوت وی به حیفا پرداختند.

وقایع دوره شوقی افندی

با به رهبری رسیدن شوقی فصل جدیدی در تاریخ بهائیت گشوده شد که اجمالا به مهمترین آنها اشاره میکنیم :

۱. تشکیل دولت نژادپرست صهیونیستی اسرائیل

در زمان حیات شوقی و با سکوت خیانت آمیز و همراهی بی دریغ وی حکومت یهودی اسرائیل با نقض حقوق مسلم فلسطینیان درفلسطین روی کارآمد،مساعی بی شمار بهائیت درهمکاری با صهیونیسم جهانی در ایجاد دولتی یهودی در قلب جامعه اسلامی موجب آن شد تا این مسلک در آنجا رسمیت یافته و املاک و اموال بهائیان تحت حمایت واقع و از مالیات و عوارض معاف گردد.(۹)

۲. طراحی واجرای نقشه ده ساله مهاجرت

بهائیان به نقاط مختلف جهان،توسعه تشکیلات اداری و جهانی سازمان دینی بهائیت از جمله اقدامات دوره ریاست او برآئین بهائی بود و این فرایند به ویژه در دهه شصت میلادی، در اروپا و امریکا سرعت بیشتری گرفت و ساختمان معبدهای قاره ای بهائی موسوم به مشرق الاذکار به اتمام رسید.

۳. انفصال و جدائی مبلغین برجسته از بهائیت:

برخی ازمبلغین برجسته بهائی راه خود را ازتشکیلات شوقی جدا کردند عده ای به تشکیل سازمانهای انسان دوستانه غیر مذهبی روی آوردند.

میرزا احمد سهراب

از یاران قدیمی و پرکار عبدالبهاء که کاروان خاور وباختر را بنیانگذاری کرد.برخی از نویسندگان فرقه ای بنام سهرابیه را منتسب به وی میدانند.

عده ایی دیگر اساساً آیین بهائی را رها کردند و به دامان پر مهر اسلام بازگشتند که از آن جمله اند :

عبدالحسین تفتی آواره

که در زمان بهائیت آواره نامیده شد وبعداز بازگشت خود را آیتی نامید،در اثر این توبه مهمترین کتاب در تاریخ بهائیت بنام “الکواکب الدرِیه فی مأثرالبهائِیه” که توسط وی نگاشته شده بود و به تأیید مرکز میثاق بهاءالله یعنی عبدالبها رسیده بو،د توسط شوقی افندی از اعتبار ساقط گردید. کتاب “کشف الحیل” در واقع توبه نامه آیتی از منجلاب بهائیت بود .

فضل الله صبحی مهتدی

خاندان وی از قدیمی ترین خاندانهای بابی بهائی کاشان و خود او از مقربان درگاه عباس افندی بود. پیام پدر و خاطرات صبحی از معروفترین آثار وی در معرفی ونقد فرقه بهائی میباشد .از نوشته های وی معلوم می گردد شوقی به عادتی زشت دچار بود که بها الله در کتاب اقدس از بیان حکم آن خجالت کشید و مبهم باقی ماند.

مرحوم میرزا حسن نیکو بروجردی

وی نیز با نگارش کتاب فلسفه نیکو به شرح حال و چگونگی ورود و خروج خود به فرقه بهائی میپردازد ودر این بین اسراری از این فرقه را افشا میکند که بهائیان را شرمنده و عصبانی و سایرین را غرق در حیرت وشگفتی از انبوه رذالتهای یک مجموعه ظاهراً دینی مینماید.

مرحوم میرزا صالح اقتصاد مراغه ای

مرحوم میرزا صالح اقتصاد مراغه ای، منشی محفل روحانی بهائیان بود که پس از اینکه به مقام «مبلغی امرالله و ناشر نفحات الله» رسید و به احوال بهائیان و آثار آنها آشنا شد! از بهائیت روی گرداند و مسلمان شد و کتاب ایقاظ را در رد بهائیان نگاشت.(۱۰)

و……

مرگ شوقی

شوقی به سال ۱۳۷۷ ه. ق برابر با ۱۳۳۶ هجری شمسی شش سال قبل تشکیل بیت العدل به طرزی مشکوک و ناگهانی در لندن فوت کرد و همانجا مدفون گردید. علت مرگ او آنفلوانزا اعلام شد که مورد پذیرش برخی از بهائیان قرار نگرفت. سرهنگ ثابت با انتشار نامه ای در آن دوره علت مرگ را در اثر توطئه خانم روحیه مکسول همسر وی و اعضای محفل لندن دانست این فرضیه اگرچه هرگز اثبات نشد.(۱۱)

اما وقتی رقم سنگین اموال و دارائیهائی که در اختیار شوقی افندی قرار داشت را در نظر می آوریم احتمال هر گونه دسیسه چینی و توطئه برای تسلط بر جمعیت بهائیان که در واقع تسلط بر ثروت و قدرتی قابل توجه است بشدت تقویت می گردد.

بد نیست بدانیم در سال ۱۳۳۶ه. ش رقم مالیات بر ارث املاک و اموال ثروت شوقی ربانی، رهبر بهائیان، آنهم تنها در کشور ایران (زمان مرگ او ) معادل ۲۸۷ میلیون دلار بود .(۱۲)

تألیفات شوقی افندی

نظم بدیع (مشتمل بر ۷ رساله مهمه به انگلیسی)

نظم اداری دیانت بهائی (مشتمل بر دستورات تشکیلات بهائی به انگلیسی)

کتاب ظهور عدل الهی به انگلیسی و ترجمه به فارسی

لوح قرن(مشتمل بر تاریخ مختصر یک قرن) (به فارسی)

هذاالقرن الابدع البدیع (به عربی)

روز موعود فرا رسید (به انگلیسی و ترجمه به فارسی)

نظامات بهائی (به انگلیسی و ترجمه به فارسی و عربی)

دور بهائی ترجمه کتاب تاریخ نبیل زرندی به زبان انگلیسی

ترجمه کتاب نبیل زرندی به زبان عربی به نام مطالع الانوار

“قرن بدیع”:اصل این کتاب به انگلیسی است و در چهار جلد نوشته شده و مشتمل بر تاریخ باب و بهاء تا صدمین سال اعلان ادعای باب، توقیعات مبارکه، مجموعه دستخط های شوقی به مناسبت های گوناگون است در شش جلد به فارسی.

” دور بهائی”:این کتاب به انگلیسی نوشته شده و ترجمه ای از کتاب تاریخ نبیل زرندی و مروری است بر تاریخ بهائیت و پیش بینی آینده آن طبق نظر عبدالبهاء (۱۳)

فصل چهارم

نقدی بر اعتقادات بهائی

۱. توحید

بهائیان خود را موحد وخداپرست دانسته و مدعی هستند که بهاء الله را خدا ندانسته و اورا بنده ای از بندگان خدا که مقام مظهریت الهی را یافته است میدانند.دکتر اسلمنت مبلغ امریکائی بهائی می نویسد:شخص بهائی هیکل بشری حضرت بهاءاللّه را پرستش نمیکند، بلکه ساجد جلال و مجد خداوند است که آن هیکل مکرّم مظهر آن است(۱۴)

نقد :

اما بررسی گفته ها و نوشته های بهاءالله و جانشینان و مبلغان او ما را در پذیرفتن سخن بهائیان مبنی بر اعتقاد به توحید با مشکل مواجه میکند.

بهاءالله پس از ادعای« من یظهره اللهی» که باب وعده آمدن او را داده بود و مواجهه با پذیرش این ادعا از سوی جمعی از بابیان رفته رفته دامنه ادعای خود را بالا وبالاتر برد و در نهایت به نغمه دروغین الوهیت خویش لب گشود.

بهاءالله طی جملاتی که به نمونه هائی از آن اشاره خواهد شد،خود را خداوند و خالق جهان خواند و مدعی «الوهیت» شد تا آنجا که حتی پیکر خودش را به عنوان قبله نماز بهائیان قرار داد.

الف) «اسمع ما یوحی من شطر البلأ علی بقعه المحنه و الابتلأ من سدره القضأ انه لا اله الا انا المسجون لفرید». (۱۵) «بشنو آنچه را که وحی می شود از مصدر بلا بر زمین غم و اندوه از سدره قضا بر ما به اینکه نیست خدایی جز من زندانی یکتا».

ب) در قسمتی دیگر از کتاب مبین می گوید:«کذلک امر ربک اذکان مسجوناً فی أخرب البلاد».(۱۶) «پروردگارت چنین امر کرد،زمانی که در خراب ترین شهرها زندانی بود »

ج) ان الذی خلق العالم لنفسه قد حبس فی أخرب الدیار بما اکتسبت ایدی الظالمین».(۱۷) آنکه جهان را برای خود خلق کرد،در خراب ترین مکان ها به دست ستمکاران زندانی است.

د) «ان الذی خلق العالم لنفسه منعوه اءن ینظر الی اءحد من احبائه»(۱۸)آن کسی که جهان را برای خودش خلق کرد،او را منع می کنند که حتی به یکی از دوستانش نظر افکند. آیا می توان پذیرفت که این جملات کلام الهی است؟آیا خدائی چنین ذلیل که بدست بندگان خود گرفتار و زندانی می شود سزاوار پرستش است؟

هـ) حسینعلی بهأ انبوه پر شمار مردم را که به ادعای خدایی او وقعی نمی گذاشتند در شمار غافلین می خواند او در جواب کسانی که از او می پرسیدند: تو که خود را خدا می دانی، چرا بعضی از مواقع می گویی ای خدا، و در بعضی از نوشته هایت از او استمداد می طلبی؟ می گوید:«یدعو ظاهری باطنی و باطنی ظاهری لیست فی الملک سوای ولکن الناس فی غفله مبین»(باطن من ظاهر من را می خواند و ظاهرم باطنم را، در جهان معبودی غیر از من نیست، لیکن مردم در غفلت آشکارند). و در کتاب بدیع نیز آمده است:«انه یقول حینئذ اننی انا الله لا اله الا انا کما قال النقطه (سیدباب) من قبل و بعینه یقول من یأتینی من بعد»(۱۹)بهاء میگوید:خدائی جز من تنها نیست همانگونه که باب قبل از من چنین گفت و نیز همانگونه که پیامبری بعد از من چنین خواهد گفت.

