کتابشناسی Archives - وبسایت بهایی پژوهی https://bahairesearch.org/category/مقالات/کتابشناسی/ Mon, 19 Feb 2024 18:17:09 +0000 fa-IR hourly 1 معرفی فصلنامه بهائی شناسی – بخش دوم ( شماره 11 – 20) https://bahairesearch.org/%d9%85%d8%b9%d8%b1%d9%81%db%8c-%d9%81%d8%b5%d9%84%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c-%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%af%d9%88%d9%85-%d8%b4%d9%85/ https://bahairesearch.org/%d9%85%d8%b9%d8%b1%d9%81%db%8c-%d9%81%d8%b5%d9%84%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c-%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%af%d9%88%d9%85-%d8%b4%d9%85/#respond Thu, 18 Aug 2022 22:35:41 +0000 https://bahairesearch.org/?p=5998

معرفی فصلنامه بهائی شناسی این فصل نامه نتیجه درخشان بیش از ده سال پژوهش علمی و تاریخی و تخصصی در موسسه بهائی پژوهی در موضوع بهائیت است. موسسه علمی پژوهشی وپایگاه خبری بهائی پژوهی در راستای اهداف علمی ، از سال ها پیش با کمک محققان و پژوهشگران و اساتید دانشگاهی مبادرت به انجام تحقیقات […]

The post معرفی فصلنامه بهائی شناسی – بخش دوم ( شماره 11 – 20) appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>

معرفی فصلنامه بهائی شناسی

این فصل نامه نتیجه درخشان بیش از ده سال پژوهش علمی و تاریخی و تخصصی در موسسه بهائی پژوهی در موضوع بهائیت است.
موسسه علمی پژوهشی وپایگاه خبری بهائی پژوهی در راستای اهداف علمی ، از سال ها پیش با کمک محققان و پژوهشگران و اساتید دانشگاهی مبادرت به انجام تحقیقات تاریخی و علمی در موضوعات مرتبط با آئین بهائی نموده و در این راستا ،از پنج سال پیش تا کنون فصل نامه ای علمی تحقیقی به زبان فارسی تحت عنوان ” بهائی شناسی ” رابه علاقمندان تحقیق در مورد بهائیت ونیز افراد معتقد به آئین بهائی در ۲۱ شماره عرضه نموده است .
در هر شماره ازفصل نامه با یکی از افراد و روشنفکران غیر ایرانی و یا غیر مسلمانی که مدتها و سالیانی جذّب بهائیت شده بودند ولی بعدا با روشن شدن زوایای انحرافی و تاریخ پنهان بهائیت از آن جدا شده و تبری جسته اند ، به همراه درج عکس آنها در روی جلد فصل نامه ، معرفی گردیده اند .
همچنین در هر شماره با یکی از اساتید و مورخین و نویسندگان مشهور در خصوص تحقیقات و مطالعات و تجربیاتشان از آئین بهائی مصاحبه بعمل آمده است .
در بخش دیگر فصل نامه ، نقد و بررسی کتب رهبران بهائی انجام می شود . اخبار و تحلیلهای متعدد و جدید در ارتباط با بهائیت همچنین تحلیل پیامهای جدید بیت العدل از جمله مطالب این فصلنامه ها می باشد . در ابتدای هر فصلنامه ، مقاله ای بمناسبت یکی از ایام و مناسبت های اسلامی آن فصل نگاشته می شود .
ارائه این فصل نامه ها با شرکت در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران مورد استقبال فراون بازدید کنندگان ازجمله بعضی بهائیان آزاد اندیش قرار گرفته است .بهائیان آزاد اندیش در طی این سالها فرصت داشتند که در مورد مطالب این فصل نامه ها سخن گفته و نقد بنویسند که نقد آنها در فصل نامه منتشر وپاسخ هم داده شده است . این فضای نقد و بررسی همچنان مفتوح است .
علاوه بر فصل نامه فارسی زبان ، تاکنون دو شماره ویژه هم به زبان انگلیسی تهیه شده و همچنین در انتهای هر فصلنامه ، چکیده مقالات فارسی به انگلیسی و عربی ترجمه می گردد .
به منظور اطلاع از مطالب و مندرجات این فصل نامه ها ، فهرست مطالب آنها در دوبخش از شماره 1 تا 10 و از شماره 10 تا 20 به شرح زیر تقدیم علاقمندان می گردد . چنانچه کسی را می شناسید که تحت تبلیغ تهاجمی بهائیت در فضای مجازی یا حقیقی قرار گرفته می توانید این نشریه را معرفی نمائید تا تلاش تبلیغی آنها در جذب افراد غیر آشنا به ماهیت بهائیت ، ناکام بماند.
برای تهیه نسخه کاغذی با دفتر موسسه تماس بگیرید:
021-22898425
برای تهیه نسخه دیجیتالی از لینک زیر اقدام فرمایید:
yun.ir/l3x47a
آدرس اینترنتی فصلنامه :
www.bahaimag.com

 

فهرست فصلنامه بهائی شناسی شماره 11 به شرح زیر است:
جاودانه پيامبر، جاودانه آیين
روی خط خبر
شعارِ وحدت
بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفكران بهائی (قسمت هشتم: دیل هازبند)
باب در محکمه (گزیده) (محاکمۀ باب: شیعه راستین به مقابله با مدعی بدلی می‌پردازد)
خاتمیت جاوید پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه ‌وآله قسمت اول
طاهره و باور بابى و بهائى
بررسی روش‌شناسانۀ کتاب ایقان

فهرست فصلنامه بهائی شناسی شماره 12 به شرح زیر است:
بانوی بیکرانگی
روی خط خبر
امیر آزاده
میرزا تقی‌خان امیرکبیر در نگاه بابیان و بهائیان
رویکرد میرزاتقی‌خان فراهانی در قبال شورش‌های بابی‌
بررسی دیدگاه‌های باب و عملکرد بابیان از منظر عدالت و حقوق انسانی
باب و چالش ادعاهای مختلف
علی نخجوانی که بود؟(به نقل از سایت بهائیان ارتدکس)
اعتبارسنجی پیش‌گویی‌های عبدالبهاء
خاتمیت جاوید پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم-بخش دوم

فهرست فصلنامه بهائی شناسی شماره 13 به شرح زیر است:
سخن سردبیر
روي خــــــط خبـــــــــر
احیای کتاب اقدامات خرید سجن اکبر
بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفكران بهائی-قسمت نهم- استیو مارشال
نمی‌توانیم نَفَس بکشیم! (یادداشت دریافت شده درباره مقالات روشنفکران و منتقدان بهائی)
چالش رهبری در جامعۀ بهائی، پس از مرگ شوقی‌افندی
برنامه‌ریزی بهائیان برای تبلیغ کودکان و نوجوانان
تبلیغ تهاجمى بهائیان (تبهیه)
نادیدنی را دیدنی کردن-(بررسی چند کتاب در معرفی آیین بهائی)؛دنیس مک اوئن- (استاد پیشین دانشگاه نیوکاسل، انگلستان)
خودمحوری‌‌های عبدالبهاء در اجرای وصیت بهاءالله

فهرست فصلنامه بهائی شناسی شماره 14 به شرح زیر است:
چونان ياران آفتاب!
روی خط خبر
بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفكران بهائی-قسمت دهم-هرمان زیمر
ترجمه مقاله‌ای قدیمی- از بابیت تا بهائیت (مشکلات نظامی‌گری، زهدگرایی و همسان‌سازی در ساخت و تولید یک آیین) دنیس‌ مک‌اوئن
روش تعامل با مخالفان فکری در سیرۀ نبوی . بازخوانی رواداریهای پیامبر با مسیحیان نجران در تعاملات فکری در ماجرای مباهله
نگاهی به کتاب شهروند جهانی-تحلیلی از تاریخچه و مطالعات بهائی غرب در مطالعات خانم مارگیت واربرگ
مفهوم دین و چالش برساخت هویت
عبدالبهاء، واضع تعالیم جدید
پژوهشی دربارۀ تاریخ‌نگاری آیین‌های بابی و بهائی-قسمت اول: اهمیت و نحوۀ تاریخ نگاری
عدم امانت اشراق خاوری در نقل قول

فهرست فصلنامه بهائی شناسی شماره 15 به شرح زیر است:
محمد(ص)حبيب خدا و پيامبر رحمت
يک بام و دو هواي مدعيان حقوق بشر
در ضرورت هوشمندي
فــــــراتر از خبـــــــــر
دلایل پدید آمدن بابیان و بهائیان ؛ فضای جامعه در زمان شروع آیین بابیت (مصاحبه با حجةالاسلام
مهدی انصاری قمی)
بهائیان از دیدگاه منتقدان مسیحی قسمت اول هرمان رومر- مترجم حمید فرناق
برداشت‌هایی از تحقیقات جامعه‌شناس دانمارکی خانم مارگیت واربرگ درباره بهائیت ؛ بهائیت از فرقه ای مطرود در ایران تا تشکیلاتی جهانی
دین و چالش برساخت هویت قسمت دوم- نسبت سنجی «ارزش» و «دین» در فرانظریه
“پژوهشی دربارۀ تاریخ‌نگاری بابیت و بهائیت قسمت دوم-تاریخ به روایت نبیل یا به نام نبیل زرندی؟
خودمحوری‌های عبدالبهاء در اجرای احکام

فهرست فصلنامه بهائی شناسی شماره 16 به شرح زیر است:
بانوي اخلاص
صداي پاي عدالت
روي خـــــــط خبـــــــــر
خاتمیت و قائمیت (مصاحبه با حجةالاسلام و المسلمین حاج شیخ علیاکبر مهدی پور)
نگاهی به تحقیقات خانم واربرگ در کتاب شهروند جهانی با رویکرد تحلیلی -مقــــدس ســـــــازی راهکاری برای هویت بخشی مستقل جامعۀ بهائی
عصیان در برابر بیت‌العدل (نگاهی به کتاب نشیب و فراز در مورد زندگی یدالله ثابت راسخ و چرایی بازگشت او از بهائیت)
«رساله مدنیه» عبدالبهاء در ترازوی نقد
میرزا حسین نوری طبرسی و آیین‌های بابی و بهائی
نگاهی به واقعه بدشت
مسأله ازدواج با محارم و آیین بهائی

فهرست فصلنامه بهائی شناسی شماره 17 به شرح زیر است:
آرزوي انسان‌ها: آرامش، امنيت و سرفرازي
روي خـــــــط خبـــــــــر
نگاهی به روند توسعه بهائیت با محوریت اروپای غربی، به‌ویژه دانمارک در کتاب شهروندان جهانی، تألیف مارگیت واربرگ
باب: طلیعۀ آیین بهائی؛ بررسی دیدگاه‌های امید قائم‌مقامی در مستند The Gate (
بهائیت: تردیدهایی دربارۀ نقش آن به‌عنوان یک آئین جهانی (گزیده) دنیس مک اوئن (مترجم حمید فرناق)
بهائیت از دیدگاه منتقدان مسیحی: قسمت دوم: ویلیام مک الوی میلر
نقد و بازخوانی کتاب الواح وصایا
پیامبر ایرانی و نگارش آثار به زبان عربی

فهرست فصلنامه بهائی شناسی شماره 18 به شرح زیر است:
آموزگار عبودیت و آزادگى
روي خـــــــط خبـــــــــر
بهائیت در قطر(ناصر نظری)
بهائیت یک آیین و تشکیلات سیاسی است (گفت‌وگو با آقای شاهین زینعلی)
میرزای شیرازی و آیین‌های بابی و بهائی
میرزا صالح اقتصاد؛ دلایل بازگشت از بهائیت
“بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران، قسمت یازدهم؛ دکتر ابراهیم جرج خیرالله
بازخوانی ادله میلاد امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در منابع شیعه
مفهوم دین و چالش برساخت هویت
بنیادگرایی بهائی و مطالعه آکادمیک جنبش بابی نویسنده: دنیس مک‌اوئن

فهرست فصلنامه بهائی شناسی شماره 19 به شرح زیر است:
پیامبر ما
سرمشق عالمیان یا افسانه هاي هزارویک شب
حضور بهائیت در اجلاس پارلمان ادیان جهان
تاریخ ادیان زنده جهان
از آمارسازي تا براندازي؛ شاپور راسخ، یک عمر در خدمت تشکیلات
پیوند وهابیت و بهائیت در نگاه شمس الدین الجزائرى
مروري بر رسالۀ تیر شهاب بر رد باب خسران مآب
مفاوضات در ترازوي نقد
مجاري متعارف تأمین منابع مالی
بهائیت از دیدگاه منتقدان مسیحی:
گراهام ویلسون تشکیلات بهائی و منتقدان: قسمت سوم
جایگاه ادوارد براون در مطالعات بابی و بهائی
بررسی تحریف در کتب بهائیت

فهرست فصلنامه بهائی شناسی شماره 20 به شرح زیر است:
قرن مهدوی
روی خط خبر
گلبانگ سربلندی
عناد بی بی سی در تدارک کارشناس
تبلیغ تهاجمی در پیام سی ام دسامبر بیت العدل
برنامه 9 ساله و ایران
نه بزرگ تونس به تشکیلات بهائی
نگاهی به فیلم روزنه ها
مهر سکوت بر دهان منصور فرهنگ
برگی از تاریخ :
آیت الله شیخ احمد شاهرودی نماد تعامل عالمانه با بهائیان
روایت شیخیان از تبلیغ حاج محمد کریم خان کرمانی از سوی باب
تشکیلات بهائی و منتقدان :
ادوارد براون و نقد تاریخ نگاری بهائیان
نقدی از ازلیان بر مقدمه کتاب نقطه الکاف
فعالیتهای مخفیانه عبدالبها ، علیه منتقدانش
پژوهش :
سابقه تقیه در بهائیت از زبان کامران اقبالی بهائی
مفاوضات در ترازوی نقد ( قسمت دوم ) : تفسیر عبدالبها از مکاشفات یوحنا
تحلیلی از پروژه بورس تحصیلی و مطالعات بهائی

برای مشاهده متن انگلیسی این مقاله به لینک زیر مراجعه شود:

https://en.bahairesearch.org/an-introduction-of-bahai-shenasi-magazine-no-11-21/

The post معرفی فصلنامه بهائی شناسی – بخش دوم ( شماره 11 – 20) appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
https://bahairesearch.org/%d9%85%d8%b9%d8%b1%d9%81%db%8c-%d9%81%d8%b5%d9%84%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c-%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%af%d9%88%d9%85-%d8%b4%d9%85/feed/ 0
معرفی فصلنامه بهائی شناسی – بخش اول ( شماره 1 – 10) https://bahairesearch.org/%d9%85%d8%b9%d8%b1%d9%81%db%8c-%d9%81%d8%b5%d9%84%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c-%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%a7%d9%88%d9%84-%d8%b4%d9%85%d8%a7/ https://bahairesearch.org/%d9%85%d8%b9%d8%b1%d9%81%db%8c-%d9%81%d8%b5%d9%84%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c-%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%a7%d9%88%d9%84-%d8%b4%d9%85%d8%a7/#respond Sat, 13 Aug 2022 21:39:00 +0000 https://bahairesearch.org/?p=5990

معرفی فصلنامه بهائی شناسی این فصل نامه نتیجه درخشان بیش از ده سال پژوهش علمی و تاریخی و تخصصی در موسسه بهائی پژوهی در موضوع بهائیت است. موسسه علمی پژوهشی وپایگاه خبری بهائی پژوهی در راستای اهداف علمی ، از سال ها پیش با کمک محققان و پژوهشگران و اساتید دانشگاهی مبادرت به انجام تحقیقات […]

The post معرفی فصلنامه بهائی شناسی – بخش اول ( شماره 1 – 10) appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>

معرفی فصلنامه بهائی شناسی

این فصل نامه نتیجه درخشان بیش از ده سال پژوهش علمی و تاریخی و تخصصی در موسسه بهائی پژوهی در موضوع بهائیت است.
موسسه علمی پژوهشی وپایگاه خبری بهائی پژوهی در راستای اهداف علمی ، از سال ها پیش با کمک محققان و پژوهشگران و اساتید دانشگاهی مبادرت به انجام تحقیقات تاریخی و علمی در موضوعات مرتبط با آئین بهائی نموده و در این راستا ،از پنج سال پیش تا کنون فصل نامه ای علمی تحقیقی به زبان فارسی تحت عنوان ” بهائی شناسی ” رابه علاقمندان تحقیق در مورد بهائیت ونیز افراد معتقد به آئین بهائی در ۲۱ شماره عرضه نموده است .
در هر شماره ازفصل نامه با یکی از افراد و روشنفکران غیر ایرانی و یا غیر مسلمانی که مدتها و سالیانی جذّب بهائیت شده بودند ولی بعدا با روشن شدن زوایای انحرافی و تاریخ پنهان بهائیت از آن جدا شده و تبری جسته اند ، به همراه درج عکس آنها در روی جلد فصل نامه ، معرفی گردیده اند .
همچنین در هر شماره با یکی از اساتید و مورخین و نویسندگان مشهور در خصوص تحقیقات و مطالعات و تجربیاتشان از آئین بهائی مصاحبه بعمل آمده است .
در بخش دیگر فصل نامه ، نقد و بررسی کتب رهبران بهائی انجام می شود . اخبار و تحلیلهای متعدد و جدید در ارتباط با بهائیت همچنین تحلیل پیامهای جدید بیت العدل از جمله مطالب این فصلنامه ها می باشد . در ابتدای هر فصلنامه ، مقاله ای بمناسبت یکی از ایام و مناسبت های اسلامی آن فصل نگاشته می شود .
ارائه این فصل نامه ها با شرکت در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران مورد استقبال فراون بازدید کنندگان ازجمله بعضی بهائیان آزاد اندیش قرار گرفته است .بهائیان آزاد اندیش در طی این سالها فرصت داشتند که در مورد مطالب این فصل نامه ها سخن گفته و نقد بنویسند که نقد آنها در فصل نامه منتشر وپاسخ هم داده شده است . این فضای نقد و بررسی همچنان مفتوح است .
علاوه بر فصل نامه فارسی زبان ، تاکنون دو شماره ویژه هم به زبان انگلیسی تهیه شده و همچنین در انتهای هر فصلنامه ، چکیده مقالات فارسی به انگلیسی و عربی ترجمه می گردد .
به منظور اطلاع از مطالب و مندرجات این فصل نامه ها ، فهرست مطالب آنها در دوبخش از شماره 1 تا 10 و از شماره 10 تا 20 به شرح زیر تقدیم علاقمندان می گردد . چنانچه کسی را می شناسید که تحت تبلیغ تهاجمی بهائیت در فضای مجازی یا حقیقی قرار گرفته می توانید این نشریه را معرفی نمائید تا تلاش تبلیغی آنها در جذب افراد غیر آشنا به ماهیت بهائیت ، ناکام بماند.
برای تهیه نسخه کاغذی با دفتر موسسه تماس بگیرید:
021-22898425
برای تهیه نسخه دیجیتالی از لینک زیر اقدام فرمایید:
yun.ir/l3x47a
آدرس اینترنتی فصلنامه :
www.bahaimag.com

 

فهرست فصلنامه بهائی شناسی شماره 1 به شرح زیر است:
حضرت هشتمین
چرا بهائی شناسی؟
بیان رضوی از حکومت مهدوی
مصاحبه با احمد پور مرور به بهانه ترجمه کتاب دوم فیچیکیا در نقد بهائیت
نگاه ناصر الدین شاه قاجار به دعوت سید علی محمد باب
تحلیل پیام رضوان 2016
نگاهی به پیام دوم و پنجم فوریه بیت العدل خطاب به محافل ملی برخی کشورهای جهان
جمعیت بهائی از ادعا تا واقعیت
روش های برداشت از آیات و روایات در کتاب ایقان -پیامبران درس ناخوانده

فهرست فصلنامه بهائی شناسی شماره 2و 3 به شرح زیر است:
فاطمه، مدافع حریم ولایت علوی
سخن مدیر مسؤول
مهدی نامه
گفتگو با دکتر رسول جعفریان در مورد تاریخ بهائیت
انعکاس -پاسخ به نقد تورج امینی نسبت به دیدگاه های بهائی شناسی درباره ی « فرانچسکو فیچیکیا»
روی خط خبر
اسنادی درباره­ی جایگاه صبح ازل در نگاه باب
سونامی سانسور در آئین بهائی
گوشه ای از رنج نامه‌ی احمدیزدانی ، مبلغ مشهور بهائی
بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفكران بهائی (ویلیام گارلینگتن)
بررسی تضادهای درونی میان گفتارها و رفتارهای سید باب در مسأله‌ی امام زمان علیه السلام
پاسخ به شبهات بهائی (چالش‌های معنای نوین قیامت در آیین بهائی)
نقد و بررسی لزوم تجدید بعثت پیامبران بر اساس مقتضیات زمان
وحدت عالم انسانی یا وحدت بهائی؟
بررسی تطبیقی عقیده مسلمانان و بهائیان در مورد امام غائب

فهرست فصلنامه بهائی شناسی شماره 4 به شرح زیر است:
طلیعه
فعالیت‌های توسعه اجتماعی-اقتصادی بهائیان پوششی برای تبلیغات دینی بهائیان
چالش های شناسایی بهائیت به عنوان یک دین الهی در دوران جدید
پاسخی به نوشته تورج امینی درباره مقاله کتاب ایقان
سازمان اداری بابیان در زمان اقامت میرزا یحیی صبح ازل در بغداد
بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی (خوان کول)
روی خط خبر
بررسی دلایل حقانیت آیین باب و بهاءالله
بررسی تعلیم تساوی حقوق زن و مرد
چالش رهبری در جامعه بهائی پس از مرگ عبدالبهاء
باورهای بنیادین، نگاهی نو به مبانی اعتقادی
علم علوی و دانش مهدوی (تحلیلی از عظمت علمی امیرالمومنین امام علی بن ابی طالب و تجلی آن در دوران ظهور امام عصر علیهم السلام)

فهرست فصلنامه بهائی شناسی شماره 5 به شرح زیر است:
طلیعه
بهارانه‌ها
یوسف کنعانی و یوسف فاطمی
امامت تداوم رهبرى الهى
روی خط اخبار
چالش‌های بهائی پژوهی در روزگار حاضر
بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی قسمت سوم (کارن باکت)
خدمت زنان در مؤسسات بهائی
سؤالات بی‌پاسخ (متن كامل نامه‌ي جناب آقای ايقان شهيدي از بهائيان ايران به بيت‌العدل)
بررسی تطبیقی جایگاه معجزه درادیان آسمانی و بهائیت
بهائیت و مسئله انکار وجود طبقه روحانی
تحلیل روایت‌های کشتار بهائیان از ازلیان در ابتدای دعوت بهاءالله

فهرست فصلنامه بهائی شناسی شماره 6 به شرح زیر است:
دولت مهدی
روی خط خبر
شرکت در سی‌و یکمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب
گزارش نمایشگاه ارومیه
خبری از بهائیان آمریکا
مشکلات منتقدان در بازنگری قرائت رسمی تاریخ بهائی
دلایل بازگشت از بهائیت
بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی- بخش چهارم (سن مک گلن)
وصایت در میان پیامبران و پیشوایان بهائی
انشعابات و اختلافات در بهائیت

فهرست فصلنامه بهائی شناسی شماره 7 و 8 به شرح زیر است:
سرمقاله
تداوم هدایت
روی خط خبر
نسبت آموزه‌های میرزاحسینعلی بهاءالله با تعالیم سیّدعلی‌محمّد باب
بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی، بخش پنجم (دنیس مارتین مک اوئن)
شرح مختصری از زندگی عبدالحسین آیتی (آواره)
محمد پیامبر صلح، در میانه‌ی جدال دو امپراتوری
سؤالات بی پاسخ (متن کامل دو نامه از جناب آقای حسن ممتاز سروستانی به یاران ایران و بیت العدل)
نقد و بررسی ادعا و دلایل میسون ریمی
شورش بابیان در زنجان-دکتر جان والبریج

فهرست فصلنامه بهائی شناسی شماره 9 به شرح زیر است:
سرمقاله
گفت وگوی مهدوی
روی خط خبر
مصاحبه با آقای دکتر عبدالرحیم گواهی
بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی بخش ششم (اریک استتسون)
شرح مختصری از زندگی حسن نیکو
معرفی کتاب تفسیر سورۂ یوسف
رمز گشایی از مرگ نابهنگام شوقی افندی
عدم دخالت در سیاست، از ادعا تا واقعیت
مهریه در آیین بهائی و تساوی حقوق زنان و مردان
علل واسپاری ادامه تشریع به بیت العدل و اشکالات آن

فهرست فصلنامه بهائی شناسی شماره 10 به شرح زیر است:
آفتاب در هفت روایت
روی خط خبر
بهائیت از نگاه محیط طباطبایی
بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی، قسمت هفتم (فردریک گلیشر)
سیر دعوت بابیان در کربلا
دیدگاه بابیان درباره مفهوم جهاد و پیکار (دنیس مک اوئن)
نقدی بر توجیه دو ظهور و دو شریعت متفاوت به فاصله‌ای کوتاه
معاد از منظر آیین بهائی
عبدالبهاء و نظریه علمی آینه‌ها

برای مشاهده متن انگلیسی این مقاله به لینک زیر مراجعه شود:

https://en.bahairesearch.org/an-introduction-of-bahai-shenasi-magazine-no-1-10/

The post معرفی فصلنامه بهائی شناسی – بخش اول ( شماره 1 – 10) appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
https://bahairesearch.org/%d9%85%d8%b9%d8%b1%d9%81%db%8c-%d9%81%d8%b5%d9%84%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c-%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%a7%d9%88%d9%84-%d8%b4%d9%85%d8%a7/feed/ 0
«رساله مدنیه» عبدالبهاء در ترازوی نقد https://bahairesearch.org/%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d9%85%d8%af%d9%86%db%8c%d9%87-%d8%b9%d8%a8%d8%af%d8%a7%d9%84%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a1-%d8%af%d8%b1-%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d8%b2%d9%88%db%8c-%d9%86%d9%82%d8%af/ https://bahairesearch.org/%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d9%85%d8%af%d9%86%db%8c%d9%87-%d8%b9%d8%a8%d8%af%d8%a7%d9%84%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a1-%d8%af%d8%b1-%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d8%b2%d9%88%db%8c-%d9%86%d9%82%d8%af/#respond Tue, 01 Jun 2021 14:28:46 +0000 http://bahairesearch.org/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87/%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d9%85%d8%af%d9%86%db%8c%d9%87-%d8%b9%d8%a8%d8%af%d8%a7%d9%84%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a1-%d8%af%d8%b1-%d8%aa%d8%b1%d8%a

مقدمه عبدالبهاء به‌عنوان مبین آثار پدرش بهاءالله از جایگاه ویژه‌ای در میان بهائیان برخوردار است به‌گونه‌ای که قرار است در سال ۲۰۲۱ به مناسبت صدمین سالمرگ او، بهائیان مراسم مختلفی را در سراسر جهان در بزرگداشت او برگزار کنند. تحلیل و نقد آثار مختلف و مکتوب او می‌تواند به بازشناساندن او به جامعه بهائیان و […]

The post «رساله مدنیه» عبدالبهاء در ترازوی نقد appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>

مقدمه

عبدالبهاء به‌عنوان مبین آثار پدرش بهاءالله از جایگاه ویژه‌ای در میان بهائیان برخوردار است به‌گونه‌ای که قرار است در سال ۲۰۲۱ به مناسبت صدمین سالمرگ او، بهائیان مراسم مختلفی را در سراسر جهان در بزرگداشت او برگزار کنند. تحلیل و نقد آثار مختلف و مکتوب او می‌تواند به بازشناساندن او به جامعه بهائیان و همچنین شناخت افکار وی در میان بهائی‌پژوهان کمک شایانی کند.

یکی از آثار مهم عباس‌افندی (عبدالبهاء) که در دوران حیات پدرش نگاشته، رساله مدنیه است. عبدالبهاء چنان‌که در ادامه به‌تفصیل بیان خواهد شد، در این کتاب کوشیده است تا به‌عنوان روشن‌فکری دین‌مدار و خیرخواه ایرانیان، مدلی جدید از حکمرانی و نظم اجتماعی ارائه کند. چند تن از نویسندگان و مبلغان بهائی در سال‌های اخیر با تکیه بر برخی مطالب این رساله کوشیده‌اند تا مسائل این کتاب را منطبق بر نیازهای امروز بشریت معرفی کنند و راهکارهای ارائه‌شده در آن را به‌عنوان شیوه‌‌های لازم‌الاجرا و مدرن و منطبق با نیازهای بشر در زندگی امروز معرفی کنند. لذا بیشتر مقالات دربارۀ این کتاب را نویسندگان بهائی و در تمجید و تعریف از مطالب آن نوشته‌اند و البته از باورمندان به آیین بهائی نیز توقعی جز این نمی‌توان داشت. از آن جمله می‌توان به مقاله «نادر سعیدی» با عنوان «مطالعه و بررسی رساله مدنیه عبدالبهاء» در سایت نگاه، منتشرشده در سال ۱۳۸۵ و مقاله دیگری نوشته «بهروز ثابت» با عنوان «رساله‌ مدنیه: طرحی برای اصلاح و آبادانی ایران» در سال ۸۸ و در همان وب‌سایت اشاره کرد.

نادر سعیدی کتاب رساله مدنیه را «از یک طرف جلوه‌اى از دیدگاه ‌‌آیین بهائى شمرده» و «از سوى دیگر یک مبحث اجتماعى و سیاسى طبقه روشن‌فکر ایرانى درنظر گرفته است». به باور او «آنچه که این اثر را منحصربه‌فرد و ممتاز می‌سازد دقیقاً همین تقارن این دو جریان است». (۱۳۸۵).

ثابت نیز معتقد است که بهاءالله از نگارش این اثر راضی و خشنود بوده و مراتب شعف و رضایت خود را از انشاء آن ابراز می‌دارد (۱۳۸۸).

به‌نظر می‌رسد صرف‌نظر از نگاه مؤمنانه و ترویجی به این رساله، لازم است میزان اجرایی بودن و واقعی بودن تعالیم عبدالبهاء در این کتاب و همچنین کارایی آن باتوجه‌به نیازهای امروز بشر اعتبارسنجی شود و میزان انطباق آن با دیگر عقاید عبدالبهاء به‌عنوان یک بهائی و مبین آثار بهاءالله، مورد واکاوی بیشتر قرار گیرد.

تاریخچه نگارش

تاریخ نگارش این اثر سال ۱۲۹۲قمری یا ۱۸۷۵ میلادی است. یعنی نگارش این کتاب، بعد از نوشته شدن کتاب اقدس توسط بهاءالله بوده و بعد از نگارش آن، حدود هفده سال تا زمان مرگ بهاءالله فاصله‌ زمانی بوده است. این کتاب، نه سال بعد از نگارش و در سال ۱۲۹۹ ق با عنوان «اسرار الغیبیه لاسباب المدنیه» در هندوستان منتشر شده است. نام این کتاب بدین شکل، نامی اشتباه از منظر قواعد ادبیات عرب است، چراکه در زبان عربی، لازم است صفت و موصوف از حیث معرفه یا نکره بودن از یکدیگر تبعیت کنند. در این نام، دو واژه «اسرار» و «اسباب» به‌صورت نکره و بدون «ال» و صفت‌های آن دو به‌صورت معرفه آمده که اشتباه است.

دانستن این نکته نیز لازم است که به جهت استقرار محمدعلی‌افندی، فرزند دیگر بهاءالله در بمبئی در همان اوان و انتشار آثار بهاءالله توسط او در هندوستان، به‌نظر می‌رسد که این کتاب را نیز این برادر ناتنی عبدالبهاء چاپ کرده باشد؛ هرچند که چنین تصریحی در متون بهائی به چشم نمی‌خورد. البته در آن زمان، این دو برادر دچار اختلاف نبودند و انجام چنین خدمتی از سوی میرزامحمدعلی به عباس‌افندی، طبیعی به‌نظر می‌رسد. بعدها و در زمان حیات عبدالبهاء این کتاب دوباره در قاهره چاپ شده که در این نوبت با عنوان «الاسرار المدنیه» منتشر شده که نام بهتری است و اشکال پیش‌گفته را ندارد.

این کتاب به زبان انگلیسی نیز با عنوان «The Secret of Divine Civilization» و با ترجمه مرضیه گیل منتشر شده است. هرچند اولین ترجمه انگلیسی آن در سال ۱۹۱۰ در لندن و سپس در سال ۱۹۱۸ در شیکاگو تحت عنوان Mysterious Forces of Civilization صورت گرفته است (ثابت، ۱۳۸۸).

اوضاع تاریخی و اجتماعی ایران در زمان نگارش «رساله مدنیه»

در سال‌های نگارش رساله مدنیه، ناصرالدین‌شاه، نیمه دوم دوران طولانی پادشاهی خود را آغاز کرده بود و تصمیم داشت برخی از ساختارهای اساسی حکومت خود را تغییر دهد و باتوجه‌به موج مدرنیته در ایران و الگوبرداری از نظامات سیاسی و اجتماعی غرب، نظام سلطنتی خود را بازسازی کند.

شاید مهم‌ترین عاملی که ناصرالدین‌شاه را وادار می‌کرد که به این اصلاحات تن دهد، بحران عدم مشروعیتی بود که گریبان او را از ابتدا گرفته بود. شورش‌های متعدد علیه حکومت مرکزی که به شدیدترین وجه ممکن سرکوب می‌شد و تعدادشان در طول سلطنت او تا ۱۶۹ مورد احصا شده است (شیخ نوری و علیزاده بیرجندی، ۱۳۸۸، ص۶۴)، شاه را به این باور رسانده بود که مردم، از نحوه اداره کشور رضایت ندارند. به همین منظور، می‌کوشید با انجام برخی اصلاحات صوری، این اطمینان خاطر را بین سیاستمداران خارجی، روشنفکران و عموم جامعه پدید آورد که کشور در معرض تحول و پیشرفت و تغییر است و خود را از سقوط نجات دهد (همان، ص۷۳). البته این اصلاحات تا زمانی مورد تأیید شاه قرار می‌گرفت که ماهیت استبدادی حکومت او را تحت‌الشعاع قرار ندهد و از محدوده اختیارات گستردۀ شاه، چیزی نکاهد (ربانی‌زاده و لطفی، ۱۳۹۴، ص۶۵).

ناصرالدین شاه در نیمه دوم سلطنت خود، تصمیم گرفت، برخی اصلاحات ساختاری را در حکمرانی خود ایجاد کند.

 

به‌غیراز نیاز اساسی حکومت به ایجاد اصلاحات بنیادین، رفت‌وآمد نمایندگان دربار قاجار به کشورهای اروپایی و همچنین حضور مستشاران خارجی در ایران که با تأسیس دارالفنون، پایشان بیش‌ازپیش به ایران باز شده بود، نیز تأثیر مهمی در این دگرگونی داشتند (همان). از سوی دیگر نظم و ترتیب در اداره امور اجتماعی و نظام سیاسی در غرب، موردتوجه شاه قاجار قرار گرفته بود و او تصمیم داشت از آن الگو برای آبادانی ایران استفاده کند. به همین منظور، ناصرالدین‌شاه در این دوره، سه سفر به اروپا داشت و ضمن دیدار با بسیاری از سران اروپایی، با نحوه اداره ممالک اروپایی از نزدیک آشنا شد. این سفرها نخستین سفر یک پادشاه ایرانی به سرزمین‌های غیراسلامی بود.

ناصرالدین‌شاه تأثیر عمیقی از این مسافرت‌ها پذیرفت و با مراجعت از هرکدام، کوشید تا به‌گونه‌ای اقتباسی، نظم جدیدی را بر ارکان حکومت خود مستقر سازد. تغییرات ایجادشده در ایران پس از سفرهای هریک از شاهان قاجار در عرصه‌های مختلف هنری، علمی، سیاسی و اقتصادی، موردتوجه پژوهشگران قرار گرفته که موضوع این مقاله نیست.

تلاشهای نواندیشان برای پیشنهاد اصلاحات

در این میان، بسیاری از تجددطلبان باتوجه‌به فضای ایجادشده برای تغییرات و مشاهده ‌برخی نوگرایی‌ها در تصمیم‌های شاه، دست به تألیف رساله‌ها و مقالات مختلفی زدند و پیشنهادهای خود را برای بهبود شیوۀ کشورداری ارائه کردند. از مهم‌ترین افرادی که در این مقطع به نگارش رساله‌‌ها و مقاله‌‌هایی دست یازید، میرزاملکم‌خان بود. تمرکز ملکم‌خان در نوشته‌هایش بر استقرار قانون و وحدت رویه در اعمال آن به‌عنوان اصلی‌ترین معیار مملکت‌داری بود. از دیگر کسانی که به دنبال ملکم‌خان به همین موضوع پرداخت، یوسف‌خان مستشار الدوله تبریزی بود (خدری زاده، ۱۳۹۲، ص۱۱۴).

مستشارالدوله در رساله خود موسوم به «یک کلمه»، قانون اساسی فرانسه را با آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهم‌السلام منطبق دانست و کوشید که نشان دهد میان اندیشه حکومتی اسلام و نظام حاکم در غرب، منافاتی وجود ندارد و با یکدیگر قابل جمع است (همان).

این انگاره البته با مخالفت برخی دیگر از نوگرایان فکری مانند آخوندزاده مواجه شد. آخوندزاده که یک سکولار تمام‌عیار بود، در سال ۱۲۹۲ق/۱۸۷۵م رساله‌ای در نقد «یک کلمه‌» مستشارالدوله نوشت و در آن آشکارا مدعی مخالفت مبانی اسلامی با تمدن غربی شد. او می‌گفت که با عقاید دینی نمی‌توان به پیشرفت و ترقی رسید. آخوندزاده به دنبال دینی بود که در آن حقوق خداوند و تکالیف شرعی یکسره ملغی شود و فقط حقوق بشر باقی بماند (همان، ص۱۱۵).

طالبوف نیز از دیگر نواندیشانی بود که به دنبال گسترش آزادی بود و اراده مردم را مساوی اراده‌ خداوند می‌دانست (وحدت، ۱۳۸۲، ص۸۹). از نظر طالبوف، قانون عبارت بود از احکام حقوقی، احکام مدنی و احکام سیاسی مشخص که با اجرای آن جان و مال مردم حفظ خواهد شد (خدری زاده، ۱۳۹۲، ص۱۱۶). طالبوف از طرفداران حکومت مشروطه و خواستار تدوین قانون اساسی بود که در آن حقوق پادشاه و مردم و درباریان مشخص شده باشد. او معتقد به اصل تفکیک قوا، تشکیل دستگاه قضایی مستقل و تعیین حقوق قانونی نمایندگان مجلس در قانون اساسی بود (آدمیت، ۱۳۶۳، ص۱۵).

از دیگر افرادی که در این دوران کوشیدند تا برخی اصلاحات اجتماعی و مدنی را پیشنهاد دهند، می‌توان به میرزاآقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، دو داماد میرزایحیی صبح ازل اشاره کرد. ‌‌‌‌آن‌ها در مقاطعی به شکل رسمی به مخالفت با اسلام پرداختند و پیشنهادهای عجیبی همچون خلع قانون مالکیت یا تشکیل حکومت ملی را ارائه کردند. مدتی نیز تحت تأثیر سیدجمال‌الدین اسدآبادی قرار گرفتند و به اندیشه‌ اتحاد دول اسلامی پیوستند. سیدجمال‌الدین اسدآبادی را نیز می‌توان از اندیشه‌ورزان همین دوران معرفی کرد که پیشنهادهایی برای اصلاح نظام اجتماعی و مدنی ارائه می‌کرد.

به فهرست بالا می‌توان نام‌های زیاد دیگری را نیز افزود که از حوصله این نوشتار خارج است. از این مختصر قابل تحصیل آن است که ایران در نیمه‌ دوم عصر ناصری، معرکه‌ آراء اندیشمندان مختلفی بود که هرکدام، می‌کوشیدند نظریه‌ای در باب بازسازی اجتماعی و هویت دینی و سیاسی کشور ارائه کنند. در شکل‌گیری این فضای فکری، علاوه‌بر ناصرالدین‌شاه و برخی از عناصر داخلی حکومت قاجار، در خارج از نظام سیاسی، برخی از مصلحان اجتماعی، نواندیشان دینی، غربگرایان و تجددطلبان، سکولارها و مخالفان دین و شریعت و حتی ازلی‌ها مشارکت داشتند. وجه اشتراک بسیاری از این گروه‌ها نفی وضع موجود و تقابل با شیوه‌های سنتی در اداره نظام اجتماعی و سیاسی بود. شیوه‌هایی که به دلیل بروز بسیاری از سوءاستفاده‌‌ها از نام دین توسط برخی ظاهرگرایان و مقدس‌مآبان، ناکارآمد جلوه می‌کرد.

ملکم خان، با انتشار روزنامه قانون، تلاش کرد تا حاکمیت قانون در حکمرانی را نهادینه کند.

 

طبیعی بود که در این برهه زمانی، برای رهبران بهائی به‌عنوان مدعیان یک دین جدید الاهی، لازم می‌نمود که وارد این کارزار شوند و نظریه‌ خود در باب ایجاد یک نظام اجتماعی و سیاسی را عرضه کنند. کاری که در ایام حیات بهاءالله، به عباس‌افندی واگذار شد و او با نگارش دو رساله به نام‌های «رساله مدنیه» و «رساله سیاسیه»، تلاش کرد تا این مهم را به انجام رساند. از بهاءالله در دوران حیاتش مخالفتی با این اثر سراغ نداریم.

ورود عبدالبهاء به کارزار نواندیشی و پیشنهاد اصلاحات

عبدالبهاء چاپ نخست این کتاب را بدون نام نویسنده منتشر کرد. شبیه به همان کاری که دربارۀ کتاب «مقاله شخصی سیاح» انجام داد. او در مقدمه‌ کتاب «رساله مدنیه» تصریح می‌کند که علت این گمنامی آن است که دیگران گمان نکنند که او از این نمد برای خود کلاهی بافته و قصد جلب منفعتی برای خود دارد؛ بلکه او تنها مصلحت و خیر مردم ایران را در نگارش این کتاب درنظر گرفته است (عبدالبهاء، ۱۹۸۴، ص۸).

مبلغان بعدی بهائی همچون نادر سعیدی تصریح کرده‌اند که با توجه به عقاید عموم مردم ایران در زمان انتشار این رساله که مردمی مسلمان و متعصب بودند، عبدالبهاء این تدبیر را انتخاب کرد، چراکه اگر مردم می‌فهمیدند نویسنده‌ کتاب، فردی غیرمسلمان و به‌ویژه بابی یا بهائی است، هیچ‌گاه کتاب او را نمی‌خواندند و به سخنان او توجه نمی‌کردند. به‌نظر می‌رسد این قول آقای سعیدی نزدیک به واقعیت باشد، چراکه عباس‌افندی در نگارش این رساله، مکرراً به آیات قرآن کریم و روایات معصومین و امامان از اهل بیت علیهم‌السلام برای اثبات دیدگاه‌های خود اشاره می‌کند که نمونه‌‌هایی از آن را در ادامه بررسی خواهیم کرد. همچنین در سرتاسر کتاب، او به هیچ‌یک از عبارات یا تعالیم باب و بهاءالله به‌عنوان دو مظهر ظهور که اتفاقاً یکی از ‌‌آن‌ها در همان زمان زنده بوده و پدر اوست، اشاره نمی‌کند و تمام تلاش او این است که با تکیه بر روایات اسلامی و آیات قرآن کریم، مطالب خود را به پیش ببرد.

توجه به این نکته در اینجا ضروری است که آیین بهائی اساساً دوره‌ اسلام را پایان‌یافته می‌داند و احکام اسلامی را منسوخ معرفی می‌کند. از دیدگاه رهبران بهائی، باید تعالیم قرآن کریم و روایات را به کناری نهاد و برای تنظیم امور معنوی و اجتماعی، به دیانتی جدید متناسب با مقتضیات زمان روی آورد. هنگامی‌که صاحب چنین تفکری، برای ساخت نظام اجتماعی جدید، فقط به آیات قرآن و روایات اسلامی خود را متکی می‌کند، عملاً نشان می‌دهد که مطلب پیش‌گفته را قبول ندارد، زیرا در مقام عمل نشان داده است که با دقت در مفاد همان متون مقدس دیانت اسلام، می‌توان نظام اجتماعی صحیحی متناسب با مقتضیات زمان برپا کرد و نیازی به دیانتی جدید با احکام جدید نبوده است. جای این پرسش اساسی از عبدالبهاء باقی است که اگر شما تاریخ مصرف دین اسلام را پایان یافته می‌دانید، چگونه نظام اجتماعی و مدنی موردنظر خود را بر گزاره‌های دریافتی از متون مقدس همان دیانت منسوخ‌شده برپا می‌کنید؟ کدام را باید پذیرفت: ادعای نسخ اسلام و ظهور دیانت جدید براساس مقتضای زمانه یا نظام اجتماعی پیشنهادی شما براساس تعالیم دیانت اسلام و آیات قرآن و روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام؟

این اشکال بنیادین، اساس نگارش این کتاب و حتی اساس ظهور آیین بهائی را به چالشی عظیم می‌کشد که گرایش به هرکدام از دو سوی پاسخ، برای باورمندان به آیین بهائی غیرممکن است. آنان یا باید از عقیده‌مندی به لزوم تجدید شریعت، نسخ اسلام و کفایت آیین بابی و بهائی برای برقراری یک نظام اجتماعی دست بردارند و اسلام را برای آن کافی بدانند که درآن‌صورت، باید از آیین خود دست بشویند، یا آنکه باید بپذیرند عبدالبهاء در نگارش این اثر اشتباه کرده و نگارش این اثر ناشی از تحولات اندیشه‌ای در آن دوران بوده که عبدالبهاء را نیز تحت تأثیر قرار داده است. درآن‌صورت مقام عصمت موهبتی عبدالبهاء زیر سؤال می‌رود و از آن مهم‌تر، خدشه در تصمیم بهاءالله برای تفویض نگارش چنین کتابی به فرزندش وارد می‌شود. به‌ویژه آنکه این اثر در زمان حیات بهاءالله نوشته شده و عباس‌افندی خود را عبد او می‌دانسته و بهاءالله امکان جلوگیری از نشر آن را داشته است.

