تعالیم Archives - وبسایت بهایی پژوهی https://bahairesearch.org/category/مقالات/تعالیم-و-احکام/ Tue, 12 Mar 2024 14:25:43 +0000 fa-IR hourly 1 وقتی قانون (نصوص بهائی) و عالیترین سازمان تشکیلاتی بهائی (بیت العدل) با هم برخورد می کنند. واکنش بهائیان به حذف زنان از بیت العدل اعظم https://bahairesearch.org/%d9%88%d9%82%d8%aa%db%8c-%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86-%d9%86%d8%b5%d9%88%d8%b5-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c-%d9%88-%d8%b9%d8%a7%d9%84%db%8c%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7/ https://bahairesearch.org/%d9%88%d9%82%d8%aa%db%8c-%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86-%d9%86%d8%b5%d9%88%d8%b5-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c-%d9%88-%d8%b9%d8%a7%d9%84%db%8c%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7/#respond Wed, 10 May 2023 21:45:33 +0000 https://bahairesearch.org/?p=6704

نویسنده :کارن باکت ( Mrs. Karen Dee Hayre) خانم كارن باكت ( یک خانم معلم آمریکائی ساکن در ایالت کالیفرنیا )، يكي ازمعترضان و منتقدان بهائيت است كه بعد از ۱۴ سال عضويت فعال در جامعه بهائي به دليل مواضع انتقادي كه از سال 1999 داشت، مورد سرزنش تشكيلات بهائي قرار گرفت و مجبور به […]

The post وقتی قانون (نصوص بهائی) و عالیترین سازمان تشکیلاتی بهائی (بیت العدل) با هم برخورد می کنند. واکنش بهائیان به حذف زنان از بیت العدل اعظم appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>

نویسنده :کارن باکت ( Mrs. Karen Dee Hayre)

خانم كارن باكت ( یک خانم معلم آمریکائی ساکن در ایالت کالیفرنیا )، يكي ازمعترضان و منتقدان بهائيت است كه بعد از ۱۴ سال عضويت فعال در جامعه بهائي به دليل مواضع انتقادي كه از سال 1999 داشت، مورد سرزنش تشكيلات بهائي قرار گرفت و مجبور به كناره‌گيري شد. او معتقد است كه بروكراسي و كاغذ بازي در بهائيت جانشين روحانيت و معنويت شده است. او به قدرت خداگونه‌ی تشكيلات در نزد بهائيان، معترض است. به‌نظر او، ديدگاه افراد تشكيلاتي قديمي و ثابت در محافل، عملاً راه هرگونه پيشرفت را از بهائيت، گرفته است. افراد تشكيلاتي نه‌تنها امكان فعاليت را به ديگران نمي‌دهند، بلكه افراد فرهيخته و دانشمند را كه ديدگاه و برداشتي متفاوت با برداشت رهبري بهائيت دارند، شناسایي و تخطئه کرده و اخراج مي‌کنند.

چکیده:

آئین بهائی تساوی زن و مرد را یکی از اصول اساسی خود می داند، با این حال زنان را از خدمت در هیئت حاکمه بین المللی خود، بیت العدل اعظم، بر اساس آنچه که تصور می شود تفسیرهای خطاناپذیر از کتاب مقدس بهائی است، محروم می کند. این مقاله به تشریح چگونگی توسعه محرومیت، و تشریح چالش‌های فرهیختگان بهائی لیبرال، و همچنین پاسخ به این چالش‌ها از جانب طرفداران سنتی نظام سازمانی و سلسله مراتبی می‌پردازد. این نشان می‌دهد که در مواجهه با تناقض بین یک اصل اساسی که توسط آموزه‌های دینی حمایت می‌شود و وفاداری به مرجعیت تشکیلات بهائی و اکثریت پیروان، اصل دوم را انتخاب کرده‌اند.

مقدمه

آئین بهائی به دلیل گنجاندن چندین اصل اجتماعی لیبرال به عنوان بخشی از دیدگاه مذهبی اساسی خود از جمله برابری جنسیتی مشهور است. برابری زن و مرد نه تنها در کتاب مقدس بهائی به صراحت مورد حمایت قرار می گیرد، بلکه اغلب در بیانیه های عمومی مؤسسات بهائی به آن اشاره می شود، موضوعی است که پژوهشگران بهائی مکرراً مورد مطالعه قرار می دهند و به طور معمول موضوعی مورد توجه است. مشاوره در جوامع محلی بهائی آموزش و پیشرفت زنان هدف مشترک پروژه های خدمات اجتماعی در کشورهای در حال توسعه است.[1] زنان در انتخابات بهائیان رأی می دهند و در مناصب قدرتمند در تمام سطوح اداری خدمت می کنند.
در حالی که بهائیان تعهدی قوی به پیشرفت زنان دارند، تعالیم مذهبی موضعی به شدت آرام نسبت به فعالیت‌های سیاسی اتخاذ می‌کند که از مشارکت در جنبش‌های سکولار زنان جلوگیری می‌کند. نویسندگان بهایی در این زمینه خاطرنشان کرده‌اند که بحث‌های بهائی درباره مسائل جنسیتی در مقایسه با کاوش‌های فمینیستی عقب می‌ماند و می‌تواند «ساده‌انگیزانه یا کودکانه » به نظر برسد.[2] علاوه بر این، بهائیان تمایل دارند دیدگاه‌های محافظه‌کارانه‌ای در مورد اخلاق جنسی داشته باشند، زیرا قانون بهائی روابط جنسی را به ازدواج دو جنس مخالف (زن ومرد ) محدود می‌کند و عموماً سقط جنین را تایید نمی‌کند، اگرچه از برچسب سیاسی «طرفدار زندگی» ( به عنوان مخالف سرسخت سقط جنین و مرگ اختیاری )اجتناب می‌کند.
اهمیت برابری زنان نیز اغلب در چارچوب این باور هزاره‌گرایانه است که در عصر جدیدی که توسط مکاشفه بهائی آغاز شد، ویژگی‌های کلیشه‌ای «زنانه»، مانند شفقت و پرورش، ارزش بیشتری قائل خواهند شد. تصور می‌شود که پیشرفت زنان مستقیماً با امید بهائیان برای صلح جهانی مرتبط است.[3] آشکارترین تناقض بین اصل گسترده تر برابری جنسیتی و عمل بهائی این است که زنان اجازه ندارند در بالاترین نهاد حاکمیتی خود، بیت العدل اعظم (UHJ) که هر پنج سال یک بار انتخاب می شود و دارای کرسی در حیفای اسرائیل است، خدمت کنند. زنان از جمله رای دهندگانی هستند که متشکل از مجامع روحانی ملی جهان (NSAs)، نهادهای منتخبی که امور جوامع بهائی را در کشورهای مختلف اداره می‌کنند، اما بر اساس تفسیرهای معتبر کتاب مقدس بهائی ، خود واجد شرایط انتخابات تلقی نمی‌شوند.
این محرومیت معمولاً در ارائه‌های عمومی کم‌اهمیت جلوه می‌کند، به طوری که آنقدر غیرمعمول نیست که نوکیشان (تازه بهائیان) بلافاصله پس از پیوستن به جامعه بهائیت آن را کشف کنند. برای بهائیان نسبتاً معمول است، انکار کنند که این محرومیت حتی با موضع بهائیت در مورد برابری جنسیتی مرتبط است. با این حال، همانطور که با گسترش اینترنت در دهه 1990 بسیار مشهود شد، همه طرفداران در مورد این تضاد بین اصل و عمل در بهائیت کاملاً متعصب نیستند.
این موضوع که آیا محرومیت زنان از خدمت در بیت العدل قابل تغییر است یا نه، یا یکی از ویژگی های تغییر ناپذیر حکومت بهائی است، موضوع همیشگی بحث در دهه 1990 بود. مسئله درگیری بر سر تفسیر کتاب مقدس در فضای مجازی بهائیان، لیبرال ها را از محافظه کاران جدا می کرد. در واقع، این موضوع از آنجایی که طی سال‌ها مورد بحث قرار گرفته است، به نگاه مفیدی توسط طیف گسترده‌ای از پوسترهای اینترنتی تبدیل شده که از طریق آن می‌توان این تضاد را بررسی کرد. این نشان دهنده نگرانی ها در مورد اقتدار درون آئینی و چالش هایی است که از بررسی آکادمیک تاریخ آن برای باورهای رایج بهائی ارائه شده است.
هنگامی که با تضاد ذاتی اعتقاد به برابری جنسیتی به عنوان یک اصل اعتقادی و در عین حال کنار گذاشتن زنان از بالاترین هیئت حاکمه آن مواجه می‌شوند، اکثریت طرفداران وفاداری به قدرت را بر پایبندی به اصل گسترده‌تر ترجیح داده‌اند.

تلاش‌های لیبرال برای آشتی دادن این دو از طریق بررسی چگونگی تکامل محرومیت رد شده است و به عنوان تلاش‌هایی برای تضعیف خود بهائیت تلقی می‌شود. واضح ترین حامیان برابری کامل زنان در تلاش برای به حاشیه راندن یا انگ زدن بحث در مورد امکان اصلاحات، توسط تشکیلات بهائی تحریم یا تهدید به تحریم شده اند. در حالی که بیانیه‌های رسمی تشکیلات به طور فعال ایده‌آل برابری را در جهان به طور کلی ترویج می‌کند، خود زنان بهایی نه تنها از بالای سلسله مراتب کنار گذاشته شده‌اند، بلکه انتظار می‌رود که از این محرومیت با اکراه ، راضی باقی بمانند.

زمینه تاریخی برای حذف زنان

آئین بهائی در قرن نوزدهم توسط میرزا حسینعلی بهاءالله (1817-1892) پایه گذاری شد. او بخشی از جنبش هزاره بابی بود که توسط سید علی محمد (1819-1850) تأسیس شد، که در غرب با نام باب به معنی «دروازه» شناخته می شد. این تاجر جوان اهل شهر شیراز در جنوب ایران، خود را قائم، شخصیت مسیحایی مورد انتظار شیعه معرفی کرد. در سال 1850، باب اعدام شد و از طرفی بهاءالله زندانی شد، سپس به تبعید فرستاده شد و در آنجا مدعی شد که «مظهر خدا» است که وعده ظهور پس از باب را داد و فرقه رادیکالی را به دینی مبدل کرد که بر اساس اصول مدارا و صلح نژادی و مذهبی استوار است.
بهاءالله در وصیت نامه اش ، پسر ارشد خود، عبدالبهاء (1892-1921) را به عنوان رهبر دین و مفسر مجاز نوشته های او منصوب کرد. عبدالبهاء به نوبه خود، نوه ارشد خود شوقی افندی ربانی (1921-1957) را به عنوان ولی امر منصوب کرد، (1) یک منصب موروثی که به آن قدرت اجرایی و اختیار تفسیر کتاب مقدس اعطا شد. از آنجایی که او بدون فرزند و بدون تعیین جانشین درگذشت، هیچ تفسیر مجاز دیگری امکان پذیر نیست، و عمدتاً دیدگاه اوست که آئین بهائی را به وضعیتی که امروز می شناسیم شکل داده است. در حالی که در نوشته های بهاءالله اداره بهائیت توسط نهادهای مشورتی که او آن را «خانه عدالت» می نامید، پیش بینی می کند، اما در یک دوره زمانی طولانی، به ویژه در دوران شوقی افندی و بیت العدل اعظم صورت گرفت. بیت العدل تا سال 1963 تشکیل نشد. در حالی که فقط نوشته های بهاءالله وحی الهی تلقی می شود، تفاسیر جانشینان او عبدالبهاء و شوقی افندی، در حالی که از لحاظ نظری «مقام» متفاوتی دارند، اما تا آنجا که به اعتقادات و اعمال بهائی مربوط می شود، تقریباً وزن یکسانی با سخنان بهاالله داده می شود. جایگاهی که هر یک از این جانشینان به عنوان مفسران معصوم داشتند، بخشی از آموزه‌ای است که بهائیان آن را «عهد» می‌نامند. يعنى اعتقاد به اينكه رجوع و پذيرش ولايت رؤساى متوالى آئین آنان، عنصرى اساسى در حفظ وحدت بهائیت است، و مخالفت با آن مرجع، یا روی آوردن به جایگزین، بدترین جنایت معنوی است که یک بهائی می تواند مرتکب شود، تخلفی که می تواند با تکفیر و دوری جستن (طرد روحانی) مجازات شود. .[4] اتخاذ تصمیمات، به طوری که انتقاد آشکار یا مخالفت با هر سیاستی غیرمجاز تلقی می شود و می تواند واکنش های بسیار خصمانه ای را برانگیزد. تفاسیر کتاب مقدس بهائی که خدمت زنان در بیت العدل اعظم را ممنوع می داند، بر اساس استفاده بهاءالله از کلمه عربی رجال به معنای «مردان» برای توصیف عضویت آن است. با این حال، این واژه آنطور که در ابتدا به نظر می رسد کاملاً واضح نیست، زیرا در کاربرد فارسی، این واژه می تواند برای اشاره به افراد برجسته یا افراد برجسته بدون توجه به جنسیت نیز به کار رود. ]5[
عنصر دیگر بحث این است که بهاء الله به اعضای جمع به «خانه‌های عدالت»، یعنی نهادهای حاکمیتی محلی، به عنوان رجال نیز اشاره می‌کند و رویه فعلی بهائی به زنان اجازه می‌دهد تا در آنها خدمت کنند. در واقع، بهاءالله به طور خاص بیان می‌دارد که در این عصر «کنیزان خدا مرد حساب می‌شوند» و رجال اصطلاحی است که در آنجا به کار می‌رود. او از پیروان زن خود می خواهد که «به شیوه ای مردانه قیام کنند» تا به دین او خدمت کنند، و اساساً مردانگی را با ویژگی های شخصیتی مانند شجاعت، استواری و دانش یکی می دانند. [6] عضویت در بیت العدل را به مردان محدود کنید، فقط حداکثر با این فرض که اعضا مرد باشند.
در قرن نوزدهم خاورميانه، در بهائیت زنان تحصيل‌كرده‌اي وجود نداشت كه براي خدمت در چنين بدنه‌اي آماده شوند، و جلسات با جنسيت‌هاي مختلط غيراخلاقي تلقي مي‌شد. در واقع، زنان در ایران تا سال 1954، یعنی چهل سال دیرتر از همتایان (بهائی) غربی خود، اجازه حضور در مجامع معنوی محلی و ملی را نداشتند. هنگامی که آئین بهائی در ایالات متحده در دهه 1890 تأسیس شد، زنان در ادارات مختلف خدمت می کردند، اما به دستور معلمان فارسی که از سوی عبدالبهاء فرستاده شده بودند، شوراهای منتخب جوامع بزرگتر بهائی منحصراً تشکیل شدند. زنان شوراها و کمیته های جداگانه خود را تشکیل دادند. بسیاری از زنان بهایی از این وضعیت ناراضی بودند و تنشهای زیادی میان این زنان وابسته به تشکیلات بهایی وجود داشت.]7[ در سال 1902، کورین ترو، یکی از برجسته ترین این زنان آمریکائی ، به عبدالبهاء نامه نوشت و از او خواست تا به زنان اجازه دهد در هیئت مدیره محفل بهائی شیکاگو خدمت کنند. پاسخی که او دریافت کرد، کلید تمرین امروز است:
«ای کنیز بدان که در نزد حضرت بهاء، زنان مانند مردان شمرده می‌شوند و خداوند همه بشریت را به صورت خود و مانند خود آفریده است. یعنی زن و مرد آشکار کننده اسماء و صفات او هستند و از نظر روحی فرقی بین آنها نیست. هر کس به خدا نزدیکتر شود، او از همه ارجمندتر است، چه مرد و چه زن. چه بسیار کنیزانی پرشور و فداکار که در سایه پناه بها از مردان برتری یافته و از معروفان زمین پیشی گرفته اند. بیت العدل اما طبق نص صریح شریعت خدا منحصر به مردان است. این برای حکمت خداوند است که همیشه به وضوح مانند خورشید در ظهر آشکار خواهد شد. و اما شما ای کنیزان دیگر که شیفته عطرهای بهشتی هستید، مجالس مقدس را ترتیب دهید و مجالس روحانی را پیدا کنید، زیرا اینها مبنایی است برای انتشار طعم های شیرین خدا، تعالی کلام او، و برافراشتن چراغ فیض او. تبلیغ دین او و ترویج تعالیم او، و چه فضلی بالاتر از این وجود دارد؟» ]8[
بخشی از سردرگمی در اینجا این است که قبلا اصطلاحات بهائی برای دستگاه های اداری آنها کما کان جاری بود. در حالی که «خانه عدالت» (در عربی، بیت العدل) اصطلاحی است که بهاءالله استفاده کرد، رویه فعلی بهائیان این است که هر دو شوراهای ملی و محلی را «محفل روحانی» نامگذاری می کنند و «بیت العدل» برای مرکز منتخب بین المللی در حیفا محفوظ است. با این حال، در جامعه اولیه آمریکا، هیئت‌های منتخب نام‌های مختلفی مانند «هیئت مشاوره» و «محفل» داشتند و به دستور عبدالبهاء از عبارت کتاب مقدس «خانه عدالت» اجتناب شد. به نظر می رسد بیم آن می رود که ارگان های بهائی مدعی اقتدار تشکیلاتی هستند. تا سال 1911، «محفل روحانی» تقریباً می‌توانست به معنای هر اجتماع بهائی باشد، و اطلاق کل جامعه محلی به عنوان «محفل» رایج بود. ]9[ اما برای بهائیان امروزی، اکثر آنها از این اجتماع بی اطلاع هستند. در زمینه تاریخی، نامه عبدالبهاء خدمت زنان در بیت العدل اعظم را ممنوع کرده است و عموماً به عنوان توجیهی برای محرومیت نقل شده است. کورین ترو همچنان این موضوع را تحت فشار قرار داد و در سال 1909 نامه دیگری از عبدالبهاء دریافت کرد که در آن به او می‌گفت که زنان می‌توانند با استفاده از اصطلاح عربی «بیت‌العدل عمومی» در همه سمت‌ها به جز بیت العدل خدمت کنند.
تشکیلات بهائی استدلال می کند این یک اصطلاح فنی است که به طور خاص به بیت العدل اعظم اشاره می کند و در وصیت نامه عبدالبهاء که مسئولیت ها و شرایط انتخاب آن را شرح می دهد، به این صورت استفاده می شود.]10[ برخی از متفکران بهائی خاطرنشان کرده‌اند که «عمومی» می‌تواند به معنای «عام» نیز باشد، و موضوع فوری در مورد کورین ترو و جامعه بهائی آمریکا، عضویت در شوراهای منتخب محلی بود، نه یک نهاد نظری بین‌المللی که این کار را انجام بدهد و در آن زمان وجود نداشت و اعضای آن برای پنجاه سال دیگر انتخاب نخواهند شد. در واقع، این نامه دوم کمیته‌های موجود را نام می‌برد و عبدالبهاء به درستی یادآوری می‌کند که زنان تشویق می‌شوند در آن‌ها (کمیته های نام برده شده) خدمت کنند، حتی اگر از «بیت ‌العدل» کنار گذاشته شوند. با این حال، خود ترو این نامه را تنها به نهاد بین‌المللی تعبیر کرد و دوباره شروع به لابی‌گری برای انتخاب زنان کرد، اما مجلس محفل بهائی شیکاگو تمایلی به پذیرش تفسیر او یا کارن باکت نداشت. وقتی قوانین (بهائی) و قدرت (تشکیلات) با هم برخورد می‌کنند، سیاست را تغییر می‌دهند.]11[ سرانجام در سفر عبدالبهاء به آمریکا در سال 1912، زمانی که او خواستار انتخاب یک شورای مختلط جنسیتی در شیکاگو شد، این تقاضا حل شد.

 

مورخان بهائی همچنان به بحث می پردازند که آیا این زمانی بود که او حکم قبلی خود را لغو کرد یا نه، یا اینکه آیا او صرفاً آنچه را که در نامه 1909 گفته بود تأیید می کرد؟ که به اعتقاد آنها فقط زنان را از بیت العدل حذف می کرد.
موضع رسمی تشکیلات بهائی این است که این نامه دوم صرفاً نامه 1902 را روشن می کند، و هیچ کدام از آنها به محفل روحانی در شیکاگو (که آن زمان نامیده می شد) اعمال نمی شد، بلکه برای نهاد بین المللی که در آینده ایجاد خواهد شد. ]12[ چند پوستر اینترنتی نشان داده اند که عبدالبهاء، به جای تغییر تفسیر خود از متن، ممکن است تصمیم گرفته باشد که این کمیته های منتخب واجد شرایط «خانه های عدالت» نیستند، و در واقع چندین مورد نامه هایی نوشته است. نامه هایی که صریحاً بین محافل روحانی و تشکیلات فراخوانده شده در کتاب مقدس بهائی تمایز قائل می شوند و می گویند که زمان انتخاب دومی نیست.]13[ با این حال، عبدالبهاء در اوایل سال 1901، مدتها قبل از تصمیم خود مبنی بر انتخاب شدن زنان، این تمایز را ایجاد کرد. بنابراین بعید است که این عاملی در تغییر حکم او باشد. این موضوع همچنان مبهم است، زیرا او در ابتدا از هیئت مدیره شیکاگو به عنوان بیت العدل یاد کرد، و شوقی افندی بعداً عبدالبهاء را این گونه تفسیر کرد که این دو نظام تشکیلاتی ( بیت العدل و محافل )به طور همانندبه تمام مقاصد و اهداف بهائیت عمل میکنند .]14[ به نظر می رسد حضرت عبدالبهاء به جای تلاش برای ایجاد یک رویه یکسان، رویکردی انعطاف پذیر در قبال این موضوع اتخاذ کرده است. به عنوان مثال، در سال 1911، او به جامعه بهائی کنوشا، ویسکانسین توصیه کرد که اصطکاک بین مردان و زنان را با انتخاب مجامع جداگانه برای هر یک حل کنند. در اواخر همان سال، او به جامعه بهائی نیویورک گفت که اعضای هیئت مدیره خود را به بیست و هفت نفر افزایش دهند و زنان به عضویت آن انتخاب شدند. برخی از جوامع کوچکتر هرگز هیئت مدیره تماماً مردانه نداشته اند، یا به طور کلی بدون کمیته منتخب این کار را انجام داده اند. ]15[ آخرین مرجع معروف عبدالبهاء به این موضوع نامه ای است که در سال 1913 در پاریس نوشته شده است، که با شور و شوق این موضوع را توصیف می کند. «امتیازات فوق‌العاده‌ای» که زنان در نهایت به آن‌ها دست می‌یابند، از جمله ورود آنان به عرصه سیاست، در عین حال با بیان اینکه بهاءالله عضویت بیت العدل را محدود به مردان کرده است. ]16[ علاوه بر این، اصل فارسی این نامه موجود نیست. بنابراین هیچ راهی برای تأیید صحت ترجمه وجود ندارد. حتی نام گیرنده نیز مشخص نیست.]17[ اما موضع شوقی افندی روشن تر است. چهار نامه جداگانه که از طرف او نوشته شده است به نامه 1902 اشاره دارد و موضع عبدالبهاء را به عنوان اجازه دادن به زنان در همه نهادهای منتخب و انتصابی به جز بیت العدل اعظم تفسیر می کند و همین اظهارات است که این عمل را در جامعه بهائی هنجاری کرده است. هیچ یک از این نامه‌های نوشته شده توسط منشی‌های او به نامه‌های 1909 یا 1913 اشاره نمی‌کند، بلکه فقط به قولی در نامه 1902 اشاره می‌کند که دلیل محرومیت زنان «مثل خورشید ظهر روشن می‌شود»]18[ تعبیر شده است . بسیاری از بهائیان که معتقدند هر دو مفسر متصل به هدایت الهی هستند، از این ایده که شوقی افندی ممکن است مقاصد پدربزرگش را اشتباه تفسیر کرده باشد، یا حتی ممکن است عبدالبهاء در فاصله نوشتن نامه‌هایش به کورین و سفر به ایالت متحده، نظر خود را تغییر داده باشد، نگران هستند.

نتیجه گیری

بهائیان به تعارض بین آموزه های دین خود در مورد تساوی جنسیت و حذف زنان از بیت العدل اعظم به شیوه های مختلف پاسخ می دهند، اما اکثریت حاضرند به خاطر حفظ این اصل گسترده تر به خطر بیفتند. باورهای مربوط به مرجعیت دینی تلاش‌های طرفداران لیبرال برای تفسیر بافت تاریخی به گونه‌ای که امکان رفع محرومیت را فراهم کند، رد شده است. اگرچه اقلیت قابل توجهی از بهائیان حداقل در مورد درجاتی از محرومیت زنان از بیت العدل اعظم ابراز ناراحتی می کنند، اکثریت قریب به اتفاق این سیاست را می پذیرند، حتی اگر برخی معتقد باشند که این سیاست قابل تغییر است. هیچ جنبش مردمی خواهان اصلاحات نیست، و در واقع، دشوار است که ببینیم چگونه می‌توان در جامعه‌ای که ارائه ساده استدلال‌های تاریخی و کتاب مقدس، هم از سوی تشکیلات و هم از سوی بسیاری از پیروان، به عنوان حمله به دین تلقی می‌شود، پیشرفت کرد.متاسفانه هر نوع جنبش اعتراضی سازمان‌یافته «پیمان‌شکنی» تلقی می‌شود و منجر به تکفیر (طرد روحانی) می‌شود، بنابراین، ناراضیان بهائی گروهی از افراد مرتبط با هم هستند که دیدگاه مشترکی دارند. هیچ «جنبش زنانه» در آیین بهائی وجود ندارد که با آن جنبشی که در بسیاری از گروه‌های مذهبی دیگر هست قابل مقایسه باشد. در واقع، با توجه به اهمیت برابری جنسیتی برای هویت بهائی، مردان بهائی به اندازه زنان بهائی نسبت به این محرومیت اعتراض دارند. به طور کلی، یک فرد با احساس از دست دادن فرصت باقی می ماند.
کتاب های مقدس بهائیت صراحتاً از برابری زن و مرد حمایت می کنند و ترویج این اصل جزء اساسی هویت بهائی به ویژه در میان بهائیان غربی است. با این حال، کنار گذاشتن زنان از بالاترین مقام انتخابی، فرهنگ انکار را ایجاد کرده و حتی باعث شده است که برخی از بهائیان برای توضیح آن به تفکرات جنسیتی و کلیشه ای درباره زنان بپردازند. در حالی که آئین بهائی نقش مثبتی به ویژه در میان پیروان آن در کشورهای در حال توسعه دارد و به زنان نسبتاً قدرت بیشتری نسبت به اکثر سلسله مراتب مذهبی می دهد، پتانسیل پیشرفت بهائیت در این جوامع به دلیل رویکرد محافظه کارانه نسبت به مرجعیت دینی مختل شده و تاکید بر فقط تفسیر متون دینی است.
________________________________________________________________________________________________
پاورقی:
(1). طبق وصیت بهاءالله در لوح عهدی، جانشین او فرزندش محمد علی افندی و سپس عباس افندی معرفی شده است. اما پس از مرگ وی، عباس عبدالبهاء به وصیت عمل نکرده خود را تنها جانشین پدر معرفی می کند و نوه دختری اش، شوقی افندی را ولی امر بعدی می خواند.

مراجع:
[1]. See, for example, “The Advancement of Women,” available at , accessed 8 October 2005.
[2]. Trevor R. J. Finch, “Unclipping the Wings: A Survey of Secondary Literature in English on Baha’i Perspectives on Women,” Baha’i Studies Review 4, no. 1 (1994), available at , accessed 8 October 2005. See also Susan S. Maneck, “Women and the Baha’i Faith,” Religion and Women, ed. Arvind Sharma (Albany: State University of New York Press, 1994), 211–27, also available at , accessed 8 October 2005.
[3]. Universal House of Justice, “The Promise of World Peace,” October 1985, available at <http://bahai-library.com/published.uhj/world.peace.html>, accessed 8 October 2005.
[4]. Schismatics are the primary targets of excommunication, or in Baha’i termi-nology, declared “covenant breakers.” Baha’is have been declared covenant breakers for other reasons, however, such as refusing to shun relatives who have been excommunicated. See Moojan Momen, “The Covenant,” available at
<http://bahai-library.com/encyclopedia/covenant.html>, accessed 8 October 2005.
[5]. The argument that the Persian usage of rijal includes women has been recently used by Iranian women who claim they have the right to run for the presidency under that country’s current constitution. See “New Times on Iran’s Constitution,” Indiana Student News, 29 September 2000, available at <http://idsnews.com/story.php?id=776>, accessed 8 October 2005.
[6]. A more thorough examination of Baha’u’llah’s thinking on gender issues can be found in Juan R. I. Cole, Modernity and the Millennium: The Genesis of the Baha’i Faith in the Nineteenth-Century Middle East (New York: Columbia University Press, 1998), 163–87.
[7]. Robert H. Stockman, The Baha’i Faith in America: Early Expansion 1900–1912 (Oxford: George Ronald, 1995), 46–63. See also Anthony A. Lee, Peggy Caton, Richard Hollinger, Marjan Nirou, Nader Saiedi, Shahin Carrigan, Jackson Armstrong-Ingram, and Juan R. I. Cole, “The Service of Women on the Institutions of the Baha’i Faith,” unpublished typescript, 1988, available at <http://www.h-net.org/~bahai/docs/vol3/wmnuhj.htm>, accessed 8 October 2005.
[8]. Abdu’l-Baha, Selections from the Writings of ‘Abdu’l-Baha (Haifa: Baha’i World Center, 1978), 79–80.
[9]. Stockman, The Baha’i Faith in America, 394–96.
[10]. A rejection of the argument that the Chicago House is referred to in the 1909 letter is referred to in a Research Department memorandum to the Universal House of Justice, “Translation of ‘Umumi’ in the Tablets of ‘Abdu’l-Baha,” 30 March 1997, available at , accessed 8 October 2005.
[11]. Robert Stockman, “Notes on the Thornton Chase papers 1910–1912,” n.d., available at <http://bahai-library.com/resources/chase.papers/ch.1910-12.html>, accessed 8 October 2005.
[12]. Universal House of Justice, “Translation of ‘Umumi’ in the Tablets of ‘Abdu’l-Baha’.” For a more general rejection of the argument that Baha’i texts allow for women’s exclusion to be overturned, see “Letter to the Spiritual Assembly of the Baha’is of New Zealand,” 31 May 1988, available at <http://bahai-library.com/uhj/women.uhj.html>, accessed 8 October 2005.
[13]. For example, see ‘Abdu’l-Baha, “Letter to the Spiritual Assembly of Kenosha, Wisconsin,” 4 March 1911, and “Letter to Albert Windlust,” 23 October 1913. Both of these unpublished letters are available from the Baha’i National Archives, Wilmette, Illinois.
[14]. Shoghi Effendi, World Order of Baha’u’llah (Wilmette, Ill.: Baha’I Publishing Trust, 1938), 6.
[15]. Stockman, Baha’i Faith in America, 338–39.
[16]. ‘Abdu’l-Baha, Paris Talks (Wilmette: Baha’i Publishing Trust, 1972), 181–84, available at <http://www.ibiblio.org/Bahai/Texts/EN/PT/PT-59.html>, accessed 8 October 2005.
[17]. Sen McGlinn “PT—Example of unauthentic text,” posted to talisman9@ yahoogroups.com, 16 September 2003. McGlinn argues that the translation of this letter is misleading.
[18]. Lee, et. al., “The Service of Women on the Institutions of the Baha’i Faith,” n.p.

برای مطالعه بیشتر و دانلود فایل اصلی مقاله به لینک زیر مراجعه نمایید:
https://en.bahairesearch.org/when-principle-and-authority-collide-bahai-responses-to-the-exclusion-of-women-from-the-universal-house-of-justice/

The post وقتی قانون (نصوص بهائی) و عالیترین سازمان تشکیلاتی بهائی (بیت العدل) با هم برخورد می کنند. واکنش بهائیان به حذف زنان از بیت العدل اعظم appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
https://bahairesearch.org/%d9%88%d9%82%d8%aa%db%8c-%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%88%d9%86-%d9%86%d8%b5%d9%88%d8%b5-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c-%d9%88-%d8%b9%d8%a7%d9%84%db%8c%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7/feed/ 0
وحدت عالم انسانی، از اصول دوازده‌گانه بهائیت https://bahairesearch.org/%d8%a8%d8%b1%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d8%a7%d8%b5%d9%84-%d9%88%d8%ad%d8%af%d8%aa-%d8%b9%d8%a7%d9%84%d9%85-%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%a7%d8%b5%d9%88%d9%84-%d8%af%d9%88%d8%a7/ https://bahairesearch.org/%d8%a8%d8%b1%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d8%a7%d8%b5%d9%84-%d9%88%d8%ad%d8%af%d8%aa-%d8%b9%d8%a7%d9%84%d9%85-%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%a7%d8%b5%d9%88%d9%84-%d8%af%d9%88%d8%a7/#respond Sat, 19 Nov 2022 22:05:40 +0000 https://bahairesearch.org/?p=6061

چکیده عبدالبهاء «وحدت عالم انسانی» را اصلی متعالی در آیین بهائیت معرفی کرده ‌است. او بهائیت را آیینی معرفی می‌کند که به دنبال تحقق وحدت در تمام آرمان ها است، اما اینکه بهائیت به‌طور عام و عبدالبهاء به‌طور خاص تا چه میزان در این مطلب صادق‌اند، امری است با تردیدهای فراوان. در این مقاله که […]

The post وحدت عالم انسانی، از اصول دوازده‌گانه بهائیت appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>

چکیده

عبدالبهاء «وحدت عالم انسانی» را اصلی متعالی در آیین بهائیت معرفی کرده ‌است. او بهائیت را آیینی معرفی می‌کند که به دنبال تحقق وحدت در تمام آرمان ها است، اما اینکه بهائیت به‌طور عام و عبدالبهاء به‌طور خاص تا چه میزان در این مطلب صادق‌اند، امری است با تردیدهای فراوان. در این مقاله که به روش توصیفی تحلیلی به سامان رسیده است، اصل وحدت عالم انسانی به قضاوت گذاشته می‌شود. یافته‌های این پژوهش نشان می‌دهد که دعوت ادیان الهی بر وحدت، همواره حول کلمه توحید بوده و بهائیت از این اصل اساسی دور افتاده است. همچنین تناقض‌هایی میان سایر تعالیم بهائی با این موضوع قابل‌شمارش است. افزون بر این می‌توان نمونه‌های رفتاری متعددی از رهبران بهائی را بر شمرد که با این اصل در تعارض است. این نمونه‌ها نشان‌دهندۀ آن است که یا این اصل اساساً قابل اجرا نیست ـ همچنان که رهبران بهائی خود نتوانسته‌اند به مفاد آن عمل کنند ـ یا آنکه برای رسیدن به اهداف خاص و برای دیگران تدوین شده و رهبران بهائی خود اعتقادی به آن نداشته‌اند. در این میان وابستگی فکری بهائیت به مکاتب بشری شرق و غرب، بداعت و اصالت این اصل را در این آیین مخدوش می‌کند. از طرف دیگر بهائیت در رفتار و عقیده، نه‌تنها راهکاری برای تحقق «وحدت عالم انسانی» ندارد، بلکه در راستای نیل به آن نیز حرکت نمی‌کند.

کلید واژه: وحدت، بهائیت، عبدالبهاء، اصول دوازده گانه، عالم انسانی، توحید

 

۱- مقدمه

توافق و یکرنگی و عدم اختلاف، از اموری است که همواره مطلوب نوع بشر بوده‌ است. انسان ذاتاً موجودی صلح‌طلب است و انسان‌های سالم همواره از جنگ و خونریزی بیزار بوده اند. از گذشته‌های دور وحدت عالم، یکی از دغدغه‌های حکما بوده [۱] و رسیدن به مرحله‌ای که انسان‌ها بر سر امور جزئی باهم به مخاصمه نپردازند، از آرزوهای بشری است.

بشر کنونی با همه شرارت‌هایی که دارد، خود را موجودی صلح‌طلب معرفی می‌کند[۲] و سالانه جایزه صلح نوبل[۳] را به کسی که به گسترش صلح کمک کرده باشد، اهدا می‌کند. از طرفی دیگر ادیان بزرگ الهی هماره بشارت‌دهندۀ صلح و آرامش در آینده جهان بوده‌اند.[۴] به‌عنوان نمونه اِشعیای نبی(متوفی ۶۸۱ قبل از میلاد) از پیامبران عهد عتیق چنین گفته است: «او در میان اقوام داوری خواهد کرد و اقوام بسیاری را سرزنش خواهد کرد و ایشان شمشیرهای خود را برای خیش و نیزه‌های خود را برای اره خواهند شکست. قومی بر قوم دیگر شمشیر نخواهد کشید و دیگر جنگ نخواهد بود» (کتاب اشعیای نبی، بند دوم، جمله۴). جان مک آرتور در تفسیر این بند می‌نویسد: «زمانی که مسیح بر تخت سلطنتش در اورشلیم تکیه زند، صلح و امنیتی بی‌وقفه بر جهان حکمفرما خواهد شد. جنگ و ستیز در تاروپود انسان تنیده شده است، تا زمانی که سرور صلح و سلامتی به زمین بازگردد و به این همه جنگ و ستیز پایان بخشد» (تفسیر عهد عتیق، ص۹۶۴).

دین مبین اسلام نیز داعیه‌دار وحدت در آینده عالم و برقراری آرامش و صلح در فرجام تاریخ بشر است. نصوص دینی فریقین مؤید این مطلب است. وحدتی که با ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در سرتاسر جهان و حول کلمه توحید و بر مبنای عدالت ایجاد خواهد شد.

۲- وحدت در تعالیم بهائی
بهائیت، وحدت را:

اعظم موهبت و مهم‌ترین امتیاز امر بهائی (هاچر،۱۹۸۶م: ص۲۴۶)، محور همۀ تعالیم و مقصد نهایی نظام بهائی (دوستدار، ۱۳۷۹: ص۲۸)، خلاصۀ همۀ تعالیم روحانی دیانت بهائی و اینکه سایر تعالیم در حکم فروع و ملحقات و حواشی این تعلیم است، (شوقی‌افندی،۱۹۹۲: ج۲ ص۳۹۴) می‌داند.

بهائیت و رهبران آن مدعی‌اند که وحدت، یکی از نوآوری‌های این فرقه نوپا است. عباس‌افندی می‌نویسد: «این تعالیم پیش از ظهور بهاءالله كلمه‌ای از آن در ایران مسموع نشده بود. این را تحقیق فرمایید تا بر شما ظاهر و آشكار شود» (همو، مکاتیب، ج۳، ص۱۱۴). همچنین در جای دیگر دربارۀ ابداع تعالیم بهائی به‌وسیلۀ پدرش می‌گوید: «ازجمله‌ این تعالیم وحدت عالم انسانی است؛ این در كدام كتاب است؟ نشان بدهید! و صلح عمومی است؛ این در كدام كتاب است؟ و دین باید سبب محبت و الفت باشد، اگر نباشد عدم دین بهتر است؛ در كدام كتاب است؟ و دین باید مطابق با عقل سلیم و علم صحیح باشد؛ این در كدام كتاب است؟ و مساوات بین رجال و نساء در كدام كتاب است؟ و ترك تعصب مذهبی و دینی و تعصب وطنی و تعصب سیاسی و تعصب جنسی است؛ این در كدام كتاب است؟» (همو، خطابات بزرگ، ص۱۹۱).

اینکه بهائیت در این ادعا چه میزان صادق است، امری است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

۳- وحدت عالم انسانی، موضوعی با کارکرد‌های متضاد

وحدت در لغت به معنای یگانه ‌شدن است. وحدت ملی، اشتراک همۀ افراد یک ملت در آمال و مقاصد است آن‌چنان که به‌منزلۀ مجموعۀ واحدی به‌شمار آید (فرهنگ فارسی معین). هرچند در نگاه اول وحدت امری پسندیده و مطلوب به‌نظر می‌آید، اما این مسأله، نه حُسن ذاتی دارد و نه اقتضایی؛ یعنی وحدت ذاتاً حُسن ندارد یا اینکه مقتضی حُسن نیست؛ برخلاف عدالت که حُسن ذاتی و راست‌گویی که حُسن اقتضایی دارد؛ یعنی اگر مانعی بر راه حُسن آن نباشد، مقتضی حُسن است، اما وحدت به‌تنهایی حَسَن نیست. بلکه حُسن آن بسته به متعلَّق آن است. اگر متعلَق آن امر نیکویی باشد، وحدت پسندیده است، اما اگر وحدت بر امری ناپسند باشد، این وحدت زشت و ناپسند است. مثلاً اگر همه افراد یک مجموعه بر آزار دیگران وحدت داشته‌باشند، یا اینکه مجموعه‌ای بین‌المللی بر ظلم و ستم به کشورهای ضعیف وحدت داشته‌‌ باشند، امری نکوهیده است ولی اگر مبنای وحدت براساس فضایل و کمالات انسانی باشد، بسیار پسندیده و مطلوب است.

میزان پایبندی به وحدت نیز به امور دیگری بستگی دارد. ازجمله اینکه آیا مبنای وحدت، منافع مشترک باشد یا اعتقاد دینی. در مواردی که اتحاد بر سر منافع است با عدم تأمین منافع این اتحاد نیز زائل می‌شود، اما اگر اعتقاد، منشاء وحدت باشد دارای پایداری بیشتری است.

با توجه به این مطلب لازم است در هر وحدتی مبنای وحدت روشن شود تا قضاوت درباره آن ممکن گردد.

۳-۱- مبنا و کارکرد وحدت در بهائیت

ملاک و محور وحدت باید معلوم باشد و اینکه وحدت بر چه اصلی شکل می‌گیرد، سؤال بسیار مهمی است. اگر دو چیز در کنار هم جمع شوند، می‌باید متعلَّق این وحدت روشن باشد. پس آنچه به آن وحدت ارزش می‌دهد همان متعلَّق وحدت است.

وحدت عالم انسانی که بر مبنای دین الهی تشکیل شود، با وحدتی که بر سر منافع مادی و براساس لیبرالیسم و اومانیسم برپا شده ‌باشد، کاملاً متفاوت و دارای کارکردی مغایر است.

وحدتی که بهائیت توصیف می‌کند و جهان امروزی را در آستانه‌ آن می‌بیند و دائماً از آن حمایت می‌کند، با وحدت بر سر منافع و براساس نظام لیبرالیستی کنونی کاملاً تطابق دارد. نگاه بهائیت در اینجا فقط در تحقق وحدت است؛ اما اینکه این وحدت بر چه اساس و مبنایی باشد، نظری ندارد.

از نگاه رهبران بهائی، وحدت راهکاری برای بهتر شدن زندگی امروزی بشر است و سطح آن در محدوده حل اختلافات بشری است:

اساس اصلی و مقصد حقیقی وحدت عالم انسانی است تا به سبب این اتحاد و اتفاق جمیع منازعات و مخاصمات از بین بشر برخیزد و شاهد وحدت حقیقیه در انجمن عالم… (شوقی‌افندی، ۱۹۸۴م: ج۳ ص۲۴۶).

اشراق خاوری به نقل از عبدالبهاء می‌نویسد: «وحدت عالم انسانی در مقابل جنگ‌هاست؛ یعنی برای اینکه جنگ نباشد» (اشراق خاوری، ۱۹۸۶م: ص۵۳).

درواقع می‌توان گفت که بهائیت از حیث مبنایی، نظریۀ قابل‌توجهی برای وحدت ارائه نکرده و از حیث کارکردی، آن را زمینه‌ساز صلح و پایان جنگ در دنیا معرفی می‌کند.

۳-۲- وحدت و انبیای الهی در دیدگاه بهائیت

بهائیت معتقد است رسالت انبیا، رساندن جوامع مختلف بشری به وحدت بوده است و این وحدت به‌وسیلۀ انبیای الهی فقط در سطوح خانواده، قبیله، حکومت شهری و ملی، محقق گشته اما وحدت در عرصه جهانی آرمانی است که دیانت حقیقی به دنبال آن است:

«دینی وحدت خانوادگی ایجاد کرده، دینی وحدت قبیله ایجاد کرده، دینی وحدت شهر ایجاد کرد، دینی وحدت ملت ایجاد کرده، اینک دینی هم می‌خواهد وحدت انسانیت ایجاد کند» (داوودی، ۱۹۹۶: ص۲۵۱).

یعنی از دیدگاه بهائیت، وحدت از اموری است که از ابتدای خلقت هرچه انسان کامل‌تر شد، بهره بیشتری از آن برد. در ابتدا که زندگی انسان‌ها بسیط بود و افراد به نیازهای شخصی توجه داشتند، با هدایت انبیای الهی وحدت خانوادگی شکل گرفت و سپس در روند تکامل، وحدت قبیله‌ای شکل گرفت. در ادامه با رشد فرهنگی اجتماعی انسان و به هدایت انبیای الهی، شهرنشینی رواج پیدا کرد و شهر‌ها محور وحدت قرار گرفت. با بالا رفتن مدنیت، کشور‌ها ملاک وحدت قرار گرفتند؛ اما این مرحله نهایی کمال بشر نیست؛ چراکه حکومت‌های مستقل باعث ایجاد اختلافات و درگیری‌ها و هرج‌ومرج می‌شوند. آخرین مرحله کمال بشری این است که همگی در سطح عالم متحد شوند. نقش انبیا در این کمال این بوده و درواقع دین حقیقی الهی همیشه عهده‌دار این کمال بوده و اینک این بهائیت است که عهده‌دار این آرمان بشری است.

۳-۳- نقد دیدگاه بهائیت دربارۀ نقش پیامبران الاهی در ایجاد وحدت

تاریخ انبیا نشان مى‌دهد كه همه آن‌ها دعوت خود را از توحید و نفى شرك و بت‌پـرستى آغاز كردند. درواقع هیچ اصلاحى در جوامع انسانى بدون این دعوت میسر نیست، چراكه وحدت جامعه و همكارى و تعاون و ایثار و فداكارى همه امورى هستند كه از ریشه توحید معبود سیراب مى‌شوند.

زمانی که انسان در عالمی انتزاعی و دور از واقعیات فلسفه‌چینی کند و تراوشات ذهنی خود را بیان کند، می‌تواند بسیار زیبا سخن بگوید، اما این سخن زمانی ارزشمند است که همراه با استناد علمی و ارائه راهکارهای عملی باشد.

هرچند که ادیان آسمانی و پیامبران الهی به وحدت در توحید و عبادت فرا خوانده‌اند، اما این کاملاً با وحدت بشریِ مقصود بهائیان متفاوت است. ایجاد وحدت، مقصود اصلی پیامبران نیست؛ بلکه غرض، توحید و عبودیت است اما چیزی که بهائیت دنبال آن است، وحدت در قالب بشری آن است و این به‌طور کلی با مسیر انبیا در ایجاد وحدت متفاوت است و نمی‌توان وحدت موردنظر بهائیت را مکمل وحدت موردنظر انبیا دانست، چرا که مبانی متفاوتی دارند.

از سوی دیگر، اینکه انبیای الهی به هدف برقراری وحدت در جامعه‌ مقصود خود قیام کرده‌اند، مدعایی است بی‌دلیل. همچنین اینکه سیر تکاملی انبیای گذشته از وحدت در خانواده آغاز و به وحدت ملت رسیده و دوره بهائیت دوره وحدت عالم باشد، امری باطل است. هرچند که این بیان ظاهری زیبا دارد، لیکن مستند قابل‌قبولی ندارد؛ علاوه بر اینکه اساساً بسیاری از ادیان، ازجمله اسلام، دارای رسالت جهانی بوده‌اند؛ یعنی از مرحله وحدت ملت‌ها گذر کرده‌اند و به مرحله وحدت امت رسیده‌اند.

دیگر اینکه در بعضی از زمان‌ها، چندین پیامبر در منطقه‌ای نزدیک به هم می‌زیسته‌اند؛ اما وظیفه یکی محدود به قوم خود و دیگری دارای رسالتی وسیع‌تر بوده است. پیامبرانی مانند حضرت شعیب علیه السلام که در زمان حضرت موسی علیه السلام بوده‌اند، دارای محدوده‌ تبلیغی متفاوتی بوده‌اند و این خود بدان معنا است که آمیزه‌ای از آن مراتب ذکرشده در برخی دوران‌ها بوده است.

