بیت العدل همچنان در چالش!
-
- فعّال
- پست: 265
- تاریخ عضویت: دوشنبه 7 آبان 1386, 1:32 pm
پاسخ: بیت العدل همچنان در چالش!
این مقاله را هم در همین ارتباط در سایت های ایرنا و تابناک دیدم که برای ملاحظه و بررسی پژوهندگان کپی نمودم:
فاشيسم، زيربناي «بهائيت»
فيچيكيا؛ يک بهايي كه مسيحي شد
تابناک(كد خبر: ۲۲۵۸۵ تاريخ انتشار: ۱۵:۵۶ - ۰۱ آبان ۱۳۸۷ .منبع:ایرنا)
فرانچسکو فيچيکيا که قبلاً خود بهايي بوده، بر اين باور است که عقايد سياسي افراطي
رهبريت تشکيلات جهاني بهاييت، برانگيخته از گرايشهاي فاشيستي است. اعضاي
تشکيلات در برابر هرگونه تفکر انتقادي، نوآوري، آزادي بيان، انتقاد از مقررات سخت و
سانسور با طرد فوري از سوي تشکيلات روبهرو ميشوند.
فرانچسکو فيچيکيا متولد سال 1946، در سال 1971به عضويت محفل بهائي سوئيس
درآمد. از نوامبر سال 1973 در زوريخ به عنوان مددکار اجتماعي استخدام شد و پس از
مطالعه کتاب «هرمان زيمر» در آگوست سال 1974 نظرات تشکيلات بهائيت را مورد
انتقاد قرار داد و به پيروي از نظريه زيمر الواح، وصاياي عبدالبها را که همراه کتاب اقدس
بهاءالله در نزد بهائيان منشور نظم اداري تشکيلات بهائيت به شمار ميرود، جعلي
دانست و مؤسسه ولايت امرالله را که در الواح وصايا تعيين شده، غاصب خوانده و معتقد
است که آن توسط شوقي افندي غصب شده است.
فيچيکيا پس از مکاتبه با مرکز جهاني بهائيت در حيفا و بحث و گفتوگوهاي بسيار با
نمايندگان انتصابي تشکيلات بهائي، سرانجام در اواخر نوامبر سال 1974 انصراف خود را
از عضويت در تشکيلات بهائيت اعلام کرد و پس از مدت کوتاهي، تشکيلات بهائيت طرد
روحاني او را اعلام کرد.
در اوايل سال 1975، فيچيکيا با ارسال مطلبي با عنوان «نامه يک خواننده» به روزنامه
زوريخي der zurcher obelander در يازدهم فوريه سال 1975، انتقادات خود را به
تشکيلات بهائيت در سطحي گسترده مطرح کرد. پس از مدت کوتاهي در ماه اوت سال
1975 مقاله خود را با نام بهاييگري ـ يک آينده نا معلوم براي دين آينده " Der
Bahaismus - Ungewisse Zukunft der" Zukunfts Religion" در نشريه ادواري دفتر
مرکزي کليساي پروتستان موسوم به Materialdienst 15\16 شماره 38 (1975) منتشر
کرد. و اين مقاله مقدمه اي شد براي انتشار کتابش در سال 1981 تحت عنوان «آيا
بهائيت دين جهاني در آينده است؟» پژوهشي نقادانه در تعاليم، تاريخ و تشکيلات آن
Der Bahaismus -Religion der Zukunft? Geschichte ,leher und organization in
kritischer Anfrage (Bahaism - Religion of the Future? History ,Doctotrine and
organization :A critical Inquiry).
اين کتاب توسط دفتر مرکزي کليساي پروتستان آلمان مختص مسائل عقيدتي:
Evangelische zentralstelle fur welTanschauungsfragen )centeral office of the
protestant church for ouestions of ideology) منتشر شد.
کتاب فيچيکيا از ساختار سيستماتيک، ارجاعات، يادداشتهاي متعدد، نقل قولهايي از
آثار علمي، منابع مطالعاتي و منابع اصلي بهائي برخوردار است. اين کتاب از اصطلاحات
عربي و يونان باستان و نيز اصطلاحات اصلي فارسي و عربي استفاده کرده و همچنين
يک جدول نمايش تلفظ کلمات عربي و فهرستي از مراجع را عرضه کرده است.
اين کتاب مورد اقبال محققاني همچون «ميشل ميلدن برگر Micheal Mildenberger
»، «جوزف هنينگر Joseph Henninger»، «هانس يوآخيم کليمکات Hans Joachim
Klimkeit»، «اولاف شومان Olaf Schumann»، «هانس والد نفلس Hans Waldenfels
»، «گونتر لانتسکووسکي Gunter Lanczkowski» و «کريستين کانوير Christian
Cannuyer» قرار گرفت.
تشکيلات بهائيت پس از پانزده سال از تاريخ انتشار کتاب فيچيکيا، ردّيهاي تحت عنوان
Der information als method توسط سه تن از محققان بهائي به نامهاي اودوشفر ،
اولريخ گولمر و نيکولا توفيق به زبان آلماني در سال 1995 منتشر کرد. اين ردّيه در سال
2000 به انگليسي توسط ژرالدين شاکلت با عنوان Making the crooked straight
رجمه و منتشر شد و از ترجمه انگليسي آن به پيشنهاد تشکيلات بهائيت ايران در سال
1379 تحت عنوان «راست را کژ انگاشتهاند» به فارسي ترجمه شد.
ازنظر اولريخ گولمر نظرات فيچيکيا تأثير بسياري بر افکار عمومي در کشورهاي آلماني زبان
گذاشته و به حيثيت تشکيلات بهائيت لطمه وارد کرده است. وي اعتراف ميکند که
کتاب فيچيکيا در بيآبرو کردن بهائيت موفق بوده است. وي همچنين بيان ميکند که
کتاب فيچيکيا، بيشک مدتها در اين زمينه تاثيرگذار خواهد بود.
اودو شفر نيز اظهار ميکند بيترديد اين کتاب رايجترين و وسيعالانتشارترين کتاب درباره
بهائيت در ممالک آلماني زبان است.
نظري اجمالي بر محتواي کتاب:
فيچيکيا در تبيين ساختار تشکيلات جهاني بهائيت بيان ميکند که اين تشکيلات کاملاً
سختگير و پيچيده است. از نظر او تعاليم و اعتقادات بهائي، صرفاً در خدمت پذيرفتن و
اجراي فرامين تشکيلات است. ساختار اين تشکيلات در اطاعت بيچون چرا و تأکيد اکيد
بر اطاعت و پيروي کوکورانه بنا شده است و در اين تشکيلات هرکس که از اين قاعده
اصلي تخطي کند طرد ميشود. فيچيکيا در اثر خود، بارها به ماهيت استبدادي و مقاصد
و افکار افراطي تشکيلات بهائيت تأکيد ميورزد. او اهداف سياسي تشکيلات جهاني
بهائيت را ديکتاتور مآبانه، ضد مردمي و شديداً معارض با آزادي ميداند و معتقد است
که عقايد سياسي افراطي رهبريت تشکيلات جهاني بهائيت، برانگيخته از گرايشهاي
فاشيستي است. (1)
فيچيکيا در تبيين اهداف تبليغاتي تعاليم بهايي اشاره ميکند که تشکيلات بهائيت در پي
آن است که بهائيت را به عنوان نوعي «ابر ديانت» اجتماعي و اخلاقي معرفي کند و اين
در حالي است که از ارايه اطلاعات مربوط به احکام و تعاليم بهايي امتناع ميشود. وي
حتي حضور جامعه بينالمللي بهائي را در سازمان ملل به منزله يک مؤسسه غير دولتي
و ايجاد ارتباط با سازمانهاي جهاني را از اهداف تبليغاتي تشکيلات جهاني بهائيت
ميداند. از نظر فيچيکيا، فعاليتهاي ميسيونري و سرمايهگذاريهاي گسترده تشکيلات
جهاني بهائيت در مقام مقايسه با فعاليت اسلام که بدون سرمايهگذاري مالي عمده
صورت ميگيرد موفقيتآميز نبوده است. او معتقد است که امروزه تعاليم بهائي توسط
تشکيلات بهائيت به شکل يک کالا درآمده که در همه قارهها توزيع و عرضه ميشود.(2)
از نظر فيچيکيا با انتقال مرجعيت عقيدتي به بيتالعدل اعظم در سال 1963 از آن زمان به
بعد تشکيلات بهائيت مانند کليساي کاتوليک به عنصري از قدرت حقوقي و تنها سازمان
عقيدتي در جامعه بهائي تبديل شده و فيچيکيا از آن به عنوان «کليسايي کردن جامعه
بهائي» ياد ميکند و به اعتقاد فيچيکيا در تشکيلات بهائيت اعضاي آن در برابر هرگونه
تفکر انتقادي، نوآوريهاي فردي، آزادي بيان، انتقاد از مقررات سخت، سانسور و منعِ
مطالعه آثار مخالفان با طرد فوري از سوي تشکيلات بهائيت روبهرو ميشوند. به گونهاي
که او معتقد است تعاليم بهائي در راستاي اهداف تشکيلات جهاني بهائيت به تعاليم
ايدئولوژيک بدل شده که جانشين فکر مستقل است و او با استناد به بندهاي 122 و
125 کتاب اقدس که در آنها آزاديهاي اجتماعي ناديده گرفته شده، بهائيت را در تقابل
با دمکراسي ميداند. همچنين فيچيکيا بر اين باور است از آنجايي که در ساختار
تشکيلات جهاني بهائيت اصل تفکيک قوا لحاظ نشده، آن تشکيلات تمرکزگرا و ضد
دمکراتيک است.(3)
فيچيکيا به نقد و بررسي اسنادي دو جايگاه مهم بهائيت ميپردازد: مؤسسه ولايت امر و
بيت العدل اعظم. او معتقد است که از مؤسسه ولايت امر در کتاب اقدس بهاءالله، نامي
برده نشده و آنچه در الواح وصاياي عبدالبهاء آورده شده، جعلي است و اين مقام را
شوقي افندي غصب کرده است.
و اما درباره بيتالعدل اعظم مرجع مرکزي جامعه بهائي، فيچيکيا اعتقاد دارد که چنين
مرجعي در کتاب اقدس يافت نميشود و بهاءالله تنها به راهاندازي بيوت عدل محلي امر
کرده است و در واقع، اين مرجع عالي تنها توسط عبدالبهاء در الواح وصايا مطرح شده و
به همين خاطر است که سند قانوني تشکيلات جهاني بهائيت الواح وصايا عبدالبهاء
است نه کتاب اقدس بهاءالله. (4)
از نظر فيچيکيا کتاب اقدس مجموعهاي از قواعد سخت، پيچيده، عجيب و غريب، متعلق
به شرق باستان، نامفهوم و به طورکلي مجموعهاي از قوانين طاقتفرسا است. به نظر
او کتاب اقدس به دليل وجود قوانين ضد اخلاق در بخش احکام و حدود، احکام ارث،
اختيار دو همسري، ناديده گرفتن آزاديهاي اجتماعي، در راستاي اهداف تبليغاتي
تشکيلات بهائيت در غرب به طور کامل چاپ نشده است. وي معتقد است حتي
عبدالبهاء در فعاليتهاي تبليغي خود در اروپا و آمريکا ناچار شد که تعاليم بهاءالله در
کتاب اقدس را مکتوم نگه دارد. فيچيکيا بيان ميکند به خاطر همين دلايل است که کتاب
اقدس ازبهائيان جديد پنهان نگه داشته ميشود. وي در تحليل نهائي خود بيان ميکند
که کتاب اقدس همچون خاري در چشم تشکيلات جهاني بهائيت است.(5)
فيچيکيا تشکيلات بهائيت را به دليل تمايلات افراطي تهديدي براي دولتها ميداند. او
معتقد است که تشکيلات جهاني بهائيت به پيروي از شوقي افندي، دولتها را به دليل
اينکه مانع تحقق حکومت جهاني بهائي هستند صرفاً به عنوان يک «بت» تلقي کرده و
در راستاي تشکيل حکومت جهاني، سرنگوني نظم اجتماعي موجود در کشورها اجتناب
ناپذير است. بنا به نظريه فيچيکيا، بنابراين نبايد تعجب کرد که فعاليت تشکيلات بهائيت
در بسياري از کشورها ممنوع اعلام شده است، زيرا فعاليت آنها در جهت تهديد دولت و
همراه با فعاليتهاي براندازنده است.
از نظر فيچيکيا، وفاداري ظاهري تشکيلات بهائيت به دولت، پرهيز از دخالت در سياست،
لزوم اطاعت از قانون، پرهيز از احزاب سياسي ناشي از فرصتطلبي محض است و صرفاً
يکسري اقدامات عملي است که تا زماني که جامعه بهائي در مرحله طفوليت است،
مراعات ميشود تا بتواند در موقعيتي قرار گيرد که قادر به تحقق اهداف اعلان شدهاش
باشد و فيچيکيا آن را چيزي جز پنهان کاري نظام اعتقادي و اختفاي اهداف سياسي
تشکيلات بهائيت نميداند و در اين ارتباط است که به کتمان عقيده نخست وزير سابق
ايران يعني امير عباس هويدا اشاره ميکند و وفاداري و اطاعت از حکومت را که بارها در
آثار بهاءالله و عبدالبهاء تأکيد شده، شيوهاي مصلحتي ميداند. فيچيکيا همچنين اشاره
دارد به دولتهاي ملي جديد جهان سوم که در مرحله اثبات هويت خود هستند و در
مواجهه با تشکيلات بهائيت و تمايل آن تشکيلات به ايجاد يک دولت جهاني متمرکز،
باعث شده است که آن دولتها مواضع سياسي تشکيلات بهائيت را به نوعي استقرار
استعمار جديد تلقي کنند. (6)
از نظر فيچيکيا تشکيلات جهاني بهائيت، يک قدرت خودکامه است که قصد دارد سرانجام
خود را تا سطح يک دولت جهاني بالا بكشد. تشکيلات جهاني بهائيت از نظر او در مسير
سلطه مطلقه جهاني است. تشکيلات بهائي براي استقرار يک دولت متحد متمرکزگرا و
دولتي جهاني همراه با يک گرايش تئوکراسي در حال تلاش است. تشکيلات بهائيت اين
هدف را در پس پرده مدارا، صلحطلبي و تمکين به حکومت و قانون مکتوم نگاه داشتهاند.
از نظر فيچيکيا، هرچند بهائيان در تبليغات خود تلاش ميکنند که به جهانيان القا کنند که
جامعه مشترکالمنافع فدرال با اهداف تشکيلات جهاني بهائيت منطبق و سازگار است،
ولي در حقيقت هدف تشکيلات بهائيت تأسيس نظام فدرال مشترکالمنافع از دولتها
نيست بلکه هدف تشکيل دولت واحد تمرکزگراست.(7)
فيچيکيا درباره بررسي تشکيلات بهائيت در ايران بيان ميکند که بهائيان در انقلاب
مشروطه ايران نشان دادند که مخالف حکومت جمهوري، آزاديهاي مدني و هرگونه نهاد
انتخابي از سوي مردم بودهاند. آنها حامي سلطنت مطلقه بودند تا جايي که عبدالبهاء
از سلطنتطلبان حمايت کرد و با آنان از درِ معامله درآمد.
وي بيان ميکند که تشکيلات بهائيت در ايران به عنوان حاميان صريح دربار در حکومت
پهلوي بسيار منتفع شدند و شاه نيز براي سرکوب و جلوگيري از نفوذ روحانيون شيعه به
حمايت از تشکيلات بهائيت روي آورد. وي از نقش اساسي تشکيلات بهائيت در
سرنگوني دکتر مصدق در سال 1953 ياد ميکند و همينطور نقشي را که اين تشکيلات
در روي کار آمدن اميرعباس هويدا به نخست وزيري ايفا کرد.
فيچيکيا بر اين باور است، تشکيلات بهائيت نه تنها در برابر سياستهاي فاسد حکومت
پهلوي سکوت کردند بلکه پنهاني از اين سياستها حمايت کردند و در خفا با دربار به
توطئه نيز پرداختند. فيچيکيا در تحليل خود از وضعيت تشکيلات بهائيت ايران در نظام
جمهوري اسلامي ايران، تضاد ميان مقامات دولتي و بهائيان را ناشي از جوهر و ماهيت
تشکيلات بهائيت ميداند. او از آنجايي که تشکيلات بهائيت ايران را مروج و حامي
حکومت سلطنتي ايران ميداند، معتقد است که نبايد تعجب کنيم که ما در ايران شاهد
خشم ايرانيان با چنين تشکيلاتي باشيم و از نظر او از آنجايي که تشکيلات بهائيت
مخالف با مردمي شدن و اصلاح ساختار دولتي ايران بودند و به طور مخفيانه با دربار
عليه مردم توطئه مي کردند، براي همين، طبيعي است که اين تشکيلات با خشم
فزاينده تودههاي مردم ايران روبهرو شود. (8)
گفتني است، ترجمه فارسي اين کتاب در دست اقدام است.
---------------------------------
پينوشتها:
1. فصل سوم «اقامت بهاءالله در عکا»151- 156-181 / فصل پنجم «تعاليم بهائي» 226
/ فصل ششم «آداب و مراسم مذهبي در بهائيت»240 / فصل هشتم «عصر آهنين
شوقي افندي» 288 / فصل دهم «بهائيت در عصر حاضر» 394-399-405-407-413-422
-426-429
2. فصل نهم «نظم اداري بهائي» / 374 فصل دهم 381-409
3. فصل پنجم 234 / فصل هشتم 278-288-300 / فصل نهم 334-337-339-340-367-
368 /فصل دهم 379-389-390-417-421-426
4. فصل هشتم 293 / فصل نهم 319-331
5. فصل سوم 149-160 / فصل هفتم «تعاليم اجتماعي و اخلاقي در بهائيت» 251 /
فصل هشتم 283-293 / فصل دهم 430
6. فصل ششم / 238فصل دهم 393-398
7.فصل دهم 389-391-414-425
8. فصل هفتم 272-275 / فصل دهم 395
فاشيسم، زيربناي «بهائيت»
فيچيكيا؛ يک بهايي كه مسيحي شد
تابناک(كد خبر: ۲۲۵۸۵ تاريخ انتشار: ۱۵:۵۶ - ۰۱ آبان ۱۳۸۷ .منبع:ایرنا)
فرانچسکو فيچيکيا که قبلاً خود بهايي بوده، بر اين باور است که عقايد سياسي افراطي
رهبريت تشکيلات جهاني بهاييت، برانگيخته از گرايشهاي فاشيستي است. اعضاي
تشکيلات در برابر هرگونه تفکر انتقادي، نوآوري، آزادي بيان، انتقاد از مقررات سخت و
سانسور با طرد فوري از سوي تشکيلات روبهرو ميشوند.
فرانچسکو فيچيکيا متولد سال 1946، در سال 1971به عضويت محفل بهائي سوئيس
درآمد. از نوامبر سال 1973 در زوريخ به عنوان مددکار اجتماعي استخدام شد و پس از
مطالعه کتاب «هرمان زيمر» در آگوست سال 1974 نظرات تشکيلات بهائيت را مورد
انتقاد قرار داد و به پيروي از نظريه زيمر الواح، وصاياي عبدالبها را که همراه کتاب اقدس
بهاءالله در نزد بهائيان منشور نظم اداري تشکيلات بهائيت به شمار ميرود، جعلي
دانست و مؤسسه ولايت امرالله را که در الواح وصايا تعيين شده، غاصب خوانده و معتقد
است که آن توسط شوقي افندي غصب شده است.
فيچيکيا پس از مکاتبه با مرکز جهاني بهائيت در حيفا و بحث و گفتوگوهاي بسيار با
نمايندگان انتصابي تشکيلات بهائي، سرانجام در اواخر نوامبر سال 1974 انصراف خود را
از عضويت در تشکيلات بهائيت اعلام کرد و پس از مدت کوتاهي، تشکيلات بهائيت طرد
روحاني او را اعلام کرد.
در اوايل سال 1975، فيچيکيا با ارسال مطلبي با عنوان «نامه يک خواننده» به روزنامه
زوريخي der zurcher obelander در يازدهم فوريه سال 1975، انتقادات خود را به
تشکيلات بهائيت در سطحي گسترده مطرح کرد. پس از مدت کوتاهي در ماه اوت سال
1975 مقاله خود را با نام بهاييگري ـ يک آينده نا معلوم براي دين آينده " Der
Bahaismus - Ungewisse Zukunft der" Zukunfts Religion" در نشريه ادواري دفتر
مرکزي کليساي پروتستان موسوم به Materialdienst 15\16 شماره 38 (1975) منتشر
کرد. و اين مقاله مقدمه اي شد براي انتشار کتابش در سال 1981 تحت عنوان «آيا
بهائيت دين جهاني در آينده است؟» پژوهشي نقادانه در تعاليم، تاريخ و تشکيلات آن
Der Bahaismus -Religion der Zukunft? Geschichte ,leher und organization in
kritischer Anfrage (Bahaism - Religion of the Future? History ,Doctotrine and
organization :A critical Inquiry).
