مقالات دیگران (3)

ارسال پست
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پست توسط irani »

87. مرتضي فيروزي
 تحري حقيقت در بهائيت
منبع: پژوهشكده باقرالعلوم
http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Pag ... &UID=45427
كلمات كليدي  :  تحري ،حقيقت، عبدالبهاء ، رهبران بهائي، اسلام

واژه تحری به معنای «درنگ کردن در طلب امر » و نیز به معنای «حقیقت جوئی» به کار می رود و واژه حقیقت به معنای حق ، راستی ، درستی و هر چیز اصیل است .[1]
تحری حقیقت در اصطلاح به معنای "تلاش برای یافتن حقیقت" است و به این معناست که انسان تأمل نموده و بدون شتابزدگی در پی تحصیل حقیقت و درستی و اصل دین به کاوش بپردازد .
سران بهائیت برای تبلیغ افکار و نظریات خویش ، اصولی را با نام تعالیم دوازده گانه مطرح نموده اند که اولین و مهمترین آن اصول ، تحری حقیقت می باشد .
لذا با توجه به تبلیغات وسیع  بهائیت و مورد توجه قرار دادن این اصل توسط آنان به توضیح این اصل – تحری حقیقت – می­پردازیم.
 
تحری حقیقت در آثار رهبران بهائی
یکی از مهمترین فعالیتهای عباس افندی نشر امر[2] در بلاد غرب بود ؛او از سال 1910 تا 1913 میلادی از طریق مصر به اروپا و آمریکا رفت و در بین راه طی این سه سال با سخنرانی های متعدد این تعالیم را ابلاغ کرد و پس از برگشت بنا داشت مسافرتی به هند برود که عمرش کفاف نداد.
در طول این مسافرت به بلاد غرب و طی این سخنرانی ها 12 اصل و تعلیم را از لابلای نوشته ها و گفته های حسینعلی ،استخراج نموده به عنوان تعالیم دوازدگانه برای آئین بهائیت پایه گذاری نمود که البته بسیاری از این تعالیم در آثار حسینعلی یافت نمی شود و خود عبدالبهاء آنها را ساخته است ولی به هرحال به عقیده بهائیان این دوازده اصل ،اساس عقاید بهائیان است . اولین و مهمترین اصل در این اصول اصل تحری حقیقت است .این اصل و تعلیم را عباس افندی (عبدالبهاء) به مناسبتهای مختلف تبیین نموده که به عنوان شاهد چند مورد آن ذکر می شود :عباس افندی حقیقت را هدایت الهی و یکی از فضائل عالم انسانی معرفی می نماید و بزرگترین وظیفه انبیاء الهی را اعلام حقیقت در جهان برمی شمرد.[3]
در جایی دیگر می گوید :« امّا بهاء اللّه فرمود تقليد جائز نيست تحری حقيقت بايد بشود »[4]
ایشان در نطقی در مجمع بهائيان لندن ضمن معرفی تحری حقیقت به عنوان اولین اصل از تعالیم خود تقلید را عامل نزاع و جدال بیان می نماید [5]
او در پاريس با حضور تعدادی از احباب و غيره (٢١ اکتوبر ١٩١١ ) نیز علم را به عنوان یک حقیقت عامل اتحاد بین فِرَق و ادیان مختلف معرفی می کند [6]
عبدالبهاء نیز چنین می گوید :«)اول اساس بهاء اللّه تحری حقيقت است ) يعنی بايد نفوس از تقاليدی که از آباء و اجداد موروث مانده منزه و مقدس گردند »[7]
بهائیان معتقدند اصل تحری حقیقت و یافتن حقیقت یک امر بدیع است چون موسس حقیقت حضرت بهاء الله است و این در ادیان دیگر نبوده است .
همچنین او در نطقی وظیفه هر کدام از انبیاء الهی در مورد این اصل را بیان می کند که وطبق این تقسیم وظیفه جناب حسینعلی نوری را مهمترین پیامبر الهی معرفی می نماید [8]
 
شرایط تحری حقیقت در بهائیت
رهبران بهائی برای تحری حقیقت و رسیدن به حق شرائطی را نیز متذکر شده اند :
 1 .شخص مایل به تحری حقیقت باشد
در مقدمه کتاب ایقان حسینعلی نوری چنین آمده است : « کتاب مستطاب ايقان شامل دو باب است، باب اوّل در شرائط سالک راه خدا و طالب حقيقت که برای وصول به مقصود بايد باانقطاع صِرف و توجّه کامل و پرهيز از تقليدو پيروی ديگران و به هدايت عقل سليم و قلب طاهر به جستجو پردازد.» [9] 
2 .حب و بغض نداشته باشد یعنی مطالب را در کمال بی طرفی تحقیق کند .
«بهاءالله می گوید : انسان چون بمقام بلوغ فائز شد بايد تفحّص نمايد و متوکّلاً علی الله و مقدّساً عن الحبّ و البغض در امری که عباد بآن متمسّکند، تفکّر کند و بسمع و بصر خود بشنود و ببيند چه اگر ببصر غير ملاحظه نمايد از مشاهده ی تجلّيات انوار نيّر عرفان الهی محروم ماند. » [10]
3 . تأیید شده حقایق را به چشم خود ببیند
4 .تقلید گذشته را فراموش کند
عبدالبهاء در سخنانی که در منزل خودش در پاریس بیان کرده می گوید :
«اينست مسئله تحری حقيقت نتيجه اين بحث چه مي شود نتيجه اينست که جميع ملل عالم بايد آنچه شنيده اند ، بگذارند ؛ نه بهيچ ملتی متمسک باشند و نه از هيچ ملتی متنفر . شايد آن ملتی را که متنفر است آن حق باشد و آن ملتی که بآن متمسک باطل باشد. وقتی که آنها را ترک کرد نه ملتی را متمسک نه ملتی را متنفر آن وقت تحری حقيقت مي کند و عاقبت ملاحظه مي نمايد که حقيقت اديان الهی يکی است اختلاف در تقاليد است تحری حقيقت سبب مي شود که جميع بشر متفق شوند »[11]
5 .در قضاوت انصاف داشته باشد
« اوّلاً که بايد منصف باشد و منقطع از ما سوی اللّه و قلبش بکلّی به افق اعلی توجّه کند و از اسيری نفس و هوی، نجات يابد زيرا اينها همه مانعست. »
 
تناقضات تحری حقیقت در بهائیت
رهبران بهائی باوجود اینکه تأکید بسیاری بر تحری حقیقت دارند اما این اصل مهم در آثار و گفته های خودشان و یا در احکامی که برای اغنام الله [12]وضع نموده اند اصلاً جایگاهی ندارد و با مطالعه آثارشان در کمال تعجب شاهد تناقضاتی هستیم که به عنوان نمونه می توان به موارد زیر اشاره نمود:
عباس افندی ( عبدالبهاء ) در الواح وصایا می گوید :«ايادی امر اللّه بايد بيدار باشند بمحض اينكه نفسی بنای اعتراض و مخالفت با وليّ امر اللّه گذاشت فوراً آن شخص را اخراج از جمع اهل بهاء نمايند و ابداً بهانه ای از او قبول ننمايند چه بسيار كه باطل محض بصورت خير در آيد تا القای شبهات كند . »[13]
اگر تحری حقیقت راه وصول به حقیقت است حتماً در ابتدای راه شبهاتی پیش می آید و اگر صرف داشتن شبهه ، مرتد شناخته شود چگونه راه وصول به حق را طی کند ضمن اینکه این سخن یک تهدید است و کسی با دیدن آن از ترس اخراج از جمع به دنبال حقیقت نخواهد رفت .
حسینعلی نوری ( بهاء الله )در الواح مبارکه ( چاپ قاهره مصر ) می نویسد :
« ﴿ای پسر تراب﴾ کور شو تا جمالم بينی و کر شو تا لحن و صوت مليحم را شنوی و جاهل شو تا از علمم نصيب بری و فقير شو تا از بحر غنای لا يزالم قسمت بيزوال برداری کور شو يعنی از مشاهده غير جمال من و کر شو يعنی از استماع کلام غير من  و جاهل شو يعنی از سوای علم من تا با چشم پاک و دل طيّب و گوش لطيف بساحت قدسم درآئی »
آیا کور شدن و کر شدن و چشمها را بر روی حقیقت بستن با تحری حقیقت سازگاری دارد ؟ آیا دعوت مردم و اغنام الله به جاهل شدن و پیروی از جهل همان تحری حقیقت است ؟
 
جریان طرد روحانی
یکی از موارد نقض تحری حقیقت در فرقه بهائیت جریان طرد روحانی است به این معنا که در احکام بهائیان آمده است که اگر کسی در جامعه بهائی به سن شانزده سالگی برسد و به جامعه بهائی اعلام نکند که بهائی است ازجامعه طرد شده و به شدت با او برخورد می شود تا جائی که تمام ارتباطات با او قطع شده و مانند یک فرد جزامی مورد نفرت جامعه بهائی قرار می گیرد .
از دیگر عوامل طرد روحانی در جامعه بهائیت مخالفت با رهبران بهائی و سخن گفتن بر خلاف عقیده آنهاست که به موجب همین قانون بدوی و موهن به گواهی تاریخ بیش از 80 درصد از خاندان میرزا حسینعلی نوری توسط رهبران بهائیت طرد شده اند، رهبرانی که شعارهای گوشنواز و دل انگیزی نظیر « همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار»[14] و « عاشروا مع الاديان بالرّوح و الرّيحان ليجدوا منکم عرفالرّحمن ايّاکم ان تأخذکم حميّةالجاهليّة بين البريّة کلّ بدء من اللّهو يعود اليه انّه لمبدء الخلق و مرجعالعالمين »[15]  را سر داده اند ولی گویا خود فراموش کرده اند به آن عمل کنند  و عمل آنان دقیقاً خلاف مدعای آنان است.
 
نمونه ای دیگر از نقض تحری حقیقت
سید باب در یکی از آثار خود به نام «دلایل السبعة» که آن را اثری الهام گرفته از خداوند می‌داند، دچار اشتباهی بسیار فاحش شده است. وی می‌گوید که  حضرت داوود پیامبر ،مدتی مدید قبل از حضرت موسی زندگی می‌کرده است و این در حالی است که حضرت داود نبی از پیامبران بنی اسراییل شمرده می شود و به تصریح قرآن مجید و تورات پس از حضرت موسی زندگی می کرده است. سید باب در این باره می نویسد:" نظر کن در امت داود، پانصد سال در زبور تربیت شدند تا آنکه به کمال رسیدند. بعدکه موسی ظاهر شد، قلیلی که از اهل بصیرت و حکمت زبور بودند، ایمان آوردند، مابقی ماندند."[16]
این سخن پیروان باب را متعجب ساخت، اما در زمان حیاتش چیزی از وی نپرسیدند، پس از مرگ باب مکرراً از بها الله سوال نمودند و بهاالله به عوض آنکه خطای باب (که اظهر من الشمس بود) را اذعان داشته باشد در دفاع از وی راه تعصب کورکورانه را پیش گرفته و در کتاب «اشراقات» می‌نویسد:«الی حین چند کره اهل به این سوال نموده‌اند که حضرت داود صاحب زبور بعد از حضرت کلیم- علیه بهاالله الابهی- بوده لکن نقطه اولی- روح ما سوی فداه – (همان سید باب) آن حضرت را قبل از موسی ذکر فرموده و این فقره، مخالف کتب و ما عند الرسل است».[17]
سپس به این اشکال و ایراد باب، چنین پاسخ داده است:«سزاوار عباد آن که مشرق امر اللهی (سید باب) را تصدیق نماید و در آنچه از او ظاهر شود چه که به مقتضیات حکمت بالغه، احدی جز حق آگاه نیست »[18]
بهاالله که خود می دانست آن خطای تاریخی قابل انکار نیست و با مقتضیات حکمت بالغه تفاوت دارد، ولی با این سخنش تحری حقیقت و ترک تعصب را به فراموشی سپرده بود. و جالب اینجاست که عباس افندی(عبدالبها)، چون این اشتباه و غلط آشکار را در اثر سید باب دید، به جای آنکه منصفانه عمل کند و تسلیم حقیقت شود در مقام توجیه او بر آمده است و می گوید که مقصود از این داود شخص دیگری غیر از داود بن یسا می باشد که بعد از حضرت موسی می زیسته است که این توضیح خود تعصب، غفلت و جاهلیت عباس افندی( عبدالبها) را می‌رساند زیرا در سخن باب و نیز در گفتار بها ذکر داودی است که صاحب زبور بوده است (همان داوود بن یسا) که مدتها پس از حضرت موسی (ع) زندگی می کرده است و از انبیای بنی اسراییل به شمار می رفته است و نه داودی که ۵۰۰ سال قبل از موسی زندگی می کرده و دارای امتی بوده است که هیچ نام و نشانی از او نیست. چنین داودی جز در تخیلات متعصبانه عبدالبها آن هم در تنگنای جدل، یافت نمی شود.
با توجه به مطالب فوق الذکر مشخص می شود که داعیه داران تحری حقیقت خود عامل به اعتقادات خود نیستند و این تنها یک شعار برای تحریف افکار عمومی است ولی با نگاه به آموزه های اسلامی و روایات نابی که پیرامون علم آموزی و حقیقت یابی وجود دارد و در کنار آن رفتار زیبای اهل بیت علیهم السلام و علمای اسلام با علم آموزان و پرسشگران حقیقت جو ، مفهوم واقعی این شعار را بهتر درک می کنیم.
 

[1]. حسن عمید ، فرهنگ لغت عمید ، انتشارات امیرکبیر ، 1382شمسی ، چاپ هشتم ، صفحه 377
[2]. در بهائیت به تعالیم بهائیت "امر" گفته می شود و مقصود از نشر امر انتشار و تبلیغ تعالیم و تفکرات حسینعلی نوری است .
[3] . « حقيقت ،وحدت عالم انسانيست ،حقيقت محبت بين بشر است حقيقت اعلان عدالت است ،حقيقت هدايت اللّه است  ،حقيقت فضائل عالم انسانيست . انبيای الهی جميعاً منادی حقيقت بودند و جميع متحد و متفق بودند . هر پيغمبری مژده بخلف خويش داد  هر خلفی تصديق سلف نمود  موسی خبر از مسيح داد. مسيح تصديق موسی کرد.  حضرت مسيح خبر از محمد داد ، حضرت محمد تصديق مسيح و موسی نمود جميع بايکديگر متحد بودند، ما چرا اختلاف کنيم ما امت آن نفوس مقدسه هستيم » فرج الله ذکی الکردی،خطابات عبدالبهاء،مصر،1921میلادی،لجنه ملی نشر آثار امری،جلد1،صفحه211
[4] . همان  صفحه 251
[5] . «)اولا ) تحری حقيقت زيرا جميع ملل بتقاليدی عاميانه تشبث نموده‌اند و از اين جهت با يکديگر در نهايت اختلاف و غايت نزاع و جدالند ،اما ظهور حقيقت کاشف اين ظلمات است و سبب وحدت اعتقاد، زيرا حقيقت تعدد قبول نکند»خطابات حضرت عبدالبهاء، آلمان ، موسسه مطبوعات امری ، 127 بدیع ،1970 میلادی ، جلد 2 ، صفحه 30
[6] . «از جمله اساس دين الهی تحرّی حقيقت است که جميع بشر تحرّی حقيقت کنندچون حقيقت واحد است جميع فِرَق عالم راجمع ميکندحقيقت علمست اساس اديان الهی علم است علم سبب اتحادقلوب ميشود»همان  صفحه  66
[7] . همان  صفحه 139
[8]. "حضرت موسی ترويج حقيقت فرمود  حضرت مسيح تصريح حقيقت کرد  جميع حواريين توضيح حقيقت نمودند  حضرت رسول تبشير بحقيقت داد  اوليای الهی مؤسس حقيقت بودند  حضرت بهاء اللّه تأسيس حقيقت فرمود»خطابات عبدالبهاء،جلد1،صفحه210
[9] . مقدمه کتاب ایقان (نازله از قلم بهاءالله )، لجنه ملّی نشر آثار بهائی به زبان فارسی و عربی ،مؤسّسه ملّی مطبوعات بهائی ، هوفمايم آلمان،۱۵۵ بديع، ۱۹۹۸ ميلادی
[10] . عبدالحمید اشراق خاوری ، پیام ملکوت ، موسسه مطبوعات امری ، 130 بدیع ، 1973میلادی،صفحه11
[11] . خطابات عبدالبهاء،جلد1،صفحه142
[12] . یعنی گوسفندان خدا ، لقبی که حضرت بهاءالله بهائیان را به آن مفتخر فرموده است .
[13] . عباس افندی ، الواح وصایای مبارکه ، موسسه مطبوعات امری ، صفحه 13
[14] . خطابات عبدالبهاء ، جلد 1 ، صفحه 39
[15] . حسینعلی نوری ،کتاب اقدس ، موسسه مطبوعات امری ، 1973 میلادی ، ص137 ( ترجمه متن : با ادیان دیگر به زیبائی معاشرت کنید تا رحمان را بشناسید و تعصبات جاهلیت را رها کنید چون همه شما از خدائید و به سزوی او بازمیگردید او ابتدای خلق و محل بازگشت آنهاست )
[16]. اسدالله فاضل مازندرانی ، اسرا الآثار ، موسسه مطبوعات امری ، 124 بدیع ، 1967 میلادی،صفحه ۱۰۹
[17]. حسینعلی نوری،الواح بهاءالله شامل اشراقات و چند لوح دیگر ، موسسه مطبوعات امری،صفحه۱۸
[18] . همان ، صفحه 18

 


كلمات كليدي  :  تحري ،حقيقت، عبدالبهاء ، رهبران بهائي، اسلام

واژه تحری به معنای «درنگ کردن در طلب امر » و نیز به معنای «حقیقت جوئی» به کار می رود و واژه حقیقت به معنای حق ، راستی ، درستی و هر چیز اصیل است .[1]
تحری حقیقت در اصطلاح به معنای "تلاش برای یافتن حقیقت" است و به این معناست که انسان تأمل نموده و بدون شتابزدگی در پی تحصیل حقیقت و درستی و اصل دین به کاوش بپردازد .
سران بهائیت برای تبلیغ افکار و نظریات خویش ، اصولی را با نام تعالیم دوازده گانه مطرح نموده اند که اولین و مهمترین آن اصول ، تحری حقیقت می باشد .
لذا با توجه به تبلیغات وسیع  بهائیت و مورد توجه قرار دادن این اصل توسط آنان به توضیح این اصل – تحری حقیقت – می­پردازیم.
 
تحری حقیقت در آثار رهبران بهائی
یکی از مهمترین فعالیتهای عباس افندی نشر امر[2] در بلاد غرب بود ؛او از سال 1910 تا 1913 میلادی از طریق مصر به اروپا و آمریکا رفت و در بین راه طی این سه سال با سخنرانی های متعدد این تعالیم را ابلاغ کرد و پس از برگشت بنا داشت مسافرتی به هند برود که عمرش کفاف نداد.
در طول این مسافرت به بلاد غرب و طی این سخنرانی ها 12 اصل و تعلیم را از لابلای نوشته ها و گفته های حسینعلی ،استخراج نموده به عنوان تعالیم دوازدگانه برای آئین بهائیت پایه گذاری نمود که البته بسیاری از این تعالیم در آثار حسینعلی یافت نمی شود و خود عبدالبهاء آنها را ساخته است ولی به هرحال به عقیده بهائیان این دوازده اصل ،اساس عقاید بهائیان است . اولین و مهمترین اصل در این اصول اصل تحری حقیقت است .این اصل و تعلیم را عباس افندی (عبدالبهاء) به مناسبتهای مختلف تبیین نموده که به عنوان شاهد چند مورد آن ذکر می شود :عباس افندی حقیقت را هدایت الهی و یکی از فضائل عالم انسانی معرفی می نماید و بزرگترین وظیفه انبیاء الهی را اعلام حقیقت در جهان برمی شمرد.[3]
در جایی دیگر می گوید :« امّا بهاء اللّه فرمود تقليد جائز نيست تحری حقيقت بايد بشود »[4]
ایشان در نطقی در مجمع بهائيان لندن ضمن معرفی تحری حقیقت به عنوان اولین اصل از تعالیم خود تقلید را عامل نزاع و جدال بیان می نماید [5]
او در پاريس با حضور تعدادی از احباب و غيره (٢١ اکتوبر ١٩١١ ) نیز علم را به عنوان یک حقیقت عامل اتحاد بین فِرَق و ادیان مختلف معرفی می کند [6]
عبدالبهاء نیز چنین می گوید :«)اول اساس بهاء اللّه تحری حقيقت است ) يعنی بايد نفوس از تقاليدی که از آباء و اجداد موروث مانده منزه و مقدس گردند »[7]
بهائیان معتقدند اصل تحری حقیقت و یافتن حقیقت یک امر بدیع است چون موسس حقیقت حضرت بهاء الله است و این در ادیان دیگر نبوده است .
همچنین او در نطقی وظیفه هر کدام از انبیاء الهی در مورد این اصل را بیان می کند که وطبق این تقسیم وظیفه جناب حسینعلی نوری را مهمترین پیامبر الهی معرفی می نماید [8]
 
شرایط تحری حقیقت در بهائیت
رهبران بهائی برای تحری حقیقت و رسیدن به حق شرائطی را نیز متذکر شده اند :
 1 .شخص مایل به تحری حقیقت باشد
در مقدمه کتاب ایقان حسینعلی نوری چنین آمده است : « کتاب مستطاب ايقان شامل دو باب است، باب اوّل در شرائط سالک راه خدا و طالب حقيقت که برای وصول به مقصود بايد باانقطاع صِرف و توجّه کامل و پرهيز از تقليدو پيروی ديگران و به هدايت عقل سليم و قلب طاهر به جستجو پردازد.» [9] 
2 .حب و بغض نداشته باشد یعنی مطالب را در کمال بی طرفی تحقیق کند .
«بهاءالله می گوید : انسان چون بمقام بلوغ فائز شد بايد تفحّص نمايد و متوکّلاً علی الله و مقدّساً عن الحبّ و البغض در امری که عباد بآن متمسّکند، تفکّر کند و بسمع و بصر خود بشنود و ببيند چه اگر ببصر غير ملاحظه نمايد از مشاهده ی تجلّيات انوار نيّر عرفان الهی محروم ماند. » [10]
3 . تأیید شده حقایق را به چشم خود ببیند
4 .تقلید گذشته را فراموش کند
عبدالبهاء در سخنانی که در منزل خودش در پاریس بیان کرده می گوید :
«اينست مسئله تحری حقيقت نتيجه اين بحث چه مي شود نتيجه اينست که جميع ملل عالم بايد آنچه شنيده اند ، بگذارند ؛ نه بهيچ ملتی متمسک باشند و نه از هيچ ملتی متنفر . شايد آن ملتی را که متنفر است آن حق باشد و آن ملتی که بآن متمسک باطل باشد. وقتی که آنها را ترک کرد نه ملتی را متمسک نه ملتی را متنفر آن وقت تحری حقيقت مي کند و عاقبت ملاحظه مي نمايد که حقيقت اديان الهی يکی است اختلاف در تقاليد است تحری حقيقت سبب مي شود که جميع بشر متفق شوند »[11]
5 .در قضاوت انصاف داشته باشد
« اوّلاً که بايد منصف باشد و منقطع از ما سوی اللّه و قلبش بکلّی به افق اعلی توجّه کند و از اسيری نفس و هوی، نجات يابد زيرا اينها همه مانعست. »
 
تناقضات تحری حقیقت در بهائیت
رهبران بهائی باوجود اینکه تأکید بسیاری بر تحری حقیقت دارند اما این اصل مهم در آثار و گفته های خودشان و یا در احکامی که برای اغنام الله [12]وضع نموده اند اصلاً جایگاهی ندارد و با مطالعه آثارشان در کمال تعجب شاهد تناقضاتی هستیم که به عنوان نمونه می توان به موارد زیر اشاره نمود:
عباس افندی ( عبدالبهاء ) در الواح وصایا می گوید :«ايادی امر اللّه بايد بيدار باشند بمحض اينكه نفسی بنای اعتراض و مخالفت با وليّ امر اللّه گذاشت فوراً آن شخص را اخراج از جمع اهل بهاء نمايند و ابداً بهانه ای از او قبول ننمايند چه بسيار كه باطل محض بصورت خير در آيد تا القای شبهات كند . »[13]
اگر تحری حقیقت راه وصول به حقیقت است حتماً در ابتدای راه شبهاتی پیش می آید و اگر صرف داشتن شبهه ، مرتد شناخته شود چگونه راه وصول به حق را طی کند ضمن اینکه این سخن یک تهدید است و کسی با دیدن آن از ترس اخراج از جمع به دنبال حقیقت نخواهد رفت .
حسینعلی نوری ( بهاء الله )در الواح مبارکه ( چاپ قاهره مصر ) می نویسد :
« ﴿ای پسر تراب﴾ کور شو تا جمالم بينی و کر شو تا لحن و صوت مليحم را شنوی و جاهل شو تا از علمم نصيب بری و فقير شو تا از بحر غنای لا يزالم قسمت بيزوال برداری کور شو يعنی از مشاهده غير جمال من و کر شو يعنی از استماع کلام غير من  و جاهل شو يعنی از سوای علم من تا با چشم پاک و دل طيّب و گوش لطيف بساحت قدسم درآئی »
آیا کور شدن و کر شدن و چشمها را بر روی حقیقت بستن با تحری حقیقت سازگاری دارد ؟ آیا دعوت مردم و اغنام الله به جاهل شدن و پیروی از جهل همان تحری حقیقت است ؟
 
جریان طرد روحانی
یکی از موارد نقض تحری حقیقت در فرقه بهائیت جریان طرد روحانی است به این معنا که در احکام بهائیان آمده است که اگر کسی در جامعه بهائی به سن شانزده سالگی برسد و به جامعه بهائی اعلام نکند که بهائی است ازجامعه طرد شده و به شدت با او برخورد می شود تا جائی که تمام ارتباطات با او قطع شده و مانند یک فرد جزامی مورد نفرت جامعه بهائی قرار می گیرد .
از دیگر عوامل طرد روحانی در جامعه بهائیت مخالفت با رهبران بهائی و سخن گفتن بر خلاف عقیده آنهاست که به موجب همین قانون بدوی و موهن به گواهی تاریخ بیش از 80 درصد از خاندان میرزا حسینعلی نوری توسط رهبران بهائیت طرد شده اند، رهبرانی که شعارهای گوشنواز و دل انگیزی نظیر « همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار»[14] و « عاشروا مع الاديان بالرّوح و الرّيحان ليجدوا منکم عرفالرّحمن ايّاکم ان تأخذکم حميّةالجاهليّة بين البريّة کلّ بدء من اللّهو يعود اليه انّه لمبدء الخلق و مرجعالعالمين »[15]  را سر داده اند ولی گویا خود فراموش کرده اند به آن عمل کنند  و عمل آنان دقیقاً خلاف مدعای آنان است.
 
نمونه ای دیگر از نقض تحری حقیقت
سید باب در یکی از آثار خود به نام «دلایل السبعة» که آن را اثری الهام گرفته از خداوند می‌داند، دچار اشتباهی بسیار فاحش شده است. وی می‌گوید که  حضرت داوود پیامبر ،مدتی مدید قبل از حضرت موسی زندگی می‌کرده است و این در حالی است که حضرت داود نبی از پیامبران بنی اسراییل شمرده می شود و به تصریح قرآن مجید و تورات پس از حضرت موسی زندگی می کرده است. سید باب در این باره می نویسد:" نظر کن در امت داود، پانصد سال در زبور تربیت شدند تا آنکه به کمال رسیدند. بعدکه موسی ظاهر شد، قلیلی که از اهل بصیرت و حکمت زبور بودند، ایمان آوردند، مابقی ماندند."[16]
این سخن پیروان باب را متعجب ساخت، اما در زمان حیاتش چیزی از وی نپرسیدند، پس از مرگ باب مکرراً از بها الله سوال نمودند و بهاالله به عوض آنکه خطای باب (که اظهر من الشمس بود) را اذعان داشته باشد در دفاع از وی راه تعصب کورکورانه را پیش گرفته و در کتاب «اشراقات» می‌نویسد:«الی حین چند کره اهل به این سوال نموده‌اند که حضرت داود صاحب زبور بعد از حضرت کلیم- علیه بهاالله الابهی- بوده لکن نقطه اولی- روح ما سوی فداه – (همان سید باب) آن حضرت را قبل از موسی ذکر فرموده و این فقره، مخالف کتب و ما عند الرسل است».[17]
سپس به این اشکال و ایراد باب، چنین پاسخ داده است:«سزاوار عباد آن که مشرق امر اللهی (سید باب) را تصدیق نماید و در آنچه از او ظاهر شود چه که به مقتضیات حکمت بالغه، احدی جز حق آگاه نیست »[18]
بهاالله که خود می دانست آن خطای تاریخی قابل انکار نیست و با مقتضیات حکمت بالغه تفاوت دارد، ولی با این سخنش تحری حقیقت و ترک تعصب را به فراموشی سپرده بود. و جالب اینجاست که عباس افندی(عبدالبها)، چون این اشتباه و غلط آشکار را در اثر سید باب دید، به جای آنکه منصفانه عمل کند و تسلیم حقیقت شود در مقام توجیه او بر آمده است و می گوید که مقصود از این داود شخص دیگری غیر از داود بن یسا می باشد که بعد از حضرت موسی می زیسته است که این توضیح خود تعصب، غفلت و جاهلیت عباس افندی( عبدالبها) را می‌رساند زیرا در سخن باب و نیز در گفتار بها ذکر داودی است که صاحب زبور بوده است (همان داوود بن یسا) که مدتها پس از حضرت موسی (ع) زندگی می کرده است و از انبیای بنی اسراییل به شمار می رفته است و نه داودی که ۵۰۰ سال قبل از موسی زندگی می کرده و دارای امتی بوده است که هیچ نام و نشانی از او نیست. چنین داودی جز در تخیلات متعصبانه عبدالبها آن هم در تنگنای جدل، یافت نمی شود.
با توجه به مطالب فوق الذکر مشخص می شود که داعیه داران تحری حقیقت خود عامل به اعتقادات خود نیستند و این تنها یک شعار برای تحریف افکار عمومی است ولی با نگاه به آموزه های اسلامی و روایات نابی که پیرامون علم آموزی و حقیقت یابی وجود دارد و در کنار آن رفتار زیبای اهل بیت علیهم السلام و علمای اسلام با علم آموزان و پرسشگران حقیقت جو ، مفهوم واقعی این شعار را بهتر درک می کنیم.
 

[1]. حسن عمید ، فرهنگ لغت عمید ، انتشارات امیرکبیر ، 1382شمسی ، چاپ هشتم ، صفحه 377
[2]. در بهائیت به تعالیم بهائیت "امر" گفته می شود و مقصود از نشر امر انتشار و تبلیغ تعالیم و تفکرات حسینعلی نوری است .
[3] . « حقيقت ،وحدت عالم انسانيست ،حقيقت محبت بين بشر است حقيقت اعلان عدالت است ،حقيقت هدايت اللّه است  ،حقيقت فضائل عالم انسانيست . انبيای الهی جميعاً منادی حقيقت بودند و جميع متحد و متفق بودند . هر پيغمبری مژده بخلف خويش داد  هر خلفی تصديق سلف نمود  موسی خبر از مسيح داد. مسيح تصديق موسی کرد.  حضرت مسيح خبر از محمد داد ، حضرت محمد تصديق مسيح و موسی نمود جميع بايکديگر متحد بودند، ما چرا اختلاف کنيم ما امت آن نفوس مقدسه هستيم » فرج الله ذکی الکردی،خطابات عبدالبهاء،مصر،1921میلادی،لجنه ملی نشر آثار امری،جلد1،صفحه211
[4] . همان  صفحه 251
[5] . «)اولا ) تحری حقيقت زيرا جميع ملل بتقاليدی عاميانه تشبث نموده‌اند و از اين جهت با يکديگر در نهايت اختلاف و غايت نزاع و جدالند ،اما ظهور حقيقت کاشف اين ظلمات است و سبب وحدت اعتقاد، زيرا حقيقت تعدد قبول نکند»خطابات حضرت عبدالبهاء، آلمان ، موسسه مطبوعات امری ، 127 بدیع ،1970 میلادی ، جلد 2 ، صفحه 30
[6] . «از جمله اساس دين الهی تحرّی حقيقت است که جميع بشر تحرّی حقيقت کنندچون حقيقت واحد است جميع فِرَق عالم راجمع ميکندحقيقت علمست اساس اديان الهی علم است علم سبب اتحادقلوب ميشود»همان  صفحه  66
[7] . همان  صفحه 139
[8]. "حضرت موسی ترويج حقيقت فرمود  حضرت مسيح تصريح حقيقت کرد  جميع حواريين توضيح حقيقت نمودند  حضرت رسول تبشير بحقيقت داد  اوليای الهی مؤسس حقيقت بودند  حضرت بهاء اللّه تأسيس حقيقت فرمود»خطابات عبدالبهاء،جلد1،صفحه210
[9] . مقدمه کتاب ایقان (نازله از قلم بهاءالله )، لجنه ملّی نشر آثار بهائی به زبان فارسی و عربی ،مؤسّسه ملّی مطبوعات بهائی ، هوفمايم آلمان،۱۵۵ بديع، ۱۹۹۸ ميلادی
[10] . عبدالحمید اشراق خاوری ، پیام ملکوت ، موسسه مطبوعات امری ، 130 بدیع ، 1973میلادی،صفحه11
[11] . خطابات عبدالبهاء،جلد1،صفحه142
[12] . یعنی گوسفندان خدا ، لقبی که حضرت بهاءالله بهائیان را به آن مفتخر فرموده است .
[13] . عباس افندی ، الواح وصایای مبارکه ، موسسه مطبوعات امری ، صفحه 13
[14] . خطابات عبدالبهاء ، جلد 1 ، صفحه 39
[15] . حسینعلی نوری ،کتاب اقدس ، موسسه مطبوعات امری ، 1973 میلادی ، ص137 ( ترجمه متن : با ادیان دیگر به زیبائی معاشرت کنید تا رحمان را بشناسید و تعصبات جاهلیت را رها کنید چون همه شما از خدائید و به سزوی او بازمیگردید او ابتدای خلق و محل بازگشت آنهاست )
[16]. اسدالله فاضل مازندرانی ، اسرا الآثار ، موسسه مطبوعات امری ، 124 بدیع ، 1967 میلادی،صفحه ۱۰۹
[17]. حسینعلی نوری،الواح بهاءالله شامل اشراقات و چند لوح دیگر ، موسسه مطبوعات امری،صفحه۱۸
[18] . همان ، صفحه 18

 

.
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پست توسط irani »

88بابك شكورزاده
نبوت در بهائيت
منبع: پژوهشكده باقرالعلوم
http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Pag ... &UID=45813

كلمات كليدي  :  نبوت،خاتميت،بهائيت،رسول،نبي

نبوت از اصول اعتقادی اسلام می باشد و از این جهت دارای اهمیت فراوان می باشد .نبی، سفیری از جانب خداوند در میان بندگان است که برای تدبیر امر معاش و معاد بندگان می آید و انسانی است که از جانب خداوند خبر می دهد.[1]
بهائیان خود را صاحب دین جدیدی می دانندو در مورد نبوت عقاید به خصوصی دارند که به آن اشاره می شود.
در کتاب آشنایی با فرق تشیع به نقل از ابوالفضل گلپایگانی،نویسنده کتاب الفرائد-که از بهائیان می باشد- آمده است که پیامبران دو گروه می باشند : پیامبرانی که صاحب شریعت مستقل(رسول) هستند و پیامبرانی که نگهبان و مروج شریعت قبل از خود هستند(نبی)؛ بدین ترتیب رسول را مأمور تشریع شریعت جدید و نبی را ترویج کننده شریعت قبل می دانند و از آیات و روایات چنین نتیجه می گیرند که پیامبر اسلام به عنوان نبی معرفی شده است و خاتم النبیین بدین معناست که پیامبر اسلام،همانند انگشتری زینت دهنده انبیاء یا تصدیق کننده ایشان بوده است و این اصطلاح به معنای ختم رسالت نیست،در نتیجه بهاءالله با کتاب مقدسش،رسولی است که برای هدایت مردم فرستاده شده و با آمدن بهاءالله دین اسلام منسوخ گردیده است.[2]
میرزا حسینعلی نوری درکتاب ایقان گفته است که پیامبر فرموده:«منم آدم اول»؛و همچنانکه ابتدا انبیاء را که آدم باشد ،به خود نسبت داده،صحیح است که ختم انبیاء هم به او نسبت داده شود؛ولی میرزا حسینعلی در نهایت قبول نمی کند که پیامبر اسلام آخرین پیامبر است و معتقد است  از خاتمیّت، آخریّت استنباط نمی شود.[3]
ولی این سخنان با ظاهر آیات قرآن ، روایات مختلف و کتب علم لغت در تعارض است .
قرآن و احادیث قطعی،دلالت دارد که پیامبر اسلام،خاتم پیامبران است و پس از او پیامبر و شریعتی نخواهد آمد و امت اسلامی نیز اتفاق دارند که شریعت اسلام تا قیامت ادامه دارد؛قرآن در این باره می فرماید:«ما کان محمّدٌ ابا احدٍ من رجالکم ولکن رسولَ الله وخاتَمََ النبیین»[4]:محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.
همچنین کلمه خاتم (به فتح یا کسر تاء) در لغت به معنای آخر و پایان هر چیزی،انگشتر و ُمهر آمده است.[5]
واژه خاتم(به فتح یا کسر تاء)دلالت دارد که باب نبوت،ختم شده و مهر خورده است و این مهر، شکسته نخواهد شد و پیامبر دیگری نخواهد آمد؛چنان که هم خانواده های واژه ختم در قرآن،همچون نختم،مختوم و ختام،به همین معناست؛یعنی بر پایان رسیدن و مهر کردن و نهایت یافتن دلالت دارد.[6]
در احادیث مختلفی اشاره به خاتمیّت پیامبر اسلام شده است که به هیچ عنوان قابل توجیه نیست.
به عنوان نمونه پیامبر اکرم (ص) فرمود: « انا اول الانبیاء خلقاً و آخرهم بعثا»[7]؛یعنی من از نظر خلقت و آفرینش اولین پیامبر هستم و از نظر بعثت و رسالت آخرین آنها هستم.
یکی دیگر از احادیث ،حدیث معروفِ منزلت است که پیامبر بارها به امیرالمؤمنین فرمود:«انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی»[8] یعنی نسبت تو به من مانند هارون است به موسی با این فرق که پیامبری بعد از من نیست.
این حدیث شریف به روشنی ختم نبوت را بیان نموده است .
علامه مصطفوی در کتاب ارزشمند خود- که در نقد عقاید بهائیت می باشد- از سید علی محمد باب و میرزا حسینعلی نوری نقل می کند که آنها به خاتمیت پیامبر اعتراف کرده اند؛وی از سید باب نقل می کند که در صحیفه عدلیه می گوید: بعد از آن که تکلیف به مقام خلق تعلق گرفت،به دلیل اینکه جایگزینی برای آن مقدر نشده، این شریعت مقدسه هم نسخ نخواهد شد؛ بلکه حلال محمد (صلی الله علیه وآله) ،حلال است تا روز قیامت و حرامش تا روز قیامت حرام است .
از میرزا بهاء هم نقل می کند که در کتاب بدیع گفته است :خاتم النبیین از محکمات آیات کتاب رب العالمین است.در اینجا خود میرزا بها اعتراف کرده که کلمه خاتم النبیین از محکمات بوده و ابهام و اجمالی در لفظ آن نیست.در جای دیگری میرزا بهاء به صراحت می گوید که رسالت منتهی به پیامبر اسلام شده است.[9]
همان طور که ذکر شد،یکی از نکاتی که بهائیت درمورد نبوت مطرح می کند ، تفاوت رسول و نبی است و استدلال می کنند که چون نبی، شریعت مستقلی ندارد و مروّج رسول قبلی است ،به همین دلیل ختم نبوت،به معنای ختم رسالت نیست؛به عبارت دیگر اتمام نبوت به این معناست که ترویج دین سابق ختم و تمام شده و شخصی به این عنوان نخواهد آمد،ولی آمدن  رسول جدید که صاحب دین جدید است منتفی نیست.
علامه مصطفوی در جواب این اشکال می گوید: چون کلمه نبوت اعم از رسالت است،پس در صورتی نبوت نفی شود،رسالت نیز در ضمن آن نفی خواهد شد.[10]
لذا رسول عبارت از کسی است که حامل رسالتی از جانب خدای متعال بسوی مردم می باشد؛و نبی کسی است که حامل خبری از غیب باشد و آن غیب عبارت از دین و حقایق آن است و لازمه این حرف این است که وقتی نبوتی بعد از رسول خدا نباشد رسالتی هم نخواهد  بود؛چون رسالت ،خودش یکی از اخبار غیبی است،وقتی بنا باشد اخبار غیبی قطع شود ودیگر نبوتی نباشد طبیعتا رسالتی هم نخواهد بود.[11]
به عبارت دیگر،نبی،حمل کننده خبری غیبی است که آن غیب همان دین و رسالت رسول است و طبیعتا وقتی نبوت ختم شود رسالت هم ختم می شود؛ یعنی نبی اعمّ از رسول است.
علاوه بر اینها بر فرض اینکه (فرض محال)کلام بهائیان مبنی بر عدم ختم رسالت، درست باشد،کسی که ادعای رسالت دارد،اولا باید رسالتش از جانب انبیاء قبل ،تأیید شده باشد  و ثانیاً باید آن شخص برای اثبات نبوت خویش ، دارای معجزه باشد.[12] که بهائیت  فاقد هر دو مورد می باشند؛ یعنی هیچ پیامبری از پیامبران گذشته خبر از آمدن دینی به نام بهائیت نداده اند در حالیکه اگر بهائیت دینی الهی بود باید انبیاء گذشته بشارت آن را می دادند همچنانکه حضرت عیسی بشارتِ آمدن پیامبر اسلام را داده بود.[13]
 

 1.سبحانی،جعفر،الالهیات،مرکز عالمی للدراسة الاسلامیة،1412ق،چاپ سوم،ج3،ص20
 2.انجمن علمی ادیان ومذاهب ،آشنایی با فرق تشیع،،مرکز مدیریت حوزه علمیه قم،تابستان 1389،چاپ دوم،ص203
 3.نوری،حسینعلی،ایقان،1352ق،چاپ مصر،ص126و127
 4.سوره احزاب،آیه40
 5.ترجمه المنجد،احمد سیاح، تهران ،انتشارات اسلام،1377ش،ج اول،ص445
 6.جوادی آملی،عبد الله,وحی و نبوت در قرآن,مرکز نشر اسراء،1385ش،چاپ سوم،ص 400و401
 .احسایی،ابن ابی جمهور،عوالی اللئالی،قم،انتشارات سید الشهدا،1405ق،ج4،ص1227 [7]
 8.مجلسی،محمد باقر،بحارالانوار،بیروت،مؤسسه الوفاء،1404ق،ج5،ص69
 9.علامه مصطفوی،محاکمه و بررسی باب و بها،مرکز نشر آثار علامه مصطفوی،1386ش،چاپ چهارم،ج3،ص50تا52
 10.همان،ص53
 11.طباطبایی،محمد حسین،المیزان فی تفسیر القرآن،قم،دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین،چاپ پنجم،ج16،ص326
 12.مصباح یزدی،محمد تقی،آموزش عقاید،شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی،زمستان1379،چاپ چهارم،ص220
 13.سوره صف،آیه6

 

.
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پست توسط irani »

89 . عبدالقادر همايون
عاقبت علي محمد شيرازي موسس بابيت
منبع: http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Pag ... &UID=42846
كلمات كليدي  :  علي محمد باب ،طرح ادعاهاي مختلف ، توبه مكرر ، علت اعدام

  علی محمد شیرازی  همان کسی که آغاز گر جریان بابیت و زمینه ساز انحرافی بزرگ در مسئله مهدویت گردید در طول عمر 6 ساله دعاوی خود از باب امام زمان (عج ) تا ادعای الوهیت توانست توجه کانون های استعماری را به خود در حد بسیار گسترده جلب نماید و همچون عروسک خیمه شب بازی در دستان استعمار روس به بازی گرفته شد غافل از آنکه او مهره حقیقی برای پیشبرد اهداف نبود و استعمار روس بیشتر از وجود علی محمد باب با عنوان و ادعای امام زمانی وی کار داشت لذا شخص علی محمد باب جایگاهی برای صاحبان زر و زور و دول بیگانه نداشت بلکه شخصیت کاذب وی بود که مورد حمایت آنها قرار گرفت . در این مقاله اشاره می شود به عاقبت موسس این فرقه و اتفاقاتی که منجر به اعدام علی محمد باب می گردد .   
 
  طرح ادعاهای مختلف و توبه های مکرر
   علی محمد باب در طول سالهای 1260 تا سال 1266 هر از چند گاهی ادعای خود را از مقامی به مقام بالاتر تغییر می داد سید علی محمد باب پس از آنکه به شیراز رفت و در حالی که ادعای بابیت حضرت ولیعصر ( عج ) را مطرح نموده بود[1] به دستور والی فارس در رمضان 1261 دستگیر شد . در شیراز او را تنبیه نموده و در نهایت نزد امام جمعه شیراز اظهار توبه و ندامت کرد و به قول اشراق خاوری بر فراز منبر و در حضور مردم گفت لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام زمان بداند و لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام غائب بداند . پس از آن شش ماه در خانه پدری خود تحت نظر بود [2]
   سيد علي محمد چون در شيراز اوضاع را نامساعد ديد و از طرفي با معتمد الدوله  والي اصفهان  دوستي و روابط پنهاني داشت، در شوال 1261 هجري قمري که بيماري و با شيوع پيدا کرده بود از شيراز فرار کرد و به اصفهان آمد. در نزديکي اصفهان نامه اي به معتمد الدوله نوشت و او چند نفر را به استقبالش فرستاد. او را به منزل امام جمعه راهنمايي کردند به دستور معتمد الدوله چهل روز در آنجا از او پذيرايي نمودند.
والي اصفهان جهت عزت دادن به اودر اصفهان مجلسي آراست و ازعلماي اصفهان درخواست کرد که در آن جلسه شرکت کنند. فقط چهار نفر از علما در اين مجلس شرکت نمودند[3]
يکي ازعلما از علي محمد پرسيد : تو مقلدي يا مجتهد ؟ اوبا پرخاش گفت: من باب و نايب خاصم و امام مهدي ( عج ) و پيغمبرم و مقام ربوبيت دارم. شما چنين سؤالي از من مي کنيد؟ سؤالات و پاسخ هايي ديگر نيز به ميان آمد. اصولا وقتي که از او دليل مي خواستند، مهملاتي مي بافت که اصلا مفهوم نداشت، مثل: هو الله من له البهي و البهيوت. يا من له الجل و الجليوت! يا من له الکلم و الکلموت ! يا من له العظم و العظموت! يا من له الکرم و الکرموت! يا من له النصر و النصروت ![4] 
علي محمد باب تحت حمايت والي اصفهان بود تا اين که پس از 6 ماه والي اصفهان فوت کرد. علمای وقت از سيد علي محمد به والی بعد شکايت کردند. او شکایت علماء اصفهان را به تهران فرستاد. از تهران دستور رسيد که او را به تهران اعزام کنيد. و در بین مسیر دستور دیگری آمد مبنی بر اینکه او را به قلعه ماکو بفرستند [5]
البته وی در طول این مدت با مریدان خود نیز در تماس بود و همین ملاقات ها زمینه را برای ادعاهای بعدی فراهم می نمود چنانکه کتاب بیان را در همان قلعه نوشت.
دولت محمد شاه قاجار برای اینکه پیوند او را با مریدانش قطع نماید در صفر 1264 وی را به قلعه چهریق در نزدیکی ارومیه منتقل کرد و در اواخر سلطنت محمد شاه به دستور حاجی میرزا آغاسی وزیر محمد شاه سید علی محمد را از قلعه چهریق به تبریز بردند و مجلسی با حضور ناصرالدین شاه ( که البته در آن وقت ولیعهد بود و هنوز بر مسند شاهی ننشسته بود ) و تعدادی از علماء ترتیب دادند علی محمد باب درآن جلسه آشکارا ادعای مهدویت کرد[6] و بابیت امام زمان را که پیش از آن مطرح نموده بود را به بابیت علم خداوند تاویل نمود.
ملا محمد مامقاني و نظام العلماء و چند تن ديگر که در آن مجلس حاضر بودند، سؤالاتي از سيد علي محمد نمودند که مهمترين آنها چنین بود . [7]
نظام العلماء پرسيد: معني باب چيست؟ پس از سخناني که رد و بدل شد، سيد علي محمد گفت :أنا مدينه العلم و علي بابها نظام العلماء گفت: پس تو باب مدينه علم هستي؟ سيد علي محمد گفت : آری
آنگاه سؤالاتي از طب نمود. سيد علي محمد گفت: من علم طب نخوانده ام وليعهد (ناصرالدين شاه ) به علی محمد  گفت: اما این با ادعاي تو منافات دارد.
نظام العلماء سؤالاتي در علم اصول کرد. جمله اي پاسخ دادکه لازمه ي آن تعدد و مرکب بودن خداست. ناچار بهانه آورد که من حکمت نخوانده ام. نظام العلماء از علم صرف از او پرسيد . گفت: من فراموش کرده ام. از نحو پرسيد. گفت :در نظرم نيست . باز از او پرسيد : اگر کسي در نماز بين رکعت دو و سه شک کند ، چه بايد بکند؟ سيد علي محمد جواب داد: بنا را بايد بر دو بگذارد. نظام العلماء گفت: اي بي دين! شکيات نماز را نمي داني، ادعاي بابيت مي کني؟ علی محمد گفت: بنا را بر سه بگذارد. نظام العلماء گفت: شاه مریضی دارد. کرامتي کن که او شفا يابد! وليعهد گفت: اگر نظام العلماء را جوان کردي، دستگاهم را به تو مي دهم. علی محمد گفت: در قوه ي من نيست  باب در پايان گفت: من کسي هستم که هزار سال انتظار او را مي کشيديد. نظام العلماء گفت: ما انتظار کسي را مي کشيديم که پدرش حسن و مادرش نرجس بوده و در سامرا متولد شده .
چون از او درباره برخی مسائل دینی پرسیدند از پاسخ فرو ماند و در نهایت پس از آشکار شدن عجز وی در اثبات ادعاهای خود او را به چوب تنبیه نموده و با چند ضربه فلک تمامی ادعای خود را پس گرفت اظهار پشیمانی نمود و به صراحت اعلام نمود این بنده ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد.اگر چه بنفسه وجودم ذنب صرف است ولی چون قلبم موفق به توحید خداوند جلّ ذکره و نبوت رسول او (ص) و ولایت اهل ولایت اوست و لسانم مقر بر کل ما نزل من عندالله است، امید رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضای حق را نخواسته ام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلمم جاری شده، غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد، استغفرالله ربی و اتوب الیه من ان ینسب الی الامر و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجت الله علیه السلام را محض ادعای مبطل و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر، مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنانست که این دعاگو را به الطاف و عنایات بساط رأفت و رحمت خود سرافراز فرمایند، والسلام [8]
سرانجام پس از مرگ محمد شاه ناصرالدين به جايش نشست. صدر اعظم ( امير کبير) ، چون ديد هر روز در گوشه اي آشوبي برپاست، دستور قتل باب را صادر کرد. او را که در آن هنگام 31 سال داشت از زندان بيرون آورده به چوبه ي دار بسته و تيرباران کردند. اين واقعه در 28 شعبان 1266 هجري قمري رخ داد.
 
علت اعدام علی محمد شیرازی
  آنچه که لازم است در پی حادثه اعدام علی محمد باب به آن اشاره گردد علت اعدام او می باشد چرا که امروزه بهائیان با مغلطه های فراوان یکی از دلایل اثبات ادعاهای وی را استقامت او در ادعاهایش می دانند در حالی که هرگز اینچنین نبوده و همانگونه که گذشت او به راحتی از ادعاهای خود چشم پوشی می کرد و علی محمد باب به خاطر ادعاهایش زندانی گردید .
اما پس از مرگ محمد شاه و جانشینی ناصرالدین شاه شورش ها و فتنه های بابیت در کشور توسط نزدیکان علی محمد باب که از حمایت کانون های استعماری نیز برخوردار بودند هر روز بیشتر می شد که از آنها می توان به فتنه زنجان ، قلعه شیخ طبرسی و همچنین فتنه نیریز اشاره کرد تا آنجا که صدر اعظم با کفایت وقت خاموشی این فتنه ها را جز در اعدام علی محمد باب ندید لذا امیر کبیر دستور اعدام علی محمد باب را صادر کرد.
 

[1] ـ علی محمد باب ، احسن القصص ، صفحه 1 .
[2]  ـ  عبدالحمید اشراق خاوری ، مطالع الأنوار ( تلخیص تاریخ نبیل زرندی ) ، صفحه 131
[3] ـ کتاب «تاريخ جامع بهائيت» محاکمه باب را در 11 محرم 1262 هجري قمري ذکر نموده است.
[4]  ـ علی محمد باب ، کتاب الواح خطی نقطه اولی
[5]  ـ فتنه باب ، اعتضاد السلطنه ، صفحه 238
[6] ـ  عبدالحسین آیتی ، الکواکب الدریه ، جلد اول ، صفحه 224 .
[7] ـ اسدالله مازندرانی ، ظهور الحق ،جلد 3 ، صفحه 14
[8] ـ ابوالفضل گلپایگانی ، کشف الغطاء ، صفحات 204 و 205

 

.
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پست توسط irani »

90. عبدالقادر همايون
 ترور در بهائيت
منبع: http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Pag ... &UID=37423
كلمات كليدي  :  ترور، ناصرالدين شاه، اميركبير، شهيد ثالث، كشتار شيعيان

  جریان بابیت پس از دستگیری علی محمد باب روزهای نابسامانی را سپری می کرد و هر روز وضعیت بابیت رو به افول می رفت. از طرفی حسینعلی نوری نیز که جایگاهی در بین بابیان نداشت، سعی داشت در کسوت پیشکاری برادر کوچک خود یعنی صبح ازل (که به عنوان جانشین باب منصوب گردیده بود) موقعیت خود را سامان بخشد و در بین بابیان این موقعیت نداشته را تثبیت نماید؛ لذا از هر خوش خدمتی به روس دریغ نمی نمود و در این راه حاضر گردید چه خونها که بر روی زمین بریزد و این شوق به ریاست در حسینعلی نوری به حدی بود که حتی نه از ترور غیر بابیان، بلکه بابیان معترض به اوضاع نیز درنگ نمی نمود و در این مقاله به گوشه ای از جنایات سران بابی و بهائی اشاره ای می نمائیم. 
 
تهران (واقعه ترور ناصرالدين شاه قاجار)
  اين واقعه را شايد از حيث سياسي بتوان با اهميت ترين واقعه تاريخ بابيت و بهائيت ارزيابي کرد. پس از اعدام سيد علي محمد باب که توسط امير کبير و به مقصود ختم ماجراي بابيه صورت گرفت، گروهي از بابيان به رهبري شيخ علي ترشيزي بر آن شدند تا ناصرالدين شاه و امير کبير و امام جمعه تهران را به قتل رسانند، اما ناکارآمدي نقشه طراحي شده، موجب دستگيري 38تن از سران بابيان و براه افتادن موجي از بابي کشي در کشور شد.
  امان الله شفا مبلغ سابق بهائي معتقد است که حادثه ترور شاه با برنامه ريزي و دستور شخص بهاءالله (میرزا حسینعلی نوری) بوده است و صدها نفر، قرباني جاه طلبي و نقشه شوم او شده اند و اگر چنين نبود چرا بهاء مضطرب شده و خود را به سفارت روس مي انداخته.[1]البته ذکر این مطلب ضروری است که در پی ترور شاه و مخصوصا امیرکبیر، بیشترین نفع را دولتهایی می­بردند که در ایران به هر طریق ممکن سرمایه های مختلف این مملکت را به یغما می بردند؛ لذا دست داشتن بیگانگان در این ترورها را که در پي منافعي براي دول متبوع خود بوده است نمی توان نادیده انگاشت.
 
ترور شهيد ثالث
  در جوامع مذهبی و سنتی، طبقه و قشر روحانی از جایگاه خاصی برخوردار می‌باشند، لذا علمای شیعه بخصوص از آغاز غیبت کبری تاکنون، نقش شایان توجهی در گسترش مذهب حقه شیعه ایفا کرده‌اند و از نفوذ و اقتدار خود، نهایت استفاده را برای خدمت به اسلام و مسلمین نموده‌اند.با روی کار آمدن پادشاهان صفوی که برای اولین بار در کل ایران، مذهب تشیع بعنوان مذهب رسمی اعلام گردید، بطور طبیعی و قهری، میدان فعالیت برای علمای شیعه آماده‌تر شد.در دوران سلسله قاجاریه نیز، نقش روحانیت و موضع‌گیری‌های آنها در مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، بسیار حائز اهمیت و قابل توجه و تأمل می‌باشد.آیت الله شیخ محمد تقی برغانی از جمله عالمان این دوره است. وی نقش بسیار زیادی در هدایت و ارشاد مردم و مبارزه با افکار انحرافی شیخیه و بابیه ایفاء کرده و سرانجام در این راه به شهادت رسیده است.
  بی تردید قتل مرحوم ملا محمدتقي برغاني توسط بابیان صورت گرفته و توطئه آن را قرةالعين (از یاران خاص باب و جزء حروف حی) طراحی کرده بود. محمدمصطفي بغدادي بهائی، از همراهان قرة العین در آخرین سفر وي به قزوین، درباره این جنایت می گويد: قره العين به اين عبد (که در آن وقت کودکي دهساله بودم) فرمودند که به آنها (بابيان همراه با قرةالعين)بگويم:جميع از قزوين خارج شويد زيرا اتفاق عظيمي در قزوين روي خواهد داد که از حدوث آن واقعه قزوين به لرزه خواهد افتاد و خون شما ريخته خواهد شد، در حاليکه خداوند براي شما کارهاي مهمي مقدر فرموده مخصوصا براي تو و پدرت شيخ محمد.من به منزل مراجعت کرده امر صريح و مبرم ايشان را به اطلاع همه رسانيدم. گفتند مراجعت کن و عرض کن که چرا شيخ صالح کريمي و ملا ابراهيم محلاتي با ما از قزوين خارج نمي شوند. اين عبد مراجعت کرده و عرائض آنها را به عرض حضرت طاهره رساندم. فرمودند برگرد و به آنها بگو:زمان شهادت شيخ صالح کريمي و ملا ابراهيم فاضل محلاتي در رسيده است و .....بعد از پانزده روز قضيه قتل حاج ملاتقي بزرگ علماي قزوين پيش آمد؛ زيرا هر روز منبر مي رفت و به جنابان شيخ احمد احسائي و سيد کاظم رشتي که مبشرين به ظهور حضرت اعلي بودند لعن مي کرد و همچنين حضرت اعلي را سب ولعن مي نمود و مردم را به دشمني و عداوت با مؤمنين تحريک مي کرد و اغوا مي نمود؛ تا اينکه خداوند کسي را مسلط فرمود تا از او انتقام بگيرد. دشمنان ظالم اين تهمت را به شيخ صالح کريمي و ملاابراهيم محلاتي نسبت دادند و ملا ابراهيم را شهيد و ملاصالح را به طهران فرستادند، در صورتي که آن دو مظلوم در قتل آن مرد لعين (ملا تقي)دست نداشتند و از تهمت مبرا بودند.[2] 
 
راستی چرا محمدمصطفي بغدادي که در آن روزگار کودکي دهساله بوده و در قزوين هم حضور نداشته با قاطعيت مدعي عدم مداخله ملاصالح و ملاابراهيم در واقعه قتل ميگردد؟ تاریخ نگاری محمدمصطفي بغدادي وبررسي مجموعه وقايعي که در طول مدت ورود قرةالعين به قزوين تا فرار وي از زندان و ورود وي به تهران اتفاق مي افتد و نیز نفرت عمیق قرةالعین از عمو و پدرشوهر سابقش، ترديدي باقی نمی گذارد که اين قتل با برنامه ريزي و رهبری مستقيم قرةالعين و هماهنگي هاي او با ساير رهبران بابيه صورت گرفته است ؛ چرا که بهاءالله بلافاصله بعد از بازداشت قرةالعين، اقدام به تلاش براي آزادي او از زندان مي کند و به راحت موفق به رهانيدن وي مي شود.يکي از نويسندگان بهائي در اين باره مي نويسد:بهاءالله به آقا محمد (هادي فرهادي)دستور دادند که به قزوين رفته مخفيانه جناب طاهره را به طهران آورده، تحويل جناب کليم بدهد. آقا محمد (هادي فرهادي) با هر تدبيري بود طاهره را مخفيانه به طهران برد و به منزل جمال مبارک رسانيد.[3] 
 
رفتار بابيان در عراق
  در پی توطئه قتل ناصرالدین شاه توسط بابیان که منجر به دستگیری آنها و تبعیدشان به عراق گردید، بابیان نیز فجایعی را در عراق به بار آوردند که اشاره ای کوتان به آن می نمائیم. در روزهائي که بابيان دسته جمعي به عراق تبعيد شده بودند، هر روز حکايت  شرم آوري از خود را  در تاريخ حيات فرقه پوشالي بابيه ثبت مي کردند که حتي بهاءالله نتوانسته است آن را انکار نمايد. در کتاب مائده آسماني اين جمله از بهاءالله، درباره شيوه عملکرد اجتماعي بهائيان آمده است: «جميع ملوك اليوم اين طايفه را اهل فساد مي دانند، چه كه في الحقيقه در اوايل اعمالي از اين طايفه ظاهر، كه فرايض ايمان مرتعد (مي شد). در اموال ناس، من غير اذن تصرف مي نمودند و نهب و غارت و سفك دماء را از اعمال حسنه مي شمردند. »[4] 
  شوقي افندي نيز از ذکر اين وقايع ابا نکرده و آورده است «در عراق شيوه بابيان اين بود كه شب ها به دزديدن لباس و نقدينه و كفش و كلاه زوار اماكن مقدسه و شمع ها و صحايف و زيارتنامه ها و جام هاي آب سقاخانه ها پردازند».[5]بهاءالله در بغداد با عنوان پيشکاري ازل به فعاليت ميان جمعيت آشفته بابيان پرداخت.اين گروه به علت سر در گمي و نداشتن جايگاه مشخص ديني و دنيوي به يک معضل اجتماعي در عراق تبديل شده بودند و بهاءالله با استفاده از اين فضاي آشوب زده و پريشان با زيرکي و سياست  به استحکام جايگاه خود و تضعيف موقعيت يحيي ازل در ميان بابيان پرداخت.او ازل را به بهانه هاي امنيتي در خفاء نگهداشته و خود زمام امور را بدست گرفت.جناب بهاءالله از این اوضاع آشفته و همچنین بي توجهي حکومت عثماني به مسائل داخلي بابيان استفاده کرده، با شرارت به تسويه حساب و حذف فيزيکي مخالفين خويش پرداخت. نتيجه اين شرارت ها فرار بابيان مهم و قابل اعتنا از بغداد و ايجاد فضاي رعب شديد در ميان آنان و قتل و کشتار مخالفان بود.
  عزيه خانم نوري گروهي که با رهبري زير زميني بهاء به قلع و قمع بابيان بغداد مشغول بودند را جلادان خونخوار ناميده و مي­گويد: اصحاب طبقه اول که اساميشان مذکور شد از خوف آن جلادان خونخوار به عزم زيارت اعتاب شريفه به جانب کربلا و نجف و برخي به اطراف ديگر هزيمت نمودند. سيد اسماعيل اصفهاني را سر بريدند و حاجي ميرزا احمد کاشي را شکم دريدند. آقا ابوالقاسم کاشي را کشته در دجله انداختند. سيد احمد را کارش را ساختند. ميرزا رضا خالوي سيد محمد، مغز سرش را به سنگ پراکندند و ميرزا علي، پهلويش را دريده به شاهراه عدمش راندند و غير از اين اشخاص جمعي ديگر را در شب تار کشته، اجساد آنها را به دجله انداختند و بعضي را در روز روشن در ميان بازار حراج با خنجر و قمه پاره پاره کردند چنانکه بعضي از مومنين و معتقدين را اين حرکات، فاسخ اعتقاد و ناسخ اعتماد گرديد بواسطه اين اعمال زشت و خلافکاري ها از دين بيان عدول کرده و اين بيت را انشاد نموده در محافل مي خواندند و مي خنديدند:
                          اگر حسينعلي، مظهر حسين علي است            هزار رحمت حق بر روان پاک يزيد !!
و مي گفتند ما هر چه شنيده بوديم حسين مظلوم بوده است نه ظالم![6]این بود گوشه ای از ترور و کشتار در بهائیت که همچون لکه ننگی بر پیشانی این فرقه می درخشد.

[1]  ـ شفا، امان الله؛ نامه اي از سن پالو ، دارالکتب الاسلامیه ، تهران 1349 ،  ص 316
[2] ـ افنان،ابوالقاسم ؛چهار رساله تاريخي درباره قره العين ، آلمان،موسسه عصر جدید ،156 بدیع ، ص37
[3]  ـ گهريز، هوشنگ؛ حروف حي،دهلی نو، مؤسسه چاپ و انتشارات مرآت ،‌1993،‌ص 109
[4]  ـ نوری، ميرزا حسينعلي ؛ مائده آسماني، جزء  هفتم، ص .130
[5]  ـ افندی ،شوقی؛  قرن بدیع، مترجم نصرالله مودت، موسسه معارف بهائی، چاپ دوم ، 149 بدیع - 1992 م، ص 122
[6]  ـ نوری، عزیه خانم؛ تنبيه النائمين، بیجا ، بیتا، ص 12

.
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پست توسط irani »

91. تحلیلی ازپروژه"اهانت به امام هادی"
 
حسین مروتی شریف آبادی
 
منبع:http://alef.ir/vdccspqse2bqpm8.ala2.html?155716
 
اوایل سال گذشته بود که در شبکه ی اجتماعی فیس بوک صفحه ای به نام "کمپین یادآوری امام نقی به شیعیان" ایجاد شد. نام و اثری از ایجادکنندگان صفحه وجود نداشت ولی در جایی نوشته بودند: "کاری است از جوانان ایرانی گمنام اما خلاق در سراسر دنیا و دیگر هیچ"
در مرامنامه ی خودشان هم نوشته بودند: "ما نه به سفارتخانه‌های خارجی وابسته هستیم و نه در پایگاه اشرف زندگی می‌کنیم. نه از اسرائیل و عربستان پول می‌گیریم و نه آمریکا برای ما امکانات فراهم کرده است."
با این که معلوم نبود چه کسانی بودند ولی رک و روراست قسمتی از هدفشان را گفته بودند: "هدف شکستن تابوی تقدس دروغین دین اسلام است با زبان طنز."
کارشان را شروع کرده بودند. دهن کجی و توهین های زننده ای که خشم هر انسان دیندار و یا آزاده ای را بر می انگیخت. خودشان هم نوشته بودند: "این صفحه به مبارزه با خرافه پرستی در ایران اختصاص دارد. اگر شما شیعه ی متعصب هستید ممکن است مطالب این صفحه شما را آزار دهد."
عصاره ی بسیاری از شبهاتی که در زمینه ی اسلام به گوش هر مسلمانی خورده بود را در طنزهایشان آوردند. جسارت کردند و با تمسخر نوشتند: " قال امام نقی: هیچ کس و هیچ چیز آنقدر مقدس نیست که نتوان با آن شوخی کرد."
این هتاکی ها همچنان ادامه دارد...
در ابتدا شاید این اقدام به "شیطنت یک مشت آدم ضد مذهب" تعبیر شود ولی با عمیق شدن و دقت در موضوع به یک طراحی هوشمندانه و زیرکانه می رسیم که در بستر خاصی از زمان اهداف فراوانی را پی گرفته است.
در ذیل، ضمن پاسخ به چند سوال این اهداف را مورد بررسی قرار می دهیم.
۱- چرا باید به اعتقادات و مقدسات مسلمانان توهین شود؟
پس از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران و به دنبال شکست تفکر مارکسیسم، قطب ایدئولوژیک دیگری با نام اسلام ناب محمدی در مقابل لیبرالیسم غرب سر برآورد. پس از به وجود آمدن این دوقطبی ایدئولوژیک، دنیای غرب (غرب ایدئولوژیک و نه غرب جغرافیایی) با شیوه های بسیار گوناگون به تقابل با تفکر اسلام راستین پرداخت تا مگر بتواند این ایدئولوژی را منزوی ساخته و از صحنه ی رقابت خارج کند و مانند دهه های پیش با کمترین مزاحمت به استعمار، ظلم و زیاده خواهی خود در سطح جهان ادامه دهد. اما به لطف خداوند روز به روز به طرفداران اندیشه ی اسلام راستین افزوده شد و اکنون می بینیم که این تفکر تقریبا بر تمام جهان اسلام حاکم شده است و مسلمانان در کشورهای مختلف اسلامی علیه ظلم و ستم، قیام کرده اند. هم اکنون دنیای غرب که سقوط یک به یک پایگاههایش را در کشورهای اسلامی مشاهده می کند، خود را قربانی و زخم خورده ی این مکتب دانسته و تهاجم خود به این اعتقاد و اندیشه را گسترده تر از پیش ادامه می دهد. دستگاه گسترده ی ناتوی فرهنگی که روزی کاریکاتورهای موهن پیامبر اکرم (ص) را در دانمارک کشید، اکنون کاری کم خرج تر و پر درآمدتر را پیش گرفته است و برای این دستگاه چه چیز بهتر از این که مسلمان ها! با ادبیات دینی خودشان، به اعتقادات خود توهین کرده و ارزش های آن را زیر سوال ببرند؟ وبه راستی اگر کتاب آیات شیطانی نوشته ی فردی غیر مسلمان بود آیا از حیز انتفاع ساقط نمی شد؟!
دشمن در این قسمت از برنامه اش تضعیف اعتقاداتی که منجر به استقامت ملت های مسلمان شده است را دنبال می کند.
جهان استکبار با تجربه به این نتیجه رسیده است که به عنوان راه حلّ مساله ی اسلام، باید به هر طریق که شده "ربناالله" و "استقاموا" را از هم جدا کند! چرا که اگر این دو با هم جمع شدند، دیگر نمی توان انسان را ترساند و به زیر یوغ ستم کشید.
«إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»(۱)
از منظر دنیای غرب، مسلمانانی که اهل استقامت نیستند - مثلا سران شیخ نشین های خاورمیانه- موجوداتی به شدت دوست داشتنی هستند! و از طرف دیگر کسانی که از ایدئولوژی اسلام بی بهره اند ولی استقامت می ورزند – مثلا ژاپنی های جنگ جهانی دوم – اگر چه گاهی شیطنت می کنند ولی باز قابل تحمل هستند و می توان تادیبشان کرد! ولی مسلمان معتقد، به خصوص شیعه و ایرانی جماعت را باید کشت تا آدم شود، تازه کشته های اینها هم خطرهای خاص خودشان را دارند...
۲- از میان مسلمانان چرا باید به مقدسات شیعیان توهین شود؟
لااقل به ۲ دلیل شیعیان مقدمند:
۱- با رجوع به فقه اهل سنّت می بینیم که فقهای‌ اهل‌ ‌ سنّت، جهاد ابتدایی‌ را در صورت‌ وجود مصلحت‌ اسلام‌ و مسلمانان‌ در آن‌ ــ كه‌ حاكم‌، چه‌ عادل‌ چه‌ فاسق‌، آن‌ را تشخیص‌ می‌دهد ــ واجب‌ دانسته‌اند.(۲) پر واضح است که اهل تسنن ستم دیده؛ بر خلاف مبانی فقهی مزبور، علیه حاکمان فاسق خود - که جایگاه دادن حکم جهاد را داشته اند - قیام کرده اند. این مساله همراه با تجربه ی موفق انقلاب اسلامی ایران، زمینه را برای تاسی اهل سنت به یک حاکم اسلامی و وحدت ایشان حول محور شخصیتی کاریزما، سیاستمدار و همسو با انقلاب ها فراهم آورده است. این از عمده مسائلی است که جهان سلطه از به فرجام رسیدن آن به شدت بیم دارد.
(اهانت در صفحه ی این کمپین به رهبر معظم انقلاب، شخصیت های انقلابی و معتقد، و ارکان نظام مقدس جمهوری اسلامی و همچنین به تمسخر گرفتن بیداری اسلامی در صفحه ی این کمپین با نام بیداری نقوی؛ در این راستا تفسیر می شوند)
۲- اعتقاد به مهدویت و ظهور منجی به صورت تمام عیار در میان شیعیان وجود دارد و پس از انقلاب اسلامی به شدت رشد کرده است. این عقیده که بین تمام مسلمانان و دیگر ادیان الهی مشترک است نه تنها می تواند تمام انقلاب های اخیر را به هم متصل کند و به زیر یک پرچم ببرد؛ بلکه چه بسا جنبش فتح وال استریت را هم ...
آری دنیای غرب به این نتیجه رسیده است که :
الف: اعتقاد به ظهور منجی کلید اتصال انقلاب ها و خیزش مردم ستمدیده ی دنیاست که در یک شب می تواند جهان استکبار را به زیر بکشد.(۳)
بر این ب: ایران به عنوان یک ابرقدرت سیاسی و ایدئولوژیک، تنها کشوری است که قابلیت صدور این اندیشه را دارد.
(توهین به امام زمان (عج)، به زیر سوال بردن وجود ایشان و به تمسخر گرفتن غیبت و ظهور حضرت، با کنایه هایی نظیر "نقی موعود آمد" و "ظهور نقی"؛ در این راستا تفسیر می شود. در ضمن توهین اخیر خواننده ی رپ (شاهین نجفی) به امام هادی (ع) و همچنین امام زمان (عج) نیز بر این تحلیل صحه می گذارد.(۴))
• آهنگ موهن نقی به خوانندگی شاهین نجفی مرتد، همزمان با سالروز ایجاد این کمپین خوانده شده است و هم اکنون عکسی از این فرد در بالای صفحه ی این کمپین قرار گرفته، که پیوستگی نجفی با کمپین مزبور را نشان داده و مشخص می کند که این پروژه ی صهیونیستی قرار است در قالب های گوناگون ادامه داشته باشد.
۳- به چه قشری از جامعه ی ما امید بسته اند؟
خودشان در مرامنامه ی کمپین گفته اند: " ما اعضاي كمپين به نقش بسيار مهم روشنفكران و دانشگاهيان در پيشبرد آرمان‌هاي خود معتقديم و نقش اصلي اين روند را بر دوش دانشگاهيان مي‌دانيم"
به راستی آیا جا ندارد از خودمان بپرسیم "در دانشگاه های ما چه خبر است که دشمن اینگونه به دانشگاهیان ما امید بسته است؟"
در مجموع آنچه اظهر من الشمس است، تمرکز ویژه ی دشمن بر روی جوانان ما است.
۴- چرا امام هادی (ع) را انتخاب کرده اند؟
الف: برای راه اندازی یک سلسله توهین، ابتدا باید کمترین حساسیت را بر انگیخت تا بتوان فرصتی برای تنفس گرفت، فضا را سنجید و کار را ادامه داد. حالا اگر نعوذ بالله من و شما بخواهیم از میان امامان معصوم یکی را برای این موضوع انتخاب کنیم، کدام یک را بر می گزینیم؟
یکی از اعضای این کمپین با زبان طنز، نادانسته از گوشه ای از دلایل این انتخاب هوشمندانه رمزگشایی کرده است. " آخه خدا وکیلی این امام نقی چه گناهی کرده ؟ نه باباش امام رضا بوده؛ نه پسرش امام زمان هست ... مونده اون وسط هیچ کس هم ازش یاد نمیکنه! "
ب: برای تامین هدف تضعیف اعتقاد شیعیان به مهدویت باید درمیان ائمه، امامی را انتخاب کرد که از لحاظ تاریخی کمترین میزان اطلاع از او در دسترس باشد و به زمان حیات امام زمان (عج) نزدیک باشد تا از این طریق بتوان به مخاطب اینگونه القا کرد که وقتی وجود و اهمیت این امام، زیر سوال است آیا اعتقاد به امامی که بیش از هزار سال سن دارد و قرار است بیاید و جهان را پر از عدل و داد کند زیر سوال نیست؟!
ج: دلیل دیگری که محتمل است!
بحث در مورد این دلیل را با گفتار و مثالی پندآموز، از عارف واصل، حاج میرزا اسماعیل دولابی آغاز می کنیم.
"زنی که شوهرش مرده بود و از او پسربچه ای داشت، دیگر ازدواج نکرد؛ به این امید که پسرش بزرگ می شود و حامی او خواهد بود. اما متوجه شد که آن پسربچه بسیار نحیف و ضعیف است و از بچه های کم سن و سال تر از خودش در کوچه زمین می خورد. فهمید که بچه های دیگر پدر را بالای سرشان می بینند و به اتکای او احساس قدرت می کنند و این بچه چون پدری بالای سرش نمی بیند، اینگونه رنجور و نحیف مانده است. برای حل مشکل نزد نقاشی رفت و به او گفت تصویر یک پهلوان قدرتمند را بکشد و بازوبند پهلوانی را روی بازویش ترسیم کند. تابلو را گرفت و در اتاق نصب کرد و پرده ای روی آن کشید و پسرش را صدا زد و گفت: می خواهی پدرت را ببینی؟ پسر با اشتیاق گفت: بلی. مادر کم کم پرده را از روی آن شمایل کنار زد و به تعریف زور بازو و قدرت پهلوانی پدر مشغول شد. هر چه عکس آن پهلوان بیشتر نمودار می شد، استخوان های درهم فرورفته ی پسر از هم باز می شد و در خود احساس قدرت می کرد. وقتی تصویر کاملا از پشت پرده بیرون آمد، بچه چنان نیرویی گرفت که از آن پس، بچه های بزرگتر از خود را هم به راحتی به زمین می زد. شیعه هم در دوران غیبت مثل آن بچه است که پدر را بالای سر خود نمی بیند. اگر کسی پیدا شود که بتواند در توصیف امام حق مطلب را ادا کند، شیعه چنان زنده می شود و قدرت می گیرد که هیچ کس در عالم نمی تواند در برابر او بایستد."
باید گفت همانگونه که خطبه های توحیدی امام علی (ع) در قله ی معارف توحیدی است، بی شک می توان زیارت جامعه ی کبیره که از امام هادی (ع) نقل شده است را در قله ی معارف ولایی به شمار آورد که ائمه ی معصومین علیهم السلام تبیین نموده اند.
امام هادی (ع) در زیارت جامعه ی کبیره با تبیین جایگاه والا و همچنین عظمت و شکوه بی کرانه ی ائمه ی معصومین علیهم السلام؛ به زیباترین صورت به توصیف ائمه ی معصومین علیهم السلام پرداخته اند. توجه به این معارف می تواند قدرت عظیم و استقامت بی نهایتی را در شیعیان جهان به وجود بیاورد و احتمالا همین موضوع است که دشمنان را متوجه این امام همام کرده است.
اکنون در سه قسمت به فرازهایی از این زیارت اشاره می کنیم و تامل در تاثیر این فرازها بر شیعیان را به شما خواننده ی محترم وا می گذاریم:
اوصاف امام هادی(ع) در مورد جایگاه والای ائمه ی معصومین (ع):
- وَخُزّانَ الْعِلْمِ، وگنجینه داران دانش
- وَ قادَهَ الاُْمَمِ، و پیشوایان ملّتها
- وَ کَهْفِ الْوَرى، و پناهگاه مردمان
- وَرَضِیَکُمْ خُلَفآءَ فى اَرْضِهِ، (خداوند) شما را براى جانشینى در زمینش پسندید.
- وَاسْتَرْعاکُمْ اَمْرَ خَلْقِهِ، (خداوند) سرپرستى کار خلق خود را به شما واگذارده.
- وَبِمُوالاتِکُمْ ...وَائْتَلَفَتِ الْفُرْقَهُ، و بوسیله شما جدایى و اختلاف مبدّل به الفت و اتحاد گردید.
- وَالْحَقُّ مَعَکُمْ وَ فیکُمْ وَ مِنْکُمْ وَاِلَیْکُمْ، وَاَنْتُمْ اَهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ، و حق همراه شما و در میان شما خاندان و از جانب شماست و بسوى شما بازگردد و شمایید اهل حق ومعدن آن.
- اِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ اَوَّلَهُ، وَاَصْلَهُ وَفَرْعَهُ، وَمَعْدِنَهُ وَمَاْویهُ وَمُنْتَهاهُ، اگر از خیر و خوبى ذکرى به میان آید آغاز و ریشه و شاخه و مرکز و جایگاه و پایانش شمایید.
- مَنْ والاکُمْ فَقَدْ والَى اللهَ، وَ مَنْ عاداکُمْ فَقَدْ عادَ اللهَ، وَ مَنْ اَحَبَّکُمْ فَقَدْ اَحَبَّ اللهَ، وَمَنْ اَبْغَضَکُمْ فَقَدْ اَبْغَضَ اللهَ، وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللهِ، هر که شما را دوست دارد خداى را دوست داشته و هر که شما را دشمن دارد، خداى را دشمن داشته و هرکس به شما محبّت داشته باشد به خدا محبّت داشته و هرکس با شما کینه توزد با خدا کینه توزى کرده و هرکه به شما چنگ زند به خدا چنگ زده.
- وَبِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ، وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّمآءَ اَنْ تَقَعَ عَلَى الاَْرْضِ اِلاَّ بِاِذْنِهِ، و بخاطر شما باران را فرو ریزد و بخاطر شماست که نگه دارد آسمان را از این که بر زمین افتد مگر به اذن او.
- وَاَشْرَقَتِ الاَْرْضُ بِنُورِکُمْ، و زمین به پرتو نور شما روشن شد.
- آتاکُمُ اللهُ ما لَمْ یُؤْتِ اَحَداً مِنَ الْعالَمینَ، به شما داده است خداوند آنچه را به هیچ یک از مردم جهانیان نداده.
آنچه شیعیان و محبین اهل بیت علیهم السلام در این زیارت می گویند:
- مُؤْمِنٌ بِاِیابِکُمْ، به بازگشتتان ایمان دارم.
- مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِکُمْ، و رجعت شما را تصدیق دارم.
- وَ قَلْبى لَکُمْ مُسَلِّمٌ، وَ رَاْیى لَکُمْ تَبَعٌ، و دلم نیز تسلیم شماست و رأى من نیز تابع (راى) شماست.
- فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لامَعَ غَیْرِکُمْ پس با شما باشم با شما نه با غیر شما.
- آرزو و دعای شیعیان و محبین اهل بیت علیهم السلام در این زیارت:
- وَ جَعَلَنى مِمَّنْ یَقْتَصُّ آثارَکُمْ، وَ یَسْلُکُ سَبیلَکُمْ، وَیَهْتَدى بِهُدیکُمْ، وَ یُحْشَرُ فى زُمْرَتِکُمْ، وَ یُکَرُّ فى رَجْعَتِکُمْ، وَیُمَلَّکُ فى دَوْلَتِکُمْ، وَیُشَرَّفُ فى عافِیَتِکُمْ، وَ یُمَکَّنُ فى اَیّامِکُمْ، و (خداوند) بگرداند مرا از کسانى که پیروى کند از آثار شما و مى رود به راه شما و راهنمایى جوید به راهنمایى شما و محشور گردد در گروه شما و بازگردد در دوران رجعت و بازگشت شما و به فرمانروایى رسد در دوران حکومت شما و مفتخر گردد به عافیت (و حسن عاقبت) از شما و مقتدر گردد در روزهاى (حکومت) شما.
البته گفتیم این دلیل محتمل است و امیدواریم که دشمنان ما اینقدر فهیم نباشند!!!
 