نکته دیگر اینکه اگر این استدلال درست باشد، از لحاظ سیر تاریخی، می‌بایست انبیایی که اول آمده‌اند محدود به خانواده و آخرین آنان در سطح ملت‌ خود باشند. با این بیان مثلاً می‌بایست حضرت نوح علیه السلام فقط خانواده‌ خود را دعوت کند، حضرت ابراهیم علیه السلام عشیره‌ خود و حضرت موسی علیه السلام و حضرت عیسی علیه السلام شهر خود و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، ملت خود را دعوت کرده باشند؛ اما واقعیّت امر این‌گونه نیست. این پیامبران اولوالعزمِ صاحب رسالت، لزوماً محدود به خانواده خود و قوم یا حتی ملت خود نبوده‌اند. این امر نشان‌دهنده‌ بطلان نظریه بهائیان در تکامل ایجاد وحدت در سیر ارسال پیامبران از سوی خداوند متعال است. البته روشن است که بسیاری از پیامبران الهی نیز مأمور به ابلاغ به دیگران نبودند.

نکته دیگر در باب وحدت در جامعه این است که این وحدت اعتباری است. یعنی هرچند ترکیب در یک جامعه، ترکیبی واقعی است، اما وحدت حقیقی آحاد جامعه ممکن نیست. پس به‌هیچ‌وجه کثرت جامعه تبدیل به وحدت نخواهد شد (شهید مطهری، جامعه و تاریخ، ص۴۴).

بنابراین، این ادعای بهائیت:

اولاً، برای یک دین الهی ادعایی نازل است.

ثانیاً، محال است کثرت جامعه به وحدت حقیقی برسد و با وجود تضادها، فقط وحدت اعتباری امری ممکن است که این موردادعای بهائیت نیست؛ بلکه ادعای آن‌ها بر رفع همه تضادها استوار گشته و البته مبنای واقعی و دقیقی نیز ندارد.

۴- انواع و مراتب وحدت در بهائیت

استقرار وحدت عالم انسانی و صلح عمومی در بهائیت مستلزم ایجاد مجموعه‌ای از وحدت‌ها در حوزه‌های مختلف است:

هفت اصل اصیل که چون شمع روشنی‌بخش انجمن انسان است، در بیانات مبارکه حضرت عبدالبهاء اعلام گردیده و آن عبارت است از شمع اول وحدت سیاسی، شمع دوم وحدت آراء در امور عظیمه، شمع سوم وحدت آزادی، شمع چهارم وحدت دینی، شمع پنجم وحدت وطن، شمع ششم وحدت جنس، شمع هفتم وحدت لسان ( شوقی‌افندی،۱۹۹۲: ص۱۹). وحدت نژاد، وحدت تجارت، وحدت لسان و خط (سمندری، ۲۰۰۲م: ج۱ ص۴۸۵).

اساس ادیان الهی چند چیز است: اول اساس وحدت ایجاد است، دوم وحدت اجناس است، سوم وحدت اوطان است، چهارم وحدت سیاست یعنی امتیازات شخصی و امتیاز جنسی و امتیاز سیاسی نماند (اشراق خاوری، ۱۹۸۶م، ص۲۸۸).

وحدت آداب و مدنیت الهی است (شوقی‌افندی،۱۹۸۴م، ج۲ ص۱۳۷).

شمس حقیقت… وحدت افکار، وحدت آراء، وحدت عقائد و وحدت حقیقت مبذول داشت (عباس‌افندی،۲۰۰۰م، ج۴ ص۹۷).

…باید از وحدت عالم انسانى شروع کرد و بیان نمود: وحدت تجارت، وحدت لسان و خطّ، وحدت در اعمال شرعیّه، اتّباع یک امر و یک قانون. لکن وحدت سیاسى مقدّم بر این‌ها است، چه که علّت جمیع خرابی‌ها و جنگ‌ها و انقلابات موجود ناشى از سیاسیّون روى زمین است. آن‌ها این طوفان را برپا نمودند و این آتش را مشتعل کردند. بالاخص دول مغلوبه. پس اوّل باید وحدت سیاسى تشکیل شود، بعد وحدت عالم انسانى که همه این‌ها را دربر دارد. (سمندری، ۲۰۰۲م، ص۵۰۱).

ملاحظه می‌شود که عنوان «وحدت» در بهائیت، تنها به همزیستی نوع بشر در کنار یکدیگر و پرهیز از جنگ و روی آوردن به صلح منحصر نمی‌شود، بلکه نوعی وحدت فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مدنظر رهبران این آیین است. براین‌اساس، غایت مطلوب و هدف پیروان آیین بهائی آن است که از خط و زبان گرفته تا باور و عقاید و حتی سبک زندگی و تجارت و اداره‌ امور همه جوامع را تحت تأثیر قرار داده و به شکل واحد درآورند. امری که مستلزم دست کشیدن انسان‌ها از فرهنگ‌های پیشین خود و پیوستن به این آیین خواهد بود.

۴-۱- وحدت عالم انسانی و ادیان

جایگاهی که بهائیت برای دین در تحقق وحدت عالم انسانی تعریف می‌کند جایگاهی حداقلی است. در تحقق این وحدت هیچ قلمرویی برای دین تعریف نشده است:

در این ظهور اعظم حتی بین مؤمن و غیرمؤمن و موحد و مشرک در قوانین اجتماعی و مدنی تساوی تام حقوقی موجود است (یزدانی، ۱۳۲۹ش، ص۳۳).

مقصود از دین، برقرار کردن روابط انسانی است:

مقصد از دین روابط ضروریه وحدت عالم انسانی است و دین روابط معنویه بین عموم افراد… (شوقی‌افندی،۱۹۸۴م، ج۲، ص ۱۳۷).

لازمه این بیان این است که دین در عرصه اجتماعی و حقوقی هیچ حق دخالت ندارد؛ یعنی در این حوزه‌ها که کافر و مؤمن مساوی هستند، دین جایگاهی ندارد. این همان چهره لیبرالیستی بهائیت است.

البته واقعیت این است که بین انسان‌های گمراهی که به‌هیچ‌روی نمی‌خواهند در برابر خدا ‏تسلیم باشند، با کسانی که خداشناس هستند، فرقی آشکار وجود دارد. این تفاوت میان ‏انسان‌ها در آنچه که بهائیت به‌عنوان وحدت عالم انسانی مطرح می‌کند، وجود ‏ندارد. از نظر بهائیان میان چنین کسان با مؤمنان و خداشناسان هیچ فرقی وجود ‏ندارد.[۵] حال آنکه از نظر قرآن کسانی که مشرک و کافر و فاسق‌اند، هیچ‌گاه با مؤمنان برابر ‏نیستند.‏

ممکن است این سؤال به ذهن برخی خطور کند که مساوی نبودن موحدان و غیرموحدان و مسلمانان و غیرمسلمانان از دیدگاه اسلام، مربوط به خداوند است و این نابرابری در پیشگاه خداوند بروز و ظهور می‌یابد. به‌ویژه در روز قیامت و حساب و کتاب، خداوند موحدان و مسلمانان را به نعیم خود خواهد نواخت و کافران و مشرکان را به عذاب دچار خواهد کرد. لذا در امور اجتماعی نباید تفاوتی میان مسلمان و غیرمسلمان قائل شد. هرچند که این پرسش را برخی از روشنفکران دینی هم طرح کرده‌اند، اما در پاسخ باید گفت که روح تعالیم قرآن و مکتب اسلام با این امر ناسازگار است. قرآن صراحتاً از مسلمانان می‌خواهد تا از پذیرش هواهای نفسانی یهود و نصارا پرهیز کنند (البقره:۱۲۰) و هرگونه تسلط کافران بر مؤمنان را نفی می‌کند (النساء: ۱۴۱). همچنین در آیات متعددی (النساء: ۸۹ و ۱۴۴؛ المائده: ۵۱؛ الممتحنه: ۱) مؤمنان را از پذیرش ولایت کافران، یهود و نصارا و دشمنان خداوند منع می‌فرماید. به‌جز این‌ها، اسلام احکام اجتماعی خاصی در معاشرت با غیرمسلمانان وضع کرده است. محدودیت‌های موجود در قواعد اجتماعی مانند ازدواج و ارث میان مسلمانان و غیرمسلمانان، همگی نشان از قائل شدن تفاوت میان این دو گروه از دیدگاه اسلام است.

بااین‌وجود، رهبران بهائی کوشیده‌اند تا به‌ظاهر و در برخی گفتارهای خود، کارکرد حقیقی دین را در قالب پلورالیسم دینی تبیین کنند. در نگاه نخست به‌نظر می‌رسد که یکی از لوازم تحقق وحدت عالم انسانی، اعتقاد به پلورالیزم دینی است:

«آنچه مهم است تحقق وحدت انسان است و هر امری که بتواند در راه این هدف بزرگ و مقدس یاوری کند و آدمی را مدد باشد پسندیده است. آیین بهائی همه مردمان جهان را از جمیع مذاهب، نژادها و سرزمین‌ها دعوت می‌کند که با توجه بدین حقیقت مهم یعنی وحدت عالم انسانی دست به دست هم دهند» (دوستدار، ۱۳۷۹، ص۳۵).

این نگرش به دین و اعتقاد به پلورالیزم نقدهای متعددی دارد که در نقد و بررسی وحدت ادیان باید طرح شود.

۴-۲- وحدت لسان

اسباب وحدت عالم انسانی از هر جهت مهیا است… ازجمله تأییدات در این قرن لسان عمومی است که می‌بینیم در انتشار است (خطابات، ج۳، ص۶۰).

وحدت در لسان سبب الفت است، مثل سوریه و عراق (همان، ج۳ ص۹۴).

[وحدت لسان سبب می‌شود] به کمال سهولت تحصیل علوم و فنون موجوده کند؛ زیرا در مشارق شرق و غرب اهالی باید چند سال زحمت بکشند تا تحصیل السُن نمایند (همان، ص۹۱).
وحدت لسان عالم را یک عائله کند. وحدت لسان اوطان بعیده را وطن واحد کند (همان، ص۹۲).

همچنین وحدت لسان سبب الفت بین قلوب است، سبب حصول اتحاد است، سبب زوال سوءتفاهم است، سبب ظهور حقیقت است، سبب محبت جمیع بشر است، سبب تفهیم و تفهم است، که اهم امور در عالم انسانی است (همان، ج۳، ص۹۰).

۴-۳-نقدی بر نظریه وحدت لسان

در اسلام زبان امت‌ها محترم شمرده می‌شود و هیچ گروهی را بر تغییر زبان خود ترغیب نساخته، بلکه براساس معارف قرآنی، پیامبران الهی به زبان قوم خود صحبت می‌کنند: «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه» (ابراهیم: ۴).

عبدالبهاء فایده وحدت لسان را آگاهی از اسرار قرون ماضیه دانسته (عباس‌افندی، خطابات ج۳ ص۹۱)، حال آنکه واقعیت برخلاف این است. وحدت زبان مایه قطع ارتباط با فرهنگ و گذشته امت‌هاست. بسیاری از ملت‌هایی که زبان خود را تغییر داده‌اند، توان فهم و ارتباط‌گیری با متون قدیمی خود را از دست داده‌اند و گویی بخشی از هویت خود را به فراموشی سپرده‌اند. شهید مطهری دراین‌باره می‌گوید:

هر ملتی ادبیاتی برای خودش دارد كه آن ادبیات جزء ذخایر آن ملت و ذخایر بشریت است. واقعاً باید زبان فارسی را حفظ كرد برای اینكه در زبان فارسی نفایس و آثار گران‌بهایی از نظر بشردوستی و… و علاقه‌مند بودن به نفایس بشر هست. گلستان سعدی یكی از ذخایر بشریت است، مثنوی جزء ذخایر بشریت است. همین‌طور در زبان عربی قرآن، نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیه كه جای خود دارند، بسیاری از كتب عربی جزء ذخایر بشریت است. مثلاً دیوان ابن‌فارض جزء ذخایر بشریت است (شهید مطهری، اسلام و نیازهای زمان، ص۶۰).

بنابراین بسیاری از آثار فرهنگی و علمی و دینی از چرخه دسترسی امت‌ها خارج می‌گردد. از طرف دیگر وادادگی هر گروهی نسبت به زبان گروه دیگر موجب مرعوب شدن نسبت به آن گروه خواهد شد؛ خصوصاً اگر طرف مقابل گروه استعمارطلبی باشد. در این حالت دیگر صحبت از استقلال و شخصیت انسان معنایی ندارد. البته آسانی فراگیری علوم برای دانشجویان امری مطلوب است، اما این مطلب نمی‌تواند آرمان یک دین الهی باشد؛ چراکه راه علم‌آموزی درهرصورت بسته نیست.

۴-۴- وحدت وطن

جهان‌میهنی یا جهان‌وطنی (به انگلیسی: Cosmopolitanism)‏ مفهوم متعلق بودن به تمام جهان و مردم آن و عدم وابستگی‌‎های قومی ـ ملی و در کل، باور به این است که جهان، میهن مشترک تمامی مردم است.

در این مفهوم، تعلقات مادی و معنوی ویژه‌ای به کشور خاصی (به‌ویژه خودی) وجود ندارد و فرد جهان‌میهن علایق فرهنگی، سنتی و سیاسی ویژه‌ای نسبت به سرزمین و کشور اصلی خود ندارد و بنا به اعتقاد به مشترک بودن جهان به‌عنوان سرزمین تمامی بشر، به حکومت جهانی می‌اندیشد و با هرگونه مرز فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مخالفت دارد.

در نقد این دیدگاه رهبران بهائی باید گفت:

اولاً، این نوع از وحدت از دستاورد‌های بهائیت نیست و دارای سابقه است. برخی پژوهشگران سابقه این اندیشه را به قرن چهارم قبل از میلاد و در یونان نسبت داده‌اند. هرچند که این سابقه بیشتر در نقد مفهوم شهر به‌کار برده شده است تا مفهوم جامعه جهانی بشریت (همتی، ۱۳۹۹، ص۳۹۰). سیسرون نیز عقیده داشت که انسان برای این به‌وجود آمده است که در حیات و سرنوشت یک دولت زمینی سهیم گردد (فاستر، ۱۳۸۳، ص۳۸۴). او وفاداری آگاهانه به این شهر جهانی یعنی جامعه‌ بشری را بلندپایه‌ترین آیین اخلاقی می‌داند و درعین‌حال تأکید می‌کند که وفاداری به میهن و زادگاه نیز احساسی پرارج است؛ ولی میان این دو گونه وفاداری منافاتی نمی‌بیند (عنایت، ۱۳۹۰، ۱۲۸). اپیکوریان و رواقیان نیز عقاید مشابهی را دربارۀ جهان‌وطنی در یونان باستان مطرح کرده بودند (شهبا و اسکندری، ۱۴۰۰، ص۵۴). درعین‌حال پیش از رهبران بهائی، متفکران عصر روشنگری نظیر کانت (م۱۸۰۴م) نیز جهان‌وطنی را به‌صورت مثبت و برای ترویج یک حس قوی‌تر از تعهد اخلاقی بین اعضای دولت‌های مجزای حاکم به‌کار برده‌اند (همتی، ۱۳۹۹، ص۳۹۰). لذا به نظر می‌رسد رهبران بهائی تحت تأثیر همین اندیشمندان چنین ایده‌ای را مطرح کرده باشند.

ثانیاً، در برخی از آثار رهبران بهائی همین تعلیم نقض شده و مطالبی برخلاف آن مطرح شده است. به‌عنوان نمونه عباس‌افندی در کتاب رساله مدنیه با چشم‌پوشی از تعلیم جهان‌وطنی، برای پایان جنگ و نزاع میان دولت‌های اروپایی، پیشنهاد می‌دهد که خطوط مرزی براساس یک نظارت بین‌المللی به شکل دقیق و کامل ترسیم شود تا اختلافات مرزی باعث جنگ میان ملت‌ها و کشورها نگردد (عبدالبهاء، ۱۹۸۴، ص۷۶).

تأکید بر ترسیم خطوط مرزی آن‌گونه که اشاره شد، اساساً با جهان‌وطنی و عبور از مرزها فاصله معنایی فراوان و متعارضی دارد (هادیان، ۱۳۹۹، ص۱۳۷). عبدالبهاء در مواضع دیگری از موضوع مرز انتقاد شدید کرده و آن را موهوم خوانده و از جهان‌وطنی تمجید کرده است.

او می‌گوید: «در وقتی که من در اروپا بودم، هر ملّتی می‌گفت وطن وطن وطن. من می‌گفتم: جانم! این چه خبر است؟ این همه هیاهو از کجاست؟ این وطنی که شما برای آن دادوفریاد می‌کنید، روی زمین است. وطن انسان است. هرکس در هرجا ساکن شود وطن او است. خدا این زمین را تقسیم نکرده است. جمیع یک کره است. این حدود که شما تعیین کرده‌اید این حدود وهمی است. حقیقت ندارد. مثل آن است که در این اطاق یک خطوط حدود وهمی بکشیم و نصف آن را آلمان و نصف دیگری انگلیس و فرانسه بگوییم. خطوط وهمی که ابداً وجود ندارد. این حدود وهمیّه مانند تقسیمات و حدود کلّیّه است. زیرا سکّانی چند در یک میدان ولی میدان را به خطوط و حدود وهمیّه میان خود تقسیم کنند و اگر یکی بخواهد از حدود خود تجاوز کند دیگران بر او حمله نمایند و حال آنکه این خطوط هیچ وجود حقیقی ندارد» (عبدالبهاء، بی‌تا، خطابات، ج۳ ص۳۹).

ثالثاً، این‌گونه وحدت آسیب‌هایی را نیز متوجه عالم می‌سازد که توجه به آن لازم است؛ همانند تعلق به وطن و محل ولادت که باعث آرامش‌بخشی و هویت‌بخشی به افراد می‌شود و سلب آن باعث اختلال در آرامش و امنیت روانی و هویت فردی و اجتماعی می‌شود. به عبارت دیگر هنگامی‌که محور اداره‌ کل جهان، محوری الهی و توحیدی نباشد، جهان‌وطنی به‌منزلۀ‌ پذیرش نوعی استعمار جدید است. در این مدل ملت‌های سلطه‌پذیر، با تعلیم جهان‌وطنی چنان مسخ می‌شوند که نسبت به غارت وطن خویش بی‌تفاوت خواهند بود. این همان چیزی است که سلطه‌گران آرزوی آن را دارند و قطع ارتباط میان نسل‌های مختلف با هویت و فرهنگ خویش، به‌راحتی انجام می‌شود. از همین رو است که می‌توان این تعلیم آیین بهائی را تعلیمی در خدمت استعمارگران دانست.

۴-۴- وحدت وجدان

مبلغان بهائی در تعریف وحدت وجدان نوشته‌اند: «وحدت وجدان: امری عاطفی و نیازمند قدرتی است که بتواند در حقیقت وجود انسان تأثیر کند…» (دوستدار، ۱۳۷۹، ص۳۶).

اگر وحدت وجدان به معنای یکی ‌شدن عواطف انسانی باشد که امری غیرممکن است؛ اگر به معنای این است که انسان‌ها از یک سرشت هستند که امر جدیدی نیست و بسیار پیش‌تر از این، مسأله یگانگی سرشت انسان‌ها موردتوجه متفکران بسیاری قرار گرفته است. اگر هم مقصود این است که تمایل به وحدت در وجود انسان شکل بگیرد، به آن وحدت وجدان نمی‌گویند.

۵- وحدت و قرب الهی

چنانچه گفته شد وحدت فی نفسه امری مطلوب نیست بلکه متعلَق وحدت است که به آن ارزش می‌بخشد، اما این موضوع در بیشتر نوشته‌های بهائیت که دراین‌باره نوشته‌اند، مغفول مانده ‌است. آنان نفس وحدت را مهم و آرمانی می‌دانند و هرآنچه را که با وحدت در تعارض باشد غیرالهی می‌شمرند:

خداوند خالق هستی واحد است، واحد به وحدت تمایل دارد و هرآنچه با وحدت در تعارض باشد غیرالهی و غیرمعنوی است (داوودی، انسان در آیین بهائی، ص۷۸).

آن‌ها اساس وحدت را ذات الهی می‌دانند؛ یعنی ذات چون واحد است به وحدت تمایل دارد و انسان‌ها هرچه به وحدت نزدیک شوند، به همان اندازه به مقام قرب الهی رسیده‌اند. انسان چون اصل واحد الهی دارد دارای حقیقت واحده است (داوودی، الوهیت و مظهریت، ص۱۸۹). یعنی عامل قرب الهی وحدت است نه تقوا. انسان‌ها، اعم از مؤمن و غیرمؤمن، با هر مرام و عقیده‌ای و با هر نوع رفتاری، اگر به وحدت برسند به مقام قرب الهی فائز شده‌اند (یزدانی، ۱۳۲۹ش، ص۳۳).

حال آنکه اساس ادیان الهی بر عبودیت و توحید استوار گشته ‌است. بنابراین ملاک نزدیکی به خداوند تقوا و خداترسی است. انسان خداپرست هرچه وجود خدا را بیشتر لمس کند و او را با چشم دل ببیند و اوامرش را در لحظه‌لحظۀ زندگی جاری سازد، به خداوند نزدیک‌تر است.

۶- تبیین فلسفی و عرفانی وحدت

برخی از مبلغان بهائی در تبیین وحدت عالم انسانی با رویکرد فلسفی ــ عرفانی و به کمک قاعده «الواحد لایصدر عنه الا الواحد» وحدت امر و وحدت انسانی را نتیجه میگیرند. علی‌مراد داوودی در دو کتاب به تبیین این مسأله پرداخته است. خلاصه‌ای از اهم ادعاهای او بدین قرار است:

خلاصه دیانت بهائی این است که ما عالمی را، آدمی را که از وحدت بریده است و به این معنا از اصل خود گسسته است، دوباره به همان وحدت برگردانیم تا وحدت صرف در کثرتی که وجود دارد (عالم خلق) جلوه‌گر شود، اما وحدت صرف با طی مراتبی به کثرت رسیده ‌است. چون وحدت صرف با کثرت جمع نگردد، بین حق محض که وحدت محض است و خلق محض که کثرت محض است عالمی به‌عنوان عالم امر (که امر و دیانت بهائی است) وجود دارد که منشأ وجود عالم خلق است که مخلوق اول و صادر اول نیز نامیده می‌شود. بنا بر قاعده فلسفی (الواحد لایصدر منه الا الواحد) که از وحدت جز وحدت صادر نمی‌شود، مظاهر امر که واسطه حق و خلق است یکی است و اساس دین می‌باشد. عالم امر می‌خواهد در کالبد کثرت جلوه کند و کثرت را کم‌کم رو به وحدت ببرد. بنابراین امر الهی وسیله‌ای است برای تعلق بخشیدن وحدت به کثرت (داوودی، مقالات و رسائل، صص۲۱-۳۶).

اگر این کثرت بخواهد کثرت بماند خودبه‌خود از عالم حق دور می‌افتد و مغایر حق می‌شود. پس در همین کثرت باید وحدتی باشد تا این وحدت نشانۀ این باشد که این خلق ناشی از حق است (همو، الوهیت و مظهریت، ص۲۳۹).

ذات خدا واحد است او نیز میل به وحدت دارد… انسان اصل الهی واحد دارد به همین مناسبت نوعش نوع واحد است، حقیقتش حقیقت واحده است، هرچه نوع او را از همدیگر جدا می‌کند غیرالهی و غیرمعنوی است (همو، انسان در آیین بهائی، ص۷۸).

۶-۱- نقد تفسیر فلسفی از مسأله وحدت در آیین بهائی

هرچند توضیح و تبیین قاعده فلسفی الواحد از عهده این مقاله خارج است، اما نکاتی چند را متذکر می‌شویم:

فارابى، ارسطو را مبتکر این قاعده مى‌داند و دراین‌باره به سخن زنون استناد مى‌کند که او گفته است از استادم ارسطو شنیدم که مى‌گفت: اگر از واحد حقیقى دو چیز صادر شود یا مختلف‌الحقیقه‌اند یا در تمام صفات متفق‌الحقیقه، درصورت دوم دیگر دو چیز نیستند و درصورت اول آن علت حقیقى دیگر واحد نیست (فارابى، مجموعه رسائل، ص۷). برخی دیگر از محققان هم ابداع این نظریه‌ را به آناکسیماندروس از شاگردان تالس نسبت داده‌اند (خادمی و عسکری، ۱۳۹۶ش، ص۵۶ و ۵۷).

میرداماد نیز دربارۀ قاعده الواحد مى‌گوید: از اصول و امهات مسائل عقلى این است که از واحد بما هو واحد و از آن حیث که واحد است، جز واحد صادر نمى‌شود و چه بسا این اصل از فطریات عقل صریح باشد (همو، ۱۳۶۷ش، ص۳۵۱).

اساس قاعده الواحد چیزى جز لزوم سنخیت میان علت و معلول نیست. یعنى فیلسوفان به جهت لزوم تناسب و سنخیت میان علت و معلول قائل به این قاعده شده و درواقع انگیزه تأسیس این قاعده دلالت وحدت و کثرت هریک از علت و معلول و اثر و مؤثر بر وحدت و کثرت دیگرى و دلالت تعدد و عدم تعدد هریک بر تعدد و عدم تعدد دیگرى است.

این قاعده در بحث افعال خدای متعال مطرح است و چگونگی فاعلیت خداوند و تدبیر امور عالم را از طریق اصل علیت بیان می‌کند. عرفا و فلاسفه با پذیرش این قاعده، فاعلیت و مداخله خداوند در عالم را از طریق نظام سببیت واحد ممکن می‌دانند و فاعلیت مباشر و مستقیم خدا را فقط در صادر اول می‌پذیرند. بنابراین، این قاعده فقط در حیطه هستی‌شناختی[۶] مطرح است و نتیجه گرفتن امر وحدت که در حوزه ارزش‌شناختی مطرح است از این قاعده میسر نیست.

نقد‌هایی جدی از سوی فیلسوفان، متکلمان، محدثان و مفسران بر قاعده «الواحد» وارد شده که سبب می‌شود اصل استفاده از این قاعده محل مناقشه باشد. مهم‌ترین نقدها بر این قاعده، لزوم سنخیت میان خالق و مخلوق براساس آن است؛ مسأله‌ای که به‌طور قاطع در آیات قرآن کریم و روایات انکار شده است. قرآن کریم با آیه «لیس کمثله شیء» (الشوری: ۱۱) هرگونه تشابه میان خالق و مخلوق را رد کرده است. دلیل دیگرِ نقد قاعده الواحد، عدم امکان صادر شدن آفریدگان متفاوت از خداوند واحد براساس این قاعده است (یثربی، ۱۳۸۴، صص۲۵۴و۲۵۵) که بازهم با آیات متعدد قرآن کریم که خداوند را خالق تمامی مخلوقات عالم معرفی می‌کند (الانعام: ۱۰۲؛ الرعد: ۱۶؛ الزمر: ۶۲ و…)، در تعارض جدی است. هرچند فلاسفه کوشیده‌اند تا با تقریرهای متفاوتی که از آن مطرح می‌کنند، کمترین اشکال متوجه آن باشد[۷]، اما اصل استفاده از این قاعده با دشواری‌های جدی همراه است.

۶-۲- نقد تفسیر عرفانی از مسأله وحدت در آیین بهائی

نتیجۀ قاعده «الواحد لایصدر عنه الا الواحد» بنا بر نگرش برخی از عرفاست که نوعی از وحدت را در ماسوی الله تصویر کرده‌اند و به‌گونه‌ای تبیین کرده‌اند که تکثر مخلوقات نادیده گرفته شود. براین‌اساس اگر از این قاعده، وحدت نتیجه گرفته شود، وحدتی است که عرفا بیان می‌کنند. عارف دشمن كثرت است و به‌هیچ‌وجه، وجود ثانى را براى حق تعالى و در عرض یا طول حق نمى‏پذیرد. او هر موجودى را در جنب حق تعالى، شریك‌البارى مى‏داند و اعتقاد به آن را شرك مى‏شمارد. عارف علاوه ‌بر اینكه جز یك وجود واحد مشخص راــ كه حق متعال است ــ نمى‏پذیرد، معتقد است، تمامى كثرات، اعیان ثابت و سپس اعیان خارجى، از همان تجلّى اول ظاهر شدند. ظهور و كثرت ایشان ــ كه مراتب ظهور و نزولات حق هستند ــ نیز هیچ‌گونه كثرتى در وجود حق تعالى، ایجاد نکرده‌است.

۶-۳- نقد نتایج توجیه فلسفی و عرفانی وحدت عالم انسانی

لذا اینکه بخواهند ضرورت وحدت عالم انسانی را از این قاعده نتیجه بگیرند، کاملاً اشتباه است؛ چراکه همان‌طور که گفته شد، این قاعده در مقام بیان کیفیت صدور افعال الهی است و اینکه عالم انسانی باید به وحدت برسند امری دیگر است که هیچ ربطی به این قاعده ندارد.

این استدلال که چون انسان‌ها از خدایی واحد خلق شده‌اند پس باید به وحدت برسند، بنیانی ندارد و امری ذوقی و بدون دلیل است. تمایل به وحدت عالم انسانی، به این دلیل که خالق واحد است، نیز مبنایی ندارد.

هیچ تلازمی بین خالق واحد و خلق متحد وجود ندارد. یعنی می‌شود گروه‌هایی از مردم دنیا تحت حکومت‌های مختلف و با زبان و فرهنگ متفاوت، جدا از یکدیگر زندگی کنند، اما همگی به‌دلیل رعایت دین الهی و آداب آن، موردرضایت الهی باشند.

اگر این استدلال (که خلق چون از خدای واحد خلق شده‌اند پس باید به وحدت برسند) درست باشد، خدای واحد می‌بایست انسان‌ها را یکسان و یک‌رنگ و یک‌زبان خلق می‌کرد تا نیازی به ایجاد وحدت در همه امور نباشد.

۷- بهائیت و وابستگی به مکاتیب فکری غرب

وحدت عالم انسانی از تعالیم مهم بهائیت است. بسیار بجاست که بدانیم قالب شکل‌دهنده وحدت چیست. وحدت عالم انسانی که بهائیت مطرح می‌کند گویای شیفتگی این فرقه نسبت به فرهنگ غرب و وادادگی در برابر سلطه جهانی ابرقدرت‌هاست. بهائیت در بستر تعارض مارکسیستی لیبرالیستی رشد کرده و از هر دو مکتب تأثیر گرفته است.

وحدت عالم که مقصد نهایی معرفی شده، دارای جا‌ن‌مایه‌های مارکسیستی و سوسیالیستی[۸] است.

ماركسیسم ریشه همه دردها را ایدئولوژی طبقاتی و مالكیت فردی می‌داند، بنابراین جامعه تكامل‌یافته و رسیده به حد نهایی تكامل، جامعه بی‌تضاد و بی‌طبقه است. بهائیت هرچند خود از جنبه‌هایی منتقد مارکسیسم است، اما فی‌الجمله تأثیرپذیری و اشتراکات خود با مارکسیسم را می‌پذیرد (سایت بهائی نگاه، ۱۳۸۵، مقاله مارکسیزم و آیین بهائی).

بهائیت با دیدی فلسفی ــ اجتماعی، فقط به وحدت رسیدن نوع بشر را مطلوب و تکامل انگاشته[۹] و تکنولوژی و ابزار را مایه تکامل بشر می‌داند؛‌ درحالی‌که وحدت عالم انسانی با بهره‌مندی نوع بشر از امکانات و برخورداری یکسان از مواهب بشری عجین شده است.

رهبران بهائی نوشته‌اند: «اصول وحدت عالم انسانی نماینده و نشانه تحقق تکامل نوع بشر در این جهان است» (شوقی‌افندی، ۱۹۹۳م، ندا به اهل عالم، ص۴۸) و «جمیع افراد بشر در مقابل حق و قانون متساوی‌الحقوق و فیض و رحمت الهی شامل حال عموم است. امتیازات ملی و جنسی و طبقاتی و نژادی و ثروتی و مقامی و امثال آن‌ها تماماً ملغی…» (یزدانی، ۱۳۲۹ش، نظر اجمالی به دیانت بهائی، ص۳۲). عباراتی که یادآور همان تفکر مارکسیستی رواج‌یافته در عصر رهبران بهائی است. لذا این انگاره موجه جلوه می‌کند که رهبران بهائی خواسته باشند تا از تعالیم مارکسیستی که در آن دوران نشانه روشنفکری نیز محسوب می‌شده است، چیزی در میان تعالیم خود داشته باشند و گروهی را به‌وسیلۀ آن جذب کنند.

از طرف دیگر سران بهائی جامعه آرمانی محقق‌کننده وحدت را همان مکاتب رایج در غرب و به‌طور عمده کشور‌های آمریکا و انگلیس معرفی می‌کنند که مهد لیبرالیزم و سرمایه‌داری هستند:

«چون ملت انگلیس نجیب است و دولت انگلیس عادله است، امید چنان است که سبب شود تا عَلَم صلح در جمیع عالم بلند گردد و وحدت عالم انسانی مشاهده گردد. این عالم ظلمانی نورانی شود…» (عباس‌افندی، خطابات، ج۳ ص۹۰). جالب اینجا است که عباس‌افندی در سال‌هایی این سخنان را مطرح کرده که دولت انگلیس با شرکت در جنگ‌های جهانی، میلیون‌ها نفر را در ایران و سایر کشورهای جهان به کام مرگ فرستاده است.

عبدالبهاء در ضیافت شام سفیر عثمانی در آمریکا ۱۹۱۱م می‌گوید: «حال که عصر نورانی است و قرن علم و ترقی عالم انسانی… هر دانشمند احساس می‌نماید که این قرن، قرن وحدت و اتحاد است…» (زرقانی، بدائع الآثار، ج۱، ص۵۳).

یکی دیگر از مبلغان بهائی می‌نویسد: «در آیین بهائی، کینه‌توزی، دشمنی و جنگ‌جویی که زاییده‌ تفاوت زادگاه‌ها و سرزمین‌های گوناگون و تعصبات میهنی است، از میان برداشته می‌شود. تعالیم بهاءالله، به آدمی بینشی می‌بخشد که از فراز مرزها می‌گذرد و تمامی کره‌ زمین را دربر می‌گیرد تا کره‌ خاک را وطن خویش داند و در او احساسی می‌پرورد تا همه جهانیان را دوست بدارد. هرچند برای اعتلاء و بلندنامی میهن خویش می‌کوشد ولی هرگز به مردمان دیگر سرزمین‌ها کینه نمی‌ورزد و نسبت به آن‌ها دشمنی نمی‌خواهد. نوعی وطن‌پرستی روشنفکرانه و خردمندانه باید رشد و کمال یابد که هرچند هرکس در راه ترقی میهن خویش سعی می‌ورزد، ولی از پیشرفت دیگر کشورها کینه و هراسی به دل نمی‌گیرد. تعالیم بهاءالله موجودیت کشورها را تأیید می‌کند و هرگز در صدد از میان برداشتن مرزها نیست و درحقیقت وحدت عالم انسانی که آیین بهائی پرچم‌دار آن است، وحدت نیست؛ بلکه وحدت اندر کثرت است. یعنی کشورهای جهان با حفظ مرزها و نیز اختیارات داخلی باید با یکدیگر اتحاد یابند…دنیا فعلاً در اوج مرحله ناسیونالیزم در آستانه اتحاد عالم است. پیشرفت تکنولوژی و علم، جهان را به‌هم مرتبط ساخته و مقدمات یکپارچگی آن را فراهم کرده ‌است (دوستدار، ۱۳۷۹، روزنه‌های امید، ص۳۱).

عبدالبهاء هم می‌گوید: من چون به آمریکا آمدم می‌بینم مردمانش خیلی محترم، حکومت عادل و… چراغی روشن نمایند که عالم را روشنی بخشد و آن وحدت عالم انسانی است (عباس‌افندی، خطابات، ج۲ ص۲۳۱). آمریکا جامعه آرمانی محقق‌کننده وحدت است (اسلمنت، ۱۹۸۸م، ص۲۴۵). می‌توان گفت که ملت آمریکا هنوز به اوج سرنوشت خویش نرسیده است؛ سرنوشتی که به موجب آن باید عنصر سازنده واحد بزرگ‌تری (از کشور خود) باشد که جمیع نوع انسان را دربر گیرد (شوقی‌افندی، ۱۹۹۵م، ص۹۹). اسباب وحدت عالم انسانی از هر جهت مهیا است… از جمله تأییدات در این قرن لسان عمومی است که می‌بینیم در انتشار است (عباس‌افندی، خطابات، ج۳ ص۶۰).

در نقد این سخنان مبلغان و رهبران بهائی باید گفت: اولاً، بعد از ایراد این سخنان، جنگ‌های متعددی در جامعه‌ بین‌الملل رخ داده و میلیون‌ها نفر به کام مرگ رفته‌اند و هرگز بشارت وحدت عالم انسانی و ایجاد صلح عمومی محقق نشده است. ثانیاً، نگاه یک آیین مانند بهائیت که مدعی است برای نجات کل عالم آمده، به کشورهای غربی و استعماری که خون ملت‌ها از سرانگشتان آنان می‌چکد، بسیار عجیب و غیرقابل‌باور است. ثالثاً، سردرگمی درمورد مرزبندی میان کشورها که ریشه در آثار عبدالهاء دارد، به نوشته‌های مبلغان بهائی نیز سرایت کرده است. البته از این جهت تقصیری متوجه مبلغان نیست؛ چراکه ظاهراً در سرچشمه و آبشخور فکری آنان، مسأله مبهم و دارای دوگانگی است.

۸- راهکار بهائیت برای ایجاد وحدت عالم انسانی

اگر اساس تعالیم بهائی بر مبنای ایجاد وحدت عالم انسانی است، طبیعی است که بیان سازوکار رسیدن به چنین وحدتی از ضروریات آن تعالیم باشد، اما با کاوش در منابع بهائی سازوکار اجرایی آن بیان نگشته و به کلی‌گویی اکتفا شده و حتی در مواردی به تناقض در گفتار بدل شده ‌است:

وحدت نوع بشر چنانچه منظور نظر بهاءالله است مستلزم تأسیس یک انجمن عمومی در عالم میباشد که در ظل آن تمامی ملل و نژادها و ادیان و طبقات کاملاً و دائماً متحد گردند تا تأسیس حکومت متحده جهانی شود (دوستدار،۱۳۷۹، ص۱۸۰).

این مبلّغ بهائی در صفحه‌ ۱۷۲ همین کتاب، سازمان ملل متحد را نقد می‌کند، اما ارجحیت آن انجمن عمومی را بر سازمان ملل کنونی بیان نمی‌کند. او در کتابی دیگر از تشکیل اتحادیه جهانی سخن به میان آورده است (نظم جهانی بهائی، ص ۶۲).

اتحاد بین‌المللی و تأسیس حکومت متحده جهانی و صلح عمومی (دوستدار، ۱۳۷۹، ص۱۷۹).

در کتاب دیانت بهائی آیین فراگیر جهانی از طرح تفصیلی بهاءالله در ایجاد سازمان‌های جدید اجتماعی نام برده و اضافه می‌کند:

سازمان‌های جدید، طرح مقدماتی تعدادی از تشکیلات احتمالی حکومت جهانی، مجمع قانون‌گذاری عمومی که دارای اختیارات واقعی است، محکمه بین‌المللی که همه اختلافات ملت‌ها را حل‌وفصل خواهد کرد و یک نیروی پلیس بین‌المللی را تا حدی ارائه می‌دهد (صص۱۰۸-۱۰۷).

بدیهی است که تشکیل چنین سازمان‌هایی برای قانون‌گذاری، اجرا و قضاوت، نیازمند یک بینش واحد جهانی است. فهمیدن این نکته دشوار نیست که ایجاد چنین سازوکاری، نیازمند پذیرش مبانی بهائیت توسط اکثریت ساکنان کره زمین است و این خود به معنای بهائی شدن اکثر انسان‌ها است. طبیعی است که بهائیت با چنین وضعیتی فاصله بسیار دارد و برای رسیدن به این نقطه، نیازمند توسعه‌ منابع انسانی خویش است.

با ‌وجود قدم‌های ابتدایی برای تشکیل این حکومت در مقیاسی محلی و ارائه آن مدینه فاضله، اقدامی اجرایی توسط رهبران بهائی صورت نپذیرفته و چنین جملاتی در حد حرف و شعار باقی مانده است.

از مبلغان بهائی باید پرسید که آیا بهاءالله برای تحقق وحدت عالم انسانی و تشکیل حکومت جهانی قدمی هم برداشته ‌است؟ آیا عبدالبهاء، فرزند ایشان، که در ۱۹۱۲ میلادی در موضوع وحدت عالم انسانی سخنانی در اروپا و امریکا بیان کرده‌اند، توانسته‌اند‌ پیش از پیاده‌سازی در عالم انسانی، این را در میان اعضای خانواده خویش اجرایی نمایند؟ آیا روش مواجهه‌ جمال مبارک با مردم واقعاً مبتنی بر الفت و عشق و محبت بوده، یا جناب بهاءلله هرجا که لازم بوده مخالفان خود را و حتی معرضین از آیینشان را آماج انواع فحش‌ها و دشنام‌ها و صفات ناشایست قرار داده‌اند؟

در ادامه مواردی را باهم بررسی خواهیم کرد.

۹- تعارضات رفتاری رهبران بهائی با سخنان خویش در موضوع وحدت

اینکه بهائیت وحدت عالم انسانی را از مهم‌ترین و اساسی‌ترین تعالیم خود می‌داند، امری است که تلاش زیادی در راستای تحقق آن می‌طلبد. اما اگر تاریخ بهائیان دراین‌باره را ورق زده و اعمال آن‌ها را نسبت به دیگران و خودشان بنگریم، عملاً خلاف این ایده‏ آن‌ها را می‏بینیم:

۹-۱- بهاءالله و تعارض‌های رفتاری با وحدت عالم انسانی

گویا مستند وحدت عالم نزد بهائیت این کلام بهاءالله است: «بگو ای دوستان سراپرده یگانگی بلند شده به چشم بیگانگان یکدیگر را مبینید؛ همه بارِ یک دارید و برگ یک شاخسار» (اشراق خاوری، ۱۲۹بدیع، ج۷ ص۱۶۳) اما وقتی میان همین بهاءالله و برادرش صبح ازل اختلاف افتاد، او را گوساله نامید (علامه مصطفوی،۱۳۸۶، ج۱، ص ۱۹۵) و او را به زنا با همسر علی‌محمد باب متهم کرد و نوشت که ازل بعد از کامجویی از همسر باب، او را در اختیار مریدان خود نیز قرار داده است (بهاءالله، اقتدارات، ۴۹ بدیع ۳۷۹). او در کتاب بدیع انواع اهانت‌ها و ناسزاهایی همچون کفر و زندقه را نثار برادر می‌کند و او را مشرک، خبیث، ظالم و… خطاب می‌کند (بهاءالله، بدیع، ص ۲۴۰ و ۲۵۲).

اگر همه عالم باهم بیگانه باشند این دو برادر که در راستای قیام باب خروج کردند، حتماً برگ یک شاخسار هستند و این‌گونه باهم رفتار می‌کنند. درعین‌حال بهاءالله کسی است که می‌گوید: «عاشروا مع الادیان بالروح و الریحان» (بهاءالله، اقدس ص۱۳۶)، اما جای دیگر قسم یاد کرده که مسلمانانِ شیعه مشرکند: «لعمرالله حزب شیعه از مشرکین از قلم اعلی در صحیفه حمرا مذکور و مسطور» (اشراق خاوری، ۱۲۹ب، ج۴، ص۱۴۰).

۹-۲- عبدالبهاء و تعارض‌های رفتاری با وحدت عالم انسانی

عباس‌افندی دومین رهبر بهائیت گفته: «نوع انسان جمیعاً در ظل رحمت پروردگار است؛ نهایت بعضی ناقص هستند، باید اکمال گردند. جاهل هستند، باید تعلیم یابند. مریض هستند، باید معالجه شوند. خوابند، باید بیدار گردند. طفل را نباید مبغوض داشت که چرا طفلی! باید او را تربیت نمود. مریض را نباید مبغوض داشت که چرا ناخوشی! باید نهایت رحمت و محبت به او داشت» (عبدالبهاء، خطابات ج۲ ص۱۴۶).

بااین‌حال چنان‌که مسلم است، میان او و برادرش محمدعلی میرزا «غصن اکبر» بر سر جانشینی پدر اختلاف افتاد.[۱۰] آن دو دائماً یکدیگر را لعن و نفرین میکردند. خود عبدالبهاء، که زندگی مسالمت‏آمیز و وحدت انسانی را سفارش می‏نمود، همیشه به آن اختلاف دامن می‏زد؛ پیروان خود را از ملاقات و معاشرت او و اصحابش منع اکید کرد (علامه مصطفوی،۱۳۸۶، ج۱ ص۲۲۷). علامه مصطفوی در کتاب محاکمه و بررسی شعری از محمدنعیم اصفهانی شاعر معروف بهائی نقل می‌کند که عمل عبدالبهاء نسبت به او را به عمل برادران یوسف در حق یوسف تشبیه کرده است (ج۲ ص ۱۳۲). شوقی نیز غصن اکبر را دارای حس حسادت و خودخواهی و جاه‌طلبی دانسته ‌است (شوقی‌افندی،۱۹۹۲، ص۳۳۵).

البته اختلافات عباس‌افندی با برادرانش در همین حد باقی نماند. عبدالبهاء نسبت به میرزا آقاجان کاشی خادم بهاءالله که در این دعوا سمت محمدعلی را گرفته بود، جسارت و بی‌حرمتی فراوان می‌کرد و حتی یک بار تا سر حد مرگ او را بابت دیدگاه‌هایش کتک زد و در طویله او را حبس کرد، سپس دستور داد تا بهائیان هرگونه ارتباط با او را قطع کنند (چمن‌خواه، ۱۳۹۳، صص۵۰-۵۴؛ استتسون، ۱۳۹۹، ص۲۶۸). خادم‌الله از اولین کسانی بود که دعوت بهاءالله را تصدیق کرده بود و مدت چهل سال به وظیفه کتابت، مصاحبت و خدمت بهاءالله مشغول بود (شوقی، ۱۹۹۲م، ص۲۴۳). عبدالبهاء در حرکتی دیگر، تمام دست‌نوشته‌ها و اسناد خادم الله را مصادره کرد (استتسون، ۱۳۹۹، ص۲۷۰).

عباس‌افندی حتی بهائیان دیگر را نیز مجبور کرده بود تا به محمدعلی توهین کنند و ناسزا بگویند و اگر از این کار خودداری می‌کردند، آنان را نیز از ناقضین عهدومیثاق بر می‌شمرد (همان، ص۲۶۲).

۹-۳- شوقی‌افندی و تعارض‌های رفتاری با وحدت عالم انسانی

شوقی‌افندی (ولی امرالله) نیز که از وحدت انسانی دم می‏زد مخالفان بسیاری از سران بهائی برای خود به‌وجود آورده بود. او با آن‌ها و حتی با بسیاری از افراد خاندانش با سخت‌ترین وجهی رفتار می‏کرد و با همه‏ افراد دودمان بهاءالله، قطع رابطه کرده ‌بود.[۱۱] شوقی در طرد نزدیکان خود چنان افراط کرده بود که بعد از مرگش، هیچ‌یک از آنان نمی‌توانستند به‌عنوان جانشین او مطرح باشند و به همین شکل و با عقیم ماندن او، سلسله جانشینان در رهبران بهائی پایان یافت.

۹-۴- تعارض سایر تعالیم بهائی با تعلیم وحدت عالم انسانی

بهائیت که مدعی وحدت عالم انسانی است و همه انسان‌ها را برگ یک شاخسار می‌داند، غیر بهائیان را نفوس خبیثه‌ای می‌داند که باید در همه امور از آن‌ها دوری جست:

«باید از معرضین در کل شؤون اعراض نماییم و در آنی مؤانست و مجالست را جایز ندانیم که قسم به خدا که انفس خبیثه انفس طیبه را می‌گدازد چنان که نار حطب یابسه را و حر ثلج بارده را» (اشراق خاوری، ۱۲۹بدیع، ج ۸، ص ۳۹، مطلب۵۳).

براساس این سخن در می‌یابیم که منظور از وحدت عالم انسانی، احتمالاً داشتن روابط خوب و حسنه با دیگر بهائیان و یا لااقل کسانی است که مخالفتی با امر بهائی نداشته باشند، اما اگر فردی بخواهد از این آیین اعراض کند و آن را نپذیرد و یا نسبت به آن نقد داشته باشد، بهائیان تردیدی در طرد کردن او ندارند و به‌اصطلاح او را بایکوت می‌کنند.