اين کتاب توسط دفتر مرکزي کليساي پروتستان آلمان مختص مسائل عقيدتي:
Evangelische zentralstelle fur welTanschauungsfragen )centeral office of the
protestant church for ouestions of ideology) منتشر شد.
کتاب فيچيکيا از ساختار سيستماتيک، ارجاعات، يادداشتهاي متعدد، نقل قولهايي از
آثار علمي، منابع مطالعاتي و منابع اصلي بهائي برخوردار است. اين کتاب از اصطلاحات
عربي و يونان باستان و نيز اصطلاحات اصلي فارسي و عربي استفاده کرده و همچنين
يک جدول نمايش تلفظ کلمات عربي و فهرستي از مراجع را عرضه کرده است.
اين کتاب مورد اقبال محققاني همچون «ميشل ميلدن برگر Micheal Mildenberger
»، «جوزف هنينگر Joseph Henninger»، «هانس يوآخيم کليمکات Hans Joachim
Klimkeit»، «اولاف شومان Olaf Schumann»، «هانس والد نفلس Hans Waldenfels
»، «گونتر لانتسکووسکي Gunter Lanczkowski» و «کريستين کانوير Christian
Cannuyer» قرار گرفت.
تشکيلات بهائيت پس از پانزده سال از تاريخ انتشار کتاب فيچيکيا، ردّيهاي تحت عنوان
Der information als method توسط سه تن از محققان بهائي به نامهاي اودوشفر ،
اولريخ گولمر و نيکولا توفيق به زبان آلماني در سال 1995 منتشر کرد. اين ردّيه در سال
2000 به انگليسي توسط ژرالدين شاکلت با عنوان Making the crooked straight
رجمه و منتشر شد و از ترجمه انگليسي آن به پيشنهاد تشکيلات بهائيت ايران در سال
1379 تحت عنوان «راست را کژ انگاشتهاند» به فارسي ترجمه شد.
ازنظر اولريخ گولمر نظرات فيچيکيا تأثير بسياري بر افکار عمومي در کشورهاي آلماني زبان
گذاشته و به حيثيت تشکيلات بهائيت لطمه وارد کرده است. وي اعتراف ميکند که
کتاب فيچيکيا در بيآبرو کردن بهائيت موفق بوده است. وي همچنين بيان ميکند که
کتاب فيچيکيا، بيشک مدتها در اين زمينه تاثيرگذار خواهد بود.
اودو شفر نيز اظهار ميکند بيترديد اين کتاب رايجترين و وسيعالانتشارترين کتاب درباره
بهائيت در ممالک آلماني زبان است.
نظري اجمالي بر محتواي کتاب:
فيچيکيا در تبيين ساختار تشکيلات جهاني بهائيت بيان ميکند که اين تشکيلات کاملاً
سختگير و پيچيده است. از نظر او تعاليم و اعتقادات بهائي، صرفاً در خدمت پذيرفتن و
اجراي فرامين تشکيلات است. ساختار اين تشکيلات در اطاعت بيچون چرا و تأکيد اکيد
بر اطاعت و پيروي کوکورانه بنا شده است و در اين تشکيلات هرکس که از اين قاعده
اصلي تخطي کند طرد ميشود. فيچيکيا در اثر خود، بارها به ماهيت استبدادي و مقاصد
و افکار افراطي تشکيلات بهائيت تأکيد ميورزد. او اهداف سياسي تشکيلات جهاني
بهائيت را ديکتاتور مآبانه، ضد مردمي و شديداً معارض با آزادي ميداند و معتقد است
که عقايد سياسي افراطي رهبريت تشکيلات جهاني بهائيت، برانگيخته از گرايشهاي
فاشيستي است. (1)
فيچيکيا در تبيين اهداف تبليغاتي تعاليم بهايي اشاره ميکند که تشکيلات بهائيت در پي
آن است که بهائيت را به عنوان نوعي «ابر ديانت» اجتماعي و اخلاقي معرفي کند و اين
در حالي است که از ارايه اطلاعات مربوط به احکام و تعاليم بهايي امتناع ميشود. وي
حتي حضور جامعه بينالمللي بهائي را در سازمان ملل به منزله يک مؤسسه غير دولتي
و ايجاد ارتباط با سازمانهاي جهاني را از اهداف تبليغاتي تشکيلات جهاني بهائيت
ميداند. از نظر فيچيکيا، فعاليتهاي ميسيونري و سرمايهگذاريهاي گسترده تشکيلات
جهاني بهائيت در مقام مقايسه با فعاليت اسلام که بدون سرمايهگذاري مالي عمده
صورت ميگيرد موفقيتآميز نبوده است. او معتقد است که امروزه تعاليم بهائي توسط
تشکيلات بهائيت به شکل يک کالا درآمده که در همه قارهها توزيع و عرضه ميشود.(2)
از نظر فيچيکيا با انتقال مرجعيت عقيدتي به بيتالعدل اعظم در سال 1963 از آن زمان به
بعد تشکيلات بهائيت مانند کليساي کاتوليک به عنصري از قدرت حقوقي و تنها سازمان
عقيدتي در جامعه بهائي تبديل شده و فيچيکيا از آن به عنوان «کليسايي کردن جامعه
بهائي» ياد ميکند و به اعتقاد فيچيکيا در تشکيلات بهائيت اعضاي آن در برابر هرگونه
تفکر انتقادي، نوآوريهاي فردي، آزادي بيان، انتقاد از مقررات سخت، سانسور و منعِ
مطالعه آثار مخالفان با طرد فوري از سوي تشکيلات بهائيت روبهرو ميشوند. به گونهاي
که او معتقد است تعاليم بهائي در راستاي اهداف تشکيلات جهاني بهائيت به تعاليم
ايدئولوژيک بدل شده که جانشين فکر مستقل است و او با استناد به بندهاي 122 و
125 کتاب اقدس که در آنها آزاديهاي اجتماعي ناديده گرفته شده، بهائيت را در تقابل
با دمکراسي ميداند. همچنين فيچيکيا بر اين باور است از آنجايي که در ساختار
تشکيلات جهاني بهائيت اصل تفکيک قوا لحاظ نشده، آن تشکيلات تمرکزگرا و ضد
دمکراتيک است.(3)
فيچيکيا به نقد و بررسي اسنادي دو جايگاه مهم بهائيت ميپردازد: مؤسسه ولايت امر و
بيت العدل اعظم. او معتقد است که از مؤسسه ولايت امر در کتاب اقدس بهاءالله، نامي
برده نشده و آنچه در الواح وصاياي عبدالبهاء آورده شده، جعلي است و اين مقام را
شوقي افندي غصب کرده است.
و اما درباره بيتالعدل اعظم مرجع مرکزي جامعه بهائي، فيچيکيا اعتقاد دارد که چنين
مرجعي در کتاب اقدس يافت نميشود و بهاءالله تنها به راهاندازي بيوت عدل محلي امر
کرده است و در واقع، اين مرجع عالي تنها توسط عبدالبهاء در الواح وصايا مطرح شده و
به همين خاطر است که سند قانوني تشکيلات جهاني بهائيت الواح وصايا عبدالبهاء
است نه کتاب اقدس بهاءالله. (4)
از نظر فيچيکيا کتاب اقدس مجموعهاي از قواعد سخت، پيچيده، عجيب و غريب، متعلق
به شرق باستان، نامفهوم و به طورکلي مجموعهاي از قوانين طاقتفرسا است. به نظر
او کتاب اقدس به دليل وجود قوانين ضد اخلاق در بخش احکام و حدود، احکام ارث،
اختيار دو همسري، ناديده گرفتن آزاديهاي اجتماعي، در راستاي اهداف تبليغاتي
تشکيلات بهائيت در غرب به طور کامل چاپ نشده است. وي معتقد است حتي
عبدالبهاء در فعاليتهاي تبليغي خود در اروپا و آمريکا ناچار شد که تعاليم بهاءالله در
کتاب اقدس را مکتوم نگه دارد. فيچيکيا بيان ميکند به خاطر همين دلايل است که کتاب
اقدس ازبهائيان جديد پنهان نگه داشته ميشود. وي در تحليل نهائي خود بيان ميکند
که کتاب اقدس همچون خاري در چشم تشکيلات جهاني بهائيت است.(5)
فيچيکيا تشکيلات بهائيت را به دليل تمايلات افراطي تهديدي براي دولتها ميداند. او
معتقد است که تشکيلات جهاني بهائيت به پيروي از شوقي افندي، دولتها را به دليل
اينکه مانع تحقق حکومت جهاني بهائي هستند صرفاً به عنوان يک «بت» تلقي کرده و
در راستاي تشکيل حکومت جهاني، سرنگوني نظم اجتماعي موجود در کشورها اجتناب
ناپذير است. بنا به نظريه فيچيکيا، بنابراين نبايد تعجب کرد که فعاليت تشکيلات بهائيت
در بسياري از کشورها ممنوع اعلام شده است، زيرا فعاليت آنها در جهت تهديد دولت و
همراه با فعاليتهاي براندازنده است.
از نظر فيچيکيا، وفاداري ظاهري تشکيلات بهائيت به دولت، پرهيز از دخالت در سياست،
لزوم اطاعت از قانون، پرهيز از احزاب سياسي ناشي از فرصتطلبي محض است و صرفاً
يکسري اقدامات عملي است که تا زماني که جامعه بهائي در مرحله طفوليت است،
مراعات ميشود تا بتواند در موقعيتي قرار گيرد که قادر به تحقق اهداف اعلان شدهاش
باشد و فيچيکيا آن را چيزي جز پنهان کاري نظام اعتقادي و اختفاي اهداف سياسي
تشکيلات بهائيت نميداند و در اين ارتباط است که به کتمان عقيده نخست وزير سابق
ايران يعني امير عباس هويدا اشاره ميکند و وفاداري و اطاعت از حکومت را که بارها در
آثار بهاءالله و عبدالبهاء تأکيد شده، شيوهاي مصلحتي ميداند. فيچيکيا همچنين اشاره
دارد به دولتهاي ملي جديد جهان سوم که در مرحله اثبات هويت خود هستند و در
مواجهه با تشکيلات بهائيت و تمايل آن تشکيلات به ايجاد يک دولت جهاني متمرکز،
باعث شده است که آن دولتها مواضع سياسي تشکيلات بهائيت را به نوعي استقرار
استعمار جديد تلقي کنند. (6)
از نظر فيچيکيا تشکيلات جهاني بهائيت، يک قدرت خودکامه است که قصد دارد سرانجام
خود را تا سطح يک دولت جهاني بالا بكشد. تشکيلات جهاني بهائيت از نظر او در مسير
سلطه مطلقه جهاني است. تشکيلات بهائي براي استقرار يک دولت متحد متمرکزگرا و
دولتي جهاني همراه با يک گرايش تئوکراسي در حال تلاش است. تشکيلات بهائيت اين
هدف را در پس پرده مدارا، صلحطلبي و تمکين به حکومت و قانون مکتوم نگاه داشتهاند.
از نظر فيچيکيا، هرچند بهائيان در تبليغات خود تلاش ميکنند که به جهانيان القا کنند که
جامعه مشترکالمنافع فدرال با اهداف تشکيلات جهاني بهائيت منطبق و سازگار است،
ولي در حقيقت هدف تشکيلات بهائيت تأسيس نظام فدرال مشترکالمنافع از دولتها
نيست بلکه هدف تشکيل دولت واحد تمرکزگراست.(7)
فيچيکيا درباره بررسي تشکيلات بهائيت در ايران بيان ميکند که بهائيان در انقلاب
مشروطه ايران نشان دادند که مخالف حکومت جمهوري، آزاديهاي مدني و هرگونه نهاد
انتخابي از سوي مردم بودهاند. آنها حامي سلطنت مطلقه بودند تا جايي که عبدالبهاء
از سلطنتطلبان حمايت کرد و با آنان از درِ معامله درآمد.
وي بيان ميکند که تشکيلات بهائيت در ايران به عنوان حاميان صريح دربار در حکومت
پهلوي بسيار منتفع شدند و شاه نيز براي سرکوب و جلوگيري از نفوذ روحانيون شيعه به
حمايت از تشکيلات بهائيت روي آورد. وي از نقش اساسي تشکيلات بهائيت در
سرنگوني دکتر مصدق در سال 1953 ياد ميکند و همينطور نقشي را که اين تشکيلات
در روي کار آمدن اميرعباس هويدا به نخست وزيري ايفا کرد.
فيچيکيا بر اين باور است، تشکيلات بهائيت نه تنها در برابر سياستهاي فاسد حکومت
پهلوي سکوت کردند بلکه پنهاني از اين سياستها حمايت کردند و در خفا با دربار به
توطئه نيز پرداختند. فيچيکيا در تحليل خود از وضعيت تشکيلات بهائيت ايران در نظام
جمهوري اسلامي ايران، تضاد ميان مقامات دولتي و بهائيان را ناشي از جوهر و ماهيت
تشکيلات بهائيت ميداند. او از آنجايي که تشکيلات بهائيت ايران را مروج و حامي
حکومت سلطنتي ايران ميداند، معتقد است که نبايد تعجب کنيم که ما در ايران شاهد
خشم ايرانيان با چنين تشکيلاتي باشيم و از نظر او از آنجايي که تشکيلات بهائيت
مخالف با مردمي شدن و اصلاح ساختار دولتي ايران بودند و به طور مخفيانه با دربار
عليه مردم توطئه مي کردند، براي همين، طبيعي است که اين تشکيلات با خشم
فزاينده تودههاي مردم ايران روبهرو شود. (8)
گفتني است، ترجمه فارسي اين کتاب در دست اقدام است.
---------------------------------
پينوشتها:
1. فصل سوم «اقامت بهاءالله در عکا»151- 156-181 / فصل پنجم «تعاليم بهائي» 226
/ فصل ششم «آداب و مراسم مذهبي در بهائيت»240 / فصل هشتم «عصر آهنين
شوقي افندي» 288 / فصل دهم «بهائيت در عصر حاضر» 394-399-405-407-413-422
-426-429
2. فصل نهم «نظم اداري بهائي» / 374 فصل دهم 381-409
3. فصل پنجم 234 / فصل هشتم 278-288-300 / فصل نهم 334-337-339-340-367-
368 /فصل دهم 379-389-390-417-421-426
4. فصل هشتم 293 / فصل نهم 319-331
5. فصل سوم 149-160 / فصل هفتم «تعاليم اجتماعي و اخلاقي در بهائيت» 251 /
فصل هشتم 283-293 / فصل دهم 430
6. فصل ششم / 238فصل دهم 393-398
7.فصل دهم 389-391-414-425
8. فصل هفتم 272-275 / فصل دهم 395
-
- فعّال
- پست: 100
- تاریخ عضویت: شنبه 4 خرداد 1387, 1:56 am
پاسخ: بیت العدل همچنان در چالش!
آخه من کی اهانت کردم؟من فقط یه مدرک مستدل خواستم.صرف نظر از اهانت های سونیای بهائی، خواستار جواب مستند ایشان از متون بهائی به مطالب مطرح شده هستم.
انتخاب نه فرد معمولی برای اداره یک دین(!) و عصمت آنها بخاطر این انتخاب و اداره حزبی کردن و پول گرفتن و حساب پس ندادن و طرد کردن مخالفان و سری بودن وازکمکهای اسرائیل منتفع شدن و ...تحریف متون بهائی که مخاف آنان باشد (مثل تحریف کتاب نظر اجمالی و...) تفسیر متون و قانونگذاری در غیاب ولی امر(بدلیل عقیم بودن شوقی افندی) به شرایط یک حزب می ماند یا یک دین؟!
پژوهشگران خود قضاوت فرمایند.
یه چیز دیگه مگه روحانیون و مراجع تقلید شما انسان های عادی نیستن که اعضای بیت العدل ما نباشن؟تمام این کارهایی را هم که گفتی در بیانات این اختیارات را به آن ها داده اند.عصمت بودنشونم حتما حکمتی داره.
-
- فعّال
- پست: 454
- تاریخ عضویت: یکشنبه 18 تیر 1385, 3:01 pm
پاسخ: بیت العدل همچنان در چالش!
پژوهش عزیز
قبلا هم در این سایت ،کتاب فیچیکیا معرفی شده بود.از اینکه در البرز نیوز خبر ترجمه آن را دیدیم آرزو می کنیم زودتر منتشر شود.
سونیا هم خود را با روش سایت تطبیق دهد.این لحن صحبت(عصمت بودنشونم حتما حکمتی داره)علمی نیست.حکمت را بفرمائیدتاکاربران استفاده کنند.
تشبیه مراجع تقلید( که هیچکس ادعای عصمت برای آنها نکرده) با منتخبین بیت العدل (که ادعای عصمت برای آنها دارید) مغلطه است.
ولی امر بهائی را هم که(بدلیل عقیم بودن شوقی) وجود ندارد توضیح علمی دهیدتکلیف این دین بدون ولی امر(که قبلا قرار بود 24تاولی امر وجود داشته
باشد)تبیین فرمائید.
قبلا هم در این سایت ،کتاب فیچیکیا معرفی شده بود.از اینکه در البرز نیوز خبر ترجمه آن را دیدیم آرزو می کنیم زودتر منتشر شود.
سونیا هم خود را با روش سایت تطبیق دهد.این لحن صحبت(عصمت بودنشونم حتما حکمتی داره)علمی نیست.حکمت را بفرمائیدتاکاربران استفاده کنند.
تشبیه مراجع تقلید( که هیچکس ادعای عصمت برای آنها نکرده) با منتخبین بیت العدل (که ادعای عصمت برای آنها دارید) مغلطه است.
ولی امر بهائی را هم که(بدلیل عقیم بودن شوقی) وجود ندارد توضیح علمی دهیدتکلیف این دین بدون ولی امر(که قبلا قرار بود 24تاولی امر وجود داشته
باشد)تبیین فرمائید.
-
- پست: 15
- تاریخ عضویت: جمعه 10 آبان 1387, 10:52 pm
Re: پاسخ: بیت العدل همچنان در چالش!
با سلام.sonia نوشته شده:من نمی دونم این خطای عمومی مال چیه؟کلی تایپ می کنی،بعد همش می پره.
جناب یاقوت فکر می کنم این بیان اشاره به محافل محلی و ملی دارد که باید در هر شهر و کشور برقرار باشد اما وقتی اجازه ی این کار را نمی دهند،شما بگویید ما چگونه به این بیان عمل کنیم؟
در رابطه با سوال دوم نیز باید عرض کنم این 9 نفر اعضای بیت العدل توسط بهاییان سراسر عالم انتخاب می شوند و مصون از خطا هستند.اگر این گونه باشد که شما می گویید،دیگر چه نیازی به پیامبر و امام و ... وجود دارد.؟برای عدد 9 نیز در همان بیان به عدد بها(9)اشاره شده است.
خواهشی داشتم آیدیتان را اگر اشکالی ندارد،بدهید تا از آن طریق به سوالاتتان پاسخ گویم زیرا از این سایت اصلا خوشم نمی آید.ممنون
فکر نمی کنم بگو مگو و جنجال راه به جایی ببره. این سایتم خیلی نمی شناسم و تازه 4-5 روزه عضو شدم و برام فرقی نمی کنه از چه طریقی صحبت کنیم.
sajjad.st23@yahoo.com
-
- فعّال
- پست: 532
- تاریخ عضویت: دوشنبه 31 اردیبهشت 1386, 3:11 pm
پاسخ: Re: پاسخ: بیت العدل همچنان در
خدمت دوستان عزیز عرض ادب و احترام دارم.
اگر چه بحث در مورد اصل توارث که شروع به توضیح آن را کردم مقداری منحرف شده است، ولي از آن جا كه اين اصل بسيار اصل مهمي مي باشد، به نظر رسید که خوب است، در مورد آن توضیح بیشتری داده شود و اهمّيّت آن از ديد رهبران بهايي، يعني جناب بهاالله و جناب عبدالبها و جناب شوقي افندي بررسي گردد. اين بررسي را از همان کتابی كه ذکر کردم، کتاب دور بهایی، اثر خامه حضرت شوقي رباني، ادامه مي دهم.