و)بهاءالله با قبله قرار دادن قبرخودونیز کسی که باید درنماز مورد توجه قلبی قرارگیرد، عملا پرستش بها را همان پرستش خدادانسته و فرقی میان آنها قائل نشده اند. محمد علی قائنی در درس نوزدهم از کتاب دروس الدیانه می نویسد :«قبله ما اهل بهأ روضه مبارکه در مدینه عکا می باشد که در وقت نماز خواندن باید رو به آن بایستیم و قلباً متوجه به «جمال قدم» یعنی بهاء باشیم. . . »(۲۰)

نکته بعدی پیرامون الوهیت در بهائیت آنکه خدای بهائیت خدائی است که در عین بی نیازی و صمدیت (۲۱) نیازمند است، آنهم به بنده ای که خود سراپا احتیاج و نیازمندی است. به این جمله که بهاءاللّه در کتاب ایقان راجع به ملا حسین بشرویه ای مینویسدتوجه کنید :

از آن جمله جناب ملّا حسین است که محلّ اشراق شمس ظهور شدند. لَو لاهُ مَا استَوَی اللّهُ عَلی عَرشِ رَحمانِیَّتِهِ و ما استَقَرَّ علی کُرسِیِّ صَمَدانِیَّتِهِ.( ۲۲)

اگر بشرویه ای نبود خدا بر عرش رحمانیت جای نمی گرفت و بر کرسی بی نیازی قرار نمی یافت.

می دانیم که به معنی بی نیاز مطلق است این چه خدائی است که برای نیل به بی نیازی نیازمند بنده نیازمند خود ملا حسین بشرویه ای است؟

ـ شطحیات ، یاوه بافی؟

پس از آنکه خود و رهبران بعدی و مبلغانشان متوجه رسوائی های حاصل از این دعاوی شدند کوشیدند آن اقوال سخیف را باشطحیات صادره از برخی از عرفا مقایسه کرده و به سادگی از کنار آن بگذرند، در صورتیکه شطحیات به هیچ وجه مورد قبول فقها و علما نیست و به فرض اگر شطحیات عرفا مورد قبول باشد باز چیزی را عوض نمی کند زیرا :

اولا :ً ناشی از دست یابی افراد کم ظرفیت به مقامات بلند عرفانی است که قادر به کتمان دیده ها و دانسته های خود نیستند.

ثانیا : در تمام کتب مقدسه موجود هیچگاه جملاتی نظیر اینها از سوی انبیاء و اولیا دیده و شنیده نشده است. ضمن آن که عبارتها و کلمات بهاءالله با ادبیات و اصطلاحات رایج در لسان عرفا ومتصوفه متفاوت است.

ثالثاً : از کجا میتوان فهمید که جملات بهاءالله ،جمله ای مانند اناربکم الاعلی فرعون است یاشطحی صوفیانه است؟!

۲. نبوت

در این بخش از بحث به طرح و نقد دلیل تقریر به عنوان یکی از دلایل بهائیت در اثبات ادعای پیامبران اکتفا میکنیم. میرزا ابوالفضل گلپایگانی مشهورترین مبلغ بهائی در کتاب«فرائد » این دلیل را بزرگترین برهان حقانیت یک پیامبر دانسته و می نویسد : در چگونگی استدلال به دلیل تقریر: اعلم ایها السید المجید ایدک الله و ایانا بالبصارة الکاشفة و الرأی السدید که دلیل تقریر اکبر دلیلی است که علمای اعلام در تفریق بین الحق و الباطل به آن تمسک جسته اند و در کتب مصنفات خود به آن مبسوطاً و مفصلا استدلال فرموده اند.

و تقریر این دلیل بدین گونه است که اگر نفسی مدعی مقام شارعیت شود و شریعتی تشریع نماید و آن را به خداوند تبارک و تعالی نسبت دهد و آن شریعت نافذ گردد و در عالم باقی ماند، این نفوذ و بقا برهان حقیقت آن باشد. چنانکه بالعکس زهوق و عدم نفوذ دلالت بربطلان دعوت زائله غیر باقیه نماید،خاصه اگر نفوذ و بقای کلمه حق چنانکه عادة الله در ارسال رسل و تشریع شرایع به آن جاری شده است، به علوم و معارف کسبیه و یا به عصبیت و معاونت قومیه و یا به مکنت و ثروت ظاهریه و یا به تسلط و عزت دنیویه متعلق و مربوط نباشد. در این صورت حتی بر فلاسفه که تتبع علل نمایند نیز حجت بالغ گرددو نفوذ و بقای آن به صرف اراده غیبیه الهیه انتساب یابد چه وجود معلول بدون علت متصور و معقول نباشد و خلاصة القول حق جل جلاله در جمیع کتب مقدسه سماویه به این برهان عظیم احتجاج فرموده و بقای حق و زهوق و زوال باطل را آیت کبری و دلیل اعظم شمرده است و خصوصاً در قرآن مجید تصریحاً و تمثیلا در مواضع متعدده این مسئله نازل گشته چنانکه در سوره مبارکه شوری می فرماید: “وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ” ترجمه آیه شریفه این است که: کسانی که محاجه و مجادله می نمایند در امر خداوند، بعد از آنکه اجابت کرده شد یعنی خلق قبول نمودند و اجابت کردند حجت ایشان باطل و زایل است نزد پروردگار و غضب الهی بر ایشان احاطه نماید و عذاب شدید نازل گردد. سوره شوری مکیه است و وقتی نازل شد که اصحاب حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم جمعی قلیل بودند. مع ذلک می فرماید که پس از آنکه این جمع قبول کردند و اجابت نمودند خدا را من بعد حجت مجادل باطل باشد و احتجاجشان سبب نزول خشم خداوند گردد و سبب همین است که بر هر عاقل متفرس اگر اندکی تأمل نماید واضح می شود که جز خداوند تبارک و تعالی احدی قادر بر انفاذ و ابقای شرایع نباشد و قاهریت و احاطه ی قدرت الهیه مانع است که شریعت باطله ی کاذبه باقی ماند این است که در همین سوره ی مبارکه نیز می فرماید: ” أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللهُ وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الظّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ” می فرماید: یا برای ایشان شرکاء است که بر ایشان شریعتی تشریع نموده باشند بدون اذن خداوند و اگر کلمه فصل نبود هر آینه حکم شده بود میانه ایشان و هر آینه برای ستمکاران عذابی است دردناک یعنی تاکنون آیا شده است که احدی شریعتی بدون اذن خداوند تبارک و تعالی تشریع نموده باشد که این ظالمان امر اسلام را به آن قیاس کنند و شریعت مجعوله شمرند.( ۲۳)

نقد :

مدعای میرزا ابوالفضل گلپایگانی را به دو حوه میتوان پاسخ گفت :

نخست در نفی دلیل تقریر :

میرزا ابوالفضل دلیل ادعائی خودبر ارکانی استوار کرده است که عبارتند از :

اگر نفسی مدعی مقام شارعیت شود (ادعا)

شریعتی تشریع نماید آن را به خداوند تبارک و تعالی نسبت بدهد (کتاب)

آن شریعت نافذ گردد (نفوذ)

در عالم باقی ماند(بقا)

فردی مانند گلپایگانی بیشتر از هرکس دیگر به موهن بودن این ادعا واقف است زیرا:

الف) ادعای دروغین نبوت و رسالت در طول تاریخ بسیار اتفاق افتاده است.

ب) کتابهای بسیاری هم به دست اینان نگاشته شده که آن را به خدا نسبت داده اند، که خداوند در قرآن کریم به نویسندگان چنین کتابهائی هشدار داده است.

فویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثم یقولون هــذا من عندالله(۲۴)

وای بر کسانیکه با دستان خود کتاب می نویسند و بعد میگویند این کتاب از سوی خدا است.

ج) رهبران بهائی با این ادعای مبلغ خود موافق نیستند و دلیلی بنام نفوذ را حجت حقانیت تلقی نمی کنند. بهاءالله در کتاب ایقان با توصیفی توأم با همدردی با نوح نبی الله می نویسد:

«از جمله انبیاء نوح بود که نهصد و پنجاه سال نوحه نمود و عباد را به وادی ایمن روح دعوت فرمود و احدی او را اجابت ننمود» عباس افندی در مقام شرح حال حضرت ابراهیم علیه السلام می نویسد: «کسی با او موافقت نکرد مگر برادرزاده اش لوط و یکی دو نفر دیگر هم از ضعفاء

«و همچنین کل عباد بنفسه مأمور به عرفان آن شمس احدیه بوده اند دیگر در این مقام رد و اعراض یا توجه و اقبال عباد برای احدی دلیل و حجت نبوده و نخواهد بود» وی در صفحه ۱۸۷ می نویسد:

«در محضر حشر اکبر بین یدی الله اگر از نفسی سؤال شود که چرا به جمالم مؤمن نشده از نفسم اعراض نموده ای و او متمسک شود به جمیع اهل عالم و معروض دارد که چون احدی اقبال ننمود و کل را معرض مشاهده نمودم لذا اقتداء به ایشان نموده و از جمال ابدیه دور مانده ام،هرگز این عذر مسموع نیاید و مقبول نگردد. (۲۵)بنا براین در حالی که بهاءالله یادآور می شود: «نفسی از اهل سنت و جماعت در جهتی از جهات ادعای قائمیت نموده و الی حین قریب صد هزار نفس اطاعتش نمودند و به خدمتش قیام کردند و قائم حقیقی به نور الهی در ایران قیام بر امر فرمود شهیدش نمودند. …( ۲۶)بنابراین نمی توان به حقانیت هر مدعی که در میان مردم نفوذی پیدا کرده و مریدانی اطرافش را گرفتند نظر داد و نفوذ حجت، حقانیت مدعی تلقی نمود. چنین تصریحاتی نه تنها مخالف صریح استدلال گلپایگانی است، بلکه مغایرآن مطالبی است که بهاءالله در اثبات دلیل مذکور، صفحاتی را درکتاب «ایقان»به آن اختصاص داده است. و ابوالفضل گلپایگانی به اتکای آن، دست به تحریر و تقریر برده است.

