مقالات دیگران(2)

ارسال پست
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پاسخ: مقالات دیگران(2)

پست توسط irani »

62. ایران سهراب

کرنش به دیکتاتوری

منبع:http://anti-bahai.blogsky.com/page/10



‌‌در طول‌ سالهای‌ سیاه‌ پس‌ از جنگ‌ دوم‌ جهانی‌ که‌ دنیا به‌ دو بلوک‌ شرق‌ و غرب‌ به‌ رهبری‌ امریکا و شوروی‌ تقسیم‌ شده‌ بود، ابرقدرتها برای‌ حفظ‌ رژیم‌های‌ متمایل‌ به‌ خود در کشورهای‌ مختلف‌ از هیچ‌ کوششی‌ دریغ‌ نداشتند و حکام‌ این‌ کشورها نیز برای‌ حفظ‌ خود، از اهرمهای‌ خشونت‌ و جنایت‌ و سلب‌ آزادی‌های‌ فردی‌ و اجتماعی‌ و تحمیق‌ مردم‌ به‌ راحتی‌ و وفور بهره‌ می‌گرفتند.


‌‌در این‌ شرایط، بها‌ئیت‌ در این‌ کشورها وارد شد و تحت حمایت‌ دستگاههای‌ حاکم، با آزادی‌ و امکانات‌ فراوان‌ به‌ تبلیغ‌ پرداخت، چرا که‌ آن‌ رژیمها می‌دانستند که‌ با دو شعار بها‌ئیان: «عدم‌ دخالت‌ در سیاست» و «اطاعت‌ از حکومت» ، هر فرد که‌ بها‌ئی‌ شود، از میدان‌ مبارزات‌ آزادیخواهانه‌ خارج‌ گردیده‌ و به‌ صف‌ طرفداران‌ دیکتاتوری‌ حاکم‌ می‌پیوندد.

‌بها‌ئیت‌ در این‌ زمینه‌ کارنامه‌ عبرت‌انگیزی‌ دارد که‌ وی را در نظر آزادگان‌ جهان‌ در حد عمال‌ رژیم‌های‌ دیکتاتوری‌ پایین‌ می‌آورد. در این‌ مقاله‌ برآنیم‌ تا با استفاده‌ از منابع‌ بها‌ئی،‌ شواهد گویایی‌ را از قاره‌های‌ مختلف‌ به‌ خوانندگان‌ هوشمند و منصف‌ تقدیم‌ داریم:

‌الف) امریکای‌ لاتین: این‌ منطقه‌ در طول‌ جنگ‌ سرد به‌ «حیات‌ خلوت‌ امریکا» معروف‌ بود زیرا هیچ‌ رژیمی‌ در آنجا بدون‌ دخالت‌ ایالات‌ متحده‌ بر سر کار نمی‌آمد و سران‌ آن‌ رژیمها باید در همه‌‌ زمینه‌ها خود را با امریکا هماهنگ‌ می‌کردند اگر کسی نیز‌ ـ همچون‌ سالوادور آلنده‌ رئیس‌‌جمهور مردمی‌ شیلی‌ ـ از این‌ قانون‌ نانوشته‌ تخطی‌ می‌کرد به‌ اشد مجازات‌ محکوم‌ می‌شد.

در ‌‌زیر تحرکات‌ بها‌ئیان‌ در شیلی، نیکاراگوئه‌، آرژانتین و بولیوی را به‌ صورت‌ بسیار مختصر مورد بررسی‌ قرار می‌دهیم.

‌‌1. شیلی: وقتی‌ در سپتامبر 1970 دکتر سالوادور آلنده‌ در انتخابات‌ ریاست‌ جمهوری‌ به‌ پیروزی‌ رسید، دولت‌ وحدت‌ ملی‌ را با مشارکت‌ همه‌ گروههای‌ مردم‌ تشکیل‌ داد و به‌ اجرای‌ سیاست‌های‌ خود که‌ مورد پسند امریکا نبود، پرداخت‌ اما ایالات‌ متحده‌ بیکار ننشست‌ و با طراحی‌ کودتایی‌ وحشیانه‌ که‌ در نوع‌ خود از بدنام‌ترین‌ آنها در امریکای لاتین‌ شمرده‌ می‌شد. 1 با بمباران‌ کاخ‌ ریاست‌ جمهوری‌ و قتل‌ رئیس‌جمهور منتخب‌ و مردمی، دیکتاتوری به نام ژنرال‌ پینوشه‌ را بر سر کار آورد که‌ تا سال‌ 1990 با خفقان‌ فراوان‌ بر این‌ کشور حکومت‌ کرد و در طول‌ این‌ دوران‌ سیاه‌ با راه‌اندازی‌ عملیاتی‌ موسوم‌ به‌ «کاروان‌ مرگ» بسیاری‌ از مخالفان‌ خود را به شکل‌ فجیعی‌ سر به‌ نیست‌ کرد. 2

تیرماه‌ سال‌ 1357 که‌ مبارزات‌ مردم‌ مسلمان‌ ایران‌ اوج‌ گرفته‌ بود و نفرت‌ عمومی‌ از دیکتاتورهایی‌ همچون‌ محمدرضا پهلوی‌ و پینوشه‌ زبانه‌ می‌کشید، نشریه‌ اخبار امری‌ ارگان‌ رسمی‌ محفل‌ روحانی‌ ملی‌ بها‌ئیان‌ ایران‌ عکس‌ روی‌ جلد خویش‌ را با ذوق‌زدگی‌ به‌ دیدار نمایندگان‌ جامعه‌ بها‌ئی‌ شیلی‌ و امریکای‌ جنوبی‌ با پینوشه‌ اختصاص‌ داد‌ و در صفحه‌ دوم‌ جلد نوشت:

«چندی‌ قبل، نمایندگان‌ جامعه‌ بها‌ئی‌ شیلی‌ با حضرت‌ رئیس‌‌جمهور آن‌ کشور جناب‌ پینوچیو ملاقات‌ کردند. در این‌ ملاقات‌...، حضرت‌ رئیس‌‌جمهور، نمایندگان‌ جامعه‌ بها‌ئی‌ را با گرمی‌ و خوشرویی‌ پذیرفتند و درباره‌ اهداف‌ و مقاصد و خدمات‌ بشر دوستانه‌ جامعه‌ جهانی‌ بها‌ئی‌ صحبت‌ کرده، آنها را ستودند و موفقیت‌ جامعه‌ بها‌ئی‌ را آرزو کردند... جریان‌ این‌ ملاقات‌ با عکس‌ و تفصیل‌ از وسائل‌ ارتباط‌ جمعی‌ شیلی‌ (رادیو، تلویزیون‌ و مطبوعات) منتشر شد.» 3

‌پینوشه‌ که‌ همه‌‌ صداهای‌ حق‌جویانه‌ را در گلو خفه‌ و همه‌ گروههای‌ آزادیخواه‌ را سرکوب‌ کرده‌ است، به‌ بها‌ئیان‌ اجازه‌ فعالیت‌ می‌دهد و آنها را «باگرمی‌ و خوشرویی» به‌ حضور می‌پذیرد و مورد ستایش‌ قرار می‌دهد و موفقیت‌ ایشان‌ را آرزو می‌کند. آیا این‌ جز هماهنگی‌ و همدلی‌ بها‌ئیت‌ با او را نشان‌ می‌دهد؟

‌2. نیکاراگوئه: وقتی‌ در سال‌ 1934 ساندینو قهرمان‌ ملی‌ نیکاراگوئه‌ با نظر مساعد امریکا توسط‌ آناستازیو سوموزاگارسیا به‌ شکلی‌ ناجوانمردانه‌ به‌ قتل‌ رسید، اداره‌‌ این‌ کشور تا سال‌ 1979 در اختیار خاندان‌ سوموزا قرار گرفت. در این‌ حال‌ مردم‌ به‌ جان‌ آمده‌ از ستم‌ سوموزا در نیکاراگوئه‌ در سال‌ 1961 جبهه‌ آزادیبخش‌ ملی‌ ساندینیست‌ را تشکیل‌ دادند تا با این‌ رژیم‌ وابسته‌ و ستمگر به‌ مبارزه‌ برخیزند که‌ مبارزات‌ آنها ثمر داد و بالاخره‌ در سال‌ 1979 توانستند به‌ پیروزی‌ برسند.

‌‌در اوج‌ اختناق‌ سوموزا، هیأتی‌ از بها‌ئیان‌ نیکاراگوئه‌ از سوموزا درخواست‌ ملاقات‌ می‌کنند، خانم‌ ژاله‌ عهدشوقی‌ که‌ از بها‌ئیان‌ مهاجر به‌ آن‌ کشور است. در گزارش‌ خود که‌ در نشریه‌ رسمی‌ بها‌ئیان‌ ایران‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ می‌نویسد:

ملاقات‌ با حضرت‌ رئیس‌‌جمهوری‌ (ژنرال‌ آنا سیوسوموزا) میسر نگردید ولی‌ ایشان‌ تلگرافی‌ در جواب‌ عریضه‌ محفل‌ روحانی‌ ملی‌ ارسال‌ [کردند] مبنی‌ بر این‌که‌ منشی‌ رئیس‌‌جمهور... باکمال‌ میل‌ مسؤول‌ محفل‌ را به‌ نام‌ رئیس‌‌جمهور خواهد پذیرفت.4

‌‌هیأت‌ نمایندگی‌ 5 نفره‌ محفل‌ در 8 فوریه‌ 1969 به‌ ملاقات‌ منشی‌ سوموزا می‌شتابند. در این‌ ملاقات‌ رئیس‌ بها‌ئیان‌ (سلومون‌ اسکالانته)‌ بر نکته‌ای‌ تأکید می‌ورزد که‌ خواست‌ و مطلوب‌ همه‌‌ دیکتاتورهای‌ عالم‌ است. او می‌گوید:

بها‌ئیان‌ در هر کشوری‌ که‌ زندگی‌ می‌کنند، مطیع‌ دولت‌ و افرادی‌ صلح‌جو و سازنده‌ می‌باشند لذا بدین‌ مناسبت، محفل‌ ملی‌ نیکاراگوئه‌ یک‌ نوع‌ بیانیه‌ای... تقدیم‌ می‌دارد. این‌ هدیه‌ نیز مورد توجه‌ قرار گرفت‌ که‌ عبارت‌ بود از بیانات‌ مبارکه‌ حضرت‌ بها‌ءالله‌ راجع‌ به‌ اطاعت‌ از حکومت‌ و تحت‌ عنوان‌ «وفاداری‌ نسبت‌ به‌ حکومت» نامیده‌ شده‌ بود.5

گزارشگر جلسه‌ سپس‌ در توصیف‌ فضای‌ مذاکرات‌ و برخورد مثبت‌ منشی‌ رئیس‌‌جمهور می‌نویسد: در تمام‌ طول‌ مصاحبه‌ یک‌ حالت‌ دوستانه‌ و صمیمیت‌ حکمفرما بود و دکتر اینسر بارکرو به‌ مجرد اطلاع‌ از هدف‌ ما بلافاصله‌ عکاس‌ رسمی‌ را خواست‌ و برای‌ ثبت‌ این‌ مراسم‌ دو عکس‌ به‌ آن‌ مناسبت‌ گرفته‌ شد.6

‌سپس‌ خانم‌ عهد شوقی‌ با شوقی‌ فراوان‌ می‌افزاید: «این‌ بدیهی‌ است‌ که‌ حال‌ با ابلاغ‌ کلمه‌ مبارک‌ به‌ رئیس‌‌جمهور این‌ کشور، فعالیتهای‌ امری‌ با اطمینان‌ خاطر بیشتری‌ و با حرارت‌ بیشتری‌ دنبال‌ خواهد شد.» 7

‌‌3. آرژانتین: این‌ کشور همواره‌ مورد طمع‌ صهیونیست‌ها بوده‌ و این‌ جماعت‌ در آن‌ نفوذ عمیقی‌ دارند که‌ در میان‌ کشورهای‌ امریکای‌ لاتین‌ کم‌نظیر است، برای‌ این‌ منظور مهاجرت‌ گسترده‌ یهودیان‌ به‌ بوئنوس‌ آیرس‌ (پایتخت‌ آرژانتین) صورت‌ پذیرفت‌ به‌ طوری‌ که‌ جمعیت‌ یهودیان‌ این‌ شهر در سال‌ 1887 فقط‌ 366 نفر بود در حالی‌ که‌ این‌ جمعیت‌ در سال‌ 1960 یعنی‌ 73 سال‌ بعد به‌ 250 هزار نفر رسیده‌ بودند. به‌ این‌ ترتیب‌ ساکنان‌ غیریهودی‌ در این‌ مدت‌ در بوئنوس‌ آیرس‌ 15 برابر شده‌ در حالی‌ که‌ تعداد یهودیان‌ در همین‌ مدت‌ به‌ بیش‌ از 653 برابر رسیده‌ است.8

‌‌از حیث‌ داخلی‌ نیز تاریخ‌ سیاسی‌ آرژانتین‌ در دو قرن‌ اخیر به‌ چند دوره‌ تقسیم‌ می‌شود که‌ کارشناسان، فاصله‌ سالهای‌ 1955 تا 1983 را «دوران‌ سیاه‌ ترور و وحشت» نام‌ نهاده‌اند زیرا کودتاهای‌ مکرر نظامیان‌ و نفوذ حاکمیت‌ آنها بر کشور، تاریک‌ترین‌ روزها و سالها را برای‌ مردم‌ آرژانتین‌ رقم‌ می‌زند.

‌در سال‌ 1966 ژنرال‌ اونگانیا به‌ قدرت‌ می‌رسد اما همو در سال‌ 1970 طی‌ کودتایی‌ دیگر توسط‌ ژنرال‌ لانوسه‌ از کار برکنار می‌شود و ژنرال‌ لانوسه‌ ژنرال‌ لونیگستون‌ را به‌ جای‌ او می‌گذارد اما پس‌ از 7 ماه‌ چون‌ لونیگستون‌ مطابق‌ میل‌ وی‌ رفتار نمی‌کند، او را نیز برکنار می‌کند. و خود زمام‌ امور را در دست‌ می‌گیرد 9 و با اقتدار و خشونت‌ بر مردم‌ آرژانتین‌ حکم‌ می‌راند.

‌در این‌ هنگام‌ محفل‌ ملی‌ بها‌ئیان‌ آرژانتین‌ مطابق‌ معمول‌ برای‌ ابراز وفاداری‌ و اطاعت‌ از «ژنرال» چند نفر از اعضای‌ خود را به‌ دیدار با رئیس‌‌جمهور می‌فرستد. مجله‌ رسمی‌ بها‌ئیان‌ ایران‌ نیز عکس‌ این‌ دیدار را با خوشحالی‌ درج‌ می‌کند تا اغنام‌ الهی‌ با مشاهده‌‌ آن‌ روحیه‌ پیدا کنند.10

‌ب) آفریقا: این‌ قاره‌ پهناور، داستانی‌ تلخ‌ و غم‌انگیز از غارت‌ منابع‌ طبیعی‌ و به‌ بردگی‌ کشیدن‌ سیاهان‌ مظلوم‌ آن‌ دارد خوشبختانه پس‌ از جنگ‌ جهانی‌ دوم، با گسترش‌ مبارزات‌ آزادیخواهانه‌ و استقلال‌طلبانه، مردم‌ آفریقا با تقدیم‌ میلیون‌ها کشته‌ و مجروح‌ به‌ تدریج‌ موفق‌ شدند زنجیرهای‌ اسارت‌ را پاره‌ کنند و گوهر استقلال‌ خود را از کف‌ استعمارگران‌ بیرون‌ آورند. اما پس‌ از استقلال‌ هم‌ رژیم‌هایی‌ بر اکثر این‌ کشورها حاکم‌ بودند که‌ در باطن‌ از منافع‌ سلطه‌گران‌ و صهیونیست‌ها، حفاظت‌ و با هر حرکت‌ آزادیخواهانه‌ بشدت‌ مقابله‌ می‌کردند. در این‌ شرایط‌ بها‌ئیان‌ نیز در آفریقا فعال‌ بودند که‌ برای‌ بررسی‌ نقش‌ آنان‌ در کشورهای‌ مختلف، به‌ نمونه‌ها و شواهدی‌ از منابع‌ خودشان‌ استناد می‌کنیم:

‌‌1. اتیوپی: در این‌ کشور که‌ هیچ‌گاه‌ ظاهراً‌ به‌ استعمار در نیامد از سال‌ 1930 تا 1974 راس‌ تافری‌ ملقب‌ به‌ هایله‌ سلاسی‌ حکومت‌ می‌کرد. در سال‌ 1936 با تهاجم‌ ایتالیا و اشغال‌ این‌ کشور، هایله‌ سلاسی‌ به‌ انگلیس‌ رفت‌ و 5 سال‌ بعد با شکست‌ ایتالیا توسط‌ نیروهای‌ انگلستان‌ و اتیوپی‌ او مجدداً‌ به‌ قدرت‌ رسید.11

‌‌پیرامون‌ آزادی‌های‌ سیاسی‌ در زمان‌ وی‌ کافی‌ است‌ بدانیم‌ که‌ در طول‌ دوران‌ طولانی‌ حکومت‌ او، هیچ‌ حزب‌ سیاسی‌ در اتیوپی‌ وجود نداشت.12 هایله‌ سلاسی‌ که‌ خود را امپراطور می‌خواند، به‌ غرب‌ گرایش‌ داشت‌ و متحد امریکا بود.13 در سال‌ 1953 هایله‌ سلاسی‌ یک‌ ایستگاه‌ مخابراتی‌ را به‌ امریکا اجاره‌ داد که‌ در آن‌ زمان‌ یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ ایستگاههای‌ استراق‌ مخابراتی‌ ورله‌ رادیویی‌ در جهان‌ بود و از طریق‌ آن، مخابرات‌ رادیویی‌ شوروی‌ در سراسر منطقه‌ را شنود می‌کردند. این‌ پایگاه‌ توسط‌ 4000 نظامی‌ امریکایی‌ اداره‌ می‌شد.14 هایله‌ سلاسی‌ روابطی مستحکم‌ با اسرائیل‌ نیز برقرار کرد و ارتش‌ اسرائیل‌ تهیه‌کننده‌ سلاح‌ برای‌ ارتش‌ اتیوپی‌ بود و مستشاران‌ صهیونیست، آموزش‌ دهنده‌ نظامیان‌ اتیوپیایی‌ بودند. پس‌ از سقوط‌ هایله‌ سلاسی‌ در سال‌ 1974 (1353) توسط‌ منگیستو هایله‌ ماریام‌ و قتل‌ 59 نفر از نزدیکان‌ هایله‌ سلاسی‌ در یک‌ روز و روی‌ کار آمدن‌ رژیم‌ طرفدار شوروی‌ و به‌ ظاهر مخالف‌ با امریکا، باز هم‌ روابط‌ نظامی‌ با اسرائیل‌ ادامه‌ یافت‌ و حتی‌ مشاوران‌ اسرائیلی، آموزش‌ گارد ریاست‌ جمهوری‌ اتیوپی‌ را بر عهده‌ داشتند که‌ این‌ امر از جایگاه‌ اسرائیلیان‌ و اعتمادی‌ که‌ به‌ آنها وجود داشت‌ حکایت‌ می‌کند. در سال‌ 1984 با موافقت‌ دولت‌ اتیوپی‌ در مدت‌ کوتاهی‌ 10 هزار یهودی‌ فلاشه‌ از اتیوپی‌ به‌ اسرائیل‌ منتقل‌ شدند.15

‌‌جالب‌ است‌ بدانیم‌ هایله‌ سلاسی‌ در سال‌ 1944 با صدور حکمی، میسیونهای‌ مسیحی‌ غیرارتدوکس‌ را از تلاش‌ برای‌ تغییر مذهب‌ مسیحیان‌ ارتدوکس‌ منع‌ کرد16 که‌ می‌تواند به این دلیل باشد که‌ مسیحیان‌ به‌ جای‌ درگیری‌ با یکدیگر باید همه‌ تلاش‌ تبلیغی‌ خود را بر تغییر مذهب‌ مسلمانان‌ متمرکز می‌کردند. در این‌ شرایط‌ به‌ بررسی‌ وضعیت‌ بها‌ئیان‌ در آن‌ کشور می‌پردازیم: در سال‌ 1351 (1972) مراسم‌ «هشتادمین‌ سالروز تولد اعلیحضرت‌ هیلاسلاسی‌ امپراطور اتیوپی» برگزار شد. قرار بود فردی‌ به‌ نام‌ آقای‌ بهتا به‌ نمایندگی‌ از سوی‌ محفل‌ روحانی‌ ملی‌ بها‌ئیان‌ اتیوپی‌ برای‌ تبریک‌ و اهدای‌ یک‌ کتاب‌ بها‌ئی‌ به‌ محل‌ برگزاری‌ مراسم‌ در گراندهتل‌ برود. به‌ نوشته‌ نشریه‌ رسمی‌ محفل‌ ملی‌ بها‌ئیان‌ ایران، فرد مذکور پس‌ از ورود به‌ هتل: «متوجه‌ گردید که‌ با وجود این‌که‌ نمایندگان‌ بسیاری‌ از دستجات‌ مذهبی‌ در آن‌ جلسه‌ دعوت‌ شده‌ بودند، آجودان‌ اعلیحضرت‌ از نزدیک‌ شدن‌ آنان‌ به‌ امپراطور ممانعت‌ به‌ عمل‌ آورد....» 17

‌‌اما در این‌ هنگام‌ اتفاق‌ عجیبی‌ رخ‌ داد که‌ از روابط‌ ویژه‌ محفل‌ بها‌ئیان‌ با امپراطور پرده‌ برداشت: آقای‌ بهتا چنین‌ می‌نگارد: «من‌ از تقدیم‌ هدیه‌ به‌ حضور امپراطور مأیوس‌ شده‌ بودم‌ که‌ ناگهان‌ امپراطور، آجودان‌ خود را احضار و پس‌ از مختصر گفتگو، آجودان‌ نزد من‌ آمد و مرا به‌ جایگاه‌ امپراطور راهنمایی‌ کرد... به‌ مجرد نزدیک‌ شدن‌ به‌ جایگاه، تبسم‌ بر لبان‌ امپراطور نقش‌ بست‌ و کتاب‌ را به‌ دست‌ خود گرفته‌ و صفحات‌ آن‌ را ورق‌ زدند و این‌ اولین‌ هدیه‌ای‌ بود که‌ امپراطور به‌ دست‌ خود دریافت‌ می‌داشت. امپراطور وعده‌ دادند که‌ کتاب‌ را مطالعه‌ خواهند نمود.» 18

‌‌همان‌طور که‌ دیدیم‌ در سال‌ 1353 (1974) رژیم‌ هایله‌ سلاسی‌ سرنگون‌ شد و یک‌ دولت‌ کمونیستی‌ روی‌ کار آمد که‌ با وجود مخالفت‌ با امریکا، روابط‌ خود را با اسرائیل‌ حفظ‌ کرد و به‌ تدریج‌ گسترش‌ داد. در جریان‌ این‌ انتقال‌ قدرت‌ خونین، جنگ‌ داخلی‌ در اتیوپی‌ درگرفت‌ اما در همان‌ زمان‌ هیأتهای‌ بها‌ئی‌ به‌ راحتی‌ به‌ فعالیت‌ مشغول‌ بودند و اگر سوءتفاهمی‌ نیز بروز می‌کرد به‌ سرعت‌ رفع‌ می‌شد. در نشریه‌ رسمی‌ بها‌ئیان‌ ایران‌ آمده‌ است‌ که‌ در جریان‌ درگیری‌ و تیراندازیهای‌ معمول‌ روزانه‌ در اسمره‌ روزی‌ در طبقه‌ پایین‌ خانه‌ای‌ که‌ در آن‌ جلسه‌‌ تبلیغی‌ بها‌ئی‌ برگزار شده‌ بود تیراندازی‌ درگرفت‌ و مأموران‌ ارتش‌ و پلیس‌ به‌ داخل‌ خانه‌ آمدند و متوجه‌ شدند که‌ در طبقه‌‌ بالای‌ آن‌ مکان‌ جلسه‌ بها‌ئی‌ برقرار است‌ لذا به‌ سراغ‌ بها‌ئیان‌ آمدند اما: «رئیس‌ پلیس‌ [که] از امر [=بها‌ئیت] خبر داشت، افراد خود را فراخوانده‌ و با عذرخواهی... به‌ ما گفت: می‌توانیم‌ برویم‌ و اظهار داشت‌ او می‌داند بها‌ئیان‌ خطرناک‌ نیستند....» 19

2. اوگاندا: این‌ کشور تا سال‌ 1962 مستعمره‌ انگلیس‌ بود و پس‌ از استقلال‌ ظاهری‌ تا سال‌ 1983 تحت‌الحمایه‌ انگلستان‌ به‌شمار می‌رفت. اسلام‌ در این‌ کشور رشد سریعی‌ داشت‌ لذا استعمارگران، مسلمانان‌ را به‌ عنوان‌ دشمن‌ تلقی‌ کرده‌ و با ترفندهای‌ مختلف‌ همچون‌ تقویت‌ میسیونهای‌ مسیحی، عدم‌ اعطای‌ هرگونه‌ پست‌ سیاسی‌ به‌ مسلمانان، پراکنده‌ ساختن‌ مسلمین‌ در سراسر کشور و قتل‌عام‌ آنان، می‌کوشیدند پیروان‌ اسلام‌ را نابود کنند.20

در این کشور، اسرائیل نیز نفوذ فراوان داشت؛ فی‌المثل ‌‌سال‌ 1963 چند ماه‌ پس‌ از استقلال، ابوته‌ نخستین‌ رئیس‌ کشور اوگاندا به‌ اسرائیل‌ رفت‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ مقامات‌ صهیونیست‌ همچون‌ گلدامایر وزیر خارجه (1963)، اشکول‌ نخست‌وزیر (1966) و آبا ابان‌ وزیر خارجه‌ (1969) از اوگاندا دیدار کردند.

‌سال‌ 1971 یک‌ گروهبان‌ ارتش‌ به‌ نام‌ ایدی‌ امین‌ که‌ در اسرائیل‌ تعلیم‌ دیده‌ بود، با کمک‌ رژیم‌ صهیونیستی‌ دست‌ به‌ کودتا زد.21 مردم‌ اوگاندا که‌ از دیکتاتورهای‌ کودتاگر این‌ کشور جز غارت، چپاول، تجاوز به‌ زنان، شکنجه‌ و قتل، خاطره‌ای‌ نداشتند به‌ امین‌ هم‌ خوشبین‌ نبودند. این‌ سوءظن‌ صحیح‌ بود زیرا در دوران‌ ایدی‌ امین‌ 200 هزار نفر از مردم‌ کشته‌ شدند22.

حال‌ با این‌ وضعیت‌ که‌ از اوگاندا ترسیم‌ شد به‌ بررسی‌ وضعیت‌ و موقعیت‌ بها‌ئیان‌ در این‌ کشور می‌پردازیم:‌در ژانویه‌ سال‌ 1961 یعنی‌ در اواخر حضور مستقیم‌ استعمار انگلیس‌ در اوگاندا، ساختمان‌ بها‌ئیان‌ در کامپالا افتتاح‌ شد که‌ مرکزیت‌ این‌ تشکیلات‌ در آفریقا را نیز بر عهده‌ داشته‌ و دارد. این‌ امر از اهمیت‌ اوگاندا برای‌ بها‌ئیت‌ حکایت‌ می‌کند. همچنین‌ این‌ مطلب‌ با توجه‌ به‌ سیاست‌های‌ اسلام‌ستیزانه‌ انگلیس‌ و اسرائیل‌ ـ به‌ عنوان‌ دو کشور بانفوذ در اوگاندا ـ بسیار قابل‌ تامل‌ و دقت‌ می‌باشد بویژه‌ آن که‌ در مراسم‌ افتتاح‌ این‌ مرکز، برادر سلطان‌ محل‌ و نمایندگان‌ رسمی‌ دولت‌ و مقامات‌ عالیه‌ کشور اوگاندا نیز حضور داشتند.23

‌در سال‌ 1971 (1350) ایدی‌ امین‌ پس‌ از کودتا و به‌ دست‌ گرفتن‌ قدرت، از مذاهب‌ بزرگ‌ اوگاندا درخواست‌ کرد که‌ هر یک‌ دو نماینده‌ به‌ مقر فرماندهی‌ او بفرستند. در این‌ جلسه‌ از فرقه‌ بها‌ئیت‌ نیز به‌ عنوان‌ یک‌ دین، برای‌ حضور در جلسه‌ دعوت‌ به‌ عمل‌ آمد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ با این‌که‌ نمایندگان‌ ادیان‌ بزرگ‌ همچون‌ اسلام‌ و مسیحیت‌ در جلسه‌ حضور داشتند به‌ نوشته‌ نشریه‌ رسمی‌ بها‌ئیان‌ ایران: «بعد از اتمام‌ نطق‌ رئیس‌‌جمهور فقط‌ از یک‌ نفر بها‌ئی‌ تقاضا شد بیاناتی‌ ایراد نماید.» آن‌ بها‌ئی‌ نیز فرصت‌ را مغتنم‌ شمرده‌ و: «با صدای‌ بلند یک‌ رساله‌‌ بها‌ئی‌ را قرائت‌ کرد که‌ متن‌ آن‌ اطاعت‌ از حکومت‌ بود» و رژیم‌ کودتایی‌ ایدی‌ امین‌ نیز از این‌ حُسن‌ سلیقه‌ بها‌ئیان‌ به‌ وجد آمده‌ و: «بعداً‌ این‌ متن‌ از رادیو به‌ تمام‌ زبانهای‌ جاری‌ یوگاندا نیز ترجمه‌ و اعلام‌ گردید.» 24

‌در 12 نوامبر 1971 مراسم‌ جشن‌ تولد حسینعلی‌ بها‌ء در مرکز بها‌ئیان‌ کامپالا برگزار شد و از ایدی‌ امین‌ برای‌ حضور در این‌ مراسم‌ دعوت‌ به‌ عمل‌ آمد که‌ او پاسخ‌ مثبت‌ داد و در مراسم‌ شرکت‌ کرد. به‌ نوشته‌ نشریه‌ رسمی‌ بها‌ئیان‌ ایران‌ در این‌ مجلس: «وزیر امور دینی‌ و وزیر اطلاعات‌ هر دو عظمت‌ بیانات‌ و تعالیم‌ حضرت‌ بها‌ءالله‌ را تمجید و تحسین‌ نمودند.» 25

‌بنا به‌ همین‌ گزارش‌ در ادامه‌ مراسم‌ جناب‌ ایدی‌ امین‌ به‌ «تمجید و تحسین» بها‌ئیان‌ پرداخت‌ «و به‌ پیروان‌ سایر ادیان‌ در اوگاندا نیز توصیه‌ کرد که‌ آنها نیز مانند بها‌ئیان‌ در بین‌ خود متحد و متفق‌ شوند.» 26 بدیهی‌ است‌ رئیس‌ بها‌ئیان‌ اوگاندا نیز که‌ رمز این‌ همه‌ توجه‌ آقای‌ ایدی‌ امین‌ به‌ این‌ فرقه‌ را نیک‌ دریافته‌ بود: «بعد از اظهار تشکر از مراحم‌ ریاست‌ جمهور، به‌ ایشان‌ اطمینان‌ داد که‌ بها‌ئیان‌ اوگاندا در نهایت‌ وفاداری‌ به‌ دولت‌ و رئیس‌‌جمهور، به‌ این‌ مملکت‌ خدمت‌ می‌کنند....» 27 و مطابق‌ روال‌ معمول‌ دولت‌ اوگاندا: «نطق‌ رئیس‌‌جمهور و مراسم‌ این‌ جشن‌ توسط‌ تلویزیون‌ و رادیو در سراسر مملکت‌ پخش‌ شد.» 28

‌با این‌ حمایت‌ها بها‌ئیان‌ در اوگاندا به‌ راحتی‌ به‌ تبلیغ‌ مشغول‌ بودند و از حمایت‌های‌ سیاسی‌ و بویژه‌ رسانه‌ای‌ دولت‌ نیز کاملاً‌ بهره‌مند می‌شدند. از جمله‌ به‌ نوشته‌ مجله‌ اخبار امری‌ یکی‌ از سران‌ بها‌ئیت‌ به‌ نام‌ ایناک‌ اولینگا در غرب‌ اوگاندا به‌ «سیر و سفر پرداخت‌ در این‌ حال، خبر مسافرت‌ ایشان‌ به‌ زبان‌ انگلیسی‌ و زبانهای‌ محلی‌ از رادیو اعلام‌ شد و روِ‌سای‌ قبائل‌ از طرف‌ حاکم‌ نامه‌ای‌ دریافت‌ داشتند و در تشکیل‌ مجامع‌ و احتفالات، برای‌ ملاقات‌ ایشان‌ همکاری‌ و اشتراک‌ مساعی‌ کردند.» 29

3. لسوتو: این‌ کشور در مرکز آفریقای‌ جنوبی‌ قرار دارد. در سال‌ 1966 استقلال‌ یافته‌ و در همان‌ سال‌ به‌ عضویت‌ سازمان‌ ملل‌ متحد در آمده‌ است، اما به‌ دلیل‌ موقعیت‌ ویژه‌ جغرافیایی، در سیاست‌ خارجی، همواره‌ تحت‌ تأثیر آفریقای‌ جنوبی‌ است 30 که‌ در آن‌ زمان‌ رژیم‌ تبعیض‌نژادی‌ بر آن‌ حاکم‌ بود و با اسرائیل‌ نیز روابط‌ بسیار دوستانه‌ داشت. بها‌ئیان‌ در این‌ کشور نیز به‌ فعالیت‌ پرداختند و برای‌ ایجاد اطمینان‌ و حُسن‌ظن، به‌ ملاقات‌ مسؤولان‌ آن‌ رفتند و از جمله‌ پادشاه‌ لسوتو «بی‌هنگ‌ سیت‌سو» ملقب‌ به‌ موشوشوی‌ دوم، جمعی‌ از بها‌ئیان‌ را در 15 فوریه‌ 1972 در قصر سلطنتی‌ به‌ حضور پذیرفت‌ و به‌ گرمی‌ پذیرایی‌ می‌کرد. در این‌ ملاقات‌ که‌ حدود 50 دقیقه‌ به‌ طول‌ انجامید ؛ جملاتی‌ بر زبان‌ اعلیحضرت‌ جاری‌ شد که‌ بیشتر به‌ طنز شباهت‌ دارد. به‌ نوشته‌ نشریه‌ رسمی‌ محفل‌ بها‌ئیان‌ ایران: پادشاه‌ لسوتو سؤ‌الات‌ متعدد درباره‌ وضع‌ امر بها‌ئی‌ در لسوتو و هدف‌ دیانت‌ بها‌ئی‌ به‌ طور عموم‌ مطرح‌ کرد. وقتی‌ که‌ به‌ پادشاه‌ درباره‌ اصل‌ وفاداری‌ به‌ حکومت‌ مطالبی‌ گفته‌ شد، پادشاه‌ در جواب‌ گفت: اگر تمام‌ جهان‌ بها‌ئی‌ شوند، برای‌ زمامداران‌ و پادشاهان، حکومت‌ بسیار آسان‌ خواهد بود.31

4. لیبریا: این‌ کشور در قرن‌ نوزدهم‌ اعلام‌ استقلال‌ کرد. در خلال‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ به‌ پایگاه‌ امریکا در آفریقای‌ سیاه‌ تبدیل‌ شد.32 در سال‌ 1944 ویلیام‌ توبمن‌ به‌ ریاست‌ جمهوری‌ آن‌ رسید و تا سال‌ 1971 به‌ مدت‌ 27 سال‌ در این‌ مقام‌ باقی‌ ماند و جانشین‌ او ویلیام‌ تولبرت‌ در سال‌ 1980 بایک‌ کودتا برکنار شد.