در صفحه 77 اين كتاب مي خوانيم که:
«در آيات کتاب مستطاب اقدس که در آن تلويحاً به اساس ولايت امر اخبار گشته، در باره اصل توارث و تقدّم ولد ارشد که در جميع شرايع گذشته معمول بوده است و حضرت عبدالبهآء در يکی از الواح خود آن را تأييد ميفرمايند، در جميع اين موارد آثار و علائم اوّليّهء اين نظم اداری و جريان آن مشهود است که حضرت عبدالبهآء آنرا بعداً در الواح وصايای خويش اعلام و برقرار فرمودند.»
در این قسمت از کتاب چندین مطلب آمده است كه به ترتيب به ذكر آن مي پردازم:
اول آن که اساس ولایت امر در کتاب اقدس به آن اشاره شده است، و ولایت امر چیزی نیست که بهاییان ریمی و دیگران، از پیش خود آن را در آورده باشند. بلکه خود جناب بهاءالله نیز آن را تأیید کرده اند. بنابراين ما از جناب سونيا مي خواهيم كه با توجه به آن چيزهايي كه آقاي حبيب در مقالات خود به آن تأكيد كردند، به ما بفرمايند كه ولي امر كنوني بهاييان چه كسي است؟
دوم آن كه اصل توارث که در كتاب اقدس نیز به آن اشاره شده است. بنا بر اين اصل، ولد ارشد تقدم دارد. به بيان ديگر، هيچ كسي غير از ولد ارشد بر او مقدم نميباشد و پس از پدر بنا بر اين اصل ولايت امر به او خواهد رسيد. لازم به ذكر است كه اين اصل، در مورد ولايت امر مي باشد و همان طور كه مي بينيم اين اصل را جناب شوقي به نقل از جناب بهاءالله در كنار اساس ولايت امر آورده است. وقتي كه صحبت در مورد ولايت امر است و بحث اين اصل به ميان مي آيد، طبيعتا اين مسأله مطرح میشود كه وقتي كسي بخواهد ولي امر بعدي باشد، بايد ولد ارشد او باشد.
سوم آن که جناب عبدالبها نیز این اصل را در الواح خود تأیید فرموده اند. پس بدون شک این اصل از اصول مهمی است که هرگز نباید مورد غفلت قرار گیرد و همان طور که عرض کردم ، تمام رهبران بزرگ بهایی آن را تأیید کرده اند.
نکته ی چهارمی که در این مورد می خواهم به آن اشاره کنم این است که این اصل طبق فرموده ی جناب ولی امر در تمام شرایع گذشته معمول بوده است، و دیگر جای شک و تردیدی در این اصل وجود ندارد.
در قسمتی دیگر از این کتاب ، در صفحه ی 79 چنین می خوانیم:
«هر گاه ولايت امر از نظم بديع حضرت بهآءاللّه منتزع شود اساس اين نظم متزلزل و اِلی الأبد محروم از اصل توارثی ميگردد که به فرمودهی حضرت عبدالبهآء در جميع شرايع الهی نيز بر قرار بوده است .»
در این قسمت از کتاب به دو نکته ی بسیار مهم اشاره شده است:
یکی آن که اگر ولایت امر از این نظم بدیع که به نام حضرت بهاالله نیز می باشد، از آن جدا شود، دیگر این اصل از اساس متزلزل می گردد. به بیان دیگر، طبق فرموده ی جناب ولی امر، نظم بدیع بدون ولی امر از اساس دچار فروپاشی می شود. هنگامی که خانه ای از زیربنا خراب گردد دیگر آن خانه استحکامی ندارد و با توجه به این که هم اکنون بهاییان معتقد به بیت العدل، بدون ولی امر می باشند، اساس آن نظم بدیع دارای بنیان متزلزل شده است. به اصطلاح "خانه از پای بست ویران است". آیا استفاده از چنین بنایی برای هیچ انسانی درست است؟
نکتهی دوم نیز که اهمّیِت فراوانی دارد این است که اگر نظم بدیع از ولایت امر جدا شود، الی الأبد محروم از اصل توارث میگردد. اگر نظم بدیع بخواهد از اصل توارث محروم نگردد، باید که ولی امری از نسل جناب شوقی موجود باشد. وقتی که جناب شوقی دارای فرزند نبودند، بنا بر اصل توارث دیگر کسی نمی تواند که ولی امر قرار بگیرد. زیرا طبق اصل توارث ولی امر بعدی ولد خود ولی امر قبلی باید باشد. نه کس دیگری، هر چند که او به ولی امر نزدیک باشد. پس حالا که کسی نمی تواند که ولی امر قرار بگیرد، "اساس اين نظم متزلزل و اِلی الأبد محروم از اصل توارثی گشته است که به فرموده حضرت عبدالبهآء در جميع شرايع الهی نيز بر قرار بوده است ."
هم اکنون سؤالی که می خواهم بپرسم و پاسخ آن را از تمام بهاییان خواستارم این است که ولی امر بهاییان چه کسی می باشد تا اصل توارث نیز که در تمام شرایع گذشته معمول بوده است و مورد تأیید رهبران بهايي، يعني جناب بهاالله و جناب عبدالبها و جناب شوقي افندي می باشد دچار خدشه نگردد و اساس اين نظم بدیع متزلزل نشود؟
در ادامه برای برطرف کردن هرگونه شک و شبهه ای در این مورد و روشن کردن ذهن خوانندگان عزیز، توجه ایشان را به این قسمت از کتاب جلب می نمایم:
ایشان در صفحه ی 90 چنین نوشته اند:
«و نيز اين نظم را که به اسم حضرت بهآءاللّه مرتبط است نبايد با هيچ يک ازحکومات اشرافيِ صِرف مماثل دانست زيرا از طرفی مبتنی بر اصل توارث است و وظيفهء مقدّسهء تبيين آيات را به وليّ امر تفويض کرده و از طرف ديگر هيئت عاليهء مقنّنهء آن به انتخاب مستقيم و آزاد بوسيله جمهور مؤمنين و مؤمنات معيّن ميگردد .»
در این جا مقایسه ای صورت پذیرفته است میان نظم بدیع حضرت بهاءالله و بقیه ی حکومت های اشرافی صرف. جناب ولی امر خواننده را از این مقایسه کاملا بر حذر می دارند. یکی از دلایل این است که این نظم بدیع بر اصل توارث مبتنی می باشد. در این جا دوباره اهمیت این اصل ظاهر می گردد، زیرا همان طور که فرمودند، یکی از دلایل مهم شبیه نبودن نظم بدیع بهاءالله با دیگر حکومت های اشرافی صرف همین اصل می باشد. هنگامی که بخواهد این اصل از بین برود، این نظم بدیع نیز مثل حکومت های اشرافی صرف می شود. پس با توجه به این فرموده ی جناب ولی امر، نظم بدیع حضرت بهاءالله در هم اکنون که عده ای از بهاییان ولی امر ندارند و عده ی دیگر هم که ادعای داشتن ولی امرمی کنند اصل توارث را رعایت نکرده اند، مثل بعضی از حکومت های اشرافی صرف می باشد.
اگر چه بحث در مورد اصل توارث که شروع به توضیح آن را کردم مقداری منحرف شده است، ولي از آن جا كه اين اصل بسيار اصل مهمي مي باشد، به نظر رسید که خوب است، در مورد آن توضیح بیشتری داده شود و اهمّيّت آن از ديد رهبران بهايي، يعني جناب بهاالله و جناب عبدالبها و جناب شوقي افندي بررسي گردد. اين بررسي را از همان کتابی كه ذکر کردم، کتاب دور بهایی، اثر خامه حضرت شوقي رباني، ادامه مي دهم.
در صفحه 77 اين كتاب مي خوانيم که:
«در آيات کتاب مستطاب اقدس که در آن تلويحاً به اساس ولايت امر اخبار گشته، در باره اصل توارث و تقدّم ولد ارشد که در جميع شرايع گذشته معمول بوده است و حضرت عبدالبهآء در يکی از الواح خود آن را تأييد ميفرمايند، در جميع اين موارد آثار و علائم اوّليّهء اين نظم اداری و جريان آن مشهود است که حضرت عبدالبهآء آنرا بعداً در الواح وصايای خويش اعلام و برقرار فرمودند.»
در این قسمت از کتاب چندین مطلب آمده است كه به ترتيب به ذكر آن مي پردازم:
اول آن که اساس ولایت امر در کتاب اقدس به آن اشاره شده است، و ولایت امر چیزی نیست که بهاییان ریمی و دیگران، از پیش خود آن را در آورده باشند. بلکه خود جناب بهاءالله نیز آن را تأیید کرده اند. بنابراين ما از جناب سونيا مي خواهيم كه با توجه به آن چيزهايي كه آقاي حبيب در مقالات خود به آن تأكيد كردند، به ما بفرمايند كه ولي امر كنوني بهاييان چه كسي است؟
دوم آن كه اصل توارث که در كتاب اقدس نیز به آن اشاره شده است. بنا بر اين اصل، ولد ارشد تقدم دارد. به بيان ديگر، هيچ كسي غير از ولد ارشد بر او مقدم نميباشد و پس از پدر بنا بر اين اصل ولايت امر به او خواهد رسيد. لازم به ذكر است كه اين اصل، در مورد ولايت امر مي باشد و همان طور كه مي بينيم اين اصل را جناب شوقي به نقل از جناب بهاءالله در كنار اساس ولايت امر آورده است. وقتي كه صحبت در مورد ولايت امر است و بحث اين اصل به ميان مي آيد، طبيعتا اين مسأله مطرح میشود كه وقتي كسي بخواهد ولي امر بعدي باشد، بايد ولد ارشد او باشد.
سوم آن که جناب عبدالبها نیز این اصل را در الواح خود تأیید فرموده اند. پس بدون شک این اصل از اصول مهمی است که هرگز نباید مورد غفلت قرار گیرد و همان طور که عرض کردم ، تمام رهبران بزرگ بهایی آن را تأیید کرده اند.
نکته ی چهارمی که در این مورد می خواهم به آن اشاره کنم این است که این اصل طبق فرموده ی جناب ولی امر در تمام شرایع گذشته معمول بوده است، و دیگر جای شک و تردیدی در این اصل وجود ندارد.
در قسمتی دیگر از این کتاب ، در صفحه ی 79 چنین می خوانیم:
«هر گاه ولايت امر از نظم بديع حضرت بهآءاللّه منتزع شود اساس اين نظم متزلزل و اِلی الأبد محروم از اصل توارثی ميگردد که به فرمودهی حضرت عبدالبهآء در جميع شرايع الهی نيز بر قرار بوده است .»
در این قسمت از کتاب به دو نکته ی بسیار مهم اشاره شده است:
یکی آن که اگر ولایت امر از این نظم بدیع که به نام حضرت بهاالله نیز می باشد، از آن جدا شود، دیگر این اصل از اساس متزلزل می گردد. به بیان دیگر، طبق فرموده ی جناب ولی امر، نظم بدیع بدون ولی امر از اساس دچار فروپاشی می شود. هنگامی که خانه ای از زیربنا خراب گردد دیگر آن خانه استحکامی ندارد و با توجه به این که هم اکنون بهاییان معتقد به بیت العدل، بدون ولی امر می باشند، اساس آن نظم بدیع دارای بنیان متزلزل شده است. به اصطلاح "خانه از پای بست ویران است". آیا استفاده از چنین بنایی برای هیچ انسانی درست است؟
نکتهی دوم نیز که اهمّیِت فراوانی دارد این است که اگر نظم بدیع از ولایت امر جدا شود، الی الأبد محروم از اصل توارث میگردد. اگر نظم بدیع بخواهد از اصل توارث محروم نگردد، باید که ولی امری از نسل جناب شوقی موجود باشد. وقتی که جناب شوقی دارای فرزند نبودند، بنا بر اصل توارث دیگر کسی نمی تواند که ولی امر قرار بگیرد. زیرا طبق اصل توارث ولی امر بعدی ولد خود ولی امر قبلی باید باشد. نه کس دیگری، هر چند که او به ولی امر نزدیک باشد. پس حالا که کسی نمی تواند که ولی امر قرار بگیرد، "اساس اين نظم متزلزل و اِلی الأبد محروم از اصل توارثی گشته است که به فرموده حضرت عبدالبهآء در جميع شرايع الهی نيز بر قرار بوده است ."
هم اکنون سؤالی که می خواهم بپرسم و پاسخ آن را از تمام بهاییان خواستارم این است که ولی امر بهاییان چه کسی می باشد تا اصل توارث نیز که در تمام شرایع گذشته معمول بوده است و مورد تأیید رهبران بهايي، يعني جناب بهاالله و جناب عبدالبها و جناب شوقي افندي می باشد دچار خدشه نگردد و اساس اين نظم بدیع متزلزل نشود؟
در ادامه برای برطرف کردن هرگونه شک و شبهه ای در این مورد و روشن کردن ذهن خوانندگان عزیز، توجه ایشان را به این قسمت از کتاب جلب می نمایم:
ایشان در صفحه ی 90 چنین نوشته اند:
«و نيز اين نظم را که به اسم حضرت بهآءاللّه مرتبط است نبايد با هيچ يک ازحکومات اشرافيِ صِرف مماثل دانست زيرا از طرفی مبتنی بر اصل توارث است و وظيفهء مقدّسهء تبيين آيات را به وليّ امر تفويض کرده و از طرف ديگر هيئت عاليهء مقنّنهء آن به انتخاب مستقيم و آزاد بوسيله جمهور مؤمنين و مؤمنات معيّن ميگردد .»
در این جا مقایسه ای صورت پذیرفته است میان نظم بدیع حضرت بهاءالله و بقیه ی حکومت های اشرافی صرف. جناب ولی امر خواننده را از این مقایسه کاملا بر حذر می دارند. یکی از دلایل این است که این نظم بدیع بر اصل توارث مبتنی می باشد. در این جا دوباره اهمیت این اصل ظاهر می گردد، زیرا همان طور که فرمودند، یکی از دلایل مهم شبیه نبودن نظم بدیع بهاءالله با دیگر حکومت های اشرافی صرف همین اصل می باشد. هنگامی که بخواهد این اصل از بین برود، این نظم بدیع نیز مثل حکومت های اشرافی صرف می شود. پس با توجه به این فرموده ی جناب ولی امر، نظم بدیع حضرت بهاءالله در هم اکنون که عده ای از بهاییان ولی امر ندارند و عده ی دیگر هم که ادعای داشتن ولی امرمی کنند اصل توارث را رعایت نکرده اند، مثل بعضی از حکومت های اشرافی صرف می باشد.
-
- فعّال
- پست: 454
- تاریخ عضویت: یکشنبه 18 تیر 1385, 3:01 pm
پاسخ: Re: پاسخ: بیت العدل همچنان در
نامه ای دیگر!
حبیب ،در ادامه بحث پیرامون بدلی بودن و غیر قانونی بودن بیت العدل موجود مطلبی را نوشته که به نقل از سایت بهائیان ارتدکس ایران
(www.iranbahai.blogfa.com)در اینجا جهت مزید دوستان بهائی پژوهی نقل می نمائیم:
حبیب: *************
مرکز عظیم الشأن اداری جهانی بهائیان
آیا موسسه فاقد ولی امرالله بعنوان "رئیس مقدس" و"عضو اعظم لاینعزل" که بوسیله ایادی سابق ایجاد گشته و نام بیت العدل اعظم بر آن نهاده اند همان "مرکز عظیم الشأن اداری جهانی بهائیان" است که شوقی افندی اولین ولی امر دیانت بهائی در توقیع نوروز 111 خود تشریح فرمودند؟
پاسخ درست به سئوال فوق این است که: بهیچوجه چنین چیزی صحت ندارد ، حتی بیت عدل اعظم و حقیقی را که در مستقبل ایام بر اساس مفاد الواح مبارک وصایا تاسیس خواهد گشت نمی توان مرکز اداری جهانی بهائیان نامید زیرا بیت عدل بفرموده اولین ولی امرالله در همان توقیع، شعبه و قسمتی از مرکز اداری جهانی بهائیان خواهد بود چه رسد به موسسه ناقص و بدلی ساخته ایادی سابق که با بیت عدلی که حضرت عبدالبهاء در الواح وصایای خود تشرح فرموده اند بجز نام شباهت دیگری ندارد.
"جریان سفینه احکام اشاره به استقرار دیوان عدل الهی که فی الحقیقه دار التشریع است و شعبه ای از مرکز جهانی اداری بهائیان در این جبل مقدس محسوب" (توقیع نوروز 111 بدیع- توقیعات مبارکه خطاب به احبای شرق صفحه558)
دست اندر کاران بیت العدل بدلی هر چند به قبول وپیروی از الواح وصایای حضرت عبدالبهاء وتوقیعات شوقی افندی اولین ولی امر دیانت بهائی تظاهر مینمایند لاکن عملأ آن سند مقدس را که متمم و مکمل کتاب اقدس محسوب است کن لم یکن تلقی نموده و توقیعات را با بی اعتنائی نادیده گرفته و عهد و میثاق حضرت بهاءالله مبنی بر تداوم وتسلسل مرکزی که مبین آیات الله است انکارو بجای آن تحریفات و تفاسیر غلط و غیر مجاز خود را به احباء القاء مینمایند، آنها در مکاتبات و مراسلات خودشان را مرکز امر قلمداد میکنند که این کار تخطی و تجاوز صریح به حریم حضرت عبدالبهاء و اولیاء امرالله میباشد زیرا حضرت عبدالبهاء ولی امرالله را که مبین آیات الله است بعد ازخود مرکز امر اعلام فرموده اند نه مقام یا موسسه ای دیگر.
حضرت عبدالبهاء در الواح مبارک وصایا میفرمایند:
"حصن متين امر اللّه باطاعت مَنْ هو وليّ امر اللّه محفوظ و مصون ماند واعضای بيت عدل و جميع اغصان و افنان و ايادی امر اللّه بايد كمال اطاعت و تمكين و انقياد و توجّه و خضوع و خشوع را به وليّ امر اللّه داشته باشند . اگر چنانچه نفسی مخالفت نمود مخالفت بحقّ كرده و سبب تشتيت امر اللّه شود و علّت تفريق كلمة اللّه گردد و مظهری از مظاهر مركز نقض شود"
همچنین در یکی از الواح خود میفرمایند:
"اگرحصن حصين امر الله به قوّهء ميثاق محفوظ نماند در يک روز در بهائيان هزارمذهب پيدا شود چنانچه در دورهای سابق حاصل شد ولی در اين دور مبارک محض صيانت امر الله که تفريق در بين حزب الله نشود جمال مبارک روحی له الفداء به اثر قلم اعلی عهد و پيمان گرفت و مرکزی معيّن فرمود که مبيّن کتاب است و رافع اختلاف آنچه او بنگارد و بگويد مطابق واقع و در صون حمايت جمال مبارک از خطا محفوظ . مقصد از اين عهد و ميثاق رفع اختلاف از آفاق است..."
(منتخباتي از مكاتيب حضرت عبدالبها - جلد ٤: صفحه ۱۶۵)
اولین ولی عزیز امرالله در توقیع نوروز 111 بدیع حدود سه سال قبل از صعود به صراحت استمرار و تسلسل ولایت امرالله را بیان فرمودند : " در قرب اين دو بنيان رفيع البنا و اين دو معهد قوي الاركان بنائي ديگر كه دارالولايه و مركز تبيين و تاويل و تفسير احكام منصوصه است و مويد و متمم هيئت تشريعيه است متدرجا مرتفع خواهد گشت و نيزبنياني ديگر منضم باين ابنیه ثلاثه خواهد شد که مرکز ترویج ودار التبلیغ است ومقراستقرار ایادی امرالله که بر حسب نص قاطع کتاب وصایا مأموربمحافظه وصیانت وحمایت امر الله و حفظ وحدت جامعه و انتشار دين الله و ابلاغ كلمة الله اند"
ملاحظه میفرمائید که بر اساس این توقیع احداث بنای دارالولایه (مقر اولیاء امرالله) بصورت تدریجی پس از ایجاد بنای دارالتشریع پیش بینی گشته و بوضوح استمرار" تبيين و تاويل و تفسير احكام" در دیانت بهائی نشان داده شده است که بدون آن هیئت تشریعیه از تأئید محروم وموسسه ای ناقص خواهد بود وبدیهی است که دارالتبلیغ نیز بدون ایادی امرالله " که بر حسب نص قاطع کتاب وصایا مأموربمحافظه وصیانت وحمایت امر الله و حفظ وحدت جامعه و انتشار دين الله و ابلاغ كلمة الله اند " مفهومی نخواهد داشت زیرا به فرض محال چنانچه ولی امرالله وجود نداشته باشد ایادی امرالله نیز وجود نخواهند داشت.
