صلوات جاویدان بر فخر پیامبران
السلام علیک یا رسول الله…
بابی انت و امی و نفسی و اهلی و مالی و ولدی ،
انا اصلی علیک کما صلی الله علیک و صلی علیک ملائکته و انبیائه و رسله،
صلوه متتابعه وافره متواصله لاانقطاع لها و لا امدو لا اجل…اول النبیین میثاقاوآخرهم مبعثا…
صلی الله علیک و علی اهل بیتک الطیبین الطاهرین کما انتم اهله(فرازهائی از زیارت آنحضرت:زیارت از بعید)
سلام بر شما ای پیامبر خدا…به فدای شما باد جان من و والدین و خانواده و فرزندان و دارائیم.بر شما صلوات می فرستم چنانکه خداوند و ملا ئکه و رسولانش درود فرستادند.درود هائی پی در پی و متصل وفراوان بدون انقطاع و پایان .اولین پیامبر در اخذمیثاق و آخرین پیامبردر بعثت …صلوات خدا بر شما و اهل بیت پاک و مطهرتان آنگونه صلواتی که لایق آنید. سالگرد شهادت ختم المرسلین،سبط اکبروثامن الحجج علیهم السلام،به محضرملکوتی صاحب الزمان (عج)و همه ارادتمندان آستانشان ،تعزیت و تسلیت باد.
آمدی با تجلیّ توحید به زمین آوری شرافت را *ببری از میان این مردم غفلت و کفر و جاهلیت را*
وای من بعد قرن های مدید،غربت تو هنوز هم جاریست *قصه تلخ خواب این مردم منتظر در غروب بی یاریست …
******
بعد تو در میان اصحابت
چه میآید به روز سیره تو*
میروی و غریب تر از پیش
بین نامردمان عشیره تو…
******************
مقاله زیر را به این مناسبت تقدیم می نمائیم:
در یکی از سخنان جاودانه ی نهج البلاغه، در پىِ معرفى اجمالى و بیان ویژگىهاى عارفان راستین و عالمان روشنگر، علی علیه السلام، از جاهلان عالم نَما چنین یاد مىکند:
… وَ آخَرُ قَدْ تَسمّى عالِماً وَ لَیْسَ بِهِ. فَاقْتَبَسَ جَهائِلَ مِنْ جُهّالٍ وَ أضالیلَ مِنْ ضُلاّلٍ وَ نَصَبَ لِلنّاسِ أشْراکاً مِنْ حَبائِلِ نُمرُودٍ وَ قَوْلِ زُورٍ.
قَدْ حَمَلَ الْکِتابَ عَلى آرائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلى أهْوائِهِ. یُؤْمِنُ النّاسَ مِنَ الْعَظائِمِ وَ یُهَوِّنُ کَبیرَ الْجَرائِمِ. یَقُولُ: أقفُ عِنْدَ الشُّبُهاتِ. و فیها وَقََعَ؛ ویَقُولُ: أعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَیْنَهَا اضْطَجَعَ. فَالصُّورَةُ صُورَةُ إنْسانٍ وَالْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوانٍ. لایَعْرِفُ بابَ الْهُدى فَیَتَّبِعَهُ وَلابابَ الْعَمى فَیَصُدَّ عَنْهُ وَ ذالِکَ مَیِّتُ الْأحْیاءِ.
نهجالبلاغه نسخی صبحی صالح: 119 خطبهى 87
… و دیگرى کسى است که دانشمند نامیده مىشود، در حالى که چنان نیست. نادانىهایى را از نادانان و گم راهى هایى را از گم راهان فراگرفته و براى مردم [نادان] از ریسمانهاى فریب و سخنان دروغ، دامهایى را نهاده است. کتاب [خدا] را بر آرا و اندیشههاى خویش بار مىکند و حق را بر خواستههاى خود بازمىگرداند. مردم را از انجام گناهان بزرگ در امان مىشمارد و جرمهاى سخت و سنگین را آسان و سبک مىگیرد. ادعا مىکند که: در شبههها باز مىایستم. در حالى که در دل شبهه واقع شده است. و مىگوید: از بدعتها دورى مىگزینم. حال آن که در درون بدعتها آرمیده است. چهرهاش چهرهى انسان است و قلبش، قلب حیوان! نه درِ هدایت را مىشناسد تا از آن پیروى کند و نه درِ گم راهى را مىداند تا از آن دورى گزیند. و چنین کسى مردهاى است در میان زندگان!