درعین‌حال اگر کسی از بهائیت برگردد و آیین دیگری را برگزیند، دچار انواع عذاب‌ها و گرفتاری‌هایی نظیر طرد اداری و طرد روحانی می‌گردد: «با نفوس معرض که اعراضشان ظاهر شده معاشرت و تکلم و ملاقات جایز نه، هذا حکم قد نزل من سماء امر قدیم» (اشراق خاوری،۱۲۹بدیع، ج ۸ ص ۷۴، مطلب۹۴).

جای این انتقاد باقی است که اگر بین مؤمن و غیرمؤمن در قوانین اجتماعی و حقوقی فرقی نیست (یزدانی، ۱۳۲۹ش، ص۳۳)، دیگر نباید عده‌ای دچار طرد روحانی یا اداری شوند. نمونه‌هایی از رفتار بهائیت با کسانی که از این فرقه بازگشته‌اند بسیار قابل‌تأمل است. صبحی کاتب عبدالبهاء که بعدها از آیین بهائی فاصله گرفت و طرد شد، دراین‌باره می‌نویسد:

«… سخن به درازا کشید، می‌خواستم دراین‌باره بیشتر سخن‌پردازی کنم و ستم‌ها و رنج‌ها و آزارها[یی را] که از گروه بهائیان دیدم برایتان بنویسم تا این‌ها را خوب بشناسید و بدانید این‌ها که در آشکار دم از مهر و دوستی مردم و یگانگی جهانیان می‌زنند و به زبان می‌خواهند دشمنی و بدخواهی و کینه‌توزی را از میان بردارند، در نهان از هر دشمنی برای مردمان سرسخت‌ترند و در دل آرزویی ندارند جز کینه‌توزی و پدید آوردن خشم و آشوب میان کسان. نه‌تنها پدر مهربان مرا وادار کردند تا فرزندی را که از او جز بندگی و راستی و درستی چیزی ندیده بود از خود براند و از خانه بیرون کند، بلکه گام فراتر نهادند و در کمین نشستند که اگر بتوانند مرا از میان بردارند. در این کار [نیز] آزمایش‌ها دارند: بسیاری [بودند] که پس از گروش به این دین و فداکاری‌ها در این راه، چون دریافتند که راه نادرست رفته[اند] و از نیمه راه برگشتند، به دست ستم این‌ها نابود شدند.» (همو، پیام پدر، ص۴۱۱).

نکته دیگر درمورد تعارض تعالیم بهائی با وحدت عالم انسانی در احکام اجتماعی بهائی مانند ارث است. در آیین بهائی، برخلاف ادعای وحدت عالم انسانی – که میان مؤمن و کافر فرقی نیست- در قوانین حقوقی، شهروند درجه یک و درجه دو دارند. به‌عنوان نمونه در احکام آیین بهائی، غیربهائی از بهائی ارث نمی‌برد (بهاءالله، کتاب اقدس، متمم رساله سؤال و جواب، ص۵۳، بند ۳۳ و ۳۴).

۱۰- اسلام منادی واقعی وحدت

هرچند وحدت از اصول عقاید و تعالیم دینی اسلام نیست، اما به‌عنوان آموزهای مهم در دین اسلام به آن توصیه شده است و از آنجا که در راستای تحقق دین الهی و اهداف الهی پیامبر گرامی اسلام مؤثر بوده، موردتأکید قرار گرفته است. امام‌ علی علیه السلام‌ دراین‌باره می‌فرماید: «امت‌های‌ پیشین‌ مادامی‌ كه‌ باهم‌ اتحاد و وحدت‌ داشتند، در حال‌ پیشرفت‌ و شكوفایی‌ بودند و به‌ عزت‌ و اقتدار دست یافتند، خلافت‌ و وراثت‌ در زمین‌ را به‌ دست‌ آوردند و رهبر و زمامدار جهان‌ شدند» (نهج‌البلاغه‌، خطبه‌ ۵).

وحدت یکی از ویژگی‌های شاخص عصر ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده و تشکیل حکومت جهانی آن حضرت، مبتنی بر ایجاد وحدت عمومی بر پایه توحید و پذیرش ولایت الهی است. دولتی مقرون به عدل، عقل، حكمت، خیر، سعادت، سلامت، امنیت، رفاه، آسایش و وحدت جهانی، در انتظار بشریت است.

۱۰-۱-آیات دعوت کننده به وحدت

آیات بسیاری در قرآن به مسأله وحدت پرداخته و مردم را به وحدت دعوت کرده و از تفرقه و نزاع برحذر داشته است:

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ كَافَّةً وَ لاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبین»

اى كسانى كه ایمان آورده‏اید، همگى به اطاعت [خدا] درآیید و گام‌هاى شیطان را دنبال مكنید كه او براى شما دشمنى آشكار است (بقره: ۱۰۸).

از این آیه شریفه تا جملۀ (أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَریبٌ‏) هفت آیه كامل است كه راه حفظ و نگهدارى وحدت دینى در جامعه انسانى را بیان مى‌كند.

«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لاتَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى‏ شَفاحُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آیاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ»

و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراكنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد كنید، آنگاه كه دشمنان [یكدیگر] بودید، پس میان دل‌هاى شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شدید و بر كنار پرتگاه آتش بودید كه شما را از آن رهانید. این‌گونه، خداوند نشانه‏هاى خود را براى شما روشن مى‏كند، باشد كه شما راه یابید (آل عمران: ۱۰۳).

«وَ أَنَّ هذا صِراطی‏ مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبیلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»

و [بدانید] این است راه راست من. پس، از آن پیروى كنید و از راه‏ها [ى دیگر] كه شما را از راه وى پراكنده مى‏سازد پیروى مكنید. این‌هاست كه [خدا] شما را به آن سفارش كرده است، باشد كه به تقوا گرایید (انعام: ۱۵۳).

«شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْكَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسى‏ وَ عیسى‏ أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لاتَتَفَرَّقُوا فیهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبی‏ إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ یُنیبُ»

از [احكامِ‏] دین، آنچه را كه به نوح درباره آن سفارش كرد، براى شما تشریع كرد و آنچه را به تو وحى كردیم و آنچه را كه درباره آن به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش نمودیم كه: «دین را برپا دارید و در آن تفرقه‏اندازى مكنید.» بر مشركان آنچه كه ایشان را به‌سوى آن فرا مى‏خوانى، گران مى‏آید. خدا هركه را بخواهد، به‌سوى خود برمى‏گزیند و هركه را كه از در توبه درآید، به‌سوى خود راه مى‏نماید (شوری: ۱۳).

«وَ آتَیْناهُمْ بَیِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَااخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ یَقْضی‏ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما كانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ»

و دلایل روشنى در امر [دین‏] به آنان عطا كردیم و جز بعد از آنكه علم برایشان [حاصل‏] آمد، [آن هم‏] از روى رشك و رقابت میان خودشان، دستخوش اختلاف نشدند. قطعاً پروردگارت روز قیامت میانشان درباره آنچه در آن اختلاف مى‏كردند، داورى خواهد كرد (جاثیه: ۱۷).

«ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فِی الْكِتابِ لَفی‏ شِقاقٍ بَعیدٍ»

چراكه خداوند كتاب [تورات‏] را به حق نازل كرده است و كسانى كه درباره كتاب [خدا] با یكدیگر به اختلاف پرداختند، در ستیزه‏اى دور و درازند (بقره: ۱۷۶).[۱۲]

«قُلْ یا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ أَلاَّنَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لانُشْرِكَ بِهِ شَیْئاً وَ لایَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُون»

بگو: «اى اهل كتاب، بیایید بر سر سخنى كه میان ما و شما یكسان است بایستیم [و متحد شویم] كه: جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریك او نگردانیم و بعضى از ما بعضى دیگر را به‌جاى خدا به خدایى نگیرد.» پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض كردند، بگویید: «شاهد باشید كه ما مسلمانیم [نه شما]» (آل عمران: ۶۴).

«إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُون»

این است امت شما كه امتى یگانه است و منم پروردگار شما، پس مرا بپرستید. (انبیاء: ۹۲).

«كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ وَ مَااخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»

مردم، امّتى یگانه بودند پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیم‏دهنده برانگیخت و با آنان، كتاب [خود] را به‌حق فرو فرستاد، تا میان مردم در آنچه باهم اختلاف داشتند داورى كند و جز كسانى كه [كتاب‏] به آنان داده شد ـ پس از آنكه دلایل روشن براى آنان آمد ـ به‌خاطر ستم [و حسدى‏] كه میانشان بود، [هیچ‌كس‏] در آن اختلاف نكرد. پس خداوند آنان را كه ایمان آورده بودند، به توفیق خویش، به حقیقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند، هدایت كرد و خدا هركه را بخواهد به راه راست هدایت مى‏كند (بقره: ۲۱۳).

۱۰-۲- پذیرش تکثر قومی، جنسی و فرهنگی در قرآن کریم

در قرآن کریم تعابیر گوناگون و فراوانی وجود دارد که نه‌تنها حاکی از پذیرش تکثر طبقات و گروه‌هاست، که آن را در شمار آیات الهی و دارای حکمت زیستی و اجتماعی می‌شمارد. واژه‌هایی چون: قوم، امت، ناس، شعوب، قبایل و… نشانگر قبول تکثر قومی و نژادی در جامعه اسلامی است. خاستگاه این نگرش آن است که فرهنگ اسلامی تفاوت انسان‌ها را به منزله یک واقعیت خارج از اراده انسان می‌پذیرد.

در دین مبین اسلام طبق نص صریح آیات و روایات، هیچ انسانی به انسان دیگری برتری ندارد. رنگ و نژاد و سایر تفاوت‌های فردی صرفاً برای شناخت و تمایز انسان‌ها از یکدیگر است و ویژگی‌های خاص جسمانی، هیچ‌کدام دلیل برتری ابناء بشر بر یکدیگر نمی‏شود. در آیه ۱۳ از سوره حجرات می‏خوانیم:

«یا أَّیُهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ ‏أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»

ای مردم ما همه را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آنگاه شعبه‏‌های بسیار و فرقه‌های مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بازشناسید. بزرگوارترین شما نزد خدا با تقواترین مردمند و خدا کاملاً آگاه است.

همچنین انسان‌ها با یکدیگر تفاوت‌های (طبیعی، فیزیکی، زیستی و روانی) دارند که خود فرد هیچ‌گونه دخالتی در ایجاد آن‌ها ندارد:

«وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلاَفُ الْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ» (روم: ۲۲)

و از آیات او آفرینش آسمان‌ها و زمین و تفاوت زبان‌ها و رنگ‌های شماست؛ در این نشانه‌هایی است برای عالمان.

«وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ…» (فاطر: ۲۸)

و از انسان‌ها و جنبندگان و چهارپایان انواعی با رنگ‌های مختلف…

این تکثر نژادی و قومی و جنسی، از نشانه‌های قدرت پروردگار معرفی شده است، چراکه انسان خردمند با تدبر در این تفاوت‌ها درمی‌یابد که خداوند متعال، در عین ایجاد برخی تفاوت‌های ذکرشده، همگی را انسان آفریده و امکان ایجاد تفاهم و زندگی در کنار هم را برای او فراهم کرده است. به‌وسیله این تفاوت‌ها، انسان‌ها از یکدیگر متمایز می‌شوند و درعین‌حال، هریک با حفظ هویت انسانی، به‌عنوان عضوی از جامعه شناخته می‌شوند.

قرآن امتیازهای طبقاتی را مردود می‌شمارد؛ به این معنا که افراد در جامعه اسلامی باهم برادر و برابرند و هرگز کسی حق ندارد به استناد وابستگی قومی، نژادی، زبانی، اقلیمی، ثروت یا نیروی دیگری از نیروهای اجتماعی، بر دیگران برتری جوید و آنان را خوار و سبک بشمرد. از آنان فروتنی و کرنش بخواهد، یا خود را به دلیل امتیاز و برتری جسمی، نژادی و یا شغلی، والاتر از انجام پاره‌ا‌ی وظایف اجتماعی بداند؛ یا در برابر گناهی که می‌کند مصون از مجازات قلمدادکند.

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ…» (حجرات: ۱۰)

مؤمنان برادر یکدیگرند…

«لَیْسَ بِأَمَانِیِّكُمْ وَ لاَ أَمَانِیِّ أَهْلِ الْكِتَابِ مَن یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ…» (نساء: ۱۲۳)

(فضیلت و برتری) به آرزوهای شما و آرزوهای اهل کتاب نیست؛ هرکس عمل بدی انجام دهد، کیفر داده می‌شود…

۱۰-۳- عوامل ایجاد وحدت از منظر قرآن کریم

از آیات قرآن كریم به دست مى‌آید كه دین الهى، مهم‌ترین عامل وحدت جوامع انسانى و مایه تشكل در صف واحد است؛ آیه «إنّما المؤمنون إخوة» (حجرات: ۱۰) که از برادری مؤمنان حکایت دارد، از مؤلفه‌های ایجاد وحدت در جامعه است. لذا در آیین اسلام، ایجاد وحدت به هر قیمتی مدنظر نیست، بلکه تکلیف از ابتدا مشخص است و وحدت، وسیله‌ای برای اتحاد اهل ایمان در برابر اهل کفر است. وحدت کلید گران‌بهایی است که باعث زدودن اختلافات میان اهل ایمان می‌شود. لذا ازآنجاکه اسلام در عین سفارش به وحدت در میان مؤمنان، به مقاومت و ایستادگی و جداکردن صف خود از صف کافران توصیه فرموده است، برخلاف بهائیت در اینجا دچار تعارض نمی‌شود. رفتارهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به‌عنوان «رحمة للعالمین» و همچنین سلوک اهل بیت عصمت و طهارت به‌عنوان جانشینان الهی آن حضرت، همگی نشان از رحمت و مودت میان آن بزرگواران با دیگر انسان‌ها دارد. حتی رفتارهای معدود توأم با خشونت در میان رهبران دینی اسلام، همگی با همین نظریه یعنی محوریت ایمان در امر وحدت و همچنین عدم ایجاد وحدت با کافران و دشمنان خداوند قابل درک است و ازاین‌جهت مانند بهائیت دچار تعارض نیست. درواقع اسلام مانند بهائیت ادعای گزافی در امر وحدت نکرده است و این‌گونه نیست که اعلام کرده باشد، دین و مذهب ایمان افراد جامعه در وحدت یا اختلاف بین آنان بی‌تأثیر است، بلکه از ابتدا این تأثیر را لحاظ کرده و لذا دچار تعارض نشده است. مناسک وحدت‌بخش نیز یکی دیگر از عوامل ایجاد وحدت در جامعه اسلامی است.

وحدت درقبله

در اسلام دستور داده شده ‌است كه همه به یك‌سو نماز بخوانند تا وحدت و هماهنگى در صفوف مسلمانان پیدا شود. قبله رمزى است براى وحدت صفوف و احیاى خاطره‌هاى توحیدى «جعل الله الكعبة البیت الحرام قیاماً للناس» (المائده:۹۷) این خانه مقدس رمز وحدت مردم و مركزى براى اجتماع دل‌ها و كنگره عظیمی براى استحكام پیوندهاى گوناگون است.

وحدت در حج

حج، رمز وحدت مسلمانان جهان است. حج عامل مبارزه با تعصبات ملى و نژادپرستى و محدود شدن در حصار مرزهاى جغرافیایى است. حج وسیله‌اى است براى شكستن سانسورها و از بین بردن خفقان‌هاى نظام‌هاى ظالمانه‌اى كه در كشورهاى اسلامى حكمفرما مى‌شود. ایمان به خدا و تسلیم در برابر فرمان او، نقطه وحدت جامعه انسانیت و رمز ارتباط اقوام و ملت‌هاست. نمونه جالبى از این وحدت را در مراسم حج مى‌توان مشاهده كرد كه چگونه انسان‌هایى با رنگ‌هاى مختلف، از نژادهاى متفاوت و داراى زبان و قومیت و منطقه جغرافیایى ناهماهنگ، همگى برادروار در كنار هم قرار گرفته و در آن مراسم بزرگ روحانى شركت دارند و در نهایت صلح و صفا به هم مى‌نگرند.

حرمت جنگ در ماه‌های حرام

ماه‌هاى حرام (ماه‌هایى كه جنگ مطلقاً در آن ممنوع است) ممانعت از بروز جنگ، یکی از رموز رسیدن به وحدت است. در بسیاری از موارد، سبب الفت و وحدت بین طرفین بوده ‌است. قرآن به این موضوع اشاره كرده و از احکام صریح اسلام است.

احکام اجتماعی

امر به معروف و نهى از منكر، تولّى و تبرّى (دوستى با دوستان حق و دشمنى با دشمنان حق)، امر به امانت‌داری، انفاق در راه خدا، مقاومت و پایمردى در مقابل دشمن و صبر و شكیبایى در برابر مشكلات و آزمایش‌هاى مختلف الهى و… از عوامل ایجاد وحدت در جامعه اسلامی است.

حرمت غیبت

به‌خاطر اهمیت فوق‌العاده‌اى كه اسلام براى حفظ آبرو و حیثیت اجتماعى مؤمنان قائل است و نیز به‌خاطر تأثیر مخربى كه غیبت در وحدت جامعه و اعتماد متقابل و پیوند دل‌ها دارد، از این امر زشت نهی شده‌ است. غیبت عاملى است براى دامن زدن به آتش كینه و عداوت و دشمنى و نفاق و اشاعه فحشاء در سطح اجتماع، چـراكه وقتى عیوب پنهانى مردم از طریق غیبت آشكار شود، اهمیت و عظمت گناه از میان مى‌رود و آلودگى به گناه آسان مى شود.

نتیجه‌گیری

وحدت عالم انسانی که در بهائیت به‌عنوان یکی از اصول مترقی این آیین تلقی شده ا‌ست از جهات مختلف قابل نقد و بررسی است.

اولاً، وحدت در حول کلمه توحید که در ادیان الهی نظیر اسلام مطرح است؛ بدیع بودن آن را در بهائیت مخدوش میسازد و بهائیت نمی‌تواند از وحدت به‌عنوان یک اصل بدیع و مترقی یاد کند.

ثانیاً، روشن است که ارزیابی وحدت فقط با ارزیابی متعلَق آن ممکن است، ازاین‌رو نفس وحدت به‌تنهایی نه مطلوبیت دارد و نه قباحت.

ثالثاً، بررسی دقیق اصل وحدت در آیین بهائی ما را به نوعی از خودباختگی در برابر هیمنه فرهنگ غربی می‌رساند. چنان‌که در بسیاری از سخنان رهبران بهائی، جریان غرب با همه آسیب‌ها و کجروی‌هایش به‌‌عنوان یک جامعه آرمانی برای تحقق وحدت معرفی شده است.

رابعاً، سیره عملی بهائیان، علی‌الخصوص رهبران آن فرقه، در راستای اصل وحدت نبوده چنانچه بیشترین تلاش را در از میدان بیرون کردن رقیبان خویش به کار بسته‌اند که قطعاً راهبردی در ایجاد وحدت نبوده‌ است.

نویسنده:

محمدعلی فلاح علی‌آباد، سطح چهار حوزه علمیه قم و دکتری فقه و حقوق

 

منابع

قرآن کریم.
نهج البلاغه.
ترجمه تفسیری عهد عتیق.
استتسون اریک؛ تاریخ پنهان بهائیان؛ ترجمه حمید فرناق؛ ۱۳۹۹ش، تهران: انتشارات گوی.
اسلمنت، ج. ای.؛ بهاءالله و عصر جدید؛ ترجمه ع بشیر الهی، هـ رحیمی، ف سلیمانی؛ ۱۴۵بدیع- ۱۹۸۸م، برزیل: دارالنشر البهائیه فی البرازیل.
اشراق خاوری عبدالحمید؛ مائده آسمانی؛ ۹ج، ۱۲۹بدیع، تهران: مؤسسه ملی مطبوعات امری.
ـــــــــــــ؛ پیام ملکوت؛ ۱۹۸۶م، هند: national spiritual assembly.
بهاءالله میرزا حسین‌علی نوری؛ الواح مُبارکه حضرت بهاءاللّه؛ شامل
اقتدارات و چند لوح دیگر، بی تا.
ـــــــــــــ؛ کتاب اقدس؛ ۱۹۹۵، حیفا: مرکز جهانی بهائی.
ـــــــــــــ؛ کتاب بدیع در جواب اسئله قاضی؛ بی‌تا، بی‌جا، بی‌نا.
پژوهنده، محمدحسین؛ «صلح، همبستگی ملی و مشارکت عمومی»؛ فصلنامه اندیشه حوزه، شماره ۵۵ سال ۱۳۸۴٫
چمن‌خواه، لیلا؛ دو مکتوب تاریخی در واکاوی اختلافات درونی بهائیان؛ ۱۳۹۳ش، تهران: نشر نگاه معاصر.
۱۴٫خادمی حمیدرضا و عسگری مهدی؛ بررسی پیشینه یونانی قاعده‌ الواحد و چگونگی انتقال و نقد آن در فلسفه‌ اسلامی؛ دوفصلنامه الهیات تطبیقی، شماره ۱۸٫

داوودی، علیمراد؛ الوهیت و مظهریت (فلسفه و عرفان)؛ چاپ۲، ۱۵۳بدیع ۱۹۹۶م، کانادا: مؤسسه معارف بهائی.
ـــــــــــــ؛ انسان در آیین بهائی؛ مطبوعات امری، kahimat press، آمریکا،۱۹۸۷م.
ـــــــــــــ؛ مقالات و رسائل در مباحث متنوعه؛ تنظیم وحید رفأتی، مؤسسه معارف بهائی، ۱۵۰ بدیع،۱۹۹۳م،
دوستدار، فرزین؛ پیام صلح؛ انتشارات پیام دوستی گروه میثاق، ۱۹۸۵م.
ـــــــــــــ؛ روزنه‌های امید در آستانه قرن بیست و یکم؛ ۱۳۷۹ش، برلین: ناشر پیام دوستی، چاپ دوم، Duncker & humblot berlin.
زرقانی، میرزا محمد؛ بدائع الآثار؛ ۱۳۴۰ق،۱۹۲۱م، مطبوعات امری آلمان، ۲ج، بمبئی.
سمندری، طراز الله؛ طراز الهی (زندگینامه ایادی امرالله)؛ ۲ج، نگارش پریوش سمندری خوشبین، ۱۵۸ بدیع، ۲۰۰۲م، کانادا: مؤسسه معارف بهائی.
شوقی‌افندی؛ توقیعات مبارکه (۱۹۲۲-۱۹۲۶)؛ ۱۲۹بدیع، تهران: مؤسسه مطبوعات امری.
ـــــــــــــ؛ توقیعات مبارکه (۱۹۴۵-۱۹۵۲)؛ ۱۲۵بدیع، تهران: مؤسسه مطبوعات امری.
ـــــــــــــ؛ ندا به اهل عالم؛ ۱۹۹۳م، کانادا، مؤسسه معارف بهائی.
ـــــــــــــ؛ نظم جهانی بهائی؛ منتخباتی از آثار صادره از قلم حضرت ولی امرالله، ترجمه و اقتباس هوشمند فتح اعظم؛ نشر دوم، ۱۵۱بدیع، ۱۹۹۵م، کانادا، مؤسسه معارف بهائی.
ـــــــــــــ؛ قرن بدیع؛ ۱۹۹۲م-۱۴۹بدیع، کانادا: مؤسسه معارف بهائی.
شهبا، محمد و اسکندری، فاطمه؛ اندیشه جهان‌وطنی در مستند سه‌گانه کانتسی (علمی–پژوهشی)؛ ۱۴۰۰ش، فصلنامه هنرهای زیبا- هنرهای نمایشی و موسیقی، دوره بیست و ششم، شماره‌ ۴٫
عباس‌افندی (عبد البهاء)؛ خطابات حضرت عبدالبهاء؛ ۳ج، لجنه نشر آثار امری، لانگنهاین، آلمان،۱۹۲۷م مجلد اول ۱۹۲۱م.
ـــــــــــــ؛ خطابات بزرگ؛ بی‌تا، بی‌جا، بی‌نا.
ـــــــــــــ؛ رساله مدنیه؛ ۱۹۸۴م/۱۴۱بدیع، لانگهاین، آلمان: لجنه نشر آثار امری به لسان فارسی و عربی، چاپ چهارم.
ـــــــــــــ؛ منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء؛ ۶ج، سال‌های مختلف. تهران: مؤسسه ملی مطبوعات امری.
عنایت، حمید؛ بنیاد فلسفه سیاسی غرب از هراکلیت تا هابز؛ ۱۳۹۰ش، تهران: نشر زمستان.
فارابی، ابونصر محمد؛ مجموعه رسائل؛ ۱۳۴۵، حیدرآباد، دکن.
فاستر برسفورد؛ خداوندان اندیشه سیاسی؛ ترجمه شیخ الاسلامی، جواد ۱۳۸۳ش، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
فروغی، محمدعلی؛ سیر حکمت در اروپا؛ ۱۳۴۴ش، تهران: انتشارات زوار.
مصطفوی؛ محاکمه و بررسی باب و بهاء؛ چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی.
مطهری، مرتضی؛ نقدی بر مارکسیسم؛ بی‌تا، تهران: انتشارات صدرا.
ـــــــــــــ؛ اسلام و نیازهای زمان؛ ۲ ج. ، بی‌تا، تهران: انتشارات صدرا.
مک آرتور، جان؛ تفسیر عهد عتیق؛ ۲۰۲۰م، بی‌جا، بی‌نا.
موقر بالیوزی، حسن؛ بهاءالله شمس حقیقت؛ ترجمه دکتر مینو درخشان، George Ronald oxford، بی تا.
مهتدی، فضل الله؛ خاطرات زندگی صبحی و تاریخ بابیگری و بهائیگری؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۶٫
میرداماد، محمدبن‌محمد؛ القبسات؛ ۱۳۶۷ش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
‌۴۳٫ هاچر، ویلیام و مارتین داگلاس؛ دیانت بهائی آیین فراگیر جهانی؛ ترجمه خوشبین، پریوش و خوشبین، روح الله، مؤسسه معارف بهائی، ۱۹۸۶م

هادلستون، جان؛ در جستجوی عدالت اجتماعی؛ ترجمه رحمانی حوریوش؛ ناشر century press، استرالیا، ۱۹۹۸م
هادیان، مهدی؛ رساله مدنیه عبدالبهاء در ترازوی نقد؛ فصلنامه‌ بهائی‌شناسی، شماره ۱۶٫
همتی، مجتبی؛ مطالعه انتقادی شهروندی پیشامدرن، شهروندی ملی و شهروندی جهان‌وطنی؛ فصلنامه حقوق شهروندی؛ شماره ۱۴٫
یثربی، سیدیحیی؛ نقدی بر قاعده الواحد و اصل سنخیت؛ ۱۳۸۴، فصلنامه نقد و نظر، شماره‌ ۳۷و۳۸٫
یزدانی، احمد؛ نظر اجمالی در دیانت بهائی؛ لجنه ملی نشریات امری، ۱۰۷ بدیع،۱۳۲۹ش.
سایت نگاه، مقاله مارکسیزم و آیین بهائی، ۱۳۸۵ش. www.negah.org/69
[۱]. ارسطو مسأله وحدت عالم را دو گونه مطرح كرده است كه یكی از آن‌ها به این نحو است كه: عالم حكم شخص واحد را دارد و اجزای عالم به‌صورت یك سلسله اجزای پراكنده نیست و یك دستگاه وابسته‌ای است و عالم یك كل تجزیه‌ناپذیر است (شهید مطهری، نقدی برمارکسیسم، صص ۹۹و۱۰۰).

[۲]. جان لاك (۱۷۰۴ـ۱۶۳۲) فیلسوف آزادی‌خواه انگلیسی كه افكار و اندیشه‌های سیاسی وی، سرچشمه و الهام‌بخش حاكمیت‌های مردم‌سالار و دموكراتیك در انگلستان و آمریكا بود، اعتقاد داشت: «وضع طبیعی حالت جنگ و ستیز میان انسان‌ها نیست، بلكه احتمال عكس آن قوی‌تر است؛ یعنی حالت طبیعی بشر، حالت صلح و آشتی است.» (فروغی، محمدعلی، سیر حكمت در اروپا، جزء۳، صص۱۹۹ و۲۰۱).

کانت، فیلسوف بزرگ آلمانی رساله مشهور خود را “صلح دائم” (Peace Perpetual) یا (Frieben ewigen Zum) نامید و در آن نوشت: «پادشاهی که از سربازان خود در جنگ‌های تهاجمی برای عظمت خود یا کشورش استفاده می‌کند موجودات عاقل را به‌عنوان وسیلۀ صرف برای غایت موردنظر به‌کار می‌برد».

[۳]. جایزه صلح نوبل یکی از پنج جایزه نوبل است که آلفرد نوبل صنعتگر و مخترع سوئدی وقف کرده ‌است. این جایزه برای اولین بار در سال ۱۹۰۱ اعطا شد. آلفرد نوبل در سال ۱۸۹۵ در وصیت‌نامه خود نوشته است که این جایزه باید «به کسی داده شود که بهترین یا بیشترین کوشش را در راه برادری ملل یا انحلال یا کاهش ارتش‌ها یا تشکیل و ترغیب کنفرانس‌های صلح کرده باشد».

[۴]. پژوهنده، محمدحسین؛ «صلح، همبستگی ملی و مشارکت عمومی»؛ فصلنامه اندیشه حوزه، شماره ۵۵ سال ۱۳۸۴٫

[۵]. البته در ادامه خواهیم دید که نظر بهائیت نسبت به غیربهائیان با وحدت ادعایی آنان نمی‌سازد.

[۶]. فلسفه دانشی است كه درباره هستی با قطع نظر از مصادیق آن بحث می‎كند. علمی كه از احوال موجود مطلق، بحث می‏كند؛ یا علمی كه از احوال كلّی وجود گفت‌وگو می‏كند؛ یا مجموعه قضایا و مسائلی كه دربارۀ موجود، بما هو موجود، مطرح می‏شود.

[۷]. تقریر ابن‌سینا براى این برهان در اسفار ج ۷ ص ۲۰۹، تقریر بهمنیار در كتاب «التحصیل»، در اسفار ج ۷ ص ۲۰۸، تقریر ملاصدرا در اسفار ج ۶ ص ۲۰۵ و علامه طباطبایی در تعلیقه بر«اسفار» ج ۲ ص ۲۳۸ آمده است.

[۸]. جامعه‌خواهی یا سوسیالیسم (به فرانسوی: Socialisme)‏، اندیشه‌ای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که برای ایجاد یک نظم اجتماعی مبتنی بر انسجام همگانی می‌کوشد. جامعه‌ای که در آن تمامی قشرهای اجتماع سهمی برابر در سود همگانی داشته ‌باشند. در این باور سرانجام نبرد طبقاتی در برچیده شدن نظام سرمایه‌داری و بساط جور و ستم و تقسیم مواهب دنیا به همه بشر خواهد بود.

[۹]. به عقیدۀ اسپنسر از فلاسفۀ معتقد به تكامل و معاصر با داروین؛ اختلاف كه كثرت و تكثر است اگر به نوعی وحدت برنگردد، تكامل نیست. مثلاً اگر ۲۰ نفر را دنبال كاری بفرستیم كه ارتباطی با كار بقیه افراد نداشته باشد و وحدتی میان این‌ها نباشد، تكامل نیست. پس بعد از آنكه اختلاف و تكثر صورت می‌گیرد، اگر نظام واحد بر آن‌ها حكم‌فرما شد، این تكامل است. نقدی برمارکسیسم ص۲۴۲٫

[۱۰]. میرزا حسین‌علی پیش از مرگ، پسر خود عباس عبدالبهاء (ملقب به غصن اعظم) و فرزند دیگرش محمدعلی (ملقب به غصن اکبر) را به ترتیب به جانشینی انتخاب کرد و مکرر می‏گفت: قد اصطفینا الاکبر بعد الاعظم [الواح۴۰۲] اکبر را بعد از اعظم به‌عنوان پیشوا و بزرگ بهائیان انتخاب کردیم. پس از مرگ او (۱۳۰۹ ه) [فرائد، ص ۵۱۷]، بین دو برادر اختلاف پیدا شد و عبدالبهاء سفارش پدر را نادیده گرفت و نوه‏ دختری خود شوقی‌افندی را به رهبری بهائیان انتخاب کرد. غصن اکبر، مدعی جانشینی بلافصل شد و پیروان وی مدعی شدند که عباس در الواح وصایا دست برده و با این حیله مقام پدر را اشغال نموده است.

[۱۱]. در کتاب پیام پدر صبحی آمده «برخی از خانواده عبدالبهاء که در حیفا موجودند مطرودند» اسامی بعضی از آنان ذکر شده (مهتدی، پیام پدر۱۳۸۶ش، ص۴۱۶).

[۱۲]. كلمه (شقاق ) در اصل به معنى شكاف و جدایى است. این تعبیر شاید اشاره به این باشد كه ایمان و تقوا و افشا كردن حق رمز وحدت و اتحاد در جامعه انسانى است.

The post وحدت عالم انسانی، از اصول دوازده‌گانه بهائیت appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
https://bahairesearch.org/%d8%a8%d8%b1%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d8%a7%d8%b5%d9%84-%d9%88%d8%ad%d8%af%d8%aa-%d8%b9%d8%a7%d9%84%d9%85-%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%a7%d8%b5%d9%88%d9%84-%d8%af%d9%88%d8%a7/feed/ 0
مهریه در ازدواج بهایی و تساوی حقوق زنان و مردان https://bahairesearch.org/%d9%85%d9%87%d8%b1%db%8c%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%a2%db%8c%db%8c%d9%86-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c-%d9%88-%d8%aa%d8%b3%d8%a7%d9%88%db%8c-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%b2%d9%86%d8%a7%d9%86-%d9%88/ https://bahairesearch.org/%d9%85%d9%87%d8%b1%db%8c%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%a2%db%8c%db%8c%d9%86-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c-%d9%88-%d8%aa%d8%b3%d8%a7%d9%88%db%8c-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%b2%d9%86%d8%a7%d9%86-%d9%88/#respond Mon, 17 May 2021 13:53:23 +0000 http://bahairesearch.org/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87/%d9%85%d9%87%d8%b1%db%8c%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%a2%db%8c%db%8c%d9%86-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c-%d9%88-%d8%aa%d8%b3%d8%a7%d9%88%db%8c-%d8%ad%d9 بهائیت ادعای تساوی انسانها رو داره. ولی جالبه که تو مهریه ازدواج تابع شهری و روستایی بودن مرد هست! این فقط یکی از مشکل های تعالیم بهایی هست.

چکیده: مهریه، سنّتی است که از نظر تاریخی، قدمت زیادی دارد و در جوامع مختلف به شکل‌های گوناگون انجام می‌شده‌ ‌است. از زمان‌های گذشته تاکنون، تقریباً همه آئین‌ها بحث مهریه را مطرح کرده‌اند و مهریه در ازدواج بهایی نیز به تقلید از آئین‌های قبل مطرح شده است. پیشوایان بهائی از طرفی ادعای تساوی مرد و […]

The post مهریه در ازدواج بهایی و تساوی حقوق زنان و مردان appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
بهائیت ادعای تساوی انسانها رو داره. ولی جالبه که تو مهریه ازدواج تابع شهری و روستایی بودن مرد هست! این فقط یکی از مشکل های تعالیم بهایی هست.

چکیده:

مهریه، سنّتی است که از نظر تاریخی، قدمت زیادی دارد و در جوامع مختلف به شکل‌های گوناگون انجام می‌شده‌ ‌است. از زمان‌های گذشته تاکنون، تقریباً همه آئین‌ها بحث مهریه را مطرح کرده‌اند و مهریه در ازدواج بهایی نیز به تقلید از آئین‌های قبل مطرح شده است. پیشوایان بهائی از طرفی ادعای تساوی مرد و زن، در همه شئونات را دارند؛ و معتقد به وحدت عالم انسانی و برابری همه انسان‌ها هستند، در حالی‌که نه تنها در عمل، در بسیاری موارد به این ادعاها عمل نکرده‌اند؛ بلکه با  قرار دادن مهریه‌های متفاوت برای همسران مردانی که در شهر و مردانی که در روستا زندگی می‌کنند، این ادعا را زیر پا گذاشته‌اند. از سوی دیگر، بهائیان قائل به مقتضیات زمان هستند و با توجه به نوسانات قیمت‌ها در هر زمان، با قرار دادن مهریه‌ای ثابت در هر زمان، این ادعا را هم نقض کرده‌اند.

مقدمه

 مهریه به مالی اطلاق می‌شود که مرد به مناسبت عقد ازدواج، ملزم به پرداخت آن به همسر خود می‌باشد؛ نقدی یا غیرنقدی بودن آن، منوط به شرایط و بازه زمانی است که طرفین ازدواج در آن قرار دارند، ولی مقدار آن به رضایت طرفین وابسته است.

وجود اختلاف میان افراد بشر و آداب و رسوم متفاوت، همچنین احکام در ادیان مختلف، در طول زمان باعث تنوّع مهریه‌ها شده است، ولی وجه مشترک همه آنها لزوم اصل وجود مهریه برای ازدواج است. قواعد حقوقی آیین اسلام، اهمیت فراوانی برای نکاح قائل بوده و لذا احکام خاصی برای آن وضع کرده و یکی از مهم‌ترین آنها، مهریه است. مهریه تدبیر ماهرانه‌ای است که برای تعدیل روابط زن و مرد و پیوند آنها با یکدیگر به ‌وجود آمده‌ است. قرار دادن مهریه برای زن ایجاد آرامش نسبی می‌کند، به نوعی که می‌توان گفت ارزش معنوی مهریه، بیش از ارزش مادّی آن است. مهریه معمولاً در طول زمان‌های مختلف با توجه به نُرم مسائل مادّی جوامع تغییر می‌کند.

 پیشوایان بهائی این اصل مشترک تمامی جوامع انسانی را رد نکرده‌اند، اما آنها از سویی‌ معتقد به وحدت عالم انسانی و تساوی حقوق زنان و مردان و مقتضیات زمان هستند، و از سوی دیگر مهریه در ازدواج بهایی، برای همسر مردانی که در شهر، یا روستا زندگی می‌کنند، مقدار متفاوتی در نظر گرفته شده و نیز مهریه ثابتی (حداکثر ۹۵ مثقال، طلا یا نقره) را برای اهل بهاء در طول زمان‌ها پیشنهاد کرده‌اند که با مقتضیات زمان همخوانی ندارد.

از جمله سؤالاتی که در اینجا به ذهن پژوهشگران متبادر می‌شود این است که آیینی که ادعای وحدت عالم انسانی و عدم تفاوت میان انسان‌ها و تساوی بین زنان و مردان دارد، چگونه مساوات میان مهریه در ازدواج بهایی زنانی را که در روستا و شهر زندگی می‌کنند، در حالی‌که دو همجنس هستند، رعایت نکرده ‌است؟ به علاوه با وجود ادّعای تساوی بین زنان و مردان، چگونه بحث مهریه را به این شکل مطرح کرده است؟ همچنین با این ‌همه تأکید که بر مقتضیات زمان کرده‌اند، چرا در طول زمان‌های گوناگون یک مقدار مهریه ثابت را برای ازدواج پیروان خود قرار داده‌اند؟

این نوشتار پاسخ به شبهه پنجاه و هشتم از «جزوه پاسخ به شبهات» مبنی بر تفاوت مهریه در ازدواج بهائی بین شهری و روستایی است. در آن جزوه، پاسخی که بهائیان به این سؤالات داده‌اند؛ چهار قسمت دارد که جواب اوّل آنها در توجیه وحدت عالم انسانی است که به ‌تفصیل در مقاله «وحدت عالم انسانی یا وحدت بهائی» (منتشر شده در فصلنامه بهائی‌شناسی، شماره ۲و۳، ص ۲۲۲-۲۳۷) بدان پرداخته شده است.

همچنین جواب دوم آنان هم در توجیه معنای تساوی رجال و نساء است که پاسخ آن در مقاله «بررسی تعلیم تساوی مرد و زن» (منتشر شده در فصلنامه بهائی‌شناسی، شماره ۴، ص ۱۷۶-۱۸۳) آمده ‌است.

در این مقاله، از یک سو به نقد پاسخ سوم آنان مبنی بر اینکه دختران تابع مهریه در ازدواج بهایی بین روستایی و شهری مقایسه شدند، نه زنان و مردان و همچنین پاسخ چهارم آنان مبنی بر اینکه مقدار مهریه با توجه به شهری و روستایی بودن مرد است، می‌پردازیم. از سوی دیگر، به این موضوع می‌پردازیم که آیا این ادّعا با نصوص پیشوایان آنها همخوانی دارد یا نه؟ همچنین در اینجا برخی از نظرات اندیشمندان مبنی بر لزوم تفاوت میان زن و مرد را مطرح کرده و نتیجه می‌گیریم که  اصل قرار دادن تساوی میان دو انسان به طور کلی از  اساس مطرود است.

۱- ضرورت تفاوت میان زن و مرد

ابتدا باید بدانیم در خلقت زن و مرد تفاوت وجود دارد و بسيارى از اين تفاوت‌ها ضرورت حيات انسانى است و نتايج مثبتى چون پديده تقسيم كار، عرضه و تقاضا، زندگى جمعى و… را به دنبال دارد.

تفاوت‌های زن و مرد «تناسب» است نه نقص و کمال. قانون خلقت خواسته است که با این تفاوت‌ها برای زندگی مشترک، تناسب بیشتری میان زن و مرد به ‌وجود آورَد.

قرار دادن اصل تساوی میان زن و مرد، از ابتدا بی‌اساس است. (و این موضوع با تناقض های زیادی از جمله مهریه در ازدواج بهایی رد می شود) تساوی میان دو انسان همجنس با شرایط متفاوت از نظر عقلی معقول نیست، چه رسد میان دو انسان غیر همجنس، خداوند خالق انسان، خلقت و وظایف و حقوق متفاوت  برای زن و مرد قرار داده است و در مقابل انجام وظایف محوّله، برای آنها پاداش قرار داده است.

با اندك توجهى در مى‏يابيم كه براى بقاى هستى، كسى منكر وجود این تفاوت‏ها نيست. آنچه مورد سؤال يا اعتراض است، وجود تبعيض يا تفاوت غيرمنصفانه مى ‏باشد.

در اين ارتباط معتقدیم كه خداوند بى‏ نیاز و حكيم و مهربان، هيچ دليلى وجود ندارد که بخواهد به مخلوقات ظلم روا بدارد و اين به يكى از اصول اعتقادى ما يعنى «عدل» باز مى‏ گردد. اميرالمؤمنين عليه ‏السلام مى‏ فرمايند:

«العدلُ يَضَعُ الامُورَ مَوَاضِعَهَا». (نهج البلاغه (صبحي صالح): ص ۵۵۳.)

«عدل، قرار دادن هر چيزى در جاى خودش است».

در نتیجه چون خداوند عادل است، در قرار دادن قوانین مختلف برای زن و مرد کاملاً حکیمانه عمل کرده است.

برای روشن شدن بحث، به نکاتی در ارتباط با رمز تفاوت‌هاى موجود در حقوق و وظائف زن و مرد اشاره مى‏ كنيم:

۱. واضح است كه زن و مرد در خصوصيات جسمى و روانى متفاوت‌ا‌ند و به همين جهت و به ‌ازاى تكاليفی که دارند، حقوقشان مساوى نیست؛ بلکه این، متناسب با توانایی‌ها و وظایف و مسئولیت‌هایشان است.

۲. رعايت تساوى در حقوق و وظايف دو فرد با مشخصات متفاوت (زن و مرد) در نهايت منجر به ظلم و تعدّى مى‏ شود.

۳. خداوند زن و مرد را مكمّل يكديگر قرار داده و با تفاوت‌هاى جسمى و روحى، آن دو را به هم متمايل ساخته است.

۴. اين تفاوت‌ها به ‌هيچ‌وجه به خودىِ خود، باعث امتياز، يا فضيلتى نمى‏گردند؛ زیرا در پيشگاه خداوند، ملاك برترى تقواست.

۵. زن و مرد، هر دو نزد خداوند مكلّف‌اند و حتى سنّ تكليف به جهت همان تفاوت در ویژگی‌ها، در دختران زودتر است. اساس تكليف، داشتن عقل، توان و قدرت و آزادى در عمل است و فردی كه واجد اين ويژگي‌ها باشد، در پيشگاه الهى مكلّف است.

۶. وقتی زن و مرد تفاوت‌های یکدیگر را بدانند و آنها را بپذیرند، ارتباط قوی و مؤثّری بین آنان برقرار می‌شود و عشق فرصت شکوفائی می‌یابد. بنابراین، آگاهی از ویژگی‌های رفتاری زنان و مردان، در بهبود روابط همسران و ایجاد آرامش بیشتر و تنش کمتر، مؤثر است.

۷. در مقایسه میان ویژگی‌های زنان و مردان، نبایستی فکر کنیم که خصوصیات مردان، از خصوصیات زنان بهتر است، یا برعکس.

برای نمونه، آیا زایمان، رابطه‌گرایی، دوست داشتن تشریفات، محافظه‌کاری در حفظ ثروت‌ها، کارها را با یک روند تدریجی انجام دادن و… که ویژگی غالب زنان است، صفت‌های خوبی به شمار می‌روند یا بد؟ و نیز آیا مشکلات را در تنهایی و سکوت حل‌کردن، کمتر تشریفاتی بودن، کلی‌نگری در امور داشتن، به دنبال مسائل مالی بودن، و… که ویژگی غالب در مردان است، خوب‌اند یا بد؟

توجه به اين نكته بسيار ضرورى و روشنگر است كه فاصله‏ گرفتن جامعه كنونى ما از برخى خصوصيات فطرى و مشخصات طبيعى زن و مرد، وجود بعضى قوانين اسلامى را كه آن هم مبتنى بر طبيعت بشر و فطرت خدادادى است، دشوار و گاهى سؤال ‏انگيز می کند؛ و گرنه در شرايط عادى و با رعايت جوانب مختلف، چه بسا كه اساساً بسيارى از اين ابهام ‏ها و سؤالات زمينه ‏اى براى طرح نداشته باشند. همچنین بهائیت با ادعای تساوی انسانها، نمی تواند تفاوت نرخ مهریه در ازدواج بهایی را بین شهری و روستایی توجیه کند.

تفاوت در اين نوع موارد به جهت برخى آينده‏ نگرى‏ هاى فردى يا اجتماعى و سعى در پيشگيرى برخى مفاسد است.

۸. ارزش وجودى زن و مرد به عنوان انسان در برابر پروردگار يكى است و تفاوت‏ هايى كه در برخى احكام مانند حكم قصاص به چشم مى‏ خورد، به هيچ وجه به تفاوت ارزش وجودى زن و مرد ارتباط ندارد.

قرآن كريم می فرمايد:

«يا أَيُّهَا النَّاسُ إنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ». (حجرات : ۱۳)

«ای انسان‌ها، ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و در شاخه‏ ها و تيره‏ هایی قرارتان داديم، تا يكديگر را باز شناسيد، همانا گرامی ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست».

و نیز می‌فرماید:

«مَن قَتَل نفساً بغيرِ نفسٍ أوْ فَسادٍ فى الارضِ فكأنَّما قَتَل النّاسَ جميعاً». (مائده : ۳۲)

هر كس ديگرى را نه در برابر شخصى ديگر يا تباهى در زمين بكُشد، گويى همه مردم را كشته است.

۲- ‌ نظر برخی دانشمندان در مورد اختلاف میان زن و مرد  

۲-۱. نظر برخی از دانشمندان قدیمی:

ارسطو عقايد خويش را درباره تفاوت زن و مرد اظهار داشته است. او معتقد است كه تفاوت زن و مرد تنها از جنبه (كمى) نيست و از جنبه كيفى نيز متفاوت‌اند. او مي‌گويد: نوع استعدادهاى زن و مرد متفاوت است و وظایفى كه قانون خلقت به‌ عهده هر يك از آنها گذاشته و حقوقى كه براى آنها خواسته است در قسمت‌هاى زيادى با هم تفاوت دارد. به‌ عقيده ارسطو فضائل اخلاقى زن و مرد نيز در بسيارى از قسمت‌ها متفاوت است. يك خلق و خوى می‌تواند براى مرد فضيلت شمرده شود و براى زن فضيلت نباشد و برعكس يك خلق و خوى ديگر ممكن است براى زن فضيلت باشد و براى مرد فضيلت شمرده نشود. (ارسطو، سياست، کتاب نخست، ص۳و۴، قسمت ۵)

۲-۲. نظریه دانشمندان جدید:

دنياى جديد تنها به حدس و تخمين متوسل نمی‌شود، سر و كارش با مشاهده و آزمايش، با آمار و ارقام و با مطالعات عينى است. در دنياى جديد در پرتو مطالعات عميق پزشكى، روانى و اجتماعى تفاوت‌هاى بيشتر و فراوان‌ترى ميان زن و مرد كشف شده است كه در دنياى قديم به‌ هيچ وجه به آنها پى نبرده است.

