بیت العدل
-
- پست: 4
- تاریخ عضویت: یکشنبه 8 مرداد 1385, 11:48 am
نظام رهبری کننده بهائیان در زمان حاضر سازمان و تشکیلاتی است به نام
" بیت العدل".
این سازمان متشکل از نه نفر است که همگی باید مرد بوده و ظاهراً باید منتخب
از میان بهائیان باشند.
مقر تشکیلاتی آنها در اسرائیل در شهر حیفا می باشد.
مطابق نصوص و پیش بینی های رهبران بهائی ، مشروعیت بیت العدل به حضور
" ولی امر الله " است. لیکن چون آخرین رهبر بهائیان یعنی شوقی افندی عقیم
بود و بجه دار نشد، " بیت العدل" اکنون به تنهائی بهائیان را اداره می کند و وظیفه
قانونگزاری در بهائیت و تبیین و تفسیر نصوص بهائی به عهدۀ آنهاست.
سؤال: " ولی امر الله" را بیشتر توضیح دهید:
پاسخ: میرزا حسینعلی دو پسر داشت به نام عباس و محمد علی . قرار بود هر
دو پسر به ترتیب جانشین پدر شوند و بهائیت را اداره کنند . اما آنها بر سر جانشینی
و تقسیم ارث و املاک پدر با یکدیگر به نزاع برخاسته و نهایتاً عباس ( ملقب به
عبدالبهاء) جانشین پدر و رهبر بهائیان گردید. او هم می خواست جانشینی را در
اولاد ذکور خود قرار دهد ولی چون فرزند پسر نداشت نوۀ دختری خود به نام شوقی
افندی و سازمان بیت العدل را بعنوان نظام رهبری پس از خود معین نمود و گفت
بیت العدل بدون ولی امر ( رهبران از نسل او) معنا ندارد. لذا شوقی افندی بیت العدل
را تأسیس و خود به رهبری آن مشغول شد. قرار بود بیست و چهار ولی امر ( دو برادر
امامان و اوصیاء دیانت های قبل) ، رهبری بهائیت را به دست گیرند لیکن شوقی افندی
عقیم بود و بچه دار نشد و سلسله ولی امر الله ) ناقص ماند و همان بیت العدل ( هیأت
نه نفره از مردان) رهبری بهائیت را به دست گرفتند...
سؤال : هیچیک از بهائیان به این امر اعتراضی نکردند؟!
پاسخ: بلی اعتراض بلکه انشعاب نمودند و تبدیل به چند گروه شدند که هم اکنون
بعنوان " جامعه بهائیان آزاد" و نامهای دیگر ، این سوی و آن سوی فعالیت می کنند
و اقدامات و قوانین بیت العدل را نا مشروع و غیر قانونی می دانند.
" بیت العدل".
این سازمان متشکل از نه نفر است که همگی باید مرد بوده و ظاهراً باید منتخب
از میان بهائیان باشند.
مقر تشکیلاتی آنها در اسرائیل در شهر حیفا می باشد.
مطابق نصوص و پیش بینی های رهبران بهائی ، مشروعیت بیت العدل به حضور
" ولی امر الله " است. لیکن چون آخرین رهبر بهائیان یعنی شوقی افندی عقیم
بود و بجه دار نشد، " بیت العدل" اکنون به تنهائی بهائیان را اداره می کند و وظیفه
قانونگزاری در بهائیت و تبیین و تفسیر نصوص بهائی به عهدۀ آنهاست.
سؤال: " ولی امر الله" را بیشتر توضیح دهید:
پاسخ: میرزا حسینعلی دو پسر داشت به نام عباس و محمد علی . قرار بود هر
دو پسر به ترتیب جانشین پدر شوند و بهائیت را اداره کنند . اما آنها بر سر جانشینی
و تقسیم ارث و املاک پدر با یکدیگر به نزاع برخاسته و نهایتاً عباس ( ملقب به
عبدالبهاء) جانشین پدر و رهبر بهائیان گردید. او هم می خواست جانشینی را در
اولاد ذکور خود قرار دهد ولی چون فرزند پسر نداشت نوۀ دختری خود به نام شوقی
افندی و سازمان بیت العدل را بعنوان نظام رهبری پس از خود معین نمود و گفت
بیت العدل بدون ولی امر ( رهبران از نسل او) معنا ندارد. لذا شوقی افندی بیت العدل
را تأسیس و خود به رهبری آن مشغول شد. قرار بود بیست و چهار ولی امر ( دو برادر
امامان و اوصیاء دیانت های قبل) ، رهبری بهائیت را به دست گیرند لیکن شوقی افندی
عقیم بود و بچه دار نشد و سلسله ولی امر الله ) ناقص ماند و همان بیت العدل ( هیأت
نه نفره از مردان) رهبری بهائیت را به دست گرفتند...
سؤال : هیچیک از بهائیان به این امر اعتراضی نکردند؟!
پاسخ: بلی اعتراض بلکه انشعاب نمودند و تبدیل به چند گروه شدند که هم اکنون
بعنوان " جامعه بهائیان آزاد" و نامهای دیگر ، این سوی و آن سوی فعالیت می کنند
و اقدامات و قوانین بیت العدل را نا مشروع و غیر قانونی می دانند.
-
- پست: 4
- تاریخ عضویت: یکشنبه 8 مرداد 1385, 11:48 am
آری، خود شوقی افندی در کتاب "دور بهائی" صفحۀ 77 می گوید:
"هر گاه ولایت امر ، از نظم بدیع حضرت بهاءالله (میرزا حسینعلی) منتزع ( جدا )
شود اساس این نظم ، متزلزل و الی الأبد محروم از اصل توارثی می گردد که
بفرمودۀ حضرت عبدالبهاء ( پدربزرگ شوقی افندی) در جمیع شرایع الهی نیز
برقرار بوده است"!
بنا بر این "بیت العدل" بدون" ولی امر الله" به گفته بها وشوقی بی اعتبار است.
"هر گاه ولایت امر ، از نظم بدیع حضرت بهاءالله (میرزا حسینعلی) منتزع ( جدا )
شود اساس این نظم ، متزلزل و الی الأبد محروم از اصل توارثی می گردد که
بفرمودۀ حضرت عبدالبهاء ( پدربزرگ شوقی افندی) در جمیع شرایع الهی نیز
برقرار بوده است"!
بنا بر این "بیت العدل" بدون" ولی امر الله" به گفته بها وشوقی بی اعتبار است.
Re: بیت العدل
امیری نوشته:
یکی از شعارهای بهائیت تساوی زنان و مردان است در حالیکه در مهمترین مرکز
تصمیم گیری این فرقه اجازه ورود و عضویت به زنان داده نشده است .
عرض می کنم:
بنده در فاصله سالهای 2001 تا 2005 را در آمریکا مشغول تحصیل بودم .تشکیلات
بهائیت به مدد فعالیت تبلیغی فراوان سعی مینمود نسبت به جذب آمریکائیهای
علاقمند به عرفان و ادیان شرقی در تشکیلات خود اقدام کنند .
تعدادی از این افراد هم مجذوب شعارهای به ظاهر متجددانه بهائیها منجمله همین
تساوی زنان و مردان در آیین بهائیت شده بودند ولی وقتی که بعد از مدتی مشاهده
میکردند این شعار در عمل تحقق پیدا نکرده است بتدریج از این آیین کنار کشیده اند .
جالب اینجاست که بعضی از این افراد مبادرت به ایجاد سایت اینتر نتی نموده و به
اصطلاح به افشاگری و یادرج علل ترک بهائیت پرداخته اند . بنده شخصا با بعضی از
این افراد گفتگو هائی داشته ام و بعد از مراجعت به ایران گاهی اوقات به سایت آنها
سر میزنم ولی مشغله دانشگاهی فرصت پرداختن بیشتر به این امر را به من نداده
است ولی لازم دانستم در تکمیل مطلب آقا یا خانم امیری متذکر این موضوع شوم .
حق یارتان باد .
یکی از شعارهای بهائیت تساوی زنان و مردان است در حالیکه در مهمترین مرکز
تصمیم گیری این فرقه اجازه ورود و عضویت به زنان داده نشده است .
عرض می کنم:
بنده در فاصله سالهای 2001 تا 2005 را در آمریکا مشغول تحصیل بودم .تشکیلات
بهائیت به مدد فعالیت تبلیغی فراوان سعی مینمود نسبت به جذب آمریکائیهای
علاقمند به عرفان و ادیان شرقی در تشکیلات خود اقدام کنند .
تعدادی از این افراد هم مجذوب شعارهای به ظاهر متجددانه بهائیها منجمله همین
تساوی زنان و مردان در آیین بهائیت شده بودند ولی وقتی که بعد از مدتی مشاهده
میکردند این شعار در عمل تحقق پیدا نکرده است بتدریج از این آیین کنار کشیده اند .
جالب اینجاست که بعضی از این افراد مبادرت به ایجاد سایت اینتر نتی نموده و به
اصطلاح به افشاگری و یادرج علل ترک بهائیت پرداخته اند . بنده شخصا با بعضی از
این افراد گفتگو هائی داشته ام و بعد از مراجعت به ایران گاهی اوقات به سایت آنها
سر میزنم ولی مشغله دانشگاهی فرصت پرداختن بیشتر به این امر را به من نداده
است ولی لازم دانستم در تکمیل مطلب آقا یا خانم امیری متذکر این موضوع شوم .
حق یارتان باد .
-
- فعّال
- پست: 251
- تاریخ عضویت: سهشنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm
ریمی ها گروهی از بهائیان اند که پیروان شخصی به نام میسون ریمی اند. در ماجرای عقیم بودن شوقی افندی او به بیت العدل بدون ولی امر اعتراض کرد و گفت که بیت العدل بدون ولی امر فاقد وجاهت قانونی است. از این رو از بهائیان پیرو بیت العدل انشعاب کرد و خود گروه جدیدی به راه انداخت که هم اینک وجود دارند و فعال اند. اگر قرار باشد که بهائیتی باشد حق با میسون ریمی است. ممکن است این ها سایت و بساط هم داشته باشند. من دنبال می کنم شاید سایتشان را پیدا کردم در رد بیت العدل کنونی حرف های جالی دارند. شنیدنی است.
-
- پست: 14
- تاریخ عضویت: یکشنبه 12 شهریور 1385, 11:39 pm
از جناب آقای دکتر پرویز خواهش میکنیم برای روشن شدن ذهن و فکر خوانندگان این سایت مخصوصا هموطنان بهائی مقداری از وقت دانشگاهی خود را اختصاص به بیان خاطرات خود و معرفی این سایتهای مربوط به بهائیان آمریکائی که از بهائیت تبری جسته اند نمایند .بنده اخیرا در این مورد با یکی از دوستان بهائی ام صحبت میکردم و او با تردید به سخنان آقای دکتر پرویز نگاه میکرد .لذا محددا از ایشان در خواست خود را تکرار میکنم .
-
- فعّال
- پست: 216
- تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm
جناب یعقوب
بحث این تالار مربوط به بیت العدل است.بگذارید از این موضوع خارج نشویم.
خودتان را معرفی نکردید ببینیم بهایی هستید یا نه؟ اگر نیستید خوشحال می شویم از همان
دوست بهایی خود بپرسید:
1_ چرا رابطه ولی امر با بیت العدل بریده شدوعلت آن چه بود؟
2_قراربود چه تعداد ولی امر در کنار بیت العدل باشدوچرا تحقق نیافت؟
3_"ریمی "ها که مخالف بیت العدل بدون ولی امر هستند چه می گویندآیا بهائیان از حرف های
آنان خبر دارند؟
4_سخن شوقی در ص 77 دور بهایی که در بالا آمده را چه جواب قانع کننده ای دارند؟
از حضورتان در جمع دوستان سایت خوشحالیم.
با احترام .یاس
بحث این تالار مربوط به بیت العدل است.بگذارید از این موضوع خارج نشویم.
خودتان را معرفی نکردید ببینیم بهایی هستید یا نه؟ اگر نیستید خوشحال می شویم از همان
دوست بهایی خود بپرسید:
1_ چرا رابطه ولی امر با بیت العدل بریده شدوعلت آن چه بود؟
2_قراربود چه تعداد ولی امر در کنار بیت العدل باشدوچرا تحقق نیافت؟
3_"ریمی "ها که مخالف بیت العدل بدون ولی امر هستند چه می گویندآیا بهائیان از حرف های
آنان خبر دارند؟
4_سخن شوقی در ص 77 دور بهایی که در بالا آمده را چه جواب قانع کننده ای دارند؟
از حضورتان در جمع دوستان سایت خوشحالیم.
با احترام .یاس
-
- پست: 4
- تاریخ عضویت: سهشنبه 14 شهریور 1385, 7:55 am
با سلام خدمت همه جویندگان حق و حقیقت
و با سلام خدمت سردبیر و سایر دوستانی که همت نموده و این سایت بدیع و جالب را راه اندازی کرده اند .
واقعیت قضیه اینستکه بشر همواره بدنبال گمگشته ای میگردد که به او آسایش و خوشبختی اعطا کند و لذا آنانکه در طول تاریخ بساط دین سازی و دین فروشی راه انداخته اند از همین نیار فطری بشری سواستفاده نموده و بلاشک شیطان هم که همواره در جستجوی اغفال و گمراهی بنی آدم است در این روند به تحریک و تشویق و راهنمائی این غافلان و شیادان مشغول است .
بساط دین سازی در یکی دو قرن اخیر آنچنان گسترده شده است که علما و اساتید دین شناسی را هم به تعجب واداشته است .این روند در جامعه نوین و نوپای آمریکا به لحاظ گستردگی اقلیمی و تنوع جمعیتی و آزادیهای اجتماعی جلوه بیشتری داشته است . در سالیان اخیر بعضی از ادیان نوظهور موفق شده اند در مدت کوتاهی چند میلیون پیرو برای خود پیدا کنند .
از تذکر و توصیه آقای یعقوب متشکرم .مشاهده مباحث جالبی که در این سایت مطرح میگردد و برای اولین بار امکان مبادله افکار موافق و مخالف در مورد آیین بهائی را فراهم کرده بنده را نیز ترغیب نموده که نقطه نظرات خود را بیان کنم .
امیدوارم که هموطنان بهائی و بهائیان فارسی زبان نیز امکان و فرصت مراجعه به این سایت را پیدا کنند . البته ممکن است تشکیلات بهائی افراد را از مراجعه به این سایت منع و تحریم کند .
چون بنده به خاطر دارم که در آمریکا یک گروه گفتگوی اینتر نتی تحت عنوان Talisman
بوجود آمده که هنوز هم فعال است و جالب اینجا ستکه تعدادی از نو بهائیان آمریکائی به جرم مراجعه به این سایت و اظهار نظر در مورد بهائیت از طرف تشکیلات بهائی توبیخ نامه و حتی طرد نامه در یافت کرده اند که اگر لازم باشد اسامی و مشخصات و سایت و ایمیل آنها را در اختیار علاقه مندان بویژه دوستان بهائی خواهم گذاشت .
مشابه این مسئله در مورد بهائیان مراجعه کننده به تالار گفتگوی اینتر نتی تحت عنوان
Talk Religion Bahai
پیش آمده بود .
امید است این سایت هم برای بهائیان به سرنوشت آن سایتها دچار نشود . بهرحال از پیروان آیین بهائیت انتظار میرود که گویا در یکی از تعالیم خود معتقد به جستجوی غیر متعصبانه حقیقت هستند به بحث و مناظره بپردازند و جرئت این کار را هم پیدا کنند .
و با سلام خدمت سردبیر و سایر دوستانی که همت نموده و این سایت بدیع و جالب را راه اندازی کرده اند .