۵- چرا زبان طنز را برگزیده اند؟
در فضایی که عقلانیت و منطق حاکم باشد بی شک حق و حقیقت آشکار می شود. حال اگر صاحبان یک ایدئولوژی ببینند که در حال مقهور شدن در مقابل یک ایدئولوژی برتر هستند، باید برای تن ندادن به این شکست؛ فضای رقابت را از عقلانیت و منطق تهی کنند. مثل تماشاگران طرفدار یک تیم فوتبال که وقتی می بینند تیمشان ده تا گل خورده است و گلی نزده است، در دقایق پایانی بازی از نرده های ورزشگاه بالا می روند و می ریزند داخل زمین بازی و یک فصل مفصل داور و بازیکنان تیم پیروز را کتک می زنند!!! این دقیقا کاری است که صاحبان ایدئولوژی لیبرالیسم در مقابل ایدئولوژی اسلام راستین می کنند.
البته ناگفته نماند که آثار طنز سخیف و ضد ارزشی که به صورت مداوم و روزانه در کشور تولید می شوند و در عرصه ی مجازی و موبایل ها و ... دست به دست می چرخند؛ به فرماندهان کاردان ناتوی فرهنگی که بر خلاف مسئولین فرهنگی ما، اوضاع فرهنگی کشورمان را به بهترین وجه رصد می کنند، این پیام را ارسال کرده است: بیایید در عرصه ی طنز سرمایه گزاری کنید! هم با آن می توان تمام ارزش هایی که موجب مقاومت این ملت در مقابل فرهنگ استکبار شده است را به سخره گرفت و تضعیف کرد و هم الی ماشاء الله مشتریش زیاد است!
بهره گیری از تاکتیک طنز و تمسخر، امری با قدمت زیاد است:
«يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون» (۵)
• (شاید ابتدا ی امر، این آیه در ذهن ما گروهی را مجسم کند که کنار خیابان ایستاده اند و برای تفریح و سرگرمی به پیامبران متلک می اندازند و قاه قاه می خندند؛ ولی اگر در مقابل پیامبران، دشمنان حق و حقیقت را در نظر داشته باشیم؛ متوجه خواهیم شد که موضوع تمسخر، هرگز بی حساب و کتاب نبوده است و بی شک قسمت مهمی از برنامه ی مقابله با پیامبران الهی بوده است تا از گرایش مردم به ایشان جلوگیری شده و منافع طاغوتیان حفظ شود)
۶- در مجموع دشمن به دنبال چه اهدافی بوده است؟
- هدف کوتاه مدت: ایجاد اپوزیسیون خط شکن ضد مذهب در داخل کشور، که با بی پروایی اعتقادات و مقدسات مردم را مورد هجمه قرار دهد. این هدف را می توان در لابلای سطرهایی از مرامنامه که شباهت زیادی به آموزش انقلاب های مخملی دارند یافت: "تشكيل حلقه‌هاي روشنفكري در دانشگاه‌ها و مراكز آموزش عالي مي‌تواند پيشرفت اين روند را بسيار سرعت ببخشد." "ما معتقديم كه وظيفه‌ي دانشگاه‌‌ها و مراكز روشنفكري، در درجه‌ي اول، مبارزه با خرافات، ناداني و تعصب است."
"ما اعضاي كمپين بر نقش تبليغات در پيشبرد هدف خود بسيار تأكيد داريم. اين تبليغات بايد هم در دنياي مجازي و هم در دنياي واقعي و با تكيه بر اخلاق عقل‌محور و گفتمان انجام شود."
"معتقديم كه هر چه تعداد اعضاي كمپين بيشتر شود، تأثيرگذاري آن نيز افزايش خواهد يافت و هر عضو جديد مي‌تواند نماينده‌ي كمپين در ميان افراد پيرامون خود باشد"
- هدف بلند مدت: تضعیف اعتقادات اسلامی عموم مردم به خصوص آن دسته از اعتقادات که سبب پایداری ایشان در مقابل نظام جهانی سلطه شده است. (تمرکز دشمنان بر توهین به ساحت والای اباعبدا... الحسین علیه السلام و عزاداری ایشان، همچنین به تمسخر گرفتن مستمر فرهنگ ایثار و شهادت و موضوعات حیا، حجاب و عفاف از این دست اعتقادات هستند که تضعیف آنها در اولویت کاری دشمن در این کمپین قرار گرفته است)
این هدف - تضعیف اعتقادات اسلامی عموم مردم - به وضوح در مرامنامه ی این کمپین مورد اشاره قرار گرفته است که غرض براندازانه ی آنها را نیز مورد تایید قرار می دهد: " ما اعضاي اين كمپين قوياً اعتقاد داريم كه مبارزات مردم ايران! با حكومت فعلي خود تا زماني كه تحولي اساسي در نگرش‌ها و باورهاي مذهبي آنها روي ندهد، بي‌فايده خواهد بود و حتي اگر حاكميت فعلي ايران سقوط كند، حاكميتي همانند آن جايگزين خواهد شد كه شايد حتي هزينه‌هاي بسيار بيشتري بر مردم و اين سرزمين تحميل كند"
• (شاید تصور شود که به دلیل دسترسی نداشتن عموم مردم به فیس بوک این هدف محقق نخواهد شد ولی باید بدانیم که متاسفانه، هم اکنون یک سری از مطالب این صفحه به صورت پیامک وارد عرصه ی رسانه ای مردم شده است و در آنها صحبت های نامربوطی به امام هادی (ع) منتسب شده است و از طرف دیگر توفیق دشمن در هدف کوتاه مدت که قرین با تاثیرات اجتماعی خواهد بود، راه را برای نیل به این مقصود هموار خواهد کرد)
۷- چه کسانی این کمپین را ایجاد کرده اند و چه کسانی عضو آن هستند؟
به عقیده ی بنده پایه ریز این طرح یک اتاق فکر خبره در خارج از کشور بوده است که با فراخواندن افراد گوناگون به خصوص گروهک های مخالف جمهوری اسلامی؛ ایشان را اجیر ساخته و یک تیم حرفه ای از طنزنویسان، گرافیست ها و... را تشکیل داده است و با دادن خوراک فکری به آنها، از این جماعت قلم به مزد کار می کشد.
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَري لَهْوَ الْحَديثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ» (۶)
در این میان رد پای بهاییت خبیث و حمایت اربابان اسرائیلیش، بیش از گروه های دیگر مشهود است.
و اما در مورد این که چه کسانی عضو این کمپین هستند باید گفت: با رجوع به وبلاگ های این جماعت متوجه می شویم که تعداد زیادی از این اعضا، متعلق به گروهک های مخالف جمهوری اسلامی هستند که پس از شکست مفتضحانه ی فتنه ی ۸۸ فرصتی برای عقده گشایی یافته اند.
البته مابقی اعضای این جنبش، جوانان این مرز و بوم هستند که بیشتر مورد بحث ما قرار خواهند گرفت.
اگر هنوز کسی...
• با این توصیفات اگر هنوز کسی این اقدام را "شیطنت یک مشت آدم ضد مذهب" می داند، باید لااقل به این سوال پاسخ بدهد که: آیا می شود این حجم انبوه کارهای گرافیکی، نوشته های حرفه ای طنز و کلیپ تصویری که در این صفحه به کار رفته است و مستمر و مداوم به روز می شود، به صورت خلق الساعه و بی هیچ حمایت و سرمایه گزاری به وجود آمده باشد؟
• اگر هنوز کسی اهداف تشکیل این کمپین و البته انجام دیگر کارهای مشابه را آنقدرها بلند نمی داند که ربطی به بیداری اسلامی و مشکلات فراروی جهان سلطه داشته باشد، به این قسمت از مرامنامه ی این گروه توجه کند: " ما اعضاي كمپين خواهان گسترش مأموريت اين كمپين به تمام مناطق جهان و ايجاد همگرايي بين‌المللي هستيم. اگر چه اين كمپين به زبان پارسي است و به موضوعات مطرح در ايران مي‌پردازد، اما يقينا قابليت آن را دارد تا با جنبش‌هاي بين‌المللي همگرايي و اتحاد پيدا كند"
آری به نظر می رسد، این برنامه از ایران به عنوان "قلب تپنده ی نهضت جهانی ضد سلطه" آغاز شده است و اهداف بلندی را در سرتاسر جهان دنبال خواهد کرد.
 
 
۸- چه اموری باعث شده که تعدادی از جوانان میهنمان با پیوستن به این کمپین، به هتاکی های بی شرمانه علیه مقدسات اسلام بپردازند؟
بحث را با مطرح کردن این سوال آغاز می کنیم: چرا هیچ یک از همین جوانان، راضی نمی شود پدر و یا مادر خود را حتی پس از مرگشان به تمسخر گرفته، مورد توهین قرار دهد؟ پاسخ روشن است. زیرا همه به تاثیر و جایگاه والدین، زحمات و دلسوزی هایشان و حقی که بر گردنشان دارند، آگاه هستند.
به عقیده ی بنده اساس این توهین ها بر این موضوع استوار است که این جوانان نتوانسته اند به این سوال پاسخ بدهند: امام هادی (ع) به چه درد زندگی ما می خورد و بود و یا نبود اعتقاد به ایشان در زندگی ما چه تاثیری دارد؟ همین نتوانستن باعث شده به قضاوت بنشینند و اساس مسئله را به تمسخر بگیرند.
در اینجا لااقل دو ایراد به ما وارد است: ۱- تبیین نکردن مباحث ریشه ای در زمینه ی امامت به خصوص؛ نقش، اهمیت و جایگاه امام معصوم در زندگی مردم: به راستی زمانی که چیزی جز حوادث تاریخی و حکایات زندگی ائمه علیهم السلام به دانش آموز و دانشجویمان یاد نداده ایم چه توقعی است که او بتواند از پس این سوال بر بیاید؟
۲- نیاموختن نحوه ی اندیشیدن و تنها روخوانی کردن اندیشه ها برای فرزندان این مرز و بوم: طیف تقریبا گسترده ای از جوانان ما تنها میراثبر اندیشه ها بوده اند و اگر اندیشه ای را هم پذیرفته اند با تعقل همراه نبوده است. با این اوصاف باید حق داد که جوانی که پشتوانه ی استوار عقلی برای اعتقاداتش نمی بیند؛ در مقابل سیل عظیم شبهه افکنی دشمنان تسلیم شود و اعتقاداتش را دو دستی به شیاطین تحویل دهد. متاسفانه ما نتوانسته ایم حتی ایشان را از "لاشیء" به "لا ادری" برسانیم. (۷) اینجاست که آدم منظور سخنان اندیشمندانه ی رهبر معظم انقلاب در مورد موضوع آموزش فلسفه به کودکان را در می یابد.(۸)
چند تقصیر دیگر که در این قضیه دخیل بوده است را به صورت گذرا مورد بررسی قرار می دهیم:
- ما نتوانسته ایم به جوانانمان بفهمانیم که نباید مشکلات و ایرادهایی که در میهن عزیزمان وجود دارد را به پای اسلام بگذارند.
- ما راه را برای ابراز انتقادات این قشر نسبت به مسائل پیرامونشان هموار نکرده ایم و نحوه ی صحیح انتقاد و امر به معروف و نهی از منکر را به آنها آموزش نداده ایم. به راستی آیا آموزش امر به معروف و نهی از منکر در آموزش و پرورش و آموزش عالی ما جایگاهی دارد؟ اگر کسی از دوستان و آشنایان ما در مقابل ما لطیفه ای بگوید که در آن ارزش ها و مقدساتمان به تمسخر گرفته شوند ما باید چه کار کنیم؟
- غفلت از ترویج طنز اخلاق مدار در جامعه: تبیین این موضوع مجال بیشتری می طلبد ولی در اینجا خوب است برای پی بردن به گوشه ای از برکات و فواید طنز به پاسخ رهبر معظم انقلاب (حفظه الله تعالی) به نامه‌ى مرحوم كيومرث صابرى، مدير مسئول مجله‌ى گل‌آقا؛ اشاره کنیم که ایشان با اشاره به خلأ فرهنگى و هنرى در زمینه ی طنز می فرمایند:
"طنز صادق و دلسوزانه بايد همه‌ى نقاط معيوب، بخصوص آنها را كه كمتر به چشم مى‌آيند و آنها كه بيشتر به علم و اطلاع همگان از آن نياز هست، هنرمندانه ببيند و بنماياند. امروز جامعه و نظام انقلابى ما با دشمنانى روبه‌روست كه همه‌ى ابزارهاى محسوس و نامحسوس را براى ضربه زدن و جريحه‌دار كردن مردم و نظام و انقلاب به كار مى‌برند. براى آگاه كردن ذهن مردم از خدعه‌ى دشمن، چه وسيله‌اى از طنز هنرمندانه و شيرين و زيركانه، بهتر و كارى‌تر؟"(نامه به تاریخ ۱۳۷۰/۰۴/۲۷)
شاید بد نباشد مسئولینی که هنوز به ظرفیت ها و قابلیت های فراوان طنز پی نبرده اند و باز قرار است تمام همّ خود را مصروف ساخت "خنده بازار"ها کنند؛ اندکی در این چند سطر از مرامنامه ی کمپین تامل کنند: "روش خاصي كه كمپين در پيش گرفته، استفاده از زبان طنز (طنز جدي، طنز تلخ) است. به نظر ما زبان طنز بهترین شیوه برای بیان حقایق است. در واقع، اين كمپين به قصد خنده و تفريح صرف و به قصد هزل و تمسخر بي‌محتوا تشكيل نشده است. شايد اصلي‌ترين ويژگي اين كمپين در “جديت” آن باشد، چرا كه اين مبارزه و تلاش، رويكردي كاملاً جدي و راسخ را مي‌طلبد"
- تبیین و ترویج نکردن اخلاق و عرفان اسلامی در جامعه: وقتی جامعه (لااقل جامعه ی فضای مجازی) به بد اخلاقی مفرط مبتلا شد؛ وقوع اینگونه مسائل نباید برای ما آنچنان غیرمترقبه باشد. وقتی گروه زیادی از جوانان ما به سمت کتاب ها و رسانه های مبلغ عرفان های کاذب و انحرافی کشیده می شوند تا مگر فطرت خداجوی خود را تسکین دهند، آیا خیلی عجیب خواهد بود که جوان در خود نیازی به ائمه علیهم السلام احساس نکند؟
به راستی چرا ما در میهن اسلامیمان تقریبا چیزی به عنوان فقه انحرافی نداریم ولی از آن طرف تا دلتان بخواهد مکاتب اخلاقی منحرف و عرفان های نوظهور و انحرافی داریم؟
آیا حوزه های علمیه و دیگر مراکز دینی ما، حق اخلاق و عرفان اسلامی را آنگونه که باید ادا کرده اند؟
حوزه های علمیه که لبریزند از متخصصین طراز اول فقه، چه کارنامه ای در زمینه ی تربیت معلمین و متخصصین اخلاق و عرفان دارند؟
• (باید حواسمان باشد که: "دین اسلام منظومه و سیستمی است که نپرداختن و بی توجهی به یک بخش آن می تواند منطق بخش های دیگر آن را زیر سوال ببرد.")
- بهره نبردن از لعن و تبری دشمنان اهل بیت (ع): هرچند به نظر می آید هر دو اصل تولی و تبری آنگونه که باید در جامعه ی ما مورد توجه قرار نگرفته اند ولی باید گفت آنچه که بیشتر مورد غفلت قرار گرفته است، اهمیت و جایگاه فوق العاده ی لعن و تبری دشمنان اهل بیت (ع) در خودسازی و تزکیه ی نفس است.
متاسفانه امروزه گروهی تحت عنوان تکثر گرایی، تساهل و تسامح و یا عرفان مآبی و تصوف گرایی، به نفی لعن و تبری و دعوت به صلح کل بودن پرداخته اند که نتیجه ی طبیعی آن چیزی جزغیرت گریزی دینی در جوانان ما نبوده است و بی شک این موضوع سبب شده است تا دشمن عرصه را باز دیده و در اهانت به مقدسات ما جری تر گردد.
- تنی و ناتنی کردن ائمه (ع): به راستی آیا در تبیین شخصیت والای ائمه تبعیض قائل نشده ایم؟ کودک و پیر و جوان ما چقدر از نقش والا و بزرگواری های امام هادی (ع) با خبرند؟(۹)
- مسخره شدن روزمره ی نام ائمه علیهم السلام در جامعه: باب شدن اسم ها و ترکیباتی مانند جواد، غضنفر، حسن کچل، علی چپ و ... که به فراوانی در گفتار روزمره و رسانه های ما وجود دارند، بی شک در ایجاد این مساله موثر بوده است.
- شیوع بی دردی مزمن در مردم: واقعیت این است که ما از بس در قبال مشکلات فرهنگی اطراف خود – چه برسد به فضای مجازی- سکوت کرده ایم که عرصه برای هرگونه بی مبالاتی و هنجارشکنی فراهم آمده است. این ماجرا در طنز تلخ روزگار کار را به جایی کشانده که قشر مذهبی به عنوان اکثریت مردم، از جایگاه مدعی به جایگاه متهم تنزل یافته است. به عنوان مثال وقتی در جایگاه مدعی نپرسیدیم چرا برخی مردان جامعه، ناموس خود را وقف عام کرده اند تا هر کس از خلق ا... که اراده کرد از دیدار چهره و اندامشان محضوض گشته، حالَش را ببرد، آنگاه دیدیم که در جایگاه متهم محکوم شدیم و همین جماعت برای ناموس چادریمان شعر گفتند، حجابش را به تمسخر گرفتند، او را کلاغ، خاله سوسکه، نجمه آر پی جی و فاطی کماندو خطاب کردند.
ما هم نشستیم و تماشا کردیم و ای کاش لااقل نفس لوامه ای بود که گاهی از درون به ما بگوید: ای مردان بکوشید یا جامه ی زنان بپوشید! (۱۰)
نشستیم و گفتیم باید با اینها به روش احسن مجادله کنیم در حالی که این جماعت ظلم کرده بودند و طبق آیه ی قرآن مشمول جدال احسن نمی شدند. (۱۱)
و حالا هم نشسته ایم، فرصت ها را یک به یک از دست می دهیم و حواسمان نیست که: اگر گل نزنی، گل می خوری!!!
خلاصه ی کلام این که:
ما مردم، گمشده ای داریم که به چند نام خوانده می شود: خشم انقلابی، غیرت دینی، بغض فی الله
(هر کس گمشده ی ما را یافت آن را تحویل داده، مژدگانی دریافت نماید!!!)
 
۹- حال چه باید کرد؟
در این مساله شکی نیست که ما از یک طرف باید ضمن برطرف نمودن ایرادهای مطرح شده، این هتاکی ها را به بهترین شیوه پاسخ بدهیم و عرصه را بر هتاکان تنگ نماییم. ولی از طرف دیگر دلیلی وجود ندارد که برای مقابله با این جریان حتما در میدانی بازی بکنیم که دشمن آن را طراحی کرده و خودش هم برای آن قانون نوشته؛ (۱۲) بلکه می توان با تشکیل منبرهای الکترونیک و بهره جستن از ابزارهای اطلاعاتی (مانند کاری که سایت هتاکین در برملا کردن تدریجی نام و اطلاعات شخصی اعضای این کمپین انجام داده است) به هدایت، ارشاد و پراکنده ساختن این جمع پرداخت و در عوض با خروج از این رویکرد منفعلانه در عرصه ی فرهنگ - که هرگز با شرایط بدر و خیبر ما همخوانی ندارد - مدام جبهه های فرهنگی جدیدی را پیشاروی دشمن گشود و با این جریان به مبارزه برخاست. درتوضیح منبر الکترونیک به این توضیح بسنده می کنم که: روحانیت محترم وقتی می بیند این قشر از جوانان نه به مسجد می آیند که پای منبرش بنشینند و نه صدا و سیمای مملکت را قبول دارند تا از آن طریق بشنوند، باید دست به کار شوند، بسم الله گفته، ادبیات این قشر را فرا بگیرند (۱۳) و به صورت حرفه ای وارد رسانه های مورد استفاده و وثوق این قشر شده و به پاسخگویی شبهات و مسائل این جوانان بپردازند. آری زمانی که امیرالمومنین علی علیه السلام دید مردم به درِ خانه اش نیامدند، چهل شب همراه با بانوی پهلوشکسته به در خانه ی مردم رفت، تا آنان را به هدایت و رحمت الهی بکشاند و نجاتشان دهد.
(البته نباید زحمات روحانیت گرانقدر به خصوص در سامانه های پاسخگویی به سوالات و شبهات دینی را از یاد برد که اگر پای صحبت این بزرگواران هم بنشینیم دلی پر درد دارند)
سخن آخر
در عرصه ی مجازی به حرکت جهادی نیاز داریم. باید به خود آمده و دست به کار شویم. چرا که در عدالت حضرتش تردید است، اگر فردای قیامت تنها از آنچه کرده ایم بپرسد و نپرسد از آنچه می توانستیم و نکردیم.
یقین کنیم که اگر تمام روزها عاشورا و تمام زمین کربلاست بی شک هر روز این صدا در تمام زمین می پیچد که:
هَلْ مِنْ ذابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللّه
هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخافُ اللّه فينا،
هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللّهَ فِى اِغاثَتِنا
هَلْ مِنْ مُعِينٍ يَرْجُو ما عِنْدَاللّه فِى اِعانَتِنا
«آيا مدافعی هست كه از حريم رسول خدا دفاع كند؟ آيا يكتاپرستي هست كه از خدا بترسد و ما را ياري دهد؟ آيا فريادرسي هست كه به خاطر خدا ما را ياري رساند؟ آيا كسي هست كه به خاطر روضه و رضوان الهي به نصرت ما بشتابد؟»
 
پا ورقی ها
۱- "به راستي آنان كه گفتند پروردگار ما الله است و در پاي اين گفته خود استقامت ورزيدند؛ نه ترسي دارند و نه اندوهگين مي‏شوند"
سوره ی احقاف آیه ی ۱۳
۲- رجوع کنید به جصاص‌، ج‌ ۳، ص‌ ۱۵۴؛ شمس‌الائمه‌ سرخسی‌، ۱۹۷۱، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۶ـ ۱۵۷؛ ابن‌قدامه‌، ج‌۱۰، ص‌ ۳۷۱؛ شوكانی‌، ج‌ ۷، ص‌ ۲۴۲ـ ۲۴۳
(این اختلاف بارز تئوری و عمل ، خود دلیلی روشن بر الگو گرفتن جهان اسلام از انقلاب اسلامی ایران می باشد)
۳- رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «المهدي منّا اهل‌البيت يصلح الله له امره في ليلة»؛ "مهدي از ما اهل‌بيت است و خداوند امرش را در يك شب درست مي‌كند" (كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۱۸۴، باب۶، ح۴)
۴- در آهنگ اخیر شاهین نجفی، این قسمت از شعر به صورت ترجیع بند تکرار می شود:
آی نقی حالا که مهدی خوابه ما تو رو صدا میزنیم آی نقی
تو ظهور کن که ما آماده تو کفنیم آی نقی
۵- "دریغا بر بندگان! که هیچ فرستاده ای بر آنها نمی آمد مگر این که پیوسته او را استهزاء می کردند" سوره ی یاسین آیه ی ۳۰
۶- "و از مردم کسانی هستند که سخنان لهو و بیهوده را می خرند تا جاهلانه ( مردم را ) از راه خداوند گمراه سازند و آن را به مسخره گیرند آنها عذابی خوارکننده خواهند داشت" سوره ی لقمان آیه ی ۶
۷- نقل شده است که فردی از مادیون ملحد نزد امام صادق (ع) آمد و به ایشان گفت: من به وجود خدا ایمان ندارم و معتقدم که این سخنان واقعی نیست.
امام (ع) از او پرسیدند: چرا به وجود خدا ایمان نداری؟
آن شخص گفت: چون او را مانند بت ها ندیده ام. لمس نکرده ام و هیچ جا هم او را مشاهده نکرده ام.
امام (ع) با بردباری و تبسم فرمودند: شما خوب همه جا را گشته اید؟ شاید خداوند در زیر زمین و یا یکی از غارهای بزرگ کوه ها باشد. شاید در روی ماه یا یکی از ستاره ها باشد!
آن شخص که از این سخن غافلگیر شده بود، گفت: خب همه جا را که نگشته ام.
امام (ع) فرمودند: پس از کجا می دانی که نیست؟ تو باید بگویی نمی دانم هست یا نیست. نه این که بگویی نیست.
آن شخص گفت: خب دقیقا یقین ندارم.
امام (ع) فرمودند:حال که از "لا شیء" به "لا ادری" رسیدی بیا و بنشین تا برای تو ثابت کنم که خداوند وجود دارد.
۸- "امروز در دنيا به زبان كودكى به كودكان فلسفه مى‏آموزند؛ يعنى چيزى كه از نظر بعضى از طراحان كشور ما بى‏معنى است؛ فكر مى‏كنند فلسفه مخصوص آدمهاى ريش و سبيل‏دار و كسانى است كه يك سنى از آنها گذشته باشد. نگاه مدرن به مسائل حيات، امروز پيشروان علمى دنيا را به اينجا رسانده كه بايد فلسفه را از دوره‏ى دبستان به كودكان تعليم داد؛ البته با زبان كودكى" ۱۲/۲/۱۳۸۵
۹- یکی از کارمندان دانشکده ی مهندسی هسته ای دانشگاه شهید بهشتی در مورد شهید گرانقدر استاد مجید شهریاری نقل کرده است: "حساس بود در ولادت همه ی ائمه شیرینی پخش کنند. اگر نمی کردند ناراحت می شد. می گفت: مگر امام تنی و ناتنی داریم که برای ولادت امام علی (ع) از دو روز قبل شیرینی می گذارید ولی برای ولادت امام هادی (ع) ... اگر نگرفته بودند خودش شیرینی می گرفت و در دانشکده پخش می کرد" (کتاب دانشمند عاشورایی صفحه ی ۱۵)
۱۰- "آورده‌اند که سپاه دشمن بسیار بود و اینان اندک جماعتی. آهنگ گریز کردند. پسر نعره زد و گفت: ای مردان بکوشید یا جامه زنان بپوشید! سواران را به گفتن او تهور زیادت گشت و به یک بار حمله آوردند. شنیدم که هم در آن روز بر دشمن ظفر یافتند. ملک سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و هر روز نظر بیش کرد تا ولیعهد خویش کرد
"گلستان سعدی، باب اول در سیرت پادشاهان، حکایت شمارهٔ ۳
۱۱- «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ ...»
"و شما مسلمانان با اهل کتاب جز به نیکوترین طریق بحث و مجادله مکنید مگر با ستمکاران از آنها" (سوره عنكبوت آيه ۴۶)
۱۲- جالب این که مدیران این صفحه به شدت نوشته ها را گزینش می کنند و فضای سانسور شدیدی در این صفحه حاکم است چنان که یکی از فعالین کمپین در این صفحه چنین می نویسد: "دوستان این آخرین پست من در این کمپین خواهد بود چون متاسفانه به دلایلی که ذکر میکنم دیگر تاب حضور در این کمپین را ندارم:
۱. عدم استقبال از کمپین به دلیل انحراف از هدف اصلی و ترویج فرهنگ تمسخر به جای نقد منصفانه
۲. سانسور گسترده ادمین و برخورد تبعیض آمیز وی در انتخاب راویان برای استتوس ها"
۱۳- لازم به ذکر است جماعتی که در این کمپین به تمسخر ارزش ها می پردازند سبک بیان احادیث و روایات را با مهارت تقلید می کنند و به خوبی به ادبیات فقهی و حتی در مواردی به ادبیات عرب و تاریخ زمان ائمه علیهم السلام واقف هستند..
روشنفکر
پست: 33
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 23 بهمن 1390, 12:15 pm

پست توسط روشنفکر »

ضمن سلام و تبریک عید فطر، جناب ایرانی بنده نیز به مقاله مفصل زیر در اینترنت برخوردم که به نطرم رسید در این بخش آورده شود.لذا بدلیل تفصیل در چهار پست تقدیم می کنم:

92. علیرضا روزبهانی بروجردی

آشنائی با بهائیت(1)

منبع:http://montazer2198.blogfa.com/post-747.aspx2



بسم اللَّهِ الرََّّحمَنِ الرَّحيم اللّهم كن لوليك الحجه بن الحسن صلواتك عليه و علي آبائه في هذه الساعه و في كل ساعه
ولياً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دليلاً و عيناً

حتي تسكنه ارضك طوعاً و تمتعه فيها طويلاً

مقدمه :

حدود يكصدو هفتاد سال پيش در شب پنجم جمادي الاولي سال 1260 قمري در شهر شيراز جواني كه خود و خاندانش از علاقمندان نحله نوبنياد شيخيه بودند و او را سيدعلي محمد ميخواندند در مقابل چشمان بهت زده يكي از شاگردان سيد كاظم رشتي بنام ملا حسين بشرويه اي مدعي امري شد كه هم زندگي دنيوي و حيات اخروي خود را به تباهي كشيد و هم جمعيتي از مردم مظلوم ايران كه فريفته او شدند را به نكبت كلمات دروغين وسخنان سراسر واهي خود گرفتار كرد چه از آنان كه به اين جمع پيوستند و چه از آنان كه براي دفع فتنه اينان برخواستند

او ابتداء خود را باب امام زمان خواند و بعد با ادعاي قائميت خود را مهدي موعود خواند و بعد خود را از انبيا دانست كوتاه زمان نگذشت كه نعره انا ربكم الاعلي زد

و نه سال بعد اين تاريخ كه باب به جوخه اعدام سپرده شده رندي از ياران باب به نام ميرزا حسين علي مازندراني نوري كه خود را بهاءالله ناميده بود برخاست و از لا به لاي كلمات مفهوم و نامفهوم سيد باب عباراتي يافته و با راندن برادر خود ميرزا يحيي نوري كه سمت جانشيني باب را يافته بود خود را همان موعودي خواند كه باب وعده آمدن او را بعد از دوهزار و يكسال يا هزار و پانصد و يازده سال پس از ظهور باب داده بود و البته او هيچكدام از علائم و نشانه هاي آن را نداشت امّا سيدعلي محمد باب هم واجد هيچ يك از نشانه ها نبود اما دروغش را رنداني چالاك كه هر سودائي داشتند الا سوداي دينداري و بندگي خدا ، پذيرفتند و به باور جمعي گمراه ساده لوح نيز نشاندند كه بي ترديد و به گواهي مدارك و اسناد تاريخي موجود كمك هاي بي دريغ و البته هدف دار استعمار گران روسي و انگليسي از باب و بها سهم اصلي را در توسعه و ترويج تفكرات پوشالي آنها ايفا كرد

و چه بسيار مردمي كه در آتش شهوت و سوداي رياست اينان و جهل خود سوختند و چه بسيار خونها كه بي گناه ، تنها براي بيدار كردن اين غفلت زدگان بر زمين ريخته شد و خانمان ها برافتاد و نواميسي كه بر باد رفت

نگارنده با آرزوي اينكه تبري خود را از دشمنان حضرت مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه اعلام كرده باشد در اين نوشتار كوششي خواهد داشت تا در فصولي ده گانه بهائيت را از زواياي مختلف به تماشا بگذارد و اطلاعاتي اگرچه مختصر را در اختيار مطالعه كنندگان خود ، كه قصد آشنائي با اين فرقه را دارند قرار دهد

فصل اول شيخيه

مكتب شيخيه يكي از جريانات فكري جامعه شيعي اثني عشري است كه انديشه هايش زمينه و بستر لازم فرهنگي براي ادعاي دروغين سيد علي محمد باب را فراهم كرد زيرا ميدانيم كه ، سيد علي محمد شيرازي آغاز گر فتنه بابيت که بعداً بهائيت از درون آن جوشيد از شاگردان سيد کاظم رشتي رهبر دوم مسلک شيخيه بوده است و بنيان بسياري از دعاوي اوليه علي محمد شيرازي بر انديشه هاي شيخيه شکل گرفته است

و ميرزا حسينعلي نوري ملقب به بهاءالله نيز با توجه به اهميت دعاوي اين دوتن براي شکل گيري هسته اوليه نهضت منحرف و پوشالي بابيت شيخ احمد احسائي و سيد کاظم رشــــتي را « نورين نيرين لقب ميدهد و آنها را مبشّران ظهـــور خودش و باب مي خواند([1] )و نخستين گروندگان به بابيه همه از پيروان وطرفداران شيخيه بشمار ميرفتند.. بنا براين ابتدا جريان شيخيه را مورد نقد ونظر قرار ميدهيم



شيخ احمد احسائي

شيخ احمد بن زين الدين الاحسائي يکي از علماي شيعه و بنيانگذار انديشه اي جديد در جامعه شيعه است

وي در روستاى "مطَيرفى" واقع دراستان"الاحساء" ديده به جهان گشود. . الاحساء در ساحل غربي خليج فارس از قديم الايام يکي از کانونهاي تشيع بوده است که اکنون نيز اکثريت شيعيان عربستان در اين استان سکونت دارند بد نيست بدانيم كه اجداد شيخ احمد بر طريقه اهل سنت و جماعت بودند و در محل ديگري سكونت داشتند تا آنكه يکي از آنها بنام شيخ داغر به دليل اختلاف با پدرش ترك وطن نمود، و در «مطيرفى» كه يكى از قراء «احساء» است، اقامت گزيد.وي در اين منطقه از مذهب اجدادى خود دل بريد، و به مذهب شيعه اثنى عشرى دل سپرد.[2]

تحصيلات شيخ احمد

احسائي دانش خويش اکتسابي نمي داند بلکه خود را ملهم از ائمه معصومين وبهرمنــــد از دانش آنان معرفي ميکند ، اما بررسي تاريخ زندگي وي حکايت از تحصيلات رسمي اودارد در مکارم الآثار آمده است :

تحصيلات خود را با فرا گيري قرآن نزد پدرش شيخ زين‏الدين احسايى آغاز کرد دروس مقدماتي متداول عصر خويش را در همان جا نزد عالمان محلي فرا گرفت و درسال 1186 چون در آن سامان (زادگاهش)كسي را براي رشد و هدايت نيافت راهي نجف و كربلا شد...([3] ).

آقا محمدباقر وحيد بهبهانى، سيد على طباطبايى صاحب رياض، ميرزا مهدى شهرستانى و سيد مهدى بحرالعلوم و شيخ جعفر کاشف‏الغطاء اساتيد برجسته اي هستند که شيخ احمد از وجود آنها بهره ورشد و پس از ارائه شرحى بر كتاب «تبصرة المتعلمين علامه حلّى»([4]) از جانب مرحوم آقاسيدمهدى بحرالعلوم، مرحوم مبرورآقا سيد على صاحب رياض، مرحوم مبرورشيخ جعفر بن شيخ خضر و... به اخذ درجه اجتهاد در روايت و درايت نائل گرديد. احسايى علاوه بر فقه و اصول و حديث، در طب و نجوم و رياضى قديم و علم حروف و اعداد و طلسمات و فلسفه مطالعاتى درسطوح مختلف داشته است

در سال 1221 ق. به قصد زيارت عتبات به کربلا و نجف سفر کرد و سپس به قصد زيارت حضرت رضا، عليه‏السلام عازم خراسان گشت. در بين راه در يزد توقفى کردگرمي استقبال اهالي يزد دليلي شد تا پس از بازگشت از مشهد، يزد را مسکن خويش قرار دهد ،شهرت فراگير شيخ از اين شهر آغاز شد

پس از مدتي به دعوت فتحعلى شاه به تهران و چند ماهي درجوار شاه اقامت کرد به رغم تمام اکرامي که توسط شخص شاه ودرباريان درحق شيخ اعمال ميشد وي تهران را ترک کرد و به يزد بازگشت .

شيخ احمد و دربار قاجار

روابط ميان شيخ احمد و دربار قاجار با روابطي كه ميان دربار و ساير علماي شيعه برقرار بوده است متفاوت است شيخ در نوشته هاي مختلفي که از خود بر جاي نهاده است فتحعليشاه را به نحوي متملقانه ستوده است شيخ در «رساله سلطانيه» فتحعليشاه قاجار را چنين مى ستايد:



...........عزالمؤمنين و حامي الملة والدين، طالب الحق واليقين، مسفرالملوين، و قرة العين، وجامع كلّ زين، سلطان البرّين و خاقان البحرين، حافظ الأمان و مارس أهل الإيمان، عالي القدر و الشأن، و سامي الرّقبة والمكان، السّلطان بن السّلطان بن السّلطان والخاقان ابن الخاقان بن خاقان السلطان، فتحعلى شاه، شدّالله عضده، و هزم الله به جنودالكافرين والمنافقين، و شرّدالله بما يمدّه من النّصر جيوش المعتدين، و شيّد بنيان سلطنته بالإمداد والتحصين، و مدّالله ظلال عزّه و نصره على جميع المؤمنين، بحرمة الميامين و خيرالخلق أجمعين محمد و آله الطاهرين ـ صلواة الله عليهم أجمعين ـ آمين ربّ العالمين. ( [5])

مرحوم سيد محمد باقر نجفي در کتاب بهائيان درباره اين سند که نظائر آن را در نوشتجات شيخ بسيار ميتوان يافت مينويسد :

تمامي اين اسناد تاريخي نشان مي دهد که «تملق گويي» شيخ، نسبت به فتحعليشاه و شاهزادگان قاجار يک شيوه هميشگي بوده است. ([6])

بهشت فروشي شيخ احمد

در سال 1229 ق. در راه زيارت عتبات به کرمانشاه وارد شد و با استقبال مردم و شاهزاده محمدعلى ميرزاى دولتشاه حاکم کرمانشاهان روبرو گشت و به اصرار حاکم در کرمانشاه اقامت کرد. ميرزا محمد تنكابنى، در باره عمق ارادت شاهزاده محمد علي ميرزا به شيخ داستان ذيل را نقل ميکند که البته حاکي از رندي شيخ وشايد عمق ارادت شاهزاده است :

«در بعضى از ازمنه شيخ را قروضى پيدا شده بود. پس شاهزاده آزاده، محمدعلى ميرزا به شيخ گفت كه يك باب بهشت به من بفروش من هزار تومان به تو مى دهم كه به قروض خود داده باشى. پس شيخ يك باب بهشت به او فروخت، و به خط خود وثيقه نوشته و آن را به خاتم خويش مختوم ساخته، به شاهزاده داد و هزار تومان از او گرفته و قروض خود را پرداخت».([7])

«شيخ عبدالرضا ابراهيمى آخرين رهبر شيخيه از اولاد کريم خان کرماني ، ضمن رساله كوتاهى كه در رد كتاب «مزدوران استعمار در لباس مذهب»، اصل قضيه را انكار نکرده و مى نويسد:

«شايد يك چيزى بوده و شاخ و برگى بر آن افزوده اند».([8]) سپس با ذکر حديثى را از پيامبر(صلى الله عليه وآله) ميکوشد تا به توجيه اين داستان بپردازد كه: «هركسى تطوع كند براى خداوند به نمازى در اين روز (اوّل شعبان) پس به تحقيق به شاخه اى از درخت طوبى آويزان شده است....... هركس تخفيف بدهد از تنگدستى از قرضش يا از آن كم كند، پس به تحقيق آويزان شده است به شاخه اى از آن...». مثلاً ذكر اين حديث يا امثال اين حديث در ميان بوده و شاهزاده محمدعلى ميرزا خواسته با اداى قرض شيخ به اين ثواب برسد و قرض ايشان را پرداخته و اشخاصى امثال نويسنده كتاب «مزدوران»، شاخ و برگ براى آن درست كرده اند كه شيخ بهشت فروخته...».([9])

بهر تقدير شيخ احمد پس از مرگ دولتشاه، در سال 1237 ق. عازم مشهد شد و در ميانه راه چندى در قزوين توقف کرد.

نقطه جدائي و اختلاف با علماء

در قزوين به علت عقيده خاص شيخ در باب معاد جسمانى از جانب ملامحمدتقى بَرَغانى، معروف به شهيد ثالث، مورد تکفير قرار گرفت که در پي آن جمعى از علما و بسياري از مردم خود را از شيخ دور کردند ، تلاش «شاهزاده ركن الدوله علينقى ميرزا»، حاکم قزوين نيز براى آشتى دادن شيخ احمد ومرحوم برغاني هم نه تنها فايده اي دربر نداشت بلکه موجب انتشار هرچه بيشتر خبر اين تکفيرشد شيخ احمد احسايى ناچاراً از قزوين به مشهد و سپس به يزد و از آنجا به اصفهان و کرمانشاه رفت ولي اين بار در تمام شهرها با سردى از او استقبال شد، گر چه هنوز هم کمابيش از پايگاه مردمى برخوردار بود.اما انتشار خبر تکفير از سوي برغاني به عنوان عالمي نامدار تأثير خود را گذاشته و موجب نگراني علما از وي و صدور فتاواي مشابهي در کربلا ونجف شد!([10])

برخي از مخالفين شيخ در ميان علماي شيعه که علاوه برمخالفت بطلان مذهب او را نيز اعلام کرده اند عبارتند از :

1. شيخ مرتضي انصاري(متوفي1281 ه)

2. حاج ملا جعفر استرآبادي

3. سعيد العلماء مازندراني

4. ملا محمد تقي قزويني (شهيد ثالث) ، (متوفى 1264 ه .)

5. شيخ محمد حسن صاحب جواهر (متوفى 1266 ه .)

6. سيد علي آقا قاضي استاد عرفان علامه طباطبايي (متوفى1366 ه .)

7. سيد محمد مجاهد; نويسنده‏ى مناهل (متوفى 1242 ه .)

8. سيد مهدى طباطبايى; فرزند نويسنده‏ى كتاب رياض (متوفى 1260 ه .)

9. شيخ محمد حسين; نويسنده‏ى فصول (متوفى 1261 ه .)

10. سيد ابراهيم قزوينى; مؤلف ضوابط (متوفى 1262 ه .)

11. شيخ شريف العلماء (متوفى 1265 ه .)

12. ملا آقا دربندى; مؤلف كتب خزائن الاصول و خزائن الاحكام (متوفى 1285 ه .)



ماجراي شيخ با مرحوم صاحب جواهر

ازحکايت هائي که عليه شيخ احمدنگاشته شده است ماجراي شيخ با مرحوم صاحب جواهر است :

«(شيخ احمد احسائى) مى گفته است كه من قطع به احاديث دارم و از نفس حديث براى من قطع مى شود كه كلام امام است و حاجت به رجال و عنوان ندارم... مجملاً در وقتى از اوقات شيخ احمد به نجف رفت. شيخ محمد حسن صاحب جواهرالكلام اگرچه فن او منحصر به فقه بود ليكن در محاجه و مجادله يد طولايى داشت، به نحوى كه غلبه بر او در غايت اشكال بود. پس شيخ محمدحسن خواست كه اين سخن را مكشوف كند كه شيخ احمد از نفس عبارت مى تواند كه قطع كند كه اين كلام امام است يا نه، پس شيخ محمد حسن ـ رحمة الله عليه ـ حديثى جعل كرد و كلمات مغلقه در آن مندرج ساخت كه مفردات آن در نهايت حسن و مركبات آن بى حاصل بود و آن حديث مجعول را در كاغذى نوشت، آن ورق را كهنه كرد از ماليدن و بالاى دود و غبار نگه داشت. پس آن را به نزد شيخ احمد برد و گفت: «حديثى پيدا كرده ام شما ببينيد كه آن حديث است يا نه و آيا معنى آن چيست؟» شيخ احمد آن را گرفت و مطالعه نمود و به شيخ محمد حسن گفت كه اين حديث كلام امام است. پس آن را توجيهات بسيار كرد. پس شيخ محمدحسن آن ورقه را گرفت و بيرون رفت. و آن را پاره كرد!...».([11])

ناگفته نماند که برخي ديگر از فقها ودانشمندان مثل حاج شيخ محمدابراهيم کلباسى از علماى بزرگ اصفهان آراء شيخ را منافي عقايد اماميه نمي دانست و رمزآلود بودن و معما گونه بودن کلمات شيخ را موجب سوءتفاهمات معرفى مى‏کرد.

درگذشت شيخ احمد

به هر حال احسايى همزمان با حمله وهابيون به عتبات از کربلا به مکه رفت و سپس از راه مکه عازم موطن خود گرديد، اما در نزديکى مدينه در سال 1241 ق. درگذشت ،نبيل در تاريخ خود سالمرگ شيخ را اين گونه بيان ميکند :

وفات شيخ احمد احسائى در سال١٢٤٢ هجرى اتّفاق. افتاد مدّت عمرش هشتاد ويکسال بود قبرش در مدينۀ منوّره درقبرستان بقيع پشت ديوار مرقد حضرت رسول عليه السّلام است([12])

ميرزا محمدباقر خوانسارى صاحب کتاب روضات الجنات تاريخ فوت شيخ را 1243هـ . ق ، در 90 سالگى ذکر مي نمايند .([13])

آراء خاص شيخ احمد

شيخ احمد احسائي نقطه نظرات متعددي از خود در مباحث مختلف اعتقادي برجاي گذاشته که الزاماًهمه آنهامورد انکار عالمان شيعه نيست اما برخي ازانديشه هاي وي که مورد انتقاد وحتي صدور فتواي تکفير ايشان قرار گرفته به شرح ذيل ميباشد



. معاد با جسم هور قليائي

چالش برانگيز ترين عقيده شيخ احمد که مرحوم برغاني بواسطه آن به تکفير شيخ فتوا داد همين بحث معاد است شيخ احمد احسايى تفسير ى از جسم ارايه مى‏دهد كه نزد ساير عالمان شيعي مقبول نيست زيرا در نظر آنان معاد جسمانى اين است که انسان در روز رستاخيز با همين بدن عنصري دنيوى بي هيچ تفاوتي به دنيا باز ميگردد.

امانظر احسايى درباره معاد جسمانى چنين نيست .شيخ در تفسير جمله و اجسامکم في الاجساد در صفحه 365 کتاب شرح الزياره بطور خلاصه مى‏گويد:

« انسان داراي دو جسد است : يک قسم آن محصول عناصر زماني است و از اين عناصر کوچکترين تماسي(ارتباطي) با بدن انسان ندارد مانند لباس است که به بدن پوشيده شده و از بدن کنده ميشود ، لذت و عذاب مربوط به اين بدن نيست ، آن در هنگام بيماري آب مي شود و از آن گوشتها چيزي نمي ماند ، ولي زيد فرق نمي کند، زيد همان زيد است گناه و ثوابش فرق نکرده است

اگر گوشت هاي آب شده در زيد دخيل بود در صورت گناهکاري خوب بود بيشتر گناهانش آب شود ، و در صورت اطاعت و بندگي قسمت زيادي از اعمال خير او نابود شود ، پس معلوم ميشود که اين بدن کاري به لذت وعذاب ندارد ، و در واقع اين بدن نسبت به زيد مانند سنگ و خاک است به سنگ وشيشه ، هنگامي که سنگ وخاک کنار رفت شيشه ظاهر مي شود ، و آنها در

واقع قسمتي از شيشه نبوده اند ، يا مانند رنگ نسبت به لباس است که حقيقت لباس همان تار و پود است و اين رنگ در حقيقت دخالتي در ماهيت لباس ندارد

جسد دوم :

اين جسد باقي و هميشگي است و اين جسد همان طينت است که انسان از آن آفريده شده، وقتي که زمين جسد عنصري را خاک کرد ، و بين اعضاي آن جدائي افکند هر جزء آن به جايگاه خود بر مي گردد هوا ملحق ميشود به هوا و آب ملحق مي شود به کره آب ، خاک ملحق مي گردد به خاک و آن بدن اصلي باقي ميماند و روز قيامت همين جسد خارج خواهد شد و به بهشت يا جهنم خواهد رفت ، اين جسد از عالم هور قليا مي باشد و در عالم قبر قابل رؤيت و ديدن نيست کسي ايراد نگيرد که اين بر خلاف عقيده مسلمانان است براي آنکه عقيده همه مسلمين همين است و غير از آن چيزي نمي گويند ..»([14])

بنابراين جسد اول، جسد اصلى انسان نيست. اين جسد پس از مرگ از بين مى‏رود و در حيات اخروى همراه انسان نمى‏باشد. جسد دوم عبارت است از طينت انسان که از عالم »هورقليا«ست. عالم »هورقليا« همان عالم برزخى است که حد وسط ميان عالم ملک (عالم مادى) و عالم ملکوت (عالم مجرد) مى‏باشد و بدان، عالم مثال نيز مى‏گويند. جسد دوم، جسد اصلى انسان است و در قبر باقى مى‏ماند و پس از نفخ اسرافيل در صور (نفخه دوم يا نفخه بعث)، روح وارد همين جسد مى‏شود و براى محاکمه و جزا فرا خوانده مى‏شود. بدين ترتيب در هنگام مرگ روح از هر دو جسم جدا مى‏شود، اما در معاد با جسد دوم همراه مى‏گردد.

اما جسم اول، جسمى است که روح پس از مرگ و مفارقت از دو جسد، همراه آن است و انسان با آن جسم پس از مرگ وارد بهشت يا جهنم دنيوى مى‏شود و مشغول لذت بردن يا عذاب کشيدن مى‏گردد. پس از نفخه نخست (نفخه صعق) روح و جسم اول نابود مى‏شود و پس از نفخه دوم (نفخه بعث) روح به وجود مى‏آيد و وارد جسم دوم و نيز جسد دوم مى‏شود. احسايى تأکيد مى‏کند که بدن اخروى انسان که عبارت از مجموع جسم دوم و جسد دوم مى‏باشد، همان بدن دنيوى انسان است، با اين تفاوت که بدن دنيوى کثيف و متراکم است، اما بدن اخروى از تصفيه‏هاى متعدد عبور کرده و لطيف و خالص شده است. از همين جا نتيجه مى‏گيرد که به معاد جسمانى معتقد است ولى عقيده ضرورى اماميه بر اين است که همين بدن عنصرى در روز قيامت برانگيخته مى‏شود، حتى به نصّ قرآن خطوط ريز انگشتان نيز همانند دنيا خواهد بود.

· امامت و نقش ائمه در آفرينش

يكي ديگر از عقايدشيخ احمد احسايى امامت و نقش ائمه در آفرينش است بر اساس انديشه شيخ معصومين در خلقت نقش دارند وي ميگويد خدايتعالي وقتي معصومين، (عليهم سلام الله اجمعين) را خلق کرد، آنان را اذن داد تا موجودات ديگر را بيآفرينند بر اساس تئوري شيخ احمد :

الف) حضرات معصومين (عليهم سلام الله اجمعين) ، محل مشيت و اراده الهي مي باشند و اراده آنان، اراده خداست. از اين رو آنان، علت فاعلى موجودات جهان مى‏باشند.

ب) از سوى ديگر، مواد موجودات از شعاع انوار و وجودات معصومين(عليهم سلام الله اجمعين)هستند، لذا آنها علت مادى آفرينش نيز به شمار مى‏روند،

ج) علت صورى بودن معصومين (عليهم سلام الله اجمعين) ، به اين دليل است که صورتهاى اشياء از صورتهاى مقامات و حرکات و اعمال آنهاست. البته صورت مؤمنان همانند صورت معصومين(عليهم سلام الله اجمعين) ، و صورت کافران مخالف صورت آنان است

د). همچنين معصومين(عليهم سلام الله اجمعين) علت غايى عالم‏اند زير ا اگر آنها نبودند چيزى خلق نمى‏شد و خلقت موجودات به واسطه آنان است ([15])([16])

· حيات عنصري امام زمان

از ديگر انديشه هاي شيخ احسائي اعتقاد به حيات امام زمان (عجل الله تعالي فرجه ) بدون جسد عنصري و با بدن هورقليايى است [17] وي معتقد است که امام زمان عليه السلام با بدن غير عنصري و هور قليايي در شهر جابلقا و جابرسا زندگي مي کند ، شيخ احمد احسائي، امام زمان عليه السلام را زنده و در عالم"هور قليا" ميداند([18]).

و مي گويد:"امام زمان عليه السلام در هنگام غيبت در عالم هور قليا است و هر گاه بخواهد به"اقاليم سبعه" تشريف بياورد، صورتي از صورت هاي اهل اين اقاليم را مي پوشد و کسي او را نمي شناسد. جسم و زمان و مکان ايشان لطيف تر از عالم اجسام بوده و از عالم مثال است.([19])

به عقيده اکثريت قريب به اتفاق علماي شيعه اين نظريه در واقع به معناى انكار امام زمان (عجل الله تعالي فرجه ) در روى زمين است ؛ زيرا :

اگر مراد آن است كه حضرت مهدى (عجل الله تعالي فرجه) در عالم مثال و برزخ، چه برزخ اول يا برزخ دوم زندگى مى‏كند ، يا آن چنان كه قبر را آنان از عالم هورقليا مى‏دانند، پس آن حضرت حيات با بدن عنصرى ندارد وحيات او مثل حيات مردگان در عالم برزخ است. که با احاديث متواتر «عدم خلوّ زمين از حجت» سازگارى ندارد.ضمن اينکه اين اعتقاد با ادلّه عقلى موجود بر ضرورت وجود امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) درا ين عالم نيز مناسبت ندارد پس.ادعاي شيخ مبني بر اينکه حضرت مهدى (عجل الله تعالي فرجه) با بدن هورقليايى زندگى مى‏كند،تنها يك ادعا است که هيچ دليل عقلى ونقلى بر آن اقامه نشده است.([20] ). وطبق نصوص قطعي، مهدي موعود(عجل الله تعالي فرجه) در همين عالم خاكي و در بدن عنصري است و به زندگي طبيعي خود به حفظ الهي، ادامه‌ي حيات مي‌دهد تا مشيت خداوند بر قيام و ظهور او تعلّق گيرد.

تأليفات شيخ احمد احسائي

1. "جوامع‏الکلم"

است که در دو جلد چاپ شده است و حاوى پاسخهاى او به سؤالها و نيز قصائدى در رثاى امام حسين، عليه‏السلام، است.

2. شرح الزيارة الجامعة الکبيره

بزرگترين و معروفترين اثر احسايى است که در چهار مجلد منتشر شده است

. 3. حياةالنفس فى حظيرة القدس

که کتابى مختصر در اصول عقايد مى‏باشد. از ديگر آثار منتشر شده احسايى مى‏توان از "شرح العرشيه"، "شرح المشاعر"، "العصمة و الرجعة"، "الفوائد"، "مجموعة الرسائل"، و "مختصر الرسالة الحيدرية فى فقه الصلوات اليومية" نام برد

سيد کاظم رشتي

(1212 - 1259 ق.)



سيد کاظم بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه است که در سال 1212 ه.ق . در رشت متولد شد([21])سيد کاظم رشتي پس از شيخ احمد رهبري شيخيه را برعهده گرفت.آگرچه اين جانشيني به معني رياست کلي بر جماعت شيخيه نبود و افراد متعددي از شاگردان شيخ براي خود حوزه درس مستقل از يکديگر داشتند ([22])اما به دليل آنکه سيد کاظم از احترام و مقبوليت بيشتري در ميان شاگردان شيخ برخوردار بود مورخين او را جانشين شيخ احمد احسائي دانسته اند ميرزا عبدالرسول احقاقي از مشايخ شيخيه تبريز در اين باره مي نويسد:

«بعد از مرحوم شيخ احسايي، ......... عموم تلامذه‌ي آن بزرگوار، در عرض واحد، داراي رسائل و رأي و مريداني بودند. مرحوم شيخ علينقي (فرزند شيخ) در كرمانشاه، مرحوم سيد كاظم رشتي و مرحوم ميرزا حسن گوهر، در كربلا و مرحوم ملا محمد حجة الاسلام، در تبريز و مرحوم ملا عبدالرحيم در قلعه شيشه (قره‌باغ) و امثال ايشان در انحاي بلاد كه هر كدام را حوزه و تابعي بود و در شهر و حومه‌ي خويش، مرجع و پيشوا بودند. آري، در مركز، يعني كربلاي معلي، مرحوم سيد كاظم رشتي، حوزه‌ي علميه‌اش بزرگ‌تر و احترام ا‌ش نزد همدوشان خود بيش‌تر بوده »

سيد کاظم از سادات حسيني بوده، ولي بعضي گفته‏اند كه اصلاً سيد نبوده، بلكه اين يك اسم مستعاراست؛ زيرا در يزد با نام احمد احسائي به فعاليت مي‏پرداخت.([23])زماني که شيخ در يزد بسر ميبرد به نزد وي شتافت و تلمذ نزد او را آغازکرد ، ميرزا ابوالقاسم خان از رهبران شيخيه کرمان در کتاب فهرست آورده است :

در سفر و حضر(سيدکاظم) ملازم خدمت شيخ بزرگوار بود تا آنکه اخيراً شيخ اعلي الله مقامه در حق او فرمود ولدي کاظم يفهم وغيره لا يفهم[24] در سفر اخير شيخ به عتبات عاليات که شيخ اعلي الله مقامه به عللي که در کتاب شرح حالاتشان ذکر شده مهاجرت کردند و سيد را امر به توطن کربلاي معلي فرمودند سيد متوطن ومشغول افاضه و تدريس و ترويج شريعت جد بزرگوار و بيان فضايل آل اطهار سلام الله عليهم ما کر الليل و النهار شد. ([25])

تأليفات وي بالغ بر 150 مجلد است .([26]) محمد علي مدرسي صاحب ريحانة الأدب به نقل از كتاب «أحسن الوديعة» آقا سيد مهدى موسوى اصفهانى مي نويسد :

«سيد رشتى داراى مؤلفات بسيارى است كه احدى چيزى از آنها نفهميده است. و گويا كه با زبان هندى حرف مى زند...»،([27]) .

برخى از محققان تاريخ شيخيه سيد كاظم رشتى را منشأ اكثر آراى نادرست شيخيّه،مي دانند و احسايى بدانها اعتقاد نداشته است(7) براي پي بردن به نوع دانش جناب سيد کاظم رشتي قدري ازنوشته هاي وي را مرور ميکنيم:

افندي عبدالباقي عمري فاروقي موصلي ، قصيده اي در مدح سلطان عثماني دارد كه در آن به اين حديث شريف حضرت رسول (صلي الله عليه و اله) که مي فرمايد انا مدينه العلم و علي بابها در فضائل اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) اشاره مي كند مطلع شعر چنين آغاز ميگردد :

هذا رواق مدينه العلم الذي من بابها قد ضل من لابد خل

سيد كاظم رشتي اين بيت را شرح كرد و گفت: اين مدينه اي عظيم در آسمان است و ائمه (عليه السلام) در آن ساكن هستند . بعد اين مدينه را توصيف مي كند كه اين مدينه ، 21 محله دارد و 360 كوچه . سپس براي هر يك از آن ها نام عجيب و صاحبي با اسم عجيب ذكر مي كند »

و در جاي ديگر مي نويسد : « کوچه ايست که صاحبش به نام شلحلحون ...... در کوچه است که دارنده آن سگي است به نام کلحلحون » و.............: « در کوچه 42 زني است که دف مي زندو نامش ضغض است و در کوچه 49 زني است که ني مي زند و نامش شطيحال است و در کوچه 71 زني است که ميمونها با او زنا مي کنند و نامش شطيثال است »[28] و.....

يکي از محققان در بارهخ اين نوشته سيد مي نويسد :

اين ها مطالبي شبيه اساطير و خرافات است كه دين و عقيده را به مسخره و استهزاء گرفته است. وقتي اين شرح اسطوره اي به شاعر رسيد، گفت: چنين سخني به ذهن من هم خطور نكرده بود.([29])





ويژگيهاي منفي سيد کاظم

· دشمني با علمـا

سيد کاظم رشتي در ايام اقامت خود در عراق در نقطه مقابل ساير علماي شيعه قرار داشت مرحوم تنكابنى صاحب قصص العلما كه خود شخصاً به مجلس درس سيد كاظم رفته است، مى نويسد:

«در زمانى كه در مجلس درس حاجى سيد كاظم حاضر مى شدم و مى خواستم از مذهب ايشان اطلاعى حاصل نمايم، غالباً مذمت از فقهاء مى كردند. و سخن درشت بلكه العياذبالله به فقها شتم مى نمودند»[30]

سيد كاظم رشتى مرحوم صاحب جواهر را «احمق مستضعف» مى خواند و او را شيعه نمي دانست [31] از طرف مقابل تمام علماى شيعه غيرشيخي ، نيز بدون استثناء از مخالفين جدي سيد كاظم رشتى بودند .



· همنوائي با دشمنان شيعه

وقتي نجيب پاشا به کربلا حمله کرد چنان وحشيگري از خود بروز داد که در تاريخ فقط با حمله مغول ها قابل قياس است حتى حرمين مطهرحضرت امام حسين و حضرت اباالفضل نيز در امان نبود و بسياري از مردم بيدفاع و پناهنده به اماكن مقدس، كشته شدند و در خون خود غلطيدند، اما خانه سيد كاظم رشتى، خانه امن وتنها عده اى از مردم و مريدان سيد،که به خانه ايشان پناهنده شده بودند.از حمله ددمنشان عثماني جان بدر بردند...

مرحوم سيد محمد باقر نجفي مي نويسد : در حالى كه سپاهيان نجيب پاشا حتى به مقدس ترين اماكن شيعه در كربلا احترام نمى نهادند و مردم پناهنده در ضريح حضرت را هم مى كشتند و با اسب به رواق مطهر هجوم مى بردند و مى تاختند. خانه سيد كاظم رشتى از هرلحاظ در امان و شخص او مصون از حوادث و هركس كه به خانه وى پناهنده مى شد، مصون از بلا بود!

ü آيا عثمانى ها احترام به مرتبه فضل و تقواى سيد كاظم شيعه مذهب ميگذاشتند؟در اين صورت مى بايست در مراتب بالاترى احترام به بقاع متبركه شهداى كربلا ابراز بدارند

بي ترديد واقعيت داستان ، همنوائي سيد کاظم رشتي با عثماني ها بود و اين مطلب وقتي دانسته شود که سيد احمد فرزند سيد كاظم رشتى ، جزء چهار نفرى بود كه كرسى ثابت در دربار و مجلس خليفه و امپراطور عثمانى را داشت بيشتر قابل درک است[32]

راستي چرا عليرضا پاشا از واليان بغداد كه از سنيان متعصب بود و اهل محمره (خرمشهر) و خوزستان را به علت تشيع قتل عام كره بود، قصيده هاى عبدالباقى عُمَرى را به سيد كاظم رشتى که براساس ادعاي خود او ، يک شيعه متعصب است داد و سيد كاظم شرح مفصلى به نام «شرح قصيده» بر او نگاشت و از اين طرق روابط حسنه خود را با بغداد حفظ مى كرد و....[33]

مرگ سيد کاظم

سيد کاظم رشتي در سال 1259 عازم زيارت کاظمين و سامراء شد ،و پس از ديدار با نجيب پاشا به سختي بيمار شد و در پي همين بيماري در شب 11 ذي الحجه سال 1259 هجري وفات کرد و در رواق پايين پاي حضرت سيدالشهدادفن نمودند



فصل دوم بابيه

زندگي نامه سيد علي محمد باب

سيد على محمد شيرازى محوري ترين شخصيت قصه بابيت وآغاز گر داستاني است که هر سطرش رنج نامه اي براي ايران واسلام است.باهم زندگي اورا مرور ميکنيم؛

وي در 1235ه ق در شيراز به دنيا آمد. در کودکى پدر را از دست داد و سرپرستي اش بر عهده مادر و دائي او سيد علي افتاد

با رسيدن به سن مکتب او را به مکتب خانه قهوه اولياء که امروزه بيت العباس ناميد ميشود فرستادند معلم اين مکتبخانه که شيخ محمد عابد بود که به او خواندن ، نوشتن و سياه مشق را آموخت.گرچه سيد عليمحمد باب شاگرد درس خواني نبود و گاه بگاه نيز در مکتب خانه کتک تنبيه ميشد به گونه اي که تا پايان عمر خاطره آن کتک ها او را مي آزرد

شيخ عابد، از مريدان ودوستداران شيخ احمد احسائى و سيد کاظم رشتى بود ([34])و از همان دوران، سيد على محمد را با نام رؤساى شيخيه آشنا کرد،سيد عليمحمد در پانزده سالگي همراه با عمويش براي تجارت راهي بوشهر شد. و پنج سال در اين شهر ماند اقامت باب در بوشهر براي محققان از دو جهت حائز اهميت است:

· رفتارهاي مرتاضانه

وي در تابستانهاي بوشهر و در گرمترين ساعات شبانه روز، به پشت بام ميرفت و رو به سوي آفتاب به گفتن اذکار واوراد ميپرداخت . نبيل زرندي مورخ بهائي در مورد آن چنين آورده است :

حضرت باب غالب اوقات در بوشهر بتجارت مشغول بودند و با آنکه هوا در نهايت درجهء حرارت بود هنگام روز چند ساعت بالاي پشت بام منزل تشريف ميبردند و بنماز مشغول بودند.... حضرت باب در هنگام طلوع آفتاب بقرص شمس نظر ميفرمودند و مانند عاشقي بمعشوق خود باوتوجّه کرده با لسان قلب با نيّر اعظم براز و نياز ميپرداختند گوئي نيّر اعظم را واسطه ميساختند ............ مردم نادان و غافل چنان مي‌پنداشتند که آن حضرت آفتاب پرست هستند و نيّر اعظم را ستايش ميکنند با آنکه توجّه بشمس ظاهر ،رمز از توجّه حضرتش بشمس جمال محبوب مستور بود[35].



· حضور در شرکت تجاري ساسون

اين شرکت با مديريت (ديويد) ساسون اداره ميشد که از يهوديان بغداد و عامل آشکار سياست هاي امپراطوري بريتانيا بشمار مي رفت اين شرکت يهودي انگليسي در زمينه کشت و خريد ترياک در منطقه براي صادرات به چين فعاليت مي کرد [36]

اطلاعات کاملي از نحوه روابط سيدعلي محمد باب در تشکيلات ساسونها موجود نيست. اما نمي توان پذيرفت که مديران اين شرکت صد در صد استعماري از وجود فردي مانند سيد علي محمد شيرازي که در لباس سادات و با تظاهرات شديد مذهبي در گرماي وحشتناک تابستانهاي جنوب آنهم در شهر کوچکي چون بوشهر بر فراز بام به رياضت هاي غير عادي و غير مشروع دست ميزند اطلاع داشته باشند در پي سوءاستفاده بر نيايند يا آنکه کلاً بي اطلاع مانده باشند

سفر به کربلا

على محمد در سن نوزده سالگي براي ادامه تحصيل به کربلا رفت، در درس سيد کاظم رشتى حاضر شد([37]) در مدتى که نزد سيد کاظم رشتى شاگردى مى‏کرد، با مسائل عرفانى و تفسير و تأويل آيات و احاديث و مسائل فقهى به روش شيخيه آشنا شد واز آراى شيخ احسائى آگاهى يافت([38]).

به هنگام اقامت در کربلا، از درس ملا صادق خراسانى که او نيز مذهب شيخى داشت، بهره گرفت و چندى نزد وى بعضى از کتب ادبى متداول آن ايام را خواند ([39] )



بازگشت به شيراز

درسال 1257 به شيراز بازگشت اما باز هم ازمطالعه و اگاهي بر انديشه هاي مختلف خودداري نمي کرد.

با مرگ سيد کاظم رشتي ومنازعه شاگردان سيد کاظم براي کسب مقام جانشيني او سيد علي با داعيه بابيت مدعي نيابت خاصه امام دوازدهم شيعه شد و هجده تن از شاگردان سيد کاظم که همگى شيخى مذهب بودند (بعدها سيد على محمد آنها را حروف حى ناميد) طي مدت پنج ماه پيرامونش را گرفتند([40])اولين كسي كه به او پيوست ملا حسين بشرويه اي بود كه از سوي باب ملقب به اول من آمن و باب الباب شد وي، براي اثبات ادعاي خود تفسيري را كه بر سوره‌ي يوسف نوشته است به ملا حسين ميدهد تفسيري كه با ادعاي بابيت او از سوي شخص حجة بن الحسن المهدي آغاز گرديده است :

الله قد قَدَّرَ أنْ يخرجَ ذلك الكتاب في تفسير أحسنِ القصص من عند محمّد بن الحسن بي عليّ بن محمّد بن عليّ بن موسي بن جعفر بن محمّد بن عليّ بن الحسين بن عليّ بن أبي طالبٍ، علي عَبْدِهِ، ليكونَ الحجّة الله من عند الذّكر علي العالمين بليغاً،([41])

همانا، خدا مقدّر كرده كه اين كتاب، از نزد محمّد، پسر حسن، پسر علي، پسر محمد، پسر علي، پسر موسي، پسر جعفر، پسر محمد، پسر علي، پسر حسين، پسر علي، پسر ابي طالب، بر بنده‌اش برون آيد تا از سوي ذكر (سيّد علي محمّد) حجت بالغه‌ي خدا بر جهانيان باشد.

سيد علي محمد شيرازي در سفري که به عزم مکه به بوشهر انجام داد [42] ، دستور داد تا در يکى از مساجد بوشهر عبارت «اشهد ان عليا قبل نبيل باب بقية الله» به معناي« و همانا شهادت ميدهم که علي قبل نبيل(عليمحمد )[43]، باب بقيةالله است» را در اذان داخل کنند

نخستين توبه

داستان اذان جديد در بوشهر به گوش حسين خان حاکم شيرازرسيد و حسين خان براي توقيف باب سواراني را به بوشهر ميفرستد. ([44]) باب عليرغم کوشش منابع بابي و بهائي براي مقاوم جلوه دادن باب در ادعاي خود تنها راه نجات از مخمصه را در انکار دعاوي خود يافت او خيلي زودتر از آنچه تصور شود و بدون هيچ مقاومتي حاضر شد تا در مسجد وکيل شيراز به انکار ادعا هاي خود در ملاء عام پرداخت نبيل زرندي عين عبارات باب را چنين نوشته است :

........حضرت باب روي بجمعيّت کرده فرمودند:

" لعنت خدا بر کسي که مرا وکيل امام غايب بداند. لعنت خدا بر کسيکه مرا باب امام بداند. لعنت خدا بر کسيکه مرا منکر نبوّت حضرت رسول بداند. لعنت خدا بر کسي که مرا منکر انبياي الهي بداند. لعنت خدا بر کسيکه مرا منکر امامت امير المؤمنين و ساير ائمّهء اطهار بداند »[45]

پس از آن، شش ماه در خانه پدرى خود، تحت نظر بود


[1] حسينعلي نوري بهاءالله ، ايقان نسخه الکترونيک ، کتابخانه جامع آثار بهائي حيفا صفحه 43

[2] ـ محمد باقر نجفي ـ بهائيان ـنشر مشعر ـ 1380 ص17

[3].مكارم الآثار، محمدعلي حبيب‌آبادي ،( ۱۲۶۹ - ۱۳۵۵)اول اص‍ف‍ه‍ان‌.ناشر: کمال، ۱۳۶۲ - ج 4 ،ص 1135.

[4] . «تبصرة المتعلمين فى أحكام الدين» كتابى است در فقه اماميه، كه صدها شرح از جانب فقهاى شيعه بر آن نگاشته و منتشر شده است..شرح شيخ احمد به نام «صراط اليقين» در مجموعه آثار شيخ: «جوامع الكلم» منتشر شده است. اين شرح تنها شرح مبحث طهارت از كتاب «تبصره المتعلمين » است.

[5] «جوامع الكلم» جلد دوم، صفحه 244

[6] بهائيان صفحه 31

[7] . « محمد تنكابني، قصص العلما، تهران، علميه اسلاميه، بيتا ص36

[8] . «پاسخ به كتاب مزدوران استعمار»،چاپخانه سعادت كرمان ص51

[9] . همان، ص51

[10] . «قصص العلماء»، ص42

[11] . «قصص العلماء»، ص54

[12] - عبدالحميد اشراق خاوري . مطالع الانوار (تلخيص تاريخ نبيل زرندي) مؤسسه ملي مطبوعات امري ص16

[13] . «روضات الجنات»، ج1، ص94

[14] احمد خدائي تحليلي بر تاريخ و عقايد فرقه شيخيه ناشر امير العلم چاپ دوم قم 1382

[15] ـ شيخ احمد احسائي شرح‏الزيارة، ج4، ص26 – 30 و نيز ر.ک مجموعة الرسائل ص308

[16] رضا برنجكار آشنائي با فرق و مذاهب اسلامي ناشر طه چ هشتم زمستان 85ص175 با تصرف و تلخيص

[17] ـ هور قليا از کلمه عبري هبل قرنيم گرفته شده هبل به معني هواي گرم ، بخار، تنفس و قرنيم به معني درخشش و شعاع است که اين ترکيب به معني تشعشع بخار است /شيخ احمد احسائي در نوشته هاي خود بارها اين کلمه را بکار برده و شرح داده است در تنزيه الاولياء شيخ ابوالقاسم خان ابراهيمي به نقل از ملا هادي سبزواري آورده است هور قليا هم عالمي است از عوالم که خداوند خلق فرموده است مراد از آن عالم اجمالاًعالم مثال است به معني عالم صور..........عالم هور قليا چون فوق اين اقاليم است و ازحدود ظاهر اين اقاليم خارج است اقليم ثامنش گويند (لغت نامه دهخدا )

[18] شيخ محمد کريم خان کرماني ارشاد العوام، ج2،چاپخانه سعادت كرمان ص151

[19] جوامع الکلم، رساله رشيته، قسمت سوم، ص100

[20] علامه مصطفوي محاکمه و بررسي باب وبهامؤسسه مطبوعاتي اسلامي شهريور 1345 تهران چاپ دوم ج/3ص-34

[21]. فهرست ابوالقاسم خان کرماني . چاپخانه سعادت . کرمان . ص 146 .

[22] . زين العابدين خان کرماني

[23] جعفر خوشنويس ،مهدويت وفزقه هاي انحرافي، ماهنامه انتظار شماره 1 سال اوّل ص 240

[24] فرزندم کاظم مي فهمد و ديگران نمي فهمند

[25]. فهرست ص 147

[26]. فهرست ص 154

[27] . «ريحانة الأدب»، ج2، ص308

[28]. قبلي: 103

[29] جعفر خوشنويس ـ مهدويت و فرقه هاي انحرافي

[30] . «قصص العلماء»، ص58

[31] . «قصص العلماء»، ص58

[32] . «شيخيگرى و بابيگرى» ص 238

[33] . همان. ص 138

[34] ـ عبدالحميد اشراق خاورى تلخيص تاريخ نبيل زرندي ، ص60

[35]. / عبدالحميد اشراق خاوري / تلخيص تاريخ نبيل زرندي / صص63.64

[36] ـ عبدالله شهبازي جستارهائي از تاريخ بهائيگري در ايران . كتابخانه الكترونيك سايت شهبازي ص21

[37] ـ اسدالله فاضل مازندراني، اسرار الآثار خصوصى، ج 1، ص 192ـ 193)

[38] - (فاضل مازندرانى، ظهور الحق، ج 3، ص 97).