 پروفسور ريك: این روان‌شناس آمریکایی كه سالياني دراز به تحقيق درباره مسائل زنان و مردان پرداخته، بر اين باور است كه دنياي مرد با دنياي زن به طور كلي فرق می‌كند و می‌گويد: اگر زن نمي‌تواند مانند مرد فكر كند، يا عمل نمايد، به ‌اين دليل است كه دنياي آنها با هم فرق می‌كند. (مجله زن روز، شماره ۹۰)

 اريك فروم روان‌شناس اجتماعی پس از بررسي تفاوت دنياي زن و مرد، می‌گويد: «زن و مرد مي‌توانند يكديگر را بفهمند و مكمّل يكديگر باشند، ولي هيچ‌گاه يكي نمی‌شوند و اين به علت تفاوت‌هايي است كه در وجود آنها نهادينه شده است». (مرتضي مطهّري، نظام حقوق زن در اسلام، ص۱۸۱)

دکتر الكسيس كارل فيزيولوژيست و پزشك مشهور می‌گويد: «اختلاف زن و مرد تنها به شكل ظاهري آنها نيست؛ بلكه عميق‌تر است كه از تأثير مواد مترشّحه غدد تناسلي در خون ناشي مي‌شود، به طوري كه تك تك سلول‌هاي بدن، به‌ويژه سلول‌هاي سيستم عصبي زن و مرد، نشانه جنسي بر روي خود دارند. (الكسيس كارل، انسان موجود ناشناخته، ص۱۰۰)

اینجا قلمرو جبری‌ حرکت‌ انسانی‌ است‌ که‌ قوانین‌ فیزیولوژی‌ و پسیکوفیزیولوژی‌ راهی‌ را فرا راه‌ هر یک‌ از دو جنس‌ نهاده‌ است‌ و تکامل‌ هر جنس، به‌ سیر و حرکت‌ در همان‌ راه‌ است‌ که‌ با هدف‌ آفرینش‌ آن‌ دو ارتباط‌ دارد و نیز با ویژگی‌های‌ تنی‌ و روانی‌ هر یک، سازگار است. بنابراین،‌ معیار و میزان قوانین در تعلیم‌ و تربیت‌ و در همه قلمروهای‌ اجتماعی، باید متناسب‌ با هر جنس‌ باشد.

«متخصصین‌ تعلیم‌ و تربیت، باید اختلاف‌ عضوی‌ و روانی‌ جنس‌ مرد و زن‌ و وظایف‌ طبیعی‌ ایشان‌ را در نظر داشته‌ باشند. توجه‌ به‌ این‌ نکته اساسی‌ در بنای‌ آینده تمدن‌ ما حائز کمال‌ اهمیت‌ است». (همان‌، ۱۰۳)

هانری‌ پیرن‌:

«اختلافات‌ بدنی‌ و ذهنی‌ که‌ واقعاً‌ بین‌ اکثریت‌ مردها و اکثریت‌ زن‌ها وجود دارد، و اختلاف‌ نقش‌های‌ اجتماعی‌ حاصل‌ از آنها، به‌ پیدایش‌ فکر «نمونه‌های‌ مذکر و مؤ‌نث» منجر شده‌ است که‌ بدون‌ شک،‌ یک‌ امر مجرد و ذهنی‌ است؛ ولی‌ به‌ همان‌ اندازه‌ هم‌ مؤ‌ثر می‌باشد. از طرف‌ دیگر، هر فرد به‌زودی‌ درمی‌یابد که‌ در تمام‌ دوره حیات‌ خود به‌ یکی‌ از این‌ نمونه‌ها متعلق‌ است. و این‌ امر چه‌ قبول‌ شود و چه‌ رد شود، همان‌طور که‌ خواهیم‌ دید، در رفتار فرد و خصوصاً‌ در سازش‌ اجتماعی‌اش، مانند سازش‌ خانوادگی، تحصیلی‌ یا شغلی، نقش‌ مؤ‌ثری‌ بازی‌ می‌کند». (هانری‌ پیرن‌ – موریس دوبس، روان‌شناسی‌ اختلافی، ۱۹۷ و ۲۰۲)

ويل دورانت در فصلى با عنوان «مردان و زنان» می‌گويد:

«كار خاص زن خدمت به بقای نوع است و كار خاص مرد خدمت به زن و كودك ممكن است كارهاى ديگرى هم داشته باشند، ولى همه از روى حكمت و تدبير، تابع اين دو كار اساسى شده‌است. اين مقاصد، اساسى است، اما نيمه‌ناآگاه است و طبيعت معناى انسان و سعادت را در آن نهفته است. طبيعت زن بيشتر پناه‌جویى است نه جنگجویى. به‌نظر مي‌رسد كه در بعضى انواع ماده، اصلاً غريزه جنگى وجود ندارد. اگر ماده، خود به ‌جنگ آيد، براى دفاع از كودكان خويش است. زن از مرد شكيباتر است. گرچه شجاعت مرد در كارهاى خطير و بحرانى زندگى بيشتر است، اما تحمل دائمى و روزانه زن در مقابل ناراحتى‌هاى جزئى بی‌شمار بيشتر است». (ویل دورانت، لذات فلسفه، فصل هشتم)

با توجه به مطالب ذکر شده به این نتیجه می‌رسیم که قرار دادن اصل تساوی بین زنان و مردان از پایه بی‌اساس است و این امکان عقلی برای  پذیرش این اصل وجود ندارد. نیز تعیین مهریه در ازدواج بهایی هیچ ریشه ای در رشد روانشناختی زن و مرد ندارد.

 در کتاب‌های بسیاری، به این تفاوت‌ها به طور مفصل اشاره شده است از جمله:

۱-‌ روان‌شناسی اختلافی زن و مرد /روژه پیره؛ ترجمه محمدحسین سروری.

۲-‌ تفاوت زنان و مردان، شعیبی، فاطمه، سال ۱۳۹۲

۳-‌ لذات فلسفه ویل دورانت فصل هشتم

۴- روان‌شناسی زن و  مرد؛ دکتر محمد مجد، نشر مکیال.

۵-‌‌ رازهایی‌ درباره زنان، باربارا دی‌آنجلس، ترجمه ابراهیمی، انتشارات نسل  نواندیش.

۶-‌‌ رازهایی درباره مردان، باربارا دی‌آنجلس، ترجمه ابراهیمی، انتشارات نسل نواندیش.

۷-‌ نیاز زن‌ها، خواسته مردها: راهنمایی سودمند برای عشق پایدار، جان گری، ندا  شادنظر (مترجم)، ناشر عقیل.

۸-‌ ‌مغز زنانه – مغز مردانه؛ روان‌شناسی تفاوت‌های مغز زن و مرد، مهری رحمانی، حمیده رستمی (ویراستار)، ناشر؛ نسل نو اندیش.

۹-‌‌ تفاوت‌های زن و مرد، گروه تحقیق و پژوهش انتشارات شلاک (گردآورنده) ناشر؛ شلاک.

۱۰-‌ تیپ شناسی زن و  مرد، علی اکبر حسن زاده، ناشر؛ پلک.

۱۱-‌ تفاوت‌های زن و مرد از لحاظ توانایی‌های روحی، قدرت بدنی و کارآمدی، هما خراسانی ناشر؛ پلیکان.

۳-‌ پیشینه مهریه

آنچه از مطالعه تاریخی حقوق زن در ادوار گذشته معلوم می‌شود این است که مهریه از ابداعات حقوق اسلام نیست و قبل از آن نیز وجود داشته است. قدیمی‌ترین قانونی که تاکنون شناخته شده، قانون حامورابی است که در حدود ۱۷۰۰سال قبل از میلاد مسیح تدوین شده است. طبق مواد ۱۳۸و ۱۳۹قانون مزبور، اگر زن عقیم بوده و طلاق داده شود، شوهر مکلّف است که مهر و جهیزیه وی را تسلیم کند و در صورتی که زن مهریه و جهیزیه نداشته باشد، پرداخت مقدار یک من نقره به او ضروری است. (آراد، علی، مهریه، تاریخچه، اهمیت و احکام آن ص۱۶، انتشارات مصطفوی، ۱۳۴۱، چاپ اوّل)

۱-۳. مهریه در یهودیت و مسیحیت

مهریه اکنون نیز بین یهودیان از ارکان عقد نکاح به شمار می‌رود و همه فرق یهود بدون آن، نکاح را باطل می‌دانند. در مسیحیت و در میان کاتولیک‌ها مهریه وجود ندارد، فرقه پروتستان تعیین صداق (= مهریه) را الزامی نمی‌داند، ولی با موافقت زوجین و والدینِ آنها، می‌توان صداق را تعیین و در نکاح‌نامه تصریح نمود. (همان)

۲-۳. ‌ مهریه در اسلام

خداوند بنابر مصالحى زنان و مردان را با ويژگى‏هاى خاص آفريده و هر كدام را امتيازاتى داده است. اسلام براى گرم نگه‌داشتن روابط زن و شوهر ازدواج بدون مهريه را تجويز نكرده است. بنابراين، هر كسى موظف است هنگام تشكيل خانواده، مالى را به عنوان صداق با رضايت طرفين به عروس ببخشد و آن را در هنگام اجراى عقد به روشنى تعيين و اعلام نمايد.

قرآن دربارة مهريه با لطافت خاصى چنين مى‏گويد:

«و آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلهً فَاِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَى‏ءٍ مِنْهُ نَفساً فَكُلُوهُ هَنيئاً مَريئاً». (نساء : ۴)

ترجمه: «مهريه زنان را در كمال رضايت و طيب خاطر به آنها بپردازيد پس اگر آنان چيزى از مهر خود را از روى رضا و خشنودى به ‌شما بخشيدند، از آن برخوردار شويد كه شما را حلال و گوارا خواهد بود».

كلمه «نحله» تصريح مى‏كند كه مهريه فقط به عنوان هديه و پيش‏كش است. (طریحی، مجمع البحرین، ج۵، ص ۴۷۸)

در شرع اسلام، مسئله مهریه اهمیت ویژه‌ای دارد، و در کتب فقهی بحث‌های مستقلی را به خود اختصاص داده است. در شرح لمعه آمده است:

«مسئله اوّل: تمامی مهریه با عقد نکاح به ملکیت زوجه در می‌آ‌‌‌ید (زیرا آیه‌ای که می‌فرماید: «وَ آتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنّ نِحلَة»  عمومیت دارد و تمامی مهریه را بیان می‌کند و منافع مهریه نیز متعلق به زوجه است». (زراعت، عباس، شرح لمعة دمشقیه، ج۵ ، کتاب نکاح، ص۲۴۵)

«مسئله دوم: اگر زوج قبل مهریه با زوجه نزدیکی کند، مهریه به صورت دَین بر ذمه وی قرار می‌گیرد، هر چند زمان زوجیت طولانی باشد». ( همان، ص۲۴۶)

  اگر مرد مهر زن را در عقد  معیّن کند و قصدش  این باشد كه آن را ندهد  عقد صحیح است، ولی مهر را باید بدهد. ( آیت‌ الله سیستانی، رساله عملیه، مسئله ۲۴۵۵)

پس از ظهور اسلام وضعیت زنان در ردیف سایر امور اجتماعی کاملاً تغییر یافت. قرآن کریم هر رسمی را که موجب تضییع حقوق زنان می‌شد، منسوخ کرد. از جمله آنکه در جامعه چنین رسم شده ‌بود که وقتی مردی نسبت به زنش دلسرد می‌شد، او را در مضیقه و شکنجه قرار می‌داد و هدفش این بود که با سختی‌دادن به وی، او را به طلاق راضی گرداند و تمام یا قسمتی از آنچه را که به عنوان مهر به او داده از او پس بگیرد.

قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

 «وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ‏ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ إلاّ أنْ يَأتينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ‏». (نساء: ۱۹)

ترجمه: و آنان (زنان) را زير فشار مگذاريد تا بخشى از آنچه را به آنان داده‏ايد [از چنگشان به در] بَريد، مگر آنكه مرتكب زشتكارى آشكارى شوند، و با آنها به ‌شايستگى رفتار كنيد.

در این موضوع، روایات زیادی آمده است از جمله:

«مَنْ‏ أَمْهَرَ مَهْراً ثُمَّ لَا يَنْوِي قَضَاءَهُ كَانَ بِمَنْزِلَةِ السَّارِقِ». (عاملی، وسائل‌الشیعه، ج۲۱، باب۱۱، ص۲۶۶؛  کافی، ج۵، ص۳۸۳)

کسی که مهریه‏ ای (برای زن قرار دهد) و قصدش این باشد که به او ندهد او همانند دزد است.

۴- مهریه در ازدواج بهایی

اصل حکم مهریه در آئین بهائی چنین است:

«لا يُحَقِّقُ الصِّهار الّا بالأمهار قد قُدِّر للمدن تسعة‌عشر مثقالاً من الذّهب الأبريز و للقری من الفضّة و من اراد الزّيادة حرّم عليه ان يتجاوز عن خمسة و تسعين مثقالاً کذلک کان الأمر بالعزّ مسطوراً». (بهاءالله، اقدس، بند ۶۶، اشراق خاوری، گنجینة حدود و احکام، ص ١۶٨)

ترجمه: دامادی محقق نمی‌شود مگر با مهریه، همانا برای شهرها نوزده مثقال طلای خالص، و برای دهات از‌ روستا و کسی که  اراده کرده زیاد از این ها قرار دهد، حرام است که بیش از نود و پنج مثقال شود، این چنین فرمان با عزت نوشته شده است.

در آئین بهائی لزوم قرار دادن مهریه برای زن ‌است. مهریه‌ای که مرد شهری به همسر خود  باید بدهد، نوزده مثقال طلا است و مهریه‌ای که مرد روستایی باید پرداخت کند، معادل نوزده مثقال نقره است‌. و کسی نمی‌تواند بیش از نود و پنج مثقال مهریه برای همسر خود  قرار دهد و اگر چنین کند مرتکب حرام شده است. بنابراین مهریه در ازدواج بهایی با شاخص نژاد مرد معین می شود.

از جمله نکاتی که بهائیان برای در مورد این حکم و در پاسخ سؤال مهریه و تساوی حقوق رجال و نساء مطرح کرده‌اند، چنین است:

«اما در سؤال فوق، دختر شهري و دختر روستايي با هم مقايسه شده‌اند، نه زنان و مردان؛ لذا اين موضوع نمي‌تواند ربطي به تساوی حقوق رجال و نساء داشته باشد و طرح چنين سؤالي اساساً بی‌مورد و عجيب می‌نمايد.

چهارم طراح اين سؤال در تعليم فوق، دقت لازم را نداشته است؛ زيرا مقدار مهريه با توجه به شهري يا روستایي بودن پسر مشخص می‌شود، نه دختر؛ آن هم واضح است که اشاره‌ای لطيف به ‌تفاوت قدرت مالي ساکنان شهر و ده دارد، نه به دلايل روحاني و معنوي». (جزوه رفع شبهات، شبهه ۵۸) و در ادامه آمده است که: «بالنسبه به مردان ساکن شهر ممکن است در مضيقه باشند، حضرت بهاءالله اين مهريه ناچيز را در مورد آنان حتّي کمتر هم مقدّر فرموده‌اند تا واضح است که تفاوت حکم مهريه به خاطر آن است که همگان بتوانند ازدواج کنند و لذا هم براي مردم شهر و هم براي مردم روستا ميزان ناچيزي از مهريه را مشخّص فرموده‌اند که تجاوز از آن را حرام فرموده‌اند. امّا به خاطر آنکه مردمان ساکن روستا از نظر وسعت مالي، مسئله مالي مانعي از ازدواج نشود».

چنان‌که می‌بینیم در اینجا  وضعیت اقتصادی شهر و روستا مورد بحث قرار گرفته‌است. اما صحت این استدلال مورد تردید جدی است؛ ‌زیرا با کمی تأمل سؤالات و مطالبی در مورد مهریه در ازدواج بهایی مطرح می‌شود:

۱- همسران مردان روستاهای آفریقایی و همسران مردان روستاهای اروپایی و امریکایی مهریه یکسان (نوزده مثقال نقره) دریافت می کنند؟

۲- روستاییانی که متمکن‌تر از شهری‌ها هستند، تکلیفشان چیست؟

۳- بانوان این نگرانی را تا آخر عمر دارند که ارزش زنانی که همسرشان روستایی است، نقره است و ارزش همتایان شهریشان طلا!

۴- چرا خانواده‌ها بر اساس شرایط و امکانات و توانایی‌های خود، مقدار مهریه را تعیین نکنند؟!

۵- چرا فرد متمکن نتواند بیش از نود و پنج مثقال طلا مهریه به زنش بدهد و برای او این عمل حرام باشد؟!

۶- چرا روستاییان متمکن بیش از نوزده مثقال نقره به زنانشان مهریه ندهند؟!

۷- آیا دخالت در امور عرفی (مثل تعیین حداقل یا حد اکثر برای مهریه) به هم‌زدن آزادی‌های شخصی و اجتماعی نیست؟!

۸-آنچه مسلّم است، در همه قوانین، توافق بین طرفین، امری مقبول و شناخته شده است؛ چرا خانوادهای بهائی نتوانند مهریه را بر حسب زمان و مکان به رضایت طرفین توافق کنند؟

۹- آیا با قراردادن حداکثر مهریه در طول ۱۰۰۰سال، با توجه به نوسانات مالی و تورّم، ظلمی به زنان در سال‌های آینده نشده است؟ از طرفی بهاییان معتقد به مقتضیات زمانه (دین به روز و مطابق با پیشرفت زمان) هستند. در حالی که بهاءالله از زمان نوشتن کتاب اقدس (۱۸۷۳میلادی) تا ۱۰۰۰سال آینده، مهریه ثابتی برای افراد شهری و روستایی قرار داده و حداکثر مهریه را نود و پنج مثقال قرار داده است؛ با توجه به نوسانات و تورّم ملاحظه می‌شود؛ این حکم مهریه در ازدواج بهایی، مشکلات عدیده‌ای را به دنبال خواهد داشت.

۱۰- با توجه به تساوی مرد و زن چرا مرد باید مهریه بدهد؟ اگر تساوی بین مردان و زنان وجود دارد، آیا نباید زنان هم به مردان چیزی همچون مهریه پرداخت کنند، یا کلا حکم مهریه را حذف شود؟

۱۱- در نهایت، جزئیات پرداخت مهریه مشخص نیست، از جمله: چه موقع مهریه باید پرداخت شود؟ اگر مردی مهریه را پرداخت نکند؛ یا مردی که اصلاً توان پرداخت مهریه ندارد حکمش چیست؟

۱۲- امروزه اگر مهریه کم باشد، دولت‌ها اجره المثل تعیین می‌کنند، در صورتی که دولت‌ها برای زوج بهائی تعیین مبلغ مهریه بکند تکلیف فرد بهائی چیست؟

 ۱۳- طبق نصوص بهائی حکمی که بهاءالله تعیین کرده است را بیت‌العدل حق تغییر آن را ندارد و تا هزار سال جاری خواهد بود.

۱۴- اگر چنین است که تساوی میان مرد و زن در همه مسائل باید برقرار باشد، طبعاً تساوی میان دو همجنس از اهمیت بیشتری برخوردار است و البته ساده‌تر و راحت‌تر نیز هست. اما در اینجا مشاهده می‌شود که حکم مهریه برای افراد دو همجنس یکسان ذکر نشده و میان افراد روستایی و شهری فرقی فاحش و سؤال برانگیز قرار داده شده است. این پاسخ که ملاک روستایی و شهری بودن پسر است، همچنان این مشکل و سؤال را برای مهریه در ازدواج بهایی حل نمی‌کند و تساوی میان دو همجنس برقرار نشده است، چه برسد به تساوی میان دو زن و مرد غیر همجنس.

آیا با وجود این سؤالات که در نتیجه تفکر و دقت پیرامون مسئله و حکم مهریه و همچنین برخی از تجربیات ناخوشایند پدید می‌آید، باز می‌توان آن را جزو احکام  ناب و انسانی و مشکل‌گشای بشریت در قرن ۲۱اعلام کرد؟ به علاوه آیا توضیح بهائیان در ادامه که حکم مهريه در ازدواج بهایی را «حکم عدالت اجتماعي، تقدّس انسان، حقوق ﻻينفکّ آدميان، وحدت عالم انساني، تساوي حقوق زنان و مردان، و نفي فرهنگ کاﻻ ساختن زنان است»، می‌توان پذیرفت و آن را «به خودي خود، اثبات حقانيت آئين بهائي» دانست؟

۵- تساوی مردان با زنان در آئین بهائی

تساوي حقوق رجال و نساء در آثار بهائي گاهي به مفهوم يکساني حقوق یا يکساني جايگاه زن و مرد عنوان شده است. عبدالبهاء از قول میرزا حسينعلي نوري نقل می کند:

«قلم اعلي فرق ما بين عباد و اِماء را از ميان برداشته و كُل را در صُقع واحد به ‌عنايت كامله و رحمت منبسطه مقر و مقام عطا فرمود». (اشراق خاوری، مائده آسماني، ج ۸، ص ۲.)هم ‌ایشان در توضیح تعلیم تساوی رجال و نساء گفته‌اند:

« تعليم دهم حضرت بهاء اللّه وحدت رجال و نساء است که رجال و نساء در نزد خدا يکسان‌اند. جميع نوع انسان‌اند، جميع سلاله آدم‌اند؛ زيرا ذکور و اناث تخصيص به انسان ندارد. درعالم نبات ذکور و اناثی موجود در حيوان ذکور و اناثي موجود و لکن به ‌هيچ وجه امتيازي نيست. ملاحظه در عالم نبات کنيد.

آيا ميانه نبات ذکور و نبات اناث هيچ امتيازي هست؟ بلکه مساوات تامّ است و همچنين در عالم حيوان ابداً بين ذکور و اناث امتيازي نيست. جميع در ظلّ رحمت پروردگارند. پس انسان که اشرف کائنات است، آيا جائز است که اين اختلاف را داشته باشد؟ تأخّر جنس زن تا به‌ حال به‌ جهت اين بوده که مثل مردان تربيت نمی‌شدند. اگر نسوان مانند مردان تربيت می‌شدند، شبهه‌اي نيست که نظير رجال مي‌‌گشتند. چون کمالات رجال را اکتساب نمايند، البتّه به ‌درجه مساوات رسند و ممکن نيست سعادت عالم انساني کامل گردد، مگر به مساوات کامله زنان و مردان». (عبدالبهاء، خطابات، ج ۲ص ۱۴۹و ۱۵۰)

 مشاهده مي‌شود که در اين بيانات نيز، مسئله فراتر از حقوق مطرح شده است و به مساوات تام و مساوات کامله تأکيد شده است. (اسلمنت، بهاء الله و عصر جدید، ص ۱۲۱؛  در شناسایی آیین بهایی، ص ۱۲۱) پس مسئله مهریه در ازدواج بهایی یکی از موارد نقض این مساوات تامه در انسانهاست.

۱-۵. تناقض در ادعای تساوی رجال و نساء

با توجّه به توضیحاتی که در بررسی تعلیم تساوی رجال و نساء از زبان پیشوایان بهائی بیان شد، سؤال مهمی که ایجاد می‌شود آن است که چرا در بهائیت، مرد به زن مهریه و نفقه و… می‌دهد و زن مهریه و… را می‌گیرد؟ اگر بنابر تساوی کامل باشد، در اینجا تساوی رعایت نشده است. بنابر اصولی که گفته شد چرا زن به مرد مهریه و نفقه و… ندهد؟

بدیهی است که وقتی بر مرد واجب است نفقه و مهریه را به همسرش پرداخت کند، نه تنها اصل تعلیم تساوی رجال و نساء نقض شده است، بلکه اصل تساوی انسانها که ادعای بهائیت است مبهم می شود. همین یک نمونه مهریه در ازدواج بهایی کافی است که ثابت شود در مقام عمل، خود رهبران بهائی به عدم تساوی حقوق زن و مرد اذعان دارند و در واقع تساوی حقوق رجال و نساء، ادعایی غیر ممکن و مغایر با طبیعت و ذات انسان‌هاست.

۲-۵. تناقض در نصوص

پیشوایان بهائی اصلی را بنا نهاده‌اند که مغایر با فطرت و آفرینش انسان و عقل و وجدان و علم است. تساوی زن و مرد از ریشه غلط است. ما حتی تساوی بین دو زن یا دو مرد با یک مشخصات را نمی‌توانیم ثابت کنیم چه برسد به تساوی زن و مرد.

عباس افندي اشاره صريحي درباره مفهوم مساوات در روابط بين خانم‌ها و آقايان دارند که راه را بر هر توجیهی می‌بندند:

« شخص محترمي با خانمش نزد من آمدند قدري غبار بر کفش آن خانم محترمه نشسته بود، فوراً به ‌شوهرش گفت: کفش‌هاي مرا پاک کن. آن مرد بيچاره، غبار کفش خانم را پاک نمود و نگاهي به‌ من کرد. من گفتم: خانم! آيا شما هم کفش شوهر خود را پاک مي‌کني؟ گفت: من لباس او را پاک مي‌کنم. گفتم‌: نشد، اين مساوات نيست. شما هم بايد کفش او را پاک نمایيد». (اشراق خاوری، پيام ملکوت، ص ۲۳۸)

این در حالی است که در آموزه‌های بهائی، می‌بینیم جناب عباس افندي (پایه‌گذار تساوی زنان و مردان) به صراحت معتقد است برتري ذاتي مردان، موجب شده است در طول تاريخ، همه مظاهر الهيه (پيامبران) از مردان انتخاب شده‌اند.

 «سؤالِ خانمي به ‌حضور مبارک عرض شد که گفته بود چرا تا حال از جانب خدا زني مبعوث نشده و همه مظاهر الهيّه رجال بوده‌اند. فرمودند: هر چند نساء با رجال در استعداد و قوا شريک‌اند، ولي شبهه‌اي نيست که رجال اقدم‌اند و اقوي حتّي در حيوانات، مانند کبوتران و گنجشکان و طاووسان و امثال آنان هم اين امتياز مشهود». (گلزار تعاليم بهایي، ص ۲۸۸به نقل از بدائع الآثار، ج ۱، ص١٥٣)

با توجه به این نمونه گفتارهای پیشوایان بهائی، چگونه مي‌توان پذيرفت که آنها واقعاً به مسئلة تساوي حقوق مردان و زنان معتقد بوده‌اند؟

غیر از مهریه در ازدواج بهایی که تابع همسر مرد روستایی‌ و شهری است، بحث‌های دیگری در احکام بهایی مطرح شده که با اصل تساوی زنان و مردان مغایرت دارد؛ از جمله:

۱-‌ عضويت در «بيت‌العدل اعظم» که مخصوص رجال است. (اشراق خاوری، گنجینة حدود و احکام، ۲۱۹)

۲-‌ اعطاي مهر در ازدواج که زوج به زوجه بايد بدهد. (همان،۱۷۳)

۳-‌ نفقه زوجه در ایام اصطبار بر عهده زوج است. (همان،۲۸۲.)

۴-‌ تفاوت ارث ارشد اولاد ذکور (پسر بزرگ‌تر) با اولاد اناث (دختران) بدين معنا که خانه مسکوني، و در صورت تعدّد خانه‌ها يکي از بهترين خانه‌هاي پدر، (در صورتي‌که در وصيت‌نامه، قيد ديگري نباشد) به پسر ارشد مؤمن مي‌رسد و به دختر ارشد اگرچه پسري هم موجود نباشد، نمي‌رسد. (در شرايطي که فرد بهائي فاقد فرزند ذکور باشد، خانه مسکوني او به بيت‌العدل خواهد رسيد). (همان، ۱۲۷)

۵-‌ تفاوت ارث پدر و مادر و تفاوت ارث برادر و خواهر. توضیح اینکه پدر ۵/۵ سهم، مادر ۵/۴ سهم، برادر ۵/۳ سهم و خواهر ۵/۲ سهم از ۴۲ سهم را می‌برد. (همان، ۱۱۷)

۶-‌ گرفتن دو همسر برای مرد جایز است؛ «ايّاکم ان تجاوزوا عن الاثنتين»؛ مبادا بيشتر از دو زن بگيريد. حضرت عبدالبهاء می‌فرمايند، جمال مبارک اجازه فرموده‌اند به يک فرد بهایی که دو زن بگيرد و لکن مشروط به شرط عدالت است. به اين معنا که در جميع شئون، با اين دو زن، به ‌عدالت رفتار کند. (اشراق خاوری، تقریرات اقدس، ص ۱۵۵)

این در حالی است که بهائیان در برخی کتب دست دوم خود، ادعا کرده‌اند در بهائیت، تنها تک همسری به رسمیت شناخته می‌شود و آن را از نشانه‌های ترقّی و پیشرفت آئین خود قلمداد کرده اند. (اسلمنت، ظهور جدید برای عصر جدید، ص ۲۰۵؛ فتح اعظم، در شناسایی آئین بهائی، ص ۱۹۲)

 ۷- گرفتن خدمتکار زن برای خانه در صورت لزوم (گاهی مشکلاتی پيش می‌آيد و زن و مردی که با هم زندگی می‌کنند، محتاج به کسی می‌شوند که امور زندگانی آنها را تمشيَت بدهد. برای رعايت اين مسئله جمال مبارک می‌فرمايند: «و من اتّخذ بکراً لخدمته لا بأس عليه».

زن و مردی با هم ازدواج کرده‌اند، ولی مثلاً زن مريض است، يا نمی‌تواند به کارهای خانه از هر جهت برسد. در اين صورت، جمال مبارک می‌فرمايند، دختری را استخدام کند، حقوقی به او بدهد و به زندگاني‌شان او را داخل کند. (اشراق خاوری، تقریرات اقدس، ص ۱۵۶)

۸-‌ وجوب حج بر مردان مستطيع و عدم وجوب آن بر زنان. (اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، ۶۷.)

وقتي در بهائيت دو حکم جداگانه درباره تکاليف رجال و نساء موجود است، به طور مشخص اصل «تساوي حقوق رجال و نساء» نقض شده ‌است.

۹-‌ مهم‌تر از اینها عبدالبهاء در وصیت‌نامه خود، متذکر اصل تساوی رجال و نساء نیست؛ زیرا که تأکید دارد وصی‌شان جناب شوقی(جنس مذکر) است و بعد از او نیز پسرش و بعد او باز هم پسرش را جانشین قرار می‌دهد و توجهی به جنس زن نمی‌کند. (یزدانی، احمد، نظر اجمالی، ۶۶؛ عبدالبهاء، الواح وصایا، ص ۱۳)

نتیجه گیری

مهریه به عنوان بحثی مسلّم میان ادیان و فرهنگ‌های مختلف مرسوم بوده ‌است و اسلام هم آن را تقویت کرده است، امّا پیشوایان بهائی مهریه در ازدواج بهایی را بر اساس همسران، مرد شهری و روستایی متفاوت قرار داده‌اند و در طول زمان‌های متمادی مهریه ثابتی را برای ازدواج قرار داده‌اند؛ که در جوامع دیگر مرسوم نبوده و علاوه بر تفاوت با ادیان و فرهنگ‌های دیگر، این موضوع حیرت آور است؛ زیرا که آئین بهائی در تعالیم خود به وحدت عالم انسانی و تساوی زنان و مردان و دین باید مطابق زمان باشد، اعتقاد دارد. از طرفی به ‌رغم اختلاف در مهریه، در موارد دیگری از جمله ارث، انتخابات بیت‌العدل، حج و… تفاوت‌هایی میان مردان و زنان آئین بهائی می‌بینیم که با ادعای بهائیان ناسازگاری دارد؛ هم‌چنین با قرار دادن مهریه ثابت در طول ۱۰۰۰سال، ادعای دیگر که آئین بهائی تابع مقتضیات زمانه است را هم خدشه‌دار کرده‌اند. به‌علاوه با بررسی این تعلیم دریافتیم که نظریه تساوی مردان و زنان از نظر عقل و علم و وجدان مطرود است.

منابع:

۱-‌ قرآن

۲-‌ آراد، علی، مهریه، مجله زن روز، شماره ۱۸۷۰.

۳- ا‌رسطو، سیاست، ترجمه حمید عنایت، امیر کبیر، چاپ هفتم، ۱۳۹۰.

۴- اسلمنت، بهاء الله و عصر جدید، برزیل: دارالنشر البهائیه، ۱۴۵بدیع-۱۹۸۸میلادی.

۵- ا‌سلمنت، ظهور جدید برای عصر جدید، بی‌تا، بی‌جا، بی‌نا.

۶- اشراق خاوری عبدالحمید، تقريرات درباره کتاب مستطاب اقدس، تنظيم و تدوين: دکتر وحيد رأفتی، مؤسّسه مطبوعات امری آلمان، لجنه ملّی نشر آثار امری به لسان فارسی و عربی، هوفهايم آلمان، چاپ اوّل، ١٥٤ بديع، ١٩٩٧ ميلادی.

۷- اشراق خاوری عبدالحمید، پيام ملکوت، ۱۹۸۶میلادی، هندوستان: انتشارات جامعه بهایی.

۸- اشراق خاوری عبدالحمید، گنجینه حدود و احکام، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ۱۲۸بدیع، نشر سوم.

۹- اشراق خاوری عبدالحمید، مائده آسماني، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ۱۲۹بدیع.

۱۰- هانری‌ پیرن‌، موریس دوبس، روان‌شناسی‌ اختلافی، ترجمۀ محمد حسین سروری، دانشگاه‌ آذرآبادگان‌: تبريز، ۱۳۵۴.

۱۱- زراعت، عباس، شرح لمعه دمشقیه، موسسۀ فرهنگی هنری دانش پذیر، ۱۳۸۸.

۱۲- سیستانی، سید علی، رساله عملیه، منیر، چاپ محراب.

۱۳-‌ صبحي صالح، نهج البلاغه، دارالهجره: قم، ۱۴۱۴.

۱۴-‌ عبدالبهاء، الواح وصایا ، پاکستان: استرلینگ گاردن، ۱۹۶۰م.

۱۵-‌ عبدالبهاء، خطابات در سفر امريکا و کانادا، ج ۲، طبع مصر.

۱۶-‌ عاملی، وسائل الشیعه، محقق محمدرضا حسینی جلالی، موسسۀ آل البیت علیهم السلام، ۱۴۱۶.

۱۷- فتح اعظم هوشمند، در شناسایی آیین بهائی، بنیاد فرهنگی نحل، چاپ اول، اکتبر ۲۰۰۸.

۱۸- قدیمی ریاض، گلزار تعاليم بهائی، کانادا: دانشگاه تورنتو، ۱۹۹۵میلادی.

۱۹- كارل الکسیس، انسان موجود ناشناخته، ترجمة عنایت الله شکیبا پور.

۲۰- کلینی، فروع کافی، دارالکتب الاسلامیه: تهران، ۱۳۷۵ه.ش.

۲۱- مطهری مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۱۳۵۳ش.

۲۲- ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمۀ عباس زریاب خوئی ، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۵.

۲۳- یزدانی، احمد، نظر اجمالی در دیانت بهایی، چاپ اوّل، ۱۰۷بدیع.

منبع: فصلنامه بهائی شناسی


The post مهریه در ازدواج بهایی و تساوی حقوق زنان و مردان appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
https://bahairesearch.org/%d9%85%d9%87%d8%b1%db%8c%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%a2%db%8c%db%8c%d9%86-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c-%d9%88-%d8%aa%d8%b3%d8%a7%d9%88%db%8c-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%b2%d9%86%d8%a7%d9%86-%d9%88/feed/ 0
وحدت عالم انسانی یا وحدت بهائی؟ https://bahairesearch.org/%d9%88%d8%ad%d8%af%d8%aa-%d8%b9%d8%a7%d9%84%d9%85-%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%a7%d9%86%db%8c-%db%8c%d8%a7-%d9%88%d8%ad%d8%af%d8%aa-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c%d8%9f/ https://bahairesearch.org/%d9%88%d8%ad%d8%af%d8%aa-%d8%b9%d8%a7%d9%84%d9%85-%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%a7%d9%86%db%8c-%db%8c%d8%a7-%d9%88%d8%ad%d8%af%d8%aa-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c%d8%9f/#respond Mon, 17 May 2021 13:53:23 +0000 http://bahairesearch.org/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87/%d9%88%d8%ad%d8%af%d8%aa-%d8%b9%d8%a7%d9%84%d9%85-%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%a7%d9%86%db%8c-%db%8c%d8%a7-%d9%88%d8%ad%d8%af%d8%aa-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8% وحدت عالم انسانی یا وحدت بهائی

پیش مقدمه: در میان تعالیم دوازده گانه بهائیان، یکی از پر آوازه ترین آنها وحدت عالم انسانی است. این تعلیم نه تنها به عنوان يک تعليم مهم معرفی شده، بلكه به عنوان محور اصلی و ريشه و اساس آیین بهائيت به شمار آمده است. عبدالبهاء تقريبا در تمامی خطابات و اكثر نوشته هايش اشاره‌هايی كم و بيش به […]

The post وحدت عالم انسانی یا وحدت بهائی؟ appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
وحدت عالم انسانی یا وحدت بهائی

پیش مقدمه:

در میان تعالیم دوازده گانه بهائیان، یکی از پر آوازه ترین آنها وحدت عالم انسانی است. این تعلیم نه تنها به عنوان يک تعليم مهم معرفی شده، بلكه به عنوان محور اصلی و ريشه و اساس آیین بهائيت به شمار آمده است.

عبدالبهاء تقريبا در تمامی خطابات و اكثر نوشته هايش اشاره‌هايی كم و بيش به وحدت عالم انسانی کرده و آن را محور اصلی تعاليم بهائيان خوانده است.

به جز رهبران اصلی، مبلغين بهائی نیز از اين تعليم زیاد ياد می كنند و در جزوه های تبليغيشان از وحدت عالم انسانی به عنوان شاهكار بهائيت ياد می کنند. در ابتدا وقتی با این تعلیم و تاکید بر آن مواجه می‌شویم، نرمی و مهربانی و مدارا با کل انسانها در نظر می‌آید؛ اما وقتی برای چگونگی ایجاد این تعلیم در جامعه به کتب بهائیان مراجعه می‌کنیم، مطالب زیادی که کاملا با وحدت عالم انسانی در تضاد است را مشاهده می‌کنیم .

این مقاله پاسخی به سه نوشته از جزوه‌ی رفع شبهات با عنوان‌های «چرا بهائيان معتقدند که هر کس به حضرت بهاءالله ايمان نياورد، از گمراهان است؟» (شبهه ۳۶)، «تهمت استفاده از کلمات ناشايسته» (شبهه ۴۶) و « اعتراض به تشبيه ستمگران به فرزندان شيطان» (شبهه ۴۸) است.

مقدمه

هدف در این مقاله بررسی وحدت و صلح در آیین بهائی است. یکی از تعالیم دوازده گانه که بهائیان آن را با علاقه تبلیغ می‌کنند و تاکید زیادی بر آن دارند، وحدت عالم انسانی است. آنها ادعا می‌کنند، تعالیم آیین بهائی بکر و بدیع است.

رهبران و مبلغان بهائی پیام صلح و دوستی که از آرزوهای بشر است را در قالب تعلیم وحدت عالم انسانی مطرح می‌کنند. در این مقاله ابتدا این تعلیم را در نگاه پیشوایان آیین بهائی بررسی می‌کنیم و به تعریفی که آنها ارائه کرده اند دست می‌یابیم و بعد درستی آن را در رفتار و گفتارهای آنها مقایسه می‌کنیم. برای این کار سراغ کتابهای دست اول پیشوایان بهائی رفتیم و با هدف دست یابی به وحدت عالم انسانی و چگونگی اجرایی کردن این تعلیم، کتابها را بررسی خواهیم کرد.

بدیهی است که اگر میان تعالیم بهائی با این دستور، تعارضات درونی کشف شود، نشان دهنده‌ی غیر الهی بودن این دستورات خواهد بود. چرا که قرآن کریم می‌فرماید: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيرا» (سوره نساء، آیه‌ی ۸۲)ترجمه: آیا در قرآن تدبر نمی‌کنید؟ اگر قرآن از جانب غیر خدا آمده بود، در آن تناقض‌ها و اختلاف‌های زیادی قابل مشاهده بود.

رهبران بهائی نیز به همین بیان قرآن در گفته‌های خود استناد کرده اند. به عنوان نمونه بهاءالله معتقد است: « تناقض را در ساحت مظاهر الهيه راه نبوده و نخواهد بود.» (همو، بديع، ص۱۲۶)

تعریف وحدت عالم انسانی از نگاه پیشوایان بهائی

برای تعریف وحدت عالم انسانی  به سراغ بیانات پیشوایان بهائی رفتیم که این تعلیم را مطرح کرده اند و وحدت عالم انسانی را از زبان آنها بیان می‌کنیم:

جناب بهاءالله: «بگو ای دوستان سراپرده‌ی يگانگی بلند شد به چشم بيگانگان يكديگر را نبينيد، همه بار يک داريد و برگ يک شاخسار.» (بهاء الله، مجموعه الواح، ص ۲۶۵)

و همچنین: «اگر ظالمی بر شما تعرض نماید، به حبل صبر تمسک نمایید، اگر اذیت کند، از او بگذرید. به شأنی نزاع و قتل و غارت و تاراج را نهی نمودیم که اکثری از عباد، مطلع و شاهد و گواه اند. (فاضل مازندرانی، امر و خلق، ج۳ ص ۲۲۸ به نقل از بهاءالله)

جناب عبدالبهاء: «و تعليم ثانی، وحدت عالم انسانی، ‌جميع خلق اغنام(=گوسفندان) الهی و خدا شبان مهربان، به جميع اغنام رأفت كبری دارد به هيچ وجه امتيازی نگذاشته است.» (عبدالبهاء،مكاتيب، ج۳ ص۶۷)

 و همچنین: «چرا بگوئيم اين موسوی است؟ او عيسوی است؟ اين محمدی است؟ او بودايی است؟ اين‌ها دخلی به ما ندارد. خداوند همه ما را خلق كرده و تكليف ما است كه به كل مهربان باشيم، اما مسائل عقايد راجع به خدا است. او در روز قيامت مكافات و مجازات دهد،‌ خداوند ما را محتسب آنها قرار نداده.» (عبدالبهاء، خطابات، ج۲ ص۲۸۴)

و نیز «تعصب جنسی و وطنی و دينی و مذهبی و سياسی و تجاری و صناعی و زراعی جميع را از ميان برداريد تا آزاد از جميع جهات باشيد و مشيّد بنيان وحدت عالم انساني جميع اقاليم اقليم واحد است » (اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج۵ ص۲۷۲، لوح احبای امريک)

و همچنین: «شما بالعکس معامله نمایید، یعنی زخم ستمکاران را مرهم نهید و درد ظالمان را درمان شوید. اگر زهر دهند، شهد دهید و اگر شمشیر زنند، شکر و شیر بخشید؛ اگر اهانت کنند، اعانت نمایید، اگر لعنت نمایند، رحمت جویید. در نهایت مهربانی قیام نمایید و به اخلاق رحمانی معامله کنید و ابداً به کلمه‌ی رکیکی در حقشان زبان نیالایید. (فاضل مازندرانی، امر و خلق، ج ۳، ص ۲۲۸، به نقل از عبدالبهاء)

-شوقی ربانی:

 «در بين اصول و مبادی بهيّه ی قيّمه كه در الواح مقدسه مذكوره مسطور است اعظم و اتمّ و اقدم و اقوم آنها اصل وحدت و يگانگی عالم انسانی است كه میتوان آن را جوهر تعاليم الهيه و محور احكام و اوامر سماويه در اين دور اعظم اقدس محسوب داشت و اين اصل اصيل يعنی اتفاق عالم و اتحاد امم دراين عصر نورانی به درجه‌ای منيع و عظيم است كه شارع قدير در كتاب عهد خويش به صراحت تنصيص و آن را مقصد اصلی و منظور نهايی ظهور مقدس خويش تعيين می‌فرمايد» (شوقی، قرن بديع، ص۴۳۲)

ملاحظه می‌شود که بنا بر تعاریف اولیه‌ی رهبران و مبلغان بهائی، دایره‌ی این وحدت بسیار گسترده است؛ یعنی همه انسان‌ها با هم برادر و برابرند، تعصّبات دينی و مشخص نمودن مرزهای عقيدتی مانعی برای تحقق وحدت عالم انسانی نیست. وظيفه‌ی ما اين است كه به كل مهربان باشيم و نفسی را بر نفسی ترجيح ندهيم. در نتیجه حکم جهاد و قصاص ونزاع منتفی می‌شود و ازدواج با سایر افراد که اعتقادات گوناگون دارند جایز است.

ادعای بکر و بدیع بودن تعالیم

بهائيان تعاليم رهبران خويش را تازه و بی‌سابقه قلمداد می‌كنند و آنها را مختص آیین بهائیت می‌شمارند. از جمله:

عبدالبهاء می‌گوید: «اين تعاليم پيش از ظهور بهاءالله، كلمه‌ای از آن در ايران مسموع نشده بود. اين را تحقيق فرماييد تا بر شما ظاهر و آشكار شود.» (عبدالبهاء، مکاتیب، ج۳ ص۱۱۴)

و یا: «از جمله اين تعاليم وحدت عالم انسانی است، اين در كدام كتاب است؟، نشان بدهيد و صلح عمومي است، اين در كدام كتاب است؟ و دين بايد سبب محبت و الفت باشد، اگر نباشد عدم دين بهتر است، اين در كدام كتاب است؟» (عبدالبهاء خطابات بزرگ ص ۱۹۱)

حقيقت اين است كه هيچ كدام از تعاليم بهائی بدیع و بكر نبوده و برخی از آنها حرف‌های قديمی و كهنه‌ای است كه در اواخر قرن هيجدهم و اوائل قرن نوزدهم طرفدارانی در گوشه و كنار پيدا كرده بود و بهائيت و خصوصا جناب عبدالبهاء آنها را با آب و تاب فراوان به عنوان تعاليم آیین خويش به گوش مردم می رسانده است .

پیشینه وحدت عالم انسانی در ادیان پیشین در کلام عبدالبهاء

هرچند که عبدالبهاء در برخی نوشته‌های پیش گفته، در مورد تعالیم بالاخص وحدت عالم انسانی ادعای نوآوری کرده است و آن را بکر و بدیع خوانده، اما به همین گفته‌ی خود وفادار نمانده است. او هنگامی که خواسته بهائیت را آیینی مانند سایر ادیان الهی پیشین معرفی کند، ناگزیر بحث وحدت اساس ادیان را مطرح کرده است.

مطابق این تعلیم، جوهره‌ی دین در بین ادیان الهی ثابت است و تنها احکام جزئی بین ادیان الهی، مطابق با نیازهای زمان تغییر خواهد کرد. صرف نظر از درستی یا نادرستی این نظریه، شاهد مثال ما آنجایی است که عبدالبهاء خواسته است به نمونه هایی از تشابه آیین بهائی با ادیان الهی قبل اشاره و اثبات کند که جوهره‌ی دیانت بهائی، همچون جوهره‌ی ادیان پیشین است.

در بیان این مثال‌ها، در کمال تعجب، عبدالبهاء وحدت عالم انسانی را دارای سابقه‌ی پیشین در ادیان گذشته معرفی کرده است.

او می‌نویسد: «اساسی كه جميع پيغمبران گذاشتند، آن اساس بهاءالله است و آن اساس وحدت عالم انسانی است. آن اساس محبت عمومی است، آن اساس صلح عمومی بين دول است.» (عبدالبهاء، خطابات، ج۲ ص۲۸۶)

و یا: «امروز هركسی به وحدت بشر خدمت كند در درگاه احديت مقبول است؛ زيرا جميع انبيای الهی در وحدت عالم انسانی كوشيدند و خدمت به عالم انسانی كردند، زيرا اساس تعاليم الهی وحدت عالم انسانی است. حضرت موسی خدمت به وحدت انسانی نمود، حضرت مسيح وحدت عالم انسانی تأسيس كرد، حضرت محمد اعلان وحدت انسانی نمود. انجيل و تورات و قرآن اساس وحدت انسانی تأسيس نمودند. شريعت الله يكی است و دين الله يكی و آن الفت و محبت است. حضرت بهاء‌الله تجديد تعاليم انبياء فرمود.» (عبدالبهاء، خطابات، ج۱ ص۱۸ و۱۹)

 شاید جناب عبدالبهاء فراموش کردند که در بیانات دیگری بدیع و بکر بودن این تعالیم را گفته اند؛ پس بکر و بدیع بودن این تعالیم را خود ایشان نقض می‌کند.