نکته مهم‌تر آن است که عباس افندی در این اثر، هنگام مواجهه با برخی از احکام اسلامی که صراحتاً در آیین پدرش یا آیین باب منسوخ شده است، بدون آنکه به بیان نسخ این احکام بپردازد، همانند یک مسلمان کامل، به‌گونه‌ای به مطلب اشاره کرده که تأیید آن حکم به صراحت در عبارات او به چشم می‌خورد. نمونه‌هایی از این مسأله در بخش‌های بعدی درضمن مباحث لزوم تقلید، حمل سلاح، تشکیل ارتش و جهاد برای حفظ کیان کشور و همچنین مسأله امر به معروف و نهی از منکر از منظر خوانندگان محترم خواهد گذشت.

نکته‌ دیگر آن است که تأثیرپذیری بهاءالله و عبدالبهاء از ملکم‌خان، قابل کتمان نیست. میرزایحیی صبح ازل نیز با آنکه در ابتدا ملکم‌خان و آراء او را نپذیرفته بود، بعدها او را به‌غایت پسندید و حتی او را رجعت عیسوی دانست (نبوی رضوی، ۱۳۹۹، ص۴۸). طبیعی است که هم بهاءالله و هم میرزایحیی تحت‌تأثیر اقدامات او قرار گرفته باشند و از تکاپوهای فرهنگی و اجتماعی او مطلع باشند. توجه عباس‌افندی به روش ملکم‌خان و اقتباس او از روش مستشارالدوله تبریزی در تألیف کتاب رساله مدنیه مطلبی نیست که بعد از مطالعۀ این کتاب از دید پژوهشگران مخفی بماند. عباس‌افندی در این کتاب می‌کوشد با استناد به آیات قرآن کریم و روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام، تأثیرپذیری از نظم و جریان اجتماعی غرب را بی‌اشکال و بلکه منطبق بر کتاب و سنت معرفی کند.

او در این کتاب به بخشی از مشکلات ساختاری ایران اشاره می‌کند و به تلاش شاه برای ایجاد تغییرات در کشور اشاره دارد. این در حالی است که دشمنی بابیان با ناصرالدین‌شاه که تا ترور او پیش رفت، بر کسی پوشیده نبوده و البته در آن تاریخ، بابی‌ها و بهائی‌ها از منظر حاکمیت و مردم یکسان بوده‌اند.

عبدالبهاء در مقدمه کتاب رساله مدنیه درباره فضای جامعه در دوره‌ اصلاحات ساختاری و چرایی ورود خود به این بحث می‌نویسد: «چون در این ایّام رأی جهان‌آرای پادشاهی بر تمدّن و ترقّی و آسایش و راحت اهالی ایران و معموریّت و آبادی بلدان قرار یافته و به صرافت طبع، یَدِ یمین رعیّت‌پروری و عدالت‌گستری را از آستین همّت کامله و غیرت تامّه برآورده تا به انوار عدل، آفاق ایران را محسود ممالک شرق و غرب فرماید و نشأۀ اولای اعصار اولیّه‌ ممتازه‌ ایران، در عروق و شریان اهالی و متوطّنین این دیار سریان نماید، لهذا این عبد لازم دانسته که به شکرانه این همّت، کلّیّه مختصری در بعضی مواد لازمه لوجه اللّه مرقوم نماید» (عبدالبهاء، ۱۹۸۴، ص۷).

او در ادامه می‌نویسد: «تابه‌حال چون ملاحظه نمی‌شد که سروری که زمام کل امور در کف کفایت اوست و اصلاح حال جمهور منوط به همّت بلند او، چنان که باید و شاید چون پدر مهربان در تربیت و مدنیّت و راحت و آسایش افراد اهل مملکت سعی بلیغ را مجری فرماید و بر وجه مطلوب آثار رعیّت‌پروری واضح و مبرهن گردد، لهذا بنده و امثال این بنده ساکت بودند ولکن حال چون مشهود ابصار اولی البصائر گشته که ذات خسروانه به صرافت طبع اراده فرموده که تشکیل حکومت عادلانه و تأسیس بنیان ترقّی عموم تبعه فرماید، لذا نیّت صادقه دلالت بر این اذکار نمود (همان، ص۱۵).

صرف‌نظر از توصیف جالب عبدالبهاء از کوشش ناصرالدین شاه برای گسترش عدالت در این مقدمه، آنچه که مهم به‌نظر می‌رسد، پذیرش خواست اصلاح در امور کشورداری توسط ناصرالدین‌شاه در میان قدیمی‌ترین دشمنان او یعنی بابیان است. درعین‌حال تذکر این نکته لازم است که در زمان نگارش این اثر، عبدالبهاء حدود بیست سال از ایران دور بوده است. او در حدود سن نه‌سالگی از ایران خارج شده (فیضی، ۱۲۸بدیع، ص۹) و هرگز به ایران باز نگشته است. لذا تمام اطلاعات او از فضای فرهنگی و اجتماعی و مدنی ایران، ناشی از شنیده‌ها و گزارش‌هایی است که بهائیان به او داده‌اند. درعین‌حال در زمان نگارش این مکتوب، او هنوز سفرهای دوره زعامت خود به اروپا و آمریکا را انجام نداده است. لذا هم تصویری که از ممالک غربی در ذهن دارد و در کتاب توصیف می‌کند و هم تصویری که از ایران می‌شناسد و بیان می‌کند، تصویرهای دقیقی نیستند.

عبدالبهاء در این کتاب به جنگ سنت‌طلبانی می‌رود که با هرگونه الگوبرداری از غرب برای اصلاح امور مخالف هستند. این تقابل نشانه‌ای از فضای پیش‌گفته فکری جاری در میان گروه‌های مختلف در ایران آن روزگار است. او در این کتاب می‌کوشد که نشان دهد نباید مسیری را که کشورهای مترقی طی کرده‌اند و بابت آن هزینه داده‌اند، ایرانیان دوباره طی کنند و لازم است از تجربیات آنان استفاده شود و امور مملکتی به‌نحوی شایسته به سامان برسد. او می‌نویسد: «بعضی گویند که این افکار جدیدۀ‌ ممالک بعیده است و منافی مقتضیات حالیّه و اطوار قدیمۀ ایران و برخی بیچارگان ناس را که از اساسِ متین دین و ارکان شرع مبین بی‌خبرند و قوّه امتیازیّه ندارند جمع نموده گویند که این قوانین بلاد کفریّه است و مغایر اصول مرعیّه‌ شرعیّه (و من تشبّه بقوم فهو منهم). قومی برآنند که باید این‌گونه امور اصلاحیّه را به تأنّی شیئاً فشیئاً اجرا نمود؛ تعجیل جایز نه و حزبی برآنند که باید تشبّث به وسائلی نمود که اهل ایران خود ایجاد اصلاحات لازمه‌ سیاسیّه و معارف عمومیّه و مدنیّت تامّه کامله نمایند، لزوم اقتباس از سائر طوائف نه. باری هر گروهی به هوایی پرواز می‌نمایند. ای اهل ایران سرگردانی تا به کی و حیرانی تا چند و اختلاف آراء و مضاددت بی‌فایده و بی‌فکری و بی‌خبری تا چه زمان باقی؟ اغیار بیدار و ما به خواب غفلت گرفتار؛ جمیع ملل در اصلاح احوال عمومیّه خود می‌کوشند و ما هریک در دام هوی و هوس خود مبتلا» (عبدالبها، ۱۹۸۴، ص۱۶).

سپس در لزوم تبعیت از تجربیات ممالک غربی در ایجاد نظم جدید سیاسی و اجتماعی ادامه می‌دهد: «اگر این امور تابه‌حال به محک تجربه نرسیده بود، محتمل که محلّ توهّم بعضی نفوس کاهله گردد… حال نه چنان است؛ بلکه جزئیّات این کیفیّات تمدّنیّه در ممالک سائره مراراً و کراراً تجربه گشته و فوائدش درجه وضوح یافته که هر اعمای غبیّ ادراک نموده» (همان، ص۱۸).

او سپس تأسی به کشورهای مترقی در امور اجتماعی را راه نجات ایران و مسیر پیشرفت و ترقی می‌داند و می‌نویسد: «پس به این دلائل واضحه و براهین متقنه ظاهر و مبرهن گشت که اکتساب اصول و قوانین مدنیّه و اقتباس معارف و صنائع عمومیّه مختصراً (ما ینتفع به العموم) از ممالک سائره جائز تا افکار عموم متوجّه این امور نافعه گردد و به کمال همّت بر اکتساب و اجراء آن قیام نموده تا به عون الهی در اندک مدّتی این اقلیم پاک سَرور اقالیم سائره گردد (همان، ص۳۹).

عبدالبهاء و پیگیری مطالباتی مشابه ملکمخان و مستشارالدوله

آن‌چنان که ذکر شد، مهم‌ترین مسأله‌ای که توسط ملکم‌خان و مستشارالدوله در آن زمان پیگیری می‌شد، حاکمیت قانون و وحدت رویه در محاکم بود. عبدالبهاء نیز بعد از این دو، به همین مسأله توجه داشت و البته این از نقاط قوت رساله‌ مدنیه است. اینجا در پی آن نیستیم که کشف کنیم آیا در این موضوع خاص، عبدالبهاء متأثر از ملکم‌خان به طرح چنین مسائلی پرداخته یا آنکه خود مستقلاً به این نتیجه رسیده است؟ مهم آن است که عبدالبهاء، روی مسأله‌ درستی انگشت گذاشته و آن تفاوت آراء مجتهدان در موضوع واحد است که از مشکل‌ترین مسائل اجتماعی دوره‌ قاجاریه بود. توضیح آنکه در آن دوره، مسند قضاوت در هر شهر، برعهده مجتهدی بود که از طرف حاکمیت مبسوط‌الید شده بود. آن مجتهد در مسائل قضایی، معمولاً به تشخیص و فتوای خود عمل می‌کرد و مشاهده می‌شد که برای جرایم یکسان، احکام متفاوتی در شهرهای مختلف صادر می‌شود. حتی گاهی به مرور زمان، فتوای مجتهدان تغییر می‌کرد و همان مجتهد، در فواصل زمانی، برای موضوعی واحد، فتوایی متفاوت می‌داد. درعین‌حال برای عموم مردم مشخص نبود که درصورت بروز یک خطا یا هنجارشکنی، دقیقاً چه مجازاتی در انتظار فرد خاطی است. این مجازات می‌توانست بسته به مجتهدی که مسأله به او ارجاع می‌شد، متفاوت باشد. لذا لازم بود که برای یکسان‌سازی این مجازات‌ها تدبیری اندیشیده شود و وحدت رویه‌ قضایی ایجاد شود. عبدالبهاء در این اثر به همین مسأله اشاره کرده است.

به‌عنوان نمونه او می‌نویسد: «چون تابه‌حال احکام شرعیّه را در مرافعات و محاکمات مدار معیّنی نبوده، زیرا هریک از علماء نظر به رأی و اجتهاد خود نوعی حکم می‌نمایند. مثلاً دو نفس مرافعه می‌نمایند، یکی از علماء حکم به مدّعی و دیگری به مدّعی علیه دهد؛ بلکه احیاناً در مادّه واحده دو حکم مخالف از یک شخص مجتهد صادر» (همان، ص۴۵).

از دیگر پیشنهادهای مفید عبدالبهاء در این اثر، توجه به لزوم عدالت اجتماعی و توزیع عادلانه ثروت است. او به دنبال وضع مالیات‌هایی است که دولت با استفاده از ‌‌آن‌ها بتواند به وضعیت آموزش و رشد و پیشرفت فرهنگ و صنعت مبادرت ورزد. او می‌نویسد: «ثروت و غنا بسیار ممدوح، اگر هیأت جمعیّت ملّت غنی باشد. ولکن اگر اشخاص معدوده غنای فاحش داشته و سائرین محتاج و مفتقر و از آن غنا اثر و ثمری حاصل نشود این غنا از برای آن غنی خسران مبین است ولی اگر در ترویج معارف و تأسیس مکاتب ابتدائیّه و مدارس و صنایع و تربیت ایتام و مساکین، خلاصه در منافع عمومیّه صرف نماید آن شخص عندالحقّ و الخلق بزرگوارترین سکّان زمین و از اهل اعلی علّییّن محسوب» (همان، صص۳۱و۳۲).

البته این پیشنهاد، بسیار کلی است. مشخص نیست که پیشنهاد او شامل چه مالیات‌هایی و بر چه چیزهایی است، میزان آن چه مقدار است و نحوه هزینه کردن آن باید چگونه باشد. عبدالبهاء در این مسائل ساکت است. به‌نظر می‌رسد هنوز در آن زمان، تجربه‌های عملی امروزین برای تعیین میزان مالیات و نحوه‌ مصرف آن وجود نداشته است. لذا عبدالبهاء به‌صورت کلی و مبهم به این مسأله پرداخته و نتوانسته ابعاد آن را به‌طور دقیق مشخص کند. او همچنین فقط به دنبال وضع مالیات بر ثروت است و به مالیات بر درآمد اشاره‌ای نمی‌کند. این‌ها از کسی که به باور بهائیان مبیّن وحی است و مهم‌ترین و بالاترین مقام معنوی را بعد از بهاءالله در اختیار دارد، قابل پذیرش نیست. نمی‌توان قبول کرد که دیانتی برای نجات بشر، راهکارهای کلی ارائه کند و در بیان جزئیات لازم برای نیل به آن کلیات، مطلبی برای ارائه کردن نداشته باشد. این شکل از طرح مسأله، نمی‌تواند راهگشای عموم جامعه برای حل مشکلات اساسی باشد.

با همه‌ این ضعف‌ها اما، به‌نظر می‌رسد اصل توجه به مقوله عدالت اجتماعی و اخذ مالیات برای گسترش امور عام المنفعه، در آن دوره امر مفیدی بوده است.

نقدی به روش عبدالبهاء در استفاده از روایات امامیه

عبدالبهاء در این کتاب با اشاره به آیات قرآن کریم و روایات اسلامی متعدد، لزوم توجه به خردگرایی را متذکر می‌شود و الگوبرداری از ساختارهای مفید ایجادشده در غرب را مورد تأیید اسلام معرفی می‌کند. او در بخشی از کتاب با استناد به حدیث مشهور «اطلبوا العلم ولو بالصین» (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۱، ص۱۸۰)، تلاش می‌کند تا با مخالفان الگوبرداری از غرب در امور اجتماعی محاجه نماید. از دیدگاه او، اقتباس در علوم، از مردم چین که بت‌پرست هستند و به همین دلیل، نزد خداوند متعال از پایین‌ترین جایگاه نسبت به سایر بندگان قرار دارند، در روایات توصیه شده است و به همین دلیل، اقتباس از اروپاییان در مسائل مختلفی که در آن رشد داشته‌اند، به علت مسیحی بودن آنان بلااشکال است (عبدالبهاء، ۱۹۸۴، ص۳۳)، چراکه قرآن کریم، مسیحیان را نزدیک‌ترین افراد به امت اسلامی معرفی می‌کند (المائده:۸۲). هرچند که در برخی از روایات، علم لازم برای جست‌وجو در سراسر گیتی و حتی چین به‌عنوان دورترین نقطه قابل‌لمس برای اعراب در آن دوره، علم معرفة النفس معرفی شده است (امام صادق علیه‌السلام، ۱۴۰۰، ص۱۳؛ مجلسی، ۱۴۰۳، ج۲ ص۳۲)، اما از آنجا که در برخی دیگر از منابع، به‌طور مطلق نیز این روایت بیان شده است، می‌توان تعمیم دلالت آن به سایر علوم را نیز به‌گونه‌ای پذیرفت.

دومین روایتی که عبدالبهاء به آن استناد می‌کند، روایتی از امام حسن عسکری علیه‌السلام است. عبدالبهاء این روایت را در چهل صفحه تشریح کرده و تلاش کرده است تا با استناد به آن، الگوی پیشنهادی خود برای اصلاحات اجتماعی را عرضه کند. با توجه به گستردگی متن کتاب حول محور این روایت، لازم است در چند بخش به مفاد این روایت توجه شود:

۱-۵- نقل متن روایت توسط عبدالبهاء و تفسیر اجزای آن

عبدالبهاء این روایت شریف را جامع جمیع شرایط علمیه دانسته است و هرکس را که فاقد ویژگی‌های بیان‌شده در این روایت باشد، قطع‌شده از سلسله دانشمندان معرفی می‌کند که لایق این نیست که عموم مردم در مسائل خود از او پیروی کنند و شایستگی آن را ندارد که پیشوای موحدان عالم باشد. او می‌نویسد: «در روایت صحیحه وارد: و أمّا من کان من العلماء صائناً لنفسه حافظاً لدینه و مخالفاً لهواه و مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلّدوه و چون این کلمات مشرقه جامع جمیع شرائط علمیّه است لهذا شرح مجملی در ترجمه‌ این روایت مبارکه بیان می‌شود و هرکس که دارنده این شؤونات رحمانیّه و مظهر مدلول این روایت صحیحه نبوده نسبت علم از او منقطع و منسلب و مطاعیّت موحّدین را لائق و سزاوار نه» (عبدالبهاء، ۱۹۸۴، ص۴۱).

علم و دانشی که در این روایت موردنظر عبدالبهاء است، علمی شامل و کامل است که حوزه‌های مختلف دینی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، تاریخی و فناورانه را دربر می‌گیرد. او می‌نویسد: «آگاهی کما هی بر غوامض مسائل الهی و حقائق حکم سیاسیّه شرعیّه‌ قرآنی و مضامین سائر کتب سماوی و وقوف بر ضوابط و روابط ترقّی و تمدّن ملّت باهره و اطّلاع بر قوانین و اصول و رسوم و احوال و اطوار و قواء مادّی و ادبی عالم سیاسی ملل سائره و جامعیّت فنون نافعه عصریّه و تتبّع در کتب تاریخیّۀ اعصار سالفۀ ملل و دول است چه اگر شخص عالم وقوف بر مضامین کتب مقدّسه و جامعیّت حکمت الهیّه و طبیعیّه و علوم شرعیّه و فنون سیاسیّه و معارف عصریّه و اطّلاع بر وقائع عظیمه‌ قرون سالفه ملل و دول نداشته باشد، عنداللّزوم عاجز ماند و این منافی صفت جامعیّت است» (همان، ص۴۳).

طبیعی است که یافتن چنین افرادی بسیار دشوار است. بنابراین پیشنهاد عباس‌افندی آن است که مجمعی از افراد فرهیخته که هرکدام در یک یا چند دانش دارای مهارت و اشراف کافی هستند، تشکیل شود و قوانین لازم را تدوین نماید (همان، صص ۴۴و۴۵).

از دیدگاه عبدالبهاء «مقصود اصلی حقیقی [از عبارت صائناً لنفسه] صیانت از نقائص باطنیّه و ظاهریّه و اتّصاف به اوصاف کمالیّه‌ معنویّه و صوریّه بوده» است (همان، ص۴۲). به نظر وی حاضران در مجمع دانشمندان باید عدالت داشته باشند و حقوق جامعه را بر حقوق خود اولویت دهند و در بالا بردن سطح دانش عموم مردم بکوشند (همان، ص۴۷). از دیگر صفاتی که از دیدگاه او باید در افراد این مجمع باشد، ترس و خشیت از خداوند، محبت و علاقه به مردم، بردباری، رحم و مروت، شجاعت، تلاش و کوشش و… است که همگی را در تفسیر همان عبارت صائناً لنفسه دانسته است (همان، ص۴۸).

عبدالبهاء در تفسیر عبارت «حافظاً لدینه» خودداری از ارتکاب معاصی و گناهان را برای احراز چنین مقامی کافی نمی‌داند. از نظر او، وظیفه عالمان آن است که دین عموم مردم و جامعه را حفظ کنند و کلمةالله را اعتلا بخشند و جمعیت متدینان را بیشتر کنند. همانند کاری که مسیحیان پروتستان در نقاط مختلف عالم انجام می‌دهند و به‌صورت تبشیری تبلیغ می‌کنند. عبدالبهاء معتقد است که «اگر علمای اسلامیّه در این امور چنانچه باید و شاید اقدام می‌نمودند، تابه‌حال جمیع ملل عالم در ظلّ کلمه وحدانیّت داخل می‌شدند و شعله‌ نورانیّه‌ (لیظهره علی الدّین کلّه) چون آفتاب در قطب امکان طالع و بر جمیع آفاق لائح می‌گشت» (همان، صص۴۹-۵۱).

عبدالبهاء در بخش مهمی از کتاب که در ادامه‌ همین بخش به رشته تحریر درآورده، به اصول تبلیغ دیانت در روزگار حاضر پرداخته است. به باور او در روزگار حاضر باید زیبایی‌های دین ازجمله دعوت به وفای عهد و سایر اصول اخلاقی را به دیگران عرضه کرد و از این طریق، آنان را دعوت به دیانت کرد. او با استناد به آیات قرآن کریم، استدلال می‌کند که حضرت موسی علیه‌السلام نیز مأمور بود تا با قول لیّن و نرم با فرعون گفت‌وگو کند و او را به دین خدا دعوت کند (طه:۴۴). حضرت عیسی علیه‌السلام و اتباع ایشان نیز با همین حربه موفق به جذب گروه‌های بسیاری به مذهب عیسوی شدند. رسول الله(ص) نیز مأمور بود تا به شیوه‌ نیکو با مشرکان محاجه نماید (النحل:۱۲۵).

عبدالبهاء معتقد است که بسیاری از جنگ‌های عالم به علت نادیده گرفتن عبارت «مخالفاً عن الهواه» در همین روایت است. به‌عنوان نمونه او از جنگ میان آلمان و فرانسه در همان دوران انتقاد می‌کند که بیش از ششصدهزار نفر در آن کشته شدند. او معتقد است که اظهار محبت کشورها و دولت‌ها به یکدیگر از روی اکراه است و همه ‌‌آن‌ها در خفا می‌کوشند تا با ازدیاد توان نظامی، بر یکدیگر یورش برند و سرزمین‌‌های یکدیگر را فتح کنند. او مشخصاً پیشنهاد می‌کند تا مجمعی بین‌المللی بر تعیین دقیق مرزها نظارت کند و ارتش‌ها را در ساخت‌وساز سلاح محدود کند و اگر دولتی از این قوانین سرپیچی کرد و برای حمله به کشور دیگری اقدام نمود، تمام دولت‌های دیگر در برابر او بایستند و او را سر جایش بنشانند. او پیشاپیش و در جواب کسانی که این امر را غیرممکن می‌دانند، پاسخ گفته که برای رسیدن به این هدف، غیرت و همت لازم است (همان، صص۷۲-۷۹). عبدالبهاء با بیان این پیشنهاد به دنبال آن است که هزینه و بودجه‌ نظامی دولت‌ها را کاهش دهد و از رهگذر آن، به آبادانی و عمران شهرها و روستاهایی که به این بودجه‌‌ها برای تعالی و پیشرفت نیازمندند، کمک کند.

 

به باور عبدالبهاء منظور از عبارت «مطیعاً لامر مولاه» در این روایت، اطاعت از دستورهای الاهی در انجام واجبات و ترک منهیات است. آن چیزی که از دیدگاه وی ضامن سعادت بشریت است، اعتقاد به دین الاهی است. او در برابر کسانی که دین را باعث عقب ماندگی ملت‌ها می‌دانند، موضع‌گیری کرده و معتقد است که اعمال پیروان یک آیین را باید از نیت مؤسسان ادیان الاهی جدا نمود (همان، ص۸۵).

۲-۵- تحریف فاحش متن روایت توسط عبدالبهاء و متن صحیح این روایت

نخستین مسأله‌ای که در نقد مطالب عبدالبهاء باید توجه کرد آن است که او متن روایت را تغییر داده و درواقع روایت تحریف شده است. این روایت ابتدا در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه‌السلام و سپس در کتاب احتجاج شیخ طبرسی نقل شده است. در این روایت مفصل، امام حسن عسکری علیه‌السلام که از آغاز دوره‌ غیبت آگاه بوده و در سخنان خود شیعیان را برای آن عصر آماده می‌فرمودند، به نقد عملکرد احبار یهود پرداخته‌اند و به شیعیان هشدار داده‌اند که مبادا در دامی گرفتار شوند که یهودیان گرفتار شدند.

امام حسن عسکری علیه‌السلام در این روایت، تحریف واقعیت‌ها در آیین حضرت موسی علیه‌السلام را متوجه دانشمندان دینی در آن امت دانسته‌اند که به جهت تبعیت از هوای نفس، دستورهای الاهی را نادیده گرفتند و به جمع آوری امکانات مادی پرداختند. امام حسن عسکری علیه‌السلام در بخشی از این روایت، عباراتی از امام صادق علیه‌السلام در این موضوع را نیز به وام گرفته‌اند. ایشان از امام صادق علیه‌السلام نقل می‌کنند که عموم مردم یهودی نیز از فساد دانشمندان خود مطلع بودند و می‌دانستند که عالمان دینی، به رشوه‌خواری و مال‌اندوزی و دروغ‌گویی مشغولند، اما به‌جای آنکه آنان را نادیده بگیرند و فقط از دانشمندان پرهیزکار و خداترس تبعیت کنند، به تبعیت از این علمای سوء پرداختند و در جرم آنان شریک شدند و درنهایت از مسیر هدایت دور ماندند. امام علیه‌السلام بعد از تشریح مفصل این وضعیت، به شیعیان نسبت به تبعیت از دانشمندان دینی غیرپرهیزکار هشدار اکید داده‌اند و پیروی از دانشمندان دینی متقی و دیندار را وظیفه شیعیان معرفی کرده‌ و آنگاه فرموده‌اند:

«فَمَنْ قَلَّدَ مِنْ عَوَامِّنَا [من‏] مِثْلَ هَؤُلَاءِ الْفُقَهَاءِ- فَهُمْ مِثْلُ الْیَهُودِ الَّذِینَ ذَمَّهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِالتَّقْلِیدِ- لِفَسَقَةِ فُقَهَائِهِمْ. فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِینِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَایَكُونُ إِلَّا [فِی‏] بَعْضِ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا جَمِیعِهِم‏» (امام حسن عسکری علیه‌السلام، ۱۴۰۹، ص۳۰۰؛ طبرسی، ۱۴۰۳، ج۲ ص۴۵۸؛ مجلسی، ۱۴۰۳، ج۲ ص۸۸).

یعنی کسانی از عموم شیعیان که از مانند این دانشمندان [ناپرهیزکار] تقلید کنند، مانند یهودیانی خواهند بود که بابت تقلید از فقیهان فاسق، مورد مذمت خداوند قرار گرفتند؛ اما کسانی از فقیهان [شیعه] که مراقب نفس خود باشند و از دین خود محافظت کنند و بر هوای نفس خود چیره شوند و نسبت به فرمان مولای خویش فرمانبردار باشند، بر عموم مردم است که از آنان تقلید کنند و این فقط دربارۀ بعضی از فقیهان قابل‌پذیرش است، نه تمامی آنان.

ملاحظه می‌شود که عباس‌افندی کلمه‌ «الفقهاء» را که در اصطلاح به دانشمندان دینی اطلاق می‌شود، به «العلماء» تغییر داده است تا بتواند معنای آنان را تعمیم داده و پیشنهاد خود را بر آن اساس ارائه کند. پیش‌تر اشاره شده که پیشنهاد عبدالبهاء آن بود که مجمعی از دانشمندان علوم مختلف تشکیل شود تا به امر قانونگذاری اهتمام کنند. این پیشنهاد در جای خود می‌تواند پیشنهاد خوبی باشد، اما نه با استناد به روایت امام حسن عسکری علیه‌السلام، چراکه این روایت ناظر به دانشمندان دینی است و صدر و ذیل آن، این مسأله را تأیید می‌کند. تکرار مکرر کلمه‌ «الفقهاء» در عبارات پیش و پس از عبارت موردنظر نیز نشانگر آن است که احتمال تصحیف در متن اولیه وجود ندارد و عبارت صادرشده از امام علیه‌السلام، همان «الفقهاء» است.

توجه به این نکته اساسی در اینجا لازم است که برای استنباط یک فرع از روایت، نمی‌توان آن را تحریف لفظی کرد و عبارات آن را تغییر داد. هرچند که استنباط انجام‌شده فارغ از متن اصلی، موجه جلوه کند. این نوعی خیانت در نقل روایت و پدیده‌ای بسیار مذموم و غیرعلمی است. همچنین در ادبیات امامیه، این کار نسبت دروغ دادن به امام معصوم علیه‌السلام است که گناهی بسیار بزرگ محسوب می‌شود.

۳-۵- توجه این روایت به مسأله تقلید و حرام بودن تقلید در آیین بهائی

نکته مهم دیگر در استناد عبدالبهاء به این روایت این است که او با نقل و شرح این روایت، مفاد آن را پذیرفته است. مهم‌ترین دلالت این روایت که فقیهان و حدیث‌پژوهان در طول سالیان متمادی به آن توجه کرده‌اند، جواز تقلید از دانشمندان متقی است (انصاری، ۱۴۱۹، ج۱ ص۳۰۳؛ یزدی، ۱۴۱۷، ج۱ ص۲۴). این در حالی است که تقلید از دانشمند متقی در امور دینی و فروعات فقهی، عقلاً نیز قابل‌تحصیل است. چنان‌که در سایر امور روزمره، سیره‌ عقلا مراجعه به متخصصان متعهد برای کسب راهنمایی در انجام امور مختلف است.

در مقابل، آیین بهائی با مطرح ساختن اصل تحری حقیقت و ترک تقالید، بر امر تقلید خط بطلان کشیده است. عبدالبهاء درباره‌ ضرورت ترک تقالید، سخنان بسیاری ایراد کرده است. او می‌گوید: «اگر به آن اساس رجوع نماییم متّحد شویم، امّا اگر به تقالید رجوع کنیم مختلف شویم. زیرا تقالید مختلف است و اساس ادیان الهی واحد. تقالید سبب اختلاف و کلفت است و اساس ادیان الهی باعث اتّحاد و الفت». (عبدالبهاء، ۱۲۷، ج۲، ص۳۶). در جای دیگر هم می‌گوید: «اساس جمیع ادیان حقیقت است و حقیقت یکی است؛ تعدّد ندارد و این اختلافات از تقالید است. چون تقالید مختلف است لهذا سبب اختلاف و جدال است. این ظلمات تقالید آفتاب حقیقت را پنهان نموده» (عبدالبهاء، ۱۲۷، ج۲، ص۴۸).

بهائیان معتقدند که در جامعه خود، طبقه‌ روحانی و شعائر تقلیدی اضافی ندارند (شوقی‌افندی، ۱۹۹۳، صص۴و۹) و هرکس برای فهم دین خود، لازم است دست به‌کار شود و خود حقیقت را کشف کند. بهاءالله نیز در کتاب ایقان، بخش مهمی را به نکوهش دانشمندان و علمایی اختصاص داده که با باب مخالفت کردند. از دیدگاه او، هر دانشمندی که باب را به‌عنوان قائم موعود نپذیرد، تبعیت از او قابل پذیرش نیست. یعنی میزان و ترازوی سنجش او نسبت به دانشمندان دینی، عکس‌العمل آنان نسبت به ادعای باب است و هر دانشمندی که به نتیجه‌ مدنظر او نرسد، از دایره‌ علم و تقوا بیرون خواهد بود.

در اینجا در مقام نقد این آموزه‌ بهائی و میزان شمول آن نیستیم. آنچه که باید توجه شود، آن است که عبدالبهاء، از طرفی با نقل این روایت، مهم‌ترین دلالت آن یعنی جواز تقلید را پذیرفته است و از سوی دیگر، مطابق با تعالیم خود او و شوقی، نباید به سراغ تقلید رفت. این در حالی است که عبدالبهاء با نگارش عبارت «مطاعیت موحدین را لائق و سزاوار نه» در ادامه این روایت که تفصیل آن پیش‌تر از منظر خوانندگان گذشت، دلالت این روایت بر اطاعت و تبعیت از علما را پذیرفته است. معلوم نیست که براساس آموزه‌های این پدر و پسر (بهاءالله و عبدالبهاء) بالأخره باید به سراغ دانشمندان برای تقلید رفت، یا آنکه باید ‌‌آن‌ها را کنار گذاشت؟ شاید هم توقع آنان چنین بوده که فقط از دانشمندانی تبعیت شود که سخنان آنان را پذیرفته‌اند. درصورتی‌که مسیر پذیرش یک ادعا در کلام امام حسن عسکری علیه‌السلام در این روایت برعکس است. این دوگانگی از مهم‌ترین نقدهایی است که به نقل این روایت توسط او می‌توان وارد دانست.

۴-۵- ویژگیهای مجمع دانشمندان از دیدگاه عبدالبهاء و مرجع تشخیص صلاحیت نمایندگان

یکی از نکات مهمی که عبدالبهاء در «رساله مدنیه» به آن اشاره می‌کند، ویژگی‌های افراد حاضر در مجمع نمایندگانی است که قرار است قانون‌گذاری را براساس شریعت انجام دهند. او می‌نویسد: «تشکیل مجالس و تأسیس محافل مشورت اساس متین و بنیان رزین عالم سیاست است و لکن از لوازم این اساس امور چندی است: اوّل آنکه باید اعضای منتخبه، متدیّن و مظهر خشیة اللّه و بلندهمّت و عفیف‌النّفس باشند.

ثانیاً آنکه مطّلع بر دقائق اوامر الهیّه و واقف بر اصول مستحسنه‌ مقنّنه مرعیّه و عالم بر قوانین ضبط و ربط مهامّ داخلیّه و روابط و علاقات خارجیّه و متفنّن در فنون نافعۀ مدنیّه و قانع به مداخل ملکی خود باشند… و امّا اگر اعضای مجالس برعکس این قضیّه دون و نادان و بی‌خبر از قوانین حکومت و سیاست ممالک و بلدان و پَست‌همّت و بی‌غیرت جاهل و کاهل و طالب منافع ذاتیّه‌ خود باشند، ثمره و فوائدی بر تأسیس مجالس مترتّب نشود» (عبدالبهاء، ۱۹۸۴، ص۲۳). او انتخابات در کشورهای اروپایی را نکوهش می‌کند زیرا معتقد است، مجالس تشکیل‌شده در اروپا، مجمع نخبگان و فرزانگان نیست و لذا این نمایندگان بعضاً نتوانسته‌اند امور را به سامان برسانند و باعث ضرر و زیان هم شده‌اند (همان، ص۲۲).

اشکال پیشنهاد عبدالبهاء از تشکیل مجمع نمایندگان این است که مشخص نیست از دیدگاه او، مرجع انتخاب این نمایندگان چه کسی است؟ آیا قرار است علما از میان خود چند نفر را برای این کار انتخاب کنند یا حق انتخاب با مردم است؟ یا آنکه اساساً شاه یا حاکمیت باید گروهی از علما را برای این مجمع انتخاب کند؟ راهکار انتخاب شدن افراد صالح برای ورود به این مجمع و کنار گذاشتن افراد ناصالح چیست؟

اگر منظور عبدالبهاء انتخاب نمایندگان از سوی مردم باشد و به‌عنوان یک حق برای آنان درنظر گرفته شود و شکل انتخابات به‌صورت آزاد باشد، عملاً نمی‌توان مردم را مجبور به انتخاب افراد صالح کرد. ممکن است آنان افراد ناصالحی را به این مجمع بفرستند و پیش‌بینی عبدالبهاء دربارۀ وارد شدن ضرر و زیان محقق شود؛ مگر آنکه کاندیداهایی برای این مسأله تعیین نمود که همگی صالح باشند و مردم از میان آن افراد صالح، افراد اصلح را انتخاب کنند. چیزی شبیه به کاری که شورای نگهبان در تفسیر خود از قانون اساسی ملحوظ کرده و صلاحیت داوطلبان برای نمایندگی در مجالس مختلف را بررسی می‌کند و مردم فقط می‌توانند از میان آن افراد، نمایندگان خود را انتخاب نمایند.

اگر هم انتخاب اعضای مجمع و نمایندگان برعهده شاه باشد ــ نظیر آنچه در برخی پارلمان‌های عربی در روزگار حاضر مشاهده می‌شود ــ این مجلس عین دیکتاتوری است و تنها فایده آن توجیه و نظام‌مند کردن استبداد حاکمان است و طرح آن نمی‌تواند به‌عنوان امری پیشرو و مترقی در روزگار عبدالبهاء تلقی شود.

به هر شکل، عبدالبهاء نظامی برای تعیین صلاحیت و شکل انتخاب این نمایندگان بیان نمی‌کند و فقط از نظام ممالک غربی انتقاد می‌کند. او راه حل مشخصی برای این مسأله ندارد؛ به‌ویژه آنکه معتقد است، نمایندگان، باید قوانین خود را براساس شرع و قواعد دینی تنظیم کنند.

سایر چالشهای عبدالبهاء در رساله مدنیه

چنان‌که ذکر شد، در نخستین انتشار «رساله‌ مدنیه»، نام عبدالبهاء به‌عنوان نویسنده درج نشده و علت این مسأله نیز در صفحات نخستین این کتاب تشریح شده است. این گمنامی در سال‌های بعد از میان برداشته شد و مشخص شد که این کتاب اثر عبدالبهاء است، اما این گمنامی اولیه و تأکید نویسنده بر استفاده از منابع اسلامی برای تبیین نظام اجتماعی موردنظر خود، چالش‌های مهمی را درباره این کتاب پدید آورده است.

در صفحات پیشین درباره ناسازواری ادعای ظهور دیانت جدید و نظم بدیع با استفاده از تعالیم دیانت قبلی برای برقراری یک نظام اجتماعی متناسب با مقتضای زمانه سخن به میان آمد. همچنین اشاره شد که در برخی موارد همچون لزوم تقلید در دیانت اسلام و ممنوعیت آن در آیین بهائی، عبدالبهاء در این نوشته عملاً بر مبنای اسلامی سخن گفته و این مسأله با تعالیم پدر او سازگاری ندارد. در ادامه به مهم‌ترین مواردی خواهیم پرداخت که نویسنده «رساله‌ مدنیه» در رویارویی با تعارض‌های میان اسلام و بهائیت، عملاً جانب احکام اسلامی را گرفته و اساساً به مخالفت درونی خود با این تعالیم اشاره نکرده است؛ بلکه به‌تصریح یا تلویح، مبنای اسلام را پذیرفته و نظام اجتماعی موردنظر خود را براساس آن تنظیم کرده است.

۱-۶- کدام دین و شرع؟

عبدالبهاء در جای‌جای کتاب رساله مدنیه بر ضرورت مطابقت قانون بر احکام دین و شریعت تأکید کرده است. به‌عنوان نمونه دربارۀ ضرورت بررسی دقیق پیش از انجام قصاص در بخشی از کتاب می‌نویسد: «و یا خود قصاصاً قتل نفوس را، منوط به تحقیقات دقیقه و تصدیق مجالس عدیده و ثبوت شرعی و تعلّق فرمان پادشاهی نمودن مغایر شرائع الهیّه است؟ و آنچه در زمان حکومت سابقه مجری بود موافق احکام قرآن مبین بود؟» (عبدالبهاء، ۱۹۸۴، صص۱۱۸و۱۱۹). تأیید او دربارۀ ضرورت اجرای احکام اسلامی مطابق با قرآن کریم در این نوشته مشهود است، درحالی‌که او تاریخ اعتبار اسلام را تمام‌شده می‌داند و اساساً به نظام قضایی و جزایی دیانت اسلام معتقد نیست.

در جای دیگر عبدالبهاء می‌نویسد: «اگر مشکلی رخ نماید [اهالی] اولاً به حکومت محلیّه شکایت نمایند. اگر امری مغایر عدل و انصاف بینند و روش و حرکت حکومت را منافی رضای باری و مغایر معدلت شهریاری مشاهده کنند، داوری خود را به مجالس عالیه رسانند و انحراف حکومت محلیّه را از مسلک مستقیم شرع مبین بیان کنند و بعد مجالس عالیه صورت استنطاق را از محلّ معلوم بطلبند. البتّه آن شخص مشمول الطاف عدل و داد گردد» (همان، ص۲۴).

عبدالبهاء در دوران جوانی و در زمان نگارش رساله مدنیه

 

در اینجا نیز خواننده با توجه به روش نگارش کتاب، نمی‌تواند تلقی دیگری غیر از دیانت اسلام از عبارت «شرع مبین» داشته باشد، چراکه نویسنده تأکید کرده است که کتاب را برای نجات اهالی ایران در آن عصر نوشته است و طبیعی است که مردم ایران در آن عصر، مشابه تمام اعصار بعدی تا به امروز، مسلمان بوده‌اند و فهمشان از شرع مبین، قطعا آیین بهائی نیست. معلوم نیست عبدالبهاء که خود به انقضای شریعت اسلامی معتقد بوده و این کتاب را نیز بعد از نگارش کتاب اقدس به رشته تحریر در آورده، چگونه توانسته است این جمله را بنگارد. اگر بگوییم که به این جمله باور داشته، باید دربارۀ اعتقاد او به تعالیم بهاءالله تردید کنیم و اگر باور نداشته است، چرا چیزی را که به آن باور نداشته ترویج کرده است؟

او همچنین تأکید می‌کند که لازم است قانون براساس شرع الاهی تدوین و به امر سلطان در سراسر کشور، حاکم شود. اما معلوم نمی‌کند که این شرع، شریعت اسلام است یا مقررات و قوانین بهائی؟ با توجه به روش نگارش کتاب که نوشته شدن آن توسط یک مسلمان را تداعی می‌کند، برداشت قابل‌قبول از این عبارات، آن است که عبدالبهاء موافق برقراری یک نظام اجتماعی و نظم و قانون براساس دیانت اسلام است. او می‌نویسد: «لذا باید علمایی که واقفند بر مسائل شرعیّه‌ الهیّه، در این مجلس کبیر اوّلاً یک منهج قویم و صراط مستقیمی به جهت قطع دعاوی عموم تعیین و تألیف نموده، به امر حضرت سلطان در جمیع ولایات منتشر گردد و بر موجب آن حکم جاری شود. بسیار این امر مهمّ را اهتمام لازم است» (همان، ص۴۶).

نکته‌ جالب دیگر آن است که عبدالبهاء در بخش مهمی از کتاب خود به بیان تاریخ ادیان الاهی می‌پردازد و تأثیر ‌‌آن‌ها بر پیشرفت جوامع و ملل را شماره می‌کند. ازجمله دربارۀ آیین یهود، مسیح و اسلام قلم‌فرسایی کرده و پیشرفت تمدن‌های مختلف را مرهون تعالیم این ادیان می‌داند. در بخش دیگری از کتاب، او به تأثیرپذیری اروپاییان از تمدن اسلامی براثر برخورد آنان با مسلمانان در جنگ‌های صلیبی اشاره می‌کند و تمامی پیشرفت‌های اروپا در عصر خود را مرهون اقتباس مردم مغرب زمین از تعالیم مسلمانان می‌داند و به رها شدن آن تمدن و فرهنگ از سوی مسلمانان غبطه می‌خورد و می‌نویسد:

«ای اهل ایران تکاسل و تراخی (= سستی) تا کی؟ متبوع و مطاع کلّ آفاق بودید، حال چگونه از عزّ قبول باز مانده در زاویه خمول (=گمنامی و ناشناسی) خزیده‌اید؟ منشأ معارف و مبدأ تمدّن جهانیان بودید، اکنون چگونه افسرده و مخمود و پژمرده گشته‌اید؟ سبب نورانیّت آفاق بوده‌اید، حال چگونه در ظلمات غفلت و کسالت باز مانده‌اید؟ چشم بصیرت را باز و احتیاجات حالیّه خود را ادراک نمایید کمر همّت و غیرت بربندید و در تدارک وسائط معارف و مدنیّت بکوشید. آیا سزاوارست که طوائف و قبائل اجانب، فضائل و معارف را از آثار اسلاف و اجداد شما اقتباس نمایند و شما که اولاد و وارثید محروم بمانید؟ آیا این پسندیده است که همسایگان و مجاوران لیلاً و نهاراً در تشبّث وسائل ترقّی و عزّت و سعادت به جان و دل بکوشند و شما از تعصّب جاهلیّه بمضاددت و منازعت و هوی و هوس خود مشغول گردید؟ و آیا این ممدوح و محمود است که این ذکاء فطری و استعداد طبیعی و فطانت خلقیّه را در کسالت و بطالت صرف و ضایع نمایید؟» (همان، صص۱۱۸و ۱۱۹).

