مقالات در مورد دیانت بهئی
-
- پست: 40
- تاریخ عضویت: یکشنبه 29 مرداد 1385, 11:03 am
- تماس:
مقالات در مورد دیانت بهئی
دوستان عزیز
به این لینک مراجعه نمائید
******
به این لینک مراجعه نمائید
******
-
- فعّال
- پست: 251
- تاریخ عضویت: سهشنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm
چشم مراجعه می کنیم قول می دهیم که مراجعه کنیم. از ابلاغ کلمه ی شما هم متشکریم. اجرتان با حضرت بهاء الله اما فراموش نفرمایید من آدم سمجی هستم تا روز قیامت هم رهایتان نخواهم کرد. پاسخ مرا هنوز نداده اید. هنوز بررسی آسمانی بودن بهائیت را به بحث نگذاشته اید. هنوز بهائیت را اثبات نفرموده اید. در نتیجه تمامی این فرمایشات هباءآً منثورا است یعنی بی ارزش و شعار است.
-
- پست: 40
- تاریخ عضویت: یکشنبه 29 مرداد 1385, 11:03 am
- تماس:
به به
این لینک را هم که ستاره زده اید.
به قول داش سیا : چی داداش کم آوردی.
اولین بار که به این سایت( بهائی پژوهی ) مراجعه کردم تصور نمودم که پژوهش بی طرفانه است.
اکنون برایم ثابت شده که این سایت هدفی جز بهائی ستیزی ندارد و به این دلیل من دیگر در این سایت نظر نخواهم داد.
امیدوارم ادمین آزاد اندیش و اعوان و انصارش این پیغام من را هم حذف نکنند.
این لینک را هم که ستاره زده اید.
به قول داش سیا : چی داداش کم آوردی.
اولین بار که به این سایت( بهائی پژوهی ) مراجعه کردم تصور نمودم که پژوهش بی طرفانه است.
اکنون برایم ثابت شده که این سایت هدفی جز بهائی ستیزی ندارد و به این دلیل من دیگر در این سایت نظر نخواهم داد.
امیدوارم ادمین آزاد اندیش و اعوان و انصارش این پیغام من را هم حذف نکنند.
-
- فعّال
- پست: 216
- تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm
جواب جویا را نمی توانید بدهید کر کری می خوانید وفحش بهائی ستیزی می دهید؟!
آسمانی بودن بهائیت را اثبات کنید وحاشیه نروید.پس شما هم که اسلام را نسخ
شده و به زباله دان تاریخ رفته می دانید اسلام ستیزید؟!
کار این سایت لینک به سایت بهایی نیست مگر شما بهائیان به سایت های دیگران
لینک می دهید؟اگر راست می گوئید بگوئید لینک این سایت در سایت شما قرار
داده شود!
آیا یک سایت بهایی سراغ دارید که مثل "بهایی پژوهی" به دیگران امکان بدهد حرفهای
خودشان را مستقیم مطرح کنند چنان که الان شما هر چه بخواهید می نویسید؟!
با انصاف باشید وبحث علمی با جویا را ادامه وبه سوال او پاسخ دهید.
لابد بزودی محفل به شما دستور می دهد :"سلام و کلام جائز نه" !
آسمانی بودن بهائیت را اثبات کنید وحاشیه نروید.پس شما هم که اسلام را نسخ
شده و به زباله دان تاریخ رفته می دانید اسلام ستیزید؟!
کار این سایت لینک به سایت بهایی نیست مگر شما بهائیان به سایت های دیگران
لینک می دهید؟اگر راست می گوئید بگوئید لینک این سایت در سایت شما قرار
داده شود!
آیا یک سایت بهایی سراغ دارید که مثل "بهایی پژوهی" به دیگران امکان بدهد حرفهای
خودشان را مستقیم مطرح کنند چنان که الان شما هر چه بخواهید می نویسید؟!
با انصاف باشید وبحث علمی با جویا را ادامه وبه سوال او پاسخ دهید.
لابد بزودی محفل به شما دستور می دهد :"سلام و کلام جائز نه" !
-
- فعّال
- پست: 251
- تاریخ عضویت: سهشنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm
اولا خدمت دوستان سلام عرض می کنم. ثانیا از سردبیر محترم تقاضا می کنم به شرطی که این دوست بهایی این سایت را در وبلاگ خودش معرفی کند، شما هم سایتی را که ایشان آدرس می دهد، حذف نکنید تا بهانه به دست ایشان ندهید. ثالثا به یاس گرامی هم عرض می کنم چنان که پیشتر هم گفته ام مراقب باشید بهانه به دست این دوستان زود رنج بهایی ندهید تا مبادا دست از تحری حقیقت که از اصول مهم و اساسی امر مبارک است، بشویند و دچار تعصبات که هادم بنیان انسانی است بشوند.رابعاً من هنوز ناامید نشده و منتظرم این بهایی محترم یا هر بهایی دیگری که مانند این دوست محترم شجاعت علمی دارد به میدان مناظره و مبارزه ی علمی بیاید. این گوی و این میدان اما خواهش می کنم بهانه جویی نفرمایید. بنده کجا بی احترامی کرده ام. لطفا نشان دهید بنده نهایت تلاش خود را به کار می برم تا از حدود ادب و احترام خارج نشوم. تقاضای انسان دوستانه می کنم تا به خود بیایید و به راستی حقانیت بهائیت را اثبات فرمایید. دوست عزیز آیا شما تا به حال دلیلی به جز بیان ادعا، آری فقط بیان ادعا، آورده اید؟ لطفا اگر این کار را کرده اید و من متوجه نشده ام با عرض پوزش خواهش می کنم بار دیگر ادعای مکرر خود را در باره ی این که جناب جمال مبارک دقیقا دارای چه مقامی است و به چه دلیل آن مقام را داراست. یادتان باشد قبلا خودتان پذیرفته اید که ایشان نه نبی است و به رسول من یظهر ه الله یعنی چه و به چه دلیل ایشان دارای این مقام است . باز یادتان باشد که نمی توانید بگویید سری است از اسرار الاهی چون هنوز الاهی بودن حضرت بهاء الله ثابت نشده است تا ادعای سرّ بودن بیاناتشان مقبول افتد. منتظر پاسخ روشن شما هستم. لطفا قهر نکنید.
-
- پست: 53
- تاریخ عضویت: دوشنبه 30 مرداد 1385, 11:51 am
- محل اقامت: www.saghar.org
- تماس:
جناب yas
خطاب به Bahai گفتید:"پس شما هم که اسلام را نسخ شده و به زباله دان تاریخ رفته می دانید اسلام ستیزید؟! " در این خط بغض دیدگاهی شما نسبت به آئین بهائی مشخص است. کدام بهائی تا به حال اصطلاح "زباله دان تاریخ" را محلی برای اسلام مقدس دانسته است؟ این دیدگاه شما درباره ی دید آئین بهائی درباره ی اسلام می باشد. مطمئنا نیاز به اصلاح دارد. قطعا نسخ شده به معنای ناصحیح به "زباله دان تاریخ" نمی باشد. اگر شما به عنوان مسلمان اعتقاد دارید که اسلام با آمدنش مسیحیت را نسخ شده و با زباله دان تاریخ رفته می داند آنگاه می توانید چنین دیگاهی را از دید آن فرد بیان دارید! آیا شما چنین دیدی به مسیحیت و آئین یهودی دارید؟
Sardabirمحترم سایت
حذف سایت پیشنهادی Bahai اعتبار سایت شما را کاهش خواهد داد. قطعا باید جناب yas بداند که اگر بهائیان سایت گفتمانی داشته باشند در آنجا سایت های رده ی خود را هم ذکر می کنند. این سایت نیز نوعی گفتمان است. می بایست مطالب شما و بهائیان هر دو بی طرفانه در سایت قرار داده شود. فکر نمی کنم که اگر فردی سایتی در شرح اعتقادات خود داشته باشد از مطالب مخالفین خود که سعی در مسخ حقیقت دارند استفاده کند!
ولی از شرایط یک گفتمان آن است که آزادانه باشد و هر کس بتواند در آن آزادانه و مودبانه سخن بگوید.