‌بنا به‌ گزارشی‌ که‌ در شهریور 1355 در وزارت‌ خارجه‌ ایران‌ تهیه‌ شده‌ است، یکی‌ از سه‌ اصلی‌ که‌ از خصوصیات‌ بارز حیات‌ سیاسی‌ لیبریا به‌شمار می‌رود: «نفوذ فائق‌ ایالات‌ متحده‌ امریکا بر زندگی‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ این‌ کشور» است. بنا به‌ همین‌ گزارش: «لیبریا با جهان‌ غرب‌ روابط‌ سیاسی‌ دارد ولی‌ هرگز درصدد برقراری‌ روابط‌ سیاسی‌ با شوروی‌ یا چین‌ برنیامد» 33 که‌ این‌ امر میزان‌ وابستگی‌ این‌ کشور به‌ امریکا را می‌نمایاند. همچنین‌ کمپانی‌ فایرستون‌ نیز 450 هزار هکتار از اراضی‌ درخت‌ کائوچو آن‌ را برای‌ مقاصد خود تصاحب‌ کرده‌ است.

‌‌در سیاست‌ داخلی‌ نیز این‌ رژیم، نظام‌ تک‌ حزبی‌ را بر کشور حاکم‌ کرده‌ بود34 که‌ این‌ مساله‌ نیز از اختناق‌ و عدم‌ وجود آزادی‌های‌ اولیه‌ و اساسی‌ در آن‌ سرزمین‌ حکایت‌ می‌کند.

‌به‌ دلیل‌ وابستگی‌ عمیق‌ این‌ کشور به‌ غرب، رئیس‌‌جمهور آن، ویلیام‌ توبمن‌ سال‌ 1965 سفری‌ رسمی‌ به‌ اسرائیل‌ داشت‌ که‌ در خلال‌ آن‌ از مرکز بها‌ئیان‌ در حیفا نیز دیدار به‌ عمل‌ آورد.35

‌بها‌ئیان‌ در لیبریا از آزادی‌ عمل‌ و امکانات‌ بسیار زیادی‌ برخوردار بودند آنچنان‌ که‌ در ژانویه‌ سال‌ 1971 (دی‌ ماه‌ 1349) کنفرانس‌ بین‌المللی‌ بها‌ئیان‌ در این‌ کشور برگزار شد و اخبار و گزارشهای‌ آن‌ «از طریق‌ تلویزیون‌ و رادیو و جراید به‌ سراسر کشور اعلان‌ و ابلاغ‌ گردید.» 36

‌در این‌ کنفرانس‌ معاون‌ رئیس‌‌جمهور لیبریا نیز حضور یافت‌ و طی‌ سخنانی‌ از طرف‌ رئیس‌‌جمهور به‌ حضار خوش‌آمد گفت‌ و «از مآرب‌ و مقاصد دیانت‌ بها‌ئی‌ تجلیل‌ نمود و اظهار امیدواری‌ کرد که‌ تعالیم‌ مشتهر بها‌ءالله‌ به‌ زودی‌ در عالم‌ مستقر گردد و از این‌که‌ این‌ کنفرانس‌ در مونرویا برپا شده‌ است، ابراز مسرت‌ نمود و اظهار کرد: «در انجام‌ هرگونه‌ خدمتی‌ حاضر و مفتخر است....»

‌سپس‌ روحیه‌ ماکسول، بیوه‌ شوقی‌ از «این‌ نطق‌ شیوا و فصیح‌ و دلپذیر عمیقاً‌ تقدیر» کرد.37

‌در غروب‌ دومین‌ روز کنفرانس‌ شهردار مونرویا در کنفرانس‌ شرکت‌ کرد و «ضمن‌ عرض‌ خیرمقدم‌ از تمام‌ احبأ برای‌ شرکت‌ در ضیافت‌ مجللی‌ که‌ غروب‌ روز سوم‌ در عمارت‌ زیبای‌ شهرداری‌ برپا می‌شد، دعوت‌ نمود و با نهایت‌ خوشرویی، پذیرایی‌ مفصل‌ و مجلل‌ شد.» 38

‌در خلال‌ این‌ کنفرانس‌ با روحیه‌ ماکسول‌ مصاحبه‌های‌ مختلف‌ رادیو ـ تلویزیونی‌ و مطبوعاتی‌ برگزار می‌شد39 و در روز پنجم‌ ژانویه‌ «حضرت‌ رئیس‌‌جمهور لیبریا و همسرشان‌ با کمال‌ احترام‌ ایشان‌ را پذیرفته» و در این‌ ملاقات‌ 35 دقیقه‌ای‌ «حضرت‌ توبمن‌ رئیس‌‌جمهور لیبریا از خاطرات‌ شیرینش‌ از زیارت‌ مقام‌ اعلی‌ [=قبر باب] در جبل‌ کرمل‌ [در اسرائیل] یاد کرده‌اند.» 40

‌‌اندکی‌ بعد به‌ لطف‌ ادعیه‌ زاکیه‌ حضرت‌ بها‌ءالله‌ رئیس‌‌جمهور لیبریا یکباره‌ دار فانی‌ را وداع‌ گفت‌ و مرد. در شب‌ یادبود او به نوشته منابع بهائی: «با وجود آن که‌ بسیاری‌ از کلیساها برای‌ گرفتن‌ برنامه‌ در آن‌ شب‌ تلاش‌ کرده‌ و موفق‌ نشده‌ بودند، از جامعه‌ بها‌ئی‌ خواسته‌ شد در برنامه‌ شرکت‌ جویند. از این‌ رو یکی‌ از اعضای‌ محفل‌ روحانی‌ ملی‌ «مناجات‌ بها‌ئی» را در آن‌ سالن‌ خواند و از آنجا که‌ متوفی «نسبت‌ به‌ امر مبارک‌ [=بها‌ئیت] همواره‌ مساعدت‌ داشت» ، جلسه‌ تذکری‌ برای‌ او در مرکز بها‌ئیان‌ برگزار گردید و شرحی‌ راجع‌ به‌ او «بیان‌ شد که‌ رئیس‌‌جمهور لیبریا... در سفر خود به‌ اسرائیل‌ موفق‌ به‌ زیارت‌ اعتاب‌ مقدسه‌ بها‌ئی‌ شد و پس‌ از زیارت، بی‌محابا اظهار داشت‌ «هرکس‌ این‌ عتبه‌ را زیارت‌ کند وجود خدا را احساس‌ ننماید انسان‌ نیست.» 41

‌‌جالب‌ است‌ که‌ بها‌ئیان‌ تهیه‌کننده‌ این‌ گزارش‌ نیز که‌ به نظر می‌رسد هنوز در دل‌ خود ایمان‌ به‌ حقانیت‌ حسینعلی‌ بها‌ء نیاورده‌اند از کلمه‌‌ «بی‌محابا» برای‌ اظهارات‌ اخیر رئیس‌‌جمهور لیبریا استفاده‌ کرده‌اند.42

‌تمام‌ این‌ برنامه‌ از رادیو پایتخت‌ لیبریا پخش‌ گردید و جالب آنکه در برنامه‌ای‌ که‌ از طرف‌ رادیو تلویزیون‌ آن‌ کشور به‌ مناسبت‌ مرگ‌ رئیس‌‌جمهور تهیه‌ شد فقط‌ مناجاتهای‌ بها‌ئی‌ خوانده‌ شد.42







پی‌نوشت‌ها:

1. شیلی، دفتر مطالعات‌ سیاسی‌ و بین‌المللی‌ وزارت‌ امور خارجه، تهران، 1377، ص‌ 257. کیهان، سه‌شنبه‌ 21 آذر 1385، ش‌ 18688، ص‌ 316. اخبار امری، سال‌ 1357، ش‌ 6، صفحات‌ اول‌ و دوم‌ جلد‌4. اخبار امری، اردیبهشت‌ 1347، ش‌ 2، صص‌ 115 -111

5. همان6. همان7. همان8. حسین‌ التریکی، صهیونیزم‌ در آرژانتین، ترجمه‌‌ علی‌ منتظمی، صص‌ 18 ـ 916. آرژانتین، دفتر مطالعات‌ سیاسی‌ و بین‌المللی‌ وزارت‌ امور خارجه، تهران، 1374، صص‌ 54 ـ 1052. اخبار امری، مهرماه‌ 1351، ش‌ 11، ص‌ 11352. اتیوپی، دفتر مطالعات‌ سیاسی‌ و بین‌المللی‌ وزارت‌ امور خارجه، 1381، صص‌ 11 ـ 1210. همان، ص‌ 1363.همان، ص‌ 1468. همان، ص‌ 1574.همان، صص‌ 80 ـ 1678.همان، ص‌ 1725. اخبار امری، سال‌ 1351، ش‌ 14، صص‌ 449 - 18448. همان، ص‌ 449 19. اوگاندا، دفتر مطالعات‌ سیاسی‌ و بین‌المللی‌ وزارت‌ امور خارجه، 1374، صص‌ 10 - 209. همان، صص‌ 10 - 219. اهمان، 1374، ص‌ 2244. همان، ص‌ 2346. آهنگ‌ بدیع، سال‌ 1339، ش‌ 11، صص‌ 359 - 24355. اخبار امری، سال‌ 1350، ش‌ 4، ص‌ 25139. همان، ش‌ 17، صص‌ 595 - 26594. همان، صص‌ 596 ـ 27595. همان، ص‌ 28596. همان29. اخبار امری، سال‌ 1355، ش‌ 1، صص‌ 8 - 307. اطلاعات‌ کلی‌ درباره‌ کشورهای‌ آفریقایی، اداره‌ ششم‌ سیاسی‌ وزارت‌ خارجه، شهریور 1355، ص‌ 3197. اخبار امری، سال‌ 1351، ش‌ 5، ص‌ 32152. دائره‌‌المعارف‌ تاریخ‌ عمومی‌ جهان، ترجمه: محمود بهفروزی، نشر قطره، ج‌ 3، ص‌ 33966. اطلاعات‌ کلی‌ درباره‌ کشورهای‌ آفریقایی، اداره‌ ششم‌ سیاسی‌ وزارت‌ خارجه، شهریور 1355، ص‌ 3447. اطلاعات‌ کلی‌ درباره‌‌ کشورهای‌ آفریقایی، ص‌ 47 و دائره‌‌المعارف‌ تاریخ‌ عمومی‌ جهان، ج‌ 3، ص‌ 35966. آهنگ‌ بدیع، سال‌ 1344، ش‌ 36420. اخبار امری، سال‌ 1349، ش‌ 14، ص‌ 37420. آهنگ‌ بدیع، سال‌ 1349، ش‌ 11 و 12، ص‌ 389. همان، ص‌ 289 و اخبار امری، سال‌ 1349، ش‌ 14، ص‌ 39420. آهنگ‌ بدیع، سال‌ 1349، ش‌ 11 و 12، ص‌ 40289. اخبار امری، سال‌ 1349، ش‌ 14، ص‌ 41420. اخبار امری، سال‌ 1350، ش‌ 11، صص‌ 393 ـ 42392. اخبار امری، سال‌ 1350، ش‌ 11، صص‌ 393 -43392. همان، ص‌ 393
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پاسخ: مقالات دیگران(2)

پست توسط irani »

63: مجید تفرشی


"دیپلماسی عمومی بریتانیا در ایران:

مطالعه موردی بخش فارسی سرویس جهانی بی.بی سی"

(ونقش بهائیان در رادیو فارسی بی بی سی)



منبع:http://mtafreshi.persianblog.ir/tag/%D8 ... 7%D9%86%DB %8C_%D8%A8%DB%8C_%D8%A8%DB%8C_%D8%B3%DB%8C

(توضیح مهم مقدماتی: نسخه اول این مقاله بیش از دو سال قبل و پیش از آغاز به کار تلویزیون فارسی بی سی نوشته شده و اکنون به مناسبت هفتاد سالگی بی بی سی فارسی مجددا منتشر می شود. از آن زمان نگارنده سه مقاله دیگر در دست تهیه و تحقیق دارد با عناوین: "بی بی سی و انقلاب ایران"، "تعامل بی بی سی و دستگاههای امنیتی بریتانیا" و "کارنامه تلویزیون فارسی بی بی سی" که نخست به طور جداگانه منتشر خواهند شد و سپس به نسخه نهایی مقاله حاضر افزوده و با برخی مطالب حاشیه ای مرتبط به صورت یک کتاب منتشر خواهد شد.)



نقد و بررسی سابقه و عملکرد سرویس جهانی بی بی سی و بخش فارسی آن بدون توجه به مفهوم و اهداف برنامه های دراز مدت دیپلماسی عمومی (Public Diplomacy)دولت بریتانیا در ایران و خاورمیانه امکان پذیر نیست. تاکنون چند گزارش کوتاه و بلند بیش و کم ارشمند درباره بخش فارسی سرویس جهانی بی بی سی منتشر شده که اغلب آن‌ها از جانب همکاران سابق یا کنونی این موسسه نوشته شده‌اند.[1] این مقاله گزارشی کوتاه از یک تحقیق مفصل تر در دست انجام درباره دیپلماسی عمومی بریتانیا در ایران با مطالعه موردی سرویس جهانی بی بی سی و رویکرد بخش فارسی آن در قبال ایران است.

از سوی دیگر عدم دسترسی عمومی به آرشیو سرویس جهانی بی بی سی در لندن و عدم انتقال بسیاری از اسناد آن به آرشیو ملی بریتانیا که اقدامی غیرمعمول است، این نکته که بسیاری از پرونده های موجود درباره بی بی سی در آرشیوهای عمومی مختلف در بریتانیا همچنان توقیف بوده و در اختیار محققان قرار نگرفته‌اند و همچنین فقر تاریخ شفاهی و ثبت و ضبط خاطرات در بین ایرانیان و بریتانیایی های مطلع و مرتبط با بی‌بی‌سی فارسی، کار را بر پژوهشگران مستقل در این باره دشوار ساخته‌اند.



دیپلماسی عمومی

بنا به تعاریف مرسوم در علم روابط بین المللی، دیپلماسی عمومی (به تعبیر دیگر، دیپلماسی مردمی و یا به تعبیر حسام الدین اشنا دیپلماسی مردم محور[2])، در مقابل دیپلماسی استاندارد یا مرسوم مطرح شده و اصطلاحی است که از اواسط دهه 1960 میلادی و در هنگامه جنگ سرد در آمریکا و دیگر کشورهای بلوک غرب مطرح شد. مفهوم کلی دیپلماسی عمومی برقراری روابط حسنه دولت‌ها با ملت ها به جای روابط بین دولت‌ها و در جهت فتح قلوب و اذهان عمومی همه یا بخش های انتخاب شده ای از مردم کشورهای هدف از طریق سیاست‌های فرهنگی و اجتماعی است.[3]

تعریف رسمی پایگاه رسمی اینترنتی وزارت امور خارجه و مشترک المنافع بریتانیا از دیپلماسی عمومی، "دست یابی به اهداف سیاسی از طریق کار با عموم مردم در کشورهای خارجی" است. [4]یک تعریف رسمی جدیدتر از دیپلماسی عمومی بریتانیا این گونه است: "کار برای رسیدن به اهداف نفوذ کردن مثبت در دیدگاه های افراد و سازمان‌های خارجی نسبت به بریتانیا و همکاری آن ها با بریتانیا".[5]

تاریخ نویسی مرسوم و کلاسیک معاصر، دولت آمریکا[6]و "آژانس اطلاعات ایالات متحده" را بنیان‌گزار دیپلماسی عمومی در جهان می‌داند.[7]این سیاست آمریکا در ایران نیز کارکردی نسبتا جدی و دراز مدت داشته که با وجود اهمیت بسیار، از حوصله و محدوده بحث این نوشته مختصر خارج است.[8]



حکومت بریتانیا و سابقه کار بر روی افکار عمومی در ایران

اگرچه مبحث دیپلماسی عمومی به مفهوم رسمی غربی آن در ایران امری نسبتا جدید و دارای سابقه ای حداکثر چهل ساله است، ولی سیاست‌های مشابه این مساله توسط مقامات بریتانیا در ایران از ابتدای قرن نوزدهم با آغاز جدی و بی وقفه مناسبات دیپلماتیک دو کشور شروع و به خصوص از نیمه آن سده با استقرار دوایر مختلف دیپلماتیک بریتانیا در شهرهای مختلف ایران گسترش یافت.[9]

به طور کلی بیشترین حجم ارتباطات غیرمتعارف ماموران بریتانیایی در عصر ما قبل دیپلماسی عمومی لندن در ایران، در فاصله نیمه قرن نوزدهم تا نیمه قرن بیستم، یعنی از زمان فعال شدن دیپلماسی بریتانیا در منطقه تا کودتای 28 مرداد 1332 و تقسیم تدریجی نفوذ بریتانیا در ایران با آمریکا بوده است. در این دوره که حدود یک سده به طول انجامید، در تهران و دیگر ولایاتی که دیپلمات های بریتانیایی در آن مستقر بوده یا رفت و آمد داشتند با مردم عادی و شخصیت های غیردولتی مراوده و ارتباط مداوم داشتند.

این مراودات عمدتا از دو محور جداگانه ولی هماهنگ صورت می‌گرفت: از یک سو در تهران از طریق "دبیر شرقی" یا "کنسول شرقی" (Oriental Secretary) یا [10](OrientalCounsellor) و همکارانش که مامور تماس با افراد مختلف حایز اهمیت در ایران و به ویژه پایتخت بودند و از سوی دیگر در ولایات از طریق کنسول‌ها، کنسولیارها و ماموران محلی آنان. در ولایات ارتباط ماموران محلی بریتانیا با ایرانیان گسترده تر بود. از طریق انبوه مکاتبات متقابل موجود به زبان های فارسی و انگلیسی بین اتباع ایرانی و دیپلمات‌های بریتانیایی می توان به روابط گسترده اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و حتی شخصی آنان در یک دوره طولانی دست کم صد ساله پی برد.[11]

این مکاتبات شامل مواردی چون خبرچینی، تقاضای حل و فصل مشکلات از راه‌های غیرعادی، شکایت از مسئولان و چهره های صاحب نفوذ داخلی و خلاصه تقاضای بازکردن گره های ناگشوده به دست ماموران بریتانیایی و همکاران محلی ایرانی آنان است. باور کلی در سده های نوزده و بیست این بود که کنسول‌ها یا دبیران شرقی سفارت بریتانیا در ایران از اقتدار و نفوذ بسیاری در بین ایرانیان برخوردارند و معمولا مستقیم یا غیرمستقیم با دوایر نظامی و امنیتی کشور خود مرتبطند.

مشهورترین مورد از این افراد "آلن چارلز ترات/ Alan Charles Trott" است که در سالهای اولیه پس از شهریور 1320 نخست در ولایات جنوبی و مرکزی ایران به عنوان کنسول و سپس در تهران به عنوان دبیر شرقی کار کرد و سر ریدر بولارد سفیر پیشین لندن در تهران، در خاطرات خود از وی به عنوان یکی از عناصر مهم دیپلماسی بریتانیا در ایران یاد کرده[12]و حتی شرکت سیما فیلم نیز اواخر سال گذشته و اوایل امسال در حال ساخت فیلمی مستند داستانی با عنوان "مستر ترات" برای صدا و سیما بوده که ظاهرا از آخر بهار امسال در مرحله ارزیابی برای پخش در یکی از شبکه های تلویزیونی قرار دارد.[13]

بعدها نیز دیگر مقامات امنیتی-دیپلماتیک بریتانیا در ایران راه ترات را ادامه دادند که از میان شناخته شده ترین آنان در سال های 1329 تا 1332 می توان به "رابین (رابرت چارلز) زینر/Robin Zaehner" (1974-1913) شرق شناس مشهور دانشگاه آکسفورد[14] و "سام فال/ Sam Falle"[15] نظامی و دیپلمات ارشد پیشین یاد کرد.

یکی از مهم ترین موارد ارتباط مقامات دیپلماتیک بریتانیا با ایرانیان در تهران و برخی دیگر از شهرها را می توان در ماجرای بست نشینی در باغ تابستانی سفارت آن کشور در قلهک در تابستان 1285 دید که عملا برای مدتی چه از طریق بست نشینی مردم و چه از طریق انتقال تلگراف‌ها، مقامات محلی دیپلماتیک بریتانیا برای مدتی واسطه انتقال پیام مشروطه خواهان ایرانی به دیگران شدند.[16]

از این نظر و با توجه به دامنه فعالیت های متعارف و نامتعارف دیپلمات‌های محلی بریتانیا در ایران، شاید بتوان لندن را پیشگام دیپلماسی عمومی دولت های سلطه جوی خارجی در تاریخ ایران و احتمالا دیگر کشورهای خاورمیانه حتی پیش از رایج شدن اصطلاح و سیاستی مشخص با این نام دانست.



ابزارهای کنونی دیپلماسی عمومی بریتانیا

شیوه های اجرایی دیپلماسی عمومی بریتانیا در ایران و دیگر کشورها در سال‌های قبل از جنگ جهانی دوم در طول دهه های اخیر دچار تغییر و تحولات بسیاری بوده و از راه های مختلفی اعمال می شدند. در سال 2004 وزرای خارجه و دارایی بریتانیا به طور مشترک کمیسیونی به ریاست لرد "پاتریک کارتر"[17]را مامور بررسی و بازنگزی اساسی در سیاست‌های دیپلماسی عمومی آن کشور کرد. نتیجه و خلاصه آشکار این تحقیق که در سال 2005 در قالب یک جزوه 77 صفحه ای منتشر شد، در عمل در سال های اخیر به راهنمای اجرایی و دستورالعمل دیپلماسی عمومی نوین بریتانیا در قرن بیست و یکم تبدیل شده است.[18]

در واقع سیاست‌گران و سیاست‌گزاران بریتانیایی پس از چند دهه دریافته بودند که بدون یک بازنگری اساسی در برنامه های سنتی مرسوم دیپلماسی عمومی خود قادر به رقابت با دیگر قدرت های حاضر این صحنه در جهان امروز نخواهند بود. از زمان تدوین و انتشار گزارش لرد کارتر به بعد، بخش دیپلماسی عمومی در کمیسیون سیاست خارجی پارلمان بریتانیا نیز فعال و به طرز قابل ملاحظه ای بیشتر از گذشته موجب تعامل قانون‌گزاران آن کشور با سرویس جهانی بی بی سی و بریتیش کانسل و مسئولان آن موسسات در جهت دگردیسی و پوست اندازی آن دو نهاد سنتی و رسمی شده است.[19]

وزارت خارجه بریتانیا محورهای اساسی کنونی دیپلماسی عمومی این کشور را این گونه اعلام کرده است: یک- سرویس جهانی بی بی سی[20]، دو- بریتیش کانسل (شورای فرهنگی بریتانیا)[21]، سه- شبکه خبری ماهواره ای "بی.اس.ان" (بریتیش ستلایت نیوز)[22] و چهار- سازمان نمایشگاه های فرهنگی و تجاری بین المللی بریتانیا.[23] بدیهی است که در این مختصر مجال بررسی همه این موارد وجود ندارد و تنها اندکی به سرویس جهانی بی بی سی و بیشتر به بخش فارسی آن پرداخته خواهد شد.



سرویس جهانی بی بی سی:

چند ماه پس از پایان یافتن جنگ جهانی اول، اولین سرویس عمومی اطلاع رسانی بی سیم به نام رادیو در مارس 1919 در بریتانیا آغاز به کار کرد، ولی مسئولان آن کشور تا اواخر سال 1932 به تاسیس یک رادیوی بین المللی احساس نیاز نکردند. بخش بین المللی شبکه بی‌بی‌سی در دسامبر 1932 با عنوان "سرویس امپراتوری بی بی سی" (BBC Empire Service) به زبان انگلیسی و عمدتا برای جذب مخاطبان انگلیسی زبان خارج از مرزهای آن کشور آغاز به کار کرد، نامی پرابهت که امروزه مسئولان این شبکه ترجیح می دهند تا به فراموشی سپرده شده و نام جدید سرویس جهانی بی بی سی را از سال 1988 جایگزین آن کرده اند.

سایت رسمی اینترنتی شبکه بی بی سی در تشریح این نام قدیمی چنین توجیه می‌کند که این نام نه برای پیشبرد اهداف امپریالیستی که برای "متحد کردن مردم انگلیسی زبان کشوری که در آن زمان امپراتوری بریتانیا نامیده می شد" انتخاب شده بود.[24] این سرویس در فاصله چند سال به خصوص به دلیل شرایط نزدیک به آغاز جنگ جهانی دوم و نیاز به تبلیغات و تاثیرگذاری بر مردم کشورهای متخاصم دایره فعالیت خود را از زبان انگلیسی به دیگر زبان ها گسترش داد. در سال 1938 و چند ماه قبل از آغاز جنگ جهانی دوم بخش های عربی و اسپانیولی بی بی سی جهانی آغاز شدند [25]

از ابتدای تاسیس سرویس جهانی و بخش فارسی آن تاکنون، این شبکه در بین مخاطبان خود در ایران و دیگر کشورهای فارسی زبان با دو تلقی متفاوت و حتی متنافر مواجه بوده است: یکی به عنوان رسانه ای وابسته و پیوسته به وزارت خارجه بریتانیا یا یک امکان جهانی برای گسترش جریان آزاد رسانه ای. این تقابل به خوبی در تاریخ رسمی بی بی سی به قلم اندرو واکر مشاهده می شود. وی در حالی که از قول مقامات دولت برمه این شبکه را "آسمانی پر از دروغ" ذکر کرده، خود در واکنش به این اتهام، سرویس جهانی و به تبع آن، کتاب خود را "یک آسمان پر از آزادی" نامیده است.[26]

در واقع از همان ابتدای تاسیس در منشورها و اساس نامه های مختلف سرویس جهانی مسئولان ارشد اجرایی بریتانیا از جمله دستورالعمل مصوب کلمنت اتلی نخست وزیر وقت در سال 1946، ضمن تاکید بر ضرورت توجه این رسانه به ضرورت پیروی از سیاست های امپراتوری و منافع ملی آن کشور در انجام کار خود مستقل عمل کنند.[27]

این استقلال عمل در امور روزمره را درباره شبکه های داخلی بی بی سی تا حدی می توان پذیرفت، چرا که بودجه هنگفت این شبکه ها از مالیات مستقیم و سالانه مردم با نام "لایسنس فی/ مالیات تلویزویون" تامین می‌شود[28]، ولی بودجه سرویس جهانی مستقیما از سوی وزارت خارجه آن کشور تامین شده و بخش جهانی رسما از نظر اداری زیر مجموعه و تحت دستگاه دیپلماسی لندن محسوب می‌شود و سیاست‌های کلان آن مرتبا به شکل مستقیم یا غیرمستقیم تحت نظارت مسئولان دولتی یا نمایندگان آنان قرار دارد. مسئولان بی بی سی در شرایطی اصرار بر استقلال سرویس جهانی خود دارند که برای تصویب و اجرای برنامه های مختلف خود نیازمند ارایه برنامه های خود به مسئولان قانون‌گذاری و اجرایی بررسی و تایید مستقیم پارلمان از طریق بخش دیپلماسی عمومی کمیسیون خارجی و وزارت خارجه آن کشور هستند.

در یک گزارش مجلس اعیان بریتانیا در بررسی منشور پیشنهادی سرویس جهانی در دوره پارلمانی سال های 2005-2006 چنین آمده است: "از زمان تاسیس سرویس جهانی بی بی سی، استقلال آن اساس توفیق آن بوده است. با این همه به دلیل آن که وزارت امور خارجه و مشترک المنافع اداره تامین کننده مالی سرویس جهانی است، روابط رسمی بین آن [سرویس جهانی بی بی سی] و دولت علیاحضرت ملکه وجود دارد. توافق رسانه ای[29]بین بی بی سی و وزارت خارجه تعیین کننده اهداف راهبردی سرویس جهانی بی بی سی است. این [توافق] سرویس جهانی بی بی سی را متعهد می سازد که برنامه های تولید و پخش شده و اولویت های رسانه ای خود را بر اساس قراردادش با وزارت خارجه تنظیم کند. همچنین وزارت خارجه نقش تصمیم گیرنده‌ای درباره شیوه کارکرد سرویس جهانی بی بی سی خواهد داشت...[30]

این تعامل از آن زمان تاکنون با تغییر و تحولات جزیی ادامه داشته و همواره بخش مشخصی در وزارت خارجه بر سیاست های میان مدت و دراز مدت بی بی سی جهانی نظارت داشته و دارد. برای نمونه سر "نیکلاس برینگنتون" دیپلمات شرق شناس سالخورده بریتانیایی خود سال ها در اوایل و اواسط خدمت خود نماینده ناظر و رابط وزارت خارجه با سرویس جهانی بوده که در این باره خاطرات چندی را برای نگارنده نقل کرده و جزییات دیگر این تعامل نیز در اسناد موجود در آرشیو ملی بریتانیا و آرشیو سرویس جهانی قابل پی گیری است.

نکته قابل توجه دیگر در نقد و بررسی سرویس جهانی بی بی سی این است که حتی اگر آزادی و استقلال عمل مسئولان و کارکنان این شبکه از وزارت خارجه را هم جدی بگیریم، باز هم بر اساس تجربه و اطلاعات موجود می توان چنین گفت که تاسیس کل این شبکه و بخش های مختلف مربوط به زبان های گوناگون آن، دقیقا بر اساس اهداف آشکار و نهان بین المللی و فرامنطقه ای وزارت خارجه بریتانیا بوده و این مساله بیشتر از هر قسمت دیگری درباره زمان تاسیس بخش های سه گانه فارسی صادق است که بعدا به آن پرداخته خواهد شد.