۱ـ دلیل استقامت

میرزا حسینعلی در کتاب: «ایقان» و در مقام اثبات دعاوی علی محمد شیرازی می نویسد:
 «و دلیل برهان دیگر که چون شمس بین دلائل مشرق است استقامت آن جمال ازلی است بر امر الهی،که با اینکه در سن شباب بودند و امری که مخالف کل اهل ارض از وضیع و شریف و غنی و فقیر و عزیز و ذلیل و سلطان و رعیت بود با وجود این قیام به آن امر فرمود چنانچه کل استماع نمودند و در هیچ کس و هیچ نفسی خوف ننمودند و اعتنا نفرمودند. آیا می شود این به غیر امر الهی و مشیت مثبة ربانی(۲۷)
 بعدها زعمای بهائیت، خاصه عباس افندی، و ابوالفضل گلپایگانی، «استقامت» میرزاحسینعلی را با آب و تاب فراوانی مورد نگارش، و با تمسّک به آن، سعی در اثبات حقّانیت دعاوی میرزاحسینعلی داشتند.

اولا : در مورد تصریحات میرزاحسینعلی پیرامون استقامت علی محمد شیرازی، و استدلال به حجیت آن، تنها به ذکر این جملات اکتفا می کنیم، که چنانچه در مباحث گذشته، متعرض شدیم، علی محمد شیرازی به محض ملاحظه نامساعد بودن محیط و مجلس، انکار دعاوی نموده و تن به امضاء توبه نامه و استغفار داده است.

ثانیاً : در خصوص میرزاحسینعلی باید به استحضار پژوهندگان رسانید: میرزاحسینعلی در ترویج کدامین دعوی مستقیم الرأی بوده اند؟!

گاهی که مصلحت می دیده است، دم از پیامبری و رسالت و نبوت می زده، گاهی بنا به مصلحت ادعای خدائی خود را به میرزا حبیب مراغه ای اعلام می داشته که: «قل یا هؤلاء فابشروا فی تلک الایام التی فیها آتی الله فی ظلل من الروح(۲۸)وقت دیگر به بابیان بغداد می نوشت: «این نامه از این نمله فانیه به سوی احبای خدا ارسال می شود(۲۹)گاهی خود را فرستاده ی خدا می خواند.( ۳۰) و زمان دیگر، خطاب به ناصرالدین شاه چنین می نگاشت:

«یا ملک ارض إسمع نداء هذا «المملوک» إنّی «عبد» آمنت بالله و آیاته(۳۱)

ولی از آن سوی مدعی بود که همه خدایان و آن خدائی که به محمد صلی الله علیه وآله عیسی و موسی علیهما السلام وحی فرستاده است از فرمان من به وجود آمدند:

کلّ الاُلوه من رشح امری تألّهت *** وکلّ الربوب من طفح حکمی تربت(۳۲)

با این همه، به هیچ وجه حسینعلی میرزا در دوران اقامت در بغداد و اسلامبول و ادرنه، و عکا، جرأت میان مردم رفتن را نداشته و همیشه سنت و آداب و عقاید مردم مسلمان را احترام می نهاده و خود علی رغم نوشته هایش و نامه هائی که به ایران می فرستاد، همرنگ آنها و در لباس مسلمانی مرتبط با آنها بوده است.

«شوقی افندی» تصریح می کند: حسینعلی میرزا در بغداد پیشنماز مساجد مسلمین و در محراب امام جماعت، اقامه صلوة می کرده است و به نحوی تا پایان عمرش، اداء نماز را ترک نکرده و بعدها هم جانشین و فرزندش از ترس مؤاخذه پادشاهان عثمانی در نماز جماعت اسلامی حاضر می شده اند.

عباس افندی، پس از پدر، این شیوه را در نظر داشت،و در هنگام توقف در عکاو حیفا… رعایت مصلحت را کاملا در نظر داشت. به نحوی که در چنین ایامی، مردم عرب زبان و مسلمان این شهرها، به هیچ وجه پی نبردند که در ذهن بهائیان چه می گذرد،و چه دعاوی جدیدی را برخلاف اصول مسلم اسلام در سر، و بر قلم جاری می سازند.برای روشن شدن هرچه بیشتر این موضوع ذکر اقوالی موثق به نظر منطقی می رسد:

۱ ـ صبحی مهتدی در ضمن بیان خاطرات خود می نویسد: «…. از روز نخست که بهاء و کسانش به عکا تبعید شدند عموم رعایت مقتضیات حکمت را فرموده، متظاهر به آداب اسلامی از قبیل نماز و روزه بودند، بنابراین هر روز جمعه عبد البهاء به مسجد می رفت و در صف جماعت اقتدا به امام سنت کرده به آداب طریقه حنفی که مذهب اهل آن بلاد است نماز می گذارد.(۳۳)

۲ ـ مرحوم حسن نیکو می نویسد: برای شاهد قضیه که میرزا در حدود فلسطین و سوریه ابداً دعوتی نکرده بلکه من باب احتیاط تبلیغ را هم در آن حدود حرام نموده که مبادا سر و صدائی بلند شود و مشت او نزد مسلمین آن اقلیم باز گردد، عین لوحی را که میرزا عباس برای شیخ فرج الله زکی الکردی در مصر (قاهره) فرستاده است درج می کنم.

هو الله

ای شیخ محترم در السن و افواه ناس مفتریاتی چند انتشار یافته که ضرر به امر دارد لهذا باید من ملاقات با بعض نفوس مهمه نمایم و این افکار را زائل نمایم و تا بحال هر کس ملاقات نمود منقلب گردید.اگر نفسی از احباء زبان به تبلیغ گشاید و به نفسی حرفی ولو به مدافعه بزند مردم بکلی فرار نمایند و نزدیک نیایند.لهذا جمال مبارک تبلیغ را در این دیار حرام فرموده اند،مقصود این است که احباء باید که ایامی چند بکلی سکوت نمایند و اگر کسی سؤال نماید بکلی اظهار بی خبری کنند که همهمه و دمدمه (دقدقه!) قدری ساکت شود و من بتوانم که به مصر آیم وبا بعضی از نفوس مهمه ملاقات کنم زیرا حال حکمت اقتضا چنین می نماید لهذا جمیع احباء را بکلی از تکلم از این امر البته حال منع فرمائید و علیکم التحیة و الفضل و الاحسان من الرب المنان ع ع (۳۴)

اینجا ملاحظه کنید آقایان…برای چند روزه که می خواهند به مصر تشریف ببرند تبعه ی خود را از تبلیغ کردن مرام و مبادی خود مخفی می کنند و با آنها تأکید می کند که ابداً اسم این امر را هم نبرید تا من مدتی که در مصر هستم خاموش محض شوید و مسلمان صرف گردید وقتی که من از مصر مراجعت، به حیفا برگردم پدر خودتان را در آورید و خودتان را به آتش بزنید… در اینجا به شیخ فرج الله آنطور دستور می دهد و در ایران که هرگز عبورش نمی افتد به من اینطور دستور می دهد:

«هو الله ایها الرجل الرشید …… فاستبشر ببشارت الله و شمر الذیل و لاتخف الویل واجتهد فی اعلاء کلمة الله فی تلک القدوة القصوی …… علیک بهاء الابهی ۲۰ رمضان ۱۳۲۷ عبد البهاء عباس (۳۵)

ای مرد رشید پس بشارت بده به بشارتهای الهی و نترس و هراسی نداشته باش و در اعلاء کلمه الهی بکوش (تبلیغ بهائیت ) نما……

۳- مسلم است اگر عباس افندی، عقاید خود را نشر داده بود و یا زعمای بهائیت در اظهار عقاید خود استقامت و پایداری می داشتند، مسلمانان هرگز تماس و ارتباطی به او گرفتندودرتشییع جنازه ی او باقرآن وصلوات، زعمای ملت اسلام،شرکت، نمی کردند.شوقی افندی در ذکر حالات عباس افندی، در آخرین هفته حیاتش تصریح می کند که: «در آخرین جمعه توقف مبارکش در جهان ناسوت با وجود خستگی و ضعف فراوان جهت ادای صلاة ظهر در جامع مدینه حضور بهم رسانید.( ۳۶)

چنین شیوه ای از جانب حسینعلی میرزا و جانشینان و اطرافیانش از یک سوی، و از سوی دیگر بنا به اظهار دعاوی مختلف و متناسب با شرایط و مقتضیاتی، و رعایت مصلحت موجب گردید که حسینعلی میرزا آشکار بگوید: «تالله قد ضلّت راس الخیط فی امری و صرت متحیراً .( ۳۷) سوگند به پروردگار که سر نخ در کارهایم گم گشته، و گیج و سرگردان شده ام.(۳۸)

نکته پایانی اینکه : آیاتی که گلپایگانی در این برهان پوشالی به آن استناد کرده اتفاقاً در مقام رد مدعیان نبوت است و از جمله باب و بهاءالله است.خداوند در این آیه مدعیان را بی نصیب از تأییدات خداوندی اعلام میکند و قدرت بر اعجاز که مهم ترین نشانه صدق مدعای یک پیامبر است را هرگز به آنان عطا نمی کند، کما اینکه باب وبها هیچ یک معجزه ای نداشته اند تا جائیکه به ناچار برای دفع سخنان معرضین که از آنان معجزه طلب میکردند مدعی عدم اعجاز ازسوی سایر انبیا علیهم سلام الله اجمعین میشدند.