سابقه وحدت عالم انسانی

علاوه بر این که عبدالبهاء سخنان متعارضی در بکر بودن و نوآوری وحدت عالم انسانی در میان ادیان گذشته بیان کرده است، مطالعه‌ی مستقل تعالیم ادیان پیشین نشان می‌دهد که عنوان این بحث یعنی وحدت بین انسانها و تمایل عمومی به صلح، در ادیان گذشته نیز مطرح بوده و قطعا در جامعه‌ی ایران «مسموع بوده» است.

الف)مسیحیت:

در آیین مسیحیت احسان و دوستی و طلب خیر برای دیگران به زبان دیگری مطرح شده است:

«اي شنوندگان شما را میگويم! دشمنان خود را دوست داريد. و با كسانی كه از شما نفرت كنند، احسان كنيد. و هر كه شما را لعن كند برای او بركت بطلبيد و برای هر كه با شما كينه دارد، دعای خير كنيد. و هر كه بر رخسار تو زند، ديگری را نيز به سوی او بگردان. و كسی كه ردای تو را بگيرد، قبا را نيز از او مضايقه مكن. هر كه از تو سؤال كند، بدو بده. و هر كه مال تو را گيرد، از وی باز مخواه. و چنان كه میخواهيد مردم با شما عمل كنند، شما نيز به همان طور با ايشان سلوک نماييد؛ زيرا اگر محبان خود را محبت نماييد، شما را چه فضيلت است؟ زيرا گناهكاران هم محبان خود را محبت مي‌نمايند. و اگر احسان كنید با هر كه به شما احسان كند، چه فضيلت داريد؟ چون كه گناهكاران نيز چنين می‌كنند….» (انجيل لوقا، باب ۲۶ آيه ۲۷ تا ۳۸)

ب)پیش بینی وحدت عالم انسانی در کلام زردشت

در كتاب مقدس زردشتيان آرزوی وحدت جامعه‌ی نيكان بدين صورت بيان شده است:

«بشود كه ما با همه راستان كه در سراسر هفت كشور زمين هستند همكار و انباز باشيم. بشود كه آنها با ما و ما با آنها يكی باشيم. بشود كه همه با يكديگر محبّت و معاونت كنيم سراسر كردار نيكی كه از اين رو برآورده شود در گنجينه‌ی اهورا مزدا پذيرفته و جاودان خواهد ماند. (آخرين گهنبار ۱ و ۲)» (فاضل مازندرانی، امر و خلق، ج۳ ص۲۱۹، پاورقی به نقل از عبدالبهاء)

ج)در شعر سعدی

اين تعليم را شاعر شیرین سخن سعدی در قرن هفتم در زبان شعر بیان کرده است:

بنـی آدم اعضـای يک پيکرنـد                  كه در آفرينش ز يک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار             دگـر عضـوهـا را نمـاند قرار

تو كز محنت ديگـران بـی غمی               نشـايد كـه نامت نهنـد آدمـی

(سعدی، گلستان، باب اول، حکایت ۱۰)

و حالا اگر اعتقاد به وحدت عالم انسانی و طرح آن فضیلتی است، ملاحظه می‌کنیم که این فضیلت مربوط به آیین بهائی نخواهد بود.

تناقض میان ادعا وحدت عالم انسانی و عمل در کتب بهائی

در این بخش جا دارد که به برخی از مطالبی که بر خلاف وحدت عالم انسانی در نصوص بهائی ملاحظه کردیم اشاره کنیم:

۱-بهاءالله و تعارض با وحدت عالم انسانی

-جناب بهاءالله در ابتدای کتاب اقدس می‌نویسد: «هرکس موفق به شناخت او (بهاءالله) شد، به همه خيرها دست يافته است و کسی که از چنين شناختی محروم شد، از اهل گمراهی است، هرچند که همه‌ی اعمال را به جا آورد». (بهاءالله، اقدس ص۱)

-و «در توقيعی خطاب به حاجی ميرزا آقاسی است: اتركوا التروک ولو كان ابوک، ان احبّوك اكلوک و ان ابغضوک قتلوک.» (از ترک زبانان دوری كن و فاصله بگير، اگر چه پدرت باشد كه اگر دوستت بدارد تو را خواهد خورد و اگر دشمن بدارد تو را خواهد كشت.) (فاضل مازندرانی، اسرار الآثار، ج ۲ ص ۱۵۴ (ذيل كلمه ترك)- به نقل از بهاءالله و به دیده‌ی تأیید) این بیان که توهینی آشکار به انسان‌های ترک زبان است با سخنان پیش گفته‌ی ایشان در لزوم وحدت میان تمام طوایف و ترک تمام تعصبات وطنی و اجتماعی و سیاسی و…. در تعارض جدی است. صرف نظر از این تعارض، وجود همین عبارت در کلام ایشان، با وجدان و سرشت آدمی ناسازگار است و از شنیدن آن، روح شنوندگان کسل می‌شود.

-«اليوم هر نفسی بر احدی از معرضين من اعلاهم او من ادناهم ذكر انسانيت نمايد از جميع فيوضات رحمانی محروم است، تا چه رسد كه بخواهد از برای آن نفوس اثبات رتبه و مقام نمايد.» (بهاءالله، بديع، ص۱۴۰) از اين بیان معلوم می شود كه وحدت عالم انسانی در بهائیت يعنی وحدت بهائی، ‌چرا كه در شأن غير بهائيان ذكر انسانيت نمیتوان کرد. یعنی در دنیا انسان‌ها هیچ‌کدام رتبه‌ی انسانیت ندارند و فقط تعداد کمی از مردم جهان که بهائی هستند، دارای مقام انسانیت هستند. این مسئله در برخی نصوص بهائی آن‌قدر پیشروی می‌کند که کسانی که از بهائیت اعراض کرده‌اند را «سنگ ریزه»، «بهائم» و «حرامزاده» خطاب کرده اند:

-«احبائی هم لئالی الامر و مَن دونهم حُصاةُ الارض.» ترجمه: دوستداران من درّ و جواهر و ما بقي ايشان سنگ ريزه‌های ارض خاكي‌اند. (اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج۴، باب ۷، مقام احبا الهی، ص۳۵۳)

-«اَلیَومَ بِنَصّ نقطه بیان (=یعنی سید باب) نفوسی كه از این امر بديع معرضند، از رداء اسميه و صفتيه محروم و كل از بهائم بين يدی الله محشور و مذكور.» (بهاء الله، بديع، ص۲۱۳) کاش جناب بهاء الله به همین‌ها اکتفا می‌کرد و غیر بهائیان را تنها از دایره‌ی انسانیت خارج می‌نمود؛ نه اینکه پا را فراتر بگذارد و هر کس به آیین او ایمان نیاورد و فضایل او را انکار کند، حرام زاده خطاب نماید.

-«تالله الحق! من ینکر هذا الفضل الظاهر الباهر المتعالی المنیر ینبغی له بان یسئل من امه حاله فسوف یرجع الی الجحیم» ترجمه: «به خدا سوگند، هر کسی فضل آشکار و روشن و والا و درخشنده (=ادعای پیامبری و ظهوراللهی بهاءالله) را انکار کند، باید وضعیت خودش را از مادرش بپرسد و زود است که به آتش دوزخ درآید.» (اشراق خاوری مائده آسمانی ج۴، باب یازدهم، منکرین امر الله،ص۳۵۵)

-«اَنتُم يا اَحِبّاءَ اللهِ كونوا سَحابَ الفَضلِ لِمَن آمَنَ بِاللهِ و آياتِهِ و عذابِ المَحتومِ لِمَن كَفَرَ بِاللهِ و اَمرِهِ و كان مِن المُشركين» ترجمه: ای محبان خدا (=ای بهائیان)، نسبت به کسی که به خدا و آیاتش ایمان آورده، ابر فضیلت باشید و نسبت به کسی که به خدا و امر او کفر ورزیده (=مخالفان بهائیت) و از مشرکان است؛ عذاب حتمی باشید. (بهاء الله، مجموعه الواح، ص۲۱۶)

-مسئله تعارض با وحدت عالم انسانی در سایر بیانات پیشوایان بهائی آن قدر مشهود است که حتی در بیان وضع احکام هم شاهد آن هستیم. به عنوان نمونه بهاءالله دستور داده است فردی که خانه ای را آتش بزند، زنده زنده بسوزانند! «مَن اَحرَقَ بَيتاً مُتِعَمِّداً فَاَحرِقوه» اگر يك نفر خانه‌ای را متعمدا آتش بزند خودش را آتش بزنيد. (بهاءالله، کتاب اقدس، ص ۵۶؛ اشراق خاوری،گنجینه حدود و احكام، ص۲۹۷)

-اِعلَم بِاَنَّ اللهَ حَرَّمَ عَلَي اَحِبّاءِ اللهِ لِقاءَ المُشركينَ و المنافقينَ (بدان که خداوند ملاقات مشرکان و منافقان را بر محبان خداوند حرام نموده‌است.) (اشراق خاوری،مائده آسمانی، ج۴،باب۸، لوح مباهله،ص۲۸۰ )

-«با نفوس معرض كه اعراضشان ظاهر شده معاشرت و تكلم و ملاقات جايز نه، هذا حكم قد نزل من سماء‌ ارادة آمر قديم» (اشراق خاوری،مائده آسمانی، ج۸ ص۷۴، باب معاشرت با معرضين جايز نه.)

-«بايد از معرضين در كل شئون اعراض نماييم و در آنی مؤانست و مجالست را جايز نداريم كه قسم به خدا كه انفس خبيثه انفس طيّبه را میگدازد چنان كه نارحطب يابسه را و حرّ ثلج بارده را.» (اشراق خاوری،مائده آسمانی، ج۸مطلب ۵۳، ص ۳۹) «بر هرنفسی لازم است از انفس خبیثه مشرکه اجتنباب نماید » (همان)

۲-عبدالبهاء

جناب عباس افندی که در بیشتر بیانات خود از وحدت عالم انسانی زیاد یاد می‌کرد و شعاری را از پدرش نقل می‌کرد که «همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار» (عبدالبهاء، مكاتيب، ج۲ ص۱۶۳) در بخشهای دیگری از سخنان و نوشته‌های خود به مسیری دیگر می‌رود که به هیچ عنوان با تعابیری نظیر تعبیر فوق قابل جمع نیست. به چند نمونه توجه کنید:

-«امروز جمعی بی‌خردان كه مانند حيوان اسير عالم طبيعت اند و از جهان الهی خبر ندارند باهر نفسی الفت كنند.» (اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج۲ ص۳۶ به نقل از عبدالبهاء)

-با شخص ظالم و يا خائن و يا سارق نمیشود مهربانی نمود. زيرا مهربانی سبب طغيان او میگردد نه انتباه او، كاذب را آن چه ملاطفت نمايی بر دروغ میافزايد» (عبدالبهاء، مكاتيب، ج۳ ص۲۱۱)

۳-شوقی افندی و مجازات طرد:

بر اساس تعالیم بهائی، هنگامی که یکی از اعضای بهائیت به دلایل مختلفی اقدام به اموری بر خلاف میل تشکیلات و رهبران بهائی انجام دهد و یا خارج از ضوابط تشکیلاتی اقدامی نماید و یا آن که علیه بهائیت سخنی بر زبان جاری کند و مخالفتی نماید، مشمول مجازات طرد، یعنی راندن از مجموعه‌ی بهائیت می‌شود. این مجازات در دو مرحله و به تناسب میزان خطا بر فرد خاطی اعمال می‌شود.

نخستین مرحله طرد اداری نام دارد که به موجب آن، فرد طرد شده حق حضور در اجتماعات بهائی را ندارد و حق رأی و مشارکت در فعالیتهای گروهی بهائی از او سلب می‌شود. با این وجود، او همچنان از حقوقی مانند ارث بهره می‌برد و سایر بهائیان با او سخن می‌گویند و او حق دارد در کنار خانواده اش به زندگی ادامه دهد. (شوقی، توقيعات مبارکه، ۱۹۴۵تا ۱۹۵۲، ص ۹۴)

مرحله‌ی دوم که مجازاتی بسیار سنگین است، طرد روحانی نام دارد و مخصوص کسانی است که علناً با تشکیلات بهائی یا رهبران آن مخالفت کنند. در این مرحله هیچ یک از بهائیان حق صحبت کردن با فرد خاطی را ندارند. حتی سلام کردن به او نیز جایز نیست. او از تمام حقوق اجتماعی خود محروم می‌شود و حتی خانواده‌ی او نیز حق ندارند با او ارتباطی برقرار کنند. (همان؛ اشراق خاوری،مائده آسمانی، ج ۸، مطلب ۹۴،ص ۷۴ باب معاشرت با معرضين جايز نه به تقل از بهاءالله؛ همو، رحيق مختوم، ج۱،ص ۷۰)

تناقض وحدت عالم انسانی در دعواهای خانوادگی رهبران بهائی

در طی بررسی کتابهای بهائی این جمله جناب عبدالبهاء که از انصاف حرف می‌زند توجه هر خواننده را به خود جلب می‌کند:

«انصاف بايد داشت از نفسی كه در تربيت اولاد و عيال و آل عاجز مانده چگونه اميد تربيت اهل آفاق نماييم آيا در اين قضيه ذره‌ای شبهه و ترديد است؟» (عبدالبهاء، مكاتيب، ج ۲ ص۱۸۲)

مقصود ايشان آن است كه هر گاه كسي نتواند از عهده تربيت خانواده خود برآيد مسلما نخواهد توانست از عهده تربيت و اصلاح انسانها در عالم برآيد.

 و جناب بهاءالله میگويد: «من لا ادب له لا ايمان له» (كسی كه از ادب بی‌بهره باشد از ايمان نيز نصيبی نخواهد داشت.) (بهاء الله،بديع، ص ۲۰۵)

در سخن ديگر ادب را وجه امتياز انسان بر حيوان معرفی میكند و میگويد: «ادب از سجيه‌ی انسان است و به او از دونش ممتاز و هر نفسی كه به او فائز نشده البته عدمش بر وجودش رجحان داشته و دارد.» (بهاءالله، بديع، ص۲۰۳)

با این وجود متاسفانه در برخی کتابهای عبدالبهاء و پدرش شاهد ناسزاگویی‌هایی به برخی مخالفان ایشان هستیم. مخالفانی که از قضا، رهبری ایشان در مقطعی به عهده‌ی برادر بهاءالله و در مقطع دیگر بر عهده‌ی برادر عبدالبهاء است.

الف) توهین جناب بهاء الله به برادر

بهاءالله نيز برادرش ميرزا يحيی صبح ازل را الاغ میخواند: «قل يا ايها الحميرحق آن چه بفرمايد حق است و به كلمات مشركين باطل نشود» (همو، بديع، ص۱۷۴) و باز در در مورد شخص ازل مینويسد: «و معرض بالله چون توقف نمود و از صراط لغزيد و در همان حين هيكلش از قميص انسانی خارج و به جلود بهائم ظاهر و مشهود گشت.» (همان، ص۱۱۰)

از سوی دیگر، بهاءالله باری شكوه و شكايت میكند كه چرا برادرش وی را به اندازه نطفه گاو هم به حساب نمی آورد: «ملاحظه نما كه چقدر غافلند اين نفوس كه شمس معانی (=بهاءالله) با منتها علوّ عظمت و جلال از افق حقيقت طالع و مشرق شده، او را به قدر ما يظهر من صلب البقر هم ندانسته اند. بگو لعنت بر شما و بر حيای شما!» (بهاء الله، بديع، ص۱۷۲)

بهاءالله نيز در مقام پاسخگويی بر می آيد و چون سال‌های سال با برادرش آشنا بوده و به مقامش عرفان پيدا كرده، در الواح و آثار و مراسلات صادره به رموز و اشارات، القابی از قبيل مشرك بالله، و عجل (گوساله) (مازندرانی، اسرار الآثار، جلد ۴) و طاغوت( همان، ج۴ ص ۲۷۷) و شيطان (همان ج۱، ص۴۹) و ابليس و بركه فتنه خبيثه و طنين ذباب (=مگس) (همان، ج۳ ص ۲۶۸) وامثال آن ايشان را مفتخر مي‌فرمايند.

ب)توهین های جناب عبدالبهاء به عمو و برادر

-عباس افندی به پیروی از پدر به عمویش مینويسد: «اگر جمال قدم تو را خطاب فرمايد كه مركز ميثاق مرا و فرع منشعب از اصل قديم مرا و منصوص كتاب مبين مرا و مبیّن كتاب را چگونه عجل (گوساله) خواندی اي يحيی حيائی چه جواب خواهی داد؟» (، عبدالبهاء، مكاتيب، ج۱ ص۲۷۱)

-عبدالبهاء نيز از آن جا كه فرزند خلف اين خاندان است؛ رفتار پدر و عمويش را پيش گرفته و با برادرش محمد علی افندی آن چنان روش و سلوک ناستوده‌ای پيش می گيرد كه يقينا دو برادر فهمیده و با شعور این کار را نمی‌کنند.

او در هنگامی که به واسطه‌ی سعایت محمدعلی افندی در زندان عثمانی گرفتار شده است در مورد برادرش می‌نویسد: «الهی الهی، تری عبدک المظلوم بین مخالب سباع ضاریه و ذئاب کاسره و وحوش خاسره.» (عبدالبهاء، الواح وصايا، ص۹) ترجمه: خدایا خدایا، می‌بینی بنده‌ی مظلومت را که در چنگال حیوانات وحشی و تجاوزکار و گرگهای درهم شکسته و وحشیان خسارت دیده گرفتار شده است.

ايشان همچنین از برادرش محمد علی افندی با القابی نظير «پشه و سوسک و كرم خاكي و خفاش و جغد و كلاغ» و ياد می كند. (عبدالبهاء، مكاتيب، ج۱ ص۴۴۲ و ۴۴۳؛ همان، ج۲ ص۲۳۴)

اگر بهاءالله نتواند با ميرزا يحيای نوری كه برادرش می باشد اتحاد كند چگونه می‌خواهد در عالم وحدت عالم انسانی ایجاد کند؟

عبدالبهاء که می گويد با تمام اهل آفاق بايد اتحاد و اتفاق كرد؛ برای این رفتارهایش چه توجیهی خواهد داشت؟

رفتار نازيبا و وجود نفاق و دوئيت‌های بين عباس افندی و محمد علی افندی كه هر دو فرزندان جناب ميرزا به شمار می آيند نشان دهنده اين واقعيت است كه نه تنها جناب بهاءالله قادر به تربيت فرزندان خود، به آن نحو كه رشته يگانگي ايشان پاره نشود، و دشمنان خوني يكديگر نگردند نبوده است، بلكه از عدم توانایی جناب عبدالبهاء نيز حكايت مي‌كند كه نتوانسته است لااقل بين خـود و بـرادرش اتحاد و اتفـاق ايجاد كـند.

همه ما می‌دانیم که رعايت ادب و تربيت دركلام وسخن گفتن از ابتدايی ترين مسائلی است كه بايد هر انسانی آن را سرلوحه‌ی رفتارهای خود در زندگی قرار دهد که گفته اند: «ادب مرد به ز دولت اوست.»

منظور ما نیز از نقل اين اختلافات و تعارفات خانوادگی بازگو كردن اين حقيقت است كه بسياری از تعاليم و سخنان رهبران بهائی، بلند پروازی صرف است و در مقام عمل، رهبران این آیین نتوانسته اند به تعالیم خود پایبند باشند و وحدت عالم انسانی را با مختصاتی که در ابتدای این نوشتار به آن اشارت رفت، لا اقل به نزدیکترین افراد خانواده‌ی خود ساری و جاری کنند. بگذریم از آن که به ادعای خود ایشان، کسی که نتواند فرزندان و اهل و عیال خود را تربیت کند، شایسته نیست ادعای تربیت کل عالم نماید.

جسارت به علما و شیعیان

توهین‌ها و ناسزاگویی‌های رهبران بهائی که قطعا بر خلاف ادعای وحدت عالم انسانی است، به اختلافات خانوادگی ختم نمی‌شود. متأسفانه این رهبران، رفتار ناشایست خود را آنقدر پیش می‌برند که دامن علما كه محترم‌ترين گروه مردم هستند را در بر می‌گیرد. مثلا در موارد عديده‌ای ايشان را «هَمَجٌ رِعاعٌ» (=حشراتی كه به گرد سر حيوانات در گردشند) و «خَراطين ارض» (=كرم‌های زير زمينی) می خواند. (بهاءالله، ایقان، ص۶۷ و ۱۹۱) شيخ محمد باقر اصفهانی را كه از علمای بزرگ عهد قاجار به شمار می آيد، «ذئب» (گرگ) و مير محمد حسين امام جمعه اصفهان را «رقشا» (مار خوش خط و خال) خوانده است (شوقی، قرن بديع، ص ۴۳۸). شيخ عبدالحسين شيخ العراقين اصفهانی كه به تصديق بهائیان، جميع بزرگان و علمای عراق از وی احترام مینمودند و نفوذی فوق العاده داشت، به «شيخ خبيث» ملقب کردند (اشراق خاوری، رحيق مختوم، ج۲،ص۶۴۲) و مرحوم آیت الله سيدصادق طباطبايی را به نقل از باب «كاذب ارض طاء» (=دروغگوی بزرگ طهران) قلمداد کردند؛ چرا که از نظر ایشان، فتوایش ظالمانه بوده است. (شوقی، قرن بديع، ص ۴۶۲)

زمانی اين چنين به همه علما جسارت می ورزند كه «حضرات علما آخور را ديدند ولی آخر را نديدند!» (اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج۵، ص۱۹۷) و باز هم ايشان ـ عبدالبهاء ـ در همان كتاب ـ می نويسد:

«اين قوم خويش را علمای دين مبین و حامي ‌شرع متين و جانشين سيد المرسلين می شمرند و چون ثعبان بدكيش بيگانه و خويش را نيش زنند و چون مار و عقارب اباعد و اقارب را مي‌گزند. و بنياد رحمان براندازند و بنياد عدل و داد را ويران كنند و به زبان از خشية الله دم زنند چون گرگان خونخوار اغنام الهی را بدرند و دعواي شبانی كنند وچون دزدان راه قطع طريق و سد سبيل نمايند و قافله سالاري خواهند، در مجالس علم، ابكم و اصمّ نشينند و در برهان و بيان لال گردند و به ضرب سياط و چوب وچماق اثبات مدعا خواهند. چون به عمائم نگري هر يك چون جبل ابی‌قبيس بلند و چون به فضائل نگری هر يک اجهل از انعام و بهيم» (اشراق خاوری، مائده آسماني، ج۵ ص۱۹۲)

لازم به یادآوری است كه ايشان شيعيان مسلمان را هم جزء مشركين میدانند. چنان كه بهاء الله در جاهای مختلف می‌گوید: «لعمرالله حزب شیعه از مشرکین از قلم اعلی در صحیفه حمراء مذکور و مسطور» (اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج ۴، باب هشتم، ص۱۴۰)

 

نتایج

نتایج ذیل با توجه به تحقیق انجام شده قابل ذکر است:

۱-بهائیان دارای تعالیمی هستند که ادعا می‌کنند جدید و بکر است. از جمله این تعالیم وحدت عالم انسانی است که در ظاهر قرار است صلح و دوستی میان همه انسانها را برای بشر به ارمغان می‌آورد و هر خواننده و شنونده ای را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

۲-با مراجعه به تعالیم سایر ادیان الهی پیشین و همچنین با نگاهی به گزارش‌های رهبران بهائی از تعالیم پیامبران گذشته، در می‌یابیم که ادعای بکر بودن این تعالیم و بی سابقه بودن آن در میان امت‌ها و ملت‌های پیشین، ادعایی نادرست است.

۳-با مطالعه‌ی سایر تعالیم رهبران بهائی به نظر می‌رسد که ایشان در مسأله‌ی وحدت عالم انسانی دچار سردرگمی شده اند. از طرفی شعار وحدت عالم انسانی سر داده اند، دستور داده اند که اعتقادات افراد، باعث جدایی آنان از وحدت عالم انسانی نیست، دستور رحمت و رأفت با تمام انسانها را صادر کرده اند و… و از طرف دیگر، مخالفان خود را به انواع نسبت‌های ناروا نواخته اند و هنگامی که وارد فضای تشریع شده اند، احکامی مانند سوزاندن مجرم و یا طرد اداری و روحانی وضع کرده اند که علاوه بر مخالفت صریح با دستورات قبلی در زمینه‌ی وحدت عالم انسانی، با اصول اولیه‌ی قانون گذاری و مجازات مانند تناسب داشتن مجازات با جرم، در تعارض است. در واقع نمی‌توان پذیرفت که آیینی از سوی خداوند، برای هدایت بشر آمده است، در تعالیم خود دچار چنین تعارضات درونی باشد.

۴-تعارضات درونی بهائیت در مسأله‌ی وحدت عالم انسانی تنها به گفته‌های رهبران بهائی و احکام آن ختم نمی‌شود. رهبران بهائی به هنگام بروز اختلافات خانوادگی نیز بدترین ناسزاها را نثار نزدیکترین افراد خود کرده‌اند. آن هم به دلیل آن که در مسأله‌ی رهبری بهائیت با آنان دچار اختلاف بوده اند.

۵-رهبران و مبلغان بهائی با توهین کردن، دشنام دادن و نفرت پراکنی علیه مخالفان خود مانند دانشمندان شیعی، بار دیگر اجرایی بودن وحدت عالم انسانی در ظرف تعالیم بهائی را زیر سؤال برده اند. این دشنام‌ها و تکفیرها در ادبیات بهائی، به دانشمندان شیعه ختم نمی‌شود و بعضاً کل شیعیان را فرا می‌گیرد.

The post وحدت عالم انسانی یا وحدت بهائی؟ appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
https://bahairesearch.org/%d9%88%d8%ad%d8%af%d8%aa-%d8%b9%d8%a7%d9%84%d9%85-%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%a7%d9%86%db%8c-%db%8c%d8%a7-%d9%88%d8%ad%d8%af%d8%aa-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c%d8%9f/feed/ 0
تساوی زن و مرد در آیین بهایی و تناقضات اجرای تعلیم در بهائیت و بررسی تطبیقی آن با دیانت اسلام https://bahairesearch.org/%d8%aa%d8%b3%d8%a7%d9%88%db%8c-%d8%b2%d9%86-%d9%88-%d9%85%d8%b1%d8%af-%d8%af%d8%b1-%d8%a2%db%8c%db%8c%d9%86-%d8%a8%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c-%d9%88-%d8%aa%d9%86%d8%a7%d9%82%d8%b6%d8%a7%d8%aa-%d8%a7/ https://bahairesearch.org/%d8%aa%d8%b3%d8%a7%d9%88%db%8c-%d8%b2%d9%86-%d9%88-%d9%85%d8%b1%d8%af-%d8%af%d8%b1-%d8%a2%db%8c%db%8c%d9%86-%d8%a8%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c-%d9%88-%d8%aa%d9%86%d8%a7%d9%82%d8%b6%d8%a7%d8%aa-%d8%a7/#respond Mon, 17 May 2021 13:55:30 +0000 http://bahairesearch.org/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87/%d8%aa%d8%b3%d8%a7%d9%88%db%8c-%d8%b2%d9%86-%d9%88-%d9%85%d8%b1%d8%af-%d8%af%d8%b1-%d8%a2%db%8c%db%8c%d9%86-%d8%a8%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c-%d9%88-%

چکیده: تفاوت‌های زن و مرد از بدیهیات است. اسلام هم بر این مهم صحه گذاشته و بر مبنای عدالت، وظایف و حقوق هر جنس را بیان کرده و ملاک ارزش‌گذاری را تقوی قرار داده است (اِن اَكرَمَكُم عِندَ اللهِ اَتقيكُم). در آیین بهایی تعليمى مبنی بر تساوی حقوق رجال و نساء به‌عنوان یکی از تعالیم […]

The post تساوی زن و مرد در آیین بهایی و تناقضات اجرای تعلیم در بهائیت و بررسی تطبیقی آن با دیانت اسلام appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>

چکیده:

تفاوت‌های زن و مرد از بدیهیات است. اسلام هم بر این مهم صحه گذاشته و بر مبنای عدالت، وظایف و حقوق هر جنس را بیان کرده و ملاک ارزش‌گذاری را تقوی قرار داده است (اِن اَكرَمَكُم عِندَ اللهِ اَتقيكُم). در آیین بهایی تعليمى مبنی بر تساوی حقوق رجال و نساء به‌عنوان یکی از تعالیم دوازده‌گانه مطرح و ادعا شده كه در اين آیين در همه جهات بين زن و مرد تساوى برقرار است؛ درحالي‌كه شواهدي وجود دارد كه پیشوایان آن‌ها در بیان و گفتار خود اين تعليم را نقض کرده‌اند. این مقاله به بررسی این موضوع در آیین بهائی و همچنین مقایسه آن با آیین اسلام پرداخته است.

کلید واژه:

تساوی زن و مرد، بیت العدل، عضویت، اسلام، تقوی

مقدمه

به راستى چه مى‌شد اگر:

همه خارها گل مى‌شدند و همه گلها گل بنفشه، همه درختان سرو، همه ميوه‌ها سيب، همه شفاف‌ها كدر، و يا بالعكس، همه رنگ‌ها يك رنگ و همه حيوانات يك جنس مى‌شدند؟ به راستى چرا هر موجودى نمى‌تواند وظائف جنس مقابل را انجام دهد تا نخواهد زير بار منّت ديگرى برود؟ چرا همه انسان‌ها به همه فنون آگاه نيستند؟

آيا اگر كسى نياز خود را، خود برآورده مى‌ساخت و به ديگرى حاجتى نداشت جامعه استوارتر نمى‌بود؟

آيا دراين‌صورت انسان‌ها تكامل و رفعت بيشترى نداشتند.

اصولاً چرا تفاوت‌هايى در خلقت انسان‌ها ديده مى‌شود؟ چرا همه آن‌ها يكسان خلق نشده‌اند؟ دراين‌صورت طبيعت زيباتر نبود؟

هر عقل سالمى درمى‌يابد كه نظام هستى بر تفاوت استوار است و با همين تفاوت‌ها است كه در نظام بشرى پديده تقسيم كار معنا پيدا مى‌كند و هميشه مقبول عقل همگان بوده است. تشابه و تساوى در نظام هستى به معنى نابودى هستى و عدم تداوم آن است و همكارى دائم هر عضو در انجام وظائف مخصوص به او، موجب ادامه حيات مجموعه و باعث نظم آن است. حال اگر به بهانه تساوى حقوق، هر عضوى وظائف محوله بر ديگرى را انجام دهد؛ آيا به‌راستى حكم به نابودى آن مجموعه نداده است؟ پس وظائف خودش چه مى‌شود؟ حق تقسيم وظائف و ارزش‌گذارى آن‌ها در جامعه انسانى بر عهده كيست؟

آيا برعهده بشرى است كه در طول تاريخ در هر دوره ادعايى خاص داشته، و روزى مسئله‌اى را ارزش و روزى ديگر ضدارزش قلمداد كرده است؟

آيا برعهده همين بشر خطاكار است كه هر ساعت و هر لحظه ممكن است از او اشتباهى سر بزند و هيچ وقت از فراموشى و نسيان در امان نيست؟

و يا نه، بر عهده كسى است كه به تمام خصوصيات روحى انسان و كم و كاستى‌هايش آشناست و خود از قانون‌ها و ارزش‌هاى وضعى خود هيچ سود و زيانى نمى‌برد. از اشتباه و خطا مصون است و به فراموشى دچار نمى‌شود و گذشته و حال و آينده برايش يكسان است.

به اين دليل و هزاران دليل ديگر:

اين خالق ارزش‌ها است كه بايد ارزش‌ها را براى بشر تعيين كند.

و درست به همين علت است كه ارزش‌هاى الهى با ارزش‌هاى بشرى متفاوت است و مرز ميان حق و باطلِ تعيين‌شده توسط افراد بشر ـ آن هم نخبگان بشرى ـ چه بسيار كه در حد تناقض با مرزهاى خداوند باشد. بیشتر ادیان و مکاتب اختلاف میان زنان و مردان را باور دارند، این اختلاف عقلایی و برمبنای فطرت و علم است.

برخلاف همه ادیان و مکاتب، آیین بهائی اعتقاد به تساوی زنان و مردان دارد. در این مقاله ابتدا به تعریف تساوی مردان و زنان در نظر پیشوایان بهائی و بعد بررسی درستی این اصل در میان آن‌ها و بعد به صحت وسقم این ادعا در میان گفتار و اعمال پیشوایان بهایی می‌پردازیم.

 

1- تعریف تساوی زنان و مردان در نظر پیشوایان بهائی

گام نخست در انجام هر بررسي عمدتاً به تعريف موضوع مورد بحث اختصاص مي‌يابد.

تساوي حقوق رجال و نساء در آثار بهائي گاهي به مفهوم يکساني حقوق یا يکساني جايگاه زن و مرد عنوان شده است. جناب حسين‌علي نوري معتقد است:

« قلم اعلي فرق مابين عباد و اِما را از ميان برداشته و كُل را در صُقع واحد بعنايت كامله و رحمت منبسطه مقر و مقام عطا فرمود» (اشراق خاوری، مائده آسماني، ج8 ص52).

از اين بيان استفاده مي‌شود كه مسئله، تنها تساوي حقوق نيست؛ بلکه يکساني حقوق نيز مدّ نظر است، چون: در صقع واحد آمده است ؛ همچنين استفاده مي‌شود که مسئله فراتر از حقوق است، چراکه به برداشتن فرق به‌طور کلي ميان عباد (مردان) و اِماء (زنان) اشاره شده است و صحبت از مقر و مقام شده است.

در بيانات زیر نيز، مسئله فراتر از حقوق مطرح شده و به مساوات تام و مساوات کامله تأکيد شده است.

-« عالم انساني را دو بال است يک بال رجال و يک بال نساء، تا دو بال متساوي نگردد مرغ پرواز ننمايد اگر يک بال ضعيف باشد پرواز ممكن نيست تا عالم نساء متساوي با عالم رجال در تحصيل فضائل و كمالات نشود فلاح و نجاح چنانكه بايد و شايد ممتنع و محال. » منتخباتي از مکاتيب حضرت عبدالبهاء، ج 1، ص 291.

-البتّه بدرجه مساوات رسند و ممکن نيست سعادت عالم انسانی کامل گردد مگر به مساوات کامله زنان و مردان.،(عبدالبهاء،خطابات، ج2، ص150).

-رهبران بهائي اصرار دارند كه « نساء و رجال کلّ در حقوق مساوي، به‌هيچ‌وجه امتيازي در ميان نيست». (ریاض قدیمی، گلزار تعاليم بهائي، ص283).

 

2-تناقضات نصوص بهائی در تساوی زنان و مردان

اما به‌وضوح مي‌توان ديد که نگاه تحقيرآميز نسبت به جنس مؤنث در افکار رهبران بهائي وجود داشته است و از ديدگاه ايشان “صرف زن بودن” يک “نقيصه” است؛ جناب حسين‌علي نوري، آن‌گاه که مي‌خواهد از استواري و رفعت سخن بگويد، “رجال” را مظهر آن مي‌داند و آن‌گاه که مي‌خواهد از خفت و سستي همت سخن بگويد، “نساء” را مظهر آن معرفي مي‌کند.

 « اي کنيزان مردانه بر امر حقّ قيام نمایيد. بسي از نساء که اليوم عندالله از رجال مذکور و بعضي رجال که از نساء محسوب.» (عبدالحمید اشراق خاوری، پيام ملکوت، ص232).

2-1 عدم عضویت زنان در بیت‌العدل

علاوه بر اينکه در آیين بهائي هيچ‌يك از نسوان در شمار رهبران نبوده‌اند، شاهد آن هستيم که زنان براي عضويت در “بيت‌العدل اعظم الهي” ـ عالي‌ترين مرجع تصميم‌گيري در شرايط فعلي بهائيت ـ حق انتخاب شدن ندارند. (عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، ص219 ).

 نکته جالب در اين زمينه اين است که مسئله تحريم عضويت زنان در بيت‌العدل و تناقض آن با اصل “تساوي حقوق رجال و نساء” به‌گونه‌اي تعارض دارد که جناب شوقي افندي دراين‌باره اذعان داشته‌اند:

« ازآنجاکه جناب عباس افندي فرموده‌اند حکمت اين موضوع در آينده ظاهر خواهد شد، ما با اطمينان به صحت مطلب بايد آن را قبول کنيم ولي نمي‌توانيم براي فرونشاندن اعتراضات حاميان نهضت زنان توجيهي ارائه دهيم.» (Lights of Guidance, p:613، ترجمه مأخوذ از انوار هدايت، ص 776).

مسئله تحريم عضويت زنان در “بيت‌العدل اعظم الهي علي‌رغم اصل اساسي “تساوي حقوق رجال و نساء” در آیين بهائي شاهدي است بر اينکه اين آیين به آن اصل اعتقاد نظري و عملي ندارد و به‌وضوح وجود ديدگاه مردسالارانه را در آموزه‌هاي بهائي نشان مي‌دهد.

يكي از توجيهات رهبران بهایی، اين است كه عدم عضويت زنان در بيت‌العدل، يك نوع “معافيت” است و “عضويت در بيت‌العدل يك وظيفه است و نه يك حق”.

حقيقت اين است كه مسئله عدم عضويت زنان در بيت‌العدل، از مقوله “معافيت” يا “تخفيف” يا چيزي شبيه به آن‌ها نيست زيرا در اينجا سخن از “ممنوعيت عضويت خانم‌هاي بهائي در بيت العدل است” و خود ولي امر بهائي، به صراحت از لفظ Exclusion كه به معني “ممنوعيت و محروميت” است، استفاده كرده‌اند. (Dawn of a New Day,p:63)  همچنين اگر مقوله عدم عضويت زنان در بيت العدل از مقوله معافيت بود؛ همان‌گونه كه در مورد موضوع “معافيت خانم‌ها از انجام حج” و “معافيت از نماز در دوره عادت ماهانه”، حكم معافيت صادر شده است در مورد اين مسئله هم از لفظ “عفو” استفاده مي‌شد:

« قد عفا اللّه عن النّسآء حين ما يجدن الدّم الصّوم و الصّلوة» (کتاب اقدس، بند13)

« قد حكم الله لمن استطاع منكم حج البيت دون النساء عفا الله عنهن رحمة من عنده انه لهو المعطي الوهاب» (کتاب اقدس، بند:32)

در مورد اينكه عضويت در بيت‌العدل، “حق” است يا “وظيفه”، بهترين روش پاسخ‌گويي مراجعه به آثار امري و مطالعه نظرات رهبران بهائي دراين‌باره است. جناب عباس افندي، عبدالبهاء معتقد است كه مقوله عضويت در بيت العدل، از مقوله “حق” است و اين مقوله، از مقولاتي است كه از استثنائات اصل “تساوي حقوق رجال و نساء” محسوب مي‌شود:

« در شريعت الله نساء و رجال در جميع حقوق مساويند مگر در بيت‌العدل عمومي زيرا رئيس و اعضاي بيت‌العدل بنص کتاب از رجالند ديگر در ساير محافل عموماً مثل محفل بناي مشرق الاذکار و محفل تبليغ و محفل روحاني مثل محافل خيريه و محافل علميه رجال و نساء مشترکند در جميع حقوق» http://bahai-library.com/file.php5?file=abdulbaha_letter_true_women&lang…

همچنين جناب شوقي افندي، آن‌گاه كه مي‌خواهند درباره مسئله عدم عضويت زنان در بيت العدل سخن بگويند، براي تبيين اين مسئله به موضوع “حق كامل عضويت زنان در محافل روحانيه ملي و محلي” اشاره مي‌كنند و از لفظ “Right” كه به معني “حق” است، استفاده مي‌كنند.  Directives from the Guardian, p:217

اين اشارات نشان می‌دهد كه عدم عضويت زنان در بيت العدل يك ” نابرابري حقوقي” است.

گاه گفته‌اند منظور از تساوي حقوق رجال و نساء، “حقوق اجتماعي” است و عضويت در بيت العدل، حق اجتماعي نيست.

در اینجا سؤالی پیش می‌آید که: اگر كسي را از حق انتخاب شدن محروم كنند و شما اين محروميت را محروميت از حقوق اجتماعي نمي‌دانيد، پس محروميت از چه چيزي مي‌دانيد؟ غير از اين است كه انتخابات، موضوعي است كه تنها در بستر اجتماع، موضوعيت مي‌يابد؟

اما توجیهات دیگری که مبلغان بهائی در این مسئله ارائه می‌کنند عبارتند از:

1-دیانت بهائی معتقد به تساوی حقوق است نه وظایف( جزوه پاسخ به شبهات).

آنچه بر مبنای نظرات پیشوایان بهایی بیان شد روشن شد که جناب شوقی این مسئله را از جمله حقوق می‌دانند و لازم به ذکر است که ما جلوتر از جناب شوقی نباید برویم و آنچه را ایشان گفته باید بگوییم.

2- زنان در دیگر محافل می‌توانند باشند.

این توجیهی است که اصل قضیه را منتفی نمی‌کند زنان در هر کجا باشند در بالاترین مقام که عضویت در بیت‌العدل است، نمی‌توانند باشند و باز هم خدشه بر اصل تساوی رجال و نساء وارد است.

نکته‌ای هم در اینجا به‌عنوان جمله معترضه لازم است یادآوری شود. ظاهراً در زمان شوقی هم عضویت زنان در محافل روحانی ممنوع بوده و جناب شوقی می‌گوید: «در بلاد شرق در هر بلده و قريه که عدّه مؤمنين از رجال از سنّ بيست و يک و مافوق آن از نه تجاوز نموده محفلی روحانی در نهايت روحانيّت و صفا و حکمت و متانت تأسيس گردد و حضرات اماء الرحمن منتخِب‌اند نه منتخَب و تمام محافل و انجمن‌ها یاران از احباء الله و اماء الرحمن آنچه تأسیس و تشکیل می‌گردد کل باید در ظل آن نقطه باشد یعنی محفل روحانی که حضرات اماء الرحمن در انتخاب اعضایش حق تصویت یعنی ابدای رأی دارند» ( عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، 60).

تا زمان شوقی خانم‌ها اجازه انتخاب شدن در محافل محلی و… را نداشتند و به لطف شوقی در این وادی وارد شدند. (مجله اخبار امری سال63 شماره9).

3- حضرت عبدالبهاء گفته‌اند حکمت آن در آینده معلوم می‌شود.

اولاً. اگر قرار است حکمتش در آینده معلوم شود چرا مبلغان بهایی پا را فراتر از پیشوایان گذاشته و توجیهاتی ارائه می‌دهند که بر خلاف نصوص است و بدعت‌گزاری می‌کنند؟ یعنی توجیهات خود را می‌گویند و بعد حرف جناب عبدالبهاء را می‌گویند که حکمتش در آینده معلوم می‌شود.

ثانیاً. این آینده چه زمانی است؟ 170 سال از دیانت بهایی می‌گذرد و هنوز آینده نیامده است؟

ثالثاً. چه کسی باید این حکمت را بیان کند؟ وقتی جناب شوقی عقیم بودند و سلسله ولی امر خاتمه یافته و دیگر ولی امری در کار نیست؛ این حکمت را چه کسی قرار است بیان کند؟

رابعاً. حالا که ولی امر نیست،  اگر قرار است بیت‌العدل ـ که بر اساس نصوص اعتباری ندارد ـ حکمت آن را بیان کند، پس چرا بیان نمی‌کند؟

پس بهتر است نظر جناب شوقی را بپذیریم که دراين‌باره اذعان داشته است:

«ازآنجاکه جناب عباس افندي فرموده‌اند حکمت اين موضوع در آينده ظاهر خواهد شد، ما با اطمينان به صحت مطلب بايد آن را قبول کنيم ولي نمي‌توانيم براي فرونشاندن اعتراضات حاميان نهضت زنان توجيهي ارائه دهيم».

به‌هرحال چون پیشوایان بهایی اصلی را گذاشته‌اند که خودشان نمی‌توانند بقیه آموزه‌های بهایی را بر آن تطبیق دهند، باید چاره‌ای بیندیشند و مردم را از سر درگمی درآورند.

2-2 عدم تساوی ارث میان زنان و مردان

از دیگر مسائلی که نشان‌دهندۀ تفاوت قائل شدن میان زنان و مردان در آیین بهائی است، مسئلۀ ارث است. طبق احکام بهائی، ارث در 7 طبقه و به‌صورت 2520 سهم میان وراث زیر تقسیم می‌شود:

1. اولاد: 1080 سهم – 42 درصد

2. زن یا شوهر: 390 سهم – 15 درصد

3. پدر: 330 سهم – 13 درصد

4. مادر: 270 سهم – 10 درصد

5. برادر: 210 سهم – 8 درصد

6. خواهر: 150 سهم – 6 درصد

7. معلم: 90 سهم – 3 درصد

تفاوت ارث پدر و مادر و تفاوت ارث برادر و خواهر یکی از این موارد عدم رعایت تساوی زنان و مردان است. پدر 5.5 سهم، مادر 4.5 سهم، برادر 3.5 سهم و خواهر 2.5 سهم از 42 سهم را مي‌برد. (گنجينه حدود و احکام، عبدالحميد اشراق خاوری، ص67).

2-3 خانه و لباس متوفی

طبق احکام آیین بهائی، غیر از تفاوتی که در سهم ارث میان زنان و مردان وجود دارد، خانه و لباس فرد متوفی نیز به پسر بزرگ‌تر می‌رسد. این دو مورد جدای از بقیه ارث هستند.

«قوله تعالی در کتاب مستطاب اقدس، بند 25:

و جعلنا الدّار المسکونة و الألبسة المخصوصة للذّرّيّة من الذکران دون الأناث و الورّاث انّه لهو المعطی الفيّاض“.

حضرت عبدالبهاء جلّ ثنائه در لوح بشير الهی شيراز مي‌فرمايند قوله جلّ ثنائه:

“دار مسکونه و البسه مخصوصه تعلّق بولد بکر دارد يعنی ارشد اولاد متوفّی نه بعموم اولاد ذکور”.

و در لوح ديگر نازل قوله جلّ ثنائه:

“و اما ما سئلت عن الدّار المسکونة فهی للولد البکر خاصّة مع توابعها من اصطبل او مضيف او خلوة و امّا الدّيار السّائرة الغير المسکونة مقسومة بين رجال و نساء من الورثه”. و در لوح ديگر نيز که به‌عنوان بشير الهی نازل مي‌فرمايند قوله جلّ ثنائه:

“و امّا در آيه مبارکه از ذکر ذکور دون اناث مقصود ولد بکر است”» (اشراق خاوری،گنجینه حدود و احکام، ص125- 126).

و مراد از ولد بکر بزرگ‌ترين اولاد ذکور موجود است. “سؤال ـ دار مسکونه و البسه مخصوص ذرّيّه ذکور است دون الأناث و الورّاث، هرگاه ذرّيّه ذکور نباشند تکليف چيست؟

جواب ـ قوله تعالی مَن مات و لم‌يکن له ذرّيّة ترجع حقوقهم الی بيت العدل. نظر به اين آيه مبارکه دار مسکونه و البسه مخصوصه به بيت‌العدل راجع است.” (اشراق خاوری، گنجینه حدود واحکام، ص129).

این تفاوت ارث ارشد اولاد ذکور (پسر بزرگ‌تر) با اولاد اناث ( دختران ) است که خانه مسکوني و در صورت تعدد خانه‌ها يکي از بهترين خانه‌هاي پدر (درصورتي‌که در وصيت‌نامه، قيد ديگري نباشد)، به پسر ارشد مؤمن مي‌رسد و به دختر ارشد، اگرچه پسري هم موجود نباشد‌، نمي‌رسد (در شرايطي که فرد بهائي فاقد فرزند ذکور باشد، خانه مسکوني او به بيت‌‌العدل خواهد رسيد).