لازم به توضیح است که ساختمانی که پس از گذشت بیش از سی سال از صدور این توقیع بعنوان مقر بیت العدل ساخته شده است دار التشریع محسوب نمی گردد چه آن بنا اکنون مقر بیت العدل بدلی است که " از اعتبار اصلي و رتبه روحاني ساقط و از حق تشريع و وضع احكام و سنن و قوانين غير منصوصه ممنوع و از اشرف اسني و قوه مطلقه عليا محروم" است و مانند کالبدی بدون روح میباشد.
"...و هر هيئتي كه بنظام الهي و بر حسب تعليمات و اصول و شرائط سماويه كه در صحف الهيه مشروحا مثبوت و مسطور است كاملا كما ينبغي و يليق لهذا المقام الرفيع و المركز المنيع انتخاب و تشكيل نشود ان هيئت از اعتبار اصلي و رتبه روحاني ساقط و از حق تشريع و وضع احكام وسنن وقوانين غيرمنصوصه ممنوع و از اشرف اسني و قوه مطلقه عليا محروم..." (توقيعات مباركه ١٩٢٢-١٩٢٦ صفحه ۲۴۰)
حال از خوانندگان گرامی تمنی دارد که توقیع نوروز111 را مطالعه فرمایند تا بیشتر به حقایق آگاه شوند.
آیا اگر اولین ولی عزیز امر الله به مهمترین وظیفه اش یعنی تعین جانشین خود که بموجب الواح مبارک وصایا بعهده هر ولی امرالله گذاشته شده است (عهد ومیثاق حضرت بهاءالله) عمل ننموده بود هرگز چنین مطالب صریحی را سه سال قبل از صعودش مرقوم میفرمود؟
برای سهولت دسترسی بخشی از توقیع نوروز 111 ذیلأ به استحضار میرسد:
" در این ایام بتائید من الله نقشه بدیعه دارالاثار بین المللی بهائی که تاسیسش در جوار پر انوار مبشر امر مليك مختار از اهداف مهمه نقشه ده ساله در اين ارض مقدس اقدس است بكمال دقت ترسيم و مهيا گشته و عنقريب مقدمات ساختن اين بنای مجلل كه بر حسب نقشه بديعه دارای پنجاه ستون است و بر رمسين اطهرين مشرف و صدرش باسم اعظم مزين كاملا فراهم خواهد گشت و باين تاسيس كه اتقن و احسن و اكمل و اتم وسائل جهت جمع و محافظه و ترتيب اثار متزايده متشتته مباركه است...و این معهد جلیل بنفسه مقدمه تاسیس مرکز عظیم الشأن اداری جهانی بهائیان در آن جبل مقدس است... جریان سفینه احکام اشاره به استقرار دیوان عدل الهی که فی الحقیقه دار التشریع است و شعبه ای از مرکز جهانی اداری بهائیان در این جبل مقدس محسوب و در بنائی مخصوص در قرب دارالاثار بین المللی که حال وقت تاسیس آن است در نقطه ای مشرف براین مراقد شریفه منوره و در جوار مقام اعلی استقرار خواهد یافت ودر قرب اين دو بنيان رفيع البنا و اين دو معهد قوي الاركان بنائي ديگر كه دارالولايه و مركز تبيين و تاويل و تفسير احكام منصوصه است و مويد و متمم هيئت تشريعيه است متدرجا مرتفع خواهد گشت و نيزبنياني ديگر منضم باين ابنیه ثلاثه خواهد شد که مرکز ترویج ودار التبلیغ است ومقراستقرار ایادی امرالله که بر حسب نص قاطع کتاب وصایا مأموربمحافظه وصیانت وحمایت امر الله و حفظ وحدت جامعه و انتشار دين الله و ابلاغ كلمة الله اند و اين ابنيه جليله ساميه كه بطرزي زيبا و هندسه ئی بديع متدرجا در حول اين مراقدتاسيس خواهد يافت كل از تفرعات اين مراكز اداري عظيم الشان ثابت الاركان عظيم الاتساع پيروان امر مالك الابداع و مليك الاختراع محسوب و اين مركزاداري جامعه بهائيان عالم بنفسه محور تاسيسات نظم بديع ان محيي رمم و منبع جود و كرم و رمز وحدت اصليه دول و ملل و امم و مقر سلطنت و جلوهگاه سلطه روحانيه و زمنيه و مرجع اعلاي پيروان امر اتم اكرم و محل انعكاس و معرض تجليات عرش مصور رمم بر افاق عالم و منبع مدنيت الهيه كه اعلي و ابهی ثمره امر اسم اعظم است ودر عصر ثالث ذهبی دور بهائی ودر ادوار آتیه اثراتش کاملأ پدیدار وفیوضاتش چون سیل جارف منحدر بر عالمیان خواهد گشت" (توقيعات مباركه - خطاب به احبا شرق: صفحات 558-563)
حبیب ،در ادامه بحث پیرامون بدلی بودن و غیر قانونی بودن بیت العدل موجود مطلبی را نوشته که به نقل از سایت بهائیان ارتدکس ایران
(www.iranbahai.blogfa.com)در اینجا جهت مزید دوستان بهائی پژوهی نقل می نمائیم:
حبیب: *************
مرکز عظیم الشأن اداری جهانی بهائیان
آیا موسسه فاقد ولی امرالله بعنوان "رئیس مقدس" و"عضو اعظم لاینعزل" که بوسیله ایادی سابق ایجاد گشته و نام بیت العدل اعظم بر آن نهاده اند همان "مرکز عظیم الشأن اداری جهانی بهائیان" است که شوقی افندی اولین ولی امر دیانت بهائی در توقیع نوروز 111 خود تشریح فرمودند؟
پاسخ درست به سئوال فوق این است که: بهیچوجه چنین چیزی صحت ندارد ، حتی بیت عدل اعظم و حقیقی را که در مستقبل ایام بر اساس مفاد الواح مبارک وصایا تاسیس خواهد گشت نمی توان مرکز اداری جهانی بهائیان نامید زیرا بیت عدل بفرموده اولین ولی امرالله در همان توقیع، شعبه و قسمتی از مرکز اداری جهانی بهائیان خواهد بود چه رسد به موسسه ناقص و بدلی ساخته ایادی سابق که با بیت عدلی که حضرت عبدالبهاء در الواح وصایای خود تشرح فرموده اند بجز نام شباهت دیگری ندارد.
"جریان سفینه احکام اشاره به استقرار دیوان عدل الهی که فی الحقیقه دار التشریع است و شعبه ای از مرکز جهانی اداری بهائیان در این جبل مقدس محسوب" (توقیع نوروز 111 بدیع- توقیعات مبارکه خطاب به احبای شرق صفحه558)
دست اندر کاران بیت العدل بدلی هر چند به قبول وپیروی از الواح وصایای حضرت عبدالبهاء وتوقیعات شوقی افندی اولین ولی امر دیانت بهائی تظاهر مینمایند لاکن عملأ آن سند مقدس را که متمم و مکمل کتاب اقدس محسوب است کن لم یکن تلقی نموده و توقیعات را با بی اعتنائی نادیده گرفته و عهد و میثاق حضرت بهاءالله مبنی بر تداوم وتسلسل مرکزی که مبین آیات الله است انکارو بجای آن تحریفات و تفاسیر غلط و غیر مجاز خود را به احباء القاء مینمایند، آنها در مکاتبات و مراسلات خودشان را مرکز امر قلمداد میکنند که این کار تخطی و تجاوز صریح به حریم حضرت عبدالبهاء و اولیاء امرالله میباشد زیرا حضرت عبدالبهاء ولی امرالله را که مبین آیات الله است بعد ازخود مرکز امر اعلام فرموده اند نه مقام یا موسسه ای دیگر.
حضرت عبدالبهاء در الواح مبارک وصایا میفرمایند:
"حصن متين امر اللّه باطاعت مَنْ هو وليّ امر اللّه محفوظ و مصون ماند واعضای بيت عدل و جميع اغصان و افنان و ايادی امر اللّه بايد كمال اطاعت و تمكين و انقياد و توجّه و خضوع و خشوع را به وليّ امر اللّه داشته باشند . اگر چنانچه نفسی مخالفت نمود مخالفت بحقّ كرده و سبب تشتيت امر اللّه شود و علّت تفريق كلمة اللّه گردد و مظهری از مظاهر مركز نقض شود"
همچنین در یکی از الواح خود میفرمایند:
"اگرحصن حصين امر الله به قوّهء ميثاق محفوظ نماند در يک روز در بهائيان هزارمذهب پيدا شود چنانچه در دورهای سابق حاصل شد ولی در اين دور مبارک محض صيانت امر الله که تفريق در بين حزب الله نشود جمال مبارک روحی له الفداء به اثر قلم اعلی عهد و پيمان گرفت و مرکزی معيّن فرمود که مبيّن کتاب است و رافع اختلاف آنچه او بنگارد و بگويد مطابق واقع و در صون حمايت جمال مبارک از خطا محفوظ . مقصد از اين عهد و ميثاق رفع اختلاف از آفاق است..."
(منتخباتي از مكاتيب حضرت عبدالبها - جلد ٤: صفحه ۱۶۵)
اولین ولی عزیز امرالله در توقیع نوروز 111 بدیع حدود سه سال قبل از صعود به صراحت استمرار و تسلسل ولایت امرالله را بیان فرمودند : " در قرب اين دو بنيان رفيع البنا و اين دو معهد قوي الاركان بنائي ديگر كه دارالولايه و مركز تبيين و تاويل و تفسير احكام منصوصه است و مويد و متمم هيئت تشريعيه است متدرجا مرتفع خواهد گشت و نيزبنياني ديگر منضم باين ابنیه ثلاثه خواهد شد که مرکز ترویج ودار التبلیغ است ومقراستقرار ایادی امرالله که بر حسب نص قاطع کتاب وصایا مأموربمحافظه وصیانت وحمایت امر الله و حفظ وحدت جامعه و انتشار دين الله و ابلاغ كلمة الله اند"
ملاحظه میفرمائید که بر اساس این توقیع احداث بنای دارالولایه (مقر اولیاء امرالله) بصورت تدریجی پس از ایجاد بنای دارالتشریع پیش بینی گشته و بوضوح استمرار" تبيين و تاويل و تفسير احكام" در دیانت بهائی نشان داده شده است که بدون آن هیئت تشریعیه از تأئید محروم وموسسه ای ناقص خواهد بود وبدیهی است که دارالتبلیغ نیز بدون ایادی امرالله " که بر حسب نص قاطع کتاب وصایا مأموربمحافظه وصیانت وحمایت امر الله و حفظ وحدت جامعه و انتشار دين الله و ابلاغ كلمة الله اند " مفهومی نخواهد داشت زیرا به فرض محال چنانچه ولی امرالله وجود نداشته باشد ایادی امرالله نیز وجود نخواهند داشت.
لازم به توضیح است که ساختمانی که پس از گذشت بیش از سی سال از صدور این توقیع بعنوان مقر بیت العدل ساخته شده است دار التشریع محسوب نمی گردد چه آن بنا اکنون مقر بیت العدل بدلی است که " از اعتبار اصلي و رتبه روحاني ساقط و از حق تشريع و وضع احكام و سنن و قوانين غير منصوصه ممنوع و از اشرف اسني و قوه مطلقه عليا محروم" است و مانند کالبدی بدون روح میباشد.
"...و هر هيئتي كه بنظام الهي و بر حسب تعليمات و اصول و شرائط سماويه كه در صحف الهيه مشروحا مثبوت و مسطور است كاملا كما ينبغي و يليق لهذا المقام الرفيع و المركز المنيع انتخاب و تشكيل نشود ان هيئت از اعتبار اصلي و رتبه روحاني ساقط و از حق تشريع و وضع احكام وسنن وقوانين غيرمنصوصه ممنوع و از اشرف اسني و قوه مطلقه عليا محروم..." (توقيعات مباركه ١٩٢٢-١٩٢٦ صفحه ۲۴۰)
حال از خوانندگان گرامی تمنی دارد که توقیع نوروز111 را مطالعه فرمایند تا بیشتر به حقایق آگاه شوند.
آیا اگر اولین ولی عزیز امر الله به مهمترین وظیفه اش یعنی تعین جانشین خود که بموجب الواح مبارک وصایا بعهده هر ولی امرالله گذاشته شده است (عهد ومیثاق حضرت بهاءالله) عمل ننموده بود هرگز چنین مطالب صریحی را سه سال قبل از صعودش مرقوم میفرمود؟
برای سهولت دسترسی بخشی از توقیع نوروز 111 ذیلأ به استحضار میرسد:
" در این ایام بتائید من الله نقشه بدیعه دارالاثار بین المللی بهائی که تاسیسش در جوار پر انوار مبشر امر مليك مختار از اهداف مهمه نقشه ده ساله در اين ارض مقدس اقدس است بكمال دقت ترسيم و مهيا گشته و عنقريب مقدمات ساختن اين بنای مجلل كه بر حسب نقشه بديعه دارای پنجاه ستون است و بر رمسين اطهرين مشرف و صدرش باسم اعظم مزين كاملا فراهم خواهد گشت و باين تاسيس كه اتقن و احسن و اكمل و اتم وسائل جهت جمع و محافظه و ترتيب اثار متزايده متشتته مباركه است...و این معهد جلیل بنفسه مقدمه تاسیس مرکز عظیم الشأن اداری جهانی بهائیان در آن جبل مقدس است... جریان سفینه احکام اشاره به استقرار دیوان عدل الهی که فی الحقیقه دار التشریع است و شعبه ای از مرکز جهانی اداری بهائیان در این جبل مقدس محسوب و در بنائی مخصوص در قرب دارالاثار بین المللی که حال وقت تاسیس آن است در نقطه ای مشرف براین مراقد شریفه منوره و در جوار مقام اعلی استقرار خواهد یافت ودر قرب اين دو بنيان رفيع البنا و اين دو معهد قوي الاركان بنائي ديگر كه دارالولايه و مركز تبيين و تاويل و تفسير احكام منصوصه است و مويد و متمم هيئت تشريعيه است متدرجا مرتفع خواهد گشت و نيزبنياني ديگر منضم باين ابنیه ثلاثه خواهد شد که مرکز ترویج ودار التبلیغ است ومقراستقرار ایادی امرالله که بر حسب نص قاطع کتاب وصایا مأموربمحافظه وصیانت وحمایت امر الله و حفظ وحدت جامعه و انتشار دين الله و ابلاغ كلمة الله اند و اين ابنيه جليله ساميه كه بطرزي زيبا و هندسه ئی بديع متدرجا در حول اين مراقدتاسيس خواهد يافت كل از تفرعات اين مراكز اداري عظيم الشان ثابت الاركان عظيم الاتساع پيروان امر مالك الابداع و مليك الاختراع محسوب و اين مركزاداري جامعه بهائيان عالم بنفسه محور تاسيسات نظم بديع ان محيي رمم و منبع جود و كرم و رمز وحدت اصليه دول و ملل و امم و مقر سلطنت و جلوهگاه سلطه روحانيه و زمنيه و مرجع اعلاي پيروان امر اتم اكرم و محل انعكاس و معرض تجليات عرش مصور رمم بر افاق عالم و منبع مدنيت الهيه كه اعلي و ابهی ثمره امر اسم اعظم است ودر عصر ثالث ذهبی دور بهائی ودر ادوار آتیه اثراتش کاملأ پدیدار وفیوضاتش چون سیل جارف منحدر بر عالمیان خواهد گشت" (توقيعات مباركه - خطاب به احبا شرق: صفحات 558-563)
-
- پست: 91
- تاریخ عضویت: پنجشنبه 10 مرداد 1387, 4:42 am
- محل اقامت: ورکان
پاسخ: Re: پاسخ: بیت العدل همچنان در
بیت العدل، عامل رسوایی بهائیت
گرچه در حین مطالعه مقالات این تاپیک فهمیدم که چندی پیش موضوع بیت العدل در این سایت مورد بررسی قرار گرفته اما بد ندیدم تا در اینباره نتیجه برخی مطالعات خود را عنوان کنم تا مخاطبین جدید تر سایت را هم در جریان بگذارم. لذا در چند قسمت مقاله « بیت العدل، عامل رسوایی بهائیت » را در اختیار دوستان قرار خواهم داد.
مقدمه:
آنچه که تاریخ بهائیان به دست میدهد اینست که بهاءالله براي چرخاندن دائره بهائيت دستور تأسيس بيت العدل را صادر کرد و آنرا مرجع احكام غيرمنصوصه قرار داد و تغيير و تبديل احكام را به مقتضيات زمان و مكان، موكول به نظر اعضاء بيت العدل نمود. پس از او فرزندش عبدالبهاء آنرا تكميل نمود و براي بيت العدل هاي مدن و بلاد يك بيت العدل عمومي و جهاني درست كرد و رياست بيت العدل جهاني را با نواده شوقي افندي و بعدا با اولادهاي بكر شوقي قرار داد كه متأسفانه در زمان حيات شوقي بيت العدل جهاني تأسيس نشد و شوقي مقطوع النسل و بلاعقب و بدون وصيت مرد و هر دو خبر غيبي جناب عبدالبهاء كذب ودروغ درآمد.
عبدالبهاء بنا به اظهارات خود بهائیان، وجوهات ماليه زيادي به عناوين و طرق مختلفه براي بيت العدل تهيه نمود و درباره اين مؤسسه بسيار سفارش و تأكيد نمود و بهائيان را به احترام و تعظيم و خشوع درباره اوامر بيت العدل وادار كرد...
ما از نظر نقد و انتقاد اين تأسيس و موسسه، محققين را به مطالعه مطالب ذيل دعوت مي نماييم سپس تصديق و تكذيب و تحسين و تقبيح را به قضاوت خود آنها محول مي داريم.
گرچه در حین مطالعه مقالات این تاپیک فهمیدم که چندی پیش موضوع بیت العدل در این سایت مورد بررسی قرار گرفته اما بد ندیدم تا در اینباره نتیجه برخی مطالعات خود را عنوان کنم تا مخاطبین جدید تر سایت را هم در جریان بگذارم. لذا در چند قسمت مقاله « بیت العدل، عامل رسوایی بهائیت » را در اختیار دوستان قرار خواهم داد.
مقدمه:
آنچه که تاریخ بهائیان به دست میدهد اینست که بهاءالله براي چرخاندن دائره بهائيت دستور تأسيس بيت العدل را صادر کرد و آنرا مرجع احكام غيرمنصوصه قرار داد و تغيير و تبديل احكام را به مقتضيات زمان و مكان، موكول به نظر اعضاء بيت العدل نمود. پس از او فرزندش عبدالبهاء آنرا تكميل نمود و براي بيت العدل هاي مدن و بلاد يك بيت العدل عمومي و جهاني درست كرد و رياست بيت العدل جهاني را با نواده شوقي افندي و بعدا با اولادهاي بكر شوقي قرار داد كه متأسفانه در زمان حيات شوقي بيت العدل جهاني تأسيس نشد و شوقي مقطوع النسل و بلاعقب و بدون وصيت مرد و هر دو خبر غيبي جناب عبدالبهاء كذب ودروغ درآمد.
عبدالبهاء بنا به اظهارات خود بهائیان، وجوهات ماليه زيادي به عناوين و طرق مختلفه براي بيت العدل تهيه نمود و درباره اين مؤسسه بسيار سفارش و تأكيد نمود و بهائيان را به احترام و تعظيم و خشوع درباره اوامر بيت العدل وادار كرد...
ما از نظر نقد و انتقاد اين تأسيس و موسسه، محققين را به مطالعه مطالب ذيل دعوت مي نماييم سپس تصديق و تكذيب و تحسين و تقبيح را به قضاوت خود آنها محول مي داريم.
-
- پست: 91
- تاریخ عضویت: پنجشنبه 10 مرداد 1387, 4:42 am
- محل اقامت: ورکان
پاسخ: Re: پاسخ: بیت العدل همچنان در
قسمت اول:
اولین مساله ای که باعث رسوایی بهائیان می باشد اینست که بهاءالله مخترع اين امر نيست و ابتكار اين تأسيس را نداشته است. بلكه پيش از او دولت انگلستان اين را تأسيس نمود و بهاءالله موقعي كه در بغداد و اسلامبول و ادرنه بود متوجه اين امر شد و به تقليد دولت انگلستان اين عمل را انجام داد و نهايت اینکه نامش را عوض كرد و درعوض نام مجلس شورا يا پارلمان، اسم بيت العدل را روي آن نهاد.
شاهد بر اين كه قبلا انگليسي ها پارلمان داشته اند و بهاءالله این ایده را از آنها اخذ كرده، كلام خود بهاءالله است كه در صفحه 45 لوح ابن الذئب تحت عنوان خطاب به ملكه لندن مي گويد:
« و سمعنا انك اودعت زمام المشاوره بايادي الجمهور نعم ما عملت لان بها تستحكم اصول ابنيه الامور وتطمئن قلوب من ظلك من كل وضيع و شريف ولكن ينبغي لهم ان يكونوا امناء بين العباد ويرون انفسهم وكلاء لمن علي الارض»
و نيزدر صفحه 296 مجموعه الواح مي گويد:
« حال آن چه در لندره (لندن) امت انگليز به آن متمسك خوب به نظر مي آيد چه كه به نور سلطنت ومشورت امت هر دو مزين است.»