دیگر آنکه چه بسیار کسان در این عالم مدعی نبوت شده ودیانتی را تأسیس کرده ودر ادعای خود ثابت قدم بوده و سخن شان در افرادی تأثیر نموده و شریعت شان تا امروز باقی مانده است نمونه آن جناب غلام احمد قادیانی معاصر جناب میرزا حسینعلی نوری است که اتفاقاً نسبت به تعداد طرفداران وی رشک بسیار می ورزید او می نویسد : «نفسی از اهل سنت و جماعت در جهتی از جهات ادعای قائمیت نموده و الی حین قریب صد هزار نفس اطاعتش نمودند و به خدمتش قیام کردند و قائم حقیقی به نور الهی در ایران قیام بر امر فرمود شهیدش نمودند»(۳۹)

۳. معاد(رستاخیز)

در دیدگاه بهائی اگرچه به دنیای دیگر توجهی شده و برای بعد از این دنیا هم دنیای دیگری تصویر شده است،اما از معاد به مفهوم قیامت و رستاخیز که در فرهنگ واندیشه اسلامی مطرح است خبری نیست. رهبران و مبلغین بهائی با توجیه و تأویل نابه جا و خارج از ایات قرآن مجید در موضوع معاد مدعی دلالت این معانی بر ظهور باب و بها شده اند.دکتر اسلمنت مبلغ امریکائی بهائیت نظر باب را درباره معاد و قیامت و بهشت و دوزخ چنین بیان می نماید:

« قسمت مهمّی از تعالیم حضرت باب در تفسیر و تشریح معانی قیامت و یوم الجزاء و بهشت و دوزخ است . بنا بگفتهء ایشان مقصود از قیامت ظهور مظهر جدید شمس حقیقت است.قیام اموات عبارت از بیداری و انتباه روحانی نفوسی است که در قبور جهل و نادانی و غفلت و ضلالت بخواب رفته‌اند. یوم الجزاء یوم ظهور مظهر جدید است که بسبب ایمان یا انکار آن اغنام از سایر بهائم جدا شوند،زیرا اغنام حقیقی ندای شبان مهربان را میشناسند و از پی او روان میگردند.بهشت عبارت از فرح و مسرّت معرفة اللّه و محبّت اللّه است که در نتیجهء ایمان بمظهر ظهور الهی حاصل می‌گردد تا باین وسیله هر کس بقدر استعداد خود بمنتها درجهء کمال رسد و بعد ازموت حیات جاودانی در ملکوت الهی یابد.و دوزخ حرمان از عرفان الهی است که نتیجه‌اش عدم نیل کمال ملکوتی و محرومیّت از الطاف لایزالی است. و بوضوح تصریح گشته که این مصطلحات غیر از این معنای دیگر ندارد و مفاهیم عامّه از قیام مردگان با جسد عنصری و بهشت و دوزخ و امثال آن صرفاً ضربی از اوهام و تخیّلات است. و از جملهء تعلیمات آنکه انسان را پس از فنای این جسد خاکی بقای ابدی است و در حیات روحانی بعد از موت ترقّی و تعالی در کمالات نامتناهی است .»( ۴۰)

بهاءالله نیز در بحث های مربوط به قیامت چیزی بر گفته های باب نیفزوده و تکرار ادعا های واهی او را می نماید.او در کتاب ایقان،تمام آنچه را که در قرآن کریم درباره قیامت گفته شده را با تأویلات خارج از قاعده و تفسیر به رأی به ظهور باب نسبت میدهد و افکار تمام علما را عاطل و باطل میداند :

…. مقصود از صور، صور محمّدی است که بر همه ممکنات دمیده شد و قیامت، قیام آن حضرت بود بر امر الهی. و غافلین که در قبور اجساد مرده بودند همه را به خلعت جدیده ایمانیّه مخلّع فرمود و به حیات تازه بدیعه زنده نمود. این است وقتی که آن جمال احدیّه اراده فرمود که رمزی از اسرار بعث و حشر و جنّت و نار و قیامت اظهار فرماید جبرئیل وحی این آیه آورد : فَسَیُنغِضُونَ إلَیکَ رُؤوسَهُمْ و یَقُولُونَ مَتَی هُوَ قُل عَسَی اَنْ یَکُونَ قَریباً. (۴۱)یعنی زود است این گمراهان وادی ضلالت سرهای خود را از روی استهزا حرکت می دهند و می گویند چه زمان خواهد این امور ظاهر شد؟ تو در جواب بگو که شاید اینکه نزدیک باشد. تلویح همین یک آیه مردم را کافی است اگر به نظر دقیق ملاحظه نمایند.سبحان اللّه،چقدر آن قوم از سبل حقّ دور بودند.با اینکه قیامت به قیام آن حضرت قائم بود و علامات و انوار او همه ارض را احاطه نموده بود،مع ذلک سخریّه می نمودند و معتکف بودند به تماثیلی که علمای عصر به افکار عاطل باطل جسته‏اند و از شمس عنایت ربّانیّه و امطار رحمت سبحانیّه غافل گشته‏اند.(۴۲)

فصل ششم

تعالیم دوازده گانه بهائیت

عبدالبها در سفرتبلیغی که به اروپا و امریکا انجام داد در مجامع ، کلیساها وکنائس مختلف به سخنرانی پرداخته و به عنوان مبین آثار بهاءالله اصولی را در ۱۲ سرفصل را به عنوان تعالیم بهائیت معرفی کرد که برخی از این تعالیم ریشه در اندیشه های بهاءالله نداشته و حتی در مواردی مثل تساوی حقوق زن و مرد مخالف تفکر بهاءالله بوده است و برخی دیگر موضوعاتی است که در دوره های قبل از بهاءالله وجود داشته و بسیار علمی تر و منطقی تر از آنچه عبدالبهاء مدعی آن است مورد بحث قرار گرفته است،بعدها به اصول دوازده گانه بهائیت شهرت یافت.

اگرچه در فصل اعتقادات میتوان به بررسی آنها پرداخت امّا از آنجا که بهائیت برای این تعالیم تبلیغات بسیاری به راه انداخته که گویا راه رسیدن به حیاتی سعادتمندانه منحصر به این تعالیم است بنا بر این برای کندوکاو در اهمیت ،اصالت و قابلیت اجراء این تعالیم این فصل به تعالیم بهائیت اختصاص یافت.

۱. تحری حقیقت

واژه تحری حقیقت به معنی آزاد سازی حقیقت است و به این معنی است که،انسان باید شخصا و بدون هیچ فشاری از جانب کسی خود عقیده‌اش را انتخاب کندو اساساً یکی از امور فطری است که در تمام ملل وادیان مورد پذیرش و قبول است ، اساساً آدمیت انسان به تلاش در جهت همین امر است.قرآن نیز به عنوان منشور هدایت و نیز به عنوان کتاب آسمانی دین خاتم براین معنی تأکید بسیار کرده است،مصادیق تبعیت نکوهیده در قرآن تقلید از آباء و اجداد،تبعیت و تقلید از بزرگان منحرف قوم و تبعیت از آنچه اکثریت می گویند می باشد و پیامبر اسلام نیز بنا به این اوامر الهی از پیروانش می خواهد که کورکورانه از دیگران تبعیت ننماید.

نمونه هائی از آیات قرآن در این زمینه

و چون به ایشان گفته شود به سوی فرستاده الهی و پیامبر بیایید ، می گویند:

۱. آنچه نیاکانمان رابر آن یافته ایم برای ما کافی است. حتی اگر نیاکانشان چیزی ندانسته باشند (۴۳)

۲. (بلکه گویند ما پدرانمان را بر عقیده ای یافته ایم و ما با پیروی از آنان،هدایت شده ایم و بدین سان پیش از تو در هیچ آبادی،هشدار دهنده ای نفرستادیم مگر آنکه ناز پروردگان آن قریه گفتند،ما پدرانمان را بر عقیده ای یافتیم و ما در پی آنان،دنباله رو هستیم.بگو حتی اگر برای شما راهنماتر از آنچه پدرانتان را پیرو آن یافتید بیاوریم؟ گفتند:ما رسالت شما را منکریم پس از ایشان انتقام گرفتیم.پس بنگر که عاقبت منکران چه بوده است.) (۴۴)

۳. (روزی که چهره هاشان در آتش جهنم دگرگون می شود می گویند:ای کاش از خداوند اطاعت کرده بودیم و از رسول اطاعت کرده بودیم و گویند : پروردگارا ما از پیشوایان و بزرگترانمان اطاعت کردیم.آنگاه آنان ما را به گمراهی کشاندند.پروردگارا به آنان دو چندان سهم از عذاب بده و لعنتشان کن،بزرگترین لعنتها) (۴۵)

نکته مهم در این باب آنکه تحری حقیقت در بهائیت جز شعاری و پنداری بیش نیست زیرا:

الف) از طرفی ادعا میشود در بهائیت هر کس باید با توکل بر خداوند،با گوش خود بشنود و با چشم خود ببیند و بخواند و با عقل خود،تفکر و تعقل کند و از طرف دیگر بهاالله پنبه تمام این ادعا ها می زند و میگوید” فهم کلمات الهیه و درک بیانات حمامات معنویه هیچ دخلی به علم ظاهری ندارد.این منوط به صفای قلب و تزکیه نفوس و فراغت روح است “(۴۶) بنا بر این وقتی با گوش خود شنیدن و با چشم خود دیدن و با عقل خود تفکر و تعقل کردن که اسباب فراهم شدن علم ظاهری است دخلی به فهم کلمات الهیه نداشت تحری حقیقت نیز ادعائی بیش نخواهد بود.

ب) مطالعه احوال کسانی که از بهائیت کناره گرفته اند بطرز شگفت آوری از عدم آزادی عقیده و تفکر دراین جماعت مدعی تحری حقیقت گلایه و شکایت شده است(۴۷)

۲. وحدت عالم انسانی

یکی دیگر از تعالیم دوازده گانه بهاییان وحدت عالم انسانی است، وجود جهانی متحد که احاد آن همدل و همیار وهمراه هم باشند چیزی است که مورد علاقه تمام انسانها است،اما این وحدت در صورتی ارزش داردکه یک جامعه متحد ایمانی تشکیل گردد. وحدت عالم انسانی به آن معنا که در بهائیت آمده است،مورد قبول اسلام نیست، بلکه با خرد و وجدان آدمیان کاملا ‏مغایرت دارد.اسلام نه تنها با این وحدت بی معنا توافقی ندارد بلکه کافران سیاه دل رااز چهارپایان هم بدتر می داند.شوقی افندی وحدت عالم انسانی را در رأس تمام تعالیم بهائی معرفی کرده است. عبدالبهاء: «جفاکار را مانند وفادار بنهایت محبت رفتار کنید و گرگان خونخوار را مانند غزالان ختن و ختامشک معطّر به مشام رسانید. »(۴۸).اما قبل از هرچیز بهائیت باید توضیح دهدکه :

مقصود واضح وحدت عالم انسانی چیست ؟

راه کار و مکانیزم دست یابی به وحدت عالم انسانی چیست ؟

در صورت ایجاد شدن این وحدت رهبران و متصدیان اداره این جهان متحد با توجه به تضارب آراء متعدد و متشتت چگونه انتخاب خواهند شدتا حقوق اقلیت ها نیز رعایت شده باشد.