2-4 معافیت زنان از جنگ

از دیگر تفاوت های میان زنان و مردان معافیت زنان از جنگ است. شوقی لوحی را 28 جولای 1336، درباره معافیت زن از جنگ مطرح کرده است:

«زن‌ها روحیه حساس دارند و طا قت جنگ و خون‌ریزی‌های وحشتناک را ندارند. او حتی دفاع را هم از زن‌ها در این بیانیه برداشته است» (انوار هدایت، ص 777).

در اینجا جناب شوقی به آفرینش زن و عدم تساوی میان زنان و مردان اشاره می‌کند. درنتیجه در اینجا نیز به‌نظر می‌رسد “تساوي حقوق رجال و نساء” يک موضوع غيرمنطقي است.ؤ

آيا مي‌توان به آیيني كه كاركرد و جايگاه انسان را از حالت خدادادي آن خارج كرده و نقشي را به او نسبت داده كه نه با اقتضاي آفرينش او سازگار است و نه با استعدادهاي طبيعي او، به‌عنوان يك دين الهي نگريست؟

 

3- آیا در اسلام تساوی بین مردان و زنان وجود دارد؟

3-1- تقوی ملاک برتری در اسلام

در قرآن هيچ‌گاه ثروت، ملاك برترى انسان‌ها نبوده است؛ تا مثلاً سهم كمتر ارث براى زن ـ آن هم در شرايط خاص ـ دليل بر حقارت او باشد. به همين دليل هيچ‌گاه در قرآن قارون و فرعون انسان‌هايى بلندمرتبه نبوده‌اند.

به‌فرموده قرآن، ملاك برترى نزد خداوند تقوى و پرهيزگارى است؛ نه جنسيت و نژاد. خطاب تمام آيات عمومى قرآن، از دستور به عبادت و بندگى و پاداش روز جزا و … به همه افراد بشر یکسان است و بين مرد و زن هيچ تفاوتى قائل نشده است.

يا ايُّهاالنّاسُ اِنّا خَلَقْناكم مِن ذكرٍ وَ اُنْثى و جَعَلْناكم شُعوبا و قبائِلَ لِتَعارَفوا اِنّ أكرمَكم عنداللّه‏ أتْقيكم (حجرات:13)

اى مردم، همه شما را (نخست) از مرد و زنى بيافريديم و آن‌گاه شما را شعبه‏هاى بسيار و فِرَق مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد، به‌درستى كه بزرگوارترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست.

در قرآن جنسيّت ملاك برترى نبوده و در فرهنگ قرآن، زنان مؤمن هم‌رديف مردان مؤمن ياد شده‌اند. برای مثال در قرآن در مورد آسیه آمده است:

وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (تحریم:11)

و براى كسانى كه ايمان آورده‏اند، خدا همسر فرعون را مَثَل آورده، آن‌گاه كه گفت: «پروردگارا، نزد خود در بهشت خانه‏اى برايم بساز، و مرا از فرعون و كردارش نجات ده، و مرا از دست مردم ستمگر بِرَهان».

3-2-پاداش و مكافات يكسان به مؤمنان زن و مرد بر اساس وظائف:

قرآن به‌وضوح اعلام مى‌دارد كه ثواب عمل هيچ‌كدام از بندگان اعم از مرد و زن از بين نمى‌رود:

اَنّى لااُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ منكم مِن ذَكَرٍ اَوْ اُنثى (آل عمران:195)

من (ثواب) عمل هيچ‌كدام از عمل‌كنندگان اعم از زن و مرد را ضايع نمى‌كنم.

مَنَ عَمِل صالحا مِن ذَكَرٍ او اُنثى و هُوَ مؤمنُ فلنُحْيِيَنَّهُ حيوةً طيبةً و لَنَجزِيَنَّهُمْ أجْرَهُم باَحْسَنِ ما كانوا يعملون (نحل: 97)

هركس از زن و مرد كار نيكى به شرط ايمان به خدا، به‌جاى آورد، او را در زندگانى خوش و با سعادت، زنده (ابد) مى‌گردانيم و اجرى بسيار بهتر از عمل نيكى كه كرده به او عطا مى‌كنيم.

3-3-دعوت عمومى براى انديشه در آيات الهى:

نوع خطاب‌هاى قرآن كريم: «يا ايها الناس» و «يا ايها الذين آمنوا» و… مرد و زن را در برمى‌گيرد و در دعوت به ايمان و عمل صالح و پرهيز از عقايد و اعمال ناپسند هردو را  يكسان مجزى و مثاب مى‏داند و هردو آزادانه مى‌توانند به درجات عاليه‌اى از قرب  پروردگار نائل آيند.

در آيات بسيار ديگرى بدون تفاوت قائل شدن نسبت به مرد و زن مى‌فرمايد:

«لعلكم تعقلون» شايد شما درك كنيد.

«افلا تعقلون» آيا نمى‌انديشيد.

«افلا يؤمنون» آيا ايمان نمى‌آورند.

«كونوا انصاراللّه‏» ياوران خدا باشيد

3-4ـ بيعت يكسان:

اسلام با بيعت گرفتن از زن، در حقيقت به او اعلام داشته است كه يكى از دو ركن ايفاءكننده نقش در جامعه است و بايد خود را براى انجام وظايف الهى آماده كند:

يا أيُّها النَّبىُ اِذَا جآءَكَ المؤمناتُ يُبايِعْنَكَ… (ممتحنه:12)

اى پيامبر هنگامى كه زنان مؤمن براى بيعت نزد تو آمدند… .

نمونه‌اى ديگر در واقعه غدير است که پيامبر بعد از ايراد خطبه دستور دادند زنان نيز هم‌رديف مردان (اما به روشى متفاوت) با اميرالمؤمنين عليه‏السلام بيعت كنند و به ايشان تبريك و تهنيت بگويند. مشخص است كه در اسلام زنان مانند مردان جزء جامعه انسانى شمرده شده و برخلاف اديانی كه براى زن حقوق سياسى، اجتماعى و مذهبى قائل نبودند به آنان اصالت انسانى داده است.

اين‌ها دلائل درستى آن سخن است كه ملاك ارزشمندى در فرهنگ دين امر ديگرى است.

در دين مبين اسلام، مسئله اساسي عدالت است نه تساوي حقوق. تساوي در برخي موارد به معناي بي‌عدالتي است. حال آنكه در آیين بهائي مسئله اساسي تساوي حقوق است. بنابراين مقايسه حقوق زنان در آیين بهائي با حقوق زنان در اسلام درست نيست.

“حقوق” ریشه در “وظایف” و “وظایف” ريشه در “توانایی‌های فردی” دارند. با چنین بینشی، “تساوی حقوق رجال و نساء” یک موضوع غیر منطقی است و ما به‌عنوان مسلمان ابايي نداريم كه بگوييم در اسلام حقوق زنان و مردان با هم برابر نيست.

نتیجه‌گیری

بحث تساوی میان زنان و مردان برخلاف آفرینش انسان‌ها و بر خلاف علم و عقل است. معمولاً حقوق ریشه در وظایف دارند و با انجام وظایف بر اثر توانایی‌های فردی حقوق در نظر گرفته می‌شود. آیین بهایی برخلاف بسیاری از ادیان و مکاتب اعتقاد به تساوی زنان و مردان دارد، اما چون این باور خلاف فطرت است، پیشوایان بهایی علی‌رغم ادعای تساوی زنان و مردان در بسیاری از نوشته‌ها و گفتارهای خود این ادعا را نقض کرده‌اند. اسلام اعتقادی به تساوی زن و مرد ندارد بلکه عدالت را محور قرار می‌دهد.

 

 

منابع:

قرآن کریم.

انوار هدایت،صفحه 777.

اشراق خاوری،ا، گنجینه حدود واحکام، ص129.

بهاالله، اقدس.

.  Directives from the Guardian, p:217

ریاض قدیمی، گلزار تعاليم بهائي.

عبدالبها، خطابات حضرت، در سفر امريکا و کانادا، ج2، طبع مصر.

عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام/، موسسه مطبوعات امری، 128 بدیع، نشر سوم.

عبدالحمید اشراق خاوری، مائده آسماني، موسسه مطبوعات امری،129 بدیع.

منتخباتي از مکاتيب حضرت عبدالبهاء، ج 1، ص 291.

 

منبع: فصلنامه بهائی شناسی

null

The post تساوی زن و مرد در آیین بهایی و تناقضات اجرای تعلیم در بهائیت و بررسی تطبیقی آن با دیانت اسلام appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
https://bahairesearch.org/%d8%aa%d8%b3%d8%a7%d9%88%db%8c-%d8%b2%d9%86-%d9%88-%d9%85%d8%b1%d8%af-%d8%af%d8%b1-%d8%a2%db%8c%db%8c%d9%86-%d8%a8%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c-%d9%88-%d8%aa%d9%86%d8%a7%d9%82%d8%b6%d8%a7%d8%aa-%d8%a7/feed/ 0
دوگانگی صلح جهانی و رفتار رهبران بهائی https://bahairesearch.org/%d8%af%d9%88%da%af%d8%a7%d9%86%da%af%db%8c-%d9%83%d8%b1%d8%af%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d8%a7-%d8%aa%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%85-%d9%88%d8%ad%d8%af%d8%aa-%d8%b9%d8%a7/ https://bahairesearch.org/%d8%af%d9%88%da%af%d8%a7%d9%86%da%af%db%8c-%d9%83%d8%b1%d8%af%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d8%a7-%d8%aa%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%85-%d9%88%d8%ad%d8%af%d8%aa-%d8%b9%d8%a7/#respond Mon, 17 May 2021 13:55:30 +0000 http://bahairesearch.org/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87/%d8%af%d9%88%da%af%d8%a7%d9%86%da%af%db%8c-%d9%83%d8%b1%d8%af%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d8%a7-%d8%aa%d8%b9%d9%8 دوگانگی صلح جهانی و رفتار رهبران بهائی, وحدت عالم انسانی, بهائیت

چکیده: وحدت عالم انسانی و برقراری صلح جهانی و عدالت عمومی از بیاناتی است که در کتب و منابع بهائیان زیاد دیده می شود.بهائیان مي‌گويند همه انسان‌ها خواهر و برادرند و همه یکسان هستند و برای رسیدن به این وحدت عالم انسانی جهان باید یک پارچه در صلح قرار بگیرد.با این حال در کتب و […]

The post دوگانگی صلح جهانی و رفتار رهبران بهائی appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
دوگانگی صلح جهانی و رفتار رهبران بهائی, وحدت عالم انسانی, بهائیت

چکیده:

وحدت عالم انسانی و برقراری صلح جهانی و عدالت عمومی از بیاناتی است که در کتب و منابع بهائیان زیاد دیده می شود.بهائیان مي‌گويند همه انسان‌ها خواهر و برادرند و همه یکسان هستند و برای رسیدن به این وحدت عالم انسانی جهان باید یک پارچه در صلح قرار بگیرد.با این حال در کتب و منابع بهائیان جملات، الفاظ، احکام و دستوراتی را مشاهده می کنیم که با وحدت و صلح جهانی هم خوانی ندارد. در این مقاله سعی بر آن شده است تا با مراجعه به منابع خود بهائیت این تضاد و دوگانگی روشن شود.همچنین این نوشته تا حدی پاسخی به نوشته ای از جزوه‌ی رفع شبهات بهائیان با عنوان «تهمت استفاده از کلمات ناشايسته» (شبهه 46) می باشد.

کلید واژه :  وحدت، تساوی، صلح، بهائی، محبت، فحش و ناسزا، طرد

مقدمه:

از پرآوازه‌ترين تعاليم بهائيان، تعليم وحدت عالم انساني است که نه تنها به عنوان يك تعليم مهم معرفي شده، بلكه به عنوان محور اصلي و ريشه و اساس مرام بهائيت به شمار آمده است. از اين تعليم، رهبران بهائی در نوشته‌هايشان سخن به ميان آورده اند و آن را محور اصلي تعاليم بهائيان خوانده اند. به جز رهبران اصلي، مبلغين بهائي نیز از شعار صلح جهانی در جزوه‌هاي تبليغيشان به عنوان شاهكار بهائيت ياد مي‌کنند.

بهاءالله در یکی از سخنانش گفته است: «دین باید سبب الفت و محبّت باشد. اگر دین سبب عداوت شود نتیجه ندارد بی دینی بهتر است زیرا سبب عداوت و بغضاء بین بشر است. و هر چه سبب عداوت است مبغوض خداوند است و آنچه سبب الفت و محبّت است مقبول و ممدوح. اگر دین سبب قتال و درندگی شود آن دین نیست بی دینی بهتر از آن است. زیرا دین بمنزلهء علاج است اگر علاج سبب مرض شود البتّه بی علاجی بهتر است. لهذا اگر دین سبب حرب و قتال شود البتّه بی دینی بهتر است»(اشراق خاوری ، پیام ملکوت ، ص 44)

تناقض ادعای صلح جهانی و استفاده از واژه های رکیک در کتب بهائیان:

بهائیان در مقالات خود ادعا کرده اند که از کلمات ناشایسته استفاده نداشته اند و این تهمتی است که به آنها زده می شود. مثلا به طور جزئی تر در رد اين اتهام استفاده از کلمات ناشایسته گفته اند که؛ هرگز حضرت بهاءالله به يحيي ازل لقب اﻻغ يا زناکار نداده اند.

در صورتی که برخلاف ادعای بهائیان مبنی بر صلح جهانی، با مراجعه به کتب بهائیان این مطلب را می یابیم که: بهاءالله برادرش ميرزا يحيي صبح ازل را الاغ مي‌خواند: «قل يا ايها الحميرحق آن چه بفرمايد حق است و به كلمات مشركين باطل نشود» (بهاءالله، بديع، ص174)

و باز در همین کتاب در مورد شخص ازل مي‌نويسد: «نفسی که در شهوت نفسانی به مقامی رسید که از حرم یزدانی (زن سید باب) نگذشت و تصرف در حرم نقطه نمود.»( همان، ص 295)

همچنین جملات و عبارات زیر از دیگر رهبر بهائیان متناقض با ادعای صلح جهانی آنها است: عبدالبهاء در وصف ناقضین (پیروان برادرش مجمد علی افندی) نقل شده است: «الهی الهی، تری عبدک المظلوم بین مخالب سباع ضاریه و ذئاب کاسره و وحوش خاسره؛ یعنی خدایا خدایا، می بینی بنده ی مظلومت را که در چنگال حیوانات وحشی و تجاوزکار و گرگهای درهم شکسته و وحشیان خسارت دیده گرفتار شده است.»( عبدالبهاء، الواح وصايا، ص9)

ارتباط صلح جهانی و الگوی رفتاری در کتب آسمانی:

بهائیان می گویند همواره در کتب آسماني و نيز کتب فلاسفه و شعراء و ادباي جهان براي بيان حقائق فرهنگي از تمثيلات گوناگون، از جمله تشبيه به حيوانات استفاده شده است و در اين مورد در آثار مقدّسه بهائي نيز از اين سبک ادبي استفاده شده است و برخلاف ادعای صلح جهانی نیست. به عنوان مثال؛ قرآن کريم از کافران به عنوان «حمر مستنفره فرّت من قسوره؛ يعني اﻻغهایي که با ديدن شير رم کرده و فرار مي کنند» سخن مي گويد و يا در نفي صداي ناهنجار به نقل از لقمان گفته است: « انّ انکراﻻصوات لصوت الحمير؛ يعني صداي اﻻغ گوش خراش ترین صداها است»

در پاسخ به این حرف باید چند نکته را در نظر گرفت:

1- به طور کلی رویکرد اساسی در مورد قرآن کریم چیست؟ خداوند متعال چه راهی برای دست یافتن به معنای حقیقی و مورد نظر خود از قرآن قرار داده است؟ راه استفاده و دست یافتن به بیان حقیقی قرآن کدام است؟

دلایل فراوان عقلی و نقلی و حتی دستور صریح خداوند متعال است که قرآن کریم نیاز به مفسر و مبین دارد و این خود خداوند متعال است که مشخص می‌فرماید علم قرآن را نزد چه کسی یا کسانی به ودیعه نهاده و مردم برای دریافت بیان قرآن باید به سراغ چه کسی بروند. ضمن اینکه می توان از ظاهر قرآن چیزهایی فهمید اما عمق بیشتر آن در کلام معصومین است.

لذا نمی توان در همه جا از ظاهر آیات در مورد آن قضاوت کرد و به مراد خداوند از ذکر آن آیه دست یافت. درصورتی که دربهائیت تفسیر و تبیین وجود ندارد و هر آنچه درظاهر می بینیم درباطن نیز همان است.

2- قرآن برای تفهیم مطالب خود از روش جالبی مثل تمثیل استفاده می کند که مفاهیم خود را بهتر نشان دهد. هر جا در قرآن چنین کاربردهایی وجود داشته، وجه شبه نیز مشخص است.

مثلا در مورد آیه 50 و 51 سوره مدثر : « كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ » حال كفار را در اعراض از حقایق تشبيه كرده و معناى آيه اين است كه: اين كفار در حالى از تذكرات (تو ابراز) نفرت و اعراض مى‏كنند كه گويى خران وحشى ‏اند، و از شير و يا شكارچى مى‏گريزند. (ترجمه الميزان، ج‏20، ص: 157)

ابن عبّاس گويد وقتى گورخر وحشى شير را مي بيند از او فرار مي كند همين طور اين مردم كافر وقتى مى‏ شنيدند كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله قرآن مي خواند از او فرار مي كردند.( ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏26، ص: 88)

همانطور که می بینید در این آیه کاملا مشخص است که منظور خداوند بیان حال کفار است و نه این که از باب لقب زشت دادن به کسی از این واژه استفاده شده است.

و در مورد آیه 19 سوره لقمان : «وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ»

در واقع در اين دو آيه از دو صفت، نهى، و به دو صفت، امر شده:

نهى از” خود برتر بينى” و” خودپسندى” كه يكى سبب مى‏شود انسان نسبت به بندگان خدا تكبر ورزد، و ديگرى سبب مى‏شود كه انسان خود را در حد كمال پندارد، و در نتيجه درهاى تكامل را بروى خود ببندد هر چند خود را با ديگرى مقايسه نكند. و امر به رعايت اعتدال در ” عمل” و “سخن” شده است.

در اینجا نیز برای تفهیم بهتر مطلب از تشبیه استفاده شده است تا زشتی این دو صفت بهتر نمایان شود و نه اهانت به کسی!

قابل توجه اينكه ممكن است در محيط زندگى ما صداهايى ناراحت كننده‏تر از صداى خران باشد (مانند صداى كشيده شدن بعضى از قطعات فلزی به يكديگر كه انسان به هنگام شنيدنش احساس مى‏كند، گوشت اندامش فرو مى‏ريزد!) ولى بدون شك اين صداها جنبه عمومى و همگانى ندارد. بعلاوه ناراحت كننده بودن با زشت‏ تر بودن فرق دارد، شاید بتوان گفت آنچه از صداهاى معمولى كه انسان مى‏ شنود از همه زشت تر است، صداى الاغ است، كه نعره‏ ها و فريادهاى مغروران و ابلهان به آن تشبيه شده است.

نه تنها زشتى از نظر بلندى صدا و طرز آن، بلكه گاه به جهت بى دليل بودن، چرا كه به گفته بعضى از مفسران صداى حيوانات ديگر غالبا به واسطه نيازى است، اما اين حيوان گاهى بى جهت و بدون هيچگونه نياز و بى هيچ مقدمه فرياد را وقت و بى وقت سر میدهد! (تفسير نمونه، ج‏17، ص: 57)

پس با مراجعه به تفاسیر و توضیح آیات ، منظور دقیق و روشن آیات مشخص شده و نشان می دهد که در استفاده از این تشبیهات مراد خداوند چه بوده است. اما در جملات بهاءالله و عبدالبهاء می بینیم که وجه شبه وجود ندارد و فحش ها به صبح ازل و دیگران، به نیت تحقیر انجام شده است. پس بهائیت چگونه ادعای صلح جهانی دارد زمانی که حتی رهبران بهائی هم با یکدیگر اختلاف و درگیری داشتند؟

3- اگر بهائیان به قرآن کریم و آیات مقدس آن اعتقاد دارند و آن را قبول دارند، چرا در دیگر موارد و اشکالاتی که به آنها وارد است و جواب های نقضی بسیاری از آیات قرآن کریم وجود دارد، سخن قرآن را نمی پذیرند؟!

مثلا در هیچ کجا از قرآن خداوند متعال نفرموده اند که پیامبر جدیدی بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم خواهد آمد! در مقابل آن همه صحبت از پیامبران پیشین در قرآن، حتی یک مورد درباره پیامبر بعدی سخنی نیامده است!

آیا در تعلیم صلح جهانی بهائیت، انديشه بنيادين “محبت و دوری از نزاع” است؟

شعار صلح جهانی در آثار بهائي زیاد به چشم می خورد و در مواضع گوناگون به آن پرداخته اند و یکی از چیزهایی است که در تبلیغات و جذب افراد از آن استفاده می کنند.

عبدالبهاء می گوید: «اساسي كه جميع پيغمبران گذاشتند آن اساس بهاءالله است و آن اساس، وحدت عالم انساني است. آن اساس، محبت عمومي است و آن اساس، صلح عمومي بين دول است …» (عبدالبهاء ، خطابات، ج2 ص286)

اما به این عبارت توجه کنید تا تناقض در صحبت ها را دریابید. بهاءالله می گوید: «بر دشمنانم مانند شعله آتش باش و برای دوستانم کوثر بقا» (بهاءالله ، ادعیه حضرت محبوب ، لوح احمد)

همچنین می گوید: «ای احبا خدا، ابر فضل باشید برای آن که به خدا و آیاتش ایمان آورده و عذاب حتمی باشید برای کسی که به خدا کافر شده و از مشرکان است.» (بهاءالله ، مجموعه الواح مبارکه ، ص 216)

غیر از گفتار آنچه در سیره عملی بهائیت نیز دیده می شود، مغایر با صلح جهانی و تحریم جنگ است. مانند: جنگ و دعواهای بابیان، جنگ و جدال بهاءالله با صبح ازل و به تبع آن بهائیان با ازلیان، ستیزه جویی عبدالبهاء با برادر خود محمدعلی افندی، درگیری شوقی با بسیاری از خویشاوندان خود و …

تضاد ادعای صلح جهانی در بهائیت و طرد کردن:

«راجع به احبائی که به واسطه غفلت و نادانی از تشکیلات اداری منفصل می شوند – یعنی طرد می شوند – سوال نموده بودید که آیا به محافل عمومی دعوت شوند یا خیر؟ فرمودند : دعوت آنان جایز نه و نسبت به کسانی که از جامعه امر منفصل شدند آیا سلام و کلام با آنها جایز است یا نه ؟ فرمودند : اگر چنان چه انفصال روحانی است تکلم به هیچ وجه جایز نه » (شوقی افندی ، توقیعات مبارکه ، ص 94 و 95   )

پس کسی حق ندارد با بهائیانی که طرد روحانی شدند صحبت کند حتی اگر از نزدیکان و خانواده اش باشد!

در بهائیت دو نوع طرد وجود دارد: طرد اداری و طرد روحانی

برخلاف ادعای صلح جهانی، اگر یک بهائی خطایی را انجام دهد و به دستور محفل بهائیان عمل نکند و یا جایی حرفی و بحثی و اعتراضی به مباحث و کتب امری بکند در ابتدا به او اعلام می کنند که طرد اداری شده است؛ حال اگر همین فرد حرکاتش را ادامه دهد و جبران مافات نکند طرد روحانی می شود. در طرد روحانی به طور کلی از جامعه بهائیت اخراج می شود و هیچ بهائی اجازه سلام و کلام با او را نخواهد داشت. حتی پدر و مادر و همسر حق رفت و آمد با او را ندارند. اگر کسی با آدم مطرود تماسی بگیرد او هم طرد می شود.(درباره طرد و نمونه های آن و نهی معاشرت با مومنین می توان به کتاب توقیعات مبارکه شوقی و مائده آسمانی اشراق خاوری مراجعه نمود.

روحیه ماکسول؛ همسر شوقی می نویسد :

«حسین افنان نوه حضرت بهاءالله یعنی همشیره زاده عبدالبهاء بود و چیزی نگذشت که خود او نیز به نقض عهد آلوده شد، سه برادر او سه نوه حضرت بهاءالله را ازدواج نموده دو نفر از اینها دو خواهر حضرت ولی امرالله بودند که آنها همه طرد شدند. کار به جایی کشید که رفته رفته همه بستگان و نزدیکان حضرت ولی امر الله خود را از الطاف آن حضرت محروم نموده و ساقط گشتند.» (روحیه ماکسول ، گوهر یکتا ،ص 11)

آیا حقیقتا این است مصداق صلح جهانی؟!

نتیجه گیری:

1-در منابع و کتب بهائیت مدارکی وجود دارد که نشان می دهد رهبران بهائی از کلمات زشت و ناپسند در جهت تحقیر افراد به خصوص غیر بهائیان استفاده کرده اند که مغایر با ادعای صلح جهانی آنها است.

2- اگر در قرآن الفاظی نظیر حمار آمده است ؛ با توجه به اینکه تشبیه است، برای تفهیم بهتر مطلب بوده و تحقیر کسی نیست. اما در جملات بهاءالله و عبدالبهاء می بینیم که تشبیهی وجود ندارد و برای تحقیر افراد آن الفاظ را به کار برده است.

3-اسلام هیچ ادعایی مبنا بر الفت و محبت و دوستی با تمام افراد ندارد ؛ بلکه دفاع در برابر ظلم را جایز می داند و یا مخالفت و برخورد با مخالفان و منافقان را توصیه می کند.

فهرست منابع :

1-قرآن کریم

2-بروجردى سيد محمد ابراهيم ، تفسير جامع ، تهران 1366 ش‏ چاپ ششم ، انتشارات صدر

3-بهاءالله ، ادعیه حضرت محبوب ، 1339 ق ، مصر ، ناشر فرج الله ذکی الکردی

4-بهاءالله ، مجموعه الواح مبارکه ، 1338 ق ، قاهره ، مطبعه سعاده (ناشر محی الدین صبری کردی)

5-بهاءالله میرزا حسینعلی، بديع، کتابخانه دیجیتال آثار بهائی

6-روحیه ماکسول ، گوهر یکتا، ترجمه ایادی امرالله ابوالقاسم فیضی، بی تا، بی جا

7-شوقی، توقيعات مبارکه 1945تا 1952، 125 بدیع، تهران: مؤسسه ملی مطبوعات امری

8-عبدالبهاء عباس افندی، خطابات جلد 2، 127 بدیع، تهران: مؤسسه ملی مطبوعات امری

9-عبدالبهاء عباس افندی، مكاتيب جلد اول، 1979 میلادی، ایلینویز – آمریکا: انتشارات بهائی

10-عبدالبهاء عباس افندی، مكاتيب جلد دوم، 1984 میلادی، بریتانیا: ریچارد کلی.

11-عبدالبهاء، الواح وصایا، نوامبر 1960، محفل روحانی ملی بهائیان پاکستان، مطبعه‌ی استرلینگ گاردن‌رود.

12-مترجمان، ترجمه تفسیر مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، 1360 شمسی ، انتشارات فراهانی

13-مكارم شيرازى ناصر ، تفسير نمونه ، تهران‏ 1374 ش‏  چاپ اول، دار الكتب الإسلامية

14-موسوى همدانى سيد محمد باقر ، : ترجمه تفسير الميزان ،1374 ش‏ ، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ ى مدرسين حوزه علميه قم‏ ، چاپ پنجم

نویسنده:الهه یزدیانی

The post دوگانگی صلح جهانی و رفتار رهبران بهائی appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
https://bahairesearch.org/%d8%af%d9%88%da%af%d8%a7%d9%86%da%af%db%8c-%d9%83%d8%b1%d8%af%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d8%a7-%d8%aa%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%85-%d9%88%d8%ad%d8%af%d8%aa-%d8%b9%d8%a7/feed/ 0
تبليغ تهاجمي بهائیان به بهانه تعليم و تربيت اطفال ‎ https://bahairesearch.org/%d8%aa%d8%a8%d9%84%d9%8a%d8%ba-%d8%aa%d9%87%d8%a7%d8%ac%d9%85%d9%8a-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d9%87-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%aa%d8%b9%d9%84%d9%8a%d9%85-%d9%88-%d8%aa/ https://bahairesearch.org/%d8%aa%d8%a8%d9%84%d9%8a%d8%ba-%d8%aa%d9%87%d8%a7%d8%ac%d9%85%d9%8a-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d9%87-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%aa%d8%b9%d9%84%d9%8a%d9%85-%d9%88-%d8%aa/#respond Mon, 17 May 2021 13:53:23 +0000 http://bahairesearch.org/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87/%d8%aa%d8%a8%d9%84%d9%8a%d8%ba-%d8%aa%d9%87%d8%a7%d8%ac%d9%85%d9%8a-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d9%87-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d9%8

بهائیت، تعلیم و تربیت را امری عمومی و اجباری(1) می داند .جمیع اطفال چه فقیر و چه غنی، چه دختر و چه پسر، باید مبادی اساسی علم و دانش به خصوص خواندن و نوشتن را بطور یکسان(2) بیاموزند.در بهائیت، تربیت مقدّم بر تعلیم است. به این معنا که اطفال را باید نخست به اخلاق نیکو […]

The post تبليغ تهاجمي بهائیان به بهانه تعليم و تربيت اطفال ‎ appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>

بهائیت، تعلیم و تربیت را امری عمومی و اجباری(1) می داند .جمیع اطفال چه فقیر و چه غنی، چه دختر و چه پسر، باید مبادی اساسی علم و دانش به خصوص خواندن و نوشتن را بطور یکسان(2) بیاموزند.در بهائیت، تربیت مقدّم بر تعلیم است. به این معنا که اطفال را باید نخست به اخلاق نیکو تربیت کرد، سپس به اکتساب علوم و فنون و صنایع (3)مشغول داشت. بدین منظور کودکان بهائی،از دوره های آموزشی ویژه ای به نام ” گلشن توحید” برای سنین پیش دبستان، و کلاس های “درس اخلاق”، برای کودکان و نوجوانان در ضمن تحصیل، برخوردار می شوند.تربیت از دیدگاه بهائی، بر سه قِسم است. اول، تربیت جسمانی که عبارت از پرورش قوای جسمانی، ورزش و سلامت تن است. دوم، تربیت انسانی که کسب معارف، علوم، صنایع و مهارت های زندگی است . و سوم، تربیت روحانی که عبارت از آموزش اصول اخلاقی و پرورش احساسات روحانی و معنوی انسان است. تربیت صحیح، شامل همراه کردن هر سه قسم از اقسام تربیت در نظام آموزشی است.(4)

اگر به هر دلیلی والدین استطاعت تعلیم همه اولاد خود را نداشته باشند، در این صورت باید نخست به تربیت دخترانشان (5)اهتمام ورزند، زیرا در بهائیت، تربیت دختران مقدم بر تربیت پسران است. رهبران بهائی معتقدند که دختران روزی مادر گردند و مادران اولین معلمان عالم انسانی هستند. بنابراین، باید در نهایت دانایی و فرزانگی باشند.(6)تعلیم و تربیت بهائی، در مقام اول، تربیت اخلاقی است و سپس فراگیری انواع علوم و فنون و صنایع و هنرها است.(7) تعلیم اطفال به روش کارگاهی همراه با بازی و تفریح، مورد توجه قرار گرفته و آموزش موسیقی، به عنوان نیروی شکوفا کننده سایر استعدادهای کودکان، مهم شمرده شده است.(8)

 

آیا کتاب مستطاب اقدس ادعای اولویت تعلیم و تربیت دختران را تایید میکند؟

   در پرسش و پاسخ انتهاي كتاب اقدس، كه در آن تك تك قوانین و اوامرو احکام اقدس تفسير، تكميل يا نسخ شده است، بيشتر آشفتگي به چشم مي خورد تا يقين و اطمينان!آيا اين پرسش و پاسخها، همان طور كه دکتر ادو شفر در كتاب راست را كژ انگاشته‌اند ( ص 258) گفته، در جهت پرسش از نحوه به كارگيري قوانين، يا فهم كتاب اقدس نوشته شده است؟

” در اينجا با دو منبع مواجهيم كه با وجود تضادهاي موجود در هر دو، داراي اعتبار يكساني هستند؛ ولي اگر آن گونه كه شوقي افندي در كتاب ( قرن بديع، ص250) مي‌گويد «پرسش و پاسخ» به جهت فهم به كارگيري قوانين و فهم بهتر كتاب اقدس باشد، پس ديگر اعتبار يك كتاب قانون را ندارد. (كي. بورمن، اقدس، ص55)

مثالي جهت تقريب ذهن: در شرح 76 كتاب اقدس، در باره پاراگراف 48 ، كه راجع به تربيت و تحصيل فرزندان صحبت مي‌كند، از ترجيح تحصيل دختران سخن به ميان آمده است. بنگرید:

«او (عبداالبهاء) روشن مي‌كند كه تحصيل و تربيت دختران از تحصيل و تربيت پسران واجب‌تر است؛ چرا كه دختران روزي مادر مي شوند و مادران هستند كه نسل بعدي را تربيت مي‌كنند. به همين دليل، هنگامي كه خانواده اي نتواند تمام فرزندان را به مدرسه بفرستد، دختران ارجح مي باشند

خواننده از اين مطالب اين طور مي فهمد كه در اينجا درباره يكي از دستورهاي مطرح شده در كتاب اقدس توضيح داده شده است . اما وقتي كتاب اقدس را مي خوانيم، مي بينيم كه در آيه 48 درباره حق تقدم دختران براي تحصيل چيزي ذكر نشده و اين تقدم و اولویت فقط در شرح 76 ،که عبارت عبدالبهاء است ،بيان شده است!

کتاب اقدس اولویت تعلیم و تربیت دختران را تایید نمی کند!

پاراگراف 48 كتاب اقدس مي گويد: «پدران بايد پسران و دختران را خواندن و نوشتن بياموزند و آنچه در لوح مقدس آمده است… پس اگر كسي پسرش را يا پسر ديگري را تربيت كند، گويي يكي از پسران مرا تربيت كرده است.»

اينكه دختران در فراگيري و آموزش ترجیح دارند، در هيچ يك از كلمات پاراگراف مورد نظرديده نمي شود و اين برتري و رجحان در آن  وجود ندارد. بلكه برعكس، به تربيت پسر خود يا پسر ديگري تشويق شده است.

دراينجا ، تمايلي در ملحقات كتاب اقدس (و همچنين در ديگر كتب بهائي) در جهت زيبا جلوه دادن، تقويت، بازسازي كردن، قانوني ساختن، اثبات و رد كردن مشاهده مي‌شود. نظرات جديدي مطرح مي‌شود كه در كتاب اقدس وجود نداشته است، و لذا مشكلات و تضادهايي با اصل آنچه در كتاب اقدس آمده، ‌پديدار گرديده است.

به طور خلاصه، آنچه از شرح شماره 76 بر آيه 48 كتاب اقدس بر مي‌آيد این است كه نه تنها با عبارت اقدس در يك جهت نيست، بلكه با آن در تضاد قرار دارد. آنچه از كلمات بهاءالله مفهوم مي‌شود، اين است كه تربيت وظيفه مردان است و نه مادران، و پسران براي تحصيل ارجح هستند!

 

تجویز قتل کودکان بهائی در صورت ضعف نظام آموزشی بهائی

 بهاءالله مسئله تربیت اطفال را به اندازه‌ای مهم می‌داند که کشتن اطفال ‌تربیت نیافته را بهتر از زنده گذاشتن آن‌ها دانسته است ! و در این باره می‌گوید: پس احبای الهی و اماء رحمانی به جان و دل، اطفال را تربیت نمایند و در دبستان فضل و کمال، تعلیم فرمایند. در این خصوص ابداً فتور نکنند و قصور نخواهند. البته طفل را اگر بکشند بهتر از این است که جاهل بگذارند؛ زیرا طفل معصوم گرفتار نقایص گوناگون گردد…(9)

عبدالبهاء نیزمیگوید:در این خصوص ابدا فطور نکنند و قصور نخواهند،البته طفل را اگر بکشند بهتر از این است که جاهل بگذارند،زیرا طفل معصوم گرفتار نقائص گوناگون گردد و در نزد حق مواخذه و مسئول و در نزد خلق مذموم و مردود.(10)

یک سئوال در ذهن خواننده ایجاد میشود که مگر تربیت فقط در طفولیت شکل میگیرد و آیاامکان هیچگونه تعلیم و تربیت و تغییر و تحول در سنین بعدی افراد وجود ندارد که سران بهائی امر کشتن اطفال را جائز می شمرند؟

تبعیض در نظام تربیتی و آموزشی بهائی، و نفی وحدت عالم انسانی

علاوه بر موضوع فوق، سران بهائی اجازه نمی دهند اطفال بهائی به مدارس غیر خودی بروند آنجا که میگویند: اطفال احباء ابدا”جائز نیست به مکتب های دیگران بروند چه که ذلت امرالله است و بکلی از الطاف جمال مبارک محروم مانند. زیرا تربیت دیگر شوند و سبب رسوائی بهائیان گردند.(11)

عبدالحسین آیتی مبلغ مشهور بهائی در کتاب خود، که مورد وثوق سران امربود مینویسد: فرستادن اطفال به مدارس غیربهائی، مانند مدارس مسلمین،پروتستان،یهود و زرتشتیان، گناهی بزرگ است و از طرف رئیسان بهائی ممنوع شده است.(12)

فاضل مازندرانی از قول عبدالبهاء می نویسد:در خصوص بنات احباب مرقوم نموده بودی که به مدرسه ملل سایره میروند . فی الحقیقه این اطفال هرچند در آن مدارس اندک تعلیمی میگیرند، لکن اخلاق معلمات را در اطفال تاثیری و از القای شبهات قلوب بنات را تغییر،وباید احبای الهی مدرسهاز برای بنات تهیه و تدارک نمایند و اخلاق ربانی بیاموزند !(13)

جدا نمودن تعلیم و تربیت بنات و غلمان احباب و مدارس آنها از سائر دانش آموزان، در هر کشوری که مردم آن کشور عقیده و دینی غیر از بهائیت دارند و دارای سیستم یکپارچه آموزشی هستند، آیا خلاف تعلیم وحدت عالم انسانی نیست که شعار محوری در امر محسوب می شود ؟

یک بام ودو هوای تعالیم و فعالیت تبلیغی بهائی

اگر سران بهائی تعلیم وتربیتدیگران و نظام آموزشی جدید را برای اطفال خود صلاح نمیدانند؛ چگونه اطفال مردم را که بهائی نیستند (و طبق اعلامیه جهانی حقوق کودک مصوب 20 نوامبر 1959مجمع عمومی سازمان ملل متحد و کنوانسیون حقوق کودک مصوبه 23 نوامبر 1989 مجمع عمومی سازمان ملل متحد، که بیش از 166 کشور آن را امضاء کرده اند و تقریبا در همه کشورها اجرایی گردیده است واطفال و کودکان و نوجوانان زیر 18 سال باید در مقابل ترویج  تعصبات مذهبی و نژادی ،و تلاش برای تغییر دین آنان مصون بوده و حمایت شوند) در کشورهای مختلف – به ویژه کشورهای جهان سوم و در حال توسعه – بدون اجازه والدین آنها به جلسات و حلقه های مطالعه،کلاس های آموزشیکودکان و نوجوانان دعوت شده و تحت تبلیغ غیرمستقیم و مستقیم قرار میدهند ؟

بیت العدل تبلیغ برای بهائی سازی  کودکان را علنا در بعضی پیام ها اظهار میکند تا بهائیان را برانگیزد که با تبلیغ بیشتر افواج بیشتری(کسانی که وارد برنامه های تبلیغی بهائی می شوند) را وارد جامعه بهائی نمایند. و نوعا این هدف را در قالب الفاظ عمومی مثل آموزش و رشد جهانی و همکاری بین المللی، و رسیدن به نظم بدیع جهانی (البته در سایه رهبری بیت العدل و آئین بهائی) بیان می کند. این موضوع در قسمت هائی از پیام بیت العدل خطاب به هیات های مشاورین قاره ای (۲۸ دسامبر ۲۰۱۰) چنین آمده است:

” در پیام رضوان امسال ابعاد فرایند یادگیری را که در طیّ چهار نقشۀ متوالی مستمرّاً سرعت گرفته و موجب افزایش توانمندی احبّا برای فعّالیّت در سطح مردمی شده است توصیف نمودیم. این چشم‌انداز به راستی شگفت‌انگیز است. بیش از ۳۵۰۰۰۰نفر در سراسر عالم اوّلین دورۀ مؤسّسه را گذرانده‌اند و توانایی برای ایجاد یک الگوی زندگی ممتاز به خصلت نیایش به نحو محسوسی افزایش یافته است. در محیط‌های گوناگون و در همۀ قارّات … تعداد کلّ کسانی که بالقوّه می‌توانند در مقام معلّمین کلاس‌های کودکان خدمت کنند در طیّ پنج‌سال تقریباً دو برابر شده و به حدود ۱۳۰۰۰۰ نفر بالغ گشته است. این افزایش به جامعه بهائی امکان داده است که به نیازهای روحانی پاسخ گوید. در طیّ همان مدّت، شش برابر شدن توان‌مندی برای کمک به نوجوانان به منظور گذر از چنین مرحلۀ بحرانی حیات‌شان نشانه‌ای از میزان تعهّد جامعه نسبت به این گروه سنّی می‌باشد.

فرصت‌های حاصله از اقدامات شخصی احبّا، و یا احیاناً فعّالیّت‌های یک مهاجر داخلی، در جهت شروع مکالمات هدفمند و پرمحتوا با ساکنین محل نحوۀ آغاز فرایند رشد در یک محدودۀ جغرافیایی را تعیین می‌کند. یک حلقۀ مطالعه مرکّب از چند دوست یا همکار، کلاسی برای چند کودک محلّه، گروهی برای نوجوانان در ساعات بعد از مدرسه، یک جلسۀ دعا برای دوستان و بستگان  هر یک از این اقدامات می‌تواند محرّک رشد باشد… انسجام حاصله بین فعالیت‌های اساسی در داخل هر محدودۀ جغرافیایی باید به میزانی برسد که در مجموع بتوان یک برنامۀ نوپا جهت ترویج و تحکیم پایدار امرالله را مشاهده نمود. بدین معنا که جلسات دعا، کلاس‌های کودکان و گروه‌های نوجوانان، با هر ترکیب و هر تعداد، توسّط کسانی اداره می‌شود که دوره‌های متسلسل مؤسّسۀ آموزشی را طیّ کرده‌اند و به آن بینش تقلیب و تغییر فردی و جمعی که این دوره‌ها ترویج می‌دهند پای‌بندند. این نخستین حرکت منابع انسانی درمیدان عمل سیستماتیک و اوّلین نمادِ پیشرفت از نمادهای متعدّدِ یک فرایند رشد پایدار می‌باشد…”

عملکرد تبلیغی و تشکیلاتی بهاییان

          گرچه این دست توصیه های بیت العدل خلاف اعلامیه و کنوانسیون حقوق کودک میباشد، ولی مبلغان و مهاجران بهائی ،که مطیع دستورات تشکیلاتی میباشند ،حاضرند به قیمت از دست دادن خانه و کاشانه، اخراج از کشور میزبان ، پرداخت جرائم مادی و معنوی و … قوانین و مقررات کشوری و بین المللی را نقض کنند . و مطمئن هستند که جامعه جهانی امر- که از مساعدت مادی و معنوی برخی دولت ها برخوردار است – با صدور اعلامیه، فشار بر دولتمردان ،ایجاد کمپین های حمایتی در فضای مجازی، و برگزاری تظاهرات از آنها حمایت می کند! به سه نمونه ذیل در کشورهای مختلف توجه فرمائید:

اندونزی:علیرغم ممنوعیت تبلیغ بهائیت از سال 1960 در این کشور، در سال2009 تعدادی از مهاجرین بهائی غیراندونزیایی به جرم تبلیغ کودکان 9 و 10 ساله و تلاش برای تغییر دین آنان، و بدنبال شکایت والدین کودکان،دستگیر و ازآن کشوراخراج گردیدند.

ازبکستان: به علت تبلیغ کودکان زیر 15 سال و با استناد به قانون ممنوعیت تبلیغ دینی برای تغییر دین کودکان و نوجوانان در این کشور، تعدادی از بهاییان محلی و مهاجردستگیر شدند.

چین: دو مهاجربهائی ایرانی از کانادا در سال 2006 میلادی کلاس درس اخلاق بهائی برای کودکان چینی برگزار نمودند. با شکایت والدین و محکومیت آنها در دادگاههای ذیربط،مبلغان و مهاجران بهائی مذکوراز آنکشور اخراج شدند.

تقریبا در تمامی کشورهای دنیا تبلیغ اطفال وکودکان و تلاش برای تغییر دین  آنها در سنین زیر 18 سال ممنوع بوده و خاطی مجرم شناخته میشود. اما مبلغین بهائی به بهانه درس اخلاق و تشکیل حلقه های آموزشی، تفریحی،… بچه ها ، کماکان نسبت به تشکیل اینگونه کلاس ها، و عرضه مطالبی در تضاد با عقاید و باورهای مردم اقدام مینمایند.

نویسنده:حسین عشقی – کارشناس ارشد حوزه علوم اجتماعی از هندوستان

 

یادداشت ها 

1-مکاتیب جلد 1 ص 343 

2-مجموعه آثار مبارکه درباره تربیت بهائی، ص109

3-لوح مقصود، بهاءالله،  ص 13

4-مجموعه آثار مبارکه درباره تربیت بهائی، ص20

5-مجموعه آثار مبارکه درباره تربیت بهائی، ص60

6-مجموعه آثار مبارکه درباره تربیت بهائی، ص57

7-لوح مقصود، بهاءالله، ص 13

8-مجموعه آثار مبارکه درباره تربیت بهائی، ص48-49

9-ایام ملکوت، اشراق خاوری ص220

10-مکاتیب جلد1 ص334

11-مکاتیب جلد5 ص170

12-کشف الحیل جلد1 چاپ سوم ص115

13-امر و خلق جلد3 صفحه339

The post تبليغ تهاجمي بهائیان به بهانه تعليم و تربيت اطفال ‎ appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
https://bahairesearch.org/%d8%aa%d8%a8%d9%84%d9%8a%d8%ba-%d8%aa%d9%87%d8%a7%d8%ac%d9%85%d9%8a-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d9%87-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%aa%d8%b9%d9%84%d9%8a%d9%85-%d9%88-%d8%aa/feed/ 0
تحری حقیقت https://bahairesearch.org/%d8%aa%d8%ad%d8%b1%db%8c-%d8%ad%d9%82%db%8c%d9%82%d8%aa/ https://bahairesearch.org/%d8%aa%d8%ad%d8%b1%db%8c-%d8%ad%d9%82%db%8c%d9%82%d8%aa/#respond Mon, 17 May 2021 13:53:23 +0000 http://bahairesearch.org/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87/%d8%aa%d8%ad%d8%b1%db%8c-%d8%ad%d9%82%db%8c%d9%82%d8%aa/

دیل هازبند  در تاریخ 8 مه 1969 در فورت ورت تگزاس بدنیا آمد و در شهر هالتوم سیتی رشد کرد .  او که در خانواده ای مسیحی پروتستان پرورش یافته بود ، سیر روحانی خود را در تفکر یونیتارین یونیورسالیسم ( وحدتگرایان جهانی ) و بهائیت دنبال کرد و البته، بطور کامل از تفکرات وحدتگرایان […]

The post تحری حقیقت appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>

دیل هازبند  در تاریخ 8 مه 1969 در فورت ورت تگزاس بدنیا آمد و در شهر هالتوم سیتی رشد کرداو که در خانواده ای مسیحی پروتستان پرورش یافته بود ، سیر روحانی خود را در تفکر یونیتارین یونیورسالیسم ( وحدتگرایان جهانی ) و بهائیت دنبال کرد و البته، بطور کامل از تفکرات وحدتگرایان جهانی طرفداری میکند . او در حال حاضر نگرشی بدبینانه و انتقادی دارد ؛ باورهای دگم را نفی میکند ، و از عقل و منطق تجربی طرفداری می نماید .

او در سال 2000 ، در رشته علم ، از کالج تارانت کانتی ، فارغ التحصیل شد و در حال حاضر در آمازون مشغول به کار است . وی مجرد است و فرزندی ندارد ، ولی عشق به بشریت انگیزه تلاش هر روزه اوست .

کلید واژه ها : آیین بهائی / بهائیت / تعالیم بهائی / تحری حقیقت مستقل / تبلیغ بهائی / بهاءالله /عبدالبها / شوقی افندی / بیت العدل جهانی / خانواده بهاءالله .