Spring
خطاب به Bahai گفتید:"پس شما هم که اسلام را نسخ شده و به زباله دان تاریخ رفته می دانید اسلام ستیزید؟! " در این خط بغض دیدگاهی شما نسبت به آئین بهائی مشخص است. کدام بهائی تا به حال اصطلاح "زباله دان تاریخ" را محلی برای اسلام مقدس دانسته است؟ این دیدگاه شما درباره ی دید آئین بهائی درباره ی اسلام می باشد. مطمئنا نیاز به اصلاح دارد. قطعا نسخ شده به معنای ناصحیح به "زباله دان تاریخ" نمی باشد. اگر شما به عنوان مسلمان اعتقاد دارید که اسلام با آمدنش مسیحیت را نسخ شده و با زباله دان تاریخ رفته می داند آنگاه می توانید چنین دیگاهی را از دید آن فرد بیان دارید! آیا شما چنین دیدی به مسیحیت و آئین یهودی دارید؟
Sardabirمحترم سایت
حذف سایت پیشنهادی Bahai اعتبار سایت شما را کاهش خواهد داد. قطعا باید جناب yas بداند که اگر بهائیان سایت گفتمانی داشته باشند در آنجا سایت های رده ی خود را هم ذکر می کنند. این سایت نیز نوعی گفتمان است. می بایست مطالب شما و بهائیان هر دو بی طرفانه در سایت قرار داده شود. فکر نمی کنم که اگر فردی سایتی در شرح اعتقادات خود داشته باشد از مطالب مخالفین خود که سعی در مسخ حقیقت دارند استفاده کند!
ولی از شرایط یک گفتمان آن است که آزادانه باشد و هر کس بتواند در آن آزادانه و مودبانه سخن بگوید.
Spring
-
- فعّال
- پست: 251
- تاریخ عضویت: سهشنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm
خدمت اسپرینگ عزیز سلام عرض می کنم. دوست گرامی بنده جویا هستم. پرسش حقیر هم از دوست بهایی کاملا روشن است. همان تقاضا را هم از حضرت عالی دارم. شاید شما همتی بفرمایید و کاری که مکررا از بهایی عزیز درخواست کرده ایم و به اجابت قرین نشده است، به دست با کفایت حضرت عالی صورت بندد. عزیز گرامی، درخواست خویش را بار دیگر تکرار می کنم: حضرت بهاء الله دارای چه مقامی است؟ این مقام را برای ایشان چگونه اثبات می فرمایید؟ لطفا پیش از پاسخ حتما سیر مباحث بنده را با دوست بهایی مطالعه بفرمایید. منتظر پاسخ روشن شما هستم. تقاضای دیگرم آن است که: علیکم بالمتون لا بالحواشی. لطفا به اصل مطلب بپردازید.
-
- پست: 40
- تاریخ عضویت: یکشنبه 29 مرداد 1385, 11:03 am
- تماس:
-
- پست: 40
- تاریخ عضویت: یکشنبه 29 مرداد 1385, 11:03 am
- تماس:
-
- فعّال
- پست: 251
- تاریخ عضویت: سهشنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm
دوست عزیز به مطالب چند دقیقه ی بنده مراجعه بفرمایید. هنوز آیاتی ارائه نداده اید. هنوز نفرموده اید حضرت بهاء الله چه ادعایی داشته است و برای اثبات ادعایش چه آیاتی نازل فرموده است؟ از استقامت شما جدا در شگفت ام. چرا نمی فرمایید آیات بینات حضرت بهاء الله در اثبات ادعایش معلوم چیست؟ پیش از آن بفرمایید اصلا ادعای حضرت بهاء الله چیست؟ یادتان باشد پیش از این اعتراف کرده اید که ایشان نبی و رسول نیست. نمی دانم معنای نبی و رسول را می دانید یا نه؟ من یظهره الله یعنی چه؟ دلیل حضرت بهاء الله در این ادعا چیست؟ راستی فکر نمی کنید خوانندگان دیگر این سایت به ادعای تحری حقیقت لبخند بزنند؟
-
- پست: 15
- تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 12:42 am
بنده از آقا و يا خانم جويا در خواست ميكنم كه لحن طنز آميز و كنايه گونه خود را كنار بگذارد . در يك مباحثه علمي و منطقي بهتر است محيط ادب و آزاد انديشي و احترام به عقايد ديگران سرلوحه كار قرار گيرد .طبعا هر كس داراي تعصباتي نسبت به عقايد خود مي باشد و از آنجا كه از بهائيان خواسته شده تعصبات را كنار بگذارند بهتر است با هم دوستانه صحبت كرده و براي اينكه به نتيجه برسيم به همديگر انگ و تهمت نزده و روي يك موضوع مشخص و مورد توافق جلو برويم .
طبيعي است كه آيين بهائيت يك دين جديد (New Religion) مي باشد . اگر به تعبير سنتي و الهي به اين آيين بنگريم قاعدتا موسس و شارع اين دين بايستي همچون پيامبران گذشته داراي اوصاف و نشانه هائي الهي باشد كه همه اينها در شخص حضرت بها لله به عنوان پيغمبر
و موسس دين بهائيت جمع مي باشد و لذا پاسخ jooya روشن است و ايشان پيامبر بعد از حضرت محمد هستند .
طبيعي است كه آيين بهائيت يك دين جديد (New Religion) مي باشد . اگر به تعبير سنتي و الهي به اين آيين بنگريم قاعدتا موسس و شارع اين دين بايستي همچون پيامبران گذشته داراي اوصاف و نشانه هائي الهي باشد كه همه اينها در شخص حضرت بها لله به عنوان پيغمبر
و موسس دين بهائيت جمع مي باشد و لذا پاسخ jooya روشن است و ايشان پيامبر بعد از حضرت محمد هستند .
-
- فعّال
- پست: 251
- تاریخ عضویت: سهشنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm
ضمن تشکر از تذکر افراشته ی عزیز به عرض می رسانم بنده به هیچ روی در صدد آن نیستم که کسی را برنجانم یا خدای ناکرده کنایه بزنم. اما تصور می کنم اگر سرکار لطف می فرمودید و نخست مباحث قبلی مرا می خواندید تصدیق می فرمودید که پرسش من از دوست بهایی جا دارد یا خیر. افراشته ی گرامی باید به عرضتان برسانم که بنده بارها و بارها از دوست بهایی خواسته ام تا در باره ی ادعای حضرت بهاء الله سخن بگوید ولی ایشان مرتب طفره رفته است. طبیعی است که ایشان هم می توانست به همین راحتی که شما پاسخ داده اید، پاسخ بدهد اما این کار را نکرده است. چون ایشان می داند که حضرت بهاء الله خود معترف است که نبی و رسول نیست. دوست من باز هم جسارتاً خواهش می کنم مباحث قبلی را بخوانید تا در جریان قرار بگیرید. در مباحث گذشته گفته ایم که حضرت بهاء الله خود صراحتاً حضرت محمد را آخرین رسول و آخرین نبی می داند. از این روشن تر ایشان معتقد است که اصل رسالت و نبوت ( یعنی خود رسالت و نبوت ) به وجود نازنین حضرت محمد مصطفی خاتمه یافته است. اگر کتاب اشراقات حضرت بهاء الله را داشته باشید لطفا به صفحه ی 293 آن مراجعه فرمایید. نمی دانم عربی می دانید یا خیر به هر صورت ترجمه ی فرمایش حضرت بهاء الله در آن کتاب این است: سلام و صلوات بر سید عالم و مربی امت ها همان کسی که نبوت و رسالت به وسیله ی او به انتها رسیده است. از دوستان دیگر عذر می خواهم که مجبور شده ام برای چندمین بار این مطلب را تکرار کنم علتش کم لطفی عزیزی مانند افراشته است که به مطالب پیشین عنایتی نفرموده است. دوست عزیز دوست بهایی خود معترف است که حضرت بهاء الله رسول و نبی نیست. بلکه من یظهره الله است اما شما می فرمایید ایشان نبی است. ( پیامبر ترجمه ی فارسی نبی می باشد) پرسش من از دوست بهایی که به هیچ روی حاضر به پاسخ نیست آن است که اولا من یظهره الله یعنی چه و ثانیا به چه دلیل ایشان دارای این مقام است؟ ایشان تا به حال به جز تکرار ادعا چیزی نفرموده است. خدمت شما دوست عزیز هم عرض می کنمَ: به فرض که حضرت بهاء الله از نظر شما پیامبر خداست. همین سئوال را از شما دارم: به چه دلیل؟ یادتان باشد حضرت بهاء الله صراحتا پیامبری و رسالت را پایان یافته تلقی فرموده است. امیدوارم شما به روشنی به این پرسش پاسخ بدهید. متشکرم
-
- پست: 53
- تاریخ عضویت: دوشنبه 30 مرداد 1385, 11:51 am
- محل اقامت: www.saghar.org
- تماس:
جناب yas
منتظر مطالب شما می باشم. سوالی از شما پرسیدم. منتظر پاسخ آن هستم.