 این جملات بیش از آنکه یادآور دعوت مردم به یک نظم جدید براساس یک آیین آسمانی جدید باشد، به خواننده القا می‌کند که برای پیشرفت و ترقی، باید به تعالیم دیانت اسلام بازگردد و به‌جای تبعیت از هوای نفس، به دنبال بازسازی خود باشد. نویسنده به دنبال این معنی است که همان‌گونه که سایر ممالک، با استفاده از میراث عظیم اسلامی، پله‌های مختلف نردبان ترقی را پیمودند، شایسته است تا مسلمانان نیز با اتکا به تاریخ تمدن عظیم خویش، همین مسیر را بپیمایند و از وضعیت اسف‌بار فعلی خود خارج شوند. ملاحظه می‌شود که این جملات، هنگامی‌که از سوی نویسنده‌ای ناشناس و به‌ظاهر مسلمان بیان می‌شود، نتیجه‌ای جز تأیید دیانت اسلام و لزوم مراجعه به آن برای اصلاح امور ایجاد نمی‌کند. به‌نظر می‌رسد عبدالبهاء در اینجا قدم در راهی گذاشته که پیش از او، سیدجمال‌الدین اسدآبادی و ملکم‌خان و مستشارالدوله پیموده‌اند؛ یعنی مسیر نوشتار او، ایجاد یک نظام اجتماعی براساس دیانت اسلام است و نه تعالیم باب یا بهاءالله.

۲-۶- امر به معروف و نهی از منکر

در آیین اسلام، امر به معروف و نهی از منکر از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. آیات بسیاری از قرآن کریم، مسلمانان را به انجام این فریضه دعوت کرده است (آل عمران:۱۰۴و۱۱۰ و ۱۱۴، التوبه:۷۱و۱۱۲، الحج:۴۱، لقمان:۱۷و…). در آموزه‌های اسلامی، مؤمنان نسبت به سایر افراد جامعه مسئول دانسته شده‌اند و وظیفه دارند نسبت به اشتباهات دیگران، واکنش نشان دهند و تلاش کنند تا آنان را از مسیر نادرست خارج ساخته و به مسیر تعالی و رشد برسانند. البته امر به معروف و نهی از منکر، تابع شرایط مختلفی است و احکام بسیاری بر آن مترتب است.

در روایات نیز امر به معروف و نهی از منکر، ضامن سلامت جامعه و سیره‌ پیامبران و صالحان معرفی شده است و پیش‌بینی شده که در آخرالزمان، گروهی از مردم، دست از این فریضه برمی‌دارند و به‌همین‌سبب، دچار کیفر و عقوبت می‌شوند (کلینی، ۱۴۰۷، صص۵۵ به بعد). روایات درباره‌ وجوب این فریضه در جوامع حدیثی بسیار است و نمی‌توان حتی فهرست آن را در این مختصر بیان نمود.

صرف‌نظر از دستور شرعی دیانت اسلام در انجام این مهم، امر به معروف و نهی از منکر، رفتاری عقلایی برای حفظ جامعه از خطرات و مشکلات است. اگر انسان‌ها نسبت به این مسأله حساس باشند و اشتباهات نزدیکان خود را به آنان گوشزد کنند، جامعه از بسیاری از مصیبت‌‌ها و بلاها مصون و محفوظ خواهد ماند. به قول سعدی:

چو کاری بی فضول من برآید              

مرا در وی سخن گفتن نشاید

وگر بینم که نابینا و چاه است              

اگر خاموش بنشینم گناه است

(سعدی، گلستان، باب اول)

در مقابل و در آیین بهائی، امر به معروف و نهی از منکر، حرام دانسته شده است. به باور مبلغان بهائی در این آیین «حق اعتراض و چون‌وچرا و امر به معروف و نهی از منکر از اشخاص نسبت به اعمال دیگران سلب شده و فقط محافل روحانی یا بیوت عدل حق حاکمیت بر نفس داشته و ناصح و مربی و مراقب اشخاص می‌باشند» (یزدانی، ۱۳۲۹، ص۹۲).

درواقع وظیفه‌ امر به معروف و نهی از منکر در این آیین با عنوان ممنوع بودن تجسس در زندگی خصوصی دیگران و همچنین برابری همه انسان‌ها با یکدیگر، از دوش عموم افراد جامعه برداشته شده است. این در حالی است که اصل برابری انسان‌ها و همچنین ممنوعیت تجسس در احوال خصوصی دیگران در آیین اسلام نیز وجود دارد و این فریضه به شکل کلی متوجه تخلفاتی است که در منظر عموم واقع می‌شود یا به‌طور تصادفی، افراد متوجه انجام آن توسط نزدیکان خود در خلوت می‌شوند.

بااین‌وجود، چنان‌که گذشت، رهبران آیین بهائی، انجام آن را در انحصار خود قرار داده‌اند. بهاءالله نیز در لوح معروف خود به آقانجفی می‌نویسد: «در جمیع احوال عباد را به معروف امر نمودیم و از منکر نهی» (بهاءالله، ۲۰۰۱م، ص۲۹).

از دیدگاه رهبران بهائی آن چیزی که باعث امر به معروف و نهی از منکر می‌شود، نیرویی درونی است که انسان را وادار به خضوع و خشوع دربرابر خداوند می‌کند نه تذکرات افراد جامعه به یکدیگر. بهاءالله می‌نویسد: «دین نوری است مبین و حصنی است متین از برای حفظ و آسایش اهل عالم، چه که خشیة اللّه ناس را به معروف امر و از منکر نهی نماید» (بهاءالله، بی‌تا (الف)، ص۷۶).

در این میان عبدالبهاء در رساله‌ مدنیه، در قامت یک مسلمان اصلاحگر، به نقل آیات مختلفی از قرآن کریم پرداخته و مدلول آن را بیانگر جمیع امور سیاسی دانسته است. حداقل دو آیه از این مجموعه در بحث امر به معروف و نهی از منکر است: «ادیان الهی مؤسّس حقیقی کمالات معنویّه و ظاهریّۀ انسان و مشرق اقتباس مدنیّت و معارف نافعۀ عمومیّۀ بشریّه است و اگر به نظر انصاف ملاحظه شود جمیع قوانین سیاسیّه در مدلول این چند کلمۀ مبارکه داخل قوله تعالی (و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فی الخیرات و أولئک من الصّالحین) [آل‌عمران: ۱۱۴] و همچنین می‌فرماید: (و لتکن منکم أمّة یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و أولئک هم المفلحون) [آل‌عمران: ۱۰۴] …» (عبدالبهاء، ۱۹۸۴، ص۱۱۲).

آیاتی که پیش‌تر نیز در بحث وجوب فریضه امر به معروف و نهی از منکر در قرآن کریم به ‌‌آن‌ها اشاره شد. ملاحظه می‌شود که بیان فوق بار دیگر نشان‌دهنده‌ آن است که عبدالبهاء تمامی نظام اجتماعی مدنظر خود را براساس آیات قرآن کریم قرار داده است. صرف‌نظر از این مسأله در اینجا باورمندان به آیین بهائی باید بتوانند نسبتی میان عبدالبهاء با «امر به معروف و نهی از منکر» ارائه کنند به‌گونه‌ای که مخالف آموزه‌های این آیین نباشد، چراکه در این آیات وظیفه‌ امر به معروف و نهی از منکر، از حیطه افراد خاص خارج شده و تمام صالحان و نیکوکاران را دربر می‌گیرد و عبدالبهاء نیز در مقام تأیید این آموزه برآمده است.

اگر عبدالبهاء واقعاً به آموزه ممنوعیت امر به معروف و نهی از منکر در آیین خود معتقد بود، می‌توانست در اینجا سکوت کند و لااقل این دو آیه را به‌عنوان جامع جمیع حکمت‌های سیاسی بیان نکند؛ اما او در قامت یک مسلمان تمام‌عیار به دفاع از این آموزه پرداخته است. آموزه‌ای که در آیین بهائی ممنوع است. اگر این دوگانگی را در کنار گمنام بودن نویسنده کتاب در سال‌های ابتدایی و همچنین روش عبدالبهاء در استناد به آیات قرآن و روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام برای اثبات نظریات خود در این کتاب قرار دهیم، حداقل چیزی که دستگیرمان می‌شود، نوعی تدلیس در ارائه‌ مطالب است.

۳-۶- جهاد

از دیگر آموزه‌های اساسی اسلام که در قرآن کریم و روایات بیان شده، حکم جهاد است. جهاد نیز لااقل به معنای دفاع از خود و خانواده و وطن در مقابل تجاوزگر، یک امر عقلائی و اجتناب‌ناپذیر است. اکثر قریب‌به‌اتفاق کشورهای مختلف جهان برای برقراری امنیت داخلی و همچنین دفاع از کشور در مقابل هجوم احتمالی خارجی، نیروهای نظامی تجهیز می‌کنند و پلیس و ارتش دارند. مهم‌ترین وظیفه‌ این نهادها، درگیری نظامی با متجاوزان به حقوق مردم یا درگیری مسلحانه با نیروهای متجاوز خارجی است که قصد غارت کشور را در سر دارند. لذا اقدام به خشونت در چنین مواردی اصلی پذیرفته‌شده و اخلاقی از سوی عقلای عالم است.

باب نیز به تقلید از اسلام، پیروان خود را مکرراً به جهاد دعوت کرده و دستور قتل تمام مخالفان خود را ــ که همه ‌‌آن‌ها را مشرک می‌داند ــ صادر کرده است (باب، بی‌تا(الف)، ص۳۵۷)؛ هرچند که مصادیق جهاد از نظر او با آیین اسلام متفاوت است. ازآنجاکه باب در مقطعی خود را موعود اسلام معرفی می‌کرده و ظهور و قیام قائم موعود اسلام با نیروی نظامی نزد فریقین قطعی بوده است (ابن‌ابی‌زینب، ۱۳۹۷، صص۲۳۲ و۲۳۷؛ قرطبی، ۱۳۶۴، ج۱۴، ص۱۰۷؛ آلوسی، ۱۴۱۵، ج۱۱، ص۱۳۲؛ صافی گلپایگانی، ۱۳۸۰، ج۲، ص۳۱۵)، او و پیروانش چاره‌ای جز انجام جنگ با سلاح نظامی نداشتند. ‌‌آن‌ها با راه انداختن جنگ‌های داخلی و ترور مخالفان خود مانند مرحوم شهید ثالث در قزوین، کوشیدند خود را تجلی ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نشان دهند و اقدامات نظامی خود را منطبق بر اقدامات منتظران ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف معرفی کنند. این در حالی بود که برخلاف پیش‌بینی روایات دربارۀ پیروزمندی سپاه حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف در مقابل دشمنان و کافران، بابی‌ها حتی نتوانستند بر قدرت‌های محلی و دولت ضعیفی مانند قاجاریه غلبه کنند.

درمقابل، بهاءالله دریافت که اقدامات نظامی علیه دولت، مردم و علمای دینی باعث ایجاد نفرت عمومی از باب و تعالیم او شده و اقدامات سرکوبگرانه‌ دولت قاجار علیه بابیان را موجه جلوه داده است. این در حالی بود که بابی‌ها در ترور نافرجام ناصرالدین‌شاه پس از اعدام باب در سال ۱۲۶۸ قمری نیز دست داشتند و ناصرالدین‌شاه، به همین دلیل، به‌سختی آنان را مجازات کرد (شوقی افندی، ۱۹۹۳، ص۱۵۳، مک اوئن، ۱۳۹۹، ص۵۳).

در این شرایط بهاءالله حمل سلاح را در آیین خود ممنوع ساخت و حکم جهاد را نسخ کرد (بهاءالله، بی‌تا(ب)، ص۲۸؛ اشراق خاوری، ۱۲۸ب، صص۲۷۰و۲۷۱) تا نشان دهد به دنبال صلح است و در پی سرنگونی نظامی دولت قاجار نیست. او همچنین صلح عمومی و وحدت عالم انسانی را محور تعالیم خود قرار داد و بعد از او، همین خط فکری از سوی عبدالبهاء پیگیری شد.

در زمان نگارش «رساله مدنیه»، هرچند که عبدالبهاء کوشید تا درگیری‌های نظامی را بی‌فایده و پرهزینه معرفی کند و تلاش کرد راهکارهایی برای جلوگیری از این منازعات ارائه دهد، اما به دلیل آنکه از منظر یک مسلمان معتقد کتاب خود را می‌نوشت، هرگز درصدد بیان بحث ممنوعیت جهاد و ممنوعیت حمل سلاح برنیامد و حتی در برخی موارد، آن را تلویحاً تأیید کرد.

به‌عنوان نمونه هنگامی‌که می‌خواست در برابر مخالفان سنتی الگوپذیری از برخی نظامات مترقی غرب استدلال کند، نوشت: «[آیا] خود سدّ ابواب رشوت و بِرطیل (=رشوه) که الیوم به تعبیر ملیح، پیشکش و تعارف معبّر (= از آن تعبیر می‌شود)، سبب تدمیر (= تباه کردن) بنیان معدلت است؟ و یا خود هیئت عسکریّه (= ارتش) را که فی‌الحقیقه فدائیان دولت و ملّتند و جانشان در کلّ احیان در معرض تلف، از ذلّت کبری و مسکنت عظمی نجات داده، در ترتیب مآکل و مشاربشان (= خورد و خوراکشان) و تنظیم البسه و مساکنشان کوشیده و در تعلیم فنون حربیّه (= نظامی) به صاحبان مناصب عسکریّه و در تدارک اِکمال مهمّات و آلات و ادوات ناریّه کمال سعی و اهتمام را مبذول داشتن از افکار سقیمه (= بیمار) است؟» (عبدالبهاء، ۱۹۸۴، ص۲۰).

او همچنین در بخش دیگری می‌نویسد: «ای خردمندان به عین(= چشم) عقل و تدبّر ملاحظه نمایید؛ آیا ممکن است که تفنگ و توپ عادی با تفنگ هنری مارتی و توپ کروپ مقابلی نماید؟ حال اگر نفسی بگوید که ما را همین آلات ناریّه‌ قدیمه موافق است، لزوم به استحصال (=به‌دست آوردن) اسلحه و آلاتی که در  ممالک اجنبیّه ایجاد شده نه؛ آیا این قول را هیچ طفلی به سمع قبول استماع نماید؟ و یا آنکه ما تابه‌حال، احمال (= حمل کردن) امتعه (= کالاها) و اجناس تجارتیّه را از مملکتی به مملکتی، به‌واسطه‌ حیوانات نقل می‌کنیم (= انتقال می‌دهیم)، محتاج به کالسکه‌ آتشی (= قطار) نبوده و نیستیم، چه ضرور مشابهت به امم سائره بجوییم. آیا این کلام قرین اذعان (= موردپذیرش) هیچ هوشیاری گردد؟ لا واللّه» (همان، ص۳۹).

بی‌گمان عبدالبهاء نمی‌توانسته است به‌عنوان یک روشن‌فکر، اصل ضرورت وجود ارتش و همچنین تجهیز آن به ادوات روزآمد را انکار کند. او در اینجا در مقام تبیین این مسأله است که الگوبرداری از پیشرفت‌های غربی، امری عاقلانه است و نمی‌توان به دلیل آنکه غربی‌ها مسلمان نیستند، از پیشرفت‌های علمی و نظامی آنان صرف‌نظر کرد و باید آن را بومی ساخت. نکته‌ مهم اینجاست که اگر عبدالبهاء واقعاً به ممنوعیت حمل سلاح معتقد و به دنبال صلح عمومی و پرهیز از هرگونه جنگ است، چگونه می‌تواند تجهیز ارتش و آموزش دادن فنون نظامی را تجویز کند؟ چگونه می‌تواند از نظامی‌ها تا این حد تجلیل کند و آنان را فدائیان ملت و دولت بنامد؟ چگونه می‌توان پذیرفت که عبدالبهاء دریافته بوده که دفاع از کشور و نظام دادن به قوای نظامی و تجهیز آنان امری لازم و عقلایی است و همانند یک مسلمان می‌اندیشیده است؟ درحالی‌که پیش از نگارش این کتاب، بهاءالله در کتاب اقدس، حمل سلاح جز در موارد ضروری را ممنوع کرده بود و حکم جهاد را منسوخ دانسته بود؟

۴-۶- مفهوم قیامت

قیامت به معنی روز رستاخیز و معاد و زندگی پس از مرگ، امری شناخته‌شده در میان مسلمانان است و بخش مهمی از آیات قرآن کریم را به خود اختصاص داده است. واژه‌ «القیامة» حدود ۷۰ بار در قرآن کریم تکرار شده و تمام هشدارهای قرآن به مؤمنان، برای نجات از عذاب الاهی در روز قیامت و رسیدن به ثواب و پاداش و نعمت‌های الاهی در آن روز بزرگ است. به باور مسلمانان، روز قیامت پس از مرگ تمامی انسان‌های روی زمین و ایجاد تغییرات اساسی در خلقت به‌وقوع می‌پیوندد و تمام انسان‌ها در آن روز، محشور می‌شوند و حیات مجدد می‌یابند و به اعمال آنان رسیدگی خواهد شد.

درمقابل در عقاید بابی و بهائی، ضمن تأیید زندگی پس از مرگ به شکل روحانی، روز قیامت معنایی جدا از معاد دارد. از دیدگاه رهبران بهائی، قیامت عبارت است از ایام حیات و ادعای مظهر ظهور بعدی که در آن روزگار، قیامت دین پیشین برقرار می‌گردد. به باور بهائیان، ایام ظهور بهاءالله دوره قیامت پیروان آیین باب و دوره‌ ظهور باب، قیامت مسلمانان و پیروان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است (باب، بی‌تا (ب)، ص۳۰؛ بهاءالله، ۱۳۷۷، ص۵۱).

در نقد این تأویل از آیات قرآن و خروج از ظاهر توسط رهبران بهائی، کتاب‌ها و مقالات متعددی به رشته تحریر درآمده است (حبیبی، ۱۳۹۴، صص۲۲۵-۲۸۸؛ حسینی و حیاتشاهی، ۱۳۹۰، سراسر کتاب؛ خانزاده، ۱۳۹۵، سراسر مقاله؛ رضانژاد و دیگران، ۱۳۹۶، سراسر مقاله). بی‌ضابطه بودن خروج از ظاهر معنا و تأویل و تفسیر‌به‌رأی و عدم امکان قرار گرفتن تمام آیات قرآنی مرتبط با مسأله قیامت در این نظام معنایی از مهم‌ترین نقدهای وارده بر این تفسیر است. پرداختن به این نقدها البته از حوصله این نوشتار خارج است اما مسأله مهم آن است که به باور عبدالبهاء، در زمان نگارش کتاب یعنی سال ۱۲۹۲ قمری، جهانیان دقیقاً در وسط روز قیامت هستند و با ظهور بهاءالله و ادامه حیات او در سال‌های بعد و حتی در سال انتشار کتاب، قیامت کبری از منظر رهبران بهائی در حال وقوع بوده است. درواقع اختلاف معنا میان اسلام و بهائیت دربارۀ واژه قیامت به‌قدری عمیق است که به‌هیچ‌وجه نمی‌توان از این لفظ در هر دو ادبیات به یک معنا استفاده کرد.

بااین‌وجود خوانش مجدد این بخش از «رساله‌ مدنیه» مهم به‌نظر می‌رسد. عبدالبهاء در نکوهش احکام مختلف در مسأله واحد در محاکم قضایی، ناله‌اش به آسمان بلند می‌شود و می‌نویسد:

«جمّ غفیری از عباداللّه به جهت محاکمه سرگردان و حال در مأمن راحت مستریح و در امان. یک روز مدّعی مغلوب و مدّعی علیه غالب و روز دیگر مدّعی غالب و مدّعی علیه مغلوب. حال این مسلک مستقیم نیز متروک شد. این چه دیانت کفریّه است و این چه ضلالت شرکیّه؟! وا ویلا! وا شریعتا! وا دینا! وا مصیبتا! ای برادران مؤمنین! زمان زمان آخر است و روز قیامت نزدیک». (عبدالبهاء، ۱۹۸۴، صص۶۶و۶۷). 

نویسنده‌ کتاب «رساله مدنیه» که ظاهر مسلمانی را تا انتها حفظ کرده است، در این بخش نسبت به خدشه در دین اسلام و شریعت محمدی هشدار می‌دهد و از فقدانش می‌نالد. صرف‌نظر از این مسأله، اشاره او به آخرالزمان و نزدیکی روز قیامت، به‌هیچ‌وجه با عقاید بهائیان دربارۀ روز قیامت همخوانی ندارد. اینکه بعد از آخرالزمان، قیامت برپا می‌شود، عقیده‌ای کاملاً اسلامی است که به‌شدت مورد انتقاد باب و بهاءالله قرار گرفته است. درمقابل معلوم نیست که چرا عبدالبهاء اساساً خود را درگیر این عبارت کرده و از نزدیکی قیامت در سال ۱۲۹۲ قمری سخن گفته است؟ چراکه به باور رهبران بهائی در آن سال، دقیقاً در وسط روز قیامت هستیم و نه در حوالی آن.

۵-۶- تعیین مرزها و محدود کردن ارتش‌‌ها و مغایرت آن با جهانوطنی

علاقه‌مندی و دوست داشتن وطن در آموزه‌‌های ملی هر کشور موردتوجه قرار گرفته است. از مهم‌ترین نمودهای علاقه‌مندی به میهن، حفظ تمامیت ارضی و جلوگیری از اشغال آن توسط بیگانگان است. دفاع از تمامیت ارضی هر کشور، حقی مشروع و قانونی در عرف بین‌المللی شناخته می‌شود. کشورهای مختلف جهان و نهادهای بین‌المللی از سال‌ها قبل، با تلاش برای حل اختلافات مرزی، کوشیده‌اند تا ترسیم دقیقی از موقعیت جغرافیایی هر کشور ارائه کنند و با این روش بتوانند از جنگ‌های خونین جلوگیری نمایند.

عبدالبهاء نیز در کتاب رسالهٔ مدنیه با ارائه همین پیشنهاد خواسته راهی برای کاهش جنگ و نزاع پیدا کند. این البته از پیشنهادهای کلی کتاب «رساله مدنیه» است. او پیشنهاد می‌کند که بعضی از پادشاهان و دولتمردان عالم قدم پیش بگذارند و برای ایجاد صلح عمومی تلاش کنند و معاهده‌ای لازم‌الاجرا برای تمام ساکنان کره زمین تنظیم کنند که براساس آن، مرزهای کشورهای مختلف تعیین شود و همچنین میزان بهره‌مندی هرکدام از آن کشورها از نیروی نظامی مشخص گردد (عبدالبهاء، ۱۹۸۴، ص۷۶).

عبدالبهاء البته مشخص نمی‌کند که این پادشاهان چه کسانی باید باشند و براساس چه متدی باید این معاهده را تنظیم کنند و از کجا معلوم که این معاهده، عادلانه باشد و در آن، منافع کشورهایی که رؤسای آن پیشگام انعقاد این معاهده شده‌اند، قوانین را به نفع کشور خود قرار ندهند؟ همچنین معلوم نمی‌کند که با چه سازوکاری باید تمام ساکنان کره‌ زمین را به اجرای این معاهده ملزم کرد؟ آیا با نیروی نظامی و سرنیزه باید آنان را متقاعد به اجرای این معاهده کرد یا با اقناع؟ از کجا معلوم که درصورت پذیرش همه اهالی زمین، نسل‌های بعدی نیز این معاهده را بپذیرند و زیر بار آن روند؟ آیا اکنون که بعد از حدود صد و پنجاه سال از این پیشنهادها، سازمان ملل متحد و شورای امنیت و زیرمجموعه‌های مختلف آن تشکیل شده و قواعد خاصی بر کل جهان حاکم شده است، صلح عمومی محقق شده و اختلاف و نزاع و درگیری و خونریزی در عالم وجود ندارد؟ آیا کشورهای قدرتمندی که این نظام را اجرایی کردند و برای خود، حقوق خاصی را در نظر گرفتند و دیگران را از آن محروم کردند، توانستند احساس عدالت را در کل ساکنان کره زمین ایجاد نمایند؟ آیا این نهادها توانسته‌اند تمام کشورها را ملزم به رعایت تمام معاهده‌‌ها نمایند؟ و…

صرف‌نظر از اشکالات اساسی که به این پیشنهاد کلی وارد است، موضوع به رسمیت شناختن مرزها و تعیین «حدود و ثغور» کشورها که در پیشنهاد عبدالبهاء آمده، با بیانات بعدی او در سال‌های بعد دربارۀ موهوم بودن مرزهای جغرافیایی در تعارض است. او در سخنرانی‌های خود در سال‌های پایانی عمرش، اساساً مرزها را حدودی اعتباری خوانده که ارزش چندانی ندارند. او در یکی از آخرین سخنرانی‌هایش گفته است: «چون درست فکر نماییم، ملاحظه می‌کنیم که این‌ها در یک قطعه زمین ساکنند؛ در اروپا. لهذا اگر بگویید که [جنگ‌ها] به جهت اختلاف دینند، [صحیح نیست زیرا مردم] دین واحد دارند. اگر بگویند به جهت اختلاف جنس است، کلّ از جنس واحدند؛ اگر بگویند به جهت اختلاف وطن است، کلّ در قطعه‌ واحد منزل دارند. و از این‌ها گذشته جمیع این‌ها از نوع بشرند، از یک دوحه و از یک شجره روییده شده‌اند. در وقتی که من در اروپا بودم، هر ملّتی می‌گفت وطن وطن وطن. من می‌گفتم: جانم! این چه خبر است؟ این همه هیاهو از کجاست؟ این وطنی که شما برای آن دادوفریاد می‌کنید، روی زمین است. وطن انسان است. هرکس در هرجا ساکن شود وطن او است. خدا این زمین را تقسیم نکرده است. جمیع یک کره است. این حدود که شما تعیین کرده‌اید این حدود وهمی است. حقیقت ندارد. مثل آن است که در این اطاق یک خطوط حدود وهمی بکشیم و نصف آن را آلمان و نصف دیگری انگلیس و فرانسه بگوییم. خطوط وهمی که ابداً وجود ندارد. این حدود وهمیّه مانند تقسیمات و حدود کلّیّه است. زیرا سکّانی چند در یک میدان ولی میدان را به خطوط و حدود وهمیّه میان خود تقسیم کنند و اگر یکی بخواهد از حدود خود تجاوز کند دیگران بر او حمله نمایند و حال آنکه این خطوط هیچ وجود حقیقی ندارد». (عبدالبهاء، بی‌تا، ج۳ ص۳۹).

معلوم نیست که اگر امروز بخواهیم براساس مبانی عبدالبهاء، نظامی اجتماعی و بین‌المللی را پیشنهاد کنیم، باید چه نگاهی به مسأله‌ مرزها داشته باشیم؟ آیا چنان‌که او در رساله‌ مدنیه پیشنهاد کرده است، ‌‌آن‌ها را به رسمیت بشناسیم و به شکل دقیق تعیین کنیم تا مانع از بروز جنگ‌های بیشتر شویم و یا آنکه مرزها را برداریم و به جنگ ناسیونالیسم برویم و کل جهان را به‌عنوان وطن انسان‌ها موردتوجه قرار دهیم؟

صرف‌نظر از آنکه کدام پیشنهاد بهتر و اجرایی‌تر است، مسأله مهمی که باید به آن توجه داشت، دوگانگی نظریه عبدالبهاء دربارۀ مسأله مرزها در این کتاب و نظریات بعدی اوست.

نتیجهگیری

در بازخوانی رساله مدنیه عبدالبهاء به اوضاع و احوال تاریخی و اجتماعی ایران و شرایط و تحولات سیاسی آن عصر توجه ویژه کرد. تعداد زیادی از روشنفکران در آن عصر در قالب‌های مختلف، اصلاحاتی برای اداره‌ امور اجتماعی مطرح کرده‌اند. پیشنهاد عبدالبهاء نیز یکی از آن پیشنهادهاست. عبدالبهاء در این کتاب تلاش کرده است تا به‌مثابه نویسنده‌ای مسلمان، با بهره‌گیری از آیات و روایات، عموم ملت ایران را مخاطب قرار دهد و نظام پیشنهادی خود را بیان کند. هرچند در برخی از مواضع روایات را مطابق منظور خود تحریف کرده است. بااین‌حال این مطلب خود نشان‌دهنده‌ آن است که نظام مطلوب عبدالبهاء با استفاده از همان گزاره‌های اسلامی قابل‌تحقق بوده و استدلال به وجود دیانتی جدید برای رفع مقتضیات زمان به‌ویژه در مسائل اجتماعی، استدلالی نادرست است.

 

درعین‌حال عبدالبهاء هرجا که مسأله‌ای میان دیانت اسلام و آیین بهائی مورداختلاف بوده است، به تصریح یا به تلویح، از حکم اسلامی جانبداری کرده است. مسائلی نظیر امر به معروف و نهی از منکر، توجه به شریعت اسلام و آیات قرآن در قانونگذاری، مسأله تقلید و مفهوم قیامت، از این جمله‌اند.

نامعلوم بودن نام نویسنده در نشر نخستین این کتاب، نشان می‌دهد که عبدالبهاء نمی‌خواسته است که خود را به‌عنوان یک غیرمسلمان و یک بابی یا بهائی معرفی کند، چراکه اولاً عموم مردم ایران نسبت به بابیان و بهائیان بدبین بوده‌اند و در صورت روشن شدن نام نویسنده، اصلاً حاضر نبودند که این کتاب را بخوانند. ثانیاً بسیاری از مطالب کتاب او نمی‌تواند از سوی فردی بهائی به رشته تحریر در آمده باشد و با بسیاری از دیگر آموزه‌های بهائی در تعارض است. 

 

منابع

قرآن مجید

آدمیت، فریدون، اندیشههای طالبوف تبریزی، ۱۳۶۳ش، تهران: دماوند.

ــــــــــــ، فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، تهران: پیام.

آلوسی، محمودبن‌عبدالله، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی‏، ۱۴۱۵ق، بیروت: دارالكتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون‏

اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه حدود و احکام، ۱۲۸بدیع، بی‌جا: مؤسسه ملی مطبوعات امری.

امام حسن عسکری علیه‌السلام، التفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری علیه‌السلام، ۱۴۰۹ق، قم: مدرسة الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف.

امام صادق علیه‌السلام، مصباح الشریعة، ۱۴۰۰ق، بیروت: اعلمی.

انصاری، مرتضی (شیخ انصاری)، فرائد الاصول، ۱۴۱۹ق، قم: مجمع الفکر الاسلامی.

باب، میرزاعلی‌محمد، تفسیر سوره یوسف (قیوم الاسماء)، بی‌تا(الف)، بی‌جا، بی‌نا.

ــــــــــــــ، بیان فارسی، بی‌تا(ب)، بی‌جا، بی‌نا.

بهاءالله، میرزاحسین‌علی نوری، لوح مبارک خطاب به شیخ محمّدتقی اصفهانی معروف به نجفی (لوح ابنالذئب)، ۲۰۰۱م/۱۵۷بدیع، کانادا: مؤسسه معارف بهائی.

ــــــــــــــ، کتاب ایقان، ۱۳۷۷ش/۱۹۹۸م/۱۵۵بدیع، آلمان، هوفمایم: مؤسسه‌ ملی مطبوعات امری آلمان/ لجنه ملی نشر آثار بهائی به زبان فارسی و عربی.

ــــــــــــــ، اشراقات و چند لوح دیگر، بی‌تا(الف)، بی‌جا، بی‌نا.

ــــــــــــــ، اقتدارات و چند لوح دیگر، بی‌تا(ب)، بی‌جا، بی‌نا.

ثابت بهروز، رساله مدنیه: طرحی برای اصلاح و آبادانی ایران، ۱۳۸۸، سایت اینترنتی نگاه.

حبیبی مهدی، نقدی بر شاهبیت غزل بهائیت (نقد کتاب ایقان در بهرهبرداری از آیات و روایات برای اثبات مبانی بهائیت)، ۱۳۹۴ش، تهران: گوی.

خانزاده، زینب، پاسخ به شبهات بهائی (چالشهای معنای نوین قیامت در آیین بهائی)، ۱۳۹۵ش، فصلنامه بهائی‌شناسی، شماره‌ ۲ و ۳٫

خدری‌زاده، علی‌اکبر، چگونگی بازتاب اندیشه‌‌های اصلاحطلبی و تجددخواهی از آغاز تا انقلاب مشروطه، ۱۳۹۲ش، فصلنامه علمی- پژوهشی مسکویه، شمارهٔ ۲۵٫

رضانژاد، عزالدین و عشریه، رحمان و پرهیزکار، محمدعلی، بررسی و نقد تأویل قیامت موعود به قیام قائم، ۱۳۹۶ش، فصلنامه‌ علمی پژوهشی انتظار موعود، شماره ۵۶٫

شیخ نوری، محمدامیر و علیزاده بیرجندی، زهرا، بحران مشروعیت دولت ناصری و تأثیر آن بر گرایش ناصرالدینشاه به اصلاحات تجددگرایانه، ۱۳۸۸ش، فصلنامه علمی ــ پژوهشی تاریخ اسلام و ایران، شماره۱٫

ربانی‌زاده، سیدمحمدرحیم و لطفی، لطف‌الله، ساختار قدرت در ایران عصر ناصری، فصلنامه علمی ــ پژوهشی جستارهای سیاسی معاصر، سال ششم، شماره۴٫

سعیدی نادر، مطالعه و بررسی رساله مدنیه عبدالبهاء، ۱۳۸۵ش، سایت اینترنتی نگاه.

شوقی‌افندی، ترجمه و اقتباس: فتح اعظم، هوشمند، ندا به اهل عالم، ۱۹۹۳میلادی/۱۴۹بدیع، کانادا: مؤسسه معارف بهائی بلسان فارسی.

شوقی‌افندی، ترجمه: مودت، نصرت‌الله، قرن بدیع، ۱۹۹۲میلادی/۱۴۹بدیع، کانادا: مؤسسه معارف بهائی بلسان فارسی.

طبرسی، احمدبن‌علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ۱۴۰۳ق، مشهد: نشر مرتضی.

صافی گلپایگانی، لطف‌الله، منتخب‌الاثر فی الامام الثانی عشر، ۱۳۸۰ش، قم: مكتبة آیةالله العظمى الصافی الگلپایگانی، وحدة النشر العالمیة.

عبدالبهاء (عباس‌افندی)، رساله مدنیه، ۱۹۸۴م/۱۴۱بدیع، لانگهاین، آلمان: لجنه نشر آثار امری به لسان فارسی و عربی، چاپ چهارم.

ـــــــــــــ، مجموعه خطابات حضرت عبدالبهاء، ۱۲۷بدیع، طهران: مؤسسه ملی مطبوعات امری.

ـــــــــــــ، خطابات حضرت عبدالبهاء جلد سوم، بی‌تا، آلمان غربی، لانگنهاین: لجنه‌ ملی نشر آثار امری به زبانهای فارسی و عربی.

فیضی محمدعلی، حیات حضرت عبدالبهاء و حوادث دوره میثاق، ۱۲۸ بدیع، ایران: مؤسسه ملی مطبوعات امری.

قرطبی، محمدبن‌احمد، الجامع لاحکام القرآن، ۱۳۶۴ش، تهران: ناصرخسرو.

کلینی محمدبن‌یعقوب، الکافی، ۱۴۰۷ق، تهران: دارالکتب الاسلامیه.

وحدت، فرزین، ترجمه: حقیقت‌خواه مهدی، رویارویی فکری ایران با مدرنیت، ۱۳۸۲ش، تهران: ققنوس.

مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ۱۴۰۳ق، بیروت: دار احیاءالتراث العربی.

مک اوئن دنیس، ترجمه فرناق حمید، از بابیت تا بهائیت (مشکلات نظامیگری، زهدگرایی و همسانسازی در ساخت و تولید یک آیین)، ۱۳۹۹ش، فصلنامه بهائی‌شناسی، شماره ۱۴٫

نبوی رضوی، سید مقداد، احیای کتاب اقدامات خرید سجن اعظم، ۱۳۹۹ش، فصلنامه تخصصی بهائی‌شناسی، شماره‌۱۳٫

یزدانی، احمد، نظر اجمالی در دیانت بهائی، ۱۳۲۹ش/۱۰۷بدیع، تهران: بی‌نا.

یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، ۱۴۱۷ق، قم: مؤسسة النشر الاسلامی

The post «رساله مدنیه» عبدالبهاء در ترازوی نقد appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
https://bahairesearch.org/%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87-%d9%85%d8%af%d9%86%db%8c%d9%87-%d8%b9%d8%a8%d8%af%d8%a7%d9%84%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a1-%d8%af%d8%b1-%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d8%b2%d9%88%db%8c-%d9%86%d9%82%d8%af/feed/ 0
تاریخ مکتوم https://bahairesearch.org/%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae-%d9%85%da%a9%d8%aa%d9%88%d9%85/ https://bahairesearch.org/%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae-%d9%85%da%a9%d8%aa%d9%88%d9%85/#respond Tue, 01 Jun 2021 14:28:46 +0000 http://bahairesearch.org/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87/%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae-%d9%85%da%a9%d8%aa%d9%88%d9%85/

کتاب روزگاری که گذشت به قلم عبدالحسین صنعتی زاده ی کرمانی (۱۲۷۳ ـ ۱۳۵۱ش.)، نویسندة نام آشنای دهه های پیشین، نگاشته شده است. زمان طبع آن به سال ۱۳۴۶ باز می گردد و ناشر آن هم «چاپخانه ی تابان» در شهر تهران بوده است. صنعتی زاده در کتاب «از صبا تا نیما» به عنوان یکی […]

The post تاریخ مکتوم appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>

کتاب روزگاری که گذشت به قلم عبدالحسین صنعتی زاده ی کرمانی (۱۲۷۳ ـ ۱۳۵۱ش.)، نویسندة نام آشنای دهه های پیشین، نگاشته شده است. زمان طبع آن به سال ۱۳۴۶ باز می گردد و ناشر آن هم «چاپخانه ی تابان» در شهر تهران بوده است. صنعتی زاده در کتاب «از صبا تا نیما» به عنوان یکی از نویسندگان برجسته یاد شده است. با توجه به آن کتاب باید وی را از پیشگامان رمان نویسی در ایران دانست و آثارش را در شمار «رمانهای نوین فارسی» قرار داد. «دام گستران یا انتقام خواهان مزدک» و «داستان مانی نقاش» دو اثر معرفی شده او در بخش مربوط به «رمان های آموزشی و تاریخی» در آن کتاب هستند. همچنین؛ در بخش مربوط به «رمان های اجتماعی» نیز کتابی از او با نام «مجمع دیوانگان» به عنوان نخستین «اتوپیا» یا «رؤیای مدینة فاضله» در زبان فارسی یاد شده است.

مقصود صنعتی زاده در کتاب «روزگاری که گذشت» شرح زندگانی خود و پدرش، حاج علی اکبر صنعتی کرمانی، است. در واقع؛ هدفی که وی برای نگارش این اثر داشته، «شرح روزگاری است که بر وی و پدرش گذشته است.» در نگاه نخست این شرح زندگانی را یگانه عامل نگارش کتاب میتوان دانست؛ اما وقتی که رویکرد اعتقادی نویسنده، و نیز شخصیت های مطرح شده در کتاب در نظر آورده شوند، نتیجه ای ورای هدف ظاهری نویسنده حاصل خواهد شد.

پدر صنعتی زاده، حاج علی اکبر صنعتی، از بابیان ازلی کرمان بود و به این صفت نیز شهرت داشت. وی حتی در سال ۱۳۱۱ هجری قمری به قبرس رفته بود تا به دیدار پیشوای بابیان، میرزا یحیی صبح ازل، نایل آید. صنعتی زاده نیز چون پدر به این اعتقاد روی آورد. نورالدین چهاردهی، که چندسالی با محمدصادق ابراهیمی، یکی از بزرگان بابی در شصت سال پیش، ارتباط داشت، چندبار صنعتی زاده را در منزل او ملاقات کرده بود. سابقة صنعتی زاده که به سبب فعالیت های سیاسی ـ فرهنگی پدرش نیز تقویت می شد، سبب گردید تا در سال های جوانی با خاندان دولت آبادی که از خانواده های برجستة بابی بودند، وصلت کند. وی داماد کوچک حاج میرزا هادی دولت آبادی بود که با کوچک ترین دختر وی، قمرتاج، ازدواج کرد. کتاب «روزگاری که گذشت»، در سی و دو فصل تنظیم شده است. نوشتة پیش رو برخی فصل های مهمتر آن کتاب را که از نقطه نظر داده های تاریخی نهفته در آنها اهمیت بیشتری دارند، مورد بررسی قرار داده است.

آخوند ملا محمدجعفر کرمانی و عارفان کرمان

فصل دوم روزگاری که گذشت، «کلاسی بالاتر» نام دارد و به زمان کودکی و نوجوانی صنعتی زاده پرداخته است.در این فصل، زمانی که نویسنده از دوران تجارت پیشگی پدرش در عشق آباد سخن می گوید، تصویری از او را به همراه دو نفر از دوستانش آورده است. در این تصویر حاج علی اکبر صنعتی صورتی شبیه به کارمندان دولتی آن زمان دارد. نویسنده از پدر علت تغییر لباس به عبا و عمامه را پرسیده است: پرسیدم: «اکنون در سرت عمامه است. در صورتی که در این عکس با کلاه پوست هستی! چه سبب داشت که کلاه را برداشته عمامه گذاردی؟!» گفت: «چون در مملکت ما دولتیان به مردم بسیار ظلم و تعدی می نمایند، در جوانی در سلک و لباس آنها بودم و مقصودم این بود که از تعدی مصون بمانم. ولی چون سایر دوستان و آشنایانم عارف مسلک بودند و عمامه داشتند و برای برانداختن کانون ظلم و ستم در تلاش بودند، من هم کلاه را تبدیل به عمامه کردم و به لباس آنها درآمدم. و از آن روزی که با این دوستان همقدم شدم، با خود عهد کردم که در راه آزادی و مساوات تا آخرین نفس پایدار باشم. علی اکبر صنعتی در این خاطره به «دوستان و آشنایان عارف مسلک» خود که «عمامه داشتند» اشاره کرده و از تلاش این دوستان عارف مسلک «برای برانداختن کانون ظلم و ستم.» سخن گفته است.

باید گفت که اشخاص مورد نظر او در این گفتار، همان دوستان بابی وی بودند که عبدالحسین صنعتی زاده آنها را انسان هایی «عارف مسلک» توصیف کرده است. در ادامة بحث به این نوع خاص از عرفان و تأکید دلیل و مرشد آن «جماعت عارف مسلک» بر تدریس کتاب مثنوی پرداخته خواهد شد؛ اما نخست اشاره ای تاریخی. برجسته ترین شخصیت بابیان کرمان و بلکه تأسیس کننده آیین بابی در آن شهر، ملا محمد جعفر کرمانی (حدود ۱۲۴۱ ـ ۱۳۱۱ ق.) است. وی ابتدا شیخی بود و از شاگردان رهبر وقت شیخیان کرمان، حاج محمدکریم خان کرمانی، محسوب می شد. پس از آنکه ملا محمدعلی بارفروشی معروف به «قدوس» به دستور سید علی محمد باب برای تبلیغ حاج محمدکریم خان به کرمان آمد و به مقصود نایل نشد، آن مرام را به ملا محمد جعفر کرمانی معرفی کرد و توفیق یافت. از آن پس بود که ملا محمدجعفر ـ که حدود بیست سال از سنش می گذشت ـ به بابیان پیوست. وی بعد از ظهور دعوی «من یظهره اللهی» از سوی میرزا حسینعلی بهاء الله، او را تمکین نکرده و همچنان بر زعامت میرزا یحیی صبح ازل ـ که به عنوان جانشین سید باب شناخته می شد ـ تأکید نمود و به همراه چهار فرزندش، شیخ مهدی بحرالعلوم، شیخ احمد روحی، شیخ محمود افضل الملک، و شیخ ابوالقاسم روحی همچنان بر اعتقاد بابی خویش پا برجا ماند.