تاسیس بخش فارسی سرویس جهانی بی بی سی

بیشتر محققان، حتی مورخان رسمی و غیررسمی بی بی سی، ابایی از ذکر این نکته ندارند که تاسیس بخش فارسی رادیوی بی بی سی در اصل برای خنثی کردن فعالیت های تبلیغاتی بخش فارسی رادیو برلین بر مخاطبان ایرانی و تحت فشار قرار دادن رضا شاه پهلوی در پیروی از سیاست های جنگی متفقین و در مرحله بعد توجیه اشغال نظامی ایران توسط نیروهای نظامی بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی صورت گرفت.[31]

تاسیس بخش فارسی بی بی سی تقریبا از ابتدای جنگ مورد نظر مقامات لندن بود. ظاهرا نخستین بار پیشنهاد و ضرورت این امر از سوی بولارد در گزارشی به تاریخ 29 دسامبر 1939 (سه ماه پس از آغاز جنگ) به لندن ارسال شد. این پیشنهاد چهل روز بعد در نهم فوریه 1940 از سوی لندن تایید و به بولارد ابلاغ شد که وزارت خارجه و خزانه داری بودجه لازم برای تاسیس بخش فارسی را مهیا کرده اند.[32]

پیش از تاسیس رادیوی فارسی بی بی سی، از سوی سفارت بریتانیا در تهران و به ویژه دوشیزه "آن کاترین لمبتون (2008-1912)"[33] وابسته مطبوعاتی آن، مکررا در گزارش های خود به لندن از تداوم و افزایش نفوذ تبلیغاتی آلمان نازی در میان مقامات و مردم ایران و ضرورت ایجاد نوعی ابتکار عمل در ماشین تبلیغات جنگی لندن از قبیل ترجمه اخبار و تفسیرهای جنگی سخن گفته می گفت.[34]

در آخرین روزهای دسامبر سال 1940 (دوم دی ماه 1319) ، پانزده ماه پس از آغاز جنگ جهانی دوم و در هنگامه برنامه ریزی متفقین برای حمله نظامی به ایران (هشت ماه قبل از سوم شهریور 1320 و اشغال ایران) ، بخش فارسی رادیو بی بی سی آغاز به کار کرد.[35] این در حالی بود که "ویکتور گلدنینگ" نخستین رییس بخش فارسی با توصیه و نظارت مستقیم "راجر استیونسون" رییس وقت بخش شرقی وزارت خارجه بریتانیا و سفیر بعدی آن کشور در تهران به سمت خود برگزیده شد.[36]

بی بی سی با درس گرفتن از تجربه بهرام شاهرخ و دیگر همکاران ایرانیش در تاسیس بخش فارسی رادیو برلین، بنای بخش تازه تاسیس فارسی خود را با کمک چند ایرانی قرار داد که از آن میان دو نفر شاخص تر از بقیه بودند: حسن موقر بالیوزی[37] و مجتبی مینوی[38]. هم بالیوزی و هم مینوی به نوعی افرادی دارای دیدگاه ها و اغراض خاص دینی یا سیاسی بودند که بر خلاف ادعای بی بی سی در بی طرفی رسانه ای، نوشته ها و محصولات رادیویی آنان را دچار شبهه پیش داوری می کرد.

مینوی اما به دلایل سیاسی و احتمالا بر اثر سعایت و پاپوش های مرسوم در اواخر دوره سلطنت رضاشاه پهلوی قادر به بازگشت به ایران نبود. به قول فرزند مینوی، سعایت بد خواهان، سفر نه ماهه تحقیقاتی او را به اقامتی 15 ساله در لندن تبدیل کرد.

در واقع چه در مساله دخالت وزارت خارجه در تعیین رییس بخش فارسی و چه در گزینش یک رهبر بهایی سرشناس ، بی بی سی نشان داد که تا چه حد از ادعای بی طرفی خود به دور بوده است. برخی از کارکنان این شبکه معتقدند همه این موارد استثنایی و محصول دوران خاص و تکرار نشدنی جنگ جهانی دوم بوده و نمی توان حکم قاعده بر آن ها نهاد. ولی تجربه نشان داده که چه در مساله تاثیرگذاری بهاییان در سیاستگزاری بخش فارسی، چه در مورد جذب ناراضیان مستاصل سیاسی ایرانی و چه در مورد مداخلات وزارت خارجه بریتانیا با بازنگری ها و فراز و فرودهایی، حکایت همچنان باقی است که بعدا در حد امکان به آن ها اشاره خواهد شد.

لازم به ذکر است که در این جا بحث من مطلقا ربطی به مجاز بودن استفاده از ناراضیان سیاسی در یک رسانه بین المللی و سمت گیری خاص سیاسی و ایدئولوژیک آنان و یا رد و تایید پیروی از آموزه های بهاییت ندارد، بلکه مساله مغایر بودن استفاده از افراد عالی رتبه، متعصب و دارای دیدگاه ها و پیش داوری های سیاسی یا دینی با موازین ادعایی سرویس جهانی در رعایت بی طرفی در اخبار و گزارش های خود و استفاده از برنامه سازان عاری از اغراض و پیش فرض های شخصی است که بعدا به آن اشاره خواهم کرد.

این بحث همچنین ناقض حق بهاییان عادی برای استخدام در هیچ موسسه‌ای از جمله بی بی سی نیست و همچنین نافی مخالفت من با تبعیض و آزار بهاییان در ایران هم نمی‌باشد.

مساله جذب و گزینش مینوی به عنوان یک ادیب آشنا به تحولات جاری و روز کشور هدف تبلیغات، برای تاسیس بخش فارسی بی بی سی و به خصوص استارت اولیه آن امری مهم و سرنوشت ساز بود. تا جایی که در یک گزارش محرمانه درباره این گزینش چنین تبت شد: "اکنون برای راه اندازی بخش فارسی آماده ایم."[39]

مینوی تنها ادیب ناراضی ایرانی مقیم زمانه جنگ جهانی در لندن نبود که در اوایل کار بخش فارسی به استخدام رادیوی بی بی سی درآمد، دیگر افرادی نیز در این دوره با مینوی همکاری داشتند که از مهم ترین آنان می توان به مسعود فرزاد[40] و مجدالدین میرفخرایی (گلچین گیلانی)[41] اشاره کرد. از این میان مینوی و فرزاد در سال های آغازین جنبش ملی شدن صنعت نفت از بی بی سی جدا شدند و به راه های جداگانه ای رفتند. مینوی به تهران بازگشت و به استخدان دانشگاه درآمد، فرزاد به افامت خود در لندن و پی گیری کارهای ادبی و پژوهشی خود و بعدها کارمندی محلی سفارت ایران پرداخت و میرفخرایی نیز به عنوان مترجم، کارمند محلی و مشاور پزشکی به استخدام سفارت ایران در لندن درآمد.

یکی از نکات قابل توجه در تاریخ بخش فارسی بی بی سی که نگارنده طی سال های اخیر در موارد بسیاری با آن مواجه بوده و یا دریافته این است که اغلب محققان و نویسندگان ایرانی که در بخشی از زندگی خود به دلایل مختلف سیاسی یا اقتصادی، چه با نام و چه بدون نام تن به همکاری تمام وقت با بی بی سی داده اند علاقه ای به ذکر این نکته در کارنامه، خاطرات و بیوگرافی خود نداشته و یا از آن با افتخار و به نیکی یاد نکرده اند.[42]

اگرچه این دسته از نویسندگان و نخبگان ایرانی که در برهه هایی از زندگی خود با بخش فارسی بی بی سی همکاری داشته اند اغلب تاثیر به سزا و انکار نشدنی در مقبولیت کیفی و ارایه برنامه داشته اند، ولی کمتر اثری از آنان در تاثیرگذاری های کلان، میان مدت و یا دراز مدت آن شبکه یافت می شود و به گفته یکی از همین دست افراد در مصاحبه با نگارنده، "با سوء استفاده از استیصال مالی و سیاسی و بعضا مشکلات مهاجرتی، برخلاف شعارهای بی بی سی از توانایی های آنان استفاده ابزاری شده است.

برعکس، در مواردی دریافته می شود که این دست افراد که برخلاف دیگران، به طور کامل جذب بدنه اصلی اداری و اجرایی دایمی بی بی سی نشده بودند در مواردی زیر ذره بین مقامات سیاسی و امنیتی بریتانیا قرار داشتند که نمونه دقیق و طولانی آن را می توان در ماجرای دوازده سال تعقیب و عملیات پنهانی سازمان "ام.آی.فایو" سازمان امنیت داخلی بریتانیا درباره مسعود فرزاد و پرونده سازی علیه او (از ابتدای 1943 تا پایان 1954) به گمان همکاری وی با برادرش هومان (همایون) فرزاد[43] که مترجم و همکار چتربازهای آلمان هیتلری در ایران در جنگ جهانی دوم بود، پیدا کرد.[44]

یکی از مواردی که چه مسئولان سرویس جهانی بی بی سی و چه گزارشگران تاریخ بخش فارسی آن، خواسته یا ناخواسته، از کنار آن گذشته و یا آن را بسیار کم رنگ نشان داده اند حضور و تاثیر انکار نشدنی حسن موقر بالیوزی (1980- 1908) و دیگر بهاییان در یک دوره طولانی در سطوح جدی و سیاستگزاری این رسانه است.

بالیوزی نخستین کسی بود که در ابتدای تاسیس بی بی سی فارسی از آن رادیو برای مخاطبان سخن گفت.[45] وی از اعضای خاندان افنان و از اقوام نزدیک میرزا علی محمد باب و فرزند محمد علی (محمود) موقرالدوله بالیوزی حاکم پیشین بوشهر و وزیر فواید عامه و تجارت در کابینه کودتای سید ضیاءالدین طباطبایی در اواخر 1299 و اوایل 1300 شمسی بود.[46] بالیوزی در شرایطی به استخدام بی بی سی درآمد که چند ماهی قبل از آن به عضویت مجمع ملی بهاییان موسوم به رضوان درآمده بود.

بالیوزی چند سال بعد از تاسیس بخش فارسی، به عنوان نزدیک ترین مشاوران "شوقی افندی ربانی" آخرین رهبر شناخته شده بهاییان جهان، در سال 1956 به عنوان به اصطلاح یکی از ایادی امرالله، به قول پیروان آن کیش، منصوب شد که به منزله عضویت در بالاترین شورای اداری و دینی بهاییت است. (تقریبا معادل کاردینال ارشد در مذهب کاتولیک) بالیوزی علاوه بر نگارش حدود ده اثر با موضوع تاریخ و تبلیغ بهاییت، سال ها رییس "محفل ملی معنوی بهاییان" جزایر بریتانیا بود که این سمت به منزله ریاست کل اداری و اجرایی بهاییان بریتانیا محسوب می شد.[47] وی در طول حدود دو دهه کار در بی بی سی فارسی عملا به یکی از افراد کلیدی و به شدت تاثیرگذار این شبکه تبدیل شد.[48]

بالیوزی در این مدت با همه قوا هم به امور رسانه اشتغال داشت و هم به امورات دینی خود تا از این طریق نشان دهد که مسئولان بی بی سی دست کم در مورد بخش فارسی چندان نگران عمل به منشور خود درباره ضرورت حفظ بی طرفی و خودداری دبیران، تهیه کنندگان و کارکنان خود در زمینه سیاسی و دینی نیست.[49]

حضور چشمگیر بهاییان در سطوح مختلف سرویس جهانی بی بی سی از مدیریت های کلان آن شبکه به پایین ضمن تاثیرگذاری های نامحسوس پنهان خود در لایه های زیریرن این شبکه، گاه نمودهای آشکاری نیز داشته که از آن میان می توان به مصاحبه کاملا تبلیغاتی و فرمایشی با "مری مکسول" (ملقب به روحیه خانم) بیوه شوقی افندی رهبر سابق بهاییان، در تاریخ 18 آگوست 1981 اشاره کرد.[50]

تهیه رپرتاژ اگهی های گزارش گونه منحصر به سال های گذشته در بی بی سی نبوده و انتشار اخبار و گزارش های متعدد در این موضوع نشان دهنده تدوام این سیاست و استفاده از کارت بهاییت علیه ایران است. در این باره برای نمونه می توان به مجموعه گزارش هایمتعدد جانبدارانه و آگهی گونه خبرنگاران اعزامی بخش فارسی در اسراییل و درباره مراکز مختلف بهایی در عکا و دیگر سرزمین های فلسطینی اشاره کرد. در این مطالب، گزارشگران اعزامی بخش فارسی حکومت ایران را بهایی ستیزی و یهودی ستیزی متهم کرده اند.[51]

با بررسی موضوعات، عناوین و محتوای این قبیل نوشته ها تعجب نخواهیم کرد اگر بدانیم که همه گزارشگران اعزامی و تهیه کنندگان این قبیل آگهی های گزارش گونه به سرعت راه ترقی را در بی بی سی فارسی پیمودند و همه آن ها در تحولات اخیر این شبکه ارتقای رتبه یافته و از هم اکنون جایگاه بالایی در تلویزیون در آستانه تاسیس آن یافته اند.

در هر حال بی بی سی فارسی از ابتدای تاسیس خود تا پایان تابستان 1320 کارزار تبلیغاتی بی وقفه ای را در سه جبهه صورت می داد: بدبین کردن ایرانیان نسبت به آلمان هیتلری و متحدانش، ایجاد بدبینی درباره رضا شاه به عنوان همکار آلمان[52] و نهایتا آماده سازی اذهان عمومی برای اشغال ایران[53] و توجیه راهبردی آن[54]. برای رسیدن به این اهداف، یک کارمند سابق شرکت نفت انگلیس و ایران به نام "لورنس پاول الول ساتن" (1984-1912) به عنوان مشاور و ناظر ارشد به استخدام رادیوی بی بی سی فارسی درآمد.[55] الول ساتن در سال های واپسین جنگ و پس از لمبتون وابسته مطبوعاتی و تبلیغاتی سفارت کشورش در تهران شد و سپس همانند لمبتون به کرسی استادی تاریخ و زبان فارسی (البته در دانشگاه ادینبورو اسکاتلند) دست یافت.[56]

هنگامهجنگ جهانی دوم صحنه پیکار خاموش وزارت خارجه و مسئولان ارشد بی بی سی از یک سو با برخی از کارکنان بخش فارسی برای انتشار مطالب تبلیغاتی و فرمایشی دیکته شده از سوی وزارت خارجه بود. این مساله در ابتدا این گونه حل شد که مطالب ارسالی به عنوان یک خبرنگار ظاهرا مستقل تهیه شود. نهایتا نیز اختلاف نظر این گونه خاتمه یافت: "بی بی سی پذیرفت که دولت انگلستان به لحاظ قانونی می تواند با پذیرش کامل و علنی، پخش هر چیزی را از بی بی سی فارسی بخواهد."[57]

در شرایطی که نویسندگان حامی استقلال رای بخش فارسی بی بی سی از پیروزی استقلال رای کارکنان آن رسانه بر وزارت خارجه بریتانیا در مساله دخالت در محتوای برنامه ها سخن گفته اند، عباس دهقان که از نسل نخسا گزارشگران بخش فارسی بی بی سی است صریحا درباره موضوع استقلال رای آن رسانه چنین گفته است: " ما دقیقا آن چه که به ما داده می شد می خواندیم. ما مجاز به هیچ تغییری نبودیم. دو نفر انگلیسی بودند که به آن چه که ما پخش می کردیم نظارت می کردند. آن ها به زبان فارسی صحبت می کردند و به دقت گوش می کردند."[58]

سال های 1320 تا 1328 دوره پاگیر شدن بی بی سی فارسی در بین ایرانیان بود. در این دوره مقامات وزارت خارجه بریتانیا تصمیم گرفتند نفوذ خود بر سرویس جهانی و بخش فارسی را به شکل غیرمستقیم و نامحسوس اعمال کنند. با این همه، با آغاز جنبش ملی شدن صنعت نفت در ایران، بی بی سی بار دیگر "استثنائا" و بر اساس "مصالح ملی بریتانیا"، آشکارا با سیاست های تامین کننده مالی خود همراه شد: نخست با تهیه گزارش ها و تفسیرهایی در ارایه تصویری مثبت از کارنامه شرکت نفت انگلیس و ایران،[59] سپس با همگامی کامل با دولت لندن در مقابله با ملی شدن صنعت و نفت و پایدار ماندن این سیاست و در آخر با هم دستی کامل با طرح سرنگونی مصدق در 28 مرداد 1332.

به دنبال روی کار آمدن دولت دکتر محمد مصدق در خرداد 1330 و با بالا گرفتن تدریجی مناقشه بین تهران و لندن و طرح احتمال وارد کردن ناوهای جنگی بریتانیا به آب های ایران و اشغال مراکز نفتی، مسئولان وزارت خارجه بریتانیا به بخش فارسی دستور دادند تا 15 دقیقه به برنامه های روزانه خود بیفزاید. این افزایش برنامه بی بی سی فارسی پس از مدتی با از میان رفتن گزینه نظامی بریتانیا علیه ایران متوقف شد.[60]

این گونه بود که حتی الول ساتن که خود روزگاری در ابتدای راه همکار مهم بخش فارسی بی بی سی بود در کتاب کلاسیک خود درباره نفت ایران می نویسد: "از لندن جایی که بی بی سی با دو برابر کردن برنامه های خود به زبان فارسی دردسر آفرین شده بود، به ایرانیان گفته می شد که اگر شرایط شرکت نفت انگلیس و ایران پذیرفته نشود، کارکنان انگلیسی صنعت نفت ایران را ترک خواهند کرد.[61]

اصرار مسئولان وزارت خارجه و سرویس جهانی به پخش برنامه های تبلیغی علیه ملی شدن نفت در ایران و حکومت مصدق تا آن جا پیش رفت که تهیه کنندگان و کارکنان فارسی اسن شبکه به عنوان اعتراض به این سیاست دست از کار کشیدند و دست کم برای مدتی حاضر به این کار نشدند.[62]

پرده آخر نمایش همگامی بی بی سی فارسی با دولت بریتانیا علیه ملی شدن نفت در ایران، همکاری مستقیم این شبکه در کودتای 28 مرداد 1332 و سرنگونی حکومت مصدق بود. شبکه چهار رادیوی بی بی سی در روز 22 آگوست 2005 برنامه ای از سری برنامه های موسوم به "سند" با عنوان "یک کودتای خیلی بریتانیایی" پخش کرد. در این برنامه که توسط "مایک تامپسون" محری و برنامه ساز شناخته شده این شبکه تولید شد تصریح شد که گوینده بی بی سی با اعلام جمله "اکنون ساعت دقیقا 12 است" به جای جمله همیشگی "الان ساعت 12 است" پیامی رمزی به شاه و همراهانش برای نشان دادن آمادگی لندن برای عملیات کودتا دادند.[63]

بی جهت نبود که در گزارش تهیه شده از سوی بی بی سی برای بخش دیپلماسی عمومی کمیسیون روابط خارجی پارلمان بریتانیا در تبیین برنامه های کنونی و آینده آنم شبکه برای ایرانیان چنین ذکر شده است: "بسیاری در ایران بی بی سی را ابزاری برای مداخله امپراتوری بریتانیا ... بسیاری از ملی گرایان گزارش های بی بی سی را برای ایفای نقشی کلیدی در طرفداری از شاه و مخالفت با مصدق مورد انتقاد قرار می دهند."[64]

در دو دهه فاصله سال های 1332 تا 1352 (1953 تا 1973) بی بی سی روابط نسبتا مناسبی با ایران داشت. شاه به مرور بر قدرت خود می افزود و بریتانیا نیز با پذیرفتن جایگاه دوم در صحنه سیاسی ایران تلاش داشت تا در جایگاه مبادلات نظامی و اقتصادی به رتبه نخست و بالاتر از دوست و رقیب خود آمریکا دست یابد.

با این همه تغییرات بین المللی در سال 1973، افزایش چهار تا پنج برابر بهای جهانی نفت و بالا گرفتن اقتدار شاه بر همه چیز از جمله مناسبات ایران و بریتانیا و روابط ایران و بی بی سی تاثیر گذارد. اگر تا آن زمان روش های تبلیغی و رسانه ای سرویس های داخلی و خارجی بی بی سی توسط حکومت پهلوی و شخص شاه ممکن بود، از این پس تهران درباره این گونه تبلیغات حساسیت نشان می داد. این مساله تا جایی پیش رفت که پس از پخش یک فیلم مستند در برنامه پانورامای تلویزیون بی بی سی علیه حکومت ایران، شاه رسما دستور تعطیلی کل دفتر بی بی سی در تهران و اخراج کارکنان آن را صادر کرد. اقدامی که تا ماه ها همه جوانب مناسبات تهران لندن را تحت الشعاع خود قرار داد.[65]

در این مدت بی بی سی ضمن ارایه سیاست های رسمی لندن در قبال تهران، گاه به عنوان اهرم فشار عمل کرده و با انتقاد از عملکرد نظام سعی داشتند تا برای منافع بریتانیا در تهران گروکشی کنند. چنان که از مصاحبه های نگارنده با چند تن از مسئولان حکومت پهلوی برمی آید، محمد رضا شاه صرفا از باب انتقاد بی بی سی فارسی نسبت به خود و خاندانش از این شبکه ناراحت نبود و گاه مشکل ایران با بی بی سی مرتبط با منافع ملی ایران می شد. این موضوع را به وضوح در مساله جزایر سه گانه خلیج فارس و اعاده حاکمیت ایران بر آن ها و مواضع ضدایرانی و هواداری از اعراب سرویس جهانی بی بی سی می توان یافت.[66]

آنتونی پارسونز سفیر بریتانیا در تهران در روز اول آگوست 1975 (دهم مرداد 1354) در گزارشی انتقادی و محرمانه به لندن درباره عملکرد بی بی سی فارسی ضمن اشاره به پایین بودن مخاطبان این شبکه نوشت: «من سی سال است که درگیر مسائل خاورمیانه‌ام و می‌توانم صادقانه بگویم که نه پیش‌داوری علیه بی‌بی‌سی دارم و نه ضد اطلاع رسانی هستم. ... من از موضع فوری مصلحت‌اندیشی سیاسی به موضوع نگاه نمی‌کنم. ... بگذارید 25 سال به عقب برگردیم و به آینده بنگریم، می‌توانیم قسم بخوریم که در یک دوره 25 ساله، سرویس عربی و فارسی بی‌بی‌سی کسانی را که در این دوره دولت‌های آلترناتیو طرفدار غرب در خاورمیانه تشکیل داده و یا بخشی از آن حاکمیت شده‌اند، تحت تأثیر خود قرار داده است ... واقعیت این است که در این دوره، رژیم‌های پوشالی و چینش کنونی خاورمیانه در دوره پس از جنگ جهانی دوم خودکامه‌تر و مستبدتر [از رژیم‌های قبلی] هستند.»[67]

به هنگام آغاز انقلاب اسلامی در ایران، بی بی سی در ابتدا تلاش در کم رنگ نشان دادن این نهضت را داشت، ولی به مرور و با اوج گیری انقلاب، این رسانه نیز ناگزیر به انعکاس رویدادها و خواسته های انقلابیون شد. تا زمان انتشار اسناد محرمانه مربوط به سال های 1978 به بعد دقیقا نمی توان درباره نقش بی بی سی در رویدادهای آن هنگام ایران قضاوت کرد و نمی توان به ادعاهای بی پایه و مدرک مبتنی بر تئوری توطئه مرسوم در بین برخی از ایرانیان در این باره توجه کرد. با این وجود، "تیم له ولین" خبرنگار سرویس جهانی بی بی سی در ایران در ماه های منتهی به انقلاب اسلامی، در گفتگو با نگارنده این ادعا که بی بی سی نقش مهیجی در انقلاب داشته را رد کرد و گفت: من خود به دلایل مواضع پیسشرویی که داشتم اغلب برای عدم انتقاد از حکومت پهلوی و به خطر نیانداختن مناسبات دوجانبه از سوی لندن تحت فشار بودم.[68]



بررسی وضعیت بی بی سی در سال های پس از انقلاب نیازمند زمان و مجال دیگری است. ولی ذکر چند نکته گذارا ولی قابل تامل در این باره ضروری است:

در سال های پس از انقلاب، بی بی سی فارسی به دلایل مختلف مامنی برای فعالیت افرادی بوده که با حکومت پس از انقلاب سر ناسازگاری داشته و حتی به طور فعال و سیستماتیک در سازمان های سیاسی و شبه نظامی عضو بوده و یا هوادار آن بوده اند. اقدامی که با هر نگاهی در تضاد آشکار با همه منشورهای قدیم و کنونی بی بی سی و ادعای بی طرفی و عدم جانب داری آن شبکه است.[69]

در دهه 1980 با توجه به تحولات رسانه ای و ظهور شبکه هایی چون سی.ان.ان، سرویس جهانی بی بی سی و به تبع آن بخش فارسی تا حد زیادی، در رقابت با شبکه های رقیبی چون صدای آمریکا، از نخبه گرایی چه در مورد کارکنان خود و چه در مورد برنامه سازی برای مخاطبان دست کشید و به تولید برنامه های لایت و عامه پسند روی آورد.

در دهه 1990 و با گسترش اینترنت، بی بی سی جهانی نیز به بخش آنلاین و اینترنتی مجهز شد و سرویس فارسی آن رسانه نیز از راهی جدید به ارتباط گیری با مخاطبان فرامرزی خود پرداخت.

سیاست پیروی از منویات وزارت خارجه بریتانیا تا جایی برای سرویس جهانی بی بی سی پیش رفت که این شبکه در اوج مشکلات اداری و مالی و در میانه خانه تکانی و کم کردن برنامه ها و بخش های مختلف خود ناگهان در اکتبر 2006، با چراغ سبز از سوی وزارت خارجه و پارلمان آن کشور تاسیس یک شبکه تلویزیونی فارسی زبان (یا چنان که خود می گویند پی.تی.وی) در سال 2008 را اعلام کرد.[70]

در سال های اخیر برنامه بازنگری جدی بریتانیا در بحث دیپلماسی عمومی صورت گرفته و مورد حمایت پارلمان ان کشور نیز قرار گرفته است. برای نمونه در این باره می توان به فعال شدن مجلس عوام بریتانیا در بحث پابلیک دیپلماسی و لزوم تحول رسانه ها در این مورد، حمایت از چند طرح تحقیقاتی درباره ابعاد مختلف سرویس جهانی و برگزاری یک همایش نسبتا بزرگ دو روزه در سامبر سال گذشته در دانشگاه لندن اشاره کرد.[71]

در برخی نوشته ها و مصاحبه های مربوط به بی بی سی چنین عنوان اشاره شده که دخالت وزارت خارجه بریتانیا در بخش فارسی محدود به دوره هایی خاص مانند شهریور 1320، ملی شدن نفت یا پس از 11 سپتامبر 2001 است و هیچ دخالتی از بالا در نحوه کار تهیه کنندگان این شبکه وجود ندارد.[72]

این دیدگاه به فرض صحت ظاهری از آن جا ناشی می شود که عده ای به غلط چنین فرض می کنند که همه کارکنان سرویس جهانی و بخش فارسی آن موظف به نوکری روزمره و اطاعت مداوم از دستورات مقامات سیاسی هستند.

در اسنادی که در سال گذشته در آرشیو ملی بریتانیا آزاد و هنوز منتشر نشده گزارشی درباره بریفینگ اعضای وزارت خارجه بریتانیا توسط کارکنان بخش فارسی، از جمله جلسه توجیهی یکی از کارکنان تازه کار بخش فارسی درباره جشن هنر شیراز در سال 1977 وجود دارد. این گونه نشست های توجیهی شاید درباره همه کارکنان بخش فارسی بی بی سی مصداق نداشته، ولی برای آن که پیش آمده موجب استمرار حضور و بالا رفتن بیش از حد انتظار وی در ساختار اداری و اجرایی بی بی سی شد.[73]

از سوی دیگر، تجربه موجود دست کم در بخش فارسی نشان داده که برنامه سازان در انجام کار خود آزادند، ولی آن هایی که هماهنگ با سیستم مرکزی عمل نمی کنند به مرور مورد انتقاد قرار می گیرند، منزوی می شوند، به ندرت و دیر به دیر ارتقای درجه می یابند و نهایتا با شرایطی مواجه می شوند که یا باید بی سر و صدا به کار خود به عنوان یک کارمند دون پایه و تحت امر افراد کم سابقه تر و دارای دانش و اجربه کمتر از خود ادامه داده و یا مانند شماری دیگر عطای بی بی سی را به لقای آن ببخشد.

پایین آمدن سطح کیفی و دانش عمومی تصمیم گیرندگان بخش فارسی بی بی سی موجب شده تا از یک سو عمدتا افرادی از بیرون برای این شبکه بیه خصوص در بخش تلویزیون استخدام شوند که ضمن دارا بودن قابلیت های فنی فاقد خصوصیات خلاق و پرنسیپ غیرقابل انعطاف حرفه ای هستند. این عده در واقع بار اصلی بخش های سه گانه بی بی سی فارسی (رادیو، آنلاین و تلویزیون) را برعهده دارند بدون آن که در محتوا و سمت و سوی آن تاثیر گذار باشند.

عدم دانش کافی مسئولان بخش فارسی در عمل موجب شده تا این شبکه بیش از پیش نیازمند شبکه مادر و بی بی سی اصلی شود و همانند دوران اولیه بی بی سی، بخش فارسی حتی درباره مسایل مربوط به ایران، اسلام و خاورمیانه بیشتر همانند دارالترجمه و بازتاب نوشته های گزارشگران انگلیسی زبان عمل کند.[74]

مسئولان وزارت خارجه بریتانیا و سرویس جهانی بی بی سی سال ها است به این نتیجه رسیده اند که چرخ تبلیغات راهبردی و دیپلماسی عمومی آن کشور با دروغ پراکنی مستقیم و مداوم نمی چرخد. بی بی سی نیازی به دروغ گویی مداوم ندارد. این شبکه سال ها است که در پی جلب اعتماد مخاطب از طریق ارایه گزارش های درست و ارایه تصاویر غلط و ناکامل به مخاطبان خارجی تنها در مواقع لزوم و خاص است.

در این مسیر بحثی که توسط تاریخ نویسان رسمی بی بی سی از جمله واکر درباره تقابل ادعای مخالفان بی بی سی درباره "یک آسمان دروغ بودن" برنامه های این شبکه در مقابل سیاست "یک آسمان آزادی" آنان بی اساس می نماید. چون سرویس جهانی بی بی سی نه به کلی آزادی است و نه به کلی دروغ. بلکه اگر قرار باشد اعمال سیاست بریتانیا و تامین متافع دراز مدت این کشور صورت گیرد، این مساله با دروغ گویی همراه نخواهد بود.

در واقع بحث دیپلماسی عمومی بریتانیا بحث سیاست هماهنگ نهادهای مختلف برای اهداف مختلف راهبردی و دراز مدت است و در این مسیر نباید متوقع بود که لحظه به لحظه فعالیت های نهادهایی همانند بی بی سی منطبق بر سیاست های اعلام شده دولتی بنماید.

[1] برای نمونه نوشته هایی از این دست ر.ک: The BBC Persian Service 1041-1979 By: Massoumeh Torfeh, http://www.open.ac.uk/socialsciences/di ... ervice.pdf، Injaa landan ast The BBC Persian Service 60 years on, By: Hossein Shahidi, 2001, http://www.iranian.com/History/2001/September/BBC, بخش فارسی رادیو بی بی سی و جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران 1332- 1329 نوشته حسین شهیدی، 1380، http://www.mghaed.com/lawh/articles/bcc1.htm، 62 سال بی بی سی فارسی: از این جا لندن است تا سایت اینترنتی، نوشته مسعود بهنود، 2002، http://www.bbc.co.uk/persian/iran/021224_a-mb-bbc.shtml، شصت و پنج سال از عمر رادیوی فارسی بی بی سی گذشت نوشته مهراد واعظی نژاد، 2005، http://www.bbc.co.uk/persian/news/story ... sian.shtml،

[2] http://www.ictfarajoo.com/Default.aspx? ... 2&atId=157

[3]برای یکی از تازه ترین آثار منتشر شده آکادمیک غربی درباره دیپلماسی عمومی ر.ک: The Public Diplomacy Reader, By: J. Michael Waller, Rutledge, London, 2007 برای مجموعه مقالاتی تالیفی درباره دیپلماسی عمومیاز نویسندگان مختلف به زبان فارسی ر.ک: کتاب آمریکا (6) ویژه دیپلماسی عمومی در آمریکا، به کوشش رضا داد درویش، موسسه ابرار معاصر، تهران 1384

[4] http://www.fco.gov.uk/en/about-the-fco/ ... diplomacy/

[5] Public Diplomacy Review, By Lord Carter of Coles, , p.8, British Council, London, 1995 http://www.theyworkforyou.com/peer/lord_carter_of_coles

[6] برای یک دیدگاه جدید رسمی دولت آمریکا درباره دیپلماسی عمومی به زبان فارسی ر.ک: http://www.america.gov/st/freepress-per ... P.rss=true

[7] برای تازه ترین و احتمالا جامع ترین اثر منتشر شده درباره آزانس اطلاعات ایالات متخده ر.ک: The Cold War and the United States Information Agency: American Propaganda and Public Diplomacy, 1945-1989, By: Nicholas J. Cull, Cambridge University Press, Cambridge, 2008

[8] برای یک بررسی دقیق درباره بررسی و نقد تاریخی عملکرد دیپلماسی عمومی آمریکا در ایران ر.ک: فرهنگ، ارتباطات و سیاست خارجی: دیپلماسی فرهنگی آمریکا در ایران: 1332- 1357، حسام الدین آشنا، پایان نامه دکترا، دانشگاه امام صادق، 1382

[9] برای یک بررسی گسترده و جدید درباره نمایندگی های دیپلماتیک بریتانیا در ایران و دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس ر.ک: British Missions Around the [Persian] Gulf, 1575-2005: Iran, Iraq, Oman, Kuwait, By: Hugh Arbuthnott & …, Global Oriental, Kent, 2008

[10] برای یک مرور اجمالی از حدود وظایف و اختیارات دبیر یا کنسول شرقی سفارت بریتانیا در تهران ر.ک به مقاله فخرالدین عظیمی با عنوان: British Influence In Persia: 1941-79در نسخه اینترنتی دایره المعارف ایرانیکا: http://www.iranica.com/articles/v11f3/v11f3001c.html وEnds of British Imperialism, By: William Roger Louis, P.729, I.B.Tauris, London, 2007

[11] برای سه نمونه مختلف از این مجموعه مکاتبات بین ایرانیان غیردولتی و دیپلمات های محلی بریتانیا (مکاتبات ماموران بریتانیایی با ایرانیی ها، مکاتبات ایرانی ها با مقامات بریتانیایی و هر دو مورد) در اسناد آرشیو ملی بریتانیا (از این پس TNA) به زبان فارسی ر.کبه پرونده های: FO248/323 مربوط به سال 1876، FO248/293 مربوط به سال 1873 و FO248/347مربوط به سال 1878.