از اين عبارات و امثالش كه در ساير نوشتجات بهاء است، به خوبي معلوم مي شود كه او اصول مشروطيت و انتخاب وكلاء و مجلس شورا و پارلمان را در كشور انگلستان شنيده و از آنها ياد گرفته و سپس به فكر احكام و قوانين و تغيير و تبديل آنها به اقتضاي ازمنه و امكنه، مشابه قوانين مشروطيت افتاده است.
عبدالبهاء در صفحه 50 جلد سوم مكاتيب مي گويد:
« و بيت عدل اعظم به ترتيب و نظامي كه در انتخاب مجالس ملت اروپا انتخاب مي شوند انتخاب گردد.»
در صفحه 943 جلد دوم رحيق مختوم نقل از عبدالبهاء شده كه او مي گويد:
« بيت العدل عمومي از طرف جميع بلاد انتخاب شوند يعني شرق و غرب احباء كه موجودند به قاعده انتخاب مصطلحه در بلاد غرب نظير انگليس اعضايي انتخاب نمايند.»
فلهذا كليه تشكيلات بهائيه و نظامات آنها را برهمان رويه و ترتيب وضع نموده است .
این نکته لازم به تذکر است که انتخابات اعضاي محفل روحاني و محفل ملي همه ساله در موقع عيد رضوان و تشكيل بيت العدل هاي محلي (كه همان محافل روحاني محلي است) انجام می گیرد و بيت العدل اعظم عمومي ( كه تا مدت نود سال تقريبا در آستانه وهم و خيال بود و در روز اول و دوم و سوم عيد رضوان بديع 120 مطابق با21 و 22 و 23 آوريل 1963 ميلادي و ارديبهشت 1342 هجري خورشيدي و ذي الحجه 1382 قمري درحيفا صورت مختصري به خود گرفت) همه و همه مأخوذ و مسروق از همان مشروطه انگلستان است.
ميرزا ابوالفضائل گلپايگاني در كتاب برهان لامع مينويسد:
بهاءالله حكومت استبداديه را توبيخ فراوان نموده و حكومت پارلماني را تمجيد نموده اند و در لوح بزرگي كه در دنباله كتاب اقدس است درترتيب مجلس شورا بدولت انگليس مثال زدهاند و طريقه آن دولت عظيمه را مقرون به اعتبار و اعتماد دانسته اند ...
ادامه دارد...
اولین مساله ای که باعث رسوایی بهائیان می باشد اینست که بهاءالله مخترع اين امر نيست و ابتكار اين تأسيس را نداشته است. بلكه پيش از او دولت انگلستان اين را تأسيس نمود و بهاءالله موقعي كه در بغداد و اسلامبول و ادرنه بود متوجه اين امر شد و به تقليد دولت انگلستان اين عمل را انجام داد و نهايت اینکه نامش را عوض كرد و درعوض نام مجلس شورا يا پارلمان، اسم بيت العدل را روي آن نهاد.
شاهد بر اين كه قبلا انگليسي ها پارلمان داشته اند و بهاءالله این ایده را از آنها اخذ كرده، كلام خود بهاءالله است كه در صفحه 45 لوح ابن الذئب تحت عنوان خطاب به ملكه لندن مي گويد:
« و سمعنا انك اودعت زمام المشاوره بايادي الجمهور نعم ما عملت لان بها تستحكم اصول ابنيه الامور وتطمئن قلوب من ظلك من كل وضيع و شريف ولكن ينبغي لهم ان يكونوا امناء بين العباد ويرون انفسهم وكلاء لمن علي الارض»
و نيزدر صفحه 296 مجموعه الواح مي گويد:
« حال آن چه در لندره (لندن) امت انگليز به آن متمسك خوب به نظر مي آيد چه كه به نور سلطنت ومشورت امت هر دو مزين است.»
از اين عبارات و امثالش كه در ساير نوشتجات بهاء است، به خوبي معلوم مي شود كه او اصول مشروطيت و انتخاب وكلاء و مجلس شورا و پارلمان را در كشور انگلستان شنيده و از آنها ياد گرفته و سپس به فكر احكام و قوانين و تغيير و تبديل آنها به اقتضاي ازمنه و امكنه، مشابه قوانين مشروطيت افتاده است.
عبدالبهاء در صفحه 50 جلد سوم مكاتيب مي گويد:
« و بيت عدل اعظم به ترتيب و نظامي كه در انتخاب مجالس ملت اروپا انتخاب مي شوند انتخاب گردد.»
در صفحه 943 جلد دوم رحيق مختوم نقل از عبدالبهاء شده كه او مي گويد:
« بيت العدل عمومي از طرف جميع بلاد انتخاب شوند يعني شرق و غرب احباء كه موجودند به قاعده انتخاب مصطلحه در بلاد غرب نظير انگليس اعضايي انتخاب نمايند.»
فلهذا كليه تشكيلات بهائيه و نظامات آنها را برهمان رويه و ترتيب وضع نموده است .
این نکته لازم به تذکر است که انتخابات اعضاي محفل روحاني و محفل ملي همه ساله در موقع عيد رضوان و تشكيل بيت العدل هاي محلي (كه همان محافل روحاني محلي است) انجام می گیرد و بيت العدل اعظم عمومي ( كه تا مدت نود سال تقريبا در آستانه وهم و خيال بود و در روز اول و دوم و سوم عيد رضوان بديع 120 مطابق با21 و 22 و 23 آوريل 1963 ميلادي و ارديبهشت 1342 هجري خورشيدي و ذي الحجه 1382 قمري درحيفا صورت مختصري به خود گرفت) همه و همه مأخوذ و مسروق از همان مشروطه انگلستان است.
ميرزا ابوالفضائل گلپايگاني در كتاب برهان لامع مينويسد:
بهاءالله حكومت استبداديه را توبيخ فراوان نموده و حكومت پارلماني را تمجيد نموده اند و در لوح بزرگي كه در دنباله كتاب اقدس است درترتيب مجلس شورا بدولت انگليس مثال زدهاند و طريقه آن دولت عظيمه را مقرون به اعتبار و اعتماد دانسته اند ...
ادامه دارد...
-
- فعّال
- پست: 532
- تاریخ عضویت: دوشنبه 31 اردیبهشت 1386, 3:11 pm
پاسخ: Re: پاسخ: بیت العدل همچنان در
خدمت تمامي دوستان عزيزم در اين سايت عرض ادب و احترام دارم. اميدوارم كه حال همگي خوب باشد.
از آنجا كه مي خواهم هفته ي بعد به سفر روم و يك ماه توفيق حضور در اين جا را ندارم، خواستم كه اولا از همگي حلاليت بطلبم و درخواست كنم كه اگر كسي از دست من ناراحتي دارد مرا ببخشد.
ثانيا از جناب حامي كه مقاله ي جالبي را نوشته اند تشكر مي كنم.
ثالثا در مورد نوشته هاي جناب حبيب مي خواستم نكته ي ديگري را كه نرسيده بودم بنويسم و بفرستم را بنويسم.
در قسمتي ديگر از نوشته ي خويش، جناب حبيب فرموده اند:
« "خود ریمی بیانیه ایادیان امرالله را مبنی بر فقدان وصیت نامه از حضرت ولی امر الله و فقدان اغصان به جهت ولایت امری را امضاء نموده بود و تنها بعد از مدتی فکر جانشینی و غصب مقام ولایت را در سر پروراند."
هنگام تشکیل جلسه سری ایادی که به تمهید روحیه خانم به تقلید از جلسه سری کاردینالها هنگام فوت پاپ برگزار شد ایشان با سوء استفاده از موقعیت خود این پیش شرط را به ایادی تحمیل نمود که همه ایادی هرچه را که حاصل رای اکثریت ایادی باشد امضاء نمایند نتیجتأ امضا ها نشان دهنده نظر اکثریت است نه نماینده نظر امضاء کنندگان »
به طور خيلي خيلي خلاصه تنها در اين مورد يك سؤال مي كنم ازجناب حبيب مي كنم. اميدوارم كه اگر ديدند پاسخ مرا بدهند:
اگر جناب ريمي در آن زمان خود را ولي امر مي دانستند چرا پس از مدتي اين را اعلان كردند و چرا اصلا اين بيانيه را امضا كردند؟ هم چنين در كجا چنين چيزي كه مي فرماييد را آورده اند؟ امضا كردن اين بيانيه به هر دليل، به معني اين است كه ايشان اين مسأله را قبول كردند.
موفق باشيد.
خدانگهدار همگي
از آنجا كه مي خواهم هفته ي بعد به سفر روم و يك ماه توفيق حضور در اين جا را ندارم، خواستم كه اولا از همگي حلاليت بطلبم و درخواست كنم كه اگر كسي از دست من ناراحتي دارد مرا ببخشد.
ثانيا از جناب حامي كه مقاله ي جالبي را نوشته اند تشكر مي كنم.
ثالثا در مورد نوشته هاي جناب حبيب مي خواستم نكته ي ديگري را كه نرسيده بودم بنويسم و بفرستم را بنويسم.
در قسمتي ديگر از نوشته ي خويش، جناب حبيب فرموده اند:
« "خود ریمی بیانیه ایادیان امرالله را مبنی بر فقدان وصیت نامه از حضرت ولی امر الله و فقدان اغصان به جهت ولایت امری را امضاء نموده بود و تنها بعد از مدتی فکر جانشینی و غصب مقام ولایت را در سر پروراند."
هنگام تشکیل جلسه سری ایادی که به تمهید روحیه خانم به تقلید از جلسه سری کاردینالها هنگام فوت پاپ برگزار شد ایشان با سوء استفاده از موقعیت خود این پیش شرط را به ایادی تحمیل نمود که همه ایادی هرچه را که حاصل رای اکثریت ایادی باشد امضاء نمایند نتیجتأ امضا ها نشان دهنده نظر اکثریت است نه نماینده نظر امضاء کنندگان »
به طور خيلي خيلي خلاصه تنها در اين مورد يك سؤال مي كنم ازجناب حبيب مي كنم. اميدوارم كه اگر ديدند پاسخ مرا بدهند:
اگر جناب ريمي در آن زمان خود را ولي امر مي دانستند چرا پس از مدتي اين را اعلان كردند و چرا اصلا اين بيانيه را امضا كردند؟ هم چنين در كجا چنين چيزي كه مي فرماييد را آورده اند؟ امضا كردن اين بيانيه به هر دليل، به معني اين است كه ايشان اين مسأله را قبول كردند.
موفق باشيد.
خدانگهدار همگي
-
- پست: 91
- تاریخ عضویت: پنجشنبه 10 مرداد 1387, 4:42 am
- محل اقامت: ورکان
پاسخ: Re: پاسخ: بیت العدل همچنان در
قسمت دوم:
بهاءالله در اين عمل يعني تأسيس بيت العدل دو هدف داشت. يكي اين كه بار وضع احكام را از دوش خودش انداخته باشد زيرا كه جعل احكام و فروع آنها در ابواب مختلفه معاملات مانند بيع و رهن و اجاره و هبه و امثال ذلك و ابواب نكاح و طلاق و حدود و قصاص و ديات و غيرذلك علم سرشاري لازم دارد و ايشان به جز چند كلمه عرفان بافي و مقدار قليلي احكام ظاهريه كه سيد باب پايه ريزي آنها را كرده و جز چند كلمه سردستمالي که از مطالب كتب ديني مانند تورات و انجيل و قرآن بوده چيز ديگر نمي دانسته. لهذا به اين طریق خودش را از زير بار سنگين وضع خارج كرده و كليه اين احكام را به دوش اعضاء بيت العدل انداخته و آبروي خودش را حفظ كرده و ناداني خويش را در پرده اين عمل مستور كرده است.
و ديگراين كه دولت انگلستان را كمك نموده است و انگليسي ها را ا ز خودش راضي و خشنود و همدستي و هماهنگي با آنها را (به عبارت ديگر تبعيت و نوكري خودش را) نسبت به آنان ظاهر ساخته تا به خيال خودش آنان را پشتيبان خود نمايد. چنانچه همين رويه را پسرش سر عباس افندي هم اتخاذ كرده و نسبت به انگليسي ها بسيار تملق و چاپلوسي نموده است.
( صفحه 23 كتاب خطابات)( مجلد سوم مكاتيب در صفحه 346 و347)( صفحه 132 كتاب صبحي مجلد اول)( صفحه 43 لوح ابن الذئب)( جلد اول رحيق مختوم هم در صفحه 18) (برای اینکه از بحث اصلی پرت نشویم فقط آدرس مدارک را داده ام که علاقمندان خود می توانند به آنها مراجعه کنند )
در هر صورت مانظر به حقه بازي و سياست بازي بهاء و عبدالبهاء نداريم بلكه مي خواهيم محققين را به اين نكته آگاه كنيم كه تأسيس بيت العدل قطع نظر از فرار كردن از زيربار سنگين جعل احكام داراي هدف سياسي هم هست و آن نوكري انگليسي ها و اشاعه مسلك اجتماعي آنها است.
ادامه دارد...
بهاءالله در اين عمل يعني تأسيس بيت العدل دو هدف داشت. يكي اين كه بار وضع احكام را از دوش خودش انداخته باشد زيرا كه جعل احكام و فروع آنها در ابواب مختلفه معاملات مانند بيع و رهن و اجاره و هبه و امثال ذلك و ابواب نكاح و طلاق و حدود و قصاص و ديات و غيرذلك علم سرشاري لازم دارد و ايشان به جز چند كلمه عرفان بافي و مقدار قليلي احكام ظاهريه كه سيد باب پايه ريزي آنها را كرده و جز چند كلمه سردستمالي که از مطالب كتب ديني مانند تورات و انجيل و قرآن بوده چيز ديگر نمي دانسته. لهذا به اين طریق خودش را از زير بار سنگين وضع خارج كرده و كليه اين احكام را به دوش اعضاء بيت العدل انداخته و آبروي خودش را حفظ كرده و ناداني خويش را در پرده اين عمل مستور كرده است.
و ديگراين كه دولت انگلستان را كمك نموده است و انگليسي ها را ا ز خودش راضي و خشنود و همدستي و هماهنگي با آنها را (به عبارت ديگر تبعيت و نوكري خودش را) نسبت به آنان ظاهر ساخته تا به خيال خودش آنان را پشتيبان خود نمايد. چنانچه همين رويه را پسرش سر عباس افندي هم اتخاذ كرده و نسبت به انگليسي ها بسيار تملق و چاپلوسي نموده است.
( صفحه 23 كتاب خطابات)( مجلد سوم مكاتيب در صفحه 346 و347)( صفحه 132 كتاب صبحي مجلد اول)( صفحه 43 لوح ابن الذئب)( جلد اول رحيق مختوم هم در صفحه 18) (برای اینکه از بحث اصلی پرت نشویم فقط آدرس مدارک را داده ام که علاقمندان خود می توانند به آنها مراجعه کنند )
در هر صورت مانظر به حقه بازي و سياست بازي بهاء و عبدالبهاء نداريم بلكه مي خواهيم محققين را به اين نكته آگاه كنيم كه تأسيس بيت العدل قطع نظر از فرار كردن از زيربار سنگين جعل احكام داراي هدف سياسي هم هست و آن نوكري انگليسي ها و اشاعه مسلك اجتماعي آنها است.
ادامه دارد...
-
- پست: 91
- تاریخ عضویت: پنجشنبه 10 مرداد 1387, 4:42 am
- محل اقامت: ورکان
پاسخ: Re: پاسخ: بیت العدل همچنان در
قسمت سوم:
مطلب دیگری که باعث میشود آبرو در بهائیت جایگاهی نداشته باشد اینست که ارجاع احكام به بيت العدل و قرار دادن تغيير و تبديل احكام را به نظر اعضاي بيت العدل، مخالف با بعثت انبياء و رسل است. زيرا كه اگر بشر به مشورت افراد و تبادل افكار مي تواند مصالح و مفاسد خود راتعيين نمايد و طبق آنها وضع قوانين كند و زندگي انفرادي و اجتماعي خود را اداره كند دیگر هيچ حاجتي به آمدن پيغمبر نخواهد بود.
آري براي امم و مللي كه اعتقاد به انبياء ندارند و احكام آنان را مانند احكام و قوانين موضوعه بشر مي دانند مجلس شورا و پارلمان و بيت العدل و سلطنت مشروطه و جمهوريت خوب است اما براي كساني كه عقيده شان اين است كه جميع احكام و اخلاقيات روحانيه و احكام جسمانيه بدنيه از عبادات و معاملات و سياسيات ونظاميات و خلاصه از طهارات تا ديات همه را بايد خدا معين كند و به وسيله سفرا و حجج داخليه و خارجيه اش به خلق برساند و به هيچ وجه بشر از جانب خود و به فكر خودش حق جعل حكم و وضع قانون ندارد، بيت العدل و پارلمان و امثالهما تماما غلط و بلكه باز كردن دكان در مقابل دستگاه خدا و انبياء و رسل است.
جناب بهاءالله از يك طرف خودش را فرستاده خدا بلكه بالاتر از همه انبياء مي دانند و يك دسته احكام ساده را مانند صلوه وصوم و زنا و سرقت كه همه كس مي داند و مي تواند نظيرش را جعل و وضع كند از قبل خدا مي آورد (البته با دعاي خودش) ولي باقي احكام را كه علم و دانايي لازم نیاز دارد، محول به بيت العدل مي كند و نمي فهمد كه اين احاله وارجاع منافي با نبوت و رسالت و مظهريت اوست.
عجيب تر اين است كه از يك طرف مي گويد بهائيان حق دخول درسياست را ندارند و از طرف ديگر مي گويد بهائيه بايد درسياست دخالت كنند و بيت العدل بايد درامور سياسيه دخالت نمايد. خوب است ما بعضي از كلمات بهاءالله را راجع به بيت العدل نقل كنيم تامحققين آگاه شوند. در كتاب مجموعه الواح مباركه صفحه 122 در لوح بشارات تحت عنوان بشارت سيزدهم چنين مي گويد:
« امور ملت معلق است به رجال بيت عدل الهي. ايشانند امناء الله بين عباده و مطالع الامر في بلاده يا حزب الله مربي عالم عدل است چه كه داراي دو ركن است مجازات و مكافات و اين دوركن دو چشمه اند از براي حيات اهل عالم چون كه هرروز را امري و هر حين را حكمي مقتضي لذا امور براي بيت عدل راجع تا آن چه را مصلحت دانند معمول دارند. نفوسي كه لوجه الله بر خدمت امر قيام نمايند ايشان ملهماند به الهامات غيبي الهي. بر كل اطاعت لازم امور سياسيه كل راجع به بيت العدل و عبادات بما انزل الله في الكتاب.»
از يك طرف مي گويند چون زمان اقتضاي احكام جديده غيراز احكام كهنه گذشته دارد لهذا بايد پيغمبر تازه بيايد و وضع احكام جديده بديعه بنمايد و به همين جهت حضرت بهاءالله تشريف آوردند و احكام متناسبه با زمان مانند كشف حجاب و استحباب آوازه خواني وتخفيف حد زنا و سرقت و امثالهم را آوردند، و از يك طرف مي گويند زمان چون اقتضاي جديد پيدا مي كند و احكام متناسبه مي خواهد بيت العدل (كه قريب به هفتاد سال بعد از مرگ بهاءالله درعالم خيال و وهم باقي مانده بود و حال هم كه تأسيس شده مورد اختلاف و منشأ انشقاق بهائيين شده و به سه دسته منشعب شده اند) مرجع احكام متناسبه با ازمنه است و بيت العدل مشرع است. بايد اعضاي بيت العدل وضع آن احكام را بنمايند و واجب است بر تمام بهائيان دنيا كه اطاعت از احكام بيت العدل كنند. پس بر اغنام الله لازم و واجب است كه دراحكام منصوصه كتاب اقدس و ساير الواح اطاعت بهاءالله را بنمايند و در احكام غير منصوصه اطاعت بيت العدل را كنند و نمي فهمند كه وجوب اطاعت از احكام متبدله بيت العدل منافي لزوم و وجوب بعث انبياء و رسل.
دینی که از جانب خدا نباشد معلوم است که خودش خودش را رسوا می سازد.
ادامه دارد...