اگر مراد از وحدت عالم انسانی این است که سوءظن و حسادت و نفرت و تجاوز و تعصبات فردی و غیره را بایدکنار بگذاریم ودر یک جمله سعی کنیم همگی انسان های خوبی باشیم، که موضوع تازه ای نیست، همه ادیان الهی این را گفته اندو اگر مقصود احترام متقابل ملتها به همدیگر و رعایت حقوق جوامع توسط همدیگر است که در بهائیت این موضوع مصداق ندارد.بطور نمونه عبدالبهاء در یکی از سخنرانیها در مقام تعریف و تمجید از سیاهان آمریکایی و مقایسه ی آنان باسیاهان آفریقایی،سیاه پوستان را مورد اهانت قرار داده و آنها راگاوهائی به صورت انسان میداند،وی می گوید:

مثلا چه فرق است میان سیاهان افریک و سیاهان امریک اینها خلق الله البقر علی صورة البشرند ‏آنان متمدن و با هوش و … ‏(۴۹)

بهائیتی که مدعی وحدت عالم انسانی است حکم بشدت بدوی طرد روحانی را چگونه توجیه میکند.طرد در بهائیت آنچنان وحشیانه است که از طاعونی شمردن فرد هم سخت تر به حساب می آید که در صورت طرد شدن فرد ،نزدیک ترین افراد به او مثل پدر و مادر و فرزند و همسر حق گفتگو و ارتباط با او را ندارندوشاید بتوان طرد را از مرگ هم سخت تر و ناراحت کننده تر دانست و جالب است بدانید طرد روحانی گاهی از اوقات با دلایلی بسیار پیش پا افتاده اتفاق افتاده است،بطور مثال سفر بهائیان به اسرائیل برای زیارت باید دقیقا توسط تشکیلات برنامه ریزی شود و یک بهایی حق ندارد بدون اجازه آنها به اسرائیل سفر کند.ولی یکی از بهائیان به نام صادق آشچی تصمیم می گیرد بدون اجازه شوقی به فلسطین سفر کند و این کار را انجام می دهد.خبر به شوقی می رسد و او آنچنان از این عمل او خشمگین می شود که بلافاصله طی نامه ای ،شدید ترین مجازات در بهائیت یعنی “طرد روحانی ” را برای او در نظر می گیرد و به تشکیلات دستور اجرای آن را می دهد.

بیت العدل ،پس از شوقی همین رویه را معمول داشته و سفر بهائیان به اسرائیل را کاملا تحت کنترل گرفته،اقامت بیش از نه روز را مجاز نشمرده،سکونت در آنجا را ممنوع دانسته،تبلیغ را ممنوع نموده تا هیچ بهایی در آنجا سر جنبانی ننموده خبری از رازهای پنهان از نوع کشف چگونگی پیوستگی سرنوشت بهائیت و اسرائیل همچون حلقه های یک زنجیر کشف نمایدو در هنگام بازگشت این خبر ها را به گوش دیگر بهائیان برساند…

پیام شوقی در خصوص طرد آقای صادق آشچی فرزند آقا محمد جواد بخاطر سفر به فلسطین بسیار شگفت انگیز و حاوی نکات جالبی است :

“در موضوع صادق فرزند آقا محمد جواد آشچی فرمودند بنویس:

این شخص بداخلاق و پست ‏فطرت اخیرا مخالف دستور این عبد مسافرت به فلسطین نموده و وارد ارض اقدس گشته، ‏تلگرافی راجع به طرد و اخراج او از جامعه به آن محفل مخابره گردید،به والدش صریحا اظهار و ‏انذار نمایند مخابره با او به هیچ وجه من الوجوه جائز نه، تمرد و مخالفت نتایجش وخیم است! ‏‏(۵۰)

جمع بندی کنید این پیام را با ادعای وحدت عالم انسانی و حقوق بشر در هزاره سوم ودر عصر ارتباطات و مراودات جهانی فرهنگ ها…( ۵۱)

نکته پایانی دراین باره اینکه : هم اکنون در اثر تعلیمات به اصطلاح الهی بهائیت و در نتیجه شعار وحدت عالم انسانی گروههای متعددی ازبهائیت جدا شده وتحت عناوین :

بهائیان سابق ( bahais former )

بهائیان واقعی ( orthodox )

بهائیان طرد شده ( bahais-ex )

بهائیان همجنس گرا ( gay bahais )

بهائیان اصلاح طلب ( reformer bahais )

بدون هیچگونه وحدت وتفاهمی درحوزه های مورد علاقه خود مشغول فعالیت هستند.

۳. تشکیل دادگاه بین‌المللی

«تشکیل مجمعی از نمایندگان سراسر دنیا به منظور حل مسائل جهانی» اگر مقصود جناب بها از این دادگاه چیزی شبیه سازمان ملل کنونی است که الزاماً نمی تواند برای ملتها باشد و چرا که نمایندگان آن از سوی دولت ها برگزیده می شوند،پس این سازمان و نظایر آن با هر عنوان،بیشتر برای حل مناقشات دولت ها با یکدیگر است آنهم با چربش کفه به سود دولتهائی که قدرت بیشتری دارند و این با رسالت ادیان که باید متکفل امورملت ها باشند سازگار نیست و اگر مقصود غیر از این است که از پیروان و رهبران این فرقه جز شعار هیچ راه کار مناسبی دیده وشنیده نشده است. ونهایت کلام به اینجا میرسد که مقصود نهائی عبدالبهاست «در تشکیل اتحادیه آینده ملل یک نوع حکومت ما فوق حکومت ها باید تدریجاً به وجود آید که دارای تأسیسات و تشکیلات وسیعه است»(۵۲) وحتماً آن یک حکومت بهائی است ؟؟؟

۴. عدم مداخله در امور سیاسی

مجله اخبار امری ارگان رسمی تشکیلات بهائیت در ایران در راستای اجرای فرامین رهبران خود با ذکر جمله ای از عبد البهاء به تحذیر بهائیان از مداخله در سیاست می پردازد و می نویسد :

«میزان بهائی بودن و نبودن این است که هر کس در امور سیاسیه مداخله کند و خارج از وظیفه خویش حرفی زند و یا حرکتی نماید،همین برهان کافی است که بهائی نیست. دلیل دیگر نمی خواهد».(۵۳)

اهل بهاء به نصوص قاطعه الهیه از مداخله به امور سیاسیه ولو به شق شقه ممنوعند و از دخول به احزاب متخاصمه به صریح بیان مبارک معذور،… بر کل واضح و مبرهن گشته است که بهائیان از منازعات و مشاجرات احزاب سیاسیه دور و بر کنارند و به هیچ وجه من الوجوه در امری که از آن رائحه ی سیاست استشمام شود مداخلتی ندارند.(۵۴)

احمد یزدانی،در کتاب «نظر اجمالی در دیانت بهائی» مینویسد :

اهل بهاء… در امور سیاسیه که مخصوص مقامات رسمی مملکتی است، و نیز در امور احزاب و فرق سیاسی به هیچ وجه ادنی مداخله ای ننمایند… حضرت ولی امر الله می فرماید:از امور سیاسیه و مخاصمات احزاب و دول باید کل قلباً و ظاهراً و لساناً و باطناً بکلی در کنار و از این گونه افکار فارغ و آزاد باشی.(۵۵)

از ملاحظه مجموعه نواهی بهائیان از دخالت در امور سیاسی میتوان نکته ظریفی راکه در این آموزه وجود دارد یافت وآن این است که در حقیقت این یک دستور کاملاً سیاسی از سوی تشکیلات رهبری فرقه است و در واقع امر نه یک آموزه دینی که تاکتیکی سیاسی است،برای جلب نظر و استفاده از حاکمان و دولتمردان دیکتاتور ،که از مداخله توده های مردم در سیاست بیم داشته و آن را تهدیدی برای حاکمیت خود تلقی میکنند و میدانیم که اکثر رژیم های معاصر دوره شکل گیری بهائیت از این قبیل بوده اند و البته امروزه هم شاهد انواع حکومتهای استبدادی هستیم که از این گونه دستور العملهای ظالم پرور استقبال میکنند.(۵۶)

محقق ارزشمند سید محمد باقر نجفی تحلیل خود رادرباره این تعلیم چنین ارائه میکند:

اگر به حسن نظر و بر اساس ظواهر تصریحات مذکور بنگریم،بهائیان طبق دستورهای مکرر زعمایشان،در هر کشوری که سکونت گزیدند و یا از اهل هر مملکتی که باشند، بی تفاوت ترین مردم نسبت به سرنوشت و مصالح ملی آن کشورند.زیرا با توجه به مسائل مورد بررسی تحت عنوان: «عدم مداخله در امور سیاسی»، و این بیان خاص عبدالبهاء،عباس افندی بهائیان نه با اهل سیاست همراز و نه با «حریت طلبان» دمساز. نه در فکر حکومت، نه مشغول به ذم احدی از ملت… یاران باید بر مسلک خویش (بهائیت) بر قرار باشند،و از علو و استکبار بیگانگان تغییر و تبدیل در روش و سلوک ندهند. و در هیچ امری مداخله نکنند. و به هیچ مسئله ای از مسائل سیاسیه نپردازند… این است روش و تکلیف بهائیان…ع ع (۵۷)

بی تفاوتی و بی علاقگی آشکار بهائیان را به مصالح و استقلال و تمامیت ارضی مملکت نشان داده، طبق دستور زعمایشان حاضر به هیچ نوع مساعدت و مشارکت با ملت ایران و دیگر ملت ها در راه مبارزه با بیگانگان و متجاوزان و جنبش های استقلال طلب و آزادیخواه و ضد استعماری نیستند.

تأکیدهای مکرر محفل ملی بهائیان ایران در طول سالهای ۱۳۲۴ ـ ۱۳۲۵ مندرج در نشریات «اخبار امری» و در «نشریه هفتگی محفل روحانی بهائیان تهران»(۵۸) ارگان رسمی بهائیان، مبنی بر عدم مداخله در امور سیاسی،مستقیماً در شرایطی از اوضاع سیاسی ایران تصریح می گردید،که از یک سوی ایران در برابر حساس ترین لحظات سیاسی خود در جدائی آذربایجان از خاک ایران و حکومت متفقین قرار گرفته بود واز سوی دیگرخاک واستقلال مملکت زیرضربات بیگانگان،خون وطن خواهان ایرانی را به جوش آورده بود.محفل بهائیان ایران،در چنین ایامی، که طوایف انگلیس و امریکا و روس به قلمروی این مملکت دست انداخته بودند،جمله برگزیده نشریه «اخبار امری» را در قسمت فوقانی «نام نشریه»، به این بیان عباس افندی اختصاص داده بود که: بهائیان به امور سیاسیه تعلقی ندارند.و درحق کلّ طوائف و آراء مختلفه دعانمایند.و خیرخواهند».(۵۹)

ثانیاً: به عقیده نگارنده، ملاحظه چنین تصریحاتی از زعمای بهائیت، بیش از یک پوشش حفاظتی، جهت تلاش های ضد ملی محسوب نمی شود.