جناب Jooya
قلمت پر کار است و روزگار پر تلاطم اعداد پستت را در یک هفته به 42 رسانده است. کم بنگار و پر مطلب. مطمئن باش نیاز به جواب به هر مطلبی نمی باشد که ارائه ی آن جز ازدیاد کار ثمره ای دیگر ندارد و بهره و نتیجه ای نه.
در مورد مقام و ادعای حضرت باب و بهاء الله بزودی برایت در همینجا می نگارم.
Spring
منتظر مطالب شما می باشم. سوالی از شما پرسیدم. منتظر پاسخ آن هستم.
جناب Jooya
قلمت پر کار است و روزگار پر تلاطم اعداد پستت را در یک هفته به 42 رسانده است. کم بنگار و پر مطلب. مطمئن باش نیاز به جواب به هر مطلبی نمی باشد که ارائه ی آن جز ازدیاد کار ثمره ای دیگر ندارد و بهره و نتیجه ای نه.
در مورد مقام و ادعای حضرت باب و بهاء الله بزودی برایت در همینجا می نگارم.
Spring
-
- فعّال
- پست: 251
- تاریخ عضویت: سهشنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm
جناب اسپرینگ قربان خاک پای مبارک به فریادم برس! این دوست بهایی مرا به این روز انداخته است. چند روز است به او التماس می کنم که عزیزم ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزا. هز چه از این جانب اصرار از آن سو استنکاف. باور بفرمایید من هم خسته شده ام و شرمنده از این که چرا این دوست بهایی و یا هر بهایی دیگری مرا از این همه نگارش رهایی نمی بخشدم. از قضا من کوشیده ام از این شاخه به آن شاخه نپرم و بحث را به بیراه و کژ راهه نکشانم. اگر شما پاسخ مرا بدهید مقصود حاصل و تعرض باطل!
-
- پست: 53
- تاریخ عضویت: دوشنبه 30 مرداد 1385, 11:51 am
- محل اقامت: www.saghar.org
- تماس:
کسی که در باره باب تحقیق می کند یک نکته اساسی را باید مد نظر بگیرد که اکثر محققین زمان باب و دوره اخیر از آن غافل بوده اند و آن این است که هر اعتقادی را باید بر مبانی نظری همان اعتقاد سنجید و ارزیابی کرد. به عنوان مثال برای بررسی اعتقادات اسلامی باید به مبانی اعتقادی اسلام توجه کرد و اصطلاحات دینی اسلام را خوب شناخت و سپس در باره آن اظهار نظر نمود. پس اگر یک مسیحی از نقطه نظر اعتقاد مسیحی خود به بررسی اسلام بپردازد ، کاملا واضح است که نتیجه تحقیق او رد اسلام و مطرود شمردن آن و در پس پشت انداختن تمام دست آوردی است که در طول تاریخ ، تمدن اسلامی به وجود آورده است.
در مورد باب نیز این اتفاق افتاده است. معمولا محققین و یا مورخین به اعتقادات باب از نقطه نظر اعتقادات اسلامی خرده گرفته اند. یعنی مسلمین گفته های باب را بدون توجه به فلسفه ای که در پس بیان عقاید باب است و همچنین اصطلاحاتی که او برای بیان عقاید خود به کار برده ، در ترازوی سنجش اسلام گرایی نهاده اند و واضح است که نتیجه چه چیزبوده است. اگر باب از بهشت و دوزخ و قیامت و .... ذکری می کند باید دید که منظور او از به کار گیری این الفاظ که تشابه لفظی با اعتقادات اسلامی دارد چیست.
مثالی می زنم. باب در اکثر نوشته های اولیه خود به " بقیة الله " اشاره می کند و می گوید من واسطه شخصی هستم که پس از من ظاهر خواهد شد و به همین واسطه خود را باب می نامد که تشبیهی است از یک درب ، برای ورود به شهر معرفت و شناخت حقیقت. وقتی مسلمین این نوشته ها را می خوانند ، فورا نتیجه می گیرند که باب ادعا کرده که نایب امام زمان است و چون بعدا خودش ادعا کرده که من همان کسی هستم که شما مسلمین هزار سال است انتظار او را می کشید پس دو تا ادعا کرده ، اول نیابت و بعدا امامت و بر اساس نوشته های دیگر باب ادامه می دهند که بعدا ادعای نبوت و بعدا هم ربوبیت!!!
اما اگر در آثار گوناگون باب که هر کدام به موضوعی اختصاص دارد ، دقتی به خرج دهیم می بینیم که این همه ادعا در واقع یک ادعا بیشتر نیست و گوناگونی ظاهری آن حاصل اندیشه نورزیدن مسلمانان است که اصولا به خود همت نمی دهند که آثار دیگران را بخوانند و تحقیق عمیق صورت دهند ، بنابر این بهتر می بینند که از قول دیگران مطلب بنویسند تا اگر اشتباهی در صورت مسأله به وجود آمد آن را به گردن گوینده اصلی بیندازند. من به جرأت میگویم 99 درصد کسانی که راجع به باب نوشته و می نویسند حتی یکی از کتاب های او را نخوانده اند.
اگر به فلسفه اعتقادی باب نظری بیفکنیم در می یابیم که او معتقد است که خداوند ( به اصطلاح او ذات غیب منیع لا یدرک ) و خلق ظاهری ارتباطی با هم ندارند و بر خلاف اعتقادات صوفیه که گاهی مایه های پانته ایسم دارد ، او معتقد است که هیچ نسبتی بین آن ذات لایدرک و این خلق وجود ندارد ونهایت شناختی که انسانها در مقام خلق می توانند کسب کنند ، شناخت پیامبرانی است که نقش واسطه خدا و خلق را بر عهده دارند. او نام این واسطه را "عالم امر" می گذارد. یعنی باب به سه عالم معتقد است: عالم حق ، عالم امر و عالم خلق. خدا عالم امر را خلق کرد و عالم امر هم کائنات را خلق کرد. بنا براین بر مبنای سخن او دنیایی که پیامبران از آن ظاهر می گردند ، در واقع نقش خداوندی مخلوق را دارد. پس عیسی و موسی و محمد که نمایندگان عالم امر هستند و در عین حال بنده ای از بندگان ذات غیب، می توانند ادعای خدایی هم بکنند چه که از وجود روحانی ایشان است که مخلوقات به وجود آمده اند.
باب می گوید من هم یکی از همان فرستادگان هستم و خودش را در کنار محمد و عیسی و موسی می گذارد. پس او بنا به فلسفه ای که خودش ارائه داده ، از لحاظ روحانی هم می تواند خدا باشد ، هم پیامبر. اما این که مردم را به ظهور بزرگتر از خودش بشارت داده این نیز بنا به اعتقادات خودش معنا دارد. او می گوید که پیامبران از لحاظ مقام در صقع واحد نیستند ( این نکته در قرآن نیز هست که فضلنا بعضهم علی بعض ) و پیامبری خودش را مقدمه ای می داند برای ظهور پیامبری بزرگتر و القابی برای آن شخص انتخاب می کند ، گاهی نامش را بقیةالله می گذارد و گاهی " من یظهره الله " می گوید و .....
نکته ای که این جا هست این است که یک محقق هم می تواند این فلسفه را بپذیرد و هم می تواند نپذیرد ، اما حق ندارد که فلسفه یک اعتقاد را نادیده گرفته و میزان درستی و نادرستی صورت یک اعتقاد را با عقاید خودش بسنجد.
