از نگاه خواهر ( آشنایی با کتاب تنبیه النائمین) 19-وضعیت جسمانی بهاءاله
***********
عبدالبها در نامه اش به عمه خانم عزیه ، بعد از مقدار زیادی مقدمه چینی سر انجام به
زبان کنایه ،عمویش ازل را درباره فرزندانش که پدر را رها کرده و به نزد میرزا حسینعلی
رفته اتد مورد نقد قرار می دهدو می گوید نفوسی که خود نیاز به مربی دارند چگونه
توانند مربی دیگران باشندو مریض کی تواند طبیب گردد و ناتوان هر گزپزشک توانا نشود...
عزیه خانم بلا فاصله می گوید کنایه تو را فهمیدم و مطلبی را که مقصودت بود دانستم
و اکنون با اینکه راضی نبودم این مطالب را فاش کنم اماچون تو خواستی و دست تعدی
گشودی نا گزیر هستم تعرض تورا پاسخ گویم اما از نقد ادبی عبارات مستهجن تو می
گذرم چون از این کار خسته ام و تنفر دارم لذا به اصل مطلب می پردازم...
" مطلبی را که مقصودت بود دانستم و آن این است کسی که نتواند عیال و اطفال خود را
تربیت نماید چگونه مربی عوالم آفاق و انفس تواند شد؟!
اولا می گویم عبارتی را که خدای متعال از زبان حبیبش خبر داده :
من اعتدی علیکم فاعتدوا بمثل ما اعتدی علیکم
چون خود مبادرت بر بی ادبی و جسارت کردی می گویم:
اگر در وجود خود شخص عیب و منقصتی باشد دفع و رفع او لازم تر است تا کسی که به
او انتساب دارد..."
عزیه آنگاه از بیماری های جسمانی برادر ش بها ءاله پرده بر می داردهمچون رعشه دست
و باد فتق که همواره با او بوده است ومی گوید اگر میرزا نفس مسیحایی داشته به قول
تو اول باید خوش را معالجه می کرده بعد به مداوای دیگران اقدام می نموده است!!
وقتی این دو مرض را نتوانسته از خود مداوا کندچگونه تواند امراض مزمنه نفسانیه مردم را
مداوا کند؟!
او سالها بیماری فتق داشت و بادست مرتعش در انظار حاضر می شددر حالیکه مظاهر
ظهور باید از هر عیب و نقص ظاهری و باطنی مبرا باشند .هرگز کرم شبتاب نباید بر
خورشید خرده بگیرد و سراب را نسزد که آب را نقد کند که اگر چنین کند بر رسوائی خود
افزوده است...:
" سال های دراز ابوی را مرض فتق ملازم رکاب و رعشه دست شاهد حضور و
غیاب.
(و در کتاب سیاحت نامه ابراهیم بیک هم تصریح به این مطلب شده است)
این دو مرض را نتوانستند دفع و رفع کنندپس چگونه توانند امراض مزمنه نفسانیه عباد را
مداوا کنند؟
طبیب یداوی الناس و هو علیل !
سال های سال جمال قدم و ملیک وجود(!) با بدن مفتوق و با ید مرتعش بسر بردندو حال
آنکه به دلایل عقلیه و نقلیه ثابت می شود که شخص نبی و وصی که کظهر تامه حق و
آیه الله است باید از تمام معایب و نقائص صوری و معنوی عری و بری باشد.
قدح کرم شبتاب بر طلعت آفتاب و ذم سراب بر آب از شرف خود کاستن و رسوائی خویش
خواستن است..." ص 37 و 38
و باز این مقوله را تفصیل نداده و تنبیه برادر زاده را بیش از این روا نمی دارد...
از نگاه خواهر
-
- پست: 23
- تاریخ عضویت: یکشنبه 14 آبان 1385, 3:25 pm
از نگاه خواهر( آشنایی با کتاب تنبیه النائمین )20-حسادت بر سر جانشینی باب
*************
عزیه در پاسخ به فرازی دیگر از سخنان عبد البها ، مشکل بهاءاله را حسادت نسبت
به صبح ازل می شمرد و می گوید این بیماری درتاریخ گذشتگان هم سابقه داشته
است.آنگاه دراین زمینه استشهاد می گند به حسادت قابیل نسبت به هابیل که او
را به قتل برادر کشانید و حسادت برادران یوسف نسبت به یوسف که آنها را به اعمال
شنیعه واداشت و حسادت عقیل نسبت به امیرالمومنین و حسادت زید و فرزندان
امام کاظم و نیز حسادت جعفر کذاب و…اینکه این حسادت ها افراد را به غضب الهی و
عذاب شدید در خواهد افکند:
"اول کسی که از حق اعراض کرد از غلبه حسدو برادر خود را هلاک نمودقابیل بود
دومی پسر نوح که از حق هزیمت کرده و گفت …و امثال ذلک بسیار بوده اندوالذین
یحاجون فی الله من بعد مااستجیب له حجتهم داحضه عند ربهم و لهم عذاب
شدید."(ص38)
بعد می گوید علت انکار آنهمه نصوص و الواح آشکارباب در ذکر فضایل و مقامات و
اثبات جانشینی ازل و مامور نمودن او به تکمیل باب های ناقص کتاب بیان(هشت
باب در ادامه یازده باب که از قلم باب صادر شده است تا به عدد نوزده باب برسد)
و بهاءاله به همه آنها بهتر از هر کسی آگاه است همانا همان مشکل حسادت
بوده است و بس :
"یابن الانصاف!