بهائیان بنا به تصریحات مسلم زعمایشان به کوشش هائی مبادرت میورزند،که به هیچ وجه من الوجوه نمی تواند،همساز و منطبق با تصریحات مذکور در خصوص اطاعت از اوامر و نواهی حکومت تلقی شود:

۱ ـ در بهائیت و بنا به نص وصایای عباس افندی: «بیت عدل الذی جعله الله مصدر کل خیر و مصونا من کل خطا… مجمع کل امور است. و مؤسس قوانین و احکامی که در نصوص الهی موجود نه. و جمیع مسائل مشکله در این مجلس حل گردد…این بیت عدل مصدر تشریع است و حکومت قوه تنفیذ تشریع باید مؤید تنفیذ گردد…مرجع کل،کتاب اقدس و هر مسئله غیر منصوصه راجع به بیت عدل عمومی به بیت عدل آنچه بالاتفاق و یا به اکثریت آراء تحقق یابد همان حق و مراد الله است.(۶۰)چنین سازمانی که اساس حکومت بهائی است،نمی تواند بهائیان را اجازه دهد «به پادشاهان در نهایت صداقت و امانت خدمت نمایند و مطیع و خیرخواه باشند».(۶۱)

انتظار بهائیت،انقراض حکومت ها و به قدرت رسیدن ایادیان خود در کشورهای مختلف است…شوقی افندی در تلگراف مورخ ۱۰ آوریل ۱۹۵۱به بهائیان امریکا و ایران،از اجرای برنامه ی احداث تأسیسات بهائی در کوه کرمل خبر داده است،با تمام غرور و تکبرمی نویسد:اکمال این مشروع شایان تهنیت است زیرابه فرموده ی حضرت عبد البهاء در آینده سلاطین عالم برای زیارت و اظهار خضوع به مقام حضرت باب مبشر شهید حضرت بهاء الله این راه را خواهند پیمود ـ شوقی (۶۲)(۶۳)

۵. ترک تعصبات جاهلیه

بدون تردید معنائی منفی کلمه تعصب مورد علاقه وتأییدانسانهای آزاد اندیش نیست ، رهبری بهائیت این بار نیز میکوشد با بکار گیری واژگان« ترک تعصب» به تحریک احساسات پرداخته و به وسیله آن بسیاری از خواسته های خود را جامه عمل بپوشاند.

«ای احبّای الهی از رائحه تعصب جاهلانه و عداوت و بغض عامیانه و اوهام جنسیّه و وطنیه و دینیّه که به تمامه مخالف دین الله و رضای الهی و سبب محرومی انسانی از مواهب رحمانی است بیزار شوید. . . و به هر نفسی از هر ملت و هر آئین و هر طایفه و هر جنس و هر دیار ادنی کرهی نداشته باشید بلکه در نهایت شفقت و دوستی باشید. . . »

براساس گفته عبدالبهاء تفاوتی میان تعصب و غیرتمندی که مورد تأکید نبی بزرگوار اسلام و سایر انبیا بوده است،وجود ندارد،بنابراین بهائیان باید نسبت به نوامیس مختلف مادی و معنوی خود کاملاً بی تفاوت باشند،لازم به ذکر است اگر مقصود از این تعلیم پیراستن جان از قید جهالت باشد که هزار و دویست سال قبل از بهائیت در اسلام تبیین شده است .

۶. تساوی حقوق زن و مرد

نمی توان پذیرفت که بهاءالله منادی تساوی حقوق زن و مرد باشد،است زیرا براساس نصوص و احکامی که از او برجای مانده است ثابت می شودکه وی به برتری ذاتی مردان معتقد است و دستور العمل های دین مجعول خود را بر پایه این اندیشه بنا نهاده است.به طور مثال در بدائع الآثار از کتب معتبر بهائی آمده است که :

سؤال خانمی بحضور مبارک عرض شدکه گفته بود تا حال ازجانب خدا زنی مبعوث نشده و همه مظاهر الهیّه رجال بوده اند،فرمودند:

هر چند نساء با رجال در استعداد و قواء شریکند ولی شبهه ای نیست که رجال اقدمند و اقوی حتّی در حیوانات مانند کبوتران و گنجشگان و طاووسان و امثال آنان هم این امتیاز مشهود .(۶۴)

دقت در واژگان اقدم و اقوی و توجه به محتوای سؤال و فحوای کلام جناب بهاء در شاهد مثال آورده شده هیچ تردیدی باقی نمیگذارد که بهاء به این اصل اساساً بی اعتقاد است علاوه بر نص فوق،بهأالله زنان را از حضور در بیت العدل که مهمترین نهاد مدیریتی در سازمان شبه دینی بهائی است محروم و ممنوع ساخته است و در تمام الواح مربوط به بیت العدل از کلمه رجال استفاده کرده است.وی در شرایع و احکام دینی نیز در کتاب اقدس،نیز میان مردان و زنان قائل به تفاوت است :

· فرزندان دختر و محرومیت از ارث پدری

«قرار دادیم خانه مسکونی و البسه خصوصی میت را برای اولاد ذکور و اولاد اناث و ورثه دیگر حق ندارند. به درستی که اوست عطا کننده فیاض». (۶۵)

توجه به این نکته که برای طیف گسترده ای از مردم در بسیاری از کشورها خانه مسکونی مهم ترین مایملک محسوب می گردد و اموال دیگر افراد اهمیت چندانی ندارد این حکم نسبت به اولاد مؤنث بسیار ظالمانه تلقی می گردد.

· توهین به جنسیت زن

بهاء الله در راستای دیدگاه و تفکر خود که مردان را دارای برتری ذاتی میداند،درمقام تمجید از زن میگوید :

“امروز هر یک از اما که بعرفان مقصود عالمیان فائز شد او در کتاب الهی از رجال محسوب ” (۶۶)

و نیز اظهار داشته است که :

“امروز اما الله از رجال محسوب طوبی لهن و نعیما لهن “. (۶۷)

باید از طرفداران اندیشه های بهاءالله پرسید :

آیا واقعاً جنسیت مذکر این قدر اهمیت دارد که اگر زنی به عرفان مقصود عالمیان(۶۸) فائز شد مرد به حساب می آید؟

نظر اسلام در باره این تساوی

استاد مطهرى مى‏گوید: «از نظر اسلام، این مسئله هرگز مطرح نیست که آیا زن و مرد، دو انسان متساوى در انسانیت هستند یا نه؟… از نظر اسلام، زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق انسانى متساوى بهره‏مندند.آنچه از نظر اسلام مطرح است،این است که زن و مرد به دلیل اینکه یکى زن است و دیگرى مرد،درجهات زیادى مشابه یکدیگر نیستند… خلقت و طبیعت آن را یک‏نواخت نخواسته است و همین جهت ایجاب مى‏کند که از لحاظ بسیارى از حقوق و تکالیف و مجازات‏ها،وضع مشابهى نداشته باشند.»( ۶۹)

جنسیت موجب مى‏شود که زن و مرد تحت دو صنف از یک نوعِ واحد قرار گیرند. بنابراین، اختلاف و تمایز میان آنها،لازمه صنفشان است و براین اساس،تفاوت حقوقى میان زنان ضرورى مى‏باشد؛به عبارت دیگر بر حسب آنچه که جنسیت اقتضا مى‏نماید، تفاوت میان آنها همیشگى و دائمى، و در پى آن، حقوق طبیعى‏شان نیز متفاوت خواهد بود.

حقوق طبیعى،لازمه هدفدار طبیعت است و با توجه به این هدف، استعدادهایى در وجود موجودات نهاده و استحقاق‏هایى به آنها داده است.راه تشخیص حقوق طبیعى و کیفیت آنها،مراجعه به خلقت و آفرینش است.هر استعداد طبیعى،یک سند طبیعى براى یک حق طبیعى مى‏باشد.(۷۰)

۷. صلح عمومی

این تعلیم در حالی از سوی عبدالبهاء به عنوان یک اندیشه مترقی مطرح میگردد که آن را تنها می توان یک کلی گوئی فاقد عمق و ارزش دانست،چرا که اهمیت و ارزش صلح در طول تاریخ همواره مدّنظر اندیشمندان و افراد مختلف بشر بوده است و حتی برخی از جنگها که در گذشته های دور و نزدیک به وقوع پیوسته است،انگیزه آن ایجاد صلح بوده است نظیر آنچه امروز در عراق و افغانستان و … اتفاق می افتد آنچه در این میان مهم است ارائه راهکاری مناسب برای جلو گیری ازکشتار انسانهای بیگناه و توسعه صلح است تا آنجا که از نتیجه تحقیقات محققین مختلف در متون بهائی آگاهیم این فرقه از ارائه راهکاری مناسب و حائز اهمیت ناتوان بوده است. بهاءالله در لوح شیخ نجفی معروف به لوح “ابن ذئب” آورده است :

سلاطین آفاق وفّقهم اللّه باید باتّفاق باین امر که سبب اعظم است از برای حفظ عالم تمسّک فرمایند * امید آنکه قیام نمایند بر آنچه سبب آسایش عباد است * باید مجلس بزرگی ترتیب دهند و حضرات ملوک و یا وزراء در آن مجلس حاضر شوند و حکم اتّحاد و اتّفاق را جاری فرمایند و از سلاح باصلاح توجّه کنند و اگر سلطانی بر سلطانی برخیزد سلاطین دیگر بر منع او قیام نمایند،در این صورت عساکر و آلات و ادوات حرب لازم نه (لازم نه یعنی لازم نیست ) الّا علی قدر مقدور لحفظ بلادهم و اگر باین خیر اعظم فائز شوند اهل مملکت کلّ براحت و مسرّت بامور خود مشغول گردند و نوحه و ندبه اکثری از عباد ساکن شود.(۷۱)

در راهکار ارائه شده توسط بهاءالله دو نکته خود نمائی میکند:

نکته اول آنکه رهبر وبانی بهائیت ظاهراً مردم را واجد هیچ صلاحیتی نمی داند چرا که در این حکم و احکام مشابه تنها سلاطین را منشاء اثرو قدرت در اجتماع دانسته و برای توده های مردم هیچ ارزش اهمیتی قائل نشده است.