در میان فرزندان او، شیخ احمد روحی که در تایخ ایران شخص شناخته شده ای است، بعدها به قبرس رفت و داماد پیشوای بابیان، میرزا یحیی صبح ازل، گردید. استقامت ملا محمدجعفر کرمانی بر طریقت بابی (ازلی)، و ضدیت و مبارزة جدّی او با بهائیان ـ که در قالب یک روحانی به ظاهر مسلمان صورت می گرفت، ـ موجب شد تا بهاء الله در نوشته های خود از او و فرزندانش با عبارات بسیارتندی یاد کند: ارض ک ر [= کرمان]: لازم است شخص عالمی به کمال حکمت در آن ارض گاهی مرور نماید و به قدر امکان در آنجا توقف کند و به کمال حکمت رفتار نماید؛ چه که جعفر کذاب [= ملا محمدجعفر کرمانی] در آن ارض ظاهر. فی الحقیقه جعفر کذاب این است …. ابنائش اخبث از او. وی در جایی دیگر نوشته:این جعفر کرمانی گفته: «چند کتاب از نقطه ی اولی [= سید باب] و فلان [= به احتمال، صبح ازل] نزد من موجود.» قل کذبت و ربّ الکعبه. ایمُ الله! بی انصافی تکلم نموده! اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ نگار مشهور بهائی، نیز ملا محمدجعفر را این گونه به وصف آورده است: «ملا جعفر از علمای بیان و موجب نشر این امر در کرمان گردید ولی با اعاظم اصحاب ملاقات و معاشرت نکرده، در هیچیک از مراحل قیام و اقدام های خطرناک بابیه داخل نشد و در ظاهر مقام ملایی اسلامی را محفوظ داشته، طریق احتیاط و تحفظ را فرونگذاشت.» ملا محمدجعفر با حفظ ظاهر اسلامی خود توانسته بود تا در جرگة مدرّسان دینی کرمان قرار گیرد. محل تدریس او در مکانی قرار داشت که توسط یکی از بزرگان کرمان برای این کار وقف شده بود. او به موجب وقف نامه حقوقی نیز می گرفت. این تدریس اسلامی پس از او به فرزندش، شیخ مهدی بحرالعلوم، تفویض گردید در حالی که او نیز چون پدر بابی (ازلی) بود اما ظاهری اسلامی داشت.

در مقابل بهائیان؛ بابیان (ازلیان) به تجلیل و تکریم ملا محمدجعفر کرمانی پرداخته اند. در کتاب «هشت بهشت» که نگاشته میرزا آقا خان کرمانی و شیخ احمد روحی است، نام ملا محمدجعفر در زمره ی سی و چهار بابی نخستین که در میان بابیان دوره ی اولی ممتاز بودند، آورده شده است. عزیه خانم نوری، خواهر بابی بهاء الله، نیز در رسالة «تنبیه النائمین» تجلیلی بلندبالا از ملا محمدجعفر به دست داده است. وی به مناسبت گفتگو دربارة حاج میرزا احمد مشرف کرمانی که یکی از شاگردان ملا محمدجعفر بود، چنین می نویسد: این شخص عظیم الشأن [= میرزا احمد مشرف کرمانی] ازجمله تلامذة درس و اصحاب جناب ملا محمدجعفر کرمانی است. و آن بزرگوار [= ملا محمدجعفر] از اجلۀ ارکان اهل بیان [= بابیان] و سابقین اوّلین از مؤمنین به حضرت نقطۀ اولی [= سید باب] است. و در کرمان ایشان اِعلای لوای بیان نموده و تا قدم آخرین و نفس واپسین بر جادۀ هدایت و صراط حق مستقیم بوده و هیچگاه به اضلال مضلین و اغوای مبطلین اعتنا نفرموده، کالجبل الراسخ الرفیع و الطود الشامخ المنیع بر امر الهی ثابت و مستقر بوده. و اوقاتی که حضرت قدوس بعد از مراجعت از سفر مکه در ملازمت حضرت نقطه مأمور کرمان برای تبلیغ حاج محمدکریم خان شده و به کرمان تشریف آورده، جناب ایشان نهایت خدمت گذاری و جان نثاری را بجا آورده، اسباب مسافرت و عزیمت آن حضرت را به طرف مازندران فراهم کردند. و از طرف قرین الشرف حضرت ثمره [= میرزا یحیی صبح ازل] در توقیعات رفیعات و الواح صادره نهایت توصیف و تعریف از ایشان شده، او را «عالم جلیل و جعفر کبیر» خطاب فرموده.عزیه خانم سپس متن لوحی را که صبح ازل پس از درگذشت ملا محمدجعفر برای زیارت او نوشته، آورده است.

پدر نویسندۀ کتاب روزگاری که گذشت نه تنها در جرگۀ شاگردان ملا محمدجعفر کرمانی قرار داشت، بلکه با راهنمایی او به آیین بابی روی آورده بود. عبدالحسین صنعتی زاده این تغییر کیش را بدین گونه روایت کرده است: … روزی از او پرسیدم: «چطور شد که بعد از آمدنت از عشق آباد به کرمان، به اسلامبول و هندوستان مسافرت کردی؟» گفت: «من هم مانند سایر مردم چشم و گوشم بسته بود. آن ایام گوشم کر نبود و به سقط فروشی مشغول بودم. گاهی به اتفاق دوستانم در مجلس درس آخوند ملا محمدجعفر حضور مییافتم و در این مجالس به جای کتب عربی و فقه و اصول، کتاب مثنوی ملای رومی خوانده می شد و آخوند آن اشعار را شرح میداد و هروقت به آنجا می رفتم، صحبت هایی می شنیدم که همه تازگی داشت …. آخوند ملا محمد جعفر خودش روزی از مریدان بسیار نزدیک حاج محمد کریم خان، رییس شیخیه، بود.ولی به واسطۀ برخورد به مسافر تازه ورودی به کرمان و مباحثات علمی، مجذوب آن شده و تغییر عقیده می دهد و درس و بحث حاج محمد کریم خان را گذارده و به خواندن مثنوی و تفسیر کردن اشعار آن کتاب دل می بندد. تنها خود آخوند پیرو جلال الدین رومی نمی شود؛ بلکه عده ای از مردمان با ذوق و منورالفکر و عارف مسلک به او گرویده و همه روزه در مجلس درسش حضور پیدا می کردند و من هم حاضر می شدم. در این مجلس نامحرمی نبود و همۀ ما اهل راز بودیم و بدون ترس و بیم از ظلم و ستمکاری حکام و مأمورین دولت و بستگان و ملاهایی که با حکومت های وقت بند و بست داشتند، صحبت می کردیم.

هر روز این شیخ بزرگوار دریچه ای از نور به روی قلب شاگردان خود می گشود و مثل این بود که مأموریتی معنوی به او رجوع شده که عده ای را از جهل و نادانی به علم و معرفت رهبری کند. چنان حرف های عالمانۀ آخوند در من اثر داشت، که چشم از دنیا و زندگی پوشیده تصمیم گرفتم دل به دریا زده سفری دور و دراز بنمایم و دنیا را سیر و سیاحت کنم و آنقدر جستجو کنم تا حقیقت را دریابم.

در این کلام، نویسنده که خواسته مطلب را در لفافه بیان کند از ملا محمدعلی بار فروشی که یکی از پیروان اولیۀ سید باب و هجدهمین حرف از «حروف حی» او بود، با عنوان «مسافر تازه ورودی به کرمان» یاد کرده که ملا محمدجعفر به سبب «مباحثات علمی، مجذوب آن شده و تغییر عقیده» داده است. جالب تر از این، بیان او دربارۀ مشی عرفانی آنهاست. صنعتی زاده با توجه به استفادۀ ملا محمدجعفر از کتاب مثنوی، او و شاگردان بابی شده اش را از پیروان جلال الدین مولوی معرفی می کند: «تنها خود آخوند پیرو جلال الدین رومی نمی شود؛ بلکه عده ای از مردمان باذوق و منورالفکر و عارف مسلک به او گرویده و همه روزه در مجلس درسش حضور پیدا می کردند.» نکتۀ قابل توجهی که باید آن را از نظر دور نداشت، استفادۀ بابیان (ازلیان) ـ و نیز بهائیان ـ از کتاب مثنوی است. شیخ هادی نجم آبادی ـ که خود از داعیان بابی بود، ـ نظر خاصی به مثنوی داشت.

میرزا عیسی نجم آبادی، نوۀ دختری شیخ، به این نکته اشاره کرده است: «مرحوم آقا همیشه مثنوی مولوی می خواندند و هنگامی که خسته می شدند، از یکی از فرزندان خود می خواستند برایشان مثنوی قرائت کند.» ملک المتکلمین، واعظ بابی به ظاهر مسلمان که در عصر مشروطه شهرت فراوانی یافت، به مثنوی دلبستگی فراوان داشت. ادوارد براون در کتاب «یک سال در میان ایرانیان» از یک بابی کرمانی به نام «فتح الله» یاد کرده و به گونه ای نوشته که احتمال تأثیر مثنوی در بابی شدن او را به ذهن می آورد. البته علت علاقۀ بابیان به کتاب مثنوی را باید در همسانی برخی اشعار آن با دیدگاه های ایشان جست. از این روست که داعیان بابی چون ملا محمدجعفر کرمانی و شیخ هادی نجم آبادی در ظاهر یک روحانی مسلمان با شرح و تفسیر مثنوی راه را برای بیان تدریجی اعتقاد بابی خویش هموار می کردند.

سفر برای کشف حقیقت

در فصل سوم کتاب که «آنچه در بندر عباس گذشت» نام دارد، سفر مهم حاج علی اکبر صنعتی به هندوستان و سپس اسلامبول شرح داده شده است. براساس نوشتۀ عبدالحسین صنعتی زاده، همراهان او در این مسافرت کربلایی اکبر، کرمعلی موتاب، و شیخ ابوالقاسم روحی نام داشتند. پیش از این آمد که در گفتار صنعتی زاده هدف از این مسافرت «پیداکردن حقیقت» توصیف شده است.

در فهرستی که قمرتاج دولت آبادی، همسر سابق صنعتی زاده، از تعدادی از بابیان دیدار کننده با میرزا یحیی صبح ازل در قبرس فراهم آورده، نام این سه تن (صنعتی، موتاب، و کربلایی اکبر) نیز به چشم می خورد. وی از پدرشوهر خود، حاج علی اکبر صنعتی، یاد کرده و دو نفر دیگر را نیز همراهان او در مسافرت به قبرس دانسته است. این دیدار در سال ۱۳۱۱ هجری قمری صورت گرفت.در همین سفر بود که به سبب یک حادثه ی ناخواسته که در نزدیکی جیرفت روی داد، علی اکبر صنعتی قدرت شنوایی خود را از دست داد و تا پایان عمر ناشنوا گردید.

دیدار با سیّد جمال الدین افغانی (اسدآبادی)

فصل پنجم کتاب که در آن به اقامت علی اکبر صنعتی و دوستانش در اسلامبول پرداخته شده، از نگاه تاریخی یکی از مهم ترین فصل های کتاب «روزگاری که گذشت» است. آن گونه که صنعتی زاده نوشته، علی اکبر صنعتی در اسلامبول پس از ملاقات با میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، «تمام مشکلات و ناراحتی ها» را به فراموشی سپرد.

پس از حاصل شدن صمیمیت بیشتر، میرزا آقاخان تصمیم گرفت صنعتی را با سید جمال الدین افغانی (اسدآبادی) آشنا کند. صنعتی زاده از زبان پدرش نوشته: [میرزا آقاخان] به سراغم آمد و به اتفاقش به جانب محلۀ ایاس پاشا رهسپار شدیم و در ضمن صحبت اظهار داشت: «می خواهم شما را نزد آقای سیّد جمال الدین اسدآبادی برده و با او آشنا کنم. سیّد به مردمانی که وطن دوست هستند، بسیار احترام می گذارد. بیشتر اوقات در خانه اش کسانی که برای آزادی ملت ایران کوشش دارند، اجتماع می نمایند و حیف است که در اسلامبول باشی و سیّد جمال را ملاقات ننمایی.

در مجلس سید جمال الدین که صنعتی زاده توصیف معنی داری از آن به دست داده،از ایرانیان، میرزا آقاخان، شیخ احمد روحی، میرزا رضای کرمانی، و علی اکبر صنعتی حضور داشتند. علی اکبر صنعتی در زمان اقامت در اسلامبول، با میرزا رضا کرمانی ـ که چندی بعد به قتل شاه ایران اقدام کرد ـ نیز همدم بود: [میرزا رضا کرمانی] همیشه درب اتاق و کنار کفش کن می نشست. و چون از دولتیان زیاد صدمه دیده بود، و سید هم بی پروا از آنان مذمت می کرد، به کلی شیفته و فریفتۀ سخنان او شده و هرموقع او صحبت می کرد، دهانش از تعجب باز می ماند و به تمام بیاناتش گوش می داد. هیچ وقت کسی به خاطرش خطور نمی کرد که از آن مجالست ها و استماع بیانات، آن مرد فقیر و ستم کشیده روزی کارش به اینجا بکشد که با شلیک چندگلوله ی ششلول، ناصرالدین شاه را هلاک و بنیاد سلسلۀ سلطنتی را با آن قدرت استبدادی واژگون سازد.

باید دانست که زمان ورود علی اکبر صنعتی به اسلامبول مقارن بود با فعالیتهای سید جمال الدین و یارانش برضد پادشاهی ایران. ایشان بر آن بودند تا تمام کشورهای اسلامی را تحت رهبری خلافت عثمانی درآورند. در تاریخ از این تکاپو به «جنبش اتحاد اسلام» یاد کرده اند.میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی، شیخ ابوالقاسم روحی، شیخ محمود افضل الملک، احمد میرزا فرزند میرزا یحیی صبح ازل، میرزا حسین شریف کاشانی، و میرزا رضا کرمانی، بابیانی بودند که در این مسیر با او همکاری می کردند. میرزا آقاخان مانند علی اکبر صنعتی توسط ملا محمدجعفر با تعالیم سید باب آشنا شده بود. شیخ احمد روحی، افضل الملک، و شیخ ابوالقاسم نیز – همان گونه که پیش از این آمد، -فرزندان ملا محمدجعفر بودند و مانند وی می اندیشیدند. احمد میرزا فرزند صبح ازل بود.میرزا حسین شریف کاشانی هم فرزند آخوند ملا محمدجعفر نراقی بود که از بزرگان بابی به شمار می رفت. میرزا رضا کرمانی نیز از بابیان کرمان بود که با شاگردان ملا محمدجعفر حشر و نشر داشت.

اگر چه سیدجمال الدین خود سودایی دیگر در سر داشت و اتحاد اسلام نیز در چارچوب عثمانی آن از ابعادی گسترده برخوردار بود، ولی چنین به نظر می آید که این گروه خاص در ظاهر اتحاد اسلام خواهان براندازی سلطنت قاجار بودند که بزرگترین دشمن آیینشان به شمار میرفت. همانگونه که پیش از این آمد، حاج علی اکبر صنعتی در همین مسافرت به قبرس نیز رفت و با پیشوایش دیدار کرد و عبدالحسین صنعتی زاده نیز که از آن دیدار آگاه بود، نمی خواست از آن ذکری به میان آورد. پایان بخش سفر حاج علی اکبر به اسلامبول مأموریتی بود که از جانب سید جمال الدین و اطرافیان بابی او برعهدۀ وی قرار گرفت: رساندن بسته ای محرمانه به حاج شیخ هادی نجم آبادی، چهرۀ برجستۀ حوزۀ اتحاد اسلام تهران. پس از تشکیل حوزۀ اتحاد اسلام در اسلامبول، گروهی از کسانی که در مسیر سیاست با سید جمال الدین همراه بودند، شعبۀ این جنبش را در تهران تأسیس کردند. در میان ایشان بسیاری از فعالان بابی (ازلی) نیز حضور داشتند که یکی از برجسته ترین های ایشان حاج شیخ هادی نجم آبادی بود.

خاطره ای که حاج علی اکبر برای فرزندش دربارۀ این مأموریت مهم نقل کرده، چنین است: روزی میرزا آقاخان با همان طرزی که خودش برای من معلوم کرده بود، یعنی با اشاره و حرکات لبها، سر حرف را باز کرده گفت: «رفقای من می خواهند به تو مأموریتی بدهند و چون انجام این مأموریت بی خطر نیست و تو گوش هایت کر است، کسی از تو مظنون نمی شود، انجام این کار را از تو خواسته اند.» پرسیدم: «چه مأموریتی و چه کاری؟» گفت: «اخیراً دولت ایران در پستخانه ها از توزیع مراسلات و جراید و مجلاتی که ما برای بیداری هموطنان می فرستیم، جلوگیری می نماید. و چون مراسلات و مکاتیب مهمی است که بایستی به هر نحو شده به تهران برسد و به هیچکس هم اطمینان نمیشود کرد، قرعۀ انجام این کار به نام تو اصابت نموده و باید در این موقع فداکاری کرده و اگر لازم شود، جان خود را هم فدا کنی.» در همان وهلۀ اول مشکلات کار را دانستم ولی چون وظیفۀ خود میدانستم، بی چون و چرا با جان و دل انجام این خدمت را برعهده گرفتم. همان لحظه در تدارک مراجعت به ایران افتادم و پس از دو روز حامل بستۀ کوچکی بودم. مقصد مأموریت من تهران و آن بسته که رویش هم چیزی نوشته نشده بود، بایستی به آقای حاج شیخ هادی نجم آبادی مجتهد برسانم …. یکی از اسبابی که بر اهمیت تاریخی فصل پنجم روزگاری که گذشت می افزاید، آگاهی از مقام و اهمیت شیخ هادی نجم آبادی نزد سید جمال الدین و بابیان اسلامبول است که رهبری جنبش اتحاد اسلام را در دست داشتند.

نکتۀ قابل توجه دیگری که در این فصل وجود دارد، پاورقی بسیار مفصلی است که از ابتدای این فصل یعنی صفحه ی ۳۴ کتاب، شروع شده و تا صفحه ی ۵۱ در فصل ششم ادامه می یابد. در این پاورقی، متن کامل شرح حال میرزا آقاخان کرمانی که به قلم شیخ محمود افضل الملک، فرزند ملا محمدجعفر کرمانی، نگاشته شده، آمده است. صنعتی زاده این شرح حال را بدین گونه معرفی کرده است: «این شرح احوال به قلم مرحوم شیخ محمود افضل الملک معروف به «جدّی افندی»، برادر شیخ احمد روحی شهید، می باشد.» با این حال؛ وی مأخذ این شرح حال را به اشاره ای گذرا یاد کرده و تنها در پاورقی آخرین صفحۀ کتاب، نشانی آن را آورده است. این شرح حال در ابتدای کتاب معروف «هشت بهشت» که اثر مشترک میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی است آمده است.این دو فعال بابی در آن کتاب برآن بوده اند تا به بیان اعتقادهای بابی پرداخته و بطلان طریقت بهائی را به اثبات رسانند.

دیدار حاج علی اکبر صنعتی با شیخ هادی نجم آبادی

فصل ششم کتاب «روزگاری که گذشت» دوران کوتاه اقامت علی اکبر صنعتی در شهر تهران را شرح داده است. آنچه در ابتدای ورود به تهران توجه صنعتی را به خود جلب نموده و فرزندش نیز آن را در کتاب خاطرات خود آورده، اعدام دونفر «بابی» در «پای قاپوق» است که بخشی از این زندگینامه به توصیف جزئیات آن اشاره دارد.

حاج علی اکبر در ادامه به شرح مراجعۀ خود به منزل شیخ هادی نجم آبادی و دیدار با او پرداخته است. باید دانست که شیخ هادی نجم آبادی گذشته از اشتراک دیانتی که با فعالان بابی اسلامبول داشت، همانند ایشان از دوستان و همکاران میرزا ملکم خان نیز به شمار می رفت.در آن زمان ملکم خان ضلع سوم مثلث همکاری بود که دو ضلع دیگرش را سید جمال الدین و فعالان بابی تشکیل داده بودند و با تمام قدرت در براندازی حکومت ناصری می کوشیدند. در همان سالها بود که ملکم خان ازسوی میرزا یحیی صبح ازل «رجعت عیسوی» خوانده شد.روزنامۀ قانون نیز که بیانگر اندیشه های ضدقاجار ملکم خان بود، بر اساس همین همکاری به اسلامبول می آمد و از آنجا به یاران ایران همچون شیخ هادی نجم آبادی می رسید. روایت کتاب با تغییر تصمیم علی اکبر صنعتی در مراجعت به کرمان ادامه می یابد. پس از آن، شرحی کوتاه در مورد اقامت چندماهۀ وی در تهران و «معاشرت و آمیزش با مردمانی که همه از آزادی خواهان نخبه و ازخود گذشته بودند» آورده شده است.

بازگشت حاج علی اکبر صنعتی به کرمان

بعد از آن درنگ کوتاه، علی اکبر صنعتی بر آن شد تا به کرمان بازگردد. نویسنده در ادامه ی بحث، از دیدار حاج علی اکبر با پدر خویش (پدربزرگ نویسنده) سخن گفته است. پدر که از ناشنواشدن فرزندش بسیار اندوهگین شده بود، از مجالست او با سید جمال الدین و نیز قانون خواهی او ناراحت شده و شماتتش کرد. صنعتی کوشید تا با بسط و توضیح موضوع، پدر را آرامش دهد، ولی سودی نداشت: [پدر] به جای آن که درست فکر کند و حق را از باطل تشخیص دهد، گفت: «از این صحبت های تو بوی کفر می آید. اگر به خودت رحم نمیکنی، لااقل به ما رحم کن.» گفتم: «من با خدای خودم عهد کرده ام که لحظه ای آرام نگیرم و از این صحبت های تو هم در عقیدۀ راسخی که دارم تردیدی پیدا نخواهم کرد.» روشن است که پدر صنعتی احتمال میداد فرزندش با بابی ها همنشین شده باشد. چرا که در آن زمان، بسیاری از کسانی که از این قبیل سخنان می گفتند، به بابیان نسبت داده می شدند.

پیشروان آزادی در کرمان

فصل هشتم کتاب که «پیشروان آزادی» نام دارد، یکی دیگر از بخشهای مهم این نوشته است. صنعتی زاده در این بخش بر آن است تا به زندگانی برخی از بزرگترین فعالان بابی عصر ناصری بپردازد. هر چند که بر پایۀ روش تاریخ نگاری خود، به عنوان «پیشروان آزادی» اکتفا کرده است. وی پس از بیان مقدمه ای در توصیف ستم هایی که توسط نخستین پادشاه قاجار بر اهل کرمان رفته بود، از ظلم و جور برخی حاکمان عصر قاجار سخن گفته است. صنعتی زاده هدف خود از نگارش این مقدمه را ریشه یابی مبارزه های «پیشروان آزادی» با سلطنت قاجار عنوان کرده و نوشته: مقصودم از بیان این مطالب این است که اگر در این فصل شمّه ای از مجالس سرّی [را شرح داده و] یا به بیان شرح احوال مختصری از پیشروان آزادی می پردازم، خوانندۀ محترم بداند که پیدایش این مخالفین و این رادمردان شجاع و از خود گذشته از کجا آب خورده است.

البته در این نوع نگاه انتقادی نسبت به دوران حکومت قاجار این نکته را نیز نمیتوان از نظر دور داشت که دور از ذهن نیست دشمنی این بابیان مبارز با حکومت قاجار، بیش از آن که در ستمهای مؤسس این سلسله و اخلاف او ریشه داشته باشد، از دیدگاه اعتقادی ایشان نشأت می گرفت. در نگاه آنان ناصرالدین شاه قاجار، میرزا تقی خان امیر کبیر، و سعیدالعلمای مازندرانی، جنایتکارانی بودند که هر عذابی را استحقاق داشتند. چرا که؛ هریک به شکلی با سید باب و پیروان او درگیر شدند و ضربه هایی جبران ناپذیر به ایشان وارد آوردند. آنان در نظر داشتند تا با مبارزه هایی پیگیر سلطنت قاجار را به زیر آورند.

میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی

میرزا آقا خان کرمانی و شیخ احمد روحی، هردو داماد میرزا یحیی صبح ازل بودند. اینان نخستین پیشروان آزادی اند که شرح احوالشان مورد نظر صنعتی زاده بوده است: … میرزا آقاخان سر خود را برای همین تحریرات و نامه های آتشینی که برضد دولت استبدادی قاجاریه نوشته، تقدیم ملت ایران کرد. طنین کلام و صدای پرمهابت او را خواننده چنان از خلال جملات نوشته هایش درک می کند که گویی در میدان جنگی سرداری به سربازانش فرمان های نظامی و حمله می دهد. و آنطور از خود بیخود می شود، که می خواهد بی محابا جان خود را برای نجات وطن فدا کند …. البته روزی می رسد که از طرف ملت ایران از آن فدایی و شهید راه حریت و آزادی قدردانی به عمل آید. صنعتی زاده در ادامه، به رسالۀ «ان شاء الله ما شاء اللهِ» میرزا آقاخان اشاره کرده و سپس در پاورقی های صفحات 84 تا 97، متن کامل آن را آورده است. وی در ادامۀ بحث دربارۀ «پیشروان آزادی»، آخرین لحظات زندگانی میرزا آقاخان و یارانش را با شور و احساس فراوان وصف کرده است.

میرزا احمد مشرف کرمانی شخص دیگری که از نگاه صنعتی زاده در زمرۀ «پیشروان آزادی» به شمار آمده، میرزا احمد مشرف کرمانی است. میرزا احمد کرمانی از فعالان برجستۀ بابی بود. پیش از این آمد که عزیه خانم، خواهر بابی بهاء الله، در رسالۀ تنبیه النائمین او را «شخص عظیم الشأن» خوانده و به شاگردیش نزد ملا محمدجعفر کرمانی اشاره کرده است.ناشران کتاب تنبیه النائمین نیز از او با عنوان یکی «از فضلاء و آزادیخواهان به نام بابی» یاد کرده اند.

میرزا احمد در مکتب ملا محمدجعفر کرمانی آموخته بود که باید هم با حکومت قاجار و هم با بهائیان مقابله کند. از همین رو بود که با این دو گروه به مبارزه و دشمنی پرداخت و هردو را نیز با خود سرگران نمود. وی در رساله ای که در رد میرزا حسینعلی بهاء الله نوشته، از او پیوسته با عنوان «نفس مدعی» یاد کرده است. بهاء الله هم او را «رایحۀ منتنۀ کریهه» خواند. میرزا احمد در سالهای بعد به جرگۀ یاران سید جمال الدین در تهران پیوست و در زمرۀ پیروان شیخ هادی نجم آبادی قرار گرفت.در آستانۀ قتل ناصرالدین شاه، به دستور حوزۀ اتحاد اسلام اسلامبول به همدان رفت تا پس از وقوع قتل، مردم را به شورش وادارد. اما در این کار توفیق نیافت و پس از دستگیری، در انبار تهران به شکلی مبهم درگذشت. صنعتی زاده شرح حال حاج میرزا احمد کرمانی را این گونه آغاز کرده است: چون این فصل کتاب به نام پیشروان آزادی کرمان نوشته شده، لازم گردید از واعظ و سخنرانی بزرگ کرمانی که اگر در یکی از ممالک دیگر عالم بود، در شمار نوابغ محسوب می گردید، شمه ای بنویسم و با تأثر از او یاد کنم. وی سپس به جریان دستگیری میرزا احمد در کرمان به سال ۱۲۹۵ هجری قمری اشاره کرده است. سپس برخی مکارم اخلاقی میرزا احمد را یاد کرده و علت گرفتاری او را از زبان یکی از معاصرانش «بیان حرفهای تند و ضد حکومت بر فراز منبر» دانسته است. وی در ادامۀ این شرح حال بخشی را نیز به توصیف گفتگوی شجاعانة میرزا احمد با وکیل الملک ثانی، حاکم وقت کرمان، اختصاص داده، و مجازات او را شرح داده است. دیگر فعالان همدل در نهضت مشروطه صنعتی زاده در این قسمت جملۀ معترضه ای دربارۀ انقلاب مشروطیت آورده است.

وی پس از بیان اهمیت وعظ واعظان، تمام موفقیت مشروطه طلبان را مرهون تلاشهای سید جمال الدین واعظ اصفهانی و میرزا نصرالله ملک المتکلمین دانسته است. می دانیم که این دو در میان فعالان بابی جای داشتند. توصیف صنعتی زاده چنین است: و این شکی نیست که وطن پرستان ایران و موفقیتی که بعداً در سرنگون ساختن بنیاد استبداد و قاجاریه نصیبشان شد، همه مدیون سید جمال الدین واعظ و ملک المتکلمین بوده و برای همیشه نام آن بزرگواران باید در صفحات تاریخ انقلاب ایران نوشته گردد. ادامۀ شرح حال میرزا احمد مشرف کرمانی صنعتی زاده در ادامۀ شرح احوال میرزا احمد کرمانی، بار دیگر با روش مخصوص خود در نهان نویسی به میان آمده و دربارة میرزا احمد چنین می نویسد: «آنچه از نوشتجات و ترشحات قلم او پیداست، مشارٌالیه مروج مذاهب خاصی نبوده، بلکه خود داعیه ای داشته.» وی سپس از قول شخصی به نام «شیخ المشایخ» خاطره ای را هم به عنوان شاهد این دعوی آورده است.

جالب اینجاست که روایتگر این داستان نیز به احتمال یک بابی بود که تمایل نداشت خود و دوستانش به این عنوان شناخته شوند. صنعتی زاده در پایان سرگذشت میرزا احمد، از میرزا رضا کرمانی هم ـ که او نیز بابی بود ـ یاد کرده است: متأسفانه؛ با آن همه سختی و مشقّت زندان [که برای میرزا احمد رخ داد]، اینطور مقدر بود که میرزا رضای کرمانی قبل از کشتن ناصرالدین شاه در پهلوی اتاق حاج میرزا احمد، همشهری خود، منزل نماید و به هوای او در حضرت عبدالعظیم سکونت نماید. و چون سوابق حاج میرزا احمد به آزادی خواهی و سرسختی بر اولیای دولت وقت معلوم بود، همین که میرزا رضا گرفتار و محبوس می گردد، حاج میرزا احمد را هم باز به زندان میبرند. در این دفعه در زندان چراغ عمرش خاموش می گردد البته نه به مرگ طبیعی. پیش از این آمد که ـ به خلاف گفتار صنعتی زاده ـ همسایگی میرزا رضا با میرزا احمد موجب دستگیری او نشد. بلکه رفت و آمد آن دو با هم که از دید برخی پنهان نمانده بود، و نیز شورشی که میرزا احمد در همدان برپا کرد، سبب زندانی شدن او بوده است. شورشی که به دستور حوزه ی اتحاد اسلام اسلامبول و میرزا آقاخان کرمانی صورت گرفت. پس از دستگیری میرزا احمد، شیخ هادی نجم آبادی خواست وی و دوست شورشی اش را نجات دهد. شفاعت شیخ دربارۀ همکار میرزا احمد اثر کرد اما پیشینۀ ضدحکومتی میرزا احمد شفاعت استاد را بی اثر گذاشت و اندکی بعد در زندان درگذشت.

صنعتی زاده در این فصل دو تصویر از زمان زندان میرزا احمد و میرزا رضا آورده است. این تصویرها به زمان همکاری آن دو با یاران سید جمال الدین به سال ۱۳۰۸ هجری قمری مربوطند. باید دانست که مدتی بعد از بیرون رانده شدن سخت سید جمال الدین از ایران، یاران او فعالیتهایی ضدحکومتی را آغاز کردند و بعد از مدتی دستگیر شدند. این فصل با رثایی دربارۀ آن زندانیان پایان یافته است.

آزادی خواهان کرمان

«آزادی خواهان» عنوان فصل دهم کتاب «روزگاری که گذشت» است. این فصل نیز در نگاه تاریخی یکی از بخش های بسیار مهم کتاب به شمار می آید. اهمیت آن از آن روست که در خلال آن به هویت پاره ای از دیگر فعالان بابی نهضت مشروطیت می توان پی برد. شروع این فصل با مدرسة ملی کرمان و مدیر آن مدرسه یعنی «آقا سید جواد» است. صنعتی زاده در بیان فایدة واقعی این مدرسه، آن را «در باطن مرکزی برای وطن پرستان» دانسته در حالی که «در ظاهر این مدرسه برای تحصیل نوباوگان تأسیس شده بود.» جشن اعطای مشروطیت در مدرسۀ ملی برگزار شد. در این جشن بسیاری از دوستان پدر صنعتی زاده حضور داشتند: بعضی از این اشخاص گرفتار مصائب و صدمات بسیار شده، کتک ها خورده یا تبعید شده؛ اموالشان به غارت رفته؛ با تمام این مصائب تا آخرین لحظۀ حیات دست از عقیدۀ خود برنداشته، تا بالاخره بر دشمنان آزادی غالب شدند. یکی از این افراد آزادی خواه «آقا حسن کتابدار» بود: در میان اشخاصی که یاد می شوند، لازم است از مرد فاضل و دانشمندی موسوم به آقا حسن کتابدار چندسطری بنویسم.

مشارٌالیه روزنامه های قانون و مجلات میرزا ملکم خان را به امانت برای مطالعه به هرکس می داد. خود من طفل بودم، شنیدم کتابی شیرین و قصه ای دلنشین به اسم کتاب «حاجی بابای اصفهانی» در خانه دارد. با اطمینان کامل روزی پرسان پرسان به در خانه اش رفتم و حلقۀ در را کوبیدم. خودش آمد درب را باز کرد. و همین که دانست کتاب حاج بابا را از او میخواهم، بی مضایقه کتاب را آورد و با دست لرزانش به من داد و سفارش کرد آن را خوب محافظت کنم. نمی دانستم از شوق و ذوق چه کنم. در وسط کوچه ها راه میرفتم و از آن کتاب می خواندم و لذت می بردم. آشنایی بیشتر با «آقا حسن کتابدار» را از یکی از نامه های میرزا آقاخان کرمانی که به شوهرخواهرش، آقا میرزا علیرضای طبیب، نگاشته، می توان به دست آورد: دو کتاب به خط غیر نزد جناب مبادی آداب، آقا حسن کتابدار سلّمه الله ارسال شده. یکی؛ در علم فلسفۀ نظری؛ و دیگری؛ حقوق و قوانین آسمانی. ترجمه از کتب فرنگستان است در امر جدید. بگیرید به دقت ملاحظه فرمایید.

مطالب نافعه در آنها بسیار است. با بررسی عبارات این نامه دانسته می شود که میرزا آقاخان کتابهایی نافع در «امر جدید» که «حقوق و قوانین آسمانی» را نیز شامل می شدند، برای آقا حسن کتابدار فرستاده بود. روشن است که مراد از «امر جدید» همان اعتقاد بابی است. دکتر فریدون آدمیت، بر آن بود که این دو کتاب همان «هشت بهشت» و «حکمت نظری» بودند. دانسته است که این دو کتاب ازسوی میرزا آقاخان و شیخ احمد روحی در بررسی و تأیید اعتقاد بابی نگاشته شده بودند. در ادامۀ این فصل، صنعتی زاده فهرستی از کوشندگان راه مشروطیت که با پدرش دوستی داشتند، به دست داده است.این فهرست نام نود و چهار تن از کرمانیان آزادی خواه را در بر می گیرد. آنچه در این میان توجه خواننده را به خود جلب می کند، علامتهایی است که پس از برخی نامها گذاشته شده اند.

در جلوی نام برخی از این اشخاص علامت *** دیده می شود، برای بعضی نشان ** گذارده شده، و تنی چند نیز علامت * را دارا هستند. کسانی که دارای علامت *** هستند، از این قرارند: شیخ محمود افضل الملک، محمود امین الاسلام (درگاهی) (دبستانی)، شیخ مهدی بحرالعلوم، حاج مصباح الحکماء، میرزا محمد ناظم الاسلام، و آخوند ملا یوسف. صاحبان علامت ** نیز بدین شرح اند: شیخ احمد مجدالاسلام؛ احمد دهقان (بهمنیار)، شیخ ابوالقاسم فرزند آخوند ملا محمدجعفر، سید ابوتراب راوری؛ کربلایی ابوالقاسم قالیباف (شمر)، آقا حسن کتابدار، حاجی حسین عسکرمراد، ذوالریاستین، دکتر علیرضاخان رییس نمک، آقا میرزا شهاب الدین (نمایندۀ مجلس)، شمس الحکماء (نمایندۀ دورۀ اول مجلس شورای ملی)، شیخ المشایخ، شیخ حسین قمی شیخ الملک، سید مصطفی خان کاظمی، میرزا احمدخان شیبانی، علی خان سرهنگ توپخانه، علی زارع، علی آقا روحی، عطاء الملک (نمایندۀ مجلس)؛ کاظم ایران پور، میرزا محمد ابوالفتح زاده، محمدصادق ابراهیمی؛ میرزا مهدی خان تلگرافچی زاده؛ معاون التجار (نمایندۀ دورۀ اول مجلس)؛ یوسف پهلوان احمد؛ شیخ یحیی افضل الملک؛ و شیخ یحیی (نمایندۀ مجلس). در این میان، تصویری از میرزا غلامحسین، ناشر روزنامۀ دارالامان کرمان، آورده شده که پس از توضیح آن، علامت ** دیده می شود. کسانی که علامت * را دارند هم عبارتند از: حسنِ آقاتقی، حسین مشهدی محمد جوپاری، میرزا رضاخان عضو بانک شاهی؛ صادق خان جوپاری؛ عباس خان یاور؛ میرزا غنی خان زند؛ شیخ فرج الله سرآسیابی (نمایندۀ مجلس)؛ قوام الاسلام، مهدیِ آقاحسن (رییس بلدیه)، میرزا مهدی خان رییس دفتر، محمدجواد فولادی، میرزا آقا مستوفی؛ و محمدرضا باروت کوب. در میان افراد گروه نخست که با علامت *** مشخص شده اند، حاج مصباح الحکماء که احمد نام داشت، نوۀ پسری میرزا یحیی صبح ازل بود. شیخ مهدی بحرالعلوم و شیخ محمود افضل الملک همانگونه که پیش از این اشاره شد، فرزندان آخوند ملا محمدجعفر کرمانی (بنیانگذار آیین بابی در کرمان) بودند و آخوند ملا یوسف نیز داماد او بود. اینان همگی از پیروان میرزا یحیی صبح ازل بودند. (4 نفر از 6 نفر ذکرشده با علامت ***) در میان گروه دوم، یعنی صاحبان علامت **، شیخ احمد مجدالاسلام به نقل یکی از بهائیان هم عصرش «مرشدی داشت که ازل باشد.» شیخ ابوالقاسم فرزند آخوند ملا محمدجعفر کرمانی بود و اعتقادی چون او داشت.

کربلایی ابوالقاسم قالیباف (شمر) نیز در «رسالۀ کاتب کرمانی» که نگاشتۀ یکی از معاصران اوست، با عنوان «بابی» یاد شده است. بابی بودن آقا حسن کتابدار نیز پیش از این مورد بررسی و تأیید قرار گرفت. علی آقا روحی فرزند آخوند ملایوسف و نوۀ دختری ملا محمدجعفر کرمانی بود و از بابیان به شمار می رفت. عطاءالملک روحی که در سال های بعد از مشروطیت به نمایندگی مجلس سنا انتخاب شد، فرزند شیخ مهدی بحرالعلوم و نوۀ پسری آخوند ملا محمدجعفر کرمانی بود. وی همانند پدر و پدربزرگش به میرزا یحیی صبح ازل اعتقاد داشت. محمدصادق ابراهیمی در زمان پهلوی از بزرگان دینی بابیان به شمار می آمد.شیخ یحیی افضل الملک نیز فرزند دیگر شیخ مهدی بحرالعلوم و نوه ی ملا محمدجعفر کرمانی بود. (8 نفر از 29 نفر ذکرشده با علامت **) همچنین؛ باید دانست که در بیان استاد دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی برخی از افراد فهرست صنعتی زاده، شاگردان مکتب میرزا آقاخان، شیخ احمد روحی، میرزا احمد مشرف، ناظم الاسلام و مجدالاسلام بودند. این کسان عبارتند از: آقا میرزا غلامحسین [**]، آقا سید جواد[= مدیر مدرسه ی ملی کرمان]، ابوالقاسم شمر [**]، علی کاکو [= علی زارع **] ، آقا میرزا شهاب [**]، آقا مهدی رییس بلد [*]، محمود درگاهی (دبستانی) [***]، احمد دهقان (بهمنیار) [**]، و محمد پسر میرزا ابوالفتح [**]. روشن است که نزدیک ترین احتمال برای ادامۀ راه میرزا آقاخان، شیخ احمد، و میرزا احمد مشرف، همان اعتقاد بابی است که رویکرد سیاسی نیز می یافت.

دیده می شود که صنعتی زاده افراد ذکرشده در بالا را با عنوان کلی «آزادی خواهان» معرفی کرده، اما در میان آنان برخی را با علامت های ***، **، و * ممتاز ساخته است. همچنین؛ با توجه به منابع تاریخی دیگر دانسته می شود که تعداد قابل توجهی از این گروه ممتازشده (علامت داران *** و **) همچون نویسندۀ کتاب به گروه بابیان (ازلیان) تعلق داشته اند. بر همین اساس است که احتمال بابی بودن تمام علامت داران این فهرست به ذهن می آید.

فعالان بابی و ترویج آثار میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی

فصل دوزادهم به شرح اقامت چندماهۀ صنعتی زاده در تهران عصر مشروطیت پرداخته است.صنعتی زاده در تهران به همراه پدرش به منزل یکی از دوستان قدیمی او که در کوچۀ سراج الملک نزدیک میدان توپخانه ساکن بود، رفت. این دوست که در سطرهای بعد، بابی بودنش آشکار خواهد شد، وقتی فهمید صنعتی زاده خواندن و نوشتن می داند، یکی از نخستین سؤال هایی که از او پرسید، این بود که آیا کتابهای طالبوف را دیده یا نه؟ او هم در پاسخ گفت: «تمام را.» میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی یکی از روشنفکران شناخته شده در زمان مشروطیت بود.

وی با نگارش کتابهایی مانند «مسالک المحسنین» و «کتاب احمد» تأثیر بسیار زیادی بر مشروطه خواهان گذاشت. به همان اندازه که تجددخواهان از آثار و دیدگاه های او جانبداری می کردند، برخی عالمان روحانی با وی سرگران بودند. و این نبود مگر به سبب مطالبی که او در آثارش ذکر کرده بود. مطالبی که در نگاه ایشان با اصول دیانت اسلامی ناهمخوانی داشتند. در همان زمان شهرت داشت که بابی ها در ترویج آثار طالبوف کوشش دارند: «کتاب احمد و مسالک المحسنین تألیف مرحوم طالبوف … منسوب به این طایفه [= بابیان] شده و از طرف علماء قرائت آن ممنوع شده بود.» به نوشتۀ احمد کسروی، شیخ فضل الله نوری خواندن آثار طالبوف را ممنوع کرد.

با این سخن صنعتی زاده روشن می شود که بابیان به واقع در نشر آثار طالبوف کوشش داشتند و آنچه دربارۀ ایشان شهرت یافت، بی اساس نبوده است. میرزا مصطفی کاتب صنعتی زاده مدتی به خانۀ این دوست قدیمی که او را «شیخ» می نامد، رفت و آمد داشت: همه روزه صبح یک ساعت از روز بالا آمده، به خانۀ شیخ می آمدم و به اتفاق به تصحیح کتاب «تکوین و تشریع» که شخص محترمی موسوم به «آقا میرزا مصطفی کاتب» آن را نوشته بود، مشغول می شدیم. و چون به تدریج شیخ با من انس گرفت، کتب خطی دیگری را هم که نسخه های آن منحصر به فرد بود در اختیارم گذارد تا مطالعه نمایم. و بعداً دانستم که شیخ با «پروفسور برون» در لندن مکاتبه دارد و پروفسور برون از لندن برای شیخ پولی می فرستد و شیخ هم به طور امانت به همان کاتب دستور می دهد که از آن کتب استنساخ نماید و سپس؛ خودش شخصاً آن کتابها را تصحیح و به لندن می فرستد. برای توضیح این فراز، باید گفت که کتاب «تکوین و تشریع» اثر میرزا آقاخان کرمانی است. آدمیت توضیح کوتاهی دربارۀ آن کتاب آورده و نوشته که نسخۀ خطی آن را از شخصی به نام «علی محمد قاسمی» گرفته است. دانسته خواهد شد که این شخص نیز از بابیان (ازلیان) بود.

میرزا مصطفی کاتب نیز در میان بابیان جای داشت. علی محمد قاسمی ـ که ذکرش آمد ـ در مقدمه ای که بر یکی از آثار او نگاشته، شرحی دربارۀ زندگانی وی آورده است. یکی از فرزندان میرزا یحیی صبح ازل که عبدالوحید نام داشت، داماد میرزا مصطفی کاتب بود.این خود از مقام ارجمند او نزد پیشوای بابیان حکایت می کند. مهدی بامداد او را «مرد بسیار معتقد به آیین باب» معرفی کرده و نوشته که به همین سبب «تمام اوقات به کتابت آثار باب و صبح ازل اشتغال داشته» است.

فاضل مازندرانی نیز از ارج گذاری بابیان به وی سخن گفته است: مقیم طهران بوده، با لباس آخوندی و شهرت ملا مصطفی گوش بریده نزد ازلیان محترم و به شغل کتابت بیان فارسی و دیگر آثار حضرت اعلی [= سید علی محمد باب] و میرزا یحیی[= صبح ازل] و آقاخان کرمانی و شیخ احمد [روحی] و غیرها معاش می کرد. از میرزا مصطفی کاتب دو اثر در رد بهائیت و اثبات حقانیت میرزا یحیی صبح ازل به جای مانده است. نخست؛ پاسخی است که او به ملا زین العابدین نجف آبادی نوشته است.

براساس نوشتة یکی از دوستان صمیمی میرزا مصطفی، ملا زین العابدین یکی از آموزگاران میرزا مصطفی در تعالیم سید علی محمد باب بود اما با دعوت میرزا حسینعلی بهاء الله به وی پیوست و مدتی بعد نامه ای برای دوستش فرستاد تا او را نیز بهائی کند. این رساله در پاسخ آن نامه است. رسالۀ دوم او نیز پاسخی است به یکی از الواح عباس افندی (عبدالبهاء) که در آن به سختی به صبح ازل حمله کرده بود.این دو نوشته دارای نکات مهمی دربارة تاریخ بابیان و بهائیان هستند.