راهبران فکرى جامعهى پس از پیامبر، چنین ویژگىهایى داشتهاند. دردمندانه مىگوئیم: بزرگترین مصیبتى که گریبان گیر مسلمانان شد آن بود که آنان از پیروى عترت پیامبر بازماندند. حضرت على در دنبالهى همان سخنان پیشین خطاب به همهى مسلمانان در همهى روزگاران چنین هشدار مىدهد:
فَأیْنَ تَذْهَبُونَ؟! وَ أنّى تُؤْفَکُونَ؟! وَالْأعْلامُ قائِمَةٌ. وَالْا یاتُ واضِحَةٌ وَالْمَنارُ مَنْصوبَةٌ.
فَأیْنَ یُتاهُ بِکُمْ وَ کَیْفَ تَعْمَهُونَ؟! وَ بَیْنَکُمْ عِتْرَةُ نَبِیِّکُمْ! و هُمْ أزِمَّةُ الْحَقِّ وَ أعْلامُ الدّینِ وَ ألْسِنَةُ الصِّدْقِ. فَأنْزِلُوهُمْ بِأحْسَنِ مَنازِلِ الْقُرآنِ وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهیمِ الْعِطاشِ.
پس، به کجا مىروید؟ و شما را به کجا باز مىگردانند؟ در حالى که پرچمهاى هدایت برپاست و آیات دلالت آشکار است و نشانههاى نور، برقرار!
شما را چنین سرگردان به کجا مىبرند؟ و چگونه است که در کورى گم راهى حیرت زدهاید؟ در حالى که خاندان پیامبرتان در میان شماست. و به راستى که هم ایشان زمام داران و پیشوایان حق و نشانههاى دین و زبانهاى راستى و صداقت اند. ایشان را در بهترین جایگاههاى قرآن جاى دهید و همچون شتران تشنه، به آبشخور دانش ایشان، وارد شوید.
پس از این مقدمه، اینک می گویم:
بزرگ و مهمترین مأموریت حضرت على، چه در دوران خانه نشینى و چه هنگام خلافت، پاسدارى از مرز دین و حفظ کیان و اصل اسلام بود. از این رو، در همان روزهاى نخستِ خانه نشینى، دست به اقدامى جاودانى و ماندگار زد. اولین و عظیمترین کار آن حضرت جمع آورى قرآن بود. منزلت و مرتبت على را در علم به قرآن و سنت پیامبر، سخن دیگری است که مجال دیگری می طلبد. در این گفتار، ادامهى سخنان آن حضرت را – که پیشتر آن را آوردیم – نقل مىکنیم تا دیدگاه آن جناب را در پیروى از پیامبر و عترت او به خوبى بدانیم:
أیُّهَا النّاسُ! خُذُوها عَنْ خاتَمِ النَّبِیّینَ: إنَّهُ یَمُوتُ مَنْ ماتَ مِنّا وَ لَیْسَ بِمَیِّتٍ و یَبْلى مَنْ بَلِىَ مِنّا وَ لَیْسَ بِبالٍ. فَلا تَقُولُوا بِما لاتَعْرِفُونَ فإنَّ أکْثَرَ الْحَقِّ فیما تُنْکِرُونَ. وَاعْذِرُوا مَنْ لا حُجَّةَ لَکُمْ عَلَیْهِ – وَ هُوَ أنَا –
هان اى مردم! این [سخن] را از خاتم پیامبران بشنوید [و برگیرید]: «همانا چنان است که کسى از ما [اهل بیت] مىمیرد در حالى که به راستى نمرده است و کسى از ما [به گمان شما] مىپوسد، در حالى که چنان نیست.» از این رو دربارهى چیزى که نمىشناسید، سخن مگوئید، زیرا بیشترین حق در آن چیزى است که شما منکر آن هستید و از کسى که حجت و دلیلى در برابر [نافرمانى از] او ندارید، پوزش بطلبید و آن کس من هستم.
أ لَمْ أعْمَلْ فیکُمْ بِالثِّقْلِ الْأکْبَرِ وَ أتْرُکُ فیکُمُ الثِّقْلَ الْأصْغَرِ؟! قَدْ رَکَزْتُ فیکُمْ رایَةَ الْإیمانِ وَ وَقَفْتُکُمْ عَلى حُدوُدِ الْحَلالِ وَالْحَرامِ وَ ألبَسْتُکُمُ الْعافِیَةَ مِنْ عَدْلى و فَرَشْتُکُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلى وَ فِعْلى وَ أرَیْتُکُمْ کَرائِمَ الْأخْلاقِ مِنْ نَفْسى.