[39] -(همان ، اسرار الآثار، ج 4، ص 370)

[40] محاکمه وبررسي باب وبها /ج3/ص164

[41] بيان ، نسخه‌ي خطي ، بيتا ، بيجا ، ص3

[42] درباره سفر مکه باب که آيا انجام شد يا خير ميان محققين اختلاف است قول به عدم سفر به مکه صحيح تر به نظر ميرسد (روزبهاني)

[43] نبيل و محمد بحساب ابجد عدد واحد هستند

[44] نبيل زرندي، مؤسسۀ مطبوعات امري، ص 126

[45] تلخيص تاريخ نبيل زرتدي، ص 132

روشنفکر
پست: 33
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 23 بهمن 1390, 12:15 pm

پست توسط روشنفکر »


سفر به اصفهان

دراين هنگام ملا حسين بشرويه ، منوچهرخان معتمدالدوله حاکم اصفهان را تشويق کرد که باب را _به نزد خود _فراخواند." ([1]).از طرفي شهر شيراز آلوده به بيماري وبا گرديد و کنترل شهر از دست حسين خان خارج گرديد بنا براين باب فرصت را مغتنم شمرد و روي به اصفهان نهاد و مدتي را در خانه منوچهر خان معتمد الدوله (گرجي) سپري کرد

منوچهر خان گرجي (معتمد الدوله)حاکم اصفهان مردي مرموز بود وي اصالتاً مسيحي تبار و از بقاياي امراء گرجستان بود که آغا محمد خان قاجار او را همراه با 15 هزار نفر از گرجستان و ارمنستان از تفليس پايتخت قفقاز در تاريخ شانزدهم ربيع الاول 1190 اسير کرده بود وي توانست با تقرب به دربار شاه ، نظر مثبت شاه را به خود و برادرش جلب کند نهايت اينکه اين دو برادر در اواخر سلطنت فتح علي شاه قاجار منوچهر خان براي استانداري اصفهان منصوب شد .[2]

نکته ديگري که درباره منوچهر خان قابل توجه است اينکه او گرچه تظاهر به مسلماني داشته اما در واقع به اسلام بي اعتقاد بوده است نبيل زرندي در تاريخ خود به نقل از منوچهر خان مي نويسد :

.... من تاکنون ديانت اسلام را قلباً معتقد نبودم و اقرار و اعتراف جازم به صحت اسلام نداشتم بيانات اين جوان(اشاره به باب) مر ا قلباً به ديانت اسلام وادار کرد و اين جوان (اشاره به باب)حقيقت اسلام را به من نشان داد[3]

وي باب را در بهترين اتاق از عمارت خورشيد جاي داد و خود به شخصه امورات وي را بر عهده داشت[4]بعد از مرگ منوچهر خان برادرش گرگين خان .که بهائيان او را گرگين پر کين ميخوانند بجاي منوچهر بر کرسي حکومت تکيه زد وي در اولين فرصت باب را براي مجازات به پايتخت اعزام کرد اما باب هرگز به تهران نرفت زيرا اساساً اجازه ورود به او ندادند و از راههاي کوهستاني به قلعه ماکو تبعيد شد ظاهراً باب در قلعه ماکو از آرامش نسبي برخوردار بود زيرا در آنجا با فراغ بال کتاب بيان را (البته ناقص) نوشت([5] ) با ارائه کتاب بيان اسلام و قرآن را منسو خ اعلام کرد

ادعا هاي مختلف

سيد علي محمدشيرازي در نخستن روزهاي ادعا خود را نماينده و نايب خاص امام زمان معرفي کرده و بنام حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در کتاب احسن القصص که بنام تفسير سوره يوسف معروف است تصريح مي نمايد و اساساً اين کتاب را از سوي آنحضرت معرفي ميکند او مى ‏نويسد:

الله قد قدر أن يخرج ذلک الکتاب فى تفسير أحسن القصص من عند محمد بن الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن أبى‏طالب على عبده ليکون حجة الله من عند الذکر على العالمين بليغا»

همانا خدا مقدر کرده که اين کتاب از نزد محمد پسر حسن پسر على پسر محمد پسر على پسر موسى پسر جعفر پسر محمد پسر على پسر حسين پسر على پسر ابى‏طالب بر بنده‏اش برون آيد تا از سوى ذکر (سيد على محمد) حجت بالغه خدا بر جهانيان باشد»[6]

· ادعاي مهدويت

وي در آغاز کتاب بیان خود را حجت الهي عصر معرفي کرده است که در واقع اعلام مهدويت است :

«در هر زمان خداوند جل و عز، کتاب و حجتى از براى خلق مقدر فرموده و مى‏فرمايد و در سنه هزار و دويست و هفتاد از بعثت)[7](رسول الله، کتاب را بيان، و حجت را ذات حروف سبع (على محمد که داراى هفت حرف است) قرار داد»([8])

· ادعاي رسالت و نبوت و مظهريت

در کتاب "دلائل سبعه" که در سال ١٨٤٨ ميلادي بعد از کتاب بيان در قلعهٴ ماکو به نگارش در آورده است ، به ماست مالي ادعاهاي گذشته خود پرداخته و با ادعاي رسالت و مظهريت چنين مي‌گويد:

"و نظر کن در فضل حضرت منتظَر که چقدر رحمت خود را در حقّ مسلمين واسع فرموده تا آنکه آنها را نجات دهد. مقامي که اوّل خلق است و مظهر انّني انا‌الله چگونه خود را باسم بابيت قائم آل محمّد(ص) ظاهر فرموده و به احکام قرآن در کتاب اوّل حکم فرمود تا آنکه مردم مضطرب نشوند از کتاب جديد و امر جديد و مشاهده کنند که اين مشابه است با خود ايشان لعلّ محتجب نشوند و از آنچه از براي آن خلق شده‌اند غافل نمانند[9]

آخرين منزل باب قلعه چهريق در نزديکي اروميه بود که در صفر 1264ه/ق به آنجامنتقل شد

محاکمه و مناظره باب در مجلس وليعهد

درآخرين روزهاي سلطنت محمد شاه سيد على محمد باب را از قلعه چهريق به تبريز بردند و مجلسى با حضور ناصر الدين ميرزا (که در آن وقت وليعهد بود) و چند تن از علما براي محاکمه يا مناظره با باب تشکيل دادند در آن جلسه مد عي وحي واعجاز شد از وى سؤال شد: از معجزه و کرامت چه دارى؟ گفت: اعجاز من اين است که براى عصاى خود آيه نازل مى‏کنم و به خواندن اين فقره آغاز نمود:

بسم الله الرحمن الرحيم.

سبحان الله القدوس السبوح الذى خلق السموات و الارض کما خلق هذه العصا آية من آياته!

و اعراب کلمات را به قاعده نحو غلط خواند، زيرا تاء را در «السموات» مفتوح قرائت کرد و چون گفتند: مکسور بخوان! ضاد را در «الأرض» مکسور خواند.

امير اصلان خان که در مجلس حضور داشت گفت: اگر اين قبيل فقرات از جمله آيات شمرده شود، من هم مى‏توانم تلفيق کنم و گفت: الحمد لله الذى خلق العصا کما خلق الصباح و المسا![10]

توبه نامه کتبی

پس از آشکار شدن عجز سيد على محمد در اثبات ادعاى خود، وى را تنبيه نمودند و اوبراي دومين بار رسماً از دعاوى خويش تبرى جست و اظهار پشيمانى کرد

ü اواين بار به صورت کتبي و خطاب به وليعهد، توبه نامه رسمي نوشت ميرزا ابوالفضائل گلپايگاني بزرگترين مبلغ بهائي در کتاب کشف الغطاء عيناً توبه نامه باب را آورده است

«فداک روحى، الحمد لله کما هو أهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانيده. فحمدا له ثم حمدا که مثل آن حضرت را ينبوع رأفت و رحمت خود فرموده که به ظهور عطوفتش عفو از بندگان و ستر بر مجرمان و ترحم به داعيان فرموده. أشهد الله و من عنده که اين بنده ضعيف را قصدى نيست که خلاف رضاى خداوند عالم و اهل ولايت او باشد . اگر چه بنفسه، وجودم ذنب صرف است ولى چون قلبم موقن به توحيد خداوند جل ذکره و به نبوت رسول او و ولايت اهل ولايت اوست و لسانم مقر بر کل ما نزل من عند الله است، اميد رحمت او را دارم و مطلقا خلاف رضاى حق را نخواسته‏ام و اگر کلماتى که خلاف رضاى او بود از قلم جارى شده، غرضم عصيان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را. و اين بنده را مطلق علمى نيست که منوط به ادعاي باشد و استغفر الله ربي و اتوب اليه من أن ينسب علي أمري (و استغفار و توبه ميکنم از امري که به من نسبت داده شده است ). و بعضى مناجات و کلمات که از لسان جارى شده، دليل بر هيچ امر نيست و مدعي نيابت خاصه حضرت حجة الله عليه السلام را محض ادعا مبطل است و اين بنده را چنين ادعائي نبوده و نه ادعاء ديگر. مستدعى از الطاف حضرت شاهنشاهى و آن حضرت چنان است که اين دعاگو را به الطاف و عنايات سلطانى و رأفت و رحمت خود، سرفراز فرمايند و السلام» . ([11])

اعدام

نوشتن توبه نامه به معني پايان ماجرا نبود ،باب تا روزي که زنده بود در حال افزايش دروغين مقامات خود بود و از سوي ديگر طرفدارانش نيز با حمايت بيگانگان که در جاي خود مورد بحث قرار خواهد گرفت آشوبهائي را در گوشه وکنار مملکت براه انداخته که تحمل آن براي دو لتمردان ممکن نبود

شوق رياست و روان بيمار سيد علي محمد باب او را تا آنجا سوق داد که ديگر راهي براي باز گشت از آن منجلاب برايش باقي نماند و عليرغم فتواي علما به شبهه خبط دماغ ( به معني عدم تعادل رواني)و عدم رضايت به اعدام وي ، مرحوم ميرزا تقي خان امير کبير ناچار به صدور دستور اعدام شد

و سر انجام به دستور صدر اعظم مقتدر و مهين دوست ايران براي ايجاد جلو گيري از ادامه اغتشاشات وآشوب هائي که توسط پيروان ودوست داران باب ايجاد ميشد سيد علي محمد باب در روز بيست وهشتم شعبان 1266 مطابق اول تموز در ميدان صاحب الزمان تبريز به دار آويخته و تير باران شد ([12])

حروف حي(نخستین یاران باب)

18 نفرنخستين که در ابتداي کار به سيد علي محمد باب پيوسته از سوي باب حروف حي ناميده شدند.

حائز اهميت است که بدانيم : عليرغم آنکه اکثر حروف حي ازطلاب بوده اند اما از تحصيلات قابل توجهي برخوردار نبوده اند و در منابع بابي و بهائي در مواردي سخناني از آنها نقل شده که از کمبود معلومات آنها حکايت مي کند

سيد علي محمد شيرازي در فرازهاي گوناگون به تمجيد حروف حي پرداخته ومقاماتي فوق تصور به آنها نسبت داده است تاحدي که برخي از آنها علاوه بر انکار اين مقامات از باب هم فاصله گرفتند اشراق خاوري مبلغ شهير بهائي در کتاب امر وخلق از قول بهاءالله آورده است :

ملا حسن بجستاني از حروف حي بيان در عراق حاضر و در امر نقطه اولي شبها تي بر او وارد ، از جمله اعترا ضاتي که بر نقطه اولي نموده آنکه آنحضرت در جميع کتب منزله حروف حي را به اوصاف لا تحصي وصف نموده اند و من از آن نفوس محسوبم و بنفس خود عارف ،و مشاهده مي نمايم که ابداًًًًً قابل اين اوصاف نبوده و نيستم ....([13])

اسامي حروف حي

1. ملاحسين بشرويه اي :

وي اولين کسي است که به باب پيوسته و از سوي او به اول من آمن ملقب گرديده است او مهمترين نقش را در ميان پيروان و طرفداران سيد باب ايفا کرده است ، بها در موردش ميگويد : لولاه ما استوي الله علي عرش الصمدانيته و ما علي کرسي الوحدانيته اگر ملا حسين بشرويه اي نبود خدا بر کرسي وحدانيت و بر عرش بي نيازي مستقر و تثبيت نمي شد

وي فرماندهي نبرد ميان بابيان و مسلمين را در قلعه طبرسي مازندران بر عهده داشت

2. ميرزا محمد حسن بشرويه اي

وي برادر کوچک ملا حسين بوده ودر اکثر موارد همراه برادر بوده است وي در قلعه طبرسي به قتل رسيد

3. ميرزا محمد باقر بشرويه اي

وي نيز خواهر زاده ملا حسين بوده که ارادتي بسزا به خال خويش داشته ودر تمام سفرها با وي همراه بوده است ودر قلعه طبرسي کشته شد

4. ملا علي بسطامي

5. ملا خدابخش قوچاني

6. ملا حسن بجستاني وي بعلت تمجيد هاي بيجاي باب از بابيت رويگردان شد

7. سيد حسين يزدي

8. ميرزا محمد روضه خوان يزدي

9. سعيد هندي اين فرد براي تبليغ به هند رفت ولي ديگر باز نگشت و خبري از وي نشد

10. ملا محمود خوئي

11. ملاجليل ارومي

12. ملاابدال مراغه اي

13. ملا باقر تبريزي

14. ملا يوسف اردبيلي

15. ميرزا هادي قزويني

16. ميرزا محمد علي قزويني

17. ملامحمد علي بار فروشي وي ملقب قدوس و در رده مهمترين اصحاب سيد باب بشمار ميرود وي در سفري که باب به قصد سفر حج به بوشهر انجام داد با اوهمراه بود و در واقعه بدشت همراه با بهاءالله ، قره العين و بسياري ديگر (حدود 80 نفر ) حاضر بود که داستان نسخ اسلام در اين واقعه اتفاق مي افتد وي در واقعه مازندران بعد از مرگ ملاحسين بشرويه اي در قلعه طبرسي فرماندهي قلعه را بعهده گرفت

18. طاهره قره العين قزويني اين زن در تاريخ بابي گري و بهائيگري نقش عمده و فعالي را ايفا ميکند در اجتماع بدشت که نقطه انفکاک و جدائي بابيان از مسلمانان است «بدون حجاب، با آرايش و زينت » به مجلس وارد شد و حاضران رامخاطب ساخت که امروز «روزي است که قيود تقاليد سابقه شکسته شد » [14]و رسماً به نسخ اسلام و پايان راه مسلماني تصريح کرد

شوقي افندي در کتاب قرن بديع درباره قره العين مي نويسد :

.... نخستين زنيکه در راه ترقي و تعالي نسوان شهيد گرديد ... دلاوري که در حين شهادت خطاب به نفسي که در توقيف او قرار داشت به کمال شجاعت اظهار نمود : قتل من در دست شماست ......ولي به يقين مبين بدانيد هرگز تقدم و آزادي نسوان را ممکن نيست متوقف سازيد . ( [15])

براي اينکه بدانيم مقصود قره العين از آزادي چه نوع آن بوده است اين چند سطر را نيز از نوشته هاي ولي امر بهائي جناب شوقي افندي مرور ميکنيم

طاهره شبي که آخرين دقايق حياتش را نزديک ديد لباس نو در بر کرد و چون عروسي خود را بياراست و هيکل را با عطر و عنبر معطر و معنبر نمود آنگاه زوجه کلانتر را نزد خود خواست واورا از تصميمي که نسبت به وي اخذ نموده بودند مستحضر ساخت ......که ناگاه فراشان و چاوشان عزيز خان در دل شب وارد شدند و آن مظهر استقامت را اخذ و به باغ ايلخاني در خارج شهر هدايت کردند

اگر نوشته شوقي در باره قره العين صحت داشته باشد چه ضرورتي داشت که وي در شبي که به ملاقات مرگ ميرود خود را چون عروس بيارايد ، اين آرايش از سوي زني که قرار است نيمه شب با چند نفر فراش دولتي که به هيچ عقيده اي پاي بند نيستند همراه شود و کشته شود بعيد به هدف تحريک شهوات ماموران و فريفتن آنها براي يافتن راه نجاتي باشد

فتنه هاي بابيان در ايران

مريدان سيد على محمد در اواخر سلطنت محمد شاه خصوصاً پس از مرگ شاه در سال (1264) ، وقايع خونيني را در کشور پديد آوردند که اگرچه در تمام آنها نيز شکست در اردوي بابيان رقم خورد امّا به هر شکل اين اتفاقات و حادثه ها در سرزمين ايران و هردو طرف نزاع فرزندان اين کشور بودند اهم انها به قرار ذيلند:

· فتنه مازندران (قلعه شيخ طبرسي)

در اين شورش که ملا حسين بشرويه‏اى و ملا محمد على بارفروشى،از اصلي ترين ياران باب فرماندهي اين نبرد را بر عهده داشتند وهر دو نيز در آن کشته شدند آنان با حفر خندقي اطراف قلعه خود را براى جنگ با قواى دولتى آماده ساختند.

ازوقايع تأسف بار که ماهيت شيطاني ياران باب را به نمايش ميگذارد ، هجوم بر مردم ساده دل پيرامون قلعه است که هيچ توجيه قابل قبولي براي آن وجود ندارد ،بابيان چون راهزنان با شقاوت و بيرحمي تمام به قتل و غارت ايشان مى‏پرداختند، حاج ميرزا جاني کاشي از مورخين بابي و علاقمندان باب در کتاب خود آورده است:

«جمعى رفتند و در شب يورش برده، ده را گرفتند و يک صد و سى نفر را به قتل رسانيدند . تتمه فرار نموده، ده را حضرات اصحاب حق، خراب نمودند و آذوقه ايشان را جميعا به قلعه بردند» ([16])

شکست چيزي بود که بابيان هرگز به آن نمي انديشيدند آنان چنان به پيروزي خود اميد وار بودند که در تصور نميگنجد ميرزا جاني کاشي مينويسد :

«حضرت قدوس (محمد على بارفروشى) مى‏فرمودند که: ما هستيم سلطان بحق و عالم در زيرنگين ما مى‏باشد و کل سلاطين مشرق و مغرب به جهت ما خاضع خواهند گرديد»([17]). پس ميان ايشان و نيروى دولتى جنگ درگرفت و فتنه آنان با پيروزى قواى دولت و کشته شدن ملا محمد على بارفروشى در جمادى الثانى 1265 پايان گرفت.

· فتنه زنجان

در سال (1266) زنجان نيز شاهد شورشى به سرکردگى ملا محمد على زنجانى ملقب به حجت شد اين فرد با ادعاي اجتهاد خود را نماينده امام زمان ميدانست وي قبل از ادعاي بابيت بعلت فتوا هاي عجيب و غريب خود در مسائل مختلف احکام مورد نفرت وانکار متدينين زنجان قرار داشت شورش با جرقه کوچک دعواي کودکانه دو طفل مکتبخانه اي آغاز شد و پس از کشتاري وحشتناک از طرفين به شکست سنگين بابيان و مرگ ذليلانه حجت زنجاني منجر گرديد

· واقعه نيريز

واقعه نيريز يکي ديگر از فتنه هاي تاريخ بابي است. که بنا به گفته عبدالبها قره العين سيد يحيي را تشويق به ايجاد اين فتنه نموده است :

روزي جناب آقا سيد يحياي وحيد شخص فريد روح المقربين له الفدا حاضر شدند و در بيرون نشسته جناب طاهره وراي پرده نشسته و من طفل بودم و در دامن او نشسته بودم* جناب وحيد آيات و احاديثي نظير در فريد از دهان مي افشاند آيات و احاديث بسيار در اثبات اين امر روايت فرمود* بغتة طاهره هيجان آمد گفت يا يحيي فأت بعمل إِن کنت ذا علم رشيد، حالا وقت نقل روايات نيست وقت آيات بيناتست وقت استقامت است وقت هتک استار اوهام است وقت اعلاء کلمة الّله است وقت جانفشاني در سبيل الّله است عمل لازم است عمل([18].)

· در اين جنگ که بين نيروهاي بابي و دولتي رخ داد، دست کم ۵۰۰ الي ۶۰۰ بابي کشته شدند.([19]) اين واقعه در ماه مه و يا ژوئن ۱۸۵۰ (ميلادي) در نيريز اتفاق افتاده‌است. ([20])

· تهران (واقعه ترور ناصرالدين شاه قاجار)

اين واقعه را شايد از حيث سياسي بتوان بااهميت ترين واقعه تاريخ بابيت وبهائيت ارزيابي کرد . پس از اعدام سيد علي محمد باب که توسط امير کبير وبه مقصود ختم ماجراي بابيه صورت گرفت گروهى از بابيان به رهبرى شيخ على ترشيزى بر آن شدند تا ناصرالدين شاه و امير کبير و امام جمعه تهران را به قتل رسانند، اما ناکارآمدي نقشه طراحي شده موجب دستگيري38 تن از سران بابيان و براه افتادن موجي از بابي کشي در کشور شد .

امان الله شفا مبلغ بهائي برگشته از بهائيت معتقد است که حادثه ترور شاه با برنامه ريزي و و دستور شخص بهاءالله بوده است و صدها نفر قرباني جاه طلبي و نقشه شوم او شده اند ، و اگر چنين نبود چرا بها مضطرب شده و خود را به سفارت روس مي انداخته ..[21]

ناگفته پيداست که نمي توان دست بيگانگاني که در پي منافعي براي دول متبوع خود دراين قضيه بودند را ناديده انگاشت



· واقعه بدشت

ماجراي بدشت ، معرف مهم ترين ديدگاهها و اهداف ياران باب بود، اين واقعه در رويگرداني برخي از علاقه مندان به اين نهضت انحرافي نقش مؤثري داشت والبته چه بسا موجب گرويدن برخي ديگر به باب نيز بود اين جريان در نوع اقدامات حکومت نسبت به بابيان نيز تأثير قطعي داشت.

نکته اصلي و شاه بيت ماجراي بدشت ، توطئه ودسيسه چيني حسينعلي نوري و ملا محمد علي بارفروشي و زرين تاج قزويني قره العين براي نسخ شريعت اسلام بود که بدون اطلاع باب صورت گرفت و نتيجه اجتهاد قره العين بود که خود او براي اجراي اين نقشه پيشقدم گرديد و «بدون حجاب، با آرايش و زينت » به مجلس وارد شد و حاضران رامخاطب ساخت که امروز «روزي است که قيود تقاليد سابقه شکسته شد »([22]).

بابيان بسياري از اين حرکت ناخشنود بودند از جمله ملا حسين بشرويه اي مرد شماره 2 بابيه از اين حرکت به شدت برآشفت و يکي از بابيان بنام عبدالخالق اصفهاني با بريدن گلوي خود اعتراضش را از اين حرکت ابراز کرد

شوقي افندي ولي امر بهائيان مي نويسد :

حضار از ملاحظه اين منظره سخت دچار حيرت و دهشت گشتند ... خوف و غضب افئده را فراگرفت و قدرت تکلم از جميع سلب شد بحدي که عبدالخالق اصفهاني از کثرت هيجان و اضطراب با دست خويش گلوي خودرا چاک داد و در حالي که آغشته بخون بود ديوانه وار خودرا از آن صحنه دور ساخت. برخي ديگر از اصحاب نيز مجلس را ترک گفته و دست از امر الهي کشيدند و گروهي با قلبهاي آکنده... تسکين خاطر يافتند." ([23].)

هر يک از گردانندگان لقبي جديد و داراي جنبه‌ معنوي پيدا کرد: محمد علي بارفروشي به قدوس، قرة العين به "طاهره "و ميرزا حسينعلي به "بهاءالله "ملقب شدند ([24]) کليه مخارج حاضرين در مجمع بدشت که از حدود هشتاد نفر از بابيان تشکيل شده بود بعهده ميرزا حسين علي نوري بهاءالله بود

نکته ديگر در باره واقعه بدشت عربده کشي هاي مستانه رهبران بابي بود که بدون هيچ ملاحظه اي خدا و خدا پرستي را به استهزاء گرفته بودند ([25]) عباس افندي (عبدالبها) مي‏نويسد: "جناب طاهره، اني انا اللّه را در بدشت تا عنان آسمان به اعلي الندا بلند نمود و هم‏چنين بعضي احباء در بدشت.([26])



در پانزدهم شعبان 1264،‌ وقتي بدشتيان به نزديکي قريه نيالا رسيدند،‌مردم با ديدن منظره غير مترقبه طاهره و قدوس در يک کجاوه، که با صداي بلند اشعاري مي خواندند، برآشفتند و به آنان حمله کردند ([27]). به اين ترتيب بدشتيان پراکنده شدند و سران بابي گريختند. برخي منابع بهائي، اين برخورد را به «غضب الهي » در نتيجه رفتار غير اخلاقي بابيها در بدشت تعبير کرده اند. ([28]).

ميرزا حسينعلي به سختي از اين غائله نجات يافت.و همراه با قره العين به سوي زادگاه پدري خود قريه تاکر نور گريخت

· ترور شهيد ثالث

در ماجراي قتل يکي از بزرگان شيعه و مخالفين شيخ احمد احسائي علامه ملا محمد تقي برغاني معروف به شهيد ثالث شاهد حضوري پر رنگ و مؤثر از اين زن هستيم.

محمد مصطفي از بابيان بغدادي در شرحي که بر احوالات اين زن نوشته است نا خواسته از توطئه قتل مرحوم ملا محمد تقي برغاني توسط قرةالعين پرده برداشته و ميگويد :

به اين عبد(که در آن وقت کودکي دهساله بودم) فرمودند که به آنها(بابيان همراه با قرةالعين) بگويم : « جميع از قزوين خارج شويد زيرا اتفاق عظيمي در قزوين روي خواهد داد که از حدوث آن واقعه قزوين به لرزه خواهد افتاد و خون شما ريخته خواهد شد ، در حاليکه خداوند براي شما کارهاي مهمي مقدر فرموده مخصوصابراي تو و پدرت شيخ محمد .»

من به منزل مراجعت کرده امر صريح و مبرم ايشان را به اطلاع همه رسانيدم . گفتند مراجعت کن و عرض کن که چرا شيخ صالح کريمي و ملا ابراهيم محلاتي با ما ازقزوين خارج نميشوند اين عبد مراجعت کرده و عرائض آنها را به عرض حضرت طاهره رساندم . فرودند برگرد و به آنها بگو «زمان شهادت شيخ صالح کريمي و ملا ابراهيم فاضل محلاتي در رسيده است و .....بعد از پانزده روز قضيه قتل حاج ملا تقي رئيس علماي قزوين پيش آمد زيرا هروز منبر ميرفت و به جنابان شيخ احمد احسائي و سيد کاظم رشتي که مبشرين بظهور حضرت اعلي بودند لعن ميکرد و همچنين حضرت اعلي را سب ولعن مي نمود و مردم را به دشمني و عداوت با مؤمنين تحريک مي کرد و اغوا مي نمود تا اينکه خداوند کسي را مسلط فرمود تا از او انتقام بگيرد . دشمنان ظالم اين تهمت را به شيخ صالح کريمي و ملا ابراهيم محلاتي نسبت دادند. وملا ابراهيم را شهيد و ملا صالح را به طهران فرستادند در صورتي که آن دو مظلوم در قتل آن مرد لعين (ملا تقي)دست نداشتند و از تهمت مبرا بودند([29])

.» معلوم نيست مصطفي بغدادي که در آنروزکودکي دهساله بوده و در قزوين هم حضور نداشته چگونه با قاطعيت مدعي عدم مداخله ملاصالح و ملا ابراهيم در واقعه قتل ميگردد ، ضمن آنکه با توضيحي که او خود از واقعه ارائه ميکند ترديدي نيست که اين قتل با دخالت مستقيم و برنامه ريزي شده قرةالعين و هماهنگي هاي او با ساير رهبران بابيه صورت گرفته است چرا که بهاءالله بلافاصله بعد از بازداشت قرةالعين، اقدام به تلاش براي آزادي او از زندان ميکند و براحتي موفق به رهانيدن وي مي شود با بررسي مجموعه وقايعي که در طول مدت ورود قرةالعين به قزوين تا فرار وي از زندان و ورود وي به تهران اتفاق مي افتد ميتوان به طراحي يک نقشه دقيق و حساب شده براي به شهادت رساندن شهيد ثالث (ره) اطمينان پيدا کرد عبدالبها در اين باره مي نويسد:

جمال مبارک از طهران آقا هادي قزويني را فرستادند و به تدبيري مفصّل طاهره را از قزوين فرار دادند و به طهران آوردند و يک سر به اندرون جمال مبارک وارد کردند . هيچ کس خبر نداشت بعضي از خواصّ احباب مطّلع شدند و نزد او آمدند



عقايد وآراء باب



بعلت پريشان گوئي هاي سيد عليمحمد باب شايد بدرستي نتوان عقايد او را تشريح کرد اما ميتوان عمدة عقايد و دعويهاي‌ على‌ محمد كه‌ غالباً مبهم‌ و پيچيده‌ است را ‌چنين دانست

1. در کتاب بيان خود را برتر از همه انبياى الهى معرفي کرده و مظهر نفس پروردگار خوانده است ([30])

2. باب خود را مؤسس‌ دورة جديد نبوت‌ مى‌خواند([31])

3. او خاتميت‌ پيامبر اسلام‌(ص‌) را که تا روز قیامت تداوم دارد پذیرفته اما از دیگر سو معتقد بود که قیامت برای هر دیانتی آغاز دوره ای جدید از نبوت توسط پیام اوری دیگر است «از يوم‌ بعثت‌ رسول‌الله‌(ص‌) تا يوم‌ عروج‌ او قيامت‌ عيسى‌(ع‌) بود كه‌ شجرة حقيقت‌ در هيكل‌ محمديه‌ ظاهر شد... و از حين‌ ظهور شجرة «بيان‌» الى‌ ما يغرب‌، قيامت‌ رسول‌الله‌(ص‌) است‌... و قيامت‌ «بيان‌» در ظهور من‌ يظهره‌الله‌ است‌، زيرا امروز بيان‌ در مقام‌ نقطه‌ است‌ و اول‌ ظهور من‌ يظهره‌الله‌، آخر كمال‌ «بيان‌ است‌...» ([32])

4. باب به قيامت هم اعتقادي نداشت وآن را امري زائيده توهم شيعه ميدانست او مقصود از آيات قرآن را در اين زمينه به قيام خود تطبيق ميكرد .

... مراد از یوم قیامت یوم ظهور شجره حقیقت است و مشاهده نمی شود احدی از شیعه یوم قیامت را فهمیده باشد بلکه همه موهوما ً امری را توهم نموده که عندالله حقیقت ندارد و آنچه عندالله و عند عرف اهل حقیقت مقصود از یوم قیامت است این است که از وقت ظهور شجره حقیقت در هر زمان یهر اسم الی حین غروب آن یوم قیامت است مثلا ً از یوم بعثت عیسی تا یوم عروج آن قیامت موسی بود بقول خود .... »[33]

5. او كتاب ‌سراسر غلط بيان‌ را ناسخ‌ قرآن‌ معرفي كرده. ([34]) و مي نويسد :‌ ،و در ابتدای آن می نویسد : « ان البیان میزان من عند الله الی یوم من یظهره الله من اتبعه نور و من ینحرف عنه النار »ترجمه : همانا بیان ترازویی از نزد خداست تا روز ظهور "من یظهره الله " برای کسی که از آن پیروی کن نور ، و برای کسی که از آن منحرف شود آتش است ([35])

6. معتقد بود كه مراد از معرفت‌ پروردگار، معرفت‌ مظهر اوست‌ و آنچه‌ در مظاهر ظاهر مى‌گردد، «مشيت‌» اوست‌ كه‌ خالق‌ هر چيزي‌ است‌، اين‌ مشيت‌ نقطة ظهور است‌ و در هر دوري‌ و كوري‌ بر حسب‌ آن‌ دوره‌ ظاهر مى‌گردد. محمد(ص‌) نقطة «فرقان‌» است‌ و على‌ محمد نقطة «بيان‌»، و هر دو يكيند. نقطة بيان‌ عيناً همان‌ آدم‌ بديع‌ فطرت‌ است‌. ظهورات‌ را نه‌ ابتدايى‌ است‌، نه‌ انتهايى‌؛ قبل‌ از آدم‌ (ع‌) هم‌ عوالمى‌ بوده‌ است‌ و پس‌ از «من‌ يظهره‌الله‌» هم‌ ظهورات‌ ديگر به‌ طور بى‌نهايت‌ خواهد بود. هر ظهوري‌ اشرف‌ از ظهور پيش‌ و مشتمل‌ بر آن‌ است‌؛ و مشيت‌ اوليه‌ در هر ظهوري‌، اقوي‌ و اكمل‌ از ظهور قبل‌ است‌ ([36])

باب‌ با دركي ناقص از آنچه در برخي احاديث اسلامي مبني بر شأن و منزلت نبي اكرم و ائمه اطهار كوشش كرده است تا در ميان هواداران خود ، جايگاهي همچون انبياء و ائمه براي خود دست و پا نمايد

7. على‌ محمد معتقد بود كه‌ نبايد او را خاتم‌ ظهورات‌ مشيت‌ اوليه‌ و آخرين‌ سلسلة نبوتها دانست‌، بلكه‌ وي‌ ظهور كسى‌ را كه‌ از او به‌ «من‌ يظهره‌ الله‌» تعبير مى‌كرد، بشارت‌ داده‌، و او را اشرف‌ و اعظم‌ از خود شمرده‌، و تصريح‌ كرده‌ است‌ كه‌ كمال‌دين‌ «بيان‌»در ظهور اوست‌؛چه‌، از اين‌ گفته‌ها معلوم‌ مى‌شود كه‌ على‌ محمد خود را در رديف‌ پيامبران‌ پيشين‌ و بلكه‌ اشرف‌ از آنان‌ دانسته‌ است‌ و از برخى‌ سخنانش‌ بيش‌ از اين‌ هم‌ برمى‌آيد ([37])

.

· نکته قابل توجه در انديشه هاي سيد باب ادعاهاي گزاف و عدم هماهنگي ميان آراء اوست گاهي باب بقيه الله ،گاهي خود بقيه الله ،گاهي پيامبر و گاهي هم الله مهيمن القيوم و......

آثار باب

بيان به عنوان مهمترين کتاب وبرخي ديگر به اسامي :

1. قيوم الأسماء 2. احسن القصص3. پنج شأن4. دلائل السبعة5. صحيفه عدليه6. تفسير سوره کوثر7. تفسير سوره بقره 8. کتاب الروح 9. لوح هيکل الدين ...و...و...

جالب اينکه سيد علي محمد همين کتب را به عنوان معجزه خود عنوان مينمايد که شاخصه همه آنها متوني لبريز از اغلاط املائي و انشائي است تا آنجاکه مي توان مدعي شد در تمام آنها صفحه اي بدون غلط وجود ندارد([38]). احمد کسروي در اين باره آورده است :

«اگر سيد باب عربيهاي غلط نبافتي و برخي سخنان معني دار و سودمند گفتي بيگمان کارش پيش رفتي و به دولت چيره شده آنرا بر انداختي، ولي اين مرد بيکبار بي مايه مي بود و گذشته از آنکه آن غلط بافي ها را مي کرد و آبروي خود را در نزد باسوادان مي ريخت، برخي گفته هاي بسيار بي خردانه ازو سر مي زد. مثلا چون درباره همان غلط بافي ايراد مي گرفتند چنين پاسخ مي داد: صرف و نحو گناهي کرده و تاکنون در بند مي بود. ولي من چون خواستم خدا گناهش را بخشيد و آزادش گردانيد». ببينيد در برابر غلط گوييهاي خود چه بهانه مي آورد. اين سخن يا از روي ريشخند بوده و يا گوينده اش جز ديوانه نمي بوده. آيا از اين پاسخ ايرادگيران چه توانستند فهميد؟! شگفت که عبدالبهاء در کتاب مقاله سياح و ديگران از بهاييان و بابيان در کتابهاي ديگر گله کرده اند که به سيد باب غلط نحوي گرفتند گويا چشم مي داشته اند که نگيرند. چشم مي داشته اند که يکي غلط بافي هائي کند و همان را دستاويز دعوي امامي يا پيغمبري کند و مردم چشم پوشيده ايراد نگيرند. ([39])

رفتار بابيان در عراق

در روز هائي که بابيان دسته جمعي به عراق عرب تبعيد شده بودند و هر روز حکايت شرم آوري از خود را در تاريخ حيات فرقه پوشالي بابيه ثبت مي کردند که حتي بهاءالله نتوانسته است آن را انکار نمايد درکتاب مائده آسماني اين جمله از بهاءالله درباره شيوه عملکرد اجتماعي بهائيان آمده است :

«جميع ملوك اليوم اين طايفه را اهل فساد مي دانند، چه كه في الحقيقه در اوايل اعمالي از اين طايفه ظاهر ، كه فرايض ايمان مرتعد (مي شد). در اموال ناس، من غير اذن تصرف مي نمودند و نهب و غارت و سفك دمأ را از اعمال حسنه مي شمردند. »([40])

شوقي افندي نيز از ذکر اين وقايع ابا نکرده و آورده است «در عراق شيوه بابيان اين بود كه شب ها به دزديدن لباس و نقدينه و كفش و كلاه زوار اماكن مقدسه و شمع ها و صحايف و زيارتنامه ها و جام هاي آب سقاخانه ها پردازند. »([41])



جانشين باب

گرچه امير کبير نسبت به اعدام باب اقدام کرد تا چشم فتنه را کور کند امّا سياست مداري چون او قطعاً مي دانست که تفکر جديدبابيــــــگري مانند صدها تفکر انحرافي ديگر به طور کامل از اجتماع رخت بر نخواهد بست .افرادي که نام و نان خود را در اين بازي جديد يافته اند ، نخواهند گذاشت بستري که بساط کام جوئي شان در آن فراهم است ،برچيده گردد ، بار ديگر با ساز و کاري جديد و تمسک به برخي آثار و کلماتي که از باب برجاي مانده بود راه ناتمام او را پي خواهند گرفت و باکي ندارند که اين موج جديد گمراهي هر از گاهي کسي را به غرقاب جهنم بفرستد ...

بعد از مرگ باب و فروکش کردن طوفان حوادث بر سر جانشيني وي نزاع هاي مختلف براي بدست آوردن سکان رهبري جمعيت بابيه آغاز شد

و البته پيروز اين ميدان کسي نبود که از استدلال و براهين علمي ومنطقي برخوردار باشد و با ارائه مدارک متقن بتواند جانشيني وصلاحيت خود را به اثبات برساند زيرا باب به عنوان مرکز اين دايره نه تنها خود واجد اين ويژگي نبود ، که براي اثبات هويت مخدوش خود راه هرگونه استدلال منطقي و صحيح را بسته بود

ولي به هر روي ما در بررسي تاريخي خود ناگزير از اين مطلب هستيم که بدانيم جا نشين واقعي سيد باب بنا بر اسناد و نصوص کيست





شيخ علي ترشيزي عظيم



استاد گرانقدر مرحوم علامه محيط طباطبايي به استناد گزارشهاي تاريخي و برخي قرائن ديگر اظهار کرده که اساساً موضوع «وصايت» براي باب مطرح نبوده و رهبري بابيها بعد از او به شيخ علي ترشيزي معروف به عظيم رسيد ايشان مينويسند :

وقتي سيد علي محمد باب به سال 1266 در تبريز کشته شد شيخ علي خراساني ترشيزي از ياران سيد رشتي و ملقب به عظيم مقام رهبري بابيان را يافت. اين جناب عظيم به موقع انتقال باب از اصفهان به تهران و هنگام اعزام او از تهران به چهريق همواره از نزديک ترين مريدان مراقب حال سيد بود و درموقع ادعاي قائميت باب که پس از مرگ محمد علي بارفروشي (قدوس ) صورت گرفت از طرف سيد با عنوان "خاتم باب " مأمور اعلام دعوت به مردم دور و نزديک شده و در پيش بابيان طبقه اول مکانتي يافته بود.([42])

مرحوم علامه محيط طباطبائي (ره) در فراز ديگري از همين مقاله آورده است که :

تصور نمي کنم بتوان براي عظيم در خلال سالهاي 1267 و 1268 موقعيتي نازل تر از رياست حزب بابي قائل شد. ورود نام ميرزا يحيي در اين قلمرو ادعا، شايد از سال 1269 و انتقال ميرزا حسينعلي و ميرزا يحيي از تهران و مازندران به بغداد زمينه مساعدي يافته باشد و به تدريج بر سوابق مربوط به عظيم و دعاوي مشابه شش هفت نفر ديگر پرده نسيان فرو افکنده و مقام برتر عظيم را از ياد برده باشند.([43]).



ميرزا يحيي صبح ازل

برخي از محققين از جمله مرحوم علامه حسن مصطفوي ميرزا يحيي صبح ازل را جانشين باب دانسته مي نويسد:

آري به اعتراف شوقي پس از درگذشت سيد باب بيست وپنج نفر دعوي من يظهره اللهي نمودند . بعضي از آنها از لحاظ سوابق علمي وعنواني وخصوصيات ديگر بر ميرزا بهاء برتري داشته اند ودر ميان اينها ميرزا يحيي صبح ازل برادر ميرزابهاء ديده ميشود که امروز بابيهاي ازلي پيرو او هستند سوابق ميرزا يحيي از لحاظ ارتباط با قدوس ونوشتن آيات و مکاتبه باسيد باب وسفارش هاي سيد باب در حق او و گرويدن سران بابيه به او واطاعت وپيروي خود ميرزا بهاء از او و خصوصيات ديگر مسلم بوده وهيچ گونه قابل انکار نيست واگر کسي معتقد به سيد باب باشد چاره اي بجز پيروي او وقبول دعاوي او نداشته و هرگز نتواند اورا انکار کند [44]

ايشان به نقل ازباب در لوح اول از مجموعه الواح نقطه اولي چنين آورده است :

باز در همان کتاب (الواح سيد باب ـ لوح اول )به خط خود سيدباب خطاب به صبح ازل کليشه شده است که :

"اللّه‏ اكبر تكبيراً كبيراً، هذا كتاب من عنداللّه‏ الي اللّه‏ المهيمن القيوم، قل كلٌ من اللّه‏ مبدئون، قل كلّ الي اللّه‏ يعودون، هذا كتابٌ من علي قبل نبيل، ذكر اللّه‏ العالمين الي من يعدل اسمه اسم الوحيد ذكر اللّه‏ للعالمين، قل كلّ من نقطة البيان ليبدئون، اَن يا اسم الوحيد فاحفظ ما نزل في البيان و أمر ربه فانك لصراط حق عظيم ." يعني: "خدا از همه چيز بزرگ‏تر است ـ اين نامه‏اي از طرف خداي مهيمن و قيوم به سوي خداي مهيمن و قيوم است، بگو همه از خدا ابتدا شده‏اند و همه به سوي خدا بازگشت مي‏كنند، اين نامه‏اي است از علي قبل نبيل (عدد محمد و نبيل به حساب ابجد 92 مي‏شود) كه ذكر خدا براي جهانيان است به سوي كسي كه نامش مطابق با وحيد است (وحيد به ابجد 28 است و يحيي هم به استثناي الف آخرش 28 است). بگو همه از نقطه بيان ابتدا مي‏شوند اي نام وحيد، حفظ كن آنچه را كه در بيان نازل شد و به آن امر كن، پس تو در راه حق بزرگ هستي).....وذيل لوح را هم با مهري که سجع آن (انني انا حجه الله ونوره)مهر کرده است

نهايت کلام آنکه علامه مصطفوي از ذکر اين گونه شواهد نتيجه مي گيرند که اگر کفته ونوشته سيد باب صحيح باشند پس از در گذشت او جانشين وخليفه سيد باب ميرزا يحيي است ([45]).ميرزاجاني کاشي در نقطه الکاف درباره علت انتخاب ازل به جانشيني مي نويسد :

باب بعلت از دست دادن ياران و دستياران نزديک اندوهگين بود اما با ديدن مکتوبات و نوشته جات ميرزا يحيي ازل بشدت مسرور گرديد و وي را به عنوان وصي خود برگزيد([46])

کنت دوگوبينو،‌ وزير مختار فرانسه در ايران،‌نيز که در آن سالها در ايران بوده و جزييات وقايع بابيان را ثبت کرده، ميرزا يحيي را جانشين باب دانسته و تأکيد کرده است که اين جانشيني، بدون سابقه و مقدمه صورت گرفت و بابيها آن را پذيرفتند[47]

نكته اي كه در اين جا لازم است مورد اشاره قرار گيرد سرنوشت طرفداران ازل است :

بعد از ازل رهبري پيروانش بعهده ميرزا يحيي دولت آبادي قرار گرفت و بنا به برخي مدارك و اسناد بجاي مانده كه احتمال دارد صحت داشته باشند ميرزا يحيي دولت آبادي فرقه ازلي را منحل كرد و ازليان را آرام و بي سر و صدا به جامعه شيعه اثني عشري سوق داد ([48])البته ممتنع بلكه محال است تمام ازليان تسليم اين شيوه از سوي ميرزا يحيي دولت آبادي شده باشند اگرچه امروزه از بابيان ازلي خبري نيست و كسي بدرستي نمي دانند آيا اين نحله از بابيان كه زماني حضوري فعال در جنبش هاي اجتماعي داشتند اكنون در چه وضعيتي به سر مي برند تنها ردپائي كه از اين دسته ميتوان يافت تنها يك سايت اينترنتي با عنوان مؤمنين دين بيان است كه با قرار دادن كتابهائي از دوستداران ازل مثل نقطه الكاف اثر حاج ميرزا جاني كاشي و تنبيه النائمين اثرعزيه خانم نوري خواهر ازل و بهاءالله به تداوم ازلي گري صحه ميگذارد

ميرزا حسينعلي نوري

بهائيان مدعي صحت انتساب دیانت خود به سید علی محمدباب بوده و موضوع من يظهره اللهي بهاءالله را بشارتي از سوي باب ميدانند نبيل زرندي مي نويسد به دستور باب براي اداي احترام به کشته شدگان قلعه طبرسي، به مازندران و از آنجا به تهران نزد ميرزا حسينعلي رفته است وي ميگويد :

وقتيکه سيّاح ميخواست از طهران برود حضرت بهاءاللّه باسم ميرزايحيي مراسله اي مرقوم فرمودند و بسيّاح دادند پس از چندي ورقه اي بخطّ حضرت باب واصل شد در آن ورقه حضرت باب ميرزا يحيي را امر کرده بودند که در ظلّ حفظ و صيانت حضرت بهاءاللّه در آيد و در سايهء تعليم و تربيت آن بزرگوار قرار گيرد معرضين بيان بعدها اين لوح مبارک را تغيير دادند و آن را دليل صدق گفتارهاي خويش و دعاوي مبالغه آميز خود نسبت بميرزا يحيي قرار دادند با آنکه در اصل بيان مبارک کوچکترين اشاره اي هم بمقام موهومي که ميرزا يحيي و اتباعش قائل بودند وجود نداشت و از اين ادّعاهاي عريض و طويل معرضين بيان بهيچوجه در بيانات مبارکه اثري مشهود نبود بلکه حضرت باب در ضمن آن بيانات مقصودشان تمجيد حضرت بهاءاللّه بود ولي پيروان يحيي چنين پنداشتند که اين بيان حضرت باب اشاره بمقام ميرزا يحيي است([49])

از سوي ديگرعبدالبهاء فرزند ميرزا حسينعلي نوري ميرزا يحيي را پيشمرگ بهاء الله معرفي کرده و چنان وانمود مي كند كه گزينش ميرزا يحيي به جانشيني باب طرح خود ميرزا حسينعلي بوده است «که افکار متوجه شخص غايبي شود و به اين وسيله بهاء الله از تعرض ناس محفوظ ماند»([50])

امّا اسناد تأييد شده و موجود باقي مانده از سيد علي محمد باب روشن کننده اين موضوع است که وي براي من يظهره الله خصوصياتي را ذكر مينمايد كه ميرزا حسينعلي واجد هيچ كدام نيست و حتي سال ظهور اورا نيز مشخص نموده است فاصله بين زمانه باب تا ظهور او را ايين بيان پوشش خواهد داد ، بنا بر اين باب هرگز مبشر و بابيان هرگز منتظر كسي بنام بهاالله نبوده اند كه ايين جديدشان را در يك دوره كوتاه نه ساله تمام شده تلقي کند و انرا مقدمه ادعاي خود قراردهد برهمين اساس ميتوان با قاطعيت اعلام کرد که هيچ رابطه اي بين باب و ميرزا حسينعلي نوري بهاالله وجود نداشته بلكه مهم ترين آورده باب «بيان» توسط او به نابودي كشيده شد و باب و بهاءالله حتي باهم ديدار هم نکرده اند در کواکب الدريه که متن آن به تأييد عبدالبهاء نيز رسيده است آمده که : حضرت بهاءالله باحضرت نقطه اولي قطعيا ملاقات نفرموده اند. ([51])

از اينرو ازليان بحثهاي مهمي در رّد ادعاي بهالله و وابستگي او به سيد باب و ساير ادعاهاي او و فرزندش عباس افندي و ديگران دارند كه مشروعيت بهاييان را بطور جدي زير سوال ميبرد

آن زمان يحيي بيش از نوزده سال نداشت ، ميرزا حسينعلي برادري که 14 سال از او بزرگتر بود به نمايندگي او زمام کارها را در دست گرفت و رفته رفته فضا را به نفع خود تغيير داد تا در نهايت توانست ازل را کنار زده و خود رهبري فرقه را برعهده بگيرد ، تصميم بهاءالله براي رهبري فرقه تصميمي بود که از مدتها پيش در ذهن او جولان ميکرد از همان ايام که به اتهام مشارکت در قتل شاه در زندان بسر مي برد قصد رياست بر گروهک بابي را درسر مي پرورانيد او در لوح ابن ذئب مي نويسد :

در ايام و ليالي در سجن مذکور در اعمال و احوال و حرکات حزب بابي تفکر مينموديم و بعد اين مظلوم اراده نمود که بعد از خروج از سجن بتمام همت در تهذيب آن نفوس قيام نمايد." ([52])

و در همان لوح مدعي ميشود که : درشبي از شب ها در عالم رؤيا از جميع جهات اين کلمه عليا اصغا شد انا ننصرک بک و بقلمک." ([53]).

و در صفحه ٥ رساله اي که به مناسبت صدمين سالگرد مرگ بهاءالله به سفارش بيت العدل انتشار يافته است آمده است :

رسالت حضرت بهاءاللّه در آگوست ١٨٥٢ در زنداني زيرزميني که مشهور به سياه‏چال بود آغاز گرديد.[54]



فصل سوم بهائيت



زندگي نامه ميرزاحسينعلي بها

ميرزاحسين علي نوري ملقب به بـهاءالله که بهائيان شهرت خود را از وي گرفته اند و او را عنوان پيامبر آئين خود مي شمارند . دردوم محرم سال1233/ق/ ۱۸۱۷/م در خانه ميرزا عباس نوري از منشيان دربار قاجار درتهران متـولّـد شد وي آموزشهاى مقدماتى ادب فارسى و عربى را زير نظر پدر و معلمان و مربيان گذراند اگرچه او خود مدعي است که هرگز تحصيلاتي نداشته است و درنامه اي به ناصرالدين شاه ([55])، ميگويد :من تحصيل علم نکرده ام و در مدارس وارد نشده ام. ميتوانيد از {مردم} شهري که در آن ساکن بوده ام سوال کنيد.([56])



پس ‍از ادعاى بابيت سيد على محمد شيرازى به وسيله ملا حسين بشرويه اي و به واسطه ميرزا محمد معلم نوري در شمار نخستين گروندگان به باب درآمد([57])و از فعال ترين افراد بابى شد و به ترويج بابيگرى بويژه در نور و مازندارن پرداخت . برخى از برادرانش از جمله برادر كوچكترش ميرزا يحيى معروف به ((صبح ازل )) نيز بر اثر تبليغ او به اين مرام پيوستند([58])

بهاءالله با تلاش وکمک براي رهائي قرة العين تنها زن عضو " حروف حي از زندان (وي به اتهام قتل عمويش ملامحمد برغاني قزويني در زندان بسر ميبرد) ونيز تأمين مخارج اجتماع بدشت ([59])که در محلي به همين نام اجتماع کرده بودند ([60])جايگاهي معتبر نزد اجتماع کنندگان يافت

پس از اعدام سيد علي محمد باب ، اميرکبير براي فرونشاندن قيامها و شورش هاي بابيان ، از برخي بابيان منجمله ميرزا حسينعلي خواست ايران را به قصد کربلا ترک کند،و او در شعبان 1267 به کربلا رفت ([61])؛ اما چند ماه بعد، پس از برکناري و قتل امير کبير،در ربيع الاول 1268 ،‌و صدارت يافتن ميرزاآقاخان نوري ،‌به دعوت و توصيه وي به تهران بازگشت.در اقدام تيراندازي بابيان به ناصرالدين شاه . در شوال 1268 بار ديگر والبته بسيار شديدتر دستگيري و اعدام بابيها.اغاز شد ([62]).از نظر حکومت مرکزي ، قرائن و شواهدي براي نقش ميرزا حسينعلي نوري در طراحي اين سوء‌قصد وجود داشت و به دستگيري او اقدام شد ([63])..گرچه بهاءالله در لوح شيخ نجفي از مداخله در داستان ترور ناصرالدينشاه خود را تبرئه ميکند ([64])، امّا منابع بابي مخالف بهاءالله از جمله خواهر او اين نسبت را تأييد مي کنند ([65]) ،

حمايت سفير روس چرا؟؟

‌وقتي مأموران حکومتي براي جلب وبازداشت او آمدند وي به ميرزا مجيد آهي شوهر خواهرش که منشي سفارت روسيه بود در مقر تابستاني سفارت روس در زرگنده شميران به سر ميبرد سفير روس بر ادامه‌ اقامت وي در آنجا تأکيد و از تسليم او به نمايندگان شاه امتناع داشت ،ولي بعلت سماجت مأموران سرانجام سفيرتسليم شد امّا اورا به عنوان امانت دولت روس تحويل داد و از صدراعظم(ميرزا آقاخان نوري) رسماً خواستار گرديد امانتي را که دولت روس به وي مي سپارد در حفظ وحراست او بکوشد» ([66])،حتي صدر اعظم را از موضع قدرت مورد تهديد قرار دا د که صدمه نبايد به بهاءالله وارد آيد ([67])با تلاشهاي جدي سفير روسيه در تهران پس از چهار ماه ميرزا حسينعلي ازحبس سياه چال طهران رهائي يافت امّابه دستور حکومت ايران ، ديگر حق اقامت در ايران را نداشت . سفير روس از وي خواست «که به روسيه برود و دولت روس از او پذيرايي خواهد نمود»، اما او نپذيرفت؛ هنگام سفر تبعيد نيز علاوه بر نمایندگان دولت ایران نماينده اي از سوي سفارت روس همراه بهاءالله بود ([68]).بابيان ديگري هم که تاکنون تهران و شهرهاي ديگر را ترک نکرده بودند مجبور به ترک موطن وسفر بسوي عراق شدند .

بهاءالله پس از رسيدن به بغداد نامه اي به سفير روس نگاشت و مراتب قدرداني خود را از وي و دولت روس اعلام کرد. همچنين در لوحي خطاب نيکلاويچ الکساندر دوم به اين کمک سفير روس اشاره و از وي تشکر کرده است([69]) .



بهاءالله در بغداد

از پيشکاري ازل تا ادعاي خدائي

بهاءالله در بغداد با عنوان پيشکاري ازل به فعاليت ميان جمعيت آشفته بابيان پرداخت اين گروه بعلت سر در گمي و نداشتن جايگاه مشخص ديني ودنيوي به يک معضل اجتماعي در عراق تبديل شده بودند و بهاءالله با استفاده از اين فضاي آشوب زده و پريشان با زيرکي و سياست به استحکام جايگاه خود و تضعيف موقعيت يحيي ازل در ميان بابيان پرداخت او ازل را به بهانه هاي امنيتي در خفا نگهداشته و خود زمام امور را بدست گرفت

حسن موقر باليوزي از بهائيان متعصب و مبلغين بهائي در عين تمجيد از بهاءالله ناخود آگاه به رفتارهاي خاص بهاءالله براي تبليغ خود و کسب رهبري بابيه اشاره مي نمايد :

بهاءالله شروع به بازسازي جامعه بابي ميکند و موفق ميشود که در زمان کوتاهي براي جامعه تجديد اعتبار و آبرو کند بطوريکه در پايان بنا به قول عبدالبها :

بعد از 11 سال اقامت در بغداد "روش و سلوک اين طايفه به قسمي واقع شد که شهرت و صيت ـ بهاءالله ـ تزايد نمود چه که درميان ناس ظاهر و مشهود و يا جميع طوايف معاشر و مألوف."ـ بودـ ([70]).

نکته ديگر اينکه جناب بهاءالله از اوضاع آشفته بابيان در عراق و بي توجهي نسبي حکوم
روشنفکر
پست: 33
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 23 بهمن 1390, 12:15 pm

پست توسط روشنفکر »

نکته ديگر اينکه جناب بهاءالله از اوضاع آشفته بابيان در عراق و بي توجهي نسبي حکومت عثماني به مسائل داخلي بابيان استفاده کرده ، با شرارت به تسويه حساب وحذف فيزيکي مخالفين خويش پرداخت

نتيجه اين شرارت ها فرار بابيان مهم و قابل اعتنا از بغداد و ايجاد فضاي رعب شديد در ميان آنان و قتل و کشتار مخالفان بود.عزيه خانم نوري گروهي که با رهبري زير زميني بها به قلع و قمع بابيان بغداد مشغول بودند را "جلادان خونخوار "ناميده و مي گويد :

"اصحاب طبقه اول که اساميشان مذ کور شد از خوف آن جلادان خونخواربه عزم زيارت اعتاب شريفه به جانب کربلا و نجف و برخي به اطراف ديگر هزيمت نمودند.سيد اسمعيل اصفهاني را سر بريدندو حاجي ميرزا احمد کاشي را شکم دريدند . آقا ابوالقاسم کاشي راکشته در دجله انداختند.سيد احمد را به پيشدو کارش را ساختند. ميرزا رضا خالوي سيد محمد را مغز سرش را به سنگ پراکندندو ميرزا علي را پهلويش را دريده به شاهراه عدمش راندندو غير از اين اشخاص جمعي ديگر را در شب تار کشته اجساد آنها را به دجله انداختند و بعضي را در روز روشن در ميان بازار حراج با خنجر و قمه پاره پاره کردند چنانکه بعضي از مومنين و معتقدين رااين حرکات ،فاسخ اعتقاد و ناسخ اعتماد گرديد بواسطه اين اعمال زشت و خلافکاري هااز دين بيان عدول کرده و اين بيت را انشاد نموده در محافل مي خواندند و مي خنديدند :

اگر حسينعلي ، مظهر حسين علي است ......هزار رحمت حق بر روان پاک يزيد !! "

و مي گفتند ما هر چه شنيده بوديم حسين مظلوم بوده است نه ظالم !"([71])

2سال از اوقات اقامت در عراق را بعلت اختلافاتش با ميرزا يحيي صبح ازل براي رهبري فرقه در کوه هاي سليمانيه گذرانيد" امّا خود او در اين باره با لحن رياکانه اي مي نويسد :

مقصود جز اين نبود که محل اختلاف احباب نشوم و مصدر انقلاب اصحاب نگردم. و سبب ضرّ احدي نشوم و علت حزن قلبي نگردم." ([72]). در آوريل سال ۱۸۶۳ و در آخرين روزهاي اقامت در بغداد در باغ نجيبيه موسوم به رضوان خود را موعود بيان اعلان کرد و مدت 12 روز در آن باغ اقامت ميکند. در همين دوران بهاءالله خود را به عنوان شارع ديني جديد که تداوم ديانت بابي خواهد بود اعلام مي‌نمايد. بهائيان براي اين دوازده روز اهميت قايلند و چند روز آن را جشن مي‌گيرند

سفر به استانبول

.بعد از اقامت در باغ رضوان در اوائل ماه مه 1863 ميلادي بغداد را به اتفاق برادرش ازل و فاميل و 26 نفر از يارانش به طرف استانبول ترک ميکند.اين اظهار و ادعاي جديد بهاء الله ظاهراً مخفيانه و بدور از چشم ازل و ياران وي بوده است زيرا در اين سفر ميرزا يحيي ازل به حسب ظاهر اختلافي با برادر ندارد و همراه بهاءالله به استانبول ميرود و حتي به موجب آنچه عبدالبهاء دراين باره مينويسد در کنار وي احساس امنيت نيز مي نموده است :

"ودراين مدّت ميرزا يحيي مستور و پنهان و بر روش و سلوک سابق باقي و برقرار بود. حتّي چون فرمان اعليحضرت پادشاه عثماني به حرکت بهاءالله از بغداد صادر شد، ميرزا يحيي نه مفارفت نمود و نه مرافقت. گاهي تصوّر سفر هندوستان نمود و گاهي قرار در ترکستان و چون مصمّم به هيچ يک ازاين دو رأي نشد عاقبت به خواهش خويش پيش از جميع به هيئت درويش درلباس خفا و تبديل عازم کرکوک و اربيل شد و از آنجا به حرکت متواصل واصل موصل گشت و چون اين جمعيت وارد شدند در کنار قافله منزل و مأوي نمود. با وجود آنکه درآن سفر حکّام و مأمورين کمال رعايت و احترام را مجري داشتند و حرکت و قرار به حشمت و وقار بود مع ذلک دائماً در لباس تبديل پنهان و به تصوّر احتمال حصول تعرّض، احتراز داشت. و بر اين قرار وارد اسلامبول شدند. ([73]). بهاءالله و همراهان درنيمه اوت 1863 وارد استانبول ميشوند بعد از چهار ماه اقامت در استانبول مجدداً مقامات دولت عثماني بهاءالله و همراهانش را در ماه دسامبر و سرماي شديد به شهر ادرنه تبعيد مي‌کنند. ([74]).پنج سال توام با تنش وکشمکش با ازل و طرفدارانش در آن شهر اقامت کردند با اوج گرفتن اختلافات بها و ازل در سال چهارم دولت عثماني تصميم به جدا سازي آنها از هم گرفت وبه دنبال اين تصميم ميرزا يحيي صبح ازل به جزيره ماغوسا (فاماگوستا) در قبرس و بهاءالله واتباعش را به عکّا تبعيد نمودند.

بعيد و اقامت در عکا

عکّا در فلسطين اشغالي و در نزديکي بندر حيفا قرار دارد آب و هواي نا مطبوع عكا در اولين سالهاي بها و يارانش در اين شهر منجر به بيماري و فوت برخي از ياران بهاءالله گرديدتا حدي كه بهاءالله نتوانست به آن بي توجه باشد و در آثار خود از آن ياد نكند وي در يكي از آثار خود مي گويد : «كذلك امر ربك اذكان مسجوناً في أخرب البلاد». ([75]) (پروردگارت چنين امر كرد ، زماني كه در خراب ترين شهرها زنداني بود » بهر صورت ميرزا حسين علي بهاءالله به عنوان يک زنداني تبعيدي در سال ۱۸۶۸ وارد آن شهر گرديد.

نکته قابل توجه اينکه بها وپسرش عبدالبهاء در شهر عکا همواره خود را مسلماناني متدين و مبادي آداب شريعت اسلام معرفي ميکردند ، در نمازهاي جماعت حضور يافته و به پيروان دستور اکيد داده بودند که در آن صفحات از تبليغ خودداري کنند

عمده الواح بهاءالله از اين شهر ارسال شده که برخي از آنها براي شاهان و رؤساي جمهور کشورهاي مختلف بوده است وسرانجام ميرزا حسينعلي نوري ملقب به بـهاءالله در دوم ذي القعده ( هفتادم نوروز ) سال ١٣٠٩ هـ. ق. برابر با ٢٩ مي ١٨٩٢ م . در هفتاد و پنج سالگي در قصر بهجي نزديک شهر عکّا([76]) طومار عمر پر حادثه اش در هم پيچيده شد و به علت بیماری اسهال خونی درگذشت . در همان جابه خاک سپرده شد که امروز قبله بـهائيان است.

آثار بهاء الله

کتاب اقدس ام الکتاب بهائيت و شامل احکام و تعاليم اصلي بهائيت مي‌باشد.

کتاب ايقان که در پاسخ به سوالات سيد خال (دائي باب) در مورد ظهور امام قائم عج و شبهات قرآن مي‌باشد.اين کتاب به تنهائي براي اثبات بطلان بهائيت کافي است

هفت وادي: (وادي طلب - وادي عشق - وادي معرفت - وادي توحيد - وادي استغنا - وادي حيرت - وادي فقر حقيقي و فناي اصلي )

از ديگر آثار بهاءالله مي‌توان به مکتوباتي که براي پيروانش مي‌فرستاد اشاره کرد وي در خلال اين مکتوبات تعاليمش را براي پيروانش تشريح مي‌نمود اين مکتوبات در ميان بهائيان به « لوح» مشهورند , و در ديانت بهائي بيش از شانزده هزار لوح موجود مي‌باشد . که از آن جمله مي‌توان به مکتوباتي خطاب به سلاطين وقت اشاره نمود. (هم چون ناپلئون، پاپ و ...)

ديگر آثار او: کلمات مکنونه مبين ،اشراقات ،اقتدارات ،جواهر الاسرار، چهار وادي ، الواح سلاطين و ... از اصلي ترين آثار بهاالله به شمار ميروند گرچه آثار وي منحصر به اينها نيست

زندگي نامه عبدالبها(عباس افندي)

عباس افندي ملقب به عبدالبهاء،در پنجم جمادي الاولي سال ۱۲۶۰ (قمري) در طهران متولد شد و از سن ۹ سالگي، در تبعيدهاي بهاءالله همراه او بود وي در اين سفرها بسياري از تجربه ها ي لازم براي زندگي پر از حادثه و البته لبريز از فريب و ريكاري را از پدر و عموهاي خود آموخت البته اين به معناي نداشتن تحصيلات مرسوم نيست مبلغ پيشين بهائي عبدالحسين آواره (آيتي) در كشف الحيل مي نويسد:

امّا عبدالبهاآنقدر معلم و مربي دارد كه از حد خارج است نخستين معلمش همان پدرش بها و بعد از مسافرت پدرش به كوههاي سليمانيه ميرزا موسي كليم و سپس نزد شيخ عبدالسلام شوافي از حكما و علماء مشهور بغداد تحصيل نموده است

بهائيان وي را مرکز ميثاق ناميده ولي او خود را عبدالبهاء ناميده و بر اهميت اين نام تأکيدميکند

بهاءالله بموجب آنچه در کتاب عهدي (وصيت نامه )آورده است عباس افندي را نخستين جانشين بعد از مرگ خود قرار داده واو را (غصن اعظم)ناميده است و فرزند ديگرش محمد علي افندي با عنوان(غصن اکبر) بعد از عباس افندي در مقام پدر مستقر گردد و سرانجام کتاب عهدش را نگاشت و هيکل امرش را با آن زره پولادين آراست و به نصّ قاطع " وصيّة اللّه آنکه بايد اغصان و افنان و منتسبين طرّاً به غصن اعظم ناظر باشند" ([77]) و آيه " اذا غيض بحر الوصال و قضي کتاب المبدأ في المآل توجّهوا الي من اراده اللّه الّذي انشعب من هذا الأصل القديم "([78])، فرزند ارشد خود حضرت عبدالبهاء را بعنوان مرکز عهد و پيمان ومبيّن آيات و آثار و مرجع و پيشوا و مثل اعلي براي پيروان خويش برگزيد

بهاءالله وصيت نامه خود را با جملاتي حاکي از عدم دلبستگي به دنيا و تو صيه هائي به فرزندان و مريدان براي توجه به امرالله پر کرده ودر فرازي از آن به اين آيه از قرآن اشاره ميکند که:

عفي الله عما سلف خدا آن چه راکه پيش از اين روي داد مي بخشد گويا مي خواهد به آناني که هنوز دعواهاي بهائي ازلي را بياد داشتند اعلام کند شما نيز آنها را فراموش کنيد ومراقب باشيد مجدداً پيش نيايد امّا بهاءالله با اين وصيت نامه نيز نتوانست رياست را از دل فرزندانش بزدايد . وعليرغم آن باز هم اختلاف بر سر رياست ميان فرزندانش رخ نمود

‌ به مجرد مرگ بهاءالله غصن اکبر و غصن اعظم تکرار ملال آور اختلافات گذشته ميان بها وازل را آغاز کردند ([79]) ميرزا آقاجان کاشاني نخستين مؤمن و کاتب بهاءالله و چند تن از نزديکان و فرزندان ميرزا حسينعلي با نوشتن نامه هاي متعددو کتابهايي به فارسي و عربي و فرستادن پيام براي بهائيان، در مقام انکارجانشيني مقام عبدالبهاء بر آمدند و وي را خارج از «دين بهاء» خواندند([80])و سرانجام عباس افندي با استفاده از فرصتي که قرار گرفتن برمسند رياست برايش فراهم کرد توانست بر برادر کوچکتر خود غلبه نموده واو را از عرصه ميدان رقابت براند([81])


[1] هما ناطق، راه يابي فرهنگي، نشر پيام لندن 1988 ص 64

[2] بهرام افراسيابي تاريخ جامع بهائيت (نوماسوني )نشر مهر فام چاپ دهم 1382 ص113ـ 112 با اندکي تصرف

[3] ـ همان 174

[4] همان 180

[5] - (ميرزا احمد يزدانى،نظر اجمالي در ديانت بهائي لجنه ملي نشريات امري تهران 1326 ص 13)

[6] عبدالحميد اشراق خاوري رساله امر و خلق ص553

[7] مقصود وي سال هزار دويست شصت ميباشد .

[8] سيد عليمحمد باب / بیان عربی ،/ نسخه خطي/ تهران/ بيتا / ص 3

[9] سيد باب .دلائل سبعه. ص29

[10] فاضل مازندرانى، ظهور الحق، ج 3، ص

[11] (گلپايگانى، کشف الغطاء ص 204ـ 205) .

[12] ابوالقاسم افنان . چهار رساله تاريخي درباره قره العين ص42

[13] . عبدالحميد اشراق خاوري/ رساله امر وخلق /موسسه ملي مطبوعات امري/ ص553

[14]ـ نبيل زرندي، ص 271-273 .

[15] قرن بديع ص42

[16] حاجى ميرزاجانى کاشانى، نقطةالکاف ص 162)

[17] (همان)

[18] ديوان اشعار قرّة العين چاپ اول ١٣٨۵نشر بنياد کتابهاي سوختۀ ايران بيجا ص17

[19] نصرت الله محمد حسيني ‏، حضرت باب ، مؤسسه معارف بهائي، صفحه‌ي ۵۱۷

[20] نصرت الله محمد حسيني ‏، حضرت باب ، مؤسسه معارف بهائي، صفحه‌ي ۵۱۸

[21] امان الله شفا ـ نامه اي از سن پالو ٌ316

[22] ـ نبيل زرندي، ص 271-273

[23] قرن بديع ، شوقي افندي رباني چاپ مؤسسه معارف بهائي 1992، ص ص 95

[24] ـ نبيل زرندي ، ص 269-270

[25] اگرچه در واقع : الله يستهزئ بهم و يمدهم في طغيانهم يعمهون

[26] مکاتيب عبدالبهاء جلد 2ص255

[27] امانت، ص 328

[28] نبيل زرندي ، ص 275

[29] ابوالقاسم افنان چهار رساله تاريخي درباره قره العين صفحه37

[30] بيان عربى ، باب اول صفحه 1

[31] شيخ احمد شاهرودي‌ مرآت‌ العارفين‌ فى‌ دفع‌ شبهات‌ المبطلين‌، تهران‌، 1341ق/ ص‌121

[32] سيد على‌محمد باب بيان‌ فارسى ص‌ 30

[33] – بيان ،باب هفتم از واحد دوم

[34] شیخ احمد شاهرودي ، حق المبين‌...، تهران‌، 1341ق /ص 106-110

[35] ـ بيان باب ششم از واحد دوم

[36] ـ سيد على‌محمد باب ، بيان‌ عربى‌، 3-10،ونيز در بيان‌ فارسى‌، 50، 81 -82 و در دلائل سبعه‌ص 2-3

[37] سيد علي محمد باب لوح‌ هيكل‌الدين ص‌5 و نيز ر.ک نقطةالکاف ميرزاجانى‌،ص 244

[38] . بيان عربى، ص 25

[39] احمد کسروي ، بهائيگري، تهران‌، 1322ش‌ ص28

[40] - ميرزا حسينعلي نوري (بهأ)، مائده آسماني، جزء هفتم، ص .130

[41] - شوقي افندي، قرن بديع، جلددوم، ص .122

[42] استاد محيط طباطبائي ، ماهنامه "گوهر" سال 6 شماره 3 خرداد 1357 شماره مسلسل 63 صفحات 183-178

[43] همان ص178-183

[44] دکتر ح.م.ت.محاکمه وبررسي باب وبها جلد 3صص136 -137

[45] همان جلد 3ص11-12-13

[46] نقطه الکاف ص 238،244

[47] ـ نقطة الکاف، حاجي ميرزاجاني کاشاني، مقدمه‌ براون، ص له

[48] علي ابوالحسني منذر فصلنامه مطالعات تاريخي ، اظهارات و خاطرات حاج شيخ حسين لنكراني،سال چهارم شماره هفدهم تابستان 86صص85و86

[49] ـ مطالع الانوار ص402

[50] مقاله شخصي سياح ص 67-68

[51] كواكب الدريه.قاهره.مطبعه سعادت. 1923م0جلد اول صفحه 96

[52] لوح شيخ محمد تقي مجتهد اصفهاني (لوح شيخ نجفي) ، لانگهاين 138 بديع، ص 15

[53] همان ، ص 15

[54] A Statement prepared by The Baha’i International Community, Office of Public Information New York Persian edition, Translated from the original English 1992



[55] مقاله شخصي سياح، مؤسسه مطبوعات امري آلمان سال 2001، ص 62

[56] و اين سؤال را نه همشهريان بهاءالله که عزيه خانم نوري خواهرش پاسخ ميدهد: جناب ميرزاي ابوي که از بدايت عمر که بحد بلوغ رسيد بواسطه فراهم بودن اسباب و گرد آمدن اصحاب اشتغال به بدرس و اهتمام به مشق داشته است آني خود را از تحصيل مقدمات فارغ نمي گذاشتند پس از تحصيل مقدمات عربيت و ادبيت به علم حکمت و و مطالب عرفان مايل گرديده که به فوايد اين دو نائل آيند چنانکه اغلب شب و روز ايشان به معاشرت حکماي ذيشأن و عرفا و درويشان مشغول بود . وقتي که صور اسرافيل ظهور دميده شد ايشان مردي بودند که اکثر کلمات حکما و عرفا را ديده و اغلب علائم ظهور را ديده و شنيده و فهميده ..(رساله تنبيه النائمين منتشره از سوي مؤمنين بيان بيتا احتمالاً تهران ).

[57] بهاءالله شمس حقيقت، ح.م. باليوزي، ترجمه از انگليسي، مينو ثابت ، ص 51-48. George Roland Publisher 1980

[58] همان، ص 85، تا 91

[59] همان ، ص 259-260

[60] نقطه الکاف حاجي ميرزا جاني کاشاني ، ص 240-241

[61] نبيل زرندي، ص 580، 584-585

[62] همان، ص 590-592

[63] زعيم الدوله تبريزي ، ص 195

[64]لوح شيخ نجفي ص15

[65] عزيه خانم نوري، تنبيه النائمين ص 5-6

[66] شوقي افندي، قرن بديع، ج 1، ص 318

[67] نبيل زرندي، ص 593

[68] همان، ص 611-612، 617-618

[69] آثار قلم اعلي، ج 1، ص 76؛ شوقي افندي، قرن بديع، ج 2، ص 49

[70] مقاله سياح ص 52

[71] تنبيه النائمين صفحه 12

[72] کتاب ايقان، مؤسسه مطبوعات بهائي آلمان 1998، ص 165

[73] مقاله شخصي سياح ، ص 3

[74] بهاءالله شمس حقيقت ح.م. باليوزي، ترجمه از انگليسي، مينو ثابت ، ص 51-48. George Roland Publisher 1980 ، ص 273-272

[75] همان، ص .342

[76]ـ علاءالدين قدس جورابچي.بهاءالله موعود کتابهاي آسماني کتابخانه الکترونيکي جامع آثار بهائي ص281

[77]ـ کتابُ عَهْدِي - مجموعه الواح بهاءاللّه - چاپ مصر ص٣٩٩

[78]ـ کتاب اقدس - بند ١٢١.

[79] ر.ک به: عبدالبهاء، مکاتيب، ج 1، ص 442-443؛ شوقي افندي ، توقيعات مبارکه، ص 138-139، 146-148؛ اشراق خاوري، 1331ش، ص 27؛ فيضي ، ص 54

[80] مفتاح باب االابواب/ دکتر زعيم الدوله تبريزي/ تهران/انتشارات فرخي بيتا ص 315

[81] گويا اين قوم حيات خود را در طرد و لعن يکديگر يافته که هيچگاه اين غائله از ميانشان رخت بر نبست
روشنفکر
پست: 33
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 23 بهمن 1390, 12:15 pm

پست توسط روشنفکر »

سفر عبدالبهاء به اروپا و امريکا

پس ازانقلاب ترک جوان در ترکيه سلطان عبدالحميد از سلطنت خلع شدو به تبع محدوديت هاي سياسي و اجتماعي عبدالبهاء نيز تا حدي که از ناحيه حکومت بود برطرف شد و او در 1328 به دعوت بهائيان اروپا و امريکا از فلسطين به مصر و از آنجا به اروپا و يک بار ديگربه امريکا رفت عبدالبهاء ،‌در اين سفر که سه سال به طول انجاميد تعاليمي را به عنوان تعاليم اصلي بها مطرح و معرفي نمود که امروزه آنها را به عنوان تعاليم دوازده گانه مي شناسند([1])، گرچه به مرور زمان تعداد آنها بيشتر شد([2])آنچه که در سفرهاي عبدالبها به غرب بيش از هرچيز ديگر خودنمائي ميکند شيفتگي اين شخصيت به ظاهر مذهبي به تمدن پر زرق و برق غرب است وي در در خطابه اي كه در منزل يكي از بهايي هاي امريكا ايراد كرد مي گويد:

«امشب من نهابت سرور دارم كه در همچو مجمع و محفلي وارد شدم. من شرقي هستم. الحمدالله در مجلس غرب حاضر شدم و جمعي مي بينم كه در روي آنان نور انسانيت در نهايت جلوه و شهور است... من مي گويم كه ممكن است ملت شرق و غرب متحد شوند و ارتباط تامّ ميان امريكا و ايران حاصل گردد.»([3])

مرگ عبدالبهاء

عبدالبهاء در(1340 ق 1300 ش) برابر با ۲۸ نوامبر سال ۱۹۲۱ ميلادي در پي يک بيماري نه چندان بلند مدت مرد در پي مرگ وي هواداران و دوستداران غربي او به انحاء مختلف به ابراز همدردي با بازماندگان او پرداختند :« وزير مستعمرات حكومت اعليحضرت پادشاه انگلستان مستر وينستون چرچيل ... تقاضا نمود مراتب همدردي و تسليت حكومت اعليحضرت پادشاه انگلستان را به جامعه بهائي ابلاغ نمايد... و ايكونت النبي نيز... اعلام نمود به بازماندگان فقيد سر عبدالبها عباس افندي و جامعه بهائي تسليت صميمانه مرالله ابلاغ نماييد... فرمانده كل قواي اعزامي مصر جنرال كنگرويو نيز تلگراف ذيل را مخابره نمود : متمني است احساسات عميقه مرا به خاندان فقيد سرعباس بهائي ابلاغ نماييد . » ([4])

مقبره او در جوارمقبره باب واقع در کوه کرمل همان جايي که بنا به فرمان بهاءالله محل استقرار استخوانهاي سيد علي محمد باب تعيين گرديده بود مي‌باشد

آثار عبدالبهاء

v مقاله شخص سياح (تاريخ دوره اول ديانت بهائي) (به فارسي)

v رساله مدنيه (به فارسي)

v کتاب سياسيه (در سياست مدن) (به فارسي)

v کتاب مفاوضات (مشتمل بر رسائل مهمه و فلسفه و روحاني و تفسير و غيرها)

v کتاب مکاتيب (در ۴ جلد) (مشتمل بر الواح به فارسي و عربي)

v تذکرة الوفا (مشتمل بر شرح احوال نفوس زکيه)

v مجموعه مناجات‌ها به فارسي

v مجموعه مناجات‌ها به عربي

v جواب نامه جمعيت لاهاي (براي اجراي صلح عمومي)

v جواب پروفسور فورل

v خطابات مبارکه در ۲ جلد به فارسي و عربي

v مجموعه الواح به زبان آذري

v لوح امريک

v الواح وصاياي مبارکه (وصيت نامه)

شوقي افندي رباني

زندگي و تحصيلات

شوقي رباني ملقب به ولي امرالله در يازدهم اسفندماه سال ۱۲۷۶ شمسي و ۲۷ رمضان ۱۳۱۴ هجري قمري در عکا متولد شد. او فرزند ضيائيه ([5])و ميرزا هادي افنان([6]) ([7]) بود .شوقي تا ۱۱ سالگي را در عکا محل زندگي وتبعيدگاه جد مادري خود بهاءالله بسر برد .