مطلب دیگری که باعث میشود آبرو در بهائیت جایگاهی نداشته باشد اینست که ارجاع احكام به بيت العدل و قرار دادن تغيير و تبديل احكام را به نظر اعضاي بيت العدل، مخالف با بعثت انبياء و رسل است. زيرا كه اگر بشر به مشورت افراد و تبادل افكار مي تواند مصالح و مفاسد خود راتعيين نمايد و طبق آنها وضع قوانين كند و زندگي انفرادي و اجتماعي خود را اداره كند دیگر هيچ حاجتي به آمدن پيغمبر نخواهد بود.
آري براي امم و مللي كه اعتقاد به انبياء ندارند و احكام آنان را مانند احكام و قوانين موضوعه بشر مي دانند مجلس شورا و پارلمان و بيت العدل و سلطنت مشروطه و جمهوريت خوب است اما براي كساني كه عقيده شان اين است كه جميع احكام و اخلاقيات روحانيه و احكام جسمانيه بدنيه از عبادات و معاملات و سياسيات ونظاميات و خلاصه از طهارات تا ديات همه را بايد خدا معين كند و به وسيله سفرا و حجج داخليه و خارجيه اش به خلق برساند و به هيچ وجه بشر از جانب خود و به فكر خودش حق جعل حكم و وضع قانون ندارد، بيت العدل و پارلمان و امثالهما تماما غلط و بلكه باز كردن دكان در مقابل دستگاه خدا و انبياء و رسل است.
جناب بهاءالله از يك طرف خودش را فرستاده خدا بلكه بالاتر از همه انبياء مي دانند و يك دسته احكام ساده را مانند صلوه وصوم و زنا و سرقت كه همه كس مي داند و مي تواند نظيرش را جعل و وضع كند از قبل خدا مي آورد (البته با دعاي خودش) ولي باقي احكام را كه علم و دانايي لازم نیاز دارد، محول به بيت العدل مي كند و نمي فهمد كه اين احاله وارجاع منافي با نبوت و رسالت و مظهريت اوست.
عجيب تر اين است كه از يك طرف مي گويد بهائيان حق دخول درسياست را ندارند و از طرف ديگر مي گويد بهائيه بايد درسياست دخالت كنند و بيت العدل بايد درامور سياسيه دخالت نمايد. خوب است ما بعضي از كلمات بهاءالله را راجع به بيت العدل نقل كنيم تامحققين آگاه شوند. در كتاب مجموعه الواح مباركه صفحه 122 در لوح بشارات تحت عنوان بشارت سيزدهم چنين مي گويد:
« امور ملت معلق است به رجال بيت عدل الهي. ايشانند امناء الله بين عباده و مطالع الامر في بلاده يا حزب الله مربي عالم عدل است چه كه داراي دو ركن است مجازات و مكافات و اين دوركن دو چشمه اند از براي حيات اهل عالم چون كه هرروز را امري و هر حين را حكمي مقتضي لذا امور براي بيت عدل راجع تا آن چه را مصلحت دانند معمول دارند. نفوسي كه لوجه الله بر خدمت امر قيام نمايند ايشان ملهماند به الهامات غيبي الهي. بر كل اطاعت لازم امور سياسيه كل راجع به بيت العدل و عبادات بما انزل الله في الكتاب.»
از يك طرف مي گويند چون زمان اقتضاي احكام جديده غيراز احكام كهنه گذشته دارد لهذا بايد پيغمبر تازه بيايد و وضع احكام جديده بديعه بنمايد و به همين جهت حضرت بهاءالله تشريف آوردند و احكام متناسبه با زمان مانند كشف حجاب و استحباب آوازه خواني وتخفيف حد زنا و سرقت و امثالهم را آوردند، و از يك طرف مي گويند زمان چون اقتضاي جديد پيدا مي كند و احكام متناسبه مي خواهد بيت العدل (كه قريب به هفتاد سال بعد از مرگ بهاءالله درعالم خيال و وهم باقي مانده بود و حال هم كه تأسيس شده مورد اختلاف و منشأ انشقاق بهائيين شده و به سه دسته منشعب شده اند) مرجع احكام متناسبه با ازمنه است و بيت العدل مشرع است. بايد اعضاي بيت العدل وضع آن احكام را بنمايند و واجب است بر تمام بهائيان دنيا كه اطاعت از احكام بيت العدل كنند. پس بر اغنام الله لازم و واجب است كه دراحكام منصوصه كتاب اقدس و ساير الواح اطاعت بهاءالله را بنمايند و در احكام غير منصوصه اطاعت بيت العدل را كنند و نمي فهمند كه وجوب اطاعت از احكام متبدله بيت العدل منافي لزوم و وجوب بعث انبياء و رسل.
دینی که از جانب خدا نباشد معلوم است که خودش خودش را رسوا می سازد.
ادامه دارد...
-
- پست: 91
- تاریخ عضویت: پنجشنبه 10 مرداد 1387, 4:42 am
- محل اقامت: ورکان
پاسخ: Re: پاسخ: بیت العدل همچنان در
با سلام و آرزوی سرور و شادکامی برای همه دوستان
از آنجایی که قرار است بنده هر شب یک قسمت از مقاله بیت العدل عامل رسوایی بهائیت را به نظر دوستان برسانم و چون دیشب نتوانستم قسمت چهارم را قرار دهم لذا کمی این قسمت را طولانی تر می نویسم تا جبران دیشب بشود.
محبت بفرمائید با دقت نظری که دارید بنده را از نظراتتان بی نصیب نگذارید.
بنده به شخصه فکر می کنم پیگیری این مقاله بسیار با ارزش است چون از لسان یکی از بزرگترین مردان تاریخ شنیده شده که من آنرا مرتب می کنم و هر شب یک بخش را در اختیار شما خوبان قرار می دهم.
واما قسمت 4.....
از آنجایی که قرار است بنده هر شب یک قسمت از مقاله بیت العدل عامل رسوایی بهائیت را به نظر دوستان برسانم و چون دیشب نتوانستم قسمت چهارم را قرار دهم لذا کمی این قسمت را طولانی تر می نویسم تا جبران دیشب بشود.
محبت بفرمائید با دقت نظری که دارید بنده را از نظراتتان بی نصیب نگذارید.
بنده به شخصه فکر می کنم پیگیری این مقاله بسیار با ارزش است چون از لسان یکی از بزرگترین مردان تاریخ شنیده شده که من آنرا مرتب می کنم و هر شب یک بخش را در اختیار شما خوبان قرار می دهم.
واما قسمت 4.....
-
- پست: 91
- تاریخ عضویت: پنجشنبه 10 مرداد 1387, 4:42 am
- محل اقامت: ورکان
پاسخ: Re: پاسخ: بیت العدل همچنان در
قسمت چهارم:
واعجب از اين حرفهای صد من یه ... ، كه جناب بهاءالله گفته اند. ایشان اطاعت سلاطين و پيروي قوانين دول را هم بر بهائيان واجب و لازم فرموده اند و دستور داده اند هر بهائي كه درهر مملكتي هست واجب است بر او كه پيروي قوانين ملكي همان دولت را بنمايد.
ایشان وجوب اطاعت سلاطين را در صفحه 67 لوح ا بن الذئب ذكر نموده به اين عبارت:
« هر ملتي بايد مقام سلطانش راملاحظه نمايد ودر آن خاضع باشد و به امرش عامل وبه حكمش متمسك »
و چند جمله ديگر به همين مضمون در دنبالش مي گويد و به آيه اطيعوالله و اطيعوالرسول و اولي الامر منكم متمسك مي شود و مشكين قلم كه از قدماي بهائيه است در رساله اثبات نبوت كه در سنه 1311 هجري قمري درعكا نوشته و بهائيه او را طبع كردند همين مضامين را با شرح و بسط بيشتري نوشته و سلاطين را در رديف انبياء آورده و آيه توتي الملك من تشاء وحديث السلطان ظل الله في الارض را ذكر نموده است. و خلاصه اطاعت سلاطين را مانند اطاعت انبياء واجب نموده است.
چنانچه اشراق خاوري دركتاب گنجينه حدود و احكام در باب 75 در صفحه 367 مي گويد :
« پس در نزد بهاءالله و بهائين اطاعت سلاطين واجب و لازم است و اما لزوم اطاعت قوانين دول و مجالس و حكومت مشروطه»
حضرت عبدالبهاء درلوح عزيز الله خان ورقاء مي فرمايند:
« قوله الاحلي باري به نص جمال مبارك روحي لاحبائه الفداء ابدا بدون اذن و اجازه حكومت جزئي و كلي نبايد حركتي كرد و هر كس بدون اذن حكومت ادني حركتي نمايد مخالفت به امر مبارك كرده است وهيچ عذري از او مقبول نيست اين امر الهي است ملعبه صبيان ... امر قعطي اين است كه بايد اطاعت حكومت نمود و اين هيچ تأويلي بر نمي دارد و تفسير نمي خواهد از جمله اطاعت اين است كه كلمه بدون اذن و اجازه حكومت نبايد طبع گردد و السلام و من خالف ذلك فقد خالف امرالله و انكر آياته و جاهد بنفسه و استكبر عليه واستحسن رأيه السقيم و ترك نصا قاطعا من ربه المنتقم الشديد »
اگر چه تا اواخر سنه 1382 هجري قمري و تا آخر سال 1341 شمسي از بيت العدل عمومي موهوم اثري و خبري نبود و پيش گويي هاي عبدالبهاء در تأسيس بيت العدل و رياست شوقي افندي و اولادهاي شوقي تماما دروغ درآمد و در تمام گذشته بيچاره اغنام الله را به وعده و نويدهاي موهوم خيالي سرگردان نگه داشتند و اگر چه عموم بهائيان حتي رؤساي آنها اطاعت ازحكومت نكرده و نمي كنند ( براي نمونه يك شاهد زنده تازه كه همين الان در دست است، موضوع طبع كتب آنهاست كه برخلاف قانون دولت ايران و بدون اطلاع وزارت فرهنگ و كشور كتاب هاي ايقان و مفاوضات و مكاتيب و مجموعه الواح و خطابات واقتدارات و اشراقات ولوح ابن الذئب و مقاله سياح و فرائد و ده ها كتاب را طبع نمودند و با قانون دولت مخالفت كردند و لهذا قاچاق وار آنها را به فروش مي رساندند.) لكن نظر ما اين است كه محققين در ناداني بهاءالله و پسرش عبدالبهاء تعمق فرمايند و ببينند كه اين پدر و پسر چه آش قلمكاري به هم ريخته و پخته اند كه هيچ ضابط و ضامن و سرودري ندارد.
چه طور میشود که اطاعت از بیت العدل واجب باشد و در عین حال اطاعت از حکومت ها نیز واجب باشد؟
ظاهرا این آقایان نمی فهمند كه اگر قوانين دولت ها كه بهائي ها در آن جازندگي مي كنند مخالف با قوانين بيت العدل يااحكام منصوصه شد تكليف اغنام الله بيچاره چيست آيا بهائي ها چه بايد بكنند معلوم نيست.
مطلب مهمتر اینکهاصلا وضع احكام از ناحيه بهاءالله هم لغو و بيهوده است. پس چه خوب بود ايشان از همان اول مي فرمودند اي بهائيان دنيا هر كدام در هر كشوري هستيد عمل به قوانين همان كشور كنيد كه همان قوانين حكم الله است. ديگر لازم نبود خودشان و ديگران را به زحمت بياندازند و براي سارق وزاني و امثالهما وضع حكم بفرمايند.
و نكته شيرين تر از همه اين است كه بهاءالله دستور تشكيل محكمه كبري براي حل اختلافات ملل و دول فرموده اند. چنانچه عبدالبهاء در لوحي كه به عنوان جواب نامه جمعيت لاهاي(لاهه) درجلد سوم مكاتيب ذكر نموده در صفحه 112 مي گويد:
« بهاءالله فرموده اند مجالس مليه هر دولت و ملتي يعني پارلمانت اشخاصي از نخبه آن ملت كه در جميع قوانين حقوق بين دولي و مللي مطلع و در فنون متفنن و بر احتياجات ضروريه عالج انساني در اين ايام واقف دو شخص ياسه شخص انتخاب نمايند و به حسب كثرت يا قلت آن ملت از اين اشخاص محكمه كبري تشكيل مي گردد وجميع عالم بشر در آن مشترك است چون اين محكمه كبري در مسئله از مسائل بين المللي يا بالاتفاق يا بالاكثريه حكم فرمايد نه مدعي را بهانه ماند نه مدعي عليه را اعتراضي. هر گاه دولتي ازدول يا ملتي از ملل دراجراي تنفيذ حكم مبرم محكمه كبري تعلل وتراخي نمايد عالم انساني بر اوقيام كند »
يكي نيست به بهاءالله بگويد اي ذات الله و اي نفس الله و اي كينونه الله و اي هيكل الله اگر شما مظهر ظهور و جلوه رب غفور و صاحب فرمان بر عالم امكان مي باشيد بايد احكام جزئي و كلي همه ملل و دول را من جميع الجهات مبين و معين فرماييد و عموم بشر دنيا را (چون شريعت شما به خيال خودتان عام وتام است) به پيروي از احكام خودتان دعوت كنید و از هر قانون و حكمي كه بر خلاف قوانين و احكام موضوعه خودتان مي باشد ردع و منع نماييد.
مگر ملل و دول غير از همين افراد بشرند؟
مگر نه اين است كه شما خودتان را مبعوث بر همه بشر ميدانيد؟
مگر نه اين است كه شما براي تعيين احكام غيرمنصوصه در كتاب و براي تبديل و تغيير آنها تأسيس بيت العدل فرموده ايد؟
بنابراين هر حكم و قانوني كه برخلاف نص كتاب و برخلاف رأي بيت العدل شما باشد غلط و غير صحيح و برخلاف حق است. خواه قوانين و احكام سلاطين باشد يا مجلس پارلمان يا محكمه كبري. اگر جنابعالي پيغمبر خداييد بايد به عموم بشر بگوييد اي بشر عالم و اي ملل و امم دنيا همه قوانين شما باطل است و همه شما بايد از احكام من و احكام بيت عدل من پيروي كنيد و سلاطين شما حق حكم و فرمان ندارند و مجالس پارلمان شما حق وضع قانون ندارند. ملل و امم در تمام اختلافات بايد رجوع به كتاب من و بيت ا لعدل من كنند نه اين كه فرامين سلاطين را تصويب و تجويز كنيد و بهائيه را درهر مملكتي كه هستند امر به پيروي از آنان كنيد و باز مجالس شورا و پارلمان را تنفيذ و تجويز فرماييد که قوانين موضوعه پارلماني آن كشور را پيروي كنند و در عين حال براي رفع اختلافات كشوري از هر پارلماني چند نفر انتخاب شوند و در محكمه كبري حكم بدهند هر چه حكم دادند بر عموم بشر واجب الاتباع مي باشد.
بيچاره اغنام الله سرگردان و حيران مي شوند نمي دانند به كدام يك از اين سازها برقصند و به كدام يك از اين آوازها گوش دهند.
آيا پيروي از كتاب اقدس كنند؟
يا پيروي از فرمان پادشاه كنند؟
يا پيروي از پارلمان كنند؟
يا پيروي از محكمه كبري كنند؟
ياپيروي از محافل روحانيه بلاد كه بيت العدل خصوصي مي باشند بنمايند؟
يا پيروي از بيت العدل اعظم نمايند؟
يا آن كه پشت پا به همه بزنند و پيروي از فزمان خدا و خاتم الانبياء نمايند والحق هو الاخير.
واعجب از اين حرفهای صد من یه ... ، كه جناب بهاءالله گفته اند. ایشان اطاعت سلاطين و پيروي قوانين دول را هم بر بهائيان واجب و لازم فرموده اند و دستور داده اند هر بهائي كه درهر مملكتي هست واجب است بر او كه پيروي قوانين ملكي همان دولت را بنمايد.
ایشان وجوب اطاعت سلاطين را در صفحه 67 لوح ا بن الذئب ذكر نموده به اين عبارت:
« هر ملتي بايد مقام سلطانش راملاحظه نمايد ودر آن خاضع باشد و به امرش عامل وبه حكمش متمسك »
و چند جمله ديگر به همين مضمون در دنبالش مي گويد و به آيه اطيعوالله و اطيعوالرسول و اولي الامر منكم متمسك مي شود و مشكين قلم كه از قدماي بهائيه است در رساله اثبات نبوت كه در سنه 1311 هجري قمري درعكا نوشته و بهائيه او را طبع كردند همين مضامين را با شرح و بسط بيشتري نوشته و سلاطين را در رديف انبياء آورده و آيه توتي الملك من تشاء وحديث السلطان ظل الله في الارض را ذكر نموده است. و خلاصه اطاعت سلاطين را مانند اطاعت انبياء واجب نموده است.
چنانچه اشراق خاوري دركتاب گنجينه حدود و احكام در باب 75 در صفحه 367 مي گويد :
« پس در نزد بهاءالله و بهائين اطاعت سلاطين واجب و لازم است و اما لزوم اطاعت قوانين دول و مجالس و حكومت مشروطه»
حضرت عبدالبهاء درلوح عزيز الله خان ورقاء مي فرمايند:
« قوله الاحلي باري به نص جمال مبارك روحي لاحبائه الفداء ابدا بدون اذن و اجازه حكومت جزئي و كلي نبايد حركتي كرد و هر كس بدون اذن حكومت ادني حركتي نمايد مخالفت به امر مبارك كرده است وهيچ عذري از او مقبول نيست اين امر الهي است ملعبه صبيان ... امر قعطي اين است كه بايد اطاعت حكومت نمود و اين هيچ تأويلي بر نمي دارد و تفسير نمي خواهد از جمله اطاعت اين است كه كلمه بدون اذن و اجازه حكومت نبايد طبع گردد و السلام و من خالف ذلك فقد خالف امرالله و انكر آياته و جاهد بنفسه و استكبر عليه واستحسن رأيه السقيم و ترك نصا قاطعا من ربه المنتقم الشديد »
اگر چه تا اواخر سنه 1382 هجري قمري و تا آخر سال 1341 شمسي از بيت العدل عمومي موهوم اثري و خبري نبود و پيش گويي هاي عبدالبهاء در تأسيس بيت العدل و رياست شوقي افندي و اولادهاي شوقي تماما دروغ درآمد و در تمام گذشته بيچاره اغنام الله را به وعده و نويدهاي موهوم خيالي سرگردان نگه داشتند و اگر چه عموم بهائيان حتي رؤساي آنها اطاعت ازحكومت نكرده و نمي كنند ( براي نمونه يك شاهد زنده تازه كه همين الان در دست است، موضوع طبع كتب آنهاست كه برخلاف قانون دولت ايران و بدون اطلاع وزارت فرهنگ و كشور كتاب هاي ايقان و مفاوضات و مكاتيب و مجموعه الواح و خطابات واقتدارات و اشراقات ولوح ابن الذئب و مقاله سياح و فرائد و ده ها كتاب را طبع نمودند و با قانون دولت مخالفت كردند و لهذا قاچاق وار آنها را به فروش مي رساندند.) لكن نظر ما اين است كه محققين در ناداني بهاءالله و پسرش عبدالبهاء تعمق فرمايند و ببينند كه اين پدر و پسر چه آش قلمكاري به هم ريخته و پخته اند كه هيچ ضابط و ضامن و سرودري ندارد.
چه طور میشود که اطاعت از بیت العدل واجب باشد و در عین حال اطاعت از حکومت ها نیز واجب باشد؟
ظاهرا این آقایان نمی فهمند كه اگر قوانين دولت ها كه بهائي ها در آن جازندگي مي كنند مخالف با قوانين بيت العدل يااحكام منصوصه شد تكليف اغنام الله بيچاره چيست آيا بهائي ها چه بايد بكنند معلوم نيست.
مطلب مهمتر اینکهاصلا وضع احكام از ناحيه بهاءالله هم لغو و بيهوده است. پس چه خوب بود ايشان از همان اول مي فرمودند اي بهائيان دنيا هر كدام در هر كشوري هستيد عمل به قوانين همان كشور كنيد كه همان قوانين حكم الله است. ديگر لازم نبود خودشان و ديگران را به زحمت بياندازند و براي سارق وزاني و امثالهما وضع حكم بفرمايند.