نکته بعدی عدم قابلیت اجرائی آن است زیرا قبل از تشکیل این مجلس بزرگ،آرمانی بایدیک توافق وتفاهم حداقلی میان رهبران و رؤسای کشورها ایجاد کردکه ثمره آن چیزی شبیه سازمان ملل متحدامروزخواهدشد،که علیرغم توافقات مهم بین المللی و پیمان نامه های مختلف سیاسی و نظامی،گام قابل توجهی در جهت صلح برداشته نشده است.

۸. تعدیل معیشت عمومی و رفع مشکلات اقتصادی

این تعلیم اگرچه جمله ای زیباست اما بایدگفت بیشتر ازیک شعار تبلیغاتی نیست که بیشتربه یک تبلیغ انتخاباتی شبیه است،چرا که اولاً بهائیت در دستورات خود یک راه کار مناسب برای این ادعا ارائه نمی کند و ثانیاً با روا شمردن موضوعاتی مثل ربا خواری،نویدیک جامعه سرمایه داری را میدهدکه هرگز به تعدیل معیشت نمی اندیشد و بر اساس منافع سرمایه داران حرکت کرده و پویائی را از اقتصاد سلب میکند.

۹. جهان بشری محتاج نفثات روح القدس است

این تعلیم کوششی است برای توجیه ادعای پیامبری باب و بهاءالله که بعد از حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله وسلم با داعیه بابیت و قائمیت و مظهریت به نسخ اسلام و جعل شریعت جدید پرداختند،چرا که در حقیقت شیعه نیز معتقدبه فیض همیشگی الهی،و عدم قطع آن است.اما نه به نحوی که بهائیان تصویر می کنند آنان میگویند: انسان‌ها علاوه بر نیاز مادی،نیازمند مواردی روحانی هستند که فقط به وسیلهٔ پیامبران ممکن است مرتفع گرددولذا نیاز به تجدید ادیان وجود دارد.زیرا هر دوره ای برای خود اقتضائی دارد و اقتضای هر زمانی،ایجاب می کند که خداوند مردمان را از فیض خود و متناسب با مقتضیات زمان بهره مند سازد.از این روی ختم رسالت و نبوت، به زعم بهائیت منافی مقتضیات زمانه و تداوم همیشگی فیض الهی است.

سید محمد باقر نجفی در باره این تعلیم می نویسد:

دو نکته اساسی پیرامون اصل فیض مقتضی وجود دارد و آن اینکه:

· آیا لازمه تداوم فیض،ظهورات متعدد است یاکمال ظهورات؟

· آیا می بایست هرادعائی را فیض الهی ومحتوای عقایدمدعیان را،پاسخگوی مقتضیات زمانه بدانیم؟!

… طرح مسئله فیض،به خاطر اثبات دعوی میرزا حسینعلی است،نه اینکه به حقیقت تداوم فیض،و اساساًبه «فیوضات ربانی» ایمان و اعتقادی داشته باشند،دلیل این امر در آثار بهائیت موجود و آشکار است.میرزا حسینعلی ـ یکبارـ می نویسد:

و نفسی الحق قد انتهت الظهورات الی هذا الظهور الاعظم و من یدعی بعده انه کذاب مفتر (۷۲)

سوگند به نفس که همه ی ظهورات به این ظهور بزرگتر،پایان گرفت،و هر کس که پس از چنین ظهوری،مدعی ظهور جدیدی شود، او دروغگو و افتراء زننده است.

ولی بار دیگر،درکتاب «اقدس» تصریح میکند:«من یدعی امراً قبل اتمام الف سنة کاملة انه کذاب مفتر (۷۳)هر کس ادعای امری را،پیش ازاتمام هزار سال کامل،مدعی شود،دروغگو و افترا زننده است.» بعضی از مبلغان بهائی،متمسک به تصریح مذکور،بیان میرزا حسینعلی رادرکتاب:«اقتدارات» منسوخ تلقی می کنند.در حالی که افندی درتفسیر تصریحات مندرج در «اقتدارات»و«اقدس» می نویسد:…اما آیه مبارکه من یدعی امراً قبل اتمام الف سنة کاملة… بدایت این الف ظهور جمال مبارک است که هر روزش هزار سال است «انّ کلّ یوم عند ربک کألف سنه و کل سنة ثلاثمائة و خمسة و ستون ألف سنة… کور جمال مبارک غیر متناهی است،بعد از آنکه احقابی بگذرد و بکلی صحف و کتب و آثار و اذکار این اعصار فراموش شودکه ازتعالیم جمال مبارک چیزی در دست نماندظهور جدیدی گردد و الا تا آثار صحف و تعالیم و اذکار و انوار جمال مبارک در عالم مشهود و نه بروزی و نه صدوری(۷۴)و در موضعی دیگر از جمله «مکاتیب» خود اذعان می دارد که: «چه که این کور را امتداد عظیم است و این دو را فصحت و وسعت و استمرار سرمدی ابدی .( ۷۵)لهذا امتدادش بسیار،اقلا پانصد هزار سال(۷۶)چطور می شود؟!جاودانگی اسلام را به خاطر عقیده به عدم قطع فیض الهی مورد تشکیک قرار می دهند،ولی اعتقاد به اصل تداوم همیشگی فیض الهی،به موجب عقیده بهائیت به تحقق ظهورات بعدی نیست؟!و اگر هم چیزکی در این خصوص گفته اند،شامل ۱۳۰۰ ساله اسلامی می شود،اما اقلا تا نیم میلیون سال دیگر،این فیض تکرار نخواهد شد؟! (۷۷)

۱۰. تعلیم و تربیت عمومی واجباری

بر اساس تعالیم بهاءالله بعلت آنکه تعلیم و تعلم حق هر کودک است و لازم است از این نعمت بهرمند گردد بنابراین بر والدین اطفال امری اجباری است که در صورت عدم توانایی والدین به هر دلیلی مادی یا هر دلیل دیگر بیت العدل آن را بر عهده خواهد گرفت.

این آموزه هم علاوه بر آنکه موضوع جدیدی نیست،مانند بقیه تعالیم بهائی فاقد ارزش اجرائی و عملی است،زیرا اولاً یک دستور بسیار کلی است و ثانیاً مقصود از تعلیم و تربیت به درستی مشخص نیست ؟

۱۱. دین باید سبب الفت و محبت باشد

پیغمبران اصولا برای برطرف کردن اختلافات بشر و به وجود آوردن الفت بین مردم ظاهر شده‌اند،در غیر اینصورت به گفته عبدالبهاء :

لذا اگر دین هم که خود باید علاج اختلافات باشد سبب اختلاف و جنگ و جدائی شود، بی دینی بهتر است.
اولا :ً تاریخ بابیت و بهائیت سرشار از دشمنی ها و درگیریهای متعدد رهبران و رهروان و اختلافات داخلی اعضای این فرقه میباشد که هرکدام برای خود در تاریخ کوتاه اما پر موضوع بهائیت سرفصلی قابل توجه بشمار میروند که ذیلاً به آنها اشاره میگردد :

الف) منازعات بابیان برای کسب عنوان من یظهره الهی ب) منازعات بها و ازل و به تبع بهائیان و ازلیان ج) منازعات عباس افندی با محمد علی افندی (۷۸) د)منازعات شوقی با بسیاری ازیاران قدیمی بهائیت هـ)منازعات روحیه مکسول و سازمان ایادی با میسن ریمی رئیس هیئت بین المللی بهائی

ثانیاً : آئینی که به پیروان خود دستور میدهد «کن شعله النار علی اعدائی و کوثر البقأ لاحبائی= بر دشمنانم شعله آتش باش و برای دوستانم کوثر بقأ (۷۹)» نمی تواند مدعی صلح عمومی باشد .

ثالثاً : سابقه عملی بهاءالله انباشته از سوابق شرارت بار است.عباس افندی در نامه ای که به «عمه» خود (لوح عمه) نگاشته است، از عظمت مقام میرزا حسینعلی بهاء در عراق، چنان ترسیمی می کند که ناخواسته پرده از تهدیدات و شرارت و جنایت بابیان،که به رهبری پدرش صورت می گرفته است،برداشته و می نویسد:

زلزله در ارکان عراق انداخت و اهل نفاق (شیعیان) را همیشه خائف و هراسان داشت سطوتش چنان در عروق و اعصاب نفوذ نموده بود که نفسی درکربلا و نجف در نیمه شب جرئت مذمّت نمی نمود.و جسارت بر شناعت نمی کرد. … (۸۰)

تواب بهائی معروف،مرحوم عبدالحسین آیتی که مدتی از عمر خودرا با نام آواره در میان بهائیان گذرانیده، درباره صلح جوئی رهبران بهائی می نویسد :

«…افندی جور غریبی گوسفندان خود را تربیت کرده بود و هر شخص بصیری میداند که نوع تربیت او تربیت سیاسی است نه روحانی،زیرا در همه جا می نوشت و می گفت با دوست و دشمن صلح جو و مهربان باشید ولی عملا ً با مخالفین داخلی خود به شدتی عداوت می ورزید که به هرقسمی ممکن بود درصدد اعدامش بر می آمدو اگر کار دیگر ممکن نبود به لطایف الحیل او را در معرض شاخ زدن گوسفندان دیگرخود قرار میدادکه به طوری او را «هو» کنند که نه در میان خودشان جائی داشته باشد نه در جامعه اسلامی…(۸۱)»

۱۲. دین باید مطابق علم و عقل باشد

به دلیل این که علم و عقل هردو از منبعی واحد یعنی خداوند سر چشمه گرفته اند، بنابراین نمی‌توان گفت که علم یک چیز می‌گوید و دین چیز دیگری. بنابراین باید تطابق کامل بین علم و دین وجود داشته باشد.عبدالبهاء در این مورد میگوید:‏
«دیگر آن‌که دین باید مطابق با عقل باشد، مطابق با علم باشد؛ زیرا اگر مطابق با علم و عقل نباشد اوهام است. ‏خداوند قوه‌ی عاقله داده تا به حقیقت اشیا پی ببریم و حقیقت هر شیء‌ را ادراک کنیم. اگر مخالف علم و عقل باشد ‏شبهه‌ای نیست که اوهام است».(۸۲)

این واقعیت که دین و علم از منبع واحد سرچشمه گرفته و توافق کامل با هم دارند مورد تأییدو قبول مسلمین نیز هست چرا که علم یکی از صفات الهی است و دین نیز از ناحیه ذات اقدس الهی نازل گردیده است اما این تعلیم بهائی نیز مانند سایر تعالیم آن گرفتار معایب مختلف است.