با سقوط حکومت عثماني در سال ۱۹۰۸ ميلادي عبدالبهاء به همراه خانواده خود جهت ادامه تحصيلات نواده‌هايشان به شهر حيفا که در ۱۲ کيلومتري عکا واقع شده، نقل مکان کردند. ، شوقي تحصيلات خود را در حيفا در کالج دفرر انجام داد و سپس به دانشگاه بيروت رفت و درنهايت دانشگاه آکسفورد انگلستان را براي ادامه تحصيلات انتخاب کرد. و ظاهراً موفق به اخذ مدرک از اين دانشگاه نشد ([8])

اگر رساله موسوم به الواح و وصايا نسبتش به عبدالبهاء صحيح باشد در ص 11تا16 اين کتاب به جانشيني شوقي به عنوان ولايت امر در جامعه بهائي. تصريح شده است .

اولين و آخرين حلقه از سلسله ولايت امرالله

شوقي افندي که نخستين ولي امر سلسله ولايت امرالله بود پس از او بايد در نسل ذکور وي ادامه مي يافت. اما عقيم بودن شوقي و برجا نماندن (شايد هم ازميان بردن)هر گونه وصيتي از سوي وي در اين مورد سلسله ولايت امر را نيز عقيم نهاد .

منابع بهائي مي نويسند که :شوقي در دانشگاه آکسفورد مشغول تحصيل بود که خبر فوت عبدالبهاء پدر بزرگش، رهبر جامعه بهائي را مي‌شنود. تحمل اين خبر براي او بسيار مشکل بوده بحدي که چند ماهي بطورکلي از همه کنارگيري مي‌کند. دراين مدت اداره امور بر عهده خواهر عبدالبهاء (بهائيه ملقب به ورقه عليا)بوده‌است. بعد از چند ماه به حيفا باز مي‌گردد و زمام امور جامعه بهائي را بدست مي‌گيرد. پس از آماده سازي و آشنا کردن جامعه با رسالت خود شروع به استحکام تشکيلات بهائي شروع نمود.

اما منابع مخالف شوقي مي نويسند که :

شوقي به ياري توأم با نيرنگ بازي مادرش به رياست رسيد، خود او نه توانائي رهبري را در خود ميديد نه جاذبه هاي زندگي در غرب او را رها ميکرد کناره گيري از تشکيلات هيچ ربطي به تألمات روحي او نداشت در طول مدت چند ماهي که از پذيرفتن بار مسئوليت فرقه خودداري ميکرد بارها باوعده هاي مختلف به دعوت وي به حيفا پرداختند

وقايع دوره شوقي افندي



با به رهبري رسيدن شوقي فصل جديدي در تاريخ بهائيت گشوده شد که اجمالا به مهمترين آنها اشاره ميکنيم :

1. تشکيل دولت نژادپرست صهيونيستي اسرائيل

در زمان حيات شوقي و با سکوت خيانت آميز و همراهي بي دريغ وي حکومت يهودي اسرائيل با نقض حقوق مسلم فلسطينيان در فلسطين روي کار آمد ، مساعي بي شمار بهائيت درهمکاري با صهيونيسم جهاني در ايجاد دولتي يهودي در قلب جامعه اسلامي موجب آن شد تا اين مسلک در آنجا رسميت يافته و املاک و اموال بهائيان تحت حمايت واقع و از ماليات و عوارض معاف گردد.[9]

2. طراحي واجراي نقشه ده ساله مهاجرت

بهائيان به نقاط مختلف جهان ، توسعه تشکيلات اداري و جهاني سازمان ديني بهائيت از جمله اقدامات دوره رياست او بر آئين بهائي بود و اين فرايند به ويژه در دهه شصت ميلادي، در اروپا و امريکا سرعت بيشتري گرفت و ساختمان معبدهاي قاره اي بهائي موسوم به مشرق الاذکار به اتمام رسيد.

3. انفصال و جدائي مبلغين برجسته از بهائيت:

برخي ازمبلغين برجسته بهائي راه خود را از تشکيلات شوقي جدا کردند عده اي به تشکيل سازمانهاي انسان دوستانه غير مذهبي روي آوردند

ميرزا احمد سهراب

از ياران قديمي و پرکار عبدالبهاء که کاروان خاور وباختر را بنيانگذاري کرد برخي از نويسندگان فرقه اي بنام سهرابيه را منتسب به وي ميدانند

عده ايي ديگر اساساً آيين بهائي را رها کردند و به دامان پر مهر اسلام باز گشتند که از آن جمله اند :

عبدالحسين تفتي آواره

که در زمان بهائيت آواره ناميده شد وبعداز بازگشت خود را آيتي ناميد ، در اثر اين توبه مهمترين کتاب در تاريخ بهائيت بنام الکواکب الدرِيه في مأثرالبها ئِيه که توسط وي نگاشته شده بود و به تأييد مرکز ميثاق بهاءالله يعني عبدالبها رسيده بود توسط شوقي افندي از اعتبار ساقط گرديد کتاب کشف الحيل در واقع توبه نامه آيتي از منجلاب بهائيت بود .

فضل الله صبحي مهتدي

خاندان وي از قديمي ترين خاندانهاي بابي بهائي کاشان و خود او از مقربان درگاه عباس افندي بود پيام پدر و خاطرات صبحي از معروفترين آثار وي در معرفي ونقد فرقه بهائي ميباشد .از نوشته هاي وي معلوم مي گردد شوقي به عادتي زشت دچار بود که بها الله در کتاب اقدس از بيان حکم آن خجالت کشيد و مبهم باقي ماند

مرحوم ميرزا حسن نيکو بروجردي

وي نيز با نگارش کتاب فلسفه نيکو به شرح حال و چگونگي ورود و خروج خود به فرقه بهائي ميپردازد ودر اين بين اسراري از اين فرقه را افشا ميکند که بهائيان را شرمنده و عصباني و سايرين را غرق در حيرت وشگفتي از انبوه رذالتهاي يک مجموعه ظاهراً ديني مينمايد

مرحوم ميرزا صالح اقتصاد مراغه اي

مرحوم ميرزا صالح اقتصاد مراغه اي، منشي محفل روحاني بهائيان بود که پس از اينکه به مقام «مبلغي امرالله و ناشر نفحات الله» رسيد و به احوال بهائيان و آثار آنها آشنا شد! از بهائيت روي گرداند و مسلمان شد و کتاب ايقاظ را در رد بهائيان نگاشت([10])

و......

مرگ شوقي

شوقي به سال ۱۳۷۷ ه. ق برابر با ۱۳۳۶ هجري شمسي شش سال قبل تشکيل بيت العدل به طرزي مشکوک و ناگهاني در لندن فوت کرد و همانجا مدفون گرديد علت مرگ او آنفلوانزا اعلام شد که مورد پذيرش برخي از بهائيان قرار نگرفت سرهنگ ثابت با انتشار نامه اي در آن دوره علت مرگ را در اثر توطئه خانم روحيه مکسول همسر وي و اعضاي محفل لندن دانست اين فرضيه اگرچه هرگز اثبات نشد ([11])

اما وقتي رقم سنگين اموال و دارائيهائي كه در اختيار شوقي افندي قرار داشت را در نظر مي آوريم احتمال هر گونه دسيسه چيني و توطئه براي تسلط بر جمعيت بهائيان كه در واقع تسلط بر ثروت و قدرتي قابل توجه است بشدت تقويت مي گردد

بد نيست بدانيم در سال 1336 ش رقم ماليات بر ارث املا ک و اموال ثروت شوقي رباني، رهبر بهائيان، آنهم تنها در كشور ايران (زمان مرگ او ) معادل 287 ميليون دلار بود .[12]

تأليفات شوقي افندي

نظم بديع (مشتمل بر ۷ رساله مهمه به انگليسي)
نظم اداري ديانت بهائي (مشتمل بر دستورات تشکيلات بهائي به انگليسي)
کتاب ظهور عدل الهي به انگليسي و ترجمه به فارسي
لوح قرن(مشتمل بر تاريخ مختصر يک قرن) (به فارسي)
هذاالقرن الابدع البديع (به عربي)
روز موعود فرا رسيد (به انگليسي و ترجمه به فارسي)
نظامات بهائي (به انگليسي و ترجمه به فارسي و عربي)
دور بهائي ترجمه کتاب تاريخ نبيل زرندي به زبان انگليسي
ترجمه کتاب نبيل زرندي به زبان عربي به نام مطالع الانوار
"قرن بديع":اصل اين کتاب به انگليسي است و در چهار جلد نوشته شده و مشتمل بر تاريخ باب و بهاء تا صدمين سال اعلان ادعاي باب، توقيعات مبارکه، مجموعه دستخط هاي شوقي به مناسبت هاي گوناگون است در شش جلد به فارسي.
" دور بهائي":اين کتاب به انگليسي نوشته شده و ترجمه اي از کتاب تاريخ نبيل زرندي و مروري است بر تاريخ بهائيت و پيش بيني آينده آن طبق نظر عبدالبهاء ([13])
فصل چهارم

نقدي بر اعتقادات بهائي

1. توحيد

بهائيان خود را موحد وخداپرست دانسته و مدعي هستند كه بهاء الله را خدا ندانسته و اورا بنده اي از بندگان خدا که مقام مظهريت الهي را يافته است ميدانند . دكتر اسلمنت مبلغ امريكائي بهائي مي نويسد شخص بهائی هيکل بشری حضرت بهاءاللّه را پرستش نميکند بلکه ساجد جلال و مجد خداوند است که آن هيکل مکرّم مظهر آن است([14])

نقد :

اما بررسي گفته ها و نوشته هاي بهاءالله و جانشينان و مبلغان او ما را در پذيرفتن سخن بهائيان مبني بر اعتقاد به توحيد با مشكل مواجه ميكند

بهاءالله پس از ادعاي« من يظهره اللهي» که باب وعده آمدن او را داده بود و مواجهه با پذيرش اين ادعا از سوي جمعي از بابيان رفته رفته دامنه ادعاي خود را بالا وبالاتر برد و در نهايت به نغمه دروغين الوهيت خويش لب گشود ،

بهاءالله طي جملاتي که به نمونه هائي از آن اشاره خواهد شد خود را خداوند و خالق جهان خواند و مدعي «الوهيت» شد تا آنجا كه حتي پيكر خودش را به عنوان قبله نماز بهائيان قرار داد

الف) «اسمع ما يوحي من شطر البلأ علي بقعه المحنه و الابتلأ من سدره القضأ انه لا اله الا انا المسجون لفريد». [15] «بشنو آنچه را كه وحي مي شود از مصدر بلا بر زمين غم و اندوه از سدره قضا بر ما به اينكه نيست خدايي جز من زنداني يكتا».

ب) در قسمتي ديگر از كتاب مبين مي گويد: «كذلك امر ربك اذكان مسجوناً في أخرب البلاد». ([16]) (پروردگارت چنين امر كرد ، زماني كه در خراب ترين شهرها زنداني بود »

ج) ان الذي خلق العالم لنفسه قد حبس في أخرب الديار بما اكتسبت ايدي الظالمين». ([17]) آنكه جهان را براي خود خلق كرد، در خراب ترين مكان ها به دست ستمكاران زنداني است

د) ان الذي خلق العالم لنفسه منعوه اءن ينظر الي اءحد من احبائه»([18])آن كسي كه جهان را براي خودش خلق كرد، او را منع مي كنند كه حتي به يكي از دوستانش نظر افكند

آيا مي توان پذيرفت که اين جملات کلام الهي است؟آيا خدائي چنين ذليل که بدست بندگان خود گرفتار و زنداني مي شود سزاوار پرستش است؟

هـ) حسينعلي بهأ انبوه پر شمار مردم را كه به ادعاي خدايي او وقعي نمي گذاشتند در شمار غافلين مي خواند او در جواب كساني كه از او مي پرسيدند: تو كه خود را خدا مي داني، چرا بعضي از مواقع مي گويي اي خدا، و در بعضي از نوشته هايت از او استمداد مي طلبي؟ مي گويد:«يدعو ظاهري باطني و باطني ظاهري ليست في الملك سواي ولكن الناس في غفله مبين»
(باطن من ظاهر من را مي خواند و ظاهرم باطنم را، در جهان معبودي غير از من نيست، ليكن مردم در غفلت آشكارند). و در كتاب بديع نيز آمده است:

«انه يقول حينئذ انني انا الله لا اله الا انا كما قال النقطه (سيدباب) من قبل و بعينه يقول من يأتيني من بعد»([19])بها ميگويد خدائي جز من تنها نيست همانگونه که باب قبل از من چنين گفت و نيز همانگونه که پيامبري بعد از من چنين خواهد گفت

و)بهاءالله با قبله قرار دادن قبرخود ونيز کسي که بايد در نماز مورد توجه قلبي قرار گيرد عملا پرستش بها را همان پرستش خدادانسته و فرقي ميان آنها قائل نشده اند محمد علي قائني در درس نوزدهم از کتاب دروس الديانه مي نويسد :

«قبله ما اهل بهأ روضه مباركه در مدينه عكا مي باشد كه در وقت نماز خواندن بايد رو به آن بايستيم و قلباً متوجه به «جمال قدم» يعني بهأ باشيم. . . »([20])

نکته بعدي پيرامون الوهيت در بهائيت آنکه خداي بهائيت خدائي است كه در عين بي نيازي و صمديت ([21]) نيازمند است آنهم به بنده اي كه خود سراپا احتياج و نيازمندي است اين جمله که بهاءاللّه در کتاب ايقان راجع به ملا حسين بشرويه اي مينويسدتوجه کنيد :

از آن جمله جناب ملّا حسين است که محلّ اشراق شمس ظهور شدند. لَو لاهُ مَا استَوَي اللّهُ عَلي عَرشِ رَحمانِيَّتِهِ و ما استَقَرَّ علي کُرسِيِّ صَمَدانِيَّتِهِ.([22])

اگر بشرويه اي نبود خدا بر عرش رحمانيت جاي نمي گرفت و بر کرسي بي نيازي قرار نمي يافت

مي دانيم که به معني بي نياز مطلق است اين چه خدائي است که براي نيل به بي نيازي نيازمند بنده نيازمند خود ملا حسين بشرويه اي است ؟

ـ شطحيات ، ياوه بافي؟

پس از آنکه خود و رهبران بعدي و مبلغانشان متوجه رسوائي هاي حاصل از اين دعاوي شدند کوشيدند آن اقوال سخيف را باشطحيات صادره از برخي از عرفا مقايسه کرده و به سادگي از کنار آن بگذرند در صورتيکه شطحيات به هيچ وجه مورد قبول فقها و علما نيست و به فرض اگر شطحيات عرفا مورد قبول باشد باز چيزي را عوض نمي كند زيرا :

اولا :ً ناشي از دست يابي افراد کم ظرفيت به مقامات بلند عرفاني است که قادر به کتمان ديده ها و دانسته هاي خود نيستند

ثانيا : در تمام كتب مقدسه موجود هيچگاه جملاتي نظير اينها از سوي انبياء و اوليا ديده و شنيده نشده است ضمن آن كه عبارتها و کلمات بهاءالله با ادبيات و اصطلاحات رايج در لسان عرفا ومتصوفه متفاوت است

ثالثاً : از كجا ميتوان فهميد كه جملات بهاءالله ،جمله اي مانند اناربكم الاعلي فرعون است ياشطحي صوفيانه است

2. نبوت

در اين بخش از بحث به طرح و نقد دليل تقرير به عنوان يكي از دلايل بهائيت در اثبات ادعاي پيامبران اکتفا ميکنيم ميرزا ابوالفضل گلپايگاني مشهورترين مبلغ بهائي در کتاب«فرائد » اين دليل را بزرگترين برهان حقانيت يک پيامبر دانسته و مي نويسد : در چگونگي استدلال به دليل تقرير: اعلم ايها السيد المجيد ايدک الله و ايانا بالبصارة الکاشفة و الرأي السديد که دليل تقرير اکبر دليلي است که علماي اعلام در تفريق بين الحق و الباطل به آن تمسک جسته اند و در کتب مصنفات خود به آن مبسوطاً و مفصلا استدلال فرموده اند.

و تقرير اين دليل بدين گونه است که اگر نفسي مدعي مقام شارعيت شود و شريعتي تشريع نمايد و آن را به خداوند تبارک و تعالي نسبت دهد و آن شريعت نافذ گردد و در عالم باقي ماند اين نفوذ و بقا برهان حقيقت آن باشد چنانکه بالعکس زهوق و عدم نفوذ دلالت بربطلان دعوت زائله غير باقيه نمايد خاصه اگر نفوذ و بقاي کلمه حق چنانکه عادة الله در ارسال رسل و تشريع شرايع به آن جاري شده است به علوم و معارف کسبيه و يا به عصبيت و معاونت قوميه و يا به مکنت و ثروت ظاهريه و يا به تسلط و عزت دنيويه متعلق و مربوط نباشد در اين صورت حتي بر فلاسفه که تتبع علل نمايند نيز حجت بالغ گردد و نفوذ و بقاي آن به صرف اراده غيبيه الهيه انتساب يابد چه وجود معلول بدون علت متصور و معقول نباشد و خلاصة القول حق جل جلاله در جميع کتب مقدسه سماويه به اين برهان عظيم احتجاج فرموده و بقاي حق و زهوق و زوال باطل را آيت کبري و دليل اعظم شمرده است و خصوصاً در قرآن مجيد تصريحاً و تمثيلا در مواضع متعدده اين مسئله نازل گشته چنانکه در سوره مبارکه شوري مي فرمايد: "وَ الَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ" ترجمه آيه شريفه اين است که کساني که محاجه و مجادله مي نمايند در امر خداوند بعد از آنکه اجابت کرده شد يعني خلق قبول نمودند و اجابت کردند حجت ايشان باطل و زايل است نزد پروردگار و غضب الهي بر ايشان احاطه نمايد و عذاب شديد نازل گردد و سوره شوري مکيه است و وقتي نازل شد که اصحاب حضرت رسول جمعي قليل بودند مع ذلک مي فرمايد که پس از آنکه اين جمع قبول کردند و اجابت نمودند خدا را من بعد حجت مجادل باطل باشد و احتجاجشان سبب نزول خشم خداوند گردد و سبب همين است که بر هر عاقل متفرس اگر اندکي تأمل نمايد واضح مي شود که جز خداوند تبارک و تعالي احدي قادر بر انفاذ و ابقاي شرايع نباشد و قاهريت و احاطه ي قدرت الهيه مانع است که شريعت باطله ي کاذبه باقي ماند اين است که در همين سوره ي مبارکه نيز مي فرمايد: " أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ ما لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللهُ وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الظّالِمِينَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ" مي فرمايد و يا براي ايشان شرکاء است که بر ايشان شريعتي تشريع نموده باشند بدون اذن خداوند و اگر کلمه فصل نبود هر آينه حکم شده بود ميانه ايشان و هر آينه براي ستمکاران عذابي است دردناک يعني تا کنون آيا شده است که احدي شريعتي بدون اذن خداوند تبارک و تعالي تشريع نموده باشد که اين ظالمان امر اسلام را به آن قياس کنند و شريعت مجعوله شمرند.([23])

نقد :

مدعاي ميرزا ابوالفضل گلپايگاني را به دو حوه ميتوان پاسخ گفت :

نخست در نفي دليل تقرير :

ميرزا ابوالفضل دليل ادعائي خودبر اركاني استوار كرده است كه عبارتند از :

اگر نفسي مدعي مقام شارعيت شود (ادعا)
شريعتي تشريع نمايد آن را به خداوند تبارک و تعالي نسبت بدهد (كتاب)
آن شريعت نافذ گردد (نفوذ)
در عالم باقي ماند(بقا)
فردي مانند گلپايگاني بيشتر از هركس ديگر به موهن بودن اين ادعا واقف است زيرا

الف) ادعاي دروغين نبوت و رسالت در طول تاريخ بسيار اتفاق افتاده است

ب) كتابهاي بسياري هم به دست اينان نگاشته شده كه آن را به خدا نسبت داده اند كه خداوند در قرآن كريم به نويسندگان چنين كتابهائي هشدار داده است

فويل للذين يكتبون الكتاب بأيديهم ثم يقولون هــذا من عندالله([24])

واي بر كسانيكه با دستان خود كتاب مي نويسند و بعد ميگويند اين كتاب از سوي خدا است

ج) رهبران بهائي با اين ادعاي مبلغ خود موافق نيستند و دليلي بنام نفوذ را حجت حقانيت تلقي نمي کنند بهاءالله در كتاب ايقان با توصيفي توأم با همدردي با نوح نبي الله مي نويسد:

«از جمله انبياء نوح بود که نهصد و پنجاه سال نوحه نمود و عباد را به وادي ايمن روح دعوت فرمود و احدي او را اجابت ننمود» عباس افندي در مقام شرح حال حضرت ابراهيم مي نويسد: «کسي با او موافقت نکرد مگر برادرزاده اش لوط و يکي دو نفر ديگر هم از ضعفاء

«و همچنين کل عباد بنفسه مأمور به عرفان آن شمس احديه بوده اند ديگر در اين مقام رد و اعراض يا توجه و اقبال عباد براي احدي دليل و حجت نبوده و نخواهد بود» وي در صفحه 187 مي نويسد:

«در محضر حشر اکبر بين يدي الله اگر از نفسي سؤال شود که چرا به جمالم مؤمن نشده از نفسم اعراض نموده اي و او متمسک شود به جميع اهل عالم و معروض دارد که چون احدي اقبال ننمود و کل را معرض مشاهده نمودم لذا اقتداء به ايشان نموده و از جمال ابديه دور مانده ام هرگز اين عذر مسموع نيايد و مقبول نگردد ([25])بنا براين در حالي که بهاءالله يادآور مي شود: «نفسي از اهل سنت و جماعت در جهتي از جهات ادعاي قائميت نموده و الي حين قريب صد هزار نفس اطاعتش نمودند و به خدمتش قيام کردند و قائم حقيقي به نور الهي در ايران قيام بر امر فرمود شهيدش نمودند. ...([26])بنابراين نمي توان به حقانيت هر مدعي که در ميان مردم نفوذي پيدا کرده و مريداني اطرافش را گرفتند نظر داد و نفوذ حجت، حقانيت مدعي تلقي نمود. چنين تصريحاتي نه تنها مخالف صريح استدلال گلپايگاني است، بلکه مغايرآن مطالبي است که بهاءالله در اثبات دليل مذکور، صفحاتي را درکتاب: «ايقان»به آن اختصاص داده است. و ابوالفضل گلپايگاني به اتکاي آن، دست به تحرير و تقرير برده است

1 ـ دليل استقامت

ميرزا حسينعلي در کتاب: «ايقان» و در مقام اثبات دعاوي علي محمد شيرازي مي نويسد: «و دليل برهان ديگر که چون شمس بين دلائل مشرق است استقامت آن جمال ازلي است بر امر الهي که با اينکه در سن شباب بودند و امري که مخالف کل اهل ارض از وضيع و شريف و غني و فقير و عزيز و ذليل و سلطان و رعيت بود با وجود اين قيام به آن امر فرمود چنانچه کل استماع نمودند و در هيچ کس و هيچ نفسي خوف ننمودند. و اعتنا نفرمودند. آيا مي شود اين به غير امر الهي و مشيت مثبة رباني([27]) بعدها زعماي بهائيت، خاصه عباس افندي، و ابوالفضل گلپايگاني، «استقامت» ميرزاحسينعلي را با آب و تاب فراواني مورد نگارش، و با تمسّک به آن، سعي در اثبات حقّانيت دعاوي ميرزاحسينعلي داشتند

اولا : در مورد تصريحات ميرزاحسينعلي پيرامون استقامت علي محمد شيرازي، و استدلال به حجيت آن، تنها به ذکر اين جملات اکتفا مي کنيم، که چنانچه در مباحث گذشته، متعرض شديم، علي محمد شيرازي به محض ملاحظه نامساعد بودن محيط و مجلس، انکار دعاوي نموده و تن به امضاء توبه نامه و استغفار داده است.

ثانياً : در خصوص ميرزاحسينعلي بايد به استحضار پژوهندگان رسانيد: ميرزاحسينعلي در ترويج کدامين دعوي مستقيم الرأي بوده اند؟!

گاهي که مصلحت مي ديده است، دم از پيامبري و رسالت و نبوت مي زده، گاهي بنا به مصلحت ادعاي خدائي خود را به ميرزا حبيب مراغه اي اعلام مي داشته که: «قل يا هؤلاء فابشروا في تلک الايام التي فيها آتي الله في ظلل من الروح([28])وقت ديگر به بابيان بغداد مي نوشت: «اين نامه از اين نمله فانيه به سوي احباي خدا ارسال مي شود([29])گاهي خود را فرستاده ي خدا مي خواند.([30]) و زمان ديگر، خطاب به ناصرالدين شاه چنين مي نگاشت:

«يا ملک ارض إسمع نداء هذا «المملوک» إنّي «عبد» آمنت بالله و آياته([31])

ولي از آن سوي مدعي بود که همه خدايان و آن خدائي که به محمد صلي الله عليه وآله عيسي و موسي عليهما السلام وحي فرستاده است از فرمان من به وجود آمدند:

کلّ الاُلوه من رشح امري تألّهت *** وکلّ الربوب من طفح حکمي تربت([32])

با اين همه، به هيچ وجه حسينعلي ميرزا در دوران اقامت در بغداد و اسلامبول و ادرنه، و عکا، جرأت ميان مردم رفتن را نداشته و هميشه سنت و آداب و عقايد مردم مسلمان را احترام مي نهاده و خود علي رغم نوشته هايش و نامه هائي که به ايران مي فرستاد، همرنگ آنها و در لباس مسلماني مرتبط با آنها بوده است

شوقي افندي» تصريح مي کند: حسينعلي ميرزا در بغداد پيشنماز مساجد مسلمين و در محراب امام جماعت، اقامه صلوة مي کرده است و به نحوي تا پايان عمرش، اداء نماز را ترک نکرده و بعدها هم جانشين و فرزندش از ترس مؤاخذه پادشاهان عثماني در نماز جماعت اسلامي حاضر مي شده اند.

عباس افندي، پس از پدر، اين شيوه را در نظر داشت، و در هنگام توقف در عکا، و حيفا... رعايت مصلحت را کاملا در نظر داشت. به نحوي که در چنين ايامي، مردم عرب زبان و مسلمان اين شهرها، به هيچ وجه پي نبردند که در ذهن بهائيان چه مي گذرد، و چه دعاوي جديدي را برخلاف اصول مسلم اسلام در سر، و بر قلم جاري مي سازند. براي روشن شدن هرچه بيشتر اين موضوع ذکر اقوالي موثق به نظر منطقي مي رسد:

1 ـ صبحي مهتدي در ضمن بيان خاطرات خود مي نويسد: «.... از روز نخست که بهاء و کسانش به عکا تبعيد شدند عموم رعايت مقتضيات حکمت را فرموده متظاهر به آداب اسلامي از قبيل نماز و روزه بودند بنابراين هر روز جمعه عبد البهاء به مسجد مي رفت و در صف جماعت اقتدا به امام سنت کرده به آداب طريقه حنفي که مذهب اهل آن بلاد است نماز مي گذارد([33])

2 ـ مرحوم حسن نيکو مي نويسد: براي شاهد قضيه که ميرزا در حدود فلسطين و سوريه ابداً دعوتي نکرده بلکه من باب احتياط تبليغ را هم در آن حدود حرام نموده که مبادا سر و صدائي بلند شود و مشت او نزد مسلمين آن اقليم باز گردد، عين لوحي را که ميرزا عباس براي شيخ فرج الله زکي الکردي در مصر (قاهره) فرستاده است درج مي کنم

هو الله

اي شيخ محترم در السن و افواه ناس مفترياتي چند انتشار يافته که ضرر به امر دارد لهذا بايد من ملاقات با بعض نفوس مهمه نمايم و اين افکار را زائل نمايم و تا بحال هر کس ملاقات نمود منقلب گرديد اگر نفسي از احباء زبان به تبليغ گشايد و به نفسي حرفي ولو به مدافعه بزند مردم بکلي فرار نمايند و نزديک نيايند لهذا جمال مبارک تبليغ را در اين ديار حرام فرموده اند مقصود اين است که احباء بايد که ايامي چند بکلي سکوت نمايند و اگر کسي سؤال نمايد بکلي اظهار بي خبري کنند که همهمه و دمدمه (دقدقه!) قدري ساکت شود و من بتوانم که به مصر آيم وبا بعضي از نفوس مهمه ملاقات کنم زيرا حال حکمت اقتضا چنين مي نمايد لهذا جميع احباء را بکلي از تکلم از اين امر البته حال منع فرمائيد و عليکم التحية و الفضل و الاحسان من الرب المنان ع ع ([34])

اينجا ملاحظه کنيد آقايان...براي چند روزه که مي خواهند به مصر تشريف ببرند تبعه ي خود را از تبليغ کردن مرام و مبادي خود مخفي مي کنند و با آنها تأکيد مي کند که ابداً اسم اين امر را هم نبريد تا من مدتي که در مصر هستم خاموش محض شويد و مسلمان صرف گرديد وقتي که من از مصر مراجعت، به حيفا برگردم پدر خودتان را در آوريد و خودتان را به آتش بزنيد... در اينجا به شيخ فرج الله آنطور دستور مي دهد و در ايران که هرگز عبورش نمي افتد به من اينطور دستور مي دهد:

«هو الله ايها الرجل الرشيد ...... فاستبشر ببشارت الله و شمر الذيل و لاتخف الويل واجتهد في اعلاء کلمة الله في تلک القدوة القصوي ...... عليک بهاء الابهي 20 رمضان 1327 عبد البهاء عباس ([35])

اي مرد رشيد پس بشارت بده به بشارتهاي الهي و نترس و هراسي نداشته باش و در اعلاء كلمه الهي بكوش (تبليغ بهائيت ) نما......

3 مسلم است اگر عباس افندي، عقايد خود را نشر داده بود و يا زعماي بهائيت در اظهار عقايد خود استقامت و پايداري مي داشتند، مسلمانان هرگز تماس و ارتباطي به او گرفتندودرتشييع جنازه ي او باقرآن وصلوات، زعماي ملت اسلام،شرکت، نمي کردند.شوقي افندي در ذکر حالات عباس افندي، در آخرين هفته حياتش تصريح مي کند که: «در آخرين جمعه توقف مبارکش در جهان ناسوت با وجود خستگي و ضعف فراوان جهت اداي صلاة ظهر در جامع مدينه حضور بهم رسانيد.([36])

چنين شيوه اي از جانب حسينعلي ميرزا و جانشينان و اطرافيانش از يک سوي، و از سوي ديگر بنا به اظهار دعاوي مختلف و متناسب با شرايط و مقتضياتي، و رعايت مصلحت موجب گرديد که حسينعلي ميرزا آشکار بگويد: «تالله قد ضلّت راس الخيط في امري و صرت متحيراً .([37]) سوگند به پروردگار که سر نخ در کارهايم گم گشته، و گيج و سرگردان شده ام([38])

نكته پاياني اينكه : آياتي كه گلپايگاني در اين برهان پوشالي به آن استناد كرده اتفاقاً در مقام رد مدعيان نبوت است و از جمله باب و بهاءالله است خداوند در اين آيه مدعيان را بي نصيب از تأييدات خداوندي اعلام ميکند و قدرت بر اعجاز که مهم ترين نشانه صدق مدعاي يك پيامبر است را هرگز به آنان عطا نمي کند کما اينکه باب وبها هيچ يک معجزه اي نداشته اند تا جائيكه به ناچار براي دفع سخنان معرضين كه از آنان معجزه طلب ميكردند مدعي عدم اعجاز از سوي ساير انبيا عليهم سلام الله اجمعين ميشدند

ديگر آنکه چه که بسيار کسان در اين عالم مدعي نبوت شده وديانتي را تأسيس کرده ودر ادعاي خود ثابت قدم بوده و سخن شان در افرادي تأثير نموده و شريعت شان تا امروز باقي مانده است نمونه آن جناب غلام احمد قادياني معاصر جناب ميرزا حسينعلي نوري است که اتفاقاً نسبت به تعداد طرفداران وي رشک بسيار مي ورزيد او مي نويسد : «نفسي از اهل سنت و جماعت در جهتي از جهات ادعاي قائميت نموده و الي حين قريب صد هزار نفس اطاعتش نمودند و به خدمتش قيام کردند و قائم حقيقي به نور الهي در ايران قيام بر امر فرمود شهيدش نمودند[39]

3. معاد(رستاخيز)

در ديدگاه بهائي اگرچه به دنياي ديگر توجهي شده و براي بعد از اين دنيا هم دنياي ديگري تصوير شده است اما از معاد به مفهوم قيامت و رستاخيز كه در فرهنگ وانديشه اسلامي مطرح است خبري نيست رهبران و مبلغين بهائي با توجيه و تأويل نابه جا و خارج از ايات قرآن مجيد در موضوع معاد مدعي دلالت اين معاني بر ظهور باب و بها شده اند دكتر اسلمنت مبلغ امريكائي بهائيت نظر باب را درباره معاد و قيامت و بهشت و دوزخ چنين بيان مي نمايد:

« قسمت مهمّی از تعاليم حضرت باب در تفسير و تشريح معانی قيامت و يوم الجزاء و بهشت و دوزخ است . بنا بگفتهء ايشان مقصود از قيامت ظهور مظهر جديد شمس حقيقت است . قيام اموات عبارت از بيداری و انتباه روحانی نفوسی است که در قبور جهل و نادانی و غفلت و ضلالت بخواب رفته‌اند. يوم الجزاء يوم ظهور مظهر جديد است که بسبب ايمان يا انکار آن اغنام از ساير بهائم جدا شوند زيرا اغنام حقيقی ندای شبان مهربان را ميشناسند و از پی او روان ميگردند . بهشت عبارت از فرح و مسرّت معرفة اللّه و محبّت اللّه است که در نتيجهء ايمان بمظهر ظهور الهی حاصل می‌گردد تا باين وسيله هر کس بقدر استعداد خود بمنتها درجهء کمال رسد و بعد از موت حيات جاودانی در ملکوت الهی يابد. و دوزخ حرمان

از عرفان الهی است که نتيجه‌اش عدم نيل کمال ملکوتی و محروميّت از الطاف لايزالی است. و بوضوح تصريح گشته که اين مصطلحات غير از اين معنای ديگر ندارد و مفاهيم عامّه از قيام مردگان با جسد عنصری و بهشت و دوزخ و امثال آن صرفاً ضربی از اوهام و تخيّلات است. و از جملهء تعليمات آنکه انسان را پس از فنای اين جسد خاکی بقای ابدی است و در حيات روحانی بعد از موت ترقّی و تعالی در کمالات نامتناهی است .»([40])

بهاءالله نيز در بحث هاي مربوط به قيامت چيزي بر گفته هاي باب نيفزوده و تکرار ادعا هاي واهي او را مي نمايد او در كتاب ايقان، تمام آنچه را که در قران کريم درباره قيامت گفته شده را با تأويلات خارج از قاعده و تفسير به رأي به ظهور باب نسبت ميدهد و افکار تمام علما را عاطل و باطل ميداند :

.... مقصود از صور، صور محمّدي است که بر همه ممکنات دميده شد و قيامت، قيام آن حضرت بود بر امر الهي. و غافلين که در قبور اجساد مرده بودند همه را به خلعت جديده ايمانيّه مخلّع فرمود و به حيات تازه بديعه زنده نمود. اين است وقتي که آن جمال احديّه اراده فرمود که رمزي از اسرار بعث و حشر و جنّت و نار و قيامت اظهار فرمايد جبرئيل وحي اين آيه آورد : فَسَيُنغِضُونَ إلَيکَ رُؤوسَهُمْ و يَقُولُونَ مَتَي هُوَ قُل عَسَي اَنْ يَکُونَ قَريباً. ([41] )يعني زود است اين گمراهان وادي ضلالت سرهاي خود را از روي استهزا حرکت مي دهند و مي گويند چه زمان خواهد اين امور ظاهر شد؟ تو در جواب بگو که شايد اينکه نزديک باشد. تلويح همين يک آيه مردم را کافي است اگر به نظر دقيق ملاحظه نمايند. سبحان اللّه، چقدر آن قوم از سبل حقّ دور بودند. با اينکه قيامت به قيام آن حضرت قائم بود و علامات و انوار او همه ارض را احاطه نموده بود مع ذلک سخريّه مي نمودند و معتکف بودند به تماثيلي که علماي عصر به افکار عاطل باطل جسته‏اند و از شمس عنايت ربّانيّه و امطار رحمت سبحانيّه غافل گشته‏اند([42])





فصل ششم

تعاليم دوازده گانه بهائيت

عبدالبها در سفرتبليغي که به اروپا و امريکا انجام داد در مجامع ، كليساها وكنائس مختلف به سخنراني پرداخته و به عنوان مبين آثار بهاءالله اصولي را در ۱۲ سرفصل را به عنوان تعاليم بهائيت معرفي کرد كه برخي از اين تعاليم ريشه در انديشه هاي بهاءالله نداشته و حتي در مواردي مثل تساوي حقوق زن و مرد مخالف تفكر بهاءالله بوده است و برخي ديگر موضوعاتي است كه در دوره هاي قبل از بهاءالله وجود داشته و بسيار علمي تر و منطقي تر از آنچه عبدالبها مدعي آن است مورد بحث قرار گرفته است بعدها به اصول دوازده گانه بهائيت شهرت يافت

اگرچه در فصل اعتقادات ميتوان به بررسي آنها پرداخت امّا از آنجا كه بهائيت براي اين تعاليم تبليغات بسياري به راه انداخته كه گويا راه رسيدن به حياتي سعادتمندانه منحصر به اين تعاليم است بنا بر اين براي كندوكاو در اهميت ،اصالت و قابليت اجراء اين تعاليم اين فصل به تعاليم بهائيت اختصاص يافت

1. تحري حقيقت

واژه تحري حقيقت به معني آزاد سازي حقيقت است و به اين معني است که،انسان بايد شخصا و بدون هيچ فشاري از جانب کسي خود عقيده‌اش را انتخاب کندو اساساً يکي از امور فطري است که در تمام ملل واديان مورد پذيرش و قبول است ، اساساً آدميت انسان به تلاش در جهت همين امر است قرآن نيز به عنوان منشور هدايت و نيز به عنوان کتاب آسماني دين خاتم براين معني تأکيد بسيار کرده است،مصاديق تبعيت نکوهيده در قران تقليد از آباء و اجداد ، تبعيت و تقليد از بزرگان منحرف قوم و تبعيت از آنچه اكثريت مي گويند مي باشد و پيامبر اسلام نيز بنا به اين اوامر الهي از پيروانش مي خواهد كه كوركورانه از ديگران تبعيت ننمايد

نمونه هائي از آيات قرآن در اين زمينه

و چون به ايشان گفته شود به سوي فرستاده الهي و پيامبر بياييد ، مي گويند:

1. آنچه نياكانما ن را برآن يافته ايم براي ما كافي است. حتي اگر نياكانشان چيزي ندانسته باشند [43]

2. (بلكه گويند ما پدرانمان را بر عقيده اي يافته ايم و ما با پيروي از آنان ، هدايت شده ايم و بدين سان پيش از تو در هيچ آبادي ، هشدار دهنده اي نفرستاديم مگر آنكه ناز پروردگان آن قريه گفتند ، ما پدرانمان را بر عقيده اي يافتيم و ما در پي آنان ، دنباله رو هستيم . بگو حتي اگر براي شما راهنما تر از آنچه پدرانتان را پيرو آن يافتيد بياوريم ؟ گفتند :ما رسالت شما را منكريم پس از ايشان انتقام گرفتيم . پس بنگر كه عاقبت منكران چه بوده است.) [44]

3. (روزي كه چهره هاشان در آتش جهنم دگرگون مي شود مي گويند:اي كاش از خداوند اطاعت كرده بوديم و از رسول اطاعت كرده بوديم و گويند : پروردگارا ما از پيشوايان و بزرگترانمان اطاعت كرديم . آنگاه آنان ما را به گمراهي كشاندند. پروردگارا به آنان دو چندان سهم از عذاب بده و لعنتشان كن ، بزرگترين لعنتها) [45]

نکته مهم در اين باب آنکه تحري حقيقت در بهائيت جز شعاري و پنداري بيش نيست زيرا

الف) از طرفي ادعا ميشود در بهائيت هر كس بايد با توكل بر خداوند ، با گوش خود بشنود و با چشم خود ببيند و بخواند و با عقل خود ، تفكر و تعقل كند و از طرف ديگر بهاالله پنبه تمام اين ادعا ها مي زند و ميگويد” فهم كلمات الهيه و درك بيانات حمامات معنويه هيچ دخلي به علم ظاهري ندارد . اين منوط به صفاي قلب و تزكيه نفوس و فراغت روح است [46] بنا بر اين وقتي با گوش خود شنيدن و با چشم خود ديدن و با عقل خود تفکر و تعقل کردن که اسباب فراهم شدن علم ظاهري است دخلي به فهم کلمات الهيه نداشت تحري حقيقت نيز ادعائي بيش نخواهد بود

ب) مطالعه احوال کساني که از بهائيت کناره گرفته اند بطرز شگفت آوري از عدم آزادي عقيده و تفکر در اين جماعت مدعي تحري حقيقت گلايه و شکايت شده است[47]

2. وحدت عالم انساني

يکي ديگر از تعاليم دوازده گانه بهاييان وحدت عالم انساني است ، وجود جهاني متحد که احاد آن همدل و هميار وهمراه هم باشند چيزي است که مورد علاقه تمام انسانها است اما اين وحدت در صورتي ارزش دارد که يک جامعه متحد ايماني تشکيل گردد وحدت عالم انساني به آن معنا که در بهائيت آمده است، مورد قبول اسلام نيست بلکه با خرد و وجدان آدميان کاملا ‏مغايرت دارد. اسلام نه تنها با اين وحدت بي معنا توافقي ندارد بلکه کافران سياه دل رااز چهارپايان هم بدتر مي داند ‏ شوقي افندي وحدت عالم انساني را در رأس تمام تعاليم بهائي معرفي کرده است عبدالبها: جفاكار را مانند وفادار بنهايت محبت رفتار كنيد و گرگان خونخوار را مانند غزالان ختن و ختامشك معطّر به مشام رسانيد. »([48]).اما قبل از هرچيز بهائيت بايد توضيح دهد که :

مقصود واضح وحدت عالم انساني چيست ؟
راه کار و مکانيزم دست يابي به وحدت عالم انساني چيست ؟
در صورت ايجاد شدن اين وحدت رهبران و متصديان اداره اين جهان متحد با توجه به تضارب آراء متعدد و متشتت چگونه انتخاب خواهند شدتا حقوق اقليت ها نيز رعايت شده باشد
اگر مراد از وحدت عالم انساني اين است که سوءظن و حسادت و نفرت و تجاوز و تعصبات فردي و غيره را بايد کنار بگذاريم و در يک جمله سعي کنيم همگي انسان هاي خوبي باشيم که موضوع تازه اي نيست همه اديان الهي اين را گفته اندو اگر مقصود احترام متقابل ملتها به همديگر و رعايت حقوق جوامع توسط همديگر است که در بهائيت اين موضوع مصداق ندارد بطور نمونه عبدالبهاء در يکي از سخنرانيهاي در مقام تعريف و تمجيد از سياهان آمريکايي و مقايسه ي آنان با سياهان آفريقايي، سياه پوستان را مورد اهانت قرار داده و آنها را گاوهائي به صورت انسان ميداند وي مي گويد:

مثلا چه فرق است ميان سياهان افريک و سياهان امريک اينها خلق الله البقر علي صورة البشرند ‏آنان متمدن و با هوش و ... ‏([49])

· بهائیتی که مدعی وحدت عالم انسانی است حكم بشدت بدوی طرد روحانی را چگونه توجیه میکند طرد در بهائيت آنچنان وحشيانه است که از طاعوني شمردن فرد هم سخت تر به حساب مي آيد که در صورت طرد شدن فرد ،نزديک ترين افراد به او مثل پدر و مادر و فرزند و همسر حق گفتگو و ارتباط با او را ندارندوشاید بتوان طرد را از مرگ هم سخت تر و ناراحت کننده تر دانست و جالب است بدانید طرد روحانی گاهی از اوقات با دلایلی بسیار پیش پا افتاده اتفاق افتاده است بطور مثال سفر بهائيان به اسرائيل براي زيارت بايد دقيقا توسط تشکيلات برنامه ريزي شود و يک بهايي حق ندارد بدون اجازه آنها به اسرائيل سفر کند.ولي يكي از بهائيان به نام صادق آشچي تصميم مي گيرد بدون اجازه شوقي به فلسطين سفر کند و اين کار را انجام مي دهد.خبر به شوقي مي رسد و او آنچنان از اين عمل او خشمگين مي شود که بلافاصله طي نامه اي ،شديد ترين مجازات در بهائيت يعني "طرد روحاني " را براي او در نظر مي گيرد و به تشکيلات دستور اجراي آن را مي دهد

بيت العدل ،پس از شوقي همين رويه را معمول داشته و سفر بهائيان به اسرائيل را کاملا تحت کنترل گرفته اقامت بيش از نه روز را مجاز نشمرده سکونت در آنجا را ممنوع دانسته تبليغ را ممنوع نموده تا هيچ بهايي در انجا سر جنباني ننموده خبري از رازهاي پنهان از نوع کشف چگونگي پيوستگي سرنوشت بهائيت و اسرائيل همچون حلقه هاي يک زنجير کشف نمايدو در هنگام بازگشت اين خبر ها را به گوش ديگر بهائيان برساند...

پيام شوقي در خصوص طرد آقاي صادق آشچي فرزند آقا محمد جواد بخاطر سفر به فلسطين بسيار شگفت انگيز و حاوي نکات جالبي است :

"در موضوع صادق فرزند آقا محمد جواد آشچي فرمودند بنويس:

اين شخص بداخلاق و پست ‏فطرت اخيرا مخالف دستور اين عبد مسافرت به فلسطين نموده و وارد ارض اقدس گشته، ‏تلغرافي راجع به طرد و اخراج او از جامعه به آن محفل مخابره گرديد به والدش صريحا اظهار و ‏انذار نمايند مخابره با او به هيچ وجه من الوجوه جائز نه، تمرد و مخالفت نتايجش وخيم است! ‏‏([50])

جمع بندي کنيد اين پيام را با ادعاي وحدت عالم انساني و حقوق بشر در هزاره سوم ودر عصر ارتباطات و مراودات جهاني فرهنگ ها...([51])

نکته پاياني دراين باره اينکه : هم اکنون در اثر تعليمات به اصطلاح الهي بهائيت و در نتيجه شعار وحدت عالم انساني گروههاي متعددي از بهائيت جدا شده و تحت عناوين :

بهائيان سابق ( bahais former )
بهائيان واقعي ( orthodox )
بهائيان طرد شده ( bahais-ex )
بهائيان همجنس گرا ( gay bahais )
بهائيان اصلاح طلب ( reformer bahais )
بدون هيچگونه وحدت و تفاهمي در حوزه هاي مورد علاقه خود مشغول فعاليت هستند

3. تشکيل دادگاه بين‌المللي

«تشکيل مجمعي از نمايندگان سراسر دنيا به منظور حل مسائل جهاني» اگر مقصود جناب بها از اين دادگاه چيزي شبيه سازمان ملل کنوني است که الزاماً نمي تواند براي ملتها باشد و چرا که نمايندگان آن از سوي دولت ها برگزيده مي شوند پس اين سازمان و نظاير آن با هر عنوان ، بيشتر براي حل مناقشات دولت ها با يکديگر است آنهم با چربش کفه به سود دولتهائي که قدرت بيشتري دارند در واين با رسالت اديان که بايد متکفل امورملت ها باشند سازگار نيست و اگر مقصود غير از اين است که از پيروان و رهبران اين فرقه جز شعار هيچ راه کار مناسبي ديده وشنيده نشده است ونهايت کلام به اينجا ميرسد که مقصود نهائي عبدالبهاست «در تشكيل اتحاديه آينده ملل يك نوع حكومت ما فوق حكومت ها بايد تدريجاً به وجود آيد كه داراي تأسيسات و تشكيلات وسيعه است»([52]) وحتماً آن يک حکومت بهائي است ؟؟؟

4. عدم مداخله در امور سياسي

مجله اخبار امري ارگان رسمي تشکيلات بهائيت در ايران در راستاي اجراي فرامين رهبران خود با ذکر جمله اي از عبد البهاء به تحذير بهائيان از مداخله در سياست مي پردازد و مي نويسد :

«ميزان بهائي بودن و نبودن اين است که هر کس در امور سياسيه مداخله کند و خارج از وظيفه خويش حرفي زند و يا حرکتي نمايد همين برهان کافي است که بهائي نيست. دليل ديگر نمي خواهد» ([53])

اهل بهاء به نصوص قاطعه الهيه از مداخله به امور سياسيه ولو به شق شقه ممنوعند و از دخول به احزاب متخاصمه به صريح بيان مبارک معذور ، ... بر کل واضح و مبرهن گشته است که بهائيان از منازعات و مشاجرات احزاب سياسيه دور و بر کنارند و به هيچ وجه من الوجوه در امري که از آن رائحه ي سياست استشمام شود مداخلتي ندارند ([54])

احمد يزداني، در کتاب »نظر اجمالي در ديانت بهائي« مينويسد :

اهل بهاء... در امور سياسيه که مخصوص مقامات رسمي مملکتي است، و نيز در امور احزاب و فرق سياسي به هيچ وجه ادني مداخله اي ننمايند... حضرت ولي امر الله مي فرمايد: از امور سياسيه و مخاصمات احزاب و دول بايد کل قلباً و ظاهراً و لساناً و باطناً بکلي در کنار و از اين گونه افکار فارغ و آزاد باشي ([55])

از ملاحظه مجموعه نواهي بهائيان از دخالت در امور سياسي ميتوان نکته ظريفي راکه در اين آموزه وجود دارد يافت وآن اين است که در حقيقت اين يک دستور کاملاً سياسي از سوي تشکيلات رهبري فرقه است و در واقع امر نه يک آموزه ديني که تاکتيکي سياسي است براي جلب نظر و استفاده از حاکمان و دولتمردان ديکتاتور ،که از مداخله توده هاي مردم در سياست بيم داشته و آن را تهديدي براي حاکميت خود تلقي ميکنند و ميدانيم که اکثر رژيم هاي معاصر دوره شکل گيري بهائيت از اين قبيل بوده اند و البته امروزه هم شاهد انواع حکومتهاي استبدادي هستيم که از اين گونه دستور العملهاي ظالم پرور استقبال ميکنند[56]

محقق ارزشمند سيد محمد باقر نجفي تحليل خود رادر باره اين تعليم چنين ارائه ميکند:
روشنفکر
پست: 33
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 23 بهمن 1390, 12:15 pm

پست توسط روشنفکر »

اگر به حسن نظر و بر اساس ظواهر تصريحات مذکور بنگريم، بهائيان طبق دستورهاي مکرر زعمايشان، در هر کشوري که سکونت گزيدند و يا از اهل هر مملکتي که باشند، بي تفاوت ترين مردم نسبت به سرنوشت و مصالح ملي آن کشورند.زيرا با توجه به مسائل مورد بررسي تحت عنوان: «عدم مداخله در امور سياسي»، و اين بيان خاص عباس افندي بهائيان نه با اهل سياست همراز و نه با «حريت طلبان» دمساز. نه در فکر حکومت، نه مشغول به ذم احدي از ملت... ياران بايد بر مسلک خويش (بهائيت) بر قرار باشند. و از علو و استکبار بيگانگان تغيير و تبديل در روش و سلوک ندهند. و در هيچ امري مداخله نکنند. و به هيچ مسئله اي از مسائل سياسيه نپردازند... اين است روش و تکليف بهائيان...ع ع ([57])

بي تفاوتي و بي علاقگي آشکار بهائيان را به مصالح و استقلال و تماميت ارضي مملکت نشان داده، طبق دستور زعمايشان حاضر به هيچ نوع مساعدت و مشارکت با ملت ايران و ديگر ملت ها در راه مبارزه با بيگانگان و متجاوزان و جنبش هاي استقلال طلب و آزاديخواه و ضد استعماري نيستند.

تأکيدهاي مکرر محفل ملي بهائيان ايران در طول سالهاي 1324 ـ 1325 مندرج در نشريات «اخبار امري» و در «نشريه هفتگي محفل روحاني بهائيان تهران ([58]) ارگان رسمي بهائيان، مبني بر عدم مداخله در امور سياسي، مستقيماً در شرايطي از اوضاع سياسي ايران تصريح مي گرديد، که از يک سوي ايران در برابر حساس ترين لحظات سياسي خود در جدائي آذربايجان از خاک ايران و حکومت متفقين قرار گرفته بود و از سوي ديگر خاک و استقلال مملکت زيرضربات بيگانگان، خون وطن خواهان ايراني را به جوش آورده بود. محفل بهائيان ايران، در چنين ايامي، که طوايف انگليس و امريکا و روس به قلمروي اين مملکت دست انداخته بودند، جمله برگزيده نشريه «اخبار امري» را در قسمت فوقاني «نام نشريه»، به اين بيان عباس افندي اختصاص داده بود که: بهائيان به امور سياسيه تعلقي ندارند. و در حق کلّ طوائف و آراء مختلفه دعا نمايند. و خيرخواهند» ([59])

ثانياً: به عقيده نگارنده، ملاحظه چنين تصريحاتي از زعماي بهائيت، بيش از يک پوشش حفاظتي، جهت تلاش هاي ضد ملي محسوب نمي شود.

بهائيان بنا به تصريحات مسلم زعمايشان به کوشش هائي مبادرت ميورزند، که به هيچ وجه من الوجوه نمي تواند، همساز و منطبق با تصريحات مذکور در خصوص اطاعت از اوامر و نواهي حکومت تلقي شود:

1 ـ در بهائيت و بنا به نص و صاياي عباس افندي: «بيت عدل الذي جعله الله مصدر کل خير و مصونا من کل خطا... مجمع کل امور است. و مؤسس قوانين و احکامي که در نصوص الهي موجود نه. و جميع مسائل مشکله در اين مجلس حل گردد...اين بيت عدل مصدر تشريع است و حکومت قوه تنفيذ تشريع بايد مؤيد تنفيذ گردد...مرجع کل، کتاب اقدس و هر مسئله غير منصوصه راجع به بيت عدل عمومي به بيت عدل آنچه بالاتفاق و يا به اکثريت آراء تحقق يابد همان حق و مراد الله است ([60])چنين سازماني که اساس حکومت بهائي است، نمي تواند بهائيان را اجازه دهد «به پادشاهان در نهايت صداقت و امانت خدمت نمايند و مطيع و خيرخواه باشند ([61])

انتظار بهائيت، انقراض حکومت ها و به قدرت رسيدن اياديان خود در کشورهاي مختلف است...شوقي افندي در تلگراف مورخ 10 آوريل 1951 به بهائيان امريکا و ايران، از اجراي برنامه ي احداث تأسيسات بهائي در کوه کرمل خبر داده است، با تمام غرور و تکبر مي نويسد : اکمال اين مشروع شايان تهنيت است، زيرا به فرموده ي حضرت عبد البهاء در آينده سلاطين عالم براي زيارت و اظهار خضوع به مقام حضرت باب مبشر شهيد حضرت بهاء الله اين راه را خواهند پيمود ـ شوقي ([62]) ([63])

5. ترک تعصبات جاهليه

بدون ترديد معنائي منفي کلمه تعصب مورد علاقه و تأييد انسانهاي آزاد انديش نيست ، رهبري بهائيت اين بار نيز ميکوشد با بکار گيري واژگان« ترک تعصب» به تحريک احساسات پرداخته و به وسيله آن بسياري از خواسته هاي خود را جامه عمل بپوشاند

«اي احبّاي الهي از رائحه تعصب جاهلانه و عداوت و بغض عاميانه و اوهام جنسيّه و وطنيه و دينيّه كه به تمامه مخالف دين الله و رضاي الهي و سبب محرومي انساني از مواهب رحماني است بيزار شويد. . . و به هر نفسي از هر ملت و هر آئين و هر طايفه و هر جنس و هر ديار ادني كرهي نداشته باشيد بلكه در نهايت شفقت و دوستي باشيد. . . »

براساس گفته عبدالبهاء تفاوتي ميان تعصب و غيرتمندي که مورد تأکيد نبي بزرگوار اسلام و ساير انبيا بوده است وجود ندارد بنا بر اين بهائيان بايد نسبت به نواميس مختلف مادي و معنوي خود کاملاً بي تفاوت باشند لازم به ذکر است اگر مقصود از اين تعليم پيراستن جان از قيد جهالت باشد که هزار و دويست سال قبل از بهائيت در اسلام تبيين شده است .

6. تساوي حقوق زن و مرد

نمي توان پذيرفت که بهاءالله منادي تساوي حقوق زن و مرد باشد است زيرا براساس نصوص و احکامي که از او برجاي مانده است ثابت مي شود که وي به برتري ذاتي مردان معتقد است و دستور العمل هاي دين مجعول خود را بر پايه اين انديشه بنا نهاده است به طور مثال در بدائع الآثار از کتب معتبر بهائي آمده است که :

سؤال خانمي بحضور مبارک عرض شد که گفته بود تا حال از جانب خدا زني مبعوث نشده و همه مظاهر الهيّه رجال بوده اند . فرمودند:

هر چند نساء با رجال در استعداد و قواء شريکند ولي شبهه اي نيست که رجال اقدمند و اقوي حتّي در حيوانات مانند کبوتران و گنجشگان و طاووسان و امثال آنان هم اين امتياز مشهود .[64]

دقت در واژگان اقدم و اقوي و توجه به محتواي سؤال و فحواي کلام جناب بها در شاهد مثال آورده شده هيچ ترديدي باقي نميگذارد که بها به اين اصل اساساً بي اعتقاد است علاوه بر نص فوق، بهأالله زنان را از حضور در بيت العدل که مهمترين نهاد مديريتي در سازمان شبه ديني بهائي است محروم و ممنوع ساخته است و در تمام الواح مربوط به بيت العدل از کلمه رجال استفاده کرده است وي در شرايع و احکام ديني نيز در كتاب اقدس،نيز ميان مردان و زنان قائل به تفاوت است است :

· فرزندان دختر و محروميت از ارث پدري

«قرار داديم خانه مسكوني و البسه خصوصي ميت را براي اولاد ذكور و اولاد اناث و ورثه ديگر حق ندارند. به درستي كه اوست عطا كننده فياض». [65]

توجه به اين نکته که براي طيف گسترده اي از مردم در بسياري از کشورها خانه مسکوني مهم ترين مايملک محسوب مي گردد و اموال ديگر افراد اهميت چنداني ندارد اين حکم نسبت به اولاد مؤنث بسيار ظالمانه تلقي مي گردد

· توهين به جنسيت زن

بهاء الله در راستاي ديدگاه و تفکر خود كه مردان را داراي برتري ذاتي ميداند در مقا م تمجيد از زن ميگويد :

امروز هر يك از اما كه بعرفان مقصود عالميان فائز شد او در كتاب الهي از رجال محسوب " ([66])

و نيز اظهار داشته است که :

"امروز اما الله از رجال محسوب طوبي لهن و نعيما لهن ". ([67])

با يد از طرفداران انديشه هاي بهاءالله پرسيد :

آيا واقعاً جنسيت مذکر اين قدر اهميت دارد که اگر زني به عرفان مقصود عالميان([68]) فائز شد مرد به حساب مي آيد

نظر اسلام در باره اين تساوي

استاد مطهرى مى‏گويد: «از نظر اسلام، اين مسئله هرگز مطرح نيست كه آيا زن و مرد، دو انسان متساوى در انسانيت هستند يا نه؟... از نظر اسلام، زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق انسانى متساوى بهره‏مندند. آنچه از نظر اسلام مطرح است، اين است كه زن و مرد به دليل اينكه يكى زن است و ديگرى مرد، در جهات زيادى مشابه يكديگر نيستند... خلقت و طبيعت آن را يك‏نواخت نخواسته است و همين جهت ايجاب مى‏كند كه از لحاظ بسيارى از حقوق و تكاليف و مجازات‏ها، وضع مشابهى نداشته باشند.»([69])

جنسيت موجب مى‏شود كه زن و مرد تحت دو صنف از يك نوعِ واحد قرار گيرند. بنابراين، اختلاف و تمايز ميان آنها، لازمه صنفشان است و بر اين اساس، تفاوت حقوقى ميان زنان ضرورى مى‏باشد؛ به عبارت ديگر بر حسب آنچه كه جنسيت اقتضا مى‏نمايد، تفاوت ميان آنها هميشگى و دائمى، و در پى آن، حقوق طبيعى‏شان نيز متفاوت خواهد بود.

حقوق طبيعى، لازمه هدفدار طبيعت است و با توجه به اين هدف، استعدادهايى در وجود موجودات نهاده و استحقاق‏هايى به آنها داده است. راه تشخيص حقوق طبيعى و كيفيت آنها، مراجعه به خلقت و آفرينش است. هر استعداد طبيعى، يك سند طبيعى براى يك حق طبيعى مى‏باشد([70])

7. صلح عمومي

اين تعليم در حالي از سوي عبدالبها به عنوان يک انديشه مترقي مطرح ميگردد که آن را تنها مي توان يک کلي گوئي فاقد عمق و ارزش دانست چرا که اهميت و ارزش صلح در طول تاريخ همواره مد نظر انديشمندان و افراد مختلف بشر بوده است و حتي برخي از جنگها که در گذشته هاي دور و نزديک به وقوع پيوسته است انگيزه آن ايجاد صلح بوده است نظير آنچه امروز در عراق و افغانستان و ... اتفاق مي افتد آنچه در اين ميان مهم است ارائه راهکاري مناسب براي جلو گيري از کشتار انسانهاي بيگناه و توسعه صلح است تا آنجا که از نتيجه تحقيقات محققين مختلف در متون بهائي آگاهيم اين فرقه از ارائه راهکاري مناسب و حائز اهميت ناتوان بوده است بهاءالله در لوح شيخ نجفي معروف به لوح ابن ذئب آورده است :

سلاطين آفاق وفّقهم اللّه بايد باتّفاق باين امر که سبب اعظم است از براي حفظ عالم تمسّک فرمايند * اميد آنکه قيام نمايند بر آنچه سبب آسايش عباد است * بايد مجلس بزرگي ترتيب دهند و حضرات ملوک و يا وزراء در آن مجلس حاضر شوند و حکم اتّحاد و اتّفاق را جاري فرمايند و از سلاح باصلاح توجّه کنند و اگر سلطاني بر سلطاني برخيزد سلاطين ديگر بر منع او قيام نمايند در اين صورت عساکر و آلات و ادوات حرب لازم نه (لازم نه يعني لازم نيست ) الّا علي قدر مقدور لحفظ بلادهم و اگر باين خير اعظم فائز شوند اهل مملکت کلّ براحت و مسرّت بامور خود مشغول گردند و نوحه و ندبه اکثري از عباد ساکن شود([71])

در راهکار ارائه شده توسط بهاءالله دو نکته خود نمائي ميکند :

نکته اول انکه رهبر و باني بهائيت ظاهراً مردم را واجد هيچ صلاحيتي نمي داند چرا که در اين حکم و احکام مشابه تنها سلاطين را منشاء اثرو قدرت در اجتماع دانسته و براي توده هاي مردم هيچ ارزش اهميتي قائل نشده است

نکته بعدي عدم قابليت اجرائي آن است زيرا قبل از تشکيل اين مجلس بزرگ آرماني بايد يک توافق و تفاهم حد اقلي ميان رهبران و رؤساي کشورها ايجاد کرد که ثمره آن چيزي شبيه سازمان ملل متحد امروز خواهد شد که عليرغم توافقات مهم بين المللي و پيمان نامه هاي مختلف سياسي و نظامي گام قابل توجهي در جهت صلح برداشته نشده است

8. تعديل معيشت عمومي و رفع مشکلات اقتصادي

اين تعليم اگرچه جمله اي زيبا ست اما با يد گفت بيشتر از يک شعار تبليغاتي نيست که بيشتر به يک تبليغ انتخاباتي شبيه است چرا که اولاً بهائيت در دستورات خود يک راه کار مناسب براي اين ادعا ارائه نمي کند و ثانياًبا روا شمردن موضوعاتي مثل ربا خواري نويد يک جامعه سرمايه داري را ميدهد که هرگز به تعديل معيشت نمي انديشد و بر اساس منافع سرمايه داران حرکت کرده و پويائي را از اقتصاد سلب ميکند

9. جهان بشري محتاج نفثات روح القدس است

اين تعليم کوششي است براي توجيه ادعاي پيامبري باب و بهاءالله که بعد از حضرت خاتم الانبياء با داعيه بابيت و قائميت و مظهريت به نسخ اسلام و جعل شريعت جديد پرداختند چراکه در حقيقت شيعه نيز معتقد به فيض هميشگي الهي، و عدم قطع آن است. اما نه به نحوي که بهائيان تصوير مي کنند آنان ميگويند : انسان‌ها علاوه بر نياز مادي نيازمند مواردي روحاني هستند که فقط به وسيلهٔ پيامبران ممکن است مرتفع گردد و لذا نياز به تجديد اديان وجود دارد.زيرا هر دوره اي براي خود اقتضائي دارد و اقتضاي هر زماني، ايجاب مي کند که خداوند مردمان را از فيض خود و متناسب با مقتضيات زمان بهره مند سازد. از اين روي ختم رسالت و نبوت، به زعم بهائيت منافي مقتضيات زمانه و تداوم هميشگي فيض الهي است

سيد محمد باقر نجفي در باره اين تعليم مي نويسد :

دو نکته اساسي پيرامون اصل فيض مقتضي وجود دارد و آن اينکه:

· آيا لازمه تداوم فيض، ظهورات متعدد است يا کمال ظهورات؟

· آيا مي بايست هر ادعائي را فيض الهي و محتواي عقايد مدعيان را، پاسخگوي مقتضيات زمانه بدانيم؟!

... طرح مسئله فيض، به خاطر اثبات دعوي ميرزا حسينعلي است، نه اينکه به حقيقت تداوم فيض، و اساساً به «فيوضات رباني» ايمان و اعتقادي داشته باشند دليل اين امر در آثار بهائيت موجود و آشکار است ميرزا حسينعلي ـ يکبارـ مي نويسد:

و نفسي الحق قد انتهت الظهورات الي هذا الظهور الاعظم و من يدعي بعده انه کذاب مفتر ([72])

سوگند به نفس که همه ي ظهورات به اين ظهور بزرگتر، پايان گرفت، و هر کس که پس از چنين ظهوري، مدعي ظهور جديدي شود، او دروغگو و افتراء زننده است

ولي بار ديگر، در کتاب: «اقدس» تصريح ميکند : «من يدعي امراً قبل اتمام الف سنة کاملة انه کذاب مفتر ([73])هر کس ادعاي امري را، پيش از اتمام هزار سال کامل، مدعي شود، دروغگو و افترا زننده است.» بعضي از مبلغان بهائي، متمسک به تصريح مذکور، بيان ميرزا حسينعلي را در کتاب: «اقتدارات» منسوخ تلقي مي کنند. در حالي که افندي در تفسير تصريحات مندرج در «اقتدارات» و «اقدس» مي نويسد: ...اما آيه مبارکه من يدعي امراً قبل اتمام الف سنة کاملة... بدايت اين الف ظهور جمال مبارک است که هر روزش هزار سال است «انّ کلّ يوم عند ربک کألف سنه و کل سنة ثلاثمائة و خمسة و ستون ألف سنة... کور جمال مبارک غير متناهي است بعد از آنکه احقابي بگذرد و بکلي صحف و کتب و آثار و اذکار اين اعصار فراموش شود که از تعاليم جمال مبارک چيزي در دست نماند ظهور جديدي گردد و الاتا آثار صحف و تعاليم و اذکار و انوار جمال مبارک در عالم مشهود و نه بروزي و نه صدوري([74])و در موضعي ديگر از جمله «مکاتيب» خود اذعان مي دارد که: «چه که اين کور را امتداد عظيم است و اين دو را فصحت و وسعت و استمرار سرمدي ابدي .([75])لهذا امتدادش بسيار اقلا پانصد هزار سال([76])چطور مي شود؟!، جاودانگي اسلام را به خاطر عقيده به عدم قطع فيض الهي مورد تشکيک قرار مي دهند ولي اعتقاد به اصل تداوم هميشگي فيض الهي، به موجب عقيده بهائيت به تحقق ظهورات بعدي نيست؟! و اگر هم چيزکي در اين خصوص گفته اند، شامل 1300 ساله اسلامي مي شود اما اقلا تا نيم ميليون سال ديگر، اين فيض تکرار نخواهد شد؟! [77]) (

10. تعليم و تربيت عمومي واجباري

بر اساس تعاليم بهاءالله بعلت آنکه تعليم و تعلم حق هر کودک است و لازم است از اين نعمت بهرمند گردد بنا بر اين بر والدين اطفال امري اجباري است که در صورت عدم توانايي والدين به هر دليلي مادي يا هر دليل ديگر بيت العدل آن را بر عهده خواهد گرفت

اين آموزه هم علاوه بر آنکه موضوع جديدي نيست مانند بقيه تعاليم بهائي فاقد ارزش اجرائي و عملي است زيرا اولاً يک دستور بسيار کلي است و ثانياً مقصود از تعليم و تربيت به در ستي مشخص نيست ؟

11. دين بايد سبب الفت و محبت باشد

پيغمبران اصولا براي برطرف کردن اختلافات بشر و به وجود آوردن الفت بين مردم ظاهر شده‌اند، در غير اينصورت به گفته عبدالبهاء :

لذا اگر دين هم که خود بايد علاج اختلافات باشد سبب اختلاف و جنگ و جدائي شود بيديني بهتر است .اولا :ً تاريخ بابيت و بهائيت سرشار از دشمني ها و درگيريهاي متعدد رهبران و رهروان و اختلافات داخلي اعضاي اين فرقه ميباشد که هرکدام براي خود در تاريخ کوتاه اما پر موضوع بهائيت سرفصلي قابل توجه بشمار ميروند که ذيلاً به آنها اشاره ميگردد :

الف) منازعات بابيان براي کسب عنوان من يظهره الهي ب) منازعات بها و ازل و به تبع بهائيان و ازليان ج) منازعات عباس افندي با محمد علي افندي ([78]) د)منازعات شوقي با بسياري ازياران قديمي بهائيت هـ)منازعات روحيه مکسول و سازمان ايادي با ميسن ريمي رئيس هيئت بين المللي بهائي

ثانياً : آئيني که به پيروان خود دستور ميدهد «كن شعله النار علي اعدائي و كوثر البقأ لاحبائي= بر دشمنانم شعله آتش باش و براي دوستانم كوثر بقأ ([79])» نمي تواند مدعي صلح عمومي باشد .

ثالثاً : سابقه عملي بهاءالله انباشته از سوابق شرارت بار است عباس افندي در نامه اي که به «عمه» خود (لوح عمه) نگاشته است، از عظمت مقام ميرزا حسينعلي بهاء در عراق، چنان ترسيمي مي کند که ناخواسته پرده از تهديدات و شرارت و جنايت بابيان، که به رهبري پدرش صورت مي گرفته است، برداشته و مي نويسد:

زلزله در ارکان عراق انداخت و اهل نفاق (شيعيان) را هميشه خائف و هراسان داشت سطوتش چنان در عروق و اعصاب نفوذ نموده بود که نفسي در کربلا و نجف در نيمه شب جرئت مذمّت نمي نمود. و جسارت بر شناعت نمي کرد. ... [80]

تواب بهائي معروف مرحوم عبدالحسين آيتي که مدتي از عمر خودرا با نام آواره در ميان بهائيان گذرانيد ه درباره صلح جوئي رهبران بهائي مي نويسد :

«...افندي جور غريبي گوسفندان خود را تربيت کرده بود و هر شخص بصيري ميداند که نوع تربيت او تربيت سياسي است نه روحاني زيرا در همه جا مي نوشت و مي گفت با دوست و دشمن صلح جو و مهربان باشيد ولي عملا ً با مخالفين داخلي خود به شدتي عداوت مي ورزيد که به هرقسمي ممکن بود درصدد اعدامش بر مي آمدو اگر کار ديگر ممکن نبود به لطايف الحيل او را در معرض شاخ زدن گوسفندان ديگرخود قرار ميدادکه به طوري او را «هو» کنند که نه در ميان خودشان جائي داشته باشد نه در جامعه اسلامي...[81]»



12. دين بايد مطابق علم و عقل باشد

به دليل اين که علم و عقل هردو از منبعي واحد يعني خداوند سر چشمه گرفته اند بنابراين نمي‌توان گفت که علم يک چيز مي‌گويد و دين چيز ديگري. بنابراين بايد تطابق کامل بين علم و دين وجود داشته باشد. عبدالبها در اين مورد ميگويد :‏«ديگر آن‌که دين بايد مطابق با عقل باشد، مطابق با علم باشد؛ زيرا اگر مطابق با علم و عقل نباشد اوهام است. ‏خداوند قوه‌ي عاقله داده تا به حقيقت اشيا پي ببريم و حقيقت هر شيء‌ را ادراک کنيم. اگر مخالف علم و عقل باشد ‏شبهه‌اي نيست که اوهام است» ([82])

اين واقعيت که دين و علم از منبع واحد سرچشمه گرفته و توافق کامل با هم دارند مورد تأييدو قبول مسلمين نيز هست چرا که علم يکي از صفات الهي است و دين نيز از ناحيه ذات اقدس الهي نازل گرديده است اما اين تعليم بهائي نيز مانند ساير تعاليم آن از گرفتار معايب مختلف است

الف) بنا به نظر دانشمندان رشته هاي متعدد علمي علم بشري هنوز بسياري از رازهاي خلقت سر به مهر و غير قابل دسترسي باقي مانده است که بشر در مورد آنها چيزي نمي داند ضمن اينکه بسيار ديده شده که حجم قابل اعتنائي از علوم در طي اعصار و قرون مورد قبول و تأييد مجامع علمي دنيا بوده اند گاه وبيگاه مورد ترديد و بعضاً مورد انکار واقع مي شوند.

ب)آيا ائين بهائي با علم و عقل تطابق دارد ديانتي که مدعي هاي پيامبري آن برخلاف قواعد ثابت و مسلم ادبي ميگويند ومي نويسند بهاءالله برخلاف نظر همه شيميدانان و کاني شناسان معتقد است مس پس از هفتاد سال تبديل به طلا ميگردد مثلاً در مادّه نحاسي ملاحظه فرمائيد که اگر در معدن خود از غلبه يبوست محفوظ بماند در مدّت هفتاد سنه به مقام ذهبي مي رسد. اگر چه، بعضي خود نحاس را ذهب مي دانند که به واسطه غلبه يبوست مريض شده و به مقام خود نرسيده(([83]


[1] انشاءالله در صفحه ؟؟فصل مربوط به تعاليم پيرامون تعاليم دوازده گانه به بحث خواهيم پرداخت

[2] ( موژان مومن، ص 185

[3] خطابات عبدالبهاء جلد اول به نقل از اسمعيل رائين ،انشعاب در بهائيت ص124

[4] همان منبع , ص 226

[5] ـ دختر بزرگ عبدالبها

[6] افنان به معني شاخه ها در واژنامه بهائي به خويشان باب افنان وبه خويشان بها اغصان ميگويند بها ظاهراً اين القاب را براي ساختن چيزي مانند سلسله سادات در بهائيت وضع کرد

[7] ـ برادر زاده خديجه بيگم همسر اول سيد علي محمد باب

[8] ـ عبدالحسين آيتي کشف الحيل ص212

[9] شوقي افندي توقيعات مبارکه - جلد ۲ ص ۱۶۵



[10] سيد محمد باقر نجفي بهائيان صفحه 282

[11] اسماعيل رائين ، انشعاب دربهائيت ، موسسه تحقيقي رائين بيتا صفحه 177تا179

[12] (اسماعيل رائين، انشعاب در بهائيت ،تهران: مؤسسه تحقيقي رائين، بي تا ص 343 )

[13] در باره اين کتاب،ر.ک محيط طباطبائي مجله گوهر، سال 3، ش 9، ص 706

[14] دكتر جي اي اسلمنت ترجمه بشير الهي ITORA BAHA'I - BRAZILa Engenheiro Gama Lobo, 267 Vila Isabel

20. 551 Rio De Janeiro / RJ, Brazil

[15] ميرزا حسينعلي (بهأالله)، كتاب مبين، چاپ 1308 قمري، ص .286

[16] همان، ص .342

[17]ميرزا حسينعلي نوري (بهأالله)، كتاب مبين، ص .56

[18] همان، ص .233

[19] ـ ميرزا حسين علي نوري بديع صفحه 154

[20] - دکتر ح.م.ت. بررسي باب و بهأ، جلد دوم، ص 105 و 106.

[21] صمد در لغت بي نياز مطلق را گويند .

[22] ـ ايقان ص148 بند248

[23] ـ ابوالفضل گلپايگاني فرائد ص61

[24] قرآن كريم ُسوره بقره آيه 79

[25] مجموعه ي الواح»، ص314

[26] اشراقات»، ص7

[27] ايقان»، ص179

[28] گنج شايگان

[29] آثار قلم اعلي»، ج4، ص264

[30] اقتدارات»، ص54

[31] لوح سلطان

[32] قصيده ي ورقائيه

[33] خاطرات صبحي»، ص98

[34] مکاتيب ج3، ص327

[35] فلسفه ي نيکو»، ج1، ص109

[36] قرن بديع»، ج3، ص318

[37] آثار قلم اعلي»، ص329

[38] ـ سيد محمد باقر نجفي بهائيان صص450تا469 با اندكي تصرف و تلخيص

[39] اشراقات»، ص7

[40] ـ دكتر اسلمنت بهاءالله و عصر جديد صص29ـ 30

[41] سوره اسراء ، آيه ١٥

[42] ايقان ص 76 بند123

[43] سوره مائده آيه 104

[44] سوره زخرف آيه 22 و 23

[45] سوره احزاب آيه 67

[46] ايقان ص 163

[47] علاقمندان به کتاب سايه شوم اثر خانم مهناز رئوفي منتشره ازسوي مؤسسه کيهان مراجعه نمايند

[48] عبدالبها مكاتيب-ص160

[49] خطابات عبدالبها ، ص 119

[50]ـوقي افندي ، توقيعات مبارکه، (102-109) ص41

[51] ـhttp://www.bahairesearch.ir/html/modules.php?o ... le&sid=162

[52] - جامعه عمومي دنيا، از انتشارات لجنه جوانان بهايي طهران، 1338 شمسي، ص .18

[53] مجله: «اخبار امري»، ارگان رسمي بهائيان، ايران شماره 5، دي 1325هـ .ش..

[54] مجله: «اخبار امري»، ارگان رسمي بهائيان، ايران شماره 9، دي 1324هـ .ش..

[55] ـ احمد يزداني نظر اجمالي در ديانت بهائي ص49

[56] ر.ک مقاله کاش همه بهائي ميشدند ويژه نامه ايام (جام جم)

[57] . مجله «اخبار امري»، شماره 9، دي 1328 هـ .ش.

[58] مخصوصاً در شماره 9 = دي در 1324 ـ 4 و 5 و 11 مرداد و شهريور و اسفند 1325.

[59] . مجله اخبار امري ـ شماره 9، دي 1324 هـ .ش.

[60] بهاء الله و عصر جديد»، ص300

[61] بهاء الله و عصر جديد ، ص302

[62]مجله: «اخبار امري»، ارگان رسمي بهائيان، ايران، شماره 1 ـ 2، ارديبهشت ـ خرداد 1330

[63] دور بهائي نشريه لجنه ملي نشر آثار امري، 1322 هـ .ش صفحه 84 به نقل از کتاب بهائيان ص 742



[64] رياض قديمي گلزار تعاليم بهائي نسخه هاي WORD ـوPDF موجود در سايت جامع آثار بهائي ص288 نقل از بدائع الآثار ص ١٥٣ ج١

[65] ــ عبدالحميد اشراق خاوري گنجينه حدود واحکام مؤسّسهء ملّي مطبوعات امري نشر سوم - ١٢٨ بديع ص125

[66] پيام ملكوت ص ٢٣٢

[67] پيام ملكوت ص ٢٣١

[68] منظور از مقصود عالميان در نظر بهائيان شخص بهاءالله است

[69] نظام حقوق زن در اسلام، ص 121 - 122

[70] سيده معصومه حسني- ماه نامه - حورا - 1383 - شماره 8 ، آبان و آذر



[71] حسينعلي نوري لوح شيخ محمّد تقي اصفهاني معروف به نجفي،مؤسّسهء معارف بهائي ، کانادا ۱۵۷ بديع ،۲۰۰۱ ميلادي صفحه 23و24

[72] اقتدارات ميرزا حسينعلي»، ص237

[73] همان، ص35

[74] رحيق مختوم»،ج1، ص320

[75] مکاتيب»، ج2، ص68

[76] همان، ص76

[77] سيد محمد باقر نجفي ـ بهائيان ـ نشر مشعر قم 1380ص421تا423 با اندکي تصرف و تلخيص

[78] عبدالبها طرفداران خود را ثابتين و طرفداران برادرش محمد علي افندي را ناقضين ميخواند در مقابل محمد علي افندي طرفداران خود را موحدين و طرفداران برادر را مشرکين مي ناميد

[79] ـ مجموعه الواح بهأالله، معروفترين جمله لوح مشهور احمد

[80] مکاتيب»، ج2، ص177

[81] عبدالحسين آيتي کشف الحيل ـ جلد اول چاپ ششم تهران 1326هـ ش

[82] ـ خطابات عبدالبها ، مؤسسه ملي مطبوعات امري ، ج 2

[83] ايقان ص ٤١٠بند١٦٥
روشنفکر
پست: 33
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 23 بهمن 1390, 12:15 pm

پست توسط روشنفکر »

فصل هفتم احكام بهائيت

از آنجا که بهائيت از بابيت وهسته مرکزي بابيت از اسلام انشعاب يافته است بهاءالله به دو منظور شروع به جعل شريعت و خلق احکام کرد تا اولا ً: با جعل اين احكام ظاهر دين خود را به اديان حقه و اصيل که داراي شريعت و احکام مخصوصه هستند شبيه كندو از اين رهگذر ساده لوحان را به سوي خود جلب نمايد و ثانياً احکامي وضع نمايد که موافق ميل حاميان شرقي وغربي او بوده تا در صورت فراگيرشدن آن (كه البته فرضي محال است)براي آنان درد سر و زحمتي نداشته باشد

آنچه در زير مي آيد نمونه هائي از اين احکام است

طهارت

در بهائيت خبري ازطهارت و نجاست به معناي اسلامي آن نيست بهاءالله در اقدس با جمله « قد انغمستُ الاشياء في بحرالطهارة » [1] بنا براين ديگر هيچ چيز نجسي در دنيا وجود ندارد ... حتي بول و غائط انساني و سگ وخوک و..... و تنها بهائيان بايد از چيز هائي که به اصطلاح کثيف هستند پرهيز کنند آنهم اگر دلشان خواست که نظيف باشند

وضو

بنا بر آنچه که در صفحه 15 کتاب گنجينه حدود و احکام مهم ترين کتاب فقهي بهائيان بشمار ميرود آمده است :

وضوي بهائي به ساده ترين شکل ممکن انجام ميگيرد ([2])شستن دستها تا مچ و شستن صورت و قرائت دو دعاي يک سطري دعا

و با تفحص در مهم ترين کتابهاي احکام بهائي اگرچه از زوال وضو صحبت شده اما اثري از بيان مبطلات وضو ديده نمي شود

نماز

بهاءالله در كتاب اقدس براي پيروان خود سه گونه نماز تشريع نموده است كه عبارتند از نماز صغير ، نماز وسطي ، نماز كبير كه البته هرسه واجب نيست[3]

دقت و امعان نظر در ويژگيهاي نماز بهائي نشان دهنده روح تفرعن و علاقه بسيار زياد شارع آن به پرستيده شدن است چرا كه بهاءالله شخص خود را قبله بهائيان در نماز معرفي كرده وي مي گويد:

"و اذا اردتم الصّلوةَ وَلُّوا وجوهَکم شطرِيَ الأقدسَ المقامَ المقدّسَ الّذي جعله اللّه مطاف الملأ الأعلي و مُقبَلَ اَهلِ مدائن البقاء و مصدر الأمر لمن في الأرضين و السّموات ....

هنگامي که خواستيد نماز بخوانيدصورتهاي خود را برگردانيد به سوي مقام مقدسي که خداوندآنجا را محل طواف ارواح و ملائکه و محل توجه اهالي شهرهاي بقا و مصدر امر براي کساني که در آسمان و زمين قرار داده است ....

و در لوح محمّد قبل علي آورده است

:"اينکه در باره قبله سؤال نمودي .... مادام که شمس مشرق و لائح است توجّه باو مقبول بوده و خواهد بود و از بعد هم قرار فرموده." [4]

ديگر آنکه خواندن نماز به جماعت به موجب اين دستور بهاء حرام است :

کتب عليکم الصّلوةُ فُرادي قد رُفِعَ حُکمُ الجماعة الّا في صلوة الميّت انّه لهو الآمر الحکيم. [5]

جالب است بدانيم يکي از نمازهاي اين دين مبين قرن اتم سرقت شده است در لوح مير علي اصغر اسکوئي فريدي آمده است :

که از اين کلام عبدالبها مشخص مي شود سرقت قبل از اقامه و خوانده شدن آن نماز توسط بها يا عبدالبها بوده است چرا که اگر عبدالبها اين نماز را خود خوانده ويا خوانده شدن آن توسط پدرش را ديده بود ميتوانست پاسخ مير علي اصغر اسکوئي فريدي را بدهد و ديگر دزديده شدن لوح آن اهميتي نداشت

روزه

وجوب روزه براي بهائيان در اسفند ماه به مدت نوزده روزاست که از طلوع تا غروب آفتاب فقط با امساک از2 مورد اکل وشرب تحقق مي يابد

روزه اي آسان در معتدل ترين فصل سال نشان از توجه جناب بها ءالله است به سليقه دينداران عصر جديد که حال کارهاي عبادي سخت را را ندارند

حج

اين عبادت به شرط استطاعت جسمي ومالي است وبا زيارت منزل سيد علي محمد باب در شيراز ويا منزل ميرزا حسينعلي نوري در بغداد محقق مي شود

اين مسافرت بر مردان واجب است و زنان که نيمي از جمعيت هستند معاف از انجام شده اند اين حج موقع و فصل معيني ندارد و در 2 جاي متعدد است پس نمي تواند نتايج حج اسلامي را داشته باشد

حقوق مالي

به حکم اين بند از کتاب اقدس "و الّذي تَملّک مائة مثقالٍ من الذّهب فَتسعَةَ عشر مثقالاً لله فاطر الأرض و السّمآ بربهائيان واجب است که وقتي نصاب اموالشان به يکصد مثقال طلا رسيد نوزده مثقال آنرا تحت عنوان حقوق اللّه به دستگاه رهبري بپردازند

کاملاً معلوم است که بهاء الله در اين حکم براي تأمين نيازهاي مالي فرقه خود از سيستم مالي اسلام الگوبرداري نموده است و تنها با تغيير در نحوه تصرف آن سيستم مالي آئين خود را ساماندهي کرده است

نکته : با عنايت به اينکه بسياري موضوعات مبتلابه مردم در کتابهاي احکام بهائي معطل و ناگفته مانده است بخش عظيمي از کتب فقهي بهائي مثل گنجينه حدود و احکام اختصاص به اين وظيفه پيدا کرده است حاجي ابوالحسن امين اردکاني اولين انسجام تشکيلاتي بهائيان را در جمع آوري حقوق الله نشان داد

ازدواج

بر اساس استفتائات بهائيان از شوقي و عبدالبها درباره تعداد همسران ، بهائيان مکلف به قبول تک همسري شده اند اگر چنين است چرا :

v در اقدس چنين حکمي و.جود نداشته و براساس نص صريح داشتن 2 زن در آن واحد جايز است

v حداقل نام چهار همسر براي بهاء که از هرکدام هم فرزنداني داشته است در کتب تاريخ ثبت شده است

شوقي به تقليد از عبدالبها تجديد فراش را ممنوع دانسته و مي گويد اين حکم مشروط به شرط محال اسيت در حالي که در کتاب اقدس هيچ شرطيبراي آن ملاحظه نمي شود آنچه در بند ۶۳کتاب اقدس آمده است اين است :"ايّاکم ان تجاوزوا عن الأثنتين و الّذي اقتنع بواحدة من الأمآء استراحت نفسه و نفسها."

عبدالبهاء در لوح مسيس روزنبرگ :"بنصّ کتاب اقدس در تزويج في الحقيقه توحيد است زيرا مشروط بشرط محالست."

و در حکيم داود:

"امّا در خصوص تعدّد زوجات منصوص است و ناسخي ندارد .... من ميگويم عدالت رادر تعدّد زوجات شرط فرموده‌اند تا کسي يقين بر اجراي عدالت نکند و قلبش مطمئن نشود که عدالت خواهد کرد متصدّي تزويج ثاني نشود چون حتماً يقين نمود که در جميع مراتب عدالت خواهد کرد آنوقت تزويج ثاني جائز .... و عدالت بدرجه امتناع است .... عبدالبها آنچه در قرآن درباره عدالت ميان همسران آمده را مي خواهد بنام بهائيت مصادره نمايد چرا که در حکم بهائي مربوط به تعدد زوجات هيچ نشاني از شرط اعم از محال و غير محال وجود ندارد بلکه تنها يک امر ارشادي را درپي دارد که با توجه به اجازه تجديد فراش عقلاً لازم الاجرا نبايد باشد

نکته ديگر درباره ازدواج بهائي علاوه برلزوم رضايت زوجين در ازدواج رضايت والدين آنها نيز ضروري است.يعني براي تحقق يک ازدواج لازم است 6 نفر رضايت نامه صادر کنند که جلب نظر موافق 6 نفر در تعارض جدي با هدف مهم تسهيل ازدواج جوانان خواهد بود

طلاق

اگرچه اديان ابراهيمي ، طلاق را امري منفور ميدانند اما بالاخره امري است که لزوم آن براي جوامع انساني قابل انکار نيست وظيفه ارباب اديان است که احکام متناسب با حقوق زوجين را بدون اجحاف به هريک از طرفين با استفاده از نصوص معتبر الهي وآسماني پيامبر آئين خود صادر و نازل نمايد

لطفاً به اين حکم توجه کرده و خود قضاوت کنيد :

1. شوقي افندي در لوح محفل روحاني ملّي ايران مورّخه سوّم شهر القدرة سنه ٩٢ / نوامبر ١٩٣۵:

سؤآل "در خصوص اجراي امر طلاق در صورتيکه بميل زوجه حاصل آيا اخذ نفقه در مدّت اصطبار([6]) از زوج بايد نمود يا نه؟

فرمودند بنويس در هر حال نفقه را بايد زوج بر حسب حکم کتاب تأديه نمايد."

2. يا اين حکم از خود بهاءالله :

و الّذي سافر و سافرت معه ثمَّ حدّث بينهما الأختلاف فله ان يؤتيها نفقة سنة کاملة و يرجعها الي المقرّ الّذي خرجت عنه او يسلّمها بيد امين و ما تحتاج به في السّبيل ليبلّغها الي محلّها انّ ربّک يحکم کيف يشآء بسلطان کان علي العالمين محيطاً." (بند ۶۹)

کسيکه با همسرش مسافرت کند و در بين راه با همسرش اختلاف پيدا کند لازم است که همسرش را با همراهي يک فرد امين به شهرش برگرداند و مخارج يک سال زندگي را به او بدهد

در مورد اول که مرد بدون داشتن تقصير موظف به تأمين مخارج زندگي زني است که از اين مرد متنفر است ودر مورد دوم بدون توجه به فرد مقصر مرد محکوم به تأمين مخارج يکساله و نيز مخارج بازگشت آن زن و همراه او به جائي که با آن زن از آنجا خارج شده است ميگردد

ارث

نمونه اي از حدود

بهاءالله در کتاب اقدس مجازات قاتل و حکم کسيکه خانه کسي را بسوزاند چنين اعلام ميکند :

"مَنْ اَحْرقَ بيتاً متعمِّداً فَاَحْرِقوه و مَنْ قتل نفساً عامداً فاقتُلُوه.

کسيکه خانه اي را بسوزاند او را بسوزانيد و کسي رانيز که کسي را بکشد بکشيدو اگر هم خواستيد آنها را درحبس ابد نگاه داريد مانعي ندارد ... و درپي اين حكم ميگويد

خُذُوا سُنَنَ اللّه بايادي القدرة و الأقتدار ثمَّ اترکوا سُنَنَ الجاهلين.

سنت هاي الهي را با دستان قدرت و اقتدار بگيريد وسپس سنت هاي جاهلانه را ترك كنيد..و بعد گويا متوجه غلظت حكم خود شده تخفيفي به هردو(قاتل و آتش زننده خانه)ميدهد :

و ان تحکموا لهُما حبساً ابديّاً لا بأس عليکم في الکتاب انّه لهو الحاکم علي ما يريد." ([7])

واگر حكم به حبس ابد داديد باكي برشما نيست دركتاب خدا ، همانا كه او حاكم است بر آنچه شما اراده مي كنيد

نمونه اي از کفارات

در آئين بهائي حد و مجازات زنا كردن به وسيله واريز پول به حساب بيت العدل است . اقدس حد زاني و زانيه را چنين تعيين كرده:

خدا حكم كرده است بر هر زاني و زانيه ديه مسلمه را به بيت العدل بدهد و آن نه مثقال طلاست!».

عمل شنيع لواط نيز اگرچه محكوم به حرمت است اماحد آن بعلت خجالت کشيدن خدا مبهم است "انّا نَسْتَحْيي اَنْ نذکُرَ حکمَ الغِلمانِ ما شرم داريم كه حكم (عمل لواط)پسران را بگوئيم ؟ در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند قوله تعالی:

"انّا نَسْتَحْيی اَنْ نذکُرَ حکمَ الغِلمانِ اتّقُوا الرّحمنَ يا ملأ الأمکانِ و لاتَرتَکِبوُا ما نُهيتُم عنه فی اللّوح و لا تکونوا فی هَيْمآء (١) الشّهوات من الهائمين." ([8])

تقويم

تقويم شمسي بهائي از نوروز آغاز گشته و نوزده ماه دارد ، که هر ماه نيز از نوزده روز تشکيل شده است، مجموع روزهاي سال سيصد وشصت و يک روزميشود که چهار روز (در سالهاي کبيسه پنج روز ) باقي خواهد ماند که به عنوان ايام الهاء ناميده شده است و اين ايام براي شکرگزاري و جشن تعيين شده است

ضيافات

بهائيان هم چنين به حضور در «ضيافات » موظف اند که هر نوزده روز يک بار تشکيل مي گردد . در آيين بهائي نوشيدن مشروبات الکلي و مواد مضر به سلامت منع شده، منبع اصلي احکام در ميان بهائيان کتاب اقدس است. اين کتاب، متممي نيز دارد که به رساله سؤال و جواب معروف است.

تعويض اثاثيه منزل هر نوزده سال يکبار

بها ء الله درکتاب أقدس: هر نوزده سال يکبار اثاثيه منزل خود را تعويض نمائيد

"کتب عليکم تجديد اسباب البيت بعد انقضآء تسع عشرة سنةکذلک قضي الأمر من لدن عليم خبير انّه اراد تلطيفکم و ما عندکم اتّقوا اللّه و لا تکوننّ من الغافلين." ([9])

ما در مورد اين حکم قضاوت را به عقلا واگذار مي کنيم

جواز رباخواري

باب وبه تبع او بهاءالله براي اثبات اينکه احکامي جديد آورده اند به صدور حکم حلال بودن ربا پرداختند عبدالبهاءدر اين مورد ميگويد :

و امّا مقدار ربح در معاملات نقديّه حضرت اعلي روحي له الفداء تنزيل تجارت را مشروع فرموده‌اند[10]

ولي پس از توجه به باز خورد منفي اين حکم شيطاني ناچار شدند حرفهاي گذشته را با لطايف الحيل پس بگيرند بنا براين عبدالبها در لوح ديگري مينويسد :"من بعد تنزيل بنفسي ندهيد زيرا عبدالبهاء تنزيل دوست ندارد ولو اينکه مشروع است مگر قرض الحسنه امّا از احدي تنزيل مگيريد."

کتمان عقيده

بنا به بداهت عقل در جائيکه حفظ و صيانت از جان و مال و ناموس بدون کتمان عقيده امکان ندارد و از سوي ديگر با ابراز نکردن عقيده به حريم کبريائي دين الهي خدشه اي وارد نمي آيد واجب است که از ابراز عقيده خود داري و کتمان عقيده نمود

اما در آئين بهائيت کتمان عقيده ممنوع و افراد ملزم به ابراز عقيده ديني خود هستند بهائيان کتمان عقيده راکه در شرع اسلام تقيه ناميده ميشود دروغگوئي قلمداد کرده اند

شوقي افندي در پاسخ به سؤالي درباره تقيه مي گويد :

عقيده کتمان ننمايند و از تقيّه اجتناب بنمايند از پس پرده خفا برون آيند و قدم بميدان خدمت گذارند مضطرب و هراسان نباشند و بجانفشاني قيام نمايند هر امري را فداي اين مقصد اصلي کنند و در سبيل اين مبدأ جليل و امر قويم از هر منصب و مقامي چشم پوشند و مصالح شخصيّه و ملاحظات نفسيّه را فداي مصالح عموميّه امريّه فرمايند. ([11])

و در لوح ثابت شرقي مورّخ ١۵ شهر الجلال ٩١ مطابق ٢٣ اپريل ١٩٣۴ مي گويد :

"سؤال ثالث در خصوص کتمان عقيده در نقاطيکه بهائي غير موجود معروض داشته بوديد .جواب فرمودند کتمان عقيده حتّي در اينمورد مذموم و مخالف مبادي اين امر است."([12])

اما ملاحظه تاريخ زندگي عبد البها نشان ميدهد که او حتي تا آخرين روز هاي حيات عقيده خويش را در عکا و حيفا آشکار نساخت تا آنجا که اهالي آن جا حتي روحانيون مسلمان از عقيده واقعي او خبر نداشتند او تا حضور در نماز هاي جماعت عکا را از دست نمي داد تا سنيان متعصب آن ديار به مرام پوشالين او پي نبرند شوقي افندي در ذکر حالات عباس افندي، در آخرين هفته حياتش تصريح مي کند که: «در آخرين جمعه توقف مبارکش در جهان ناسوت با وجود خستگي و ضعف فراوان جهت اداي صلاة ظهر در جامع مدينه حضور بهم رسانيد([13])

فصل هفتم نظام و تشکيلات اداري



آنان که بهائيت را مانند يکي از احزاب سياسي معرفي ميکنند سخن به گزاف نگفته اند ، تشکيلات اداري بهائيت درست مانند يک سازمان سياسي به کنترل اعضا و نيروهاي طرفدار خود پرداخته و در فرصت هاي مناسب بهره خود را از آنها برمي گيرد بر اساس نوشته هاي بهاءالله بهائيت بايد به صورت تشکيلاتي وسازماني اداره شود و هيئتي مرکب از نه نفر سرپرستي فرقه را برعهده داشته باشند

بيت العدل

ميرزا حسينعلي در کتاب اقدس دستور تشکيل بيت العدل را صادر کرده و مينويسد :

"قد کتب اللّه علي کلّ مدينة ان يجعلوا فيها بيت العدل و يجتمعَ فيها النّفوُس علي عدد البهآء [14]

وخدا وند مقرر کرد تا در هر شهري بيت العدلي تأسيس گشته و افرادي به تعداد عدد بها در آن جمع (براي انجام امورات جار ي بهائيان ) شوند

وي در توقيع مورخه سوم شهر البهاء ٢٣ مارس درباره علت تأسيس و اعلام وظايف و حدود اختيارات اعضاي بيت العدل ميگويد :

امور ملّت معلّق است برجال بيت عدل الهي .......... چونکه هر روز را امري و هر حين را حکمي مقتضي ، لذا امور بوزراي بيت عدل راجع تا آنچه را مصلحت وقت دانند معمول دارند ......ايشان ملهمند بالهامات غيبي الهي ، بر کلّ اطاعت لازم امور سياسيّه کلّ راجع است به بيت العدل و عبادات بما انزله اللّه في الکتاب .[15]

بيت العدل مسئوليت امور روحاني و اداري جامعه بين‌المللي بهائي را بر عهده دارد که مسئوليت حفظ اماکن و ساير املاک بهائي در عکا وحيفارا نيز بر عهده دارد .

اين تشکل از سوي بنيانگذار اين فرقه ، بعنوان نهادي با توانائي تشريع در امورات غير عبادي تعيين گرديده است بهاءالله به بيت العدل اختيار داده‌است که در مواردي که کتب وآثار بهائي ذکرشان را ننموده قوانيني وضع نمايداين مجمع از نه نفر تشکيل شده است که هر پنج سال يک‌بار از طرف جميع اعضاء محافل ملّي بهائيان جهان انتخاب مي‌شود.و البته به ضرورت و صلاحديد ممکن است تعداد افزايش يابد اما کاسته نميشود

واحدهاي سازماني بيت العدل از دار التبليغ بين المللي شروع ، و به هيئت ها و لجنه هاي محلي ختم ميگردد بالاترين مرجع تصميمي گيري بيت العدل ، دار التبيليغ بين المللي است علاموه بر دار التبليغ واحدهاي دار الآثار، هيأت مهاجرين ، دفتر بين المللي بهائي ، دارالآثار بين المللي بهائي با شرح وظايف مخصوص مستقيماً زير نظر بيت العدل اداي وظيفه ميکنند

علاوه بر محافل ملي و محلي ، هيأتها ولجنه ها از ديگر واحدهاي سازماني بيت العدلند که زير نظر محفل ملي و محلي ، و متناسب با نيازها و ضرورتهاي ملي و منطقه اي بهائيان تأسيس مي گردند و هر هيأت و لجنه در حوزه تعريف شده اي فعاليت ميکند در واقع ملموسترين واحد سازماني براي آحاد بهائي هيأتها ، لجنه ها و محافل محلي اند اين واحد ها بر کليه فعاليت هاي اجتماعي فردي و احوال شخصي بهائيان نظارت و اشراف کامل دارد

اولين انتخابات بيت العدل در سال ۱۹۶۳ و آخرين انتخابات در سال ۲۰۰۳ برگزار گرديده‌است.محل بيت‌العدل اعظم در اسرائيل در شهر حيفا برفراز کوه کرمل است. بهاءالله در سال ۱۸۹۰، حدود ۶۰ سال قبل از ايجاد دولت اسرائيل، دريکي از الواحش به نام لوح کرمل، در حالي که به اجبار امپراتوري عثماني، حکومت وقت، در اين محل در تبعيد بود، اين مکان را براي استقرار مراکز اداري و روحاني بهائي انتخاب کرد.تشکيل بيت العدل فصل جديدي در تاريخ بهائيت است.

اوّلين حاکم بر نهاد رهبري بهائي در حيفا شخص بهاءاللّه بود و و پس از وي پسر ارشدش عباس افندي که نزد بهائيان به مرکز ميثاق و از سوي خودش ملقب به عبدالبهاء بود بر اريکه قدرت تکيه زد و قرار بود که بعد از وي محمد علي برادرش رياست بهائيان را بر عهده داشته باشد اما بعلت بروز اختلافات شديد که منجر به تکفير و تفسيق برادران از سوي يکديگر گرديد اين اتفاق نيفتاد و نيز بعلت آنکه عبدالبها فاقد فرزند ذکوربود نوه دختريش شوقي افندي با عنوان ولي امرالله رهبری بهائیان را عهده دار شد وتمام الواح واحکام بدست رهبران صادر و به بهائيان جهان واصل مي‌شد اما بعد از درگذشت شوقي افندي تا شش سال سازمان بين المللي ايادي به عنوان جنين بيت العدل اعظم به رتق وفتق امور بهائيان جهان مي پرداخت و از سال 1953 که بيت العدل اعظم تأسيس شدو هدايت جامعه بهائي توسط 9 گروه نه نفره اي که منتخب بهائيان سراسر جهانند انجام مي پذيرد طبق گفته هاي بهاءاللّه و عبدالبهاء قوانيني که بيت العدل اعظم تشريع مي‌کند همان اعتبار و صلاحيّت آثار آنان را دارد با این تفاوت که بيت العدل اعظم مختار است که چون مقتضيات زمان ايجاب نمايد آنچه را خود تشريع نموده تعديل يا لغو نمايد. وليکن قوانيني که در آثار بهاءالله و عبدالبها آمده‌است قابل تغيير نيست. عبدالبهاء مي‌گويد:

1. هر امري که در آثار رهبران نخستين بهائي نباشد راجع بيت العدل عمومي است و آنچه به اتفاق و يا به اکثريت آراءاعضاي بيت العدل تحقق يابد همان حق و مرادالله‌ است.

2. تفسير متون‌ و آثار بهاءالله، عبدالبهاء و شوقي افندي و توضيح مسائل مبهمه.

3. تشريع قوانين و احکام غير منصوصه به مقتضاي زمان.

4. اداره امور جامعه بهائيان در سراسر دنيا.

5. ايجاد موسسات تبليغي و اعلان و انتشار و تبليغ بهائيت و ترويج مصالح بهائيان

6. سرکوب اختلافات به وجود آمده در جامعه بهائي[16]



هيأت مشاورين قاره اي

هيأت مشاورين قاره اي ، به عنوان يکي از واحدهاي وابسته به دار التبليغ بين المللي ، در قالب قاره هاي آسيا ، اروپا ، امريکا و افريقا و اقيانوسيه از طريق هيأتها ، معاونت خود ، مديريت محافل ملي کشورها را بر عهده دارد . اين هيأتها ، علاوه بر مديريت محافل ملي کشورها ، دو وظيفه عمده صيانت از تشکيلات و جامعه بهائي و تبليغ و نشر مرام بهائيت را نيز عهده دار مي باشد

محافل روحاني ملي و محلي

در حال حاضر جامعه بهائي در صورت امکان در هر شهري يک گروه نه نفره به نام «محفل روحاني محلي» انتخاب مي‌کنند به اين ترتيب که انتخاب اعضاي محافل به صورت راي مخفي و آزاد است و بدون کانديدا و تبليغات. بهائيان ساکن هر شهر و روستا ، چنانچه به حد نصاب نه نفر برسند ، ملزمند محفل محلي برپا نمايند محفل محلي ، همانند محفل ملي ، مرکب از نه نفر ، و در واقع ، زير مجموعه محفل ملي است و از تمامي اختيارات و وظايف لازم براي اداره و کنترل بهائيان تحت حوزه خود برخوردار مي باشد

نمايندگان منتخب حوزه فعاليتي اين محافل اعضاي «محفل روحاني ملي» را از بين کليه اعضاي جامعه بهائي آن کشور انتخاب مي‌کند. محفل ملي در واقع رابط جامعه بهائي هر کشور با بيت العدل ، و مجري سياست ها و اهداف بيت العدل در آن کشور است تبعيت از دستورات محفل ملي بر بهائيان آن کشور واجب است و تخلف از آن دستورات ، محروميت هاي گسترده اي را در پي دارد ومتخلفان به اشد وجه مجازات ميشوند (اخيراًالبته بر اثر فشارهاي موجود ، در اين مجازاتها تجديد نظر هائي شده است)

و اعضاي محافل ملي هستند که ۹ نفر اعضاي بيت العدل اعظم الهي را انتخاب مي‌کنند، که در صدر اين محافل قرار دارد.

محفل‌هاي محلي و ملي طبق وصاياي شوقي افندي به جاي بيت‌العدل‌هاي محلي و ملي تا آمادگي جوامع براي بر پا کردن گروه مذکور برقرار خواهند بود. اعضاي محافل مي‌توانند مذکر يا مونث باشند.

بدرستي معلوم نيست که نخستين محفل روحاني در جهان در کجا تشکيل شد. پس از ارسال کتاب اقدس به ايران که در آن بهاء الله به تشکيل بيت عدل خصوصي در هر شهر دستور داده بود مجمعي مشتمل بر برخي از بهائيان سرشناس طهران در سال ۱۲۹۴ (۱۸۷۷) تشکيل شد که سه سال بعد يعني در سال ۱۸۸۰ به صورت رسمي تري درآمد. اين مجمع انتخابي نبود و اعضاي ديگري نيز به آن اضافه ميشد. عبدالبهاء در سال ۱۳۱۵ ه.ق (۱۸۹۷-۸) دستور داد که ايادي امرالله محفل روحاني مرکزي طهران را تشکيل دهند. نخستين مجمع شوراي بهائيان امريکا در کنوشا ويسکونسين يا نيويورک در ۱۸۹۷ يا ۱۸۹۸ تشکيل شد. بنابراين محفل روحاني بهائيان عشق آباد را بايد نخستين محفل روحاني در جهان بهائي به شمار آورد([17])

بخش ديگر تکيلات بيت العدل ، محافل ملي و محلي است که در سطح کشورها فعالند محفل ملي عاليترين سازمان تصميم گيري در هر کشور است که هر ساله طي انتخاباتي ،با حضور نمايندگان محافل محلي آن کشور اعضاي نه نفره آن انتخاب مي شوند ،

نکته ديگر انکه طبق قوانين کتاب اقدس فقط مردان مي‌توانند عضو بيت‌العدل اعظم باشند.مقر بيت‌العدل در شهر حيفاي اسرائيل در کوه کرمل است. بهاءالله در سال ۱۸۹۰ در لوح کرمل، کوه کرمل را براي ساختمان مرقد و مدفن استخوانهاي باب و هم چنين مقر بيت‌العدل انتخاب نمود

فصل هشتم

بهائيت و سياست

الف) بهائيت واستعمار

شاید لازم نباشد ثابت کنيم بهائيت محصول سياستهاي استعماري غربی براي تغيير در بنيان فکري اجتماعي جوامع اسلامي است زیرا روابط و هم پیمانی سازمان رهبری بهائيت با بيگانگان و دول استعماری آنچنان آشکار و رسوا است که مورخان حوزه تاريخ معاصر ايران بي هيچ ترديدي به آن معتقدند ([18])، و حتي اين مسئله را در آثاري که از سوي بابيان و بهائيان به جاي مانده ميتوان ردگيري نمود بطور مثال بهاءالله براي فرار از مجازات و تسلط حکومت ايران بر آنان ، براحتي چشم از وطن مألوف پوشيد و تصميم گرفت که خود و همه بابيان همراه او تابعیت دولت عثماني را بپذیرند تا از تعقيب و آزار مأمورين و روحانيون ايراني درامان باشند. بابيان ساکن بغداد نيز در مدت 3 هفته همگي تبعه دولت عثماني ميشوند. عبدالبهاء در مقاله سياح مينويسد: "بواسطه اين تدبير تسکين فساد شد و قونسول دست از تعرض کوتاه نمود."([19]).

فريدون آدميت به عنوان نماد روشنفکري الحادي درباره وابستگي هاي سياسي بهائيان مينويسد ...دستگاه بهايي پيوستگي خاصي با سياست هاي مختلف خارجي داشته و اين کيفيت با گرويدن عنصر يهودي به آن گروه حدت گرفته است. مرام و مقصد آنان رواج بي وطني است و راه و رسم آنان سرسپردگي به سياست هاي اجنبي... رأي ما در اين باره مبتني است بر شواهد عيني و آن چه براي ما معتبر است همان شواهد عيني است ".([20]) وي سپس با بررسي شواهد خود چنين نتيجه ميگيرد که ...عنصر بهائي چون عنصر جهود به عنوان يكي از عوامل پيشرفت سياست انگليس در ايران درآمد. ودر ادامه مي آورد که : ... طرفه اين كه از جهودان نيز كساني به اين فرقه پيوستند ...

مورخين غير بهائي بيطرف اندک ترديدي ندارند که اين نحله با حمايت و جهت دهي قدرتهاي استعماري براي تغيير در ساختار جامعه مذهبي ايران ونيز گام برداشتن در جهت منافع استثمارگران شکل گرفته است براي اثبات اين مدعا شواهدي ارائه مي گردد و وجدانهاي بيدار به داوري طلبيده مي شوند :

بهائيت و روسيه

حکومت ديکتاتوري روسيه تزاري درمنابع تاريخي اعم از مسلمان ، بابي ، بهائي و غیره به عنوان نخستين دولتي که ارتباطي تنگاتنگ با بهائيت دارد مطرح مي گردد این دولت بارها وبارها با دخالت در قضیه بابیه و حمایت از آن مانع نابودی و اضمحلال این نحله جعلی گردید که شواهد بسیاری در این مورد خصوصاً در کتابهای بابی و بهائی برجای مانده است که هر گونه تردید را برای جویندگان حقیقت برطرف می کند :

اشتغال تعدادی از نزدیکان میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) در دستگاه امپراطوری روسیه که عبارتند از : پدرش میرزا عباس نوری ،دستیار شاهزاده «روس فیل» قاجار امام وردی میرزا بود برادر و شوهر خواهر و خاهر زاده وی نیز در استخدام سفارت روسیه بودند ([21])
فعالیت و پیگیری های مشکوک کینیاز دالگورکی در جریان حرکت بابیه
تصویر برداری از جسد باب
دخالت صريح سفير روسيه در نجات جان حسينعلي نوري (بهاءالله)
در واقعه ترور ناصرالدين شاه ([22])
دعوت از بهاءالله براي اقامت در روسيه ([23])
نظارت بر حسن انتقال « حسينعلي نوري (بهاءالله)» به تبعيد عراق ([24])
صدور لوح ويژه به افتخار امپراتور روسيه از سوي بهأالله :
....قد نجيني احد سفرائک اذ کنت فی السجن تحت السلاسل والاغلال بذلک کتب الله لک مقاماًمالم یحط به علم احدالاهو ([25])
اجازه به بهائيان براي ساخت اولين معبد (مشرق الاذکار )در خاک آن کشور ([26])
سفارش اکید عبدالبها به بهائیان برای دعاکردن برای الکساندر امپراطور روسیه..........
، ميرزا حيدر علي اصفهاني بهائي در صفحه 128 کتاب«بهجت الصدور» مي نويسد:

«و القائم بامر الله (بهاء) را گرفتند و حبس کردند و بقدر يک کرور اموال و املاک و عمارتش را بردند و غارت نمودند و در ظاهر چون دولت بهيه روس حمايت آن قائم بامر الله که ملقب به بهاء الله است نمود نتوانستند شهيد نمايند به دار السلام بغداد نفي نمودند ([27])

در پي مطلبي که از حيدر علي اصفهاني نقل شد اين سؤال به ذهن متبادر مي شود که علت حمایت امپراطوري روسيه تزاري از بنیانگذار فرقه بهائي چيست ؟ در شرایطی که بابیان بسیاری در همان زمان زندانی و بعضاً توسط دولت ایران به قتل می رسیدند چرا باید تنها بهاءالله و برخی افراد خاص ،مورد عنایت دولت بهیه روسیه قرار گیرند

باید گفت اینها سؤالاتی است که نباید از سوی بهائیان منتظر پاسخ به آنها بود چرا که متون مختلف تاریخی اعم از اسلامی ، بابی، بهائی و غیره انباشته از پاسخ به این سؤالات است

وقتی تاریخ مناسبات میان ایران و روسیه مورد کند وکاو تاریخی قرار گیرد روشن میشود که روسیه در هیچ یک رفتارهای سیاسی خود منافع ایران را مورد توجه و ملاحظه قرار نداده و همواره کوشش داشته است که بهره بیشتری از منابع ارزشمند اقتصادی و موقعیت جغرافیائی ایران برای خود بردارد

بهائيت و انگليس

اسناد بسياري وجود دارد که روشن مي سازد دولت انگلستان به عنوان يکي از مهم ترين ابر قدرت هاي استعماري سده هاي اخير ، براي نفوذدرسرزمينهاي اسلامي بويژه ايران،طرح وبرنامه اي مفصل تدارک ميبيندوبراي ايجادشکافت دربافت اعتقادي مردم مسلمان وشيعه مذهب ايران بودجه هنگفتي درنظر مي گيرد که ميتوان به عنوان نمونه به مطلب ذيل اشاره کرد :

نايب السلطنه وفرمانرواي هندوستان اعلام مي کند که غازي حيدرالدين پادشاه"صوبه اود" وفرمانفرماي "لکنهو" تمام مايملک ودارايي خودراوقف مراکز ديني شيعيان جهان کرده است تادرامد حاصله از ان درهرسال صرف امورمعيشتي وتحصيل علوم ديني طلاب شيعه مذهب شود.([28])

روابط ميان انگليس و بهائيت از دوره حضور بابيان در بغداد آغاز مي شود چرا که دولت انگليس در آن موقع قصد تصرف عراق و سائر متصرفات دولت عثماني را داشت بنا بر اين به افرادي مانند بهاءالله براي شکستن اقتدار رهبران ديني مسلمين شديداً نياز داشت شوقي افندي در کتاب قرن بديع آورده است :

کلنل سر آرنولد باروز کمبال که در آن اوقات سمت جنرال قونسولي دولت انگلستان را در بغداد حائز بود ، چون علو مقامات حضرت بهاءالله را احساس نمود[29] شرحي دوستانه به محضر انور معروض ، وبطوزيکه هيکل مبارک بنفسه الاقدس شهادت داده ،قبول حمايت و تبعيت دولت متبوع خويش را به محضر مبارک پيشنهاد نمود ، و درتشرف حضوري : متعهد گرديد که هر آنگاه حضرت بهاءالله مايل به مکاتبه با ملکه ويکتوريا باشند در ارسال اوراق به دربار انگلستان اقدام نمايد ، حتي معروض داشت حاضر است ترتيباتي فراهم کند که محلّ استقرار هيکل اقدس به هندوستان يا هر نقطه ديگر که مورد نظر مبارک باشد تبديل يابد ........ [30]

اين پيوند در دوران رياست عباس افندي (عبدالبهأ) بر فرقه بهائي به اوج خود رسيد تا آنجا که پس از پايان جنگ جهاني اول ، و واگذاري قيموميت فلسطين توسط شوراي عالي متفقين به بريتانيا ، سرهربرت ساموئل، اولين كميسر عالي فلسطين ،بلافاصله مأموريت يابد به ديدار عباس افندي شتابد و از سوي امپراطوري بريتانيا به پاس قدرداني از خدمات بهائيان در دوران جنگ نشان «نايت هود» و عنوان اشرافي «Sir »را به «عباس افندي» اعطا كند. ([31])

عبدالبهاء، با گرفتن‌ نشان‌ و دعا براي‌ پادشاه‌ انگليس‌ جرج‌ پنجم، وابستگی تاريخی‌ اين‌ فرقه‌ را به استعمار گران بیش از پیش آشکار کرد.و تا به امروز این روند وابستگی همچنان ادامه دارد و بهائیت برای پیشبرد فرقه خود که در واقع گامی در جهت منافع استعمار گران است همچنان به انگلیس و دوائر استعماری آن نیازمنداست

نمونه‌هايي‌ از وابستگی بهائيان‌ به انگلستان‌ ([32])

1. ‌در اعلاميه‌اي‌ که‌ ارگان‌ محفل‌ بهائيان‌ (اخبار امري) در شماره‌ ۴ خود (مرداد ۱۳۲۹) منتشر کرد، خاطر نشان‌ گشت‌ که‌ محفل‌ بهائيان‌ انگليس‌ در امر پيشبرد تبليغات‌ بهائيت‌ در قاره‌ سياه، با مراکزي‌ چون‌ انجمن‌ پادشاهي‌ آفريقايي‌ (انگليس)، مدرسه‌ السنه‌ شرقي‌ لندن‌ و شعبه‌اي‌ از دانشگاه‌ آکسفورد و دوائر ديگر در اداره‌ آفريقاي‌ شرقي‌ و غير آن‌ رايزني‌ داشته‌ و از آنها کمک‌ فکري‌ و اطلاعاتي‌ گرفته‌ است نشانه‌ها و نتايج‌ اين‌ امر را، از جمله، در موارد زير مي‌بينيم:

‌۲دي‌ ۱۳۳۹ش، ام‌المعابد (مشرق‌ الاذکار مرکزي) بهائيان‌ در آفريقا واقع در کامپالا (پايتخت‌ اوگاندا) توسط‌ روحيه‌ ماکسول، همسر شوقي‌ افندي، افتتاح‌ شد و در مراسمي‌ که‌ به‌ همين‌ عنوان‌ برگزار گرديد نماينده‌ حکومت‌ انگلستان‌ و برادر پادشاه‌ اوگاندا با خانواده‌ خود و جمعي‌ از مأموران‌ عاليرتبه‌ کشوري‌ و لشکري‌ دولت‌ ديکتاتوري‌ اوگاندا شرکت‌ کردند.([33])

2. ـ۲۱ مي‌ ۱۹۷۱ (خرداد ۱۳۵۰) کنفرانس‌ جهاني‌ بهائيان‌ در شهر کينگزتون، سالن‌ هتل شرايتون‌ ‌ (بزرگترين‌ هتل‌ جزيره‌ جامائيکا در اقيانوس‌ اطلس) با حضور ذکرالله‌ خادم‌ (از ايادي‌ امرالله‌ و نماينده‌ بيت‌ العدل‌ بهائيت‌ در اسرائيل) و ۳‌ تن‌ از اعضاي‌ هيات‌ مشاوران‌ قاره‌اي‌ در امريکاي‌ مرکزي، و با قرائت‌ پيام‌ بيت‌العدل‌ افتتاح‌ گرديد

. گفتني‌ است‌ که‌ در نخستين‌ لحظات‌ تشکيل‌ اين‌ کنفرانس، حاکم‌ کل‌ که‌ نماينده‌ رسمي‌ ملکه‌ انگليس‌ و شخص‌ اول‌ جزيره‌ جامائيکا بود حضور يافت‌ و در حدود نيم‌ ساعت‌ به‌ ايراد نطق‌ در تأييد بهائيت‌ پرداخت.([34])

3. ‌ـ از اول‌ تا هشتم‌ اکتبر ۱۹۷۲ (برابر مهر ۱۳۵۱) يک‌ فستيوال‌ ملي‌ در سي‌شيلز برگزار گرديد و شاهزاده‌ مارگرت‌ و لرد استودن‌ به‌ عنوان‌ نمايندگان‌ خاندان‌ سلطنتي‌ انگليس‌ در آن‌ شرکت‌ جستند و از غرفه‌ بهائيان‌ در آن‌ که‌ آثار و کتب‌ بهائيت‌ را معرفي‌ کرده‌ و به‌ نمايش‌ مي‌گذاشت‌ ديدار کردند.([35])

4. ـ در اواخر ۱۳۵۲، در شهر سيدني‌ استراليا سالن‌ اپرايي‌ افتتاح‌ و جريان‌ مراسم‌ آن‌ از تلويزيون‌ پخش‌ شد. در اين‌ مراسم، جامعه‌ بهائي‌ نيز از سوي‌ دفتر ملکه‌ انگليس‌ براي‌ شرکت‌ در جشن‌ افتتاحيه‌ دعوت‌ شده‌ بود.([36])

5. ‌آوريل‌ ۱۹۶۷ (ارديبهشت‌ ۱۳۴۶ش) محفل‌ ملي‌ بهائيت‌ در انگليس‌ به‌ مناسبت‌ روز تولد ملکه‌ انگلستان، تلگراف‌ تبريک‌ زير را براي‌ ملکه‌ ارسال‌ کرد

«محفل‌ روحاني‌ ملي‌ بهائيان‌ جزاير بريتانيا، به‌ نمايندگي‌ بهائيان‌ جزاير بريتانيا، تبريکات‌ صادقانه‌ و مسرت‌آميز خود را به‌ مناسبت‌ روز تولد آن‌ عليا حضرت‌ تقديم‌ عليا حضرت‌ ملکه‌ مي‌نمايد»

منشي‌ مخصوص‌ ملکه‌ نيز، در جواب، تلگراف‌ ذيل‌ را خطاب‌ به‌ محفل‌ ملي‌ انگلستان‌ مخابره‌ کرد: «عليا حضرت‌ ملکه‌ صميمانه‌ از بهائيان‌ جزاير بريتانيا به‌ مناسبت‌ اين‌ پيام‌ محبت‌ آميز در مورد تبريکات‌ آنان‌ به‌ مناسبت‌ روز تولد عليا حضرت‌ ملکه‌ تشکر مي‌نمايد»

مجله‌ بهائي‌ «اخبار امري» ضمن‌ انعکاس‌ تلگرافهاي‌ فوق، تأکيد ورزيد

«انتظار داريم... جوامع‌ بهائي‌ در ممالک‌ مشترک‌المنافع‌ پيامهاي‌ تبريک‌‌آميز خود را در آن‌ روز به‌ قصر بوکينگهام‌ مخابره» کنند.([37])

بهائيت و اسرائيل

قدمت روابط صميمانه و همگاري صهیونیست ها و دستگاه رهبری بهائیت از عمری به اندازه عمر این فرقه برخوردار است ریشه های ارتباط و صمیمیت این دو غده سرطانی به سالها قبل از تشکیل این دولت برمیگردد از روزی که بنیانگذاران رژیم صهيونيستی اسرائیل برای غصب سرزمین فلسطین کوشش می کردند.تا امروز روابط حسنه ای میان آن برقرار بوده است

بن زوی اولین رئيس جمهور اسرائيل هنگامي که هنوز اسرائیل تا تشکیل دولت راه درازی را در پیش داشت ، ملاقات و مذاکره اي با عبد البهاء، داشته است و از چنين ملاقاتي به خشنودي و رضايت، ياد مي کند([38]) ، و در شرایطی که اعراب و خصوصاً مردم مسلمان فلسطین با صهيونيسم و انگلستان مشغول مبارزه بودند . بهائيان با انگلستان و يهوديان صهیونیست در فلسطين روابط حسنه ای برقرار کرده بودند ، زیرا به خوبي مي دانستند که اگر مسلمانان عرب روي کار آيند، و حکومت فلسطين را از دست انگليسي ها خارج سازند. قطعاً با بهائيان به دليل هتک حرمت و نسخ اسلام و دعوي پيغمبري و کتاب جديد و ادعای خدائي رهبران این فرقه برخوردی چون سایر بلاد اسلامی خواهند داشت چرا که تاکنون هيچ يک از جوامع اسلامي جهان وجود بهائيان را تحمل نکرده اند و حاضر به همزيستي با آنان نشده اند.بنا بر این بهائیان راهی به جز خیانت به مسلمین و خدمت به دشمن آنان را در پیش روی خود ندیدند

بهائیان سرنوشت خود را گره خورده به سرنوشت اسرائیل دانسته و این حقیقت توسط رهبران بهائی در کتب و نشریات مختلف بهائیان مورد تصریح قرار گرفته است، در نوشته هائی که از عبدالبها بر جای مانده است این موضوع به وضوح قابل درک است او چندین سال قبل از تشکیل دولت اسرائیل سر نوشت صهیونیسم و بهائیان را سرنوشتی مشترک میداند :

" اينجا فلسطين است اراضي مقدسه است عنقريب قوم يهود باين اراضي بازگشت خواهند نمود سلطنت داودي و حشمت سليماني خواهند يافت. اين از مواعيد صريحه الهيه است و شک و ترديدي نداردقوم يهود عزيز ميشود در ظل امر وارد ميشود و تمام اين اراضي باير آباد و دائر خواهد شد تمام پراکندگان يهود جمع ميشوند و ترديدي در آن نيست مقام اعلي به بهترين طرزي ساخته خواهد شد، دعا و مناجات انبياي الهي به هدر نمي رود و وعده هاي الهي تماما تحقق خواهد يافت. اسارت و دربدري و پراکندگي يهود مبدل به عزت ظاهري آنها ميشود حتي بحسب ظاهر عزيز خواهند شد" ([39])

او براي عزت اسرائيل و شوکت يهوديان (که بزودی با توسل به غیرانسانی ترین ابزارها مردم فلسطين را از سرزمین شان بیرون می کنند) دعا ميکند و قبل از آن میگوید :

اسرائيل عنقريب جليل گردد و اين پريشاني بجمع مبدل شود، شمس حقيقت طلوع نمود و پرتو هدايت بر اسرائيل زد تا از راههاي دور با نهايت سرور به ارض مقدس ورود يابند « اي پروردگار وعده خويش آشکار کن و سلاله حضرت جليل را بزرگوار فرما توئي مقتدر و توانا و توئي بينا و شنوا و دانا "([40])

دستگاه رهبری بهائيت در دوره حاکمیت عثمانی ها برای بقا و ماندگاری ناچاربود از هر گونه مطلبی که باعث حساسیت مسلمین شود خود داری کند و با وسواس و دقت در سرزمين فلسطين به رعايت ظواهر اسلامي بپردازد حضور مستمر عبدالبها در نمازهای جمعه و جماعت در همین راستا قابل ارزیابی است ومهم تر آنکه اینفرقه بشدت تبلیغی به هيچوجه اجازه تبليغ در سرزمين فلسطين را به ياران و مريدان خود نمي داد....و البته این کتمان و پنهانکاری نمی توانست چندان ادامه پیدا کند بنا براین بهائيت برای تأمین .منافع خود و رسیدن به مرحله کنونی باید بکوشد تا يا انگلستان به استعمار خود در فلسطين ادامه دهد و يا صهيونيسم به عنوان حافظ منافع امپرياليسم انگلستان و ميراث خوار استعمار، روي کار آيند. از اين روي بهائيان و زعمايشان در فلسطين و کشور اسرائيل، به هيچوجه بر خلاف مصالح اسرائيل و صهيونيسم سخني نياوردند و آئینی که مدعی صلح و دوستی است نسبت به صدها هزار آواره فلسطيني و غصب حقوق به هر حال مسلم ساکنان اين آب و خاک هيچ گونه همدردي از خود نشان ندادند. در عین حال به تحکيم روابط خود با صهيونيسم پرداختند . شوقي افندي در پيام تبريک نوروز 1329، خطاب به بهائيان اعلام کرد که :

«مصداق وعده الهي به ابناء‌ خليل و وراث کليم ، ظاهر و باهر و دولت اسرائيل در ارض اقدس مستقر شده است»([41])

«لروي آيواس» منشي کل شوراي بين المللي بهائي، در نامه مورخه 3 مه 1954 با کمال افتخار، به ملاقات شوقی افندی با رئيس جمهور اسرائيل اشاره مي کند و مي نويسد:

«روز دوشنبه 26 آوريل 1954، از براي عالم بهائي، روز تاريخي به شمار مي رود زيرا در اين يوم براي اولين دفعه در تاريخ امر رئيس دولت مستقلي(؟؟؟) رسماً از مقام مبشر شهيد آئين بهائي و مقام مرکز ميثاق حضرت بهاء الله ديدن نموده، به حضور ولي امر بهائي (شوقي افندي) مشرف گرديد([42])

وشوقی افندی این افتخار عظیم را در تلگراف تاريخ 4 مه 1954 م، به محفل بهائيان ايران این گونه اطلاع میدهد :

رئيس جمهور اسرائيل به اتفاق قرينه محرمه ميسيس بن زوي بر حسب قرار قبلي، پس از پذيرائي که به افتخار ايشان در بيت مبارک حضرت عبد البهاء به عمل آمد اعتاب مقدسه را در جبل کرمل زيارت نمودند. اين زيارت اولين تشرف رسمي است که از طرف يکي از رؤساي دول مستقله از مقامات مقدسه ي حضرت اعلي و مرکز ميثاق حضرت بهاءالله به عمل آمده است([43]).

و شوقي افندي همانند ميرزا حسينعلي که در سرسپردگي به سفارت روس و عباس افندي در سرسپردگي به انگلستان، از هيچ کوششي براي جلب رضايت آنان دريغ نداشتند با تمام قوا تصميم گرفت، راه سرسپردگي بهائيت را که اکنون به صهيونيسم ختم شده است با کمال امانت به صهيونيسم و خيانت علني به جهان اسلام و منافع ملي کشورهاي مسلمان ادامه دهد.هيئت بين المللي بهائي حيفا در نامه اي به محفل روحاني ملي بهائيان ايران در اول ژوئيه 1952 رابطه شوقي افندي را با حکومت اسرائيل، به نحوي کاملا سربسته و محرمانه چنين به اطلاع بهائيان رسانيد:

روابط حکومت (اسرائيل) با حضرت ولي امر الله و هيئت بين المللي بهائي دوستانه و صميمانه است و في الحقيقه جاي بسي خوشوقتي است که راجع به شناسائي امر در ارض اقدس موفقيت هائي حاصل گرديده است([44])

بهائیان در توجیه روابط صميمي سازمان رهبری بهائیت (دیروز شوقی و عبدالبهاء و امروز بیت العدل اعظم)با رهبران و سران رژيم نژاد پرست اسرائيل کوشش میکنند آن را تنها یک تصادف تاریخی معرفی کنند اما این اسناد آشکارا ، اهداف مشترک و همسوئی این نحله استعماری را با این رژیم به نمایش می گذارد

. حکومت نژاد پرست اسرائيل با اتکا به پشتيباني دول غربي خصوصاً انگلستان.، به بهانه تهيه مسکن براي صهيونيستهای مهاجر از نخستين روزهاي غصب سرزمین فلسطين دفتری را در تاريخ ستمگري گشود که نظير آن را کمتر کسي به ياد دارد و بسياري از این جنايات در زمان ریاست شوقي افندي اتفاق افتاد و شوقي افندي بی توجه به انبوه جنایات ضد بشری اسرائیل ، ‌بعد از استقرار اين دولت، با رئيس جمهور آن ديدارکرد و «مراتب دوستي بهائيان را نسبت به کشور اسرائيل بيان و آمال و ادعيه آنان را براي ترقي سعادت اسرائيل» اظهار داشت[45]

ودر پي آن با افتخار تمام و بدون پرده پوشي روابط و پيوند استوار دولت اسرائيل با مرکز بين المللي بهائي را به اطلاع ياران ايراني خود رسانده و ميگويد :

"در ارض اقدس(اسرائيل) شعائر بهائيت بي پرده و حجاب اجرا مي شود .......و معافيت مقامات بهائيت و توابع آن از ماليات هاي دولت اسرائيل از طرف اولياي امور تصويب گرديد. ([46])خشنود از امکانات و رفاهی است که اسرائیل برایشان فراهم کرده است و مشتاقانه مي گويد :

" دولت اسرائيل وسائل راحتي ما را فراهم کرد "([47])

دولت اسرائیل و درحاليکه در اغلب کشورهاي اسلامي شعائر امر بهائي ممنوع اعلام گرديده دولت اسرائيل همه گونه آزادي را به ابهائيان ارزاني داشته حتي آنها را از مالياتهاي گزاف معاف ميکند :

" در ارض قدس شعائر امريه بي پرده و حجاب مجري گشت و تسجيل عقدنامه بهائي در دوائر حکومتي و معافيت مقامات و توابع آن از رسوم دولت از طرف اولياي امور تصويب گرديد ([48])

يکي از نزديکان شوقي به عنايات صهيونيستها اشاره کرده مي گويد :

«... دولت اسرائيل ... دستور رسمي داده است که ـ بهائیان ـ از کليه عوارض و مالياتها معاف باشند. »البته دامنه حمايتها تنها بدينجا محدود نمي شد بلکه معافيت از ماليات « بعدا شامل بيت مبارک حضرت عبدالبها و مسافرخانه شرقي و غربي نيز گرديد... عقدنامه بهائي به رسميت شناخته شد وزارت اديان قصر مزرعه را تسليم نمود و وزارت معارف اسرائيل ايام متبرکه بهائي را به رسميت شناخت» ([49])

عليرغم نياز دولت اسرائيل به کمک هاي مالي ، هم که در آن زمان با ملت محروم فلسطين در حال جنگ بوده به اين کمک هاي مالي بسيار محتاج بوده و در پي جمع آوري اعانات مختلف از يهوديان و دول اروپائي بوده است، اما آنقدر بهائیان برای صهیونیست ها ارزش دارند که به خاطر آنهاتمام مصالح ساختماني سنگين قيمت بهائيان را که از ايتاليا براي ساختن مقبره باب و ديگر ساختمانهاي مقر بهائيان در حيفا و عکا وارد ميشود از گمرکي هاي سرسام آور بکلي معاف کند :

" دولت اسرائيل براي مصالح ساختماني مقام اعلي گمرک نمي گيرد " ([50])

و خانم روحيه مکسول نيز اين جمله را از خود به يادگار نهاده است :

من ترجيح مي دهم که جوانترين اديان ( بهائيت ) از تازه ترين کشورهاي جهان ( اسرائيل ) نشو و نما نمايد و در حقيقت بايد گفت آينده ما ( يعني بهائيت و اسرائيل ) چون حلقه هاي زنجير بهم پيوسته است ([51])

ب) بهائيت و ايران

1بهائيت و رژيم پهلوي

افزايش نفوذ بهائيان درايران

بي هيچ ترديدي با يد دوره حکومت پهلوي را دوره حکومت فرقه ضاله بهائيت در ايران دانست حضور بهائيان در مناصب مهم سياسي ، فرهنگي ، اقتصادي ، نظامي و امنيتي با سنگيني تمام حس ميشد و اعتماد بيش از حد و غير طبيعي پهلوي ها به بهائيان براي همه متدينين و ميهن دوستان بسيار ازار دهنده بود در خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست آمده است:

سرگرد صنيعي در آن زمان از بهايي هاي طراز اول بود. او بعدها سپهبد و مدتي هم وزير جنگ شد. انتصاب او به سمت آجودان مخصوص وليعهد، حاكي از احترام و اعتمادرضاخان به بهايي ها و ميزان نفوذ آنان در دستگاه دولتي است ([52]) فردوست مینویسد که محمد رضا نیز این اعتماد را به بهائیان داشت:

"... يکي از فرقه هايي که توسط اداره کل سوم ساواک با دقت دنبال مي شد؛بهائيت بود.شعبه مربوط بولتن هاي نوبه اي (سه ماهه) تنظيم مي کرد که يک نسخه ازآن ازطريق من (دفتر ويژه اطلاعات به اطلاع محمدرضا مي رسيد.اين بولتن مفصل هم ترازبولتن فراماسونري بود. اما محمدرضا از تشکيلات بهائيت و به خصوص افراد بهائي درمقامات و مهم حساس مملکتي اطلاع کامل داشت و نسبت به آنان حسن ظن نشان مي داد..."([53])

بهائيان در این دوره(پهلوی) با اعتماد به نفس بسوي تسلط بر تماميت ايران حرکت میکردند يکي از نويسندگان نشريه خبري بهائيان با آرزوئي که آنروز آنرا غير محتمل نمي دانست مي نويسد :

روشنفکر
پست: 33
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 23 بهمن 1390, 12:15 pm

پست توسط روشنفکر »

«از طرف اولياي امور به عنوان ديانت رسمي مملکتي شناخته خواهد شد ... و اين رسميت به مرور ايام منجر به تاسيس سلطنت بهائي خواهد گشت که در ضل آن ، حدود و احکام مقدس اقدس ام الکتاب شريعت بهائي در جميع امور شرعي و مدني کاملا به موقع اجرا گذاشته خواهد شد و اين مرحله مآلا منتهي به تاسيس و استقرار سلطنت جهاني بهائي ... خواهد گرديد »([54]). و رهبر کبير و بنيانگذار جمهوري اسلامي امام خميني با بيداري و آگاهي عمق فاجعه را شناخته و در سخنراني مورخ 18 شهريور1342 با هشدار دادن اين موضوع به ملت در مسجد اعظم قم فرمودند:

..اينها عمال اسرائيل در ايران(هستند) ؛ هرجا انگشت مي گذاري مي بيني که يکي ازاينهاست. مراکز حساس ؛ مراکز خطرناک؛ ..... ازدربار گرفته تا آن آخر مملکت ؛ از اين اشخاص(بهائي)آنجا موجودند....([55])

. در سال 1339 فهرستي از اسامي مقامات نظامي و غيرنظامي تهيه شد كه نشانگر تصدّي بيشتر پست‌هاي اطلاعاتي، امنيتي، سياسي و اقتصادي كشور به وسيلة بهائيان بود. البته به دليل پنهان‌كاري و عدم اظهار، بعضي از افراد در پست‌هاي مهمي بودند كه نام آنان در اين فهرست نيامده و بي ترديد، تعداد بهائيان شاغل در دستگاه‌ها چندين برابر فهرست مزبور بوده است. در سال‌هاي بعد، تعداد بهائيان شاغل و سطوح اشتغال آنان بالا رفت، به طوري‌كه اميرعباس هويدا نخست‌وزير سيزده ساله «ليلي امير ارجمند» مشاور ويژة فرح و مدير برنامه‌هاي آموزشي و تربيتي رضا پهلوي، «عباس شاهقلي» وزير بهداري و وزير علوم، «روحاني» وزير آب و برق و كشاورزي در دولت هويدا، «شاپور راسخ» مشاور عالي و در واقع گردانندة سازمان برنامه و بودجه و مدير تشكيلات بهائيت در ايران، «عبدالكريم ايادي» پزشك مخصوص شاه و ..([56])...





وزراي بهائي در دوره پهلوي

· علي محمدخان موقرالدوله از سران درجه اول بهائيان ايران وزير فوايد عامه و تجارت و فلاحت در کابينه سيد ضياء الدين طباطبائي(دوره رضاخان) [57]

منصور روحاني ( وزير آب و برق و کشاورزي )
ناصر گلسرخي وزير منابع طبيعي
خانم فرخ رو پارسا ( وزير آموزش و پرورش )
هوشنگ نهاوندي (وزير کار وآباداني و مسکن )
سپهبد اسدالله صنيعي ،(وزير دفاع)
سپهبد دکتر ايادي (پزشک مخصوص شاه ودارنده بيش از هشتاد شغل سياسي ونظامي)
سپهبد علي محمد خادمي (رئيس سازمان هوا پيمائي ملي ايران هما)
و صدها نفر ديگر در ادرات ودواير مهم ومرتبط با اوليات زندگي مردم مثل اداره غله ، قند وشکر و......با توجه به اعتماد و محبت زيادي که شخص شاه و هويدا به بهائيان نشان مي داند گرايش به بهاييت زياد شده و بسياري از اشخاص به خاطر گرفتن پست و مقام دولتي تظاهر به بهائيت مي کردند .

ب)بهائيان و قيام خونين 15 خرداد 1342

در پرونده سپهبد بهائي پرويز خسرواني سند قابل توجهي به چشم ميخورد که از جهت نشان دادن عمق روابط ميان حکومت پهلوي و بهائيان بسيار حائز اهميت است بويژه آنکه اين سند مربوط به قيام خونين 15 خرداد 1342 و حمايت علما و مردم قم از حضرت امام خميني(ره) است ، بهائيان ،بلافاصله با ارسال نامه اي به سپهبد پرويز خسرواني فرمانده ژاندارمري ناحيه مركز ([58])ضمن ابراز خوشحالي از اين كشتار وحشيانه (كه نهايت مدنيت و اخلاق آنان را مي رساند) از سردمدارهم مسلک خود در اين جنايت تشكر كردند:

«تيمسار سرتيپ پرويز خسرواني فرماندهي ژاندارمري ناحيه مركز

تاريخ يكصد و بيست ساله جهان بهايي، بخصوص در ايران همواره مشحون از شهادت نفوس و تاراج دارائي و اموال آنان به دست اراذل و اوباش و به تحريك ارباب عمائم و يا افرادي نادان بوده است؛ ولي در خلال صفحات اين تاريخ همواره ستاره هاي درخشاني در مقامات دولتي وجود داشته اند كه با توجه به وظايف اساسيه وجدانيه و اجتماعي خود نوع دوستي و عدالت گستري نموده و به كرّات مانع تجاوز رجاله و يا علماي بدعمل شده اند. در اثر همين حسن تشخيص و ميهن دوستي و نوع پروري واقعي آنان در واقع آبروي كشور مقدس ايران تا اندازه اي محفوظ مانده و از سوء شهرتي كه ديگران ايجاد نموده اند كاسته شده است.

زحمات و خدمات و سرعت عمل تيمسار نيز در جلوگيري از تجاوز اراذل و اوباش و رجالّه كراراً در سنين اخيره در اين محفل مذكور شده است، بخصوص در اين ايام كه بحمدا لله اولياي امور نيز به رأي العين سوء عمل جهلاي معروف به علم را مشاهده كرده و هر ديده منصفي رذالت و جهالت و پستي فطرت اين افراد را گواهي مي دهد.

يقين است عموم دوستداران مدنيت و علم و اخلاق و ديانت زحمات تيمسار را با ديده احترام و تقدير نگريسته و تاريخ امر بهايي آن جناب را در رديف همان چهره هاي درخشان حافظ و نگهبان مدنيت عالم انساني ثبت و ضبط خواهد نمود.

با رجاي تأييد42.3.20 منشي محفل ([59])




[1] تمام اشيا را درياي طهارت غوطه ور کردم

[2] در وضو و ترتيب آن جمال قدم جلّ جلاله در کتاب مستطاب اقدس ميفرمايند قوله تعالي: " قد کُتِبَ لمن دان باللّه الدَّيّانِ ان يَغسِلَ فيکلّ يوم يديه ثمَّ وجهه ... " الي قوله تعالي" کذلک توضّاوُا للصّلوة امراً من لَدي اللّهِ الواحد المختار." (بند ۱۸)در حين شستن دست بايد اين آيه را تلاوت کرد قولهُ تعالي: "الهي قوّ يَديْ لتأخُذَ کتابَکَ باستقامة لا تمنَعُها جنودُ العالَمِ ثمَّ احفَظْها عن التّصرُفِ فيما لم يدخُل فيمِلکِها انّک انت المقتدرُ القدير."

و در وقت شستن صورت بايد تلاوت کرد:" ايربِّ وجّهت وجهي اليک نوّرهُ بانوار وجهِکَ ثمَّ احفَظهُ عن التّوَجُّهِ الي غيرک"

[3] گنجينه حدود و احكام ص22

[4] ـ عبدالحميد اشراق خاوري گنجينهء حدود و احکام مؤسّسهء ملّي مطبوعات امري نشر سوم - ١٢٨ بديع ص ١٩

[5] (اقدس بند ۱۲)

[6] از اصطلاحات احکام ازدواج بهائي است که مفهومي شيبه به عده طلاق در فقه اسلامي دارد با اين تفاوت که زمان اصطبار بيشتر از عده مي باشد (روزبهاني )

[7] اقدس بند ۶۲

[8] اقدس بند ۱۰۷

[9] اقدس بند ۱۵۱

[10] گنجينه حدود و احکام ص ٢٠۴

[11] گنجينهء حدود و احکام ، تأليف و تنظيم عبدالحميد اشراق خاوري ، مؤسّسهء ملّي مطبوعات امري نشر سوم - ١٢٨ بديع ص ۴۵٨

[12] گنجينهء حدود و احکام ، تأليف و تنظيم عبدالحميد اشراق خاوري ، مؤسّسهء ملّي مطبوعات امري نشر سوم - ١٢٨ بديع ص ۴۵9

[13] قرن بديع»، ج3، ص318

[14] . اقدس (بند ۳۰ ص ٢١۴)

[15] حسينعلي نوري آيات الهي جلد اوّل - لجنهء نشر آثار امري بلسان فارسي و عربي- لانگنهاين _ آلمان ١٤٨ - بديع



[16] ارکان نظم بديع، صفحات ۳۲۱ -۳۲۰

[17] جامعه بهائي عشق آباد دکتر موژان مؤمن ، ص ۳۰۳برگرفته از سایت بهائی پژوهشگاه به آدرس www.pazhuheshnameh.org).

[18] حتي آنان که دلبستگي هائي به اين فرقه دارند اگرچه اين امر را توجيه ميکنند اما منکر اصل قصه نيستند

[19] مقاله سياح ص 51

[20] آدميت ، فريدون ؛ انديشه هاي ميرزا آقاخان کرماني ؛ انتشارات پيام ؛ چاپ دوم ؛ 1357 ؛ ص 146

[21] نشریه ایام شماره 29 ص4 (بهائیت و روسیه تزاری)

[22] ـ عبدالحميد اشراق خاوري ـ ايام تسعه ـطبع 3ـ 121بديع ـمؤسسه ملي مطبوعات امري ص387 ونيز ر.ک. قرن بديع قسمت دوم ص33

[23] ـ تلخيص تاريخ نبيل زرندي

[24] ـ اشراقات ص 104

[25] ـ کتاب مبین شامل سوره هیکل الدین و الواح دیگر 1308 ص76

[26] آواره عبدالحسين ـ الکواکب الدريه في مأ آ ثرالبهائيه مطبعه سعادت مصر 1342ه/ق.جلد دوم ص 55

[27] ـ بهائيان سيد محمد باقر نجفي 600

[28] خان ملک ساساني،دست پنهان سياست انگليس درايران،به نقل ازکتاب حقوق بگيران انگليس در ايران،اثراسماعيل رايين،صص 112-97.

[29] ـ اگر علو مقامات بهاءالله او را تا اين حد به وجد آورد چرا به ديانت بابيه که بهاءالله داعيه آن را داشت نگرويد

[30] شوقي افندي ، قرن بديع ، ص134

[31] ـ همان ص305

[32] منبع: نشريه ايام، شماره ۲۹



[33][33] اخبار امری، سال‌ ۳۹، بهمن‌ و اسفند ۱۳۳۹، ش‌ ۱۲ ـ ۱۱، ص‌ ۷۲۴ و ۷۳۴.

[34] آهنگ‌ بدیع، سال‌ ۲۹ (۱۳۵۳ش)، ش‌ ۲ و ۳، صص‌ ۷۳ ـ ۷۱. ۴.

[35] اخبار امری، سال‌ ۱۳۵۲، ش‌ ۱، ص‌ ۱۸.



[36] همان، سال‌ ۱۳۵۲، ش‌ ۱۹، صص۵۳۳ ـ ۵۳۲.

[37] همان، تير ومرداد ۱۳۴۶، ش‌ ۴ و ۵، صص‌ ۱۵۱ ـ ۱۵۰.

[38] مجله: «اخبار امري»، ارگان محفل ملي بهائيان، ايران، شماره 3 تیر 1333هـ . شصص8و9

[39] خاطرات حبيب جلد1 صفحه 20

[40] خاطرات حبيب جلد1 صفحه 53

[41] شوقي افندي، توقيعات مبارکه، ص 290

[42] مجله: «اخبار امري» ، شماره 3 تير ماه 1333، ص9

[43] مجله: «اخبار امري»، ، شماره 12 فروردين 1332 هـ .ش.

[44]مجله: «اخبار امري» ، صفحه 16 شماره 5، شهريور ماه 1331 هـ .ش

[45] (مجله اخبار امري،ارگان محفل ملي بهائيان ايران ، تير1333(

[46] توقيعات مبارکه ؛ نوروز 101 بديع

[47] اخبار امري سال 107 بديع شماره 8 صفحه 2

[48] توقيعات مبارکه نوروز 101 بديع صفحه 159

[49] ـ سالنامه جوانان بهائی ايران ج ۳ (۱۰۸ ۱۰۹ بديع ) ص ۱۳۰

[50] اخبار امري شهريور 1330 شماره 5 ص 11 ستون دوم

[51] اخبار امري ديماه 1340 شماره 10، شماره صفحات مسلسل 601، ژانويه 1962

[52] خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست ،موسسه ي مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1385، ج 1، ص 57- 59

[53] شهبازي، عبدالله ، ظهورو سقوط سلطنت پهلوي ، جلد۱، انتشارات اطلاعات ، ص۳۷۶

[54] مجله اخبار امري ، ارگان رسمي جامعه بهائي ،سال 1332 ، شماره 3، ص 14

[55] صحيفه نور –جلد 1- ص389

[56] منصوري، جواد، تاريخ قيام پانزدهم خرداد به روايت اسناد، ج1 صص 324 ـ 325

[57] علي محمد خان موقرالدوله سرکنسول ايران در بمبئي در سال 1898 ، نماينده وزارت خارجه در 1915 بود . وي اندکي پس از کودتاي 3 اسفند - فارس در سال 1900 ، حاکم بوشهر در سال هاي 1911/299 درگذشت . موقرالدوله علاوه بر اينکه از اعضاي خاندان افنان، يعني از خويشان علي محمد باب،بود، با عباس افندي و شوفي افندي نيز خويشي داشت. ميرزا هادي شيرازي، داماد عباس افندي و پدر شوقي ، پسر دايي موقرالدوله بود.

[58] ( 5 روز بعد از اين واقعه)،

[59] مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده سپهبد پرويز خسرواني.
روشنفکر
پست: 33
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 23 بهمن 1390, 12:15 pm

پست توسط روشنفکر »

بهائيان و جمهوري اسلامي ايران

پيروزي انقلاب اسلامي طلائي ترين فرصت نفوذ و چپاول را از فرقه بهائيت گرفت و نقطه هاي اميد آنان را تبديل به يأس کرد بنا براين دشمني بهائيت با نظام اسلامي را ميتوان امري طبيعي تلقي کرد مانند دشمني امريکا ، اسرائيل با اين انقلاب امّا از آن جهت که بهائيت مدعي است با سياست رابطه اي ندارد و تکليف بهائيان در برابرحکومتها اطاعت و تسليم است براي پرده برداري از کنش هاي سياسي فرقه ضاله بهائيت اين موضوع مورد قرار بررسي ميگيرد :

قوانين در جمهوري اسلامي بر پايه شريعت شکل گرفته است و شريعت اسلام نمي تواند نسبت به اضلال بندگان خدا بي تفاوت باشد و بهائيت مصداق بارز اضلال و گمراه کردن مردم محسوب مي شود بنا براين طبق قوانين جمهوري اسلامي تبليغات بهائيت غير قانوني است و بهائيان حق فعاليت در اين حوزه را ندارند اما پيروان آن فرقه ميتوانند بدور از تبليغات به اجراي شعائر ديني خود مشغول باشند و نظام اسلامي مزاحمت براي آنان ايجاد نخواهد کرد کما اينکه از آغاز حکومت اسلامي اين گونه بوده است .

فصل نهم

بهائيت و خاتميت پيامبر اسلام

مسلمانان اعتقاد دارند که خضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم پيغمبر اسلام خاتم رسولان وا نبياءاست و اسلام آخرين دين و جامعترين آئيني است که خداوند به بشر ارزاني داشته است و پس از آن دين ديگري نخواهد آمد زیرا

اولاً) آیات متعدد قرآن کریم :

مشهور ترين مورد آن آيه 30سوره احزاب است ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبيين ترجمه : محمد پدر هيچ يک از مردان شما نيست همانا او فرستاده و پايان دهنده پيامبران است

ثانیاً) روایات مورد قبول و اتفاق فرق مختلف اسلامی:

نظیر احادیثی که در شأن و منزلت امیر المؤمنین (علیه السلام) آمده است مانند یا علی انت منی به منزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی ([1])

ثالثاً)معنای لغوی کلمه خاتم

خاتم به حسب ساختار لغوي خود به معني به معني چيزي است که بوسيله آن به چيزي پايان دهند در گذشته افراد پس از بسته شدن نامه مهري بر روي آن ميزدند که به معني پايان نامه بشمار مي آمد و از آنجا که اين مهر بصورت انگشتر ساخته ميشد رفته رفته کلمه خاتم براي هر نوع از انگشتر بکار رفت در قرآن نيز ماده ختم به معني پايان يا بستن مي باشد اليوم نختم علي اففواههم و تکلمنا ايديهم وتشهد ارجلهم بما کانوا يکسبون امروز (روز حساب) بر دهان آنها مهر مي زنيم و دست هايشان با ما سخن ميگويند و پاهايشان بر آنچه بدست آورده اند گواهي ميدهند ([2])

با وجود اینکه آیاتی از فرآن کريم و روايات معتبر و مورد اتفاق فرق مختلف اسلام پايان سلسله انبيا الهي را اعلام و بر آن تأکيد فراوان نموده

که در اين آيه شريفه به وضوح از مقام خاتميت حضرت محمد سخن به ميان آمده و ايشان را به عنوان آخرين پيامبر خدا معرفي کرده است . با کمال تعجب رهبران بهائی که از سوئی مدعی صحت آیات قرآن و حتی روایات هستند و از سوی دیگر با معرفی خود به عنوان فرستادگان الهی تداوم سلسله انبیاء الهی را ادعا کرده اند و مبلغين مختلف بهائي کوشش نافرجامي براي دفع اين تعارض سهمگين از خود بروز داده اند گلپايگاني خاتميت را وباي عام ديني نام ميدهد و در کتابهاي مختلف خود از جمله کتاب فرائد عاجزانه در صدد انکار و توجيهات بي اساس است

اذعان و اعتراف باب و بها به خاتميت پيامبر

سيد علي محمد باب و ميرزا حسينعلي بهاءالله علیرغم آنکه ادعاي نسخ اسلام و دين جديد دارند ، اذعان و اعتراف به مقام خاتميت حضرت محمد نيز نموده اند :

سيد علي محمد شيرازي(باب) در اين باره مي گويد : «...وبعد از آنکه تکليف بمقام خلق لحميه تعلق گرفت ، بعلت اينکه تبديلي از براي او مقدر نشده اين شريعت مقدسه(اسلام) هم نسخ نخواهد شد بل حلال محمد صلي الله عليه وآله وسلم حلال الي يوم القيامه و حرام محمد صلي الله عليه وآله وسلم حرام الي يوم القيامه ...([3])»

و بها ءالله مينويسد :

1."حضرت خاتم انبياء روح ما سواه فداه از مشرق امر الهي ظاهر و عنايت كبري و فضل بي منتها ناس را به كلمهء مباركهء توحيد دعوت نمودند مقصود آنكه نفوس غافله را آگاه فرمايند و از ظلمات شرك نجات بخشند لكن قوم بر اعراض و اعتراض قيام كردند و وارد آوردند آنچه را كه معشر انبياء در جنت عليا نوحه نمودند."([4])

2.ـ ...انتم تقرؤن في الکتاب بان الله لما ختم النبوة بحبيبه بشر العباد بلقائه([5])..ترجمه : .شما در قرآن مي خوانيد خداي بزرگ آنگاه که نبوت را به حبيبش(حضرت محمد) پايان بخشيد بندگان را به لقاء خود بشارت داد

3ـ الصلوة و السلام علي سيد العالم و مربي الامم الذي به انتهت الرسالة و النبوة و علي آله و اصحابه.([6])ترجمه : سلام و درود بر آقاي اهل عالم و پرورش دهنده امت ها، کسي که به او نبوت و رسالت پايان يافته و برخاندان و دوستانش سلام و درود دائمي و ابدي و سرمدي باد

4...ناله منابري که در مدن و ديار آن اقليم است اصغاء شد و به اين کلمات ذاکر: الهي خاتم رسل و سيد کل رسول الله روح ماسواه فداه ما را از براي ذکر و ثناي تو تربيت داده... و حال معشر جهلا بر ما به سبّ و لعن حضرت مقصود مشغولند ... ([7])

5. از اين گذشته خاتم النبيين از محکمات آيات کتاب رب العالمين است اگر هزار و دويست و هفتاد سنه احدي به معني آن مطلع شد حال هم معاني کلمات منزله بيان را نفسي دون الله مي تواند ادراک نمايد([8])

برخی از مبلغین بهائی هم به این مطلب اشاره کرده اند

عبد الحميد اشراق خاوري بهائي مي نويسد : در قرآن سورة الاحزاب محمد رسول الله را خاتم النبيين فرموده جمال مبارک جل جلاله در ضمن جمله مزبوره مي فرمايد که مقام اين ظهور عظيم و موعود کريم از مظاهر سابقه بالاتر است زيرا نبوت به ظهور محمد رسول الله ختم گرديد و اين دليل است که ظهور موعود عظيم، ظهور الله است و دوره نبوت منتهي گرديد زيرا که رسول الله خاتم النبيين بوده([9]) خداوند همانا در قرآن مجيد حضرت رسول را خاتم النبيين ناميده و سلسله نبوت را به وجود مبارکش ختم کرده و در سورة الاحزاب نازل شده ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَد مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّين و از اين مطلب در کمال وضوح عظمت مقام مظهر الهي و موعود ملل و اديان ظاهر مي شود. به اين معني که مقام آن حضرت رسالت و نبوت نبوده و نيست بلکه ظهور الله و مظهر مقدس نفس غيب الغيوب است که در قرآن مژده ي ظهورش به همين اسم نازل شده هَلْ يَنْظُرون إلاّ أنْ يَأْتِيهُمُ الله في ظُلَل مِنَ الغَمام......([10])

گفتني اينکه با وجود همه تصريحات بهاءالله مبني براينکه او خاتميت حضرت رسول را پذيرفته است و اعلام ميکند مقام او مقام نبوت نيست ، عبدالبهاءفرزند و جانشين منصوص وي بدون توجه به گفته هاي پدرکه مقام خود را چیزی غیر از نبوت معرفی نموده،در كتاب مفاوضات([11]) او را يکي از انبياء اولوالعزم معرفي ميکند و مينويسد : « مظاهر نبوت کليه که بالاستقلال اشراق نموده اند : مانند حضرت ابراهيم حضرت موسي، حضرت مسيح و حضرت محمد و حضرت اعلي و حضرت جمال مبارک... ([12])



بيت العدل و بحران عدم مشروعيت

یکی دیگر از معضلات لاینحل بهائیت بحران مشروعیتی است که برای بیت العدل به عنوان مهم ترین و بالاترین نهاد مذهبی این فرقه بعد از مرگ شوقی افندی به وجود آمده است و امروز پس از پنجاه سال این تشکیلات عریض و طویل به جز توجیهات فاقد ارزش استدلال ، پاسخی برای مخالفین خود که بسیاری از آنها افرادی معتقد به بهاءالله هستند نیافته است

عبدالبها در پايان عمر با نوشتن الواح وصاياي خود براي رهبري و رياست بهائيان قرار تازه اي نهاد و سلسله ولايت امر الله را تاسيس نمود . او در این الواح مدعی شد که اولياء امربهائی 24 نفرهستند «.... در هر دوری اوصيا و اصفيا دوازده نفر بودند در ايّام حضرت يعقوب دوازده پسر بودند و در ايّام حضرت موسی دوازده نقيب رؤسای اسباط بودند و در ايّام حضرت مسيح دوازده حواری بودند و در ايّام حضرت محمّد دوازده امام بودند . و لکن در اين ظهور اعظم بيست و چهار نفر هستند دو برابر جميع زيرا عظمت اين ظهورچنين اقتضا نمايد ([13]) ....»

و پس از ديگري خواهند آمد و هريک بايد جانشين خود را تعيين نمايد و ايشان روشن کننده آثار بهائي و مرجع مطاع همگاني و رئيس دائمي محلس بيت العدل هستند ([14]). بر اساس این نوشته ادعا ، اولين ولي امر شوقي آفندي مي باشد و پس از او 24 نفر سلسله اولياء امر در نسل فرزند ذکور و بکر او خواهد بود.

عبدالبها در الواح و وصايا شوقی افندی را با لقب ولي امر الله ۱۹۵۷-۱۹۲۱) به عنوان جانشين خود برگزيد که این اولین ولی امر از سلسله ولی امرهای بیست و چهارگانه خیالی عبدالبهاء بود که همواره باید برابر دستورالعمل هائی که عبدالبها از آیات بهاءالله استخراج میکرد در رأس بیت العدل به عنوان تنفیذ کننده قوانین مصوبه ، حضور داشته باشد دستور عبدالبها این است :....وليّ ‏امراللّه رئيس مقدّس اين مجلس و عضو اعظم ممتاز لاينعزل و اگر در اجتماعات بالذّات حاضر نشود نايب و وکيلی تعيين فرمايد .... اين بيت عدل مصدر تشريعست و حکومت قوّه تنفيذ. تشريع بايد مؤيّد تنفيذ گردد و تنفيذ بايد ظهير و معين تشريع شود([15]) اما به دنبال درگذشت شوقي افندي، جامعه بهائي فاقد رهبري از نسل بهاالله شد و بخش عمده بهائیان بدون توجه به اهمیت ولی امر در نظم اداری امرالله رهبری بیت العدل بدون ولی امر را براحتی پذیرفتند در حالیکه بنا به نظر شوقی بیت العدل بدون وجود ولی امر سازمانی فلج محسوب میشود :

"موسسات سه گانه الواح مبارک وصایا: ولی امرالله مبین آیات الله است، بیت عدل عمومی (بین المللی) قانونگذار است وایادی امرالله از راه تحقیقات و نمونه بودن زندگی و منش خود به تدریس و تبلیغ میپردازند. چنانچه یکی از این مو سسات از فعالیت باز ماند نظم اداری امرالله فلج خواهد شد."([16] )

بخش دیگر بهائیان که به بهاييان ارتدكس نامیده می شوند بيت العدل حيفا را فاقد مشروعيت ميدانند اصلي ترين دليل انها نبود ولي امر مصون از خطا در راس اين موسسه است .بيت العدل بصورت كاملا غير قانوني وظايف ولي امر را بر بهاييان اعمال ميكند و با ابزار قرون وسطايي طرد راه هرگونه انتقاد را بر خود بسته است . بيت العدل مبارزه وسيعي را با بهاييان ارتدكس اغاز نموده اما جامعه بهاييان ارتدكس با نصوص و متون غير قابل انكار بي پايگي و لرزان بودن انرا بر همگان اشكار نموده اند ناگفته نماند که هر چند بهائیان ارتودکس با این مبارزه جانانه، بنای بیت العدل را به سوی ویرانی میرانند مع الاسف خودشان نیز در چنبره توهمات منتظر وعده های دروغین عبدالبهاءنشسته اند در وب سایت بهائیان ارتودکس ایران آمده است :

در حال حاضر که نزدیک به زمان نزول کتاب مستطاب اقدس است و احکام آن هنوز کاملأ اجرا نمیشود وضع احکام جدیدی مورد ندارد لهذا بیت عدل عمومی یا بیت عدل اعظم (حقیقی) در آینده در میقات معین بنا به اراده الهی منطبق با مفاد الواح وصایای حضرت عبدالبهاء تشکیل خواهد شد. ([17])




[1]

[2] . علاقمندان برای درک عمیق تر و بینش شیعه نسبت به خاتمیت پیامبر عظیم الشأن شیعه به کتاب خاتمیت اثر ارزشمند آیت الله العظمی حاج شیخ جعفر سبحانی مراجعه فرمایند ( بخش عمده این کتاب پاسخگوئی به شبهات میرزا ابوالفضل گلپایگانی مبلغ مشهور بهائی (علیه الهاویه)در کتاب فرائد است آن است

[3] ـ سيد علي محمد شيرازي ـ صحيفه عدليه ـ صفحه 5

[4] مجموعه الواح مباركهء بهاءالله صفحه 270

[5] مائده آسماني»، ج4، ص260

[6] بديع»، ص293

[7] إشراقات»، ص246

[8] همان، ص117

[9] «رحيق مختوم»، ج1، ص78

[10] قاموس توقيع منيع»، ج1، ص114

[11] مفاوضات، ص124

[12] براي اطلاعات بيشتر و علمي تر ر.ك در اين باره به كتاب خاتميت اثر آيت الله شيخ جعفر سبحاني

[13] عبدالبها ،مفاوضات نسخهPDF از کتابخانه الکترونیکی جامع آثار بهائی ص45و 46

[14] احمد یزدانی نظر اجمالي در دیانت بهائی صفحه 66

[15] گنجينه حُدود و احکام تأليف و تنظيم عبدالحميد اشراق خاوری مؤسّسهء ملّی مطبوعات امری نشر سوم - ١٢٨ بديع ص ٢١٧

[16] یادداشتهای حیفا سخنان شوقی افندی نوشته روحیه خانم صفحه 29

[17] دریافت از سایت بهائیان ارتودکس ایران به آدرس:www.iranbahai.blogfa.com
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پست توسط irani »

امیر حسین منطقی

تأويل، ابزار عوام‌فريبي در بهائيت

منبع: http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/75#_ednref51


 



چكيده

اديان ساختگي براي ادامه حيات خويش، به هر چيزي متمسك مي‌شوند تا مشروعيت خود را اثبات نمايند. بهائيت نيز به لحاظ ماهيت خود، خارج از اين قاعده نيست؛ بدين منظور دست به دامن «تأويل» مي‌شود. اين مقاله با رويكرد نظري و روش كتابخانه اي، با هدف خلع سلاح اين مدعيان، با پس از تعريف واژه تأويل، بررسي ارتباط آن با «تنزيل» و «اقتباس» و همچنين بررسي خود اين واژه در قرآن و بيان نمونه هايي از تأويلات بهايي، درصدد ابطال اين مدعا برآمده است.

كليدواژه‌ها: باب، بها، تأويل، امي، علم لدني، قيامت، بهشت و جهنم.

* كارشناس ارشد مباني نظري اسلام، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)

دريافت: 25/11/90 ـ پذيرش: 20/3/91 Amirhosein1355@Yahoo.com

مقدمه

«خدا» آشناي انديشه و فطرت انساني است و كلام او مثل وجودش، داراي حجيت مطلق براي انساني كه وجودش فقر مطلق و عين‌الربط به خدا است. كلام الهي محكمات و متشابهاتي دارد كه جز اهل فن را ياراي تبيين كلامش نيست. تاريخ پر از اهل فن هاي دروغيني است كه براي رسيدن به مطامع دنيوي خود، از روش‌هاي ظاهراً ديني استفاده كرده، و مردم را دچار اعوجاج فكري نموده‌اند. تأويل، تفسير و اقتباس، نمونه‌هايي از اين دست به شمار مي‌روند. گروهك سياسي فرقان، منافقين، وهابيت و بهائيت از اين نمونه‌اند. براي نمونه، گروه منافقين، واژگان «زينتهن» و «بعولتهن» در آية مباركه 31 سوره نور را به ترتيب بر «از ناف تا زانو» و «هم‌سنگران» تفسير مي‌نمودند!1 پايه و اساس بهائيت و بقاي آن بر همين تأويل‌ها و تفسيرها استوار است. عقايد بهائيت مبتني بر كلام سران اين گروهك بخصوص «بها» مي‌باشد و بالتبع و ابتناي كلام وي هم بر تأويلات وي استوار است. از اين‌رو، اثبات بطلان تأويلات وي، بالتبع بطلان اعتقادات بهايي را به دنبال دارد. صاحب «فرائد»، ابوالفضل گلپايگاني، ضمن مشخص نمودن محدوده مشروعِ تأويل، صحت تأويلات را منوط به امّيِ غيرمتعلم بودن تأويل كننده دانسته است كه اين خود، بحثي در اثبات امي غيرمتألم نبودن سران بهايي مي‌طلبد. در بهائيت عقيده بر آن است كه، قرآن ظاهر و باطني دارد. آن كس كه ظاهرش را بگيرد و باطن آن را رها كند، جاهل است و بالعكسش عالم.2 اين مقاله، ابتدا پيرامون معناي لغوي و اصطلاحي تأويل توضيحي ارائه داده، بي‌ربط بودن تأويل در بهائيت را با بيان نمونه­هايي از تأويل هاي موجود در منابع اصيل بهايي ثابت كرده، شواهدي بر غير امي بودن سران بهائيت و اكتسابي بودن علم ايشان ارائه داده است. از آنجايي كه قوي‌ترين نظريه‌پرداز بهائيت، يعني ميرزا ابوالفضل گلپايگاني، حق تأويل را مختص امي غير متعلم دانسته و «باب» و «بها» را مصداق آن معرفي كرده است، لازم است امي نبودن و اكتسابي بودن معلومات آنان اثبات گردد. در اين مقاله، از سه طريق براي اثبات مدعاي فوق استفاده شده است: ارائه اسناد اكتسابي بودن معلومات؛ بررسي تأويلات بهايي؛ بررسي اجمالي كتب بهايي.

چيستي تأويل

حاصل كلام يكي از محققان درباره «تأويل» چنين است:

«تأويل» در لغت از «اََوْل» به معناي بازگرداندن مي‌آيد. اين واژه 17 بار در قرآن مجيد وارد شده و مقصود از آن، تحقق اموري است كه مقدمات آن قبلاً فراهم شده است. مانند فرارسيدن وعده هاي قرآني ثواب و عقاب،3 تعبير شدن خواب‌ها،4 به بار نشستن اقدامات حضرت خضر(ع)5 و ظهور نتيجه اعمال.6 «تأويل» در اصطلاح مفسران عبارت است از: صرف نظر كردن از معناي ظاهري الفاظ مقدس و پيشنهاد معناي تازه‌اي كه در اولين برخورد از ظاهر آن الفاظ فهميده مي‌شود.7 «تأويل» در برخي متون اسلامي، در مقابل «تنزيل» قرار مي گيرد. در اين متون، «تنزيل» مصاديق دقيق و عيني آيات قرآن كريم و «تأويل» تعميم آن است.8 اصطلاح «تأويل» را عالمان دين با الهام از آية 7 سوره آل عمران وضع كرده‌اند. ولي بديهي است كه واژه «تأويل» در اين آيه شريفه و ساير آيات قرآن مجيد، به اين اصطلاح اسلامي متأخر از عصر نزول ربطي ندارد. همچنين مي‌توان سخني را از گوينده‌اش گرفت و آن را در زمينه تازه‌اي به كار برد تا معناي تازه‌اي پيدا كند. اين شيوه «اقتباس» ناميده مي‌شود و به تأويل ربطي ندارد.9

آيه هفتم آل عمران10 و تعدادي از روايات دلالت بر تأويل دارند.11 در مورد مصداق «الراسخون في العلم»، برخي مفسران با استناد به روايات عديده‌اي، مصداق آن را اهل‌بيت(ع) دانسته‌اند.12

علامه طباطبائي در الميزان در مورد تأويل مذكور در آيه 7 آل‌عمران پس از بررسي اقوال مختلف در اين زمينه، چنين مي‌فرمايد:

خواننده عزيز بعد از توجه به اشكالاتي كه در اقوال سابق‌الذكر بود، متوجه مي‌شود كه حق مطلب در تفسيرِ تأويل اين است كه بگوييم: تأويل حقيقتي است واقعي كه بيانات قرآني چه احكامش، و چه مواعظش، و چه حكمت‌هايش مستند به آن است. چنين حقيقتي در باطن تمامي آيات قرآني هست، چه محكمش و چه متشابهش. و نيز بگوييم كه اين حقيقت از قبيل مفاهيمي كه از الفاظ به ذهن مي‌رسد نيست، بلكه امور عيني است كه از بلندي مقام ممكن نيست در چهار ديواري شبكه الفاظ قرار گيرد. اگر خداي تعالي آنها را در قالب الفاظ و آيات كلامش درآورده در حقيقت... كلام او به منزله مثل‌هايي است كه براي نزديك كردن ذهن شنونده به مقصد گوينده زده مي‌شود، تا مطلب بر حسب فهم شنونده روشن گردد. همچنان كه خود قرآن فرموده: ما قرآن را كه در ام الكتاب نزد ما مقامي بلند و فرزانه داشت درخور فهم بشر كرديم و كتابي خواندني نموده، به زبان عربيش درآورديم. (زخرف: 4) در آيات ديگر قرآن كريم تصريحات و اشاراتي در اين معنا هست. علاوه بر اين، طوري كه شمرده‌اند در شانزده مورد استعمال شده و در همه موارد در همين معنايي است كه ما‌ گفتيم.13

علامه طباطبائي در مورد اينكه چه كسي علم به تأويل دارد، مي‌فرمايد:

قرآن كريم علم به تأويل را براي غير خدا ممكن مي‌داند. اما خصوص آيه مورد بحث(آل عمران: 7)، دلالتي بر آن ندارد. لكن انحصار موجود در آيه، منافاتي ندارد با اينكه دليل ديگري جداي از آيه مورد بحث، دلالت كند بر اينكه خداوند از اين علم اختصاصي خودش به ديگران هم داده باشد. همان‌طور كه در علم غيب اين‌طور است كه در آياتش مختص به خدا معرفي شده،14 اما در آيه‌اي ديگر براي غير خدا هم ثابت است.15

ايشان با ذكر آيه شريفه «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» (واقعه: 79) مي‌فرمايند:

هيچ شبهه‌اي در اين نيست كه آيه شريفه ظهور روشني دارد در اينكه مطهرين از بندگان خدا با قرآني كه در كتاب مكنون و لوح محفوظ است تماس دارند؛ لوحي كه محفوظ از تغييرات است و يكي از انحاء تغيير اين است كه دستخوش دخل و تصرف‌هاي اذهان بشر‌گردد، وارد در ذهن ها شده از آن صادر گردد و منظور از مس هم همين است. و اين نيز معلوم است كه اين كتاب مكنون همان ام الكتاب در آية 29 رعد و 4 زخرف است. اين مطهرين، مردمي هستند كه طهارت بر دل‌هاي آنان وارد شده و كسي جز خدا اين طهارت را به آنان نداده است؛ چون خدا هر جا سخن از اين دل‌ها كرده، طهارتش را به خودش نسبت داده است. مانند: آيه تطهير( احزاب: 33 ) و آية 6 سوره مائده كه مي‌فرمايد: «ولكن يريد ليطهركم»... .نبايد نتيجه‌اي را كه اين بيان دست مي‌دهد، اشتباه گرفت؛ چون آن مقداري كه با اين ثابت مي‌شود، همين است كه مطهرين، علم به تأويل دارند و لازمه تطهيرشان اين است كه در علمشان راسخ باشند؛ چون تطهير دل‌هاشان مستند به خداست و خدا هم هرگز مغلوب هيچ چيزي واقع نمي‌شود. لازمة تطهيرشان اين‌ است [كه ذكر شد]، نه اينكه بگوييم راسخين در علم، به گردن آيه انداخت ... همچنين آيه شريفه (واقعه: 79)، اثبات نمي‌كند كه مطهرون همه تأويل كتاب را مي‌دانند و هيچ تأويلي براي آنان مجهول نيست و در هيچ وقت از آن جاهل نيستند، بلكه از اين معاني ساكت است. تنها اثبات مي‌كند كه في الجمله تماسي با كتاب، يعني با لوح محفوظ دارند، اما چند و چون آن احتياج به دليل جداگانه دارد.16

تأويل در بهائيت

علي‌رغم حرام دانستن تأويل در اين فرقه، تأويل در اين مسلك شايع بوده، اساساً اين مسلك بر تأويلات مبتني است. «بهاء» در كتاب اقدس تصريح و تهديد مي‌كند كه: هر كس كه عبارات اين كتاب را تأويل كرده و از معناي ظاهري آنها بيرون برد، كلام خدا را تحريف كرده و در كتاب مبين، از زيانكارترين افراد خواهد بود: «انّ الذي يأَوّلُ ما نُزِّلُ مِن سماء الوحي و يخرُجُه عن الظاهر انّه ممّن حرَّف كلمةالله و كان من الاخسرين في كتابٍ مبين».17 اشراق خاوري نيز مي گويد: «از جملة وصاياي حتميه و نصايح صريحة اسم اعظم [يعني بهاء]، اين است كه ابواب تأويل را مسدود نماييد و به صريح كتاب، يعني به معني لغوي مصطلح قوم تمسك جوييد».18

علي‌محمد شيرازي مي گويد: «اذن نيست از براي أحدي كه تفسير كند به آنچه در بيان نازل شده».19 گلپايگاني، مطالب كتب مقدسه الهيه را به سه دسته احكام و شرايع و سنن، ذكر حوادث ماضيه و ذكر حوادث آتيه تقسيم كرده، تأويل را در قسم آخر جايز مي‌داند.20 گرچه فهم معاني آياتي كه ذكر حوادث آتيه مي كنند را خارج از توان همه مردم و علما و فلاسفه دانسته، با استناد به آيات و رواياتي، مختص امي غير متألمي كه نازل از حضرت أحديت است و نيز قائم موعود مي داند.21 با فرض پذيرش اين ادعا، با اثبات عدم امي غير متألم بودن «باب» و «بها» و حتي شيخ احمد احسائي، از باب تأكيد بيشتر، فهم معاني آيات مذكور از توان اينها هم خارج خواهد شد. در اين صورت، باز هم باب تأويل كه گلپايگاني آن‌را به زحمت توجيهات بي‌شمار گشوده بود، مسدود مي‌گردد.

غير امي بودن سران بهائيت و اكتسابي بودن علم آنها

در مورد اكتسابي بودن علم احسايي، بها و عبدالبها؛ روزبهاني مي‌نويسد:

احسايي دانش خويش را اكتسابي نمي‌داند، بلكه خود را ملهم از ائمة اطهار(ع) و بهره‌مند از دانش آنان معرفي مي‌كند. اما بررسي زندگي وي، از تحصيلات رسمي او حكايت دارد. در مكارم الآثار آمده است: تحصيلات خود را با فراگيري قرآن نزد پدرش، شيخ زين‏الدين احسائي آغاز كرد. دروس مقدماتي متداول عصر خويش را در همان جا نزد عالمان محلي فراگرفت و در سال 1186ق، چون در آن سامان (زادگاهش) كسي را براي رشد و هدايت نيافت، راهي نجف و كربلا شد...22 آقا محمدباقر وحيد بهبهاني، سيدعلي طباطبايي صاحب رياض، ميرزا مهدي شهرستاني، و سيدمهدي بحرالعلوم و شيخ جعفر كاشف‏الغطاء، اساتيد برجسته‌اي هستند كه شيخ احمد از وجود آنها بهره‌ور شد.23

اكتسابي بودن علم بها24

او آموزش‌هاي مقدماتي ادب فارسي و عربي را زير نظر پدر و معلمان گذراند. اگرچه خود مدعي است كه هرگز تحصيلاتي نداشته است. وي در نامه‌اي به ناصرالدين شاه در اين‌باره مي‌نويسد:

من تحصيل علم نكرده‌ام و در مدارس وارد نشده‌ام. مي‌توانيد از [مردم] شهري سؤال كنيد كه در آن ساكن بوده‌ام.25 اين سؤال را نه همشهريان بهاءالله، كه عزيه خانم نوري خواهرش خطاب به عبدالبهاء فرزند بهاءالله پاسخ مي‌دهد: جناب ميرزاي ابوي، كه از بدايت عمر كه بحد بلوغ رسيد، به واسطه فراهم بودن اسباب و گرد آمدن اصحاب اشتغال به درس و اهتمام به مشق داشته است و آني خود را از تحصيل مقدمات، فارغ نمي‌گذاشتند. پس از تحصيل مقدمات عربيت و ادبيت به علم حكمت و مطالب عرفان مايل شده است كه به فوايد اين دو نائل آيند. چنان‌كه اغلب شب و روز ايشان به معاشرت حكماي ذي‌شأن و عرفا و درويشان مشغول بود. وقتي كه صور اسرافيل ظهور دميده شد، ايشان مردي بودند كه اكثر كلمات حكما و عرفا را ديده و اغلب علائم ظهور را ديده و شنيده و فهميده...26

اكتسابي بودن علم عبدالبها

مبلّغ پيشين بهائي، عبدالحسين آواره (آيتي) در كشف الحيل مي‌نويسد:

عبدالبهاء آن‌قدر معلم و مربي دارد كه از حد، خارج است. نخستين معلمش، همان پدرش بهاء و بعد از مسافرت پدرش به كوه‌هاي سليمانيه، ميرزا موسي‌كليم و سپس، نزد شيخ عبدالسلام شوافي از حكما و علماي مشهور بغداد تحصيل كرده است.27

البته منابع بسياري به امي نبودن آنان اشاره كرده اند. دكتر صدري به نكته جالبي اشاره مي‌كند: منابع بهايي، كه به درس خواندن بها تصريح نموده‌اند،28 و اين جمله‌اي كه «من دوست ندارم كه اذكار قبل بسيار اظهار شود؛ زيرا كه اقوال غير را ذكر نمودن دليل است بر علوم كسبي نه بر موهبت الهي»،29 ظاهراً از سبب محو آثار پيشين و نيز از انگيزه او در ادعاي درس ناخواندگي حكايت مي‌كند.30 امان‌الله شفا با استنادات بسيار به منابع بهايي، امي نبودن باب و بها را اثبات نموده، چنين مي‌گويد: ادعاي خلاف آن از سوي عبدالبها به خاطر فريب اغنام الله بوده است.31

اكتسابي بودن علم علي‌محمد شيرازي

عبدالبها، ادعاي عدم تحصيل علم باب را نموده، و همه اهل شيراز را به عنوان گواه صحت ادعاي خود معرفي مي‌كند.32 در حالي كه، اين جمله در مورد باب معروف است كه: «باب چون به سن پنج يا شش سالگي رسيد، جناب خال اعظم ايشان را براي فراگرفتن مقدمات زبان فارسي به مكتب، كه در محلي به نام «قهوه اولياء» در نزد استادي، كه معروف به شيخ عابد است، مي‌سپارد. علي‌محمد درباره او مي‌گويد: اي استاد من مرا نزن كه من قلبي نازك دارم.»33

باب در تفسير سوره بقره، از سيدكاظم با تعبير «معلمي» مي‌كند.34

نمونه‌هايي از تأويلات ابداعي بهائيت و غير مستند

1. مراد از معرفت‌الله، معرفت مظهر اوست. مراد از پناه به خدا، پناه به مظهر اوست. مراد از لقاء‌الله، لقاء مظهر اوست.35

2. مقصود از سماء در كلمات نبويه، سماء ديانت و سماء امر الله است.36

۳. منظور از شمس، قمر و نجوم در يك مقام، امر الله و اولاد او در ظهور ديانت جديده است. در مقامي ديگر، اركان، احكام و فقهاي ديانت سابقه است.37

4. اطلاق تلويحي «شمس»، به مفهوم «مظهر الهي»، به نقطه بيان (باب) از سوي بها.38

۵. منظور از لقاء، لقاي جمال او(بها).39

۶. منظور از مشارق و مغارب، مظاهر الهي و از بين رفتن آنهاست.40

۷. «إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ»، يعني سماء اديان، كه در هر ظهور مرتفع مي‌‌شود و با ظهور بعد شكافته مي‌شود؛ يعني باطل و منسوخ مي‌گردد.41

۸. تفسير «ابرار» در آيه 5 سوره دهر به بهائيان.42

۹. منظور از «الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»، من (بها) هستم.43

۱۰. تفسير آية «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ»(ابراهيم: 48)، به قلوب كساني كه بدون سواد بودند، ولي خداوند به آنها علم لدني داد.

۱۱. «أرض و سماوات» در آية 67 سوره زمر، سماوات به معناي سماوات اديان و أرض به معناي أرض معرفت و علم است.

۱۲. در آيه 72 سورة الرحمان، «حور مقصورات» = معاني اي كه در غرفه هاي حكمت، محصور گشته اند.

۱۳. در آيه 10 سورة دخان، «دُخانٍ مُبِينٍ يَغْشَي النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِيمٌ» مراد آن حوادثي است كه براي امتحان مردم است، مانند، قتل موسي(ع)، تغيير قبله و داستان مريم«س».

۱۴. در آيه 74 سوره الرحمان، سؤال به معناي شناخت از روي سيماي آنهاست. وقتي نگاه به صورتشان مي‌كنند، همه چيز را مي‌فهمند و ديگر نيازي به سؤال كردن به مفهوم مصطلح آن ندارند.44

۱۵. اينها براي اثبات گفته‌هاي خويش، از قرآن استفاده كرده و تفسير به رأي مي‌كنند تا جايي كه علاوه بر آنكه بهاء خودش را هم‌طراز قرآن ناطق، يعني ائمه اطهار(ع) دانسته‌، بلكه تفسيرهاي شخصي خود را بر تفسيرهاي منقول از ائمه اطهار(ع)، مقدم شمرده، خود را مصداق «ابرار» در آية شريفه «إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً» شمرده‌ است.45 اصولاً شخصيت‌سازي براي خود و ساير سران بهائيت، لازمه رسيدن به اهداف و منويات دروني «بها» و ساير سران بهايي است.

۱۶. امام صادق(ع) مي‌فرمايند: منظور از كرّوبين، قومي از شيعيان ما در خلف عرش هستند. در اين مورد، بها مي‌گويد: و اگرچه از ذكر خلف عرش معاني بسيار منظور بوده، هم برحسب ظاهر، هم بر حسب باطن ولكن در يك مقام مدلّ است بر عدم وجود شيعه، چنانچه در مقام ديگر مي‌فرمايد: مؤمن مثل كبريت احمر است و بعد به مستمع مي‌فرمايد: آيا كبريت احمر ديده[؟] ملتفت شويد، به اين تلويح كه ابلغ از تصريح است، دلالت مي‌كند بر عدم وجود مؤمن.46

۱۷. تأويل مفهوم ختم نبوت: با توجه به آنچه گذشت، وقتي حضرت رسول اكرم(ص) مي‌فرمايند: منم آدم و نوح و موسي و عيسي و نيز فرمود: اما النبيون فأنا، پس مي‌تواند بگويد: منم آخرين نبي، زيرا بعد از آنكه بدء النبي، بر آن حضرت صادق است، ختم النبي هم صادق است. مظهر خدا اوليت و آخريت بر او معنا ندارد، همچنان‌كه در خدا معنا ندارد.47

۱۸. باب قيامت را روز ظهور شجره حقيقت [خودش] دانسته و سخن احدي از شيعه يوم قيامت را نفهميده، بلكه همه موهوماً امري را توهم نموده كه عندالله حقيقت ندارد.48 مراد از برزخ را هم فاصله بين دو ظهور پيامبران دانسته است.49

بها منظور از قيامت را قيام خود براي نبوت دانسته50 و از ساعة، واژة قرآني به معني قرآن قيامت است، ساعت بعثت خودش را اراده كرده، و از اين‌رو، آيات قرآن را به خودش تأويل كرده است.51 او هم مانند باب، قيامت را به معنايي كه علماي اسلام قائلند، موهوم مي‌داند.52

۱۹. منظور از مصيبت و بلاي آخرالزمان، كه در كتاب مكاشفات يوحنا، به عنوان نبرد آرمجدّون (باب 16، آيه 14) به آن اشاره شده و در متون مقدس ديگر، هم به آن اشاره شده، «حادثه بدشت» و نيز جنگ جهاني اول و دوم است. البته، مترجم همين مقاله نبرد آرمجدون را نبرد نهايي خير و شر و به‌طور كلي، مبارزة شديد نور با ظلمت دانسته، مي‌گويد: علاوه بر مسيحيت، دين زرتشتي نيز آن را پيش‌بيني كرده است.53

۲۰. منظور از الصيحه، القارعة، الحاقه، الساهره، الطامة، الصاخة، الازفة، الفزع الاكبر، الصور، الناقور و مثل آنها، الواح(نامه‌هاي بها)است.54

۲۱. مراد از «وجه الله» در آيه «كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»، وجود بها است.55

۲۲. يكي از محققان بهايي، هزاره‌اي كه در كتاب مقدس به آن اشاره شده است، كه بعد از ظهور حضرت مسيح(ع) است،56 اين هزاره را ابتدا به سه هزاره قبل، حين و بعد از هزاره تقسيم نموده، مي‌گويد: مراد از هزاره، هزاره قبل است كه از سال شروع ادعاي باب (1260ق) شروع شده است و در آن صلح و امنيت برقرار مي‌شود. (صلح اصغر و اكبر) و دليلش، سخن عبدالبها است.57

نتيجه بحث

استناد بها در تأويلات خويش به آيه هفتم آل عمران باطل است: زيرا:

1. تأويل در آيه مذكور و بقيه آيات ربطي به مقصود بها ندارد. اصلاً مربوط به مبحث الفاظ و معاني آن نبوده، بلكه امور عيني مراد است.

2. مطابق آيات مذكور، جز خدا فقط اهل‌البيت(ع) علم به تأويل دارند، آن هم معلوم نيست به همه تأويلات و هميشه علم داشته باشند؛ يعني از اين آيات مورد اشاره نمي‌توان اثبات كرد كه ائمه(ع)، به همه تأويلات و هميشه علم داشته باشند، بلكه اين مطلب از ادله ديگر به‌دست مي‌آيد.

3. فعل بها در اين‌مورد را مي‌توان «اقتباس» ناميد، نه تأويل. در اين‌صورت، اقتباسات وي جعلي و شخصي است و ربطي به مفاهيم اسلامي ندارد؛ زيرا براي مثال در هيچ‌يك از فرق اسلامي معناي قيامت، آن‌چيزي نيست كه بها گفته است.

4. با اينكه سران بهائيت، اعضاي فرقه را به شدت از هر گونه تأويل نصوص بهايي منع مي‌كنند، اما بسياري از ادعاهاي ايشان مبتني بر تأويلات است، آن هم تأويلات بدون پشتوانه عقلي و يا تجربي.

5. اگر استدلال گلپايگاني مدنظر باشد، حتي اگر تأويلات هم پذيرفته شوند، اشكال ديگر اين است كه تأويل‌گران بهايي هيچ‌يك اميِ غير متعلم نيستند. از اين‌رو، تأويل ايشان و به تبع آن، اصل مدعاي آنان باطل است.

6. تأويل و توجيهات ديگران هم صرف ادعا بوده، دليلي بر اثبات آنها اقامه نشده است. مانند آرمجدون، كه چند سئوال مطرح است: اولاً، كدام دليل بر انطباق نبرد آخرالزمان از زبان انبياء سلف بر جنگ جهاني اول و دوم وجود دارد؟ ثانياً، بالأخره مراد از آرمجدون چيست؟ ثالثاً، چه ارتباطي بين تپه آرمجدون، كه بين اردن و فلسطين است، با كوه كرمل وجود دارد؟ رابعاً، به چه دليل مراد بها از «عقاب عظيم»، جنگ جهاني باشد؟ و...

دليل اين مدعا، كه مراد از «وجه الله»، در آية شريفه «كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»، ميرزا حسينعلي است، چيست؟ دليل بر ردّ ادله‌اي كه خدا را مصداق آيه مي‌داند، همچنان‌كه مفاد آيه است، كدام است؟ اينكه مراد از مصيبت و بلا، كه در كتب مقدس آمده، واقعه بدشت باشد، كه طي آن قرة‌العين كشف حجاب نموده و مدعي نسخ اسلام شد، به راستي چه دليلي بر اين ادعا اقامه شده است؟ فرضاً كه اين ادعا درست باشد، آيا اين خود، ردّ مدعاي بهائيت نيست؟ چگونه مي‌توان از يك‌سو، ادعاي نسخ اسلام نمود و از سوي ديگر، نسخ اسلام را بلا معرفي كرد؟ آيا اين دو جمله از تناقضات بهائيت نيست؟ در اين جمله، «باب و بها الي آخر الذي لا آخر له ظاهر خواهند شد»،58 منظور از اين كلام چيست؟ اگر مراد اين است كه آن‌دو، تا ابد اشراف بر دنيا دارند،59 لازمة آن اثبات نبوتشان است كه هيچ دليلي بر آن اقامه نشده است. اگر منظور اين است كه آنان در آخر دنيا، كه منتهي به قيامت مي‌شود، زنده مي‌شوند، اين همان رجعت است كه بها آن‌را، رجعت صفاتي دانسته، نه بدني و لذا ربطي به معناي مذكور ندارد.

جايگاه كتب آسماني در اديان و «اقدس» در بهائيت

از خصائص اصلي اديان الهي، ويژگي‌هايي است كه بايد كتاب مقدس آن دين دارا باشد. به طور كلي نظام الهي، ويژگي‌هاي خاص خود را دارد. هر كس با مجموعه كتاب و نوشته و ادعا نمي‌تواند دين‌سازي كند. گلپايگاني نيز كتاب را بهترين حجت انبياء دانسته، رمز آن را در ماندگار بودن آن دانسته است.60 در ديدگاه بهايي كتاب خداوند، به عنوان ميزان مصون از خطايي كه در بين امم نصب گرديده، معرفي شده است. «اقدس» هم از مصاديق كتب الهي،61 و راه‌ حل مشكل در عرصه حقوق معرفي شده است.62 ابتدا، لازم است اوصاف يك كتاب الهي بيان گرديده، آن‌گاه اقدس يا هر كتاب ديگر، كه ادعاي الهي بودن دارد، با آن معيار سنجيده شود تا صحت و سقم ادعا روشن شود. بهترين معيار در اين سنجش، كلام خالق كلام در اين نوع كتب است. يكي از مفسران قرآن كريم، نظام الهي را اين‌گونه توصيف مي‌نمايند:63

«در نظام الهي، ابهامي وجود ندارد و همه روشن و روشنگر مي‌باشند، از جمله:

1. فرستاده‌اش روشنگر است: «رَسُولٌ مُبِينٌ»؛(دخان: 13)

2. قرآنش روشن و روشنگر است: «قُرْآنٍ مُبِينٍ»؛ (حجر: 1)

3. با زباني روشن و واضح بيان شده: «هَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ»؛(نحل: 103)

4. هشدارهايش نيز بدون ابهام است: «نَذِيرٌ مُبِينٌ»؛(اعراف: 184)

5. حتي جنگ و صلحش نيز روشن است: «فَتْحاً مُبِيناً»؛(فتح: 1)

6. پس هر گروهي در برابر اين همه شفافيت مخالفت كند، گمراهي او نيز بسيار روشن است. «وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً مُبِيناً».(احزاب: 36)

و مقرر مي‌دارد كه:64

«دشمن براي خاموش كردن نور خدا،65 از راه‌هاي مختلفي استفاده مي‌كند، از جمله:

1. تهمت ارتجاع و كهنه‌گرايي مي‌زنند: «أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ»؛(انعام: 25)

2. مي‌گويند اين سخنان خيال و پندار است: «أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ»؛(انبياء: 5)

3. سخنان پيامبر را دروغ و افترا مي‌نامند: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ»؛(احقاف: 8)

4. آيات وحي را سطحي و بي‌ارزش قلمداد مي‌كنند: «لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا»؛(انفال: 31)

5. براي خداوند رقيب‌تراشي مي‌كنند: «وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَندَاداً»؛(ابراهيم: 30)

6. مردم را از شنيدن آيات الهي باز مي‌دارند: «لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ»؛(فصلت: 26)

7. به راه و مكتب مؤمنان طعنه مي‌زنند و آنان را تحقير مي‌كنند: «وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ»؛(توبه: 12)

8. سعي در تخريب مساجد و پايگاه‌هاي مكتب دارند: «وَسَعَى فِي خَرَابِهَا»؛(مائده: 57)

9. سعي در تحريف دين دارند: «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ»؛(بقره: 114)

10. گاهي بدعت‌گذاري در دين دارند: «وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا»؛(حديد: 27)

11. گاهي حقايق دين را كتمان مي‌كنند: «يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنْ الْبَيِّنَاتِ»؛(بقره: 159)

12. دين خداوند را تجزيه مي‌كنند: «أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ»؛(بقره: 49)

13. حق و باطل را در هم مي‌آميزند: «وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ»؛(بقره: 42)

14. در دين خدا غلو مي‌كنند: «لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ»؛(مائده: 42)

15. [هميشه] با مسلمانان به جنگ و ستيز برمي‌خيزند: «وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ».(بقره: 217)

كتاب‌هاي آسماني نقش بي‌بديلي در هدايت انسان‌ها ايفا مي‌كند. بها هم به اين مطلب اذعان كرده، مي‌گويد: «كتاب بهترين حجت خدا است.»66 مواظب اوامر الهي در كتاب باشيد.67 و نيز تصديق آن شمس معنوي(خودش).68 او مي‌گويد:

رسيدن به عين‌ اليقين و حق اليقين ـ قدرت تشخيص حق از باطل ـ ، بي‌آب رفع عطش كند و بي‌نار حرارت محبةالله بيفزايد، بي‌ذهب غنا بخشد ـ بي‌فنا بقا دهد، اينها برخي اوصافي است كه مجاهدين في الله دارند. مجاهدين في الله بعد از انقطاع از ماسوي، با مدينه انس مي‌گيرند و دلايل قطعيه را از سنبل آن محفل مي‌شنوند و آن مدينه، كتب الهيه است در هر عهدي مثلاً، در عهد موسي تورات، در زمان عيسي انجيل و در عهد محمد، رسول‌الله، فرقان و در اين زمان، «بيان» و در عهد «مَنْ يبعثه الله» [منظورش خودش است]، كتاب او [اقدس] كه رجوع كل كتاب‌ها به آن كتاب است و مهيمن است بر جميع كتب و در اين مدايل، ارزاق مقدر است و نعم باقيه مقرر غذاي روحاني بخشد و نعمت قدماني چشاند بر اهل تجريد نعمت توحيد عطا فرمايد بي‌نصيبان را نصيب كرم نمايد، اركان صحراي جهل را كأس علم عنايت كند و هدايت، عنايت، علم، معرفت، ايمان و ايقان كل من في السموات و الارض در اين مدايل مكنون و مخزون گشته.69

پاسخ: دكتر صدري به اين مطلب اشاره مي كند كه، بهائيان، اقدس را «مهيمن بر جميع كتب» و «ناسخ جميع صحائف» و «مرجع تمام احكام و اوامر و نواهي» مي‌شمارند.70 بابي‌هايي كه از قبول ادعاي او امتناع كردند، يكي از انتقاداتشان همين شريعت‌آوري او بود. از اين‌رو، به اعتقاد آنان، نسخ «بيان» نمي‌توانست در فاصله زماني بسيار كوتاه رخ دهد.71 به‌ويژه آنكه، در برخي آثار بهايي گفته شده كه تفاوت «بيان» با اقدس، همانند تفاوت «كعبه با سومنات» است.72 «بيان» همان كتابي است كه برخي از علماي بهايي آن‌را از لحاظ وسعت و مرجعيت ناسخ قرآن دانسته و معتقدند كه باب با آن اسلام را به چالش كشيد!73 احكام اين دو آيين، هيچ مشابهتي با يكديگر ندارند...74 آيت‌الله تهراني، پس از ذكر سيزده صفحه از آثار باب، به نكات زير اشاره مي نمايند:

تا ابد جاي خجالت است كه بگوييم خوانندگان محترم، اين آثار را با قرآن و بيانات ديگر ائمه اطهار(ع) مقايسه كنند. چندان جاي تعجب از صاحب اين آثار نيست كه خودش را اشرف و افضل از پيامبر و علي(ع) بداند. شگفتا از بها، كه از جمله در صفحه120و 121 ايقان كتاب بيان را در رديف كتب الهيه مانند قرآن قلمداد نموده و از كتب الهيه، تعبير به شهر و مدينه روحاني نموده و از اين مدينه، توصيفاتي مي كند و منظور اصليش اين است كه در عصر علي‌محمد، كتاب بيان هم داراي اين توصيفات است. اين مدينه هر هزار سال يا بيشتر تجديد مي‌شود. در پاسخ او بايد ظهور نابهنگام خود وي را مطرح و علتش را جويا شد.75

علاوه بر اين پاسخ‌ها، بيان چند نكته خالي از لطف نخواهد بود: لازمه كلام بها كه گفت: «كتاب بهترين حجت خدا است»، اين است كه بايد كتاب از سوي خدا باشد. طبق عقل و شرع،76 جايگاه كتب آسماني (الهي) همين است. ولي اگر منظور وي از كتب الهي، «بيان»، «اقدس» و «ايقان» است و منظور از خدا، خودش است، اين نظريه باطل است؛ زيرا نه او خداست، نه باب و نه آن دو كتاب، الهي‌اند؛ چراكه اوصافي مانند: غيرآسماني، غيرمعقول، غيرفطري، غيرقابل فهم، غيرعملي، مغلوط، اصلاحي، تأويلي و متناقض بودن، كه از طريق تفكر در كتب ـ همچنان‌كه خود بها امر كرده است ـ به دست مي آيد، مانع از پذيرش و عمل به آنها مي‌گردد.77 حتي در كتب اصلاح شده بهايي نيز بسياري از اين اشكالات باز هم ديده مي‌شود. بخصوص اقدس، كه به قول علامه محيط طباطبايي، بعد از چند بار اصلاح و دخل و تصرف، در آخر چاره اي جز پنهان كردن آن از اهل ادب عرب پيدا نمي‌كنند.78

دكتر صدري مي‌نويسد: اقدس از حيث صورت، تشابه كامل با متون فقهي اسلامي و به ادعاي منابع متأخر بهايي «فقط به اعتبار شيعيان و ايرانيان معاصر با ظهور»، آيين بهايي تدوين شده است.79 اما بعداً به عللي،80 تغيير روش مي‌دهند و محققان، يكي از علت‌هاي عدم نشر آن كتاب در چند دهه اخير و نيز ترجمه نشدن آن به زبان‌هاي اروپايي را همين تغيير روش مي‌دانند.81

با استناد به گفتار خود بها، اعراض از چنين كتبي ضروري است. اگر هم گفته شود: چون بها پيغمبر است، پس بي‌‌چون و چرا بايد از او تبعيت نمود، خواهيم گفت: اولاً، هذا اول الكلام، بايد اين ادعا با طرق خاص خودش ـ از جمله ارائه معجزه، فضايل والاي شخصي و علم لدني، نه با استناد به گفته خود بها ثابت شود. ثانياً، آثار پيامبران هرگز داراي اين اوصاف نيستند؛ چراكه انزال اين‌چنين كتابي از سوي خدا، نافي غرض، حكمت و علم الهي بوده، ضمن اينكه اغراء به جهل از سوي خدا و تكليف بما لايطاق خواهد بود و همه اينها عقلاً قبيح است؛ چراكه كلما حكم به العقل حكم به الشرع.82 از اين‌رو، پيامبر ختمي مرتبت(ص) امر به طرح و اعراض از روايات منافي قرآن مي‌نمايند.

اغلاط فراوان ادبي و محتوايي در آثار باب و بها

جالب اينكه، باب براي پوشاندن لباس حجيت به كتاب خويش، تحدي گري نموده است. آيت‌الله تهراني ضمن بيان اين نكته، همين آثار باب را دليل بطلان وي دانسته، يكي از ادله خيانت بها را، تمجيدات بي‌اساس وي از آثار باب مي‌داند.83 وي عبارت‌پردازي، عرفان‌بافي، و تأويل‌سازي بها را قوي تر از باب دانسته و خطر اين‌گونه افراد در گمراهي مردم را بيشتر مي‌داند.84 برخي از محققان، تحقيق خوبي در اين زمينه نموده اند كه اجمالي از آن ارائه مي گردد:85

آغاز لوح باب به حاجي ميرزا آقاسي (صدراعظم محمدشاه قاجار)، آغاز شايسته و گويايي است:

الحمد لله الذي تقهّر بتقهير تقهّر اقتهار قهر قهّاريته علي كينونات المشركات من الممكنات و الحمد لله الذي تعظّم بتعظيم تعظّم اعتظام عظم عظمته علي ذاتيات المؤتفكات من الموجودات و الحمدلله الذي تجبّر بتجبير تجبّر اجتبار جبر جبّاريته علي نفسيات المقدرات و الحمدلله الذي اقتدر بتقدير تقدّر اقتدار قدر قدرته علي انّيات المهيات...86

واژه تراشي‌هاي فوق، يادآور واژه‌تراشي‌هاي ملافيروز87 در كتاب مجعول دساتير است! نظير: جمساشان جمساس، چمساشان چمساش، خمساشان خمساش، و اسلاس پاساپايس، راساراس تاساياش، يا فرنوش و ورنوش و اردوش (در معناي خرد و روان و تن ماه!) و وارلاس و فورلاس و ورلاس (در معناي خرد و روان و تن نير: عطارد!)»88 [يا نظير: كلحلحون و شلحلحون سيدكاظم رشتي.]

مرحوم حسن نيكو، چند نمونه از اغلاط آثار باب و بها را ذكر نموده، و سپس عبارت جالبي را از آن مرحوم نقل مي‌كنند كه مقصود ما را برآورده مي‌كند:

بنده نمي‌خواهم در عبارت پيچيدگي كنم و اغلاط حضرات را ايراد نمايم؛ زيرا از بس گفته‌اند: «انّا قد جعلناك جلالاً جليلاً للجاللين ـ جمالاً جميلاً للجاملين ـ عظماناً عظيماً للعاظمين ـ نوراً نوراناً للناورين ـ كبراناً كبيراً للكابرين ـ عزاناً عزيزاً للعازين ـ فتحاً فتيحاً للفاتحين ـ حباباً حبيباً للحاببين ـ شرفاً شريفاً للشارفين، جبراناً جبيراً للجابرين» و امثال ذلك، ديگر ذكر اين گونه كلمات بسيار مبتذل و ركيك به نظر مي‌آيد؛ زيرا خود سيد باب و ميرزا اقرار و اعتراف نموده‌اند كه متابعت قواعد قوم را ننموده‌اند و خود را مظهر «يفعل ما يشاء» و «يحكم ما يريد» مي‌دانند و به قيود و حدود صرف، و نحو و قواعد قومْ مقيد و محدود نخواهند شد. بسيار مناسب است مزاح رفيقي كه مي‌گفت: اگر بحر و قافيه و معني از من نطلبند، شاعر ماهري هستم!89

بها تصريح مي كند كه، «لاتزنوا كتاب الله بما عندكم من القواعد و العلوم انه لقسطاس الحق بين الخلق قديوزن ما عندالامم بهذا القسطاس الاعظم و انه بنفسه لو انتم تعلمون.»90

نمونه‌هاي بسياري از اغلاط مانند: جمع بستن كلمات جمع، مانند عوارضات ارضيه،91 اطفال‌هاي اصفهان92 و اشتباهات رياضي و محتوايي وجود دارد. به دليل اشتباهات فاحش باب، ملا علي‌اكبر اردستاني نامه‌اي به وي نوشته، از اغلاط ادبي در الواح سبعة باب مي‌پرسد. باب هم به اشتباهات خود اقرار كرده و آن را اين گونه توجيه مي‌كند كه قواعد عربي «قواعد شيطاني»‌اند.93 او مي‌گويد:

اگر نكته‌گيري در اعراب و قرائت با قواعد عربيه شود، مردود است؛ زيرا اين قواعد، از آيات برداشته مي‌شود، نه آيات بر آنها جاري مي‌شود و شبهه نيست كه صاحب اين آيات، نفي اين قواعد و علم به آنها را از خود نموده، بلكه هيچ حجتي نزد اولي الالباب از عدم علم به آنها و اظهار اين نوع آيات و كلمات اعظم‌تر [كذا] نيست...94

در پايان نيز اين نكته را متذكر مي گردند كه، زبان براي تفهيم و تفاهم است. هر پيامبري بايد به صورت روشن و با زبان قوم خود، با آنها صحبت كند، همچنان‌كه آياتي از قرآن بر اين مطلب دلالت دارند.95 چون زبان رايج در ايران فارسي بود، لذا آياتشان ـ كه نشانه معجزه خود مي‌دانند! ـ را به زبان فارسي نازل فرمودند. از طرفي هم، چون فكر كردند وحي بايد به زبان عربي باشد، بسياري از كتبشان را به زبان عربي ـ نازل مي‌كردند. جالب اينكه، بها و فرزندان و جانشينان وي، عملاً اين منطق يعني آنارشيسم ادبي، را قبول نداشتند. حتي كتاب مقدسشان (اقدس) را در هنگام چاپ به طور مفصل ويرايش كردند. در چاپ‌هاي بعدي نيز غلط‌هاي بجا مانده را اصلاح نمودند.96 محققان مذكور، مناظرات و توبه‌هاي باب را نيز مستنداً ذكر نموده‌اند.97

تقريباً همه محققان در عرصه بهائيت، به اين اغلاط اشاره نموده‌اند. از جمله آيت‌الله تهراني، كه به برخي از اشتباهات ادبي بها اشاره نموده‌اند.98

احمد كسروي، ايرادات زيادي وارد نموده است. يكي از آنها، در همين زمينه است كه با بيان آن و پاسخ‌هايي كه به برخي از شبهات داده‌اند، اين بخش را به پايان مي‌بريم. وي مي‌نويسد:

يك ايراد بزرگ ديگر، عربي‌گويي‌هاي باب و بها است. اين از چند راه جاي ايراد است: نخست، اينان از كوتاه‌بيني چنين مي‌دانسته‌اند كه زبانِ فَرهش (وحي) جز عربي نتواند بود. چنين مي‌دانسته‌اند كه تنها دليل پيغمبر اسلام، به راستگويي‌اش، قرآن مي‌بوده، اينان نيز بايد مانند آن را پديد آورند. اين است كه به عربي‌گويي پرداخته، آن‌گاه كوشيده‌‌اند كه تا توانند ماننده‌سازي[همانندسازي] كنند و به ويژه بهاء، كه خواسته دست‌مانندة آيه‌هاي قرآن را سازد. اين است همچون قرآن پياپي آورده: «لو انتم تعلمون»، «انّه لهو الغفور الكريم»، «انّه لهو الباقي الكافي الغفور الرحيم» و مانند اينها.

دوم، باب و بها هر دوشان عربي را نيك نمي‌دانسته و جمله‌هاي غلط آورده‌اند. پاسخ‌هايي كه در اين باره داده‌اند، در پيش آورده‌ايم. نوشته‌هاي باب بسيار غلط مي‌باشد و در بسيار جاها درخور فهم نيست. اما بهاء، چنان‌كه نوشته‌اند، برخي از يارانش نوشته‌هاي او را درست مي‌گردانيده‌اند. با اين حال، در آنها نيز غلط بسيار است. گذشته از آنكه جمله‌هايش خنك و عاميانه مي‌باشد. ناشيگري از هر سوي آن پيدا است.

مي‌دانم بهائيان اين را به گردن نخواهند گفت [گرفت] و دليل خواهند خواست. اين است يك جمله از نوشته‌هاي او را به عنوان نمونه مي‌آورم. همان لوح احمد، كه آن را شاهكار خود شمرده و براي هر بار خواندنش، مزد صد شهيد نويد داده. جملة نخست او اين است: هذه ورقةُ الفردوس تغنَ علي افنان سِدرة البقاء بالحان قدس مليح. معني آنكه، «اين برگ بهشت است و آواز مي‌خواند به روي شاخه‌هاي درخت كنار بازماندن (بقاء) با آهنگ‌هاي نمكدار پاكي (قدس).

در اين يك جمله، غلط‌هايي هست كه يكايك مي‌شماريم: 1. «تغن» اگر به معني «آواز خواندن» است، بايستي بگويد: «تغّني»؛ 2. بايستي به سر «قدس»، الف و لام آورد و بگويد «القدس»؛ 3. «مليح» اگر صفت «الحان» است، بايستي بگويد: «المليحة». در اين واژه، دو غلط رخ داد: يكي آنكه به جاي «معرفه»، «نكره» آورده، ديگري آنكه به جاي «مذكر»، «مؤنث» ياد كرده.

از آن سوي، خواندن برگ به روي شاخه‌ها چه معني مي‌دارد؟!... آن بلبل است كه بر روي شاخه‌ها خوانَد، نه برگ.99 از اين گذشته، «سِدر»، درخت كُنار، در عربستان و جاهاي بي‌آب پيدا مي‌شود و اينكه در قرآن نامش آمده، بهر آن است كه درخت ديگري در عربستان كمتر شناخته مي‌بوده. در ايران، اين همه درخت‌هاي گوناگون مي‌باشد و كمتر كسي درخت كُنار را ديده، چه جاي ياد آن مي‌بوده؟!

تنها اين يكي نيست. بيشتر جمله‌هايش از اين‌گونه است.

در اينجا بهائيان پاسخ‌هايي مي‌دهند كه اگر ندادندي بهتر بودي. مثلاً مي‌گويند: «كتاب اصلي جمال مبارك، ايقان است كه به فارسي نوشته». در حالي كه، اين دروغ است. ايقان را بهاءاله پيش از دعوي مَن يظهره اللهي100 نوشته. كتاب ارجدار او، كه با قرآن برابر مي‌شمارند، اقدس مي‌باشد كه سراسر به عربي است. همچنين باب، كتاب نخستش كه در برابر قرآن نوشته، تفسير سورة كوثر است كه آن نيز سراسر به عربي است. اما بيان اگرچه آن را به عربي و فارسي هر دو نوشته، ولي عربيش بيشتر مي‌باشد.

به هر حال، اين بي‌گمان است كه باب و بهاء، زبان فرهش را جز عربي نمي‌شناخته‌اند و هريكي مي‌خواسته در برابر قرآن همانند‌سازي كند. بهاءالله، نماز و دعا و زيارت‌نامه را نيز به عربي ساخته است. اينكه گاهي فارسي نيز نوشته‌اند، از اين رو است كه فارسي مي‌دانسته‌اند و به هوس نوشتن با آن افتاده‌اند. چنانكه پسر عبدالبهاء، چون سال‌ها در استانبول و ادرنه، در ميان ترك‌ها زيسته و تركي ياد گرفته بود، هوسبازانه گاهي هم لوح‌هاي تُركي (كه بسيار خنك است) نوشته...

گاهي نيز بهائيان چنين پاسخ مي‌دهند: «به قرآن نيز ايراد گرفتند». يكي از ميسيونرهاي101 مسيحي به نام هاشم شامي به قرآن چند ايرادي گرفته و آن دستاويزي در دست اينان گرديده. بايد گفت: قرآن در حجاز در ميان عرب پديد آمد و كسي به آن ايرادي نگرفت در جاي خود، كه همگي از استواري و شيوايي جمله‌هاي آن در شگفت شدند. اگر پس از هزار سال يك مسيونر مزدور مسيحي، چند ايرادي به آن گرفته، پيدا است كه چه ارجي به آن توان نهاد؟! آن‌گاه هاشم شامي به سراسر قرآن بيش از پنج يا شش ايراد نگرفته و اين جز آن است كه جمله‌هاي بيان سراپا غلط است و اقدس نيز در هر صفحه‌اي چند غلطي توان شمرد...

گاهي نيز كساني پاسخ مي‌دهند: «شما مي‌خواهيد يك مبعوث الهي را تابع اقوال سيبويه گردانيد؟» مي‌گوييم: اين نافهميدن و يا خود را به نافهمي زدن است؛ ما گفت‌وگو از سيبويه و اَخفَش نمي‌داريم. گفت‌وگو از اين است كه هر زباني، از روي قاعده‌هايي مي‌گردد كه هر كسي كه با آن زبان [سخن] مي‌گويد، يا مي‌نويسد، بايد پيروي از آنها كند، و يا خودش قاعده‌هاي ديگري را پديد آورد. اينكه كسي به هيچ قاعده‌اي پابستگي ننمايد، آن غلط‌گويي و پريشان‌سرايي است، و چنان كسي را جز كودن نتوان ناميد.102

نتيجه‌گيري

از حيث علمي، ادبي، محتوايي و مطابقت با وحي، بهائيت حرفي براي گفتن ندارد. از اين‌رو، مجبور به طرق ديگري از قبيل: شعارهاي غالباً زيبا و همه‌پسند و رفتار خوب و افعال خوب، بالاخص در اجتماعات غير بهايي هستند. اين نكته از ديد خودشان پنهان نيست. آثار ايشان را يا از ديد عموم يا پنهان مي‌كنند، يا در چاپ‌هاي بعدي اصلاح مي‌كنند. تأويلات و تفاسير بهايي هم اگر بدون تعصب نگريسته شود، انصافاً بي‌ربط و بي‌اساسند. اساساً مجراي تأويل، الفاظ نيست. بر فرض كه چنين باشد، بي‌اصول و مبنا نيست. اگر نبود هيچ ايراد ديگري بر باب و بها، همين مورد بر ابطال ادعاهايشان كافي بود. اگر علم لدني اين است، علم عادي كدام است؟

 

پي‌نوشت‌ها:

1. سايت هابيليان، بخش نمايشگاه.

2. ر.ك: علي‌اكبر فروتن، مقاله اسلام و ديانت بهايي.

3. آل‌عمران: 7 (دوبار)؛ اعرف: 53 (دوبار)؛ و يونس: 39.

4. يوسف: 101،100،45،44،37،36،21،6.

5. نساء: 59؛ اسراء: 35.

6. كهف: 78و82. علّلامه طباطبائي در الميزان به اين موارد اشاره نموده‌اند.

7. تأويل در قرون نخست اسلام به معناي تفسير بوده است.

8. مثلاً، در روايات فراواني آمده است كه حضرت رسول اكرم(ص) درباره حضرت اميرالمومنين علي(ع) فرموده‌اند كه وي در آينده، طبق تأويل قرآن مجيد خواهد جنگيد، همانطور كه خود او طبق تنزيل آن جنگيده است.

9. ر.ك: حسين توفيقي، «تأويل كتاب آسماني در اديان ابراهيمي»، هفت آسمان، ش 17، ص 137.

10. «وما يعلم تأويله الا الله و الراسخون في العلم يقولون...»؛ اوست كه اين كتاب را بر تو نازل كرد. بعضي از آيه‌ها محكماتند، اين آيه‌ها ام‌الكتابند، و بعضي آيه‌ها متشابهاتند. اما آنها كه در دلشان ميل به باطل است، به سبب فتنه‌جويي و ميل به تأويل از متشابهات پيروي مي‌كنند. در حالي كه، تاويل آن را جز خداي نمي‌داند و آنان كه قدم در دانش استوار كرده‌اند مي‌گويند: ما بدان ايمان آورديم، همه از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان پند نمي‌گيرند.

11. محمدجواد اسكندرلو، علوم قرآني، ص 392.

12. عبدالله جوادي‌آملي، تسنيم، ص226.

13. سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ذيل آيه 7 آل‌عمران.

14. مانند: نمل: 65؛ يونس: 20؛ انعام: 59.

15. جن: 27.

16. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ترجمه سيدمحمدباقرموسوي‌همداني، ص 75-86؛ علي‌اكبر بابايي، «تأويل قرآن»، معرفت، پيش شماره1، ص5 و پيش شماره 2،ص5. و شماره6، ص44؛ محمدكاظم شاكر، «تأويل قرآن و رابطه زبان شناختي آن با "تنزيل قرآن"»، معرفت، ش 24، ص46.

17. اقدس، ص102.

18. عبدالحميد اشراق خاوري، گنيجنة حدود و احكام، ص 340 ـ 341.

19. ر.ك: مهدي كريمي، بهائيت از ادعا تا واقعيت، نسخه الكترونيكي، ص 56.

20. ر.ك: ابوالفضل محمدبن محمد رضا الجرفادقاني، الفرائد في بيان وجوه اقسام الدليل و البرهان و جواب مسائل انتقد بها حضرة الشيخ عبد السلام علي أهل الايقان، ص353-354.

21. ر.ك: همان، ص361.

22. محمدعلي حبيب‌آبادي، مكارم الآثار، ج 4، ص 1135.

23. دايرةالمعارف بزرگ اسلامي، زير نظر سيدكاظم موسوي بجنوردي، ج 6، ص 663.

24. ادعاي امي‌بودن بها در مقاله شخصي سياح، ص 62؛ ر.ك: امان‌الله شفا، نامه‌اي از سن پالو؛ ر.ك: محمود صدري، دانشنامه جهان اسلام، ر.ك: استفن لمبدن، بلاي عظيم، ارمجدون، و هزاره معهود.

25. عبدالبهاء، مقاله شخصي سياح، ص 62.

26. رساله تنبيه النائمين، منتشره از سوي مؤمنان به بيان.

27. عبدالحسين آيتي، كشف الحيل، ج2، ص134.

28. حسين‌علي نوري، مجموعه الواح مباركه، ص 142-139، همو، اقتدارات، ص 105- 284.

29. همو، آثار قلم اعلي، ج 3، ص 118.

30. ر.ك: محمود صدري، دانشنامه جهان اسلام، ص 738-739.

31. امان‌الله شفا با استنادات بسيار به منابع بهايي امي نبودن باب و بها را اثبات نموده چنين مي‌گويد كه ادعاي خلاف آن از سوي عبدالبها به خاطر فريب اغنام الله بوده است. .ر.ك: امان‌الله شفا، نامه‌اي از سن پالو، ص 67-88.

32. زعيم‌الدوله، مفتاح باب الابواب، ص73.

33. نصرت‌‌الله محمدحسيني، حضرت باب شرح حيات و آثار مبارك و اصول اصحاب عهد اعلي، ص151.

34. امير پورصالحي، قائم موعود اسلام(ص) و مدعيان مهدويت، تاريخ معاصر ايران، پاورقي ص69.

35. جواد تهراني، بهائي چه مي گويد، ص7.

36. ر.ك: گلپايگاني، فرائد، ص372.

37. همان، ص 373.

38. ايقان، ص135.

39. همان، ص 142.

40. همان، ص36.

41. همان، ص37.

42. همان، ص35.

43. همان، ص15.

44. تمام تأويلات مذكور از ايقان است. ر.ك: اسلمنت، بهاءالله و عصر جديد، ص29-30؛ ايقان، ص 76.

45. ايقان، ص 35.

46. همان، ص 66.

47. همان، ص 136.

48. ر.ك: علّامه مصطفوي، محاكمه و بررسي باب و بها.

49. جواد تهراني، بهائي چه مي گويد، ص7.

50. ايقان، ص65.

51. ر.ك: اقدس، ص102، س3؛ مكاتيب عبدالبها، ص33، س15؛ اقدس، ص252، س9؛ مكاتيب ثاني عبدالبها، ص165، س11؛ كه علائم قيامت در برخي از اينها شمرده شده از نظر آنها.
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پست توسط irani »

52. «اكثر علما چون اين آيات را ادراك ننموده‌اند و از مقصود قيامت واقف نشده‌اند، لهذا جميع را به قيامت موهوم من حيث لا يشعر تفسير مي‌نمايند.» (ايقان، پيشين، ص65).

53. استفن لمبدن، مقاله بلاي عظيم، ارمجدون، و هزاره معهود.

وي مي‌نويسد: اصطلاح مصيبت و بلا، كه در كتاب مقدس و قرآن در مورد معاد آمده مانند سوره واقعه منظور، حادثه دشت بدشت -كه طي آن باب اعدام و اسلام نسخ شد- و دو جنگ جهاني است. همچنان‌كه حضرت ولي امر الله در كتاب گاد پاسزباي مي‌فرمايند: «در آن روز تاريخي نقره ناقور به صدا درآمد و نفخة صور مرتفع گرديد. طامة كبري، كه در آيات قرآنيه مذكور است، ظاهر و هويدا گشت.» قرن بديع، طبع كانادا، ص96. طبق منابع بهائي نبرد آرماجدون داراي مفاهيمي از اين قرار است: 1. معني ظاهري: همان جنگ‌هاي ملموس و عيني سده بيستم است؛ 2. معناي غيرظاهري: انواع حركت‌هاي ايذايي ضدبهايي يا حمله عيني و ملموس عقيدتي به بهائيت. انبياء بها (در سال 1858 در فقره 63 كلمات مكنونه فارسي با تعبير: «بلاي ناگهاني و عقاب عظيم») و عبدالبها (باتعبير: چه كه در انتهي نورانيت ملكوت بر ظلمت عالم ناسوت غلبه خواهد كرد. (نجم باختر، مجلد يك، ش 10، صفحات 2ـ1.)آنرا پيش‌بيني نموده‌اند. ضمن اينكه عبدالبها، نتيجه آن‌را كه پيروزي بهائيان باشد را نيز پيش‌بيني نموده اند.آرمجدون، كه به عنوان كوه مجِِِِِدّو شناخته مي‌شود و اكنون غالباً با كوه كرمل يكي دانسته مي‌شود و مسيح هم در عكّو (عكا) پتولمائيس كه نزديك‌ترين نقطه ورود به ميدان نبرد ارمجدون مذكور در عهد جديد است فرود مي‌آيد.

54. همان.

55. همان: در آثار مقدسه بهائي به اين نكته اشاره شده است كه در لحظه قبل از اعلام امر، مظهر ظهور الهي وقتي كه هنوز كسي به هدف او پي نبرده و به حضرتش اقبال نكرده، وجود «خلقت» هدفمند معلق مي‌گردد؛ و كل شيء به هلاكت مي‌رسد مگر وجود آن حضرت، يعني «وجه الله». بعد از آن به فضل الهي و با اقبال پيروان و اصحابش، «خلق جديد» صورت مي‌گيرد. (به بيان عربي و فارسي در مورد قيامت و موت رجوع كنيد)

56. مكاشفات، باب 20 آيه 1 به بعد.

57. همان با استناد به سخن عبدالبها در:

Tablets of abdu baha abbas vol.III (compl. A.R. windust، chicago: Bahai publishing so ciety), p. 659-660.

58 سوره صبر نازله از قلم حضرت بهاءالله، ايام تسعه، ص277 اين بيان در صفحه 40 دور بهائي هم نقل شده است.

59. اشاره به آيه 105 سوره توبه.

60. جواد تهراني، بهائي چه مي گويد، ص16.

61. اودوشفر، مقاله نكاتي چند درباره كتاب احكام جزائي كتاب اقدس، ترجمه داريوش معاني، با استناد به (مضمون كتاب اقدس شماره‌هاي 100، 148 و 181)

62. ادوشفر، جنايت و مكافات، (ديدگاه‌هاي بهائي براي حقوق جزائي آينده ، Crime and punishment). در مقام اثبات ادعا فقط به مورد قصاص مي‌پردازد كه آنهم متخذ از قرآن است.

63. محسن قرائتي، پرتوي از نور، ص675 ـ 676.

64. همان، ص356 ـ 357.

65. صف: 8.

66. ايقان نسخه الكترونيكي، ص61، 100 و 132.

67. همان، ص 77.

68. همان، ص24.

69. همان، ص 164 ـ 166. مفاد اولين جمله «اقدس»: قسمت اول: اولين واجب چيست؟:شناخت من!قسمت دوم: ملاك هدايت و ضلالت: من!قسمت سوم: انحصار خير در من! قسمت چهارم: ويژگي‌هاي«مشرق وحي»يعني من!قسمت پنجم: ابعاد عرفان من!قسمت ششم: ادعاهاي من!

70. ر.ك: محمود صدري، دانشنامه جهان اسلام، ص738.

71. عزيه خانم نوري، ص 46-47.

72. گلپايگاني، 1334، ص 166.

73. ر.ك: كريستوفر باك، در وراي «خاتم النبيين»كتاب مستطاب ايقان.

74. ر.ك: محمود صدري، دانشنامه جهان اسلام، ص738.

75. ر.ك: ج تهراني، بهائي چه مي گويد، ص15-36. پيرامون اغلاط كتاب اقدس ر.ك:

http://www.zamaneh.info/articles/774.htm

76. مانند آيه آخر سوره كهف.

77. جهت اطلاع بيشتر از انتقادات وارد بر كتاب‌هاي بهائي. ر.ك: http://www.eteghadat.com/forum

http://www.bahairesearch.org/html/index ... t6411.html

78. استاد محيط طباطبايي،كتاب اقدس، تاريخ معاصر ايران، ص223-228.

79. فريد، ص 42.

80. 1. شرايط تاريخي و فاصله گرفتن رهبران بهائي از ايران.2. عدم موفقيت در جلب نظر مخاطبان اوليه، و نيز مهاجرت شماري از پيروان اين آيين به كشورهاي غربي و آشنايي رهبران بهائي با انديشه‌هاي جديد در دوره اقامت بغداد و استانبول و عكا عملاً سمت و سوي اين آيين را تغيير داد و آن را از صورت آشناي دين‌هاي شناخته شده بويژه اسلام دور ساخت.

81. ر.ك: محمود صدري، دانشنامه جهان اسلام، ص740-741.

82. نائيني، اجود التقريرات، ج1، ص408.

83. ر.ك: ج تهراني، بهائي چه مي‌گويد، ج1، پاورقي، ص27،ص33 و 35-36.

84. همان، پاورقي ص36.

85. ر.ك: ابراهيم كاويان و سعيد باغستاني، ميرزا علي محمد باب؛ از چالش هاي فرارو تا توبه و تكذيب، تاريخ معاصر ايران.

86. همان، ص146. به نقل از: عهد اعلي...، ابوالقاسم افنان (نويسنده بهائي)، ص359.

87. كارگزار كمپاني هند شرقي بريتانيا و منشي و دستيار سرجان ملكم، سفير انگليس در دربار فتحعلي شاه

88. همان، ص147؛ عيسي صديق، يادگار عمر، 2/ 234 ـ 235؛ فردوسي، شاهنامه، مجموعة مقالات محيط طباطبايي، ص241 ـ243؛ پژوهة صهيونيت، كتاب دوم، گفت وگو با عبدالله شهبازي، ص 490 ـ 492.

89. فلسفة نيكو، 3/ 36 ـ 41.

90 اقدس، بند 99.

91. عهد اعلي...، ص274.مكتوب باب به دايي كوچك خويش از زندان ماكو.

92. اسدالله مازندراني، اسرار الاثار، ج 3، ص 104.

93. علي‌محمد شيرازي، قيوم الاسماء، سوره طير، آيه 30؛ عهد اعلي...، ص155.

94. بيان فارسي، باب اول، واحد دوم، ص18.

95. مانند: ابراهيم، 4، مريم، 97 و دخان 58.

96. ر.ك: محيط طباطبايي، «كتاب اقدس» گوهر، ش9، ص 820 ـ 821 و ش11 و 12، ص918 به بعد.

97. ابراهيم كاويان و سعيد باغستاني، همان، ص123-221.

98. 1. صفحات7، 38، 58و «نون» در «جناحين»، بايد حذف مي‌شد؛ زيرا در مقام اضافه است؛

ـ «لعل»، در چند مورد اشتباه به كار رفته است. از جمله:

ـ صفحه13 ايقان، كه بر فعل «تجري» داخل شده است. در حالي كه، از آنجا كه «لعل» كلمه ترجي است، به تنهايي بر فعل وارد نمي شود، بايد مدخول آن اسم باشد، مگر در صورتي كه متصل به ما كافه باشد. مانند: «لعلما أضائت لك النار»

ـ در صفحه 49، علاوه بر دخول در فعل، «نون» تأكيد ثقيله نيز همراه فعل ذكر شده كه ترجي با تأكيد هم مناسبتي ندارد؛

ـ در صفحه 66 ايقان، در عبارت «لعل أنتم بمواقع الامر تطلعون»، بايد «لعلكم»؛ با ضمير متصل ذكر مي‌شد، نه با ضمير منفصل.همچنين در صفحه80 و 102؛

ـ همچنين درصفحه 139 ايقان«لعل يستشرق عليك»؛

ـ «أعظم‌تر» در صفحه 24 و 28 ايقان.( مانند: علّامه مصطفوي، محاكمه و بررسي باب و بها، ص82-83.)؛

ـ در صفحه 38 ايقان، به جاي«مطيورا»، «طائرين» بايد گفته مي‌شد؛

ـ در صفحه 49 ايقان، به جاي«مشروبا»، بايد«مشروبين» گفته مي‌شد؛ زيرا اسم كان در اين مورد جمع است. خبرش هم بايد جمع باشد؛

ـ در صفحه 49 ايقان، به جاي«تغن»، «تغني» بايد مي‌گفت. همچنين به جاي« مسلوكا»، «سالكا» بايد مي‌گفت.(ج تهراني، بهائي چه مي گويد، ص38-39. لازم به ذكر است همچنان كه اشاره شد اغلاط محتوايي زيادي هم در آثار آندو مشاهده مي‌شود. نمونه ديگر، اين دعا از بها است: اللهم إني اسئلك بشعراتك (ريش هايت) التي يتحرك علي صفحات الوجه كما يتحرك علي صفحات الالواح قلمك الاعلي، ادعيه حضرت محبوب، ص123. نسخه الكترونيكي.(ترجمه: استاد مرداني.))

99. در زبان عربي، «وَرَقة» به معناي برگ، و «ورقاء» به معني كبوتر است ـ ويراستار.

100. «كسي كه خدا ظاهرش خواهد كرد.» منظور پيامبر بعد از باب است كه باب وعده‌اش را داده بود. جهت اطلاع بيشتر ر.ك: اميرحسين منطقي، نقدي بر بهائيت، پايان‌نامه كارشناسي ارشد، موسسه آموزشي‌پژوهشي امام خميني(ره)، ۱۳۹۰.

101. همه‌جا: مسيونر.

102. ر.ك: بهرام افراسيابي، تاريخ جامع بهائيت، ص409-410.
منابع

اسكندرلو محمد جواد، (با استفاده از تقريرات درس آيت الله معرفت)، علوم قرآني، قم، سازمان حوزه‌ها و مدارس علميه خارج از كشور، 1379.

افراسيابي، بهرام، تاريخ جامع بهائيت، چ دهم، تهران، مهرفام، 1382.

اميرپور صالحي، «قائم موعود اسلام(ص) و مدعيان مهدويت» تاريخ معاصر ايران، ش 48، سال12، پاييز و زمستان1387.

بابايي، علي‌اكبر، «تأويل قرآن»، معرفت، پيش شماره1 و پيش شماره 2، ش 6، پاييز 1372.

توفيقي، حسين، «تأويل كتاب آسماني در اديان ابراهيمي»، هفت آسمان، ش 17، بهار 1382.

تهراني، جواد، بهائي چه مي گويد، تهران، چاپ دارالكتب الاسلاميه، 1346.

جوادي‌آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، قم، أسراء، 1387.

دايرةالمعارف بزرگ اسلامي، زير نظر سيدكاظم موسوي بجنوردي، تهران، مركز دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، 1369.

روزبهاني بروجردي، عليرضا، در جستجوي حقيقت، (كاوشي در فرقه ضاله بهائيت)، قم، مركز مديريت حوزه علميه، بي‌تا.

شاكر، محمدكاظم، «تأويل قرآن و رابطه زبان شناختي آن با تنزيل قرآن»، معرفت، ش24، بهار 1377.

شفا، امان‌الله، نامه‌اي از سن پالو، گفتار و پاورقي‌ها از مرتضي آخوندي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بازار سلطاني، 1349.

صدري، محمود، دانشنامه جهان اسلام، بنياد دايرةالمعارف اسلامي، تهران، ج3، حرف ب، مدخل بهائيت، 1376.

طباطبائي، سيدمحمدحسين، الميزان، بيروت ـ لبنان، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1417 ق.

ـــــ ، الميزان، ترجمه سيدمحمدباقرموسوي‌همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، بي‌تا.

قرائتي، محسن، پرتوي از نور(گزيده تفسير نور)، تهران، مركز فرهنگي درس‌هايي از قرآن، 1388.

كاويان ابراهيم، و سعيد باغستاني، «ميرزا علي محمد باب؛ از چالش هاي فرارو تا توبه و تكذيب»، تاريخ معاصر ايران، ش 48، سال12، پاييز و زمستان1387.

كريمي، مهدي، بهائيت از ادعا تا واقعيت، نسخه الكترونيكي، ص 56 (نسخه الكترونيكي)

مصطفوي، محاكمه و بررسي باب و بها، تهران، مركز نشر آثار علامه مصطفوي، بي‌تا.

منطقي، اميرحسين، نقدي بر بهائيت، پايان‌نامه كارشناسي ارشد، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، قم، ۱۳۹۰.

نائيني، اجود التقريرات، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.

نيكو، حسن، فلسفة نيكو، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.
منابع بهائي

اشراق خاوري، عبدالحميد، گنجينه حدود و احكام، نسخه الكترونيكي.

علي‌اكبر فروتن، مقاله اسلام و ديانت بهايي، طهران، مهر، 1329.