فَلا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْىَ فیما لایُدْرِکُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ وَ لا یتغَلْغَلُ إلَیْهِ الْفِکْرُ.
نهجالبلاغه: 119، خطبهى 87
آیا در میان شما به ثقل اکبر [قرآن] عمل نکردم؟ و آیا ثقل اصغر [اهل بیت] را برایتان به یادگار نگذاشتم؟ به راستى که پرچم ایمان را در میان شما برافراشتم و شما را نسبت به حدود حلال و حرام آگاه ساختم و با عدل و دادگرىِ خود، لباس آسایش و عافیت را بر شما پوشاندم و با گفتار و کردار خود، نیکى را در میانتان گستردم. خوىهاى پسندیده و نفیس را از خویشتن بر شما نمایاندم. بنابراین رأى و اندیشهى خود را دربارهى آن چه که دیدگان، ژرفاى آن را درنمىیابد و خرد در آن رخنه نمىکند، بکار مگیرید.
در این سخنان روشنگر، حضرت على آشکارا مسلمانان را از پیروىِ جاهلان عالم نما بازمىدارد و به دنبالهروى از اهل بیت پیامبر فرا مىخواند و تأکید مىفرماید که با تکیه بر آراى جاهلانه و اندیشههاى ناراست، در امورى که نمىتوانند به ژرفاى آن برسند، غور و غوض نکنند.
از این گونه گفتارهاى گوهرسان، در سفارش به تبعیّت از اهل بیت رسول اکرم6 در بیانات حضرت على فراوان است و چنان که اشاره کردیم آن جناب به صراحت بیان مىفرماید که مردم به جاهلیت نخستین بازگشتهاند و براى هدایت و راهیابى دوباره، گریزى ندارند تا از آن جناب و پس از او، از عترت و خاندان پیامبر پیروى کنند. به سخنى دیگر، در همین باره، گوش دل مىسپاریم.
هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَ لَجَأُ أمْرِهِ و عَیْبَةُ عِلْمِهِ وَ مَوْئِلُ حُکْمِهِ وَ کُهُوفُ کُتُبِهِ و جِبالُ دینِهِ. بِهِمْ أقامَ انْحِناءَ ظَهْرِهِ وَ أذْهَبَ ارْتِعادَ فَرائِصِهِ.
و اهل بیت پیامبر جایگاه سر خدا و پناهگاه امر الهى و گنجوران دانش او و محل بازگشت فرمان خداوند و محل امن نگه دارى کتابهاى آسمانى و کوههاى استوار دین حضرت حق هستند. خداوند به وسیلهى آنان کژى و خمیدگىِ پشتِ دین را استوار و پابرجا فرمود و لرزش شانههاى آئین را برطرف کرد.
زَرَعُوالْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ. لایُقاسُ بِآل مُحَمَّدٍ مِنْ هِذهِ الْأُمَّةِ أحَدٌ وَ لایُسَوّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ أبَداً.
[اما منافقان در مخالفت با اهل بیت] دانه و بذر تبهکارى را کشتند و آن را با آب غرور و سرکشى سیراب ساختند و نابودى و هلاکت را درو نمودند [در حالى که مىدانستند] از این امت هیچ کس با آل محمد قابل مقایسه نیست و هرگز کسانى که نعمتهاى اهل بیت بر آنها جارى و سارى است، با ایشان برابر نمىباشند.
هُمْ أساسُ الدّینِ وَ عِمادُ الْیَقینِ. إلَیْهِمْ یَفىءُ الْغالى وَ بِهِمْ یُلْحَقُ التّالى وَ لَهُمْ خَصائِصُ حَقِّ الْوِلایَةِ وَ فیهِمُ الْوَصِیَّةُ وَالْوِراثَةُ.
نهجالبلاغه: 47، خطبهى دوم
خاندان پاک پیامبر اساس و پایهى دین و ستون یقین مىباشند. آن کس که تندروى کند و از ایشان پیش بیفتد به سوى ایشان بازمى گردد و آن کس که ایشان را وانهاده و پس مانده است به آنان مىپیوندد. و ویژگىهاى حق ولایت و سرپرستى، فقط از آن ایشان است و وصیّت و وراثت پیامبر، در میان آنان مىباشد.