الف) بنا به نظر دانشمندان رشته های متعدد علمی،علم بشری هنوز بسیاری از رازهای خلقت سر به مُهر و غیر قابل دسترسی باقی مانده است که بشر در مورد آنها چیزی نمی داند،ضمن اینکه بسیار دیده شده که حجم قابل اعتنائی از علوم در طی اعصار و قرون مورد قبول و تأیید مجامع علمی دنیا بوده اند گاه وبیگاه مورد تردید و بعضاً مورد انکار واقع می شوند.

ب)آیا آئین بهائی با علم و عقل تطابق دارد،دیانتی که مدعی های پیامبری آن، برخلاف قواعد ثابت و مسلم ادبی میگویند ومی نویسند بهاءالله برخلاف نظر همه شیمیدانان و کانی شناسان معتقد است مس پس از هفتاد سال تبدیل به طلا میگردد،مثلاً در مادّه نحاسی ملاحظه فرمائید که اگر در معدن خود از غلبه یبوست محفوظ بماند در مدّت هفتاد سنه به مقام ذهبی می رسد. اگر چه، بعضی خود نحاس را ذهب می دانند که به واسطه غلبه یبوست مریض شده و به مقام خود نرسیده.(۸۳)

[۱]. انشاءالله در صفحه ؟؟فصل مربوط به تعالیم پیرامون تعالیم دوازده گانه به بحث خواهیم پرداخت

[۲]. موژان مومن، ص ۱۸۵

[۳]. خطابات عبدالبهاء جلد اول به نقل از اسمعیل رائین ،انشعاب در بهائیت ص۱۲۴

[۴]. همان منبع , ص ۲۲۶

[۵]. دختر بزرگ عبدالبها

[۶]. افنان به معنی شاخه ها در واژنامه بهائی به خویشان باب افنان وبه خویشان بها اغصان میگویند بها ظاهراً این القاب را برای ساختن چیزی مانند سلسله سادات در بهائیت وضع کرد

[۷] . برادر زاده خدیجه بیگم همسر اول سید علی محمد باب

[۸] . عبدالحسین آیتی کشف الحیل ص۲۱۲

[۹]. شوقی افندی توقیعات مبارکه – جلد ۲ ص ۱۶۵

[۱۰]. سید محمد باقر نجفی بهائیان صفحه ۲۸۲

[۱۱]. اسماعیل رائین،انشعاب دربهائیت،موسسه تحقیقی رائین بیتا صفحه ۱۷۷تا۱۷۹

[۱۲]. (اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت ،تهران: مؤسسه تحقیقی رائین، بی تا ص ۳۴۳ )

[۱۳]. درباره این کتاب،ر.ک محیط طباطبائی مجله گوهر، سال ۳، ش ۹، ص ۷۰۶

[۱۴]. دکتر جی ای اسلمنت ترجمه بشیر الهی ITORA BAHA’I – BRAZILa Engenheiro Gama Lobo, 267 Vila Isabel۲۰. ۵۵۱ Rio De Janeiro ‎/ RJ, Brazil

[۱۵]. میرزا حسینعلی (بهأالله)، کتاب مبین، چاپ ۱۳۰۸ قمری، ص .۲۸۶

[۱۶]. همان، ص .۳۴۲

[۱۷]. میرزا حسینعلی نوری (بهأالله)، کتاب مبین، ص .۵۶

[۱۸]. همان، ص .۲۳۳

[۱۹] . میرزا حسین علی نوری بدیع صفحه ۱۵۴

[۲۰] . دکتر ح.م.ت. بررسی باب و بهأ، جلد دوم، ص ۱۰۵ و ۱۰۶.

[۲۱]. صمد در لغت بی نیاز مطلق را گویند .

[۲۲]. ایقان ص۱۴۸ بند۲۴۸

[۲۳]. ابوالفضل گلپایگانی فرائد ص۶۱

[۲۴]. قرآن کریم ُسوره بقره آیه ۷۹

[۲۵]. «مجموعه ی الواح»، ص۳۱۴

[۲۶]. «اشراقات»، ص۷

[۲۷]. «ایقان»، ص۱۷۹

[۲۸]. گنج شایگان

[۲۹]. «آثار قلم اعلی»، ج۴، ص۲۶۴

[۳۰]. «اقتدارات»، ص۵۴

[۳۱]. لوح سلطان

[۳۲]. قصیده ی ورقائیه

[۳۳]. «خاطرات صبحی»، ص۹۸

[۳۴]. مکاتیب ج۳، ص۳۲۷

[۳۵]. «فلسفه ی نیکو»، ج۱، ص۱۰۹

[۳۶]. «قرن بدیع»، ج۳، ص۳۱۸

[۳۷]. «آثار قلم اعلی»، ص۳۲۹

[۳۸] . سید محمد باقر نجفی بهائیان صص۴۵۰تا۴۶۹ با اندکی تصرف و تلخیص

[۳۹]. «اشراقات»، ص۷

[۴۰] . دکتر اسلمنت بهاءالله و عصر جدید صص۲۹ـ ۳۰

[۴۱]. سوره اسراء ، آیه ١٥

[۴۲]. ایقان ص ۷۶ بند۱۲۳

[۴۳]. سوره مائده آیه ۱۰۴

[۴۴]. سوره زخرف آیه ۲۲ و ۲۳

[۴۵]. سوره احزاب آیه ۶۷

[۴۶]. ایقان ص ۱۶۳

[۴۷]. علاقمندان به کتاب سایه شوم اثر خانم مهناز رئوفی منتشره ازسوی مؤسسه کیهان مراجعه نمایند

[۴۸]. عبدالبها مکاتیب-ص۱۶۰

[۴۹]. خطابات عبدالبها ، ص ۱۱۹

[۵۰]. شوقی افندی ، توقیعات مبارکه، (۱۰۲-۱۰۹) ص۴۱

[۵۱].http://www.bahairesearch.ir/html/modules.php?op=modload&name=News&file=a.‎.‎.‎

[۵۲] . جامعه عمومی دنیا، از انتشارات لجنه جوانان بهایی طهران، ۱۳۳۸ شمسی، ص .۱۸

[۵۳]. مجله: «اخبار امری»، ارگان رسمی بهائیان، ایران شماره ۵، دی ۱۳۲۵هـ .ش..

[۵۴]. مجله: «اخبار امری»، ارگان رسمی بهائیان، ایران شماره ۹، دی ۱۳۲۴هـ .ش..

[۵۵] . احمد یزدانی نظر اجمالی در دیانت بهائی ص۴۹

[۵۶]. ر.ک مقاله کاش همه بهائی میشدند ویژه نامه ایام (جام جم)

[۵۷] . مجله «اخبار امری»، شماره ۹، دی ۱۳۲۸ هـ .ش.

[۵۸]. مخصوصاً در شماره ۹ = دی در ۱۳۲۴ ـ ۴ و ۵ و ۱۱ مرداد و شهریور و اسفند ۱۳۲۵.

[۵۹] . مجله اخبار امری ـ شماره ۹، دی ۱۳۲۴ هـ .ش.

[۶۰]. «بهاء الله و عصر جدید»، ص۳۰۰

[۶۱]. بهاء الله و عصر جدید ، ص۳۰۲

[۶۲]. مجله: «اخبار امری»، ارگان رسمی بهائیان، ایران، شماره ۱ ـ ۲، اردیبهشت ـ خرداد ۱۳۳۰

[۶۳]. دور بهائی نشریه لجنه ملی نشر آثار امری، ۱۳۲۲ هـ .ش صفحه ۸۴ به نقل از کتاب بهائیان ص ۷۴۲

[۶۴]. ریاض قدیمی گلزار تعالیم بهائی نسخه های WORD ـوPDF موجود در سایت جامع آثار بهائی ص۲۸۸ نقل از بدائع الآثار ص ١٥٣ ج١

[۶۵] . عبدالحمید اشراق خاوری گنجینه حدود واحکام مؤسّسهء ملّی مطبوعات امری نشر سوم – ١٢٨ بدیع ص۱۲۵

[۶۶]. پیام ملکوت ص ٢٣٢

[۶۷]. پیام ملکوت ص ٢٣١

[۶۸]. منظور از مقصود عالمیان در نظر بهائیان شخص بهاءالله است

[۶۹]. نظام حقوق زن در اسلام، ص ۱۲۱ – ۱۲۲

[۷۰]. سیده معصومه حسنی- ماه نامه – حورا – ۱۳۸۳ – شماره ۸ ، آبان و آذر

[۷۱]. حسینعلی نوری لوح شیخ محمّد تقی اصفهانی معروف به نجفی،مؤسّسهء معارف بهائی ، کانادا ۱۵۷ بدیع ،۲۰۰۱ میلادی صفحه ۲۳و۲۴

[۷۲]. «اقتدارات میرزا حسینعلی»، ص۲۳۷

[۷۳]. همان، ص۳۵

[۷۴]. «رحیق مختوم»،ج۱، ص۳۲۰

[۷۵]. «مکاتیب»، ج۲، ص۶۸

[۷۶]. همان، ص۷۶

[۷۷]. سید محمد باقر نجفی ـ بهائیان ـ نشر مشعر قم ۱۳۸۰ص۴۲۱تا۴۲۳ با اندکی تصرف و تلخیص

[۷۸]. عبدالبها طرفداران خود را ثابتین و طرفداران برادرش محمد علی افندی را ناقضین میخواند در مقابل محمد علی افندی طرفداران خود را موحدین و طرفداران برادر را مشرکین می نامید

[۷۹] . مجموعه الواح بهأالله،معروفترین جمله لوح مشهور احمد

[۸۰]. «مکاتیب»، ج۲، ص۱۷۷

[۸۱]. عبدالحسین آیتی کشف الحیل ـ جلد اول چاپ ششم تهران ۱۳۲۶هـ ش

[۸۲] . خطابات عبدالبهاء، مؤسسه ملی مطبوعات امری ، ج ۲

[۸۳]. ایقان ص ٤١٠بند١٦٥

tarikh