[12]The Camels Must Go An Autobiography, Faber, London, 1961, p.28 برای یک بررسی انتقادی از زندگی ترات کهدر مواردی خالی از اشتباهاتی هم نیست ر.ک: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، [خاطرات حسین فردوست، نوشته ویرایش عبدالله شهبازی]، چاپ دوم، موسسه اطلاعات، بهار 1370، ج1 صص 106-101 و ج 2 صص 47-40

[13] http://www.simafilmnews.ir/content/view/2235/90/

[14] All the Shah’s Men: An American Coup & the Roots of Middle East Terror, By: Stephen Kinzer, John Wiley & Sons, London, 2003, pp.114, 139, 159, 162, وAt Her Majesty's Secret Service The Chiefs of British Intelligence Agency MI6 , By: Nigel West (Rupert Allason) Greenhill Books, Newbury, 2006, p.117

[15] My Lucky Life, In War, Revolution, Peace & Diplomacy, Sam Falle, Book Guild, Sussex, 1996

[16] برای یک گزارش مستقیم دیپلماتیک انگلیسی از این بست نشینی ر.ک: TNA, FO416/3،برای یک روایت ایرانی از این ماجرا ر.ک: تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، محمد علی تهرانی (کاتوزیان)، شرکت سهامی انتشار، تهران صص 190- 184، بررسی انتقادی از بست نشینی مشروطه خواهان در سفارت بریتانیا در تهران ر.ک: بست نشینی مشروطه خواهان در سفارت انگلیس، نوشته رسول جعفریان، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر، تهران 1384

[17] http://www.theyworkforyou.com/peer/lord_carter_of_coles

[18] http://www.britishcouncil.org/home-carter-report

[19] برای نمونه ر.ک به گزارش مفصل پارلمانی درباره دیپلماسی عمومی که با همکاری مسئولان سرویس جهانی بی بی سی در سال های 2005-2006http://www.publications.parliament.uk/pa/cm200 ... 03/903.pdf در 160 صفحه تهیه شده است.

[20]. http://www.bbc.co.uk/worldservice/ برای یک تاریخ رسمی و تبلیغی از سرویس جهانی بی بی سی به مناسبت شصتمین سال تاسیس آن موسسه ر.ک: A Skyful of Freedom 60 Years of The BBC World Service, By: Andrew Walker, Broadside Books, London, 1990

[21]http://www.britishcouncil.org/new/ برای یک تاریخ رسمی و تبلیغی درباره تاریخ و عملکرد شورای فرهنگی بریتانیا ر.ک: Around The World in Forty Years A British Council Life, By: Michael Halstead, Square One Publications, London, 1999

[22] http://www.bsn.org.uk/ برای تشریخ اهداف و سیاست های رسمی شبک
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پاسخ: مقالات دیگران(2)

پست توسط irani »

{22} برای تشریخ اهداف و سیاست های رسمی شبکه بی اس ان توسط وزارت خارجه بریتانیا ر.ک: http://www.fco.gov.uk/en/about-the-fco/ ... lomacy/bsn

[23] http://www.fco.gov.uk/en/about-the-fco/ ... macy/expos

[24] http://www.bbc.co.uk/worldservice/faq/n ... tart.shtml

[25] Walker, ibid, pp.65-69

[26] Walker, op, cit, p.5

[27] http://www.bbc.co.uk/worldservice/histo ... _40s.shtml

[28] http://www.tvlicensing.co.uk/index.jsp

[29] تاکید از متن اصلی است.

[30] Department for Culture, Media and Sport, Review of the BBC's Royal Charter: A strong BBC, independent of government, March 2005, p. 43

[31] برای چند زندگی نامه از دیدگاه های مختلف درباره لمبتون ر.ک: جریانهای اصلی تاریخنگاری در عصر پهلوی، سیمین فصیحی، نشر نوند، مشهد، 1372، آن لمبتون: ایران شناس بریتانیایی از سفارت تا پژوهش، شهران طبری، رادیو فردا، 10 مرداد 1387،http://www.radiofarda.com/Article/2008/ ... _iran.html Professor Ann Lambton:Persian scholar, The Times, July 23 2008, http://www.timesonline.co.uk/tol/commen ... 379464.ece

[32] TNA, FO371/24570

[33] Professor AKS Lambton, Persian scholar who produced classic works on Iran and was invaluable in protecting Britain's interests there, Daily Telegraph, 08 August 2008, و Professor Ann Lambton: Persianist unrivalled in the breadth of her scholarship whose association with SOAS was long and illustrious By: Burzine Waghmar, 01 August 2008, http://www.independent.co.uk/news/obitu ... 82564.html

http://www.telegraph.co.uk/news/obituar ... mbton.html

[34] TNA, FO371/24570

[35] حسین شهیدی،Injaa landan ast The BBC Persian Service 60 years on, http://www.iranian.com/History/2001/September/BBC، گفتنی است که معصومه طرفه در آغاز چکیده نامه پژوهش خود به اشتباه تاسیس بخش فارسی شبکه جهانی بی بی سی را در سال های واپسین جنگ جهانی دوم ذکر کرده است: http://www.open.ac.uk/socialsciences/di ... ervice.pdf, p.2

[36] TNA, FO371/24570

[37] برای زندگی نامه کوتاه از سوی هم کیشان او از موقر بالیوزی ر.ک: Bahá'í World, Vol XVIII, 1979-1983, Haifa: Bahá'í World Centre, 1986, pp. 351-366. ، http://bahai-library.com/file.php5?file ... &language=

Retrieved from "وHasan M. Balyuzi, Hand of the Cause of God, the treasure of all humanity، By: Richard Francis, 1998 http://bahai-library.com/file.php5?file ... &language=,

[38] برای دلایل ادامه حضور مجتبی مینوی در بریتانیا و همکاری او با بخش فارسی رادیوی بی بی سی، ر.ک به مقدمه کتاب: مینوی بر گستره ادب فارسی، به کوشش ماه منیر مینوی، تهران توس، 1381

[39] شهیدی، بخش فارسی بی بی سی 1332-1320 و جنبش ملی شدن نفت ایران

[40]مسعود بهنود، همان

[41] با ترانه باران: زندگی و شعر گلچین گیلانی، کامیار عابدی، نشر ثالث، تهران 1379

[42] در هیچ یک از بخش های بیوگرافی یا خاطرات منتشر شده یا شفاهی چهره های سرشناس ایرانی چون مجتبی مینوی، مسعود فرزاد، مجدالدین میرفخرایی، بهمن فرسی، محمود کیانوش، مهرداد نبیلی، فخرالدین عظیمی، فضل الله نیک آیین و شماری دیگر از ادبا و نویسندگان اشاره ای به همکاری تمام وقت و نسبتا طولانی این ادبا و پژوهشگران با بخش فارسی بی بی سی نشده و اکثر آنان با اسامی مستعار با این شبکه هکاری داشته اند.

[43] سرگذشت من در جنگ بین الملل دوم، استامبول، برلین، شیراز، هومان فرزاد، نشر شهاب ثاقب، تهران 1383

[44] برای پرونده های آزاد شده سازمان امنیت داخلی بریتانیا درباره 11 سال تعقیب و مراقبت علیه مسعود فرزاد و همکاری سیستماتیک بی بی سی در این مسیر ر.ک:Massud FARZAD / Homayoun FARZAD: Iranian. In 1943 Homayoun FARZAD was parachuted into Persia as interpreter to a group of SD agents known as the 'Anton Group'. He was arrested in 1943 and interrogated. His brother Massud FARZAD worked for the Persian section of the BBC, TNA, KV2/1469 & KV2/1470, January 1943- December 1954

[45] Torfeh, p.8

[46] دولت های ایران از میرزا نصرالله خان مشیرالدوله تا میر حسین موسوی بر اساس دفتر ثبت کابینه های نخست وزیری، اداره کل آرشیو، اسناد و موزه ریاست جمهوری، وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1378، صص 505 و 114

[47] http://www.bahai-publishing-trust.co.uk ... _B_19.html

[48] Hasan M. Balyuzi Hand of the Cause of God the Treasure of All Humanity, By Richard Francis, http://bahai-library.com/file.php5?file ... &language=

[49] برای مطالعه تازه ترین چارتر (منشور) بی بی سی و تاکید آن بر پرهیز از داوری ها و تمسک جسنم به باورهای دینی و سیاسی ر.ک: http://www.bbc.co.uk/bbctrust/assets/fi ... sept06.pdf

[50] THE BAHA'I WORLD, AN INTERNATIONAL RECORD, Prepared under the supervision of The Universal House of Justice, VOLUME XVIII, Bahá'í World Centre Haifa 1986, p. 503

[51] http://www.bbc.co.uk/persian/multimedia ... -glx.shtml & http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story ... ahai.shtml & http://www.bbc.co.uk/persian/worldnews/ ... buts.shtml & http://www.bbc.co.uk/persian/worldnews/ ... alem.shtml & .http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story ... _ped.shtml & http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story ... d_el.shtml

[52] TNA, FO371/24570

[53] TNA, FO371/27213

[54] FO371/28914

[55] http://www.iranica.com/articles/v8f4/v8f426.html

[56] برای بررسی بیشتر زندگی الول ساتن ر.ک: Iran (The Journal of British Institute of Persian Studies/ BIPS) No. 23, By: Edmund Bosworth, 1985, pp. iii-iv

[57] حسین شهیدی، پیشین

[58] مصاحبه دهقان با شهریار رادپور به مناسبت شصت و پنجمین سال تاسیس سرویس جهانی بی بی سی، نقل شده در طرفه، ص 12

[59] TNA, FO371/91523

[60] شهیدی، همان

[61] Persian Oil, A Study in Power Politics, By: L.P. Elwell- Sutton, Lawrence & Wishard, London, 1955, pp 241-242

[62] Torfeh, op, cit, p.17

[63] http://www.bbc.co.uk/radio4/history/doc ... 0822.shtml

[64] http://www.publications.parliament.uk/p ... 80ap09.htm

[65] http://mtafreshi.persianblog.ir/post/10/

[66] جدال در خلیج فارس: پژوهشی در اسناد منتشر نشده وزارت امور خارجه بریتانیا درباره جزایر سه گانه، مجید تفرشی، ضمیمه هفته نامه شهروند امروز، ش 61، 10 شهریور 1387، ص 7

[67] http://mtafreshi.persianblog.ir/post/59/

[68] مصاحبه نگارنده با تیم لولین در دفتر شبکه پرس تی وی در لندن

[69] برای یک نمونه از این دست ر.ک: مقاله پیشاهنگ دفاع از انسان و آزادی، نوشته صادق صبا، چاپ شده در: یادنامه منوچهر محجوبی ، کانون نویسندگان در تبعید، لندن 1990، صص 269- 274

[70] http://www.bbc.co.uk/blogs/theeditors/2 ... ran_1.html

[71] http://www.cresc.ac.uk/events/broadcasting/index.html و http://mediaresearchhub.ssrc.org/events ... l-exchange

[72] برای نمونه ر.ک: مصاحبع داریوش رجبیان با معصومه طرفه به مناسبت همایش دانشگاه لندن درباره عملکرد سرویس جهانی بی بی سی : http://www.radiozamaneh.org/dariush/cat-379/

[73] مصاحبه نگارنده با تعدادی از کارکنان کنونی و سابق بی بی سی (که در موقع لزوم منتشر خواهد شد، این ادعا را به وضوح ثابت می کند.

[74] برای نمونه ای از این دست و ترجمه یک گزارش ناقص از منبع انگلیسی به جای تحقیق و نگارش یک گزارش اریزینال درباره ایران ر.ک: http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story ... basy.shtml
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پاسخ: مقالات دیگران(2)

پست توسط irani »

٦٤.ع.شهبازی

اقلیت دینی یا تفکر متفاوت

چند نکته در مورد تاریخ معاصر


منبع:
http://forum.funpatogh.com/thread117345.html


1- بهائی.گری تداوم بابی.گری است كه با دعاوی علی.محمد شیرازی (1235-1266 ق./ 1819-1850 م.)، معروف به «باب»، و در ابتدا در تداوم عقاید شیخیان، آغاز شد. علی محمد شیرازی در شب جمعه 5 جمادی.الاول 1260/ 23 مه 1844 دعوی بابیت كرد، كه این زمان بعنوان مبداء تاریخ بابیان موسوم به «تاریخ بدیع» شمرده می.شود، و در 27 شعبان 1266/ 9 ژوئیه 1850 به قتل رسید. او ابتدا خود را «باب امام زمان» (عج) خواند، سپس خود امام زمان و سرانجام مدعی نسخ اسلام و نزول دینی جدید شد. از اینرو، مسلمانان، حتی اهل تسنن، بهائیان را جزو فرق اسلامی بشمار نمی.آورند و لذا در اوّلین پژوهش جامع آماری مسلمانان ایالات متحده آمریكا، كه از سوی دانشگاه شاو (ایالت كارولینای شمالی) انجام گرفت، بهائیان را، به سان قادیانی.ها و اعضای «حزب ملّت اسلام» لوئیس فراخان، جزو مسلمانان نشمردند. (سی. ان. ان. 26 آوریل 2001)

2- درباره منشاء و خاستگاه بابی.گری نظرات یكسان نیست. برخی، مانند سید احمد كسروی و فریدون آدمیت و احسان طبری و محمدرضا فشاهی، بابی.گری را جنبشی اجتماعی علیه ستم دوران قاجاریه فرض كرده.اند بی آن كه در زمینه بابی.گری اوّلیه كاوشی جامع عرضه كنند. معهذا، همینان نیز گاه به پیوندهای خارجی بابی.گری اشاراتی كرده.اند. نگارنده در تك نگاری «خاندان باب» (1389) نقش تعیین.كننده تجارتخانه دایی.های علی.محمد شیرازی و شركای ایشان در ظهور بابی.گری و پیوندهای این خاندان با كمپانی.های جهان.وطن فعال در تجارت جهانی تریاك نیمه اوّل سده نوزدهم، بویژه كمپانی ساسون مستقر در بمبئی، را نشان داده، [+] در رساله «جستارهایی از تاریخ بهائی.گری در ایران» (1382) از نقش شبكه.ای فعال و گسترده از یهودیان مخفی مستقر در ایران، بوِیژه در شهرهایی چون مشهد و شیراز و كاشان و همدان و اصفهان، در پیدایش و گسترش بابی.گری و بهائی.گری سخن گفته، [+] در رساله «سِر اردشیر ریپورتر، سرویس اطلاعاتی بریتانیا و ایران» تلاش.های اردشیرجی و ارباب جمشید جمشیدیان برای گروش زرتشتیان ایران به بهائی.گری را بیان كرده، [+] و در كتاب «نظریه توطئه و فقر روش.شناسی در تاریخنگاری ایران» از حمایت.های گسترده «انجمن جهانی تئوسوفی» از بهائی.گری و سفر تبلیغاتی سال.های 1911-1913 عبدالبهاء به اروپا و آمریكا سخن گفته است. [+]

3- بسیاری از مورخین در این تردید ندارند كه بابی.گری با حمایت كانون.هایی در درون حكومت قاجاریه امكان نشوونما یافت و اگر این حمایت.ها نبود باب هیچگاه شهرتی نمی.یافت و مانند دعاوی مشابه در جهان اسلام به زودی فراموش می.شد. مورخین حاج میرزا آقاسی ایروانی، صدراعظم محمد شاه قاجار، را مسبب اصلی گسترش بابی.گری می.دانند. [*] هما ناطق، كه خود به ازلی.گری تعلقاتی دارد، می.نویسد:

«باب مریدان نخستین خود را نه در میان "جهال" بلكه در "طبقات بالای كشور" یافت... از میان شاهزادگان هم ملك قاسم میرزا، كامران میرزا و فرهاد میرزا معتمدالدوله روی خوش نمودند. حاج میرزا آقاسی كه جای خود داشت. باب از او به ستایش یاد می ‏كند و می ‏نویسد "بدیهی است حاجی به حقیقت آگاه است." و می‏ دانیم كه در بیان او واژه حقیقت همانا آگاهی به اسرار نهان است كه شیخیه عنوان كردند و باب در ربط با معتمدالدوله هم به كار می ‏برد.» (ایران در راهیابی فرهنگی، چاپ اوّل، لندن، 1988، ص 65)

و عبدالحسین آیتی، مبلغ پیشین و سرشناس بهائی و نویسنده كتاب مهم دو جلدی «الكواكب الدریه فی مآثر البهائیه» (قاهره: مطبعة السعادة، 1342 ق./ 1923-1924 م.)، كه هنوز از منابع معتبر بهائیان بشمار می.رود، پس از بازگشت به اسلام در خاطراتش این مسئله را چنین بیان كرده است:

«در ابتدای پیدایش باب دو تن از دولتیان سوء سیاستی بروز دادند كه هر یك از جهتی خسارت كلی به این ملت وارد كرد و قضیه باب را كاملاً به موقع اهمیت گذاشتند: اوّل، حاجی میرزا آقاسی به.صورت مخالف؛ دوّم، منوچهر خان معتمدالدوله به.صورت موافقت... شبهه[ای] نیست كه اگر از طرف حاجی میرزا آقاسی سختی و فشار و نفی بر باب و حبس وارد نشده بود و بالعكس از طرف معتمدالدوله (منوچهر خان خواجه) حاكم اصفهان پذیرایی و نگهداری به عمل نیامده بود و قضیه باب به خونسردی تلقی شده بود، تا این درجه خسارت به مال و جان و حیثیات مدنی و ملّی ایران وارد نمی.شد.»

آیتی این اقدامات را نتیجه سیاست خارجی قدرت.های بزرگ می.داند و می.نویسد:.

«خلاصه این كه برای این مسائل به عوامل خارجی معتقد شده، آن را نتیجه یك نوع سیاست.هایی شناخته.ام كه در دوره قاجاریه در ایران شایع شده بوده است.» (عبدالحسین آیتی، كشف الحیل، چاپ ششم، 1326، ج 2، صص 54-55)

4- شورش.های بابیان اوّلیه در نخستین سال سلطنت ناصرالدین شاه و صدارت میرزا تقی خان امیركبیر، خوش.نام.ترین وزیر تاریخ معاصر ایران، در كنار شورش.های بزرگ و كوچك محلی كه اندكی پیش یا پس از مرگ محمد شاه (6 شوال 1264/ 4 سپتامبر 1848) سراسر ایران را فراگرفت، و بزرگترین.شان شورش محمدحسن خان سالار در خراسان بود، بخشی از سناریوی ایجاد آشوب در ایران با هدف متزلزل كردن حكومت مركزی بود. امیركبیر با تدبیر یا سركوب قاطع این شورش.ها را مهار و خاموش كرد. فریدون آدمیت، كه در میان محققین فوق در زمینه بابی.گری صاحبنظرترین است، سركوب قاطع شورش. بابیان را از افتخارات كارنامه امیر می.داند. این فتنه با درایت و قاطعیت امیركبیر فرونشانده شد و به تبع آن در 27 شعبان 1277 علی.محمد باب نیز، به دستور امیر، در میدان ارگ تبریز تیرباران شد.
فریدون آدمیت بر قساوت شورشیان بابی تأكید می.كند و می.نویسد كه «اسیران جنگی را دست و پا می.بریدند و به آتش می.سوختند.» (امیركبیر و ایران، چاپ جدید، خوارزمی، 1378، ص 448)

«كتاب بیان را سید باب آورد، ولی رشته كار از دست خودش خارج گشت و به دست سه تن از پیروان او افتاد كه سخت متعصب و ستیزه جو بودند: ملا حسین بشرویه.ای كه نخست شیخی بود و حالا "باب الباب" لقب داشت. دیگر، ملا محمدعلی بارفروشی معروف به "قدوس" و سومی ملا محمدعلی زنجانی ملقب به "حجت" بود. آن سه نفر علم طغیان را علیه حكومت برافراشتند تا دولت موجود را براندازند و با تأسیس سلطنت بابی در ایران مقدمه فتح كره ارض را فراهم آورند و آئین جدید را جایگزین همه ادیان گذشته و همه نظام.های سیاسی جهان فرمایند، و بشریت را بر تخت سعادت سرمدی نشانند. حتی به موجب سند رسمی كه خواهیم آورد، جناب "حجت" سلطان آینده مصر و برخی شهرهای جهان را از میان اصحاب خود برگزیده بود. آن ادعاها شیادی محض بود.» (امیركبیر و ایران، صص 444-445)

آدمیت می.افزاید:

«حتی در صمیمیت بزرگان اوّلیه بابیه هم تردید است... ملا محمدعلی زنجانی، یعنی جناب "حجت" كه دعوی فتح كره زمین را داشت، و معتقد بود كه تاجداران جهان باید فرمان وی را به گردن نهند، و حتی حكومت مصر را به دست یكی از اولیای مقدس سپرده بود، چطور شد كه به اصحابش وعده داد كه امپراطور روس، كه در زمره شاهان كافر بود، به یاری آنان خواهد آمد؟ و آن بیچارگان ابله هم باور فرموده بودند.» (امیركبیر و ایران، ص 450)

آیا ایرانیان به خاطر كردار امیركبیر، كه او را كاردان.ترین و مدیرترین وزیر دو سده اخیر خود می.شناسند، باید از اعقاب بابیان شورشی پوزش بخواهند، «پریشان موی و پیاده پای» به درگاه ایشان روند، بر امیر نفرین كنند و نقش بابیان را در سلب امنیت از ایران و ایرانی و دریدن و سوزانیدن اجساد «پدران.مان» بستایند و غرامتی نیز بپردازند؟

5- پس از سركوب فتنه باب با درایت و قاطعیت امیر، بابیان به یك فرقه مخفی تروریستی بدل شدند و نام خود را بعنوان «بنیانگذاران تروریسم جدید» در تاریخ ایران ثبت كردند. نقشه ترور شاه و امیركبیر و امام جمعه از توطئه.هایی بود كه كشف شد و هفت ماه پس از شهادت امیركبیر در حمام باغ فین كاشان (17 ذبیع الاول 1268 ق.) و پس از ترور نافرجام ناصرالدین شاه توسط یك بابی بنام صادق تبریزی (28 شوال 1268 ق.) به دستگیری وسیع توطئه.گران و قتل تعدادی از ایشان انجامید. این موج تروریستی در زمان آغاز اختلافات ایران و حكومت هند بریتانیا بر سر هرات آغاز شد. هرات آن زمان جزو ایران بود و حمایت استعمار بریتانیا از جدایی هرات به تهدید انگلیس به اشغال جزیره خارك (محرم 1269 ق.)، تصرف هرات توسط قشون ایران، تهاجم نظامی بریتانیا به ایران و اشغال خارك و بوشهر و جنگ خونین محمره (خرمشهر) در سال 1273 ق./ 1857 م. انجامید.
مورخین متفق.القولند كه سفارت روسیه نهایت حمایت را از تروریست.های بابی كردند و نفر اوّل این شبكه تروریستی، میرزا حسینعلی نوری، را از زندان نجات داد. در زمان وقوع ترور، میرزا حسینعلی نوری در لواسان نزد میرزا آقاخان نوری صدراعظم، عامل سرشناس استعمار بریتانیا، میهمان بود. او پس از چهار ماه زندان با فشار سفارتخانه.های قدرت.های بزرگ غربی و كمك میرزا آقاخان نوری صدراعظم در صفر 1269 ق. آزاد و یك ماه بعد به بغداد تبعید شد. این میرزا حسینعلی، كه از اهالی روستای تاكر نور بود، پس از ورود به بغداد قریب به دو سال نیز به شكلی مرموز، ظاهراً در سلیمانیه كردستان و در میان دراویش نقشبندی و با نام «درویش محمد ایرانی»، زندگی .كرد. گویا علت این سفر دو ساله و مرموز مغضوب شدن از سوی صبح ازل بوده است. میرزا حسینعلی بعدها در ادرنه، برغم برادرش میرزا یحیی صبح ازل، رهبر وقت بابیه، فرقه بهائی را بنیان نهاد.


6- فعالیت.های فرقه تروریستی بابی ادامه یافت. «رساله استنطاقیه» مشروح بازجویی.های تروریست.های بابی دستگیرشده در سال 1300 ق. است كه زیر نظر كامران میرزا، وزیر جنگ و حاكم تهران، استنطاق شدند. در این رساله فقراتی وجود دارد كه بر پیوند برخی دستگیرشدگان، مانند میرزا ابوالفضل گلپایگانی، با مانكجی هاتریا، افسر ارتش حكومت هند بریتانیا و مسئول شبكه.های اطلاعاتی حكومت هند بریتانیا كه در كسوت «عمدةالتجار» در تهران می.زیست، دلالت دارد و نیز بر نقش خاندان قوام شیرازی در این ماجرا. یكی از دستگیرشدگان ابراهیم خان شیرازی، پسر میرزا ابوالحسن خان ایلچی (خواهرزاده و داماد ابراهیم خان كلانتر، نیای خاندان قوام شیرازی)، است كه مانند گلپایگانی با مانكجی ارتباط داشت. فرد دیگر، ملا علی.اكبر شهمیرزادی، معروف به «حاجی آخوند»، است كه بعدها به گوبینو و نیكلای فرانسوی در تحقیقاتش درباره بابی.گری كمك كرد و سپس یكی از «ایادی اربعه» عباس افندی (عبدالبهاء) شد و نوه.اش سپهبد عبدالكریم ایادی پزشك مخصوص شاه و از متنفذترین مقامات دوران پهلوی دوّم بود. میزان اقتدار و فساد مالی و اخلاقی سپهبد ایادی را ارتشبد حسین فردوست، دوست دوران كودكی و رئیس «دفتر ویژه اطلاعات» شاه، در خاطراتش بیان كرده است. فردوست می.نویسد:

«اگر پرونده.های موجود ارتش و نیروهای انتظامی و سازمان.های دولتی بررسی شود موارد مستندی مشاهده می.گردد كه به نظر افسانه می.رسد و بر این اساس می.توان كتابی نوشت كه: آیا ایادی بهائی بر ایران سلطنت می.كرد یا محمدرضا پهلوی؟! تمام ایرانیان ردة بالا، چه در ایران باشند و چه در خارج، خواهند پذیرفت كه سلطان واقعی ایران ایادی بود؛ حقیقتی كه پیش از انقلاب جرئت بیان آن را نداشتند.» (خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ویراسته عبدالله شهبازی، ص 202)

آیا باید «پریشان موی و پیاده پای» به آمریكا سفر كرد، اعقاب ملا علی.اكبر شهمیرزادی را یافت، از فرزندان منیره خانم ایادی و شوهرش (میرزا محمدتقی ابن ابهر) و سرتیپ عبدالرحیم ایادی و سپهبد عبدالكریم ایادی و سایر بازماندگان این «خاندان جلیل» پوزش خواست به خاطر ستمی كه كامران میرزا بر نیای.شان روا داشته، و از بیت.المال به ایشان غرامت پرداخت؟

7- دوران دعوی میرزا حسینعلی نوری و ستیز او با برادرش، میرزا یحیی صبح ازل، بر سر زعامت بابیان، كه به پیدایش دو فرقه ازلی و بهائی انجامید، دورانی خونین از تصفیه.های «درون سازمانی» است كه جنایات فرقه رجوی در مقابل آن ناچیز جلوه می.كند. این كشتارهای درون فرقه.ای پس از آن نیز ادامه داشته است. در این زمینه می.توان «مثنوی هفتاد من» نوشت لیكن به شرح زیر بسنده می.كنم:

پس از دوازده سال اقامت در بغداد، به علت اعتراض دولت ایران و علمای عتبات، دولت عثمانی در سال 1280 ق. بابیان را به استانبول و سپس به ادرنه منتقل كرد. در دوران اقامت پنج ساله در ادرنه میرزا حسینعلی نوری دعوی خود را آشكار كرد و میان دو برادر جنگ درگرفت. این امر سبب شد در 5 ربیع.الثانی 1285 ق. دولت عثمانی میرزا یحیی را با 37 تن از پیروانش به شهر ماغوسا (فاماگوستا) در جزیره قبرس و میرزا حسینعلی و 73 تن از اعوانش را به عكا تبعید كند. آن زمان، قبرس و عكا در قلمرو عثمانی بود.

در این سال.ها، میرزا حسینعلی نوری از طریق تروریست.های خود به كشتار پیروان برادرش، میرزا یحیی صبح ازل، مشغول بود و نیز قتل كسانی كه از اسرار بابی.گری اوّلیه مطلع بودند همچون میرزا اسدالله دیان باجناق باب. میرزا اسدالله عبری دان بود و این امر در ایران آن روز، نیمه اوّل سده نوزدهم میلادی، قرینه.ای است جدّی بر یهودی بودن او. میرزا اسدالله كاتب «بیان»، كتاب مقدس بابیان، است و جزو «حروف حی» و آشنا با بسیاری از اسرار «ظهور باب». میرزا آقاخان كرمانی، كه خود بابی بود و داماد صبح ازل، می.نویسد: میرزا حسینعلی چون میرزا اسدالله دیان را «مخل خود یافت،. میرزا محمد مازندرانی پیشخدمت خود را فرستاده او را مقتول ساخت.» (میرزا آقاخان كرمانی، رساله هشت بهشت، صص 283، 302-303) میرزا آقاخان كرمانی شرحی مفصل از مقتولین عملیات تروریستی میرزا حسینعلی نوری بیان كرده است. در بغداد آقا رجبعلی قهیر و برادرش آقا علی.محمد و حاجی میرزا احمد كاتب و حاجی میرزا محمدرضا و میرزا بزرگ كرمانشاهی را به قتل رساندند و حتی كوشیدند از طریق غذای مسموم صبح .ازل را بكشند و سپس از طریق دلاك صبح ازل قصد قتل او را داشتند. در ادرنه، قبل از حركت به عكا، میرزا نصرالله را با سم كشتند و «در عكا نیز چند نفر از اصحاب خود را فرستاد آن سه نفر را [حاجی سید محمد و آقا جان بیگ و میرزا رضاقلی تفرشی] در خانه نزدیك قشله كه منزل داشتند شهید كردند و قاتلین اینان عبدالكریم شمر و حسین آب.كش و محمد جواد قزوینی.» در ایران نیز اصحاب حسینعلی بهاء موجی از وحشت و ترور آفریدند و به قتل متنفذین ازلی دست زدند:

«آقا عبدالاحد و آقا محمدعلی اصفهانی و حاجی آقا تبریزی و پسر حاجی فتاح، هر یك را به.طوری جداگانه در صدد قتل برآمدند و بعضی فرار كردند. از آنجمله خیاط.باشی و حاجی ابراهیم خان را در خانه گندم.فروشی كشتند و جسم آنان را با آهك در زیر خاك گذارده، روی آن.ها را با گچ سكو بستند... و همچنین حاجی جعفر را، كه مبلغ هزار و دویست لیره از میرزا [حسینعلی بهاء] طلبكار بود و به مطالبه پول خود در عكا قدری تندی نمود و دزدی.های حضرات را حس كرده، میرزا آقا جان كچل قزوینی را تشویق كردند كه آن پیرمرد را شبانه كشته، از طبقه فوقانی كاروانسرا به زیر انداختند و گفتند خودش پرت شده... همچنین هر یك از اصحاب اقدمین، كه از فضاحت و شناعت كارهای میرزا مطلع بودند و فریب او را نخوردند، فرستاد در هر نقطه شهید نمودند. مثلا، جناب آقا سید علی عرب را، كه از حروف حی نخستین بود، در تبریز، میرزا مصطفی نراقی و شیخ خراسانی شهید كردند. و میرزا بزرگ كرمانشاهی را، كه از اجله سادات بود، و جناب آقا رجبعلی قهیر را، كه او نیز از حروف و ادله بود، ناصر عرب در كربلا به درجه شهادت رسانید و برادرش آقا علی.محمد را در بغداد عبدالكریم شمر كشت. هر یك از اصحاب خودش را نیز كه از فسق و فجور و باطن كار وی خبردار شدند در عكا یا نقطه دیگر تمام كردند. مانند حاجی آقا تبریزی. حتی آقا محمدعلی اصفهانی را، كه در اسلامبول تجارت می.نمود و مدتی فریب او را خورده بود،... میرزا ابوالقاسم دزد بختیاری را مخصوص از عكا مأمور نمود كه برود در اسلامبول آن جرثوم غفلت را... فصد نماید...» (رساله هشت بهشت، صص 304-309)

ادوارد براون، ایران شناس نامدار و استاد كمبریج، به تفصیل در كتب مختلف خود به اقدامات تروریستی بهاء پرداخته است. بنوشته او، فردی به.نام نصیر بغدادی معروف به مشهدی عباس، ساكن بیروت، آدمكش حرفه.ای و مزدور میرزا حسینعلی بهاء و عباس افندی بود و به.دستور ایشان چند نفر را كشت از جمله ملا رجبعلی قهیر، از خویشان نزدیك سببی علی.محمد باب، را كه از برخی اسرار پیدایش بابی.گری مطلع بود. براون، همچنین، به فعالیت.های تبلیغی سه بابی ازلی در عكا اشاره می.كند و می.نویسد بهائیان عكا تصمیم گرفتند ایشان را از میان بردارند. آنان ابتدا خواستند این مأموریت را به نصیر بغدادی محول كنند ولی بعد منصرف شدند زیرا احضار نصیر از بیروت ممكن بود راز قتل را آشكار كند. لذا، در 12 ذیقعده 1288 ق. هفت نفر از بهائیان به خانه افراد فوق در عكا ریختند و سید محمد اصفهانی و آقا جان كج.كلاه و میرزا رضاقلی تفرشی را كشتند. حكومت عكا بهاء و پسرانش، عباس و محمدعلی افندی، و میرزا محمدقلی، برادر بهاء، و تمامی بهائیان عكا، از جمله قاتلین، را دستگیر كرد. بهاء و پسران و خویشانش شش روز زندانی بودند، سپس قاتلین شناخته شده و در دادگاه به حبس.های طولانی (7 و 15 سال) محكوم شدند.