چنانکه گفتیم سخنان گران بهائى از پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین و ائمه هدى: در این موضوع مهم و حیاتى نقل شده است که ما به همین مقدار بسنده مىکنیم. از همین روست که امامان شیعه به صراحت وبارها گفتهاند که دانش درست دین جز از طریق على و اهل بیت پیامبر، گسترش نیافته است و هر آن چه از حقایق دینى در دست امت مسلمان است، از وجود مبارک حضرت على سرچشمه دارد، هر چند که مسلمانان خود به این حقیقت آگاه نباشند. در این باره به چند روایت توجه کنید:
محمد بن مسلم مىگوید: از حضرت امام باقر شنیدم که مىفرمود:
لَیْسَ عِنْدَ أحَدٍ مِنَ النّاسِ حَقٌّ وَ لاصَوابٌ و لا أحَدٌ مِنَ النّاسِ یَقْضى بِقَضاءِ حَقٍّ، إلاّ ما خَرَجَ مِنّا أهْلَ الْبَیْتِ وَ إذا تَشَعَّبَتْ بِهِمُ الْأُمُورُ کانَ الْخَطَأُ مِنْهُمْ وَالصَّوابُ مِنْ عَلِىٍّ7
کافى 1: 399
نزد کسى از این مردم، قول حق و سخن سدید و صوابى نیست و نیز هیچ یک از ایشان قضاوت درستى نمىکند، مگر آن که [آن سخن حق و قضاوت درست] چیزى است که از جانب ما اهل بیت بیرون آمده است. و آن گاه که امور برآنها دیگرگون مىگردد، بى تردید خطا از خود ایشان است و صواب از على
زراره مىگوید: من در محضر امام باقر بودم. مردى از اهل کوفه از آن جناب دربارهى این سخن سؤال کرد که حضرت على فرموده است:
سَلُونى عَمّا شِئْتُمْ. فَلا تَسْئلُونى عَنْ شَىْءٍ إلاّ أنْبَأْتُکُمْ بِهِ.
از هر چه مىخواهید از من بپرسید. چیزى از من نخواهید پرسید جز آن که شما را به آن آگاه مىکنم.
امام باقر در پاسخ به پرسش مرد کوفى فرمود:
إنَّهُ لَیْسَ أحَدٌ عِنْدَهُ عِلْمُ شَىْءٍ إلاّ خَرَجَ مِنْ عِنْدِ أمیرِالْمُؤْمنین.
فَلْیَذْهَبِ النّاسُ حَیْثُ شاؤوا، فَوَاللَّهِ لَیْسَ الْأمْرُ إلاّ مِنْ هاهُنا.
وَ أشارَ بِیَدِهِ إلى بَیْتِهِ
کافى 1: 400
همانا کسى نیست که دانش چیزى نزد او باشد مگر آن که آن دانش از نزد امیرالمؤمنین خارج شده است. این مردم به هر راهى که مىخواهند بروند، سوگند به خدا امر [دین] جز از آن جا نیست. – و با دست مبارک به خانهاش اشاره فرمود –
این ادعاى امام، سخن حقى است که ریشه در آیات شریفهى قرآن و بیانات نورانى رسول اکرم دارد و به هیچ روى گزافه و بیهوده نیست. در گفتارى دیگر خطاب به دو نفر از افرادى که براى کسب علم این سو و آن سو مىرفتند و داعیهى دانش داشتند، چنین فرمود:
شَرِّقا و غَرِّبا! فَلاتَجِدانِ عِلْماً صَحیحاً إلاّ ما خَرَجَ مِنْ عِنْدِنا أهْلَ الْبَیْتِ.
کافى 1: 99
به شرق و غرب عالم بروید! به هیچ روى دانش درستى را نخواهید یافت مگر آن چه که از جانب ما اهل بیت خارج مىشود.
سخن را با این بیان نورانى و هشدار دهنده ادامه می دهیم:
بِنَا اهْتَدَیْتُمْ فِى الظَّلْماءِ وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ الْعَلْیاءِ وَ بِنا أفْجَرْتُمْ عَنِ السِّرارِ. وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ یَفْقَهِ الْواعِیَةُ و کَیْفَ یُراعِى النَّبْأةَ مَنْ أصَمَّتْهُ الصَّیْحَةُ؟ رُبِطَ جَنانٌ لَمْ یُفارِقْهُ الْخَفَقان.