منقول از نامه ی یکی از دوستانم
Spring
در مورد باب نیز این اتفاق افتاده است. معمولا محققین و یا مورخین به اعتقادات باب از نقطه نظر اعتقادات اسلامی خرده گرفته اند. یعنی مسلمین گفته های باب را بدون توجه به فلسفه ای که در پس بیان عقاید باب است و همچنین اصطلاحاتی که او برای بیان عقاید خود به کار برده ، در ترازوی سنجش اسلام گرایی نهاده اند و واضح است که نتیجه چه چیزبوده است. اگر باب از بهشت و دوزخ و قیامت و .... ذکری می کند باید دید که منظور او از به کار گیری این الفاظ که تشابه لفظی با اعتقادات اسلامی دارد چیست.
مثالی می زنم. باب در اکثر نوشته های اولیه خود به " بقیة الله " اشاره می کند و می گوید من واسطه شخصی هستم که پس از من ظاهر خواهد شد و به همین واسطه خود را باب می نامد که تشبیهی است از یک درب ، برای ورود به شهر معرفت و شناخت حقیقت. وقتی مسلمین این نوشته ها را می خوانند ، فورا نتیجه می گیرند که باب ادعا کرده که نایب امام زمان است و چون بعدا خودش ادعا کرده که من همان کسی هستم که شما مسلمین هزار سال است انتظار او را می کشید پس دو تا ادعا کرده ، اول نیابت و بعدا امامت و بر اساس نوشته های دیگر باب ادامه می دهند که بعدا ادعای نبوت و بعدا هم ربوبیت!!!
اما اگر در آثار گوناگون باب که هر کدام به موضوعی اختصاص دارد ، دقتی به خرج دهیم می بینیم که این همه ادعا در واقع یک ادعا بیشتر نیست و گوناگونی ظاهری آن حاصل اندیشه نورزیدن مسلمانان است که اصولا به خود همت نمی دهند که آثار دیگران را بخوانند و تحقیق عمیق صورت دهند ، بنابر این بهتر می بینند که از قول دیگران مطلب بنویسند تا اگر اشتباهی در صورت مسأله به وجود آمد آن را به گردن گوینده اصلی بیندازند. من به جرأت میگویم 99 درصد کسانی که راجع به باب نوشته و می نویسند حتی یکی از کتاب های او را نخوانده اند.
اگر به فلسفه اعتقادی باب نظری بیفکنیم در می یابیم که او معتقد است که خداوند ( به اصطلاح او ذات غیب منیع لا یدرک ) و خلق ظاهری ارتباطی با هم ندارند و بر خلاف اعتقادات صوفیه که گاهی مایه های پانته ایسم دارد ، او معتقد است که هیچ نسبتی بین آن ذات لایدرک و این خلق وجود ندارد ونهایت شناختی که انسانها در مقام خلق می توانند کسب کنند ، شناخت پیامبرانی است که نقش واسطه خدا و خلق را بر عهده دارند. او نام این واسطه را "عالم امر" می گذارد. یعنی باب به سه عالم معتقد است: عالم حق ، عالم امر و عالم خلق. خدا عالم امر را خلق کرد و عالم امر هم کائنات را خلق کرد. بنا براین بر مبنای سخن او دنیایی که پیامبران از آن ظاهر می گردند ، در واقع نقش خداوندی مخلوق را دارد. پس عیسی و موسی و محمد که نمایندگان عالم امر هستند و در عین حال بنده ای از بندگان ذات غیب، می توانند ادعای خدایی هم بکنند چه که از وجود روحانی ایشان است که مخلوقات به وجود آمده اند.
باب می گوید من هم یکی از همان فرستادگان هستم و خودش را در کنار محمد و عیسی و موسی می گذارد. پس او بنا به فلسفه ای که خودش ارائه داده ، از لحاظ روحانی هم می تواند خدا باشد ، هم پیامبر. اما این که مردم را به ظهور بزرگتر از خودش بشارت داده این نیز بنا به اعتقادات خودش معنا دارد. او می گوید که پیامبران از لحاظ مقام در صقع واحد نیستند ( این نکته در قرآن نیز هست که فضلنا بعضهم علی بعض ) و پیامبری خودش را مقدمه ای می داند برای ظهور پیامبری بزرگتر و القابی برای آن شخص انتخاب می کند ، گاهی نامش را بقیةالله می گذارد و گاهی " من یظهره الله " می گوید و .....
نکته ای که این جا هست این است که یک محقق هم می تواند این فلسفه را بپذیرد و هم می تواند نپذیرد ، اما حق ندارد که فلسفه یک اعتقاد را نادیده گرفته و میزان درستی و نادرستی صورت یک اعتقاد را با عقاید خودش بسنجد.
منقول از نامه ی یکی از دوستانم
Spring
-
- فعّال
- پست: 251
- تاریخ عضویت: سهشنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm
حضور محترم اسپرینگ عزیز سلام عرض می کنم. دوست من از صداقت و صراحت و شجاعت شما در بیان مطلبی که مدت هاست منتظر شنیدم آن هستم تشکر می کنم. از شما خواهش می کنم یک بار دیگر با دقت و بر اساس سفارش خداپسندانه ی خودتان بدون غرض و با دیده ی انصاف، نامه ی دوستتان را بخوانید و در مضمون آن بیندیشید و در پی آن به عرائض حقیر گوش دل بسپارید. از توجه ی شما عزیز گرامی مجدداً تشکر می کنم.
اگر تاریخ جناب باب را مطالعه فرموده باشید خواهید دید که ایشان در یک جامعه ی شیعی ظهور فرموده است. نامش علی محمد و آن گونه که می گویند سید بوده است. نام پدرش رضا و نام مادرش فاطمه بیگم. در دوران کودکی نزد آخوندی که به مکتب شیخ احمد احسایی گرایش داشته درس خوانده و در دوران جوانی هم تحت تأثیر تعالیم سید کاظم رشتی جانشین شیخ احمد بوده است. عقیده ی شیخیه هم کاملا روشن است که چیست. آنان همان اعتقادات شیعه را دارند و به علاوه معتقدند که یک نفر در هر زمان باید باشد که رابط مردم با امام زمان باشد. به آن یک نفر رکن رابع ایمان می گویند. شیخ احمد و سید کاظم به امام زمان اعتقاد کامل داشتند. توجه بفرمایید جناب نقطه ی اولی در چنین محیطی نشو و نما داشته و در آن زمان و در آن محیط مردم شیعه ی ایران هنگامی که سخن از بقیة الله می شنوند جز وجود مقدس حضرت حجت بن الحسن العسکری نمی شناسند. بنابراین باید دید که جناب باب بر اساس کدام فرهنگ و در کدام جامعه سخن گفته است. عزیزم جناب باب از روسیه که نیامده بود.( البته در جای خود همان گونه که جناب عالی خواسته اید از ارتباطات آشکار ایشان با منوچهر خان گرجی عامل روسیه ی تزاری در ایران سخن خواهیم گفت) او در ایران بوده و بر اساس فرهنگ قوم حرف زده است. قرآن هم می فرماید هر پیامبری که می اید به لسان قوم حرف می زند. وقتی او می گوید یا بقیة الله قد فدیت بکلی لک و رضیت السب فی سبیلک و ما تمنیت القتل الا فی محبتک: ای بقیة الله به کلی فدای شما بشوم و راضی ام که در راه شما دشنام بشنوم و آرزویی به جز کشته شدن در راه شما ندارم. مردم و حتی حروف حی( هجده نفر پیروان نخستین جناب باب) از این سخن همان را می فهمند که هر شیعه ی ایرانی می فهمد. حال بعدا بهائیان ادعا کرده اند که ایشان مقصودشان حضرت بهاء الله بوده است و برای اثبات این ادعا ظاهرا قوی ترین سخن همان است که دوست شما در نامه اش فرموده است. از شما سئوال می کنم اگر حضرت باب حتی نام حضرت حجت بن الحسن را هم برده باشد، باز نمی فرمایید که در فرهنگ ایشان حجت بن الحسن یعنی میرزا حسین علی نوری ( نام جناب بهاء الله) بهترین راه در دانستن ادعای نخستین جناب باب مراجعه به نخستین اثر ایشان است که از قضا آن را به عنوان دلیل و سند ادعایش به جناب باب الباب یعنی ملا حسین بشرویه ای که نخستین مؤمن به حضرت باب است، عرضه کرده است. این کتاب تفسیر سوره ی یوسف نام دارد که به فرموده ی حضرت بهاء الله در کتاب مستطاب ایقان صفحه ی 180 چاپ مصر اول و اعظم و اکبر کتب باب به شمار می آید. اجازه بدهید از این کتاب برایتان دلیل بیاورم که حضرت باب در فرهنگی که شما می فرمایید چه ادعایی کرده است. اشراق خاوري در صفحات 21 تا 24 رحيق مختوم، تمامي آن بخش را که سورة الملک نام دارد، آورده و ما بخشی از آن را از ص 22 شاهد مي گيريم :
« اللهُ قَد قَدَّرَ أن يَخرُجَ ذلِکَ الکِتابَ في تَفسيرِ أحسَنِ القَصَصِ مِن عِندِ مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَليِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَليِّ بنِ مُوسَي بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّد بنِ عَليِّ بنِ الحُسَينِ بنِ عَليِّ بنِ أبي طالِبٍ عَلي عَبدِهِ لِيَکُونَ حُجَّةَ اللهِ مِن عِندِ الذِّکرِ عَلَي العالَمينَ بَليغاً »
به درستي که خدا مقدّر کرده است که اين کتاب را در تفسير نيکوترين داستان ها(سوره ی يوسف ) از نزد محمد فرزند حسن فرزند علي فرزند محمد فرزند علی فرزند موسی فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علی فرزند حسین فرزند علي بن ابي طالب بر بنده اش خارج سازد تا از نزد ذکر حجت رساننده ي خدا بر اهل عالم باشد.