 

بهاءالله بر وظیفه و رسالت بنیادین هر انسان برای کسب دانش و حقیقت با ” چشم خودش، و نه بوسیله چشم دیگران ” ، تاکید کرد . یکی ازعلل اصلی تعارضات و درگیریهای دنیای امروز آنست که بسیاری از مردم کورکورانه و بدون نقد و بررسی از آراء و عقاید و گروه ها پیروی می کنند . خداوند به هر انسان ، عقل و قدرت تمییز و تشخیص حق از باطل را داده است . حال اگر انسانها از ظرفیت عقلانی خود استفاده نکنند ؛ و در عوض ، بدون تحقیق و بررسی ، و صرفا بر اساس ترس از کسی و یا علاقه و محبت به کسی ، عقیده ای را برای خود برگزینند ، این به منزله آنست که آنها مسئولیت اخلاقی بنیادین خود را ، بعنوان یک انسان مسئول ، نادیده گرفته اند . معمولا ، وقتی انسانها اینگونه عمل می کنند ، به گونه ای به عقیده و باور خود وابسته می شوند ، که دیگر تحمل مدارا با آراء و عقاید غیر خود را ندارند . این نوع وابستگی تعصب آمیز میتواند منجر به درگیری و مناقشه شود . تاریخ همواره شاهد درگیریها ، و حتی خونریزی ها ، بر سر تفاوتهای جزئی در آداب و نحله های دینی ، یا تفسیر و برداشتهای اندکی متفاوت ، از یک عقیده و مرام واحد است . تحقیق و بررسی شخصی برای یافتن حقیقت ، فرد را قادر میسازد تا بداند که چرا او از ایدئولوژی و عقیده خاصی طرفدارای می کند .

بهائیان عقیده دارند از آنجا که حقیقت یکی است ، همه مردم ، به تدریج ، متوجه آن خواهند شد و سرانجام به درک مشترکی از آن رسیده و متحد خواهند شد ، مشروط بر آنکه ، جستجوی آنها برای حقیقت خالصانه و صادقانه باشد . گفتار عبدالبها در این رابطه چنین است :

حقیقت یکی است و تقسیم شدنی نیست ؛ و تفاوتهای موجود در میان اقوام و ملل مختلف صرفاً ناشی از تعصبات خاص آنها است . اگر انسانها به تحری حقیقت بپردازند ، آنها خود را متحد خواهند یافت ! 1

او همچنین می گوید : ” این مطلب که ما خود را حق ، و دیگران را باطل تصور می کنیم ، بزرگترین مانع بر سر راه وحدت است ، و وحدت حاصل خواهد شد ، اگر ما بدنبال حقیقت باشیم ، زیرا حقیقت یکی است ! 2

 

اصول تعالیم بهاءالله : تحری حقیقت

اگر شخصی بخواهد تحری حقیت نماید ، باید در وهله اول ، چشم خود را به روی تعصبات و خرافات گذشته ببندد . یهودیان دارای رفتار و سنن خرافه آمیز هستند ، بودائیان و زرتشتیان و مسیحیان نیز عاری از تعصبات و خرافات نیستند . هریک از این ادیان گرفتار آداب و سنن و دگم های خاصی شده اند .

هر یک از آنها ، به نوبه خود ، خود را پاسدار حقیقت ، و دیگر ادیان را گرفتار اشتباه میدانند . خودشان درست هستند و دیگران غلط ! یهودیان خود را تنها صاحبان حقیقت میدانند و به سرزنش دیگران میپردازند . مسیحیان نیز تنها خود را حق میپندارند و دیگران را باطل می شمارند ! بوداییان و دیگران هم همینطور. هر یک خود را متمایز دانسته و حصاری به دور خود کشیده است . اگرهرگروه به تقبیح و سرزنش دیگری بپردازد ، در آنصورت ما کجا میتوانیم به تحری حقیقت بپردازیم ؟

وقتی همه گروههای مذهبی به تکذیب و معارضه با یکدیگر مشغولند ، احتمالاً هیچیک از آنها حقیقت نیست . اگر هر یک تنها دین خود را حق و حقیقت بداند ، در آنصورت چشم خود را به مشاهده حقیقت و حقانیت در دیگر گروههای دینی خواهد بست . اگر ، برای مثال ، فرد یهودی ، رفتار دینی صحیح را صرفاً در عملکرد اسرائیل بداند ، دیگر به خود اجازه نخواهد داد که بپذیرد حقیقت در سایر ادیان هم وجود دارد ! از نظر او ، تمام حقیقت در سنت دینی خودش جمع شده است !

بنابراین ، ما باید خود را از ظواهر و سنن خاص منفک کنیم . باید توجه کنیم که این ظواهر و سنن تنها لباس و پوشاکی برای گرم کردن قلب و عضلاتحقیقت الهیمیباشند . اگر قرار است ما در شناخت حقیقت بنیادین هر دین موفق شویم ، باید بتوانیم تعصبات نسبت به پوسته و رفتار دینی را کنار بگذاریم . اگر فرد زرتشتی عقیده و باور داشته باشد که خورشید ، خدا است، چگونه میتواند با پیروان سایر ادیان متحد شود؟ اگر بت پرستان ، هر یک ، مجذوب بتهای خود باشند ، چگونه میتوانند واقعیت یگانه پرستی و اعتقاد به خدای واحد را درک کنند ؟

بنابراین واضح شد که لزوم پیشرفت در امر تحری حقیقت ، همانا کنار گذاشتن و فاصله گرفتن از خرافات و تعصبات است . اگر همه متحریان از این الگو پیروی کنند ،  میتوانند تصویر روشن و شفافی از حقیقت داشته باشند .

اگر پنج نفر دور هم بنشینند و قصد تحری حقیقت داشته باشند ، آنها باید ابتدا افکار و ویژگیهای خاص دینی خود را به کناری بگذارند . برای دیدن حقیقت سایر مکاتب ، باید تعصبات و جهت گیرهای خود را رها کنیم ؛ داشتن ذهنی باز و مستعد ، شرط اصلی است . اگر جام فکر و اندیشه ما ، پر از باده خودی باشد ، دیگر جایی برای دریافت آب حیات در آن نخواهد بود ! این واقعیت که ما انسانها و گروهها ، خود را حقیقت مطلق ، و دیگران را اشتباه کار و باطل می پنداریم ، بزرگترین مانع ایجاد وحدت است . از آنجا که حقیقت یکی است ، اگر تحری حقیقت واقعاً صورت پذیرد ، باید وحدت بین گروهها  و آحاد بشری بوجود آید .

عباراتی شبیه مطالب فوق را میتوان در وب سایتهای تبلیغی بهائی مشاهده کرد . تا حدی که ممکن است شما تصور کنید ” تحری حقیقت مستقل ” نه تنها یک تعلیم بهائی است ؛ بلکه بهائیان تنها افرادی هستند که براین ایده تاکید می کنند !! البته چنین صراحتی ، بی معنا و ناصحیح است. نه بهائیان آنرا جدی میگیرند ، و نه این مطلب منحصر به بهائیت است . ضمن آنکه هرتحری حقیقت واقعی هم ، لزوماً منجر به بهائی شدن نمی گردد .

 

من عقیده دارم  که بسیاری از بهائیان درباره مسیحت و ادعاهای آن تحقیق و بررسی مناسب و کافی نداشته اند، زیرا آنها بدون هرگونه مطالعه و نقد و بررسی ، هر آنچه شخصیتهای مرکزی بهائی و شوقی افندی درباره مسیحیت گفته اند را می پذیرند . شوقی افندی گفته است که عیسی مسیح از مادری باکره متولد شده ، لذا بهائیان هم همان عقیده را دارند . اگر او گفته بود که خیر، او چنین تولدی نداشته ، آنها هم چنین چیزی را تایید نمی کردند!عبدالبها می گوید هنگامی که عیسی مسیح نان بهشتی طلب کرد ، گفتارش مجاز و تمثیل بوده است ، و لذا بهائیان هم همین باور و عقیده را دارند! و حال بهائیان از ما می خواهند بجای اطاعت کورکورانه از آنچهنهادها و موسسات دینیبه ما می گویند، ما خودمان تحری حقیقت مستقل انجام دهیم . این حرف بهائیان شبیه ضرب المثل قدیمی است که کتری به قوری میگه رویت سیاه است !!

شما از کجا میدانید که فلان کتاب تاریخ بهائی درست و معتبر است ؟ به آن دلیل که توسط یک موسسه انتشاراتی بهائی منتشر شده است ؟ این تحری حقیقت مستقل نیست !

هنگامی که یک نویسنده بهائی ادعا می کندبهاءالله وعده و پیشگویی خاصی از یک دین را تحقق بخشیده است” ؛ شما از کجا میدانید که اساساً چنین وعده و پیشگویی مطرح بوده ، و از کجا میدانید که بهاءالله آنرا در دوره عمر خود بدرستی اجرا کرده است ؟ صرفاً به این دلیل که نویسنده فرد بهائی محترمی است ؟!! این تحری حقیقت مستقل نیست !

هنگامی که من بهائی بودم ، یکی از کتابهای مورد علاقه امدروازه های آزادیبود . لذا برداشت و دیدگاه من درباره عبدالبها ، تا حدی متاثر از دیدگاه هوارد کولبی ایوز بود ( Howard Colby Ives) .

به عبارت دیگر، من نظر و دیدگاه مستقلی نداشتم . این وابستگی و عدم استقلال را ، برای افرادی همچون ادیب طاهر زاده ، دیوید روح ، و جان اسلمنت ، میتوان چند صد برابر فرض کرد . “

          زمانی یک خانواده بهائی را می شناختم که دختر جوان آنها هیچگاه وارد فعالیتهای بهائی نشد . من از این رفتار او، که عقیده والدینش را رها کرد ، بدون آنکه علاقه و محبتش به آنها از بین برود ، تحت تاثیر قرار گرفتم . در عین حال متعجب بودم که چرا او مایل نیست عقیده و آیین جالبی، همچون عقیده پدر و مادرش را دنبال کند ؟ پس از آنکه خودم در سال 2004 از عقیده و جامعه بهائی کناره گیری کردم ، سرانجام دریافتم که آن دختر باید تحری حقیقت مستقلی  انجام داده باشد که نهایتاً او را به خروج از امر هدایت کرده است .

          این موضوع خود دلیل و شاهدی بر نقیصه و تعارض در تعالیم بهائی است . جای تاسف است که کودکان و نوجوانان بهائی ، که بهائیت را می پذیرند ، عملاً قبل از پذیرش خود ، تحقیق و بررسی و تحری حقیقتی انجام نمیدهند . در سالهایی که من بهائی بودم هیچ موردی را مشاهده نکردم که کودکان بهائی تشویق به دیدار از اماکن دینی و معابد سایر ادیان شوند ، گرچه در این مورد منعی وجود ندارد ( جالب است که تشکیلات بهائی برنامه آیینی برای روز یکشنبه بهائیان تدارک دیده اند ؛ گویا آنها اقدام به رقابت با کلیسای مسیحی کرده اند ! در حالیکه تعالیم بهائی هیچ گونه توصیه ای برای اعمال آیینی روز یکشنبه ندارد. ) ولی در گروه کلیسای وحدتگرای جهانی، که من در حال حاضر عضو آن هستم، بعنوان بخشی از فعالیت و آموزش مدرسه یکشنبه، جوانان را به کلیساها و معابد سایر گروههای دینی میبرند .

ولی اوضاع از این خرابتر است ، زیرا مصرانه از بهائیان معتقد خواسته شده تا ناقضین را ” طرد روحانی ” نمایند . ناقضین کسانی هستند که خود را بهائی میدانند ، گرچه رهبری فعلی بهائی را قبول ندارند . هر فرد بهائی که با این افراد – که گفته میشود دچار بیماری روحی کشنده هستند – تماس و رفت و آمد داشته باشد ، در معرض اتهام سنگین ناقض عهد و میثاق بودن است . در این شرایط ، چگونه میتوان اصل تحری حقیقت مستقل را اجرا کرد ؟

یک نکته کمتر شناخته شده درباره آیین بهائی ، اینست که غالب بستگان و فرزندان و سلاله بهاءالله ، صرفاً به علت عدم متابعت کورکورانه و بی قید و شرط از ریاست مطلقه و دیکتاتوری عبدالبها و شوقی افندی ، ناقض عهد و میثاق نامیده شدند . بر اثر ادعای رهبری مصون از خطا ، توسط عبدالبها ، خاندان بهاءالله دچار تشتت و از هم گسیختگی گردید . در حالی که این مردم هستند که میتوانند رهبران را محک بزنند که آیا . . . وفاداری کافی به تعالیم و احکام بهائی دارند ؟ . . . یا مواردی از نقض و نارسایی در رفتار و شخصیت آنها مشاهده می کنند یا خیر!

برای بچه هایی که در خانواده بهائی تولد و رشد میکنند ، عملاً تحری حقیقت کاربردی ندارد ، زیرا فرض بر اینست که از قبل به حقیقت رسیده اند ! عمدتاً این اصل بهائی به مبتدیان ( غیر بهائیانی که به تحقیق درباره بهائیت میپردازند ) آموخته میشود تا آنها را بفریبند و تبلیغات بهائی بیشتری به آنها عرضه کنند و بدینوسیله آنها را به دام خود بکشانند . این تزویر و ریاکاری باید برملا و رسوا شود ، و این قصد و نیت من از نوشتن این مقاله است . 

 

منبع:سایت میثاق ابدی

 

The post تحری حقیقت appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
https://bahairesearch.org/%d8%aa%d8%ad%d8%b1%db%8c-%d8%ad%d9%82%db%8c%d9%82%d8%aa/feed/ 0
سازمان و تعالیم بهائیان وحدت گرا https://bahairesearch.org/%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d8%aa%d8%b9%d8%a7%d9%84%db%8c%d9%85-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c%d8%a7%d9%86-%d9%88%d8%ad%d8%af%d8%aa-%da%af%d8%b1%d8%a7/ https://bahairesearch.org/%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d8%aa%d8%b9%d8%a7%d9%84%db%8c%d9%85-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c%d8%a7%d9%86-%d9%88%d8%ad%d8%af%d8%aa-%da%af%d8%b1%d8%a7/#respond Mon, 17 May 2021 13:53:23 +0000 http://bahairesearch.org/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87/%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d8%aa%d8%b9%d8%a7%d9%84%db%8c%d9%85-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c%d8%a7%d9%86-%d9%88%d8%ad%d8%af%d8%a

نویسنده: ابراهیم جرج خیرالله    این فصل حاوی نوشته های ابراهیم جرج خیرالله درباره سازمانهای بهائیان وحدتگرا است که او به تاسیس و اداره آنها در ایالات امریکا کمک نموده است . بخش اول، درباره انجمن بهائیان ، برگرفته از کتاب او ، حقایقی برای بهائیان، میباشد . بقیه مطالب این فصل ، درباره انجمن […]

The post سازمان و تعالیم بهائیان وحدت گرا appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>

نویسنده: ابراهیم جرج خیرالله   

این فصل حاوی نوشته های ابراهیم جرج خیرالله درباره سازمانهای بهائیان وحدتگرا است که او به تاسیس و اداره آنها در ایالات امریکا کمک نموده است . بخش اول، درباره انجمن بهائیان ، برگرفته از کتاب او ، حقایقی برای بهائیان، میباشد . بقیه مطالب این فصل ، درباره انجمن ملی دین جهانی، از بیوگرافی دکتر خیرالله گرفته شده ، که در کتاب  ای مسیحیان !  آمده است . ( بقیه این بیوگرافی را در فصل 25 همین کتاب ملاحظه کنید .)

به نظر میرسد این دو سازمان هدف مشابهی داشته اند، گرچه شواهد نشان میدهد که انجمن ملی دین جهانی، وحدتگرایی در جهان را هدف خود قرار داده، و احتمالاً مخاطبان بیشتری را در نظر گرفته است. برای مثال ، در نام این موسسه، کلمه بهائی نیامده ، و دکتر خیرالله بیان میکند قصدش آن بوده که دینی را تبلیغ کند که همه پیروان ادیان مختلف را به یک ” دین جهانی ” دعوت کند، نه آنکه بطور خاص، بهائیت را تبلیغ نماید . و از نکات قابل توجه آنست که یکی از تعالیم او ، رستگاری همگانی بوده است .

روشن نیست آیا قرار بوده انجمن بهائیان و انجمن ملی دین جهانی مکمّل یکدیگر باشند ، یا انجمن ملی دین جهانی جایگزین انجمن بهائیان شود . در هر صورت ، به نظر میرسد انجمن بهائیان بعنوان نهاد و موسسه دینی ابتدایی برای بهائیان وحدتگرا ، از سال 1937 به بعد، حفظ شد. شعاع الله بهایی به این مورد اشاره کرده ، ولی در مقاله موجز و خلاصه ” سه فرقه بهائی ” ( بخش مربوطه با همین نام را در فصل 35 کتاب حاضر ملاحظه کنید . ) درباره انجمن ملی دین جهانی ذکر نکرده است .

                                                                                  اریک استتسون

**************

    انجمن بهاییان

اینجانب ، و آندسته بهائیانی که همچون من فکر می کنند ، با مشاهده ادعاها و تعالیم غیرمنطقی و نامعقول عباس افندی و نمایندگانش، به این موضع و دیدگاه رسیدیم :

پیروی دقیق از احکام و قوانین”پدر” در کتاب اقدس ،تنها پرستش و توکل به خدا ،جز به خدا چشم امید نداشتن ، و کسی را بین خدا و خودمان واسطه قرار ندادن . در عین حال ، تصمیم گرفتیم علت اختلاف بین اغصان (پسران بهاءالله) را بیابیم ، حقیقت را یافته و از آن پیروی نماییم . برای ما بسیار دشوار بود که تنها به آنچه آموخته بودیم اکتفا کنیم – اینکه از بین 4 پسر بهاءالله ، تنها عباس افندی و خواهرش ( بهیّه خانم ) مورد توجه خدا باشند، و بقیه اعضای خانواده و بستگان نزدیک آنها – حدوداً سی نفر – همگی از خدا بی خبر و کافر باشند و آنها و پیروانشان ، ناقضین خوانده شوند ، تنها به این دلیل ساده و واهی که آنها از عباس افندی ، پسر بزرگ بهاءالله و برادر ناتنی خود ، اطاعت نکرده و ادعاهای او را باور نداشتند،دشوار بنظر میرسد !

محفل ما ، بنابر احکام اقدس ، همه جشنها و سالگردها را برگزار می کند ، بیت عدل را با بیش از نه نفر تشکیل داده ، تا به مدیریت امور امرالله و ترویج کلمه الله بپردازد . ما همچنین انجمن بهائیان ( پیروان بهاءالله ) را بر اساس قوانین و مقررات دولتی امریکا تشکیل دادیم ؛ زیرا بهاءالله موکداً از ما خواسته تا از قوانین کشوری که در آن زندگی می کنیم اطاعت کنیم ، و یک شهروند وفادار باشیم . ما اجتماعات خود را ، و همینطور احکام دینی را بر اساس احکام کتاب اقدس بر پا کرده، و بطور مرتب این کتاب را مطالعه می کنیم .علاوه بر تشکیل اولین محفل بهائیان در شیکاگو، دومین محفل را در کینوشای ویسکانسین، برطبق اساسنامه انجمن بهائیان امریکا ، بر پا کردیم .

انجمن ملی دین جهانی

(در سال 1914 ، برخی بهاییان در شیکاگو ) تصمیم گرفتند طبق قوانین ایالت ایلینوی، انجمنی  بنام” انجمن ملی دین جهانی” تشکیل دهند . اساسنامه آن در همان سال تایید و دریافت شد، و هیئت مدیره آن عبارت بودند از : خود من بعنوان رئیس و نفر اول اجرایی ، فردریک پیس ، پزشک ، نایب رئیس ، و هاری رینوار ، منشی و خزانه دار .

انجمن ملی دین جهانی و همه شعبات آن، تحت رهبری، عالیجناب غصن اکبر ، محمدعلی افندی ، فعالیت میکند و من نماینده ایشان در امریکا هستم . او در کتاب عهدی ، از سوی بهاءالله ، بعنوان امین او ، ناشر و مبلغ تعالیم و اصول و احکام او در سراسر جهان ، پس از عباس افندی ، تعیین شده است . مدیران این انجمن مجازند به افراد واجد شرایط، عنوان” دکتر ” در ارائه تعالیم دین جهانی اعطاء کنند ، و هیچ مبلغ بهائی، صلاحیت و اجازه نشر و تبلیغ در سراسر امریکا را ندارد ، مگر آنکه به عضویت انجمن ملی دین جهانی در آید .

هدف اصلی از تشکیل این انجمن، تلفیق و ترکیب ادیان مختلف و ایجاد یک دین واحد جهانی بود ، که اختلافات و تفاوت عقیدتی و نژادی از بین برود ، و صلح و و حدت برپا شود . شرایط و ضوابط زیر ، در  ” فرم راهنمای ” انجمن ذکر شده بود :

شرایط و ضوابط انجمن ملی دین همگانی

1- هر عضو این موسسه باید به خدای احد و واحد و متعال ایمان داشته باشد . خدای ابدی و ازلی و دارای کمال مطلق ، که نه نمیتوان چیزی از او گرفت و یا چیزی به آن افزود ؛ او که منزه و متعال است و هیچ فرد و شیئی جزئی از او نیست و از او منتزع نشده است .

2- خدای ما ، خدای حی و حکیم و عالم است و همه انسانها قادر به شناخت صفات و اسماء و ویژگیها و مظاهر او ، بویژه مظهر بزرگ او ، پدر جاودانی ، میباشند. تنها ” عدم ” ناشناخته است زیرا فاقد قدرت ، صفات ، و کمالات است و هیچ مظهری ندارد ؛ از اینرو ، عدم ، وجود ندارد ، و او خدای مجهول و ناشناخته است ، یا خدای جهل ! از این گذشته ، خداوند دوست داشت که شناخته شود ، و چنین عمل بی هدفی را نمیتوان به خداوند حکیم و علیم نسبت داد .

3- اعضای این موسسه نباید به هیچ فرد یا افرادی اجازه دهند بین خدا و آنها واسطه شوند . زیرا خداوند همچون دریای نور و دانش است و ما همچون ماهیانی شناور در این دریا . ما در وجود خدا حیات و زیست می کنیم ، به سوی او در حرکتیم ، در درون وجود او تنفس می کنیم ، و بقای ما وابسته به او است . لذا ، او به ما نزدیکتر از خود ما به خودمان است . بنابراین ، ما باید در جایگاه خود محکم باشیم و اجازه ندهیم کسی بعنوان حجاب و مانع و رادع ، بین ما و او قرار گیرد .

4- وظیفه هر یک از ما اینست که برای خدمت و کمک به خدا قیام کنیم ، و دیگران را نیز به این قیام دعوت کنیم و اقدام به ریشه کن کردن نفرت و عداوت از دل مردم جهان نماییم که ناشی از تفاوتهای عقیدتی و نژادی است . این نفرت و عداوت ، همچون آتشی شعله ور ، به جان بشریت افتاده ، و باعث نابودی بنیان خانواده و نژاد بشر گردیده است . جنگهای مهیب و نفرت انگیز گذشته و کنونی ، شاهد و دلیل کافی بر این است که چگونه نفرت و عداوت موجب تخریب و نابودی مردم جهان گردیده است .

5- ما در دنیایی زندگی می کنیم ، که آن دنیا برای زندگی و زیست ما است ، و از دیگران نیز می خواهیم که چنین رفتار نمایند . ما همه با یکدیگر خواهر و برادریم ، یک خانواده و یک خاندان ، یک نژاد و فرزندان یک پدر و مادر ؛ همانطور که تقریباً در نصوص همه ادیان ذکر شده است . علاوه بر این ، طبیعت و قوانین آن به ما می آموزد که همه ما یک نژاد هستیم ، یک خانواده ( بشری ) ، که اینک با رشد و توسعه و گسترش جمعیت در کشورها و اقلیم های مختلف ، پراکنده شده اند . بنابراین ، هر یک از ما ، عضو خانواده واحدی هستیم و باید در جهت منافع خانواده فعالیت نماییم ، و آن خانواده نیز برای رفاه و حیات ما تلاش خواهند کرد .

6- یکی از اقدامات اساسی این انجمن ، تلاش و کمک به ایجاد یک زبان ساده و مختصر ، برای همه جامعه بشری است . باید این زبان در همه مدارس ، در سراسر جهان ، به کودکان آموزش داده شود ، تا در آیندة نزدیک ، همه مردم جهان بتوانند ، با یکدیگر ، با زبان واحدی صحبت و گفتگو کنند . این امر موجب وحدت و هماهنگی میان ملتها ، و تقویت پیوندهای برادری می گردد. زیرا چنین امری ، جدایی و بیگانگی ناشی از اختلاف زبانی و عدم امکان گفتگو با زبان واحد برای مردم کشورهای مختلف را از میان بر میدارد.

7- معنویت عبارتست از علم و آگاهی نسبت به روح حقیقت ، همان حقیقتی که قلم اعلی از زبان عیسی مسیح و پیامبران دیگر ، درباره آن بیان کرده است . او است پدر جاودانی ، جمال ابدی و ظهور خود درعالم امر و خلق . اواست مظهر حقیقت ازلی و ابدی ، و خدای حقیقی ، و شناخت او همانا حیات و زندگی جاودانی است همانگونه که عیسی مسیح در ادعیه خود ، به حواریون آموخت . خداوند در پشت قلبهای جویندگان خویش است ، آماده است که وارد قلبها شود تا آنها را از این حیات مادی بمیراند ، و به سوی آنچه برای آنها فراهم کرده ، زندگی بخشد ، و آنها وارثان ملکوت او شوند . این جایگاه و منزلت رفیع حاصل نمی شود مگر آنکه ما از اوامر و فرامین الهی اطاعت کنیم ، زیرا ایمان و عمل جدایی ناپذیرند و یکی بدون دیگری پذیرفتنی نیست .

8- اخلاقیات:از آنجا که جامعه بشری مزرعه و تاکستانی است که پدر جاودانی آنرا پرورش داده ؛ و از آنجا که او خانواده بشری را از دو جنس مرد و زن قرار داده ؛ اراده کرد تا به حفاظت و مراقبت از آن بپردازد ؛ لذا قوانینی وضع کرد تا بر اساس آن خانواده انسانی در وحدت ، صلح ، و سعادت زندگی کند . لذا مشاهده می کنید هر اقدام در جهت مراقبت و صیانت از ساختار خانواده انسانی و مراقبت از بشریت، عملی خیر ، و هر اقدام در نقض و خلاف این جهت ، شرّ و منفی و شیطانی تلقی می گردد و عملی است غیر اخلاقی . برای مثال ، کشتن گاو و استفاده از گوشت آن خوب است ، ولی قتل و کشتن انسان ناپسند شمرده میشود. از اینرو ، قتل ، تجاوزگری ، دزدی ، تهمت و غیبت ، … اعمالی غیراخلاقی در قبال همنوعان ما میباشد ؛ و همه ما وظیفه داریم در قبال پدر آسمانی خویش به امور روحانی و معنوی بپردازیم. در نتیجه، اینگونه تصور میشود که هر فرد روحانی ، فردی اخلاقی هم محسوب میشود ؛گرچه بسیار افراد هستند که اخلاق مدار میباشند ، ولی فاقد معنویت و روحانیت میباشند . اخلاقیات نمیتواند روح ما را به مرتبه و مقام آسمانی و ملکوتی ارتقاء دهد ، زیرا غفلت از این مهمترین مسئولیت و وظیفه، گناهی نسبت به ” روح حقیقت ” است، ولو آنکه ما اعمال خوب بسیار انجام دهیم . آنها که تنها به امور اخلاقی متکی هستند شبیه درختی با میوه های لذیذ و خوشمزه میباشند ، که تنها کسانی که آن میوه ها را تناول میکند از آن سود میبرد و خود درخت از آن میوه بهره ای ندارد .

9- هدف و مقصد اصلی و بزرگ انسان در این عالم خاکی ، آماده شدن برای زندگی آخرتی و ابدی است ؛ به عبارت دیگر ، طبیعت و ویژگی انسان ، همانا طبیعت و ویژگی پدر آسمانی و ملکوتی است . انجام عمل خیر ، صرفاً به این دلیل که خوب و خیر است، و اجتناب از گناه و شرارت، بخاطر آنکه گناه و ناصواب است، و بدون چشمداشت به پاداش و ترس از مکافات باید باشد . پدر آسمانی ، اراده کرده که ما فرزندانش ، همچون او باشیم ، لذا به ما اجازه داد تا از میوه درخت دانش بخوریم و خداگونه شویم !

10- گرچه مجازاتهای خداوند سخت و دردناک است ، ولی خداوند برای انسانها ،مجازات و مکافات ابدی مقرر نکرده است . اصل انسان همانا روح اوست ، و روح انسان نفخه ای از پروردگارش است ، لذا روح انسان میرا و فانی نیست . ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم . این بچه چموش و اسراف کار ( بشریت ) سرانجام به خانه پدری باز میگردد.1 پدر گفت : ” ای اهل عالم ، اگر به من ایمان بیاورید ، من شما را وارثان خود در سرزمین خویش قرار میدهیم ، و اگر از من روی بگردانید ، صبوری خواهم کرد ، زیرا من بخشنده و مهربان و غفّار هستم .” 2

11- گر چه جهنمی پر از آتش و کوه آتشفشان در کار نیست ، ولی جهنمی بدتر و شدیدتر از آن در انتظار است . اگر انسان از خدا دور شود و از پدر آسمانی فاصله بگیرد ، جهنمی سخت و دردناک را تجربه میکند . و بهشت واقعی ” دین جامع و همگانی ” عالیتر و برتر از بهشت مزیّن به طلا و نقره و جواهرات و سایر سنگهای قیمتی است . بهشت ما ، همانا قرب و نزدیکی به خداوند ، پدر همه کائنات و بشریت است . بهر صورت، در هر دو مورد جهنم و بهشت باید بدانیم که مکافات و پاداش بدون عمل و تلاش بدست نمی آید.

12- از آنجا که پدر جاودانی ، مظهر ابدی در سراسر جهان آفرینش است ، و از آنجا که ازلیت برای وجه الله قابل شناخت و درک است ؛ بنابراین ، پدر ، مظهر کامل خدای قادر متعال و خود او است. هر آنکس که به سوی پدر توجه کند به خدا توجه کرده ، و هرکس او را بشناسد ، ازلیت را شناخته است ، هر که پدر جاودانی را انکار کند ، حقیقت جاودانه را ، و خالق زمین و آسمان را انکار کرده است .

13- بر هر یک از اعضاء فرض و مقدّر است که به تنهایی به عبادت و مناجات بپردازد . نماز جماعت به دلایل زیر ممنوع گردیده است : 3

هیچکس نباید بین تو و خدای آسمانی قرار گیرد . هیچ فردی ، در نزد پرودگار ، برتر از  دیگری نیست . گرچه ، هر یک از ما میتواند برای دیگری دعا کند ، ولی کسی نباید بجای دیگران دعا و عبادت کند ؛ زیرا هر کس باید خودش عبادت خویش را بجا آورد .

14- از ما خواسته شده با جدیت و صداقت تلاش کنیم بر هواهای نفسانی و هوسهای خویش غلبه کنیم؛ از خوبیها پیروی و از بدیها اجتناب نماییم . برای مثال ، ما باید بر نفرت و خصومت غلبه کنیم ، تا نفس خود را تسلیم منکرات ننماییم . به همین نحو ، ما باید مطیع عشق و محبت باشیم ، تا خود را از دام ظلم و بی عدالتی حفظ کنیم . ” در نزد خداوند ، عدالت از همه چیز محبوبتر است .”4  حبّ ، در این دنیا ، ریشه بسیاری از اشتباهات و بدبختی ها بوده است ؛ زیرا اگر ما خودمان ، خویشان خود ، یا مردم کشور خود را بیش از دیگران دوست بداریم ، طبعاً به اشتباه و خطا میرویم و در حق دیگران مرتکب ظلم و بی عدالتی میشویم . ” خود را بیش از همسایه خود دوست مدار! ” 5 بنابراین ، ما باید حتی تمایلات خوب خود را ، همچون عشق و محبت را ، کنترل و محدود سازیم و گرنه عشق و محبت کنترل نشده ، ما را سرگشته و منحرف می سازد .

15- گدایی و پرداخت وجه به گدایان ، بشدت ممنوع گردیده است .6 برای سائل غیر ممکن است که به جایگاه و مرتبه عالی دست یابد و شبیه پدر آسمانی گردد، و کسانی که به نیازمندان و سائلین کمک می کنند ، آنها را تشویق می کنند در همان جایگاه بمانند و به این حرفه پست و حقیر ادامه دهند . کسانی که توان کار و تامین هزینه زندگی خود را ندارند، باید از سوی دولتهای محلی و یا حکومت مرکزی مورد حمایت قرار گیرند .

16- به همه حاکمان روی زمین و همه ملتها از سوی موسس دین جهانی اکیداً دستور داده میشود ، که از جنگ علیه یکدیگر ، و یا به هر دلیل دیگر خودداری کنند ! دستور این است که آنها باید اختلافات خود را به دادگاه بین المللی، متشکل از قضات و نمایندگانی از دولتهای جهان، ارجاع دهند، و همه ملتها باید صلاحیت این دادگاه را بپذیرند و در برابر آن مطیع و تابع باشند! اگر حکومتی به شروع جنگ اصرار ورزد ، باید بقیه جهان با یکدیگر متحد شوند و از وقوع چنین اتفاقی جلوگیری کنند . ولی اگر هشدارهای آنان موثر نبود ، آنها باید به هر نحو مقتضی ، آن دولت را سر جای خود به نشانند ، حتی اگر لازم شد به زور و نیروی نظامی متوسل شوند .

17- هیچ وسیله ای برای برطرف کردن علل جنگ – اختلافات عقیدتی ، اختلافات نژادی ، و خودخواهی ها – به جز دین جهانی و همگانی نیست ! زیرا این دین است که شعار ” خودت را بیش از همسایه دوست نداشته باش ” را به سردر تمام شهرهای جهان می افرازد .

18- هر فرد باید شغل آبرومندی داشته باشد و تلاش و فعالیت صادقانه ، بدنی یا فکری ، برای تامین معاش خود و افراد تحت تکفّلش بعمل آورد . این بالاترین و برترین عبادت پروردگار است . تنبلی و گدایی و دریوزگی ممنوع است ، زیرا با دسترنج دیگران بر خلاف ساختار خانواده بشری بوده ، و اقدامی ظالمانه و خودخواهانه است .

19- بر والدین تکلیف است که به فرزندان خود تعلیم و تربیت بیاموزند، و اگر کسی به تعلیم و تربیت فرزندان دیگران اقدام کنند ، گویا که به تعلیم و تربیت فرزندان خداوند قیام کرده است .

20- پاکیزگی و طهارت بدن و لباس برای هر کس فرض است . کسانی که به پاکیزگی و طهارت خود اقدام نکنند ، با پاکیزان یکسان و برابر نیستند . پاکیزگی و طهارت باعث وحدت و نزدیکی انباری بشری و برادری بین آنها شده ، و راه را برای وحدت و هماهنگی هموار میسازد ، علاوه بر اینکه از حیث بهداشتی هم سودمند است .

21- ما باید به مردم دارای عقاید و ادیان گوناگون ، و اتباع کشورهای مختلف ، با محبت و خوش خویی برخورد نماییم ؛ با زبان مهربانی گفتگو کنیم و این کلید فتح قلوب است، و از این طریق وحدت و صلح برقرار میشود .

22- یکی از اهداف مهم انجمن ما آن است که اعضاء به کسب و ارتقای دانش و علم خود بپردازند ، و جهل را از خود دور سازند و خود و دیگران به حقیقت دست یابند . دانش عبارتست از اینکه حقایق و  واقعیات بیشتری کسب کنند ، و خردمندی آن است که دانش کسب شده را ، بطور صحیح ، در مسیر رشد و پیشرفت جامعةبشری ، به کار گیرند .

23- هر شخص باید ترس از مرگ ، و اندوه دور شدن از نزدیکان خود ، بر اثر فوت را، از دل خود بیرون بریزد و کنار بگذارد . زیرا این امر برای روح متوفی خوب و دلچسب نیست ، و در عین حال ، نشانه بی اعتمادی به قدرت و مهر پدر آسمانی است . شادترین لحظه عمر انسان ، لحظة ترک این دنیا و رفتن بسوی محضر خداوند است . وقتی فرد متولد میشود و به این دنیا پا میگذارد گریان است ، در حالی که دیگران می خندند ، ولی هنگامی که از این دنیا وداع میکند، روح انسان لبخند میزند ، و دیگران اشک به چشم دارند . اگر ما کمترین ایده و شناختی از جایگاه ارواح پاک و طیّبه در حوزه معنویت و آخرت داشته باشیم ، ترجیح خواهیم داد که همین امروز ، از دنیای مادی وفات ، و به دنیای آخرت قدم بگذاریم . در واقع ، برای ارواح پاک ، مرگ نوعی ضیافت و جشن است .

24- مراسم تشییع و کفن اموات باید با شکوه و احترام برگزار شود . این نوعی احترام به پروردگار و رهروان او ، و درسی عینی برای بازماندگان است .7

25- دستور و توصیه دین همگانی ، انجام و پایبندی به صداقت و درستکاری در هر گونه تعامل با دیگران ، و ترک نفاق ، دورویی ، و بهانه جویی است و نیز رعایت عدالت و منطق . ما باید از چشمان خود بخوبی و پاکی ، از دستمان با صداقت و پاکدستی ، از زبانمان برای بیان حقیقت ، و از قلبمان با طهارت و پاکی استفاده کنیم و در مجموع رفتار خود خصوصیت و ویژگی بخشش و کرم و دستگیری داشته باشیم .

   سازمان و تشکیلات شعبع نیوآرک

آقای ویلیام درایر از شهر نیوآرک ، نیوجرسی ، همراه با تعدای بهایی دیگر ، شعبه ای از انجمن را ، بنام ” شعبه نیوآرک انجمن ملی دین جهانی ” تشکیل دادند . انجمن ملی به آنها منشوری داد تا بر اساس همان اهداف ، شرایط و قوانین مذکور در اساسنامه انجمن ملی و شعب ، کار خود را شروع کنند . آقای درایر بعنوان رئیس و مدرّس شعبه مذکور تعیین شد . به ایشان همچنین به پاس صداقت و خدمات وی به امرالله گواهی ” امین تعالیم بهائی ” اعطاء گردید .  به همین ترتیب ، فردریک پیس و هاری رینولدز از شیکاگو ، به پاس صداقت و خدمات به امرالله ، گواهی” امین تعالیم بهائی ” دریافت کردند . این سه نفر امین ، اولین کسانی بودند که این گواهی مهم را در امریکا دریافت کردند . برای ایجاد شعب جدید در سایر شهرها ، در حال مذاکره هستیم ، و پیش بینی می کنیم که ظرف مدت نه چندان طولانی ، شعب زیادی در شهرهای مختلف امریکا تاسیس نماییم .

 

یادداشتهای فصل 27

1- نگاه کنید به انجیل لوقا بخش 15 جملات 31 و 32 . تمثیل فدا شدن و قربانی شدن ” پسر ” ، از سوی برخی مسیحیان ، بعنوان زمینه ای برای آمرزش همگانی مطرح شده است .

2- احتمالاً نقل از بهاءالله ، از یک لوح نامشخص او .

3- در اسلام و مسحیت آداب و مناسکی برای برپایی نماز جماعت وجود دارد . بهاءالله در کتاب اقدس خود ( بخش 12 ) نماز جماعت را ، جز نماز میت ، ممنوع کرده است . از این گذشته، در بهائیت فرد روحانی وجود ندارد ، زیرا بهاءالله معتقد بود که بین خدا و بندگانش، به غیر از مظهر او ، واسطه دیگری لازم نیست!

4- احتمالاً عبارتی از بخش اول از کلمات مکنونه عربی، بهاءالله

5- اشاره به لویتاکوس 19:18 و لوقا 10:27 “خداوندت را با تمام دل، جان، قوّت و فکرت دوست بدار . همسایه ات را نیز دوست بدار ، همانقدر که خودت را دوست داری ! “

6- این ممنوعیت،که در بین ادیان غریب و عجیب بنظر میرسد، از تعلیمات و احکام بهاءالله است : اقدس؛ پاراگراف147 .

7- انسان که حیات و زندگی به او اعطاء شده ، و خداوند او را بر اساس مشیت و محبت خود آفرید ( سفر پیدایش ، بخش یک ، آیات 27 – 26 )

null

The post سازمان و تعالیم بهائیان وحدت گرا appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
https://bahairesearch.org/%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d8%aa%d8%b9%d8%a7%d9%84%db%8c%d9%85-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c%d8%a7%d9%86-%d9%88%d8%ad%d8%af%d8%aa-%da%af%d8%b1%d8%a7/feed/ 0
تعالیم و الواح وصایای عبدالبها https://bahairesearch.org/%d8%aa%d8%b9%d8%a7%d9%84%db%8c%d9%85-%d9%88-%d8%a7%d9%84%d9%88%d8%a7%d8%ad-%d9%88%d8%b5%d8%a7%db%8c%d8%a7%db%8c-%d8%b9%d8%a8%d8%af%d8%a7%d9%84%d8%a8%d9%87%d8%a7/ https://bahairesearch.org/%d8%aa%d8%b9%d8%a7%d9%84%db%8c%d9%85-%d9%88-%d8%a7%d9%84%d9%88%d8%a7%d8%ad-%d9%88%d8%b5%d8%a7%db%8c%d8%a7%db%8c-%d8%b9%d8%a8%d8%af%d8%a7%d9%84%d8%a8%d9%87%d8%a7/#respond Mon, 17 May 2021 13:55:30 +0000 http://bahairesearch.org/%d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c-%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87/%d8%aa%d8%b9%d8%a7%d9%84%db%8c%d9%85-%d9%88-%d8%a7%d9%84%d9%88%d8%a7%d8%ad-%d9%88%d8%b5%d8%a7%db%8c%d8%a7%db%8c-%d8%b9%d8%a8%d8%af%d8%a7%d9%84%d8%a

نوشته شعاع الله بهائی  این فصل از بخشی از کتاب دستنوشته شعاع الله بهائی گرفته شده ، که در آن بطور مفصل به تعالیم چاپ و منتشر شده از سوی عمویش ، عبدالبها ، میپردازد ، و در آنجا متن کاملی را میاورد که امروزه از سوی اکثریت قاطعی از بهائیان ، بعنوان الواح وصایای […]

The post تعالیم و الواح وصایای عبدالبها appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>

نوشته شعاع الله بهائی 

این فصل از بخشی از کتاب دستنوشته شعاع الله بهائی گرفته شده ، که در آن بطور مفصل به تعالیم چاپ و منتشر شده از سوی عمویش ، عبدالبها ، میپردازد ، و در آنجا متن کاملی را میاورد که امروزه از سوی اکثریت قاطعی از بهائیان ، بعنوان الواح وصایای عبدالبها شناخته شده است . از آنجا که آن متن بسیار طولانی -و البته تکراری است – ما در اینجا تنها بخشهایی از آنرا میاوریم و از عمدة آن صرفنظر می کنیم . همچنین ، به جهت اختصار ، چند نقل قول از سخنان و نوشته های عبدالبها حذف شده است .  تیترهای فرعی مطالب را ما اضافه کرده ایم . 
عبارات و مفاهیم مندرج در الواح وصایای عباس افندی کاملاً مغایر با مطالب و اظهارات و تعالیمی است که او به امریکائیان و اروپاییان علاقمند به بهائیت ارائه میکرد. عبدالبها در نزد تحسین کنندگان غربی، بخاطر رفتار اعتدالی و تعالیم روشنفکرانه اش دربارة صلح ، عشق ، محبت ، عفو و بخشش ،و مدارا و سازش دینی شناخته شده بود ؛ ولی در سندی که بعنوان وصیت نامه او در نظر گرفته شده ، او به طعنه و توبیخ بر علیه رقابت تفرقه افکنانه برادر ناتنی اش ، محمدعلی، میپردازد ، و او را ” مرکز فتنه و شرارت ” خطاب میکند و ادعا میکند هدف او ” نابودی کامل و اضمحلال امر بهائی ” است .1  عبدالبها برادرش را به نقض و شکستن ” میثاق” بهاءالله، از طریق مخالفت و ضدیت با عبدالبها ، که بر اساس وصیتنامه بهاءالله ، بعنوان رهبر آیین بهایی منصوب شده بود ، متهم میسازد ؛ و اعلام میکند این برادر به شدت “ساقط شده “، ارتباطش با ایین بهائی قطع شده، و به اصطلاح طرد و تکفیر شده ، و از جامعه بهائی اخراج گردیده است.2
در الواح وصایای عبدالبها اتهامات خاصی علیه محمدعلی بهائی بیان شده است : اینکه او یکبار اعلام کرده که قصد دارد آیاتی ، دارای اعتبار مشابه نوشته های بهاءالله، بنویسد! (یعنی همان کاری که خود عبدالبها ، در دوران ریاست بر جامعه بهائی ، پس از مرگ بهاءالله انجام داد !) و دیگر اینکه او اقدامات متقلبانه و خیانت آمیز و شنیعی انجام داده، مثل دست کاری در بعضی از نوشته های بهاءالله، ارائه گزارشهای تحریک آمیز به دولت عثمانی درباره فعالیتهای عبدالبها ،و توطئه گری، به همراه شعاع الله بهایی و برخی افراد نامشخص دیگر، برای کشتن وی. در خصوص احتمال توطئه ترور و قتل . او از خدا میخواهد که “شربت شهادت را نصیبش کند ، چرا که دیگر دنیا با همه وسعتش، ظرفیت نگهداری مرا ندارد.” و در مورد برادر طرد و اخراج شده اش پیش بینی می کند که گرفتار خشم الهی گردد ، و دچار انحطاط و خذلانی شود، که تا روز قیامت از آن خلاصی نیابد . 3
به این ترتیب ، نویسنده الواح وصایا برای خود نقش یک قهرمان بی گناه و قربانی و مدافع امر را ، در برابر افراد شروری که دشمنان تلقی شده اند – بهائیان وحدتگرا ، که او آنها را ناقضین خطاب می نماید– و آنها را مظهر و مجسمه شر محض می نامد، ترسیم میکند . 
عبدالبها ، همچنین در وصیتنامه ، نوه اش، شوقی افندی ربانی را بعنوان ” ولی امرالله ” مصون از خطا ، منصوب می نماید . او ادعا میکند که هرکس به مخالفت و انتقاد با اقای ربانی مبادرت کند ، به مخالفت و دشمنی با خدا برخاسته، و باید از جامعه بهائی طرد و اخراج گردد و خواهان ” خشم و انتقام خدا بر چنین فردی ” می گردد ؛4 چیزی شبیه نفرین هایی که نثار بهائیان وحدتگرا میکند ! و در کمال تعجب ، تا آنجا پیش میرود که می نویسد” هیچکس حق اظهار نظر، و یا بیان و طرح دیدگاه و نظر خود را ندارد .”5
محتوا و مضمون کلی این سند به گونه ای است که به سختی میتوان آنرا بعنوان آخرین پیام مثبت و مترقیانه یک رهبر دینی به جهان پذیرفت – به ویژه اگر آنرا با بعضی دیگر از نوشته ها، سخنرانیها و اظهارات معروف عبدالبها مقایسه کنیم- که شعاع الله بهایی در این فصل، از وی نقل کرده است . آقای شعاع الله بهایی احتمال جعلی بودن الواح وصایای عبدالبها را مطرح میکند . آشکار است که او مایل نیست بپذیرد عمویش وصیتنامه ای نوشته و در آن عباراتی، حاوی اتهامات اخلاقی و فساد معنوی علیه او  و پدرش ، مطرح کرده باشد . لذا به انتقاد از انتصاب ” ولی امر ” در بهائیت میپردازد و آنرا شبیه نصب یک ” پاپ کوچولو ” تلقی میکند ! آقای بهایی عبدالبها را بعنوان یک رهبر و مبلغ بهائی تمجید کرده ، و موکداً اتهام مذکور در الواح وصایا ، مبنی بر توطئه برای قتل عبدالبها را تکذیب میکند . 
البته شعاع الله تنها کسی نبود که احتمال جعل وصیتنامه عبدالبها را مطرح کرده است . تنها چند سال پس از مرگ رهبر بهائی ، یک بهائی امریکایی ، بنام روت وایت ، به مخالفت با انتصاب شوقی ربانی بعنوان ولی امرالله برخاست ؛ زیرا ، به نظر او، چنین مقام و جایگاهی در آثار و نوشته های بهاءالله بیان نشده، و ظاهراً با برخی از بیانات و تعالیم عبدالبها تناقض دارد . در سال 1930 ،روت وایت ترتیباتی اتخاذ کرد تا یک متخصص خط شناس به بررسی رسم الخط سندی که این انتصاب در آن صورت گرفته بپردازد . دکتر چارلز آینسورت میچل ،کارشناس و متخصص انگلیسی خط شناسی ، که تجربیاتی در حوزه کارشناسی موارد جعل خط داشت، از سوی خانم وایت، برای بررسی و تحلیل مقایسه ای وصیتنامه مورد بحث، ونمونه هایی از دستخط عبدالبها ، استخدام شد . 
ایشان در گزارش خود ، اینطور جمع بندی و اظهار نظر میکند که هیچیک از ویژگیهایی خط شناسانه ی وصیتنامه منتسب به عبدالبها ، با ویژگیهای خطی موجود در نمونه های قطعی خط ارائه شده از عبدالبها ، مطابقت ندارد . دکتر میچل ، سپس می افزاید ، ” نوشته های الواح وصایا با یک خط و توسط یکنفر نوشته نشده “، و لذا بنظر میرسد که خود وصیتنامه هم توسط بیش از یک دستخط نوشته شده باشد.6
گزارش آینسورت میچل گرچه به احتمال جعلی و ساختگی بودن تمام یا بخشی از الواح و وصایای عبدالبها  اعتبار می بخشد ، ولی بهر صورت دلیل قطعی و صد درصدی نیست . زیرا ، هرچند سند به خط خود عبدالبها نباشد ، احتمال دارد عبدالبها مطالب را دیکته کرده ، و منشی ها یا بستگانش آنرا نوشته باشند . همچنین دو مطلب بر علیه اظهار نظر دکتر میچل بیان شده است : 1- او متخصص در کارشناسی خط فارسی و نوشته های فارسی نبوده ؛ و در واقع ، توانایی خواندن خط فارسی را نداشته است . 2- این احتمال وجود دارد که سایر نمونه خط های ارائه شده از سوی خانم روت وایت به او ، دستخط های عبدالبها نبوده باشد .7
صحت و درستی وصیتنامه هیچگاه در یک دادگاه انحصار وراثت ، مورد شکایت و اعتراض واقع نشده ، و از بهائیان خواسته شده تا به شوقی افندی و سایر حامیان عبدالبها ، که بر درستی وصیتنامه صحّه گذاشتند اعتماد کنند – و تقریباً همه آنها ، چه در گذشته و چه امروزه ، به این روش عمل کرده اند. همانطور که سایر بخشهای این کتاب نشان میدهد ، بسیاری از بهائیان اولیه ، که طرفدار طرز فکر اکثریت فعلی جامعه بهایی بودند ، عقیده داشتند که وصیتنامه ادعایی عبدالبها ، منطبق با دیدگاههای وی بوده و بنابراین متعلق به وی میباشد – به ویژه بخشهای مرتبط با طرد و نفی محمدعلی افندی ، و خطاب کردن او بعنوان فردی مرتد و فاسد . بهر روی ، بدون بررسی و تحلیل کارشناسانه و در دادگاه رسمی ، از نسخه اصل وصیتنامه و نمونه های دستنوشته – که انتساب آنها به عبدالبها قطعی باشد – نمیتوان به تصمیم و نتیجه قطعی در این زمینه رسید . 
یکی از اظهارات و نکات مطروحه توسط شعاع الله بهایی در این فصل آنست که عبدالبها در سال 1841 بدنیا آمده است . این مطلب در تعارض با دیدگاه پذیرفته شده بهائی است که تولد او را در سال 1844 ، و در روزی که علی محمد باب ، ادعای بابیت خود را مطرح کرده ، میداند . بنظر میرسد این تغییر در تاریخ تولد، زمینه سازی برای اسطوره پردازی بوده باشد . 
اریک استتسون
************
بزرگی شخصیت غصن اعظم، عباس افندی، عبدالبها ، قابل انکار نیست ، زیرا او فرزند ارشد بهاءالله بود ، و بموجب کتاب عهدی ، وصیتنامه بهاءالله ، بعنوان رهبر بهائیان تعیین گردید .8صفحات تاریخ بهائی ، آکنده از ستایش و تمجید او است . بهائیان کتابهای زیادی در بزرگداشت و مقام او نوشته اند و این همه شاهد بزرگی وی است . بنابراین ، گمان نمی کنم بتوانم چیزی به مطالب فوق اضافه کنم . 
زندگی ، سخنرانی ها، و تلاشهای او برای نشر و ترویج تعالیم بهاءالله باید الگوی بهائیان سخت کوش باشد. او در سال18419 در تهران ، ایران، بدنیا آمد و به سال 1921 ، در حیفای فلسطین درگذشت. در ذیل ، برخی از پیامهای او برای جامعه بشری ، و وصیتنامه اش را می آورم . 