نهجالبلاغه: 51، خطبهى چهارم
آن گاه که در تاریکىهاى گم راهى بسر مىبردید، به وسیلهى ما هدایت شدید و به بلنداى بزرگى برآمدید. و به وسیلهى ما از شدت ظلمت شبهاى تیرهى نادانى به سپیدهى زیباى دانایى درآمدید. کر باد گوشى که پندهاى هشداردهنده را درنمى یابد و کسى که بانگ بلند [آیات قرآن و سخنان پیامبر] او را ناشنوا و کر کرده است [و در او بىاثر است] چگونه آواى آرام [مرا] مىشنود؟ پایدار و برقرار باد دلى که تپش ترس از خدا از آن جدا نمىگردد.
آرى! این است نقش على در هدایت! این است جلوهى جاودانه سخن سدید پیامبر خدا که فرمود:
مَثَلُ أهْلِ بَیْتى کَمَثَلِ سَفینَةِ نُوحٍ؛ مَنْ رَکِبَها نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرِقَ
بحارالانوار 23: 104 باب هفتم
مَثَل اهل بیت من مانند مَثَل کشتى نوح است. هر کس در آن درآید نجات مىیابد و هر کس از آن سرپیچد، غرق مىشود.
و سرانجام این گفتار را با نقل این ماجرای عبرت آموز، به پایان می بریم:
عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: لَمَّا ضَرَبَ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع عَدَوْنَا نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِنَا أَنَا وَ الْحَارِثُ وَ سُوَیْدُ بْنُ غَفَلَةَ وَ جَمَاعَةٌ مَعَنَا فَقَعَدْنَا عَلَى الْبَابِ. فَسَمِعْنَا الْبُکَاءَ فَبَکَیْنَا. فَخَرَجَ إِلَیْنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ع فَقَالَ: یَقُولُ لَکُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: انْصَرِفُوا إِلَى مَنَازِلِکُمْ.
اصبغ بن نباته نقل می کند: هنگامی که ابن ملجم – که خداوند لعنتش کناد.- آن ضربت مرگبار را بر فرق نازنین علی علیه السلام فرود آورد، گروهی از یاران آن حضرت، من و حارث بن سوید و عده ای دیگر به در خانه علی رفتیم و آن جا نشستیم. از داخل خانه صدای گریه شنیدیم و ما هم گریستیم. با شنیدن صدای گریه ی ما، حسن بن علی از خانه خارج شد و فرمود: امیرالمؤمنین می فرماید: به خانه های خویش بروید.
فَانْصَرَفَ الْقَوْمُ غَیْرِی. فَاشْتَدَّ الْبُکَاءُ مِنْ مَنْزِلِهِ، فَبَکَیْتُ. وَ خَرَجَ الْحَسَنُ ع وَ قَالَ: أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ انْصَرِفُوا؟ فَقُلْتُ: لَا وَ اللَّهِ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص لَا یُتَابِعُنِی نَفْسِی وَ لَا یَحْمِلُنِی رِجْلِی أَنْصَرِفُ حَتَّى أَرَى أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع. قَالَ: فَبَکَیْتُ.
مردمی که آن جا بودند، همگی رفتند ولی من ماندم. صدای گریه این بار شدیدتر از خانه ی علی به گوش رسید. من هم صدا به گریه بلند کردم. حسن علیه السلام از خانه به در آمد و فرمود: مگر نگفتم به خانه هایتان بروید؟ من عرض کردم: ای پسر رسول خدا به خدا جانم از من پیروی نمی کند و پاهایم توان رفتن ندارند. باز نمی گردم تا مولایم را ببینم. این را گفتم و گریستم.
وَ دَخَلَ فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ فَقَالَ لِی: ادْخُلْ. فَدَخَلْتُ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَإِذَا هُوَ مُسْتَنِدٌ. مَعْصُوبُ الرَّأْسِ بِعِمَامَةٍ صَفْرَاءَ. قَدْ نَزِفَ وَ اصْفَرَّ وَجْهُهُ مَا أَدْرِی وَجْهُهُ أَصْفَرُ أَوِ الْعِمَامَةُ. فَأَکْبَبْتُ عَلَیْهِ فَقَبَّلْتُهُ وَ بَکَیْتُ. فَقَالَ لِی: لَا تَبْکِ یَا أَصْبَغُ. فَإِنَّهَا وَ اللَّهِ الْجَنَّةُ! فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی أَعْلَمُ وَ اللَّهِ أَنَّکَ تَصِیرُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ إِنَّمَا أَبْکِی لِفِقْدَانِی إِیَّاکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ. جُعِلْتُ فِدَاکَ حَدِّثْنِی بِحَدِیثٍ سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَإِنِّی أَرَاکَ لَا أَسْمَعُ مِنْکَ حَدِیثاً بَعْدَ یَوْمِی هَذَا أَبَداً.
حضرت مجتبی به درون خانه رفت و اندکی بعد بازگشت و فرمود: داخل شو. من هم داخل شدم و به حضور علی علیه السلام رسیدم. دیدم که آن عزیز بر پشتی تکیه کرده و عمامه ای زرد رنگ به سر پیچیده و آن قدر از او خون رفته که چهره اش زرد شده است به گونه ای که پیدا نبود که چهره ی آن حضرت زردتر است یا عمامه. چون این صحنه ی دردناک را دیدم، به سوی آن حضرت رفتم و او را بوسیدم و در همان حال گریستم. به من فرمود: ای اصبغ گریه نکن به خدا سوگند هم اینک بهشت را می بینم. عرض کردم: فدایت شوم، به خدا سوگند، من خوب می دانم که شما به بهشت می روی، گریه ی من از آن روست که شما را از دست می دهم. قربان شما بروم، اینک از شما درخواست می کنم تا حدیثی برایم بازگو کنید که از پیامبر خدا شنیده اید. چنان می دانم و می بینم که از این پس هرگز از شما حدیثی نخواهم شنید.
یا للعجب! در آن شرائط شگفت، اصبغ در پی آن است تا از علی علیه السلام حدیث بشنود. با خود نمی گوید: اینک با حال، چه جای حدیث شنیدن است؟ و شگفت تر آن که آن حضرت هم نمی فرماید: اصبغ اینک چه جای حدیث گفتن است. اسلام دین معرفت و آگاهی و دانایی است در هر حال و در هر شرائطی. از این رو امیر سخن، چنین می فرماید:
نَعَمْ یَا أَصْبَغُ. دَعَانِی رَسُولُ اللَّهِ ص یَوْماً فَقَالَ لِی: یَا عَلِیُّ انْطَلِقْ حَتَّى تَأْتِیَ مَسْجِدِی ثُمَّ تَصْعَدَ مِنْبَرِی ثُمَّ تَدْعُوَ النَّاسَ إِلَیْکَ فَتَحْمَدَ اللَّهَ تَعَالَى وَ تُثْنِیَ عَلَیْهِ وَ تُصَلِّیَ عَلَیَّ صَلَاةً کَثِیرَةً ثُمَّ تَقُولَ: أَیُّهَا النَّاسُ! إِنِّی رَسُولُ رَسُولِ اللَّهِ إِلَیْکُمْ وَ هُوَ یَقُولُ لَکُمْ:
إِنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ لَعْنَةَ مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِهِ الْمُرْسَلِینَ وَ لَعْنَتِی عَلَى مَنِ انْتَمَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ أَوِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ مَوَالِیهِ أَوْ ظَلَمَ أَجِیراً أَجْرَهُ.
آری ای اصبغ می گویم: روزی رسول خدا مرا طلبید و فرمود: علی جان هم اینک به مسجدی من می روی و بر فراز منبرم می شوی و سپس مردم را به سوی خود فرا می خوانی و حمد و سپاس و ستایش خدای را به جای می آوری و بر من فراوان درود می فرستی و سپس می گویی: هان ای مردم! من فرستاده ی رسول خدا به سوی شمایم و آن حضرت این پیام را برایتان فرستاده است:
لعنت خدا و فرشتگان مقرب و پیامبران مرسل و نیز لعنت من بر کسی که خویشتن را به کسی به جز پدرش نسبت دهد یا مدعی داشتن مولایی به جز مولای خویش باشد و یا در باره ی مزد اجیر، ستم کند.
فَأَتَیْتُ مَسْجِدَهُ ص وَ صَعِدْتُ مِنْبَرَهُ. فَلَمَّا رَأَتْنِی قُرَیْشٌ وَ مَنْ کَانَ فِی الْمَسْجِدِ أَقْبَلُوا نَحْوِی. فَحَمِدْتُ اللَّهَ وَ أَثْنَیْتُ عَلَیْهِ وَ صَلَّیْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص صَلَاةً کَثِیرَةً ثُمَّ قُلْتُ:
أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ رَسُولِ اللَّهِ إِلَیْکُمْ وَ هُوَ یَقُولُ لَکُمْ:
أَلَا إِنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ لَعْنَةَ مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِهِ الْمُرْسَلِینَ وَ لَعْنَتِی إِلَى مَنِ انْتَمَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ أَوِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ مَوَالِیهِ أَوْ ظَلَمَ أَجِیراً أَجْرَهُ.
من هم به مسجد آمدم و بر فراز منبر شدم. قریش چون مرا دیدند، همراه با دیگر مردمان، به سوی من آمدند. من هم چنان که فرمان یافته بودم، حمد خدای را به جای آوردم و او را ستودم و بر رسول خدا فراوان درود فرستادم و سپس گفتم:
هان ای مردم! من فرستاده ی رسول خدا به سوی شمایم و آن حضرت خطاب به شما می فرماید:
آگاه باشید! همانا لعنت خدا و فرشتگان مقرب و پیامبران مرسل و نیز لعنت من بر کسی که خویشتن را به کسی به جز پدرش نسبت دهد یا کسی که مدعی شود موالایی به جز مولای خود دارد و یا کسی که به اجیر در پراختن مزدش، ستم کند.
قَالَ فَلَمْ یَتَکَلَّمْ أَحَدٌ مِنَ الْقَوْمِ إِلَّا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَإِنَّهُ قَالَ: قَدْ أَبْلَغْتَ یَا أَبَا الْحَسَنِ وَ لَکِنَّکَ جِئْتَ بِکَلَامٍ غَیْرِ مُفَسَّرٍ. فَقُلْتُ: أُبْلِغُ ذَلِکَ رَسُولَ اللَّهِ. فَرَجَعْتُ إِلَى النَّبِیِّ ص فَأَخْبَرْتُهُ الْخَبَرَ. فَقَالَ: ارْجِعْ إِلَى مَسْجِدِی حَتَّى تَصْعَدَ مِنْبَرِی فَاحْمَدِ اللَّهَ وَ أَثْنِ عَلَیْهِ وَ صَلِّ عَلَیَّ ثُمَّ قُلْ:
أَیُّهَا النَّاسُ!مَا کُنَّا لِنَجِیئَکُمْ بِشَیْءٍ إِلَّا وَ عِنْدَنَا تَأْوِیلُهُ وَ تَفْسِیرُهُ.
أَلَا وَ إِنِّی أَنَا أَبُوکُمْ. أَلَا وَ إِنِّی أَنَا مَوْلَاکُمْ. أَلَا وَ إِنِّی أَنَا أَجِیرُکُمْ.
چون پیام پیامبر را رساندم، کسی از آن میان سخنی نگفت به جز عمر بن خطاب. برخاست و گفت: ای ابوالحسن، سخن پیامبر را رساندی، اما سخنی آوردی که پوشیده و در پرده است و نیاز به تفسیر و روشنگری دارد. من گفتم: این سخن تو را به پیامبر می رسانم. به سوی رسول خدا باز گشتم و آن حضرت را از آن چه که عمر گفته بود، آگاه کردم. به من فرمود: هم اینک به مسجد من می شوی و بر فراز منبر می روی و حمد خدای را به جای می آوری و او را ثنا می گویی و بر من درود می فرستی و سپس می گویی:
هان ای مردم! ما چیزی برای شما نمی آوریم، جز آن که تأویل و تفسیرش نزد ماست.
آگاه باشید، همانا من پدر شمایم. آگاه باشید، به راستی من مولای شمایم. آگاه باشید، بی تردید من اجیر شمایم.
آری، این سخن رسول خدا حکایت از آن می کند که:
آن حضرت هشدار می دهد که مبادا امت اسلام خود را جز به پیامبر و علی نسبت ندهند. چون آن حضرت فرموده است: أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ
و نیز نباید مولایی به جز علی بشناسند چون در غدیر خم شنیدند که پیامبر فرمود: من کنت مولاه فعلی مولا.
و نیز اجر نبوت را که همان مودت و دوستی اهل بیت است، تباه نکنند.