(Edward G Browne, Materials for the Study of Babi Religion, Cambridge, 1918, pp. 52-57, 220.)
به.نوشته میرزا آقاخان كرمانی، پس از فوت میرزا حسینعلی بهاء نیز این رویه ادامه یافت. اولین قربانی میرزا محمد نبیل زرندی بود كه خیال داشت خود را جانشین بهاء بخواند. «پسران خدا [حسینعلی بهاء] خبردار شده، دو نفر را فرستاده،. آن لنگ بیچاره را خفه كرده، بردند به دریا انداختند.» (رساله هشت بهشت، ص 310)

از این داستان.ها فراوان است و حتی عزیه خانم، خواهر صبح ازل و میرزا حسینعلی بهاء، نیز در نامه معروف به برادرزاده.اش عباس افندی (عبدالبهاء) بر آن صحه گذارده. عزیه خانم می.نویسد:

«رابعاً، جمع آوردن بعضی از قلاش و اوباش.های ولایات ایران را كه در هیچ زمان به هیچ پیغمبری ایمان نیاورده و جز آدمكشی كاری نیافته و غیر از مال مردم بردن شغلی نشناخته. با آن ادعای حسینی كردن... این اشرار را به دور خود جمع نمودند كه از هر نفسی نفسی برآمد قطع كردند و از هر حلقی حرفی بیرون آمد بریدند. از اصحاب طبقه اوّل كه اسامی ایشان مذكور شد، از خوف آن خونخواران به عزم زیارت اعتاب شریفه به كربلا و نجف هزیمت نمودند. سید اسماعیل اصفهانی را سر بریدند و حاجی میرزا احمد كاشی را شكم دریدند. ابوالقاسم كاشی را كشته در شط انداختند. سید احمد را به پیشدو [پیشتو، اسلحه كمری] كارش را ساختند. میرزا رضا را به سنگ مغزش پراكندند. میرزا علی را پهلویش دریدند و بعضی را روز روشن در میان بازار حراج پاره پاره كردند. چنانكه بعضی اصحاب را این حركات ناسخ اعتقاد گردید تا سید عبادوز از دین بیان عدول نموده این بیت را انشا نمود كه: اگر حسینعلی مظهر حسین علی است/ هزار رحمت حق بر روان پاك یزید.» (حواشی عبدالحسین نوائی بر: اعتضادالسلطنه، فتنه باب، چاپ جدید، نشر علم، 1377، صص 167-168)

و نیز عزیه خانم در نامه فوق به عباس افندی فاش می.كند كه میرزا حسینعلی نوری دخترش، سلطان خانم (خواهر عباس افندی)، را آرایش كرد و برای تمتع جنسی نزد میرزا یحیی فرستاد و صبح ازل از پذیرش برادرزاده.اش استنكاف كرد و گفت: «سلطان خانم فرزند من است، با اطفال من هیچ تفاوتی ندارد، البته او را برگردانید زیرا كه الی اكنون آن حكم جاری نشده است.» (حواشی عبدالحسین نوائی بر فتنه باب، صص 169-170)


8- اقدامات تروریستی بهائیان در دوران مشروطه تداوم یافت. از تفصیل پرهیز می.كنم و مشهورترین نمونه را مثال می.زنم؛ اعزام دو تروریست طلبه به عتبات برای قتل آخوند ملا محمدكاظم خراسانی، مرجع بزرگ تشیع و رهبر انقلاب مشروطیت. یكی از این دو، شیخ اسدالله بارفروشی (بابلی) است كه بعدها با نام «فاضل مازندرانی» شهرت یافت و كتاب مفصل هشت جلدی «تاریخ ظهورالحق» را نگاشت. دستگاه امنیتی عثمانی این دو را دستگیر كرد. بازجویی.ها و اسناد این ماجرا در آرشیوهای تركیه موجود است و یكی از محققین ایرانی از آن تصویربرداری كرده. امید كه به همت ایشان تك نگاری مستندی در این زمینه منتشر شود.

9- گفتنی.ها بسیار است. سال.ها پیش به تفصیل از شبكه تروریستی بهائیان موسوم به «كمیته مجازات» سخن گفته‎ام [+] و نیز از نقش جاسوسی و خرابكارانه شبكه مخفی بهائیان وابسته به سرویس اطلاعاتی بریتانیا در نهضت جنگل. و در این بررسی بود كه نام.های كسانی چون غلامحسین ابتهاج (برادر ابوالحسن ابتهاج)، میرزا رضا خان افشار، عبدالحسین نعیمی (پدرزن سپهبد پرویز خسروانی)، سردار محیی (برادر میرزا كریم خان رشتی)، رضا سرخوش و دیگران را بیان كردم. [+] این مباحث را تكرار نمی.كنم. علاقمندان می.توانند به مقاله فوق مراجعه كنند. اینجا فقط بار دیگر یادآوری می.كنم گزارش خواندنی مأمور اطلاعاتی اعزامی حزب بلشویك روسیه به جنگل را در توصیف شخصیت احسان.الله خان دوستدار:

«احسان.الله خان.... دارای. شخصیت. ضعیف.، خودخواه.، دارای. نظرات. اغراق آمیز و آدمی. شهرت.پرست. است.. او جزو فرقه. بابی.ها (یكی. از فرقه.های. ایران.) است. و پدر زن. او میرزا حسن. خان. یكی. از مقامات. مهم .این. فرقه. است.. از مشخصات. ویژه. او عدم. ابتكار و نداشتن. آگاهی. سیاسی. است.. احسان.الله معتاد و الكلی .است. به. طوری. كه. مصرف. ودكای. او در روز پنج. بطری. و مصرف. تریاكش. تا دو مثقال. است. و این. مقدارزیادی. است.. او در اثر نفوذ گروه. سردار محیی. سریعاً ترقی. كرده. است.... او می.خواست. كوچك. خان. را به مرام. باب. جلب كند ولی كوچك. خان .اعتراض. كرد كه. حالا وقت. پرداختن. به. مذهب. نیست.، لازم. است. برای. آزادی. وطن. از انگلیسی.ها و از ظلم.شاه. كار كرد. این. امر سبب شد كه این. بابی، كه. به. تدریج. شبكه. دسایس. خود را تنیده. بود، با دارودسته. خود از اردوی. كوچك. خان. خارج. شود... [سردار محیی] این. شخص. بی.اراده. و بی.فكر [احسان.الله خان] را مطمئن. كرده. بود كه. با برقراری. كمونیسم. در ایران بهائی.گری درایران. موفق. خواهد شد و آن. را مذهب. رسمی. اعلام. خواهند كرد. این. موضوع. برای. هر فرد بهائی اغوا كننده.است.. این. وعده. احسان.الله خان. را كاملاً اغوا كرد .كه به. منظور انتقام. از تعقیب. دیرینه. بهائی.ها توسط. مسلمانان. شعارها و اعلامیه.هایی. انتشار دهد... این. بابی. كهنه. مغز باور كرده. بود كه.كمونیسم. اجازه. خواهد داد بهائی.گری در ایران. توسعه. یابد و مذهب. رسمی. كشور شود. این. بود عللی. كه. احسان.الله خان. را از كوچك. خان. دور می.كرد و موجب. شد به. دشمنان. او بپیوندد.»

10- مردمی كه در نهضت جنگل خون دادید و ستم.ها بر شما رفت، كسانی كه قزاقان رضا خان به ناموس.تان تجاوز كردند، بازماندگان مقتولین كمیته مجازات! بیدار شوید. خاك به سر ریزان، سینه خیز و لابه كنان به سوی بازماندگان كمیته مجازات و خرابكاران در نهضت جنگل و عوامل سرویس اطلاعاتی بریتانیا روید، به درگاه آرامش دوستدار، برادرزاده احسان.الله خان، به بازماندگان عمادالكتاب قزوینی و ابوالفتح.زاده و منشی.زاده و مشكات.الممالك (گردانندگان كمیته مجازات)، به خاندان.های ابتهاج و نعیمی و خسروانی و افشار و سرخوش و دیگران تضرع كنید و غرامت بپردازید، شاید این «گناه» بر «پدران.تان» بخشوده شود كه با جنازه خود نردبان قدرت و ثروت این خاندان.ها شدند. این هولوكاستی است واژگون كه قربانی باید به كسی غرامت دهد كه او را به مذبح برده است.

ای بازماندگان شیخ زكریا دارابی، كه بازوی استوار مجتهد لاری بود و به پاس جهادش در مشروطه از آخوند خراسانی «نصیرالاسلام» لقب گرفت و در رجب 1331 ق. به دست بهائیان نی.ریز در گرمابه به شهادت رسید، ای وارثان سید ابوالحسن كلانتر سیرجانی، ای اعقاب محمد فخار، كه بهائیان یزد او را كشتند و جسدش را سوزانیدند، و قاتلان با اعمال نفوذ بهائیان در دستگاه قضایی تهران تبرئه شدند، [+] شما نیز لابه كنان، «پریشان موی و برهنه پای» به سوی قاتلان عزیزان.تان بشتابید، شاید گناه مظلومیت شما را ببخشایند.

11- اینك زمان جنگ جهانی دوّم است و قحطی وحشتناك بر ایران حاكم؛ و باز نیاكان خاندان.های سرشناس بهائی را یا در كار قاچاق و ثروت اندوزی می.یابیم و یا در كار انتقال غیرقانونی ارز به خارج از ایران. دو سند ذكر می.كنم. اولی گزارش «بكلی محرمانه» 13 مه 1943 سفارت آمریكا در تهران است به واشنگتن درباره عملیات قاچاق یوسف متحده، (ساكن تهران، سرای رشتی) و پسرش ر. متحده (ساكن آمریكا، نیویورك، خیابان پنجم، شماره 225). مكاتبات پدر و پسر نشان می.دهد كه آنان به قاچاق كالاهایی اشتغال دارند كه متضمن نقض قوانین تجاری آمریكا و ایران است.
سند دوّم، گزارش دیگری است از سفارت آمریكا در تهران كه نشان می.دهد ابوالحسن ابتهاج چهل ساله، رئیس كل بانك ملّی ایران، كه با پیشینه برادر بزرگش در نهضت جنگل، بعنوان جاسوس سرویس اطلاعاتی بریتانیا آشنا هستیم، در بحبوحه بحران مالی زمان جنگ جهانی دوّم در سال 1944 مبلغ 35 میلیون ریال به خارج منتقل كرده است. در آن زمان دلار معادل 25 الی 30 ریال بود و طبق این سند ابتهاج تنها در یك فقره بیش از یك میلیون دلار ارز به خارج از ایران انتقال داده است. آیا در اینجا نیز باید «پریشان موی و پیاده پای» از خاندان.های «محترم» متحده و ابتهاج پوزش خواست؟

12- آیت.الله بروجردی، مرجع بزرگ تشیع، در دهه پایانی حیات ارجمندش از یكه.تازی بی.حد و حصر بهائیان و حمایت حكومت پهلوی از ایشان سخت آزرده بود. به این دلیل، او دو بار حكومت پهلوی را به خروج از ایران تهدید كرد و شاه را به هراس انداخت. خروج مرجع تام جهان تشیع از ایران عواقبی سنگین برای حكومت پهلوی در پی داشت. آیت.الله بروجردی فردی سلیم بود و قطعاً متهم كردن ایشان به افراطی.گری و تعصب خشك نامقبول است. حبیب لاجوردی همین را از دكتر مهدی حائری یزدی، پسر آیت.الله شیخ عبدالكریم حائری یزدی، كه از نزدیكان آیت.الله بروجردی و خود در دوران متأخر زندگی از برجسته.ترین فلاسفه معاصر بود، می.پرسد و اینگونه پاسخ می.شنود:

«در مسئله بهائی‎ها تا آنجایی كه ایشان تشخیص می.داد، كه بهائی.ها یك گروه ناراحت‎كننده و اخلالگر در ایران هستند. مسئله صرف اختلاف مذهبی نبود. اینطوری هم كه معروف بود تا یك اندازه‎ای هم درست بود كه این گروه یك نوع سروسری با منابع خارجی دارند و بیش.تر مجری منافع خارجی هستند تا منافع ملّی. در این‎طریق مرحوم آقای بروجردی به هیچ وجه تردیدی از خودش نشان نمی.داد كه [از] آن.چه گروه بهائی.ها از دستش برمی.آید [جلوگیری كند] از اذیت‎ها و كارهای موذیانه‎ای كه بهائی.ها دارند و درباره مسلمان.ها دریغ نمی.كنند. یعنی به.طور مخفیانه افراد خودشان را وارد مقامات اداری می.كنند و مقامات را اشغال می.كنند. بعد هم مسلمان.ها را ناراحت می.كنند. می‎زنند. از بین می.برند. از این كارها خیلی زیاد می.كردند. حالا بگذرید از این كه الان صورت حق به جانبی به خودشان می.گیرند. كاری ندارم به وضع فعلی. ولی آن زمان این شكل بود. واقعاً هر كجا كه دستشان می.رسید، به هر وسیله بود، هر مقامی بود اشغال می.كردند و سعی می.كردند دیگران را از بین ببرند یا وارد مجمع خودشان بكنند و كارهایی كه آن.ها می.خواهند انجام بدهند... ولی ایشان [آیت.الله بروجردی] از این جریان و از این ماجرا آگاه بود و به هر وسیله‎ای بود جلوگیری می.كرد.» (نیمروز، چاپ خارج از كشور، شماره 670، سال 13، جمعه 28 دی 1380)

13- از مظلومیت بهائیان پس از انقلاب فراوان گفته می.شود؛ و البته اغراق.های عجیب نیز می.شود. منابع بهائی ادعا می.كنند پس از انقلاب اسلامی در ایران حدود 20 هزار نفر بهائی به قتل رسیدند. این رقم چنان «شور» است كه حتی دنیس مك.ایون در «ایرانیكا» آن را «بسیار اغراق.آمیز» می.داند و مدعی است كه از آغاز شروع انقلاب جمعاً 300 تا 400 بهائی در جریان.های مختلف به قتل رسیدند. [+] نمی.دانم رقم مك.ایون درست است یا نه، ولی می.دانم بهائیانی كه پس از پیروزی انقلاب اسلامی اعدام یا از ایران خارج شدند، عموماً به مشهورترین و ثروتمندترین خاندان.های بهائی تعلق داشتند و به دلیل تصدی مناصب عالی دولتی یا دستیابی به ثروت.های عظیم از طریق پیوند با حكومت پهلوی مورد تعقیب قرار گرفتند. افرادی مانند امیرعباس هویدا و حبیب ثابت و هژبر یزدانی و عبدالكریم ایادی و هوشنگ انصاری و غلامرضا ازهاری و غیره، به.عنوان شاخص.ترین چهره.های فرقه بهائی در ایران، تمامی بهائیان ایران نبودند و اعدام یا فرارشان از كشور به معنی پایان حیات بهائیت در ایران نبود؛ و جرم ایشان نیز تعلق به بهائیت نبود.

و در زمان انقلاب بسیار بودند بهائیان روستاها یا محلات، مانند بهائیان سروستان فارس یا بهائیان محله سعدی شیراز، كه یك شبه مسلمان شدند و با درج اطلاعیه در روزنامه.ها تشرف خود را به اسلام اعلام كردند. و بودند كسانی مانند سرگرد بلوچ قرایی، قاتل سرتیپ افشارطوس، رئیس شهربانی كل كشور در دولت دكتر مصدق، [+] كه آنان نیز با درج اطلاعیه در روزنامه.ها جدایی.شان از بهائیت و مسلمان شدن شان را اعلام نمودند.

در مباحثی كه در صفحه فیسبوكم مطرح است، دوستی با حیرت پرسید چرا در كیفرخواست علیه هویدا هیچ اتهامی به دلیل بهائی بودن او مطرح نیست؟ این پرسش و پاسخ را تكرار می.كنم:
‏«حمیدرضا علاقه بند: چرا آیت.الله خلخالی در كیفرخواست هیچ اشاره.ای به بهایی بودن هویدا نكرد؟ تنها موردی كه به ‏بهایی بودن هویدا در دادگاه اوّل و دوّم اشاره شد سئوالی بود كه آیت.الله خلخالی در اواخر دادگاه دوّم از هویدا ‏در مورد مخارج تعمیر یكی از اماكن مقدس مذهب بهائیت پرسید كه آیا در این كار چه به طور مستقیم و چه از طریق تأمین ‏مخارج نقشی داشته است یا نه؟ در حقیقت این تنها موردی بود كه در طول دادگاه اوّل و دوّم به مذهب بهاییت اشاره شد.

شهبازی: جناب علاقه بند، برای این كه هویدا به دلیل بهائی بودن اعدام نشد.‏ آن زمان، به دلیل وجود امام و افرادی مثل مطهری و بهشتی، این درایت وجود داشت كه صرف ‏بهائی بودن به عنوان جرم در كیفرخواست عنوان نشود.‏ مثل امروز نبود كه فلان بهائی ساده هفتاد ساله بیمار قلبی را می.گیرند و با دستبند و پابند در خیابان.های ‏تنكابن می.گردانند تا همه فیلم و عكس بگیرند، و برای ایران كیس حقوق بشر درست می.كنند و بعد با وثیقه ده میلیون تومانی آزادش می.كنند.‏ این كارها از سر تعلق دینی نیست. این.ها برنامه است علیه جمهوری اسلامی و هیچ كس نمی.فهمد و از این حركت.های مشكوك جلوگیری نمی.كند.» [+]

14- بارها و بارها حركت.هایی عجیب و غیرقابل توضیح علیه برخی بهائیان معمولی دیده.ام و دریافته.ام كه كانونی مرموز می.خواهد با قربانی كردن اینان به سود خود بهره برد. در اینگونه موارد ساكت نبوده.ام، از پخش شدن فهرست اسامی و آدرس برخی بهائیان در شیراز كه بلافاصله محكومش كردم [+] تا همان ماجرای زشت گردانیدن وجیه.الله میرزا گلپور، پیرمرد هفتاد ساله بیمار قلبی بهائی، در تنكابن با دستبند و پابند و رها كردن او پس از برداشتن فیلم و عكس فراوان توسط مردم. [+] اینگونه اقدامات را مشكوك و از سوی كسانی می.دانم كه می.خواهند «مسئله بهائیت» را بعنوان «كیس حقوق بشر» در مجامع بین.المللی علیه ایران زنده نگه دارند.

این موارد مرا به یاد سخن عبدالبهاء (عباس افندی) می.اندازد كه «در ضوضاء [آشوب] جهله وهمی نه، البته باید گاه گاهی جزئی صدایی بلند شود كه سبب انتباه خلق گردد.» این را در بخشی از رساله خود
درباره بهائی.گری ذیل عنوان «ماهیت بلواهای ضد بهائی» نوشته.ام. آنجا دو نمونه مشهور از "بهائی.كشی.ها" را بررسی كردم؛ ماجرای "شهدای سبعه یزد" (1308 ق.) و بلوای ضد بهائی 1321 ق. در یزد و رشت. در مقدمه این بررسی نوشتم:

«مورخین بهائی درباره شورش.های ضدبهائی فراوان سخن می.گویند و می.كوشند تا چهره.ای بسیار مظلوم از سرگذشت این فرقه در ایران ترسیم كنند. از این زاویه، تاریخنگاری بهائی شباهتی عجیب به تاریخنگاری یهودی دارد. گویا بهائیان گروهی بودند كه به.دلیل دگراندیشی دینی قربانی تعصب و كین جاهلانه مسلمانان ایران می.شدند. بررسی نگارنده نشان می.دهد كه این ادعا در موارد عمده صحت ندارد و رهبری بهائیت و عناصر مشكوكی در میان جبهه مخالف بهائیان به عمد و با اهداف معین تبلیغی و سیاسی به ایجاد مهم.ترین و جنجالی.ترین آشوب.های خونین ضد بهائی، معروف به "بهائی.كشی"، دست زده.اند. از مهم.ترین این موارد قتل هفت بهائی در سال 1308 ق. در یزد و شورش ضدبهائی 1321 ق. در یزد و رشت و برخی دیگر از نقاط ایران است.» [+]

در مقابل، در مواردی نه چندان اندك، در كمال ناباوری به كسانی می.رسم كه در خاندان.های بهائی ریشه دارند. نمی.گویم بهائی.اند زیرا رسماً خود را مسلمان می.خوانند و از نظر شرع و قانون این اقرار كفایت می.كند. ولی نمی.توانم بفهمم چرا این بهائی.زادگان، كه تا انقلاب به خانواده.های بهائی فقیر یا در بهترین حالت میانه حال روستایی یا شهری تعلق داشتند، در طول سه دهه اخیر به متمولین برجسته ایران بدل شده.اند، و گاه در مناصب حساس جای گرفته.اند و از نظر مالی و سیاسی بگونه.ای رشد كرده.اند كه گویی شبكه.ای مقتدر حامی ایشان است و برخی چنان ثروتمندند كه كارخانه.های ده.ها میلیارد تومانی مصادره شده را می.خرند و درواقع باز پس می.گیرند. در مملكتی كه گاه سوراخ گزینش چنان تنگ می.شود كه مسلمان.ترین مسلمانان از آن رد نمی.شوند، چگونه این بهائی.زادگان در مناصب حساس جای گرفته.اند یا پیمان.های بسیار كلان دولتی نصیب ایشان شده و می.شود؟ پیشینه فلان فرمانده نظامی پیشین در فلان استان را می.كاوی، به تبار و خاندان بهائی.اش می.رسی و البته درج اعلام برائت از خانواده خود در پرونده گزینش وی، به معاون مالی.اش می.رسی همین است، به معاون اطلاعاتی.اش می.رسی همین است، پیشینه فلان ناظر ذینفوذ در سیمای جمهوری اسلامی را می.كاوی، كه در دهه اخیر نقش بزرگی در ترویج جن و جن.بازی در سریال.های تلویزیون داشت، به تبار بهائی.اش می.رسی. شركت.های بزرگ ساختمانی و پیمانكاران بزرگ بخش خصوصی را می.كاوی، نتیجه همین است.

حیران مانده‎ام و نمی.دانم كدام را باور كنم؟ آن خراب كردن قبرستان بهائیان در فلان روستای بهائی.نشین شرق مازندران، و جنجالی كه برمی.انگیزد، یا فیلم گردانیدن آن پیرمرد هفتاد ساله بیمار قلبی بهائی با دستبند و پابند در خیابان.های تنكابن را، با آن چهره مهربان كه گویی عامدانه برای این كار برگزیده شده، یا این حضور «بهائی.زادگان مسلمان» را در همه جا؛ بویژه در میان كسانی كه یا مسبب تاراج.ها و مفاسد مالی عظیم پس از انقلابند یا عامل پدیده.های شوم و جنجالی همچون «قتل.های زنجیره.ای»؟

حیرانم كه چگونه باید «پریشان موی و پیاده پای» از «گناهان» خود و «پدرانم» پوزش بخواهم؟ من كه پدر و دو عمو و برخی بستگانم را در دو سركوب خونین عشایری (1311 و 1343) از دست داده‎ام، و از كودكی دربدری و بی.كسی خواهران و برادران خردسالم و غارت اموال خاندانم را ناظر بوده و با پیامدهای سهمگین این فاجعه بزرگ شد.ه.ام، و عاملین هر دو سركوب را «نظامیان بهائی» یافته.ام، آیا هنوز نیز گنهكارم و بابت به مسلخ رفتن پدرانم باید «خسارت» بپردازم؟
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پاسخ: مقالات دیگران(2)

پست توسط irani »

65.ليلا چمن خواه

شهید ثالث

منبع: http://iranianstudies.blogfa.com/


چهارشنبه 8 شهریور ماه 1391 سفری نصفه روزه داشتم به قزوین؛ با این هدف که مسجد و مقبرۀ شهید ثالث را از نزدیک ببینم. پیشنهاد این امر خیر را هم یکی از دوستان کرد با این استدلال که باید این مکان ها و آدم های درگیر در رخدادهای این چنینی را از نزدیک ببینی تا بتوانی در موردشان بنویسی. پیشنهاد جالبی بود و من هم به سرعت دست به کار شدم. استاد اهل فضلی که مایل نیستند اصلاً از خود ردّ و نشانی در نوشته های ناقابل من بگذارند لطف کردند و آدرس مسجد و مقبرۀ شهید را دادند.

مسجد شهید ثالث که امروز هم به همین نام خوانده می شود، مسجدی دو طبقه است. یعنی در حقیقت دو تا مسجد است واقع در خیابان مولوی قزوین. مسجدی که ملا محمد تقی برغانی معروف به شهید ثالث و دومین شهید محراب در آن جا به دست بابیان کشته شده، مسجد پایینی است که معماری قدیمی دارد متعلق به عصر قاجار شاید هم قدیمی تر و یادآور مسجد آقا بزرگ کاشان است.

در بالای محراب هم که مشهد ایشان به شمار می آید، تابلویی است که ماجرای زندگی و قتل ایشان به اختصار نوشته و به صورت نقاشی هم بر صفحۀ کاغذ ترسیم شده است. اما مسجد بالایی از آن مساجد کج سلیقه ساخته شدۀ دوران جمهوری اسلامی است که هیچ چیزِ جالبی برای دیدن ندارد. هنوز قدما ذوق و سلیقه ای در معماری داشتند که بروزات و ظهوراتش در تمامی شهرها و دهات ایران به صورت مسجد و باغ و حمام و بازار دیده می شود؛ اما امروزه از این ذوق و زیبایی پسندی خبری نیست.  مسجد بالایی در نهایت بی سلیقگی ساخته و تزیین شده است.

بگذریم، نکتۀ جالب و تعجب آوری که به آن برخوردم این بود که بخش مهم و قابل توجهی از ساکنین خیابان مولوی وابستگان سببی یا نسبی شهید اند و خودِ من دستکم سه تایشان را از نزدیک دیدم و با هم به حرف نشستیم. همانطور که پرسان پرسان به دنبال مقبره می گشتم، اتفاقی از عابری آدرس پرسیدم که ایشان در پاسخ خود را نوادۀ ایشان معرفی کرد. اعقاب ملا محمد تقی برغانی امروزه فامیل شهیدی دارند؛ به احترام شهید شدن ایشان. اعقاب برادر کوچک تر ملا محمد صالح برغانی فامیل صالحیِ شهیدی دارند که در این جا هم پسوند نسبت شهیدی به واسطۀ ملا محمد تقی و به احترام او است. اعقاب ملا محمد علی برغانی نیز علویِ شهیدی اند.

آقای جواد شهیدی نوادۀ ملا محمد تقی برغانی با چهار واسطه، مرا به دیگر پسر عموی خود به نام حاج منصور صالحی شهیدی از اعقاب ملا محمد صالح و متولی کل اموال و مدرسه و مسجد خاندان صالحی معرفی کرد. در همین چند ساعت اقامت در قزوین به نکته ای رسیدم و آن هم مهمان نوازی مردم این شهر و به ویژه خاندان شهیدی (صالحی، علوی و شهیدی) بود. حاج منصور شهیدی با سنی بالای 80 سال نه تنها پذیرای من در ساعت 12 ظهر شد، بلکه شجره نامۀ خانوادگی اش را هم که توسط سرهنگ یحیا شهیدی از دیگر پسر عموهای بیشمار و در سه جلد تهیه شده بود آورد تا ببینم. این خاندان دایرة المعارفی اند از مدخل که همان آدم باشد. حاج منصور شهیدی و همسرشان که البته از این خاندان نبود، اطلاعات جامعی در اختیار من گذاشتند از شهید ثالث و دیگر برادرانش. بنا به گفتۀ ایشان، سه برادر برغانی اصلاً قزوینی بوده اند، اما در زمان فتحعلیشاه در اصفهان به تحصیل علم مشغول بوده که فتحعلیشاه برای پرسیدن نظر ملا محمد تقی در خصوص مسأله ای شرعی - یا شاید هم سیاسی؟ - ایشان را به تهران فرا می خواند و ملا محمد تقی با روحانی دربار از در مخالفت در می آید، بر او تند و در نهایت به همراه دیگر برادران به عراق عرب تبعید می شود. بعدها مورد عفو ملوکانه قرار می گیرد و به مسقط الرأس خود قزوین بر می گردد؛ هر چند ملا محمد علی در برغان می ماند.

ماجرای شهادت ایشان در تاریخ آمده و چیز ناشناخته ای نیست؛ می ماند تنها یک نکته و آن هم استفادۀ ناصواب شهید از چوب تکفیر[1] بر ضد شیخ احمد احسایی است. ما که خواننده و بینندۀ 200 سال بعد رخدادها هستیم، بدون حب و بغض و از بیرون ماجرا باید نگاهی به این رخداد بکنیم و ببینیم اصلاً تکفیر شیخ احمد احسایی ضرورت داشت و کار معقولی بود یا نه؟ قبل از این می خواهم این نکته را بررسم که اساساً اطلاق برچسب تکفیر در چه مواردی اتفاق می افتد. تکفیر اصطلاحی در کلام و فقه و معنایش «نسبت کفر دادن به مسلمان» است. (صرّامی، 1383، 37) هر چند در لغت به معانی دیگری از جمله پوشاندن و پوشیدن به کار می رود و بر مبنای آن ها در قرآن و احادیث و منابع کلامی و فقهی پاک کردن گناهان و ابطال اعقاب و پرداختن کفارّۀ سوگند و معنی می دهد.