واقعیت قضیه اینستکه بشر همواره بدنبال گمگشته ای میگردد که به او آسایش و خوشبختی اعطا کند و لذا آنانکه در طول تاریخ بساط دین سازی و دین فروشی راه انداخته اند از همین نیار فطری بشری سواستفاده نموده و بلاشک شیطان هم که همواره در جستجوی اغفال و گمراهی بنی آدم است در این روند به تحریک و تشویق و راهنمائی این غافلان و شیادان مشغول است .
بساط دین سازی در یکی دو قرن اخیر آنچنان گسترده شده است که علما و اساتید دین شناسی را هم به تعجب واداشته است .این روند در جامعه نوین و نوپای آمریکا به لحاظ گستردگی اقلیمی و تنوع جمعیتی و آزادیهای اجتماعی جلوه بیشتری داشته است . در سالیان اخیر بعضی از ادیان نوظهور موفق شده اند در مدت کوتاهی چند میلیون پیرو برای خود پیدا کنند .
از تذکر و توصیه آقای یعقوب متشکرم .مشاهده مباحث جالبی که در این سایت مطرح میگردد و برای اولین بار امکان مبادله افکار موافق و مخالف در مورد آیین بهائی را فراهم کرده بنده را نیز ترغیب نموده که نقطه نظرات خود را بیان کنم .
امیدوارم که هموطنان بهائی و بهائیان فارسی زبان نیز امکان و فرصت مراجعه به این سایت را پیدا کنند . البته ممکن است تشکیلات بهائی افراد را از مراجعه به این سایت منع و تحریم کند .
چون بنده به خاطر دارم که در آمریکا یک گروه گفتگوی اینتر نتی تحت عنوان Talisman
بوجود آمده که هنوز هم فعال است و جالب اینجا ستکه تعدادی از نو بهائیان آمریکائی به جرم مراجعه به این سایت و اظهار نظر در مورد بهائیت از طرف تشکیلات بهائی توبیخ نامه و حتی طرد نامه در یافت کرده اند که اگر لازم باشد اسامی و مشخصات و سایت و ایمیل آنها را در اختیار علاقه مندان بویژه دوستان بهائی خواهم گذاشت .
مشابه این مسئله در مورد بهائیان مراجعه کننده به تالار گفتگوی اینتر نتی تحت عنوان
Talk Religion Bahai
پیش آمده بود .
امید است این سایت هم برای بهائیان به سرنوشت آن سایتها دچار نشود . بهرحال از پیروان آیین بهائیت انتظار میرود که گویا در یکی از تعالیم خود معتقد به جستجوی غیر متعصبانه حقیقت هستند به بحث و مناظره بپردازند و جرئت این کار را هم پیدا کنند .
-
- پست: 53
- تاریخ عضویت: دوشنبه 30 مرداد 1385, 11:51 am
- محل اقامت: www.saghar.org
- تماس:
جناب Dr.parviz
خوشحال می شوم اگر بدانم افرادی که به علت رفتن به Talisman و همچنین talk religion talk طرد شده اند کیستند و مایلم با آنان و همچنین محفل شهرهای سکونت آنان مکاتبه داشته باشم و علت طرد آنان را بدانم. شما فقط آدرس ایمیل آنان را به صورت خصوصی -اگر هم مایل باشید عمومی، گفتم خصوصی که اخلال در بحث نباشد- برایم بفرستید.
بنده افراد زیادی را می شناسم که در آن گروه ها فعالیت می کنند -از جمله خود بنده- ولی مشکل آنجاست که اولا همه با هویت اصلی خود نمی آیند و می توانند اسم ها ی دیگر حتی اسم واقعی دیگران را انتخاب کنند و با آن مطلب بنگارند. ثانیا تا بحال به بنده هیچ گونه تذکری داده نشده است و تا بحال هم هیچ گونه بیانیه ای را از طرف جامعه ی بهائی مبنی بر عدم مداخله در اینگونه بحث ها به صورت عمومی داده نشده است.
منتظر سایت های آنان هستنم
Spring
خوشحال می شوم اگر بدانم افرادی که به علت رفتن به Talisman و همچنین talk religion talk طرد شده اند کیستند و مایلم با آنان و همچنین محفل شهرهای سکونت آنان مکاتبه داشته باشم و علت طرد آنان را بدانم. شما فقط آدرس ایمیل آنان را به صورت خصوصی -اگر هم مایل باشید عمومی، گفتم خصوصی که اخلال در بحث نباشد- برایم بفرستید.
بنده افراد زیادی را می شناسم که در آن گروه ها فعالیت می کنند -از جمله خود بنده- ولی مشکل آنجاست که اولا همه با هویت اصلی خود نمی آیند و می توانند اسم ها ی دیگر حتی اسم واقعی دیگران را انتخاب کنند و با آن مطلب بنگارند. ثانیا تا بحال به بنده هیچ گونه تذکری داده نشده است و تا بحال هم هیچ گونه بیانیه ای را از طرف جامعه ی بهائی مبنی بر عدم مداخله در اینگونه بحث ها به صورت عمومی داده نشده است.
منتظر سایت های آنان هستنم
Spring
-
- پست: 9
- تاریخ عضویت: شنبه 11 شهریور 1385, 8:25 pm
دوستان عزيز :
ظاهرا در اين تاپيک بحث هاي مختلفي انجام گرفته اما بحث اصلي آن در رابطه با بيت العدل و جانشينان حضرت بهاءالله بوده است.
مطالبي بر اساس مدارک و اسناد بهائي ارائه مي گردد تا مسئله چانشيني ، ولايت امر و بيت العدل مشخص گردد:
پايه و اساس تمام تفکرات و اعتقادات بهائيان در مرحله اول آثار حضرت بهاءالله و درمراتب بعدي آثار حضرت عبدالبهاء ، حضرت ولي امرالله و در آخر بيت العدل اعظم مي باشد.
حضرت بهاءالله در کتاب عهدي (وصيت نامه خود) جانشين خود را به صراحت مشخص مي نمايند. مسئله اي که در بين اديان قبل بيسابقه است.
در کتاب عهدي مي فرمايند:
"وصيت الله آنکه بايد اغصان و افنان و منتسبين طرا به غصن اعظم ناظر باشند. انظروا ما انزلناه في کتابي الاقدس."
حضرت عبدالبهاء فرزند ارشد حضرت بهاءالله می باشند. غصن اعظم حضرت عبدالبهاء يعني عباس افندي مي باشد و غصن اکبر ميرزا محمد علي نابرادري حضرت عبدالبهاء مي باشد.
حضرت بهاءالله در جاي ديگري از کتاب عهدي مي فرمايند :
"قد قدر الله مقام الغصن الاکبر بعد مقامه."
در همين جا مشخص مي گردد که حضرت عبدالبهاء جانشين رسمي و بر حق حضرت بهاءالله مي باشند و حضرت بهاءالله مقام ميرزا محمد علي را بعد از مقام حضرت عبدالبهاء ذکر مي نمايند.
غصن اکبر (ميرزا محمد علي) بر اثر اقداماتي از قبيل سعی در ايجاد انحراف و انشقاق و سعي در تحريف کتاب الهي ، به نص قاطع الهي از شجره مبارکه منفصل شد.
در جاي ديگر از کتاب عهدي نيز متدکر مي گردند که :
"احترام و ملاحظه اغصان بر کل لازم لاعزاز امر و ارتفاع کلمه و اين حکم از قبل و بعد در کتب الهي مذکور و مسطور."
و اما در کتاب اقدس ام الکتاب بهائيان و بالاترين مرجع در آثار مبارکه ، حضرت بهاءالله در بند 42 مي فرمايند :
" قد رجعت الاوقاف المختصّة للخيرات الي اللّه مظهر الايات ليس لاحد ان
يتصرّف فيها الّا بعد اذن مطلع الوحي و من بعده يرجع الحکم الي الاغصان
و من بعدهم الي بيت العدل ان تحقّق امره في البلاد ليصرفوها في البقاع
المرتفعة في هذا الامر و فيما امروا به من لدن مقتدر قدير * و الّا ترجع الي
اهل البهآء الّذين لا يتکلّمون الّا بعد اذنه و لا يحکمون الّا بما حکم اللّه في هذا
اللّوح اولئک اوليآء النّصر بين السّموات و الارضين * ليصرفوها فيما حدّد في
الکتاب من لدن عزيز کريم * "
اغصان (جمع غصن) به معني شاخه ها است . حضرت بهاءالله سلاله ذکور خود را به اين کلمه ملقّب فرمودند . اصطلاح اغصان هم در مورد حقّ تصرّف در اوقاف و هم در مورد تعيين وصيّ بعد از صعود جمال اقدس ابهي و حضرت عبدالبهاء مصداق مي يابد . حضرت بهاءالله در کتاب عهدي پسر ارشد خويش ، غصن اعظم حضرت عبدالبهاء را مرکز عهد و ميثاق معيّن و به زعامت و قيادت امراللّه منصوب فرمودهاند . حضرت عبدالبهاء نيز در الواح مبارکه وصايا نوه ارشد خويش ، حضرت شوقي افندي ، را به ولايت ومرجعيّت امر بهائي تعيين نمودهاند . لهذا جانشيني اغصان منتخبه و بالنّتيجه مؤسّسه ولايت امراللّه و نيز امکان انقطاع در نسل اغصان در ضمن اين بيان مبارک در کتاب مستطاب اقدس پيش بيني شده است . صعود حضرت وليّ امراللّه در سنه ١٩٥٧ عيناً همان وضعي را به وجود آورد که در اين فقره از کتاب مستطاب اقدس به آن اشاره گرديده ، يعني قبل از تشکيل بيت العدل اعظم سلاله اغصان به انتها رسيد.
جمال اقدس ابهي امکان انقطاع در سلاله اغصان را قبل از تأسيس بيت العدل اعظم پيش بيني نموده و در صورت وقوع چنين وضعي مقرّر فرمودند که الاوقاف المختصّة للخيرات ... ترجع الي اهل البهآء . اصطلاح "اهل بهاء" در آثار مبارکه معاني مختلف دارد . در اين مورد در وصف آنان چنين آمده است : الذّين لا يتکلّمون الّا بعد اذنه و لا يحکمون الّا بما حکم اللّه في هذا اللّوح . از سنه ١٩٥٧ ، بعد از صعود حضرت وليّ امراللّه ، اياديان امراللّه تا هنگام تأسيس بيت العدل اعظم در سال ١٩٦٣ ، امور امر بهائي را اداره مي نمودند.
بر اساس مطالب بالا امکان انقطاع در سلاله اغصان توسط حضرت بهاءالله بيان گرديده است و لزومي بر تسلسل ولي امر بعد از شوقي افندي وجود ندارد.
و اما در رابطه با الواح وصايا حضرت عبدالبهاء.
حضرت عبدالبهاء در الواح وصايا صفحه 11 مي فرمايند :
"اي ياران مهربان بعد از مفقودي اين مظلوم بايد اغصان و افنان سدره مبارکه و ايادي امرالله و احباي جمال ابهي توجه به فرع دو سدره که از دو شجره مقدسه مبارکه انبات شده و از اقتران دو فرع دوحه رحماني بوجود آمده يعني (شوقي افندي) نمايند زيرا آيت الله و غصن ممتاز و ولي امرالله و مرجع جميع اغصان و افنان و ايادي امرالله و احباالله است و مبين آيات الله و من بعده بکرا بعد بکر يعني در سلاله او و فرع مقدس و ولي امرالله و بيت العدل عمومي که به انتخاب عموم تاسيس و تشکيل شود و در تحت حفظ و صيانت جمال ابهي و حراست و عصمت فائض از حضرت اعلي روحي لهما الفداست آنچه قرار دهند من عندالله است ..."
در صفحه 27 الواح وصايا مي فرمايند :
"اي ياران با وفاي عبدالبهاء بايد فرع دو شجره مبارکه و ثمره دو سدره رحمانيه شوقي افندي را نهايت مواظبت نمائيد که غبار کدر و حزني بر خاطر نوراني اش ننشيند و روز به روز فرح و سرور و روحانيش زياده گردد تا شجره بارور شود. زيرا اوست ولي امرالله بعد از عبدالبهاء. و جميع افنان و ايادي و احباي الهي بايد اطاعت او نمايند و توجه به او کنند. من عصا امره فقد عصي الله و من اعرض عنه فقد اعرض عن الله و من انکره فقد انکر الحق.
اين کلمات را مبادا کسي تاويل نمايد و مانند بعد از صعود هر ناقض ناکسي بهانه ئي کند و علم مخالفت برافرازد و خود رائي کند و باب اجتهاد باز نمايد. نفسي را حق رائي و اعتقاد مخصوصي نه بايد کل اقتباس از مرکز امر و بيت عدل نمايندو ما عداهما کل مخالف في ضلال مبين. و عليکم البهاء الابهي. عبدالبهاء عباس "
بر اساس بيانات بالا شوقي افندي نوه ارشد حضرت عبدالبهاء بدون هيچ شک و شبهه ئي ولي امرالله بعد از حضرت عبدالبهاء مي باشند. و هر کس ولايت شوقي افندي را نپزيرد از اهل بهاء محسوب نه. و هر کس از اين امر اعراض نمايد همانند آن است که از خداوند اعراض نموده است.
فکر مي کنم تا اينجا مشکلي در مورد جانشيان حضرت بهاءالله وجود نداشته باشد. اما مشکل دوستان ما در مورد جانشيني بعد شوقي افندي مي باشد که به بررسي آن مي پردازيم.
همان طور که مي دانيم شوقي افندي هدايت جامعه بهائي را بعد از عبدالبهاء به عهده گرفت ولي به تشکيل بيت العدل اعظم در زمان خود اهتمام نورزيد. و دليل آن را هم عدم رشد کافي محافل و تشکيلات بهائي در اقصي نقاط عالم و همين طور آماده نبودن احباي عالم براي انتخاب اين جمع و نفوسي به جهت عضويت در اين مجمع عظيم و بزرگ خواند. و در دوران ولايت خود به تاسيس محافل مختلف در سراسر دنيا و دادن بينش به بهائيان دنيا براي آمادگي انتخاب اين مجمع عظيم پرداخت. البته همان طور که مي دانيم شوقي افندي در اواخر حيات خويش به تشکيل جمعي از نفوس اياديان امرالله و افراد مختلف پرداخت و با هدايت خود قسمتي از امور جامعه بهائي را به اين جمع تفويض نمود و در واقع با اين کار مقدمات تشکيل بيت العدل و ايجاد آمادگي در بهائيان دنيا براي اطاعت از بيت العدل را فراهم مي نمود. و بعضي از امور و دستورات به امضاي اين جمع براي احبا ارسال مي گرديد تا کم کم بهائيان آماده پديرش دستورات بيت العدل بعد از صعودشان بگردند ولي با اين وجود حضرت ولي امرالله اين جمع را در همه موارد هدايت مي نمودند.
اما هنوز موضوع اصلي حل نگرديده است و موضوع مربوط مي شود به بعد از صعود شوقي افندي. و اينکه آيا بيت العدل مي تواند بدون ولي امر مشروعيت داشته باشد يا خير ؟ اگر بله چرا؟
حضرت عبدالبها ء در الواح وصايا صفحه 13درباره جانشيني ولي امرالله مي فرمايند:
"اي احباي الهي بايد ولي امرالله در زمان حيات خويش من هو بعده را تعيين نمايد تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد. و شخص معين بايد مظهر تقديس و تنزيه و تقواي الهي و علم و فضل و کمال باشد. لهذا اگر ولد بکر ولي امرالله مطهر الولد سر ابيه نباشد يعني از عنصر روحاني او نه و شرف اعراق باحسن اخلاق مجتمع نيست بايد غصن ديگر را انتخاب نمايد و ايادي امرالله از نفس جمعيت خويش نه نفر انتخاب نمايند و هميشه به خدمات مهمه ولي امرالله مشغول باشند و انتخاب اين نه نفر يا به اتفاق يا به اکثريت آراء بايد غصن منتخبرا که ولي امرالله تعيين بعد از خود نمايد تصديق نمايند و اين تصديق بايد به نوعي واقع گردد که مصدق و غير مصدق معلوم نشود.