کسی را که نقطه بیان ارواح من سواه فداه در توقیعات مبارکات و آیات بینات و کلمات
مقدسات و الواح ممتعات که اغلب آنها به خط مبارک آن حضرت {باب}فعلا موجود
است این همه تعریفات و توصیفات و کلمات در باره او{یعنی ازل) ذکر بفرمایدحتی
اینکه عرش او را عرش خود و مقام او را مقام خود و نفس او را نفس خود و لسان او
را لسان خود و آیات او را آیات خود بخواند و او را قیم و مفوم و حافظ و ناصر بیان و
اهل بیان قرار دهد و اظهار بقیه بیان را به عهده او واگذاردچنانچه در نص صریح لوح
وصایت می فرماید و ان اظهر الله عزافی ایامک فاظهر المناهج الثمانیه معنی این
عبارت بسی واضح و ظاهر است چرا که بناء و اساس بیان بر نوزده واحدو منهاج
شده که هر واحدی نوزده باب است و زیاده از یازده باب از خود حضرت نقطه اولی
ظاهر نشده است {لذا}اظهار مناهج ثمانیه بقیه بیان را به عهده حضرت ثمره(ازل)
فرموده می فرماید:
اگر عز و غلبه در ایام تو ظاهر شد مناهج ثمانیه بقیه را بگو و ظاهر سازو به مردم
برسان…یا سبحان الله چه بی انصاف و قسی القلب مردمانی که آز آیات منزله
چشم پوشیده و از حق اعراض کرده ما تهوی انفس خود را بر رضای الهی ترجیح
دادند…"(ص39)
از نظر او منشا این جفا ها حسادت بهاءاله نسبت به صبح ازل بوده است…
*************
عزیه در پاسخ به فرازی دیگر از سخنان عبد البها ، مشکل بهاءاله را حسادت نسبت
به صبح ازل می شمرد و می گوید این بیماری درتاریخ گذشتگان هم سابقه داشته
است.آنگاه دراین زمینه استشهاد می گند به حسادت قابیل نسبت به هابیل که او
را به قتل برادر کشانید و حسادت برادران یوسف نسبت به یوسف که آنها را به اعمال
شنیعه واداشت و حسادت عقیل نسبت به امیرالمومنین و حسادت زید و فرزندان
امام کاظم و نیز حسادت جعفر کذاب و…اینکه این حسادت ها افراد را به غضب الهی و
عذاب شدید در خواهد افکند:
"اول کسی که از حق اعراض کرد از غلبه حسدو برادر خود را هلاک نمودقابیل بود
دومی پسر نوح که از حق هزیمت کرده و گفت …و امثال ذلک بسیار بوده اندوالذین
یحاجون فی الله من بعد مااستجیب له حجتهم داحضه عند ربهم و لهم عذاب
شدید."(ص38)
بعد می گوید علت انکار آنهمه نصوص و الواح آشکارباب در ذکر فضایل و مقامات و
اثبات جانشینی ازل و مامور نمودن او به تکمیل باب های ناقص کتاب بیان(هشت
باب در ادامه یازده باب که از قلم باب صادر شده است تا به عدد نوزده باب برسد)
و بهاءاله به همه آنها بهتر از هر کسی آگاه است همانا همان مشکل حسادت
بوده است و بس :
"یابن الانصاف!
کسی را که نقطه بیان ارواح من سواه فداه در توقیعات مبارکات و آیات بینات و کلمات
مقدسات و الواح ممتعات که اغلب آنها به خط مبارک آن حضرت {باب}فعلا موجود
است این همه تعریفات و توصیفات و کلمات در باره او{یعنی ازل) ذکر بفرمایدحتی
اینکه عرش او را عرش خود و مقام او را مقام خود و نفس او را نفس خود و لسان او
را لسان خود و آیات او را آیات خود بخواند و او را قیم و مفوم و حافظ و ناصر بیان و
اهل بیان قرار دهد و اظهار بقیه بیان را به عهده او واگذاردچنانچه در نص صریح لوح
وصایت می فرماید و ان اظهر الله عزافی ایامک فاظهر المناهج الثمانیه معنی این
عبارت بسی واضح و ظاهر است چرا که بناء و اساس بیان بر نوزده واحدو منهاج
شده که هر واحدی نوزده باب است و زیاده از یازده باب از خود حضرت نقطه اولی
ظاهر نشده است {لذا}اظهار مناهج ثمانیه بقیه بیان را به عهده حضرت ثمره(ازل)
فرموده می فرماید:
اگر عز و غلبه در ایام تو ظاهر شد مناهج ثمانیه بقیه را بگو و ظاهر سازو به مردم
برسان…یا سبحان الله چه بی انصاف و قسی القلب مردمانی که آز آیات منزله
چشم پوشیده و از حق اعراض کرده ما تهوی انفس خود را بر رضای الهی ترجیح
دادند…"(ص39)
از نظر او منشا این جفا ها حسادت بهاءاله نسبت به صبح ازل بوده است…