تعالیم عبدالبها 
عبدالبها در پیامی به بهائیان امریکا چنین می نویسد :
مبادا ، مبادا ، دلی را بیازارید !
مبادا،مبادا، روحیه کسی را آزرده سازید !
مبادا،مبادا، در رفتار با کسی ، نامهربانی پیشه کنید !
مبادا،مبادا، موجب نا امیدی احدی از مردمان باشید !
اگر قرار است فردی موجب اندوه قلبی ، یا حزن و یاس روحیه شخصی گردد ، همان بهتر که آن فرد در زیر زمین باشد ( بمیرد ) تا آنکه بر روی زمین راه برود و قدم بزند . 10
عبدالبها در جای دیگری می گوید :
از جمله تعالیم بهاءالله این است که سالک واقعی ، در هر شرایط و موقعیتی ، باید بخشنده باشد ، دشمن خود را دوست بدارد، و انسان بدخواه را نیک خواه بپندارد. نه آنکه اگر کسی را دشمن خود تصور کرد، از او قطع رابطه کند ، یا فقط او را تحمل کند … این صفت افراد دورو و منافق است . این محبت و عشق واقعی نیست. به هیچ وجه ! بلکه باید دشمن خود را همچون دوست ببینی ، و بدخواهان را چون خیرخواهان، و بر این اساس با آنها رفتار نمایی ! اینگونه است که میتوان گفت محبت و نیکی تو واقعی است . خیرخواهی تو باید واقعیت داشته باشد ، نه آنکه صرفاً مدارا و تحمل دیگران باشد ، زیرا تحمل و مدارای صرف ، اگر از صمیم قلب نباشد ، نفاق و دورویی است .11
عبدالبها به ما می گوید :
نسبت به اشتباه و خطای دیگران سکوت کنید ، برای آنها دعا کنید ، و با نیکی به ایشان کمک نمایید و اشتباهات آنان را تصحیح کنید . 
همواره به نیکی ها بنگرید نه به بدیها . اگر فردی ده صفت خوب دارد و یک صفت بد ؛ باید به آن ده صفت توجه کنیم و آن یک صفت نکوهیده را ندیده بگیریم ؛ و اگر فردی ده صفت ناپسند داشت و یک صفت پسندیده ، باید به این یک صفت اخیر بنگریم و آن ده صفت را فراموش کنیم . 
هرگز نباید به خود اجازه دهیم تا درباره دیگران سخن نامهربانانه بگوییم، هر چند او دشمن ما باشد.12
و برای یک بهایی امریکایی می نویسد :
بدترین صفت انسان ، و بزرگترن گناه ، غیبت کردن است ، به ویژه هنگامی که از زبان یک مومن جاری شود . اگر ابزاری ساخته و به کار گرفته میشد که برای همیشه باب غیبت و پشت سر دیگران حرف زدن بسته میشد ، و هر فرد مومن، تنها زبان به ذکر و ستایش دیگران می گشود ، آنگاه تعالیم بهاءالله ترویج میشد ، قلبها نورانی می گشت ، روحها صیقل می خورد ، و جهان بشری ، شاهد سعادت ابدی را در آغوش می کشید .13
عبدالبها می گوید :
صداقت زیربنا و مبنای جهان بشری است . بدون صداقت ، پیشرفت و موفقیت برای هیچکس میسّر نیست . وقتی این صفت و فضیلت پسندیده در انسان ایجاد شود ، سایر صفات الهیه هم در انسان تجلّی می یابد .14
عبدالبها می گوید :
    هر کس باید از تعصبات غلط دوری کند ، و حتّی باید به سایر کلیساها و مساجد برود ؛ زیرا در همه این عبادتگاهها و پرستشگاهها ، نام خدا ذکر میشود . همه برای پرستش خدا گرد هم میایند ، چه فرقی میکند ؟ هیچکدام که شیطان را نمی پرستند . مسلمانان باید به کلیسای مسیحیان و ( کنیسه ) یهودیان بروند و برعکس ؛ دیگران هم به مساجد مسلمانان بروند . آنها بخاطر تعصبات بی اساس ، از یکدیگر فاصله گرفتهاند. در امریکا، من به کنیسه های یهودیان رفتم، که شبیهکلیسای مسیحی ساخته میشود ، و مشاهده کردم که همه آنها خدا را می پرستند. در بیشتر این اماکن ، درباره مبانی اصلی ادیان الهی صحبت کردم و به آنها توضیح دادم که دلایل صحت و اعتبار پیامبران الهی و مظاهر مقدسه چیست . آنها را تشویق کردم تا از تقلید کورکورانه دست بردارند . باید همه رهبران دینی، بدون استثناء ، به کلیساهای یکدیگر بروند و درباره مبناء و اصول بنیادین ادیان الهی گفتگو نمایند . در کمال وحدت و همدلی ، آنها باید به عبادت و پرستش خدا بپردازند ؛ آنها باید در عبادتگاهها و اماکن مقدسه یکدیگر حاضر شوند و این تعصبات غلط و نادرست را ترک کنند . 15
عبدالبها همچنین می گوید :
خداوند به انسان چشم تحقیق و بررسی عنایت کرده ، که بوسیله آن به کشف و شناخت حقیقت بپردازد . به انسان گوشی عنایت کرده ، که بتواند پیام واقعیت را بشنود ، و به او عقل و خردی ارزانی داشته ، که بوسیله آن به کشف حقایق و امور بپردازد . این امکانات ، دستمایه او برای تحری حقیقت است . انسان قرار نیست از دریچه چشم دیگری ببیند ، به وسیله گوش دیگری بشنود ، یا بوسیله عقل و خرد دیگری درک و فهم نماید. . . بنابراین ، به عقل و خرد خود اتکا کنید و قضاوت نمایید ، و بهنتیجه تحقیق و بررسی خود اعتناء نمایید؛ در غیر اینصورت ، در دریای جهل غرق می شوید ، و خود را از تمامی مواهب الهی محروم خواهید ساخت .16
تعریف و برداشت عبدالبها از ” فرد بهائی ” چیست ؟
وقتی ، در موردی، فردی از او پرسید”  بهائی کیست ” ؟ او پاسخ داد : ” بطور ساده ، بهائی بودن ، یعنی دوست داشتن همه دنیا ؛ عشق به بشریت و خدمت به آن ؛ اقدام و تلاش برای صلح و اخوت جهانی ”   . . . و در یکی از گفتارهای لندن می گوید که یک شخص میتواند بهائی باشد ، بدون آنکه حتّی یکبار هم نام بهاءالله را شنیده باشد . او افزود : – ” کسی که در زندگی خود ، بر اساس تعالیم بهاءالله زندگی می کند ، قطعاً یک بهائی است . از سوی دیگر ، فردی ممکن است 50 سال هم خود را بهایی معرفی کند ، ولی اگر زندگی درستو صحیحی نداشته باشد ، نباید او را بهائی شمرد . ممکن است فردی زشت ، خود را زیبا بداند و بخواند ، ولی چنین شخصی نمیتواند کسی را فریب دهد . . .”17
(عبدالبها همچنین می گوید: )
ماوظیفه داریم به تهذیب نفس ، تربیت صفات و کمالات ، به روشن کردن حوزه زندگی بشری ، به هدایت و راهنمایی ساکنان کره ارض ، ایجاد تفاهم و هماهنگی و وحدت بین همه مردمان ، و هدایت جامعه بشری بسوی چشمه سار شکوه جاودانه اقدام کنیم . هدف ما احیای یک امپراتوری نیست ؛ بهیچ وجه . بلکه ما از سوی خداوند ماموریت داریم که همه مناطق جهان را اصلاح و مستعد نماییم . تا جمهور انسانها مظاهر رحمت خداوند قادر متعال شوند ؛ شرق و غرب عالم به یکدیگر نزدیکتر شوند …  و بطور خلاصه ، همه ملتها و مردم جهان یک نفس و یک روح شوند ، تا خصومتهاو جنگ افزارها کاملاً از بین برود ؛ و دشمنی و خصومت و عداوت ناپدید گردد، تا آنکه همگان امواج یک اقیانوس شوند ، و قطره های یک دریا ، گلهای یک گلستان و نهادهای یک بوستان ؛ دانه های یک مزرعه و درختان یک جنگل . 18
(عبدالبها می گوید 🙂
حرکت و جنبش بهایی یک سازمان و تشکیلات نیست . شما هرگز نباید امر بهایی را تبدیل به سازمان و تشکیلات کنی . بهائیت روح این عصر است و جوهر عقاید و ایده های عالیه این قرن . امر بهایی یک حرکت و جنبش فراگیر است : تعالیم همه ادیان و گروهها و جوامع را در خود جمع کرده است ؛ مسیحیان ، یهودیان ، بوداییان ، مسلمانان ، زردتشیان ، خداشناسان ، فراماسونرها ، معنویت گرایان ( بی دین ) . . .  همه اهداف عالیه خود را در این امر مییابند . حتی سوسیالیست ها و فیلسوفان هم تئوریهای خود را ، بطور کامل ، در این جنبش می یابند . 19
(عبدالبها می گوید 🙂
ساکت و آرام منشین ! بشارات ابهی را در سراسر جهان به گوشها برسان ، و کلمه الله را منتشر ساز  . . . خود را به چنان صفات و کمالاتی آراسته کن که همواره بتوانی روح حیات را در جسم جهان به دمی ، و کودکان جهان را به بلوغ و کمال برسانی.در هر جلسه و نشستی ، با جدیّت هر چه تمامتر ، چراغ عشق الهی را روشن کن، و دلها را با عشق و محبت خود شادمان ساز و به وجد آور ! عشق و محبت خود را به بیگانگان چنان ارزانی کن ، که به نزدیکان و بستگان خود ارزانی می کنی . اگر نفسی طالب جدال است ، تو دنبال سازش و مدارا باش ؛ اگر او ترا سرزنش کرد ، تو زبان به ستایش او باز کن ! اگر به تو زهر هلاهل داد، تو به او پادزهر شفابخش بده! اگر او خواهان مرگ تو است ، تو خواهان حیات جاودانه اش باش ؛ اگر او خار آزاد دهنده است ، تو برایش چونان گل و سنبل باش ! شاید که بوسیله این گفتارها و رفتارها ، این جهان تیره و تار ، روشن شود ؛ و این دنیای دنی و مادی ، به قطعه ای از بهشت برین تبدیل شود ، و این زندان شیطانی ، به خانه ای رحمانی بدل گردد ؛ جنگ و خونریزی خاتمه یابد ؛ و محبت و صداقت خیمه وحدت بر بلندای جهان برافرازد . 20
عبدالبها در سخنرانی خداحافظی به بهائیان نیویورک ، امریکا ، چنین اظهار داشت :
شما باید عطوفت و محبت کاملی نسبت به تمام اعضای جامعه بشری،از خود نشان دهید.خود را برتر از دیگران نپندارید،بلکه دیگران را با خود مساوی و همتراز،و انان را نیز بندگان خدا بدانید. بدانید که خداوند نسبت به همگان مهربان است؛ بنابراین،همه را از صمیم قلب دوست بدارید.پیروان دیگر مذاهب و ادیان را برتر از خود بدانید،و نسبت به مردم سایر نژادها و ملیتها سراپا مهربانی و عشق باشید. هرگز درباره دیگران سخن تحقیرامیز بر زبان نرانید؛بلکه همگان را،بدون دسته بندی و تمایز،به نیکی یاد کنید. زبان خود را به بدگویی از دیگران نیالایید. دشمنان خود را همچون دوستان نگرید! و انان را که بدخواه شمایند،همچون خیرخواهان خود در نظر اورید … 
چنان رفتار کنید که قلب شما خالی از کینه باشد.اجازه ندهید قلب شما از دیگران مکدر باشد. اگر کسی نسبت به شما مرتکب خطا و اشتباهی شد،بلافاصله او را ببخشید.از دیگران شکوه و گلایه نکنید. تا توانید خاطری نیازارید و دلی را محون نکنید؛ سبب سرور قلوب باشید و باعث شادمانی عالم انسانی گردید…
خلاصه انکه،باید هریک از شما بهائیان چراغی جهت روشنگری و ارائه فضایل عالم انسانی باشد. درستکار و قابل اعتماد،مهربان و با عاطفه، و سرشار از درستی و پاکدامنی باشد.متدین،روحانی ،الاهی،با عزت،و سرزنده به هدایت الاهی، و سرانجام،بهائی باشید ! 21

قطعات منتخبی از الواح  وصایای ادعایی عبدالبها 
(سه سال پس از مرگ – صعود – عبدالبها ، نوه او ، شوقی افندی ربانی ، به رهبران بهائیان منطقه امریکای شمالی اجازه توزیع مطلبی را در بین اعضاء داد ، که گویا آخرین الواح وصایای جانشین بهاءالله  بوده است . و البته انتشار و ارائه آنرا به غیر بهائیان ممنوع ساخت !)
من احساس می کنم که اینک شرایط برای توزیع الواح وصایای عبدالبها ، تنها به صورت دستی ، و در میان بهائیان شناخته شده در امریکا، مناسب باشد. باید به هر فرد بهائی مورد اعتمادی که کپی وصیتنامه به او داده میشود، بطور روشن و واضح تفهیم گردد که به هیچ وجه نباید تمام یا بخشی از این مطلب در جایی منتشر شود . 22
لذا ، وصیتنامه بر اساس شرایط تعیین شده از سوی شوقی افندی ، در فوریه 1925 ، توسط محفل ملی بهائیان امریکا منتشر شد (مطالب زیر بخشهای منتخبی از وصیتنامه است که سرانجام انتشار عمومی یافت .)
(این سند حاوی اتهامات جدی و عبارات حاکی از طرد و تکفیر و اخراج علیه محمد علی افندی ، بزرگترین پسر در قید حیات بهاءالله، میباشد 🙂
ای ثابتان بر پیمان ، مرکز نقض و قطب شقاق ، میرزا محمد علی ، چون منحرف از ظلّ امر شد و نقض میثاق نمود و تحریف آیات کتاب کرد ، و خلل عظیم در دین الله انداخت و تشتیت حزب الله نمود و به بغضاء عظیم ، قیام بر اذیت عبدالبها کرد، و به عداوت بی نهایت ، بر این عبد استان مقدس هجوم کرده، تیری نماند که بر سینه این مظلوم نیانداخت ، زخمی نماند که روا نداشت ، زهری نماند که در این کام نریخت . . . حال محض حفظ و صیانت دین الله، وقایه و حمایت شریعت الله و مصونیت امرالله بنصّ آیه مبارکه ثابته در حق او تشبث باید نمود ، زیرا انحرافی اعظم از این تصور نگردد . قوله – بهاءالله – تعالی و تقدّس ( و لکن احبائی الجهلاء اتخذوه شریکا لنفسی و فسدوا فی البلاد و کانوا المفسدین ) تا آنجا که به صراحت گفته است . . .( اگر آنی از ظلّ امر منحرف شود ،معدوم صرف خواهد بود ) چنانچه حال ملاحظه می نمایید که غضب الهی چگونه احاطه نموده است و یوماً فیوماً رو به انعدام است . فسوف ترونه و اعوانه سراً و جهراً فی خسران مبین . 
چه انحرافی اعظم از نقض میثاق الله است ؟ چه انحرافی اعظم از تحریف آیات و اسقاط آیات و کلمات  است ؟ چه انحرافی اعظم از افترای بر مرکز پیمان است ؟ چه انحرافی اکبر از نشر اراجیف در هیکل عهد است ؛ 23 چه انحرافی اشدّ از فتوای بر قتل محور میثاق است ؟ که مستدل به ( من یدّعی قبل الالف ) شده ؟ 24 . . . در حالیکه خود حیا ننموده ( منظور محمدعلی ) در ایام مبارک ، ادعا نموده و جمال مبارک (بهاءالله( ردّ ادعای او فرمودند بعنوانی که از پیش گذشت و الان ادعای او به خط و ختم او موجود . . .
چه انحرافی اصعب از تسلیم آیات و کلمات و مکاتیب به حکومت است که بر قتل این مظلوم قیام نمایند ؟ چه انحرافی اشد از تضییع امرالله و تصنیع و تزویر مکاتیب و مراسلات افترائیه است که سبب وحشت و دهشت حکومت شود و نتیجه سفک دم این مظلوم گردد ؟ و آن مکاتیب در نزد حکومت است . . . چه انحرافی اخبث از اتفاق با اعدای الهی و بیگانگان است که چند ماه پیش بالاتفاقِ ناقض میثاق با جمعی لایحه ای ترتیب دادند و از افترا و بهتان چیزی باقی نگذاشتند و عبدالبها را ، نعوذ بالله ، عدوّ صائل و بدخواه مرکز سلطنت عظمی گفتند ؟ و از این قبیل مفتریات عدیده شدیده بسیار ، و حکومت شهریاری را سبب تشویق افکار گشتند . نهایت هیئت تفتیش از مرکز حکومت اعلیحضرت شهریاری آمد، و مخالف عدل و انصاف تاجداری ، بلکه در نهایت ، تفتیش کردند ؛ یعنی بدخواهان ، هیئت را احاطه نمودند و مضمون لایحه را ، بلکه زیاده ، شرح و تفصیل دادند و آنان نیز من دون تحقیق ، تصدیق کردندکه ، معاذالله ، این عبد عَلَمی در این مدینه برافراخت و ناس را به اجتماع در زیر عَلَم دعوت نمود و تاسیس سلطنت جدیده ، و در کوه کرمل قلعه ای انشاء نموده و جمیع اهالی این صفحات را تابع و مطیع کرده و دین اسلام را تفریق نموده ، و با مسیحیان عقد پیوند نموده ، و معاذالله ، قصد آن کرده که در ارکان سلطنت عظمی رخنه کبری اندازد . و از این قبیل مفتریات ، اعاذنا الله من هذا الافک العظیم ! . . .
و همچنین مرکز بغضاء (محمدعلی( در فکر قتل عبدالبها ، و این به خط میرزا شعاع الله یعنی شعاع الله بهایی ، که به ضمیمه این وصیتنامه است ، ثابت و واضح و محقق ، که به کمال تدبیر درصدد قتل هستند . 25 و این نصِّ عبارت میرزا شعاع در مکتوب است که مرقوم داشته ( در هر آن مسبب این اختلاف را نفرین می کنم ، و به رب لایرحمه     ، و امیدوارم بزودی مظهر یبعث ظاهر شود ، اگر چه شده و به غیر لباس مشهود ، نمیتوانم زیاد شرح دهم  ) . مقصود او از این عبارت ، اشاره به آیه مبارکه  ” من ادعّی قبل الالف “26است ، ملاحظه شود که چگونه درصدد قتل عبدالبها هستند . . . 
باری ، ای احباءالله ، مرکز نقض ، میرزا محمدعلی ، به سبب این انحرافاتِ لا تحصی به نص قاطع الهی ساقط گشت و از شجره مبارکه منفصل (طرد و اخراج از جامعه بهایی گردید ( شد .  و ما ظلمناهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون .27
( این وصیتنامه همچنین به اتهامی علیه محمدعلی افندی اشاره دارد که در متحد المالی از سوی عبدالبها متوجه او گردیده ، که مستند به نوشته بدیع الله است – در زمانی که در دعوای بین دو برادر بزرگتر، او تغییر موضع داد و جانب عبدالبها را گرفت – و برادر دیگر را به انگیزه ها و اغراض مادی ، دورویی و نفاق، و جاسوسی متهم کرد 🙂
و خدایا تو شاهدی که آنها میثاق خود را شکستند و بر ما پشت کردند و با بغض و دو دستگی کامل نقض عهد کردند و به نفاق برخاستند و اقدام به نشر و انتشار اوراق شبه و افتراء و کذب کردند . الهی به این هم اکتفا نکردند ، زعیم و رئیس آنها (محمدعلی ، غصن اکبر ،( اقدام به تحریف کتاب تو (منظور کتاب لوح هیکل، نوشته بهاءالله(کرده ، تا فصل الخطاب را تغییر دهد و آنچه از قلم اعلای تو جاری شده را تحریف کند ، و برخی از آنچه خود نگاشته را به آن اضافه نماید ، تا به این وسیله به ایات کبرای تو کفر ورزد،که در حق عبد مظلومت نازل کرده ای . 28  تا به این وسیله ، مردم را فریب دهد ، و در سینه اهل اخلاص وسوسه نماید ، همانگونه که رئیس دوم آنها)  بدیع الله( با خط و امضا ( انگشتری ) خود اقرار و اعتراف کرده و آنرا در همه آفاق منتشر ساخته است . . . 
ای خدای مهربان! پس از آنکه میرزا بدیع الله با خط خود نوشت و اعلام کرد که این مرد ( محمدعلی ) عهد و میثاق را شکسته ، و اشتباه کاری او را در متن لوح اعلان نمود ، دریافت که بازگشت و پیوند او با میثاق و وصایا ، موجب پیشرفت او و تحقق خواسته های نفسانی اش نخواهد شد . به این ترتیب او از آنچه کرده بود اظهار توبه و ندامت کرد و سعی کرد تا اعترافات مکتوبش را پنهانی جمع آوری کند ، و در پنهان، با مرکز شرارت ، بر علیه من توطئه کرد ، و روزانه او را از هر آنچه در منزل من می گذشت ، مطلع می ساخت . 29 
(در اینجا الواح وصایای عبدالبها به بهائیان دستور میدهد که محمدعلی افندی ، و طرفداران او ، و هر کسی را ، که به نحوی با او ارتباط دارد  طرد و تکفیر نمایند 🙂
باری ، از اساس اعظم امرالله ، اجتناب و ابتعاد از ناقضین است ، زیرا به کلّی امرالله را محو ، و شریعت الله را تحقق ، و جمیع زحمات را هدر خواهند داد . . . 
دیگر معلوم است که این شخص (محمدعلی( اگر رخنه ای در امر نماید به کلّی امرالله را محو و نابود نماید . زنهار از تقرب به این شخص ، که از تقرب به نار بدتر است  ! 
مقصود این است که یاران عهد ومیثاق باید بیدار باشند که مبادا بعد از این مظلوم (منظور عبدالبها( این شخص محرک متحرک رخنه نماید و سرّا القای شبهات و فساد کند و به کلی امرالله را از ریشه براندازد. البته ، صد البته ، از معاشرت او احتراز کنید و دقت نمایید و متوجه باشید و جستجو و تفحص نمایید که اگر نفسی را سراً جهراً با او ادنی مناسبتی ( بود ) ، آن شخص رانیز از میان خودتان خارج کنید ، زیرا فساد و فتره میشود . 30
لهذا ، باید احبای الهی به کلی از آنان اجتناب و احتراز نمایند (منظور از طرفداران محمدعلی است( و دسایس و وساوس ایشان را مقاومت کنند ، و شریعت الله و دین الله را محافظت نمایند ، و جمیع یاران به نشر نفحات الله پردازند و به تبلیغ بکوشند .31
(نویسنده الواح وصایای عبدالبها تا اینجا دلایلی را به خواننده خود ارائه کرده تا به او بقبولاند که محمدعلی ، بر خلاف مفاد و پیش بینی وصیتنامه بهاءالله ، نباید دومین وصّی او باشد ، شوقی افندی ربانی را بعنوان ولی امرالله و گاردین ، با اختیارات کامل ، بعنوان نماینده خدا و رئیس بیت العدل جهانی منصوب میکند ، و مقرر میدارد که مسن ترین فرزند ذکور او ، باید نسل اندر نسل ، جانشین او شود 🙂
ای یاران ، درود و ستایش ، و برکت و شکوه ، بر آن فرع دو شجره مبارکه (باب و بهاءالله( ، و ثمره دو سدرة رحمانیه (منظور شوقی افندی) که روز به روز فرح و سرور و روحانیتش زیاده گردد ، تا شجره ای بارور شود .32. . . خوبی و سعادت با کسی است که سایه سار او را می جوید ، که او سایه رحمت بر بشریت است . . .
ای یاران مهربان، بعد از مفقودی این مظلوم باید اغصان و افنان سدره مبارکه و ایادی امرالله (بالاترین رهبران انتصابی بهائی( و احبّای جمال ابهی (بهائیان(به فرع دو سدرهای که از دو شجره مقدسه مبارکه انبات شده، و از اقتران دو فرع دوحه رحمانیه بوجود آمده،(یعنی شوقی افندی ) توجّه نمایند زیرا آیت الله و غصن ممتاز و ولیّ امرالله و مرجع جمیع اغصان و افنان و ایادی امرالله و احبّاءالله است و …   او مبیّن آیات الله است و این سلسله ، من بعد ، بکراً بعد بکر، یعنی در سلاله او ادامه خواهد یافت . 
فرع مقدّس و ولی امرالله و بیت عدل عمومی ، که بانتخاب عموم تاسیس و تشکیل شود ، در تحت حفظ و صیانت جمال ابهی (بهاءالله( و حراست و عصمت فائض از حضرت اعلی (باب( روحی لهما الفدا است . آنچه قرار دهند من عندالله است . من خالفه و خالفهم فقد خالف الله و من عصا هم فقد عصی الله و من عارضه فقد عارض الله و من نازعهم فقد نازع الله و من جادله فقد جادل الله و من جحده فقد جحد الله و من انکره فقد انکر الله و من انحاز و افترق و اعتزل عنه فقد اعتزل و اجتنب و ابتعد عن الله ، علیه غضب الله علیه قهرالله و علیه نقمه الله . 
حصن متین امرالله، به اطاعت مَن هو ولیّ امرالله محفوظ و مصون ماند و اعضای بیت عدل و جمیع اغصان و افنان و ایادی امرالله باید کمال اطاعت و تمکین و انقیاد و توجّه و خضوع و خشوع را به ولیّ امرالله داشته باشند . اگر چنانچه نفسی مخالفت نمود مخالفت با حقّ کرده و سبب تشتیت امرالله شود و علّت تفریق کلمه الله گردد و مظهری از مظاهر مرکز نقض شود . زنهار ، زنهار ، مثل بعد از صعود (بهاءالله( نشود که مرکز نقض (محمدعلی( ابا و استکبار کرد ولی بهانه توحید جعلی نمود و خود را محروم و نفوس را مشوّش و مسموم نمود . 
ای احبّای الهی ، باید ولی امرالله در زمان حیات خویش من هو بعده را تعیین نماید تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد . و شخص معین باید مظهر تقدیس و تنزیه و تقوای الهی و علم و فضل و کمال باشد . لهذا اگر ولد بکر ولیّ امرالله مظهر الوالد سرّ ابیه نباشد یعنی از عنصر روحانی او نه ، و شرف اعراق باحسن اخلاق مجتمع نیست ، باید ( ولی امرالله ) غصن دیگر را انتخاب نماید .
و ایادی امرالله از نفس جمعیّت خویش نُه نفر انتخاب نمایند . . . و این نه نفر یا بالاتّفاق یا باکثّریت آراء باید غصن منتخب را، که ولی امرالله تعیین بعد از خود نماید، تصدیق نمایند و این تصدیق باید به نوعی واقع گردد که مصدّق  و غیر مصدّق معلوم نشود . اما بیت عدل الّذی جعله الله مصدر کلّ خیر و مصوناً من کلّ خطاء ، باید بانتخاب عمومی یعنی نفوس مومنه تشکیل شود واعضاء باید مظاهر تقوای الهی و مطالع علم و دانایی و ثابت بر دین الهی و خیرخواه جمیع نوع انسانی باشند . و مقصد بیت عدل عمومیست یعنی در جمیع بلاد بیت عدل خصوصی تشکیل شود و آن بیوت عدل بیت عدل عمومی انتخاب نماید . این مجمع مرجع کلّ امور است و موسّس قوانین و احکامی که در نصوص الهی موجود نه و جمیع مسائل مشکله در این مجلس حلّ گردد و ولیّ امرالله رئیس مقدّس این مجلس و عضو اعظم ممتاز لا ینعزل  . . .  و اگر چنانچه عضوی از اعضاء گناهی ارتکاب نماید که در حق عموم ضرری حاصل شود، ولیّ امرالله صلاحیت اخراج او دارد، بعد ملّت شخص دیگر انتخاب نمایند . 33
هیچکس حق ندارد نظر شخصی خود را بیان نماید . همه باید هدایت به جویند و روی به سوی مرکز امر (گاردین( و بیت عدل نمایند . و هر کس روی بسوی دیگری گرداند ، در اشتباه سخت است . 34
(ولی امرالله حق انتصاب و نظارت بر کار گروهی از رهبران دینی بهائی را دارد که ایادیان امرالله نامیده شده اند ، و آنها حق طرد و تکفیر و اخراج فرد از جامعه بهائی دارند .)
ای یاران ، ایادی امرالله را باید ولیّ امرالله تسمیه و تعیین کند جمیع باید در ظلّ او باشند و در تحت حکم او . اگر نفسی از ایادی و غیر ایادی تمرّد نمود و انشقاق خواست، علیه غضب الله و قهره ، زیرا تفریق دین الله گردد . و وظیفه ایادی امرالله نشر نفحات الله و تربیت نفوس در تعلیم علوم و تحسین اخلاق عموم و تقدیس و تنزیه در جمع شئون است ، از اطوار و احوال و کردار و گفتار باید تقوای الهی ظاهر و آشکار باشد . و این مجمع ایادی در تحت اداره ولّی امرالله است که باید آنانرا دائماً بسعی و کوشش و جهد در نشر نفحات الله و هدایت مَن علی الارض بگمارد . زیرا بنور هدایت جمیع عوالم روشن گردد و دقیقه ئی در این امر مفروض بر کلّ نفوس فتور جائز نه . . . 
ای یاران ! ایادیان امرالله باید از سوی ولی امرالله تعیین و منصوب شوند و همه آنها باید در ظلّ او و تحت امر و فرمان او باشند . اگر کسی همراه و یا بدون همراهی ایادیان امرالله نافرمانی کند و قصد تفرقه و انشقاق داشته باشد ، خشم و غضب و انتقام الهی متوجه او خواهد شد ، زیرا او موجب نقض در امر الله گردیده است .35
(بهائیان موظف اند 19% از درامد خود را به ولی امرالله بدهند که آنرا حقوق الله می نامند 🙂
ای یاران عبدالبها ، محض الطاف بی پایان، حضرت یزدان به تعیین حقوق الله بر عباد خویش منّت گذاشت . والّا حقّ و بندگانش مستغنی از کائنات بوده، والله غنیٌّ عن العالمین . امّا مفروضی حقوق سبب ثبوت و رسوخ نفوس و برکت در جمیع شئون گردد . و حقوق الله راجع به ولی امرالله است .36… تا در نشر نفحات الله و ارتفاع کلمه الله و اعمال خیریّه و منافع عمومیّه صرف گردد . 37
واکنش به الواح و وصایای ادعایی
وقتی سرانجام این وصیتنامه منتشر شد، امیدوار بودم که به دلایل زیر، نهایتاً بی اعتبار و باطل تلقی شود : اولاً ، این وصیتنامه در تعارض و تناقض با احکام و فرامین بهاءالله، و قوانین وضع شده توسط او میباشد. ثانیاً ، این وصیتنامه در تعارض با تعالیم خود عبدالبها ، و اصول بهائی، که مورد تایید او بوده ، میباشد . ثالثاً ، این وصیتنامه نابودگر و ضد بنیان آزادی های اندیشه ، اعتقاد ، عقیده و بیان، و آزادی مطبوعات و نشر است . 
ولی هنگامی که یکی از جوامع بهائی ، یعنی محفل ملی بهائیان امریکا و کانادا از این وصیتنامه با احترام برخورد کرد و آنرا جزیی از اساسنامه موسسه خود قرار داد، و بهائیان عضو خود را موظف کرد تا نسبت به تمام بندهای این وصیتنامه اعلام وفاداری و انقیاد کنند ، امیدهای من نقش بر آب شد و انتظاراتم ناکام ماند . و به این ترتیب تفتیش عقاید کلیسای روم احیاء شد :
– تثلیث بهائیت (منظور سه گانه شخصیتهای برجسته آیینی است : باب ، بهاءالله و عبدالبها)
– علمای بزرگ بهائی (منظور ایادیان امر الله است . )38
– گاردین های امر بهائی ، پاپهای کوچک ، نمایندگان خداوند بر روی زمین میباشند . 39
– طرد و تکفیر و اخراج 
– عفو و آمرزش گناهان افراد 
– موارد مشابه
من قویاً عقیده دارم که عبدالبها عاقل تر از آن بود که چنین وصیتی از خود بجا بگذارد ، و لذا درباره صحّت و درستی آن شک و تردید دارم . 
رد اتهامات
در این وصیتنامه من متهم شده ام که ، خدای نخواسته ، بر علیه جان عبدالبها توطئه کرده ام . چگونه ممکن است که فکر چنین عمل خطا و غیر قانونی ، نسبت به عموی عزیزم ، برادر پدرم ، پدر دختر محبوبم (روحا خانم( که در دوران جوانی با او نامزد شده بودم ، و اینک، علیرغم جدایی ، پس از سالها همچنان او مورد علاقه و احترام من است ، به فکر من خطور کند ؟
من هرگونه اتهام علیه خودم ، در این وصیتنامه را ، قویاً تکذیب می کنم، و عقیده دارم که این مطالب از سوی کسانی که این وصیتنامه را نوشته اند ، جعل شده ، و تنها هدف آن بدست گرفتن و کنترل جایگاه رهبری جامعه بهایی بوده ، که امروزه به روشنی آشکار شده است . 
به موجب امر بهاءالله ، کسانی را که به من تهمت زده اند می بخشم . خدا را شکر ، وجدان من پاک و آسوده است ، شخصیت من روشن و بی غل و غش است ، نامم محترم و بدون مشکل است ، و بخوبی میدانم که این اتهامات غلط و نادرست میباشد . 

یادداشتهای فصل 8
1The Will And Testament of ‘Abdu’l-Baha (Wilmette,1990.: Us Bahai Publishing Trust, 1990 reprint), Part Two, p. 21.
Ibid., Part One, p. 92  
3 Ibid., Part Three, pp. 23, 24.
4 Ibid., Part One, p. u.
5-Ibid., Part Three, p. 26.
6- متن کامل گزارش دکتر میچل در آدرس اینترنتی زیر موجود است :
http://www.fglaysher.com/bahaiconsorship/camichell_Report.htm
7-SenMcGlinn, “Mitchell’s mistake,” blog article at http://senmcglinn.w0rdpress.c0m/2009/05/27/mitchells_mistake/
8- بهائیان وحدتگرا وصیتنامه بهاءالله را کتاب عهدی ( کتاب پیمان من ) می نامند ؛ در حالی که بهائیان اکثریت ، بنابر عادت ، آنرا کتاب عهد می نویسند . به لحاظ ادبی عبارت بهائیان وحدتگرا درست و صحیح است . 
9- پروفسور ادوارد براون ، استاد دانشگاه کمبریج ، و از بزرگترین  پژوهشگران آیین بابی – بهایی ، نیز تاریخ تولد عبدالبها را  ( 1257 هجری ) 1841 میداند  و اینرا در کتاب ، موادی برای مطالعه آیین بابی ( ص 320 ) ، 1819 ذکر کرده است . و این همان سالی است که محمد جواد قزوینی ، در خلاصه تاریخ بابی و بهایی ، 1898 ، ذکر کرده ، و پروفسور براون این کتاب را بطور کامل در کتاب موادی برای . . . آورده است ( ص 47 ) . ابراهیم جرج خیرالله هم در بیوگرافی خود می نویسد که عبدالبها ، در سال1867 ، به او گفته که در آن سال 27 سال داشته است ، که باید سال تولد او 1839 یا 1840 بوده باشد . ولی بهائیان ، امروزه تولد عبدالبها را 23 مه 1844 میگیرند ، شبی که در آن میرزا علی محمد شیرازی اعلام بابیت کرد. 
10- Quoted byj. E. Esslemont in Bahaullah and the New Era
(Wilmette,1980.: US Baha’i Publishing Trust, 1980 edition), p. 81.
11- Address delivered in Oakland, California, October 3,1912.Published in Star of the West, Vol. IV, No. n, p. 191. Emphasis in original.Available online at http://starofthewest.info
12- Quoted by J. E. Esslemont in Baha’u’llah and the New Era
(Wilmette,1980.: US Bahai Publishing Trust, 1980 edition), p. 83.
13- Quoted by J. E. Esslemont in Baha’u’llah and the New Era
(Wilmette,1980.: US Bahai Publishing Trust, 1980 edition), p. 83.
14- Tablet to Doctor M. G. Skinner, Washington, D.C.,” 1913. Published inStar of the West, Vol. IV, No. 11, p. 192. Emphasis in original
15- Tablets of Abdul-Baha, Abbas, Vol. II (Chicago: Bahai PublishingSociety, 1909 edition), p. 459.
16- Quoted in Star of the West, Vol. IX, No. 3, p. 37.
17-  در کتاب دکتر اسلمنت ، بنابر سیاست رسمی بهائیان ، ابتدای نام او با حروف بزرگ است . 
Quoted by J. E. Esslemont in Baha’u’llah and the New Era(Wilmette,1980.: US Baha’i Publishing Trust, 1980 edition), p. 71. Pronounsreferring to ‘Abdu’l- Baha have been changed to lowercase (see bracketed
text), but were capitalized in Esslemont’s book according to official Baha’I policy.
18- Tablets of Abdul-Baha Abbas, Vol. Ill (Chicago: Bahai Publishing Society, 1909 edition), p. 490.
19- شعاع الله بهایی در یادداشت خود ، منبع و ماخذ این نقل قول را از ” جزوه شماره 9 ” ذکر میکند . اینجانب – ویراستار – نتوانستم این جزوه و نام ناشر و عنوان آنرا پیدا کنم . البته ، عین همین عبارت ، با تفاوت اندکی ، در نجم باختر ، سال 5 ، شماره 5 ، ص 67 آمده است .
20- Tablets ofAbdul-Baha Abbas, Vol. Ill (Chicago: Bahai Publishing Society, 1909 edition), pp. 503-504
 21- سخنرانی در نیویورک ؛ 2 دسامبر 1912 ، نشر یافته در بیانیه صلح جهانی ، 
Talk given in New York City, December 2,1912. Published in The Promulgation of Universal Peace (Wilmette,Ill.: US Bahai Publishing Trust, 1982 second edition), p. 453.
22- از نامه های شوقی ربّانی به محفل ملی بهائیان امریکا ، به تاریخ 27 نوامبر 1924 ، متن کامل نامه در ” مجموعه پیامها و چکیده نوشته های ولی امرالله ” ، منتشره در بهایی نیوز امریکا ، ” دسامبر 1924 تا نوامبر 1934 ” موجود است ، که در ژانویه 1925 انتشار یافته است . و میتوان آنرا در آدرس اینترنتی زیر ملاحظه کرد :http://bahai-library.org/books/bahainews.guardian/
23- ظاهراً ” معبد هیکل الهی ” اشاره به خود عبدالبها است ، شبیه معنای عبارت ” مرکز عهد ومیثاق ” ؛ منظور ، اشاره به فردی است که بهاءالله در وصیتنامه اشاختیارات را به او اعطاء کرده است .
24- بهاءالله اکیدا اعلام مظهریت از طرف هر کس را ، در مدت 1000 سال پس از اعلام ظهور خودش  ممنوع کرد . ( کتاب اقدس ، عبارت 37 )
25- چنین شهادت ادعایی توسط شعاع الله بهائی ضمیمه الواح وصایای عبدالبها نیست . و تا آنجا که این ویراستار – اریک استتسون – بررسی کرده ، چنین مطلبی هیچگاه ، منتشر نشده است .
26- در ادامه این مطلب ، بهاءالله اخطار میکند که هرکس به دروغ ادعای نبوت کند ، با مجازات بیرحمانه  از سوی خداوند مواجه خواهد شد ، ولی نوع این مجازات و نحوه انجام آن ، که آیا مستقیماً از سوی خدا و یا توسط یک عامل و نماینده بشری صورت میگیرد ، مشخص نشده است . 
27- الواح وصایای عبدالبها ، بخش اول ، صفحات 9-5 
The Will And Testament of Abdul Baha (Wilmette,Ill.: US Baha’I Publishing Trust, 1990 reprint), 
Part One, pp. 5-9.

28- ادعا از این قرار است که محمدعلی بهائی ، یکی از نوشته های بهاءالله را ، که در آن میرزا یحیی صبح ازل برادر ناتنی خود را – که از پیروی بهاءالله امتناع کرد و ادعای جانشینی باب را داشت – مورد انتقاد قرار داده است را تغییر داده ، و بجای نام او ، نام عبدالبها را نوشته ، و گویا بهاءالله ، عبدالبها را مورد انتقاد قرار داده است . و این غیر از اتهام قبلی ، مبنی بر دستکاری آقای بهائی در یکی از نوشته های بهاءالله است که آقای بهائی آنرا برای چاپ آماده ساخته بود . 
29-The Will And Testament of Abdul-Baha (Wilmette,Ill.: US Bahai Publishing Trust, 1990 reprint),     Part Two, pp. 17-18, 21.
30- Ibid., Part Two, pp. 20-21.
31- Ibid., Part Three, p. 25.
32- شوقی افندی ربانی از نسل بهاءالله ، و همزمان ، از طرف پدری ، از نسل بستگان باب است . برای شناخت بهتر شجره او ، به ضمیمه ب ، در انتهای کتاب مراجعه کنید .
33-The Will And Testament ofAbdul-Baha (Wilmette, III.: US Baha’iPublishing Trust, 1990 reprint), Part One, pp. 3,11-12,14
34- Ibid., Part Three, p. 26.
35- Ibid., Part One, pp. 12-13.
36- بهاءالله پیروان خود را تشویق کرده تا 19% از ثروت خود را برای بهبود شرایط امر بهایی اختصاص دهند که به این پول حقوق الله می گویند ( کتاب اقدس ، پارگراف 97 ) و در وصیتنامه خویش نوشته است که همه بهائیان موظفند فرزندان او را دوست بدارند ، ولی فرزندان سهمی از دارایی مردم و حقوق الله ندارند ( کتاب عهدی ، فصل 6 کتاب حاضر ) . با این وصف ، در زمان حیات عبدالبها ، برخی از بهائیان ، حقوق الله را به او میپرداختند. ( تا به حال نیز بیت العدل هیچگونه گزارش و آماری از میزان دریافت و نحوه مصرف حقوق الله و سایر وجوهات دریافتی ، تحت عنوان تبرعات . . . منتشر نکرده است . )
37-The Will And Testament of Ahdul Baha (Wilmette,Ill.: US Bahai Publishing Trust, 1990 reprint),      Part One, p. 15.
38-عملکرد موسسه ایادیان امرالله ، بنابر آنچه در الواح وصایای عبدالبها ذکر شده ، چیزی شبیه عملکرد کالج کاردینالها و اسقفها ، در کلیسای کاتولیک روم میباشد . 
39- A more accurate comparison for the Baha’i Guardianship would be the Shi’i Imamate rather than the Catholic Papacy, since the Guardians were to be descendants of Baha’u’llah in each generation as the
Twelve Imams were lineal descendants of the Prophet Muhammad. However, in terms of functioning as an officially chosen, supposedly infallible representative of God on earth, the offices were similar.
 

The post تعالیم و الواح وصایای عبدالبها appeared first on وبسایت بهایی پژوهی.

]]>
https://bahairesearch.org/%d8%aa%d8%b9%d8%a7%d9%84%db%8c%d9%85-%d9%88-%d8%a7%d9%84%d9%88%d8%a7%d8%ad-%d9%88%d8%b5%d8%a7%db%8c%d8%a7%db%8c-%d8%b9%d8%a8%d8%af%d8%a7%d9%84%d8%a8%d9%87%d8%a7/feed/ 0