اي ياران اياداي امرالله را بايد ولي امرالله تسميه و تعيين کند. جميع بايد در ظل او باشند و در تحت حکم او. اگر نفسي از ايادي و غير ايادي تمرد نمود و انشقاق خواست عليه غضب الله و قهره. زيرا سبب تفريق دين الله گردد، وظيفه ايادي امرالله نشر نفحات الله و تربيت نفوس در تعليم علوم و تحسين اخلاق عموم و تقديس و تنزيه در جميع شئونست. از اطوار و احوال و کردار و گفتار بايد تقواي الهي ظاهر و آشکار باشد. و اين مجمع ايادي در تحت اداره ولي امرالله است که بايد آنان را دائما به سعي و کوشش و جهد در نشر نفحات الله و هدايت من علي الارض بگمارد."
اگر به بيان بالا توجه نمائيم مي بينيم که حضرت عبدالبهاء بيان مي دارند که ولي امر بايد جانشين خود را مشخص نمايد اما ولي امر بايد فرزند او و يا اگر چنانچه ولي امر فرزندي نداشته باشد از اغصان يک نفر را مشخص نمايند. همان طور که مي دانيم شوقي افندي فرزندي نداشت پس انتصاب فرزند خود به عنوان ولي امر منتفي است و فقط مي مانند اغصان که اگر دوستان قدري مطالعه نمايند متوجه مي شوند که در ايام اواخر که صعود شوقي افندي نزديک بود اکثر اغصان يا صعود نموده بودند و يا از انان خبري در دست نبود و يا از امر مبارک جدا شده بودند. پس اگر قدري تفکر نمائيم مي بينيم که شخصي از براي انتصاب به اين مقام عظيم در آن زمان وجود نداشت و شوقي افندي هم به همين دليل کسي را به عنوان ولي امر انتخاب ننمود. و همين طور عمدا از خود وصيت نامه اي به جا نگداشتند تا مبرهن گردد که کسي به جهت انتصاب اين مقام عظيم وجود نداشت و همين طور در کتاب دور بهائي صفحه 77 (که دوست عزيز آن را معرفي مي نمايند) مي فرمايند :
" هر گاه ولايت امر از نظم بديع حضرت بهآءاللّه منتزع شود اساس اين نظم متزلزل و اِلي الأبد محروم از اصل توارثي ميگردد که به فرموده حضرت عبدالبهآء در جميع شرايع الهي نيز بر قرار بوده است . "
همان طور که مي دانيم ولايت امر بايد بر اساس توارث باشد و اگر شخصي ولي امر گردد که اولا از سلاله مبارک نباشد و صفات لازم جهت ولايت امر را نداشته باشد امر حضرت بهاءالله در خطر مي افتد و در واقع در همين بيان خود شوقي افندي بر اين مسئله تاکيد مي نمايند که اگر ولايت امر از اصل اساسي خود (يعني توارث) جدا گردد اساس اين نظم متزلزل گردد و به خطر افتد.
در الواح وصاياي حضرت عبدالبهاء و بيانات هيچ مطلبي در مورد تعداد ولي امر و يا اينکه ولايت امر تا چه زمان بايد ادامه داشته باشد صحبتي به ميان نيامده است. من تعجب مي کنم که دوست عزيز بيان مي نمايند که :
"لذا شوقي افندي بيت العدل را تأسيس و خود به رهبري آن مشغول شد. قرار بود بيست و چهار ولي امر ( دو برابر امامان و اوصياء ديانت هاي قبل) ، رهبري بهائيت را به دست گيرند."
اولا شوقي افندي بيت العدل را تاسيس نکرد بلکه بيت العدل 6 سال بعد از صعود شوقي افندي توسط جمع اياديان امرالله تشکيل شد. دوما بنده مطلبي در مورد اينکه تعداد ولي امر بايد 24 نفر باشد مطالعه نکرده ام. اگر شما اين مطلب را در جائي ديده ايد که به صراحت بيان شده آدرس بدهيد که ما هم مراجعه کنيم و بر روي آن قدري تفکر کنيم.
و اما در مورد رياست بيت العدل حضرت عبدالهاء در الواح وصايا صفحه 15 مي فرمايند:
"اما بيت العدل الذي جعله الله مصدر کل خير و مصونا من کل خطا بايد به انتخاب عمومي يعني نفوس مومنه تشکيل شود ، و اعضا بايد مظاهر تقواي الهي و مطالع علم و دانائي و ثابت بر دين الهي و خير خواه جميع نوع انساني باشند ، و مقصد بيت العدل عموميست يعني در جميع بلاد بيت العدل خصوصي تشکيل شود و آن بيوت عدل بيت العدل عمومي انتخاب نمايد. اين مجمع مرجع کل امور است و موسس قوانين و احکامي که در نصوص الهي موجود نه. و جميع مسائل مشکله در اين مجلس حل گردد و ولي امرالله رئيس مقدس اين مجلس و عضو اعظم ممتاز لاينعزل. و اگر در اجتماعات بالذات حاضر نشود نائب و وکيلي تعيين فرمايد. و اگر چنانچه عضوي از اعضا گناهي ارتکاب نمايد که در حق عمومي ضرري حاصل شود ولي امرالله صلاحيت اخراج او دارد بعد ملت شخص ديگر انتخاب نمايد اين بيت العدل مصدر تشريعست و حکومت قوه تنفيذه. تشريع بايد مويد تنفيذ گردد و تنفيذ بايد ظهير و معين تشريع شود تا از ارتباط و التيام اين دو قوت بنيان عدل و انصاف متين و رزين گردد و اقاليم جنه النعيم و بهشت برين شود."
همان طور هم که در بيان بالا مشاهده مي شود هيچ صحبتي از اينکه بايد ولي امر تا ابد رياست بيت العدل را بر عهده داشته باشد ذکر نگرديده و طبق همان صحبت هايي که در مورد جانشيني شوقي افندي گرديد فکر نمي کنم اشکالي داشته باشد که بيت العدل بدون ولي امر به کار خود ادامه دهد تنها مشکلي که وجود دارد اين است که بهائيان ديگر از تبيين و تفسير آيات توسط ولي امر محروم هستند و بيت العدل هم اجازه تفسير و تبيين آيات را ندارد. همچنين از این به بعد ديگر کسي به عنوان ولي ايادي امرالله منصوب نمي گردد. اما بيت العدل مي تواند به هدايت جامعه بهائي بپردازد و به تشريع احکام غير منصوصه بپردازد.
اگر در آثار بهائي نظري بيندازيم وظايف موسسه ولايت امر ، موسسه ايادي امرالله و بيت العدل کاملا از هم مستقل مي باشد و نبود دو موسسه ولايت امر و ايادي امرالله اختلالي در ادامه کار بيت العدل به وجود نمي آورد.
وظيفه موسسه ولايت امر "تبيين وتفسير آيات الله" است ، وظيفه موسسه اياديان امرالله حفظ ، صيانت و تبليغ امرالله مي باشد و وظيفه بيت العدل تشريع نصوص غير منصوصه مي باشد.
حضرت ولي امرالله در يکي از بيانات خود به چنين مضمونی مي فرمايند که:
"بيت العدل آخرين مامن و پناهگاه براي جامعه بشري محسوب مي گردد."
که تنها اگر بيت العدل اعظم وجود نداشته باشد آن وقت است که باعث اختلال در نظم بديع حضرت بهاءالله مي گردد.
اگر چنين فرض کنيم که با صعود يک ولي امر يک جامعه سرگردان و بدون هادي باقي مي ماند پس بايد تمام اديان قبل را فاقد مشروعيت اعلام داشت زيرا مسئله جانشيني در هر يک از آنها حتي در ابتداي ظهور آن ديانت دچار مشکل است. و در زمان هاي مختلف جانشيني بر حق براي اداره امور آن ديانت وجود نداشته است.
پس مشخص شد که هيچ لزومي براي تسلسل ولي امر وجود ندارد و بيت العدل اعظم مشروعيت خود را داراست و بدون ولي امر به حيات خود ادامه مي دهد البته اگر دوستان نظري به عکسي که مربوط به مقر بيت العدل مي باشد نمايند خواهند ديد که جايگاه ولي امر در صدر مقر بيت العدل خالي مي باشد و اين جايگاه همچنان خالي خواهند ماند.
و اما در مورد مسئله آخر که مربوط به ميسون ريمي که بعد از صعود شوقي افندي در سال 1957 علم مخالفت برداشته و ادعاي ولايت امر نيز نمود و به بيت العدل بدون ولي امر اعتقادي نداشت. بايد گفت که اين شخص به هواي خود و به جهت جاه طلبي علم مخالفت برافراشت. با وجودي که بر اساس بيانات و مدارکي که ارائه شد و خصوصا بيان کتاب مستطاب اقدس بند 42 که درآن انقطاع اغصان را پيش بيني نموده بودند مشخص بود که بيت العدل بدون ولي امر مي تواند به حيات خود ادامه دهد و در آن زمان کسي بعد از شوقی افندی شايسته مقام ولايت امري نمي باشد سعي در ايجاد انشقاق و تفرقه بين احبا کرد و اياديان امرالله بر اساس اين بيان مبارک حضرت عبدالبهاء او را از جمع اهل بهاء اخراج نمودند.
حضرت عبدالبهاء در الواح وصايا صفحه 12 مي فرمايند :
"زنهار زنهار مثل بعد از که مرکز نقض ابي و استکبار کرد ولي بهانه توحيد نمود و خود را محروم و نفوس را مشوش و مسموم نمود. البته هر مغرور اراده فساد و تفريق نمايد صراحه نمي گويد که غرض دارم لابد به وسائلي چند و بهانه چون زر مغشوش تشبث نمايد و سبب تفريق جمع اهل بها گرد. مقصود اين است که ايادي امرالله بايد بيدار باشند به محض اينکه نفسي بناي اعتراض و مخالفت با ولي امرالله گذاشت فورا آن شخص را اخراج از جمع اهل بها نمايند و ابدا بهانه ئي از او قبول نمايند چه بسيار که باطل محض بصورت خير در آيد تا القاي شبهات کند."
در حال حاضر ديانت بهائي دچار انشقاق و فرقه فرقه شدن نگرديده است. و بنده اطلاعي درباره افرادي چون ميسون ريمي و پيروانشان ندارم. ولي مطمئنا چنين فرقه اي وجود ندارد که چون اگر وجود داشت مطمئنا بايد اعلام موجوديت مي نمود که در حال حاضر چنين است. فرقه ای که اعلام موجوديت ننمايد همان آن است که اصلا وجود ندارد.
فکر مي کنم وسئله ولايت امر بر اساس مدارک ارائه شده تاکنون حل شده باشد و ديگر سوالي در اين رابطه باقي نماند. در صورتي که دوستان نظر ديگري در اين رابطه دارند خوشحال مي شوم آن ها رابشنوم. مخصوصا در رابطه با تعداد ولي امر.
خوب و خوش باشيد.
ظاهرا در اين تاپيک بحث هاي مختلفي انجام گرفته اما بحث اصلي آن در رابطه با بيت العدل و جانشينان حضرت بهاءالله بوده است.
مطالبي بر اساس مدارک و اسناد بهائي ارائه مي گردد تا مسئله چانشيني ، ولايت امر و بيت العدل مشخص گردد:
پايه و اساس تمام تفکرات و اعتقادات بهائيان در مرحله اول آثار حضرت بهاءالله و درمراتب بعدي آثار حضرت عبدالبهاء ، حضرت ولي امرالله و در آخر بيت العدل اعظم مي باشد.
حضرت بهاءالله در کتاب عهدي (وصيت نامه خود) جانشين خود را به صراحت مشخص مي نمايند. مسئله اي که در بين اديان قبل بيسابقه است.
در کتاب عهدي مي فرمايند:
"وصيت الله آنکه بايد اغصان و افنان و منتسبين طرا به غصن اعظم ناظر باشند. انظروا ما انزلناه في کتابي الاقدس."
حضرت عبدالبهاء فرزند ارشد حضرت بهاءالله می باشند. غصن اعظم حضرت عبدالبهاء يعني عباس افندي مي باشد و غصن اکبر ميرزا محمد علي نابرادري حضرت عبدالبهاء مي باشد.
حضرت بهاءالله در جاي ديگري از کتاب عهدي مي فرمايند :
"قد قدر الله مقام الغصن الاکبر بعد مقامه."
در همين جا مشخص مي گردد که حضرت عبدالبهاء جانشين رسمي و بر حق حضرت بهاءالله مي باشند و حضرت بهاءالله مقام ميرزا محمد علي را بعد از مقام حضرت عبدالبهاء ذکر مي نمايند.
غصن اکبر (ميرزا محمد علي) بر اثر اقداماتي از قبيل سعی در ايجاد انحراف و انشقاق و سعي در تحريف کتاب الهي ، به نص قاطع الهي از شجره مبارکه منفصل شد.
در جاي ديگر از کتاب عهدي نيز متدکر مي گردند که :
"احترام و ملاحظه اغصان بر کل لازم لاعزاز امر و ارتفاع کلمه و اين حکم از قبل و بعد در کتب الهي مذکور و مسطور."
و اما در کتاب اقدس ام الکتاب بهائيان و بالاترين مرجع در آثار مبارکه ، حضرت بهاءالله در بند 42 مي فرمايند :
" قد رجعت الاوقاف المختصّة للخيرات الي اللّه مظهر الايات ليس لاحد ان
يتصرّف فيها الّا بعد اذن مطلع الوحي و من بعده يرجع الحکم الي الاغصان
و من بعدهم الي بيت العدل ان تحقّق امره في البلاد ليصرفوها في البقاع
المرتفعة في هذا الامر و فيما امروا به من لدن مقتدر قدير * و الّا ترجع الي
اهل البهآء الّذين لا يتکلّمون الّا بعد اذنه و لا يحکمون الّا بما حکم اللّه في هذا
اللّوح اولئک اوليآء النّصر بين السّموات و الارضين * ليصرفوها فيما حدّد في
الکتاب من لدن عزيز کريم * "
اغصان (جمع غصن) به معني شاخه ها است . حضرت بهاءالله سلاله ذکور خود را به اين کلمه ملقّب فرمودند . اصطلاح اغصان هم در مورد حقّ تصرّف در اوقاف و هم در مورد تعيين وصيّ بعد از صعود جمال اقدس ابهي و حضرت عبدالبهاء مصداق مي يابد . حضرت بهاءالله در کتاب عهدي پسر ارشد خويش ، غصن اعظم حضرت عبدالبهاء را مرکز عهد و ميثاق معيّن و به زعامت و قيادت امراللّه منصوب فرمودهاند . حضرت عبدالبهاء نيز در الواح مبارکه وصايا نوه ارشد خويش ، حضرت شوقي افندي ، را به ولايت ومرجعيّت امر بهائي تعيين نمودهاند . لهذا جانشيني اغصان منتخبه و بالنّتيجه مؤسّسه ولايت امراللّه و نيز امکان انقطاع در نسل اغصان در ضمن اين بيان مبارک در کتاب مستطاب اقدس پيش بيني شده است . صعود حضرت وليّ امراللّه در سنه ١٩٥٧ عيناً همان وضعي را به وجود آورد که در اين فقره از کتاب مستطاب اقدس به آن اشاره گرديده ، يعني قبل از تشکيل بيت العدل اعظم سلاله اغصان به انتها رسيد.