می دانید که شیعیان امامان خویش را به همین ترتیب که حضرت نقطه ی اولی نام برده است می شناسند. منظور از محمد فرزند حسن هم همان امام زمان و بقیة الله است. منظور از ذکر هم خود جناب باب است. حال در فرهنگ جناب باب آن گونه که شما می فرمایید گویا محمد بن الحسن یعنی میرزا حسین علی نوری؟!
اما توجیهتان در باره ی ادعای خدایی جناب باب هم بسیار جالب و خواندنی است. اولاً آفرین به صداقت شما و یا دوستتان که این نامه را برایتان نوشته است. آفرین که این ادعا را پذیرفته اید و اینک در صدد توجیه آن بر آمده اید. عزیز دل! کدام یک از پیامبران الاهی را دیده اید که چنین ادعایی کرده باشند؟ به قرآن نگاه کنید. همه ی پیامبران آمده اند با اقوام بت پرست در افتاده اند و آنان را از پرستش بتها باز داشته اند و همگی هم خود را بنده ی خدا نامیده اند حتی خداوند به لحنی عتاب آمیز به حضرت عیسی می فرماید: وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُوني وَ أُمِّيَ إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما في نَفْسي وَ لا أَعْلَمُ ما في نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ سوره ی مائده آیه ی 116: هنگامی که خداوند به عیسی بن مریم فرمود: آیا تو به مردم گفته ای که من و مادرم را دو خدا برگیرید؟ عیسی عرض کرد: پاک و منزهی تو ای خداوند. مرا نرسد که سخنی بگویم که در حق و سزاوار من نیست( یعنی ادعای الوهیت و خدای شایسته و سزاوار هیچ پیامبری نیست) اگر این سخن را گفته باشم تو خود خوب می دانی. از آن چه در دل و درون می گذرد تو آگاهی ولی من از آن چه که تو می دانی آگاه نیستم. ملاحظه می فرمایید که قرآن چه با تندی و صراحت ادعای خدایی عیسی و مادرش را رد می کند. چنان که مستحضرید فرهنگ ادیان ابراهیمی همگی یکی است و دیگر نمی توانید بگویید در فرهنگ حضرت باب چنین و چنان آمده است. اگر از قرآن که آخرین کتاب الاهی است و شما هم آن را قبول دارید یک مورد بیاورید که پیامبری ادعای خدایی کرده باشد من از همه سخنان دست می شویم. قرآن در باره ی عقیده ی یهودیان و مسیحیان هم چنین می فرماید: وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ سوره ی توبه آیه ی 30: یهودیان گفتند: عزیر پسر خداست و مسیحیان گفتند: مسیح پسر خداست. این ها سخنانی است که می گویند. شبیه کافران سخن می گویند. خدا آنان را بکشد چه تهمتی می زنند!
خواهش می کنم نامه ی دوستان و عرائض بنده را یک بار دیگر با دقت و انصاف بخوانید و آن گاه نظر مبارک را مرقوم فرمایید. منتظر مرقومه ی شریفه هستم.
اگر تاریخ جناب باب را مطالعه فرموده باشید خواهید دید که ایشان در یک جامعه ی شیعی ظهور فرموده است. نامش علی محمد و آن گونه که می گویند سید بوده است. نام پدرش رضا و نام مادرش فاطمه بیگم. در دوران کودکی نزد آخوندی که به مکتب شیخ احمد احسایی گرایش داشته درس خوانده و در دوران جوانی هم تحت تأثیر تعالیم سید کاظم رشتی جانشین شیخ احمد بوده است. عقیده ی شیخیه هم کاملا روشن است که چیست. آنان همان اعتقادات شیعه را دارند و به علاوه معتقدند که یک نفر در هر زمان باید باشد که رابط مردم با امام زمان باشد. به آن یک نفر رکن رابع ایمان می گویند. شیخ احمد و سید کاظم به امام زمان اعتقاد کامل داشتند. توجه بفرمایید جناب نقطه ی اولی در چنین محیطی نشو و نما داشته و در آن زمان و در آن محیط مردم شیعه ی ایران هنگامی که سخن از بقیة الله می شنوند جز وجود مقدس حضرت حجت بن الحسن العسکری نمی شناسند. بنابراین باید دید که جناب باب بر اساس کدام فرهنگ و در کدام جامعه سخن گفته است. عزیزم جناب باب از روسیه که نیامده بود.( البته در جای خود همان گونه که جناب عالی خواسته اید از ارتباطات آشکار ایشان با منوچهر خان گرجی عامل روسیه ی تزاری در ایران سخن خواهیم گفت) او در ایران بوده و بر اساس فرهنگ قوم حرف زده است. قرآن هم می فرماید هر پیامبری که می اید به لسان قوم حرف می زند. وقتی او می گوید یا بقیة الله قد فدیت بکلی لک و رضیت السب فی سبیلک و ما تمنیت القتل الا فی محبتک: ای بقیة الله به کلی فدای شما بشوم و راضی ام که در راه شما دشنام بشنوم و آرزویی به جز کشته شدن در راه شما ندارم. مردم و حتی حروف حی( هجده نفر پیروان نخستین جناب باب) از این سخن همان را می فهمند که هر شیعه ی ایرانی می فهمد. حال بعدا بهائیان ادعا کرده اند که ایشان مقصودشان حضرت بهاء الله بوده است و برای اثبات این ادعا ظاهرا قوی ترین سخن همان است که دوست شما در نامه اش فرموده است. از شما سئوال می کنم اگر حضرت باب حتی نام حضرت حجت بن الحسن را هم برده باشد، باز نمی فرمایید که در فرهنگ ایشان حجت بن الحسن یعنی میرزا حسین علی نوری ( نام جناب بهاء الله) بهترین راه در دانستن ادعای نخستین جناب باب مراجعه به نخستین اثر ایشان است که از قضا آن را به عنوان دلیل و سند ادعایش به جناب باب الباب یعنی ملا حسین بشرویه ای که نخستین مؤمن به حضرت باب است، عرضه کرده است. این کتاب تفسیر سوره ی یوسف نام دارد که به فرموده ی حضرت بهاء الله در کتاب مستطاب ایقان صفحه ی 180 چاپ مصر اول و اعظم و اکبر کتب باب به شمار می آید. اجازه بدهید از این کتاب برایتان دلیل بیاورم که حضرت باب در فرهنگی که شما می فرمایید چه ادعایی کرده است. اشراق خاوري در صفحات 21 تا 24 رحيق مختوم، تمامي آن بخش را که سورة الملک نام دارد، آورده و ما بخشی از آن را از ص 22 شاهد مي گيريم :
« اللهُ قَد قَدَّرَ أن يَخرُجَ ذلِکَ الکِتابَ في تَفسيرِ أحسَنِ القَصَصِ مِن عِندِ مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَليِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَليِّ بنِ مُوسَي بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّد بنِ عَليِّ بنِ الحُسَينِ بنِ عَليِّ بنِ أبي طالِبٍ عَلي عَبدِهِ لِيَکُونَ حُجَّةَ اللهِ مِن عِندِ الذِّکرِ عَلَي العالَمينَ بَليغاً »
به درستي که خدا مقدّر کرده است که اين کتاب را در تفسير نيکوترين داستان ها(سوره ی يوسف ) از نزد محمد فرزند حسن فرزند علي فرزند محمد فرزند علی فرزند موسی فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علی فرزند حسین فرزند علي بن ابي طالب بر بنده اش خارج سازد تا از نزد ذکر حجت رساننده ي خدا بر اهل عالم باشد.