پیشینۀ تکفیر به صدر اسلام بر می گردد و برخی رخدادهای سیاسی و اجتماعی زمینۀ نسبت کفر دادن به برخی را فراهم آورده اند که مهم ترین آن ها جنگ های ردّه در زمان ابوبکر بود. قطعاً افرادی که تکفیر شدند، نزد خلیفۀ وقت کافر محسوب می شدند و الّا به هر دلیلی نمی توان به دیگری نسبت کفر داد. گویا ادعای پیامبری در میان جنگجویان ردّه وجود داشته است که همین امر دلیل کافی برای تکفیرشان بوده است. این اولین زمینۀ تاریخی تکفیر است. زمینۀ دوم غائلۀ خوارج است که البته به دلیل تندرو بودن و بی منطق بودن آن ها تکفیرهایی که می کردند چندان معتبر نیست. مثلاً آن ها حتی کسانی را که گناه کبیره مرتکب می شدند نیز تکفیر می کردند؛ هر چند خودشان نیز در معرض تکفیرِ اهل سنت قرار گرفتند. سومین زمینۀ تاریخی خروج از ایمانِ غالیان و قائلان به تفویض است. ائمه نیز با غالی گری مخالف بودند. (صرّامی، 1383، ص 38) به طور کلی، تکفیر جریان اصلی اسلام نبوده و گرایشی حاشیه ای محسوب می شده است. فقها نیز «با استناد به احادیث ... نسبت بی دلیل کفر به مسلمان را مستوجب تعزیر دانسته اند». (همان، ص 38)[2]

این مقدمه را در مورد تکفیر آوردم تا به بحث شیخ احمد احسایی و تکفیر او توسط ملا محمد تقی برغانی وارد شوم. مگر شیخ احمد چه گفت که باعث تکفیرش شد؟ خوشبختانه گزارش های تاریخی در این زمینه به حدّ کافی گویایند. اول این نکته را بگویم که قبل از ملا محمد تقی برغانی، محمد بن حسین آل عصفور بحرانی نیز به واسطۀ غالی گری شیخ احمد دیدگاه هایش را انحراف از تشیع ارزیابی کرده بود (ابراهیمی، 1373، ص 663)، اما ملا محمد تقی از این فراتر رفت و او را تکفیر کرد که البته دلیلی جز نظر شیخ راجع به معاد جسمانی نداشت. (همان، ص 664)

اسّ و اساس اندیشه های شیخ مفهوم هورقلیا است که شیخ با آن خواسته سه مسألۀ مهم را حل کند:

-          معراج جسمانی پیامبر

-          حیات امام زمان و

-          معاد جسمانی

و همین آخری بوده که منجر به تکفیرش شده است. اول ببینیم هَوَرقَلیا چیست؟

خود شیخ احمد معتقد است که هورقلیا لغتی سریانی و از زبان صابئین گرفته شده است. اما به احتمال قوی، شیخ احمد این واژه را از شیخ اشراق گرفته باشد؛ هر چند این کلمه در بعضی از روایات نیز به کار رفته است و شیخ احمد - که گرایش اخباری گری داشته و برخی از اصطلاحات فلسفی را مطالعه کرده بود - به تلفیق و ترکیب آنها پرداخته است. او از اندیشه های باطنی مذهب اسماعیلیه نیز کمک گرفته است. مثلاً در مذهب اسماعیلیه و حتی اندیشه های مسیح نیز نوعی گرایش به «جسم لطیف» یا «جسم پاک» و... وجود دارد. «هانری کربن» نیز معتقد است: «ارض ملکوت هَوَرقلیا، ارض نورانی آیین مانوی در عالم ملموس اما ورای حس است و با عضوی که خاص چنین ادراکی باشد، شناخته می شود. و به نوعی از مسیحیت و اندیشه مسیحیان درباره جسم لطیف داشتن عیسی متاثر است».

اما هم چنانکه گفتیم، ظاهرا اولین کسی که اصطلاح «عالم هورقلیایی» را در جهان اسلام مطرح کرد، سهروردی است. وی در فلسفۀ اشراق (در بحث از «احوال سالکین ») پس از توضیح انوار قاهره و انوار معلقه می گوید: «آنچه ذکر شد احکام اقلیم هشتم است که جابلق و جابرص و هورقلیای شگفت در آن قرار دارد». در «مطارحات» نیز آمده است: «جمیع سالکان از امم انبیای سابق نیز، از وجود این اصوات خبر داده و گفته اند که این اصوات در مقام جابرقا و جابرصا نیست؛ بلکه در مقام هورقلیا است که از بلاد افلاک عالم مثالی است». برخی از پیروان مکتب اشراق مثل قطب الدین شیرازی نیز به پیامبر حدیثی را نسبت می دهند که بنا بر آن، هیچ کس حتی انبیا و اولیا علیهم السلام با بدن عنصری نمی توانند وارد عالم هَوَرقلیا شوند.

پس معلوم می شود که عالم هورقلیا همان عالم مثالِ فلسفۀ اشراق است: عالم مثال یا خیال منفصل یا برزخ بین عالم عقول و عالم ماده، چیزی است که عارفان و فیلسوفان اشراق به آن معتقدند و فلاسفه مشاء آن را نپذیرفته اند. اشراقیان، عالم عقول مجرده را «انوار قاهره» گویند و عالم مثال را «انوار مدبره» می نامند و عالم اجسام و مادیات را «برزخ»، «ظلمت» یا «میت» می نامند. عالم مثال دارای دو مرحله است: اول مثال در قوس نزول که بین غیب مطلق و شهادت مطلق قرار دارد. این عالم را برزخ قبل از دنیا می نامند و به وسیله قاعده امکان اشرف، اثبات می گردد. این مثال را «جابلقا» گویند. دوم مثال در قوس صعود است که بین دنیا و آخرت قرار دارد و «کما بداکم تعودون» و پس از افول و غروب نفس ناطقه از این بدن ظلمانی، نفس وارد عالم برزخ شده و از آن جا به قیامت کبری می رود. این مثال را «جابرسا» گویند.

در برزخ اول، صورت هایی که وجود دارند، با قلم اول تعیین شده و مصداق «السعید سعید فی بطن امه» می باشند. این صور تقدیرات و مقدراتی است که «قلم این جا برسید سر بشکست»، و در برزخ دوم صورت هایی که وجود دارند، صور اعمال و نتایج اخلاق و افعال انسانی است. صورت هایی که در برزخ اول وجود دارند، از غیب به شهادت می رسند و صورت هایی که در برزخ دوم هستند، از شهادت به غیب و از دنیا به آخرت رفته و تنها در قیامت کبری ظهور و بروز می یابند. مکاشفات عارفان نیز به برزخ اول تعلق می گیرد، نه به برزخ دوم.

حال با این مقدمه چینی مفصل، می توان حضور امام زمان را نزد شیخیه فهمید. شیخ احمد ایشان را زنده و در عالم هورقلیا با بدن غیر جسمانی می داند که هر وقت بخواهد به این دنیا بیاید، صورتی از صورت های اهل این اقالیم را می پوشد و کسی او را نمی شناسد.[3] جسم و زمان و مکان ایشان لطیف تر از عالم اجسام بوده و از عالم مثال است. پس ایشان نه تنها در عالم هورقلیا است، بلکه با جسم مثالی که غیر عنصری یا برزخی یا غیر مادّی است در آن عالم زندگی می کند. مشایخ شیخی تکمله ای بر این جملۀ شیخ احمد افزودند و گفتند که این جسم دوم است که به صورت مستدیر در قبر باقی می ماند تا برانگیخته شود. حاج محمد کریم خان کرمانی در این زمینه چنین می گوید:

«هرانسانی دارای دو جسد و دو جسم است: جسد اول از عناصر اربعه تشکیل شده و سایر موجودات مادی نیز آن را دارند. این عناصر مادی، مانند لباس برای انسان است که می توان آن را از تن در آورد. این جسد چون لذت، درد، طاعت و معصیت ندارد، پس از مرگ متلاشی شده و در قبر باقی می ماند. جسد دوم در غیب اول و از عالم هورقلیایی است که به صورت «طینت مستدیره» در قبر باقی می ماند که جسد دوم است و از اعراض پاک می گردد و در قیامت روح به این جسد برمی گردد؛ نه به جسد اول. جسد اخروی فساد و خراب شدن ندارد، بر خلاف جسد دنیوی. مرگ مربوط به این بدن است نه آن بدن. جسم اول صورت برزخی است که بر نمی گردد و مانند چرک لباس است که جسم اول، وقتی به این دنیا نزول پیدا می کند، متحد با این بدن می شود. جسم دوم یا جسم اصلی حامل نفس است و در واقع جسم اول عرض بر جسم دوم است. و آنچه در قیامت می آید، جسد دوم و جسم دوم است».

پس می توان چنین نتیجه گرفت که در باور شیخ احمد و پیروانش، امام زمان نیز با جسمی عین جسم مردگان در عالم مثال یا هورقلیا زندگی می کنند. بدیهی است که این نکته کاملاً در برابر باور شیعه به حضور ایشان و در حقیقت انکار حیات مادی ایشان بر روی زمین است؛ زیرا اگر مراد آن است که حضرت در عالم مثال و برزخ - چه برزخ اول یا برزخ دوم - زندگی می کند - آن چنان که قبر را آنان از عالم هورقلیا می دانند - پس آن حضرت حیات با بدن عنصری ندارد و حیات او مثل حیات مردگان و نه حیات مادّی در عالم برزخ است؛ پس این ها همه چه فرقی با انکار وجود وی دارد؟

 دلیل تکفیر شدن شیخ احمد احسایی نیز همین باور به عالم هورقلیا و حضور امام زمان در آن عالم با جسم مثالین بود.

 

من مکان دیگری را هم دیدم و آن مسجد و مدرسۀ صالحی است که همین جناب محترم حاج منصور صالحی شهیدی متولی تعمیر و آبادانی اش بود. مسجد و مدرسۀ عظیم و زیبایی بود؛ به طوری که به جرأت می توانم بگویم از زیبایی و تقارن در نوع خود بی نظیر محسوب می شد. برای ما که عادت به دیدن مساجد و مدارس دینی داریم و دیدنشان چیز عجیب یا پدیدۀ نادری نیست، باز هم رفتن و گشتن در این بنای عظیمِ سه طبقه ای در حال تعمیر بس چشم نواز است. جالب است که در این جا نیز مثل همه جای قزوین مردم به من مسافر چند ساعته کمک می کردند تا بروم و حتماً ببینم. دست کم مثل ما کرمانی ها بی تفاوت و بی اطلاع و حتی بهتر بگویم لاقید نبودند؛ گرم و یاری گر و مطلع به نظر می رسیدند. مدرسه 110 حجره دارد؛ احتمالاً به ارزش عددی علی و همان طور که گفتم در سه طبقه ساخته شده و حالا در دست تعمیر بود.

ملا محمد صالح برغانی دومین برادر از سه برادر برغانی پدر زرین تاج معروف به ام سلمه برغانی است که می دانیم نقش تعیین کننده ای در ماجراهای جنبش بابی ایفا کرد. به باور من، نقش طاهره از تمامی دیگر حروف حی مهم تر است: بیشتر نوآوری های جنبش بابی و شیخی از آن این زن است. این طاهره بود که کشف حجاب کرد؛[4] نخست در کربلا در مکانی خصوصی و سپس در بدشت، طاهره بود که نسخ شریعت اسلام و شرایع سابقه را اعلام نمود، این طاهره بود که بر منبر استادش سید کاظم رشتی رفت و خطابه گفت، همو بود که از شیخیه دفاع های جانانه کرد، اما با راه افتادن دعوی باب اولین حملات را به مکتب شیخی و مشایخ آن به ویژه محمد کریم خان کرمانی کرد. طاهره اولین ردیه نویس بابی بر مکتب شیخی است و هموست که محمد کریم خان را به عکس العمل واداشت و او را به ردیه نویسی علیه بابیه سوق داد. او نمونۀ حیّ و حاضری از کنش گری زنان در جامعه ای سنتی است که نه تنها در آن زمان اصلاً قابل تحمل نبود، بلکه امروزه نیز پذیرشش سخت می نماید. خواندن سرگذشت طاهره و عمو و پدرشوهرش ملا محمد تقی برغانی تندرو بودن فطری برخی از اعضای خاندان برغانی را بر من ثابت کرد؛ تا آن اندازه تندرو و افراطی که هر دو جانشان را در پای عقیدۀ خود گذاشتند. او سیرتاً همان "دیگری" عمویش بود.

جالب است که در شجره نامۀ سه جلدی خاندان پر جمعیت برغانی، عکس شوهر و پسرعموی طاهره حاج ملا عبدالله برغانی پسر ملا محمد تقی را هم دیدم. او از طاهره چهار فرزند داشت: ابراهیم، اسماعیل، زینب و پسر دیگری که نامش به خاطرم نمانده. مقبرۀ شهید نزدیک امام زاده حسین بود که کمی از مسجد فاصله داشت. همان نقاشی ای که بر روی تابلوی نزدیک محراب محن ضربت خوردن و دفن ایشان دیدم، بر روی سنگ مرمر قبر هم حک شده بود. مقبره در شأن روحانی عالی رتبه ای چون او ساخته شده و در کنارش دو قبر دیگر هم بود.[5]

ادامه دارد ...
[1] - excommunication.

- سیف الله صرّامی، تکفیر، دانشنامۀ جهان اسلام، ج 8 (تهران: بنیاد دایرة المعارف اسلامی، 1383). [2]

- و لابد ایشان به صورت و در هیأت مشایخ شیخی که شیخ احمد مهم ترینشان باشد به این جهان می آیند!![3]

[4]- باید این نکته توضیح داده شود؛ چرا که کشف حجاب طاهره در زمره اسطوره های تاریخی ما است که اصلاً واکاوی نشده.  منظور از کشف حجاب طاهره، کشف حجاب از رخ است و نه از سر. او روبنده از چهره برداشت که در آن زمان در نوع خود انقلابی بود. ایران عصر قاجار این جسارت را بر نمی تافت؛ کما این که کشف حجاب از رخ را هم بر نتافت.

[5]- یکی را شناسایی کردم که تاریخ وفات متوفی متعلق بود به 4 سال پیش: 1387 شمسی و مدفن سید مرتضی بهشتی شیرازی پدر و بزرگ خاندان بهشتی شیرازی صاحب نشر روزنه. این خانواده را من از نزدیک می شناسم. آقای علیرضا بهشتی صاحب انتشارات در زمان صدارت میر حسین موسوی دبیر هیأت دولت بوده و بعد از آن به کار فرهنگی مشغول شد. بعد از سرکوب های جنبش سبز ایشان به علت نزدیکی به آقای موسوی دستگیر و مدت طولانی ای را هم زندانی بود. نمی دانم اکنون آزاد شده یا نه.

نوشته شده توسط لیلا چمن خواه در دوشنبه بیستم شهریور 1391
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پاسخ: مقالات دیگران(2)

پست توسط irani »

66. ليلا چمن خواه

منابع 5 گانه بابی : معرفی کلی

منبع: http://iranianstudies.blogfa.com/1391/01



منابع پنج گانه:

- مطالع الانوار یا تلخیص تاریخ نبیل به قلم محمد زرندی ملقب به نبیل اعظم،

- مقالۀ شخصی سیاح به قلم عبدالبهاء عباس افندی،

- تاریخ ظهور الحق اثر اسدالله فاضل مازندرانی،

- کواکب الدریه فی مآثر البهائیه اثر عبدالحسین آیتی

و قرن بدیع نوشتۀ شوقی افندی هر یک نمونه ای اند از تاریخ نگاری رسمی و هر کدام به شیوه ای متفاوت از دیگری تاریخ بابیت و بهاییت را ترسیم کرده اند.

یکی از مشکلات تحقیق در مورد بابیت و بهاییت، تاریخ نگاری بس پرسش بر انگیز این دو است؛ به طوری که استخراج تاریخ حقیقی آن طور که بوده از دل مواد و تحلیل های تاریخی نادرست کار بس مشکلی است. قبل از ورود به این بحث، لازم است مقدماتی راجع به دیدگاه ها متعارض در مورد دو جنبش بابی و بهایی بگویم.

ردیه نویسی، دفاعیه نویسی و تاریخ نگاری رسمیِ بابی و بهایی مهمترین مقوله هایی اند که بر تحولات تاریخی مربوط به این دو نور می تابانند.

بحث راجع به ردیه ها و دفاعیه را به زمانی دیگر وا می گذارم و در اینجا فقط از تاریخ های 5 گانۀ بابی – بهایی بحث می کنم.

محمد زرندی ملقب به نبیل اعظم () نویسندۀ مطالع الانوار یا تلخیص تاریخ نبیل است. خود این کتاب که در زمره مهم ترین تواریخ بابی است، داستان دارد. ما از اصل تاریخ نبیل اطلاعی نداریم؛ اما معروف است که کتاب توسط شوقی افندی به انگلیسی ترجمه و the Down Breakers نامیده می شود. بعد به دستور محفل بهایی مصر و سودان [این دو کشور محفل مشترک داشتند] توسط عبدالجلیل سعد به عربی ترجمه و مطالع الانوار نام می گیرد. عبدالحمید اشراق خاوری از روی متن عربی ترجمه ای به فارسی ارائه می دهد که تلخیص تاریخ نبیل نام دارد و این نسخه در دسترس و مد نظر ما است. معروف است که خود این آقای نبیل اعظم ادعاهایی داشته و بعداً از آن ها دست شسته است. منظورم ادعای من یظهره اللهی که به قول میرزا آقاخان کرمانی در هشت بهشت، هر که ...

وی در زمره اولین مؤمنین امر بهایی بوده، در استانبول به بهاءالله پیوسته و از سوی وی مأمور تبلیغ امرالله (یعنی بهاییت) در ایران شده است. وی همچنین در بغداد، ادرنه و عکا در ارتباط حضوری نزدیک با بهاءالله بوده و چون ذوق شعری داشته قصیده ای هم ساخته "به نام بها بهاء در نهایت انجذاب". محمد محیط طباطبایی در مقالۀ تاریخ نو پدید نبیل زرندی که در مجلۀ گوهر سال ها پیش از وقوع انقلاب اسلامی به چاپ رسانده، به تفصیل به نقش این شخص در تاریخ نگاری بابی اشاره می کند.

تلخیص تاریخ نبیل که مد نظر ما است، تاریخ جامعی است که از وقایع زمان رهبران شیخی یعنی شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی شروع می شود، رویدادهای سال 1260 یعنی سال اعلان امر [یا اظهار امر] سید علی محمد شیرازی (باب) را پوشش می دهد و تا 1305 هجری قمری ادامه می یابد. کتاب در 1305 هجری قمری در عکا واقع در فلسطین به اتمام می رسد. این مجذوب بهاءالله؛ یعنی آقای نبیل اعظم، در تاریخش وقایع و رویدادها و آدم ها را قلب کرده، برخی را به ناصواب برکشیده و برخی دیگر را تخفیف داده است. محک ما در بررسی صحت و سقم تاریخ او، مقایسۀ او با دیگر کتب از یک سو و معقول بودن رویدادهای تاریخی ای که ارائه می دهد، از سوی دیگر است.

کتاب بعدی، تاریخ ظهور الحق است اثر اسدالله فاضل مازندرانی و در یک مقدمه، نه بخش و یک مؤخره تدوین شده است. هدف ارائۀ تاریخی جامع و کامل مستند به مدارک صحیح است. کتاب در سال 1348 هجری قمری به فرمان حضرت ولی امر الله شوقی افندی نوشته شده است. هدف تدوین تاریخ جامعی بوده است. بنابراین، به دستور محفل مرکزی بهاییان ایران در طهران آستین بالا زده و به کار پرداخته است. این کتاب از اولی جدیدتر است و در زمان ولایت شوقی بر بهاییت و با تأیید و تشویق او نوشته شده است. کتاب مبتنی بر روایات تاریخی دست اولی است از یکایک بزرگان بابی (حروف حیّ) و شیخی که منبع اصلی نویسنده در پرداخت و مرتب کردن ظهور الحق بوده اند.

جالب است که کتاب نقطة الکاف میرزا جانی کاشانی، ناسخ التواریخ و روضة الصفای ناصری، فارسنامۀ ناصری، تاریخ کنت دو گوبینو، و "دیگر کتب و مقالات از نویسندگان غربی و شرقی" از جمله منابع مورد استفادۀ او بوده است.

نکته اینکه وی خاندان تجارت و تقوی پیشۀ باب را در مشرق فارس از بنی فاطمه و خاندان جمال ابهی را از بقایای ساسانیان می داند که درخطۀ طبرستان ساکن بوده اند. همچنین وی کتاب را از منظر حقانیت شیعه و آل علی نوشته است. ص 34

تاریخ ظهور الحق در مقام مقایسه کامل تر از تلخیص تاریخ نبیل است چرا که رویدادهای شیخیه را هم پوشش می دهد. به طوری که کتاب ظهور الحق در زمان ریاست زین العابدین خان نوشته شده است.

در تاریخ ظهور الحق آمده که سید کاظم رشتی به صراحت گفته است که اگر قائم در سال 1260 ظهور کند، فنعم المراد و الّا بسیار طولانی می شود "ولی رجاء کلی در ظهور بسنۀ مذکوره است و پی در پی باصحاب چنین گفت ظهور قائم نزدیک است در امر الله [؟] مستقیم بمانید. من از بین شما خواهم رفت مختلف و متفرق نشوید؛ بلکه متفق و متحد باشید، تا حق ظاهر شود".

در جریان صحبت های شاگردان سید کاظم رشتی بر سر رهبری شیخیه که خود داستان مفصلی دارد و به آن هم خواهم پرداخت، "نوشته اند که روزی حضرت باب اعظم در مجلس درس سید نشست و روشنی آفتاب از منفذ بر زانو و ردا افتاد" و سید گفت که "سوگند بحق من حق را مانند این ظاهر و هویدا می بینم و با دستش اشاره بآنحضرت نمود".

در این کتاب، طوری تاریخ نویسی شیخی می شود که گویی سید کاظم رشتی پیشاپیش ظهور او را بشارت داده بود. حاجی رسول نامی نیز که والد ملا واعظ قزوینی است و او نیز به آمدن سید باب بشارت داده است، روایت می کند که مشایخ نجف و کربلا و علمای ایران که به عراق به حرم امام حسین به قصد زیارت می آمدند، "در مقابل این سید [یعنی سید باب] شأن و مقامی ندارند و همینکه ... زیارت جامعۀ کبیره مشغول شدند، ملکوتیان، جبروتیان، قدوسیان و ناسوتیان" محو تماشای زیارت او شده "و ارواح کل متوجه به سوی او گشته" از زیارت باز ماندند.

اما چیزی که در این تاریخ و تاریخ نبیل مشترک است الهی بودن علم سید باب و طی نکردن دورۀ تحصیلات عالیه از سوی او است و تأکید بر این نکته که نزد شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی تلمذ نکرده است. حالا سؤالی که منطقاً مطرح می شود این است که اگر نزد سید کاظم رشتی درس نخوانده پس سید چگونه او را می شناخته و این همه تکریم و احترامش می کرده و آمدنش را بشارت داده بود؟ در ثانی، اصلاً این سید باب برای چی به کربلا رفته و مدتی را در آنجا مجاور شده بود؟ هر چند می دانیم که باب شش یا هشت ماه در محضر درس سید کاظم رشتی در کربلا بوده و در بیان نیز از معلم خود شیخ عابد که او نیز شیخی بوده، نقل خاطراتی کرده است.

 به هر حال، نه تنها تمامی صفات بابیت و رکنیت رابع در ایشان مجتمع بوده، بلکه سید کاظم رشتی نیز به آنها اذعان داشته و آنها را تصدیق کرده است.

ادامۀ روایت فاضل مازندرانی خواندنی است و من به طور مستقیم آن را نقل می کنم. "و فحول [بزرگان] علماء دین که نزد انحضرت رسیده ایمان آوردند نوزده صفت و علامت از قبیل آنچه مذکور شد مستفاد از آیات و اخبار در دست داشتند که بعضی در صورت و بعضی در معنی شخص موعود بایستی متحقق باشد تا بکمال ظاهر و باطن جلوه نماید". ادامۀ داستان اعتکاف اصحاب سید کاظم در مسجد کوفه است و انتظار فعالانه برای ظهور موعود.

فاضل مازندرانی از قول شیخ محمد تقی هشترودی نامی روایت می کند که در همین دوران اعتکاف زنی نزد ملا حسین بشرویه ای رفته و به او گفته که "من دوشینه [یعنی دیشب] در عالم رؤیا مشاهده کرده ام که انبوهی از ... با یکدیگر اجتماع نموده با یکدیگر می گویند عنقریب آفتاب ... طلوع خواهد نمود آیا تعبیر این رؤیا چیست". ملا حسین بشرویه ای این رؤیا را چنین تعبیر می کند که از شیراز موعودی ظهور خواهد کرد.

بحث را فعلاً همین جا به طور موقت متوقف می کنم تا مقایسه ای کنیم میان روایت ظهور الحق از آمدن موعود شیخی و روایت دیگر کتب بابی.

قبل از آن اشاره ای می کنم به انشعابات شیخیۀ پس از سید کاظم رشتی:

· شیخیۀ کریمخانی یا شیخیۀ کرمانیه که پیروان حاج محمد کریم خان کرمانی اند که او نیز در زمرۀ شاگردان برجستۀ سید کاظم رشتی بود و من در جای خود به مکتب شیخی کرمان خواهم پرداخت.

· شیخیۀ باقریه که در همدان پیروانی دارند،

· شیخیۀ آذربایجان که دو خاندان اند: خاندان حجة الاسلام و خاندان ثقة الاسلام که هم اکنون در تبریز وجود دارند.

· شیخیۀ بابیه که مهمترین انشعاب در مکتب شیخی اند و در اصطلاح شیخیۀ جوان نامیده می شوند.

 
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پاسخ: مقالات دیگران(2)

پست توسط irani »

67.ليلا چمن خواه

جنبش بابی و دشمنانش

منبع: http://iranianstudies.blogfa.com/1391/06



      حاجی میرزا محسن خان قزوینی مشیرالدولۀ مظاهر که در زمان تصدی سفارت ایران در استانبول به معین الملک ملقب بود، یکی از افرادی است که به اسم و نقشش در دعوای بابیانِ ساکن در امپراتوری عثمانی بر می خوریم. او قبلاً در تفلیس و بمبئی کار جنرال کنسولی کرده و به گفتۀ استاد محیط طباطبایی در آن شهرها به خوبی با شیوۀ مأموران سیاسی روس و انگلیس در بهره برداری از نفاق های داخلی و محلی آشنایی یافته بود.[1] استاد محیط و مامقانی[2] می گویند که وی مأمور سفارت ایران در استانبول شد؛ اما عبدالبهاء وی را کنسول ایران در بغداد می داند[3]. به هر حال در بغداد مرتباً میان بابیان؛ و هم چنین دیگر «مهاجران و پناهندگان سیاسی و مسلکی» نفاق افکنی می کرد و توانست عده ای را هم از بابیت جدا کند و به استانبول بکشاند تا خطری برای دولت قاجار نباشند؛ در حقیقت بهتر بگویم خطر را از دولت قاجار رفع کرده باشد. در زمرۀ مهاجرین به استانبول که مشیرالدوله از جماعت بابی جدایش کرد، میرزا حبیب دستان اصفهانی بود. هم چنین به تعبیر محیط «با درایت» توانست میرزا ملکم خان و برادرش را به استانبول منتقل کند و بعداً از تهران اجازه گرفت تا او را در سفارتخانه جای دهد.[4]

 اما میرزا محسن خان از برگرداندن پسران میرزا بزرگ نوری به ایران ناامید شد؛ زیرا تابعیت عثمانی گرفته بودند و از نظر کاپیتولاسیون قابل تعقیب نبودند. وقتی نتوانست هیچ اقدامی برای بازگرداندن آن ها به ایران انجام دهد، با چانه زنی بسیار آن ها را به استانبول روانه ساخت. مامقانی در مقالۀ اختلاف بهاءالله و صبح ازل به نکته ای اشاره می کند که آموزنده است و آن هم این که باب عالی یکی منابع اصلی درگیری میان دو برادر بوده؛ به طوری که به دلیل اهمیت بیشتر میرزا حسینعلی نوری برادر بزرگ تر در مقایسه با صبح ازل او را بر می کشیده و مقرری بیشتری برای او تعریف کرده بود. علت این امر اختلاف افکنی یا تشدید اختلاف میان عنصر ایرانی بوده تا قاجاران را تضعیف کنند. کل مقرری که باب عالی برای این دو در نظر گرفته بود، روی هم صد لیره در ماه بود که چهل لیرۀ آن به میرزا یحیی و مابقی به میرزا حسینعلی پرداخت می شد.[5]

طبیعی است که این امر موجب شد برادر بزرگ تر دست بالا را نسبت به میرزا یحیی پیدا کند. اما نمی دانیم که چرا نزد عثمانیان وی بر میرزا یحیی برتری داشت؟ بر طبق همین گزارش که بر پایۀ اسناد استانبول تنظیم شده برادران نوری را به درخواست سفیر انگلیس از میرزا محسن خان و چانه زنی او با باب عالی از ادرنه - که نزدیک روسیه بود - بیرون کردند و به عکا و قبرس فرستادند. این دو شهر منطقۀ تحت نفوذ انگلیس محسوب می شد.[6]

حضور آن ها در استانبول نیز به مصلحت نبود؛ زیرا در این شهر همیشه مسافر ایرانی وجود داشت که می توانست برای دولت عثمانی دردسر شود. این معنی نشان می دهد که به رغم رقابت و کشمکش قدرت میان دربار ایران و عثمانی بر سر موارد متعددی چون عتبات عالیات و آزار مأموران عثمانی به زائران ایرانی، مسألۀ کردها، تجارت مرزی و ... باز هم مأمور ایران به نیابت از دربار قاجار نفوذی در دستگاه سیاست باب عالی داشته است.

حال ببینیم که جناب میرزا عباس افندی عبدالبهاء در مقالۀ شخصی سیاح این باره چه می گوید:

او میرزا بزرگ را شخصی می داند که از دوراندیشی و هوش بر کنار بوده، و از همین رو با مشایخ عراق و ایران کمر همت بسته تا امر را نابود کند. از این روز هر روز به طهران نامه می نوشت و به سفیر کبیر علیه بابیان گزارش و راپورت رد می کرد. حتی گویا جلسه ای هم در کاظمین با حضور مشایخ عظام ساکن عراق که مهم ترین شیخ مرتضی انصاری باشد گذاشته و از او درخواست کرده بود تا بر ضد بابیان و دعاوی شان نظر دهد که شیخ زیر بار نرفته و با این استدلال که «من بر کنه حقائق اين طايفه و اسرار و سرائر مسائل الهيّهء اين فئه کماهی حقّها مطّلع نيستم و تا به حال در احوال و طوارشان منافی کتاب مبين که داعی تکفير باشد چيزی نديده و نفهميدم، لهذا مرا از اين قضيّه معاف داريد. هر کس تکليف خويش را دانسته، عمل نمايد»، استنکاف کرده است. عبدالبهاء ادامه می دهد که منظور نظر میرزا بزرگ هجوم عام – یعنی حملۀ عمومی و ناگهانی – به بابیان بوده که با انکار شیخ انصاری ممکن نمی شود.[7]

پذیرش این اظهار نظر آخری هر چند مشکل است، اما از میرزا محسن خان که دیدیم هم با مقامات انگلیسیِ حاضر در عثمانی دوست بوده و هم بر باب عالی نفوذی داشته، بعید نیست. جملات عبدالبهاء خواندنی است: «باری مقصود مشايخ و قونسول هجوم عام بغتی بود، لکن از عدم موافقت مرحوم شيخ اين تدبير عديم التّأثير، بلکه سبب خجلت و مأيوسی شد و آن جمعيّت مشايخ و علما و عوام که از کربلا آمده بودند پريشان شدند».[8]

عبدالبهاء همچنین می گوید که جماعت بابی برای فرار از توطئه های کنسول تصمیم می گیرد به تابعیت عثمانی در آید تا بلکه با کسب حمایت سیاسی شرّ میرزا بزرگ را از سر خود کم کند: «عاقبت منعاً للفساد معدودی به سلک تبعيّت دولت عليّۀ عثمانيّه داخل شدند که اين ضوضاء را زايل کنند. بواسطۀ اين تدبير تسکين فساد شد و قونسولوس دست از تعرّض کوتاه نمود، لکن اين قضيّه را به خلاف واقع و بر عکس حقيقت به دربار پادشاهی اخبار کرد و از هر جهت با مشايخ متّفقه به وسائل تخديش اذهان تشبّث نمود».[9]

اولاً این که برخی از جماعت بابی و من جمله مهم ترینشان یعنی بهاءالله و میرزا یحیی صبح ازل و خانواده هایشان زودتر از این به تابعیت دولت عثمانی در آمده بودند و گفتیم که از نظر کاپیتولاسیون قابل تعقیب و توقیف و تبعید شناخته نمی شدند. ثانیاً اسمی از مشایخ متفقه در منابع نیست؛ هر چند این نکته بیشتر باید در منابع جستجو شود. ثالثاً افساد جماعت بابی در بغداد و عتبات آن قدر بود که رسوای خاص و عامشان کرده بود و در کنار تلاش های میرزا بزرگ خود دولت عثمانی هم می خواست این مادۀ فساد را از بغداد به جای پرت تری انتقال دهد که داد.

بنابراین این که عبدالبهاء می گوید: «روش و سلوک اين طايفه به قسمی واقع شد که شهرت و صيت تزايد نمود، چه که در ميان ناس ظاهر و مشهود و با جميع طوايف معاشر و مألوف و با علما و فضلا در حلّ مسائل مشکلهء الهيّه و تحقيق حقائق مطالب معضله ربّانيّه مأنوس بود»[10]؛ اصلاً محلی از اعراب ندارد.


[1]- محمد محیط طباطبایی، تاریخ قدیم و جدید، مجلۀ گوهر 1356-1352، ص 346.

- اسدالله مامقانی، اختلاف «بهاءالله و صبح ازل»، مجلۀ راهنمای کتاب، سال شش، شمارۀ 4 و 5، تیر و مرداد 1342، ص 383. [2]

- مقالۀ شخصی سیاح، نسخۀ دیجیتالی، ص 51.[3]

- محیط، پیشین.[4]

- مامقانی، پیشین، صص 384-383.[5]

- همان.[6]

- مقالۀ شخصی سیاح، پیشین، ص 51.[7]

- همان.[8]

- همان، ص 52.[9]

- همان، ص 52. [10]

 
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پاسخ: مقالات دیگران(2)

پست توسط irani »

68.كتابخانه تخصصي تاريخ اسلام و ايران

معرفي كتاب خاطرات فضل الله مهتدي صبحي - انحطاط و سقوط

 فضل الله مهتدي صبحي  ,  مصحح: علي امير مستوفيان
مکان چاپ: تهران
تاريخ چاپ: 1384
ناشر: نشر علم  ,  تلفن: 66465970)


طي سالهاي بعد از شهريور 1320 مبارزه بر ضد بهائيت بالا گرفت و براي خود ادبيات ويژه اي را در متون فارسي از مطبوعات گرفته تا کتابها و جزوات تشکيل داد. رديه نويسي ها و خاطرات بخشي از آنها بود. اندکي بعد اين کار با نظم و  ترتيب جدي تري دنبال شد و کساني به طور خاص در پي بازگرداندن بهائي ها به آيين اسلام بودند.
البته بخشي از ادبيات ضد بهايي مربوط به دوران شکل گيري آن در آغاز حکومت ناصري است. در باره اين ادبيات در فارسي کمتر نوشته اي به چشم مي خورد. آن طرف هم هرچه منتشر مي شود از بهايئ هاست که کمتر به اين مباحث مي پردازند.
از حق هم نبايد گذشت که مرام بهائيت بهترين خاطراتش در جذب افراد و همزمان بدترين آنها در بيرون رفتن آنان از بهائيت است. فکر نمي کنم در هيچ آييني اين قدر سريع کساني جذب شوند و با همان سرعت بلکه بالاتر از آن، از آن مرام درآيند و  بيرون روند.
اگر کسي مطبوعات يکي دو دهه پيش از انقلاب را ورق بزند خواهد ديد که چه قدر بهايي با عکس و مشخصات در مطبوعات اعلام انزجار از مرام بهائيت کرده اند. شايد هزاران نمونه را در نشريه نداي حق بتوان يافت که آن زمان توسط سيد حسن عدناني چاپ مي شد. شنيدم که پرونده هاي اين قبيل افراد را هم مرحوم آقاي حلبي جمع آوري کرده و در کتابخانه آستانه قدس به وديعت نهاده است. اي کاش آن اسناد هم چاپ مي شد.
اما در مطبوعات مذهبي ده بيست و سي مقالات و خاطرات فراواني در رد بهائيت چاپ شد . نشريه آيين اسلام از آن جمله بود. مرحوم حاج سراج انصاري هم سلسله مقالاتي تحت عنوان بهايي کيست داشت و ديگران.
اما آنچه در آن زمان جالب توجه بود، خاطرات شماري از سران بهائيت بود که برگشته بودند و به تدريج خاطرات خود را در مجلات ديني به چاپ مي رساندند.
يکي از اينها فضل الله مهتدي صبحي بود که خاطراتش هم در نشريات چاپ شد و هم به صورت کتاب. ديگري هم عبدالحسين آيتي بود که او هم در نگارش در رد بهائيت آن هم بر اساس خاطراتش تلاش زيادي کرد.
صبحي و پدرش از نزديکان عبدالبهاء يعني باني بهائيت – پس از مير علي محمد باب که باني بابيت بود و صبح ازل ادامه دهنده راهش  و عبدالبهاء از نيمه راه همه چيز را به نام خود ثبت کرد – بودند و به او و مرام بهائيت خدمت کرده بودند.
آنچه اکنون چاپ شده خاطرات همان صبحي است که در شکل و شمايل جديد عرضه شده است. مقدمه اي به عنوان پيش نوشتار دارد که شرحي است از جريان صوفيه و چگونگي شکل گيري مذهب شيخيه توسط شيخ احمد احسايي و بعد هم درآمدن بابيت از دل آن و تغيير شکل آن به صورت بهائيت و بعدهم شرح حال عبدالبهاء و عباس افندي و شوقي افندي و برخي ديگر از انشعابات آن.
بايد همين جا عرض کنم که در اين باب هنوز هم يک صد و پنجاه صفحه نخست کتاب بهائيان محمد باقر نجفي عالي است.
پس از آن شرح حال صبحي آمده و تصويري از او در بچگي و بعد هم زندگينامه اش و اين که چه سالهايي در خدمت بهاء و بهائيت بوده است.
زان پس ديگر خاطرات خود اوست که خواندني است.
 

69.ميترا

بحثی راجع به تأویل و تفسیر در بهائیت

منبع: http://www.okaliptoos.blogfa.com/post-126.aspx


در اکثر اوقات ٬ وقتی که بحث ادعای خدایی باب و بهاء مطرح می شود ٬ بهائیان شروع می کنند و بیانات باب و بهاء و عبدالبهاء را  یکی یکی تأویل و تفسیر می کنند ٬ در حالیکه در بهائیت تأویل و تفسیر نهی شده است. در این ارتباط می توان به اسناد زیر اشاره کرد:

1- جناب بهاء الله می فرمایند: " اِنَّ الَّذِي يُؤَوِّلُ مَا نُزِّلَ مِنْ سَمَاءِ الْوَحْي وَ يِخْرِجُهُ عَنِ الظَّاهِرِ اِنَّهُ مِمَّنْ حَرَّفَ کَلِمَةَ‌اللّهِ الْعُلْيَا وَ کَانَ مِنَ الْاَخْسَرِيْنَ فِي کِتابٍ مُبِينٍ"(کتاب اقدس- ص ١٠٢)

معنی: هر کس آنچه را که از آسمان وحی نازل شده تاویل و تفسیر نماید و معانی عبارات را از ظاهر آنها خارج کند از آنانست که کلام بلند پایه پروردگار را دگرگون کرده و در کتاب آشکار از زیانکاران است.

 

2- " آنچه مقصود الهی است در الواح ظاهراً واضحاً معلوم و واضح است و احدی بتأويل کلمات الهيّه مامور نبوده و نخواهد بود نشهد ان الْمُؤَوِّلِيْنَ فِي هَذَا الْيَوْمِ هُمُ الْمُتَوَهِّمِوْنَ". (ص ٢-٤٥١ ج ٣ امرو خلق )

 

3- " اليوم يوم تاويل نيست چه که ارياح تصريح در مرور است "    (ص ٤٤٦ ج ٣ امر و خلق )

 

4- " بايد بکمال استقامت بر امراللّه قيام نمائيدو بآنچه نازل شده برحسب ظاهر عامل شويد ".

(ص ٣٤١ گنجينه حدود و احکام )

5- " کلمه الهيّه را تأويل مکنيد و از ظاهر آن محجوب ممانيد چه که احدی بر تأويل مطّلع نه الّا اللّه و نفوسی که از ظاهر کلمات غافلند و مدعی عرفان معانی باطنيّه ، قسم باسم اعظم که آن نفوس کاذب بوده و خواهند بود."

(ص ٣٤٠ گنجينه حدود و احکام و با دو تفاوت جزئی در ص ٤٥٣ ج ٣ امر و خلق )

 

6- جناب عبدالبهاء بیان کرده اند:" از جمله وصايای حتميّه و نصايح صريحه اسم اعظم اين است که ابواب تأويل را مسدود نمائيد و بصريح کتاب يعنی بمعنی لغوی مصطلح قوم تمسّک جوئيد ".   

 (ص ٣٤١ گنجينه حدود و احکام )

7- همچنین ذکر نمودند که:"الیوم تکلیف کل این است که آنچه از قلم اعلی نازل آن را اتّباع نمایند و آنچه بیان صریح واضح این عبد است اعتقاد کنند ابداً تاویل و تفسیر ننمایند و تلویح ندانند."( منتخباتى از مكاتيب حضرت عبدالبهاء - جلد ۴ - صفحه ۲۸۳)

۸- اشراق خاوری (مبلغ بهائی)در صفحه 21 قاموس مختصر ایقان آورده:
"علم تاویل مخصوص است به خدا و راسخون در علم که مظاهر مقدسه و اولیای ملهم بالهامات غیبیه هستند."

از اینها گذشته ، در ارتباط با مقام خدایی جناب بهاء الله ، خود عبدالبهاء بیان کرده که :

"ای مقبل الی الله و منقطع الی الله مقام مظاهر  قبل نبوت کبری بوده و مقام حضرت اعلی الوهیت شهودی و مقام جمال اقدس اقدم احدیت ذات هویت وجودی و رتبه این عبد عبودیت محضه صرفه بحته حقیقی و هیچ تفسیر و تاویلی ندارد. "

(کتاب تاریخ حضرت صدر الصدور- نصر الله رستگار- ص207)

امیدوارم که  این قضیه  برای همه روشن شده باشد


70 .ماندانا قندهارى

نقد و بررسی مقاله شهرام (در بحث خداي بهائيان و موضوعات ديگر)– قسمت دوم

منبع:http://www.okaliptoos.blogfa.com/post-199.aspx

 

در بخش قبلی مطالبی را راجع به مقاله شهرام خدمت عزیزان ارائه کردیم  ، بنده قصد نداشتم که دیگر  بحث  را ادامه دهم ، ولی دیدم که جناب شهرام نوشته اند:" بنده بی صبرانه منتظر آن مثنوی هفتاد من هستم. یک من آن هم کافی است." لذا صحیح نیست که بیش از این ایشان را در انتظار بگذاریم.

بدون مقدمه چینی سراغ اصل مطلب می رویم:

اول از همه بایستی خدمت جناب شهرام عرض کنم که متٲسفانه مطالب شما بار علمی چندان بالایی نداشت ، برای سؤال سوم میترا خانم هم که جواب منطقی و قانع کننده ای ارائه نکردید، فقط مثل مدیر سایت آئین بهائی دائم از این شاخه به آن شاخه شدید و مطالبی را از ردیه ها بیان کردید!

و اما لازم می دانم به چند نکته اشاره کنم:

1- فرمودید:" ماندانای عزیز و میترا خانم: قادیانیها بیا ن نمیکنند " خدا هر كه را بخواهد هدايت مى‏كند". این بیان قران میباشد واگر حقیقتی در این ایه هست و ذره ای منطق در آن موجود است پس هم قادیانی ها هم مسلمانان هم بهاییان میتوانند به آن استناد نمایند و هیچ اشکالی ندارد که چه کسی آنرا استفاده مینماید."

شاید جناب شهرام فراموش کرده اند که قادیانی ها هم مانند بهائی ها به نفع خودشان تفسیر به رٲی می کنند و همانند بهائیان خودشان را بر حق می دانند! اگر قرار باشد هر کس هر آیه قرآنی را به دلخواه خود معنا کند و آنگاه با هزار و یک توجیه نادرست آن را به مقصود خود بچسباند ، دیگر امتیاز حق از باطل چگونه ممکن خواهد شد؟!  

2- سپس نوشته اند:" بد نیست که ایشان از اول آن مناظره به تمام مقالات نگاهی کنند و بعد از اینکه چشم و قلب خویش را از غبار تعصب و طرف گیری پاک نمودند با رای العین ببینند که چه کسی موضوعات مختلفه را وارد بحث می نمود.  "

چند نمونه را با هم بررسی می کنیم:

الف)بیان کردن روایت " اذا قام القائم قامت القيامة": رجوع کنید به مناظره دوم میترا با مدیر سایت آئین بهائی –قسمت دوم

ب) موضوع وسعت دامنه اسلام : رجوع کنید به مناظره سوم میترا با مدیر سایت آئین بهائی –قسمت دوم

ج) افسانه غرانیق: رجوع کنید به مناظره چهارم میترا با مدیر سایت آئین بهائی –قسمت دوم

و...

واضح است که ابتدا مدیر سایت آئین بهائی موضوعات مختلف را وارد مناظره کردند.

 

3- جناب شهرام ، شما حرف از منطق می زنید؟! خدای شما در ایقان بیان کرده:

مثلاً در ماده نحاسی (مس) ملاحظه فرمائید که اگر در معدن خود از غلبه یبوست محفوظ بماند در مدت هفتاد سنه به مقام ذهبی می رسد  اگر چه بعضی خود نحاس (مس) را ذهب (طلا) می دانند که به واسطه غلبه یبوست مریض شده و به مقام خود نرسیده !!! این ها بیانات بسیار منطقی رهبر شماست .

ایرادی ندارد که نظرات بهائیان با هم متفاوت باشد ، ولی نظرات رهبران بهائی در درجه اول برای ما مهم است .

4- مدیر سایت آئین بهائی نه تنها شبهه ای را رفع نکردند بلکه شبهه هم ایجاد کردند . (به مطالبی که در مورد حوریه نوشته شده است ، رجوع کنید.)

 

5- جناب شهرام در ادامه بیان فرمودند:

"سوال سوم میترا خانم هم از ریشه خراب است چون حضرت عبدالبهاء به طورکلی و عمومی از برای یک مسیحی  قسمتی از انجیل را تشریح مینمایند که این  باید به خودی خود باعث بالیدن هر مسلمان منصفی  به اسلام و حضرت عبدالبهاء شود و در واقع همین تشریح از برای یک مسیحی ترویج اسلام است. ولی بر عکس میترا خانم با این سوال خویش این تشریح را اولا از شان نزولش خارج مینکنند و ثانیا  سعی مینمایند یک بحث حاشیه ای که هیچ ربطی به آن تشریح ندارد را شروع کنند. و هدف درک جواب نیست بلکه پیشبردن اهداف دیگریست که هیچ ربط مستقیمی به بیانات حضرت عبدالبهاء در آن تبین ندارد.

 سوال ایشان بیشترتداعی کننده " الغریق یتشبث بکل الحشیش " است تا سوال یک محقق و متحری حقیقت .  اگر واقعا کسی دنبال بینش و حقیقت بود باید لااقل میپرسید منظور حضرت عبدالبهاء از "ترویج شریعت محمدیه" چیست نه اینکه امام دوازدهم چه کسیست چون آن تشریح بطور اخص در مورد  امام دوازدهم نیست و ربطی به موعودو قائم ندارد، بلکه بیا نیست کلی در مورد اینکه  منظور از آن دوازده ستاره چیست، انهم از برای یک خانم مسیحی.  حال اگر شما با توضیح معنای "ترویج شریعت محمدیه "  مخالفید آن بحثی است جدا."

این تشریح بطور اعم در مورد  امام دوازدهم هست ، حال آخر ما نفهمیدیم ، آیا  حضرت عبدالبهاء  می خواستند کلاه سر خانم مسیحی بگذارند که این مطلب را بیان فرمودند؟!آیا حضرت عبدالبهاء با حرفهای راست می خواستند ایشان را تبلیغ کنند یا با حرفهای دروغ؟!آیا حرفهای ایشان راجع به 12 امام درست است یا غلط؟!اگر درست است پس بی جهت به سؤال میترا ایراد می گیرید ، اگر غلط و نا به جاست ، تذکر دهید تا در چاپ های بعدی ، عدد 12 را حذف کنند.

در ضمن بحث سر این بود که آیا حضرت باب مروّج شریعت محمدیّه بودند یا نه، شما در مورد حضرت عبدالبهاء نوشته اید.

6- ایشان نوشته اند:" بزرگترین مانع تبلیغ و پیشرفت دیانت بهائی اثبات اسلام و روشهای جنگی حضرت محمد و مسلمین بعد از ایشان است"

خوب بهائیت را تبلیغ نکنید ، در این زمینه هم علماء اسلام این توانایی را دارند که  شبهات مطرح شده را بر طرف کنند.

7- حضرت باب توبه کردند ، توبه نامه ایشان هم در کتاب کشف الغطاء ثبت شده است ، نویسنده این کتاب هم بهائی بوده، در این زمینه هم به اندازه کافی قبلاً بحث شده است.

8- در مورد نهی از تٲویل و تفسیر قبلاً مطالبی ارائه شده است ، در این خصوص به لینک زیر رجوع کنید:

http://www.okaliptoos.blogfa.com/post-126.aspx

در هر صورت بهائیان حق ندارند که بیانات بزرگانشان را تأويل و تفسیر کنند . حتی در کتاب گلزار تعاليم بهائی و گنجينهء حدود و احکام ٬ بابی تحت عنوان" نهی از تأويل کلمات الهيّه" وجود دارد.

پس اگر یک بهائی آیات و الواح را تٲویل و تفسیر کند ، بر خلاف دستورات حضرت بهاء الله و عبدالبهاء عمل کرده است. در آن سندی هم که ارائه کردید ، بیان شده:" لَايَعْلَمُ تَأوِيْلَهُ اِلّا اللّهُ " امیدوارم که دیگر این  قضیه حل شده باشد.

 

همچنین در ادامه بیان کردند:" اگر آثار احتیاج به تفسیر و تاویل نداشت که حضرت بهاءالله غصن اعظم خویش را مفسر و مبین آیات نمیشمردند. راحت میفرمودند به ظاهر آیات نگاه کنید و تفسیری هم ندارد. پس مقصود از مبین چیست ؟  اگر برطبق  نص کتاب اقدس و آثار حضرت عبدالبهاء ، آنطور که شما آنرا به دلخواه میخوانید،  احتیاج به تفسیر نیست چرا مرکز تبینی انتخاب شد و چرا با وجود انهمه  تببین و تفسیر حضرت عبدالبهاء ، ایشان هم شوقی افندی را بار دیگر مرکز تبین خواندند.؟ ؟ و آنهمه تاویل و تفسیری که ایشان از مقامات مظهریت و الوهیت و ربوبیت  نمودند از برای که و  چه؟"

این مورد هم قبلاً توضیح داده شده است ، فقط لازم می دانم به چند نکته اشاره کنم:

الف) کسانی که حق تفسیر و تبیین عبارات آسمانی را در بهائیت دارند، عبارتند از :عبدالبهاء و پس از او سلسله اولیاء امر الله و غیر از ایشان هیچ احدی حق تفسیر متون بهائی را ندارد.

ب) مقام تفسیر و تبیین آیات و کلمات بهاء الله و عبدالبهاء که منحصراً به ولی امر الله عنایت شده.

(دور بهائی – ص 82)

ج) کلیه اعتقادات و وظایف روحانیه ، مرجوع به کتاب و نص است؛ و اختلاف استنباط در نصوص و سوء تفاهم در معانی و حقایق آیات ، چه برای اشخاص و چه برای محافل روحانی ، در هر زمان محول به ولی امر الله است و بیان مبین و نظر ولی امر الله رافع هر اختلافی است.

جناب شهرام، آیا شما ولی امر الله هستید؟!

بنده هم طبق الواح و نصوص با شما دارم بحث می کنم ، نه با ردیه ها. حال شما می فرمائید می توانیم تفسیر کنیم و نظر خودمان را ارائه کنیم ، خوب این دیگر خلاف بیانات بهاء الله و عبدالبهاء  است.

این که بیان می شود :"تٲویل و تفسیر نکنید" حربه بهائی ستیزان نیست ، بلکه دقیقاً مطابق بیانات حضرت بهاء الله و عبدالبهاء است.

9- شهرام نوشته : " بنده هیچ دلیلی برای اثبات اینکه حضرت بهاالله من یظهرالله بودند از برای شما نمیبینم. اگر اینرا با قویترین منطقها اثبات نمایم هیچ یک از دردهای شما را دوا نخواهد کرد. پس بهتر است نه وقت خود را تلف نمایم نه وقت دیگر همراهان را. اگر واقعا طالبی پیدا شد که تنها اشکالش این موضوع بود، در خدمت حاضرم."

خوب الآن دوستان ازلی در این وبلاگ حاضرند و مقالاتی هم نوشته اند:

http://okaliptoos.blogfa.com/post-190.aspx

http://okaliptoos.blogfa.com/post-195.aspx

http://okaliptoos.blogfa.com/post-196.aspx

شما می توانستید در این زمینه هم دلایل خودتان را ارئه کنید ، بعد هم اینکه ما حضرت بهاء الله را  من یظهرالله نمی دانیم ، پس چه خوب بود که حقانیت ایشان را برای ما هم اثبات می کردید.

10- در مصباح  الهدایه آمده:" ان لنا حالات مع الله نکون فیها هو نحن ونحن هو الا انه هو هو ونحن نحن "

فرمودند که:" موعود قرار است بقیه "وجوه " آن احادیث را تفسیر نماید" خوب ، حال بایستی دید که موعود چه کسی است؟

دوست عزیز، اگر  بیانات بزرگان بهائیت را در کنار هم ببینیم ، آنگاه به تناقض می رسیم ! بهائیان،  باب و بهاء را خود خدا می دانند ، طبق اسناد و مدارک زیر:

الف- میرزا در کتاب بدیع صفحه 358 از زبان باب می گوید:

"برخی از شما ها به او(حسینعلی) اعتراض می کنید که چای می خورد و برخی دیگر می گویند طعام می خورد و بعضی اعتراض به لباس او می کنید، در حالیکه هر نخی از نخ های لباس او شهادت می دهد ، جز او معبودی نیست و مقصود همه مقربین درگاه تنها او است."

ب- در جلد 6 مصابیح هدایت آمده:

" روزی در مسافرخانه عکا جمعی از احباء در محضر مبارک حاضر بودند . مشکین قلم عرض کرد قربان اینکه جمال قدم در کلمات مکنونه عربی می فرمایند: کنت فی قدم ذاتی (و کنت را به فتح تاء خواند) آیا این خطاب مستطاب را بجناب شما فرمودند حضرت مولی الوری فرمودند کنت بفتح تاء نیست که صیغه مخاطب باشد بلکه بضمّ تاء و صیغه متکلم می باشد و مقصود نفس مقدس جمال مبارک است که می فرماید من در کینونت خود بودم دیدم محبت من در تو است ترا خلق کردم و خودم را بتو شناساندم.

(مصابیح هدایت- ج6- ص453)

لذا  بهاء آفریننده ی انسان است.

ج- در جلد سوم مصابیح هدایت آمده:

"ما بهائیان به خدای کچل اعتقاد نداریم."(مصابیح هدایت-ج3-ص27)

لذا بهاء الله را خدا می دانند.

د- اشراق خاوری می نویسد:

" در قرآن مجید خداوند منان حضرت رسول صلی الله علیه و آله را خاتم النبیین نامیده و سلسله نبوت را به وجود مبارکش ختم کرده و در سوره الاحزاب نازل شده : قوله تعالی" ما كانَ مُحمدٌ أبا أحَدٍ مِن رِجالِكُم وَ لكِن رَسول َ الله ِ وَ خاتم َ النبيين " ...مقام آن حضرت (میرزا حسینعلی) رسالت و نبوت نبوده و نیست، بلکه ظهور الله و مظهر مقدس نفس غیب الغیوب است.

(قاموس ِ توقيع ِ مَنيع مبارک- ج1- ص114)

ن- این ظهور اعظم ، نفس ظهور الله است ، نه به عنوان تجلی و مجلی(تاریخ صدر الصدور- ص26)

پس بحث تجلی در میان نیست.

و- در دروس الدّیانه آمده :

"قبله ی ما بهائیان ، قبر میرزا حسینعلی است در شهر عکا که در وقت نماز خواندن ، باید رو به قبر میرزا حسینعلی بایستیم و در قلب متوجه جمال قدم (میرزا حسینعلی) باشیم...زیرا مناجات و راز و نیاز ما با اوست و شنونده ای جز او نه نیست و اجابت کننده ای غیر او نه."( دروس الدیانه - 19)

بنابراین بهائیان ، بهاء الله را خود خدا می دانند.

ه- همانطور که ستاره هم اشاره کرده، علیمحمد خود را نفس الله خوانده است:

"ان علیا قبل نبیل نفس الله"

همانا علی محمد نفس خداست.

http://www.okaliptoos.blogfa.com/post-197.aspx

ی- در روایات  آمده :

الف) امام باقر(ع) فرمود:"هر چه می خواهید از عظمت خدا یاد کنید ولی از ذات او بحث نکنید ، چون شما چیزی از ذات او نمی گوئید جز آنکه او برتر از آن است."

(کتاب التوحید شیخ صدوق-ص693)

ب) امام صادق (ع) نیز  فرمودند:"بر شما باد پرهیز از تفکّر در ذات خدا، زیرا تفکّر در ذات خدا جز حیرانی نمی افزاید، چون خدای عزّوجلّ را دیده ها نمی بینند و به اندازه، وصف نمی گردد."

(کتاب التوحید شیخ صدوق-ص697)

 

حال جایی که مسلمانان به خود اجازه نمی دهند درباره ذات خدا حتی تفکر و تکلم کنند ، میرزا علی محمد باب خود را ذات خدا می خواند و بیان می کند:" انّ علی قبل نبیل ذات الله و کینونیته"(صفحه 5 لوح هیکل الدین)

یک نمونه از این اسناد ، در لینک زیر اسکن شده است:

http://okaliptoos.blogfa.com/post-198.aspx

از اینها گذشته ، یکی از دوستانتان(فکر می کنم  آقا فرهاد باشند ) بسیار واضح بیان کرده:" شما دانش آموزان عزیز مطمئن باشید حضرت محمد و فرزند مبارکشان سید علی محمد باب هردو گاهی خدا بودند ."

در این ارتباط به لینک زیر رجوع کنید:

http://okaliptoos.blogfa.com/post-152.aspx

هر چند جنابعالی اثبات کردید که حضرت محمد خدا نیست و ما هم قبول داریم ، ولی اینکه بهائیان ، باب و بهاء را خدا می دانند،  بر قوت خود همچنان باقي است.

در ضمن حضرت بهاء الله فرموده اند:"انّه لا اله الّا انا المسجون الفرید"

(کتاب مبین- صفحه 286 –چاپ قدیم و کتاب مبین – صفحه 229- چاپ جدید)

ترجمه: به درستیکه نیست خدایی ، جز من زندانی تنها.

اینجا بهاء الله خودش را خدا معرفی می کند نه تجلّی خدا. زیرا یک خدایی باید باشد که تجلّی کند ، اینجا بیان شده: به درستیکه نیست خدایی ، جز من زندانی تنها.

فراموش نکنید که حضرت عبدالبهاء فرموده اند:

" از جمله وصايای حتميّه و نصايح صريحه اسم اعظم اين است که ابواب تأويل را مسدود نمائيد و بصريح کتاب يعنی بمعنی لغوی مصطلح قوم تمسّک جوئيد ".   (ص ٣٤١ گنجينه حدود و احکام )       

یک سندی هم در این ارتباط بنده پیدا کردم و لازم می دانم خدمت دوستان ارائه کنم:

ساعت 30/5 بعدازظهر مورخه 19/2/47 کمیسیون نشر نفحات الله در منزل یکی از بهائیان واقه در کوچه شمشیرگرها تشکیل گردید. در این کمیسیون جعفر بهزاد پور به شرح  زیر صحبت نمود:

" بعضی از کشورها از جمله کشور عزیز اسرائیل و کشورهای اروپایی هستند که در دنیا مشهور ومعروف می باشند ما هم باید اتحادمان بیشتر از آنها باشد. فعلاً  ما طرفدار دولت اسرائیل هستیم  و با کشورهای عربی و اسلامی مخالف می باشیم. انشاء الله که در سازمان ملل متحد رسمیت خواهیم یافت و آنگاه فعالیت روز افزون خود را نشان می دهیم، ما خدایی مثل حضرت بهاء الله داریم..."

11- در ارتباط با اینکه آیا باب الباب ، سید باب را امام زمان موعود می دانست ، خدمتتان لینک دادم ، ولی ظاهراً شما مطالب آنرا مطالعه نکردید ، مطالب از خود کتب بهائی جمع شده است، اگر می خواهید قضیه برایتان روشن شود به این لینک رجوع کنید:

http://okaliptoos.blogfa.com/post-168.aspx

اینکه جنابعالی به ردیه ها رجوع می کنید و مطالب آنرا می خوانید ، جای خوشحالی دارد زیرا بر خلاف دستورات بهائی عمل می کنید، در آهنگ بدیع آمده:

"اوراق و رسائل ناقضین و منحرفین از صراط الهی چه قدیم و چه جدید ، کل قابل نار ، یاران از این نشریات احتراز نمایند و اعتناء نکنند."

(آهنگ بدیع- سال8- شماره 15- ص155)

در همان نشریه آمده:

"شک نیست که به موجب اوامر و دستورات صریحه و تٲکیدات مؤکده ی حضرت ولی امر الله محاوره و مکالمه و حتی مبادله سلام و تعارف با چنین نفوسی به کلی ممنوع است. حال کلمات آنها خواه حضوراً القاء گردد یا در ورق کاغذ مرقوم باشد و قرائت شود و یا آن که به وسیله ادوات ناقله صوت (تلفن، تلویزیون، رادیو و ...) به سمع سامعین برسد در هر صورت کلمات ناریه است  و تقرب به آن ممنوع و مردود.

(آهنگ بدیع- سال8- شماره 15- ص155)

ای کاش دیگر بهائیان هم مثل شما عمل می کردند.

12- اینکه  عندلیب شاعر معروف بهائی در دیوان خود آورده:

"هزار مژده عاشقان که صبح روز عید شد        کسی که بود لم یلد ولادتش پدید شد"

و شما می فرمائید:" آنکس که لم یلد است چگونه میتواند متولد شود؟" اتفاقاً سؤالی است که بایستی بهائیان جواب دهند ، و این دقیقاً نشان می دهد که بهائیان، بهاء الله را خود خدا می دانند.

13- فرمودید:" اسلام را ثابت شده میگیرید و بر آن اساس از دیانت بهائی انتقاد میکنید."آیا اسلام از نظر شما ثابت شده نیست؟! شما مثلاً حقانیت بهاء الله را ثابت شده می گیرید و مطالبی را راجع به ایشان بیان می کنید ، در حالیکه اصلاً ما بهاء را به عنوان من یظهره الله قبول نداریم.

14- ما قبول نداریم  که بهائیت دين آسماني است ، حال شما می آئید و بیان می کنید که:" دیانت الهی یکی است"

15- مطالبم زیاد شد ، مجبورم بقیه را خلاصه بیان کنم، در مورد وحی :

همانطور که قبلاً بیان شد،  بایستی بیانات باب و یا  بهاء را در کنار هم ببینیم.

سید باب بیان کرده:

" و ما انا ادعیت کلمه الوحی (اسرار الآثار خصوصی – جلد 1- صفحه 1۸۰)

معنی: من ادعای کلام وحی ندارم.

جدا از اینها امام علی (ع) فرمودند:

" فقفى به الرسل وختم به الوحي": خدا ، ویرا پس از همگی رسل قرار داده و وحی آسمانی را به او پایان داد.

(نهج البلاغة - الخطبة 129)

در جای دیگر می فرمایند:

"امین وحیه و خاتم رسله و بشیر رحمته و نذیر نقمته..."( نهج البلاغه- خطبه 168)

معنی: رسول اکرم امین وحی خداوند وخاتم و آخرین پیامبران او و بشارت دهنده به رحمت الهی و بیم دهنده از عذابهای او است.

پس متوجه شدیم که اگر بیانات باب و یا بهاء را در کنار هم  ببینیم ، به تناقض می رسیم  ، نمونه اش اینجاست که بیان فرمودید:

" انّ الذی  قد ‏اوحی ‏الی ‏محمّد رسول اللّه قد اوحی اِلی عليٍّ قبل ‏محمّد ‏هل ‏من ‏الهٍ‏ غير اللّه يقدر ان‏ يوحی اِلی احدٍ (توقيع خطاب به محمد شاه ص 19 منتخبات آثار حضرت نقطه اولي)"

لذا این بیان جناب بهاء الله که فرموده اند:"  تناقض را در ساحت اقدس مظاهر مقدسه الهيه راه نبوده و نخواهد بود" (بديع-ص126)  رد خواهد شد.

وحی در مبحث نبوت به معنای ارتباط مخصوصی است که میان خدای تعالی با پیامبرانش بر قرار می شود ، حضرت باب که پیامبر نبودند ، ایشان ذات و نفس الله بودند.

در کتاب مائده آسمانی - جلد9 -  صفحه 122 هم آمده:

"وحی اختصاص به حضرت رسول داشت."

16- در مورد اینکه حضرت محمد در مورد علمای زمان قائم می فرمایند:

"علمای انها خائن و فاسق هستند آنها و پیروانشان و انها که به سوی علما می ایند و از انها کسب نور میکنند و کسانی که ان (علما) را دوست دارند بدترین مخلوقات روی زمین هستند."  (الزام الناصب ص 185)]" 

به هر حال در هر دوره ای علمای خائن و فاسق  هم بودند، لازم به ذکر است که در روایات آمده که  عالم خوب کیست و عالم بد چه کسی است؟ روایات را بایستی در کنار هم دید ، بنده هم  تفسیر نکردم ، سخن معصوم است . پس از این روایت نمی توان نتیجه گرفت که تمام علمای فعلی خائن و فاسق هستند.