جمال اقدس ابهي امکان انقطاع در سلاله اغصان را قبل از تأسيس بيت العدل اعظم پيش بيني نموده و در صورت وقوع چنين وضعي مقرّر فرمودند که الاوقاف المختصّة للخيرات ... ترجع الي اهل البهآء . اصطلاح "اهل بهاء" در آثار مبارکه معاني مختلف دارد . در اين مورد در وصف آنان چنين آمده است : الذّين لا يتکلّمون الّا بعد اذنه و لا يحکمون الّا بما حکم اللّه في هذا اللّوح . از سنه ١٩٥٧ ، بعد از صعود حضرت وليّ امراللّه ، اياديان امراللّه تا هنگام تأسيس بيت العدل اعظم در سال ١٩٦٣ ، امور امر بهائي را اداره مي نمودند.
بر اساس مطالب بالا امکان انقطاع در سلاله اغصان توسط حضرت بهاءالله بيان گرديده است و لزومي بر تسلسل ولي امر بعد از شوقي افندي وجود ندارد.
و اما در رابطه با الواح وصايا حضرت عبدالبهاء.
حضرت عبدالبهاء در الواح وصايا صفحه 11 مي فرمايند :
"اي ياران مهربان بعد از مفقودي اين مظلوم بايد اغصان و افنان سدره مبارکه و ايادي امرالله و احباي جمال ابهي توجه به فرع دو سدره که از دو شجره مقدسه مبارکه انبات شده و از اقتران دو فرع دوحه رحماني بوجود آمده يعني (شوقي افندي) نمايند زيرا آيت الله و غصن ممتاز و ولي امرالله و مرجع جميع اغصان و افنان و ايادي امرالله و احباالله است و مبين آيات الله و من بعده بکرا بعد بکر يعني در سلاله او و فرع مقدس و ولي امرالله و بيت العدل عمومي که به انتخاب عموم تاسيس و تشکيل شود و در تحت حفظ و صيانت جمال ابهي و حراست و عصمت فائض از حضرت اعلي روحي لهما الفداست آنچه قرار دهند من عندالله است ..."
در صفحه 27 الواح وصايا مي فرمايند :
"اي ياران با وفاي عبدالبهاء بايد فرع دو شجره مبارکه و ثمره دو سدره رحمانيه شوقي افندي را نهايت مواظبت نمائيد که غبار کدر و حزني بر خاطر نوراني اش ننشيند و روز به روز فرح و سرور و روحانيش زياده گردد تا شجره بارور شود. زيرا اوست ولي امرالله بعد از عبدالبهاء. و جميع افنان و ايادي و احباي الهي بايد اطاعت او نمايند و توجه به او کنند. من عصا امره فقد عصي الله و من اعرض عنه فقد اعرض عن الله و من انکره فقد انکر الحق.
اين کلمات را مبادا کسي تاويل نمايد و مانند بعد از صعود هر ناقض ناکسي بهانه ئي کند و علم مخالفت برافرازد و خود رائي کند و باب اجتهاد باز نمايد. نفسي را حق رائي و اعتقاد مخصوصي نه بايد کل اقتباس از مرکز امر و بيت عدل نمايندو ما عداهما کل مخالف في ضلال مبين. و عليکم البهاء الابهي. عبدالبهاء عباس "
بر اساس بيانات بالا شوقي افندي نوه ارشد حضرت عبدالبهاء بدون هيچ شک و شبهه ئي ولي امرالله بعد از حضرت عبدالبهاء مي باشند. و هر کس ولايت شوقي افندي را نپزيرد از اهل بهاء محسوب نه. و هر کس از اين امر اعراض نمايد همانند آن است که از خداوند اعراض نموده است.
فکر مي کنم تا اينجا مشکلي در مورد جانشيان حضرت بهاءالله وجود نداشته باشد. اما مشکل دوستان ما در مورد جانشيني بعد شوقي افندي مي باشد که به بررسي آن مي پردازيم.
همان طور که مي دانيم شوقي افندي هدايت جامعه بهائي را بعد از عبدالبهاء به عهده گرفت ولي به تشکيل بيت العدل اعظم در زمان خود اهتمام نورزيد. و دليل آن را هم عدم رشد کافي محافل و تشکيلات بهائي در اقصي نقاط عالم و همين طور آماده نبودن احباي عالم براي انتخاب اين جمع و نفوسي به جهت عضويت در اين مجمع عظيم و بزرگ خواند. و در دوران ولايت خود به تاسيس محافل مختلف در سراسر دنيا و دادن بينش به بهائيان دنيا براي آمادگي انتخاب اين مجمع عظيم پرداخت. البته همان طور که مي دانيم شوقي افندي در اواخر حيات خويش به تشکيل جمعي از نفوس اياديان امرالله و افراد مختلف پرداخت و با هدايت خود قسمتي از امور جامعه بهائي را به اين جمع تفويض نمود و در واقع با اين کار مقدمات تشکيل بيت العدل و ايجاد آمادگي در بهائيان دنيا براي اطاعت از بيت العدل را فراهم مي نمود. و بعضي از امور و دستورات به امضاي اين جمع براي احبا ارسال مي گرديد تا کم کم بهائيان آماده پديرش دستورات بيت العدل بعد از صعودشان بگردند ولي با اين وجود حضرت ولي امرالله اين جمع را در همه موارد هدايت مي نمودند.
اما هنوز موضوع اصلي حل نگرديده است و موضوع مربوط مي شود به بعد از صعود شوقي افندي. و اينکه آيا بيت العدل مي تواند بدون ولي امر مشروعيت داشته باشد يا خير ؟ اگر بله چرا؟
حضرت عبدالبها ء در الواح وصايا صفحه 13درباره جانشيني ولي امرالله مي فرمايند:
"اي احباي الهي بايد ولي امرالله در زمان حيات خويش من هو بعده را تعيين نمايد تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد. و شخص معين بايد مظهر تقديس و تنزيه و تقواي الهي و علم و فضل و کمال باشد. لهذا اگر ولد بکر ولي امرالله مطهر الولد سر ابيه نباشد يعني از عنصر روحاني او نه و شرف اعراق باحسن اخلاق مجتمع نيست بايد غصن ديگر را انتخاب نمايد و ايادي امرالله از نفس جمعيت خويش نه نفر انتخاب نمايند و هميشه به خدمات مهمه ولي امرالله مشغول باشند و انتخاب اين نه نفر يا به اتفاق يا به اکثريت آراء بايد غصن منتخبرا که ولي امرالله تعيين بعد از خود نمايد تصديق نمايند و اين تصديق بايد به نوعي واقع گردد که مصدق و غير مصدق معلوم نشود.
اي ياران اياداي امرالله را بايد ولي امرالله تسميه و تعيين کند. جميع بايد در ظل او باشند و در تحت حکم او. اگر نفسي از ايادي و غير ايادي تمرد نمود و انشقاق خواست عليه غضب الله و قهره. زيرا سبب تفريق دين الله گردد، وظيفه ايادي امرالله نشر نفحات الله و تربيت نفوس در تعليم علوم و تحسين اخلاق عموم و تقديس و تنزيه در جميع شئونست. از اطوار و احوال و کردار و گفتار بايد تقواي الهي ظاهر و آشکار باشد. و اين مجمع ايادي در تحت اداره ولي امرالله است که بايد آنان را دائما به سعي و کوشش و جهد در نشر نفحات الله و هدايت من علي الارض بگمارد."
اگر به بيان بالا توجه نمائيم مي بينيم که حضرت عبدالبهاء بيان مي دارند که ولي امر بايد جانشين خود را مشخص نمايد اما ولي امر بايد فرزند او و يا اگر چنانچه ولي امر فرزندي نداشته باشد از اغصان يک نفر را مشخص نمايند. همان طور که مي دانيم شوقي افندي فرزندي نداشت پس انتصاب فرزند خود به عنوان ولي امر منتفي است و فقط مي مانند اغصان که اگر دوستان قدري مطالعه نمايند متوجه مي شوند که در ايام اواخر که صعود شوقي افندي نزديک بود اکثر اغصان يا صعود نموده بودند و يا از انان خبري در دست نبود و يا از امر مبارک جدا شده بودند. پس اگر قدري تفکر نمائيم مي بينيم که شخصي از براي انتصاب به اين مقام عظيم در آن زمان وجود نداشت و شوقي افندي هم به همين دليل کسي را به عنوان ولي امر انتخاب ننمود. و همين طور عمدا از خود وصيت نامه اي به جا نگداشتند تا مبرهن گردد که کسي به جهت انتصاب اين مقام عظيم وجود نداشت و همين طور در کتاب دور بهائي صفحه 77 (که دوست عزيز آن را معرفي مي نمايند) مي فرمايند :
" هر گاه ولايت امر از نظم بديع حضرت بهآءاللّه منتزع شود اساس اين نظم متزلزل و اِلي الأبد محروم از اصل توارثي ميگردد که به فرموده حضرت عبدالبهآء در جميع شرايع الهي نيز بر قرار بوده است . "
همان طور که مي دانيم ولايت امر بايد بر اساس توارث باشد و اگر شخصي ولي امر گردد که اولا از سلاله مبارک نباشد و صفات لازم جهت ولايت امر را نداشته باشد امر حضرت بهاءالله در خطر مي افتد و در واقع در همين بيان خود شوقي افندي بر اين مسئله تاکيد مي نمايند که اگر ولايت امر از اصل اساسي خود (يعني توارث) جدا گردد اساس اين نظم متزلزل گردد و به خطر افتد.
در الواح وصاياي حضرت عبدالبهاء و بيانات هيچ مطلبي در مورد تعداد ولي امر و يا اينکه ولايت امر تا چه زمان بايد ادامه داشته باشد صحبتي به ميان نيامده است. من تعجب مي کنم که دوست عزيز بيان مي نمايند که :
"لذا شوقي افندي بيت العدل را تأسيس و خود به رهبري آن مشغول شد. قرار بود بيست و چهار ولي امر ( دو برابر امامان و اوصياء ديانت هاي قبل) ، رهبري بهائيت را به دست گيرند."
اولا شوقي افندي بيت العدل را تاسيس نکرد بلکه بيت العدل 6 سال بعد از صعود شوقي افندي توسط جمع اياديان امرالله تشکيل شد. دوما بنده مطلبي در مورد اينکه تعداد ولي امر بايد 24 نفر باشد مطالعه نکرده ام. اگر شما اين مطلب را در جائي ديده ايد که به صراحت بيان شده آدرس بدهيد که ما هم مراجعه کنيم و بر روي آن قدري تفکر کنيم.
و اما در مورد رياست بيت العدل حضرت عبدالهاء در الواح وصايا صفحه 15 مي فرمايند:
"اما بيت العدل الذي جعله الله مصدر کل خير و مصونا من کل خطا بايد به انتخاب عمومي يعني نفوس مومنه تشکيل شود ، و اعضا بايد مظاهر تقواي الهي و مطالع علم و دانائي و ثابت بر دين الهي و خير خواه جميع نوع انساني باشند ، و مقصد بيت العدل عموميست يعني در جميع بلاد بيت العدل خصوصي تشکيل شود و آن بيوت عدل بيت العدل عمومي انتخاب نمايد. اين مجمع مرجع کل امور است و موسس قوانين و احکامي که در نصوص الهي موجود نه. و جميع مسائل مشکله در اين مجلس حل گردد و ولي امرالله رئيس مقدس اين مجلس و عضو اعظم ممتاز لاينعزل. و اگر در اجتماعات بالذات حاضر نشود نائب و وکيلي تعيين فرمايد. و اگر چنانچه عضوي از اعضا گناهي ارتکاب نمايد که در حق عمومي ضرري حاصل شود ولي امرالله صلاحيت اخراج او دارد بعد ملت شخص ديگر انتخاب نمايد اين بيت العدل مصدر تشريعست و حکومت قوه تنفيذه. تشريع بايد مويد تنفيذ گردد و تنفيذ بايد ظهير و معين تشريع شود تا از ارتباط و التيام اين دو قوت بنيان عدل و انصاف متين و رزين گردد و اقاليم جنه النعيم و بهشت برين شود."
همان طور هم که در بيان بالا مشاهده مي شود هيچ صحبتي از اينکه بايد ولي امر تا ابد رياست بيت العدل را بر عهده داشته باشد ذکر نگرديده و طبق همان صحبت هايي که در مورد جانشيني شوقي افندي گرديد فکر نمي کنم اشکالي داشته باشد که بيت العدل بدون ولي امر به کار خود ادامه دهد تنها مشکلي که وجود دارد اين است که بهائيان ديگر از تبيين و تفسير آيات توسط ولي امر محروم هستند و بيت العدل هم اجازه تفسير و تبيين آيات را ندارد. همچنين از این به بعد ديگر کسي به عنوان ولي ايادي امرالله منصوب نمي گردد. اما بيت العدل مي تواند به هدايت جامعه بهائي بپردازد و به تشريع احکام غير منصوصه بپردازد.
اگر در آثار بهائي نظري بيندازيم وظايف موسسه ولايت امر ، موسسه ايادي امرالله و بيت العدل کاملا از هم مستقل مي باشد و نبود دو موسسه ولايت امر و ايادي امرالله اختلالي در ادامه کار بيت العدل به وجود نمي آورد.
وظيفه موسسه ولايت امر "تبيين وتفسير آيات الله" است ، وظيفه موسسه اياديان امرالله حفظ ، صيانت و تبليغ امرالله مي باشد و وظيفه بيت العدل تشريع نصوص غير منصوصه مي باشد.
حضرت ولي امرالله در يکي از بيانات خود به چنين مضمونی مي فرمايند که:
"بيت العدل آخرين مامن و پناهگاه براي جامعه بشري محسوب مي گردد."
که تنها اگر بيت العدل اعظم وجود نداشته باشد آن وقت است که باعث اختلال در نظم بديع حضرت بهاءالله مي گردد.
اگر چنين فرض کنيم که با صعود يک ولي امر يک جامعه سرگردان و بدون هادي باقي مي ماند پس بايد تمام اديان قبل را فاقد مشروعيت اعلام داشت زيرا مسئله جانشيني در هر يک از آنها حتي در ابتداي ظهور آن ديانت دچار مشکل است. و در زمان هاي مختلف جانشيني بر حق براي اداره امور آن ديانت وجود نداشته است.
پس مشخص شد که هيچ لزومي براي تسلسل ولي امر وجود ندارد و بيت العدل اعظم مشروعيت خود را داراست و بدون ولي امر به حيات خود ادامه مي دهد البته اگر دوستان نظري به عکسي که مربوط به مقر بيت العدل مي باشد نمايند خواهند ديد که جايگاه ولي امر در صدر مقر بيت العدل خالي مي باشد و اين جايگاه همچنان خالي خواهند ماند.
و اما در مورد مسئله آخر که مربوط به ميسون ريمي که بعد از صعود شوقي افندي در سال 1957 علم مخالفت برداشته و ادعاي ولايت امر نيز نمود و به بيت العدل بدون ولي امر اعتقادي نداشت. بايد گفت که اين شخص به هواي خود و به جهت جاه طلبي علم مخالفت برافراشت. با وجودي که بر اساس بيانات و مدارکي که ارائه شد و خصوصا بيان کتاب مستطاب اقدس بند 42 که درآن انقطاع اغصان را پيش بيني نموده بودند مشخص بود که بيت العدل بدون ولي امر مي تواند به حيات خود ادامه دهد و در آن زمان کسي بعد از شوقی افندی شايسته مقام ولايت امري نمي باشد سعي در ايجاد انشقاق و تفرقه بين احبا کرد و اياديان امرالله بر اساس اين بيان مبارک حضرت عبدالبهاء او را از جمع اهل بهاء اخراج نمودند.
حضرت عبدالبهاء در الواح وصايا صفحه 12 مي فرمايند :
"زنهار زنهار مثل بعد از که مرکز نقض ابي و استکبار کرد ولي بهانه توحيد نمود و خود را محروم و نفوس را مشوش و مسموم نمود. البته هر مغرور اراده فساد و تفريق نمايد صراحه نمي گويد که غرض دارم لابد به وسائلي چند و بهانه چون زر مغشوش تشبث نمايد و سبب تفريق جمع اهل بها گرد. مقصود اين است که ايادي امرالله بايد بيدار باشند به محض اينکه نفسي بناي اعتراض و مخالفت با ولي امرالله گذاشت فورا آن شخص را اخراج از جمع اهل بها نمايند و ابدا بهانه ئي از او قبول نمايند چه بسيار که باطل محض بصورت خير در آيد تا القاي شبهات کند."
در حال حاضر ديانت بهائي دچار انشقاق و فرقه فرقه شدن نگرديده است. و بنده اطلاعي درباره افرادي چون ميسون ريمي و پيروانشان ندارم. ولي مطمئنا چنين فرقه اي وجود ندارد که چون اگر وجود داشت مطمئنا بايد اعلام موجوديت مي نمود که در حال حاضر چنين است. فرقه ای که اعلام موجوديت ننمايد همان آن است که اصلا وجود ندارد.
فکر مي کنم وسئله ولايت امر بر اساس مدارک ارائه شده تاکنون حل شده باشد و ديگر سوالي در اين رابطه باقي نماند. در صورتي که دوستان نظر ديگري در اين رابطه دارند خوشحال مي شوم آن ها رابشنوم. مخصوصا در رابطه با تعداد ولي امر.
خوب و خوش باشيد.
-
- فعّال
- پست: 216
- تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm
جناب pejman
متن مفصلی را به عنوان جواب تهیه کردید.اما متاسفانه نتیجه عکس داد و دلایل ما را در
بی اعتباری تشکیلات بیت العدل مدلل تر ساخت به حرف های خود شما استناد کرده
می پرسم:
1_بهاءاله برای بعد از خود عباس ومحمد علی را تعیین کرد.چرا عباس سهم محمد علی
را نپرداخت وبه اسم منحرف بودن او را کنار زد. رقیبی رقیب دیگر را منحرف می شمرد و
بر خلاف دستور پدر ،رهبری را در نسل خود قرار می دهد؟
اگر محمد علی (غصن اکبر) منحرف بود چرا بهاءاله او را تعیین کرد؟ اگر نمی دانست بعدا
منحرف می شود عذر بدتر از گناه است...
2_تکلیف پیش بینی بها برای ادامه شجره اغصان وافنان چه شد وچرا با بی ترکه و عقیم
بودن شوقی همه چیز برعکس شد؟!
3_گفتید مطابق نصوص باید همیشه ولی امر الله باشدتا مبین آیات الله باشد .با عقیم
شدن شوقی وانسدادباب ولایت امر ،مشروعیت تشکیلات بدون ولی امر ونصوص بدون
مبین به چیست واین نقص عظیم در "نو ترین نظم الهی " چگونه قابل پوشش است؟!
4_خیلی راحت گفته اید"اما شوقی که فرزندی نداشت..."
همه حرف در همین است.چرا همه پیش بینی ها غلط از آّب در می آید:غصن اکبر منحرف
می شود ، عبدالبها فاقد پسر می شود ، شوقی عقیم می شود ،نصوص بدون مبین
می ماند ،بیت العدل بدون رهبر می شود ، مقام رسیدگی کننده به تخلفات ایادیان و
اعضای بیت العدل به محاق می رود و...
وهزاران سوال بدون پاسخ دیگر که صد ها صفحه توضیحات شما هم نه تنها گره نمی
گشایدکه موجب سوالات بیشتری که آنهاهم پاسخی ندارند می شود.
5_شما از یکطرف می گوئید از میسن ریمی وپیروانش اطلاعی ندارم وبلافاصله ادامه می
دهید مطمئنا چنین فرقه ای وجود ندارد.اگر اطلاعی ندارید از کجا می دانید وجود ندارد؟!
***
والله اگر کمی تعقل کنید خودتان را از چنبره اعتقاداتی که شما را اینقدر به زحمت می
اندازد (تا برای رفع تناقضاتش این همه تلاش بیهوده کنید که به نتیجه ای هم نمی رسد)
خلاص می کردید وبه اسلام روی می آوردید که وجه مشترک ماست ودر وحی بودن آن
هیچکدام تردیدی نداریم وازآن اعراض نمی کردید وآن را با حرفهائی از این دست منسوخ
نام نمی نهادید و همچون بیش از یک ونیم میلیارد مسلمان وحی قطعی الاهی را گردن
می نهادید.
بقیه بحث خود در موردبیت العدل ر ا بعدا پی خواهم گرفت. به امید هدایت الهی برای
شما.یاس
متن مفصلی را به عنوان جواب تهیه کردید.اما متاسفانه نتیجه عکس داد و دلایل ما را در
بی اعتباری تشکیلات بیت العدل مدلل تر ساخت به حرف های خود شما استناد کرده
می پرسم:
1_بهاءاله برای بعد از خود عباس ومحمد علی را تعیین کرد.چرا عباس سهم محمد علی
را نپرداخت وبه اسم منحرف بودن او را کنار زد. رقیبی رقیب دیگر را منحرف می شمرد و
بر خلاف دستور پدر ،رهبری را در نسل خود قرار می دهد؟
اگر محمد علی (غصن اکبر) منحرف بود چرا بهاءاله او را تعیین کرد؟ اگر نمی دانست بعدا
منحرف می شود عذر بدتر از گناه است...
2_تکلیف پیش بینی بها برای ادامه شجره اغصان وافنان چه شد وچرا با بی ترکه و عقیم
بودن شوقی همه چیز برعکس شد؟!
3_گفتید مطابق نصوص باید همیشه ولی امر الله باشدتا مبین آیات الله باشد .با عقیم
شدن شوقی وانسدادباب ولایت امر ،مشروعیت تشکیلات بدون ولی امر ونصوص بدون
مبین به چیست واین نقص عظیم در "نو ترین نظم الهی " چگونه قابل پوشش است؟!
4_خیلی راحت گفته اید"اما شوقی که فرزندی نداشت..."
همه حرف در همین است.چرا همه پیش بینی ها غلط از آّب در می آید:غصن اکبر منحرف
می شود ، عبدالبها فاقد پسر می شود ، شوقی عقیم می شود ،نصوص بدون مبین
می ماند ،بیت العدل بدون رهبر می شود ، مقام رسیدگی کننده به تخلفات ایادیان و
اعضای بیت العدل به محاق می رود و...
وهزاران سوال بدون پاسخ دیگر که صد ها صفحه توضیحات شما هم نه تنها گره نمی
گشایدکه موجب سوالات بیشتری که آنهاهم پاسخی ندارند می شود.
5_شما از یکطرف می گوئید از میسن ریمی وپیروانش اطلاعی ندارم وبلافاصله ادامه می
دهید مطمئنا چنین فرقه ای وجود ندارد.اگر اطلاعی ندارید از کجا می دانید وجود ندارد؟!
***
والله اگر کمی تعقل کنید خودتان را از چنبره اعتقاداتی که شما را اینقدر به زحمت می
اندازد (تا برای رفع تناقضاتش این همه تلاش بیهوده کنید که به نتیجه ای هم نمی رسد)
خلاص می کردید وبه اسلام روی می آوردید که وجه مشترک ماست ودر وحی بودن آن
هیچکدام تردیدی نداریم وازآن اعراض نمی کردید وآن را با حرفهائی از این دست منسوخ
نام نمی نهادید و همچون بیش از یک ونیم میلیارد مسلمان وحی قطعی الاهی را گردن
می نهادید.
بقیه بحث خود در موردبیت العدل ر ا بعدا پی خواهم گرفت. به امید هدایت الهی برای
شما.یاس
-
- پست: 15
- تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 12:42 am
پژمان عزیز
من نمیدانم تو واقعا از احبا هستی یا داری نقش بازی میکنی .اگر نمی توانی از حقیقت امرالله
خوب دفاع کنی بهتر است این وظیفه مهم را به فرد دیگری بسپاری .
این همه مدارک امری را که پی در پی ردیف کرده ای مثل اینستکه سلاح خود را به دست طرف مقابل واگذار کرده ای .
البته من خودم از بعضی از این مدارک بی اطلاع بودم ولی احساس میکنم که بعضی از آنها تایید کننده اعتراضات و اشکالات افرادی چون یاس و جویا و ...می باشد . من گمان نمیکنم این تناقضات در ساحت امرالله وجود داشته باشد .امید وارم این موضوع روشنتر شود .
من نمیدانم تو واقعا از احبا هستی یا داری نقش بازی میکنی .اگر نمی توانی از حقیقت امرالله
خوب دفاع کنی بهتر است این وظیفه مهم را به فرد دیگری بسپاری .
این همه مدارک امری را که پی در پی ردیف کرده ای مثل اینستکه سلاح خود را به دست طرف مقابل واگذار کرده ای .
البته من خودم از بعضی از این مدارک بی اطلاع بودم ولی احساس میکنم که بعضی از آنها تایید کننده اعتراضات و اشکالات افرادی چون یاس و جویا و ...می باشد . من گمان نمیکنم این تناقضات در ساحت امرالله وجود داشته باشد .امید وارم این موضوع روشنتر شود .
-
- فعّال
- پست: 251
- تاریخ عضویت: سهشنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm
جناب پژمان! به راستی از آزاداندیشی سرکار مسرور و ممنون ام. مطالب نسبتا مفصلی که در باره ی بیت العدل بیان فرموده اید، بسیار راه گشاست. من فقط از همین بیانات حضرت عالی استفاده می کنم و بحث را پی می گیرم و قضاوت را به وجدان شما و خوانندگان گرامی می سپارم.
شما نخست از قول حضرت بهاء الله عبارتی را آورده اید که آن را چنین تفسیر کرده اید:
«بر اساس مطالب بالا امکان انقطاع در سلاله اغصان توسط حضرت بهاءالله بيان گرديده است و لزومي بر تسلسل ولي امر بعد از شوقي افندي وجود ندارد.»
پژمان پژوهشگر، شما حتما می دانید که تفسیر بیانات حضرت بهاء الله در درجه ی نخست به عهده ی عبدالبهاء است. من برای تفسیر این بیانات توجه شما را به عباراتی که خودتان نقل فرموده اید، نقل می کنم و بی هیچ تفسیری نتائج منتجه از آن را هم می آورم:
* حضرت عبدالبهاء در الواح وصايا صفحه 11 مي فرمايند:
... زیرا آيت الله و غصن ممتاز و ولي امرالله و مرجع جميع اغصان و افنان و ايادي امرالله و احباالله است و مبين آيات الله و من بعده بکرا بعد بکر
* حضرت عبدالبها ء در الواح وصايا صفحه 13درباره جانشيني ولي امرالله مي فرمايند:
اي احباي الهي بايد ولي امرالله در زمان حيات خويش من هو بعده را تعيين نمايد تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد. و شخص معين بايد مظهر تقديس و تنزيه و تقواي الهي و علم و فضل و کمال باشد. لهذا اگر ولد بکر ولي امرالله مطهر(مظهر) الولد سر ابيه نباشد ... بايد غصن ديگر را انتخاب نمايد ...
* در صفحه 27 الواح وصايا مي فرمايند :
"... زيرا اوست ولي امرالله بعد از عبدالبهاء. و جميع افنان و ايادي و احباي الهي بايد اطاعت او نمايند و توجه به او کنند. ... اين کلمات را مبادا کسي تاويل نمايد و مانند بعد از صعود هر ناقض ناکسي بهانه ئي کند و عَلَم مخالفت برافرازد و خودرائي کند و باب اجتهاد باز نمايد. نفسي را حق رائي و اعتقاد مخصوصي نه، بايد کل اقتباس از مرکز امر و بيت عدل نمايند و ما عداهما کل مخالف في ضلال مبين. و عليکم البهاء الابهي. عبدالبهاء عباس "
و بالاخره نقل فرموده اید:
* و ولي امرالله رئيس مقدس اين مجلس و عضو اعظم ممتاز لاينعزل. و اگر در اجتماعات بالذات
-------------------------------
حاضر نشود نائب و وکيلي تعيين فرمايد.
دوست عزیز انصاف دهید! آیا از این بیانات این نتائج گرفته می شود یا خیر؟
1-ولی امر بکر بعد بکر باید باشد. یعنی حضرت عبدالبهاء پس از دیدن سخن بهاء الله در اقدس این مطلب را فرموده است که بکر بعد بکر. یعنی به قول تورات، نخست زادگان هر ولی امری جانشین پدر است.
2-در عبارت دوم هیچ اشاره ای به برداشت حضرت عالی از سخن بهاء الله نشده است.
3-در عبارت سوم نیز تأکید شده است که کسی حق ندارد موضوع وجود ولی امر را تأویل نماید.
4-و بالاخره از جمله ی عضو اعظم ممتاز لاينعزل شما چه می فهمید؟ معنای لا ینعزل را که می دانید.
جناب پژمان اجازه دهید عباراتی دیگر را از بیانات حضرت عالی مجددا نقل و توجه شما و خوانندگان محترم را به آن ها جلب کنم:
«اي ياران ايادي امرالله را بايد ولي امرالله تسميه و تعيين کند. جميع بايد در ظل او باشند و در تحت حکم او.»
یعنی همان طور که شما هم فرموده اید، با نبودن ولی امر الله، ایادی امر که گویا اخیرا آخرین ایشان هم فوت کرده است، از میان می روند.
دوست من به این عبارت خودتان باز هم توجه فرمایید:
«اگر به بيان بالا توجه نمائيم مي بينيم که حضرت عبدالبهاء بيان مي دارند که ولي امر بايد جانشين خود را مشخص نمايد اما ولي امر بايد فرزند او و يا اگر چنانچه ولي امر فرزندي نداشته باشد از اغصان يک نفر را مشخص نمايند. همان طور که مي دانيم شوقي افندي فرزندي نداشت پس انتصاب فرزند خود به عنوان ولي امر منتفي است و فقط مي مانند اغصان که اگر دوستان قدري مطالعه نمايند متوجه مي شوند که در ايام اواخر که صعود شوقي افندي نزديک بود اکثر اغصان يا صعود نموده بودند و يا از انان خبري در دست نبود و يا از امر مبارک جدا شده بودند. پس اگر قدري تفکر نمائيم مي بينيم که شخصي از براي انتصاب به اين مقام عظيم در آن زمان وجود نداشت و شوقي افندي هم به همين دليل کسي را به عنوان ولي امر انتخاب ننمود. و همين طور عمدا از خود وصيت نامه اي به جا نگداشتند تا مبرهن گردد که کسي به جهت انتصاب اين مقام عظيم وجود نداشت.»
دوست من، اگر قدری تفکر نمایید می بینید که پیشگویی حضرت عبدالبهاء غلط از آب در آمده است و شما هم اجازه تأویل سخنان پیشوایانتان را ندارید. لطفا به این سخنان خودتان مجددا توجه فرمایید:
و همين طور در کتاب دور بهائي صفحه 77 (که دوست عزيز آن را معرفي مي نمايند) مي فرمايند :
" هر گاه ولايت امر از نظم بديع حضرت بهآءاللّه منتزع شود اساس اين نظم متزلزل و اِلي الأبد محروم از اصل توارثي ميگردد که به فرموده حضرت عبدالبهآء در جميع شرايع الهي نيز بر قرار بوده است . "
همان طور که مي دانيم ولايت امر بايد بر اساس توارث باشد و اگر شخصي ولي امر گردد که اولا از سلاله مبارک نباشد و صفات لازم جهت ولايت امر را نداشته باشد امر حضرت بهاءالله در خطر مي افتد و در واقع در همين بيان خود شوقي افندي بر اين مسئله تاکيد مي نمايند که اگر ولايت امر از اصل اساسي خود (يعني توارث) جدا گردد اساس اين نظم متزلزل گردد و به خطر افتد.
عبارات بالا را شما فرموده اید. خوب عزیزم ما هم همین را می گوییم:
اساس این نظم متزلزل است.
و اما این که فرموده اید:
دوما بنده مطلبي در مورد اينکه تعداد ولي امر بايد 24 نفر باشد مطالعه نکرده ام. اگر شما اين مطلب را در جائي ديده ايد که به صراحت بيان شده آدرس بدهيد که ما هم مراجعه کنيم و بر روي آن قدري تفکر کنيم.
دوست من اجازه بدهید با شما هم یک قرار بگذارم: جناب پژمان، اگر چنین مطلبی بود، چه؟ یعنی اگر چنین چیزی با صراحت کامل وجود داشت، پس از قدری تفکر چه خواهید کرد؟ منتظر پاسخ عالمانه تان هستم.
شما نخست از قول حضرت بهاء الله عبارتی را آورده اید که آن را چنین تفسیر کرده اید:
«بر اساس مطالب بالا امکان انقطاع در سلاله اغصان توسط حضرت بهاءالله بيان گرديده است و لزومي بر تسلسل ولي امر بعد از شوقي افندي وجود ندارد.»
پژمان پژوهشگر، شما حتما می دانید که تفسیر بیانات حضرت بهاء الله در درجه ی نخست به عهده ی عبدالبهاء است. من برای تفسیر این بیانات توجه شما را به عباراتی که خودتان نقل فرموده اید، نقل می کنم و بی هیچ تفسیری نتائج منتجه از آن را هم می آورم:
* حضرت عبدالبهاء در الواح وصايا صفحه 11 مي فرمايند:
... زیرا آيت الله و غصن ممتاز و ولي امرالله و مرجع جميع اغصان و افنان و ايادي امرالله و احباالله است و مبين آيات الله و من بعده بکرا بعد بکر
* حضرت عبدالبها ء در الواح وصايا صفحه 13درباره جانشيني ولي امرالله مي فرمايند:
اي احباي الهي بايد ولي امرالله در زمان حيات خويش من هو بعده را تعيين نمايد تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد. و شخص معين بايد مظهر تقديس و تنزيه و تقواي الهي و علم و فضل و کمال باشد. لهذا اگر ولد بکر ولي امرالله مطهر(مظهر) الولد سر ابيه نباشد ... بايد غصن ديگر را انتخاب نمايد ...
* در صفحه 27 الواح وصايا مي فرمايند :
"... زيرا اوست ولي امرالله بعد از عبدالبهاء. و جميع افنان و ايادي و احباي الهي بايد اطاعت او نمايند و توجه به او کنند. ... اين کلمات را مبادا کسي تاويل نمايد و مانند بعد از صعود هر ناقض ناکسي بهانه ئي کند و عَلَم مخالفت برافرازد و خودرائي کند و باب اجتهاد باز نمايد. نفسي را حق رائي و اعتقاد مخصوصي نه، بايد کل اقتباس از مرکز امر و بيت عدل نمايند و ما عداهما کل مخالف في ضلال مبين. و عليکم البهاء الابهي. عبدالبهاء عباس "
و بالاخره نقل فرموده اید:
* و ولي امرالله رئيس مقدس اين مجلس و عضو اعظم ممتاز لاينعزل. و اگر در اجتماعات بالذات
-------------------------------
حاضر نشود نائب و وکيلي تعيين فرمايد.
دوست عزیز انصاف دهید! آیا از این بیانات این نتائج گرفته می شود یا خیر؟
1-ولی امر بکر بعد بکر باید باشد. یعنی حضرت عبدالبهاء پس از دیدن سخن بهاء الله در اقدس این مطلب را فرموده است که بکر بعد بکر. یعنی به قول تورات، نخست زادگان هر ولی امری جانشین پدر است.
2-در عبارت دوم هیچ اشاره ای به برداشت حضرت عالی از سخن بهاء الله نشده است.
3-در عبارت سوم نیز تأکید شده است که کسی حق ندارد موضوع وجود ولی امر را تأویل نماید.
4-و بالاخره از جمله ی عضو اعظم ممتاز لاينعزل شما چه می فهمید؟ معنای لا ینعزل را که می دانید.
جناب پژمان اجازه دهید عباراتی دیگر را از بیانات حضرت عالی مجددا نقل و توجه شما و خوانندگان محترم را به آن ها جلب کنم:
«اي ياران ايادي امرالله را بايد ولي امرالله تسميه و تعيين کند. جميع بايد در ظل او باشند و در تحت حکم او.»
یعنی همان طور که شما هم فرموده اید، با نبودن ولی امر الله، ایادی امر که گویا اخیرا آخرین ایشان هم فوت کرده است، از میان می روند.
دوست من به این عبارت خودتان باز هم توجه فرمایید:
«اگر به بيان بالا توجه نمائيم مي بينيم که حضرت عبدالبهاء بيان مي دارند که ولي امر بايد جانشين خود را مشخص نمايد اما ولي امر بايد فرزند او و يا اگر چنانچه ولي امر فرزندي نداشته باشد از اغصان يک نفر را مشخص نمايند. همان طور که مي دانيم شوقي افندي فرزندي نداشت پس انتصاب فرزند خود به عنوان ولي امر منتفي است و فقط مي مانند اغصان که اگر دوستان قدري مطالعه نمايند متوجه مي شوند که در ايام اواخر که صعود شوقي افندي نزديک بود اکثر اغصان يا صعود نموده بودند و يا از انان خبري در دست نبود و يا از امر مبارک جدا شده بودند. پس اگر قدري تفکر نمائيم مي بينيم که شخصي از براي انتصاب به اين مقام عظيم در آن زمان وجود نداشت و شوقي افندي هم به همين دليل کسي را به عنوان ولي امر انتخاب ننمود. و همين طور عمدا از خود وصيت نامه اي به جا نگداشتند تا مبرهن گردد که کسي به جهت انتصاب اين مقام عظيم وجود نداشت.»
دوست من، اگر قدری تفکر نمایید می بینید که پیشگویی حضرت عبدالبهاء غلط از آب در آمده است و شما هم اجازه تأویل سخنان پیشوایانتان را ندارید. لطفا به این سخنان خودتان مجددا توجه فرمایید:
و همين طور در کتاب دور بهائي صفحه 77 (که دوست عزيز آن را معرفي مي نمايند) مي فرمايند :
" هر گاه ولايت امر از نظم بديع حضرت بهآءاللّه منتزع شود اساس اين نظم متزلزل و اِلي الأبد محروم از اصل توارثي ميگردد که به فرموده حضرت عبدالبهآء در جميع شرايع الهي نيز بر قرار بوده است . "
همان طور که مي دانيم ولايت امر بايد بر اساس توارث باشد و اگر شخصي ولي امر گردد که اولا از سلاله مبارک نباشد و صفات لازم جهت ولايت امر را نداشته باشد امر حضرت بهاءالله در خطر مي افتد و در واقع در همين بيان خود شوقي افندي بر اين مسئله تاکيد مي نمايند که اگر ولايت امر از اصل اساسي خود (يعني توارث) جدا گردد اساس اين نظم متزلزل گردد و به خطر افتد.
عبارات بالا را شما فرموده اید. خوب عزیزم ما هم همین را می گوییم:
اساس این نظم متزلزل است.
و اما این که فرموده اید:
دوما بنده مطلبي در مورد اينکه تعداد ولي امر بايد 24 نفر باشد مطالعه نکرده ام. اگر شما اين مطلب را در جائي ديده ايد که به صراحت بيان شده آدرس بدهيد که ما هم مراجعه کنيم و بر روي آن قدري تفکر کنيم.
دوست من اجازه بدهید با شما هم یک قرار بگذارم: جناب پژمان، اگر چنین مطلبی بود، چه؟ یعنی اگر چنین چیزی با صراحت کامل وجود داشت، پس از قدری تفکر چه خواهید کرد؟ منتظر پاسخ عالمانه تان هستم.
-
- پست: 9
- تاریخ عضویت: پنجشنبه 2 شهریور 1385, 12:53 am
دوستان عزیز سلام
من مدتی است که مطالب شمارا دنبال میکنم اما چون موضوع به بحث مهم بیت العدل رسید
مطالبی را عرض مینمایم:
بعد از صعود حضرت ولی امرالله در سال 1957 اتفاقات مهمی در مدیریت و رهبری عالم بهایی اتفاق افتاد
که امروزه کمتر شاهد بیان آن وقایع هستیم که من بصورت مختصربه ان اشاره مینمایم و ان اینکه دو انشعاب در جامعه بهایی خود را نشان داد
الف : انهایی که معتقد بودند حضرت ولی امرالله جانشین خودرا مشخص نموده اند و معتقد به ادامه ولایت امردرجامعه بهایی بودند
ب : و اندسته که اعلام نمودند شوقی وصیتی ننموده است یا وصیتی از ایشان بدست نیامده در واقع قایل به انقطاع ولایت امر شدند و مدیریت را به بیت العدل بدون ولی امر سپردند
گروه اول چون اعتقاد بر ادامه ولایت امر داشتند به دنبال وصی شوقی رفتند و تنها چالشی که داشتند با گروه دوم بود که به دلیل قدرت ایشان(گروه اول ) عمده انها یا کتمان عقیده نمودند و یا مستوجب طرد از جامعه بهایی گردیدند وخود سازمانی را اگرچه کوچک تنا نهادند و زندگی خودرا ادامه داده و اکنون نیز خود دارای تشکیلاتی میباشند که چون فعلا جای بحث ان نیست از ان منصرف میشوم اما بعنوان جمله معترضه عرض مینمایم راه گذر از بن بست موضوع ولی امر در جامعه بهایی باید به بیانات گروه اول توجه جدی شود
اما گروه دوم راه بسیار مشکلی را انتخاب نمودند و ان ایستادن در مقابل دهها نص صریح و اساسی که تفسیر و توجیه اینهمه بیانات روشن و غیر قابل تاویل کار ی واقعا دشوار بود و از دید تبیین موضوع دچار بن یست شدند
انتیجه روشن این انتخاب یعنی انقطاع از ولایت امرچیزی بجزضیاع شخصیتی و نفی جدی شوقی ربانی انجامید در واقع شوقی چون بر پایه و مبتنی بر الواح وصایا مشروعیت خودرا نسبت به سایر نوه های حضرت عبدالبها دریافت مینمود این الواح وصایا را بعنوان مهمترین سند جامعه بهایی قلمداد نمود و از ان بدین صورت تعبیر نمود که : الواح مثقله وصایای حضرت عبدالبها حلقه اتصالی است که عصر گذشته...را با عصر کنونی که موسوم به عصر تکوین...است الی الابد مرتبط میسازدو...
خود عامل به ان باید باشد به بیان روشنتر گروه دوم تنها به یک کار بسنده نمودند و ان اینکه""""""شوقی را در مقابل حضرت عبدالبها قرار داد ند """" که امروز شاهد این چالش میباشیم با تشکر سامان
من مدتی است که مطالب شمارا دنبال میکنم اما چون موضوع به بحث مهم بیت العدل رسید
مطالبی را عرض مینمایم:
بعد از صعود حضرت ولی امرالله در سال 1957 اتفاقات مهمی در مدیریت و رهبری عالم بهایی اتفاق افتاد
که امروزه کمتر شاهد بیان آن وقایع هستیم که من بصورت مختصربه ان اشاره مینمایم و ان اینکه دو انشعاب در جامعه بهایی خود را نشان داد
الف : انهایی که معتقد بودند حضرت ولی امرالله جانشین خودرا مشخص نموده اند و معتقد به ادامه ولایت امردرجامعه بهایی بودند
ب : و اندسته که اعلام نمودند شوقی وصیتی ننموده است یا وصیتی از ایشان بدست نیامده در واقع قایل به انقطاع ولایت امر شدند و مدیریت را به بیت العدل بدون ولی امر سپردند
گروه اول چون اعتقاد بر ادامه ولایت امر داشتند به دنبال وصی شوقی رفتند و تنها چالشی که داشتند با گروه دوم بود که به دلیل قدرت ایشان(گروه اول ) عمده انها یا کتمان عقیده نمودند و یا مستوجب طرد از جامعه بهایی گردیدند وخود سازمانی را اگرچه کوچک تنا نهادند و زندگی خودرا ادامه داده و اکنون نیز خود دارای تشکیلاتی میباشند که چون فعلا جای بحث ان نیست از ان منصرف میشوم اما بعنوان جمله معترضه عرض مینمایم راه گذر از بن بست موضوع ولی امر در جامعه بهایی باید به بیانات گروه اول توجه جدی شود
اما گروه دوم راه بسیار مشکلی را انتخاب نمودند و ان ایستادن در مقابل دهها نص صریح و اساسی که تفسیر و توجیه اینهمه بیانات روشن و غیر قابل تاویل کار ی واقعا دشوار بود و از دید تبیین موضوع دچار بن یست شدند
انتیجه روشن این انتخاب یعنی انقطاع از ولایت امرچیزی بجزضیاع شخصیتی و نفی جدی شوقی ربانی انجامید در واقع شوقی چون بر پایه و مبتنی بر الواح وصایا مشروعیت خودرا نسبت به سایر نوه های حضرت عبدالبها دریافت مینمود این الواح وصایا را بعنوان مهمترین سند جامعه بهایی قلمداد نمود و از ان بدین صورت تعبیر نمود که : الواح مثقله وصایای حضرت عبدالبها حلقه اتصالی است که عصر گذشته...را با عصر کنونی که موسوم به عصر تکوین...است الی الابد مرتبط میسازدو...
خود عامل به ان باید باشد به بیان روشنتر گروه دوم تنها به یک کار بسنده نمودند و ان اینکه""""""شوقی را در مقابل حضرت عبدالبها قرار داد ند """" که امروز شاهد این چالش میباشیم با تشکر سامان
-
- فعّال
- پست: 216
- تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm
سامان گرامی
اگر بهایی هستید روشن کنیدحرف کدامیک از دو گروه را قبول دارید.(بیت العدل با ولی
امر یا بیت العدل بدون ولی امر؟ ) لطفا مباحث قبلی را مرور کنید و روشن کنید :
اگر رهبران بهایی پیش بینی کرده بودندباید 24 ولی امر از نسل بهاءاله "بکرا بعد بکر"
سر پرست بیت العدل باشد و بیت العدل بدون ولی امر هم مشروعیت ندارداما عباس پسر
نداشت و شوقی نوه دختری او هم عقیم بود و همه پیش بینی ها غلط از آب در آمد با
این دین طبق نصوص خودش چه باید کرد؟
آیابا این مستندات خودشان مهر "ابطال شد" به خودشان نزده اند؟!(بنازم قدرت نمائی خدا را)
عزیزان این موضوع آنقدر برای بهائیت شکننده بوده که تا کنون هیچگونه جواب عقل پذیر
برای آن نداشته اند چنانکه دوستان شما در همین جا هم فرو مانده اند و "جو یا " به
آنها یک دوئل علمی را پیشنهاد کرده است!
اسپرینگ که فعلا ساکت است شما حاضرید به جای او دوئل کنید؟!
اگر بهایی هستید روشن کنیدحرف کدامیک از دو گروه را قبول دارید.(بیت العدل با ولی
امر یا بیت العدل بدون ولی امر؟ ) لطفا مباحث قبلی را مرور کنید و روشن کنید :
اگر رهبران بهایی پیش بینی کرده بودندباید 24 ولی امر از نسل بهاءاله "بکرا بعد بکر"
سر پرست بیت العدل باشد و بیت العدل بدون ولی امر هم مشروعیت ندارداما عباس پسر
نداشت و شوقی نوه دختری او هم عقیم بود و همه پیش بینی ها غلط از آب در آمد با
این دین طبق نصوص خودش چه باید کرد؟
آیابا این مستندات خودشان مهر "ابطال شد" به خودشان نزده اند؟!(بنازم قدرت نمائی خدا را)
عزیزان این موضوع آنقدر برای بهائیت شکننده بوده که تا کنون هیچگونه جواب عقل پذیر
برای آن نداشته اند چنانکه دوستان شما در همین جا هم فرو مانده اند و "جو یا " به
آنها یک دوئل علمی را پیشنهاد کرده است!
اسپرینگ که فعلا ساکت است شما حاضرید به جای او دوئل کنید؟!
-
- پست: 9
- تاریخ عضویت: شنبه 11 شهریور 1385, 8:25 pm
جناب yas
فکر می کنم قبل از اینکه پاسخی بنگارید قدری تامل نمائید و به طور احساسی و برای اینکه پاسخی داده باشید مطلبی را در سایت قرار ندهید. در ابتدا به جای پاسخ به سوالاتتان مطلبی را لازم دانستم که خدمتتان عرض نمایم.
شما در تمام نوشتجات خود املای کلمه "الهی" را به صورت "الاهی" نوشته اید. املای صحیح این کلمه به صورت "الهی" می باشد.
از همین جا مشخص می شود که صحبت های شما بر اساس افواهیات و صحبت های مردم است نه بر اساس مطالعه و تحقیق. چون اگر نظری به تمام آثار بهائی بیندازید املای کلمه الهی به همان صورتی که گفتم نوشته شده است ولی چون شما کتب بهائی را مطالعه ننموده اید از املای صحیح آن نیز اطلاع ندارید. بر روی کیبورد کامپیوتر حرف "الف" و "ه" کنار هم قرار ندارند که آن را هم اشتباه تایپی تلقی کنیم. به شما توصیه می کنم که به جای ایراد گرفتن به بیانات و آیات الهی ابتدا به مطالعه آثار بهائی بپردازید و سپس از مقام تحلیل و ایراد گرفتن به آن ها برآئید.
مسئله دوم اینکه انتظار داشتم که ایرادات و سوالات شما قوی تر و محکم تر از این باشد نه در این حد. که حتی یک دانش آمور دبیرستانی بهائی با استناد به صحبت های خود شما از عهده پاسخ آن ها بر آید.
مسئله سوم اینکه به شما توصیه می کنم که کمی به مطالعه کتاب ریاضیات گسسته H.Rosen که از کتب دانشگاهی است و در دانشگاه های معتبر دنیا هم تدریس می شود بپردازید و نگاهی به فصل اول آن که مربوط به Logic (منطق) می باشد بپردازید تا کمی صحبت هایتان بر اساس منطق باشد. در این کتاب می توانید روابط منطقی را بیاموزید تا کمی بتوانید صحبت های دیگران را بر اساس روابط منطقی تجزیه و تحلیل نمائید.
حال می پردازیم به صحبت های مربوط به بحث.
در صحبت هایم با استناد به کتاب عهدی بیان کردم حضرت بهاءالله ، عبدالبهاء را جانشین خود اختیار نمود و مقام محمد علی میرزا را بعد از عبدالبهاء مقرر فرمود. یعنی اینکه میرزا محمد علی باید بعد از عبدالبهاء جانشین حضرت بهاءالله گردد. اما میرزا محمد علی بلافاصله بعد از صعود حضرت بهاءالله سعی در تحریف کتاب نمود و خواست که خود را جانشین اول حضرت بهاءالله جا بزند. در صورتی که حق با عبدالبهاء بود.
عبدالبهاء بر اساس نص کتاب عهدی جانشین اول و برحق حضرت بهاءالله بود و هیچ احتیاجی به کنار زدن به قول شما "رقیب خود" نداشت. این محمد علی میرزا بود که علم مخالفت را برافراشت.
در صحبت های دوستمان آمده که "چرا عباس سهم محمد علی را نپرداخت؟" فکر کنم منظور دوستمان از سهم ارث و میراث بوده است. که باید عرض کرد آیا یک زندانی تبعیدی و آواره مگر ارث و میراثی هم دارد که فرزندانشان بر سر سهمشان دچار اختلاف شوند؟
و اما درمورد اینکه "بهاءالله که می دانست میرزا محمد علی منحرف می گردد چرا او را تعیین کرد؟" باید عرض کنم فضل الهی بر همه انسان ها به طور یکسان می بارد حضرت بهاءالله نیز به سبب فضل خود میرزا محمد علی را هم جز جانشینان خود (البته بعد از عبدالبهاء ) قرار دادند. حال اگر میرزا محمد علی نخواست از فضل الهی که شامل حالش گردیده بود استفاده کند این مسئله بحثی دیگر است. این ایراد مانند آن است که بگوییم حضرت نوح که از اول می دانست پسرش به او ایمان نخواهد آورد پس چرا بچه دار گردید؟
هر کس خود را در مسیر باران فضل الهی قرار داد از این فضل الهی نصیب خواهد برد و هر کس خود را از این فضل محروم نماید از زیان کارن است. میرزا محمد علی هم در آن زمان خود را از فضل الهی محروم نمود و به نصایح و وصایای حضرت بهاءالله گوش فرا نداد. حال به خاطر اینکه او چنین کاری کرده است نمی توانیم حضرت بهاءالله را محکوم کنیم که چرا او را تعیین کرده است .
در مورد سوال دوم:
"تکلیف پیش بینی بها برای ادامه شجره اغصان وافنان چه شد وچرا با بی ترکه و عقیم بودن شوقی همه چیز برعکس شد؟! "
باید عرض کنم که بهتر است دوباره آیه کتاب اقدس و همین طور قسمت یادداشت ها و توضیحات مربوط به بند 42 صفحه 152 کتاب اقدس را مطالعه نمائید. در قسمت یادداشت ها و توضیحات کتاب اقدس ذکر گردیده که حضرت بهاءالله انقطاع در نسل اغصان را پیش بینی فرموده اند. این همان چیزی است که در کتاب اقدس ذکر گردیده است. گفته بنده یا تفسیر بنده نیست. مراجعه فرمائید متوجه می شوید.
در مورد سوال سوم:
همان طور که وحی الهی فقط در زمان پیامبر الهی نازل می گردد و این وحی یک برهه زمانی خاص دارد تبیین آثار الهی به وسیله ولی امر هم دوره خاصی داشته است.در ادیان قبل هم تبیین آیات توسط انبیا و امامان زمانی خاص داشته است و بعد ازآن کسی برای تبیین و تفسیر آیات الهی وجود نداشته است. امامان شیعه در یک برهه زمانی خاص زندگی می کردند و بعد از فوت آنها هم کسی برای تفسیر و تاویل آیات وجود نداشت آیا می توان گفت که چون بعد از آنها کسی برای تاویل و تفسیر آیات وجود ندارد آن دیانت دچار سرگردانی و گمراهی می گردد ؟
اگر به استدلال شما استناد کنیم باید گفت که بعد ازوفات انبیا و امامان چه کسی جوابگوی این مسائل خواهد بود ؟. این نقض عظیم در جمیع ادیان قبل ( نبود شخصی برای تفسیر و تبیین آیات) چگونه قابل پوشش است ؟
در مورد سوال چهارم:
این سوال شبیه همان سوال دوم می باشد و پاسخ آن در کتاب اقدس می باشد. و پیش بینی در مورد انقطاع نسل اغصان به وقوع پیوسته است.
و اما در مورد سوال پنجم که این بار به جای ایراد به آیات الهیه ایراد به نوشته بنده است . بهتر است که دوست عزیز یک بار دیگر مطلب مرا بخوانند. مطلب را مجددا ذکر می کنیم و در مورد آن صحبت می کنیم:
"بنده اطلاعي درباره افرادي چون ميسون ريمي و پيروانشان ندارم. ولي مطمئنا چنين فرقه اي وجود ندارد چون که اگر وجود داشت مطمئنا بايد اعلام موجوديت مي نمود که در حال حاضر چنين است. فرقه ای که اعلام موجوديت ننمايد همانند آن است که اصلا وجود ندارد. "
پسندیده تر است که دوست عزیز به جای آنکه یک قسمت از صحبت مرا ذکر کنند و بقیه آن را سانسور کنند آن را به طور کامل بیاورند. و بعد در مورد آن به صحبت بپردازند. اگر جمله مرا به دقت مطالعه فرمائید من ذکر کردم که در مورد آن اطلاعی ندارم اما ادامه دادم که چون آنها اعلام موجودیت نکرده اند مطمئنا وجود ندارند چه که گروهی که اعلام موجودیت نکند همانند آن است که وجود ندارد.
من نمی دانم کجای صحبت بنده نامفهوم بوده است که دوست عزیز این گونه برداشت نموده اند.
خوب و خوش باشید.
فکر می کنم قبل از اینکه پاسخی بنگارید قدری تامل نمائید و به طور احساسی و برای اینکه پاسخی داده باشید مطلبی را در سایت قرار ندهید. در ابتدا به جای پاسخ به سوالاتتان مطلبی را لازم دانستم که خدمتتان عرض نمایم.
شما در تمام نوشتجات خود املای کلمه "الهی" را به صورت "الاهی" نوشته اید. املای صحیح این کلمه به صورت "الهی" می باشد.
از همین جا مشخص می شود که صحبت های شما بر اساس افواهیات و صحبت های مردم است نه بر اساس مطالعه و تحقیق. چون اگر نظری به تمام آثار بهائی بیندازید املای کلمه الهی به همان صورتی که گفتم نوشته شده است ولی چون شما کتب بهائی را مطالعه ننموده اید از املای صحیح آن نیز اطلاع ندارید. بر روی کیبورد کامپیوتر حرف "الف" و "ه" کنار هم قرار ندارند که آن را هم اشتباه تایپی تلقی کنیم. به شما توصیه می کنم که به جای ایراد گرفتن به بیانات و آیات الهی ابتدا به مطالعه آثار بهائی بپردازید و سپس از مقام تحلیل و ایراد گرفتن به آن ها برآئید.
مسئله دوم اینکه انتظار داشتم که ایرادات و سوالات شما قوی تر و محکم تر از این باشد نه در این حد. که حتی یک دانش آمور دبیرستانی بهائی با استناد به صحبت های خود شما از عهده پاسخ آن ها بر آید.
مسئله سوم اینکه به شما توصیه می کنم که کمی به مطالعه کتاب ریاضیات گسسته H.Rosen که از کتب دانشگاهی است و در دانشگاه های معتبر دنیا هم تدریس می شود بپردازید و نگاهی به فصل اول آن که مربوط به Logic (منطق) می باشد بپردازید تا کمی صحبت هایتان بر اساس منطق باشد. در این کتاب می توانید روابط منطقی را بیاموزید تا کمی بتوانید صحبت های دیگران را بر اساس روابط منطقی تجزیه و تحلیل نمائید.
حال می پردازیم به صحبت های مربوط به بحث.
در صحبت هایم با استناد به کتاب عهدی بیان کردم حضرت بهاءالله ، عبدالبهاء را جانشین خود اختیار نمود و مقام محمد علی میرزا را بعد از عبدالبهاء مقرر فرمود. یعنی اینکه میرزا محمد علی باید بعد از عبدالبهاء جانشین حضرت بهاءالله گردد. اما میرزا محمد علی بلافاصله بعد از صعود حضرت بهاءالله سعی در تحریف کتاب نمود و خواست که خود را جانشین اول حضرت بهاءالله جا بزند. در صورتی که حق با عبدالبهاء بود.
عبدالبهاء بر اساس نص کتاب عهدی جانشین اول و برحق حضرت بهاءالله بود و هیچ احتیاجی به کنار زدن به قول شما "رقیب خود" نداشت. این محمد علی میرزا بود که علم مخالفت را برافراشت.
در صحبت های دوستمان آمده که "چرا عباس سهم محمد علی را نپرداخت؟" فکر کنم منظور دوستمان از سهم ارث و میراث بوده است. که باید عرض کرد آیا یک زندانی تبعیدی و آواره مگر ارث و میراثی هم دارد که فرزندانشان بر سر سهمشان دچار اختلاف شوند؟
و اما درمورد اینکه "بهاءالله که می دانست میرزا محمد علی منحرف می گردد چرا او را تعیین کرد؟" باید عرض کنم فضل الهی بر همه انسان ها به طور یکسان می بارد حضرت بهاءالله نیز به سبب فضل خود میرزا محمد علی را هم جز جانشینان خود (البته بعد از عبدالبهاء ) قرار دادند. حال اگر میرزا محمد علی نخواست از فضل الهی که شامل حالش گردیده بود استفاده کند این مسئله بحثی دیگر است. این ایراد مانند آن است که بگوییم حضرت نوح که از اول می دانست پسرش به او ایمان نخواهد آورد پس چرا بچه دار گردید؟
هر کس خود را در مسیر باران فضل الهی قرار داد از این فضل الهی نصیب خواهد برد و هر کس خود را از این فضل محروم نماید از زیان کارن است. میرزا محمد علی هم در آن زمان خود را از فضل الهی محروم نمود و به نصایح و وصایای حضرت بهاءالله گوش فرا نداد. حال به خاطر اینکه او چنین کاری کرده است نمی توانیم حضرت بهاءالله را محکوم کنیم که چرا او را تعیین کرده است .
در مورد سوال دوم:
"تکلیف پیش بینی بها برای ادامه شجره اغصان وافنان چه شد وچرا با بی ترکه و عقیم بودن شوقی همه چیز برعکس شد؟! "
باید عرض کنم که بهتر است دوباره آیه کتاب اقدس و همین طور قسمت یادداشت ها و توضیحات مربوط به بند 42 صفحه 152 کتاب اقدس را مطالعه نمائید. در قسمت یادداشت ها و توضیحات کتاب اقدس ذکر گردیده که حضرت بهاءالله انقطاع در نسل اغصان را پیش بینی فرموده اند. این همان چیزی است که در کتاب اقدس ذکر گردیده است. گفته بنده یا تفسیر بنده نیست. مراجعه فرمائید متوجه می شوید.
در مورد سوال سوم:
همان طور که وحی الهی فقط در زمان پیامبر الهی نازل می گردد و این وحی یک برهه زمانی خاص دارد تبیین آثار الهی به وسیله ولی امر هم دوره خاصی داشته است.در ادیان قبل هم تبیین آیات توسط انبیا و امامان زمانی خاص داشته است و بعد ازآن کسی برای تبیین و تفسیر آیات الهی وجود نداشته است. امامان شیعه در یک برهه زمانی خاص زندگی می کردند و بعد از فوت آنها هم کسی برای تفسیر و تاویل آیات وجود نداشت آیا می توان گفت که چون بعد از آنها کسی برای تاویل و تفسیر آیات وجود ندارد آن دیانت دچار سرگردانی و گمراهی می گردد ؟
اگر به استدلال شما استناد کنیم باید گفت که بعد ازوفات انبیا و امامان چه کسی جوابگوی این مسائل خواهد بود ؟. این نقض عظیم در جمیع ادیان قبل ( نبود شخصی برای تفسیر و تبیین آیات) چگونه قابل پوشش است ؟
در مورد سوال چهارم:
این سوال شبیه همان سوال دوم می باشد و پاسخ آن در کتاب اقدس می باشد. و پیش بینی در مورد انقطاع نسل اغصان به وقوع پیوسته است.
و اما در مورد سوال پنجم که این بار به جای ایراد به آیات الهیه ایراد به نوشته بنده است . بهتر است که دوست عزیز یک بار دیگر مطلب مرا بخوانند. مطلب را مجددا ذکر می کنیم و در مورد آن صحبت می کنیم:
"بنده اطلاعي درباره افرادي چون ميسون ريمي و پيروانشان ندارم. ولي مطمئنا چنين فرقه اي وجود ندارد چون که اگر وجود داشت مطمئنا بايد اعلام موجوديت مي نمود که در حال حاضر چنين است. فرقه ای که اعلام موجوديت ننمايد همانند آن است که اصلا وجود ندارد. "
پسندیده تر است که دوست عزیز به جای آنکه یک قسمت از صحبت مرا ذکر کنند و بقیه آن را سانسور کنند آن را به طور کامل بیاورند. و بعد در مورد آن به صحبت بپردازند. اگر جمله مرا به دقت مطالعه فرمائید من ذکر کردم که در مورد آن اطلاعی ندارم اما ادامه دادم که چون آنها اعلام موجودیت نکرده اند مطمئنا وجود ندارند چه که گروهی که اعلام موجودیت نکند همانند آن است که وجود ندارد.
من نمی دانم کجای صحبت بنده نامفهوم بوده است که دوست عزیز این گونه برداشت نموده اند.
خوب و خوش باشید.
-
- پست: 9
- تاریخ عضویت: شنبه 11 شهریور 1385, 8:25 pm
جناب جویا
از ابراز نظر شما در این مورد بسیار مسرورم. زیرا شما مانند جناب yas به دنبال عیب جویی و ایرادگیری بی مورد نیستید و سوالاتی را هم که مطرح می سازید برای روشن شدن مطلب و پیدا شدن حقیقت است نه صرفا ایرادگیری بی مورد.
در ابتدا باید عرض کنم که بنده قصد تفسیر و تبیین آیات را نداشته و ندارم و اگر هم در بین صحبت هایم تحلیلی انجام داده ام آن تحلیل مربوط به وقایع بوده است نه بیانات و آیات الهی. البته اگر منظور شما از تفسیر مطلبی بوده است که در مورد اغصان بعد از کتاب اقدس ذکر کرده ام باید بگویم که این مطلب عینا در قسمت یادداشت ها و توضیحات کتاب اقدس صفحه 152 ذکر گردیده است این مطلب را بنده از خودم نگفته ام و تفسیر بنده هم نیست بلکه همان طور که گفتم در قسمت یادداشت ها و توضیحات موجود می باشد مراجعه فرمائید متوجه می شوید. اگر توضیح دیگری بوده آن هم توضیح واضحات بوده است.
و اما در مورد بیان کتاب دور بهائی باید بگویم که ولایت امر از اصل توارث خود خارج نگردید زیرا عبدالبهاء و شوقی افندی هر دو از سلاله حضرت بهاءالله بودند و بعد از شوقی افندی که دیگر از اغصان کسی باقی نمانده بود، شخصی به ولایت امر نرسید. مثلا یکی از بهائیان شیراز که از سلاله حضرت بهاءالله نبود به ولایت امر نرسید. ولی امر کسی به جز اغصان حضرت بهاءالله نمی توانست باشد و اگر چنین می شد یعنی یک نفر از اغصان نبود و به ولایت امر می رسید آن وقت بود که این امر متزلزل می گردید زیرا اصل اساسی ولایت امر (یعنی توارث) نقض می گردید.
در مورد اینکه فرموده بودید که اگر بیانی مربوط به تعداد ولی امر وجود داشته باشد چه خواهم کرد ؟
باید ابتدا عرض کنم اگر من از دوستمان خواستم که مرجع و منبعی برای این صحبت خود ارائه دهند به این دلیل بود که اگر چنین مطلبی وجود داشت حتما دوستمان در همان ابتدا، صحبت خود را با منبع و مرجع ارائه می کرد و این قدر ایجاد شک و شبهه نمی کرد. پس اگر دوستمان مدارک خود را در این رابطه ارائه نمی دهد می تواند دلیلی بر این باشد که چنین مطلبی وجود ندارد. غالبا اگر در پیش بینی های آثار مبارکه توجه نمائید درآنها ذکر تاریخ و یا تعداد نمی گردد فقط مطلب مورد نظر را بیان می فرمایند.
اگر چنین چیزی به صراحت وجود داشت باید بگویم که باز هم باید آن مطلب با در نظر گرفتن دیگر آثار و بیانات مورد بررسی قرار گیرد نه به صورت یک جانبه.
در پایان می خواستم مطلبی را بازگو کنم که خطاب به همه دوستان می باشد و آن اینکه ما در این سایت برای شنیدن نظرات یکدیگر جمع شده ایم نه برای محکوم کردن اعتقادات همدیگر. پس بهتر است در صحبت هایمان کمی ملایمتر و با لحن بهتری به بیان پرسش و پاسخ بپردازیم تا این مسائل سبب کدورت و توهین به دوستان نگردد.
در بحث و گفتگو نباید جبهه گیری صورت گیرد و رابطه غالب و مغلوب پیش آید. زیرا این مسائل همگی باعث اختلاف می گردد و اگر امری باعث اختلاف شود عدم آن بهتر از وجودش می باشد.
خوب و خوش باشد.
از ابراز نظر شما در این مورد بسیار مسرورم. زیرا شما مانند جناب yas به دنبال عیب جویی و ایرادگیری بی مورد نیستید و سوالاتی را هم که مطرح می سازید برای روشن شدن مطلب و پیدا شدن حقیقت است نه صرفا ایرادگیری بی مورد.
در ابتدا باید عرض کنم که بنده قصد تفسیر و تبیین آیات را نداشته و ندارم و اگر هم در بین صحبت هایم تحلیلی انجام داده ام آن تحلیل مربوط به وقایع بوده است نه بیانات و آیات الهی. البته اگر منظور شما از تفسیر مطلبی بوده است که در مورد اغصان بعد از کتاب اقدس ذکر کرده ام باید بگویم که این مطلب عینا در قسمت یادداشت ها و توضیحات کتاب اقدس صفحه 152 ذکر گردیده است این مطلب را بنده از خودم نگفته ام و تفسیر بنده هم نیست بلکه همان طور که گفتم در قسمت یادداشت ها و توضیحات موجود می باشد مراجعه فرمائید متوجه می شوید. اگر توضیح دیگری بوده آن هم توضیح واضحات بوده است.
و اما در مورد بیان کتاب دور بهائی باید بگویم که ولایت امر از اصل توارث خود خارج نگردید زیرا عبدالبهاء و شوقی افندی هر دو از سلاله حضرت بهاءالله بودند و بعد از شوقی افندی که دیگر از اغصان کسی باقی نمانده بود، شخصی به ولایت امر نرسید. مثلا یکی از بهائیان شیراز که از سلاله حضرت بهاءالله نبود به ولایت امر نرسید. ولی امر کسی به جز اغصان حضرت بهاءالله نمی توانست باشد و اگر چنین می شد یعنی یک نفر از اغصان نبود و به ولایت امر می رسید آن وقت بود که این امر متزلزل می گردید زیرا اصل اساسی ولایت امر (یعنی توارث) نقض می گردید.
در مورد اینکه فرموده بودید که اگر بیانی مربوط به تعداد ولی امر وجود داشته باشد چه خواهم کرد ؟
باید ابتدا عرض کنم اگر من از دوستمان خواستم که مرجع و منبعی برای این صحبت خود ارائه دهند به این دلیل بود که اگر چنین مطلبی وجود داشت حتما دوستمان در همان ابتدا، صحبت خود را با منبع و مرجع ارائه می کرد و این قدر ایجاد شک و شبهه نمی کرد. پس اگر دوستمان مدارک خود را در این رابطه ارائه نمی دهد می تواند دلیلی بر این باشد که چنین مطلبی وجود ندارد. غالبا اگر در پیش بینی های آثار مبارکه توجه نمائید درآنها ذکر تاریخ و یا تعداد نمی گردد فقط مطلب مورد نظر را بیان می فرمایند.
اگر چنین چیزی به صراحت وجود داشت باید بگویم که باز هم باید آن مطلب با در نظر گرفتن دیگر آثار و بیانات مورد بررسی قرار گیرد نه به صورت یک جانبه.
در پایان می خواستم مطلبی را بازگو کنم که خطاب به همه دوستان می باشد و آن اینکه ما در این سایت برای شنیدن نظرات یکدیگر جمع شده ایم نه برای محکوم کردن اعتقادات همدیگر. پس بهتر است در صحبت هایمان کمی ملایمتر و با لحن بهتری به بیان پرسش و پاسخ بپردازیم تا این مسائل سبب کدورت و توهین به دوستان نگردد.
در بحث و گفتگو نباید جبهه گیری صورت گیرد و رابطه غالب و مغلوب پیش آید. زیرا این مسائل همگی باعث اختلاف می گردد و اگر امری باعث اختلاف شود عدم آن بهتر از وجودش می باشد.
خوب و خوش باشد.
-
- فعّال
- پست: 251
- تاریخ عضویت: سهشنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm
پژمان عزیز از اظهار لطف شما تشکر می کنم اما از کم لطفی شما در پاسخ روشن به عرائضم گلایه مندم. با عرض پوزش از تکرار اجازه دهید خلاصه ی آن چه را که از بیانات خودتان استخراج کرده ام یک بار دیگر بیاورم و از محضرتان تقاضا کنم که یک به یک به آن ها پاسخ دهید.
* حضرت عبدالبهاء در الواح وصايا صفحه 11 مي فرمايند:
... زیرا آيت الله و غصن ممتاز و ولي امرالله و مرجع جميع اغصان و افنان و ايادي امرالله و احباالله است و مبين آيات الله و من بعده بکرا بعد بکر
* حضرت عبدالبها ء در الواح وصايا صفحه 13درباره جانشيني ولي امرالله مي فرمايند:
اي احباي الهي بايد ولي امرالله در زمان حيات خويش من هو بعده را تعيين نمايد تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد. و شخص معين بايد مظهر تقديس و تنزيه و تقواي الهي و علم و فضل و کمال باشد. لهذا اگر ولد بکر ولي امرالله مطهر(مظهر) الولد سر ابيه نباشد ... بايد غصن ديگر را انتخاب نمايد ...
* در صفحه 27 الواح وصايا مي فرمايند :
"... زيرا اوست ولي امرالله بعد از عبدالبهاء. و جميع افنان و ايادي و احباي الهي بايد اطاعت او نمايند و توجه به او کنند. ... اين کلمات را مبادا کسي تاويل نمايد و مانند بعد از صعود هر ناقض ناکسي بهانه ئي کند و عَلَم مخالفت برافرازد و خودرائي کند و باب اجتهاد باز نمايد. نفسي را حق رائي و اعتقاد مخصوصي نه، بايد کل اقتباس از مرکز امر و بيت عدل نمايند و ما عداهما کل مخالف في ضلال مبين. و عليکم البهاء الابهي. عبدالبهاء عباس "
و بالاخره نقل فرموده اید:
* و ولي امرالله رئيس مقدس اين مجلس و عضو اعظم ممتاز لاينعزل. و اگر در اجتماعات بالذات حاضر نشود نائب و وکيلي تعيين فرمايد.
1-ولی امر بکر بعد بکر باید باشد. یعنی حضرت عبدالبهاء پس از دیدن سخن بهاء الله در اقدس این مطلب را فرموده است که بکر بعد بکر. یعنی به قول تورات، نخست زادگان هر ولی امری جانشین پدر است. مجددا دقت فرمایید: حضرت عبدالبهاء با توجه به فرمایش بهاء الله این جمله را فرموده است.
2-در عبارت دوم هیچ اشاره ای به برداشت حضرت عالی از سخن بهاء الله نشده است.
3-در عبارت سوم نیز تأکید شده است که کسی حق ندارد موضوع وجود ولی امر را تأویل نماید.
4-و بالاخره از جمله ی عضو اعظم ممتاز لاينعزل شما چه می فهمید؟ معنای لا ینعزل را که می دانید.
تقاضا می کنم این مطالب را پاسخ دهید.
* حضرت عبدالبهاء در الواح وصايا صفحه 11 مي فرمايند:
... زیرا آيت الله و غصن ممتاز و ولي امرالله و مرجع جميع اغصان و افنان و ايادي امرالله و احباالله است و مبين آيات الله و من بعده بکرا بعد بکر
* حضرت عبدالبها ء در الواح وصايا صفحه 13درباره جانشيني ولي امرالله مي فرمايند:
اي احباي الهي بايد ولي امرالله در زمان حيات خويش من هو بعده را تعيين نمايد تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد. و شخص معين بايد مظهر تقديس و تنزيه و تقواي الهي و علم و فضل و کمال باشد. لهذا اگر ولد بکر ولي امرالله مطهر(مظهر) الولد سر ابيه نباشد ... بايد غصن ديگر را انتخاب نمايد ...
* در صفحه 27 الواح وصايا مي فرمايند :
"... زيرا اوست ولي امرالله بعد از عبدالبهاء. و جميع افنان و ايادي و احباي الهي بايد اطاعت او نمايند و توجه به او کنند. ... اين کلمات را مبادا کسي تاويل نمايد و مانند بعد از صعود هر ناقض ناکسي بهانه ئي کند و عَلَم مخالفت برافرازد و خودرائي کند و باب اجتهاد باز نمايد. نفسي را حق رائي و اعتقاد مخصوصي نه، بايد کل اقتباس از مرکز امر و بيت عدل نمايند و ما عداهما کل مخالف في ضلال مبين. و عليکم البهاء الابهي. عبدالبهاء عباس "
و بالاخره نقل فرموده اید:
* و ولي امرالله رئيس مقدس اين مجلس و عضو اعظم ممتاز لاينعزل. و اگر در اجتماعات بالذات حاضر نشود نائب و وکيلي تعيين فرمايد.
1-ولی امر بکر بعد بکر باید باشد. یعنی حضرت عبدالبهاء پس از دیدن سخن بهاء الله در اقدس این مطلب را فرموده است که بکر بعد بکر. یعنی به قول تورات، نخست زادگان هر ولی امری جانشین پدر است. مجددا دقت فرمایید: حضرت عبدالبهاء با توجه به فرمایش بهاء الله این جمله را فرموده است.
2-در عبارت دوم هیچ اشاره ای به برداشت حضرت عالی از سخن بهاء الله نشده است.
3-در عبارت سوم نیز تأکید شده است که کسی حق ندارد موضوع وجود ولی امر را تأویل نماید.
4-و بالاخره از جمله ی عضو اعظم ممتاز لاينعزل شما چه می فهمید؟ معنای لا ینعزل را که می دانید.
تقاضا می کنم این مطالب را پاسخ دهید.