می دانید که شیعیان امامان خویش را به همین ترتیب که حضرت نقطه ی اولی نام برده است می شناسند. منظور از محمد فرزند حسن هم همان امام زمان و بقیة الله است. منظور از ذکر هم خود جناب باب است. حال در فرهنگ جناب باب آن گونه که شما می فرمایید گویا محمد بن الحسن یعنی میرزا حسین علی نوری؟!
اما توجیهتان در باره ی ادعای خدایی جناب باب هم بسیار جالب و خواندنی است. اولاً آفرین به صداقت شما و یا دوستتان که این نامه را برایتان نوشته است. آفرین که این ادعا را پذیرفته اید و اینک در صدد توجیه آن بر آمده اید. عزیز دل! کدام یک از پیامبران الاهی را دیده اید که چنین ادعایی کرده باشند؟ به قرآن نگاه کنید. همه ی پیامبران آمده اند با اقوام بت پرست در افتاده اند و آنان را از پرستش بتها باز داشته اند و همگی هم خود را بنده ی خدا نامیده اند حتی خداوند به لحنی عتاب آمیز به حضرت عیسی می فرماید: وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُوني وَ أُمِّيَ إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما في نَفْسي وَ لا أَعْلَمُ ما في نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ سوره ی مائده آیه ی 116: هنگامی که خداوند به عیسی بن مریم فرمود: آیا تو به مردم گفته ای که من و مادرم را دو خدا برگیرید؟ عیسی عرض کرد: پاک و منزهی تو ای خداوند. مرا نرسد که سخنی بگویم که در حق و سزاوار من نیست( یعنی ادعای الوهیت و خدای شایسته و سزاوار هیچ پیامبری نیست) اگر این سخن را گفته باشم تو خود خوب می دانی. از آن چه در دل و درون می گذرد تو آگاهی ولی من از آن چه که تو می دانی آگاه نیستم. ملاحظه می فرمایید که قرآن چه با تندی و صراحت ادعای خدایی عیسی و مادرش را رد می کند. چنان که مستحضرید فرهنگ ادیان ابراهیمی همگی یکی است و دیگر نمی توانید بگویید در فرهنگ حضرت باب چنین و چنان آمده است. اگر از قرآن که آخرین کتاب الاهی است و شما هم آن را قبول دارید یک مورد بیاورید که پیامبری ادعای خدایی کرده باشد من از همه سخنان دست می شویم. قرآن در باره ی عقیده ی یهودیان و مسیحیان هم چنین می فرماید: وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ سوره ی توبه آیه ی 30: یهودیان گفتند: عزیر پسر خداست و مسیحیان گفتند: مسیح پسر خداست. این ها سخنانی است که می گویند. شبیه کافران سخن می گویند. خدا آنان را بکشد چه تهمتی می زنند!
خواهش می کنم نامه ی دوستان و عرائض بنده را یک بار دیگر با دقت و انصاف بخوانید و آن گاه نظر مبارک را مرقوم فرمایید. منتظر مرقومه ی شریفه هستم.
-
- پست: 5
- تاریخ عضویت: پنجشنبه 9 شهریور 1385, 2:28 am
<P align=right>جناب spring<BR>پیش از این هم این مطلب را خدمت جناب بهایی عرض کرده بودم.<BR>واژه " گفتمان" ترجمه مترجم دانشمند جناب آشوری از کلمه discours می باشد. این کلمه را باقر پرهام به "گفتار" و بابک احمدی به " سخن" ترجمه کرده اند. به هر حال گفتمان اصلا به معنی گفتگو و ترجمه کلمه dialogue نمی باشد. <BR>به هر حال استفاده گفتمان به جای گفتگو اشتباهی است که این سال ها متداول شده. چرا؟ نمی دانم .لابد از گفتگو قشنگ تر است.</P>
-
- پست: 53
- تاریخ عضویت: دوشنبه 30 مرداد 1385, 11:51 am
- محل اقامت: www.saghar.org
- تماس:
جناب Jooya
فرمودید:"عقیده ی شیخیه هم کاملا روشن است که چیست. آنان همان اعتقادات شیعه را دارند و به علاوه معتقدند که یک نفر در هر زمان باید باشد که رابط مردم با امام زمان باشد. به آن یک نفر رکن رابع ایمان می گویند. شیخ احمد و سید کاظم به امام زمان اعتقاد کامل داشتند."
و همچنین:"از شما سئوال می کنم اگر حضرت باب حتی نام حضرت حجت بن الحسن را هم برده باشد، باز نمی فرمایید که در فرهنگ ایشان حجت بن الحسن یعنی میرزا حسین علی نوری ( نام جناب بهاء الله)"
در اینجا بد نمی باشد که به فلسفه ی اعتقادی شیخیه و حضرت باب در مورد امام زمان و وجود آن توجه کنیم. برخلاف مطلب شما دیدگاه شیخیه در مورد امام زمان با شیعیان فرق دارد. در اینجا اندکی عرض می شود:
مطلب اینجاست که آنانکه با نظریه شیح احمد آشنا می باشند می دانند که از نظر شیخ احمد معاد جسمانی و غیبت جسمانی امام دوازدهم هردو به یک شکل هستند و آن این است که ماده و عنصر مادی امام دوازدهم یا دیگر انسانها پس از مرگ کاملا از میان می رود ولی این حقیقت روحانی امام یا مردگان است که باقی می ماند و در زمان ظهور موعود یا زمان قیامت (که در بسیاری احادیث هم یکی تلقی شده اند) آن حقیقت به هیکل جدیدی ظاهر می گردد. یعنی جسدی که باقی است نه جسد عنصری و مادی بلکه جسد هورقلیائی و مثالی یعنی تصور روحانی آن جسد می باشد. می بینیم که در همان اثر حضرت باب برای آنان که آثارشان را درست می خوانند-و نه آنانکه سطحی و در جستجوی اشکال تراشی چند خطی را در این یا آن بغض نامه مرور می کنند- به این حقیقت که واژه های گذشته در آثارشان معانی نوین یافته است را آشکار ساخته اند. معنای سخن حضرت باب معنایی عرفانی است ونه ظاهری لازم است به چند مطلب بطور فشرده اشاره کنم. اول آنکه حضرت بهاءالله بطور دقیق معنای این سخن حضرت باب را در کمال صراحت و به تفصیل توضیح داده اند. این توضیح را در کتاب جواهر الاسرار ارائه فرمودند. البته با کمال تاسف، بعضی از نفوس از ترس آشکار شدن حقیقت امکان خواندن این اثر را مانند دیگر اثار بهائی نخواهند داد. اما به هرحال در کتاب آثار قلم اعلی جلد سوم صص چهل و یک تا چهل و چهاراین مطلب را توصیح می دهند. خلاصه بیان حضرت بهاءالله این است: آنچه که تو در مورد محمد بن الحسن العسکری در احادیث