17- فرمودند که:" اگر قادیانی ها هم همین را به نفع خویش بیان میکنند این وظیفه شماست که به آنها هم جواب دهید چون از آثار خود شما برایتان دلیل میآورند."

ما برای قادیانی ها هم دلایلی داریم ، ولی فراموش نکنید که شما هم باب را مهدی موعود می دانید لذا برای اثبات این ادعا بایستی برای قادیانی ها نیز دلیل بیاورید.

18- در مورد اینکه مدیر سایت آئین بهائی بحث ادرار شتر را مطرح کردند ، استدلال ایشان  به هیچ عنوان منطقی و صحیح نبود ، زیرا اصل را با فرع مقایسه می کنند، نوشیدن  ادرار شتر هیچ ربطی به ادعای خدایی باب و بهاء  ندارد ، نوشیدن ادرار شتر فرع فرع فرع دین محسوب می شود ولی توحید جزء اصول دین است.

فراموش نکنید که مدیر سایت آئین بهائی بیان کرده بود که:" "در مورد خواص طبي ادرار، بنده اصراري در ممانعت شيعيان از نوشيدن آن ندارم . البته گمان ميكنم زياده روي در آن روي مغز و قوه استدلال اثرات مخربي داشته باشد. فقط بد نيست يك نكته را مورد توجه قرار دهيد: در زهر مار و سم بوتوكسين هم خواص درماني ميتوان يافت ولي هيچ ناداني اين مواد را بهتر از شير نميداند و نوشيدن آن را توصيه نميكند"

 

19- طبق مناظراتی که میترا با مدیر سایت آئین بهائی داشت  ، معلوم شد که موعود، جناب باب نبوده است.   حال شما می فرمائید که :"علمای دین اسلام به مخالفت با موعود برخاسته اند؟" شما حقانیت باب را ثابت شده می گیرید و پیرامون آن مطلب می نویسید!

 

20- دوست عزیز، چرا بیان حضرت عبدالبهاء را در صفحه 207 تاریخ حضرت صدرالصدور تفسیر می کنید؟ مگر نمی دانید که حضرت عبدالبهاء بیان فرمودند:"الیوم تکلیف کل این است که آنچه از قلم اعلی نازل آن را اتّباع نمایند و آنچه بیان صریح واضح این عبد است اعتقاد کنند ابداً تاویل و تفسیر ننمایند و تلویح ندانند."( منتخباتى از مكاتيب حضرت عبدالبهاء - جلد ۴ - صفحه ۲۸۳)

حال شما می فرمائید که:" بقیه این لوح فقط و فقط در رابطه با مقام عبودیت  حضرت عبدالبهاء میباشد"؟

 

21- اینکه در صفحه ۴۶  ياران پارسي بیان شده:" ميان پيمبران جدائی ننهيم ، چون خواست همه يکی است و راز همگی يکسان..." خوب حضرت باب و بهاء الله اصلاً پیامبر نبودند، در این زمینه به لینکهای زیر رجوع کنید:

http://okaliptoos.blogfa.com/post-122.aspx

http://okaliptoos.blogfa.com/post-123.aspx

http://okaliptoos.blogfa.com/post-24.aspx

اینها خود خدا بودند ،  از طرفی در ایقان آمده: "هرگز مظهری اکبر از انبياء نبوده"(ایقان- ص136)

نتیجه آنکه بالاترین مقام به اقرار میرزا حسینعلی نبوت و رسالت است، البته ایشان در مورد حضرت رسول اکرم(ص) فرموده اند:

" الصّلوة و السّلام علی سيّد العالم و مربّی الامم الّذی به انتهت الرّسالة و النّبوّة و علی آله و اصحابه  دائماً ابداً سرمداً" (اشراقات - ص ٢٩٣)

ترجمه: سلام و درود بر آقای اهل عالم و پرورش دهنده ی امت ها ، کسی که به او نبوت و رسالت پایان یافته و بر خاندان و یارانش سلام و درود دائمی و ابدی و سرمدی باد.

بنابر این معتقد شدن مقام مظهر الهی و تجلّی خدا و یا مظهر تجلی برای ایشان ، همه بی اساس و پوچ می باشد ، مقام رسالت و نبوت هم که به حضرت محمد خاتمه و پایان پذیرفت.

22- مطلب دیگری که جناب شهرام به آن اشاره می کنند، این حدیث است:

 "انکم سترون ربکم کما ترون القمر لیله اربعه عشر و ستنکرونه"( صحیح البخاری 1/145)

خوب دوست عزیز، اگر من از کتب ازلیه برای شما سند بیاورم ، آیا شما قبول می کنید؟! ایشان باید مدارک را از کتب شیعی بیان می کردند. در ضمن امام بخاری در علم رجال و سند شناسی ضعیف بوده و اشتباهات زیادی مرتکب شده است. در این خصوص به سیر اعلام النبلاء – جلد 5 – صفحه 194 رجوع کنید.بعضی از اساتید بخاری ملعون و بعضی دیگر نصرانی مسلک بودند. در این خصوص به سیر اعلام النبلاء –  جلد 12 – صفحه 79 و فتح الباری – جلد 1 – صفحه 423 رجوع کنید.

حالا بنده نمی دانم چرا خود مدیر سایت آئین بهائی این مطالب را بیان نکرده؟!

به هر جهت این مناظره پایان پذیرفت ، سؤال سوم میترا خانم پاسخ داده نشد. شبهات بیشتری هم برای ما  به وجود آمد.

شما هم بهتر است که دست از لجاجت بر دارید و مناظره را تمام شده بدانید.

الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ ( سوره الزمر- آیه18)

همان کسانى که سخنان را مى‏شنوند و از نيکوترين آنها پيروى مى‏کنند؛ آنان کسانى هستند که خدا هدايتشان کرده، و آنها خردمندانند. :arrow:
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پاسخ: مقالات دیگران(2)

پست توسط irani »

ضمن تسليت تاسوعا ي حسيني ، با شعري كه در فرهنگ عاشوراييان و براي عزاداران سيد الشهداء آشناست عرض ارادت مي كنم:
امشب شهادتنامه عشاق امضا مي شود
فردا زخون عاشقان اين دشت دريا مي شود...

*******************************

مقاله زير را كه از يك محقق بازگشته از بهاييت تقديم مي نمايم:

70.كارن بك كوييت

اعتراف یک بانوی بهائی آمریکائیKaren bacquet ( قسمت اول)

زندگی من در جامعه بهائی :

زمان بسیار زیادی طول کشید تا تصمیم بگیرم که علناً اعلام نمایم و دوستان خود را در جریان بگذارم مبنی بر اینکه چگونه به دین بهائی در آمدم وچرا از جمعیت بهائی گری خارج شدم ،من تصور می نمایم که شاید آنقدرها مهم نباشم تا تحت تعقیب کسی قرارگیرم هرچند که اغلب جمعیت های بهائی که در ایالت متحده آمریکا زندگی می کنند کمتر از سی عضو دارند ودررابطه با تجربه بهائی گری در جوامع کوچک نوشته های زیادی وجود ندارد .
به خاطر اهمیت موضوع تصمیم گرفته ام جهت شرح و بیان شرایط و تاریخچه بهائی گری از موضوع منحرف نشوم.برای غیر بهائیانی که مشتاقند راجع به بهائی گری بیشتر بدانند اینچنین اطلاعاتی به وفور در سایر سایتهای اینترنتی ودر مراکز انتشاراتی در دسترس می باشد .در ابتدای کار بوسیله یکی از دوستانم که یک بهائی غیر فعال بود با دین بهائی گری آشنا شدم وراجع به آن مطلع گردیدم و اگر درمعرض یک زبان آموزشی قرار نمی گرفتم بدون شک به آئین بهائی گری در نمی آمدم ،مع هذا، بدلیل تعالیم مورد ادعای بهائیان یعنی وحدت ادیان یعنی آن چیزی که قبلا به آن اعتقاد و ایمان داشتم مغبون شدم ، در ابتدا غافل بودم که جدیداً یک گروه بهائی در شهر من تشکیل می شود .
اما قبل از اینکه حتی با بهائی های محلی ملاقاتی داشته باشم به سادگی حدود سه ماه خودم پیرامون بهائی گری تحقیق و تفحص نمودم ، نوشته های بهاء الله چیزی بود که مرا تبدیل به یک بهائی نمود وبه غلط تصور نمودم اگر چنانچه اینچنین نوشته های وحی خداوند نباشد پس چنین وحی و الهامی نباید وجود داشته باشد ، این عقیده هنوز در من وجود دارد ولی بیائید مساله بهاء الله و تمامی سنت غیبگویانه غرب را که مانند دو مینوهای زیادی روی هم می افتند کنار بگذاریم .
ممکن است خواننده تعجب کند که چرا من که آنقدر ناراضی بودم در دین بهاءی گری یاقی ماندم ؟مساله اصلی اینست که باید توضیح داده شود وهمین مساله بود که مرا متعهد ساخت تا موضوع را شرح داده تا موثر افتد پس از ثبت نام در جمعیت بهائی گری سه شوک بر من وارد شد و علیرغم اینکه سالها برای رفع آنها تلاش نمودم ، هرگز برآنها فائق نیامدم : اولین شوک :
کشف این مطلب بود که علیرغم تعالیم اصلی بهائی گری یعنی مساوات بین مردان و زنان ،زنان نمی تواننددر شورای بیت العدل جهانی :که ارگان عالی انتخابی تصمیم گیری در دنیای بهائیگری است انتخاب شوند  دلیل آن این است که عبدالبها صریحا گفته است که این کار باید به همین صورت باقی بماند و دلایل آن در آینده آشکار خواهد شد ؟!!طبق ضرب المثل رایج در میان بهائی ها مبنی براینکه، خوب اینکار را دوست ندارم اما احساس می کنم مجبورم با آن زندگی کنم  تمایل نداشتم دین بهائیگری را ترک نمایم . ترکیب بیت العدل موضوع مبهمی است و با روند جمعیت و تشکیلات محلی بهائی که زنان در ساختار آن سهم بسیار زیادی دارند همخوانی ندارد .
بعضی از متفکرین پرسیده اند که آیا ممنوعیت زنان به مفهوم یک اصل دائمی و بنیادین دراداره امور بهائیت است . این یک بحث جالب است اما تصور نمی کنم در آینده نزدیک چیزی را تغییر دهد .دومین شوکی که به من وارد شد این بود که هر چند که گفته شده بود که شخص بهائی موظف به وادار کردن دیگران به تغییر دینشان از طریق تبلیغات نیست ، ولی فشار شدیدی جهت تبلیغ آئین بهائیگری وجود داشت درواقع تمام امور جوامع بهائی در حول محور این ماموریت سازماندهی شده است .من اعتقاد ندارم که این تلاش دقیق جهت اغفال دیگران باشد بلکه منشا این تفکر مبنی بر اینکه تبلیغ دیگران و آموزش با همدیگر فرق دارند نشات گرفته از طرز تفکر شوقی افندی (چهارمین رهبر بهائی )و دانش آموخته دانشگاه آکسفورد است که یک احساس واقعی پیرامون تفاوتهای بین معنای لغات داشت به عقیده وی ، تعلیم و آموزش عبارت است از شرح اصول دین برای یک شنونده حال آنکه تبلیغ دیگران ،تلاش شدیدتری در مناظره است ، علی ایحال یک آمریکائی هیچگونه فرق و تمایزی بین ، تبلیغ دیگران ، تغییر عقیده دادن ، تعلیم دادن ویا سهیم شدن قائل نیست.
همه آنها به مفهوم یک چیزهستند وآن تغییر دادن دین دیگران است واکثریت مردم امریکا آن را نفرت انگیز و شنیع می پندارند مطلب دیگری که در رابطه با جامعه بهائیگری آمریکا وجود دارد این است که یاس ناامیدی و سر خوردگی راجع به میزان رشد سطحی و کند جمعیت بهائی آمریکا (علیرغم تبلیغات فراوان )منجر بدان میگردد تا بعضی از بهائیان آمریکا از تشکیلات خارج شوند.حقیقت امراینستکه فشارهای زیادی وجود دارد تا موجب شود بعضی از معتقدان تصمیم به انجام چنین کاری می گیرند .
بسیاری از این فشارها درونی و باطنی هستند در نوشته های بهائیت با وضوحی روشن و مبرهن قید شده که تعلیم دین و آئین بهائیگری یکی از وظایف یک بهائی است . معهذا ، همواره به نظر می رسد که در پیرامون شما کسان دیگری وجود دارند تا یادآوری کنند چه کاری را باید انجام دهید که فراموش کرده اید انجام دهید ، هر از چند گاهی شخص فضولباشی پیدا میشود تا به خدمت جمعیت بهائی برسد مبنی بر اینکه گویا افراد جمعیت از مسئولیت خود در قبال دین و آئین بهائیگری قصور می ورزند و آن را برآورده نمیسازند و من حداقل دونفر را می شناسم که پس از مشاهده اینچنین سرزنشی ، از دین بهائیگری رویگردان شدند واز آن دست برداشتند . این فشارهای وارده بطور مداوم وقت جمعیت بهائی رابه وسیله برنامه های بیهوده و عبث تلف می نمایند ، هرگز کسی را نمی شناسم که به وسیله تعلیم و آموزش به دین بهائیگری گرویده باشد
اینکار همواره از طریق تماس های شخصی بهائیان و تبلیغات شدید عملی  گردیده است ، تحرک بی پایان به سمت و سوی بلیغ دینی(بهائی کردن دیگران) ، جمعیت را از تکالیف معنوی و اصلی فی المثل ، نوشته های بهاءالله محروم میسازد .
همواره این احساس وجود دارد که یک شخص بهائی باید همواره دررابطه با انجام بعضی از فعالیتها یا دیگر فعالیتهای تشکیلات در عجله و شتاب باشد و هرگز فرصتی برای مطالعه ، تامل ومداقه یا حتی رفاقت وجود ندارد .
مشکل دیگری که تبلیغ دین بهائیگری با آن روبروست عبارت از این است که حتی شش ماه پس از امضاء کارت عضویت (تسجیل شدن) ، تعداد محدودی از جدید الایمان ها فعال تشکیلاتی هستند ، دقیقا نمی دانم چند بار به یک جدید الایمان معرفی شدم ولی دیگر هیچوقت آنها را ندیدم ، تا زمانیکه قادر شویم یک وضعیت راضی کننده در جامعه بهائیگری ایجاد نمائیم حقیقتا هیچ  
امکانی وجود ندارد تا به دیگران تعلیم بهائیت داده شود .افراد در مکانی اقامت خواهند داشت  که در آن پرورش یافته اند ودر جائی که درآن پرورش نیافته اند  اقامت نخواهند گزید ، فی الواقع کار به همین سادگی است .آخرین شوک و بدتر از همه ، عبارت ازاجبار به  اداره امور فراگیر اداری جامعه بهائی از سوی همگان است . یک هفته پس از اینکه به آئین بهائیگری گرویدم منشی یک محفل روحانی محلی (LSA) شدم . در طول روزهای اولیه در بسیاری از مواقع احساس می نمودم که گوئی دین بهائیگری در یافته است که من  یک محقق و پژوهشگر
  حقیقت یاب هستم ، اما در حقیقت این مسلک میخواست به طور غیر قابل توجیهی مرا تبدیل به یک دیوانسالار اداری نماید . در حقیقت امر ، من به تحقیق و پژوهش پیرامون نوشته های بهائیت و البته نامه های عبد البها و شوقی افندی پرداخته و به
 دنبال راهی بودم تا تبدیل به یک بهائی واقعی شوم نه انکه تبدیل به یک نیروی اداری شوم با انهمه کارهای اداری که بر دوشم سنگینی می نمود . دقیقا دستخوش تجربه عمیقی جهت شناخت بهاء الله شده بودم ووقتی که متوجه گردیدم که جمعیت و
جامعه بهائی وقت خود را صرف کارهای بی اهمیت و پیش پا افتاده می کند که از نظر من اهمیتی نداشتند روحا ً آسیب دیده و مایوس گردیدم .
تحقیقات  وپژوهشهای من هرچه عمیق تر مرا به سوی شبکه اداره تشکیلات بهائیت سوق می داد، زیرا که طبق اندیشه و  تفکر سنتی بهائیگری هیچ راه گریزی از تشکیلات وجود ندارد ، تشکیلاتی که تمامی آنها از سوی شوقی افندی
 مفسر معصوم آثار بهاءالله و منصوب شده از طرف عبد البهاء و به وسیله اعلا میه ای که خودش را مفسر معصوم نامیده است طرح ریزی شده است . زمانی که به درک و شناخت از اصول عقاید پیمان بهائیگری رسیدم به طور کامل در دام افتادم باید به عنوان گفتار از خود یادآورشوم که برای جدید الایمان هائی که این مطالب را تحت بررسی و تحقیق قرار  نمی دهند
، تشکیلات را کاملا بی معنی می نامند و این یکی از دلایلی است که چرا آن‌ها دستخوش سرگردانی می شوند .حضور در تشکیلات اجتناب ناپذیر بود  من نه تنها در اجلاس های متوالی محفل روحانی محلی شرکت می نمودم ، بلکه تشکیلات یک سوم اوقات ماه روزه بهائی را به خود اختصاص می داد ودر هنگام بر پائی جشن رضوان که یکی از شادترین جشنهای مربوط به تعطیلات بهائی گری است باید در مراسم شرکت نمود (بدون اینکه توجه نمایند این جشن چقدر معنویت دارد زیرا که کاملا یک کاری اداری و تشکیلاتی است تا یک جشن مذهبی ) . مشکل عمده و اساسی این است که در یک جامعه  کوچک بهائی همانند تشکیلات یک مجلس ملی ، تمامی اعضای فعال در محفل روحانی (LSA) مشغول انجام وظیفه هستند ولی بطور اجتناب ناپذیری فعالیتهای مربوط به مجلس ملی (NSA) بر فعالیتهای مربوط به  جمعیت و محفل محلی بهائی حق تقدم و الویت دارند .
اعتراف یک بانوی بهائی آمریکائی( قسمت دوم)

 یکی از این مایوس کننده ترین کارها در این چنین اوضاع و احوالی این است که هیچکس وقت ندارد به طور واقعی نوشته های اصلی بهائی را مطالعه کند زیرا که تمامی وظایف تشکیلاتی بر مطالعه آثارو نوشته ها اولویت دارند . فقط از تو خواسته می شود تلاش کن در یک جمعیت متشکل از 8الی 12 نفری کارها را تعمیق بخشی و مواظب باشی  کارهای تشکیلاتی تا کجاپیش خواهند رفت و آمار و ارقام افزایش یابد .

بدتر از همه اینکه  فعالیت تشکیلاتی که در قبال آن اینهمه ایثار و خود گذشتگی می شود ره به هیچ جائی نمی برد و ماحصل کار و نتیجه اش هیچ چیزی نیست ، با ضرب المثل قدیمی که می گوید (( نمی توانیم بروی نتایج حاصله از فعالیت تعلیمی خود قضاوت نمائیم زیرا ممکن است دارای تاثیری باشد که برای ما قابل مشاهده نیست )) معهذا ، وقتی که سالها پشت سر همدیگر می گذرند و سپری میگردند با جدیدالایمان های اندکی مواجه شویم   و آن اشخاصی که به سختی جذب گردیده اند در طی ماهها از نظر پنهان می شوند و سپس متوجه می‌شوید که نسبت به ارزش کاری که انجام می دهید از خود سوال می نمائید .
یکی از موانع توجیه ناپذیری که بر سر راه این اجتماعات کوچک بهائی قرار می‌گیرد عبارت است از جدائی تشکیلات نواحی شهری از نواحی روستائی  حومه شهر که خلاصه کلام حماقت است . یکی از معتقدان قدیمی بهائی به من گفت که که درسالیان قبل از محفل ملی بهائیان آمریکا (NSA) خواهش کردند تا اجازه دهند تشکیلات شهری بهائی وجمعیت روستائی بهائی با هم ادغام گردند اما این تقاضا مورد توجه قرار نگرفت و این معتقد قدیمی آهی کشید و گفت مادر حومه شهرها پیروان خود را از دست می دهیم ، حق با اوست ، زیرا که ما تنها دینی بر روی کره زمین هستیم که از جدید الایمان ها می پرسد که در شهر زندگی می کنند و یا در خارج از شهر ؟
من خود این تجربه را داشته ام که از jd به طرف شهر کشیده شدم و بارها از همان محلی که شهر جشن مذهبی خود را بر پا نموده بود عبور نمودم تا به محلی در اطرف دیگر شهر برسم که جشن ما در آن بر پا شده بود و می دانم که این سیاست و خط مشی در سالهای بعد به انزوای من کمک نمود . پس از زندگی با این وضعیت و مشاهده مشکلات آن برای سالهای متمادی سر انجام به این نتیجه رسیدم که محفل روحانی امریکا ، برای معنویت و کیفیت زندگی معنوی جمعیت بهائیگری در سطح محلی پشیزی ارزش قائل نیست و صرفا مشتاق است تا ببیند آمار وارقام چقدر مناسب به نظر میرسد .
چرا صرفا باید یک محفل روحانی داشت در حالیکه امکان وجود دو محفل وجود دارد ؟ هر دوی آنها ممکن است کاملا منسوخ شده باشند و یا ممکن است که صرفا در فهرست آمده باشند ولی وقتی آمار را در معرض دید عموم   قرار می دهیم یقینا فقط برای عرضه به دیگران مناسب به نظر می آید . در یک برهه زمانی بیش از 20 بهائی در محلی زندگی می کردند، آنها به دوجمعیت کاملا منزوی معتقد تقسیم شده بودند . به جای اینکه یک جمعیت کاملا منسجم داشته باشیم ، دو مجمع عمومی داشتیم که همواره در معرض خطر قرار می گرفت یا افت می نمود ودر جایگاه و موقعیت یک گروه قرار می گرفتند یا به سختی به وسیله مراسم عید رضوان نجات پیدا می کردند .
بدتر از همه ، ان کارها همه مارا به تعدادی چرخ دنده های یک ماشین بزرگ تنزل داد. شاید نمونه بارز این پدیده ، تلفن عجیب و غریبی بود که اخیرا در یافت داشتم ،یک زن بهائی از تشکیلات شهری بهائی به من تلفن زد پس از اینکه به وسیله شایعه ای متوجه شده بود که من مجددا به دین بهائیگری بر گشته ام به من زنگ زده بود بدون اینکه بپرسد حالم چطور است یا مرا به مناسبتی دعوت نماید یا حتی صرفا با من گپی بزند ، از من میخواست که ببیند آیا می توانم به جلسه سراسری بهائی که قرار بود در ماه اکتبر میزبانی انرا بر عهده بگیرند کمک کنم .
چرا باید نگران روح و روان کسی باشی وقتی که او دودست دارد ؟ فعالیتها در تشکیلات ما در جریان بودو همانطوریکه یکی از اهالی قدیمی محل شرح می‌دهد ، فعالیت معمولا به وسیله کسیکه به تازگی وارد جمعیت می شود جرقه ای می‌زند و سپس هماهنگ میشود . کارها پت پت کنان تا مدتی جلو میروند و بعدا اشخاص کلیدی از صحنه خارج می شوند و کارها از هم می پاشند تا گردش چرخ یکبار دیگر آغاز گردد ، وقتی که ما محافل روحانی محلی داشتیم من علیرغم انزجاری که از انجام اینچنین کار های اداری داشتم برای مدت نه سال در آنها مشغول انجام وظیفه بودم .
خیلی مشکل است که صرفا تعظیم کنی و بگوئی شما آقایان می توانید تمام کارها را انجام دهید ، وانگهی من یک بهائی بودم چطور می توانستم به آرمان بهائیگری کمک نکنم ؟ اما به طور وحشتناکی از آن منزجر شدم و از انزجار خود احساس گناه می کردم ، لذا آن سالها ناسازگارترین سالهای زندگی من بودند . این کار به تصمیم من در باره تغییر مکان به شهرک دیگری از آن ایالت که جمعیت ان حدود 400 نفر بود کمک نمود که به دلیل رویداد تاریخی که به وقوع پیوست قرار شد در هم ادغام گردند ( وآن تنها دلیل نقل مکان من به آنجا نبود بلکه پیدا کردن یک منزل مسکونی مناسب و قابل دسترس نیز یکی از عوامل اصلی بود ) .
 من بااحساس گناهی که داشتم فکر می کردم از مواهب هردو جهان استفاده می‌کنم و قادر خواهم شد در فعالیتهای هردو تشکیلات شرکت نمایم در حالیکه از شبکه امور اداری تشکیلاتی فرار  می کنم ، مع هذا ، کارها بر وفق مراد من پیش نرفتند زیرا که جمعیت بهائی علی الاصول متشکل از دو خانواده شلوغ بهائی بود که هرگز یک فرصت متقابلا قابل قبول و موافق پیدا نمی کردند تا باهم دیگر ملاقات داشته باشند تشکیلات بهائی به دلیلی نمی توانست یک تقویم داشته باشد تا برروی دیوار بچسباند و یا چاپ کند حتی وقتی که به خود زحمت می داد تا یکی چاپ کند اینکار ممکن نبود .
بسیاری از مواقع خودم را در مقابل یک برنامه جهت بر پائی یک رویداد از قبل تبلیغ شده می یافتیم ولی ناگهان صرفا مطلع می شدیم که برپائی آن مناسبت یا رویداد باطل شده است . یا اینکه من باید ابتدا تلفن می زدم در غیر اینصورت به سادگی هیچکس در آنجا حضور نداشت . اغلب اوقات وقتی که در جریان مناسبت ها قرار می گرفتم زمان بسیار محدودی برای حضور وجود داشت ، اگر در جمع محفلی 4 نفره یا در همان حدود که فعالترین افراد را تشکیل میدادند حضور نداشتید غیر ممکن بود که از آنچه که می گذشت اطلاع صحیحی کسب نمائید .
تا امروز من مطمئن نیستم که آیا طرد و محرومیت من حساب شده و یا عمدی بود و یا به دلیل ضعف سازمانی بود ؟اغلب اوقات اعضای تشکیلات بهائی به من بعنوان یک پیشگام جبهه داخلی مراجعه نموده و موضوع را برای من روشن میساختند که آنها انتظار داشتند با دعوت دیگران به دین و آئین بهائیگری ، آمار جمعیت محلی خودم را افزایش دهم .
سر انجام تصمیم گرفتم که نباید به خاطر دین بهائیگری به خودم زحمت بدهم به استثناء حضور در کلاس های کودکان که برایم خیلی حائز اهمیت بودند ، آخرین رخداد تا آنجائیکه به محفل محلی مربوط می گردد در پائیز سال 1998 اتفاق افتاد ، من تلفن زدم و میخواستم بررسی نمایم که آیا کلاس کودکان تشکیل خواهد شد که به من گفته شد آنها مناسبتی تشکیلاتی در تعطیلات روز کارگر خواهند داشت ووقتی که قرار باشد کلاس کودکان مجددا تشکیل شود تلفنی به من اطلاع داده می شود ، حدو یکماه بعد دیدم که کلاس کودکان بهائی به صورت آگهی درروزنامه محلی درج شده است بسیار آزرده خاطر شدم از اینکه هیچکس به خودش زحمت نداده بود تا مرا در جریان امر قرار دهد .
خشمگین وعصبانی بودم و از آنجائیکه در آن لحظه برنامه ای نداشتم تا از ایمان خود به بهائیت دست بردارم فکری به مغزم خطور کرد مبنی بر اینکه اگر نظم اداره امور یک دین از سوی خداوند باشد بدون شک آن دین  بهتر ین  خواهد بود .
در بهار سال 1999 جهت پی گیری مدارک تدریس و آموزش خود به مدرسه باز گشتم و برای نخستین بار به اینترنت دسترسی پیدا نمودم و مقاله ای با مضمون یک "پیشنهاد ساده" در اینترنت دیدم که اگر شما با آن آشنائی ندارید مقاله ای بود که جهت چاپ در مجله "گفتگو" انتخاب شده بود و محتوی آن دارای پیشنهاداتی به منظور اصلاحاتی در جمعیت بهائیگری بود بر حسب تصادف من به همراه یکی از دوستانم که به اجلاس سراسری ملی بهائیان آمریکا سال 1988 دعوت شده بود که هم اکنون برایم شرم آور به نظر میرسد شرکت نمودم . من یکی از مشترکان مجله گفتگو بودم . ووقتی متوجه آقای دکتر فیروز کاظم زاده ( از اعضای محفل ملی آمریکا ) شدم که آن را در جلسه سخنرانی در این مجلس ملی  تقبیح می کند قدری منقلب شدم . دراین مجله مقالاتی را پیدا کردم ودر اغلب مواردآ ن را تغییر خوش آیندی می پنداشتم از جانب مقامات رسمی بهائیت که به نظر می رسید ارتباط
 خیلی اندکی با مبارزات اصلی که در پی آن هستیم دارند .
دقیقا به یاد نمی آورم که دکتر کاظم زاده چه گفت اما به وضوح به یاد می‌آورم که یکی از بهائیان ایرانی گفت که این افراد از پیمان شکنان (در بهائیت)  بدتر هستند که فکر کردم گفته وی تا حدودی اغراق آمیز بود مع هذا ، تاثیری که روی من گذاشت این بود که مخالفان پشت صحنه بهائیگری در این مجله از خود راضی و بدون ادب و نزاکت هستند لذا بایستی از حمایت خودم از این مجله مضایقه نمایم .
 11سال من در آنجا نظاره گر پیشنهاد ساده در مجله بودم و می دانستم که به من دروغ گفته اند و همه آنچیزهائی را که ناراضی ها انجام داده بودند صرفا پیشنهاداتی بودند که می توانستند وضعیت جمعیت بهائی آمریکا را بهبود بخشند و  همه آنچیزی را که آنها انجام داده بودند اظهار عقیده بود ، من فکر می کنم آنچه را که محفل ملی آمریکا از آن وحشت داشت این بود که این پیشنهاد ات ممکن است برای تعدادی از بهائی های مقیم امریکا معقولانه به نظر آیند که می تواند منجر به تغییر و تحولاتی شود که خوشایند محفل ملی بهائیان امریکا نیست .
در نوروز آن سال از پس از تقریبا 14 سال به عنوان شخصی بهائی از دین و آئین بهائیگری دست کشیدم و هرچه بیشتر تحقیق و بررسی می کنم بر من مسجل می گردد که ترک تشکیلات بهائی کاری بود که می باید انجام میدادم ووقتی که می بینم با اشخاص متفکر و معتبر چگونه رفتار میشده ، مشمئز می شدم .
تا آنجائیکه به من مربوط میگردد محفل ملی بهائیان امریکا به پیام بهاء الله هم خیانت نموده است .
شما نمی توانید پیرامون حقیقتی تحقیق و تفحص نمائید بدون اینکه در مورد آن سوال نکنید . شما نمی توانید ادعا نمائید که علم و مذهب با همدیگر توافق دارند و سپس دانشمندان را تحت تعقیب و پیگرد قرار دهید ، اگر قرار باشد از پیمان بهائیت با دغل بازی و ریا کاری دفاع شود ، دفاع از آن فاقد و جاهت است .
ممکن است من با تردید به بهاء الله معقد باشم ، اگر چه برای مدتی طولانی به آن عقیده به شدت ضربه وارد شد . هم اکنون فرصت آن را داشته ام تا با ناراحتی به گذشته خود نگاه کنم اگر در جمعیت بهائیگری باقی می ماندم ادامه زندگی غیر ممکن به نظر می رسید . وامیدوارم که روزی یک جمعیت واقعی وجود داشته باشد ، که در آن مردم نسبت به همدیگر احساس همدردی می کنند و خواهان سعادت و نیکی امناء بشر هستند ، جمعیتی که در خدمت خداوند می باشند .
 چشمان خود را به آینده دوخته ودر انتظار هستم .
Karen bacquet – USA                 email : bacquet@tco.net
 WWW.BAHAI-FAITH.COM

Sardabir
فعّال
پست: 454
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 18 تیر 1385, 3:01 pm

پاسخ: مقالات دیگران(2)

پست توسط Sardabir »

همانطور كه ملاحظه فرموديد شمار مقالات ديگران(مقالات محققان غير سايت بهايي پژوهى) به هفتاد مقاله رسيد كه عين متن آنها توسط ايراني در اينجا آورده شد.
ضمن تشكر از ايراني عزيز براي ارسال اين هفتاد مقاله ، از دوستان بهايي پژوهى مي خواهم كه نظرشان را در مورد اين اطلاع رساني از مقالات ديگران در اين سايت بيان نمايند تا در مورد ادامه آن تصميم گيرى شود.
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پاسخ: مقالات دیگران(2)

پست توسط irani »

از سردبیر محترم و دوستان که مشوق بودند برای معرفی مقالاتی که دیگران در موضوع این سایت نوشته اند،تشکر می کنم.
با توجه به حجم هر تاپیک پیشنهاد می کنم "مقالات دیگران 3" گشوده شود تا این روند ادامه یابد.ایرانی
ارسال پست