مشروطه خواهان بابی تهران

پس از شناخت میرزا مصطفی کاتب که بدون ذکر مشخصات کافی مورد تجلیل صنعتی زاده قرار گرفته، نوبت به توضیح بعدی او از خانۀ «شیخ» می رسد که آن هم گویای حقایقی از تاریخ مشروطیت است: خانۀ شیخ مانند قرائتخانۀ کرمان، پاطوق عده ای از مشروطه طلبان بود. معمولاً؛ صبحها در این خانه پس از آن که تصحیح کتب و کار یکنواخت ما خاتمه می یافت، آنها هم می آمدند و از هرجا صحبت ها می شد. البته بعضی از این اشخاص نویسنده و روزنامه نویس و نطاق بودند و از معاشرت با آنان و صحبت هایی که می داشتند، هرروز بر اطلاعاتم افزوده می گشت. ساعاتی که در این خانه سرگرم تصحیح و یا استماع صحبت های شیرین و پرمعنی دوستان شیخ بودم، به کلی این را که شش ماه متجاوز از شهر و خانه و مادرم دور شده ام، فراموش می کردم. آنچه دربارۀ شیخ آمده، برای شناخت او کافی نیست. همین اندازه می رساند که او از بزرگان بابیان تهران بوده است. همچنین؛ با بررسی تاریخ انقلاب مشروطیت ایران دانسته می شود که برخی تأثیرگذارترین های آن رویداد از بابیان (ازلیان) بودند. نویسندگانی چون حاج میرزا یحیی دولت آبادی، روزنامه نویسانی چون میرزا جهانگیرخان شیرازی، سخنرانان و نطاقانی چون ملک المتکلمین، و …. بنابراین؛ با احتمالی بالا می توان نتیجه گرفت که صنعتی زاده در این بخش توصیف مبهمی از جلسات مشروطه خواهان بابی آورده، بدون آن که نامی از آنان برده باشد. جلسات مشروطه خواهان در خانۀ شیخ بابی که با محوربودن او تشکیل می شد، یا مربوط به بابیان مشروطه خواه بود و یا آن که ایشان نیز در میانشان حضور داشتند. به ویژه که آنان در نگاه نویسندۀ بابی کتاب «نخبه ترین ساکنان پایتخت» بودند. همنشینی با آن «نخبگان» صنعتی زاده را «به هوس نویسندگی انداخت.»

تکاپوهای حاج میرزا یحیی دولت آبادی

درفصل بیست و یکم کتاب که «چگونه به تجسس همسری پرداختم؟» نام دارد، از تلاش-های نویسنده برای یافتن شریکی در زندگی صحبت شده است: … من در بدو ورودم به این شهر = تهران یک هدف و مقصودی داشتم. آرزویم این بود که یک زندگی مرفهی پیدا نمایم و شریکی در زندگی یافته یعنی عیالی مطابق میل و سلیقۀ خود پیدا کنم و با زندگی ساده و بدون پیرایش و آرامی مطابق همان زندگی که پدر و مادرم داشتند، بسر ببرم. او برای راهنمایی جستن به منزل حاج میرزا یحیی دولت آبادی رفت و موضوع را با او درمیان گذاشت. دولت آبادی هم بهترین راه را کمک گرفتن از خواهرش، صدیقه دولت آبادی، دانست و همان لحظه نامه ای به او نگاشت. صدیقه دولت آبادی یکی از اطرافیان خود را برای ازدواج با صنعتی زاده برگزید اما آن وصلت صورت نگرفت.

همانگونه که پیش از این آمد، سرانجام این تکاپوها به پیوند صنعتی زاده با قمرتاج، خواهر کوچک دولت آبادی، انجامید. این سالها زمانی است که میرزا یحیی صبح ازل رخت از جهان بسته بود. در آن دوران حاج میرزا یحیی دولت آبادی در میان شخصیت های درجۀ اول بابیان قرار داشت. صنعتی زاده بخشی را نیز به توصیف تکاپوهای دولت آبادی در این ایام اختصاص داده است: … حاجی میرزا یحیی دولت آبادی در نظر من مانند ژنرال و فرماندهی که با یاران خود در جنگ مشغول دفاع و حمله بوده باشد می آید. او به وسیلۀ قلم و ارسال نامه ها به شهرها و بلاد ایران، آزادی خواهانی را که در دوردست ترین نقاط مملکت بودند، راهنمایی کرده و به فعالیت وا می داشت ….

نتیجه گیری

با توجه به آنچه در این نوشته مورد اشاره قرار گرفت، دانسته می شود که بخش های مهمی از کتاب روزگاری که گذشت درواقع بیانگر نکاتی ناگفته از تاریخ بابیان (ازلیان) در دوران قاجار است. ولی چون در ثبت حوزه هایی از این دست چه از نظر حال و چه از لحاظ احتیاط مآل هیچگاه صراحت و شفافیت مقتضی نبوده، به صورتی مخفی و مکتوم بیان شده اند. نکتۀ مهمی را که باید در مطالعۀ این کتاب تاریخی مهم در نظر داشت، روش تاریخ نگارانۀ نویسنده است. صنعتی زاده در جای جای این کتاب به شرح نکاتی ناگفته از تاریخ بابیان پرداخته، بدون آن که کوچکترین اشاره ای به رویکرد اعتقادی ایشان داشته باشد. وی در ورای خاطرات خود حوادثی را که بر هم کیشانش رفته بازگو می کند. بر همین اساس است که کتاب روزگاری که گذشت را باید «روزگاری که در دوران قاجار بر تکاپوگران بابی (ازلی) گذشت» نام نهاد.

 

منبع: فصلنامه فرهنگى اجتماعى ” گفتگو” شماره ٥٩ اسفند ٩٠ ، ١٤٤ صفحه، از صفحه ١١٥ تا ١٤١

نویسنده:سیدمقداد نبوی

The post تاریخ مکتوم appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
https://bahairesearch.org/%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae-%d9%85%da%a9%d8%aa%d9%88%d9%85/feed/ 0
منابع 5 گانه بابی : معرفی کلی https://bahairesearch.org/%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%a8%d8%b9-5-%da%af%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d9%85%d8%b9%d8%b1%d9%81%db%8c-%da%a9%d9%84%db%8c/ https://bahairesearch.org/%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%a8%d8%b9-5-%da%af%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d9%85%d8%b9%d8%b1%d9%81%db%8c-%da%a9%d9%84%db%8c/#respond Tue, 01 Jun 2021 14:28:46 +0000 http://bahairesearch.org/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87/%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%a8%d8%b9-5-%da%af%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d9%85%d8%b9%d8%b1%d9%81%db%8c-%da%a9%d9%84%db%8c/

1– مطالع الانوار یا تلخیص تاریخ نبیل به قلم محمد زرندی ملقب به نبیل اعظم، 2- مقالۀ شخصی سیاح به قلم عبدالبهاء عباس افندی، 3- تاریخ ظهور الحق اثر اسدالله فاضل مازندرانی، 4- کواکب الدریه فی مآثر البهائیه اثر عبدالحسین آیتی و 5-قرن بدیع نوشتۀ شوقی افندی   هر یک نمونه ای اند از تاریخ […]

The post منابع 5 گانه بابی : معرفی کلی appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>

1– مطالع الانوار یا تلخیص تاریخ نبیل به قلم محمد زرندی ملقب به نبیل اعظم،

2- مقالۀ شخصی سیاح به قلم عبدالبهاء عباس افندی،

3- تاریخ ظهور الحق اثر اسدالله فاضل مازندرانی،

4- کواکب الدریه فی مآثر البهائیه اثر عبدالحسین آیتی و

5-قرن بدیع نوشتۀ شوقی افندی

 

هر یک نمونه ای اند از تاریخ نگاری رسمی و هر کدام به شیوه ای متفاوت از دیگری تاریخ بابیت و بهائیت را ترسیم کرده اند.

یکی از مشکلات تحقیق در مورد بابیت و بهائیت، تاریخ نگاری بس پرسش بر انگیز این دو است؛ به طوری که استخراج تاریخ حقیقی آن طور که بوده از دل مواد و تحلیل های تاریخی نادرست ،کار بس مشکلی است. قبل از ورود به این بحث، لازم است مقدماتی راجع به دیدگاه های متعارض در مورد دو جنبش بابی و بهائی بگویم.

ردیه نویسی، دفاعیه نویسی و تاریخ نگاری رسمیِ بابی و بهائی مهمترین مقوله هایی اند که بر تحولات تاریخی مربوط به این دو نور می تابانند.

بحث راجع به ردیه ها و دفاعیه را به زمانی دیگر وا می گذارم و در اینجا فقط از تاریخ های ۵ گانۀ بابی – بهائی بحث می کنم.

 

مطالع الانوار یا تلخیص تاریخ نبیل

محمد زرندی ملقب به نبیل اعظم، نویسندۀ مطالع الانوار یا تلخیص تاریخ نبیل است. خود این کتاب که در زمره مهم ترین تواریخ بابی است، داستان دارد. ما از اصل تاریخ نبیل اطلاعی نداریم؛ اما معروف است که کتاب توسط شوقی افندی به انگلیسی ترجمه و the Down Breakers نامیده می شود. بعد به دستور محفل بهائی مصر و سودان [این دو کشور محفل مشترک داشتند] ، توسط عبدالجلیل سعد به عربی ترجمه و مطالع الانوار نام می گیرد. عبدالحمید اشراق خاوری از روی متن عربی ترجمه ای به فارسی ارائه می دهد که تلخیص تاریخ نبیل نام دارد و این نسخه در دسترس و مد نظر ما است. معروف است که خود این آقای نبیل اعظم ادعاهایی داشته و بعداً از آن ها دست شسته است. منظورم ادعای من یظهره اللهی که به قول میرزا آقاخان کرمانی در هشت بهشت، هر که …

وی در زمره اولین مؤمنین امر بهائی بوده، در استانبول به بهاءالله پیوسته و از سوی وی مأمور تبلیغ امرالله (یعنی بهائیت) در ایران شده است. وی همچنین در بغداد، ادرنه و عکا در ارتباط حضوری نزدیک با بهاءالله بوده و چون ذوق شعری داشته قصیده ای هم ساخته “به نام بها بهاء در نهایت انجذاب”. محمد محیط طباطبایی در مقالۀ تاریخ نو پدید نبیل زرندی ، که در مجلۀ گوهر سال ها پیش از وقوع انقلاب اسلامی به چاپ رسانده، به تفصیل به نقش این شخص در تاریخ نگاری بابی اشاره می کند.

تلخیص تاریخ نبیل که مد نظر ما است، تاریخ جامعی است که از وقایع زمان رهبران شیخی یعنی شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی شروع می شود، رویدادهای سال ۱۲۶۰ یعنی سال اعلان امر [یا اظهار امر] سید علی محمد شیرازی (باب) را پوشش می دهد و تا ۱۳۰۵ هجری قمری ادامه می یابد. کتاب در ۱۳۰۵ هجری قمری در عکا واقع در فلسطین به اتمام می رسد.

 این مجذوب بهاءالله؛ یعنی آقای نبیل اعظم، در تاریخش وقایع و رویدادها و آدم ها را قلب کرده، برخی را به ناصواب برکشیده و برخی دیگر را تخفیف داده است. محک ما در بررسی صحت و سقم تاریخ او، مقایسۀ او با دیگر کتب از یک سو ، و معقول بودن رویدادهای تاریخی ای که ارائه می دهد، از سوی دیگر است.

 

تاریخ ظهور الحق

کتاب بعدی، تاریخ ظهور الحق است اثر اسدالله فاضل مازندرانی و در یک مقدمه، نه بخش و یک مؤخره تدوین شده است. هدف ارائۀ تاریخی جامع و کامل مستند به مدارک صحیح است. کتاب در سال ۱۳۴۸ هجری قمری به فرمان حضرت ولی امر الله شوقی افندی نوشته شده است. هدف تدوین تاریخ جامعی بوده است. بنابراین، به دستور محفل مرکزی بهائیان ایران در طهران آستین بالا زده و به کار پرداخته است. این کتاب از اولی جدیدتر است و در زمان ولایت شوقی بر بهائیت و با تأیید و تشویق او نوشته شده است. کتاب ، مبتنی بر روایات تاریخی دست اولی است از یکایک بزرگان بابی (حروف حیّ) و شیخی که منبع اصلی نویسنده در پرداخت و مرتب کردن ظهور الحق بوده اند.

جالب است که کتاب نقطة الکاف میرزا جانی کاشانی، ناسخ التواریخ و روضة الصفای ناصری، فارسنامۀ ناصری، تاریخ کنت دو گوبینو، و “دیگر کتب و مقالات از نویسندگان غربی و شرقی” از جمله منابع مورد استفادۀ او بوده است.

نکته اینکه وی خاندان تجارت و تقوی پیشۀ باب را در مشرق فارس از بنی فاطمه و خاندان جمال ابهی را از بقایای ساسانیان می داند که درخطۀ طبرستان ساکن بوده اند. همچنین وی کتاب را از منظر حقانیت شیعه و آل علی نوشته است. ص ۳۴

تاریخ ظهور الحق در مقام مقایسه کامل تر از تلخیص تاریخ نبیل است چرا که رویدادهای شیخیه را هم پوشش می دهد. به طوری که کتاب ظهور الحق در زمان ریاست زین العابدین خان نوشته شده است.

در تاریخ ظهور الحق آمده که سید کاظم رشتی به صراحت گفته است که اگر قائم در سال ۱۲۶۰ ظهور کند، فنعم المراد و الّا بسیار طولانی می شود “ولی رجاء کلی در ظهور بسنۀ مذکوره است و پی در پی باصحاب چنین گفت ظهور قائم نزدیک است در امر الله [؟] مستقیم بمانید. من از بین شما خواهم رفت مختلف و متفرق نشوید؛ بلکه متفق و متحد باشید، تا حق ظاهر شود”.

در جریان صحبت های شاگردان سید کاظم رشتی بر سر رهبری شیخیه که خود داستان مفصلی دارد و به آن هم خواهم پرداخت، “نوشته اند که روزی حضرت باب اعظم در مجلس درس سید نشست و روشنی آفتاب از منفذ بر زانو و ردا افتاد” و سید گفت که “سوگند بحق من حق را مانند این ظاهر و هویدا می بینم و با دستش اشاره بآنحضرت نمود”.

در این کتاب، طوری تاریخ نویسی شیخی می شود که گویی سید کاظم رشتی پیشاپیش ظهور او را بشارت داده بود.

حاجی رسول نامی نیز که والد ملا واعظ قزوینی است و او نیز به آمدن سید باب بشارت داده است، روایت می کند که مشایخ نجف و کربلا و علمای ایران که به عراق به حرم امام حسین به قصد زیارت می آمدند، “در مقابل این سید [یعنی سید باب] شأن و مقامی ندارند و همینکه … زیارت جامعۀ کبیره مشغول شدند، ملکوتیان، جبروتیان، قدوسیان و ناسوتیان” محو تماشای زیارت او شده “و ارواح کل متوجه به سوی او گشته” از زیارت باز ماندند.

 

تلمذ نزد سید کاظم رشتی و الهی بودن علم سید باب   !!!

اما چیزی که در این تاریخ و تاریخ نبیل مشترک است الهی بودن علم سید باب و طی نکردن دورۀ تحصیلات عالیه از سوی او است و تأکید بر این نکته که نزد شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی تلمذ نکرده است. حالا سؤالی که منطقاً مطرح می شود این است که اگر نزد سید کاظم رشتی درس نخوانده پس سید چگونه او را می شناخته و این همه تکریم و احترامش می کرده و آمدنش را بشارت داده بود؟ در ثانی، اصلاً این سید باب برای چی به کربلا رفته و مدتی را در آنجا مجاور شده بود؟ هر چند می دانیم که باب شش یا هشت ماه در محضر درس سید کاظم رشتی در کربلا بوده و در بیان نیز از معلم خود شیخ عابد که او نیز شیخی بوده، نقل خاطراتی کرده است.

به هر حال، نه تنها تمامی صفات بابیت و رکنیت رابع در ایشان مجتمع بوده، بلکه سید کاظم رشتی نیز به آنها اذعان داشته و آنها را تصدیق کرده است.

ادامۀ روایت فاضل مازندرانی خواندنی است و من به طور مستقیم آن را نقل می کنم. “و فحول [بزرگان] علماء دین که نزد انحضرت رسیده ایمان آوردند نوزده صفت و علامت از قبیل آنچه مذکور شد مستفاد از آیات و اخبار در دست داشتند که بعضی در صورت و بعضی در معنی شخص موعود بایستی متحقق باشد تا بکمال ظاهر و باطن جلوه نماید”.

ادامۀ داستان اعتکاف اصحاب سید کاظم در مسجد کوفه است و انتظار فعالانه برای ظهور موعود. فاضل مازندرانی از قول شیخ محمد تقی هشترودی نامی روایت می کند که در همین دوران اعتکاف زنی نزد ملا حسین بشرویه ای رفته و به او گفته که “من دوشینه [یعنی دیشب] در عالم رؤیا مشاهده کرده ام که انبوهی از … با یکدیگر اجتماع نموده با یکدیگر می گویند عنقریب آفتاب … طلوع خواهد نمود آیا تعبیر این رؤیا چیست”. ملا حسین بشرویه ای این رؤیا را چنین تعبیر می کند که از شیراز موعودی ظهور خواهد کرد.

بحث را فعلاً همین جا به طور موقت متوقف می کنم تا مقایسه ای کنیم میان روایت ظهور الحق از آمدن موعود شیخی و روایت دیگر کتب بابی.

قبل از آن اشاره ای می کنم به انشعابات شیخیۀ پس از سید کاظم رشتی:

· شیخیۀ کریمخانی یا شیخیۀ کرمانیه که پیروان حاج محمد کریم خان کرمانی اند که او نیز در زمرۀ شاگردان برجستۀ سید کاظم رشتی بود و من در جای خود به مکتب شیخی کرمان خواهم پرداخت.

· شیخیۀ باقریه که در همدان پیروانی دارند،

· شیخیۀ آذربایجان که دو خاندان اند: خاندان حجة الاسلام و خاندان ثقة الاسلام که هم اکنون در تبریز وجود دارند.

· شیخیۀ بابیه که مهمترین انشعاب در مکتب شیخی اند و در اصطلاح شیخیۀ جوان نامیده می شوند.

 

نویسنده: لیلا چمن خواه

منبع:http://iranianstudies.blogfa.com/1391/01

The post منابع 5 گانه بابی : معرفی کلی appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
https://bahairesearch.org/%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%a8%d8%b9-5-%da%af%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d9%85%d8%b9%d8%b1%d9%81%db%8c-%da%a9%d9%84%db%8c/feed/ 0
امام دوازدهم (ع) در ایقان https://bahairesearch.org/%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%af%d9%88%d8%a7%d8%b2%d8%af%d9%87%d9%85-%d8%b9-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d9%82%d8%a7%d9%86/ https://bahairesearch.org/%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%af%d9%88%d8%a7%d8%b2%d8%af%d9%87%d9%85-%d8%b9-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d9%82%d8%a7%d9%86/#respond Tue, 01 Jun 2021 14:28:46 +0000 http://bahairesearch.org/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87/%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%af%d9%88%d8%a7%d8%b2%d8%af%d9%87%d9%85-%d8%b9-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d9%82%d8%a7%d9%86/

رهبران بهایی بویژه جناب بهاءالله دشمنی سرسختی با امام زمان شیعیان داشته و در بسیاری از آثار خویش معتقدین به امامت و غیبت حضرت محمد ابن الحسن العسکری علیه السلام و منتظرین ظهور آن بزرگوار را شتم کرده و به تمسخر گرفته اند. در این مقاله در چند بخش به تحقیق این موضوع می پردازیم: […]

The post امام دوازدهم (ع) در ایقان appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>

رهبران بهایی بویژه جناب بهاءالله دشمنی سرسختی با امام زمان شیعیان داشته و در بسیاری از آثار خویش معتقدین به امامت و غیبت حضرت محمد ابن الحسن العسکری علیه السلام و منتظرین ظهور آن بزرگوار را شتم کرده و به تمسخر گرفته اند. در این مقاله در چند بخش به تحقیق این موضوع می پردازیم:

مقدمه

اول: حدیث لوح – دوم:دعای ندبه -سوم :زیارت سرداب امام زمان علیه السلام و نواب اربعه
در منابع بهایی امام دوازدهم جعلی و نواب اربعه عامل گمراهی شمرده شده اند.
 

بیانات مبارکه(!) ذیل ناظر بر این مدعا است:

۱ – رحیق مختوم ج ۱ ص ۴۵۰ (به نقل از بهاء همچنین بشارات کتب آسمانی ص ۶۶) نوابشان (یعنی نواب اربعه) سبب و علت گمراهی گشتند. اگر آن حرف های کذبه از آن مطالع کذب ظاهر نمی شد نقطه وجودروح ما سواه فداه شهید نمی گشت. در این جمله جناب بهاءالله نواب اربعه امام عصر را عامل اضلال و گمراهی مردم خوانده و گفتار آن‌ها را بعد از هزار و اندی سال (!) عامل کشته شدن حضرت نقطه اولی می دانند!!
 

۲– در صفحه ۱۷۶ از مجلد ثانی مائده سماوی بهاءالله می گوید :
 
اگر نفسی بعد از ارتقاء حضرت عسکری علیه السلام در امورات واقعه و دسائس علمای زنادقه تفکر نماید شهادت می دهد بر این که جمیع فساد عالم از آن نفوس بوده و هست لعمر ربنا اگر کذب رؤسا نبود رب اعلی به ظلم اعداء شهید نمی شد. حضرت موهومی برسریر موهومی تعیین نمودند و به روایات موهومه ثابت کردند و آن چه را که سبب سفک دماء سیدعالم وجوهر امم شد. گاهی تواقیع جعلیه ظاهر می نمودند و نسبتش را به مبدأ وجود می دادند الالعنه الله علی القوم الکاذبین . در باطن مقصود اعلا علوّ و سموّ خودشان بود و لکن در ظاهر به جزایر اشاره می نمودند گاهی جابلقا وهنگامی جابلسا و وقتی «ناحیه کذبه» که به «مقدسه» می نامیدند.

در این فقره حضرتشان علاوه بر تکرار مطالب پیشین، وجود مسعود امام دوازدهم شیعیان را وهم خوانده و روایاتی که دال بر وجود و مقام ایشان است را کذب دانسته اند! توقیعات صادره از ناحیه مقدسه امام دوازدهم را هم جعلی دانسته اند. جالب است، اشاره به جابلقا و جابلسا نموده اند که هیچیک از علمای شیعه، همچنین احادیث و روایات در مورد حضور امام دوازدهم در آن دو جا مطلبی نگفته اند و تنها جناب شیخ احمد احسایی و اخلاف ایشان در این موارد سخنانی ایراد فرموده اند که از نظر کلیه علمای شیعه مردود است! در مورد جزایر هم پیداست که ادعای ایشان از روی بی اطلاعی است. در تاریخ تشیع اولین دفعه ای که اشاره به جزیره ای شده، در بابی جدا از سایر ابواب یکی از کتب عهد صفوی است. آن هم نه برای تایید بلکه از جهت تکمیل مجموع آنچه تا آن تاریخ گفته شده و نوشته شده! یعنی بین علمای زنادقه (آن‌گونه که جمال مبارک گفته اند و منظورشان علمای شیعه است!) بعد از حضرت عسکری تا آن تاریخ بیش از ۸۰۰ سال فاصله بوده است!!!

 

۳– جمال مبارک در کتاب اقتدارات صفحه ۲۶۹ میفرمایندحزب شیعه که خود را فرقه ناجیه مرحومه میشمردند و افضل اهل عالم میدانستند بتواتر روایاتی نقل نمودند که هر نفسی قائل شود به‌اینکه موعود متولّد می‌شود کافر است و از دین خارج این روایات سبب شد که جمعی را من غیر تقصیر و جرم شهید نمودند. تا آن‌که نقطه اولی روح ما سویه فداه از فارس از صلب شخص معلوم متولّد شدند و دعوی قائمی نمودند اذاً خسر الّذین اتّبعوا الظّنون و الاوهام و امر بمثابه نور آفتاب بر عالمیان ظاهر شد مع ذلک آن حزب غافله مردوده اعراض نمودند و بر قتل آن جوهر وجود قیام کردند. ای اهل بها مالک اسمآء میفرماید در این امور تفکّر نمائید که شاید اصنام ظنون و اوهام را فی الحقیقه بشکنید و به‌اوهام تازه که معرضین بیان به‌آن متمسّک و متشبّثند مبتلی نشوید بقوّت و قدرت الهی بر امر قیام نمائید و عباد را از ظلم نفوس مشرکه و ظنون انفس کاذبه غافله حفظ کنید.

اولا تعمیم جزء به کل ایشان در این فقره که زیارت فرمودید بسیار جالب توجه است! آیا همه شیعیان آن جمع را شهید نمودند؟ ثانیا از عبارت حضرتشان پیداست که منظور از “جمعی” کسانی است که داعیه مهدویت و قائمیت داشتند. اگر آنها قائم موعود بودند پس حضرت نقطه اولی چه بودند؟ اگر هم که قائم نبودند و بپذیریم که حضرت اعلی قائم بودند پس آن ها بدون تقصیر کشته نشدند! ثالثا از این بیان مبارک مستفاد می شود که روایاتی که به تواتر در مورد امام دوازدهم شیعیان (مخصوصا نسب و داستان ولادت ایشان) نقل شده صحت ندارد و بعنوان حربه ای برای تکفیر به کار می رود! لذا آن روایات (که نسب امام عصر و ولادت ایشان و نام پدرانش) در آن ذکر گردیده نباید مورد تأیید حضرت بهاءالله باشد و در جایی به آن‌ها استشهاد کنند!! رابعا آن روایتی که نقل شده و شیعه و سنی بر آن اتفاق دارند این است که اگر کسی خروج و قیام مهدی آل محمد را انکار کند کافر است نه اینکه کسی بگوید قائم آل محمد متولد می شود!

 

۴ حضرتشان در همان کتاب صفحه ۳۱۹ چنین نازل فرموده اند:
 
مشاهده در اهل فرقان نما که به‌کلمات مزخرفه موهومه از سلطان کلمه محروم گشته‌اند. دو مطلب مابین آن قوم محقّق و ثابت بوده بشأنیکه ایّام و لیالی بذکر آن دو مشغول بودند یکی ذکر قائم و یکی ذکر وصایت درباره قائم مشاهده نمودی که آنچه در دست آن قوم بود وهم صرف بوده. حال اهل فرقان را بگذار و بعضی اهل بیان را مشاهده کن که مجدّداً به‌اوهامات قبلیّه تمسّک جسته و متشبّثند چنانچه خبیث اصفهانی هر نفسی را که دیده ذکر وصایت نموده که شاید نظر به اوهامات قبل ناس را از شاطی عدل محروم نماید و حال آنکه خود آن خبیث می‌داند که ذکر وصایت ابداً در بیان نبوده و نیست.

ایشان در این بیان مبارک، باز هم نهایت ادب را مجری داشته و اهل فرقان (مسلمانان) را پیروان کلمات مزخرفه موهومه نامیده اند و مطالبی را که راجع به قائم آل محمد نقل گردیده وهم صرف دانسته اند. از دقت در بیانات فوق آن‌چه که بیشتر خودنمایی می کند این است که در نگاه جمال مبارک مطالبی که در میان شیعیان راجع به وجود و امامت فرزند امام حسن عسکری علیه السلام نقل گردیده است وهم و خیال و جعل و کذب است و راویان و گویندگان این مطالب نیز کذاب!(فلذا آن‌ها قابل دفاع و استناد نیست!)

حال بدون هیچ توضیح بیشتری توجه شما را به مطالب ذیل در بیانات حضرت بهاءالله جلب می‌کنم که برای اثبات مدعای خود و یا حضرت اعلی نقل کرده اند.

 

اول: حدیث لوح 

ایقان ص ۱۶۲ – ۱۶۳ (چاپ هوفهایم آلمان ۱۹۹۸ میلادی) سرقت قسمت اعظم حدیث لوح :

در “کافی” در حدیث جابر در ” لوح فاطمه” در وصف قائم می فرماید: “عَلَیهِ کَمالُ مُوسی وَ بَهاءُ عیسی و صَبرُ اَیُّوبَ فَیَذِلُّ اولیاؤُه فی زَمانِهِ و تُتَهادی رُؤُوسُهم کَما تُتَهادی رُؤوسُ التُّرکِ و الدَّیلَمِ فَیُقْتَلُونَ و یُحرَقُونَ و یَکونُونَ خائِفینَ مَرعُوبینَ وَجِلینَ تُصبَعُ الاَرضُ بِدِمائِهِمْ و یَفْشُو الویلُ و الرَّنّةُ فی نِسائِهِم اُولئکَ اَولیائی حقّاً.” حال ملاحظه فرمائید که حرفی از این حدیث باقی نماند مگر آنکه ظاهر شد. چنانچه در اکثر اماکن دم شریفشان ریخته شد و در هر بلدی ایشان را اسیر نموده و به ولایات و شهرها گردانیدند، بعضی را سوختند. و مع ذلک هیچ نفسی فکر ننمود که اگر قائم موعود به شریعت و احکام قبل مبعوث و ظاهر شود.

ذیلا نظر مبسوط یکی ازدانشمندان پیرامون حدیث لوح و سرقت این حدیث بدست جمال ابهی را ملاحظه فرمایید:

بدانکه یکی از مهمترین احادیث شیعه اثنی عشریه در موضوع امامت اثنی عشر علیهم السلام همین حدیث شریف جابر است که به لوح فاطمه علیها السلام معروف شده.این حدیث را اغلب بزرگان محدثین امامیه به طرق مختلفه و عناوین و عبارات متنوعه نقل فرموده اند و از جمله آن بزرگان ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی رضوان الله علیه است که در کافی در باب ما جاء فی الاثنی عشر و النّص علیهم این حدیث مبارک را مفصلاً ذکر کرده است. و چون بهاءالله از کافی نقل نموده ما هم از همان کتاب مستطاب به عنوان تیمن و تبرک عین این حدیث را از ابتداء تا انتها نقل می‌نمائیم:

کتاب کافی خطی که در سنه ۱۰۸۹ … نوشته شده است در نزد ما موجود است. نویسنده اش مرحوم ملا محمد مؤمن مازندرانی از علماء آن عصر است و در بلده اصفهان در سال یک هزار و هشتاد و نه هجری قمری به خط خودش مرقوم داشته. پس این کتاب یکصد و چهل و چهارسال قبل از ولادت بهاءالله نوشته شده است و مورد هیچگونه توهّم و سوء تفاهم و اعمال غرض و نظری نسبت به هیچ فرقه و جمعیتی نمی‌باشد. ترجمه اصل حدیث از عبدالرحمن بن سالم از ابی بصیر از امام صادق علیه السلام این چنین است که:

«حضرت صادق علیه السلام فرمودند پدرم امام باقر علیه السلام به جابر بن عبد الله انصاری فرمود مرا به تو حاجتی است چه وقت را فرصت داری که با تو خلوت کنم و از آن حاجت پرسش نمایم؟ جابر گفت هر موقعی که شما دوست بدارید. پس پدرم در روزی از روزها با او خلوت نمود و فرمود: ای جابر مرا خبر بده از لوحی که در دست مادرم فاطمه علیها السلام دیدی و از آنچه مادرم فاطمه درباره این لوح و نوشته اش به تو فرمود. جابر عرض کرد: خدا را گواه می‌گیرم بر این که در زمان حیات پیغمبر صلی الله علیه و آله وارد شدم به خانه مادرت فاطمه علیها السلام و او را به ولادت امام حسین علیه السلام تهنیت و مبارک باد گفتم. و دیدم در دست مادرت فاطمه لوح سبزی را که گویا از زمرد سبز بود و در آن لوح نوشته سفیدی بود که مانند نور آفتاب بود. عرض کردم: پدرو مادرم فدایت ای دختر پیغمبر این لوح چیست؟ فرمود این لوحی است که خداوند به پیغمبرش هدیه فرموده ودر این لوح است نام پدرم و شوهرم و دو پسرم و نام اوصیاء پیغمبر که از فرزندان من می باشند. و پدرم این لوح را به عنوان مژدگانی به من عطا فرموده است. پس حضرت فاطمه علیهاالسلام آن لوح را به من داد و من نوشته آن را خواندم. سپس نسخه نویسی نمودم. پس حضرت باقر علیه السلام فرمود: ممکن است آن نوشته را به نظر من برسانی؟ جابر عرض کرد بلی! پدرم امام باقر علیه السلام با جابر رفتند به خانه جابر،‌پس جابر نوشته ای را که از پوست نازک بود بیرون آورد. پدرم فرمود: ای جابر تو در این نوشته نگاه کن تا من از حفظ برای تو بخوانم جابر نسخه خودش را می نگریست و پدرم از حفظ می خواند. پس یک حرف اختلاف بین آن مکتوب و آن چه پدرم خواند نبود. و جابر گفت: خدا را گواه می گیرم که  همین طور که دیدم در لوح نوشته شده است:

لوح این است:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

هَذَا کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ لِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفِیرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِیلِهِ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِینَ عَظِّمْ یَا مُحَمَّدُ أَسْمَائِی وَ اشْکُرْ نَعْمَائِی وَ لَا تَجْحَدْ آلَائِی إِنِّی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا قَاصِمُ الْجَبَّارِینَ وَ مُدِیلُ الْمَظْلُومِینَ ( الاداله الغلبة) وَ دَیَّانُ الدِّینِ إِنِّی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَمَنْ رَجَا غَیْرَ فَضْلِی أَوْ خَافَ غَیْرَ عَدْلِی عَذَّبْتُهُ عَذَاباً لَا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِینَ فَإِیَّایَ فَاعْبُدْ وَ عَلَیَّ فَتَوَکَّلْ إِنِّی لَمْ أَبْعَثْ نَبِیّاً فَأُکْمِلَتْ أَیَّامُهُ وَ انْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَصِیّاً وَ إِنِّی فَضَّلْتُکَ عَلَى الْأَنْبِیَاءِ وَ فَضَّلْتُ وَصِیَّکَ عَلَى الْأَوْصِیَاءِ وَ أَکْرَمْتُکَ بِشِبْلَیْکَ وَ سِبْطَیْکَ (سلیلیک خ ل) حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمِی بَعْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ أَبِیهِ وَ جَعَلْتُ حُسَیْناً خَازِنَ وَحْیِی وَ أَکْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً جَعَلْتُ کَلِمَتِیَ التَّامَّةَ مَعَهُ وَ حُجَّتِیَ الْبَالِغَةَ عِنْدَهُ بِعِتْرَتِهِ أُثِیبُ وَ أُعَاقِبُ أَوَّلُهُمْ عَلِیٌّ سَیِّدُ الْعَابِدِینَ وَ زَیْنُ أَوْلِیَائِیَ الْمَاضِینَ وَ ابْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ عِلْمِی وَ الْمَعْدِنُ لِحِکْمَتِی سَیَهْلِکُ الْمُرْتَابُونَ فِی جَعْفَرٍ الرَّادُّ عَلَیْهِ کَالرَّادِّ عَلَیَّ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأُکْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَرٍ وَ لَأَسُرَّنَّهُ فِی أَشْیَاعِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ أُتِیحَتْ (أنتَجِبُ بعدَه موسی فتنةً ‌عمیاءَ خ ل) بَعْدَهُ مُوسَى فِتْنَةٌ عَمْیَاءُ حِنْدِسٌ لِأَنَّ خَیْطَ فَرْضِی لَا یَنْقَطِعُ وَ حُجَّتِی لَا تَخْفَى وَ أَنَّ أَوْلِیَائِی یُسْقَوْنَ بِالْکَأْسِ الْأَوْفَى مَنْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِی وَ مَنْ غَیَّرَ آیَةً مِنْ کِتَابِی فَقَدِ افْتَرَى عَلَیَّ وَیْلٌ لِلْمُفْتَرِینَ الْجَاحِدِینَ عِنْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ مُوسَى عَبْدِی وَ حَبِیبِی وَ خِیَرَتِی فِی عَلِیٍّ وَلِیِّی وَ نَاصِرِی وَ مَنْ أَضَعُ عَلَیْهِ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ وَ أَمْتَحِنُهُ بِالِاضْطِلَاعِ بِهَا یَقْتُلُهُ عِفْرِیتٌ مُسْتَکْبِرٌ یُدْفَنُ فِی الْمَدِینَةِ الَّتِی بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِی حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَسُرَّنَّهُ بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ وَ خَلِیفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ وَارِثِ عِلْمِهِ فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمِی وَ مَوْضِعُ سِرِّی وَ حُجَّتِی عَلَى خَلْقِی لَا یُؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ إِلَّا جَعَلْتُ الْجَنَّةَ مَثْوَاهُ وَ شَفَّعْتُهُ فِی سَبْعِینَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ کُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النَّارَ وَ أَخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لِابْنِهِ عَلِیٍّ وَلِیِّی وَ نَاصِرِی وَ الشَّاهِدِ فِی خَلْقِی وَ أَمِینِی عَلَى وَحْیِی أُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِیَ إِلَى سَبِیلِی وَ الْخَازِنَ لِعِلْمِیَ الْحَسَنَ وَ أُکْمِلُ ذَلِکَ بِابْنِهِ م‏ح‏م‏د رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ علَیْهِ کَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِیسَى وَ صَبْرُ أَیُّوبَ فَیُذَلُّ أَوْلِیَائِی فِی زَمَانِهِ وَ تُتَهَادَى رُءُوسُهُمْ کَمَا تُتَهَادَى رُءُوسُ التُّرْکِ وَ الدَّیْلَمِ فَیُقْتَلُونَ وَ یُحْرَقُونَ وَ یَکُونُونَ خَائِفِینَ مَرْعُوبِینَ وَجِلِینَ تُصْبَغُ الْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ وَ یَفْشُو الْوَیْلُ وَ الرَّنَّةُ فِی نِسَائِهِمْ أُولَئِکَ أَوْلِیَائِی حَقّاً بِهِمْ أَدْفَعُ کُلَّ فِتْنَةٍ عَمْیَاءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَکْشِفُ الزَّلَازِلَ وَ أَدْفَعُ الْآصَارَ وَ الْأَغْلَالَ أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُون.

اما معنای حدیث شریف چنین است:

به نام خداوند بخشنده مهربان

این نوشته ای است از خداوندی که باعزت و بادانش است برای محمد صلی اله علیه و آله که پیغمبر نور او، فرستاده او، پرده دار و راهنمای اوست. این نوشته را روح الامین ازنزد پروردگار همه عالم ها آورده. ای محمد نام های مرا تعظیم و بزرگداشت کن و نعمت های مرا سپاسگزاری کن و عطاهای مرا انکار مکن. به درستی که منم خداوند وغیر از من خداوندی نیست. منم شکننده ستمگران و غلبه دهنده ستمدیدگان و جزادهنده روز قیامت. به درستی که منم خداوند و جز من خدایی نیست پس هر کس به غیر از فضل و عطای من امیدوار باشد یا از غیر عدل و دادگستری من بترسد او را عذابی کنم که هیچ کس را آن چنان عذاب ننمایم ، پس مرا پرستش کن و فقط به من توکّل نما به درستی که نفرستادم هیچ پیغمبری را که روزگار او کامل شده به پایان رسیده باشد ، مگر آن‌که برای او جانشینی قرار داده و تورا بر همه پیغمبران برتری داده ام. و جانشین تو را بر همه جانشینان برتری داده ام و تو را گرامی داشته ام به دو شیر بچه ات و دو نواده ات حسن و حسین. پس قرار دادم حسن را کان دانایی خودم ، پس از گذشت دوران پدرش. و قرار دادم حسین را خزانه دار وحی خودم و او را گرامی داشتم به کشته شدنش و پایان دادم اورا به خوشبختی ، پس از بهترین کشته شدگان وپایه اش بالاتر از همه آنان است. کلمه تامّه خودم را (که امامت است) با او قراردادم و برهان کامل و رسای خودم را نزد او نهادم. به واسطه ذریّه و فرزندان او پاداش می دهم و کیفـر می کشم. اول آن فرزنـدان علی است که آقای بندگان و زیـور دوستان گذشته من است و پسر او که مانند جدّ ستایش شده اش می باشد محمد است که شکافنده دانایی من و کان حکمت من است. زود هلاک می شوند کسانی که در باره جعفر شک کنند، هر که او را ردّ کند (و قبول نکند) مانند این است که مرا ردّ کرده (و نپذیرفته) و گفتارمن ثابت و پابرجاست (یعنی بداء ندارد). هر آینه گرامی می دارم جایگاه جعفر را و او را خشنود می سازم در باره پیروان ویاران او و دوستانش. بعد از جعفر به واسطه موسی مقدّر و مقرّر شده است آزمایش تاریک کور کننده ای زیرا که رشته احکام پاره نمی شود و برهان من پوشیده نمی ماند. و به درستی دوستان من از جام سرشار می نوشند. پس هر کس انکار کند یکی از آنان را به تحقیق انکار کرده است نعمت مرا و هر کس یک جمله از نوشته مرا تغییر وتبدیل نماید به من تهمت و افتراء بسته است ، وای بر تهمت زنندگان و انکار کنندگان. هنگام پایان رسیدن دوران موسی بنده من ، دوست وبرگزیده من علی است که دوست من و یاور من است و کسی است که بارهای سنگین پیغمبری (یعنی راهبری مردم) را بر دوش او می نهم و او را در به دوش گرفتن این بار آزمایش می کنم. او را دیو سرکش خودپسندی (مأمون) می کشد و دفن می شود در شهری که بناکرده است او را بنده صالح من (ذوالقرنین) پهلوی بدترین آفریده های من (هارون). ثابت و استوار است گفته من، هر آینه او را خوشحال می کنم به فرزندش محمد که جانشین او بعد از او و وارث علم و دانایی اوست. پس او کان علم من و محل سرّ من و حجت من بر خلق من است. هیچ بنده ای به او نمی گرود مگر این که بهشت را جایگاه او قرار خواهم داد. و او را درباره هفتاد نفر از خانواده اش که همه مستحقّ آتش شده باشند شفیع قرار می دهم. و به خوش بختی پایان می دهم فرزندش علی را (امام هادی علیه السلام) که این علی دوست من و یاور من و گواه من درمیان خلق من و امین من بر وحی من است. بیرون می آورم از او کسی را که خواننده خلق است به سوی من و خزانه دار علم من است. (نام او) حسن است و کامل می کنم این مطلب را (یعنی امر ولایت و دعوت خلق به سوی مرا) به فرزند حسن که نامش م ح م د است. و او برای همه مردم رحمت است ، بر اوست کمال موسی علیه السلام (که با فرعون های جهان می جنگد و بر آنها غلبه می کند) و فرّ و بهاء عیسی علیه السلام (که درعین رزمندگی دارای اخلاق حسنه و روحانیت و معنویت و مهربانی است) وصبر و بردباری ایوب علیه السلام پس اولیاء و دوستان من در زمان او (یعنی دوران امامتش) خوار و ذلیل می شوند و سرهای آنان را به هدیه می فرستند، چنان که سرهای ترک و دیلم را به هدیه می فرستند. پس کشته می شوند و قطعه قطعه و پاره پاره می شوند و می باشند این جماعت ترسان و هراسان و زمین از خون آنها رنگین می شود و داد و فریاد و ناله و ضجّه در زنان آنان نمایان می شود. و اینها دوستان حقیقی و بر حق من می باشند و به واسطه وجود آنها برطرف می سازم هر آزمایش تاریک کور کننده ای را و به واسطه آنها برطرف می سازم زمین لرزه ها را بر طرف می سازم سنگینی ها و کُند و بَندها را. بر آنها باد درودها و رحمت پروردگارشان و آنانند هدایت شدگان به سوی حق و حقیقت.