شنیده ای درست است. ولی در احادیث گفته اند که وی در شهر جابلقاست و این شهر را با اثار و علائم عجیب و غریبی توصیف کرده اند. حال اگر این شهر را به ظاهر این احادیث بگیری چنین شهری در هیچ جای کره زمین وجود ندارد و آن را پیدا نخواهی کرد. اگر که توانستی که این شهر را با آن علائم به من نشان بدهی من هم آن حقیقت پاک را همانگونه که شما می پندارید به شما نشان خواهم داد! پس تنها راه چاره این است که بفهمی که احادیث مربوط به این شهر دارای معانی تأویلی و باطنی است و از همینجا خواهی فهمید که توصیف خود امام محمد بن حسن العسکری نیز دارای معانی باطنی است. پس بدان که چون حقائق مقدسه همگی یک حقیقت واحد هستند، در نتیجه هنگامی که به چشم عرفان به آنان نگاه کنی می بینی که همه انها را می توان محمد بن حسن نامید و همه آنها از جابلقای قدرت الهی آمده اند و همگان از جابلسای رحمت خدا ظاهر می شوند. اما در ظاهر نیزحضرت باب که در سال شصت ظاهر شدند محمد بن حسن عسکری می باشند چرا که هم اسمشان محمد بود وهم از فرزندان ائمه دین بوده اند. پس عنوان فرزند حسن نیز در مورد او صادق می آید. در پایان باید توضیح داد که برخی مانند کسروی بر آئین بهائی خرده گرفته اند که بهائیان به مهدویت قائلند در حالیکه مفهوم امام زمان شیعیان به گفته کسروی -همانند اکثر مسلمانان جهان- مشتی اوهام و خرافات است که با دین و خرد تناقض دارد. از طرف دیگر افرادی دیگر که هرگز در درستی هیچ باور سنتی که از کودکی به او تلقین کرده اند شک نمی کند به بهائیان اعتراض می کنند که آئین باب به حق نیست چرا که ایشان نمی تواند همان امامی که پسر ظاهری امام حسن بود و هنوز هم زنده ظاهری است باشد زیرا که باب در شیراز متولد گردید و یا در سوی دیگر می گویند که اگر باب به امام زمان آنطور گفته (که شما نقل فرمودید) دیگر نمی تواند امام زمان باشد ولی در آینده چنین ادعایی کرده است! نکته جالب این است که هردو گروه در حیطه ظواهر و قشور بسر می برند و بویی از عرفان و حقایق روحانی نبرده اند. حقیقت این است که واژه و توصیف مهدی یا محمد بن حسن عسکری دارای معانی باطنی است و تشبیه و استعاره ای روحانی است که متاسفانه هم توسط کسرویها و هم توسط قشرگرایان به عنوان معنای لفظی تعبیر شده است. اما همانگونه که در قران کریم سخن از آفرینش جهان در شش روز یا قصه آدم و حواست که همه اینها در معنای ظاهری تناقض مطلق با علم و دانش و منطق دارد و در نتیجه یک استعاره و تشبیه روحانی است، در مورد مفهوم مهدی نیز همین گونه باید دست به داوری زد. در اینجا باید اشاره کنم که اگرچه حضرت باب در اثارشان واژه ها را به معنای نوینی به کار می برند و خود نیز به تدریج آن معانی را توضیح داده اند اما حتی اگر چنین هم نمی بود این مطلب تناقضی با حقیقت ادعای ایشان نمی داشت. پیامبران بتدریج و بر اساس درجه استعداد مردم حقیقت خود را بیان می کنند. مثلا بر طبق شهادت قران کریم، حضرت ابراهیم برای آنکه مردم را آماده توحید نماید اول تظاهر نمود که ستاره پرست است و با اشاره به ستارگان فرمود که این خدای من است. بعدا ستاره پرستی را نفی نمود و با اشاره به ماه فرمود که این خدای من است. و آنگاه با طرد هر دو نظر سابق، با اشاره به خورشید فرمود که این خدای من است. آن وقت همه سخنان گذشته خویش را نفی فرمود و بیان داشت که خدای من خدایی واحد است. اگر شما در زمان حضرت ابراهیم می بودید شاید استدلال می کردید که ابراهیم نمی تواند پیامبر باشد زیرا که در سخنش تناقض بوده است و اصرار می ورزیدید که ابراهیم "به اعتراف و اعتقاد" خودش یک ستاره پرست است و دعوی شما در مورد توحید نمی تواند درست باشد زیرا که خودتان هم در کتابهایتان ستاره پرستی را تأیید کرده اید و اضافه می نمود که اگر شجاعت دارید سخن ابراهیم را در مورد خدا بودن ستارگان به همه نشان بدهید.
به یک کلام، آئین بهائی سراغاز عصر حقائق و معانی است و برای این منظور همه واژگان سنتهای گذشته در متن این انقلاب روحانی دستخوش تحولی راستین شده است. این است معنای بشارت قرآن در مورد روزی که زمین زمین دیگر خواهد شد. به امید پاکی دلها برای شناسائی حقیقت
همانطور که عرض شد ایشان از ابتدا ادعای ثابتی داشتند ولی آن را بتدریج و بنا بر درک مردم بر آنان آشکار نمودند. ایشان در همان اولین اثر خود برای نگارش آن اثر کلمه ی "نزلت" را بکار بدند که خود بهتر می دانید "نزلت" را در چه مواردی بکار می برند. مثالی دیگر ذکر می شود، ایشان در همان اثر خود را ذکر می نامند. در قرآن و در همان سوره ی مبارکه ی یوسف کلام الهی به عنوان ذکر نام برده شده است. کلام الهی که در آئین مسیحی هم تحت عنوان "کلمه" از آن نام برده می شود اشاره به تجلی اسماء و صفات الهی دارد که در آثار بابی و بهائی تحت عنوان دیگر عالم امر نام برده شده است که عالم وجود از طریق آن خلق شده است کما اینکه در انجیل نیز بر این امر گواهی داده شده است. همچنین در آثار زیادی مسئله ی خلق عالم از طریق کلمه ی "کن" مورد تاکید قرار گرفته است.
این بحث ارتباط تنگاتنگی با ادعای خدایی دارد. شما که کتاب ایقان را در دست دارید لطفا نظر حضرت بهاءالله را در این باره بخوانید تا برای بحث آتی آمادگی بیشتری داشته باشید.
باقی مطالب را در آتی می نگارم.
Spring
فرمودید:"عقیده ی شیخیه هم کاملا روشن است که چیست. آنان همان اعتقادات شیعه را دارند و به علاوه معتقدند که یک نفر در هر زمان باید باشد که رابط مردم با امام زمان باشد. به آن یک نفر رکن رابع ایمان می گویند. شیخ احمد و سید کاظم به امام زمان اعتقاد کامل داشتند."