و نكته شيرين تر از همه اين است كه بهاءالله دستور تشكيل محكمه كبري براي حل اختلافات ملل و دول فرموده اند. چنانچه عبدالبهاء در لوحي كه به عنوان جواب نامه جمعيت لاهاي(لاهه) درجلد سوم مكاتيب ذكر نموده در صفحه 112 مي گويد:
« بهاءالله فرموده اند مجالس مليه هر دولت و ملتي يعني پارلمانت اشخاصي از نخبه آن ملت كه در جميع قوانين حقوق بين دولي و مللي مطلع و در فنون متفنن و بر احتياجات ضروريه عالج انساني در اين ايام واقف دو شخص ياسه شخص انتخاب نمايند و به حسب كثرت يا قلت آن ملت از اين اشخاص محكمه كبري تشكيل مي گردد وجميع عالم بشر در آن مشترك است چون اين محكمه كبري در مسئله از مسائل بين المللي يا بالاتفاق يا بالاكثريه حكم فرمايد نه مدعي را بهانه ماند نه مدعي عليه را اعتراضي. هر گاه دولتي ازدول يا ملتي از ملل دراجراي تنفيذ حكم مبرم محكمه كبري تعلل وتراخي نمايد عالم انساني بر اوقيام كند »
يكي نيست به بهاءالله بگويد اي ذات الله و اي نفس الله و اي كينونه الله و اي هيكل الله اگر شما مظهر ظهور و جلوه رب غفور و صاحب فرمان بر عالم امكان مي باشيد بايد احكام جزئي و كلي همه ملل و دول را من جميع الجهات مبين و معين فرماييد و عموم بشر دنيا را (چون شريعت شما به خيال خودتان عام وتام است) به پيروي از احكام خودتان دعوت كنید و از هر قانون و حكمي كه بر خلاف قوانين و احكام موضوعه خودتان مي باشد ردع و منع نماييد.
مگر ملل و دول غير از همين افراد بشرند؟
مگر نه اين است كه شما خودتان را مبعوث بر همه بشر ميدانيد؟
مگر نه اين است كه شما براي تعيين احكام غيرمنصوصه در كتاب و براي تبديل و تغيير آنها تأسيس بيت العدل فرموده ايد؟
بنابراين هر حكم و قانوني كه برخلاف نص كتاب و برخلاف رأي بيت العدل شما باشد غلط و غير صحيح و برخلاف حق است. خواه قوانين و احكام سلاطين باشد يا مجلس پارلمان يا محكمه كبري. اگر جنابعالي پيغمبر خداييد بايد به عموم بشر بگوييد اي بشر عالم و اي ملل و امم دنيا همه قوانين شما باطل است و همه شما بايد از احكام من و احكام بيت عدل من پيروي كنيد و سلاطين شما حق حكم و فرمان ندارند و مجالس پارلمان شما حق وضع قانون ندارند. ملل و امم در تمام اختلافات بايد رجوع به كتاب من و بيت ا لعدل من كنند نه اين كه فرامين سلاطين را تصويب و تجويز كنيد و بهائيه را درهر مملكتي كه هستند امر به پيروي از آنان كنيد و باز مجالس شورا و پارلمان را تنفيذ و تجويز فرماييد که قوانين موضوعه پارلماني آن كشور را پيروي كنند و در عين حال براي رفع اختلافات كشوري از هر پارلماني چند نفر انتخاب شوند و در محكمه كبري حكم بدهند هر چه حكم دادند بر عموم بشر واجب الاتباع مي باشد.
بيچاره اغنام الله سرگردان و حيران مي شوند نمي دانند به كدام يك از اين سازها برقصند و به كدام يك از اين آوازها گوش دهند.
آيا پيروي از كتاب اقدس كنند؟
يا پيروي از فرمان پادشاه كنند؟
يا پيروي از پارلمان كنند؟
يا پيروي از محكمه كبري كنند؟
ياپيروي از محافل روحانيه بلاد كه بيت العدل خصوصي مي باشند بنمايند؟
يا پيروي از بيت العدل اعظم نمايند؟
يا آن كه پشت پا به همه بزنند و پيروي از فزمان خدا و خاتم الانبياء نمايند والحق هو الاخير.
-
- پست: 91
- تاریخ عضویت: پنجشنبه 10 مرداد 1387, 4:42 am
- محل اقامت: ورکان
پاسخ: Re: پاسخ: بیت العدل همچنان در
این تذکر را یادم رفت خدمتتان عرض کنم
از آنجایی که قسمتهای مختلف این مقاله به یکدیگر مرتبط هستند و من از ابتدا با ترتیب خاصی آنها را در سایت قرار می دهم لذا توصیه می کنم دوستانی که قصد دارند این مقاله را مطالعه کنند از ابتدا آنرا پیگیری کنند.
البته میدانم که خواندن مقالات طولانی خسته کننده و ملال آور و البته برای برخی دوستان غیر ممکن است.
ادامه دارد.......
از آنجایی که قسمتهای مختلف این مقاله به یکدیگر مرتبط هستند و من از ابتدا با ترتیب خاصی آنها را در سایت قرار می دهم لذا توصیه می کنم دوستانی که قصد دارند این مقاله را مطالعه کنند از ابتدا آنرا پیگیری کنند.
البته میدانم که خواندن مقالات طولانی خسته کننده و ملال آور و البته برای برخی دوستان غیر ممکن است.
ادامه دارد.......
-
- پست: 91
- تاریخ عضویت: پنجشنبه 10 مرداد 1387, 4:42 am
- محل اقامت: ورکان
پاسخ: Re: پاسخ: بیت العدل همچنان در
قسمت پنجم:
بيت العدل اعظم عمومي تا ارديبهشت ماه 1342 هجري خورشيدي كه پنج سال و شش برج از مرگ شوقي گذشته بود (زيرا كه شوقي در 13 آبان 1339 هجري شمسي مطابق با 11 ربيع الثاني 1377 هجري قمري و اول شهر القدره 114 بديع به مرض آنفولانزا (آنفلوآنزا ) در لندن از دنيا رفت ) تشكيل و تأسيس نشد. در اين مدت مديده كه هفتاد و چهار سال پس از مرگ بهاءالله فاصله داشته و در استانه وهم و خيال و آرزو و آمال باقي مانده بوده است مي بايستي براي احكام غيرمنصوصه مرجع و ملجائي معين شده باشد كه او مشرع احكام باشد زيرا جناب عبدالبهاء خودشان (درجواب سؤال حاجي واعظ قزويني از مهريه كه آيا بايد نقدا به زوجه بدهد يا مهلت هم جايز است مي فرمايند اين احكام في الحقيقه راجع به بيت العدل عمومي است كه شارع است اما عبدالبهاء مبين است) صريح فرموده اند كه من مشرع نيستم بلكه مبين مي باشم و مسلما جناب شوقي هم مشرع نبوده بلكه مانند عبدالبهاء مبين بوده اند پس دراحكام غير منصوصه بايد غير از عبدالبهاء و شوقي ملجاء و مرجعي باشد لهذا عبدالبهاء محافل روحانيه بلاد را نايب مناب و قائم مقام بيت العدل اعظم قرار داد و هر حكمي را كه محفل روحاني هر كشور و هر بلدي بدهد بر بهائيه آن كشور و آن بلد لازم الاتباع خواهد بود و بهائيه آن محل نبايد سرپيچي كنند. در جلد دوم رحيق مختوم لوح شوقي كه در فوريه 1924 صادر نموده نقل مي كند و آن اين است كه:
« هر محفلي كه با حال روحاني خلوص و انقطاع انتخاب شود حقيقه من عندالله و حكمش درحقيقت ملهم است و جميع احباء مجتمعا و منفردا بايد قرار آن محفل را بدون لم و بم و با كمال شعف اطاعت نمايند».
و نيز در صفحه 1015 از عبدالبهاء اين عبارات رانقل مي كند:
« اليوم محفل شورا اهميت عظيمه و لزوميت قويه بوده و بر جميع اطاعت فرض و واجب »
معلوم شد كه محفل روحاني حق قانون گذاري و قضاوت و حق اجرا دارد. اينجاست كه امر بهائيت ملوك الطوائفي مي شود زيرا كه هر كشور بلكه هر بلد يك اقتضاء و تقاضاي خاصي دارد و بايد بهائيه هر كشور و مملكتي در احكام غير منصوصه به مقتضاي آن كشور و يا آن بلد رفتار نمايند يعني محفل روحاني بايد متناسب آن كشور و يا بلد وضع حكم كند بناء عليهذا بايد بهائيت را يك مسلك بي قانوني دانست كه به جز چند حكم عبادي مانند روزه و نماز و حج و امثالها حكم و قانون مدني ندارد و در هر شهر و كشوري تابع سلطان و يا مجلس پارلمان آنجاست و اگر بيت العدل اعظم و محكمه كبري تشكيل شود تابع آنها هم بايد باشد که به اختلاف ازمنه و امكنه احكامش تغيير و تبديل مي يابد؛ و مادامي كه بيت العدل اعظم تشكيل نيافته، بايد علاوه برتبعيت شاه و مجلس شوري، تابع قضاوت و تقنين محفل هاي روحاني محلي بلاد و ممالك هم بوده باشد.
عبدالبهاء بنا به نقل صفحه 470 كتاب ايام تسعه از صفحه 456 شروع به نقل آنها نموده و تا صفحه 484 ختم كرده است ) مي گويد:
« اما بيت العدل الذي جعله الله مصدر كل خير و مصونا من كل خطاء بايد به انتخاب عمومي يعني نفوس مومنه تشكيل شود ... و مقصد، بيت العدل عمومي است. يعني در جميع بلاد بيت عدل خصوصي تشكيل شود و بيت عدل بيت عدل انتخاب نمايند و اين مجمع مرجع كل امور است و موسس قوانين و احكامي كه در نصوص الهي موجود نه و جميع مسائل مشكله در اين مجلس حل گردد و ولي امر الله رئيس مقدس اين مجلس و عصو اعظم ممتاز لاينعزل و اين بيت عدل مصدور تشريع است و هر مسئله غير منصوصه راجع به بيت عدل عمومي وبيت عدل آن چه بالاتفاق و يا بالاكثريت آراء تحقق يابد همان حق ومراد الله است»
و نيز عبدالبهاء در صفحه 130 كتاب مفاوضات دربيان معناي عصمت ذاتي و صفاتي مي گويد:
« عصمت ذاتي آني است كه لازمه ذات باشد مانند شعاع كه لازمه آفتاب است و انفكاكش محال است و اين چنين عصمتي مختص به مظاهر كليه است واما عصمت صفاتي آني است كه لازم ذات نباشد لكن به واسطه تابش شمس حقيقت بر قلوب اشخاص بهره و نصيبي از آن عصمت يافته باشند اين اشخاص هر چند عصمت ذاتي ندارند ولي درتحت حفظ وحمايت و عصمت حق اند يعني حق آنان را حفظ از خطا فرمايد زيرا او واسطه بين حق و خلق مي باشد. يكديگر حق آنان را از خطا حفظ نفرمايد خطاي آنها سبب شود كه همه نفوس مؤمنين به خطا افتند و به كلي اساس دين الهي به هم خورد مثلا بيت العدل عمومي اگر به شرايط لازمه يعني انتخاب جميع ملت تشكيل شود آن بيت عدل در تحت عصمت و حمايت حق است آن چه منصوص كتاب نه و بيت العدل به اتفاق آراء يا اكثريت در آن قراري دهد آن قرار و حكم محفوظ ازخطاست حال اعضاي بيت العدل را فردا فرد عصمت ذاتي نه و لكن هيئت بيت عدل در تحت حمايت و عصمت حق است اين را عصمت موهوب نامند »
اينها بود مقداري از كلمات بهاء و عبدالبهاء وشوقي نسبت به بيت عدل اعظم واعضايش وشما مي دانيد كه ادعاي عصمت موهوبي در اعضاي بيت العدل اولا ادعايي است بلا دليل و ثانيا بر فرض قبول عصمت موهوبي در آنها چون حكم الله واقعي در يك زمان بيش از يكي نيست لازمه اش اين خواهد بود كه اعضاي بيت ا لعدل همه وقت متفق الرأي باشند زيرا كه همه به عصمت موهوبي معصوم از خطا و اشتباه نسبت به واقع مي باشند.
پس بايد همه آنها در احكام متفق باشند واختلافي با اكثريت و اقليت نداشته باشند زيرا كه مسلما يكي از دو رأي مخالف با واقع است و صاحبش غير معصوم است وحال اين كه فرمودند اعضا در موقع اجتماع كه هيئت بيت العدل است همگي آنها در اين حالت به عصمت موهوبي معصوم مي باشند وثالثا در محفل هاي روحاني كه جناب شوقي اعضاي آنها را ملهم دانسته اند اشكال شديدتر مي شود زيراكه حكم الله در يك زمان يكي است و تعدد ندارد و از آن طرف محافل روحاني ممالك و بلاد به اقتضاي محيط خودشان جعل حكم مي كنند و هر محيطي تقاضايي دارد مثلا محيط حجاز تقاضاي رقص و آوازه خواني و امثال اينها را ندارد ولي محيط فرانسه وآمريكا و آلمان و روسيه و انگلستان كاملا مقتضي اين گونه اعمال است پس اگر اعضاي محافل روحاني ملهم به الهامات الهيه اند و آن چه را وضع مي كنند حكم واقعي خدا ست بايد حكم الله در يك زمان به حسب واقع مختلف باشد يعني بر حسب واقع حكم خدا در يك زمان هم حرمت رقص و آواز باشد و هم وجوب يا استحبابش و فساد اين فرضيه از آفتاب روشن تر است.
بيت العدل اعظم عمومي تا ارديبهشت ماه 1342 هجري خورشيدي كه پنج سال و شش برج از مرگ شوقي گذشته بود (زيرا كه شوقي در 13 آبان 1339 هجري شمسي مطابق با 11 ربيع الثاني 1377 هجري قمري و اول شهر القدره 114 بديع به مرض آنفولانزا (آنفلوآنزا ) در لندن از دنيا رفت ) تشكيل و تأسيس نشد. در اين مدت مديده كه هفتاد و چهار سال پس از مرگ بهاءالله فاصله داشته و در استانه وهم و خيال و آرزو و آمال باقي مانده بوده است مي بايستي براي احكام غيرمنصوصه مرجع و ملجائي معين شده باشد كه او مشرع احكام باشد زيرا جناب عبدالبهاء خودشان (درجواب سؤال حاجي واعظ قزويني از مهريه كه آيا بايد نقدا به زوجه بدهد يا مهلت هم جايز است مي فرمايند اين احكام في الحقيقه راجع به بيت العدل عمومي است كه شارع است اما عبدالبهاء مبين است) صريح فرموده اند كه من مشرع نيستم بلكه مبين مي باشم و مسلما جناب شوقي هم مشرع نبوده بلكه مانند عبدالبهاء مبين بوده اند پس دراحكام غير منصوصه بايد غير از عبدالبهاء و شوقي ملجاء و مرجعي باشد لهذا عبدالبهاء محافل روحانيه بلاد را نايب مناب و قائم مقام بيت العدل اعظم قرار داد و هر حكمي را كه محفل روحاني هر كشور و هر بلدي بدهد بر بهائيه آن كشور و آن بلد لازم الاتباع خواهد بود و بهائيه آن محل نبايد سرپيچي كنند. در جلد دوم رحيق مختوم لوح شوقي كه در فوريه 1924 صادر نموده نقل مي كند و آن اين است كه:
« هر محفلي كه با حال روحاني خلوص و انقطاع انتخاب شود حقيقه من عندالله و حكمش درحقيقت ملهم است و جميع احباء مجتمعا و منفردا بايد قرار آن محفل را بدون لم و بم و با كمال شعف اطاعت نمايند».
و نيز در صفحه 1015 از عبدالبهاء اين عبارات رانقل مي كند:
« اليوم محفل شورا اهميت عظيمه و لزوميت قويه بوده و بر جميع اطاعت فرض و واجب »
معلوم شد كه محفل روحاني حق قانون گذاري و قضاوت و حق اجرا دارد. اينجاست كه امر بهائيت ملوك الطوائفي مي شود زيرا كه هر كشور بلكه هر بلد يك اقتضاء و تقاضاي خاصي دارد و بايد بهائيه هر كشور و مملكتي در احكام غير منصوصه به مقتضاي آن كشور و يا آن بلد رفتار نمايند يعني محفل روحاني بايد متناسب آن كشور و يا بلد وضع حكم كند بناء عليهذا بايد بهائيت را يك مسلك بي قانوني دانست كه به جز چند حكم عبادي مانند روزه و نماز و حج و امثالها حكم و قانون مدني ندارد و در هر شهر و كشوري تابع سلطان و يا مجلس پارلمان آنجاست و اگر بيت العدل اعظم و محكمه كبري تشكيل شود تابع آنها هم بايد باشد که به اختلاف ازمنه و امكنه احكامش تغيير و تبديل مي يابد؛ و مادامي كه بيت العدل اعظم تشكيل نيافته، بايد علاوه برتبعيت شاه و مجلس شوري، تابع قضاوت و تقنين محفل هاي روحاني محلي بلاد و ممالك هم بوده باشد.
عبدالبهاء بنا به نقل صفحه 470 كتاب ايام تسعه از صفحه 456 شروع به نقل آنها نموده و تا صفحه 484 ختم كرده است ) مي گويد:
« اما بيت العدل الذي جعله الله مصدر كل خير و مصونا من كل خطاء بايد به انتخاب عمومي يعني نفوس مومنه تشكيل شود ... و مقصد، بيت العدل عمومي است. يعني در جميع بلاد بيت عدل خصوصي تشكيل شود و بيت عدل بيت عدل انتخاب نمايند و اين مجمع مرجع كل امور است و موسس قوانين و احكامي كه در نصوص الهي موجود نه و جميع مسائل مشكله در اين مجلس حل گردد و ولي امر الله رئيس مقدس اين مجلس و عصو اعظم ممتاز لاينعزل و اين بيت عدل مصدور تشريع است و هر مسئله غير منصوصه راجع به بيت عدل عمومي وبيت عدل آن چه بالاتفاق و يا بالاكثريت آراء تحقق يابد همان حق ومراد الله است»
و نيز عبدالبهاء در صفحه 130 كتاب مفاوضات دربيان معناي عصمت ذاتي و صفاتي مي گويد:
« عصمت ذاتي آني است كه لازمه ذات باشد مانند شعاع كه لازمه آفتاب است و انفكاكش محال است و اين چنين عصمتي مختص به مظاهر كليه است واما عصمت صفاتي آني است كه لازم ذات نباشد لكن به واسطه تابش شمس حقيقت بر قلوب اشخاص بهره و نصيبي از آن عصمت يافته باشند اين اشخاص هر چند عصمت ذاتي ندارند ولي درتحت حفظ وحمايت و عصمت حق اند يعني حق آنان را حفظ از خطا فرمايد زيرا او واسطه بين حق و خلق مي باشد. يكديگر حق آنان را از خطا حفظ نفرمايد خطاي آنها سبب شود كه همه نفوس مؤمنين به خطا افتند و به كلي اساس دين الهي به هم خورد مثلا بيت العدل عمومي اگر به شرايط لازمه يعني انتخاب جميع ملت تشكيل شود آن بيت عدل در تحت عصمت و حمايت حق است آن چه منصوص كتاب نه و بيت العدل به اتفاق آراء يا اكثريت در آن قراري دهد آن قرار و حكم محفوظ ازخطاست حال اعضاي بيت العدل را فردا فرد عصمت ذاتي نه و لكن هيئت بيت عدل در تحت حمايت و عصمت حق است اين را عصمت موهوب نامند »
اينها بود مقداري از كلمات بهاء و عبدالبهاء وشوقي نسبت به بيت عدل اعظم واعضايش وشما مي دانيد كه ادعاي عصمت موهوبي در اعضاي بيت العدل اولا ادعايي است بلا دليل و ثانيا بر فرض قبول عصمت موهوبي در آنها چون حكم الله واقعي در يك زمان بيش از يكي نيست لازمه اش اين خواهد بود كه اعضاي بيت ا لعدل همه وقت متفق الرأي باشند زيرا كه همه به عصمت موهوبي معصوم از خطا و اشتباه نسبت به واقع مي باشند.
پس بايد همه آنها در احكام متفق باشند واختلافي با اكثريت و اقليت نداشته باشند زيرا كه مسلما يكي از دو رأي مخالف با واقع است و صاحبش غير معصوم است وحال اين كه فرمودند اعضا در موقع اجتماع كه هيئت بيت العدل است همگي آنها در اين حالت به عصمت موهوبي معصوم مي باشند وثالثا در محفل هاي روحاني كه جناب شوقي اعضاي آنها را ملهم دانسته اند اشكال شديدتر مي شود زيراكه حكم الله در يك زمان يكي است و تعدد ندارد و از آن طرف محافل روحاني ممالك و بلاد به اقتضاي محيط خودشان جعل حكم مي كنند و هر محيطي تقاضايي دارد مثلا محيط حجاز تقاضاي رقص و آوازه خواني و امثال اينها را ندارد ولي محيط فرانسه وآمريكا و آلمان و روسيه و انگلستان كاملا مقتضي اين گونه اعمال است پس اگر اعضاي محافل روحاني ملهم به الهامات الهيه اند و آن چه را وضع مي كنند حكم واقعي خدا ست بايد حكم الله در يك زمان به حسب واقع مختلف باشد يعني بر حسب واقع حكم خدا در يك زمان هم حرمت رقص و آواز باشد و هم وجوب يا استحبابش و فساد اين فرضيه از آفتاب روشن تر است.