 

حال که متن حدیث را از مأخذ صحیح قدیمی کافی ملاحظه فرمودید عطف توجه بفرمایید به خرابکاری ها و شیادی های بهاءالله:

اولاً متن مقدمات حدیث را که بالصراحه بیان اوصیاء و خلفای دوازده گانه پیغمبر صلی الله علیه و آله را می نماید به کلی از قلم انداخته است. حضرت فاطمه س به جابر فرمودند: در این لوح است نام پدرم و شوهرم و دو پسرم و نام اوصیاء پیغمبر که از فرزندان من می باشند. سپس اسم های دوازده امام را یکی بعدازدیگری بالصراحه ذکر فرمودند تا وصی دوازدهم که محمدبن الحسن العسکری علیهما السلام است. بهاءالله همه اینها را اسقاط کرده و از جمله «علیه کمال موسی» شروع کرده تا میرزا علی محمد بن رضای شیرازی را به قالب بیندازد ونفهمیده است که ما از او سؤال می کنیم و می گوییم: مرجع ضمیر در«علیه» چه کسی است؟ خداوند در زمان پیغمبر این ضمیر را راجع به چه کسی نموده؟ آیا مرجع این ضمیر در همین لوح مشخص و مذکور و معیّن است یا مرجعش یک شخص نامعلوم گمنام است که باید پس از هزار دویست سال معین شود؟ آن هم به تعیین و تشخیص میرزا حسینعلی نوری و طبق دلخواه ایشان؟ اگر نامعلوم و مبهم است که استناد و استدلال به یک جمله مبهم نامعلوم در یک همچو امر مهمی که رکن معتقدات اسلامی است غلط و ناصحیح خواهد بود. و شأن لوحی که خداوند به عنوان مژدگانی نازل فرموده اجلّ و اعظم از ارتکاب چنین امرغلطی است و خلاف قانون ادبیت درکلام است. و اگر مرجع مشخص و مذکور است چرا بهاءالله سرقت کرده و آن مرجع را که منصوص درحدیث است (یعنی محمدبن حسن بن علی) انداخته؟ آیا این خیانت در دین نیست؟ آیا به سخنان دیگر این شخص خائن می توان اعتماد کرد؟

ثانیا با قطع نظر ازاین سرقت ، عرض می کنیم امر نبوت و رسالت و مقام مظهریت و تشریع احکام غیر از امرامامت و مقام خلافت و وصایت است. فی المثل مقام و مرتبه عبدالبهاء و غصن ممتاز غیر از مقام و مرتبه نقطه اولی و جمال ابهی است. انبیاء و مظاهر دارای مقام تشریع احکام اند و اوصیاء ابدا حق تشریع ندارند بلکه شأن و مقام آنها شأن تبیین و توضیح احکام است. و این حدیث شریف ، چنانچه حضرت فاطمه علیهاالسلام بالصراحه به جابر فرمودند ،‌در مقام بیان اوصیاء پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم است. بدیهی است که مقام علی بن ابیطالب و حسن بن علی و حسین بن علی تا برسد به حضرت عسکری علیهم السلام مقام خلافت و وصایت و امامت و تبیین و تشریع قرآن واحکام اسلام است نه مقام تشریع. و این دوازدهمی که در ردیف آنها یادآوری شده است و مرجع ضمیر «علیه کمال موسی» است مانند آن یازده نفر همین مقام را دارد. و حال این که شما مقام میرزا علی محمد را مقام وصایت نمی دانید. بلکه او را نبیّ و رسول و مظهر امر الله و در ردیف حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت محمد صلوات علیهم می شمارید. چنانچه فرزندتان عبدالبهاء درمفاوضات در صفحه ۱۲۴تصریح به این مطلب نموده است. پس ضمیر «علیه» در این حدیث مسلماً به میرزای شیرازی شما بر نمی گردد زیرا که او مدعی شرع جدید و آیین تازه ای غیر از اسلام شده است بلکه مرجعش همان وصی دوازدهمی است که موعود اسلام و مبیّن احکام و برقرار کننده عدل قرآن می باشد.

بلی هم چنان که آن یازده امام هریک دارای خصوصیات و امتیازاتی بوده اند و برحسب آن خصوصیات موظف به وظایف مخصوصه شده اند این بزرگوار هم بر طبق وظیفه مخصوصی که دارد دارای امتیازات و خصوصیاتی شده است مثلاً یکی از وظایفش جنگ و نبرد با فرعون ها و قلدرهای دنیا است که باید آنها را سرکوب و مغلوب فرماید، لهذا دارای کمال موسی شده است. خداوند به او روحیه جنگجویی و لشکر کشی و دشمن کشی و رزم آرایی مرحمت فرموده است. و چون باید ضعفا و مظلومین و مستمندان را دلجویی و نوازش کند ،‌دارای فرّ و بهاء عیسی شده و خداوند به او روحیه مهر وعطوفت و اخلاق عیسوی را عطا فرموده است. و چون در دوران طولانی غیبتش ،‌ناملایمات فراوان به واسطه شداید شیعیانش می بیند و از قبل خدا مأذون به ظهور وانتقام نیست خون دل می خورد وصبر ایّوبی دارد. در رزم و بزم و مهر و قهر هم چون جدش علی بن ابیطالب است ، در صبر و شکیبایی مانند جدش علی بن الحسین است ، درآقایی وشئون طاهریه هم چون جدش علی بن موسی الرضا است ، در شئون علمیه مانند دوجدش امام باقر و امام صادق علیهم السلام است. آن چه خوبان همه دارند آن بزرگوار دارد پس ذکر این صفات و امتیازات دلیل برنبوت و مظهریت او نیست.

و اما مسئله ذلّت و خواری شیعیان که در حدیث شریف ذکر شده است به هیچ وجه بشارتی برای میرزای شیرازی نیست. مکرراً گفته ایم که هرگردویی گرد است ولی هر گردی گردو نیست. شیعیان امام دوازدهم درعصرغیبتش مبتلا به این بلایا می شوند ولی هر کس مبتلا به این بلایا شد شیعه امام موعود نیست. مریدهای گول خورده میرزا علی محمد شیرازی دچار بلیّات شدند ولی این ابتلاء دلیل موعودیت میرزای شیرازی نمی شود. زیرا که هر گردی گردو نیست. علی الخصوص که عبارت حدیث شریف بنا به نقل «شیخ رجب برسی» درکتاب «مشارق الانوار» این چنین است «یَذِلُّ اولیائُه فی غَیبَته » یعنی دوستان محمدبن الحسنعلیه السلام در زمان غیبتش خوار وذلیل و کشته و قطعه قطعه و یا سوخته می شوند و در آن زمان ترسان و هراسان اند و درآن زمان ناله و فریاد زنانشان به آسمان می رسد. و میرزای شیرازی غیبتی نداشته تا مریدانش در غیبت او مبتلا به این بلایا شوند. بلکه در ظهور ایشان پیروانشان نه به جرم ایمان به او بلکه خرابکاری و آشوب طلبی و فتنه جویی مبتلا به عقوبت های انتقامی از دولت و ملت شدند. اما امام دوازدهم روحی له الفداء در زمان غیبت و پنهانی‌اش شیعیانش مبتلا شدند به بلایا و شدایدی که در این حدیث شریف مذکوراست آن هم فقط به جرم تشیع ، مانند محمدبن مکی شهید اول که درسنه ۷۸۶ به جرم تشیع به حکم علماء سنی در دمشق او را کشتند پس به دار زدند، سنگباران نمودند و سوزاندندش. و مانند زین الدین عاملی شهید دوم که درسنه ۹۶۵ او را در کنار دریای روم کشتند و بدنش را به دریای روم افکندند. و مانند قاضی سیّد نورالله شوشتری شهید سوم که همزمان با شیخ بهائی رحمة الله علیه بود و در لاهور هند قاضی القضاة شده بود. در سلطنت جهانگیرشاه فرزند اکبرشاه به جرم شیعه بودنش او را به ضرب تازیانه خاردار شهید کردند. و در سال ۱۰۱۹ هجری قمری و قبر شریفش در (اگره) از بلاد هند است. و بنا به نقل آیت الله مرعشی درمقدمه «احقاق الحق» ازبعضی کتب خطی بعد ازصدمات بسیاری که ازضرب تازیانه دید آتشی افروختند و در ظرف آهنی ریختند و آن ظرف را بر سر مرحوم قاضی نهادند تا مغز سرش به جوش آمد و با این عذاب جان سپرد و روح مطهرش به اعلی علّیّین پرواز کرد. و تمامی این مصائب به جرم تشیع آن بزرگوار بود و مانند ملاعبدالله شوشتری که او را در بخارا به جرم تشیع سوزاندند و مانند سید صدرالدین شیرازی که به دست ترکمان بایندری به جرم تشیع شهید شد و مانند سید نصرالله حائری و شیخ عبدالصمد همدانی و صدها شیعه که به واسطه اعتقادشان به امامت ائمه اثنی عشر … شهید شدند و ناله و فغان اهل وعیال آنها به آسمان رسید. و در زمان سلطان سلیم عثمانی (که از سلاطین آل عثمان است …) بسیاری از شیعیان آذربایجان به حکم این ملعون کشته شدند و سرهاشان به نیزه رفت و در زمان عبدالله خان ازبک و پسرش محمد مؤمن خان ازبک هزاران شیعه در خراسان به حکم این دو ملعون به جرم تشیع کشته شدند و قطعه قطعه گشتند و اولادشان یتیم شدند. و در زمان تیمور لنگ تمام اهالی سبزوار را به جرم تشیع و رفض به حکم این ملعون درنهایت بی  ‌رحمی و قساوت شهید شدند و درزمان محمود افغان چه بسیار از شیعیان اصفهان که به حکم این ملعون به جرم شیعه بودن شهید شدند … و طائفه وهابیه هَداهم اللهُ والّا خَذَلهم اللهُ چه بسیاری از شیعیان را شهید نمودند و به حرم مطهر حضرت سیدالشهدا علیه السلام چه اهانت ها نمودند. اگر کسی تاریخ ده قرن غیبت کبری را مفصلاً مراجعه کند … می فهمد که آن‌ها چه بر یک جمع قلیل بابیه ازضرب و حرب و قتل ونهب به واسطه فتنه جوییشان وارد شده؛ درطول تاریخ کبری برشیعه اهل البیت هزاران برابر آن واردشده ، آن هم فقط به جرم شیعه بودنشان.                  

خلاصه آن‌که تمام آن چه در حدیث شریف لوح ذکر شده از ذلّت و صعوبت و قتل و اسارت، درعصر غیبت کبری برشیعه مکرر بر مکرر در نقاط مختلفه وارد شده است و مفاد حدیث مبارک مکرراً ظاهر شده است و منحصراً به فرقه بابیه فتنه جوی مفسد این وقایع واقع نشده است. ذیلاً مقتضی است فضلاء به یک نکته دیگر توجه فرمایند و‌آن این است که نسخه شیخ رجب برسی که «فیذل اولیائه فی غیبته» می باشد نزدیک تر به صحت و اعتبار است زیرا که در بسیاری از روایات اصحاب حضرت قائم عجل الله فرجه را در زمان ظهور به شجاعت و دل آوری وغلبه بر دشمنان توصیف فرموده اند. دشمنان تا دو ماه از قائم و یارانش می ترسند و درهیچ جنگی اصحاب قائم مغلوب نمی شوند (لایُرَدُّ له رایَةٌ) پرچم او درهیچ رزمی برنمی گردد یعنی مغلوب نمی شود. پس مسلماً آن چه درحدیث لوح ذکر شده است مربوط به زمان غیبت است والّا بین این حدیث وسایر روایات تعارض و تخالف خواهد بود بنابراین لفظ زمانه در نسخه (فیذلُّ اولیائُه فی زمانِه) را باید حمل بر زمان غیبت نمود.

ثالثا … این حدیث شریف لوح را جمع کثیری از پیشوایان بابیه نقل کرده اند باید فضلا و محققین به مرقومات آنان توجه فرمایند تا به خوبی بیابند که جناب بهاءالله تقلّب فرموده اند و بزرگانه شیخیه و بابیه تماماً مورد حدیث را محمدبن الحسن العسکری علیه السلام دانسته اند و اسقاط بهاءالله نیست مگر از وجهه تقلّب و تحریف کلمات الهیه. اینک چند مورد را به عرض قراء محترم می رسانیم:

۱ـ سیدباب در کتاب دلائل سبعه فارسی که در ماکو نوشته است در مقام استدلال به احادیث در صفحه ۴۷ می گوید‌: « و از آن جمله حدیث لوح فاطمه است که در کتب حدیث مسطور است الی ان قال :وَ أُکْمِلُ ذَلِکَ بِابْنِهِ م‏ح‏م‏د رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ علَیْهِ کَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِیسَى وَ صَبْرُ أَیُّوبَ فَیُذَلُّ أَوْلِیَائُهُ فِی زَمَانِهِ وَ تُتَهَادَى رُءُوسُهُمْ کَمَا تُتَهَادَى رُءُوسُ التُّرْکِ وَ الدَّیْلَمِ فَیُقْتَلُونَ وَ یُحْرَقُونَ وَ یَکُونُونَ خَائِفِینَ مَرْعُوبِینَ وَجِلِینَ تُصْبَغُ الْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ وَ یَفْشُو الْوَیْلُ وَ الرَّنَّةُ فِی نِسَائِهِمْ أُولَئِکَ أَوْلِیَائِی الخ
چنانچه ملاحظه می فرمایید مرجع ضمیر علیه کمال موسی را حضرت محمدبن الحسن علیه السلام دانسته و طبق حدیث صحیح نام برده و ذکر کرده است.

 

۲ـ حاج میرزا جانی کاشانی که اقدم و اهمّ مورخین بابیه است در کتاب نقطه الکاف در مقابل نقل قضیه زنجان و کشته شدن بابیان برای تطبیق این واقعه را با حدیث لوح در صفحه ۲۳۶ چنین می نویسد: «و مصداق حدیث لوح فاطمه علیهاالسلام ظاهر گردید فی الکافی عن جابر عن الامام محمد الباقر علیه السلام حدیثی است طولانی که اسماء ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین را بیان می فرماید تا به اسم وآ‌ثار حضرت قائم علیه السلام می رسد می فرماید : الدَّاعِیَ إِلَى سَبِیلِی وَ الْخَازِنَ لِعِلْمِیَ الْحَسَنَ وَ َ أُکْمِلُ ذَلِکَ بِابْنِهِ محمد و هو رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ علَیْهِ کَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِیسَى وَ صَبْرُ أَیُّوبَ الخ» پس در مقابل ترجمه این عبارات در همین صفحه چنین ترجمه می کند (یعنی کسی که دعوت می فرماید خلق را به راه ما که راه حق می باشد و آن معرفت ما است که امر ولایت است و مخزون است در نزد آن سرور علم پدر بزرگوارش …..و بیشتر می شود این علم به فرزند گرامیش محمد علیه السلام که حضرت قائم بوده باشد). پس چنانچه مشاهده می فرمایید حدیث را مطابق با آن چه صحیح است، نقل نموده است.

 

۳ـ شیخ احمد روحی داماد صبح ازل در کتاب هشت بهشت ص ۲۵۱ در طی ذکر استدلالات چنین می نویسد: « وایضا درحدیث لوح خضراء وقتی که به حضرت قائم می رسد ، این علائم را می فرماید و یَکمَل الدینُ بابنه م ح م د رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ علَیْهِ کَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِیسَى وَ صَبْرُ أَیُّوبَ الخ» که حضرت قائم محمدبن الحسن علیه السلام را مرجع ضمیر و منصوص درمتن حدیث می داند و نام او را مطابق حدیث صحیح ذکر می کند.

۴ـ در کتاب ظهور الحق تألیف فاضل مازندرانی که از بزرگان فضلا و مبلغین بهائیه است رساله ای را بر ردّ حاج کریمخان کرمانی از یکی از فضلاء بابیه نقل می کند در ص ۵۱۴ که قسمتی از آن رساله است چنین می نویسد: «قد أشارَ اِلی مصداقِ الصحیفةِ الّتی نَقَلها فی شَرحِ الجامعةِ فی تفسیرِ قوله و اوصیاءُ رسولِ الله المعروفِ بحدیث لوح فاطمة رواه جابر بن عبدالله الانصاری بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ هَذَا کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ لِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفِیرِهِ الی قوله أُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِیَ إِلَى سَبِیلِی وَ الْخَازِنَ لِعِلْمِیَ الْحَسَنَ وَ أُکْمِلُ ذَلِکَ بِابْنِهِ م‏ح‏م‏د رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ علَیْهِ کَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِیسَى وَ صَبْرُ أَیُّوبَ الخ

 

۵ـ شیخ احمد احسائی که به نظر بهاءالله و پیروانش نورنیّر و اعظم علماء اسلام و واصل به حق و حقیقت و ظهر اسلام و کعبه انام و چراغ علم در میان مردم است در کتاب شرح الزیاره ذیل جمله «و اوصیاء نبی الله» در ص ۵۷ در مقام تعیین اوصیاء حضرت خاتم صلی الله علیه و آله که آنها دوازده نفرند یکی بعد ازدیگری و متصل به یکدیگرند و آخرین آنها حضرت حجت علیه السلام است و وصایت آنها از جانب حق تعالی است. برای اثبات این مطلب متوسل می شود به حدیث شریف لوح و تیمّناً و تبرّکاً این حدیث را از اصول کافی به عین همان طوری که ما نقل نمودیم ذکر می کند و آن حضرت را مانند پدرش امام حسن عسکری علیه السلام جزو اوصیاء پیغمبر و مقام و مرتبه اش را مرتبه امامت و وصایت می داند.

چنانچه ملاحظه می فرمایید سیدباب … و حاج میرزاجانی که اهمّ و اقدم مورخین بابیه است وشیخ احمد روحی که داماد صبح ازل است و فاضل مازندرانی که مورد اعتماد بزرگان بهائیه است و صاحب رساله ردّیه بر حاج کریمخان است وشیخ احمد احسایی که چراغ علم است  همگی این‌ها لوح شریف را مطابق واقع نقل نموده ودوازدهمین وصی را که حضرت محمدبن الحسنعلیه السلام است از قلم نینداختند و مانند بهاءالله خیانت و تقلّب ننمودند. نتیجه آن که جناب بهاءالله در این لوح خیانت فرموده اند و به کلی خود را از درجه اعتبار ساقط نموده اند.

ذیلاً مدارک حدیث لوح از کتب اسلامی نقل می گردد تا روشن شود که این حدیث مدت ها قبل از زمان نگارش کتاب ایقان بطور کامل (و آنچنان که در بالا آورده شد) موجود بوده است.

مدارک حدیث قدسی در منابع اسلامی:

بحار ج ۵۲ ص ۱۴۳ ح ۵۹ – بحار ج ۵۲ ص ۳۷۸ ح ۱۸۳ – جامع الاخبار ص ۱۹ –اعلام الوری ص ۳۷۳-۳۷۲ – مناقب ابن شهر آشوب ج ۱ ص ۲۹۸-۲۹۶ – عوالم العلوم ج ۳/۱۵ ص ۶۷ ح ۵ –امالی شیخ طوسی ص ۲۹۷-۲۹۶ – بحار ج ۳۶ ص ۲۰۲ ح ۶
اثبات الهداة ج ۲ ص ۴۸۰ – حلیة الابرار ج ۲ ص ۶۸۳ – تأویل الآیات ص ۲۰۴ ح ۳
برهان ج ۲ ص ۱۳۲ ح ۶ – بشارة‌المصطفی ص ۱۸۳ –کمال الدین ج ۱ ص ۳۰۸ ح ۱ –عیون الاخبار ج ۱ ص ۴۱ ح ۱ –احتجاج ج ۱ ص ۸۴ –اختصاص شیخ مفید ص ۲۰۵ –غیبت شیخ طوسی ص ۹۳ – غیبت نعمانی ص ۶۲ ح ۵ –بحار ج ۳۶ ص ۱۹۷ ح ۳ – کافی ج ۱ ص ۵۲۷ ح ۳ –جواهر السنیه ص ۲۰۲ – الامامة و التبصرة ص ۱۰۳ ح ۹۲ – کشف التعمیه فی حکم التسمیه ص ۱۰ ح ۱۸ –فرائد السمطین ج ۲ ص ۱۳۶ ح ۴۳۲ – بحر المناقب ص ۳۳ مخطوط -احقاق الحق ج ۵ ص ۱۱۵ (با مقداری اختلاف) -مشارق الانوار ص ۱۰۴-۱۰۳ –فوائد الطوسیه ص ۲۴۳ فائده ۷ (فقط اشاره شده و نوضیح داده شده) -فضائل شاذان بن جبرائیل ص ۱۱۳ –اثبات الهداة ج ۱ ص ۱۷۱ ح ۶۴ –المحجة فی ما نزل فی القائم علیه السلام ص ۹۵-۹۳
الهدایة ص ۳۶۶-۳۶۴ – عوالم العلوم ج ۳/۱۵ ص ۷۳-۶۸ –نورالثقلین ج ۲ ص ۸۴-۸۳ ح ۳۰۱

دوم: دعای ندبه

شیعیان در دوران غیبت ارتباط ویژه ای با امام غایب خویش دارند. در ادعیه فراوانی که از ایشان و یا در شأن ایشان نقل گردیده، ظهور و دیدارش را از خداوند می طلبند و خواستار سلامتی و سرور قلب ایشان هستند. (همان اعمال و عقایدی که جمال مبارک آن ها را مزخرفه موهومه نامیدند!) از جمله معروفترین این ادعیه مبارکه، دعای شریف ندبه است.
مقدماتی که قبل تر در مورد این نوع نگاه و اعتقاد شیعیان از دید “شارع مقدس دیانت بهایی(!)” نقل شد را به خاطر بیاورید. حال شاید جالب باشد که بدانید جنابشان در کتاب مستطاب ایقان فقراتی از این دعا را نقل فرموده اند!!! دعایی که شیعه در آن برای امام غایب خویش که فرزند امام عسکری است می گرید و ظهورش را از خدا می خواهد!!!

به بیانات مبارکه ذیل از جمال مبارک عنایت بفرمایید:

ایقان (چاپ هوفهایم آلمان ۱۹۹۸ میلادی) ص ۲۳

اطلاق شموس بر آن انوار مجرّده در کلمات اهل عصمت بسیار شده، از آن جمله در دعای ندبه می فرماید: “اَینَ الشُّمُوسُ الطّالِعةُ ؟ اَینَ الاَقمار المُنیرَةُ؟ اَینَ الَانْجُمُ الزّاهِرَةُ؟” پس معلوم شد که مقصود از شمس و قمر و نجوم در مقام اوّلیّه انبیاء و اولیاء و اصحاب ایشانند که از انوار معارفشان عوالم غیب و شهود روشن و منوّر است.

 

ایقان (چاپ هوفهایم آلمان ۱۹۹۸ میلادی) ص ۱۵۹

با اینکه چقدر از آیات فرقانیّه و روایات محقّقه که جمیع دالّ است بر شرع و حکم جدید و امر بدیع باز منتظرند که طلعت موعود بر شریعت فرقان حکم فرماید چنانچه یهود و نصاری همین حرف را می گویند. و از جمله کلمات مدلّه بر شرع جدید و امر بدیع فقرات دعای ندبه است که می فرماید: “اَیْنَ المُدَّخَرُ لِتَجدیدِ الفَرائِضِ و السُّنَنِ و اَیْنَ المُتخَیَّرُ لإعادَةِ المِلَّةِ وَالشَّریعَةِ.”

کتاب شریف مفاتیح الجنان در منزل اکثر شیعیان یافت می شود! مراجعه ای بفرمایید تا روشن گردد که این عبارات در چه دعایی با چه مضامینی و با چه لحنی و خطاب به چه کسی نقل گردیده است. جناب بهاءالله در این فقرات مصداق نومن ببعض و نکفر ببعض شده اند!

اگر اعتقاد شیعیان (ویا به بیان جناب میرزا حسینعلی زنادقه) پیرامون امام دوازدهم اشتباه است، پس دعای ندبه هم که یکی از بروزهای همین اعتقاد است اشتباه است.

و جالب است که حضرت بهاءالله به دعایی استناد کرده اند که گریه و ناله شیعیان است در دوری امام غایبشان. امام غایبی که “خونخواه مقتول کربلا” ست، ولی در تاریخ امر مبارک جایی سراغ نداریم که حضرت نقطه اولی کوچکترین خونخواهی از امام حسین علیه السلام یا انبیای شهید و ابنائشان نموده باشند.(در دعای ندبه آمده است: این الطالب بذحول الانبیاء و ابناءالانبیاء این الطالب بدم المقتول بکربلا) امام غایبی که پدرانش بدور منیره، غطارفه المنتجبین، صراط مستقیم، حجج بالغات، براهین واضحات، نعم سابغات و… معرفی شده اند، سوال این است که کدامیک از اینها در وجود جناب باب یا جناب حسینعلی نوری موجود بوده؟؟ در احوالات پدر مرحوم حضرت باب (میرزا محمدرضا بزاز) یا اجدادش که چنین چیزی نیست.در مورد خانواده مادری حضرتشان هم چنین نقل شده که دایی ها و خانواده مادری اش تاجر تریاک بودند.(پیام بهایی شماره ۳۸۴-نوامبر۲۰۱۱،۱۶۸بدیع-صص ۳۰ و ۳۵) آیا مصداق این عبارات بلند دعای ندبه این خانواده هستند؟؟؟ از بیان نسب جمال مبارک صرفنظر میکنم چون جز والد ماجدشان که منشی دربار قاجار بودند از دیگر اجدادشان اطلاعی ندارم!

جالبتر آنکه در همین دعایی که جناب بهاء عباراتی از آن نقل فرموده اند، کاملا مشهود است که سرتاسر آن در وصف امامی است غایب و شخصیتی است معلوم و زنده. آنجا که می گوید بنفسی انت من مغیب لم یخل منا و… !

در این دعا صفات بعد از ظهور آن غایب موعود هم آمده. کدامیک در جناب باب تجلی نموده؟؟ قطع نسل متکبران و ظالمان؟ از بین بردن ریشه های ستمکاری؟ گستردن عَلَم پیروزی؟ پر شدن زمین از عدل؟؟؟ جناب باب کدامیک از این رسالات را انجام دادند؟؟ اگر بپذیریم که حضرتشان مورد ظلم واقع شدند، نتوانستند حتی ظلم را از خود نیز مرتفع سازند! از بین بردن ظالمین پیش کش!

بهتر است سایر مدارک دعای شریفه ندبه را از کتب روایی و ادعیه که نوعاً قرن ها پیش از جمال مبارک و حضرت اعلی نوشته شده است را بیاوریم:
قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی قُرَّةَ: نَقَلْتُ مِنْ کِتَابِ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سُفْیَانَ الْبَزَوْفَرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ هَذَا الدُّعَاءَ، وَ ذَکَرَ فِیهِ أَنَّهُ الدُّعَاءُ لِصَاحِبِ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَجَّلَ فَرَجَهُ وَ فَرَجَنَا بِهِ، وَ یُسْتَحَبُّ أَنْ یُدْعَى بِهِ فِی الْأَعْیَادِ الْأَرْبَعَةِ:
المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص: ۵۷۴

المزار الکبیر (لابن المشهدی) ۵۷۸ الدعاء للندبة: ….. ص : ۵۷۳
إقبال الأعمال (ط – القدیمة) ج‏۱ ۲۹۷ دعاء آخر بعد صلاة العید و یدعى به فی الأعیاد الأربعة ….. ص: ۲۹۵
الإقبال بالأعمال الحسنة (ط – الحدیثة) ج‏۱ ۵۰۸ فصل(۱۸) فیما نذکره من صفة صلاة العید ….. ص: ۴۹۵
جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع ۵۵۹ و اما دعاى ندبه ….. ص : ۵۵۳
المصباح للکفعمی (جنة الأمان الواقیة) ۷۵۹ خطبة أخرى له عفا الله تعالى عنه ….. ص : ۷۵۳
بحار الأنوار (ط – بیروت) ج‏۹۹ ۱۰۷ باب ۷ زیارة الإمام المستتر عن الأبصار الحاضر فی قلوب الأخیار المنتظر فی اللیل و النهار الحجة بن الحسن صلوات الله علیهما فی السرداب و غیره ….. ص : ۸۱

 

برای پرهیز از تطویل کلام مراجعه به متن کامل و ترجمه این دعای شریف را به خوانندگان محترم می سپارم.

مورد سوم : زیارت سرداب امام زمان علیه السلام و نواب اربعه

جناب بهاءالله آنچنان که در قسمت اول این نوشتار عرضه گردید، علمای شیعه (و در رأس آنها نواب خاص امام دوازدهم) بعد از شهادت امام عسکری علیه السلام را علمای زنادقه نامیدند. آنها که تواقیع جعلیه صادر نموده و نسبتش را به ناحیه مقدسه می رساندند (همانی که ایشان ناحیه کذبه خوانده اند!). از طرفی نواب اربعه را عوامل ضلالت و گمراهی نامیدند که سخنانشان حرف های کذبه است.

جالب است ایشان در اثبات مدعای خویش به سخنان و تواقیع همان نواب استناد می کنند. به زیارتی نیز استناد می کنند که برای حضرت موهومی از ناحیه کذبه صادر گردیده است!

دو بیان ذیل، از فرمایشات جمال قدم است که در اولی به زیارت سرداب سامرا استشهاد کرده و از کیسه دعای ندبه برای اثبات مدعای خویش خرج می کنند.

(قبلا پیرامون دعای ندبه و این بیان مبارک(!) مطالبی نگاشته شد) در فقره ثانی هم حضرتشان مطلبی را نقل می کنند که با جستجوی فراوان در قریب به تمام مدارک و مستندات موجود شیعی (با استفاده از لوح فشرده نور) به عبارتی که ایشان نقل کرده اند بر نخوردم.(بر دوستان بهایی است که مدرک این فرموده جناب بهاءالله را با عین عبارتی که ایشان نقل کرده اند برای ما بیاورند.) تنها حدیثی که عبارتی نزدیک به آنچه ایشان نقل کرده اند در آن ذکر شده زیارتی است که از زبان یکی از همان مطالع کذب (نواب اربعه) جناب محمد ابن عثمان ابن سعید عمروی نقل گردیده است.

ایقان ص ۱۵۹

با اینکه چقدر از آیات فرقانیّه و روایات محقّقه که جمیع دالّ است بر شرع و حکم جدید و امر بدیع، باز منتظرند که طلعت موعود بر شریعت فرقان حکم فرماید چنانچه یهود و نصاری همین حرف را می گویند. و از جمله کلمات مدلّه بر شرع جدید و امر بدیع فقرات دعای ندبه است که می فرماید: “اَیْنَ المُدَّخَرُ لِتَجدیدِ الفَرائِضِ والسُّنَنِ و اَیْنَ المُتخَیَّرُ لإعادَةِ المِلَّةِ وَالشَّریعَةِ.” و در زیارت می فرماید:
اَلسَّلامُ عَلَی الحَقِّ الجَدیدِ

مدارک حدیث سرداب:

تتمّة فی زیارة سیّدنا و مولانا حجّة اللّه الخلف الصالح أبی القاسم محمّد المهدیّ صاحب الزّمان صلوات اللّه علیه و على آبائه بسرّمن‏رأى‏فَإِذَا وَصَلْتَ إِلَى حَرَمِهِ بِسُرَّمَنْ‏رَأَى فَاغْتَسِلْ وَ الْبَسْ أَطْهَرَ ثِیَابِکَ وَ قِفْ عَلَى بَابِ حَرَمِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَبْلَ أَنْ تَنْزِلَ السِّرْدَابَ وَ زُرْ بِهَذِهِ الزِّیَارَةِ فَقُلْ:السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا خَلِیفَةَ اللَّهِ وَ خَلِیفَةَ آبَائِهِ الْمَهْدِیِّینَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَصِیَّ الْأَوْصِیَاءِ الْمَاضِینَ السَّلَامُ عَلَیْک‏…

المزار (للشهید الاول) ۲۰۸ تتمة فی زیارة سیدنا و مولانا حجة الله الخلف الصالح أبی القاسم محمد المهدی صاحب الزمان صلوات الله علیه و على آبائه بسرمن‏رأى ….. ص : ۲۰۳
البلد الأمین و الدرع الحصین النص ۲۸۶ شهر شعبان ….. ص : ۲۸۴
المصباح للکفعمی (جنة الأمان الواقیة) ۴۹۷ زیارة المهدی ع ….. ص : ۴۹۵
بحار الأنوار (ط – بیروت) ج‏۹۹ ۱۰۱ باب ۷ زیارة الإمام المستتر عن الأبصار الحاضر فی قلوب الأخیار المنتظر فی اللیل و النهار الحجة بن الحسن صلوات الله علیهما فی السرداب و غیره ….. ص : ۸۱
بحار الأنوار (ط – بیروت) ج‏۹۹ ۱۱۹ باب ۷ زیارة الإمام المستتر عن الأبصار الحاضر فی قلوب الأخیار المنتظر فی اللیل و النهار الحجة بن الحسن صلوات الله علیهما فی السرداب و غیره ….. ص : ۸۱
مهدى موعود ( ترجمه بحار الأنوار) متن ۱۱۲۳روش حکومت قائم(ع) و برنامه دولت او ….. ص : ۱۱۲۱
إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالى فرجه الشریف ج‏۱ ۴۲۹ الثمرة الثالثة فی أسمائه و ألقابه و کناه سلام الله علیه و على آبائه. ….. ص : ۴۲۶

ایقان ص ۶۳

و ایشانند مخازن علوم ربّانی و مواقع حکمت صمدانی و مظاهر فیض نا متناهی و مطالع شمس لایزالی چنانچه می فرماید: “لا فَرقَ بَینَکَ و بَینَهُم إلّا بانَّهُم عِبادُکَ وَ خَلقُکَ.” و این است مقام “اَنَا هو و هو اَنَا” که درحدیث مذکور است.

جمله جمال مبارک در مجموعه احادیث شیعه و سنی یافت نشد. تنها جمله ای قریب به این کلمات از جناب محمد بن عثمان نقل گردیده که در پی می آید:

لازم به ذکر است که در متن حدیث آمده که این مطلب در توقیعی (همانی که جعلیه بود) از ناحیه مقدسه (همانی که جناب میرزا حسینعلی کذبه اش خواندند) و در ضمن زیارت رجبیه آمده.

توضیحی در باره راوی حدیث:

جناب محمد بن عثمان بن سعید عمروی نایب دوم امام عصر علیه السلام بودند و پدرشان جناب عثمان ابن سعید ، از اصحاب و شاگردان خاصّ امام هادی و امام عسکری که در زمان ایشان از جانبشان وکالت داشته، سرانجام به نیابت حضرت مهدی رسیده است. روایات فراوانی از اعتماد کامل ائمه به ایشان حکایت می کند.

نقد محتوای آنچه جمال مبارک بیان فرموده اند با آنچه از این دعای شریف مستفاد می گردد بماند!

مدرک حدیث:

أَخْبَرَنِی جَمَاعَةٌ عَنِ ابْنِ عَیَّاشٍ قَالَ مِمَّا خَرَجَ عَلَى یَدِ الشَّیْخِ الْکَبِیرِ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ سَعِیدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ مِنَ النَّاحِیَةِ الْمُقَدَّسَةِ مَا حَدَّثَنِی بِهِ جُبَیْرُ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ‏ کَتَبْتُهُ مِنَ التَّوْقِیعِ الْخَارِجِ إِلَیْهِ- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ ادْعُ فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَیَّامِ رَجَبٍ- اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَعَانِی جَمِیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلَاةُ أَمْرِکَ الْمَأْمُونُونَ عَلَى سِرِّکَ الْمُسْتَبْشِرُونَ بِأَمْرِکَ الْوَاصِفُونَ لِقُدْرَتِکَ الْمُعْلِنُونَ لِعَظَمَتِکَ أَسْأَلُکَ بِمَا نَطَقَ فِیهِمْ مِنْ مَشِیَّتِکَ فَجَعَلْتَهُمْ مَعَادِنَ لِکَلِمَاتِکَ وَ أَرْکَاناً لِتَوْحِیدِکَ وَ آیَاتِکَ وَ مَقَامَاتِکَ الَّتِی لَا تَعْطِیلَ لَهَا فِی کُلِّ مَکَانٍ یَعْرِفُکَ بِهَا مَنْ عَرَفَکَ لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ‏ وَ خَلْقُکَ‏ فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِیَدِکَ بَدْؤُهَا مِنْکَ وَ عَوْدُهَا إِلَیْکَ أَعْضَادٌ ….

مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏۲، ص: ۸۰۴
مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏۲ ۸۰۳ أول یوم من رجب ….. ص : ۸۰۱
إقبال الأعمال (ط – القدیمة) ج‏۲ ۶۴۶ فصل فیما نذکره من الدعوات فی أول یوم من رجب و کل یوم منه ….. ص : ۶۳۸
الإقبال بالأعمال الحسنة (ط – الحدیثة) ج‏۳ ۲۱۴ فصل(۲۳) فیما نذکره من الدعوات فی أول یوم من رجب و فی کل یوم منه….. ص: ۲۰۰
البلد الأمین و الدرع الحصین النص ۱۷۹ شهر رجب ….. ص : ۱۷۸
المصباح للکفعمی (جنة الأمان الواقیة) ۵۲۹ أدعیة کل یوم منه ….. ص : ۵۲۷
منهاج النجاح فی ترجمة مفتاح الفلاح مقدمه‏۲ ۳۲ فصل ۲ در بیان سر اینکه ادعیه مأثوره حائز لطائفى خاص‏اند که در روایات یافته نمى‏شوند و در آن یک تبصره است ….. ص : ۳۱
منهاج النجاح فی ترجمة مفتاح الفلاح مقدمه‏۲ ۳۲ فصل ۲در بیان سر اینکه ادعیه مأثوره حائز لطائفى خاص‏اند که در روایات یافته نمى‏شوند و در آن یک تبصره است ….. ص : ۳۱
منهاج النجاح فی ترجمة مفتاح الفلاح مقدمه‏۲ ۳۲ فصل ۲ در بیان سر اینکه ادعیه مأثوره حائز لطائفى خاص‏اند که در روایات یافته نمى‏شوند و در آن یک تبصره است ….. ص : ۳۱
بحار الأنوار (ط – بیروت) ج‏۹۵ ۳۹۳ باب ۲۳ أعمال مطلق أیام شهر رجب و لیالیها و أدعیتها ….. ص : ۳۸۹
منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئى) ج‏۱۹ ۲۸۱ خاتمة ….. ص : ۲۷۹

null

The post امام دوازدهم (ع) در ایقان appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
https://bahairesearch.org/%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%af%d9%88%d8%a7%d8%b2%d8%af%d9%87%d9%85-%d8%b9-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d9%82%d8%a7%d9%86/feed/ 0
کتب اصلی بهاییت: اقدس و ایقان https://bahairesearch.org/%da%a9%d8%aa%d8%a8-%d8%a7%d8%b5%d9%84%db%8c-%d8%a8%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c%d8%aa/ https://bahairesearch.org/%da%a9%d8%aa%d8%a8-%d8%a7%d8%b5%d9%84%db%8c-%d8%a8%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c%d8%aa/#respond Tue, 01 Jun 2021 14:28:46 +0000 http://bahairesearch.org/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87/%da%a9%d8%aa%d8%a8-%d8%a7%d8%b5%d9%84%db%8c-%d8%a8%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c%d8%aa/ اقدس و ایقان از جمله کتاب های اصلی بهائیان هست. البته خود بهائیان اصل این کتب را هیچ وقت مطالعه نمی کنند!

مقدمه در میان کتاب ‏هایی که در چهار دوره‌ی شکل‌گیری بهاییت تدوین شده است، کتاب «ایقان» و «اقدس» نوشته‌ی «میرزا حسین­علی نوری» از اهمیت بیشتری برخوردارند که در ادامـه به اجمال، این دو کتاب مهم بهاییان معرفی خواهد شد. حسین­علی نوری اعلام نمود، کتاب «اقدس» تا 1000 سال پس از نزول معتبر است و کل […]

The post کتب اصلی بهاییت: اقدس و ایقان appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
اقدس و ایقان از جمله کتاب های اصلی بهائیان هست. البته خود بهائیان اصل این کتب را هیچ وقت مطالعه نمی کنند!

مقدمه

در میان کتاب ‏هایی که در چهار دوره‌ی شکل‌گیری بهاییت تدوین شده است، کتاب «ایقان» و «اقدس» نوشته‌ی «میرزا حسین­علی نوری» از اهمیت بیشتری برخوردارند که در ادامـه به اجمال، این دو کتاب مهم بهاییان معرفی خواهد شد. حسین­علی نوری اعلام نمود، کتاب «اقدس» تا 1000 سال پس از نزول معتبر است و کل بشریت باید به آن عمل نمایند. در کتاب «ایقان» نیز سعی نموده ظهور و مقام‌های دروغین باب را اثبات نماید. 

1-کتاب ایقان 

کتاب «ایقان» در دورانی که حسین‏علی نوری در بغداد به ­سر می‌برده و هنوز مسلک بهاییت را مطرح نکرده بود، تدوین شده است. استاد «محیط طباطبایی» می ­نویسد:

کتاب «ایقان» تکمیل شده‌ی رساله‌ی «خالویه» است. رساله‌ی «خالویه» را میرزا حسین­علی نوری در سال 1277 (هـ.ق) در اثبات حقانیت علی­محمد باب برای دایی یا خالوی مسلمان علی­محمد باب یعنی سید محمد تاجر شیرازی نوشت که بعداً تکمیل و به کتاب «ایقان» مشهور شد.»[1] در واقع این کتاب قبل از ادعای پیامبری بهاءالله برای تبلیغ و تثبیت با‌بی­گری نوشته شده است. 

توجیه ایقان؛ جای پای رهبر بهائیان

در «ایقان» با سوء‏ استفاده از آیات قرآن و روایات ائمه (علیهم السلام) و ادعیه، ظهور باب توجیه و تشریح شده است. به ‏طور کلی این کتاب با حکایت انبیا و توضیح بعثت آنان آغاز گردیده و سعی نموده باب را نیز در ردیف سایر انبیا قرار دهد و برای حقانیت باب به گفته‌های «شیخ احمد احسایی» و «سید‌کاظم رشتی» سران شیخیه و تعدادی از آیات قرآن و دعای ندبه و حتی احادیث مجعول و بابی شدن افراد روحانی­ نما استناد نماید. 

او در آخر کتاب «ایقان» به رنج‏ هایی که طی دو سال در کوه ‏های سلیمانیه‌ عراق کشیده، اشاره می‏ کند و در نهایت سعی دارد با اشاره به بخشی از دعای ندبه و احادیث ائمه‌ معصومین‏ (علیهم ­السلام)، ظهور باب را تبیین و تبلیغ نماید. کتاب «ایقان» در 200 صفحه، زمانی که هنوز دست‌های بهاءالله رعشه نداشت به قلم خودش نوشته شده است. البته بعید نیست ادیبان مزدور روسیه و انگلیس هم در ویرایش، تدوین و انتشار آن کمک کرده باشند، ولی به جرأت می‏ توان ادعا کرد در 30 سال آخر عمر که وی مسموم شده و دستانش رعشه داشته، مطالب برای او نوشته شده باشد. 

ایقان و نقد محتوایی

در کتاب «ایقان» با سوء‏ استفاده از آیات قرآن و روایات ائمه و ادعیه، ظهور باب توجیه و تشریح شده است. به ‏طور کلی این کتاب با حکایت انبیاء و توضیح بعثت آنان آغاز گردیده و سعی نموده باب را نیز در ردیف سایر انبیاء قرار دهد و برای حقانیت باب به گفته‌های «شیخ احمد احسایی» و «سید‌کاظم رشتی» سران شیخیه و تعدادی از آیات قرآن و دعای ندبه و حتی احادیث مجعول و بابی شدن افراد روحانی­ نما استناد نماید، ولی با تمامی این شیطنت و تفسیر به رأی و سفسطه، موضوع را روشن نکرده که چرا باب بر خلاف سایر انبیاء عبودیت را کنار گذاشته و ادعای ربوبیت و الوهیت کرده است!

ادعای الوهیت در کتاب ایقان

در حالی که تمامی انبیا خود را عبد ذلیل خدا می‌دانستند و در نهایت هم حسین‏علی نوری در صفحه‌ی 178، کتاب «ایقان» علی­محمد باب را با لقب «رب ­اعلی» مورد ستایش قرار می‏دهد، در حالی ‏که طاغوت‏هایی مثل فرعون ندای «انا ربکم الاعلی» سر داده ‏اند و هیچ پیامبری خود را «رب اعلی» ندانسته است. او در صفحه‌ی 111 این کتاب، منکر معاد شده و ظهور باب را «قیامت اکبر» معرفی نموده است. 

نمونه ای از استدلال های نویسنده ایقان

بهاء در صفحه‌ی 50 کتاب «ایقان» از «شیخ احمد احسایی» و «سیدکاظم رشتی» سران فرقه‌ی منحرف شیخیه به ‌عنوان‌ «نورین نیرین» نام برده و آنان را مبشر آمدن باب می‏ داند. در صفحه‌های 67 و 69 به کمک یهود و نصاری شتافته و سعی دارد، اثبات نماید که تورات و انجیل تحریف نشده ‏اند. (برخلاف آیات آشکار موجود در قرآن مبنی‏ بر تحریف کتب یهود و نصارا، به مقابله با اسلام پرداخته است.) 

در صفحه‌ی 126‌ایقان با طرح روایاتی مجعول از کتب شیخیه، موضوع «خاتمیت» را مورد خدشه ‌قرار می‌دهد.

در صفحه‌ی ‌138 رساله خالویه با توجیه هجویات باب او را صاحب چهار جایگاه و عناوین باب‌، هم امام زمان، هم پیامبر و هم خدا می‌داند!

بهاءالله در صفحه‌ی 163، علوم تجربی، حسی و عقلی را به سخره گرفته و درک و فهم کلمات الهیه را بی ‏ارتباط با علم می‏ داند.

همچنین در صفحه‌ی 122 ایقان ادعا می‌کند، «اگر مس در معدن 70 سال از غلبه‌ی یبوست محفوظ بماند، طلا می‌شود» ‌و ادامه می‌دهد که «مس همان طلا است که در اثر غلبه‌ی یبوست مریض شده و به مقام طلا نرسیده است.» 