ابوالفضل محمد‌بن محمد رضا الجرفادقاني، الفرائد في بيان وجوه اقسام الدليل و البرهان و جواب مسائل انتقد بها حضرة الشيخ عبد السلام علي أهل الايقان، قاهره، 1315ق

محمدعلي حبيب‌آبادي، مكارم الآثار، ج 4، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.

لمبدن، استفن (stephen lambden)، «بلاي عظيم، ارمجدون، و هزاره معهود» نشريه bahai studies Reviw ش 9، 2000/1999.

عزيه خانم، رساله تنبيه النائمين، منتشره از سوي مؤمنان به بيان، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.

عبدالحسين آيتي، كشف الحيل، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.

نصرت‌‌الله محمدحسيني، حضرت باب شرح حيات و آثار مبارك و اصول اصحاب عهد اعلي، مؤسسه معارف بهائي، 152 بديع، 1995 ميلادي، در (نسخه الكترونيك)

اسلمنت، بهاءالله و عصر جديد، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.

مازندراني، فاضل، اسرار الاثار، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا، ج۴.

استفن لمبدن (stephen lambden)، بلاي عظيم، ارمجدون، و هزاره معهود.

اودوشفر، مقاله نكاتي چند درباره كتاب احكام جزائي كتاب اقدس، ترجمه داريوش معاني، با استناد به (مضمون كتاب اقدس شماره‌هاي 100، 148 و 181)

ادوشفر، جنايت و مكافات، (ديدگاه‌هاي بهائي براي حقوق جزائي آينده ، Crime and punishment).

عبدالبها، مكاتيب، ج 1.

عبدالبها، مكاتيب ثاني.

كريستوفر باك، در وراي «خاتم النبيين»كتاب مستطاب ايقان.

نوري، حسين‌علي، ايقان مصر، چاپ فرج‌الله زكي، 1352ق.

نوري حسين‌علي، كتاب مستطاب ايقان، مصر، الموسوعات بباب الشعرية، 1900م.

نوري، حسين‌علي، ايقان، نسخه الكترونيكي.

نوري، حسين‌علي، اقدس.

نوري، حسين‌علي، ايام تسعه.

نوري، حسين‌علي، مجموعه آثار قلم اعلي، ج۳، بي‌جا، دارالاثار ملي بهائيان ايران.

نوري، حسين‌علي، ادعيه حضرت محبوب.

نوري، حسين‌علي، مجموعه الواح مباركه.

نوري، حسين‌علي، اقتدارات.

شيرازي، علي محمد، قيوم الاسماء.

شيرازي، علي‌محمد، بيان فارسي.

شيرازي، علي محمد، دلائل سبعة.

سايت هابيليان.

stephen lambden, tablets of abdu baha abbas vol.III, compl.A.R. windust, chicago: Bahai publishing so ciety, 1919.

http://www.zamaneh.info/articles/774.htm

http://www.eteghadat.com/forum

http://www.bahairesearch.org/html/index ... t6411.html
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پست توسط irani »

94. رهروان ولايت

بهائيت و همجنسگرائي
منبع:
http://forum.jonbeshnet.ir/thread3860.html

امروزه تشکیلات بهائیت در تلاش است که همانند همجنسگرایان ، همجنسگرایی Homosexuality را از مفاسدی نظیر زنا و فحشاء و حتی لواط ( هم جنس گرائی مردان ) و مساحقه ( هم جنس بازی زنان ) تفکیک کند و تعالیم بهائی را به سمت سازگاری با آنها و مطابقت با نظریات همجنسگرایی سوق دهد و این تعامل را همانند اعجاز پیامبران و انبیاء معرفی نماید !!!
تشکیلات جهانی بهائیت در راستای جذب و گسترش نفوس بهائی و ترغیب همجنس گرایان به عضویت در فرقه ضاله بهائیت ،تلاش می کند که رفتارهای همجنس گرایانه را به همجنس گرایی تعدیل دهد تا شامل داوریهای اخلاقی و مذهبی قرار نگیرد.

امروزه تشکیلات بهائیت در تلاش است که همانند همجنسگرایان ، همجنسگرایی Homosexuality را از مفاسدی نظیر زنا و فحشاء و حتی لواط ( هم جنس گرائی مردان ) و مساحقه ( هم جنس بازی زنان ) تفکیک کند و تعالیم بهائی را به سمت سازگاری با آنها و مطابقت با نظریات همجنسگرایی سوق دهد و این تعامل را همانند اعجاز پیامبران و انبیاء معرفی نماید!.

تشکیلات جهانی بهائیت معتقد است که امروز تعالیم بهائی برخلاف ادیان آسمانی یهودیت ، مسیحیت و اسلام که نگرش آنها به همجنسگرایی مبتنی بر گناه است و برای مرتکبین آنها مجازات قائل هستند همجنسگرایی را یک گناه و همجنسگرا را فاسق نمی داند و معتقد است که همجنسگرایی حاصل عشق و محبت شدید میان دو همجنس است ! علی رغم اینکه در بند 107 کتاب اقدس روابط جنسی میان افراد همجنس تحریم شد ه است ،تشکیلات بهائیت این انقلاب جنسی Sexual Revolution را می پذیرد و این ارتباط را حاصل گناه و فسق نمی داند تا آنجاکه برای تشکیلات جهانی بهائیت مسئله این است که تبلیغ نماید ، فرد همجنس گرا می تواند پس از بهایی شدن بر ارتباطات جنسی خود تاکید بورزد!

بنابر این تشکیلات جهانی بهائیت در راستا جذب و گسترش نفوس بهائی تلاش می کند که رفتارهای انحرافی همجنسبازی را به همجنس خواهی تقلیل دهد تا شامل داوریهای اخلاقی و مذهبی قرار نگیرد و از آنجا که رفتار همجنسگرایانه نوعی رفتار مبتنی بر "اختیار" است بنابر این شامل داوری اخلاقی می شود و این در حالی است که همجنس خواهی که صرفاً تمایلی است که همجنسگرا به فرد همجنس دارد فاقد "اختیار" است و شامل داوری اخلاقی نمیشود.

اما آنچه که اهمیت دارد آن است که ادیان آسمانی یهودیت ، مسیحیت و اسلام و فیلسوفانی همچون افلاطون ، توماس آکویناس و کانت از جمله فیلسوفانی هستند که قائل به تقلیل رفتارهای همجنسگرایانه به همجنسگرایی نیستند و همجنسگرایی را یک نوع رفتار می دانند تا یک تمایل درونی و بدین سان قائل به داوریهای اخلاقی در مورد همجنسگرایان هستند .

اما از سوی دیگر اگر همجنسگرایی و رفتار همجنسگرایانه را نوعی بیماری بدانیم دیگر نمی توانیم آنها را اخلاقاً محکوم کنیم . تا قبل از سال 1974 انجمن روان پزشکان امریکا ( ApA ) همجنسگرایی را نوعی اختلال روانی می دانست . اما در سال 1974آن انجمن رسماً اعلام کرد که در این مورد خطا کرده است . امروزه تقریباً اکثریت قریب به اتفاق متخصصین ذیربط همجنسگرایی را بیماری نمی دانند البته در بسیاری مواقع ممکن است همجنسگرایی به خاطر فشارهای اجتماعی زیادی که بر فرد همجنسگرا وارد می شود به انواع اختلالات روحی و رفتاری بینجامد . بنابر این اگر رفتارهای همجنسگرایانه را بیماری ندانیم حق داریم درباره حسن و قبح آنها بپرسیم و آنها را مورد داوری اخلاقی قرار دهیم .

مهمترین برهانی را که در تقبیح اخلاقی رفتارهای همجنسگرایانه اقامه شده است برهان امر غیر طبیعی است . همانطور که گفته شد افلاطون ، توماس آکویناس و کانت از جمله فیلسوفانی هستند که بر مبنای این برهان رفتارهای همجنسگرایانه را تقبیح کرده اند حکیمان و فقیهان مسلمان نیز همین برهان را مهمترین مبنای عقلی تقبیح رفتارهای همجنسگرایانه قرار داده اند.

اما معنای طبیعی و غیر طبیعی بدین معنا است که تمام اندام های بدن انسان غایت ، نقش یا کارکرد ویژه ای دارند که اصولاً برای انجام آن طراحی شده اند . بطوری که اگر اندامی در خدمت غایت خود باشد و نقش اصلی خود را ایفاء کند در وضعیت «طبیعی» است و اگر برخلاف آن نقش یا غایت بکار گرفته شود در وضعیت «غیر طبیعی » است .آشکار است که غایت اصلی اندام های جنسی را باید «تولید مثل» بدانیم بنابر این رفتارها و مناسبات همجنسگرایانه را باید غیر طبیعی تلقی کنیم زیرا در این گونه مناسبات بکار گیری اندام های جنسی به تولید مثل نمی انجامد . بنابراین مطابق تفسیر کارکرد گرایانه اولاً همجنسگرایی امری غیر طبیعی خواهد بود و ثانیاً به آن دلیل که غیر طبیعی است غیر اخلاقی نیز هست.

نظریه کانت درباره رفتارهای همجنسگرایانه نیز بر همین مبنا استوار است .کانت برای توضیح رأی خود از مفهوم Crimina Carnis ( جرائم جنسی یا کاربرد ناصواب قوای جنسی ) بهره می جوید .

کانت جرائم را بر دو نوع تقسیم می کند :

1- رفتارهایی که موافق طبیعت اما خلاف عقل سلیم است . این رفتارها خلاف اصول اخلاقی ای است که بر ما انسانها از آن حیث که موجوداتی صاحب عقل هستیم فرض است . از نظر کانت خیانت ورزیدن به همسر از این نوع است مرد کاری خلاف طبیعت انجام نمی دهد بلکه کار او خلاف اخلاق و لذا مطابق رأی کانت خلاف عقل است .
2- رفتارهایی که خلاف طبیعت ماست، از نظر کانت ، خود ارضایی ، ارتباط جنسی با حیوانات و رفتارهای همجنسگرایانه از این نوع است کانت این نوع رفتارها را پست ترین نوع فساد می داند و حتی این گونه رفتارها را از خود کشی قبیح تر می شمارد .

کانت رفتارهای همجنسگرایانه را که دومین نوع جرائم جنسی یعنی جرائم جنسی مخالف طبیعت Contra naturam است مقاربت جنسی میان Sexus homoginii همجنسان می داند . که در آن موضوع تحریک جنسی انسان همجنس اوست نه از جنس مخالف . او این عمل را مغایر غایات انسانیت می داند چرا که غایت انسانیت در امور جنسی از دیدگاه کانت حفظ نوع انسان بدون هتک حرمت انسانیت است . وی معتقد است که در رفتارهای همجنسگرایانه نوع انسان محفوظ نمی ماند و نفس انسانی نیز به مرتبه ای نازلتر از حیوانات تنزل می کند و از انسانیت هتک حرمت می شود . بنابراین کانت در واقع رفتارهای همجنسگرایانه را به دو دلیل تقبیح میکند وی معتقد بود که اولاً مناسبات جنسی برای حفظ نوع انسان است ، و رفتارهای همجنسگرایانه چون خلاف آن غایت اند ، ناروا هستند و ثانیاً رفتارهای همجنسگرایانه موجب هتک حرمت انسانیت می شوند و لذا از این حیث هم در خور نکوهش اند .

در فلسفه اخلاق کانت مفهوم حرمت نهادن به «انسانیت» و تکریم «کرامت انسانی» از جایگاه و نقش بسیار مهمی برخوردار است . از نظر کانت تمام تکالیف اخلاقی از یک اصل نهایی عقلی استنتاج می شوند . او این اصل را یک امر مطلقی می داند که از آن صورتبندهای مختلفی بدست می آید یکی از آن صورتبندیها مبتنی بر مفهوم «تکریم انسانیت» است از نظر او هر رفتاری که کرامت و ارزش ذاتی انسان را نقض کند اخلاقاً نارواست . یکی از بارزترین مصادیق هتک حرمت انسانیت رفتارهای همجنسگرایانه است .

راجر اسکروتن فیلسوف معاصر انگلیسی نیز در تحلیل خود بر بنیانی غیر از برهان غیرطبیعی بودن رفتارهای همجنسگرایانه به تقبیح اخلاقی رفتارهای همجنسگرایانه می پردازد. به اعتقاد وی رفتارهای همجنسگرایانه به دو دلیل مهم به لحاظ اخلاقی درخور نکوهش هستند اولاً روابط میان همجنسگرایان بسیار سطحی و نا پایدار است دوم روابط میان همجنسگرایان به نحو متعارفی با بی بند و باری همراه است و نهایتاً به نوعی زندگی هرزه گرایانه می انجامد و دقیقا به این دو دلیل است که گسترش این رفتارها به بی ثباتی و فرو پاشی اجتماعی می انجامد به ویژه بنیان خانواده را در اجتماع مورد تهدید جدی قرار می دهد.

در آخر اینکه تشکیلات جهانی بهائیت در پی اهداف تشکیلاتی به دنبال جذب همجنسگرایان است و این اهداف تا جایی پیش می رود که سازمان همجنسگرایان ایرانی در بیانیه ای خواستار به رسمیت شناختن بهائیت در ایران می شود .
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پست توسط irani »

95. مهدى نائينى

تشكيلات بهائيت و روشنفكري ايران

منبع:http://www.mohakeme.com/news-628.html

با بررسي و تحقيق در تحولات سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي ايران عصر قاجار به خوبي شاهد انتقادات سريع و بي پروا روشنفكران عصر قاجار نسبت به فرقه ضاله بابيه و بهائيت خواهيم بود.

 از ميان روشنفكران ديني مي توان از سيد جمال الدين اسدآبادي و از روشنفكران متاثر از فرهنگ و تمدن غرب از آخوند زاده، طالبوف، ميرزاآقاخان كرماني (اگرچه او در آغاز خود بابي ازلي بود اما بعدها تحت تاثير غرب از منتقدان جدي اين فرقه شد) مي توان نام برد. در اين ميان حتي اصلاح گران حكومت قاجار همچون اميركبير، سپهسالار، اعتضاد السلطنه و... از جمله كساني بودند كه فرقه ضاله بابيه و بهائيت را از موانع توسعه ايران مي دانستند. در دوره اي كه استقلال اين سرزمين از سوي دو استعمارگر روس و انگليس در مخاطره بود اميركبير به شدت با اين فرقه برخورد كرد.
    در جريان نهضت مشروطيت ايران همكاري فرقه ضاله بهائيت با روس ها و محمدعلي شاه هيچگاه از خاطر نوانديشان ايران فراموش نمي شود در حالي كه سرزمين ايران تحت نفوذ بيگانگان بود فرقه بهائيت شعار جهان وطني را سر داد و در راستاي خدمت به اهداف شوم بيگانگان دو عنصر مهم هويت ايران را كه اسلام و مليت بود اولي را با نسخ اسلام و دومي را با شعار تشكيل حكومت جهاني به چالش كشاند.
    در دوره پهلوي نيز فرقه ضاله بهائيت به شدت مورد انتقادات روشنفكران و حتي روشنفكران غرب گرايي همچون فريدون آدميت، هما ناطق و... قرار گرفت و از اين فرقه به عنوان خائنين به ايران و از همكاري آنان با استعمارگران و انحراف بخشيدن به نهضت مشروطيت ايران ياد مي كنند. اين فرقه ضاله حتي از سوي روشنفكران چپ همچون احسان طبري، محمدرضا فشاهي به عنوان سرسپردگان نظام بورژوازي معرفي شده اند.
    اما آنچه كه امروزه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه فرقه ضاله بهائيت از سوي مبلغان خود بطور جدي در پي آن است كه اين شكاف ميان خود و روشنفكري ايران را از ميان بردارد. در اين راستا از طريق كساني همچون تورج اميني، شاپور راسخ، نادر سعيدي، كاويان صادق زاده ميلاني در حوزه تاريخ سياسي و فكري ايران دست به قرائت جديد از بهائيت پرداخته اند و تلاش مي كنند كه سهمي براي خود در نهضت مشروطيت ايران بدست آورند و نقشي را در هويت ملي ايران براي خود ايجاد كنند و از سوي ديگر نيز با قرائتي هرمنوتيك در پي آن هستند كه فاصله خود را با روشنفكران ديني كم كنند و در واقع در تفسيرهايي كه از خدا، انسان، پيامبر و نسبت آن با دنياي مدرن ارائه مي دهند جايگاه خود را در نزد نوانديشان ديني نيز بدست آورند.
    شايان ذكر است كه امروزه اصلاح طلبان به منزله ابزاري براي فرقه ضاله بهائيت در طراحي يك چنين قرائت تاريخي و كسب جايگاهي در تاريخ روشنفكري ايران درآمده اند. به طوري كه امروزه بنا به گفته خود بهائيان، اصلاح طلبان، جامعه بهائي ايران را از حاشيه به مركز ثقل انديشه هاي معاصر منتقل كرده اند و جنبش اصلاحات و جريان روشنفكري ديني در ايران بهائيت را به عنوان عضوي از جامعه مدني ايران پذيرفته است(1) در اين راستا اصلاح طلباني همچون اكبر گنجي به موانع پذيرش جامعه بهائي در جامعه مدني ايران اشاره مي كند:
    1- پرداختن به مباحث تاريخي در خصوص پيدايش و تكوين بهائيت و بيان وابستگي آنان به قدرت هاي استعماري.
    2- كثرت گرا و حتي شمول گرا نبودن مراجع تقليد نسبت به بهائيت برخلاف شمول گرايي آنان نسبت به اديان آسماني.
    3- ورود به مباحث تاريخي و كلامي بهائيت و هرگونه داوري در خصوص صدق و كذب باورهاي بهائيان كه آن را در شان اصلاح گران ديني نمي داند.
    4- عدم اعتقاد و گسترش پلوراليسم را مانع مهمي در ورود جامعه بهائي به جامعه مدني ايران مي داند. (2)
    سعيد حجاريان از ديگر اصلاح طلبان در تعريف جديدي كه از رابطه ميان ملت و دولت ارائه مي دهد به تحليل از جامعه بهائي ايران مي پردازد و معتقد است بهبود مناسبات ميان بهائيان و دولت تنها در يك جامعه سكولار فراهم مي شود. (3) و معتقد است كه اين مناسبات تنها در سايه حقوق بشر و حقوق شهروندي اصلاح مي شود. نه در پرتو فقه شيعه. (4)
    در اين ارتباط حسن يوسفي اشكوري از ديگر اصلاح طلبان حتي به انتقاد از فتواي آيت الله منتظري مي پردازد كه او نيز در همان چارچوب فقه شيعه بهائيت را اولايك اقليت مذهبي نمي داند ثانيا به همين دليل بهائيت را از حقوق اساسي محروم مي كند و تنها حقوق شهروندي براي بهائيان قائل است و ابراز اميدواري مي كند كه در آينده با وجود علماي جوان تر كه زعامت مرجعيت را به عهده مي گيرند اين معضل جامعه بهائي ايران حل خواهد شد. بنابراين از ديدگاه حسن يوسفي اشكوري از موانع اساسي پذيرش جامعه بهائي ايران به منزله عضوي از جامعه مدني ايران فقه شيعه مي باشد. (5)
    احمد قابل نيز از ديگر اصلاح طلبان معتقد است كه با تحول در فقه شيعه، با از بين بردن حساسيت هاي عرف جامعه نسبت به بهائيت، تصحيح نگاه جامعه ايران از وابستگي هاي خارجي بهائيت، موجبات پذيرش جامعه بهائي ايران به عنوان عضوي از جامعه مدني ايران فراهم خواهد شد. (6)
    احمد زيدآبادي از ديگر اصلاح طلبان نيز پيشنهادهايي براي پذيرش عضويت جامعه بهائي در جامعه مدني ايران ارائه مي دهد:
    1- رفع حساسيت روحانيون بلندپايه شيعه نسبت به هرگونه همدلي يا دفاع از بهائيان.
    2- پاك كردن نگاه ايرانيان نسبت به وابستگي جامعه بهائي به استعمارگران روس، انگليس و آمريكا خصوصاً اسرائيل.
    3- ايجاد عوامل مؤثر در درجه اول در تغيير ديدگاه فقيهان بلند پايه شيعه و درجه دوم نظام جمهوري اسلامي ايران.
    4- براساس اصول مناسبات ملت- دولت در عصر جديد مي توان به تعريف جديدي از رابطه ميان بهائيان و دولت نائل شد كه در چارچوب اين مناسبات جديد بهائيان به خوبي به حقوق اساسي و حقوق شهروندي خود نائل خواهند شد.(7) اما اهدافي كه تشكيلات بهائيت از طريق اصلاح طلبان دنبال مي كند عبارتند از:
    1- موضوع بهائيت از دستور كار مراجع تقليد و روحانيت خارج شود.
    2- زمينه پذيرش جامعه بهائي به عنوان عضوي از جامعه مدني ايران فراهم شود.
    3- موضوع بهائيت از دستور كار دستگاه هاي اطلاعاتي- امنيتي خارج شود و به موضوعي كاملاً فرهنگي و اجتماعي تبديل شود.
    4- حذف سابقه تاريخي بهائيان كه در خدمت استعمارگران بوده است و تبديل آن به شهروندان عادي.
    5- امروزه از اهداف مهم تشكيلات بهائيت از طريق اصلاح طلبان در داخل جامعه ايران، ورود به مباحث حقوق بشر و حقوق شهروندي است كه در حال حاضر تنها راه ورود جامعه بهائي ايران به جامعه مدني ايران است و دقيقاً در اين راستا است كه نقش افرادي همچون شيرين عبادي پررنگ مي شود.
    6- از اهداف مهم ديگر تشكيلات بهائيت اين است كه لزومي ندارد حتماً مردم ايران در مراحل اوليه در طيف وسيعي بهائي شوند بلكه همين اندازه كه بهائيان را در كنار ساير اعضا جامعه ايران بپذيرند كافي است. آيا امروزه اين نقش به اصلاح طلبان واگذار شده است؟
    نكته آخر اينكه آيا امروز اصلاح طلبان لايه هاي پنهان تشكيلات بهائيت به معناي حمايت كنندگان آنها با بهانه هايي چون حقوق بشر و آزادي مذهبي هستند؟
    ــــــــــــــــــــــــ
    پاورقي:
    1- پيرامون فتواي منتظري در مورد بهائيان.
    wwwgofteman-Iranorg
    2- نكاتي پيرامون فتواي اخير منتظري از حق بهائي بودن تا بهائي صاحب حق بودن.
    wwwpeiekhabaricom
    3- استاد مشاور (سعيد حجاريان) تز دكتري رشته علوم سياسي دانشگاه تهران تحت عنوان: سياست هاي دولت پهلوي در قبال اقليت بهائي ايران. 2331-1357
    4- پاسخ هاي سعيد حجاريان به سؤالات كاربران نوروز.
    http:..norooznewsir
    5- شريعت اسلامي و حقوق شهروندي.
    www.asemandailvnews
    6- منتظري و بهائيان: مخالف سرسخت و حقوق شهروندي
    www.BBCPERSIAN.com
    7- مساله بهائيان
    wwwroozonlinecom
 


96. مهدى نائينى

مردم ايران خواهان انحلال تشكيلات بهاييت

منبع:http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8706260237

خبرگزاري فارس: مردم ايران از دادستان كل كشور خواهان انحلال تشكيلات بهاييت هستند.
به گزارش خبرگزاري فارس، تشكيلات استعماري بهائيت، امروز در سطح بين‌المللي فعاليت خود بر ضد ايران، اسلام و تشيع را به نحوي شدت بخشيده و عملاً به يكي از بازوهاي پرتحرك نظام سلطه جهاني، به ويژه در خاورميانه، بدل شده است. همزمان با تحرك وسيع اين فرقه ضاله در سطح جهان، اخبار فراواني نيز از تبليغات آنان در ايران به گوش مي‌رسد كه حاكي از تجديد سازمان بهائيت در داخل همسو و هماهنگ با خارج كشور است. تشكيلات بهائيت سياست خويش را بر تبليغ گسترده و علني استوار كرده و سعي دارد اهداف شوم سياسي، فرهنگي و اقتصادي خود را به شكل صريح، بي‌پروا و گستاخانه پيش ببرد؛ تا جائي كه مركز تشكيلات جهاني بهائيت مستقر در اسرائيل به تشكيلات بهائيت در ايران دستور داده است به مناسبت فرا رسيدن يكصدمين سالگرد درگذشت عباس افندي در سال 2021 م بايد تا اين سال ده در صد از جمعيت ايران بهايي شوند. در اين راستا برنامه هاي تشكيلات بهائيت در ايران در دو بخش خارجي و داخلي عبارتند از: الف) خارج از كشور: - حمايت استكبار جهاني، به ويژه آمريكا، در پوشش دفاع از حقوق بشر و آزادي بيان و عقيده كه به حمايت رسمي از تشكيلات بهائيت ايران پرداخته است . - آمريكا، تلاش مي‌كند در راستاي فشارهاي سياسي و نظامي خويش، همپاي شرايطي چون صلح خاورميانه، پرونده هسته اي ايران، آزادي بهاييت را به عنوان يك اقليت ديني مطرح سازد. تشكيلات بهائيت در ايران نيز از اين فرصت جهت پيشبرد اهداف خويش بهره مي‌برد. - ارتباط با اپوزيسيون خارج از كشور و حمايت آنان از تشكيلات بهائيت ايران. - نفوذ در سازمان ملل تا جائي كه تشكيلات بهائيت تنها سازمان غير دولتي عضو سازمان ملل است كه از اين طريق جهت اعمال اهداف خود در كشورها بهره مي‌برد. - به نقش مهم و مؤثر بهائيان ايراني تبار مهاجر در عمليات سازمان يافته اين تشكيلات مي توان اشاره كرد. بهايياني كه از ايران به خارج رفته و در جهان پخش شده اند، علاوه بر تبليغ بهائيت، در ضديت با اسلام و نظام جمهوري اسلامي ايران فعال هستند و طبق برنامه هاي تشكيلات از هيچ تلاشي جهت مقابله با مصالح ايران اسلامي دريغ نمي ورزند. - تبليغ گسترده بهائيت در اينترنت. - كارشكني در رونده پرونده هسته اي ايران در آژانس بين المللي انرژي اتمي. ب) داخل كشور: - تغيير ذهنيت مردم ايران در باره اين تشكيلات از يك مسلك منحرف پوشالي و دستگاه جاسوسي براي بيگانگان به شهرونداني عادي . - تبليغ به مسلك بهائيت به صورت آشكار و پنهان . - پخش مداوم شبهات فكري و عقيدتي در باره اصول و فروع دين اسلام خاصه تشيع از طريق رسانه هاي ديداري و شنيداري و نوشتاري به ويژه اينترنت . - ترويج فمنيسم در جهت معارضه با استحكام و سلامت پايه هاي خانواده و تضعيف احكام اسلام . - تلاش جهت نفوذ در دوائر دولتي و غير دولتي به منظور پيشبرد اهداف تشكيلات از جمله : دسترسي به اسرار نظام و همچنين كاستن از حساسيت و مقاومت مسئولان جمهوري اسلامي در برابر خطر بهائيت - تلاش براي بالانشان دادن تعداد بهائيان در ايران به مثابه گامي مقدماتي و محكمه پسند جهت دستيابي به رسميت قانوني . - بازگشت سرمايه داران و نخبگان فرهنگي (اخراجي يا فراري ) بهائي به ايران جهت قبضه اقتصاد و فرهنگ اين كشور و نيز تامين پشتوانه مالي براي تبليغ بهائيت و پيشبرد اهداف تشكيلات. - احياي اماكن مقدس بهائي در ايران از طريق نفوذ در سازمان ميراث فرهنگي و سوق دادن ايرانيان و افراد توريست به عنوان بازديد از اماكن باستاني به مكانهاي ياده شده. - ارتباط با اپوزيسيون داخل كشور و حما يت آنان از تشكيلات بهائيت ايران. - تلاش جهت نزديكي با محافل روشنفكري ايران به منظور پذيرش جامعه بهائي به عنوان عضوي از جامعه مدني ايران. - نفوذ در NGOها. علي‌رغم اين‌كه فعاليت تشكيلات بهائيت ايران به اتهام جاسوسي براي بيگانگان در سال 1362 با انتشار اعلاميه‌اي از سوي دادستان كل انقلاب اسلامي ممنوع اعلام شد و عضويت افراد در تشكيلات بهائيت را جرم به شمار آورد اما طي چند سال گذشته تشكيلات بهائيت با ناديده گرفتن تعهدات رسمي خود مبني بر عدم تبليغ در كشور، به تبليغات خود همسو و هماهنگ با خارج از كشور همچنان ادامه مي‌دهد. امروز مردم ايران از دادستان محترم كل كشور نه تنها همچنان خواستار ممنوعيت فعاليت تشكيلات بهائيت در ايران هستند بلكه خواهان انحلال اين تشكيلات مي‌باشند. *
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پست توسط irani »

96.ثريا شهسواري

 تخريب حظيره‌القدس

به نقل از: اسناد فعاليت بهائيان در دوره محمدرضا پهلوي مركز اسناد انقلاب اسلامي، ثريا شهسواري، پاييز 1387، صص 88-73

منبع:http://dowran.ir/show.php?id=134039316

از فرازهاي مهم تحولات عصر پهلوي دوم تخريب حظيره‌القدس مركز اجتماع بهائيان در ارديبهشت 1334 بود. مقاله حاضر به اين رويداد و علت مشاركت رژيم شاه در اين حادثه مي‌پردازد:
در حالي كه رژيم پهلوي به سوي تقويت بهائيت در ايران حركت مي‌كرد و بخش بزرگي از امكانات در اختيار بهائيان بود و دستشان به علت سفارش اربابان شاه در همة امور باز بود، در ميان ملت، متدينين به تحريكات عليه بهائيت دست زدند. عمده‌ترين مخالفان آنان در ميان مردم، علما و روحانيون بودند، كه با حركت منسجم و هماهنگ خود، همگام با مردم، فصل ديگري در تاريخ مبارزات خود گشودند. مخالفت‌هاي مردم و نيروهاي مذهبي عليه بهائيت، تا دهة 30 (1330ش) چندان گسترده نبود، زيرا بهاييان نيز فعاليت تبليغاتي خود را آشكار نمي‌كردند و همواره سعي مي‌كردند مخفيانه به تبليغ خود بپردازند. اما از اين زمان به بعد، به دليل توسعة تشكيلات سازمان‌هاي بهايي و گسترش آنان در صحنه‌هاي سياسي و اقتصادي، نه تنها تبليغات آنان آشكارا صورت گرفت، بلكه روز به روز بر تعداد آنان نيز افزوده شد. متعاقب اين جريان، اعتراضات و نارضايتي‌هاي مردم در نواحي مختلف كشور نيز افزايش يافت.
گفتني است كه سير مبارزه با بهائيت را بايد از زمان پديد آمدن اين فرقه در ايران جستجو كرد. طي يك قرن آثار زيادي در رد آن پديد آمد و كتاب‌هاي زيادي در اين مورد نوشته شد، نمونة آن كتابچه «چهار شب جمعه» - حاصل چند مناظره بين يك مسلمان، (جلال دري) و يك بهايي است(1) – كه در سال 1313ش هم‌زمان با دستور دولت در تعطيلي مدارس بهائيان فراهم آمده بود. نمونة ديگر آن انجمني بود كه آيت‌الله سيد ابوالحسن طالقاني – پدر آيت‌الله محمود طالقاني – با پدر مهندس مهدي بازرگان براي مبارزه با بهائيان و مبلغان مسيحي ايجاد كرده بودند.(2)
اما آنچه به بحث ما مربوط مي‌شود اوج گرفتن اين مبارزات از سال 1330ش به بعد است كه صورت سياسي نيز به خود مي‌گيرد؛ يعني مبارزه با بهائيت، به نوعي مبارزه با حكومت و اجزاي آن تلقي مي‌شد؛ چرا كه برخي از چهره‌هاي مهم و متنفذ دستگاه دولت، معروف به داشتن گرايش بهائي‌گري بودند. در چنين شرايطي دو گروه فعاليت خود را آغاز كردند، نخست حوزه‌هاي علميه كه در رأس آن روحانيون برجسته و واعظان مشهوري قرار داشتند كه طي دو دهه حكومت رضاخان واقعاً تضعيف شده بودند و با سكوت آنان چه ضررهاي مذهبي كه بر جامعه اسلام وارد نيامده بود.
گروه دوم؛ برخي از متدينين روحاني و غيرروحاني مقيم تهران و شهرستانها بودند كه به صورت مستقل در قالب ايجاد تشكل‌هايي مختلف در مبارزه با بهائي‌گري تلاش خود را آغاز كردند.
اعتراضات و مخالفت علما و روحانيون با بهايي‌ها زماني اوج گرفت كه از ولايت‌ها و شهرستان‌ها، مرتباً در خصوص فعاليت شديد بهائيان و اهانت‌هاي آنان به مقدسات اسلام، نامه‌هايي مي‌رسيد. در سال 1323ش در مجله آئين اسلام مطالبي در خصوص اينكه بهائي‌ها در زاهدان كتاب‌هاي اسلامي را مي‌سوزانند و به جاي آن كتب «قصص خارجي و كتب ضاله» را در انظار منتشر مي‌كنند،(3) چاپ شد و نيز نامه‌اي از سوي برخي شخصيت‌هاي شهر قم درج گرديد كه در آن آمده بود: «چون عده‌اي از بهائيان در قم، جداً، مشغول تبليغات و توهين به مذهب مقدس اسلام شده‌اند، اين عمل موجب بغض و نگراني شديد در روحية اهالي شده است و بديهي است كه اين موضوع مخالف با آرامش و باعث انقلاب در ميان مردم است».(4)
همچنين شكايت‌هاي ديگر مبني بر اينكه فرماندار اينجا بهايي است،(5) يا رئيس فلان اداره بهايي است و چه فشارهايي بر مردم مسلمان وارد مي‌كند، مرتباً به گوش علما و روحانيون مركز مي‌رسيد.
طرف خطاب شاكياني كه از شهرها مبادرت به فرستادن اين قبيل نامه‌‌ها و تلگراف‌ها مي‌كردند، مقامات دولتي، علما و روحانيون بودند كه درصدر آنان «آيت‌الله‌العظمي بروجردي» قرار داشت كه در اين زمان به عنوان مرجع تقليد جهان تشيع، رهبري جامعه اسلامي را بر عهده داشت. مرحوم حجت‌الاسلام فلسفي در خاطرات خود ميگويد: «سيل شكايات از بلاد مختلف درباره نفوذ بهايي‌ها به دست آيت‌الله بروجردي مي‌رسيد و ايشان در هر فرصت با دادن تذكراتي به دولتي‌ها مي‌كوشيدند تا از نفوذ آنان جلوگيري كنند.»(6)
شدت فعاليت بهايي‌ها در نواحي مختلف كشور، اعتراض شديد آيت‌الله بروجردي و ساير علما را برانگيخت، منجمله عده‌اي از اهالي «اليگودرز» در سال 1329ش، در ارتباط با فعاليت بهايي‌ها در اين شهر، اهانت به مقدسات اسلامي و همدستي رؤسا و مديران ادارات دولتي با آنها، ابراز ناخشنودي و نگراني كردند و براي جلوگيري از خونريزي، تقاضاي اقدام عاجلي از ايشان نمودند.(7)
آيت‌الله بروجردي، حجت‌الاسلام فلسفي را مأمور كرد تا در اين باره با نخست‌وزير (رزم آرا) ملاقات كرده و از وي بخواهد تا جلوي فعاليت اينها گرفته شود.(8)
دكتر مهدي حائري يزدي علت مقابله شديد آيت‌الله بروجردي را با بهائيان چنين ذكر مي‌كند: «مسئلة بهايي‌ها تا آنجايي كه ايشان تشخيص مي‌داد، [اين بود] كه بهايي‌ها يك گروه ناراحت‌كننده و اخلال‌گر در ايران هستند. مسئله صرف اختلاف مذهبي نبود، اين طوري هم كه معروف بود، تا يك اندازه‌اي هم درست بود [اين بود] كه اين گروه يك نوع سر و سري با منابع خارجي دارند و بيشتر مجري منافع خارجي هستند تا منافع ملي، در اين طريق مرحوم آقاي بروجردي به هيچ‌وجه ترديدي از خود نشان نمي‌داد كه آنچه گروه بهائيت از دستش برمي‌آيد [جلوگيري كنند] از اذيت‌ها و كارهاي موذيانه‌اي كه بهايي‌ها دارند و دربارة مسلمان‌ها دريغ نمي‌كنند، يعني به طور مخفيانه افراد خودشان را وارد مقامات اداري مي‌كنند و مقامات را اشغال مي‌كنند، بعد هم مسلمان‌ها را ناراحت مي‌كنند، مي‌زنند، از بين مي‌برند، از اين كارها خيلي زياد مي‌كردند. حالا بگذريد از اينكه الآن صورت حق به جانبي به خودشان مي‌گيرند؛ كاري ندارم به وضع فعلي، ولي آن زمان اين شكل بود، واقعاً هر جا كه دستشان مي‌رسيد، [به] هر وسيله بود، هر مقامي بود، اشغال مي‌كردند، سعي مي‌كردند ديگران را از بين ببرند و يا وارد جمع خودشان بكنند و كارهايي كه آنها ميخواهند انجام بدهند... ولي ايشان [آيت‌الله بروجردي] از اين جريان و از اين ماجرا آگاه بود، به هر وسيله‌اي بود، جلوگيري مي‌كرد... ايشان خوب، بالاخره معتقد بود كه حق تصميم گرفتن در اين مسائل مذهبي حداقل با اوست».(9)
آيت‌‌الله بروجردي بهايي‌ها را مخل امنيت كشور مي‌دانست و با آنها مبارزه مي‌كرد، دكتر حائري يزدي در اين مورد مي‌گويد: «مثلاً اگر بهايي‌ها در يك شهري رئيس يا صاحب‌منصب مي‌شدند، سعي مي‌كرد كه آنها را تبديل كند [يا] آنها را از بين ببرد، يا رسماً كار مي‌كرد، يا مثلاً‌ بيانيه صادر مي‌كرد، يا اعلاميه صادر مي‌كرد»(10)
آيت‌الله بروجردي در آغاز اميدوار بودند كه با تذكر به دولت نسبت به خطري كه از سوي بهاييان متوجه دين و دولت و ملت است، مقامات دولتي را وادارند تا در خصوص آن مسئله رأساً قيام نموده و از نفوذ آنان در دستگاه‌هاي دولتي و خودسري و آشوب‌ها و بلواي آنان جلوگيري كنند، حتي در اين مورد به فضل‌الله زاهدي، نخست‌وزير وقت، نامه‌اي نوشته و درخواستهايي به اين شرح مطرح كرده بود:
1- از تبليغات مضره‌ فرقه بهايي كه بر خلاف دين مبين اسلام است، جلوگيري شود.
2- محافل و مراكز تبليغاتي آنها در هر نقطة مملكت كه مفتوح شده است، موقوف گردد. مستخدميني كه اقرار بر خلاف ادياني كه در قانون اساسي مصرح است بنمايند، پس از رسيدگي بر طبق قانون استخدام كشوري اخراج شوند و بالملازمه آنها هم مشمول اين دستور خواهند بود.
ليكن عريضه‌اي كه حقير به اعليحضرت همايون عرض كرده بودم متضمن چاره‌جويي بود، براي جواب مسلمانان كه از غالب بلدان و قرا و عشاير از حقير مكرر خواسته بودند كه اين مواد در مجلس شوراي ملي مورد مذاكره شود و اگر قوانين سابقه، كافي در اجراي اين مواد است در مجلس تصريح شود و نمرة قوانين مذكوره معين گردد و اگر قوانين سابقه، در اجراي اين امور كافي نيست قوانيني وضع شود كه موجب اطمينان مردم شود به اينكه عمليات سابقه اين فرقه دوباره تكرار نمي‌شود و مرقومه جنابعالي حكايتي از اين معني نداشت و باز هم حقير متحيرم جوان مسلمان را چه بگويم.
خواهش دارم در اين موضوع دولت با كمال دقت و رعايت مصالح مملكت و مآل‌انديشي، اين مشكل را حل نمايد و حقير را در مقابل عموم مسلمانان ايران، بلكه غير ايران كه مكاتيبي هم از آنها هست، مواجه با خطر قرار ندهند.
مرجو آنكه خداوند، عز شأنه، ديانت مقدسه اسلام و استقلال مملكت ايران را از گزند حوادث و تهاجم معاندين، محفوظ و اعليحضرت همايوني و اولياي امور را در حفظ مصالح مملكت و تقويت ديانت مقدسه موفق و مؤيد فرمايد. والسلام عليكم و رحمت‌الله و بركاته».(11)
اما پساز يك سلسله مكاتبات و پيام‌هاي شخصي براي نخست‌وزيران و ديگر مقامات دولتي، وقتي بي‌تفاوتي آنان را به مسئله احساس كردند و حتي همدردي و همدستي برخي از رؤساي بالاي ادارات دولتي را با بهائيان دريافتند، ديگر مذاكره با مقامات مملكتي را «لغو و بيهوده» دانستند. ايشان در نامه‌اي در 28 شهريور 1328ش به آقاي فلسفي نوشتند:
«بسم‌الله الرحمن الرحيم
به عرض مي‌رساند، مرقوم شريف واصل گرديد. جوابي كه داده‌اند دال بر اين است كه ايجاد نفوذ و تقويت اين فرقه از روي عمد و قصد است نه خطا و سهو و تظاهراتي كه نادراً از سوي دولت مشاهده مي‌شود، بر آنها، فقط و فقط تظاهر و اغفال است نه حقيقت و اين دستگاه يا آلت صرف و متحرك بدون اراده و اختيار است. يا به غلط، مصلحت مملكت را در تقويت و موافقت منويات اينها تشخيص داده، يا بعض چرخ‌هاي آن، مصلحت شخصيه‌ خود را بر مصلحت مملكت ترجيح مي‌دهد. به هر تقدير مذاكرات در اين موضوعات را لغو و بيهوده مي‌بينم، لذا ابداً در اين موضوعات و غير اين موضوعات مطلبي ندارم.
والسلام عليكم و رحمه‌الله و بركاته، تاريخ 6 شهر ذيحجه 1369ق، حسين الطباطبايي.»(12)
شدت فعاليت بهايي‌ها و بي‌‌توجهي دولت و شاه نسبت به آنان، آيت‌الله بروجردي را نگران و متأثر ساخته بود، چون از جانب شاه و دولت اقدام جدي صورت نگرفت، ايشان شخصاً وارد عمل شدند: «در اين خصوص حجت‌‌الاسلام فلسفي را خواستند و ماجرا را گفتند.»(13) چنان كه مرحوم فلسفي خود در خاطراتش مي‌گويد: «وظيفة مذهبي حكم مي‌‌‌كرد در مقابل تبليغات اين فرقه بي‌تفاوت نباشم و علي‌رغم وابستگي آنها به دستگاه حاكم در منابر خود بر ضد آنها مبارزة تبليغي نمايم.»(14)
در سال 1334ش قبل از ماه مبارك رمضان، آقاي فلسفي به حضور آيت‌الله بروجردي رسيدند و اجازه گرفتند عليه بهائيت بر منابر و حتي در سخنرانيهايي كه از راديو پخش مي‌شد، سخن بگويند. آيت‌الله بروجردي هم فرمودند: «اگر بگوييد خوب است، حالا كه مقامات گوش نمي‌كنند، اقلاً بهايي‌ها در برابر افكار عمومي كوبيده شوند.»(15)
هم‌زمان با سخنراني‌هاي حجت‌‌الاسلام فلسفي در منابر عليه بهائيت، ديگر وعاظ و روحانيون نيز به مبارزه برخاستند. «از آنان نيز خواسته شد كه مسئلة مبارزه با بهائيت را از طريق منابر به مردم گوشزد كنند و آنها را از هرگونه ارتباط و مراوده و معامله و معاشرت با بهايي‌ها منع كنند.»(16)
با شدت يافتن مبارزات، عده‌اي از روحانيون و وعاظ از محضر آيت‌الله بروجردي تقاضاي استفتاء نمودند و راجع به «معاشرت و معامله با بهائيان از قبيل آكل و شرب با آنها و مهماني كردن و به مهماني آنان رفتن و زن دادن به آنان و زن گرفتن از آنها و دخول در حمام‌هاي آنها و راه دادن آنها به حمام‌هاي مسلمين و خريد و فروش با آنها و كرايه و اجاره دادن املاك و وسائل نقليه از آنها و معالجه نزد آنها و اصلاح سر و صورت آنان و كار كردن براي آنها مجاناً و يا تحت هر يك از عناوين و معادلات شرعيه از قبيل جعاله و مزارعه و مساقات و شركت و صلح و نحو...» از ايشان جواب خواستند.(17) آن حضرت در مقابل تقاضاي مردم فتوايي بدين نحو صادر كردند: «لازم است مسلمين با اين فرقه معاشرت و مخالطه و معامله را ترك كنند. فقط از مسلمين تقاضا دارم آرامش را حفظ [كنند] و انتظام را از دست ندهند.»(18)
متعاقب اين فتوائيه اعلاميه‌هاي متعددي از سوي اقشار مختلف مردم در پذيرفتن اجراي آن صادر شد.(19) من جمله عده‌اي از تجار و رؤساي اصناف نجف‌آباد اعلاميه‌اي راجع به ترك معاشرت و معامله با بهائيان صادر كردند و تصميم خود را در قطع هرگونه مراوده و معاشرت با بهائيان اعلام كردند.(20) سلسله سخنراني‌هاي حجت‌‌الاسلام فلسفي و وعاظ در منابر و پخش آن از راديو، موج عجيبي در مملكت ايجاد كرد. مردمي كه از دست آن فرقة ضاله، ستم ديده بودند به هيجان آمدند(21) و به مقابلة شديد پرداختند، مكان‌ها و مؤسسات آنها را مورد هجوم قرار دادند، حتي در برخي از روستاها افراد معدود بهائي ساكن در آنجا، بيرون رانده شدند و در برخي جاها ميان مسلمانان و بهائيان زد و خوردهاي شديدي روي داد.(22)
همه جا صحبت از ضرورت سركوبي بهائي‌هاي وابسته به صهيونيسم و آمريكا بود و فضاي عجيبي در جامعه پديد آمده بود. در نتيجة اين فشارها، حكومت مركزي ناگزير به محدود كردن فعاليت بهائيان شد. به دستور شاه، پزشك مخصوص بهائي او، «سرلشكر عبدالكريم ايادي»، مدت كوتاهي ايران را ترك كرد و در ايتاليا اقامت گزيد.(23)
در 6 ارديبهشت 1334 مقامات نظامي تهران سرتيپ تيمور بختيار فرماندار نظامي تهران و سرلشكر نادر باتمانقليچ، رئيس ستاد ارتش به تصرف و تخريب حظيره‌القدس، مركز تبليغات بهائيان كه در خيابان حافظ بود، ياري رسانيدند. حسين خطيبي كه فردي مطلع بود،(24) هدف از همكاري شاه و ارتش با علما را، تلاش آمريكايي‌ها براي «تصرف آرشيو» بهائيان و دسترسي به اسامي ايشان اعلام نمود.(25)
در اين زمان آمريكايي‌‌ها از طريق سازماندهي شهرباني و ارتش (و بعدها ساواك) مشغول تحكيم نفوذ خود بودند و بي‌ميل نبودند كه قدرت و نفوذ سياسي و جاسوسي انگليسي‌ها و عمال آنها، از جمله بهايي‌ها را نيز محدود سازند.(26)
به دنبال اين حادثه، حسين علاء – نخست‌وزير وقت كه براي معالجه به اروپا رفته بود – به شاه تلگراف زده و گفته بود كه در اروپا عكس‌العمل مبارزه با بهائيان خوب نيست، زيرا غربي‌ها اعتراض مي‌كنند و مي‌گويند در ايران آزادي نيست.(27) پس از اين تلگراف، شاه چندي از پيشوايان شيعه را به دربار فراخواند و به آنها گفت: «اكنون كه دستور دادم جلوي بهائي‌ها را بگيرند و مركزشان را خراب كنند، شما هم از اين پس سكوت كنيد تا به نام ايران در جهان توهين نشود.»(28)
مخالفت تاكتيكي محمدرضا شاه را با بهائي‌ها نبايد به هيچ‌وجه جدي تلقي كرد، زيرا پس از فروكش كردن شور و احساسات مردم مسلمان، ارتباط شاه با بهائيان بيش از پيش گرديد. دكتر «ايادي» پس از نه ماه اقامت در ايتاليا به ايران بازگشت(29) و قدرتش در دستگاه دولتي و دربار و ارتش، بيشتر شد. حتي پس از اتمام ماه رمضان و پايان سخنراني‌هاي حجت‌‌الاسلام فلسفي و به دنبال آن، برچيده شدن اجتماعات مذهبي در تكايا و مساجد، حظيره‌القدس و ساير مراكز بهائيان در تهران و شهرستان‌‌ها، بار ديگر به بهائيان واگذار گرديد.(30)
در برابر فشارها و تضييقاتي كه از سوي مردم مسلمان و گروه‌هاي مذهبي نسبت به رفتار بهائيان اعمال شد، بهائي‌ها و رهبران آنان به استمداد از دولت برآمدند. سرلشكر شعاع‌الله علائي، رئيس محفل ملي بهائيان، نامه‌اي به سرلشكر حسن علوي مقدم، رئيس كل شهرباني، نوشت و از او خواست جلوي اين قبيل مظالم و تعديات غيرقانوني گرفته شود.(31)
علاوه بر سخنراني‌هاي فلسفي كه هر روز از راديو پخش مي‌شد، در شهرستان‌ها نيز علما و روحانيون، مردم را به مبارزه با بهائي‌گري تحريك مي‌‌كردند. آيت‌الله شيخ حسينعلي منتظري،(32) كه نماينده آيت‌الله بروجردي در اصفهان و نجف‌آباد بود، بنا به فتواي آيت‌الله بروجردي، از اهالي نجف‌آباد و اصفهان خواست: «از معامله و معاشرت و ارتباط با بهائي‌ها خودداري كنند، كسبه از فروش اجناس به بهائي‌ها به طور علني خودداري كنند...».(33)
در اين زمان غير از آيت‌الله بروجردي، آيت‌الله كاشاني نيز به نوعي رهبري مذهبي – سياسي را در اختيار داشت و به شدت وارد فعاليت سياسي شده بود و در مخالفت با بهائيان علاوه بر همكاري با آيت‌الله بروجردي، با فدائيان اسلام نيز همكاري داشت.(34) در جريان ترور دكتر برجيس، يهودي بهائي شده، پس از دستگيري متهمان، اقدامات آيت‌الله بروجردي و آيت‌الله كاشاني، سبب شد آنان آزاد شوند.(35) ايشان در خصوص بهائيان كاشان كه تعدادشان زياد بودند و در مراكز و ادارات دولتي نيز شاغل بودند، اعلاميه‌اي صادر كرد «و به علما و روحانيون مقيم كاشان دستور داد عليه بهائي‌هاي محل، مخالفت شديد نموده و براي بركناري آنها از ادارات و اخراج آنان از كاشان، اقدام جدي به عمل آورند».(36)
در اصفهان بهائي‌ها در شيراز، كرمان و همچنين يزد، زياد بودند. آنها متعاقب اين مبارزات، اجتماع كرده و خواستند باحركات تظاهرات آميز، به تهران روند و نسبت به اقدامات سخت‌گيرانه مسلمانان و فشارهاي آنان، به مقامات دولتي شكايت كنند.(37)
اين اعمال با دستور وزارت كشور به شهرباني‌ها، مبني بر جلوگيري از هرگونه تظاهرات و اجتماع افراد بهائي، خاموش شد.(38) همچنين در آبادان بهائيان به مقابله برخاستند، در همين شهر، طبق گزارشي از ساواك، يك عدة 150 نفري از بهائيان به منظور برگزاري يك شب‌نشيني به مناسبت «عيد رضوان»(39) اقداماتي به عمل آورده و خيال داشتند در باغ باشگاه قايقراني برپا نمايند، حتي گفته بودند دولت هم موافقت كرده».(40)
بهائيان شيوه‌شان اين بود كه با انتشار شايعه، افراد و مقامات ذي‌نفوذ دولتي را به خود منتسب كنند و از اين طريق آنان را وادار به آزاد گذاردن در دين و تبليغاتشان كنند. آنان مي‌گفتند شاهنشاه آريامهر يك بهائي واقعي است و در آينده نزديك دين بهاء را آزاد خواهد گذارد، ما نيز آشكارا به خواسته‌هاي خودمان خواهيم رسيد.(41)
در شيراز شمار بهائيان زيادي بود كه علاوه بر فعاليت تبليغاتي، تشنجاتي در جنايات هولناك صهيونيست‌مآبانه، نسبت به مسلمانان وارد كردند. آنها زمين‌هاي زيادي در شيراز و مرودشت خريده بودند و قصد داشتند در شهرستان‌هاي استان فارس، هر جا كه جمعيت بهائيان صد نفر مي‌شد، حظيره‌القدس بسازند.(42) نخستين حظيره‌القدس كه بزرگ‌ترين حظيره‌القدس بهائيان شيراز بود، در قرية سعدي (محلة سعديه امروزي) ساخته شد.(43) آنان در مرودشت زميني به مساحت شش هزار متر، به همين منظور خريده بودند، همچنين اراضي دروازه قرآن (سفر بخير) از زمين‌هايي بود كه توسط بهاييان غصب شده بود.(44) چون بهائيان حق ثبت اراضي و املاك به نام بهائيت را نداشتند، اين گونه زمين‌ها را با نام شركت امنا يا نونهالان كه در دفتر شركت‌هاي داخل به ثبت رسيده بود، به ثبت مي‌رساندند.(45)
بهائيان شيراز عموماً متعصب بودند، آنان سعي مي‌كردند با مسلمانان كمتر مراوده داشته باشند تا درگيري بين‌شان پديد نيايد. در جلسات خود طوري عمل مي‌‌كردند كه حتي‌الامكان به اطلاع مسلمانان نرسد. آنان حتي از فروش زمين به قيمت متعادل، به مسلمانان خودداري مي‌كردند و با حيله زمين‌هاي خود را به بهائيان مي‌فروختند،(46) يا از دولت مي‌خواستند اراضي آنان را از زمين‌هاي مسلمانان تفكيك كند.(47) بهائيان، شيراز را خاستگاه كيش خود مي‌دانستند،(48) منزل علي محمد باب در شيراز «بيت‌ مقدس» بهائي‌‌ها و زيارتگاه افراد وابسته به اين فرقه بود. آنان به منظور نوسازي و توسعة آن تعدادي از خانه‌ها و اراضي اطراف بيت را به زور از مسلمانان خريده بودند.(49) مي‌خواستند «بيت علي محمد باب» را طوري توسعه دهند كه نود و يك درب داشته باشد. طوري كه يكي از درب‌هاي آن، حدود ميدان مشير، ديگري ميدان شاهچراغ و درب ديگري حدود سه راه پهلوي واقع و به نام مدينة مباركه نامگذاري شود.(50) لذا براي اين منظور شروع به خريدن خانه‌هاي اطراف نمودند. آنها چهل باب خانه از اشخاص مختلف به زور خريده و اين منازل را با نام شركت امنا به ثبت رسانده بودند، اما هوشياري علما و گروه‌هاي مذهبي، مانع از اقدام صهيونيست مآبانة بهائيان شد و آنان به منظور كارشكني در اهداف و برنامه‌هاي بهائيان، تعدادي از خانه‌هاي اطراف «بيت» را كه تاكنون بهائيان موفق به خريد آنها نشده بودند، خريدند و مسجد ساختند. موكل اين زمين‌هاي خريداري شده آيت‌الله گلپايگاني بود.(51)
مخالفت علما و گروه‌هاي مذهبي با بهائي‌گري تا 15 خرداد سال 1342 ادامه داشت، اما با سركوب نهضت پانزده خرداد، توسط رژيم پهلوي، علناً دست بهائيان در چنگ‌اندازي و غارت كشور باز شد. از اين زمان به بعد رهبري گروه‌هاي مذهبي – سياسي به عهده حضرت امام خميني كه با فوت حضرت آيت‌الله بروجردي به صورت فعال وارد صحنة سياست كشور شدند، گذاشته شد. ايشان خطر بهائي‌ها و همدستان آنان (اسرائيل) را براي اسلام و كشور جدي دانسته و به روحانيون درجه اول سفارش كردند تا مردم را از اين خطر آگاه نمايند. زماني كه در سال 1341ش دو هزار نفر از بهائيان ايران با عنايت و تخفيفات ويژه از طرف دولت براي شركت در كنفرانس بهائيت عازم لندن شدند، امام اعتراض خود را به دفعات اعلام داشتند: «... دو هزار نفر را با كمال احترام، با دادن [...] پانصد دلار ارز به هر يك، پانصد دلار مال از اين ملت مسلمان به بهائي داده‌اند، ارز داده‌اند، به هر يك دويست تومان تخفيف هواپيما، چه بكنند؟ برند [بروند] در جلسه‌اي كه بر ضد اسلام در لندن تشكيل شده است، شركت كنند».(52) در جاي ديگر با ذكر همين ماجرا از تخفيف بيست و پنج ميليون توماني شركت نفت به ثابت پاسال، بهائي معروف، سخن به ميان مي‌آورند و مي‌فرمايند: «اين وضع نفت ما، اين وضع ارز مملكت ما، اين وضع هواپيمايي ما، اين وضع وزير ما، اين وضع همة ما، سكوت كنيم باز؟ هيچ حرف نزنيم؟ حرف هم نزنيم، ناله هم نكنيم؟!...».(53) آن حضرت روحانيت را به اعتراض عليه سياستهاي شاه دعوت نموده، چنين مي‌گويند: «اين سكوت مرگبار اسباب مي‌شود كه زير چكمة اسرائيل به دست همين بهايي‌ها، اين مملكت ما، نواميس ما پايمال شود. واي برما، واي بر اين اسلام، واي بر اين مسلمين، اي علما ساكت ننشينيد».(54)
در جاي ديگري ايشان ابعاد نفوذ و سلطة بهائيان را در ايران ذكر مي‌كنند و علما را به مبارزه عليه سلطة آنان فرا مي‌خوانند: «... اينجانب حسب وظيفه شرعيه به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مي‌‌كنم، قرآن كريم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملكت و اقتصاد آن در معرض قبضة صهيونيست‌هاست كه در ايران به [صورت] حزب بهائي ظاهر شدند و مدتي نخواهد گذشت كه با اين سكوت مرگبار مسلمين، تمام اقتصاد اين مملكت را با تأييد عمال خود قبضه مي‌كنند و ملت مسلمان را از هستي در تمام شئون ساقط مي‌كنند. تلويزيون ايران پايگاه جاسوسي يهود است و دولت‌ها ناظر آن هستند و از آن [آن را] تأييد مي‌كنند. ملت مسلمان تا رفع اين خطرها نشود، سكوت نمي‌كند و اگر سكوت كند در پيشگاه خداوند قاهر، مسئول و در اين عالم محكوم به زوال است».(55)
امام خميني بيش از هر شخص ديگري، به خيانت‌هاي بهائي‌ها در كشور و ارتباط آنان با اسرائيل آگاه بود. ايشان در سال 1343 در ديدار دانشجويان دانشگاه تهران با وي در قم، سخنراني ايراد نمودند كه بيش از هر چيز هم وضع روز را در ارتباط با حكوت نشان مي‌دهد و هم اهداف مبارزه را. ايشان فرمودند: «هدف، بزرگ‌تر از آزاد شدن عده‌اي است. هدف را بايد در نظر داشت، هدف اسلام است، استقلال مملكت است. طرد عمال اسرائيل [بهائيان] است، الآن تمام اقتصاد مملكت در دست اسرائيل است، عمال اسرائيل [بهائيان] اقتصاد ايران را قبضه نموده‌اند. اكثر كارخانجات در دست آنان اداره مي‌شود، تلويزيون، ارج،(56) پپسي كولا، ... بايد صف‌ها را فشرده كنيد، اينها عمال استعمار هستند، بايد ريشة استعمار را كند».(57)
مبارزة مردم و روحانيت عليه بهائيان در سال‌هاي نخست‌وزيري «هويدا» افزايش يافت. بسياري از گزارش‌هاي ساواك دلالت بر همين مبارزات دارد. در ميان اين اسناد اعلاميه‌هايي در مخالفت با رژيم شاه و تصدي مناصب مهم دولتي نظير راديو و تلويزيون توسط بهائيان به چشم مي‌خورد. همچنين گزارش‌هايي در مورد مخالفت افراد بهايي با عضويت در حزب رستاخيز نيز آمده است، با اين عنوان كه ما از مشاركت در امور سياسي منع شده‌ايم.(58) برخي از اسناد دلالت بر اين دارند كه در جريان نهضت 15 خرداد در شهرهاي مختلف، علاوه بر برخي از اماكن مشروب‌فروشي كه متعلق به يهوديان بود، منازل و دكان‌هاي متعلق به بهائيان نيز مورد حمله مردم قرار گرفته است.(59) محفل ملي روحاني آنان، تشكيلات و تجمعات بيش از سه نفر را در اين زمان ممنوع اعلام كرده بود. علاوه بر مبارزات علما و روحانيون عليه بهائي‌گري، انجمن‌ها و تشكل‌هاي مستقل مذهبي نيز جريان ضدبهايي‌گري را به صورت جدي دنبال مي‌كردند كه در اين ميان جمعيت فدائيان اسلام و انجمن حجتيه از مهم‌ترين آنان بودند.

پي‌نويس‌ها:
1- رسول جعفريان، جريان‌ها و جنبش‌هاي مذهبي – سياسي در ايران (1357-1320)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشة اسلامي، چ دوم، 1381، ص 22.
2- شصت سال خدمت و مقاومت، خاطرات مهندس مهدي بازرگان، ج 1، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1375، ص 139.
3- مجلة آئين اسلام، سال 1، ش 11، (5/3/1323)، ص 3.
4- همان، سال اول، ش 13، (13/12/1323)، ص 7.
5- سند شماره 89 از مجموعة حاضر.
6- علي دواني، خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ چهارم، 1382، ص 188.
7- همان، اسناد شمارة 38 و 39.
8- علي دواني، پيشين، ص 197.
9- خاطرات دكتر مهدي حائري يزدي، به كوشش حبيب‌الله لاجوردي، تهران، نشر كتاب نادر، 1381، ص 45.
10- همان، ص 51 سند شمارة 21 از مجموعة حاضر.
11- مرجعيت در عرصة اجتماع و سياست، اسناد و گزارش‌هايي از آيات عظام، نائيني، اصفهاني، قمي، حائري و بروجردي، 1339-1292ش، تهران، نشر شيراز، 1379، صص 498-499.
12- دواني، پيشين، سند شماره 43.
13- رضا گلسرخي، خاطرات رضا گلسرخي، مجله ياد، شمارة 6، 1366-1365، صص 21 و 22 و 23.
14- علي دواني، پيشين، ص 200.
15- همان، ص 200.
16- سند شماره 23 از مجموعة حاضر.
17- سند شماره 20 از مجموعة حاضر.
18- همان.
19- سند شماره 22 از مجموعة حاضر.
20- سند شماره 21 از مجموعة حاضر.
21- اسناد شماره 17، 18 و 23 از مجموعة حاضر.
22- اسناد شماره 18 و 25 از مجموعة حاضر.
23- حسين فردوست، پيشين، ج 1، ص 203.
24- سرلشكر نادر باتمانقليچ از افسران مورد اعتماد آمريكايي بود به همين دليل پس از كودتاي 28 مرداد 1332 رئيس ستاد ارتش شد.
25- حسين خطيبي كه از جنجالي‌ترين اقدامات او قتل سرتيپ افشارطوس، رئيس شهرباني دولت دكتر محمد مصدق است، در سال‌هاي قبل از كودتاي 28 مرداد 1332، رهبري يك شبكة مخفي از نظاميان را ب عهده داشتند و با شخص شاه مرتبط بود. پس از كودتا، بسياري از عزل و نصب‌هاي مقامات نظامي از جمله انتصاب باتمانقليچ پس از رايزني با خطيبي انجام گرفت.
(بنگريد به نامة مورخ 30/2/1334 حسين خطيبي به «دكتر مظفر بقايي» مجموعة اسناد خصوصي دكتر مظفر بقايي كرماني، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، به نقل از عبدالله شهبازي، جستاري در بهايي‌گري، پيشين، ص 10).
26- محمدحسن رجبي، زندگي‌نامه سياسي امام خميني، ج اول، تهران، مؤسسه فرهنگي قبله، چاپ چهارم، 1374، ص 161.
27- محمدمهدي اشتهاردي، رويارويي فلسفي به فرقة بهائيت، روزنامه رسالت، يكشنبه 5 دي ماه 1378، ص 6.
28- مئير عزري، خاطرات آخرين سفير اسرائيل در ايران، دفتر يكم، برگردان به فارسي، آبراهام خاخام، اورشليم، 2000م، ص 231.
29- حسين فردوست، پيشين، ج 1، ص 374.
30- ر.ك: سند شماره‌هاي 29000769، سازمان اسناد ملي تهران. (ساختمان حظيره‌القدس تا پيروزي انقلاب اسلامي در تصرف بهائيان بود و پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در اختيار سازمان تبليغات اسلامي قرار گرفت. امروزه اين ساختمان مرمت و تزئين شده و به عنوان مركز حوزة هنري سازمان تبليغات اسلامي از آن استفاده مي‌شود.)
31- سند شمارة 25 از مجموعة حاضر.
32- شيخ حسينعلي منتظري حتي كتابي با عنوان «مناظره مسلمان و بهائي» در سال 1330ش چاپ كرد.
33- اسناد شمارة 24 و 25 از مجموعة حاضر.
34- سند شمارة 7 از مجموعه حاضر.
35- همان.
36- سند شماره 9 از مجموعة حاضر.
37- سند شماره 6 از مجموعة حاضر.
38- سند شماره 4 از مجموعة حاضر.
39- سالروز تولد علي محمد باب، كه مصادف با اول محرم‌الحرام است.
40- سند شماره 51 از مجموعه حاضر.
41- سند شمارة 52 از مجموعة حاضر.
42- سند شمارة 32 از مجموعة حاضر.
43- همان.
44- سند شماره 96 از مجموعة حاضر.
45- سند شماره 90 از مجموعة حاضر.
46- سند شمارة 95 از مجموعة حاضر.
47- سند شماره 65 از مجموعة حاضر.
48- علي‌محمد شيرازي پيشواي كيش بهائيت در سال 1235ق در شيراز متولد شد.
49- استاندار شيراز در اين زمان سرلشكر همت، بهايي بود و با بهائيان در اين مورد همكاري داشت.
50- سند شماره 129 از مجموعة حاضر.
51- همان.
52- امام خميني، صحيفه نور، ج 1، تهران، مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1361، ص 12؛ حاج عز‌الدين موسوي امام جمعة زنجان نيز در سخنراني‌هاي خود در مسجد سلطاني زنجان به اقدام دولت در ايجاد تسهيلات لازم براي بهايي‌هاي شركت‌‌كننده در كفرانس لندن، اعتراض كردند و اظهار نمودند: «هيأت حاكمه براي بهايياني كه در لندن اجتماع كرده‌اند تسهيلات لازم را فراهم نموده و بليط هواپيما كه تاكنون چهار هزار تومان مي‌باشد، براي بهايي‌ها دو هزار تومان فروخته‌اند». (ر.ك: سند شمارة 41 از مجموعة حاضر).
53- صحيفه نور، ج اول، ص 44.
54- همان، ص 12.
55- همان، صص 34-35.
56- كارخانه ارج مهم‌ترين كارخانه بهايي‌ها بود كه در سال 1315 توسط مهندس رحيم ارجمند و خواهرزاده‌اش حبيب ثابت پاسال تأسيس شد. اين كارخانه نخستين كارخانة يخچال‌سازي در ايران بود.
57- جلال‌الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، تهران، دفتر انتشارات اسلامي، 1361، ص 40.
58- اسناد شماره 130 و 131 از مجموعة حاضر.
59- اسناد شمارة 47 و 153 از مجموعة حاضر.
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پست توسط irani »

97. چهار مقاله در موضوع بهائيت
( چكيده اى از چهار مقاله)