-
- پست: 91
- تاریخ عضویت: پنجشنبه 10 مرداد 1387, 4:42 am
- محل اقامت: ورکان
پاسخ: Re: پاسخ: بیت العدل همچنان در
ببخشید تو رو خدا اگه طولانیه
اگه بیشتر از این خلاصش میکردم حق مطلب ادا نمی شد. میدونم خسته کننده اس ولی چاره ای نیس دیگه..
ضمنا الان ساعت 20 دقیقه بامداد دوشنبه اس
نمیدونم چرا یکشنبه ثبت کرد
ادامه دارد......
اگه بیشتر از این خلاصش میکردم حق مطلب ادا نمی شد. میدونم خسته کننده اس ولی چاره ای نیس دیگه..
ضمنا الان ساعت 20 دقیقه بامداد دوشنبه اس
نمیدونم چرا یکشنبه ثبت کرد
ادامه دارد......
-
- پست: 91
- تاریخ عضویت: پنجشنبه 10 مرداد 1387, 4:42 am
- محل اقامت: ورکان
پاسخ: Re: پاسخ: بیت العدل همچنان در
عبدالبهاء در كتاب مفاوضات در مقام تفسير باب يازدهم مكاشفات يوحنا در صفحه 45 ميگويد:
« درهر دوري اوصياء و اصفياء دوازده نفر بودند در ايام حضرت يعقوب دوازده پسر بودند و در ايام حضرت موسي دوازده نقيب روساي اسباط بودند و در ايام حضرت مسيح دوازده حواري بودند و درايام حضرت محمد ص دوازده امام بودند ولكن در اين ظهور اعظم بيست وچهار نفر هستند. دو برابر جميع زيرا عظمت اين ظهور چنين اقتضا نمايد ».
عبدالبهاء معتقداست كه اوصياء انبياء گذشته كه مروج شريعت الله و مبين كلمات انبياء و مربي امم هستند 12 نفر بودند و مخصوصا اوصياء حضرت خاتم صلي الله عليه و اله و نيز معتقد است كه اوصياء بهاءالله چون ظهورش ظهور اعظم است بيست و چهارنفرند و اولي آن بيست وچهار نفر خود ايشان اند كه مبين و مروج شرع بهاءالله بوده اند و بايد بيست و سه نفر ديگر پس از ايشان قائم به امر وصايت شوند دومين وصي را هم خود ايشان معني فرمودند و آن شوقي افندي است كه در كتاب وصايا مكرر برمكرر او را به اين سمت وصايت تعيين نموده و براي اومقامات و شئوني قائل شده كه از جمله آن مقامات رياست لاينعزل و دائمي بيت العدل اعظم است و تعيين ساير اوصياء ديگر را كه 22 نفر مي باشند برعهده شوقي نهاده كه او از اولادهاي بكر خودش (نه ثيب) يعني فرزند ارشدش را اگر اهليت وصايت داشته وصي خود گرداند و هكذا بكرا بعد بكر اوصياء بيست و دوگانه يكي پس از ديگري بيايند و رياست بيت العدل اعظم را به عهده بگيرند.
براي نمونه چند جمله از عبارات الواح وصاياي عبدالبهاء را از رساله ايام تسعه نقل مي نماييم:
در صفحه 466 مي گويد:
« اي ياران مهربان بعد از مفقودي اين مظلوم بايد اغصان وافنان سدره مباركه و ايادي امرالله واحباي جمال ابهي توجه به فرع دو سدره كه از دو شجره مقدسه مباركه انبات شده و از اقتران دو فرع دوحه رحمانيه به وجود امده يعني شوقي افندي نمايند زيرا آيه الله و غصن ممتاز و ولي امرالله و مرجع جميع اغصان و افنان و ايادي امرالله و احباء الله است و مبين آيات الله و من بعده بكرا بعد بكر يعني در سلاله او و فرع مقدس من ولي امرالله و بيت عدل عمومي كه به انتخاب عمومي تشكيل و تأسيس شود در تحت حفظ و صيانت جمال ابهي و حراست و عصمت قائل از حضرت اعلي روحي له الفداء است آن چه قرار دهند (يعني ولي امرالله و بيت العدل ) من عندالله است و من خالفه و خالفهم فقد خالف الله ... اي احباي الهي بايد ولي امرالله در زمان حيات خويش من هو بعده را تعيين نمايد تابعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد.»
سپس مقداري راجع به وظائف ايادي امرالله سخن مي گويد و بعد از آن دستور كيفيت انتخاب اعضاي بيت العدل اعظم را مي دهد و مي گويد:
« ولي امرالله رئيس مقدس اين مجلس و عضو اعظم ممتاز لاينعزل است و اگر در اجتماعات بالذات حاضر نشود نائب و وكيلي تعيين فرمايند.»
از اين عبارات كه در حقيقت يك نوع اخبارات غيبيه و درعين حال دستورات لاريبيه حضرت عبدالبهاء است چند چيز مفهوم و معلوم مي گردد.
1ـ در زمان حيات شوقي كه ولي امرالله بعد از عبدالبهاء است بيت العدل اعظم تشكيل شود و بايد بشود.
2ـ رئيس بيت العدل اعظم جناب شوقي مي با شد واعضاي بيت العدل با اين كه مصدر تشريع و تقنين مي باشند بايد اطاعت شوقي را بنمايند و مخالفت با اومخالفت با حق است و در حقيقت جناب شوقي حكومت بر بيت العدل دارند واعضاي بيت العدل محكوم حكم اويند.
3ـ جناب شوقي اولاد ذكور دارند و اولادهاي ايشان هم اولاد ذكور خواهند داشت و نسل جناب شوقي جاري و مستمر است.
4ـ ولايت امر بعد از شوقي به تعيين و وصيت جناب شوقي است و ايشان بايد معين بفرمايند.
5ـ ولايت امردر اولادهاي بكرشوقي بايد باشد يعني بايد اولين فرزند ذكور باشد نه اناث (زيرا كه زنان حق عضويت بيت العدل را ندارند تا چه رسد به رياست بيت العدل ) بلي اگر فرزند ذكور ايشان پشت اندر پشت صالح ولايق نشد بايد از ساير اولادهاي بهاءالله كه اغصان اند انتخاب وتعيين براي ولايت امر و رياست بيت العدل شود.
« درهر دوري اوصياء و اصفياء دوازده نفر بودند در ايام حضرت يعقوب دوازده پسر بودند و در ايام حضرت موسي دوازده نقيب روساي اسباط بودند و در ايام حضرت مسيح دوازده حواري بودند و درايام حضرت محمد ص دوازده امام بودند ولكن در اين ظهور اعظم بيست وچهار نفر هستند. دو برابر جميع زيرا عظمت اين ظهور چنين اقتضا نمايد ».
عبدالبهاء معتقداست كه اوصياء انبياء گذشته كه مروج شريعت الله و مبين كلمات انبياء و مربي امم هستند 12 نفر بودند و مخصوصا اوصياء حضرت خاتم صلي الله عليه و اله و نيز معتقد است كه اوصياء بهاءالله چون ظهورش ظهور اعظم است بيست و چهارنفرند و اولي آن بيست وچهار نفر خود ايشان اند كه مبين و مروج شرع بهاءالله بوده اند و بايد بيست و سه نفر ديگر پس از ايشان قائم به امر وصايت شوند دومين وصي را هم خود ايشان معني فرمودند و آن شوقي افندي است كه در كتاب وصايا مكرر برمكرر او را به اين سمت وصايت تعيين نموده و براي اومقامات و شئوني قائل شده كه از جمله آن مقامات رياست لاينعزل و دائمي بيت العدل اعظم است و تعيين ساير اوصياء ديگر را كه 22 نفر مي باشند برعهده شوقي نهاده كه او از اولادهاي بكر خودش (نه ثيب) يعني فرزند ارشدش را اگر اهليت وصايت داشته وصي خود گرداند و هكذا بكرا بعد بكر اوصياء بيست و دوگانه يكي پس از ديگري بيايند و رياست بيت العدل اعظم را به عهده بگيرند.
براي نمونه چند جمله از عبارات الواح وصاياي عبدالبهاء را از رساله ايام تسعه نقل مي نماييم:
در صفحه 466 مي گويد:
« اي ياران مهربان بعد از مفقودي اين مظلوم بايد اغصان وافنان سدره مباركه و ايادي امرالله واحباي جمال ابهي توجه به فرع دو سدره كه از دو شجره مقدسه مباركه انبات شده و از اقتران دو فرع دوحه رحمانيه به وجود امده يعني شوقي افندي نمايند زيرا آيه الله و غصن ممتاز و ولي امرالله و مرجع جميع اغصان و افنان و ايادي امرالله و احباء الله است و مبين آيات الله و من بعده بكرا بعد بكر يعني در سلاله او و فرع مقدس من ولي امرالله و بيت عدل عمومي كه به انتخاب عمومي تشكيل و تأسيس شود در تحت حفظ و صيانت جمال ابهي و حراست و عصمت قائل از حضرت اعلي روحي له الفداء است آن چه قرار دهند (يعني ولي امرالله و بيت العدل ) من عندالله است و من خالفه و خالفهم فقد خالف الله ... اي احباي الهي بايد ولي امرالله در زمان حيات خويش من هو بعده را تعيين نمايد تابعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد.»
سپس مقداري راجع به وظائف ايادي امرالله سخن مي گويد و بعد از آن دستور كيفيت انتخاب اعضاي بيت العدل اعظم را مي دهد و مي گويد:
« ولي امرالله رئيس مقدس اين مجلس و عضو اعظم ممتاز لاينعزل است و اگر در اجتماعات بالذات حاضر نشود نائب و وكيلي تعيين فرمايند.»
از اين عبارات كه در حقيقت يك نوع اخبارات غيبيه و درعين حال دستورات لاريبيه حضرت عبدالبهاء است چند چيز مفهوم و معلوم مي گردد.
1ـ در زمان حيات شوقي كه ولي امرالله بعد از عبدالبهاء است بيت العدل اعظم تشكيل شود و بايد بشود.
2ـ رئيس بيت العدل اعظم جناب شوقي مي با شد واعضاي بيت العدل با اين كه مصدر تشريع و تقنين مي باشند بايد اطاعت شوقي را بنمايند و مخالفت با اومخالفت با حق است و در حقيقت جناب شوقي حكومت بر بيت العدل دارند واعضاي بيت العدل محكوم حكم اويند.
3ـ جناب شوقي اولاد ذكور دارند و اولادهاي ايشان هم اولاد ذكور خواهند داشت و نسل جناب شوقي جاري و مستمر است.
4ـ ولايت امر بعد از شوقي به تعيين و وصيت جناب شوقي است و ايشان بايد معين بفرمايند.
5ـ ولايت امردر اولادهاي بكرشوقي بايد باشد يعني بايد اولين فرزند ذكور باشد نه اناث (زيرا كه زنان حق عضويت بيت العدل را ندارند تا چه رسد به رياست بيت العدل ) بلي اگر فرزند ذكور ايشان پشت اندر پشت صالح ولايق نشد بايد از ساير اولادهاي بهاءالله كه اغصان اند انتخاب وتعيين براي ولايت امر و رياست بيت العدل شود.
-
- پست: 91
- تاریخ عضویت: پنجشنبه 10 مرداد 1387, 4:42 am
- محل اقامت: ورکان
پاسخ: Re: پاسخ: بیت العدل همچنان در
این قسمت ششم بود که یادم رفت اول مطلب بنویسم.
تا همین جا مساله رو داشته باشین تا بگم چه نتیجه ای میخوام بگیرم.
نتیجه رو فردا میگم چون اگه چند تا مطلب رو با هم بذارم میترسم باز بهم بگن که تو خودت رو از همه بالاتر می بینی چون خیلی مطلب می نویسی.
در هر حال نتیجه باشه طلبتون
ادامه دارد......
یاعلی
تا همین جا مساله رو داشته باشین تا بگم چه نتیجه ای میخوام بگیرم.
نتیجه رو فردا میگم چون اگه چند تا مطلب رو با هم بذارم میترسم باز بهم بگن که تو خودت رو از همه بالاتر می بینی چون خیلی مطلب می نویسی.
در هر حال نتیجه باشه طلبتون
ادامه دارد......
یاعلی
-
- پست: 91
- تاریخ عضویت: پنجشنبه 10 مرداد 1387, 4:42 am
- محل اقامت: ورکان
پاسخ: Re: پاسخ: بیت العدل همچنان در
از قسمت ششم مقاله نشان داده میشود که جناب عبدالبها تعدادی( البته اگه باز نگین تند مینویسم ...) حرف کذب گفته اند.
آن نتایجی که دیشب قول داده بودم همین حرفهای دروغی است که در گفته های جناب سر عباس افندی دیده میشود.
البته بنده سعی کردم از لفظ دروغ استفاده نکنم تا به کسی اهانت نشود ولی اصطلاح جایگزینی که شدت فاجعه را نشان دهم پیدا نکردم.
این را گفتم تا روشن شود قصد توهین یا به قول بعضی ها متلک ندارم بلکه پرده از حقیقتی برداشته ام تا آن حق برای همه آشکار شود.
وحال نتایجی که از قسمت ششم مقاله میگیریم چنین است:
آن نتایجی که دیشب قول داده بودم همین حرفهای دروغی است که در گفته های جناب سر عباس افندی دیده میشود.
البته بنده سعی کردم از لفظ دروغ استفاده نکنم تا به کسی اهانت نشود ولی اصطلاح جایگزینی که شدت فاجعه را نشان دهم پیدا نکردم.
این را گفتم تا روشن شود قصد توهین یا به قول بعضی ها متلک ندارم بلکه پرده از حقیقتی برداشته ام تا آن حق برای همه آشکار شود.
وحال نتایجی که از قسمت ششم مقاله میگیریم چنین است:
-
- پست: 91
- تاریخ عضویت: پنجشنبه 10 مرداد 1387, 4:42 am
- محل اقامت: ورکان
پاسخ: Re: پاسخ: بیت العدل همچنان در
قسمت هفتم
اولا ـ جناب شوقي مردند و بيت العدل تشكيل نشد زيرا چنانچه قبلا گفتيم شوقي در 13 آبان 1336 در لندن از دنيا رفت و بيت العدل در ارديبهشت ماه 1342 در حيفا تأسيس و تشكيل يافت اين دروغ اول عبدالبهاء
ثانيا ـ با اين كه بايد بيت العدل رئيس داشته باشد و رئيسش ولي امرالله باشد، بيت العدل حيفا بدون رياست ولي امر تشكيل شد. اين دروغ دوم عبدالبهاء
و از همين جا شكافي بين بهائيه پيدا شد و ميسن ريمي مدعي ولايت امر شد و گفت بايد بيت العدل تحت نظر من تأسيس شود و تحت رياست من باشد وجمعيت زيادي از بهائيان پاريس و پاكستان و بعضي ممالك ديگر را با خود همراه كرد و محفل روحاني پاريس را زير نظر خودش آورد و بيت العدلي كه سال ها موردآمال بهائيه بود و در زاويه وهم و خيال خفته بود به محض تأسيس در عوض اين كه مايه استحكام بناء بهائيت و الفت بين بهائيان شود موجب تفرقه و تشتت شد.
ثالثا ـ جناب شوقي عقيم و بلاعقب از دنيا رفتند و اصلا از ايشان فرزندي نه ذكور ونه اناث نه بكر و نه ثيب به عمل نيامد. ایشان نسل اول نداشتند تا چه رسد به نسلا بعد نسل و بكرا بعد بكر اين دروغ سوم عبدالبهاء
رابعا ـ جناب شوقي مردند و تعيين وصي نفرمودند فلهذا بين بهائيان اختلاف حاصل شد جمعي بر همان غنيمت خودباقي ماندند و دست و سر به دستگاه حيفا داده و مي دهند و جمعي دنبال ميسن ريمي را گرفتند وجمعي ديگر به دنبال نغمه و آواز جمشيد معاني كه دعوي جديدي دارد رفتند.
جمشيد وقتي كه بازار را آشفته ديد مدعي شد كه دوره ظهور بهاءالله خاتمه پيدا كرده و دوران ظهور جديد ديگري شده و خودش را مظهريان ظهور دانسته و مانند باب و بهاء انزال آيات مي كند و جمع زيادي از بهائيان ايران بالخصوص تربت خراسان و بهائيان اندونزي را به خود گروانيده و انشقاق جديد شديدي بين بهائيان انداخته و اساس بناء بهاءالله و عبدالبهاء و شوقي را كوبيد و اين دروغ چهارم عبدالبهاء است.
خلاصه آن كه الواح وصاياي جناب عبدالبهاء بعد از 45 سال تقريبا ايشان را مفتضح و رسوا نمود. هم كذب پيشگوييهاي ايشان آشكار شد و هم عدم نفوذ فرمان ايشان در شوقي كه مأمور به تعيين وصي بود و ننمود روشن گرديد. فلهذا بيت العدل موهوم به محض اين كه معلوم شد در عوض اتفاق ايجاد انشقاق نمود.
و ضمنا بيست و چهار وصي حضرت بهاءالله كه جناب عبدالبهاء در مفاوضات ذكر فرمودند به دو وصي خاتمه يافت و اين دروغ پنجم عبدالبهاء است.
فاعتبروا يا اولي الابصار .
اولا ـ جناب شوقي مردند و بيت العدل تشكيل نشد زيرا چنانچه قبلا گفتيم شوقي در 13 آبان 1336 در لندن از دنيا رفت و بيت العدل در ارديبهشت ماه 1342 در حيفا تأسيس و تشكيل يافت اين دروغ اول عبدالبهاء
ثانيا ـ با اين كه بايد بيت العدل رئيس داشته باشد و رئيسش ولي امرالله باشد، بيت العدل حيفا بدون رياست ولي امر تشكيل شد. اين دروغ دوم عبدالبهاء
و از همين جا شكافي بين بهائيه پيدا شد و ميسن ريمي مدعي ولايت امر شد و گفت بايد بيت العدل تحت نظر من تأسيس شود و تحت رياست من باشد وجمعيت زيادي از بهائيان پاريس و پاكستان و بعضي ممالك ديگر را با خود همراه كرد و محفل روحاني پاريس را زير نظر خودش آورد و بيت العدلي كه سال ها موردآمال بهائيه بود و در زاويه وهم و خيال خفته بود به محض تأسيس در عوض اين كه مايه استحكام بناء بهائيت و الفت بين بهائيان شود موجب تفرقه و تشتت شد.
ثالثا ـ جناب شوقي عقيم و بلاعقب از دنيا رفتند و اصلا از ايشان فرزندي نه ذكور ونه اناث نه بكر و نه ثيب به عمل نيامد. ایشان نسل اول نداشتند تا چه رسد به نسلا بعد نسل و بكرا بعد بكر اين دروغ سوم عبدالبهاء
رابعا ـ جناب شوقي مردند و تعيين وصي نفرمودند فلهذا بين بهائيان اختلاف حاصل شد جمعي بر همان غنيمت خودباقي ماندند و دست و سر به دستگاه حيفا داده و مي دهند و جمعي دنبال ميسن ريمي را گرفتند وجمعي ديگر به دنبال نغمه و آواز جمشيد معاني كه دعوي جديدي دارد رفتند.
جمشيد وقتي كه بازار را آشفته ديد مدعي شد كه دوره ظهور بهاءالله خاتمه پيدا كرده و دوران ظهور جديد ديگري شده و خودش را مظهريان ظهور دانسته و مانند باب و بهاء انزال آيات مي كند و جمع زيادي از بهائيان ايران بالخصوص تربت خراسان و بهائيان اندونزي را به خود گروانيده و انشقاق جديد شديدي بين بهائيان انداخته و اساس بناء بهاءالله و عبدالبهاء و شوقي را كوبيد و اين دروغ چهارم عبدالبهاء است.
خلاصه آن كه الواح وصاياي جناب عبدالبهاء بعد از 45 سال تقريبا ايشان را مفتضح و رسوا نمود. هم كذب پيشگوييهاي ايشان آشكار شد و هم عدم نفوذ فرمان ايشان در شوقي كه مأمور به تعيين وصي بود و ننمود روشن گرديد. فلهذا بيت العدل موهوم به محض اين كه معلوم شد در عوض اتفاق ايجاد انشقاق نمود.
و ضمنا بيست و چهار وصي حضرت بهاءالله كه جناب عبدالبهاء در مفاوضات ذكر فرمودند به دو وصي خاتمه يافت و اين دروغ پنجم عبدالبهاء است.
فاعتبروا يا اولي الابصار .