2-کتاب اقدس 

کتاب اقدس مهم­ترین کتاب بهائیت یعنی کتاب آسمانی شامل احکام و دستورات رهبر بهاییان است. این کتاب در سال 1873 میلادی یعنی 19‏ سال قبل از مرگ بهاءالله در شهر «عکا»، توسط جریان شوم فراماسونری به حسین‏علی نوری القا و توسط مزدوران اطراف او تدوین شد. 

اقدس و تفاوت نسخه های چاپی

استاد «محیط طباطبایی» طی یک مقاله‌ تحقیقی مفصل و دقیق ثابت نمود که مطالب «اقدس» همچون سایر تألیفات عادی بشری توسط اطرافیان «میرزاحسین­علی نوری» و «عباس افندی» در زمان چاپ و تکثیر بارها دست‎کاری و تصحیح شده است. وی می‏ گوید:

«من در جوانی نسخه ‎ای از اقدس را در بغداد با چاپ سربی یافتم و پس از تطبیق با نسخه‏ های دیگر متوجه شدم بین این نسخه و نسخ دیگر اختلاف فاحشی وجود دارد. پس از مدتی به نسخه ‎ای ممتاز دست یافتم که – در حیات بهاءالله به اجازه‌ او توسط پسر دیگر وی «محمدعلی افندی» (غصن اکبر) و «میرزا آقا جان کاشی» چاپ شده –شامل مکاتبات بهاءالله بود. این متن به تاریخ 1294 یعنی 14 سال قبل از مرگ بهاء تاریخ خورده بود. با مطابقت این متن با اقدس‏ های چاپ جدید، دریافتم که بیش از 200 مورد اختلاف وجود دارد و گاه چند سطر متوالی کم یا زیاد شده است از جمله «حکم حرمت استعمال افیون» که در نسخه های قدیمی نبود و به نسخ جدید اضافه شده بود. در چاپ‏ های جدید غلط‏ های متن تصحیح شده بود.» 

استاد محیط می‎ افزاید: «متوجه شدم اقدسی که محمدعلی افندی رئیس ناقضین منتشر نموده با اقدسی که عباس افندی رئیس ثابتین و شوقی افندی منتشر کرده ‎اند، تفاوت اساسی دارد.» 

او میی افزاید: بهاییان در سال 1390 (هـ .ق) تصمیم گرفتند اقدس جدیدی منتشر کنند که به عللی آن را مسکوت گذاشتند.» [2] 

در حالی‏ که اکنون بزرگان بهاییان عمدتاً آمریکایی و انگلیسی هستند و جمع زیادی در آمریکا، هند، استرالیا، کانادا و آفریقا، غیر عرب هستند، سران بیت‌‌العدل حاضر نشده ‎اند ترجمه‌ی فارسی یا انگلیسی اقدس را منتشر کنند، اگر هم ترجمه شده، خاورشناسان و بعضی محققین غیر بهایی ترجمه کرده اند، چون بعضی از جملات «اقدس» عربی غلط و نامفهوم است و اگر ترجمه شود آبروی نداشته‌ی بهاییان خواهد رفت. چرا چاپ و ترجمه‌ی مجدد اقدسی که حدود 7 هزار کلمه بیش‌تر نیست، انجام نشده و در اختیار بهاییان قرار نمی‏ گیرد. 

عدم جواز ترجمه اقدس به زبان فارسی

این برخورد سران بهاییت در «بیت ‎العدل» برای هر محقق تیزهوشی ایجاد بدگمانی می ‏کند و این را می ‏رساند که بهاییت از دست کتب بی­ محتوای میرزا حسینعلی خسته‎ شده اند و نمی دانند با کتابی که بندهای متعددی در نفی توحید، معاد و عدل دارد و چندین بند برضد حریّت، آزادی و عفت در خود جای داده و بشریت را به مصرف‏ گرایی و تجمل ‏پرستی دعوت می‏ کند، چه‏ کار کنند. 

در مجموع کتاب «اقدس» ملقمه ‏ای است از متون شیخیه، حروفیه، نقطویه، دراویش خاکسار که با تحریفات مسیحیت، یهود، زرتشت و دست‌ آوردهای جدید مکاتب سکولار غربی و سفارشات جریان شوم فراماسونری ترکیب گشته و مانند غذایی نامطبوع و بدبو جلو اغنام ‏الله [3] بهایی ریخته ‏اند و این متن هیچ سنخیتی با متون درجه چندم ادیان ابراهیمی ندارد و اغنام ‎الله بهایی متحیرند با گندی که میرزا زده است، چه کنند. 

اقدس و قوانین حقوق بشری!

در کتاب «اقدس» که «شوقی افندی» آن را «ام ­الکتاب» بهاییت می‌داند، سؤال از کتاب «بیان» تحریم و نگهداری آن گناه شمرده شده است. در این کتاب دستورهای ضد‌عقلی، ضد‌علمی و متناقض نظیر محو همه‌ کتب، مگر کتاب «بیان» و منسوخ اعلام شدن کتاب «بیان» مطرح شده است و خیلی محترمانه دوره‌ی رسالت باب و عمل به بیان، مختومه اعلام شده است‌. در کتاب «اقدس» ازدواج با محارم‌، لواط‌، ربا‌، انواع موسیقی‌، تجمل‌پرستی و مصرف‌گرایی گاهی با صراحت و گاهی به‏ صورت تلویحی مجاز اعلام شده که در زیر به گوشه‏ هایی از آن اشاره می‌شود: 

در مجموع کتاب «اقدس» ملغمه ای است از متون شیخیه، حروفیه، نقطویه، دراویش خاکسار که با تحریفات مسیحیت، یهود، زرتشت و دست‌آوردهای جدید مکاتب سکولار غربی و سفارشات جریان شوم فراماسونری ترکیب گشته و مانند غذایی نامطبوع و بدبو جلو اغنام ‏الله بهائی ریخته ‏اند و این متن هیچ سنخیتی با متون درجه چندم ادیان ابراهیمی ندارد و اغنام‎الله بهایی متحیرند با گندی که میرزا زده است، چه کنند. 

– صفحه‌ی 12، حکم حرمت نماز جماعت؛ 

– صفحه‌ی 21، تعلق اموال بدون وارث به بیت العدل؛ 

– صفحه‌ی 47، تعلق دیه و کفاره‌ی‌زنا به بیت العدل؛ 

– صفحه‌ی 56، دستور سوزاندن انسانی که خانه­ای را آتش زده است؛ 

– صفحه‌ی 57، مباح دانستن استفاده‌ی جنسی از خدمت‌گزاران خانه؛ 

– صفحه‌ی 75، منسوخ اعلام شدن حکم کتاب بیان و محو کتب؛ 

– صفحه‌ی 78، اشاره به تقدس کوه صهیون و تأیید عقاید نژاد پرستانه‌ی یهود؛ 

– صفحه‌ی 86، پیام برای رؤسای جمهور آمریکا و خود را خدای باقی خواندن؛ 

– صفحه‌ی 98، نسنجیدن کتاب «اقدس» با قواعد دستوری، چرا که خود کتاب اقدس معیار دستور زبان است؛ 

– صفحه‌ی 104، حکم حرمت ازدواج با زن پدر و جواز ضمنی برای ازدواج با سایر محارم؛ 

– صفحه‌ی 116، در مذمت آزادی، حریّت و حیوانی اعلام کردن آزادی؛ 

– صفحه‌ی 118،حرمت سؤال در مورد کتاب بیان و نگهداری آن‌، در حالی‌که بهاء قبلاً بیان را ام ‌الکتاب نامیده بود؛ 

– صفحه‌ی 119، دفن اموات در تابوت سنگی و بلوری؛ 

– صفحه‌ی 140، کفریات و ادعای خدایی و خلقت همه‌ی عالم توسط بهاء؛ 

– صفحه‌ی 144، تعویض کل اثاث البیت هر 19 سال؛ 

– صفحه‌ی 146، حرمت نشستن بر منبر و سخنرانی از روی منبر؛ 

– صفحه‌ی 150،حرمت حمل سلاح و حلال اعلام شدن ‌لباس حریر برای مردان؛ 

– صفحه‌ی‌، برتر دانستن کتاب اقدس از همه‌ی کتب عالم. 

نتیجه گیری

به ‏طور کلی کتب بهاییان با سرقت از متون اصیل اسلامی و تغییر شکل جمله‌ها و گنجاندن مطالب درخواستی از طرف یهود و تشکیلات فراماسونری در میان آن، به‏ وجود آمده است و هدفی جز انهدام اصول اسلام و حذف احکام مترقی آن برای توسعه‌ی سلطه‌ استعمارگران ندارد.

کتب یاد شده توسط یک تیم از ادبا و علمای مزدور زیر نظر جریان شوم فراماسونری در راستای تخریب عقاید حقه‌ی اسلام و ترویج عقاید ماسونی تدوین شده و به حسین­علی بهاء نسبت داده شده است و چنین تبلیغ کرده‌اند که بهاءالله «امی» بوده و این مطالب در کتاب اقدس و ایقان از طرف خدا بر او نازل شده است که این هم به ‏گونه‌ای ایجاد تشابه بین وی و پیامبر مکرم اسلام (صلی­ الله علیه‌ و آله) می‌باشد. 

در کتب یاد شده دژ و حصن توحید‌، فرهنگ جهاد و شهادت، معاد باوری‌، ظلم ستیزی و فرهنگ انتظار عدل و عدالت مورد حمله واقع شده و فرهنگ لاییک‌، مصرف‏گرایی‌، تملق و تمجید از ظلمه و حکام جور و فساد و بی‌غیرتی ترویج شده است. رهبران بهائی هیچ‌گاه مدافع مظلوم و توده‌ی مردم نبوده و همواره در کتب خود به مداحی و دعاگویی سلاطین و سرمایه‌داران یهودی پرداخته است. 

به ‏عنوان مثال «عبد البهاء» ‌در کتاب «خاطرات حبیب»، جلد1، صفحه‌ی 53 برای پیروزی انگلستان و یهودیان در فلسطین دعا می‏ کند و ضمن عادلانه معرفی کردن سلطه‌ی انگلستان، سیطره‌ی یهود در فلسطین را پیش‏بینی می‌کند زیرا خودش در اجرای اشغال فلسطین به ‏عنوان مزدور دارای نقش بوده است. 

«عباس افندی» در صفحه‌ی 446 «خاطرات حبیب» ادامه می‏دهد، این‏جا فلسطین و اراضی مقدسه است عن­ قریب یهود به این اراضی بازگشت خواهد نمود و سلطنت داوودی و حشمت سلیمانی را برپا خواهد نمود. 

او در صفحه‌های 20 و 53 همین کتاب آورده است:

«دعا و مناجات انبیای الهی مستجاب شده و وعده‌های الهی تماماً محقق خواهد شد و اسارت و در به ‏دری قوم یهود مبدل به عزت ظاهری خواهد شد. اسرائیل عن­قریب جلیل گردد و این پریشانی به جمع مبدل شود و قوم یهود از راه‌های دور با نهایت سرور به ارض مقدس وارد خواهند شد و سپس دعا می‌کند ای خدا وعده‌ی خویش آشکار کن و سلاله‌ی حضرت خلیل را بزرگ فرما.» زیرا به نظر او، صهیونیست‌های فاسد، سلاله‌ی حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) هستند.

پی‌نوشت‌ها: 

1). ماهنامه‌ گوهر، سال چهارم، شماره‌ی مسلسل 46، ص 824 

2). همان 

3). ‌کلمه‌ی اغنام الله یعنی گوسفندان خدا. در متن کتاب اقدس این عبارت موجود است. بهاء در صفحه‌ی 50 – بند 53 با به کار بردن لفظ اغنام الله از رجال عدل یعنی اعضای بیت‌العدل می‌خواهد مانند شبانی اغنام الله (بهاییان) را از خطر گرگ‌ها حفظ کنند. 

نویسنده: سید حبیب الله تدینی

منبع :http://borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=2382 

The post کتب اصلی بهاییت: اقدس و ایقان appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
https://bahairesearch.org/%da%a9%d8%aa%d8%a8-%d8%a7%d8%b5%d9%84%db%8c-%d8%a8%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c%d8%aa/feed/ 0
بررسی مضامین “لوح ابن الذئب” بهاءالله https://bahairesearch.org/%d8%a8%d8%b1%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d9%85%d8%b6%d8%a7%d9%85%db%8c%d9%86-%d9%84%d9%88%d8%ad-%d8%a7%d8%a8%d9%86-%d8%a7%d9%84%d8%b0%d8%a6%d8%a8-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a1%d8%a7%d9%84%d9%84%d9%87/ https://bahairesearch.org/%d8%a8%d8%b1%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d9%85%d8%b6%d8%a7%d9%85%db%8c%d9%86-%d9%84%d9%88%d8%ad-%d8%a7%d8%a8%d9%86-%d8%a7%d9%84%d8%b0%d8%a6%d8%a8-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a1%d8%a7%d9%84%d9%84%d9%87/#respond Tue, 01 Jun 2021 14:28:46 +0000 http://bahairesearch.org/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87/%d8%a8%d8%b1%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d9%85%d8%b6%d8%a7%d9%85%db%8c%d9%86-%d9%84%d9%88%d8%ad-%d8%a7%d8%a8%d9%86-%d8%a7%d9%84%d8%b0%d8%a6%d8%a8-%d8%a8%d9%

معبود ظلوم و جهول بهائیان، میرزا حسینعلی فرزند میرزا عباس نوری که وی را «بهاءالله» خوانده اند، در1233هـ.ق متولد و در1260هـ.ق پیرو ملا حسین بشرویه ای (از حروف حیّ میر علی محمد باب) گردید و در فضاحت دشت بدشت شاهرود که با ارتکاب فسق و فجورفراوان، نسخ شریعت اسلام را اعلام کردند (1264هـ.ق) حضور فعّال […]

The post بررسی مضامین “لوح ابن الذئب” بهاءالله appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>

معبود ظلوم و جهول بهائیان، میرزا حسینعلی فرزند میرزا عباس نوری که وی را «بهاءالله» خوانده اند، در1233هـ.ق متولد و در1260هـ.ق پیرو ملا حسین بشرویه ای (از حروف حیّ میر علی محمد باب) گردید و در فضاحت دشت بدشت شاهرود که با ارتکاب فسق و فجورفراوان، نسخ شریعت اسلام را اعلام کردند (1264هـ.ق) حضور فعّال مؤثّری داشت.

در واقعه ی تروریستی علیه ناصرالدین شاه (1268هـ.ق) ظاهراً و بنابه قول خواهرش عزّیه نوری در رساله ی تنبیه النائمین، نقش آمریّت داشت و در خیال سلطنت بود. لذا همراه دیگر بابیان پایتخت دستگیر و زندانی گردید و پس از چهار ماه، با وساطت سفیر روسیه آزاد و تحت الحفظ به عراق تبعید شد. وی در عراق ، ابتدا برای برادرش یحیی نوری تبلیغ می کرد و سپس خود را «من یظه ره الله» (موعود باب و جانشین وی) خواند و برادرش را انکار نمود و در نتیجه گروه تروریست بابیه به دو گروه متخاصم و خشن بهائی و ازلی منقسم شد. 
تشنجات بین طرفین ، سرانجام دولت عثمانی را واداشت که وی را در1279هـ.ق به اسلامبول و پس از چهار ماه ، به اد رنه و پس از پنج سال، مجدداً به عکّا (فلسطین) تبعید کند و در عکّا،مدتی در سربازخانه ای بیرون شهر زندانی و سپس به خانه ی مجللی(قصرالبهجه)منتقل شد که خود،آن را سجن اعظم می نامید! میرزای مذکور در1309هـ.ق (1892م) مرد. زندگی پر ماجرای وی،حاکی از ریاست طلبی و آشوب گری دامنه داری داشت. البته بنا به روایتی که ادوارد براون در مقدمه ی نقطه الکاف از دیدار خود با او بازگو نموده، وی به دروغ منطقه ی سرسبز و خرّم عکّاء را «اخرب البلاد» می خواند! و همواره بنا به همان رسمی که یهودیان از آن بهره برده و با مظلوم نمایی علی رغم همه ی مظالم و خونریزی ها، برای خود مشروعیت عاطفی در افکار عمومی جهان ایجاد می کردند تا دولت اشغال گر اسرائیل را تأسیس نمایند، حسینعلی نوری نیز همواره مظلوم نمایی و وانمود می کرد که تحت فشار و حبس و زجر بوده است. ولی در اصل وی ظلوم بود نه مظلوم، و جهول بود نه مجهول القدر. 


باید توجه داشت که لوح ابن الذئب (دعوتنامه ی حسینعلی نوری به مرحوم آقا نجفی اصفهانی) در شرایطی نگاشته و ارسال شد (احتمالاً 1308 یا اوایل 1309هـ.ق) که چند بابی ازلی به امر عالمی س د هی کشته شده بودند و آقا نجفی با پذیرش اتهام ، به تهران (1307هـ.ق) تبعیدگردیده بود. با توجه به مضامین ضد ازلی آن لوح، شاید وی می خواست از این فرصت،برای جذب ایشان به همکاری با امین السلطان و بهائیان استفاده کند. مخصوصاً که دهه اول قرن14هجری، اوج فعالیت ضد شاه و قانون خواهی توسط مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی در اسلامبول و میرزا ملکم خان (مؤسس فراموشخانه در ایران و ناشر روزنامه ی قانون) در لندن بود و در هر دو مورد، ازلی ها نفوذ و مداخله ی فراوانی داشتند. 
این دعوت اگر مورد قبول آقا نجفی واقع می شد، می توانست کفه ی دربار و بهائیان را سنگین تر سازد و زمینه را برای نوعی رفورم ، با تأسیس و تقویت مجلس مشورتی درباری بدون انقلاب(در برابر مقام سلطنت) و البته با عضویت نفوذی های بهائی (که شاید میرزا علی اصغر خان امین السلطان هم جزء آن ها بود) فراهم می نمود.

اما در آن شرایط، آقا نجفی به امر مبارزه با امتیاز انحصاری توتون و تنباکو/تالبوت اشتغال داشت (که موجب تضعیف همزمان شاه و امین السلطان و بریتانیا و بهائیان می گردید) و حتی به گفته ی حامد الگار، ابتدا آقا نجفی تقاضای صدور فتوای تحریم را به وسیله ی آقا منیر الدین برای مرحوم میرزای شیرازی بزرگ به سامرا فرستاد و احتمالاً ایشان هم نخستین بار ابتدا فتوا را به اصفهان فرستاده بود که در اواخر ربیع الثانی 1309هـ.ق (نوامبر1891م) صدور چنین فتوایی در اصفهان شایع شد و مدتی بعد نیز در تهران وصول گردید.169پس در آن هنگام ،آقا نجفی به مبارزه علیه سلطه ی 
اقتصادی – سیاسی بریتانیا در ایران مشغول بود و به لوح مذکور اعتنایی نکرد. 
حسینعلی نوری ،با پی بردن به اهمیت علمی،دینی،اجتماعی و سیاسی مرحوم آقا نجفی، عالم بزرگ اصفهان، برای او نامه ی مفصلی (در134صفحه رقعی) نگاشت که در سال مرگش (1309هـ.ق-در حدود33 سال پیش از وفات آقا نجفی اصفهانی) به خط زین المقربین استنساخ و در 1338هـ.ق (1920م- مقارن کنفرانس صلح ورسای فرانسه) در مطبعه السعاده (مصر) چاپ و منتشر گردید. به نظر می رسد که وی این نامه را (که با استکبار و جهالتی مثال زدنی، آن را لوح خوانده است!) در اواخر عمرش و پس از گذراندن حبس در عکا نوشته است و این از سیاق جملات و افعال مربوط به آن دوره در همین رساله معلوم می شود.170
وی نامه اش رابا جمله ی «بسم الله الفرد الواحد المقتدر العلیم الحکیم» شروع و با عبارت «الحمد لله» ختم کرده است و این تفاوت بسیار مهمی با قرآن کریم دارد که در آیه ی ابتدای آن، دو صفت «رحمان» و «رحیم» که مربوط به رابطه ی خدا و مخلوقاتش است و در آیه ی انتهای آن، اسم مخاطبان مختار و دارای فعل ارادی، یعنی «جن» و «ا نس» ذکر شده است و این،حکیمانه ترین شکل سخن گفتن در یک کتاب آسمانی خطاب به مکلّفان است.

همان طور که گفتیم در این رساله، مخاطب آن یعنی مرحوم آقا نجفی اصفهانی «ابن الذّئب» خوانده نشده است، بلکه علمای اصولی مخالف شیخیّه و بابیّه و بهائیه «ذئب» نامیده شده اند که آقا نجفی و پدرش نیز در زمره ی همان علماء بودند. لذا به نظر می رسد که پس از وصول نامه به اصفهان و رد ّ قولی یا عملی آن توسط آقا نجفی، بهائیان و رؤسایشان وی را ابن الذئب و آن نامه را لوح ابن الذئب خواندند تا خود را تخلیه ی روانی و عصبی نمایند.
این رساله همانند بسیاری دیگر از آثار باب و بهاء، مخلوطی از جملات عربی و فارسی است و بیشتر به نظر می رسد که وی می خواهد بدون تصریح،خود را به عنوان پیامبری دانا و صاحب فضل بنمایاند. با توجه به این که مخاطب وی ایرانی و فارسی زبان بود، بنابر قاعده ی خداوند متعال نه تنها باید آثار وی و علی محمد شیرازی به زبان فارسی نازل می شد، بلکه باید فارسی صحیح تر و دقیق تری می بود تا مبنای تصحیح و قاعده مند سازی فارسی مغلق عصر قاجار گردد. زیرا هدف از فرستادن کتب آسمانی، تبیین بهتر و واضح تر حقایق و معارف و احکام ، و رفع ابهام و اختلاف و انحراف در ذهن مخاطبانی است که به دین قبل از آن پای بندند.

در آیه ی چهارم از سوره ی مبارکه ی ابراهیم (ع) می فرماید:«و هیچ رسولی را نفرستادیم مگر به زبان قومش، تا برای آن ها روشن کند، پس خداوند (بنا به گزینش و عکس العمل و رفتار مخاطبان و به عنوان نتیجه ی آن) هرکه را بخواهد گمراه می کند و هرکه را بخواهد، هدایت می کند و اوست عزیز (نفوذ ناپذیر و دست نیافتنی) و حکیم.» و در آیه بعد نیز هدف از رسالت حضرت موسی(ع) را بیرون بردن قومش از ظلمات به نور ذکر فرموده است. 
همچنین در آیه ی 64 از سوره ی مبارکه ی نحل می فرماید:«و (این) کتاب را بر تو نازل نکردیم جز برای آنکه در آنچه که اختلاف پیدا کرده اند، برایشان آن را تبیین و روشن کنی و نیز (برای آنکه باشد) هدایت و رحمتی برای قومی که ایمان می آورند.» و در آیه ی 89از همان سوره فرموده:«…و بر تو (این) کتاب را نازل کردیم که تبیانی (بیانگری) برای همه چیز و هدایت و رحمت و بشارتی برای مسلمانان است.» 
پس کتب آسمانی برای عموم مخاطبان، نقش روشنگری و رفع اختلاف و احیای معارف و احکام راستین، و برای مؤمنان (و نه کافران) مایه ی هدایت به نور و رحمت و بشارت به سعادت اخروی را دارد و این امر می تواندبه همان دو صفت رحمت عمومی و رحمت اختصاصی خدای متعال (رحمن و رحیم) برگردد که در ابتدای قرآن کریم آمده است. 


پس همین سیاق رساله یا لوح ابن الذئب، به تنهایی بر کذب و دروغ گویی حسینعلی نوری و غیر آسمانی بودن گفته ها و نوشته ها و آئین وی دلالت می کند. زیرا وی نه تنها روشنگری و رفع اختلاف نکرده، که با آثاری پر از ابهام، بر اختلافات و ظلمات دامن زده است. مثلاً هنوز کسی از محققان نتوانسته و هیچ کس هم نمی تواند بر اساس آثار وی دقیقاً بگوید که او خداست یا خدای پدر است یا قلم اعلی است یا مشیت نخستین است یا ظهور خداست یا من یظهره الله است یا پیامبر است؟ ولی قطعاً می توان اثبات کرد که وی در ادعاهایش دروغ گو است. 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

پاورقی: 

ـ
169 . ر-ک: حامد الگار، نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، ترجمه ی دکتر ابوالقاسم سری، تهران، توس، 1356، ص ص304-258. 
170 . وی در صفحه ی 52و53 از لوح مورد بحث گفته است:«چهل سنه (سال) به عنایت الهی و اراده ی قوّیّه ی ربّانی، حضرت سلطان أیّده الله را نصرت نمودیم…عجب آنکه وزراء دولت و امناء ملّت الی حین (تاکنون) به این خدمت ظاهر مبین (آشکار) ملتفت نشده اند و یا شده اند (و) نظر به حکمت ذکر نفرموده اند.» اگر آغاز چهل سال را سال ترور ناصرالدین شاه (1268هـ.ق) بگیریم، تاریخ نگارش این متن می شود1308هـ.ق، یعنی نزدیک مرگ حسینعلی نوری.

 

منبع: http://www.kayhannews.ir

The post بررسی مضامین “لوح ابن الذئب” بهاءالله appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
https://bahairesearch.org/%d8%a8%d8%b1%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d9%85%d8%b6%d8%a7%d9%85%db%8c%d9%86-%d9%84%d9%88%d8%ad-%d8%a7%d8%a8%d9%86-%d8%a7%d9%84%d8%b0%d8%a6%d8%a8-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a1%d8%a7%d9%84%d9%84%d9%87/feed/ 0
خاتمیت، نفی بابیت (به ضمیمه ی کتاب شناسی نقد بابیت) https://bahairesearch.org/%d8%ae%d8%a7%d8%aa%d9%85%db%8c%d8%aa%d8%8c-%d9%86%d9%81%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%db%8c%d8%aa-%d8%a8%d9%87-%d8%b6%d9%85%db%8c%d9%85%d9%87-%db%8c-%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%b3%db%8c/ https://bahairesearch.org/%d8%ae%d8%a7%d8%aa%d9%85%db%8c%d8%aa%d8%8c-%d9%86%d9%81%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%db%8c%d8%aa-%d8%a8%d9%87-%d8%b6%d9%85%db%8c%d9%85%d9%87-%db%8c-%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%b3%db%8c/#respond Tue, 01 Jun 2021 14:28:46 +0000 http://bahairesearch.org/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87/%d8%ae%d8%a7%d8%aa%d9%85%db%8c%d8%aa%d8%8c-%d9%86%d9%81%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%db%8c%d8%aa-%d8%a8%d9%87-%d8%b6%d9%85%db%8c%d9%85%d9%87-%db%8c-%da

پیش از این در مقاله ی «از شیخی گری تابابی گری » آمده بود که میرزا علی محمد شیرازی معروف به «باب » ادعاهای دروغینی مانند: «باب بقیة الله » ، ذکریت، مهدویت و «رسالت » را طرح کرده است . با اعتراض عالمان دین، «باب » در شیراز توبه کرد ولی بعد از اندک […]

The post خاتمیت، نفی بابیت (به ضمیمه ی کتاب شناسی نقد بابیت) appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>

پیش از این در مقاله ی «از شیخی گری تابابی گری » آمده بود که میرزا علی محمد شیرازی معروف به «باب » ادعاهای دروغینی مانند: «باب بقیة الله » ، ذکریت، مهدویت و «رسالت » را طرح کرده است . با اعتراض عالمان دین، «باب » در شیراز توبه کرد ولی بعد از اندک زمانی، ادعاهای واهی خود را از سر گرفت و این بار پس از شلاق خوردن و زندانی شدن، حکم اعدام وی صادر گردیده، در تبریز به اجرا درآمد . 

پس از اعدام باب، عده ای از طرف دارانش . دست به شورش و آشوب زدند و پس از چندی، غائله ی آنان خاموش گشت ولی برخی از پیروانش به تبلیغ و مدلل سازی ادعاهای «باب » پرداخته اند . در این نوشتار، ادعای نفی خاتمیت مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرد . 

 

پیشینه ی «خاتمیت» 

بعثت پیامبران از سوی خداوند بزرگ، نیازهای بشر را در طول تاریخ تامین کرده است . گرچه نیاز به دین و شریعت آسمانی، باز از نیازهای انسان به شمار می رود و چیزی جای «دین » را نمی گیرد، اما تجدید نبوت ها ضرورت ندارد . اگر راز تجدید نبوت ها را در مسائلی مانند تحریف تعالیم پیامبران و شریعت سابق از سوی مخالفان و حاکمان زر و زور و تزویر، تحولات جوامع بشری از ابتدای تاریخ و نیازمندی به قوانین جدید، وجود کلیات در بعضی از شرایع گذشته و نیاز به تطبیق آن در جزئیات، محدودیت عمر پیامبران و عدم فرصت کافی برای تبیین شریعت، محدودیت امکان ارتباط با همه ی مردم، . . . بدانیم، این عوامل، در مورد دین اسلام به کار نمی آیند; زیرا، اولا، با دلایل برون و درون دینی، اثبات می شود که تحریف بر «قرآن » کریم راه ندارد، و ثانیا، اتمام و تطبیق قوانین با امامت و سنت صورت می پذیرد، و ثالثا، مبانی کلی فقه اسلام و قواعد عامه در فقه اسلامی، قابل دست رسی است، و رابعا، تبیین کلیات احکام اسلامی از طریق عهده داری آن از سوی خود پیامبر و سپس پیشوایان معصوم (علیهم السلام) انجام پذیرفت، و خامسا، با نشر سریع اسلام در جهان، ضعف های مربوط به محدودیت امکان ارتباط با همه ی مردم و . . . حل خواهد شد . 

 

با توجه به نکات یاد شده و حکمت، و مصلحت و علل دیگر، خاتمیت پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) از سوی خداوند متعال در قرآن کریم مطرح، و سپس از سوی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) به صورت های گوناگون تبیین شد . از این رو، مسئله ی خاتمیت، سابقه ای دیرین در عقاید و کلام اسلامی دارد، ولی از آن جهت که در گذشته، در این باره، هیچ گونه اختلاف نظری، در اصل مسئله و تفسیر و تبیین آن وجود نداشت، در کتب کلامی قدیم، مورد بحث و گفت وگو قرار نگرفت، اما در دوران اخیر، ظهور برخی از مسالک و مذاهب ساختگی در جهان اسلام، مانند «بابیت » ، «بهاییت » ، «قادیانیت » ، و . . . با ادعای شریعت جدید و تعالیم آسمانی نو، از یک سو، و ارایه ی تفسیرهای جدید از «خاتمیت » ، از سوی برخی نظریه پردازان، از سوی دیگر، سبب شد که متکلمان اسلامی و مدافعان اعتقادات دینی، آن را به عنوان یکی از بحث های مهم کلامی مورد بحث و بررسی قرار دهند و با تحقیق و تحلیل بیش تر، رساله ها و مقالات و کتاب های جداگانه بنویسند . 

آن چه در پی می آید، نگاهی به مسئله ی «خاتمیت از دیدگاه درون دینی » است . مخاطبان این بحث، در وهله ی نخست، مسلمانان پاک و وفادار به پیامبر اسلام اند تا از این رهگذر برای اثبات حقیقت خاتمیت، دلایل متقن دینی را ارایه دهند و در وهله ی دوم، ناآگاهانی اند که مسلمان بودند و به لباس جدیدی که دین، آن را قبول ندارد، در آمده اند . امید آن است که این مقاله ی کوتاه، برای همه، مفید افتد و پیروان مذاهب ساختگی، به حقیقت دین اسلام برگردند . 

پیش از ذکر حقیقت خاتمیت و دلایل آن، ادعاهای دروغین میرزا علی محمد شیرازی (مدعی بابیت و نبوت) را ملاحظه می کنیم و سپس به تحلیل و بررسی آن می پردازیم . 

 

ادعاهای دروغین «باب » و «بابیان » 

چنان که در مقاله ی پیشین آمده بود، میرزا علی محمد شیرازی (1235 – 1266 ه . ق) در حالی که بیست و پنج سال از عمرش می گذشت، خود را نماینده ی خداوند بر روی زمین خواند که موظف است مردم را برای ظهور عدل خداوندی و آمدن موعود جمیع ملل و کتب آسمانی آماده کند! 

بهائیان (که در آینده به نقد و بررسی آن می پردازیم) برای زمینه سازی جهت پذیرش نبوت پیامبر دروغین دیگر، تلاش دارند که میرزا علی محمد (معروف به «باب ») را از جمله پیامبران خداوند محسوب کنند که به اراده ی خداوند متعال بعد از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) مبعوث گشت و اهل عالم را به دینی جدید دعوت کرد! 

پیروان مسلک ساختگی بهایی، مدعی اند که «باب » دو مقام داشت: 

الف) پیامبری مستقل و صاحب کتاب بود! 

ب) مبشر (بشارت دهنده) به ظهور پیامبر دیگری به نام میرزا حسینعلی بود! 

آنان در این ادعای پوچ، افراط و اعلام کردند، «باب » از جمله انبیای اولوالعزم و صاحب وحی الهی است! آنان، «باب » را در این مقام، شبیه و نظیر حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) دانستند که صاحب شریعتی مستقل و آیینی جدید است. 

نیز گفته اند، ایشان، «همان موعود مقدسی هستند که به ظهورش، وعده ی جمیع پیامبران قبل تحقق یافته است » و «از جمله مظاهر مقدسه ی الهیه و دارای سلطنت و اقتدار مطلقه و حایز کلیه ی حقوق و مزایای رسالتی مستقله است » ! 

به زعم آنان، اگر چه دوره ی «باب » ، فقط نه سال طول کشید ولکن این دوره ی کوتاه، نباید به هیچ وجه میزان سنجش حقانیت و عظمت امر وی قرار گیرد! چرا که مدت زمان یک آیین، به اراده ی خداوند متعال است که هر موقعی که اهل عالم را محتاج تعالیم جدید بداند، پیامبر جدیدش را ظاهر می سازد! (1) 

میرزا علی محمد شیرازی می گفت: «حضرت حجت، ظاهر شد به آیات و بینات به ظهور نقطه “بیان” که بعینه، ظهور نقطه ی ” فرقان” است .» (2) و «شبهه نیست که در کور نقطه ی “بیان”، افتخار اولوالالباب به علم توحید و دقایق معرفت و شئونات ممتنعه نزد اهل ولایت بود . از این جهت، خداوند عالم، حجت او را مثل حجت رسول خدا در نفس آیات قرار داد» (3) . 

«باب » ، در تفسیر سوره ی یوسف، ادعا کرده است: «ان الله قد اوحی الی ان کنتم تحبون الله فاتبعونی » . 

نیز گفته است: «من، از محمد افضل ام، چنان که پیغمبر گفته: “بشر از [آوردن] یک سوره ی من، عاجز است”، من می گویم: “بشر از یک حرف کتاب من عاجز است”; زیرا، محمد، در مقام “الف” و من، در مقام نقطه هستم » . (4) 

وی، در نامه اش به شهاب الدین آلوسی آورده است: «قد بعثنی الله بمثل ما قد بعث محمدا من قبل . . . قد رفع کل ما انتم به تعملون » . (5) 

وی در کتاب البیان آورده است: «قسم به خدا! امر من، از امر رسول الله عجیب تر است . او، در میان عرب تربیت شد و من، در میان عجم و در سن بیست و پنج سالگی . . .» . 

از دیگر اباطیل او، این است: «اول من سجد لی محمد، ثم علی، ثم الذین شهدوا من بعده » . (6) 

 

دلایل نفی خاتمیت 

با طرح نبوت جدید از سوی «باب » و پس از او، میرزا حسینعلی نوری (معروف به بهاء)، طرفداران و پیروان آنان، درصدد تفسیر و توجیه و تاویل «خاتمیت نبوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم)» پرداختند تا به زعم خودشان، ثابت کنند در اسلام، راه رسالت و ظهور نبی صاحب شریعت و دین جدید، باز است و آن چه که ختم شده، نبوت رؤیایی و تبعی است و لذا وحی و الهام رؤیایی، وجود ندارد! 

یکی از پیروان این گروه، به نام «روحی روشنی » در کتاب «خاتمیت » می نویسد: 

بزرگ ترین حجابی که مانع عرفان و ایقان مسلمین گردیده و آن ها را از شاطی بحر عرفان و معرفت حضرت رحمان محروم کرده، کلمه ی «خاتم النبیین » است و حدیث «لانبی بعدی » ، در صورتی که معنای آن، نه آن چنان است که مسلمین پنداشته اند . و آیه ی قرآن مجید و احادیث، به هیچ وجه، دلالت بر عدم تجدید شریعت نمی نماید . 

سپس شرحی در این باره از «فرائد گلپایگانی » (7) و کتاب درج لئالی هدایت (8) و تبیان و برهان (9) آورده و چنین نتیجه گرفته که «نبی » ، در لغت، «غیبگو» را گویند و لذا به انبیایی که دارای شریعت تازه نبودند، اطلاق می شود، ولی «رسول » ، به پیغمبرانی اطلاق می شود که مستقیما به وسیله ی امواج روحانی و اشعه ی رحمانی، با ذات منیع لایدرک الهی ارتباط داشته، و دارای کتاب جدید و شرع جدید می باشند . 

در همین ارتباط می گوید: 

مقصود از «رسول » ، کسی است که من عندالله، مامور تشریع شرع جدید باشد و «نبی » ، کسی است که مامور به ترویج و نگاهبانی شریعت قبل باشد . به عبارت دیگر گوییم، «رسول » ، آن است که دارای کتاب باشد و «نبی » ، آن است که کتابی از طرف خدا بر او نازل نشود .» 

وی، سپس با اشاره به آیه ی شریف: «ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین » [احزاب: 40] و حدیث متواتر «لانبی بعدی » ، نتیجه می گیرد که ظهور نبی صاحب شریعت و دین جدید، نفی نشده است . 

نیز در بحث از کلمه ی «نبی » می گوید: 

بعث رسول و نبی صاحب شریعت، ختم نشده، بل ظهور انبیای تابع و غیرمستقل که در خواب ملهم شوند، ختم گردیده است . . . بنابراین، جمله ی «خاتم النبیین » دلالت بر ختم و انقطاع بعث رسول ندارد; زیرا، هر رسولی، نبی نیست تا از ختم نبوت، ختم رسالت هم لازم آید . (10) 

 

نقد و بررسی ادله ی نفی خاتمیت 

چنان که اشاره شد، علاوه بر دلایل نقلی فراوان از کتاب و سنت، اجماع مسلمانان بر خاتمیت نبوت و شریعت اسلام، استوار است . ادله ای که نویسندگان «بابی » و «بهایی » آورده اند، مخدوش و ادعاهایی بی اساس است . از آن دسته از خوانندگان بزرگواری که این مباحث را پی می گیرند، انتظار می رود، مطالبی که پی در پی هم – با انفکاک موضوعات جهت تسهیل فهم – آورده می شود، با تامل و تعمق بیش تر بنگرند . 

استدلال به آیه ی «خاتمیت » 

یکی از ادله ی «خاتمیت » ، آیه ی چهلم سوره ی احزاب است که با صراحت و با واژه ی «خاتم » ، ختم نبوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) را اعلام کرده است: 

«ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله وخاتم النبیین وکان الله بکل شی ء علیما» ; (11) محمد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست، بلکه پیامبر خدا و ختم کننده ی پیامبران است و خدا، به همه چیز دانا است . 

نکاتی که در این آیه مورد توجه است عبارت است از: 

1 – نحوه ی تلفظ لفظ «خاتم » در «خاتم النبیین » و معنای آن 

لفظ «خاتم » را در آیه به چند صورت می توان خواند، ولی اختلاف در تلفظ آن، کوچک ترین اثری در مفاد و معنای آن پدید نمی آورد . اینک احتمال های مختلف آن مطرح و بررسی می کنیم . 

الف) «خاتم » بر وزن «حافظ » که به صورت اسم فاعل است و مفاد آن، ختم کننده است . 

ب) «خاتم » به فتح «تا» ، بر وزن «عالم » و معنای آن «آخر» و «آخرین » است . 

ج) «خاتم » بر وزن «عالم » است، ولی به معنای چیزی که با آن اسناد و نامه ها را مهر می کردند، است . 

د) «خاتم » به فتح «تاء» و «میم » بر وزن «ضارب » فعل ماضی از باب مضاربه است و به معنای کسی است که پیامبران الهی را ختم کرد . 

نتیجه این که لفظ «خاتم » را به هر صورت تلفظ کنیم، معنای آیه، این می شود که حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) پیامبر الهی است و پیامبری و نبوت، با آمدن او، ختم شده، و پس از او، پیامبر و کتاب و شریعت و دین دیگر، نخواهد آمد . علاوه بر کار برد این لفظ در آیات دیگر قرآن (12) به همین معنا، تفاسیر قرآن و سخن دانشمندان لغت (13) در این باره، شواهد گویای دیگر است . 

پس می توان به این نتیجه رسید که «خاتمیت » مشتق از «خاتم » و ریشه ی آن، کلمه ی «ختم » به معنای «پایان » است . رایج ترین معنایی که واژه شناسان عرب برای کلمه ی «خاتم » گفته اند، این است که «خاتم » به معنای «مایختم به » (وسیله ی ختم و پایان یافتن چیزی) است، مانند «طابع » که وسیله ی طبع کردن چیزی است . 

در این معنا، تفاوتی میان خاتم (بر وزن ناظم) و خاتم (بر وزن آدم) نیست . ابن فارس، در مقاییس اللغة گفته است: 

«. . . فاما الختم، وهو الطبع علی الشی ء فذالک من الباب ایضا; لان الطبع لایکون الا بعد بلوغ آخره فی الاحراز . و الخاتم مشتق منه [الختم] ; لان به یختم . ویقال: «الخاتم [بالکسر]، والخاتام و الخیتام . (14) 

کاربرد دیگر «خاتم (بر وزن ناظم)» همانند «خاتم » ، به معنای «پایان » و «آخر» یا «آخرین » است . ابن منظور در «لسان العرب » گفته است: «ختام القوم وخاتمهم و خاتمهم: آخرهم . . . و «الخاتم » و «الخاتم » من اسماء البنی (صلی الله علیه وآله وسلم)» . (15) 

از تتبع در کلمات واژه شناسان و کاربردهای واژه ی «خاتم (بر وزن ناظم)» به دست می آید که، بیش تر کاربردهای آن، به معنای «آخر» و «پایان » یا «آخرین » است . (16) 

بر همین اساس، «خاتم الانبیاء» یکی از القاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است و به این معنا است که او، آخرین پیامبر الهی است، به این معنا که به وسیله ی او، پیامبری، پایان یافته است . روشن است که این دو معنا، با هم ملازمه دارند و در نتیجه، مفاد خاتمیت، این است که رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آخرین پیامبر الهی است، و پس از وی، کسی به عنوان «پیامبر» ، از جانب خداوند برگزیده نخواهد شد . چنین دلالتی، مورد قبول مفسران فریقین است و تحلیل برخی از اندیشه مندان بر دو قرائت «خاتم » و «خاتم » قابل توجه است . به عنوان مثال، «ابوالبقاء عکبری » دانشمند معروف، در ذیل آیه ی «وخاتم النبیین » می نویسد: 

[1] خاتم (به فتح تاء)، یا فعل ماضی از باب مفاعله است; یعنی، محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) پیامبران الهی را ختم کرد; [2] و یا مصدر است که بنابر این، «خاتم النبیین » به معنای ختم کننده ی پیامبران خواهد بود; زیرا، مصدر، در این قبیل موارد، به معنای اسم فاعل است; [3] و یا آن طور که دیگر دانشمندان گفته اند، خاتم (به فتح تاء) اسم است به معنای آخر آخرین; [4] و یا آن گونه که بعضی دیگر گفته اند، به معنای اسم مفعول است، یعنی «مختوم به النبیون » ، پیامبران الهی، به پیامبر اسلام، مهر و ختم شده اند . 

این چهار احتمال، در صورتی است که «خاتم » به فتح «تاء» قرائت شود، و اگر به کسر «تاء» قرائت شود، چنان که شش نفر از «قراء سبعه » این طور قرائت کرده اند، نیز به معنای «آخر و آخرین » است . 

خلاصه بنابر هر یک از این پنج احتمال، معنای آیه، این است که حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) آخرین پیامبر الهی است و پس از او پیامبر دیگری نخواهد آمد . (17) 

با این تبیین کامل واژه شناختی «خاتم » ، جایی برای پندار نادرست برخی از نویسندگان بابی – بهایی، باقی نمی ماند . آنان گفته اند، چون «خاتم » ، در لغت، به معنای زینت انگشت آمده است، ممکن است منظور از «خاتم النبیین » این باشد که رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) از حیث کمالات و مقامات، به جایی رسیده است که زینت سایر پیامبران است، همان طور که انگشتری، زینت انگشت انسان است! 

نیز، این سخن که چون «خاتم » برای تصدیق کردن مضمون نامه به کار می رفته است، یعنی، صاحب نامه، با مهر کردن آخر آن، مضمون نامه را تصدیق می کرده است، ممکن است «خاتم النبیین » هم به معنای «تصدیق کننده ی پیامبران » باشد، آن گونه که «خاتم » وسیله ی تصدیق مضمون نامه است! 