و همچنین:"از شما سئوال می کنم اگر حضرت باب حتی نام حضرت حجت بن الحسن را هم برده باشد، باز نمی فرمایید که در فرهنگ ایشان حجت بن الحسن یعنی میرزا حسین علی نوری ( نام جناب بهاء الله)"
در اینجا بد نمی باشد که به فلسفه ی اعتقادی شیخیه و حضرت باب در مورد امام زمان و وجود آن توجه کنیم. برخلاف مطلب شما دیدگاه شیخیه در مورد امام زمان با شیعیان فرق دارد. در اینجا اندکی عرض می شود:
مطلب اینجاست که آنانکه با نظریه شیح احمد آشنا می باشند می دانند که از نظر شیخ احمد معاد جسمانی و غیبت جسمانی امام دوازدهم هردو به یک شکل هستند و آن این است که ماده و عنصر مادی امام دوازدهم یا دیگر انسانها پس از مرگ کاملا از میان می رود ولی این حقیقت روحانی امام یا مردگان است که باقی می ماند و در زمان ظهور موعود یا زمان قیامت (که در بسیاری احادیث هم یکی تلقی شده اند) آن حقیقت به هیکل جدیدی ظاهر می گردد. یعنی جسدی که باقی است نه جسد عنصری و مادی بلکه جسد هورقلیائی و مثالی یعنی تصور روحانی آن جسد می باشد. می بینیم که در همان اثر حضرت باب برای آنان که آثارشان را درست می خوانند-و نه آنانکه سطحی و در جستجوی اشکال تراشی چند خطی را در این یا آن بغض نامه مرور می کنند- به این حقیقت که واژه های گذشته در آثارشان معانی نوین یافته است را آشکار ساخته اند. معنای سخن حضرت باب معنایی عرفانی است ونه ظاهری لازم است به چند مطلب بطور فشرده اشاره کنم. اول آنکه حضرت بهاءالله بطور دقیق معنای این سخن حضرت باب را در کمال صراحت و به تفصیل توضیح داده اند. این توضیح را در کتاب جواهر الاسرار ارائه فرمودند. البته با کمال تاسف، بعضی از نفوس از ترس آشکار شدن حقیقت امکان خواندن این اثر را مانند دیگر اثار بهائی نخواهند داد. اما به هرحال در کتاب آثار قلم اعلی جلد سوم صص چهل و یک تا چهل و چهاراین مطلب را توصیح می دهند. خلاصه بیان حضرت بهاءالله این است: آنچه که تو در مورد محمد بن الحسن العسکری در احادیث شنیده ای درست است. ولی در احادیث گفته اند که وی در شهر جابلقاست و این شهر را با اثار و علائم عجیب و غریبی توصیف کرده اند. حال اگر این شهر را به ظاهر این احادیث بگیری چنین شهری در هیچ جای کره زمین وجود ندارد و آن را پیدا نخواهی کرد. اگر که توانستی که این شهر را با آن علائم به من نشان بدهی من هم آن حقیقت پاک را همانگونه که شما می پندارید به شما نشان خواهم داد! پس تنها راه چاره این است که بفهمی که احادیث مربوط به این شهر دارای معانی تأویلی و باطنی است و از همینجا خواهی فهمید که توصیف خود امام محمد بن حسن العسکری نیز دارای معانی باطنی است. پس بدان که چون حقائق مقدسه همگی یک حقیقت واحد هستند، در نتیجه هنگامی که به چشم عرفان به آنان نگاه کنی می بینی که همه انها را می توان محمد بن حسن نامید و همه آنها از جابلقای قدرت الهی آمده اند و همگان از جابلسای رحمت خدا ظاهر می شوند. اما در ظاهر نیزحضرت باب که در سال شصت ظاهر شدند محمد بن حسن عسکری می باشند چرا که هم اسمشان محمد بود وهم از فرزندان ائمه دین بوده اند. پس عنوان فرزند حسن نیز در مورد او صادق می آید. در پایان باید توضیح داد که برخی مانند کسروی بر آئین بهائی خرده گرفته اند که بهائیان به مهدویت قائلند در حالیکه مفهوم امام زمان شیعیان به گفته کسروی -همانند اکثر مسلمانان جهان- مشتی اوهام و خرافات است که با دین و خرد تناقض دارد. از طرف دیگر افرادی دیگر که هرگز در درستی هیچ باور سنتی که از کودکی به او تلقین کرده اند شک نمی کند به بهائیان اعتراض می کنند که آئین باب به حق نیست چرا که ایشان نمی تواند همان امامی که پسر ظاهری امام حسن بود و هنوز هم زنده ظاهری است باشد زیرا که باب در شیراز متولد گردید و یا در سوی دیگر می گویند که اگر باب به امام زمان آنطور گفته (که شما نقل فرمودید) دیگر نمی تواند امام زمان باشد ولی در آینده چنین ادعایی کرده است! نکته جالب این است که هردو گروه در حیطه ظواهر و قشور بسر می برند و بویی از عرفان و حقایق روحانی نبرده اند. حقیقت این است که واژه و توصیف مهدی یا محمد بن حسن عسکری دارای معانی باطنی است و تشبیه و استعاره ای روحانی است که متاسفانه هم توسط کسرویها و هم توسط قشرگرایان به عنوان معنای لفظی تعبیر شده است. اما همانگونه که در قران کریم سخن از آفرینش جهان در شش روز یا قصه آدم و حواست که همه اینها در معنای ظاهری تناقض مطلق با علم و دانش و منطق دارد و در نتیجه یک استعاره و تشبیه روحانی است، در مورد مفهوم مهدی نیز همین گونه باید دست به داوری زد. در اینجا باید اشاره کنم که اگرچه حضرت باب در اثارشان واژه ها را به معنای نوینی به کار می برند و خود نیز به تدریج آن معانی را توضیح داده اند اما حتی اگر چنین هم نمی بود این مطلب تناقضی با حقیقت ادعای ایشان نمی داشت. پیامبران بتدریج و بر اساس درجه استعداد مردم حقیقت خود را بیان می کنند. مثلا بر طبق شهادت قران کریم، حضرت ابراهیم برای آنکه مردم را آماده توحید نماید اول تظاهر نمود که ستاره پرست است و با اشاره به ستارگان فرمود که این خدای من است. بعدا ستاره پرستی را نفی نمود و با اشاره به ماه فرمود که این خدای من است. و آنگاه با طرد هر دو نظر سابق، با اشاره به خورشید فرمود که این خدای من است. آن وقت همه سخنان گذشته خویش را نفی فرمود و بیان داشت که خدای من خدایی واحد است. اگر شما در زمان حضرت ابراهیم می بودید شاید استدلال می کردید که ابراهیم نمی تواند پیامبر باشد زیرا که در سخنش تناقض بوده است و اصرار می ورزیدید که ابراهیم "به اعتراف و اعتقاد" خودش یک ستاره پرست است و دعوی شما در مورد توحید نمی تواند درست باشد زیرا که خودتان هم در کتابهایتان ستاره پرستی را تأیید کرده اید و اضافه می نمود که اگر شجاعت دارید سخن ابراهیم را در مورد خدا بودن ستارگان به همه نشان بدهید.
به یک کلام، آئین بهائی سراغاز عصر حقائق و معانی است و برای این منظور همه واژگان سنتهای گذشته در متن این انقلاب روحانی دستخوش تحولی راستین شده است. این است معنای بشارت قرآن در مورد روزی که زمین زمین دیگر خواهد شد. به امید پاکی دلها برای شناسائی حقیقت
همانطور که عرض شد ایشان از ابتدا ادعای ثابتی داشتند ولی آن را بتدریج و بنا بر درک مردم بر آنان آشکار نمودند. ایشان در همان اولین اثر خود برای نگارش آن اثر کلمه ی "نزلت" را بکار بدند که خود بهتر می دانید "نزلت" را در چه مواردی بکار می برند. مثالی دیگر ذکر می شود، ایشان در همان اثر خود را ذکر می نامند. در قرآن و در همان سوره ی مبارکه ی یوسف کلام الهی به عنوان ذکر نام برده شده است. کلام الهی که در آئین مسیحی هم تحت عنوان "کلمه" از آن نام برده می شود اشاره به تجلی اسماء و صفات الهی دارد که در آثار بابی و بهائی تحت عنوان دیگر عالم امر نام برده شده است که عالم وجود از طریق آن خلق شده است کما اینکه در انجیل نیز بر این امر گواهی داده شده است. همچنین در آثار زیادی مسئله ی خلق عالم از طریق کلمه ی "کن" مورد تاکید قرار گرفته است.
این بحث ارتباط تنگاتنگی با ادعای خدایی دارد. شما که کتاب ایقان را در دست دارید لطفا نظر حضرت بهاءالله را در این باره بخوانید تا برای بحث آتی آمادگی بیشتری داشته باشید.
باقی مطالب را در آتی می نگارم.
Spring
-
- فعّال
- پست: 251
- تاریخ عضویت: سهشنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm
جناب اسپرینگ برای آن که بحث ها به نتبجه ی شایسته برسد پیش از بررسی بیانات حضرت عالی تکلیف یک مطلب را روشن بفرمایید تا بحث را پی بگیرم. شما از قول حضرت بهاء الله آورده اید: آنچه که تو در مورد محمد بن الحسن العسکری در احادیث شنیده ای درست است. ولی در احادیث گفته اند که وی در شهر جابلقاست و این شهر را با اثار و علائم عجیب و غریبی توصیف کرده اند... لطفا نخست حدیثی را که حضرت بهاء الله مدعی است که امام زمان علیه السلام در جابلقاست ارائه دهید تا بحث را دنیال کنم و دیگر مطالب حضرت عالی ( که نه حضرت بهاء الله را ) به نقد علمی بکشم.
-
- پست: 53
- تاریخ عضویت: دوشنبه 30 مرداد 1385, 11:51 am
- محل اقامت: www.saghar.org
- تماس: