پرسش – شهید ثالث که بود و چرا بابیان ایشان را به قتل رساندند؟

0 594

پرسش

شهید ثالث که بود و چرا بابیان ایشان را به قتل رساندند؟

پاسخ نخست

آیت‌الله شیخ محمدتقی برغانی (معروف به شهید ثالث)، از جمله عالمانی است که نقش بسیاری در هدایت مردم و مبارزه با افکار انحرافی شیخیه و بابیه ایفاء نمود و سرانجام در این راه نیز به شهادت رسید.
حکایت از آن‌جا شروع می‌شود که شیخ احمد احسایی (پیشوای مسلک شیخیه)، به انتشار افکاری در تضاد با باورهای مذهب شیعه می‌پرداخت. اما به سبب روابط صمیمانه‌ای كه با دربار ایران و همچنین پادشاه عثمانی داشت، علماء در برخورد با افکار انحرافی او، روش احتیاط را در پیش می‌گرفتند.[1] شیخ احمد در اواخر عمرش به قزوین آمد و به ترویج آرای خود پرداخت.[2] در این میان، علّامه برغانی بهترین راه را در تشكیل جلسه‌ی مناظره با او دانست.
در این مناظره‌ی طولانی، مرحومِ شهید، اشكالات فراوانی بر عقاید احسائی وارد ساخته و بر پاسخ‌های سُست او، خط بطلان كشید؛ اما شیخ احسایی به نظرات غیرمستند و انحرافی خود پافشاری می‌كند. لذا این مجتهد شجاع، به کفر و ارتداد شیخیه فتوا می‌دهد و به دنبال آن، مجتهدان مشهور دیگری نظیر ملاجعفر استرآبادی، شریف العلماء سید ابراهیم، شیخ محمدحسین صاحب فصول، شیخ محمدحسن نجفی صاحب جواهر، ملاآقا دربندی و…، نیز حكم به تکفیر او دادند.[3] اما چندی بعد یکی از شاگردان مکتب شیخیه به نام علی‌محمد شیرازی، ادعای مهدویت خود را مطرح کرد و پیروانش به شورش و ریختن خون ایرانیان اقدام ورزیدند. در این میان، علّامه برغانی، با عزمی راسخ‌تر وارد میدان شده و فتوای تاریخی خود را مبنی بر كفر و ارتداد بابیان، صادر می‌نماید. وی در منابر و مجالس، به افشاگری در خصوص عناصر فاسد بابیه پرداخت و عقاید انحرافی آنان را با دلیل و برهان، باطل می‌كرد.[4] پیروان مسلک باب نیز که مقابله‌ی فکری شهید ثالث با جریان انحرافی بابیت را تاب نیاوردند، نقشه‌ی ترور او را کشیدند. اما هرچند مورخین بهائی درصدد انکار نقش بابیان در شهادت این عالم جلیل‌القدر هستند، ولی با توجه به قرائن موجود و اعترافات گاه و بی‌گاه آنان، بی‌تردید شهادت علّامه برغانی توسط بابیان و به رهبری قرة العین (جزء حروف حی باب) صورت گرفته است. از این‌رو حدود دو هفته پیش از شهادت این عالم وارسته، قرة العین دستور به خروج بابی‌ها از قزوین (به جز قاتلین شهید بزرگوار) داد؛ همچنان که محمدمصطفی بغدادی بهائی در نقل خاطره‌ی خود از این ماجرا گفته است:
«مرا امر کرد که به آنان بگویم جمیعاً از قزوین خارج شوند، چه که لابد از وقوع زلزله‌ی عظیمه است که قزوین از آن به حرکت آید و خون شما کلاً ریخته گردد… پس من برگشتم و آن امر سوم را عرضه داشتم و ایشان به من گفتند نزد آنجناب (قرة العین) برو و بگو که شیخ صالح کریمی و ملا ابراهیم محلّاتی چگونه است که با ما خارج نمی‌شوند! همین که به محضرش (قرة العین) رفتم و عرضه داشتم، به من فرمود نزدشان برگرد و بگو که شیخ صالح و فاضل ملا ابراهیم محلّاتی وقت‌شان به انتها رسید و زمانشان به سر آمد و شهادت در راه حق سبب حیات‌شان است ولکن وقت شهادت شما نشد و اگر خود را به شهادت بیندازید، آن موت و هلاک محسوب می‌گردد».[5] اما به راستی بابیان چه نقشه‌ای غیر از شهادت علّامه برغانی در سر داشتند که قرة العین دستور به خروج آنان پیش از وقوع جنایت را صادر نمود؟! از طرفی، چرا باقی ماندن قاتلین این شهید بزرگوار در قزوین را لازم و به شهادت تعبیر شده و بقای سایر بابیان را ممنوع و مهلک برشمرده است؟!
شاهد دیگر بر نقش قرةالعین در شهادت این عالم بزرگوار، انکار سرسختانه‌ی محمدمصطفی بغدادی در خصوص نقش بابیان در این واقعه است. اما به راستی چرا محمدمصطفی بغدادی که در آن روزگار کودکی دَه ساله بوده و حتی در قزوین هم حضور نداشت، با قاطعیت مدعی عدم مداخله‌ی ملاصالح و ملا ابراهیم در واقعه‌ی قتل گشته و می‌گوید: «دشمنان ظالم این تهمت را به شیخ صالح کریمی و ملا ابراهیم محلاتی نسبت دادند و ملا ابراهیم را شهید و ملاصالح را به طهران فرستادند، در صورتی که آن دو مظلوم در قتل آن مرد لعین (: شهید ثالث) دست نداشتند».[6] از طرفی اگر قرة العین در جنایت بی‌تقصیر بود، چرا پیامبرخوانده‌ی بهائی بلافاصله برای رهایی او از زندان تلاش نموده است؟![7]

پی‌نوشت:
[1]. مجله‌ی حوزه، شماره 56 و 57، صص 391 و 392.
[2]. میرزا محمد تنکابنی، قصص العلماء، بی‌جا: چاپ‌خانه حیدری، بی‌تا، ص 42.
[3]. همان، ص 40.
[4]. همان، صص 58ـ66.
[5]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهورالحق، نسخه‌ی الکترونیکی، ج 3، ص 324.
[6]. ابوالقاسم افنان، چهار رساله تاریخی درباره قره العین، آلمان: موسسه عصر جدید، 156 بدیع، ص 37.
[7]. هوشنگ گهریز، حروف حی، دهلی نو: مؤسسه‌ی چاپ و انتشارات مرآت،‌ 1993 م،‌ ص 109.

منبع:ادیان نت

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دوازده − یازده =