در واژه یابی کلمه ی «خاتم » ، روشن شد که به عقیده ی تمام مفسران و دانشمندان علم لغت، این واژه، به معنای «آخرین پیامبران » و «ختم کننده ی آنان » است، و هیچ گاه «خاتم » را بر انسانی به عنوان زینت یا تصدیق کننده، استعمال نکرده اند . ناگفته پیدا است که اگر گوینده ای بخواهد لفظی را در غیرمعنای حقیقی خود به کار برد، لازم است استعمال آن لفظ در آن معنا، رایج و متعارف، یا لااقل مورد پسند طبع و ذوق سلیم باشد، که البته، مورد بحث، هیچ یک از این ها نیست . 

علاوه بر آن، برای استعمال کلمه ای در غیر معنای رایج آن، لازم است قرینه و نشانه ای باشد که شنونده و خواننده، به وسیله ی آن قرینه، مقصود گوینده و نویسنده را تشخیص دهد . در آیه ی مذکور، هیچ قرینه و نشانه ای در کار نیست تا دلیل بر این باشد که معنای حقیقی «خاتم النبیین » منظور نبوده و از آن، معنای غیر حقیقی به طور مجاز، اراده شده است . 

این پندار به اندازه ای سست و بی پایه است که مخالفان اسلام، حتی مدعیان دروغین نبوت، به آن اعتنا نکرده اند، بلکه چون خود را مسلمان می نامیدند، در برخی نوشته ها، به طور صریح، به خاتمیت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) اعتراف، و موضوع نبوت و رسالت را با آمدن آن حضرت، پایان یافته دانسته اند . رهبر فرقه ی ضاله ی بهاییت، در کتاب اشراقات اورده است: 

والصلاة والسلام علی سید العالم ومربی الامم الذی به انتهت الرسالة والنبوة وعلی آله واصحابه دائما ابدا سرمدا . (18) 

نیز در کتاب ایقان هم به «خاتمیت » پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) تصریح می کند و «خاتم » را به معنای «زینت » یا «تصدیق کننده » نمی داند، بلکه به همان معنای «ختم کننده » دانسته، اما آن را تاویل می برد، به گونه ای که بتواند راهی برای ادعای نبوت خود باز کند . 

از سوی دیگر، خوب است از طرفداران چنین نظریه ای پرسید، اگر مقصود از «خاتم » در «خاتم النبیین » زینت بودن پیامبر اسلام در میان پیامبران گذشته است، آیا بهتر نبود به جای «خاتم » کلمه ی «تاج » و همانند آن به کار می برد؟ زیرا، «تاج » و مانند آن، برای فهماندن این معنا، خیلی مناسب تر است . 

هرگاه مقصود از جمله ی «خاتم النبیین » این بود که بفهمانند رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) تصدیق کننده ی پیامبران گذشته است، چرا کلمه ی «مصدق » که بر این مطلب صراحت دارد، به کار برده نشده و به جای آن کلمه ی «خاتم » که معنای حقیقی آن چیزی دیگری است، به کار برده شده است؟ 

قابل دقت و یادآوری است که قرآن کریم در موارد دیگر که درصدد بیان این معنا بوده، از کلمه ی «مصدق » استفاده کرده است . (19) 

علاوه بر همه ی این ها، اگر منظور از «خاتم » ، در این آیه، «تصدیق کننده » باشد، باید میان آن حضرت و «خاتم » به معنای تصدیق کننده، شباهتی باشد، در حالی که شباهتی نیست; زیرا، «خاتم » ، وسیله و ابزار تصدیق «نامه » و «نوشته » است، نه این که خود «خاتم » تصدیق کننده باشد; زیرا، شخصی که نامه را می نویسد، با «مهر» ، صحت آن نامه را تصدیق می کند، خود او تصدیق کننده است و «خاتم » وسیله ی تصدیق به شمار می رود، اما پیامبر گرامی (صلی الله علیه وآله وسلم) خودش، تصدیق کننده ی پیامبران پیشین است، نه این که وسیله ی تصدیق باشد . (20) 

 

2 – واژه ی «نبی » و «رسول »: 

در شبهه ی نویسندگان بابی و بهایی آمده: «در قرآن، خاتم النبیین، ذکر شده، ولی «خاتم المرسلین » نیامده است و لذا آمدن رسول دیگری پس از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) نفی نشده است .» . 

در پاسخ آن، نکاتی را یادآوری می کنیم: 

الف) کلمه ی «نبی » ، در لغت، به «الانباء عن الله » معنا شده است; یعنی، کسی که از طرف خداوند، خبر دهد، چه خبر دهنده، دارای شریعت مستقل باشد یا از شریعت دیگری پیروی کند; زیرا، ملاک در صدق نبوت او، اخبار از ناحیه ی خداوند از طریق وحی است . 

ب) نبوت، صفت خاص پیغمبران است و به غیر آنان، اطلاق نمی شود، ولی «رسول » شامل هر فرستاده می شود . در قرآن، به فرشتگان (21) و جبرییل (22) و دو نفر از فرستادگان (23) حضرت مسیح به انطاکیه – که از حواریون آن حضرت بودند – «رسول » اطلاق شده است . از این رو، برای اعلام انقطاع وحی، باید از واژه ی «خاتم النبیین » استفاده کرد و نه «خاتم الرسل » ; زیرا، در کلمه ی «نبی » ، وحی و نبوت خوابیده، ولی در کلمه ی «رسول » این معنا لحاظ نشده است . نیز بر اساس کاربرد قرآن کریم، «نبی » ، وصف «رسول » آمده است: «. . . و رسوله النبی . . .» و «الرسول النبی » (24) . 

ج) در قرآن کریم، به تعدادی از پیامبرانی که دارای کتاب و شریعت مستقل نبوده اند، «رسول » اطلاق شده است، مانند حضرت و حضرت اسماعیل (28) . 

د) هر گاه کلمه ی «رسول » و «نبی » در جمله ای، کنار هم قرار گیرند، مانند آیه ی پنجاه و دوم سوره ی حج: «و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لانبی . . .» ممکن است از «رسول » و «نبی » ، دو معنای متفاوت اراده شده باشد، ولی دلیلی در دست نیست که در این موارد، مقصود از آن، همان معنایی باشد که مؤلف بهایی «خاتمیت » اظهار کرده است، بلکه تفاوت آن ها در مقام رسالت و نبوت است که بر حسب روایات، مقام رسالت برتر از مقام نبوت است . در روایت آمده که سیصدوسیزده تن از انبیا، دارای رسالت خاصی بوده اند و از آنان به «رسل » تعبیر می شود (29) . پس این تفاوت از ناحیه ی مفهوم لفظ «نبی » و «رسول » نیست . بدین ترتیب، پیامبرانی که از هر دو مقام برخوردار بودند، بر سایر پیامبران برتری معنوی دارند . 

ه) مؤید دیگری که می تواند معنای آیه را روشن، و بی اساس بودن پندار اشکال کننده را واضح کند، این است که در قسمت زیادی از روایاتی که در باره ی خاتمیت آمده، در حقیقت، تذکر و توضیح معنای خاتمیت در آیه ی شریف است . الفاظی که در روایات آمده چنین است: «خاتم المرسلین » ، «لیس بعدی رسول » ، «اختم به انبیائی ورسلی » ، «وختم به الوحی » ، و «خاتم رسله » ، «وختم بکتابکم الکتب فلا کتاب بعده ابدا» . (30) 

ز) نکته ی دیگری که برای رد ادعای نویسندگان بابی و بهایی باید تذکر داد، این است که انحصار و تخصیص وحی رؤیایی به انبیای تابع و سپس آن را برای تاویل آیه ی «خاتم النبیین » مستمسک قراردادن، غلط و اشتباه است; زیرا، که آیه ی صدویکم سوره ی صافات که در باره ی حضرت ابراهیم (علیه السلام) است: «قال یا بنی انی اری فی المنام انی اذبحک . . .» تصریح دارد که در خواب، به حضرت ابراهیم (علیه السلام) وحی شد و آن حضرت به قربانی فرزندش اسماعیل مامور گردید . این، در حالی است که حضرت ابراهیم (علیه السلام) دارای شریعت مستقل بود و شریعت پیش از خودش را نسخ کرده بود . پس این سخن صحیح نیست که بعد از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم)، پیامبر صاحب شریعت مستقل نخواهد آمد، ولی «آمدن رسول » که تبلیغ شریعت گذشته کند، اشکال ندارد! 

 

توضیح و بیان دیگر 

با بررسی های به عمل آمده، می توان به بیان دیگر، مطالب را جمع بندی کرد و این گونه توضیح داد که ختم نبوت، مستلزم ختم رسالت و شریعت است . 

توضیح این که نبوت، عبارت است از این که از جانب خداوند، به فردی، وحی شود که او به مقام نبوت برگزیده شده است، و نیز معارف و احکام الهی که بیان کننده ی اصول و فروع دین است، به او وحی گردد . رسالت، به این معنا است که از میان کسانی که به مقام نبوت برگزیده شده اند، از جانب خداوند، ماموریت ویژه ای یافته اند تا معارف و احکام الهی را در سطحی وسیع تر، به بشر ابلاغ کنند و با کوشش در جهت اجرای آن ها در جامعه ی بشری، بشریت را به سوی کمال و سعادت سوق دهند . البته، پیامبران الهی، هر دو مقام را داشته اند; یعنی، هم حامل وحی و شریعت آسمانی بوده اند و هم مسئولیت ابلاغ و اجرای آن احکام را در جامعه ی بشری بر عهده داشته اند . از این رو، قرآن کریم، آن جا که از نبوت عامه سخن گفته، گاهی از پیامبران با واژه ی «النبیین » (31) تعبیر آورده است که مسئولیت «بشارت » و «انذار» مردم را بر عهده داشتند و گاهی با واژه ی «رسلنا» (32) . گویا آنان به خاطر گستردگی کار، چه بسا نیاز داشتند از «بینات » و «معجزات » بیش تری استفاده کنند . 

با این بیان، مطلب دیگری هم به دست می آید و آن این که می توان فرض کرد که کسی در شرایطی دارای مقام نبوت باشد، ولی هنوز به مقام رسالت دست نیافته باشد و در زمان بعد، به عنوان رسول برگزیده شود، ولی عکس آن (کسی رسول باشد و به نبوت مبعوث نباشد) معقول نیست; زیرا، برگزیده شدن به مقام رسالت، بدون این که دارای مقام نبوت باشد و شریعت الهی به او وحی شده باشد، نامعقول است . 

پیش از این هم، یادآوری کردیم که در روایت آمده، تعداد پیامبران، صد و بیست و چهارهزار نفر است که از میان آنان، سیصد و سیزده نفر، علاوه بر منصب نبوت، دارای منصب رسالت اند . (33) 

یادآوری این نکته هم لازم است که اگر چه پیامبران صاحب شریعت، طبق نظریه ی مشهور، پنج پیامبر بزرگ الهی (نوح (علیه السلام) ابراهیم (علیه السلام) موسی (علیه السلام) عیسی (علیه السلام) پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)) بوده اند، ولی وحی نبوت و شریعت، به آنان اختصاص نداشته و مشترک میان همه ی پیامبران الهی بوده است، حتی پیامبران قبل از حضرت نوح (علیه السلام) نیز اگر چه دارای شریعت به معنای مصطلح آن که با کتاب همراه است، نبودند، اما آنان نیز از وحی الهی برخوردار بودند و آن چه برای هدایت مردم نیاز داشتند، از طریق وحی به آنان ابلاغ می شد . 

بنابراین، خاتمیت در مبحث نبوت، بیان کننده ی سه مطلب است: 

1 – پس از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) فردی به عنوان «نبی » ، از جانب خداوند برگزیده نخواهد شد; یعنی، به کسی وحی نخواهد شد تا او پیامبر الهی باشد . 

2 – پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و شریعت اسلام، شریعت دیگری از جانب خداوند، برای بشر تشریع و نازل نخواهد شد و شریعت اسلام تا آخرالزمان، جاودانه باقی خواهد ماند . 

3 – پس از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) هیچ کس به عنوان «رسول خداوند» که ماموریت ابلاغ شریعت جدیدی به مردم دارد، مبعوث نخواهد شد و از آن جا که باب نبوت، بسته است، باب رسالت نیز بسته خواهد بود . (34) 

 

یادسپاری 

باید توجه داشت که ختم باب وحی و نبوت، و شریعت و رسالت، مستلزم ختم باب الهام و قطع هر گونه ارتباط بشر با عالم غیب و دریافت حقایق و معارف غیبی از طریق ارتباط با فرشتگان نیست . در احادیث اسلامی آمده است که هم در امت های پیشین و هم در امت اسلامی، کسانی بوده و هستند که بدون این که از مقام نبوت و رسالت برخوردار بوده باشند، از عالم غیب، به آنان الهام می شود و فرشتگان با آنان سخن می گویند . این گونه افراد، در اصطلاح، «محدث » نامیده می شوند . (35) 

× × × 

 

کتاب شناختی نقد بابیت 

پس از ادعاهای بی اساس میرزا علی محمد شیرازی، علما و اندیشه مندان مسلمان، برای جلوگیری از گمراهی مردم، با قلم و بیان، به افشای توطئه ی استعمار پرداختند، و خطر انحراف را گوشزد کردند . استقصای کامل و احصای همه ی کتاب ها، میسر نیست . در عین حال، برای آن دسته از خوانندگانی که بخواهند اطلاعات بیش تری در این زمینه داشته، از تحقیقات و ردیه های دیگران با خبر باشند، تعدادی از کتاب هایی که در رد نقد و بررسی «بابیت » تدوین شده، آورده می شود . امید است که مفید واقع شود . 

تعدادی از اسامی لیست پیوستی، در الذریعة (نوشته ی آقا بزرگ تهرانی) و تعداد کمی از آن، در لغت نامه ی دهخدا آمده است . اکثر کتاب ها، چاپ شده است . 

× × × 

ابطال مذهب بابیه، اسماعیل حسینی یزدی . 

ازهاق الباطل، سیدعلی محمودآبادی . 

ازهاق الباطل، محمد کریم خان بن ابراهیم کرمانی . 

اشعار نیوا در رد باب و بهاء، آخوند محمدجواد صافی . 

البابیون و البهائیون، (یو)، همایون همتی، تهران، منظمة الاعلام الاسلامی، 1411 ه . ق، 91 ص . 

الحجج الرضویة فی تایید الهدایة المهدویة و الرد علی البابیة، محمد بن محمود حسینی لواسانی . 

الحسامیة فی رد البابیة، محمد احمد قاینی (مخطوط). 

الحق المبین (فی الرد علی البابیة)، احمد بن محمد علی بن محمد کاظم شاهرودی . 

الرد علی البابیة، آقا رضا بن محمدحسین اصفهانی . 

الرد علی البابیة، خلف بن عبد علی آل عصفور البحرانی . 

الرد علی البابیة، سدر الاسلام علی اکبر بن بشیر محمد همدانی . 

الرد علی البابیة، سید احمد بن محمدتقی موسوی تربتی . 

الرد علی البابیة، فاضل جعفر مزاره شیرازی . 

الرد علی البابیة، محمدتقی بن محمدباقر آقا نجفی اصفهانی . 

الرد علی البابیة، محمدحسن خوسفی قائنی . 

الرد علی البابیة، محمدعلی بن محمدحسین حائری، مصر، 1329 ه . ق . 

الرد علی البابیة، ملا عبدالرسول کاشانی . 

الرد علی البابیة، مهدی بن محمد علی ثقة الاسلام . 

الرد علی البابیة و البهائیة، عبدالرسول بن محمد بن زین العابدین، تهران، 1374 ه . ق، 60ص . 

الرد علی البابیة، یحیی بن رحیم الارومی، نجف اشرف، 1344 ه . ق . 

السهام النافذة فی الرد علی البابیة، محمد قاسم بن محمدتقی غروی (مخطوط). 

الشیخ و الشاب فی رد البهائیة و الباب، السید هاشم حسین فتح الله، بغداد، 1331 ه . ق، چاپ اول; (1347 ه . ق، چاپ دوم). 

الشیخیة و البابیة او المفاسد العالیة، محمد بن محمد مهدی الخالصی، بغداد، مطبعة المعارف، 1372 ه . ق، 344 ص . 

الهدایة المهدویة فی رد البابیة، علی اصغر بن رجب علی الیزدی الاردکانی، تهران، 1325 ه ، 263 ص، چاپ سنگی . 

ایراد در پیرامون مسلک باب و بهاء مذاهب مختلفه عالم، محمد مهین پور (حاج رحیم) تهران، مطبوعات وطن ما، 1375، چاپ دوم، 105 ص . 

باب کیست و سخن او چیست؟ نور الدین چهاردهی، فتحی، 320 ص . 

باب و بها را بشناسید، فتح الله بن عبدالرحیم الیزدی، حیدرآباد کن، 1371 ه . ق، 336 ص، چاپ سنگی . 

بابی گری و بهایی گری، محمد محمدی اشتهاردی، قم، علامه، 1378 ه . ش، 280 ص . 

بابی ها چه می گویند؟ هبة الله مرندی، تهران، 1347 ه . ش، 144 ص . 

بررسی و محاکمه باب و بهاء (بررسی و محاکمه در تاریخ و عقاید)، ح، م، ت، ج 1، مصطفوی، 212 ص، ج 2، برهان، 281 ص; ج 3، انتشارات اسلامی، 323 ص . 

بیان الحقایق، عبدالحسین آیتی . 

بی بهایی باب و بهاء، محمد علی خادمی، شیراز، 1409 ه . ق، 196 ص . 

پنجه ی خونین استعمار در آستین باب، احمد رحیمی کاشانی، 140 ص . 

تجلیات باب و بهاء، احمد علی بن محمد مهدی الامرتسرسی، لاهور، تعلیمی پرس، 32 ص . 

تحقیق در بابی گری، بهایی گری، یوسف فضایی، فرخی، 274 ص . 

تخریب الباب، ابوالقاسم بن میرزا کاظم الزنجانی . 

ترجمه ی کتاب نصایح الهدی، محمد جواد بلاغی، دارالتبلیغ اسلامی، اصفهان، 211 ص . 

تنبیه الغافلین (فی الرد علی البابیة)، محمد تقی بن حسین علی الهروی الاصفهانی . 

حقایق شیعیان، عبدالرسول احقاقی اسکویی، 75 ص . 

خرافات البابیة، محمدحسین آل کاشف الغطاء . 

در ساختمان بابیت و بهاییت، جعفر خندق آبادی، تهران، 1377 ه ، 52 ص . 

دفع شبهة طول عمر الحجة (عج)، محمود بن محمدحسن بن محمد جعفر الشریعتمدار . 

ذیل الارغام (ذیل ارغام الشیطان فی رد (اهل البیان) البابیة)، سید محمد بن محمود حسینی، تهران 1342 ه . ق، چاپ سنگی، 406 ص . 

رجم الشیطان فی رد اهل البیان، عبدالرحیم بن ملا عبدالرحمان البروجردی، چاپ سنگی، 179 ص . 

رد الباب، ابوالقاسم بن کاظم موسوی زنجانی . 

رد الباب، محمدخان بن کریم خان کرمانی، کرمان، 1384 ه . ق، 223 ص . 

رد الباب، محمد کریم خان قاجار کرمانی، کرمان، 1383 ه . ق، چاپ سنگی . 

رد اهل البیان، سید محمد بن محمود حسینی لواسانی، تهران، 1342 ه . ق، چاپ سنگی . 

رد بابیه، عبدالله بن محمد حسن مامقانی، نجف اشرف، 1345 ه . ق . 

رد بر بابیه، ابوتراب بن ابی القاسم برغانی شهید قزوینی (مخطوط). 

رد بر بابیه، سید محمد حسین بن محمد حسینی نجف آبادی (مخطوط). 

رد بر بابیه، محمد تقی حسینی قزوینی (مخطوط). 

رد شبهات بابیه، محمد بن کریم کرمانی (این کتاب، خطی و به صورت پرسش و پاسخ است). 

شیخی گری و بابی گری، مرتضی مدرسی چهاردهی، تهران، فروغی، 1387 ه . ق، 212 ص . 

صاعقه در رد باب مرتاب، زین العابدین خان کرمانی، مدرسه ی ابراهیمیه، 203 ص . 

قلع الباب (قمح الباب)، ابوالقاسم موسوی زنجانی (مخطوط). 

کتابی در رد باب، کمال الدین بن حسین خوانساری . 

کشف الحیل، عبدالحسین آیتی .

گفت و شنود سیدعلی محمد باب، محمدتقی بن محمد مامقانی، تهران، نشر تاریخ ایران، 1374 ه . ش، 185 ص .

گمراهان باب و بهاء، احمد بن محمد باقر روضاتی خوانساری .

لوح باب و بهاء، احمدعلی بن محمد مهدی الامرتسری، لاهور، 1960 م ، 144 ص .

محاکمه و بررسی باب و بهاء، حسن بن محمد رحیم مصطفوی اهری، تهران، بوذر جمهوری، 1376 ه ، (3 جلد).

مدافعه در مقابله خصم (در خصوص مطالب بیان)، شیخ عبدالسلام آخوندزاده، تفلیس، 1314 ه . ق .

مشی الانصاف فی کشف الاعتساف (الرد علی البابیة)، میرزا ابراهیم بن ابی الفتح زنجانی .

مناظره با سید علی محمد باب، محمد بن حسین (مخطوط).

موارد تحقیق در باره ی مذهب باب، ادوارد براون .

مواهب الرضویة فی رد شبهات المبلغین من المسیحیة و البابیة و البهائیة، سید محمد بن محمود الحسینی، تبریز، 1343 ه ، 96 ص .

نصائح الهدی والدین الی من کان مسلما وصار بابیا، محمد جواد بن حسن بلاغی، بغداد، 1339 ه . ق، 156 ص; اصفهان، دارالتبلیغ الاسلامی، 1373ه ، 211 ص 

نصحیت به فریب خوردگان باب و بهاء، علی العلامه الفانی الاصفهانی، اصفهان، دارالتبلیغ، 1373 ه ، 211 ص . 

 

پی نوشت ها: 

1) مطالب منقول، از اینترنت (در معرفی آیین باب و بهاء) اخذ شده است، آدرس آن: http://www.banai.org 

2) بیان، واحد اول، باب 15 .

3) بیان، واحد دوم، باب اول; نیز ر . ک: بیان، واحد سوم، باب 14; بیان، واحد اول، باب دوم .

4) مفتاح، باب الابواب، ص 77 .

5) نصائح الهدی الی من کان مسلم فصار بابیا، علامه شیخ محمدجواد بلاغی، ص 16 . این کتاب، به زبان فارسی، توسط سید علی علامه فانی اصفهانی ترجمه شد و با نام «نصیحت به فریب خوردگان باب و بهاء» نشر یافت . چاپ اول، 1331 ش، اصفهان، و چاپ دوم، 1405 ق، چاپخانه اسلام، قم .

6) نصائح الهدی، ص 16 .

7) فرائد، ص 35، ابوالفضل گلپایگانی .

8) نوشته ی اشراق خاوری .

9) نوشته ی احمد حمدی .

10) ر . ک: خاتمیت، روحی روشنی، فصل اول، و نیز ص 33 و . . .

11) البته آیات دیگری مانند: فرقان: 1; فصلت: 41 – 42; انعام: 19; سبا: 28 و . . . دلالت بر خاتمیت نبوت پیامبر دارند که ما به جهت اختصار، از توضیح و تفسیر آن ها، خودداری کردیم .

12) ر . ک: مطففین: 25 و 26; یس: 65; جاثیه: 23; بقره: 7 .

13) ر . ک: ابن فارس، مقاییس اللغة، ج 2، ص 245; فیروزآبادی، قاموس اللغة، 4، ص 102; جوهری، مختارالصحاح، ص 130; ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 25; و . . .

14) مقاییس اللغة، ج 2، ص 245 .

15) لسان العرب، ج 4، ص 25 .

16) برای آگاهی بیش تر در این باره، به کتاب مفاهیم القرآن، آیة الله جعفر سبحانی، ج 3، ص 118 – 122 رجوع شود . 

17) ر . ک: التبیان فی اعراب القرآن، ج 2، ص 100; خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل، جعفر سبحانی، ترجمه رضا استادی، ص 19 – 20 .

18) اشراقات، ص 292 .

19) ر . ک: آل عمران: 50; مائده: 46; صف: 6 .

20) خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل، همان، ص 24 – 26 (با تصرف اندک).

21) ر . ک: انعام: 61; اعراف: 37 .

22) تکویر: 19 .

23) لیس: 14 .

24) اعراف: 157 و 158 .

25) صافات: 133 

26) صافات: 123 .

27) صافات: 139 .

28) مریم: 54 .

29) بحارالانوار، ج 11، ص 32 .

30) مجموعه ی این روایات، با تکیه بر منابع و مصادر روایی در کتاب هایی که در این موضوع نوشته شد، جمع آوری گردید . به عنوان نمونه، مراجعه شود به کتاب خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل، تالیف جعفر سبحانی، ترجمه ی رضا استادی .

31) فبعث الله النبیین مبشرین ومنذرین » ، بقره: 214 .

32) لقد ارسلنا رسلنا بالبینات » حدید: 35 .

33) ر . ک: معانی الاخبار، ص 333; بحارالانوار، ج 11، ص 33 .

34) کلام تطبیقی (3ص 106 – 108، علی ربابی گلپایگانی، (با تصرف اندک)، دفتر تحقیقات و تدوین متون درسی مرکز جهانی علوم اسلامی .

35) در این باره، رجوع کنید به اصول کافی، ج 1، ص 176; صحیح بخاری، ج 3، کتاب فضائل الصحابة; صحیح مسلم، ج 4، کتاب فضائل الصحابة; المعجم الفهرس لالفاظ الحدیث النبوی، ج 1، ص 434 .

 

نویسنده:عزالدین رضا نژاد

The post خاتمیت، نفی بابیت (به ضمیمه ی کتاب شناسی نقد بابیت) appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
https://bahairesearch.org/%d8%ae%d8%a7%d8%aa%d9%85%db%8c%d8%aa%d8%8c-%d9%86%d9%81%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%db%8c%d8%aa-%d8%a8%d9%87-%d8%b6%d9%85%db%8c%d9%85%d9%87-%db%8c-%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%b3%db%8c/feed/ 0
نگاهی به کتاب اقدس(بخش ششم) https://bahairesearch.org/%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d9%87-%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%a7%d9%82%d8%af%d8%b3%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%b4%d8%b4%d9%85/ https://bahairesearch.org/%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d9%87-%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%a7%d9%82%d8%af%d8%b3%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%b4%d8%b4%d9%85/#respond Tue, 01 Jun 2021 14:29:56 +0000 http://bahairesearch.org/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87/%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d9%87-%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%a7%d9%82%d8%af%d8%b3%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%b4%d8%b4%d9%85/

قسمت بیست و هفتم :حرام بودن اعتراض بر زمامداران ! قسمت بیست و هشتم : آزادی مشروط در پرسیدن! قسمت بیست و نهم : تقویم جعلی نوزده ماهه قسمت سی ام : پاک شدن آب نطفه (منی)  ………………………………………………………………………………………………….   قسمت بیست و هفتم:حرام بودن اعتراض بر زمامداران جناب میرزا در اقدس ،هرگونه اعتراضی رابر حاکمان […]

The post نگاهی به کتاب اقدس(بخش ششم) appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>

قسمت بیست و هفتم :حرام بودن اعتراض بر زمامداران !

قسمت بیست و هشتم : آزادی مشروط در پرسیدن!

قسمت بیست و نهم : تقویم جعلی نوزده ماهه

قسمت سی ام : پاک شدن آب نطفه (منی) 

………………………………………………………………………………………………….

 

قسمت بیست و هفتم:حرام بودن اعتراض بر زمامداران

جناب میرزا در اقدس ،هرگونه اعتراضی رابر حاکمان و زمامداران جائز ندانسته و اکیدا دستور می دهد امور آنها را به خودشان واگذاریدو به آنها اعتراض ننمائید و به جای آن به قلوب توجه نمائید.عبارت او چنین است: 

لیس لاحد ان یعترض علی الذین یحکمون علی العباد! دعوا لهم ما عندهم و توجهوا الی القلوب 

یعنی جائز نیست بر احدی که بر زمامدارانی که بر بندگان حکم می رانند اعتراض نماید! واگذارید برایشان آنچه نزد آنان است و به دلها توجه نمائید! 

چون در این دستور هیچ قیدی توسط میرزا ذکر نشده طبیعتا این عدم اعتراض ،هر گونه اعتراض زبانی و کتبی و رسانه ای و انواع مبارزه بیانی و سیاسی و فرهنگی و چریکی و… را دربر می گیرد و هیچ بهائی حق ندارد در هر مسندی که نشسته است بر حاکمانی که به خطا می روند انواع اعتراضاتی که بر شمرده شد را اعمال نماید! 

از عبارت “توجهوا الی القلوب” بر می آید که میرزا با این دستور می خواهد بگوید حکومت ظاهری را برای زمامداران واگذارید تا بر ابدان مردمان حکمروائی نمایند و خودتان به فکر حکومت بر دل ها باشید و تسخیر قلوب را وجهه همت خود سازید.بر این اساس چون باید کار حاکمان را به حاکمان واگذاشت پس اعتراض به آنها به هیچوجه جایز نبوده و نیست و بهائی حق هیچ اعتراضی بر حاکمان را ندارد! بر همین قیاس است تعلیم “عدم دخالت در سیاست” که جزو تعالیم دوازده گانه بهائی است و ناظر به این است که بهائی حق ندارد به هیچ وجه در امور سیاسی کشوری که در آن زندگی می کند بپردازدو این هم بطور عام است و هر معنائی که امروزه بر “سیاست”اطلاق می شود را در بر می گیرد. 

اکنون نمی خواهم به عدم اجرای این حکم و تعلیم توسط خود میرزا و سایر رهبران و تابعان بهائی در طول تاریخ یکصد و شصت ساله و تناقضاتی که در متون و عمل آنها وجود داشته و دارد ، بپردازم (که البته بسیار مهم است و هم امروز به عیان می بینیم تشکیلات بهائیت و اعضای آنها از اصلی ترین معارضان حاکمیت اند و با انواع ابزار ها این معارضه را برپانموده و جنگی تمام عیار را علیه حاکمیت در پهنه بین المللی ترتیب داده اند )و آن را به زمانی دیگر وامی گذارم اما این پرسش ها را که برای بنده و پژوهشگران است مطرح می نمایم: 

 

1-اگر بر حاکمان اعتراضی نشود امر دنیای مردم در موارد خطای حاکمان چگونه سامان گیرد؟!

2-آیا این عدم اعتراض و خنثی بودن ،نوعی جهت گیری در مسیر ظلم آنها نیست و شرکت در گناهشان محسوب نمی شود؟

3-آیا وقتی می خواهید به قلوب بپردازید مردم را دستور می دهید اقلا در قلوب معترض حاکمان باشند یا آنجا هم می گوئید اعتراض قلبی هم طبق دستور کلی میرزا جائز نیست و اگر اعتراض قلبی جائز باشد حاکمان شما را به نفاق در مورد خود متهم نمی سازند؟!

4-تکلیف کسی که به حاکمان اعتراض به حق نماید چیست ؟ آیا از بهائیت طرد اداری یا روحانی می شود؟! چه کسانی تا بحال به این وضع دچار شده اند؟!

5-آیا این حرمت اعتراض بر زمامداران ،خود تاکتیکی جهت نفوذ در حاکمیت ها _چنانکه در دوره پهلوی دوم دیده شد_ نبوده است؟!

6-آیا ظالمان زمانه با این روحیه بهائیان همراه نشده در خاطر جمعی کامل از آنها ،تیغ ظلمشان را بر اقشار دیگر ملت فرود نمی آورند؟!

7- اگر این تعلیم در بهائیت هست چه نسبتی بین آنها و سیدالشهداء سلام الله علیه می باشد و آیا دعوی دوستی با آنحضرت تاکتیکی برای سوار شدن بر معتقدات جامعه عاشق اباعبدالله علیه السلام و نوعی نفاق نیست یا اینکه بهتر است بگوئیم روش آن حضرت در ظلم ستیزی چون فطری است مقبول همگان است و خود ابطال طبیعی این حکم اقدس است؟! 

 

قسمت بیست و هشتم: آزادی مشروط در پرسیدن! 

 

در کتاب اقدس جناب میرزا،یک لطف بزرگ در حق انسانها به عمل می آورد و آن اینکه تحریم شریعت باب در موضوع ” پرسش کردن “را مرتفع نموده و بطور مشروط آن را آزاد می نماید! 

این عبارت اقدس است: چون در آئین باب و کتاب بیان ، پرسش کردن و سوال نمودن برای شما حرام شده بود خدا تصمیم گرفت این حکم را از شما بر دارد تا بتوانید سوال نمائید!

البته این اجازه مشروط است به اینکه از چیزهائی بپرسید که به آن احتیاج دارید نه آن چیزهائی که مردان قبل از شما به آن سخن می گفتند…! 

پرسش های شما باید از چیزهائی باشدکه به نفع شما باشد در موضوع امر الله(بهائیت) و اقتدار آن . خدا اینگونه باب فضل و بخشش خود را بر همه کسانی که در آسمانها و زمین ها هستند گشوده است!! 

حرم علیکم السوال فی البیان عفاالله عن ذلک لتسئلوا ما تحتاج به انفسکم لا ما تکلم به رجال قبلکم…اسئلو ما ینفعکم فی امر الله و سلطانه قد فتح باب الفضل علی من فی السموات و الارضین! 

*********** 

اگر تاریخ نگارش دو کتاب بیان و اقدس را در نظر بگیریم که به یک قول حدود بیست و پنج سال فاصله دارند در این مدت طبق شریعت بیان کلیه بابیان و معتقدان به این کتاب ازپرسش نمودن منع شده و این عمل برای آنها حرام شده بود.یعنی حتی خود میرزا که معتقد به باب بود نمی بایست سوالی بنماید.به قول خود او اساس شریعت باب بر سوزاندن و خراب کردن اماکن و بقاع و کشتن افراد غیر بابی که مصدق بابیت نیستند می بود…اما جناب میرزا که خود بابی بود شریعت جدید آورد و این نقص بابیت را مرتفع نموده بخاطر لطفی که بر مردم داشت سوال کردن را بطور مشروط_نه مانند روش مردان قبل(؟)_آزاد نمودتا بروند و شاکر باشنداما سوالی در مورد اقتدار بهائیت کنند که به آنها سود رساند! 

 

با این مقدمه پرسش های مطرح در مورد این حکم را مطرح می نمائیم: 

1-هزاران سال بود که سوال کردن در ادیان آسمانی آزاد بود چه شد که در مرام بابیت سوال نمودن حرام شد؟! 

2-بابیان از جمله خود میرزا در مدت بابی بودن سوال و پرسش می کردند یا طبق بیان در تحریم بودند و سوال نمی کردند؟!

3-چه شد که خدا در این فاصله کم نامهربان بود و اجازه سوال نمی داد بعد نظرش عوض شد و اجازه داد؟!

4-این “رجال قبل “چه کسانی بودند که سوال کردنشان باطل بوده و نباید به طریقه آنها سوال نمود؟!

5-اگر سوال کردن ممنوع یا مشروط باشد چگونه باید پژوهش و تحقیق نمود؟!

6-آئینی که پرسش کردن را ممنوع می سازد آیا مردم را به تبعیت کورکورانه دعوت نمی نماید؟! 

7-خدائی که مردم را به پرسیدن در دین خاتم دعوت می نمود و منت هم نمی گذاشت (فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون:از دانایان بپرسید اگر نمی دانید)چه شد که دین بیست ساله فرستاد و سوال را حرام کرد بعد دین دیگری فرستاد که با آزاد کردن مشروط پرسیدن ، بر مردم منت گذاشت و گفت این یک فضل است که بر شما روا داشتیم!

8-منظور از اهل آسمانها چه کسانی هستند که حالا مجاز شده اند ومی توانند سوال مشروط بنمایند!

9-از کجا تشخیص داده می شود که این سوال به نفع ما در مورد اقتدار امر الله است تا مجاز باشیم آن را بپرسیم؟! 

 

قسمت بیست و نهم : تقویم جعلی نوزده ماهه 

پژوهشگران در کتاب اقدس ، با آئینی آشنا می شوند که به نو آوری ها و ابتکاراتی چند در احکام و دستورات مزین است که در تاریخ ادیان بی سابقه است. ابتکاراتی همچون دفن اموات در بلور ، انگ زدن به پیشانی دزد ، آتش زدن مجرم در انظار مردم ، فرق گذاشتن بین مهریه زن شهری و روستائی ، حرام بودن تراشیدن موی سر ، حرام نبودن ازدواج با محارم و اقارب بجز زن پدر ، پرداخت طلا برایی جریمه فحشاء توسط زانی و زانیه به بیت العدل ، پرداخت طلا بخاطر محزون ساختن ،نماز خواندن بسوی یک آدم در زمان حیاتش و بسوی قبراو پس از مردنش ، حرام بودن اعتراض به حاکمان و زمامداران ظالم و پاک شدن همه نجاسات با آمدن میرزا و مواردی از این قبیل… 

اما پژوهشگر اصلا انتظار ندارد در کنار این ابتکارات که به رفتارهای انسانها بر می گردد در این کتاب شاهد وضع و جعل یک تقویم هم باشد که به طبیعت هم دست اندازی شده تا بدین وسیله از رقبا ممتاز گشته و ابتکار و نوآوری نموده باشد! آری در کمال شگفتی می بیند جناب میرزا به تبعیت از جناب باب در کتاب “بیان” تعداد ماه ها را نوزده ماه به جای دوازده ماه اعلام نموده و تازه این موضوع را هم به کتاب خدا نسبت داده است! 

 

آری عبارت اقدس چنین است : 

ان عده الشهور تسعه عشر شهرا فی کتاب الله قد زین اولهابهذاالاسم المهیمن علی العالمین! 

همانا تعداد ماه ها در کتاب الهی ،نوزده ماه است که اولینش به این اسم فراگیر و مهیمن بر جهانیان( اسم خود میرزا یعنی بها !) زینت یافته است! 

لذا باید همه تقویم های قبلی که بر اساس دوازده ماه طبیعی تنظیم شده بود منسوخ گشته و تقویم نوزده ماهه ،حاکم و مهیمن بر کل گردد!! 

*********** 

در نهایت پژوهشگر پس از خروج از شوک حاصل از این ابتکار و نو آوری(!) به حال خود باز گشته و این سوالات برای او پیش می آید (البته پژوهشگر اگر بهائی باشد خیلی مجاز به سوال نیست چون طبق اقدس فقط سوالاتی مجاز است که موجب سودمندی او در امر پر شوکت بهائی باشد!): 

1-چه لزومی به دست اندازی در تقویم طبیعی و تغییر ماه های دوازده گانه به نوزده گانه بودکه ابتدا باب و سپس بها آن را تغییر دادند؟!

2-خدای متعال چرا چند هزار سال به پیامبرانش ماه های دوازدهگانه را که بر اساس حرکت ماه به دور زمین است ابلاغ نمود تا بوسیله آن زمان های طبیعی را بشناسند و عبادات را در زمان های خاص بر اساس آن به جا آورند ، یکباره نظرش عوض شد و به این پیامبران جدید(!)چیز دیگری گفت که هیچ کاربرد طییعی ندارد و آن را در کتابی قرار داد که باب و بها ببینند و بیان نمایند.آن موقع مردم سرکار بودند یا اکنون؟! آیا این اهانت به خدای متعال نیست؟! 

3-این کدام کتاب الهی است که میرزا در آن ماه ها را نوزده تا دیده و پیامبران قبلی دوازده تا دیده بودند؟!آیا خدا نظرش عوض شده یا دید بعضی به خطا رفته است؟! 

4-این نوزده ماه، که باحرکت طبیعی ماه به دور زمین تطبیق ندارد و استفاده نجومی هم از آن نمی شود پس به چه کار می آید؟! 

5- چون این ماه نوزده روزه اقدس ، هیچ ربطی به ماه(یعنی کره قمر که گردشش حدود سی روز است )ندارد چرا نامش در اقدس ،ماه( به فارسی)و شهر (به عربی) گفته شده است؟! 

6- چه استفاده شرعی بر این نوزده ماه مترتب است که موجب شده خدا آن را قرار دهد؟! آیا مقصود آن بوده که ماه روزه به جای سی روز ،نوزده روز شود تا مومنین به این دین خوشحال شوند که کمتر روزه می گیرند؟! بفرمایند به غیر از این چه کاربرد دیگری دارد؟! 

7-به هم ریختگی این تقویم در رابطه با تقویم رایج شمسی که چهاریا پنج روز در سال کم می آورند(19*19=361 )و مجبورند آن را وصله پینه کنند تا بر تقویم طبیعی شمسی منطبق شود ،نقض فاحش این تقویم جعلی نیست؟! 

8-تقویمی که نه فایده نجومی دارد نه فایده شرعی ، جعل و وضعش امری لغو و بیهوده نیست؟! 

9-بفرمایند در کشورهای غربی که با تقویم های میلادی و غیر آن کار می کنند این تقویم جعلی را چگونه توجیه می نمایند؟! 

 

قسمت سی ام : پاک شدن آب نطفه (منی) 

 

از دیگر امتیازات آئین بهائی “پاک بودن آب نطفه یا منی است! 

اگرچه اقدس یکبار حکم به پاک بودن همه نجاسات و قازورات نموده و ما در قسمت بیست و ششم آن را مورد بحث قرار دادیم اما ظاهرا کتاب مستطاب اقدس و نویسنده آن به لحاظ مهم بودن “منی” بطور اختصاصی هم پاک بودن آن را مد نظر قرار داده حکم ویژه به پاک بودن آن داده است.عبارت اقدس چنین است: 

“قد حکم الله بالطهاره علی ماءالنطفه رحمه من عنده علی البریه اشکروه بالروح و الریحان و لا تتبعوامن کان عن مطلع القرب بعیدا!” 

یعنی خداوند به خاطر لطف و مرحمتی که بر بندگان دارد، بر آب نطفه (منی) حکم طهارت و پاکی رانده است! 

اورا بخاطر این حکمی که داده با روح و ریحان شکر کنید و از کسی که از افق قرب دور است پیروی نکنید! 

 

*********** 

اگر چه پرسش های خود را در قسمت “پاک شدن همه نجاسات و قازورات” (قسمت 26) مطرح کردیم اما به لحاظ اینکه اقدس جداگانه و اختصاصی به منی پرداخته مجبوریم سوالات خود را اینجا هم ارائه نمائیم: 

1- چه شد که نظر خدا برگشت و یکباره حکم چند هزار ساله خود را در مورد نجاسات عوض کرد و یکباره همه آنها را پاک اعلام نمود؟! و یا چه اتفاق فیزیکی و شیمیائی در نجاسات و قازورات رخ داد که یکباره همه آنها طاهر و پاک شدند و قلب ماهیت دادند؟! 

2-“منی ” در میان نجاسات چه ویژگی داشت که اقدس باید پاک شدن آن را اختصاصی و جداگانه هم اعلام نماید و کلیت قبلی در مورد آن کفایت نمی کرد؟! 

3-پاک شدن منی چه ویژگی دارد که خدا آن را موهبت و رحمت از جانب خود می شمرد(ربط بین پاک شدن منی و رحمت خدا چیست)؟! پاک شدن یک چیز عفن و بد بو و نجس که تا دیروز همین خدا یک ذره آن را بر لباس و بدن نمازگزار بر نمی تابیده، چگون یک رحمت محسوب می شود؟ 

4-نظر دانشمندان و پزشکان در مورد ناپاکی و میکربی بودن و زمینه ساز عفونتی آن با این حکم چگونه سازگار است؟! 

5-چرا خدا چند هزاره یا چندین قرن ،این رحمت خود را از بندگان دریغ می نموده و آنها را با بیان نجاست منی دچار زحمت و سختی قرار می داده و یکباره در بهائیت به فکر مهربانی بر بندگان افتاده و منی را پاک کرده است؟! 

6-“پاک شدن منی “،چه موهبتی است که شکر لازم داردو باید بخاطر آن خدا را شکر نمود آن هم شکر با روح و ریحان! (شکر با روح و ریحان لابد مراسم شکر با موسیقی و رقص و اظهار شادمانی و شعف با سرود و نوازندگی و…بخاطر پاک شدن منی است !) 

7-منظور از کسانی که باید از آنها تبعیت ننمود چه کسانی است؟ آیا منظور کسانی است که چند هزار سال طبق حکم الهی منی را نجس و ناپاک می دانسته اند؟! مگر آنها فرمان الهی را اطاعت نمی کرده اند؟! چرا می گوید آنها از مطلع قرب دورند؟! 

8-وقتی منی پاک شد بودن آن بر لباس و بدن اشخاص منعی ندارد و بهائی می تواند با آن لباس و بدن در همه جمع ها ظاهر شود و نماز بخواند و به این خاطر عمل قبیح یا گناهی مرتکب نشده است؟!

9-آیا این نوع احکام موجب ملعبه شدن دین و دینداران از سوی بی دینان نمی شود که یک خدای نعوذ بالله متلون المزاج هر روز یکنوع مردم را دست می اندازد؟!

The post نگاهی به کتاب اقدس(بخش ششم) appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
https://bahairesearch.org/%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d9%87-%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%a7%d9%82%d8%af%d8%b3%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%b4%d8%b4%d9%85/feed/ 0