منبع:جمعيت حاميان قدسhttp://hamyanequds.ir/?p=137

چندی قبل کتابی چاپ و منتشر شد با مشخصات زیر:
چهار مقاله در زمینه بهائیت؛ دفتر انتشارات اسلامی؛ قطع جیبی؛ ۱۱۲ صفحه؛ چاپ چهارم. کتاب نه نام مؤلف دارد و نه تاریخ چاپ (به نظر می‌رسد در سال ۱۳۸۸ چاپ شده است) شامل یک مقدّمه است به علاوه چهار مقاله و در انتها هم یک سخنرانی از مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمین آقای فاکر؛ و در مجموع اطّلاعات مفید و تازه‌ای از فرقه ضالّه و منحط بهائی‌ها و ابعاد تبلیغاتی و فعّالیت‌های آن‌ها ارائه می‌کند که خصوصاً ارتباطات وسیع آن‌ها را با صهیونیست‌ها به روشنی بیان می‌دارد.
در زیر بخش‌هایی از این کتاب را انتخاب و با کمی ویراستاری تقدیم خواننده محترم می‌نماییم:
صفحه ۱۸ تا ۲۰:
«بهائیّت در دوران پهلوی
درباره تحرّکات فرقه بهائی در عصر پهلوی، باید گفت مدت‌ها پیش از وقوع کودتای انگلیسی ۱۲۹۹، بهائیت با سران کودتا (سّیدضیاء و رضاخان) پیوند داشته است. اسناد و مدارک تاریخی حاکی است که، محفل بهائیت توسّط عوامل خویش نظیر عین الملک هویدا (پدر ‌هویدای مشهور) درکشف و معرفی رضاخان به استعمار بریتانیا برای انجام کودتای اسفند۱۲۹۹ نقش فعّال داشت و رضاخان نیز در تعهّداتش به انگلیسی‌ها، وعده‌هایی درباره آزادی فعّالیّت این فرقه در ایران، داده بود. در دوران پهلوی دوم، بهائیان به بالاترین مقامات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی ایران دست یافتند همچون نفوذ تام در دربار شاه (سپهبد عبدالکریم ایادی، پزشک مخصوص شاه ورئیس بهداری ارتش و…) و تصدّی پست های نخست وزیری به مدت ۱۴ سال (امیرعبّاس هویدا)، وزارت‌خانه‌های آب وبرق ونیز کشاورزی (منصور روحانی)، وزارت خارجه (غلام عبّاس آرام)، وزارت جنگ و نیز وزارت تولیدات کشاورزی ومواد مصرفی(سپهبد اسداللّه صنیعی، آجودان مخصوص محمدرضا در زمان ولیعهدی)، وزارت دادگستری (غلامرضا کیان‌پور)، وزارت بازرگانی(منوچهرتسلیمی)، وزارت بهداری وعلوم (دکتر منوچهر شاهقلی پسرسرهنگ شاهقلی مؤذّن بهائی‌ها)، معاونت نخست وزیر و ریاست سازمان تربیت بدنی (سپهبد پرویز خسروانی)، ریاست سازمان برنامه و بودجه(شاپور راسخ)، معاونت سازمان امنیّت (پرویز ثابتی)، ریاست ستاد ارتش (ارتشبد جعفرشفقت)، ریاست سازمان هواپیمایی ملّی ایران «هما» (سپهبدعلی‌محّمد خادم)، عضو دفترمخصوص فرح پهلوی (مهتدی از بهائیان کاشان) و…
این، غیر از ارتباط دیرین و تنگاتنگ نخست وزیرانی چون حسین علاء با بهائیان ومحافل آن‌ها است؛ چنان که حضور چهره‌هایی چون هژبر یزدانی(مرد شماره یک اقتصاد ایران)، ایرج ثابت مشهور به ثابت پارسال (صاحب پیشین رادیو تلویزیون و نیز مالک کارخانه پپسی کولا) و مهندس ارجمند (رئیس کارخانه ارج)، مهدی میثاقه (سرمایه‌دار وصاحب استودیو میثاقه) و…، از نفوذ بی‌چون وچرای این فرقه در شریان‌های اقتصادی و هنری کشور در آن روزگار حکایت می‌کند. و این امر، بستر بسیار مساعدی را برای گسترش فعّالیّت تبلیغی آنان درکشور بقیّه‌اللّه الاعظم(عجّ) ایجاد می‌کرد. ارتشبد فردوست، ندیم محمدرضا پهلوی و رکن مهم اطّلاعاتی وامنیتی رژیم پهلوی، درخاطرات خویش می‌نویسد:
«درواقع، بهائیت جهانی این تصّور را داشت که ایران همان ارض موعودی است که باید نصیب بهائیان شود و لذا برای تصرّف مشاغل مهمّ سیاسی دراین کشور منعی نداشتند. بهائی‌هایی که من دیده‌ام واقعاً احساس ایرانیّت نداشتند و این کاملاً محسوس بود و طبعاً این افراد جاسوس بالفطره بودند».
پیداست خطرات بزرگ این فرقه برای استقلال ایران وکیان تشیّع، برمراجع عظام تقلید مخفی نبود و واکنش جدّی آنان را برمی‌انگیخت. چنان که بازتاب این مسأله را در حمایت مرحوم آیه‌اللّه بروجردی از سخنرانی‌های واعظ شهیر شادروان مرحوم فلسفی در بهار ۱۳۳۴علیه بهائیان، و نیز اخطارهای مکرّرمرحوم امام خمینی دردهۀ ۴۰ راجع به نفوذ این فرقه در ارکان حکومت ایران، مشاهده می‌کنیم.۱ »
صفحه ۳۱ تا ۳۴:
«بررسی سال‌های اخیر نشان داده که وهّابیّت و بهائیّت (که در ظاهر به عنوان جریانات ساخته و پرداختۀ انگلیس‌ها شناخته می‌شوند) دارای ریشه‌های یهودی‌اند. بدین وسیله تناقض ظاهری حمایت همزمان روسیۀ تزاری و انگلیس از این جریان ازبین می‌رود!! زیرا در مقطع زمانی موردنظر، زرسالاران یهودی هم در روسیه نافذ بوده‌اند و هم در بریتانیای کبیر! هر چند چهرۀ یهودی خود را پنهان می داشته اند.۲
با توجّه به ریشۀ یهودی دو فرقۀ بهائیّت و وهّابیّت و وقایع صدسال اخیر در منطقه، می‌توان چنین تحلیل کردکه راه‌اندازی این دو جریان مقدّمه‌ای برای «ایجاد کشور یهودی در قلب دنیای اسلام» بوده است، که با شکست یک پایه اصلی این طرح در ایران، لاجرم به تعویق افتاده است.
پژوهش‌های دو دهه اخیر نشان می‌دهدکه زرسالاران یهود برای جبران شکست قبلی، سلسله پادشاهی قاجار را برانداخته وسلطنت پهلوی را با کودتای رضاخان درایران به وجود آورده‌اند. امروز دیگر تردیدی در این که «یهودیان» عوامل اصلی و پشت پرده صعود رضاخان و آتاتورک درایران و ترکیه بوده‌اند، وجود ندارد.
درسال‌های اخیر قرائنی بر وابستگی رضاخان به بهائیّت به دست آمده، ازجمله انتساب دائی او به بهائیّت و نیز انتخاب مدرسه بهائی‌ها در تهران برای تحصیل فرزندان وی، یعنی محّمدرضا و اشرف.
نفوذ تدریجی بهائیان درایران دراین دوران (که به سلطه کامل آنان در اواسط سلطنت محمّدرضا پهلوی انجامید) می‌رفت تا شکست اوّلیه طرح حاکمیّت یهود در ایران را جبران نماید. ولی با درایت مرجعیّت وقت شیعه، حضرت آیت‌الله‌العظمی بروجردی (رحمه‌‌الله)، مبارزه و مقابله با این نفوذ آغاز، و با شروع قیام حضرت امام خمینی (ره) به شدّت وادار به عقب‌نشینی شد.
امام خمینی (ره) با تیزبینی ویژه‌ای، قیام خود را برای مقابله با عوامل رژیم اسرائیل در ایران، یعنی فرقه بهائیّت معرّفی کرد.۳ در آن مقطع، این فرقه با تسلّط نسبی بر ارکان حکومت پهلوی سیاست دین‌زدائی و تضعیف و تحریف اسلام را به شکلی ظریف (با تهاجم فرهنگی بر سنّت‌ها، ارزش‌ها و اعتقادات دینی مردم) تعقیب می‌کرد . و با اشکال قانونی اهداف خود را به پیش می‌برد . امام (ره) که عمیقاً این خطر را دریافته بود، با تمام وجود برای مقابله با آن قیام کرد .
سرکوب ظاهری قیام امام (ره) نفوذ بیشتر و بلامانع بهائیان را در حکومت پهلوی به دنبال داشت . کم کم نظام سیاسی ایران به قوی‌ترین متّحد اسرائیل در منطقه و دنیای اسلام بدل شد . زرسالاران یهود، که اینک مرکز قدرت خود را از اروپا به آمریکا انتقال داده بودند، سلطه بلامنازع خود را بر حکومت ایران اعمال کرده و ایران را جزیره ثبات خود در منطقه بحران‌زده خاورمیانه قرار دادند.
ولی پیروزی نهایی انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷ نفوذ حاکمیت جهانی یهود در ایران را از بین برد، و بزرگترین ضربه را به شبکه بزرگ و درهم تنیده بهائیّت (عامل اصلی سلطه یهود در ایران) وارد نمود. از آن روز تا کنون صهیونیسم جهانی، با استفاده از همه ابزارها و امکانات، شانس خود را برای باز پس‌گیری این امکان استراتژیک آزموده است. کودتا، تحّرکات ضدّ انقلابی ، ایجاد درگیری‌های قومی و مذهبی، جنگ ۸ ساله، شبیخون فرهنگی، انقلاب مخملی، شبیخون اقتصادی، و… که هر یک می‌توانست حاکمیت کشوری را به نفع صهیونیسم جابجا کند آزموده شد، ولی در ایران به نتیجه مورد نظر آنان نرسید. اینک «تنها امید آنان، بازسازی شبکه شیطانی بهائیّت است».
در آغاز پیدایش بابیّت (و در ادامه آن بهائیّت) افراد و خانواده‌های زیادی در شهرهای مختلف ایران به این جریان پیوستند. مطالعات اخیر نشان میدهد که اکثریت قابل توجّه بهائیان ابتداءً از خانواده‌های یهودی مسلمان شده (جدید‌الا سلام) تشکیل شده‌اند! و با سلطه آن‌ها بر بخشی از روستاها و شهرهای کوچک ایران، جمعیّت‌های فقیر و بی‌سواد کشاورزی و روستایی به تدریج به آن‌ها گرویده‌اند . بنابراین می‌توان بهائیان را به دو دسته تقسیم نمود:
۱-بهائیان آگاه، که عموماً از خاندان‌های یهودی‌الاصل (جدید‌الاسلام) بوده و می‌دانستند که چه می‌کنند !!
۲-بهائیان عادی، که سیاهی لشگر فرقه بهائیّت بودند.
اگرچه از میان بهائیان عادی ( علی‌الخصوص در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی) افراد با استعدادی هم گزینش شده و برکشیده شده‌اند، لیکن مدیریّت و هدایت تشکیلات جهانی بهائیّت، و به خصوص حلقه‌های اتّصال آن‌ها با صهیونیسم، همواره در دست همان گروه اول بوده است.
فرقه بهائیّت از همان بدو پیدایش و به موازات تلاش برای جذب هر چه بیشتر افراد به این فرقه، سیاست اختفاء هویت بهائی برخی عناصر و محافل و تشکّل‌های مهمّ خود را نیز اعمال می‌کرد . این سیاست در زمان حاکمیّت سلسله قاجار اجباراً به فرقه بهائیّت تحمیل می‌شد.»
صفحه ۴۱ تا ۴۵:
«در دوره پهلوی فرقه ضالّه بهائیّت به شدّت مورد انتقاد مردم بود. حتّی غرب‌گرایانی همچون فریدون آدمیت و هما ناطق هم از همکاری آنان با استعمارگران و انحراف نهضت مشروطیت ایران به تلخی یاد می‌کنند. روشنفکران چپ همچون احسان طبری و محمدرضا فشاهی هم از آن‌ها به عنوان سرسپردگان نظام بورژوازی یاد می‌کنند.
اکنون فرقه ضالّه بهائیّت به طور جدّی در پی آن است که لااقل شکاف میان خود و روشنفکری ایران را از میان بردارد!! در این راستا کسانی همچون تورج امینی، شاپور راسخ، نادر سعیدی، کاویان صادق‌زاده میلانی در حوزه تاریخ سیاسی و فکری ایران به قرائت جدید از بهائیّت پرداخته‌اند! و تلاش می‌کنند که سهمی برای خود در نهضت مشروطیت ایران به دست آورند و نقشی در هویت ملّی ایران برای خود ایجاد کنند. از سوی دیگر نیز (با قرائتی هرمنوتیک) در پی آن هستند که فاصله خود را با روشنفکران دینی کم کنند! و در واقع در تفسیرهایی که از خدا، انسان، پیامبر و نسبت آن با دنیای مدرن ارائه می‌دهند برای خود جایگاهی نزد نواندیشان دینی دست و پا کنند!
با کمال تأسّف امروز اصلاح‌طلبان به منزله ابزاری برای فرقه ضالّه بهائیّت (در طراحی این قرائت تاریخی و کسب جایگاه در تاریخ روشنفکری ایران) درآمده‌اند. بنا به گفته خود بهائیان، اصلاح‌طلبان، جامعه بهائی ایران را از حاشیه به مرکز ثقل اندیشه‌های معاصر منتقل کرده‌اند، و جنبش اصلاحات و جریان «روشنفکری دینی» بهائیّت را به عنوان عضوی از جامعه مدنی ایران پذیرفته است:۴
اکبر گنجی موانع پذیرش جامعه مدنی ایران را چنین برشمرده است:
۱- پرداختن به مباحث تاریخی درخصوص پیدایش و تکوین بهائیّت، و بیان وابستگی آنان به قدرت‌های استعماری.
۲- کثرت‌گرا و حتی شمول‌گرا نبودن مراجع تقلید نسبت به بهائیّت، برخلاف شمول‌گرایی آنان نسبت به ادیان آسمانی.
۳- ورود به مباحث تاریخی وکلامی بهائیّت، و هرگونه داوری در خصوص صدق و کذب باورهای بهائیان، که آن را در شأن اصلاح‌گرایان دینی نمی‌داند.
۴- عدم اعتقاد و گسترش پلورالیسم.۵
سعید حجّاریان از دیگر اصلاح‌طلبان در تعریف جدیدی که از رابطه میان ملّت و دولت ارائه می‌دهد به تحلیل از جامعه بهائی ایران می‌پردازد، و معتقد است بهبود مناسبات میان بهائیان و دولت تنها در یک جامعه سکولار فراهم می‌شود۶ و معتقد است که این مناسبات تنها در سایه حقوق بشر و حقوق شهروندی اصلاح می‌شود. نه در پرتو فقه شیعه.۷
حسن یوسفی اشکوری حتی به انتقاد از فتوای آیت‌الله منتظری می‌پردازد، که او نیز (در چارچوب فقه شیعه) بهائیّت را اوّلاً یک اقلّیت مذهبی نمی‌داند. ثانیاً به همین دلیل بهائیّت را از حقوق اساسی محروم می‌کند و تنها حقوق شهروندی برای بهائیان قائل است. وی ابراز امیدواری می‌کند که در آینده با وجود علمای جوان‌تر که زعامت مرجعیت را به عهده می‌گیرند معضل جامعه بهائی ایران حل شود! از دیدگاه یوسفی اشکوری یکی از موانع اساسی پذیرش جامعه بهائی به منزله عضوی از جامعه مدنی ایران فقه شیعه است.۸
احمد قابل نیز معتقد است که با تحوّل در فقه شیعه، و از بین بردن حسّاسیت‌های عرف جامعه نسبت به بهائیّت، و تصحیح نگاه جامعه ایران از وابستگی‌های خارجی بهائیّت، موجبات پذیرش جامعه بهائی به عنوان عضوی از جامعه مدنی ایران فراهم خواهد شد.۹
احمد زیدآبادی نیز پیشنهادهایی به شرح زیر برای پذیرش عضویت جامعه بهائی در جامعه مدنی ایران ارائه می‌دهد:
۱- رفع حسّاسیت روحانیون بلندپایه شیعه نسبت به هرگونه همدلی یا دفاع از بهائیان.
۲- پاک کردن نگاه ایرانیان نسبت به وابستگی جامعه بهائی به استعمارگران روس، انگلیس و آمریکا خصوصاً اسرائیل.
۳- ایجاد عوامل مؤثّر در درجه اوّل در تغییر دیدگاه فقیهان بلندپایه شیعه و درجه دوم نظام جمهوری اسلامی ایران.
زیدآبادی معتقد است که براساس اصول مناسبات ملّت – دولت در عصر جدید می‌توان به تعریف جدیدی از رابطه میان بهائیان به خوبی به حقوق اساسی و حقوق شهروندی خود نائل خواهند شد.۱۰
اهدافی که تشکیلات بهائیّت از طریق اصلاح‌طلبان دنبال می‌کند عبارتند از:
۱- خروج موضوع بهائیّت از دستور کار مراجع تقلید و روحانیت!
۲- پذیرش جامعه بهائی به عنوان عضوی از جامعه مدنی ایران!
۳- خروج بهائیّت از دستور کار دستگاه‌های اطلاعاتی- امنیتی، و تبدیل آن به موضوعی کاملاً فرهنگی و اجتماعی!!
۴- حذف سابقه تاریخی بهائیان در خدمت استعمارگران، و تبدیل آن‌ها به شهروندان عادی!!
۵- ولی مهم‌ترین هدف تشکیلات بهائیّت که از طریق اصلاح‌طلبان پی‌گیری می‌شود گسترش مباحث «حقوق بشر» و «حقوق شهروندی» است که در حال حاضر تنها راه ورود جامعه بهائی ایران به جامعه مدنی ایران است. و دقیقاً در این راستا است که نقش افرادی همچون شیرین عبادی مشخّص می‌شود!!
تشکیلات بهائیّت معتقد است که لزومی ندارد فعلاً مردم ایران در طیف وسیعی بهائی شوند!! بلکه همین اندازه که بهائیان را در کنار سایر اعضای جامعه ایران بپذیرند کافی است. و این نقشی است که اجراء آن به عهده اصلاح‌طلبان واگذار شده است!
آیا این گروه اصلاح‌طلبان به لایه‌های پنهان تشکیلات بهائیّت و حمایت‌کنندگان آن‌ها (با بهانه‌هایی چون بشر و آزادی مذهبی) تبدیل شده‌اند!۱۱
صفحه ۶۱ تا ۶۷:
«طرح روحی:
یکی از جدیدترین طرح‌های بهائیان که با تصویب بیت‌العدل- مستقرّ در حیفا – برای اجرا به تمامی کشورهای دارای تشکیلات بهائی ابلاغ شده «طرح روحی» است. این طرح توسّط یک بهائی مهاجر ایرانی (به نام «روح ارباب») طراحی و پس از بررسی و انجام دوره آزمایشی آن در کلمبیا، به تصویب بیت‌العدل رسیده است.
یکی از مهم‌ترین اهداف طرح روحی، ایجاد بسترهای لازم برای افزایش آمار بهائیان است. شعار اصلی نقشه پنج ساله این طرح، «دخول افواج مُقبلین» نام دارد و برای تحقّق اهداف طرح در کشورهای مسلمان (خصوصاً خاورمیانه که دارای حسّاسیت خاصی است) بدان نام «استراتژی خاموش و پنهان» داده و برای آن تا سال ۲۰۲۱ وقت تعیین کرده‌اند .
طرح مزبور با پیام ۲۳ نوامبر ۲۰۰۳ بیت‌العدل به بهائیان ایران ابلاغ شده، و زیر نظر فردی به نام خانجانی (نماینده ارشد بیت‌العدل و مرجع بهائیان ایران ) به اجرا در می‌آید. خانجانی در اردیبهشت ۸۳ طی ابلا غیه‌ای رسمی به کلیه بهائیان ایران تأکید می‌کند که:
«… بایستی با طرح دوستی و صمیمیت‌های جدید [با عناصر غیر بهائی] و پس از حصول اطمینان از طریق معاشرت‌های خانوادگی و گفت و گوهای هدفمند، دایرۀ دوستان مطمئن خود را مرتّباً اتساع ببخشیم تا امکان لازم برای یافتن نفوس مستعدّه فراهم گردد».
این ابلاغیّه سرکرده بهائیان ایران، عملاً به پیروان این فرقه دستور می‌دهد که از طریق نفوذ در خانواده‌های ایرانی، واز رهگذر تبلیغات پر دامنه، بر شمار بهائیان در ایران بیفزایند.
با آغاز اجرای «طرح روحی» در ایران، فرقه ضالّه شیوۀ هجومی تبلیغاتی را در برخورد با نظام اسلامی ایران در پیش گرفته است. به همین منظور ابتدا ۱۳ تن از بهائیان مستعدّ به امارات متّحده عربی (دبی) اعزام شده و در آن جا دوره‌ای آموزشی مربوط به این طرح را با اهداف زیر گذرانده‌اند:
۱٫آموزش چگونگی تبلیغ گسترده و مخفیانه در جمهوری اسلامی ایران.
۲ . فراگیری راه‌های جدید فریب مسلمانان شیعه ایران.
۳ . فراگیری نحوه انتخاب هدف یا سوژه، بدون آن که گرفتار افراد مؤمن جامعه یا مأموران اطّلاعاتی شوند.
سپس طرح روحی در ایران آغاز به کار کرد. جوانان بهائی از سن ۱۶ سالگی تحت این تعلیمات قرار گرفتند، و با پوشش کارهای خیریّه عام‌المنفعه (هم چون عیادت از بیماران در بیمارستان‌ها، نظافت پارک‌ها، معابر و کوهستان‌ها، مراجعه به آسایشگاه سالمندان، کمک به سالخوردگان، فعّالیّت بهداشتی در روستاها، استمرار دوستی با دوستان دوران تحصیل، کمک مالی به خانواده‌های مستمند، ایجاد کلاس‌های آموزشی آشپزی و هنری، رفت و آمد در کتابخانه‌ها و جلسات و برنامه‌هایی که در فرهنگسراها برگزار می‌شود) برای ارتباط مخفی با افراد غیر بهائی و سپس تبلیغ و جذب آن‌ها به فعّالیّت پرداختند .۱۲
بنا به گفته یکی از افراد مطّلع و مرتبط با این فرقه، تعداد کسانی که این دوره‌ها را در ایران طی کرده‌اند به بیش از ۱۰ هزار نفر می‌رسد. و این زنگ خطری است برای مسئولان فرهنگی و عقیدتی جمهوری اسلامی، که برخورد این فرقه وابسته و گمراه، و شیوه تهاجمی و پرحجم تبلیغی آن را در دایره تساهل و تسامح نیندازند! زیرا آن‌ها با طرح نقشه‌های دقیق و سازماندهی گسترده، اعتقادات جوانان را هدف قرار داده‌اند .
آثار این تهاجم در سال‌های اخیر بروز و ظهور یافته، به طوری که از گوشه و کنار کشور، خبرهای زیادی از فعّالیّت بی‌سابقه این فرقه به گوش می‌رسد، و مردم و روحانیون محترم را برای پاسخ‌گویی به شبحات و مقابله اساسی با این عوامل شبهه‌افکن، تحت فشار قرار می‌دهند.
از قرار مسموع، بیت‌العدل به محفل ملّی بهائی در ایران دستور داده که با تبلیغات خویش، تا سال ۲۰۲۰ ، ده درصد از ایرانیان را بهائی سازند! و نیز طی پیامی به سرمایه‌داران و عناصر سرشناس بهائی فراری از ایران ، اکیداً توصیه شده که به ایران باز گردند، و فعّا لیّت اقتصادی- فرهنگی پیشین خویش را به نفع بهائیّت از سر گیرند. به بهائیان ساکن ایران نیز با این تأکید که «ایران، مهد جهان خواهد شد» سفارش گردیده که به هیچ وجه از این کشور مهاجرت نکنند، و از تشویق و توصیه دیگران به خروج از کشور نیز خودداری ورزند. در همین راستا، سران بهائیت به تشکیلات این فرقه در ایران دستور داده‌اند که به صورت علنی، مسلک خود را اعلام و پیرامون آن به تبلیغ بپردازند.
اجرای این دستورات، طبعاً برنامه‌ریزی‌ها و اقدامات حساب شده و گسترده‌ای را به همراه دارد، که آثار آن را اخیراً به صورت تبلیغ مستقیم و غیر مستقیم آن‌ها مشاهده می‌کنیم.
نمونه‌هایی از نتایج این هجمه تبلیغی به شرح زیر است:
الف) خانواده‌های اصیل و شناخته شده در یکی از شهرها، که افراد آن نوعاً متدیّن و بازاری‌اند بیش از ۱۰ سال مورد تبلیغ این فرقه قرار گرفته و متأسّفانه حدود ۱۲ تن از آنان در سال‌های اخیر به بهائیّت گرویده‌اند. اعضای این فرقه، ابتدا کار تبلیغی خود را روی یکی از افراد این خانواده متمرکز ساختند و سپس از طریق او، تمام خانواده را تحت تأ ثیر خود قرار دادند.
ب)پاره‌ای از اخبار، دلالت بر طمع‌ورزی تشکیلات بهائیّت نسبت به طلّاب جوان، و تلاش و سرمایه‌گذاری برای جذب آن‌ها (با استفاده از جاذبه‌های شهوانی، همراه با شبهه‌افکنی بر ضد برخی از احکام اسلام پیرامون روابط زن ومرد و…) دارد که نمونه‌هایی از این تحرّک شیطانی اخیراً در یزد و نقاط دیگر کشور شنیده شده و بعضاً تأثیراتی نیز داشته است.
ج) با مشاهده پرونده وقایع فوق و سایر موارد، در می‌یابیم که انواع دسایس و شگرد‌های تبلیغاتی برای جذب افراد، از سوی این فرقه به کار گرفته می‌شود. که غالباً در پوشش روابط فردی و خانوادگی با افراد کم‌مطالعه شروع می‌شود. ایجاد جاذبه‌ها و وساوس جنسی سر راه افراد، اظهار محبّت و همدردی نسبت به همسایگان مسلمان و به ویژه در آپارتمان‌هایی که مسلمین و بهائیان در آن جا مشترکاً زندگی می‌کنند، از دیگر اقدامات حساب شده‌ای است که تشکیلات بهائیّت برای زمینه‌سازی تبلیغ افراد، از آن بهره می‌جوید.
از دیگر شگرد‌های تبلیغی آن‌ها، کشیدن پسران مسلمان به دام ازدواج با دختران تحصیل‌کرده و پولدار بهائی است ۱۳، و نیز تأمین جهیزیه و وسایل ازدواج برای دختران مستمند مسلمان توسّط اعضای این فرقه که طبعاً با تبلیغ شدید بهائیّت همراه است. و همه این‌ها، با «پشتیبانی» بلکه «طراحی» و «سرمایه‌گذاری» صورت می‌گیرد، و می‌توان آن را بخشی از آموزش‌ها و پیگیری‌های «طرح روحی» قلمداد کرد.
د) بهائیان از هر فرصت وزمینه‌ای برای تبلیغ استفاده می‌کنند و حتی در فعّالیّت‌های اقتصادی خود نیز به طرق مختلف، به تبلیغ دیگران می‌پردازند. برای مثال، شرکتی به نام خوش نهال در نزدیکی مشهد قرار دارد که پیش از انقلاب، مشروبات الکلی تولید می‌کرده ولی اکنون مواد غذائی تولید می‌کند که یکی از آن‌ها «ربّ ۹۵» است .۱۴
اخیراً این شرکت تبلیغ کرده بود که هر سه ماه یک بار، ۵ جایزه در نظر گرفته و از هر کدام به ۱۹ نفر جایزه می‌دهد! قرار بود قرعه‌کشی نخستین آن در اول خرداد باشد که مصادف است با پنجم جمادی‌الاولی، مبعث علی‌محمّد شیرازی !!
همه این مطالب، مؤید بهائی بودن مالکان این کارخانه است.
سخنرانی آقای فاکر۱۵؛ صفحه ۱۰۳ تا ۱۱۰:
«بسم الله الرّحمن الرّحیم خداوند تبارک و تعالی را سپاسگزارم…
برای رساندن مقصودم مقدّمه‌ای را عرض می‌کنم:
در شهر مقدّس مشهد، در فاصله بین محلّه عیدگاه و پایین خیابان، محلّه‌ای است که در قدیم به آن می‌گفتند محلّه «جدیدی‌ها». یک آب انباری هم در آن جا بود (که هنوز آثارش هست) به نام آب انبار جدیدی‌ها. من در دوران طفولیتم از آن مسیر رفت وآمد داشتم. منظور از «جدیدی‌ها» یهودیان تازه مسلمان شده بودند که جدید‌‌الاسلام شمرده می‌شدند. این یهودیان ظاهراً حدود صد و پنجاه سال قبل اعلام مسلمانی کردند، یک مدتی در آن منطقه‌ای که بودند به عنوان مسلمان جا افتادند، بعد از آن جا هجرت کردند، رفتند به شهرهای دیگر و در آن جا با مسلمانان مخلوط شدند! و کم کم ردّ آن‌ها گم شد. من خانه‌های آن یهودی‌ها را دیده‌ام، در نزدیکی همان محلّه بوده‌ام و به تمام آن محلّه کاملاً واقفم.
توضیحاً عرض می‌کنم: تاریخ نشان می‌دهد که در همین محلّه چند سال قبل از آن که میرزا علی محمّد باب اعلام بابیت کند تعداد زیادی از یهودی‌ها اعلام کردند که مسلمان شده‌اند!! این مسأله شاید مربوط به حدود صد و پنجاه سال قبل باشد!! مردم مشهد جشن بسیار مفصّلی گرفتند،‌ سراسر شهر گلباران شد و مایه عزّت و افتخار بود! هر کدام از این یهودی‌ها اسمشان را عوض کردند و اسم مسلمانی برای خودشان انتخاب کردند، و بالاخره شروع کردند به یک زندگی جدید.
چند سال بعد از این حادثه میرزا علی محمّد باب اعلام بابیت کرد، و اکثر همین یهودی‌ها بهائی شدند!! البته یک تعدادشان هم مسلمان‌های خوبی ماندند، و هنوز هم بچه‌هایشان هستند.
این حادثه دلسوزان تیزبین کشورمان را متوجه کرد که به هر جدیدالاسلامی نمی‌شود اعتماد نمود. ولی آن کسانی که در آن زمان این مسئله را می‌فهمیدند و توجه داشتند کم بودند.
احتمالاً بعضی از قدرت‌های خارجی برای این که زمینه کار را برای آن نقشه‌ای که در طی پیدایش بهائیّت داشتند آماده کنند از قبل اقدامات لازم را در داخل مملکت انجام داده بودند. که یکی از آن‌ها هم اظهار مسلمانی دروغی این یهودی‌ها بود.
چرا این کارها را کردند؟ در آن وقت چون نظام حکومتی نظام شاهنشاهی بود، مربوط به قاجاریه و بعد هم پهلوی‌ و این نظام‌ها فاسد و وابسته بودند و از نظر نظام سیاسی، مشکلی برای غرب نداشتند. ولی دشمن می‌خواست در بین مسلمانان رسوخ و نفوذ کند، زندگی کند. یک راهش نفوذ این یهودیان معاند بود! امّا چون این‌ها یهودی بودند و مسلمان‌ها یهودی‌ها را نجس می‌دانستند لازم بود راهی پیدا کنند که این اجتناب و گریز مردم از بین برود. آمدند شکل و ظاهر اسلامی به آن‌ها دادند. مسلمانشان کردند!! وقتی هم مسأله بهائیّت پیش آمد به توسط آن بهائیّت را تقویت کردند. از قبل برای همین مقصد، تمهید مقدّمه کردند. این‌ها پراکنده شدند، در میان مردم گم شدند! بعضی از آن‌ها هم شاید افراد خوبی از کار درآمدند ولی به هر حال کلّیّت این مسأله پیچیدگی خودش را پیدا کرد!
تا زمان انقلاب مشکل محسوس نبود، چون نظام حکومتی غربی بود، و وابسته به انگلیس و آمریکا؛ ولی بعد از انقلاب حوادثی پیش آمد که مشکلات آشکار شد و الآن زنگ خطر را به صدا درآمده است!
اوّلین جاسوسی که در نظام اسلامی ما به عنوان «جاسوس» دستگیر شد و رسماً اعلام شد که در سطح بالا جاسوسی می‌کرده و همه ما او را می‌شناسیم اسمش «امیر انتظام» است. این آقای امیر انتظام سخنگوی نهضت آزادی بود، سخنگوی دولت موقّت بود، با قدرت‌های خارجی از طرف جمهوری اسلام صحبت می‌کرد و در پوشش سخنگوی دولت و یک مقام رسمی جاسوسی می‌کرد و اسناد نظام را به آن‌ها می‌داد. او لو رفت و دستگیر شد و الآن هم در زندان است. محکوم شد به حبس ابد. یک مدتی آزادش کردند دومرتبه ارتباطش را با قدرت‌های خارجی برقرار کرد؛ دومرتبه او را به زندان انداختند.
حسب آن چه که بعضی‌ها نوشته‌اند ایشان پسر میرزا یعقوب رفوگر بازار تهران است که در اصل یهودی بوده؛ از آن یهودی‌های جدیدالاسلام! سپس بهائی شده! بعد از ۱۵ خرداد اعلام مسلمانی کرده، و بعد از ۲۲ بهمن رسماً به اداره ثبت مراجعه کرده و نام خودش را به عنوان یک مسلمان ثبت کرده است. این میرزا یعقوب بهائی رفوگر بازار تهران (که فامیلیش رفاویان یا رفوئیان بوده و گاهی به اشتباه نوشته بودند رافیان) اسم پسرش را عبّاس گذاشت. او هم فامیلیش را تغییر داد به امیر انتظام. بعد به طُرُقی که در این امور طبیعی است!! سخنگوی دولت موقّت شد! و طبعاً شد از پرچمداران انقلاب!! تا وقتی که دستگیر شد.
یک مسئله دیگر که بسیار بسیار مهم بود، مسئله معروف به عنوان قتل‌های زنجیره‌ای بود. رفتند یک عدّه‌ای را کشتند و انداختند به گردن نظام و انقلاب؛ پرونده سنگین و قطوری شد، که هنوز هم رسیدگی به آن کامل نشده، ده‌ها هزار برگ و امنیتی‌ترین و محرمانه‌ترین پرونده کشور. در این پرونده هم وقتی که به انساب دو سه نفر مهره‌های اصلی آن رسیدگی شد معلوم شد که اجداد آن‌ها یهودی بوده پدرانشان بهائی بوده و خودشان اظهار مسلمانی می‌کردند.
از این پرونده هم بگذریم، برویم به سراغ حدود سال سی‌ام انقلاب یعنی پارسال. یک کسی را پیشنهاد کردند برای اشغال یک مقام عالی در مملکت در سطح وزارت این آدم هر وقت در مجلس به ما می‌رسید، خم می‌شد دستمان را ببوسد! احترام می‌کرد: حاج آقا من نوکر شمایم! اصلاً هرچه بفرمایید عمل می‌کنم! وقتی صحبت اشغال آن مقام شد لازم شد برویم ببینیم این شخص چه کاره است؟ به چه درد می‌خورد؟ رفتیم به سراغ سوابق این مرد! دیدیم این آقا از آن مسلمان‌های محترمی هستند که اگر به بقیه اصول و فروع اسلام کمتر توجّه دارند لااقل به جواز تعدّد زوجات توجّه کامل دارند! دائم، موقّت، مشروع و غیرمشروع، یکی از زوجات دائم ایشان خانواده‌اش یهودی بوده بعد بهائی شده و شاید تازه مسلمان شده است! و البتّه معمولاً همه این‌ها به یک کشور وصل می‌شوند! انگلستان! همه این راه‌ها به یک رُمْ ختم می‌شود: لندن!!
من به این نتیجه رسیده‌ام که هم اکنون لااقل در حدود صدهزار نفر از این افراد در جامعه پخشند، که صد سال پیش یهودی بوده‌اند؛ بعداً بهائی شده‌اند! و اینک متظاهر به اسلامند!! و به عنوان مسلمان در جامعه ما پراکنده‌اند!! امّا کجاها؟ نمی‌دانیم.
بعد از انقلاب چون نظام ما شد نظام اسلامی طبعاً باید این تشکیلات ظاهراً پراکنده، از نظر امنیّتی هم به توسّط قدرت‌های خارجی منسجم شده و مورد بهره‌برداری قرار گرفته باشد. الآن هم در گوشه و کنار کشور افرادی هستند به ظاهر مسلمان، و در عین حال بهائیان سابق و یهودیان اسبق!! و کارشان این است که از هر طریقی که ممکن است ضربه بزنند؛ پست‌ها را اشغال کنند، اسناد را به دشمن برسانند، پشت انقلاب را خالی کنند، افراد متدیّن را ملکوک کنند، افراد هرزه را معروف کنند و … قس علیهذا.
مهم‌ترین کاری که این‌ها انجام می‌دهند سوء استفاده از فقر و بیچارگی طبقات محروم و سامان‌دهی آن‌ها در جهت منافع امپریالیسم خارجی و قدرت‌های بین‌المللی است. اجازه دهید که یک نمونه‌ای از این روزهای اخیر هم برایتان عرض کنم:
تقریباً حدود شش ماه قبل یک گروهی را در شیراز دستگیر کردند؛ ۵۲ نفر. راه افتاده بودند در محلّات فقیر شیراز، بچه‌های فقرا را (که معمولاً در کوچه‌ها ولند) جمع کرده بودند که بیایید ما برای شما کلاس مجانی بگذاریم، کیف و کتاب و قلم مجانی بدهیم؛ توی مسجد هم به آن‌ها درس می‌دادند! حال همه‌اش مسجد نبود مسجد بوده و غیر مسجد هم بوده. من مسجد را که می‌گویم برای این است که عمق فتنه را نشان بدهم. در کلاس‌های خودشان، به این‌ها درس مهر و محبت و عشق و دوستی و فداکاری و نمی‌دانم از این حرف‌های قشنگ می‌دادند!! ولی ته قضیه درآمد که گردانندگان این کار مسلمان نماهای فعلی، بهائی‌‌های سابق، و احتمالاً یهودی‌های اسبقند!!
این خطر خطر بزرگی است. ما دائماً مورد هدف قرار می‌گیریم و نمی‌دانیم از کجا!! به ما دائماً تیراندازی می‌شود، ولی نمی‌دانیم از کدام سو! ملّت ما، مردم ما، افراد انقلابی ما در معرض آماج ترورهای فکری و فرهنگی و غیره قرار می‌گیرند! و ما نمی‌دانیم این تیرها از کجا می‌آیند! این پوست خربزه‌‌ها را چه کسی زیر پای بچه‌های ما می‌اندازد! زیرا آن‌ها که ما را می‌زنند در لابلای جمعیت پنهانند! و ما اینک (بعد از صدو پنجاه سال) هیچ گزارشی نداریم که آن‌ها در اصل چند نفر بوده‌اند؟ الآن چند نفرند؟ زیادتر شده‌اند یا کمتر شده‌اند؟ کجاها رفته‌اند؟ اسم‌هایشان را چطوری عوض کرده‌اند؟ شناسنامه‌های جدیدشان را چه جور گرفته‌اند؟ الآن کجا هستند؟ چه می‌کنند؟ چه جور با هم متّحد و منسجم شده‌اند؟
من نمی‌خواهم مسأله را خیلی امنیتی کنم. ولی خیلی هم شوخی بردار نیست! نگهداری نظام اسلامی در بین این امپریالیست‌های گردنکش و سفّاک بین‌المللی نیازمند هشیاری و بیداری زیادی است، خیلی بیشتر از آن چه ما فقط در شعارها به آن می‌پردازیم! در این مسائل جای سیاه نمایی و سفیدنمایی نیست! جای رأفت و گذشت نیست. مسلمان باید «رحماء بینهم» باشد و «أشدّاء علی الکفّار» این انقلاب را نمی‌توان با غفلت یا خدای نکرده تغافل به دست دشمن سپرد!
یا مکن با پیل بانان دوستی یا بنا کن خانه‌ای در خورد پیل!!
امیدوارم خدای تبارک و تعالی به همه ما توفیق جهاد فی‌سبیل‌الله را از راه تقوی، بیداری، هشیاری، امام شناسی، دشمن شناسی و قطع دست مستکبران عنایت بفرماید.
پی نوشت:
۱ – امام در هشدارهای مداوم خویش در سال‌های ۴۱-۴۲ راجع به نفوذ این فرقه در دستگاه دولت، آن‌ها را «عمّال اسرائیل» خوانده و سیاست‌های شاه مبنی بر اجرای تساوی مطلق میان زن و مرد یا تصمیم به بردن زنان به سربازی را – با استناد به مندرجات تقویم رسمی بهائی‌ها در اواخر دهه ۳۰ شمسی- عمل به رأی عباس افندی (پیشوای بهائیت) قلمداد می‌کند ایشان «علمای اعلام و خطبای محترم» را به آگاه کردن مردم نسبت به خطر صهیونیسم و بهائیت فراخوانده و می‌فرماید: «اینجانب حسب وظیفه شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می کنم. قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیست‌ها است که در ایران به صورت حزب بَهائی ظاهر شدند… (صحیفه نور؛ ۱۳۶۱؛ ج ۱؛ ص ۱۲، ۳۴ و ۳۵، ۴۴، ۵۶)
۲ – تاکنون کتاب‌های متعدّدی در رابطه با بهائیّت چاپ و انتشار یافته، لیکن اغلب آن‌ها موضوع مهمّ ارتباط این جریان با سیاست‌های زرسالاران یهود، و نیز رابطه تنگاتنگ بعدی آن‌ها با رژیم صهیونیستی اسرائیل را نادیده گرفته‌اند! بلکه گاهی بهائیّت را به عنوان یک «جنبش اجتماعی» معرفی کرده‌اند!!
۳ – قیام حضرت امام (ره) علیه آمریکا و انگلیس و رژیم پهلوی در حقیقت قیامی علیه نفوذ و سلطه بهائیان هم بود. حضرت امام (ره) بهائیان را به عنوان عوامل صهیونیسم جهانی در ایران شناسایی کرده و اهداف بلند مدّت آنان را که از بین بردن اسلام بود تشخیص داده، ونوک تیز حملات خود را متوجّه آن‌ها نیز کرده بود.
بنگرید به: نظرات، مکاتبات، و سخنرانی‌های حضرت امام خمینی (ره) ، مندرج در صحیفه امام ج ۱؛ از اوّل آبان ماه سال ۱۳۴۱ تا آخر خردادماه سال ۱۳۴۲ .
۴ – پیرامون فتوای منتظری در مورد بهائیان. www.gofteman-Iran.org
5 – نکاتی پیرامون فتوای اخیر منتظری «از حقّ بهائی بودن تا بهائی صاحب حق بودن». www.Peiekhabari.com
6 – استاد مشاور (سعید حجّاریان) تز دکتری رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران تحت عنوان: سیاست‌‌های دولت پهلوی در قبال اقلّیت بهائی ایران. ۱۳۳۲-۱۳۵۷٫
۷ – پاسخ‌های سعید حجّاریان به سؤالات کاربران نوروز. http://norooznews.ir
8 – شریعت اسلامی و حقوق شهروندی. www.asemandailvnews
9 – منتظری و بهائیان: مخالف سرسخت و حقوق شهروندی. www.BBCPERSIAN.com
10 – مسأله بهائیان www.roozonlain.com
11 – مقاله آقای مهدی نائینی در کیهان شماره ۱۹۱۷۰- ۸۷/۶/۱۰
۱۲ – شورای ۵ نفره امور مدیریت بهائیّت ایران (که نزد آن‌ها به عنوان «یاران ایران» شناخته می‌شوند) اصرار دارند تا جامعه بهائیّت ایران با مظلوم‌نمایی توجه جهانی را به وضع خود معطوف دارند، و از این حربه هم در داخل برای تبلیغ استفاده کرده و هم در خارج برای جلب نظر کشورها و سازمان‌های بین‌المللی برای فشار بر جمهوری اسلامی ایران بهره‌برداری نمایند.
۱۳ – نمونه این امر، درمورد یکی از افراد معمولی سپاه پاسداران هم مشاهده شده است.
۱۴ – عدد «۹۵» عدد مقدّس بهائیان است. حداکثر مهریه دختران بهائی، طبق آموزه‌های این مسلک، ۹۵ مثقال طلا (در شهرها) و ۹۵ مثقال نقره (در روستاها) است. بهائیان موظّفند هر روز ۹۵ بار ذکر «الله ابهی» را ادا کنند.
عدد ۹۵، مضرب عدد ۱۹ (۵× ۱۹) نیز هست، که هم عدد ۱۹ و هم ۵ نیز از اعداد مقدّس بهائیان است. مثلاً ایام هفته در مسلک آن‌ها ۵ روز است.
۱۵ _ خلاصه سخنرانی مورّخ ۸۷/۵/۵ حجه الاسلام والمسلمین جناب آقای فاکر در کمیته امداد خراسان رضوی.
irani
فعّال
پست: 339
تاریخ عضویت: جمعه 22 آذر 1387, 9:23 pm

پست توسط irani »

98. پرسمان دانشجوئي

نقشه بهائيت براي ايران

منبع:http://porseman.org/q/show.aspx?id=170026

در مورد فعاليت‏هاي كنوني بهائيان و شيوه‏هايي كه اين فرقه در جهت تحقق اهداف بيگانگان در ايران و ساير كشورهاي اسلامي در پيش گرفته توضيح دهيد؟



مقدمه
خوشبختانه با شكل‏گيرى موج بيدارى اسلامى در جهان به دنبال انقلاب اسلامى، زمينه رشد اين جريان انحرافى وابسته به شدت كاهش يافته است؛ فضاى فكرى حاكم بر جهان اسلام، ديگر فضاى «جهل»، «سازش» و «تقليد» از غرب نمى‏باشد. بلكه فضاى «آگاهى»، «خودباورى»، «ايستادگى» و «جهاد» فكرى و عملى در برابر امپرياليسم، صهيونيسم و جريان‏هاى نفوذى ضاله و وابسته است كه عملاً فضا براى پذيرفتن سيستم‏ها و ايدئولوژى‏هاى وارداتى غربى تنگ شده، ديگر شرايط چندان مناسبى براى تبليغ بهائيت و نظاير آن وجود ندارد و با گسترش موج بيدارى ملت‏ها، وضع از اين هم كه هست برايشان بدتر مى‏شود. ضمن اينكه، حمايت آشكار قدرت‏هاى استكبارى از اين فرقه، هرگونه ترديد نسبت به وابستگى آنها به نظام سلطه جهانى را از ذهن‏ها مى‏زدايد، كه اين نيز به ضرر آنها است. موج بيدارى اسلامى، و افول فرقه ضاله، گفتگو با دكتر ولايتى، روزنامه جام جم، ويژه‏نامه ايام، ش‏29.
از سوى ديگر تشكيلات جهانى بهائيت - كه مقرّ آن در اسرائيل (بيت‏العدل حيفا) قرار دارد - با ناكامى‏ها و بحران‏هاى شديد درونى مواجه گرديده است. نظير:
1. رشد بهائيان ارتدكس كه بيت‏العدل را قبول ندارند و آن را بدلى مى‏نامند و شعبه‏هاى خود را هر روز در كشورها زيادتر مى‏كنند.
2. رشد بهائيان روشنفكر كه به مخالفت با بعضى تصميمات بيت‏العدل مى‏پردازند و از دستورات او سرپيچى مى‏كنند و تن به سانسورها و تحريفات جديد آن نداده و براى خود تشكيلات جداگانه‏اى ايجاد كرده‏اند.
3. خروج بعضى بهائيان از بهائيت به دين مبين و مترقى اسلام و اقدام به افشاگرى در مورد نقشه‏هاى شوم بيت‏العدل و پرده‏بردارى از تناقضات نظرى و عملى بهائيت.
4. رشد سايت‏هاى منتقد بهائى در فضاى اينترنت كه از نظر علمى اعتقادات بهائيت را به شدت به چالش كشيده و نشان مى‏دهد كه طرفداران بهائيت هيچ‏گونه پاسخ متين و قانع كننده‏اى براى نقدها ندارند.
5. دروغ درآمدن وعده‏هايى كه مؤسسان بهائيت در مورد ايران اسلامى مى‏دادند.
6. آگاه شدن تدريجى افكار عمومى جهانى از ماهيت اين فرقه ضاله استعمارى و واقعيت نداشتن شعارهاى فريبنده وحدت عالم انسانى و تساوى حقوق مردان و زنان با آشكار شدن اختلافات بهاء و ازل عباس و محمد على و فحاشى‏ها و افشاگرى‏هاى آنان عليه يكديگر، عقل ستيزى و تناقضات موجود در كتب و تحريفات بيت‏العدل و موارد بسيار ديگر كه تشكيلات بهائيت براى پوشاندن آنها و مقابله با موج عظيم بيدارى اسلامى در جهان تلاش‏هاى مضبوحانه را آغاز نموده است و با تمسك به شيوه گوناگون و امكانات عظيم مالى و تبليغاتى صهيونيسم و استكبار جهانى، در صدد تبليغ گسترده فرقه ضاله بهائيت و جذب نيرو در سطح بين‏المللى و داخل ايران باشند.
يكم. فعاليت بهائيت در سطح جهانى‏
در شرايط حاضر با توجه به جهت گيرى‏ها و نوع برخوردها علاوه بر اسرائيل كه مقر و تشكيلات جهانى بهائيان در آن قرار دارد؛ آمريكا، آلمان، اتحاديه اروپا، سوئد، استراليا، سوئيس، كانادا، انگليس و اتريش به عنوان حاميان اصلى اين فرقه ضالّه بوده و فعاليت‏هاى گوناگون بهائيت از اين كشورها ساماندهى مى‏شود. در ادامه به نمونه‏هايى از اين فعاليت‏ها در سطح جهانى مى‏پردازيم:
1. تبليغ و مذهب سازى‏
فرقه ضاله بهائيت به امر تبليغات، اهميت زيادى مى‏دهد. در اين راستا با توجه به نقش خاص و تعيين كننده فعاليت‏هاى فرهنگى و تبليغى در رشد و گسترش مذهب‏هاى ساخته و پرداخته دست استعمار، در شرايط كنونى شاهد حمايت‏هاى مادى، تبليغى و سياسى بى‏دريغ قدرت‏هاى استكبارى از فرقه ضاله بهائيت در جهت بسترسازى براى فعاليت‏هاى اين مذهب استعمار ساخته باشيم؛ تنها به عنوان نمونه در حال حاضر، 400 پايگاه اينترنتى در جهان به تبليغ مسلك بهائيت مشغولند كه بعضاً در پوشش عنوان مقدس «مهدويت» با ارائه اطلاعات وارونه و غلط درباره امام زمان (عج) جستجوگران ناآگاه را به بيراهه كشانند. حاميان شيطان، پيشينه عملكرد بهائيت و تكاپوى آن در جهان معاصر بر ضد اسلام و ايران، 1384، بى‏نا، ص‏14؛ به نقل از روزنامه كيهان، چهارشنبه 19 دى 1386، ص 8.
از سوى ديگر بيت‏العدل حيفا، افزون بر ميليون‏ها دلار هزينه براى خريد «فضا» و «وقت» از ماهواره‏هاى گوناگون و كمك‏هاى چشمگير به تلويزيون‏هاى ماهواره‏اى، مدتى است كه تبليغات رذيلانه‏اى را با هدف تخريب وجهه جمهورى اسلامى در دست اجرا دارد. علاوه بر اين راديو بى‏بى‏سى‏ لازم به ذكر است نخستين رئيس راديو فارسى بى‏بى سى يك بهائى شناخته شده و معروف بود و هم اكنون نيز بهائيان حضور و نفوذى گسترده در بخش فارس سرويس جهانى بى‏بى سى دارند.، راديو فرانسه، راديو آمريكا، راديو اسرائيل نيز با تمام امكانات در اختيار اين فرقه صهيونيستى هستند و سعى مى‏كنند اين فرقه ضاله در رسانه‏ها به عنوان يك مذهب و در رديف اديان الاهى معرفى شود. تنها در يك نمونه برخى از كشورهاى اروپايى و آمريكايى، اقدام به چاپ و انتشار يك سرى تمبر با نام معرفى اديان الاهى كرده‏اند كه يكى از تمبرها به فرقه ضالّه بهائيت اختصاص دارد. چاپ اين تمبر نشانگر تلاش و شگردهاى مختلف استكبار براى ترويج فرقه ضالّه بهائيت و مقابله با آيين مقدّس اسلام است. ر.ك: خبرنامه فرهنگى - اجتماعى، شماره 133، ص 10 11.
در اين راستا پس از انقلاب اسلامى، آمريكا پناهگاه رسمى و جولانگاه شديد و آشكار اين فرقه به عنوان آلترناتيو تشيع در ايران گرديد، به نحوى كه آيةاللَّه مصباح يزدى در بازگشت از سفر آمريكا در دهه 60 در سخنرانى خود در مؤسسه باقرالعلوم‏عليه السلام قم گفتند: «آن ايام در آمريكا كنفرانسى راجع به تشيع و انقلاب اسلامى ايران برگزار شده بود كه همه گردانندگان آن، حتى خدمتگزاران و چاى دهندگانش، بهائى بودند» حاميان شيطان، پيشين..
در كنار اين قبيل فعاليت‏ها كليه بهائيان موظف به تبليغ بهائيت به هر شخصى و در هر شرايطى هستند. تبليغ در جوامع مختلف كاملاً سيستماتيك و زير نظر لجنه مهاجرت و تبليغ صورت مى‏گيرد. در اين راستا محور مهم تبليغى بهائيان مهاجرت به دهات و روستاها و فريب دادن افراد ساده‏لوح و روستائى باشد چنانكه «موژان مومن» از محققان مشهور بهائيت خود اذعان دارد كه جوامع بزرگ بهائى در بخش‏هاى فقير جهان متمركز است كه بى‏سواد هستند. وى اذعان مى‏كند كه اكنون امر بهائى عمدتاً ديانتى جهان سومى است. او معتقد است كه تبليغات بهائيت در آسياى شرقى، موفق نبوده و در كشورهائى چون ژاپن و كره جنوبى كه آزادى مذهبى برقرار است، وضعيت بهائيت مشابه شرايط در اروپاى غربى است و از رشد مناسب برخوردار نيست. خبرگزارى فارس، 4/6/87.
افزون بر مشكلات مربوط به ساختار فرقه‏اى بهائيت، غربيان اين فرقه را يك مسلك شبه عرفانى شرقى مى‏دانند كه لباسى به ظاهر از دنياى مدرن به تن كرده و پوششى است براى لاقيدى مذهبى. از سوى ديگر از جمله دلايل عدم استقبال غرب به بهائيت اين است كه عقايد بهائى در سيستماتيك كردن و عرضه محققانه تعاليم خود بسيار ضعيف بوده و اساساً عقايد و اصول مذهبى بهائيت از پشتوانه فلسفى و كلامى قابل دفاع عقلى و منطقى برخوردار نيست. تبيين و توضيح اين موضوع در بخش بررسى و نقد عقايد بهائيت انجام شده است.
2. سازماندهى و جذب نيرو
يكى از مهمترين فعاليت‏هاى فرقه ضاله بهائيت در سطح بين‏المللى جذب نيرو و سازماندهى يك جبهه مخالف عليه اسلام و جمهورى اسلامى است. آنها از روش‏هاى گوناگون نظير دادن وام وكمك‏هاى مالى به مستمندان و فقرا، نشستن پاى درد دل افراد، توسل به شعارهايى پيرامون تساوى حقوق مرد و زن، ممنوعيت جنگ و لزوم تحقق صلح جهانى، كمك براى گرفتن پناهندگى و ديگر اقدامات سطحى، سعى در جذب برخى از عناصر ساده‏انديش دارند.
در اين راستا شاهد گسترش فعاليت‏هاى تبليغى و تشكيلاتى اين فرقه در اقصى نقاط دنيا خصوصاً كشورهاى اسلامى مى‏باشيم؛ پس از فروپاشى نظام كمونيستى شوروى، كشورهاى تازه استقلال يافته و همچنين ديگر كشورهايى كه نظامشان كمونيستى بود، به عنوان بهترين طعمه براى استكبار مطرح شدند. مردم اين كشورها كه سال‏ها در اختناق به سر برده بودند و هنوز زمينه‏هاى مذهبى خود را داشتند با برآمدن هر ندا و صدايى در مورد مذهب به آن جذب مى‏شدند و اين بهترين فرصت براى انحراف مردم ستمديده بود. آمريكا، انگليس با پول بادآورده حاصل از غارت سرمايه‏هاى ديگر كشورها - خصوصاً مسلمان - در همه جا شروع به تبليغ بهائيت و وهابيت نمودند كه از آن جمله مى‏توان به آذربايجان، قرقيزستان، تاجيكستان و آلبانى، اشاره كرد. آنها با فرستادن ميسيونرهاى بهائى و پخش پول، كتاب، بورس تحصيلى و... ميان مردم و خريدن برخى مسؤولان بلندپايه و نشريات خائن، توانستند بخشى از اهداف فرقه ضاله را در آنجا ترويج كنند و عده‏اى از مردم را از اسلام حقيقى دور نگه دارند. در چند سال گذشته با تشديد فعاليت فرقه بهائيت در جمهورى آذربايجان، به ويژه باكو كه با حمايت دولت آذربايجان انجام مى‏شود، اعضاى اين فرقه تبليغات خود را در ايران تشديد كردند. اعضاى اين فرقه كه پيش از اين با مركزيت اسرائيل به فعاليت مى‏پرداختند، با انتقال مركز فعاليت‏هاى خود به باكو، قصد تشديد اقدامات خود را در ايران دارند. سايت بازتاب، 19 مهر 1383.
از سوى ديگر تشكيلات بهائيت پس از استقرار نيروهاى آمريكا در عراق، تحركات مشكوكى را براى ترويج اين آيين خرافى در اين كشور آغاز كرده‏اند. گفته مى‏شود؛ اين نيروها يك محفل ملى در بغداد و چهار محفل ملى ديگر در شهرهاى بصره، موصل و... راه اندازى كرده‏اند. بنا بر طرح يكى از رهبران ارشد اين فرقه، قرار است نيروهاى اعزامى با استفاده از ابزارهايى چون جاذبه‏هاى جنسى، اقدام به جمع آورى طرفدار براى فرقه خود كنند. يكى از پوشش‏هاى فعاليت عناصر بهائى، مراكز نمايندگى سازمان ملل متحد در عراق است. همچنين با پيشنهاد يك عنصر بهائى مقيم آمريكا به بيت‏العدل (مركز سياسى و تشكيلاتى بهائيت در اسرائيل) اين فرقه قصد دارد پس از آرامش نسبى در مناطق شيعه‏نشين عراق، اقدام به ساخت مكان‏هاى بهائى در آنجا كند. روش ديگر بهائيان استفاده از جاذبه ازدواج به منظور شكار مردان و يا زنان غير بهائى و اضافه كردن اين افراد در سلك بهائيت بعد از ازدواج است و بتدريج فرد گرفتار شده وارد سيستم تشكيلاتى آنان مى‏شود. به خاطرات خانم مهناز رئوفى در روزنامه كيهان و كتاب سايه شوم (مهناز رئوفى، تهران: كيهان، 1385) مراجعه نمائيد.
3. نفوذ در مراكز علمى جهان‏
در حال حاضر بسيارى از مراكز پژوهشى در غرب، به تدريج گرفتار برخى از جريان‏هاى انحرافى وابسته به محافل صهيونيستى و بهائى‏گرى مى‏شوند. چنانكه كرسى ايران‏شناسى در بسيارى از مراكز هميشه در معرض اعمال نفوذ افراد و افكار بهائى قرار داد كه پس از انقلاب اسلامى جدّى‏تر شده است و در مورد جلسات علمى و همايش‏ها اين امر وضوح بيشترى دارد، به طورى كه كمتر همايشى است كه به نوعى به مباحث ايرانشناسى به خصوص دوره معاصر مربوط باشد و چندين نفر از بهائيان شناخته شده در آن حضور فعال نداشته باشند. شواهد فراوانى وجود دارد كه نشان مى‏دهد طى سال‏هاى اخير شمارى از افراد وابسته به جريان بهائيت نه صرفاً بر اساس صلاحيت‏هاى علمى بلكه به صورت عمدى و با هدايت خاص به اين مراكز نفوذ كرده‏اند و درست به دليل ارتباط استوارى كه در يكصد سال گذشته ميان بهائيت و صهيونيسم بوده، اين جريان مورد حمايت لابى‏هاى صهيونيستى هم قرار داشته و دارد. تعارض امنيت و علم‏آموزى؟، رسول جعفريان، بازتاب، 11 خرداد 1386.
4. تحريف تاريخ ايران‏
سردمداران بهائيت از ابتداى تشكيل اين فرقه ضاله تخصص ويژه‏اى در تحريف تاريخ و واقعيت‏ها داشته‏ نمونه‏هايى از تاريخ‏سازى جعلى و تحريف تاريخ را مى‏توانيد در خاطرات صبحى مشاهده نمائيد. و در اين راستا دايرةالمعارف ايران موسوم به دايرةالمعارف ايرانيكا توسط يك بهائى كه در دانشگاه كلمبيا مشغول است با بودجه آمريكا، افكار صهيونيستى و كمك برخى ايرانيان مقيم خارج در دست تهيه است. سايت مركز اسناد انقلاب اسلامى، به نقل از رجا نيوز، 9/1/1386.
از نكات قابل توجه در اين دايرةالمعارف كه مدعى تدوين تاريخ پنج هزارساله ايران است، تحريف آشكار باورها و تاريخ سرزمين‏مان باشد و به دليل گرايش مدير ايرانيكا به فرقه بهائيت بسيارى از اعتقادات نادرست و گمراه كننده اين گروهك به جامعه ايرانيان نسبت داده شده و حتى روايت تاريخ باستان ايران نيز متأثر از اين تحريف آشكار تاريخى است. در بسيارى از قسمت‏هاى اين مجموعه تحريف‏هاى جدى در مورد اعتقادات ايرانيان وارد شده و باورهاى نادرست بهائيت به عنوان عقايد دينى ايرانيان جعل شده است.
5. طرح روحى‏
اين طرح توسط يكى از بهائيان مهاجر ايرانى به نام «روحى ارباب» در چند سال قبل طراحى و پس از بررسى و اجراى آزمايشى آن در كلمبيا به تصويب «بيت‏العدل حيفا» - به عنوان بالاترين نهاد تصميم گيرنده فرقه ضاله بهائيت در سطح جهان - رسيد. و به عنوان يك «راهنماى عمل» به تمام محافل بهائى ابلاغ گرديد. يكى از مهمترين اهداف «طرح روحى» ايجاد بسترهاى لازم براى افزايش آمار تعداد بهائيان است و مسئولان مركزيت بهائيت براى ايجاد سهولت در دستيابى به اين هدف، با يك برنامه ريزى گسترده، مؤسساتى را تحت عنوان «مؤسسه آموزشى» در كشورهاى مختلف ايجاد كردند كه براساس آخرين آمارهاى منتشره از سوى مركزيت بهائيت تعداد اين‏مراكز آموزشى بيش از يكصد مركز مى‏رسد. مركزيت بهائيت براى دستيابى به اهداف طرح روحى زمان بندى‏هاى مشخصى را معين كرده كه شامل «نقشه‏هاى پنج ساله» و «نقشه‏چهار ساله» است. شعار اصلى نقشه پنج ساله، «دخول افواج مقبلين» نام دارد. مؤسسات آموزشى كه بهائيان در ارتباط با طرح روحى ايجاد كرده‏اند، افزون بر هيأت مديره، زير نظر مشاور قاره‏اى بهائيت كه از سوى «بيت‏العدل حيفا» معرفى و تأييد شده است، اداره مى‏گردد.
تبليغات فرقه بهائيت در كشورهاى اسلامى، به ويژه خاورميانه به دليل حساسيت‏هاى خاصى كه در مورد آن وجود دارد، براساس يك استراتژى ويژه‏اى كه از سوى مركزيت بهائيت بدان نام «استراتژى خاموش و پنهان» داده شده، اداره مى‏شود و براى تحقق اهداف اين استراتژى در كشورهاى مسلمان زمان بيشترى در نظر گرفته‏اند و تا سال 2021 ميلادى براى رسيدن به اهداف مورد نظر وقت و فرصت معين كرده‏اند. ماهيت و اهداف طرح روحى، روزنامه كيهان، 22 شهريور 1385، ص 8.
در مجموع امروز بهائيت يك تشكيلات بين‏المللى است و شهر عكا (قبله بهائيان كه در اسرائيل قرار دارد) مركز همبستگى و پيوند آنها با صهيونيسم است. اهداف آنان با اهداف صهيونيسم گره خورده و به يكديگر احترام متقابل دارند. بيشترين پيروان بهائيت، در كشور آمريكا ساكنند. تشكيلات آنان در تمام كشورهاى جهان - به ويژه كشورهاى آفريقايى و آسيايى - شعبه دارد و براى خود تبليغ مى‏كنند. پيوند و همكارى متقابل بهائيت و صهيونيسم، محمدرضا نصورى، مجله انتظار ش 18. امروزه آنان در سطح بين‏المللى فعاليت خود بر ضد ايران، اسلام و تشيع را به نحوى شدت بخشيده‏اند و عملاً بهائيت به يكى از بازوهاى پرتحرك نظام سلطه جهانى، به ويژه در خاورميانه، مبدل شده است.
دوم. فعاليت كنونى بهائيت در رابطه با ايران‏
تشكيلات استعمارى بهائيت همزمان با تحركات وسيع خود در سطح جهان، سياست خويش را بر تبليغ گسترده و علنى در داخل كشور استوار كرده و تلاش مى‏نمايد تا با تجديد سازمان بهائيت در داخل، اهداف شوم سياسى، فرهنگى و اقتصادى خود را به شكل صريح، بى‏پروا و گستاخانه پيش ببرد؛ تا جايى كه مركز تشكيلات جهانى بهائيت مستقر در اسرائيل به تشكيلات بهائيت در ايران دستور داده است به مناسبت فرا رسيدن يكصدمين سالگرد درگذشت عباس افندى در سال 2021. م بايد تا اين سال ده در صد از جمعيت ايران بهائى شوند. در اين راستا برنامه‏هاى تشكيلات بهائيت در رابطه با ايران در دو بخش خارجى و داخلى عبارتند از:
الف. خارج از كشور:
1. حمايت استكبار جهانى، به ويژه آمريكا، در پوشش دفاع از حقوق بشرآزادى بيان و عقيده كه همواره به حمايت رسمى از تشكيلات بهائيت ايران پرداخته است. همانگونه كه گذشت پس از پيروزى انقلاب اسلامى، شاهد خيل عظيم قطعنامه‏هايى هستيم كه توسط دولت و نمايندگان آمريكا كشورهاى غربى و مجامع بين‏المللى در طرفدارى از جاسوسان بهائى و محكوميت ايران به تصويب رسيده‏اند و تلاش مى‏كنند در راستاى فشارهاى سياسى و نظامى خويش، همپاى شرايطى چون صلح خاورميانه، پرونده هسته‏اى ايران، آزادى بهائيت را به عنوان يك اقليت دينى مطرح سازد.
جالب اين است كه برخى روشنفكران داخلى وابسته به مراكز سلطه جهانى، هم به بهانه دفاع از حقوق بشر، از اقدامات خائنانه عناصر بهائى و گروه‏هاى انحرافى ضاله حمايت مى‏كنند. شبكه‏هاى خبرى وابسته به صهيونيسم و رسانه‏هاى گروهى آمريكا نيز به حمايت‏هاى گسترده تبليغى براى بهائيت مى‏پردازند تا در كنار اقدامات دولت و مجلس نمايندگان آمريكا، زمينه‏ها و بسترهاى لازم را براى تحقق اهداف سلطه جويانه خود توسط بهائيان فراهم آورند. تشكيلات بهائيت در ايران نيز از اين فرصت جهت پيشبرد اهداف خويش بهره مى‏برد.
2. كارشكنى در روند پرونده هسته‏اى ايران در آژانس بين‏المللى انرژى اتمى، در شرايطى كه ملت مسلمان ايران راه خود را براى كسب علم و پيشرفت در علوم جديد و مخصوصاً انرژى هسته‏اى هموار ساخته، كارشكنى و گسترش تبليغات بهائيان، فشارهاى بين‏المللى را براى تسليم و دست كشيدن از اين تكنولوژى مضاعف نموده است. بديهى است چنين خيانت‏هايى از قبل طراحى و برنامه ريزى شده و بيت‏العدل نيز بار ديگر به وظيفه وجودى خود عمل نمايد. جوابيه مردمى كانون فرهنگى رهپويان وصال شيراز به نامه سرگشاده جامعه بهائى ايران به رئيس جمهور، واحد فرق انحرافى.
3. نفوذ تشكيلات بهائيت در سازمان ملل بعنوان عضو رسمى سازمان غيردولتى ملل متّحد و ارتباط با اپوزيسيون خارج از كشور كه از اين طريق جهت اعمال اهداف خود در كشورها، بهره مى‏برد.
ب. داخل كشور:
1. تغيير ذهنيت مردم ايران درباره اين تشكيلات از يك مسلك منحرف و دستگاه جاسوسى براى بيگانگان، به شهروندانى عادى و بى‏خطر با شيوه‏هاى مختلف از جمله مظلوم‏نمايى و بهره گيرى از محافل جهانى مانند سازمان حقوق بشر.
2. پخش مداوم شبهات فكرى و عقيدتى در باره اصول و فروع دين اسلام خاصه تشيع، از طريق رسانه‏هاى ديدارى، شنيدارى و نوشتارى به ويژه اينترنت.
3. ترويج فمنيسم در جهت معارضه با استحكام و سلامت پايه‏هاى خانواده و تضعيف احكام اسلام.
4. تلاش جهت نفوذ در ساختار سياسى براى دستيابى به اسرار نظام، كم‏كردن حساسيت‏ها و مقاومت‏هاى مسولان نظام درباره فرقه بهائيت و كمرنگ جلوه دادن خطر اين فرقه؛ به عنوان نمونه سران تشكيلات بهائى در ايران با برخى از كانديداهاى مستقل مجلس وارد مذاكره شده و به اين كانديداها گفته بودند كه ما بهائى‏ها اين تعداد رأى داريم و حاضريم به نفع شما وارد صحنه شويم به اين شرط كه اگر شما وارد مجلس شديد از حقوق ما دفاع كنيد. سيد كاظم موسوى (گفت و گو)، خبرگزارى فارس، 3/2/1387.
همچنين در اين زمينه شاهد دستورالعمل فرقه ضاله بهائيت به پيروان خويش براى شركت در كنكور سال 1386 مى‏باشيم؛ اين دستورالعمل هنگامى صادر شد كه سازمان سنجش ستون مذهب را در فرم‏هاى ثبت نام مراكز آموزش عالى كشور حذف كرد. در چنين شرايطى فرقه ضاله بهائيت تلاش مى‏كند عناصر خويش را بعد از اخذ مدارك تحصيلى دانشگاهى به مراكز دولتى نفوذ داده و اهداف استعمارى اربابان خود را دنبال نمايد. روزنامه جمهورى اسلامى، ستون جهت اطلاع، 11/10/1385.
5. تلاش براى افزايش جمعيت؛ پس از پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى ايران، بهائيانى كه در ايران ماندند على رغم سياست‏هاى اعلام شده از سوى دولت جمهورى اسلامى در خصوص كنترل جمعيت، در جلسات خود نسبت به اين مسئله، با حساسيت برخورد كرده و تصميم گرفتند كه همچنان به توليد نسل و افزايش جمعيت خود ادامه دهند. هدف آن‏ها از اين تصميم عبارت است:
يك. افزودن جمعيت فرقه بهائيت، جهت گرفتن امتيازات بيشتر،
دو. منزوى نشدن به دليل كمى جمعيت در شهرها و روستاها،
سه. آماده نمودن جوّ براى افزايش فعاليت‏هاى سياسى خود. ر.ك: خبرنامه فرهنگى اجتماعى، شماره 106، ص 28 و نيز شماره 108، ص 44 45.
6. تلاش براى بالانشان دادن تعداد بهائيان در ايران به مثابه گامى مقدماتى و محكمه پسند جهت دستيابى به رسميت قانونى؛ يكى ديگر از شگردهاى تبليغاتى فرقه صهيونيستى بهائيت تلاش براى بزرگ نمايى تعداد اين فرقه در داخل ايران مى‏باشد چنانكه در بسيارى از آمارها كه غربى‏ها طى سال‏هاى اخير مى‏دهند با ارائه آمارى مضحك تعداد بهائيان ايران را حتى از تعداد مسيحيان، يهوديان و زرتشتى‏ها بيشتر دانسته و مدعى هستند جامعه بهائى ايران بزرگ‏ترين اقليت مذهبى غير مسلمان در ايران است. بخش فارسى راديو فرانسه، مورخه 14/11/1375.
در دستورى تشكيلاتى نيز، سران بهائيت خواسته‏اند تا آمار بهائيان حاضر در كشور بزرگ نمايى شده و تعداد را از آن چه كه هست، بسيار بيشتر نشان دهند. به اين منظور به بهائيان كشور در سر شمارى‏ها دستور، داده‏اند كه در ستون «دين» يا در ستون «ساير» درج نام «بهائى» كنند. با اين همه نتايج بدست آمده از سر شمارى عمومى سال‏هاى 1375 و 1385 نشان مى‏دهد، آمارهاى ادعائى آنها به هيچ وجه صحت ندارد. مطابق آنچه در سايت رسمى مركز آمار ايران آمده، ر.ك: پايگاه اينترنتى درگاه ملى آمار؛www.sci.org.ir ستون «ساير و اظهار نشده» در سال 1385 تعداد 263199 نفر از 70472846 جمعيت كل كشور (يعنى سى و هفت صدم در صد) بوده است. ضمن آنكه اين آمار هم شامل كليه كسانى است كه به هر دليلى نخواسته‏اند دينشان را اظهار كنند كه شامل همه دگر انديشان اعم از كمونيست‏ها، توده‏اى‏ها، شيطان پرست‏ها، بودائى‏ها و سيك‏ها و بهائى‏ها و... مى‏تواند باشد. اگر سهم بهائى‏ها از ستون «ساير و اظهار نشده»، پانزده در صد هم باشد شايد بتوان گفت آمار بهائيان ايران در سال 1375 و 1385 حدود 25 و 40هزارنفر تخمين زده شود، كه فاصله بسيار زيادى با ميزان ادعائى بيت‏العدل كه اين آمار را 300 هزار نفر اعلام كرده است، دارد. البته اگر تشكيلات بهائى اين آمار را قبول ندارد مى‏تواندآمار دقيق تسجيلى خود را منتشر نمايد. يك احتمال هم مى‏تواند اين باشد كه بهائيان بر خلاف دستور تشكيلاتى بيت‏العدل، به دلايل متعددى از جمله، عدم اعتماد به دستورات سرى آن، برخوردارى از مواهب اجتماعى، شغلى و تحصيلى، خود را در سرشمارى‏ها مسلمان اظهار نموده تا راحت‏تر زندگى كنند. اين امر البته در بهائيت سابقه هم دارد؛ طبق متون بهائى، عبدالبهاء در فلسطين خود را مسلمان جازده و در نماز جمعه مسلمين شركت مى‏كرده و خود را مقيد به احكام اسلامى مى‏نمايانده، تا راحت‏تر زندگى كند. (ر.ك: آمار بهائيان ايران، سايت بهائى پژوهى، 2/9/1386)
7. بازگشت سرمايه داران و نخبگان فرهنگى (اخراجى يا فرارى ) بهائى به ايران جهت قبضه اقتصاد و فرهنگ كشور و نيز تأمين پشتوانه مالى براى تبليغ بهائيت و پيشبرد اهداف تشكيلاتى آن. چنانكه در اين زمينه شاهد اخبار متعددى نظير؛ خريد دسته‏جمعى زمين‏هاى شهرك بهارستان اصفهان توسط بهائيان، نفوذ بهائيان در بازار دارو و...، در رسانه‏ها مى‏باشيم.
8. احياى اماكن مقدس بهائى در ايران از طريق نفوذ در سازمان ميراث فرهنگى و سوق دادن ايرانيان و افراد توريست به عنوان بازديد از اماكن باستانى به مكان‏هاى ياده شده.
9. تلاش براى ارتباط با اپوزيسيون داخل كشور و جلب حما يت آنان از تشكيلات بهائيت ايران.
10. تلاش جهت نزديكى با محافل روشنفكرى ايران به منظور پذيرش جامعه بهائى به عنوان عضوى از جامعه مدنى ايران. مردم ايران خواهان انحلال تشكيلات بهائيت، مهدى نائينى، خبرگزارى فارس، 26/6/1387.
11. نفوذ در سازمان‏هاى غيردولتى NGO(ها) كه در عرصه‏هاى گوناگون ملى و بين‏المللى از امور امدادى، رفاهى، مذهبى گرفته تا دفاع از حقوق بشر، پناهندگى و توسعه علوم و تكنولوژى و امور زنان و جوانان به فعاليت مشغول مى‏باشند.
12. تبليغ به مسلك بهائيت با اجراى طرح روحى؛ شيوه اجراى اين طرح كه پنج سال قبل با پيام 26 نوامبر 2003 ميلادى بيت‏العدل حيفا آغاز شد، با فعاليت‏هاى گذشته بهائيان ايران تفاوت اساسى دارد. در حقيقت با ارسال اين پيام و آغاز اجراى طرح در ايران، فرقه ضاله بهائيت شيوه تبليغاتى - هجومى جديدى را در برخورد با نظام اسلامى ايران در پيش گرفته است. به همين مناسبت در سال 1380 سيزده نفر از بهائيان به اصطلاح مستعد، زير پوشش‏هاى مختلف از ايران به امارات متحده عربى - دوبى - رفته و در آنجا دوره‏هاى آموزشى كتاب‏هايى را كه براى اجرايى كردن اين طرح تدوين و تأليف شده است، آغاز كردند. براى اجراى طرح روحى تاكنون هفت عنوان كتاب تأليف و آماده شده است كه عناوين برخى از كتاب‏ها عبارتند از: كتاب گفتگوهاى هدفمند با غير بهائيان، تاريخ بهائيت، آموزش و نحوه تبليغ بهائيت و كتابى براى مبلغان فرقه.
اعزام مبلغين به دوبى، با چند هدف صورت مى‏پذيرد:
1. فراگيرى چگونگى تبليغ گسترده و مخفيانه در جمهورى اسلامى ايران.
2. فراگيرى راه‏هاى جديد فريب مسلمانان شيعه ايرانى.
3. فراگيرى چگونگى انتخاب هدف يا سوژه، بى‏آنكه گرفتار افراد مؤمن و مأموران اطلاعاتى شوند و اين در حالى است كه رفت و آمد سالانه صدها هزار مسافر كه براى خريد و تفريح به دوبى مى‏روند، در حقيقت اين منطقه را به شكارگاه سركردگان «بيت‏العدل حيفا» براى صيد نيروهاى ناآگاه جديد مبدل كرده است. مركزيت بهائيت در حيفا توصيه دارد كه در ايران به دليل حاكميت نظام اسلامى و وجود شرايط خاص، طرح روحى از سن 16 سالگى آغاز شود و كودكان بهائى از سن 12 تا 15 سالگى و در صورت امكان به همراه بزرگترهايشان با هدف فريبكارى به كارهاى خيريه و عام المنفعه نظير عيادت از بيماران در بيمارستان‏ها، نظافت پارك‏هاى محل و معابر كوهستانى، مراجعه به آسايشگاه سالمندان و كمك به سالخوردگان بپردازند. در ارديبهشت 1383 بخشى از طرح روحى كه مربوط به آموزش راهنمايان و مبلغان بود، به پايان رسيد و تعدادى راهنما آماده فعاليت شدند. به همين سبب و بنا به دستور بيت‏العدل حيفا حركت و هجوم تبليغاتى بهائيان به سمت جوامع غيربهائى آغاز شد.
در اين راستا نماينده ارشد بيت‏العدل و فرد شماره يك و مرجع بهائيان در ايران طى ابلاغيه‏اى رسمى به كليه بهائيان ايران تأكيد مى‏نمايد: «ما نبايستى فقط به دوستانى اكتفا كنيم كه از قبل در زمره دوستان درآمده‏اند، زيرا اين امر به علت محدود بودن دايره اين دوستى‏ها، ناچاراً به تدريج اقدامات ما را محدود و متوقف خواهد نمود و بايستى با طرح دوستى‏ها و صميميت‏هاى جديد و پس از حصول اطمينان از طريق معاشرت‏هاى خانوادگى و گفتگوهاى هدفمند، دايره دوستان مطمئن خود را مرتباً اتساع ببخشيم تا امكان لازم براى يافتن نفوس مستعده فراهم گردد». ماهيت و اهداف طرح روحى، روزنامه كيهان، چهارشنبه 22 شهريور 1385، ص 8.
پيروان فرقه ضاله بهائيت براساس طرح روحى آويختن به حربه دروغين را نيز جايز مى‏شمارند. از جمله يكى از اعضاى محفل ملى بهائيت ايران با تكيه بر دستورالعمل بيت‏العدل مبنى بر اينكه بايد با افراد غيربهائى ارتباط برقرار كرد، نفوذ در جوامع روستايى و كوچك را زير اين پوشش كه ما بهداشت‏يار هستيم و يا به عنوان مسئول براى خدمت به شما آمده‏ايم، و هر وسيله‏اى براى شناسايى افراد مستعد جذب آنها به بهائيت را لازم مى‏داند: «اگر فرضاً دوستان ايده‏هايى را بيان مى‏دارند مانند اينكه بهداشت يار هستيم و...، اينها هدف نيستند، بلكه محملى است براى شناسايى افراد مستعد و اينكه آنها را وارد پروسه مؤسسه آموزش نماييم.»
او بهره‏بردارى از دوستان دوران مدرسه، مهاجران فقير افغانى كمك مالى به خانواده‏هاى مستمند و ايجاد كلاس‏هاى آشپزى و هنرى، رفت وآمد به كتابخانه‏ها و سمينارهايى كه در فرهنگسراها برگزار مى‏شود، را وسيله‏اى براى ايجاد ارتباط مخفى و سپس تبليغ بهائيت مى‏داند. براساس برنامه طرح روحى هر خانواده بهائى در ايران بايد چند راهنما داشته باشد تا بتوانند با خانواده‏هاى غير بهائى مرتبط شوند و با اين توصيف در هر نقطه‏اى كه يك يا چند خانواده بهائى وجود دارد، خانواده‏هاى مسلمان و غيربهائى بايد در معرض تهديدات ناشى از تبليغات بهائيان قرار داشته باشند. اصولاً هدف اصلى تبليغات اين فرقه جذب افرادى است؛ «كه از اسلام آگاهى ندارند يا مورد تبليغ سوء قرار گرفته باشند، تدين نداشته و مقيد به مسائل مذهبى نباشند. در كل آن علاقه‏اى كه هر كسى نسبت به دين خود دارد را نداشته باشند. يك عده هم كسانى هستند كه فكر مى‏كنند اگر وارد اين تشكيلات شوند، پولدار مى‏شوند. يا خانم‏هايى كه دلشان مى‏خواهد حجاب نداشته باشند. چون وقتى وارد آن‏جامعه مى‏شوند مى‏توانند حجاب را كنار بگذارند و خودنمايى زيادى براى مردان داشته باشند. آن‏ها مى‏گويند براى اينكه حرف‏هاى ما را بشنوى بايد تعصب را كنار بزنى. فرد هم ذهن خود را از حرف‏ها پاك مى‏كند و حرف‏هاى آن‏ها جايگزين مى‏شود» سايه شوم شعارى به نام جستجوى حقيقت، گفتگو با مهناز رئوفى، شبكه خبرى برنا نيوز 29/8/1386..
براساس رهنمودهاى طرح روحى، هويت كليه افراد جذب شده به جلسات دعا بايد كاملاً سرّى و مكتوم بماند. اين تأكيد كه بى‏شباهت به عملكرد گروهك منافقين نيست، تا آن حد است كه حتى افراد بهائى مقيم ايران نيز نبايد در جريان اين امور قرار گيرند. براساس اولويت تشكيلات بهائيت در ايران، كليه مؤسسات تحت پوشش، از جمله «مؤسسه تربيت امرى»، بايد در خدمت مؤسسه آموزش مردمى قرار گرفته و از ارديبهشت 1384 علاوه بر انجام امور ذاتى خود، عملاً مأموريت‏هاى جديدى با هدف جاسوس‏پرورى به نفع رژيم صهيونيستى اسرائيل و جذب هر چه بيشتر غير بهائيان فراهم نمايند. سايه شوم(بازتاب) فعاليت‏هاى محرمانه، روزنامه كيهان، پنجشنبه 23 شهريور 1385، ص‏8.
در راستاى تحقق اهداف فوق، تشكيلات بهائيت در داخل ايران دامنه فعاليت‏هاى تبليغى خود در تهران و ساير شهرها را شدت بخشيده و با اقدامات مختلف از جمله راه‏اندازى سايت‏ها و وبلاگ‏هاى متعدد، مراجعه حضورى، ارسال كتاب، توزيع اطلاعيه و سى‏دى در برخى شهرها پيرامون فرقه ضاله بهائيت كه حاوى مطالب موهن از جمله معرفى كتب فرقه ضاله بهائيت، مقالاتى در معرفى بيت‏العدل بهائيت و بهائيان، توهين به مقدسات اسلامى و ساير اديان توحيدى‏طرح ادعاهاى مكاتب ضد دينى، تكفير شيعه و ايجاد اختلاف ميان مذاهب اسلامى، داستان‏هاى غيراخلاقى و...، به تبليغ اين فرقه اقدام نموده تا بتوانند هوادارانى را در بين جوانان و مردم پيدا كنند. اخيراً نيز در برخى مدارس كشور، دانش آموزان بهائى به انحاء مختلف از قبيل، توزيع جزوه‏هاى ويژه‏اى كه در اسرائيل مختص جوانان چاپ شده‏اند، شناسايى دانش آموزان كم بضاعت و پرداخت كمك هزينه و تقبل برخى هزينه‏هاى خانواده‏هاى آنها، ارسال فايل‏هاى بلوتوث ويژه براى مراحل تكميلى كه حاوى سخنان سرگردگان اين فرقه گمراه است، هم شاگردى‏هاى خود را به آيين ضاله بهائيت دعوت مى‏كنند. در مرحله نهايى نيز براى رسميت بخشيدن به فعاليت افرادى كه تازه جذب شده‏اند پارتى‏هايى در منازل دانش آموزان بهائى با حضور يك مبلغ ارشد! برگزار مى‏شود و برنامه تخصصى! به اين افراد در حوزه مورد علاقه‏شان داده مى‏شود. (تبليغ بهائيت در مدارس كشور، جهان نيوز، 27 بهمن 1387)
در شرايط فعلى، بهائى‏ها در عرصه وبلاگ نويسى و اداره سايت نيز فعال مى‏باشند. همچنين فرقه ضاله بهائيت با پشتوانه عظيم مالى صهيونيسم و آمريكا سرمايه‏گذارى كلانى را در زمينه اقتصادى و اجتماعى در دست اجرا دارد و با در دست گرفتن نمايندگى تعداد زيادى از شركت‏هاى فنى و خدماتى در برخى شهرها اعتراض مردم را برانگيخته است. حجت الاسلام حسين جمالى زاده امام جمعه شهرستان جيرفت، روزنامه جمهورى اسلامى، 29/9/1386 صفحه جهت اطلاع. ايجاد آرايشگاه‏هاى رايگان براى مردان جلسات شب‏نشينى، ترويج و تبليغ ازدواج خواهر و برادر، راه‏اندازى سوپرماركت‏ها و ارائه خدمات رايگان، اهداى هدايا و بعضاً كمك نقدى به جوانان دختر و پسر، از ديگر اقدامات اين جريان جهت جذب به محافل پنهانى خود مى‏باشد. مبلغان اين فرقه پا را فراتر گذاشته و حتى به روستاها مى‏روند و با سوء استفاده از فقر در مناطق روستايى و محروم به دنبال رفع مشكلات مالى و اقتصادى آنها بوده تا بتوانند پايگاه اجتماعى خود را در بين مردم ارتقا دهند. ر.ك: پايگاه تحليلى خبرى جهان، گزارش تبليغ ازدواج با محارم از سوى بهائيت 18/10/1386.
در برخى استان‏هاى كشور نيز مبلغين فرقه ضاله بهائيت با سوء استفاده از مشكلات اقتصادى برخى از جوانان، آنها را در شركت‏ها و بنگاه‏هاى اقتصادى متعلق به خود به كار مى‏گيرند. در اين بنگاه‏ها علاوه بر اينكه از توان اين جوانان در رسيدن به اهداف مالى خود استفاده مى‏كنند، به تبليغ عقايد انحرافى فرقه بهائيت پرداخته و از اين افراد براى حضور در كلاس‏هاى طرح روحى خود دعوت مى‏نمايند. تبليغ بهائيت در بنگاه‏هاى اقتصادى، پايگاه تحليلى خبرى جهان، 3/12/1386.
و پس از جذب كسانى هم كه مى‏خواهند از اين دايره بيرون بيايند با محدوديت‏ها و تهديدهاى جدى مواجه مى‏شوند.
به گفته يكى از بهائيان كه پس از آگاهى از ماهيت اين فرقه ضاله مشرف به دين مقدس اسلام گرديده؛ «كسانى كه وارد بهائيت مى‏شوند ديگر در اختيار خود نيستند. آزادى ندارند و هميشه تحت نظر هستند. هر مسئوليتى كه تشكيلات به اعضا بدهند بايد انجام شود. زندگى فرد در اختيار خودش نيست. جلساتى هر ده روز يك بار برگزار شود كه شركت در آن براى همه اجبارى است» سايه شوم شعارى به نام جستجوى حقيقت، گفتگو با مهناز رئوفى، شبكه خبرى برنا نيوز 29/8/1386..
بررسى اقدامات و فعاليت‏هاى گسترده جريان بهائيت حاكى از اين واقعيت است كه اغفال و جذب جوانان از طريق نيازهاى اقتصادى و مسائلى كه از لحاظ غريزى، جنسى و احساسى جاذب مى‏باشند، در دستور كار اين فرقه صهيونيستى قرار دارد كه در چند سال اخير بى‏سابقه بوده‏ روزنامه جمهورى اسلامى، 23/8/1386، صفحه جهت اطلاع. و اين خود زنگ خطرى است براى مسئولان و متوليان بخش‏هاى مختلف سياسى، فرهنگى و عقيدتى جامعه كه در كنار اهتمام به اقدامات فرهنگى و روشنگرى‏هاى رسانه‏اى پيرامون ماهيت و اهداف شوم اين فرقه ضاله، به حل اساسى معضلات اقتصادى و اجتماعى توجه جدى داشته باشند؛ زيرا دشمنِ بيدار و هوشيار در كمين جوانان ما نشسته است. خطر بهائيت جوانان را تهديد مى‏كند، ستار هدايت خواه عضو كميسيون فرهنگى، خانه ملت، 17 آبان 1385؛ ترفند بهائيت براى جذب جوانان پسر و دختر، پايگاه تبيان، 10/12/1386.
  
ارسال پست