بیان

قفل شده
Baran
پست: 4
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 8 مرداد 1385, 4:23 am

بیان

پست توسط Baran »

تفاوت "بیان" عربی با "بیان" فارسی در چیست؟ آیا دومی ترجمه اوّلی است؟
Pajooheshgar
پست: 4
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 8 مرداد 1385, 11:48 am

پست توسط Pajooheshgar »

بیان عربی ، نام کتاب احکام بابیان می باشد . تاریخ نگارش آن سال 1264 هجری می

باشد. قرار بوده این کتاب در نوزده باب ( و هر باب نوزده فصل) نوشته شود ولی تا واحد

یازدهم بیشتر نوشته نشده و ناقص است.

این کتاب حاوی حدود و احکام برای بابیان بوده و اشاراتی در مورد ظهور موعودی بنام

" من یظهره الله " دارد و به اعتقاد بهائیان احکام اسلام را نسخ کرده است.

اما بیان فارسی:

این کتاب مفصل تر از بیان عربی است و به جهت شرح و تفصیل آن به نگارش در آمده

است اما ابواب نوزده گانه ( هر باب هم نوزده فصل) ناقص مانده و تا باب دهم از واحد

نهم بیشتر نوشته نشده است.

پس از مرگ باب، جانشین او میرزا یحیی صبح ازل ( برادر میرزا حسینعلی بهاء) تصمیم

گرفت بیان را کامل بنماید و این کار را کرد اما نسخه آن فقط نزد پیروان او یعنی ازلیان

باقی مانده ولی بهائیان ( طرفداران برادرش میرزا حسینعلی) آن تکمله را نپذیرفتند و

مقدسش ندانستند.
اذر

پست توسط اذر »

فردی که به عنوان "من یظهره الله "معرفی شده دارای چه خصوصیاتی می باشد و میرزا

حسینعلی بر چه اساسی خود را دارای این مقام معرفی کرده است ؟
مهمان

پست توسط مهمان »

بنده اخیرا با یکی از دوستان بهائی ام در مورد ارتباط میان باب و بها صحبت مینمودم .

وی مدعی بود که بابیت یک دین مستقل بود ه که توسط حسینعلی بها نسخ شده و

دین بهائیت جایگزین آن شده است و لذا بهیچوجه حاضر نبود که در مورد محتوای کتاب

بیان گفتگو کند و میگفت که کتاب بیان نسخ شده است . آیا چنین است؟
Sardabir
فعّال
پست: 454
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 18 تیر 1385, 3:01 pm

پست توسط Sardabir »

از دوست خود بپرسید کتاب بیان چندسال دوام آورد و بعد نسخ شد؟

آیا کتاب بیان با کتاب اقدس نسخ شد ؟

یعنی آیین بابی که اسلام را نسخ کرد خودش فقط سی سال دوام آورد وبعد

توسط آیین بعدی نسخ شد وبه تاریخ پیوست؟

وباز یعنی اینکه اسلام وقرآن با یک کتاب ناتمام که قرار بود نوزده باب داشته باشد

ولی یازده بابش بیشتر نوشته نشد نسخ شد وبعد در طول سی سال آنقدر غیر

قابل مصرف شد که منسوخ گردید؟!

منتظر پاسخ دوست شما می مانیم.
Bahai
پست: 40
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 29 مرداد 1385, 11:03 am
تماس:

پست توسط Bahai »

با سلام خدمت شما
در مورد ظهور حضرت باب حضرت بهالله چنین می فرمایند: " فاصله کوتاهی که این امر اعظم بدیع را{دیانت بهائی} از ظهور قبلم { دیانت اسلام} جدا نمود رمزی است که احدی پی به آن نبرد و سری است که هیچ نفسی به کنه آن راه نیابد." کتاب دور بهائی/لجنه ملی آثار امری لانگنهاین- آلمان 144 بدیع صفحه 44
و حضرت عبدالبهاء در این مورد می فرمایند: " ظهور حضرت باب مانند طلوع فجر است. زیرا که فجر، بشارت به طلوع آفتاب می دهد و فجر ظهور باب وعده شمس حقیقت داد که جمیع عالم را احاطه نماید." فلسفه الهی/ حضرت عبدالبهاء / چاپ بستون/ صفحه 47

ظهور حضرت باب و دوره دیانت ایشان مانند پلی است که یک سر آن اسلام است و سر دیگر آن دیانت بهائی. حضرت اعلی در واقع علاوه بر داشتن کتاب و شریعت مستقل ( کتاب و احکام خاص) خود مبشر ظهور اعظم حضرت بهالله بودند و خلق را برای ظهور جدید الهی آماده نمودند. بنا به فرموده حضرت بهالله کوتاهی دوره دیانت بابی رمزی است از حکمتهای بالغه الهیه.
اما در مورد اعتقاد یک فرد بهائی، یک فرد بهائی به احکام و حدود الهی که در شریعت بهائی وضع شده است عمل می نماید و در واقع پیرو تعالیمی است حضرت بهالله آن را آورده است و ملاک فرد بهایی حدود و احکام در شریعت بابی نیست زیرا از نظر بهائیان دوره دیانت بابی با ظهور حضرت بهالله به پایان رسیده است.
yas
فعّال
پست: 216
تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm

پست توسط yas »

یک" شریعت مستقل "به نام "بابی" با یک کتاب ناقص با ادعای نسخ اسلام ظهور

می کندو هزاران بلوا وفتنه در کشور ایجاد می نماید و سه جنگ داخلی خونین راه

می اندازد یکی هم چند سال بعد می آیدوخودش را ناسخ باب معرفی می کند و

چون از او توضیح می خواهند می گوید "آن سری است که هیچ نفسی به کنه آن

راه نیابد" !
مردم را چی فرض کرده اند؟!
jooya
فعّال
پست: 251
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm

پست توسط jooya »

حضور اعضای محترم سایت بهایی پژوهی سلام عرض می کنم. از همه ی دوستان تقاضا می کنم در ‏فضایی کاملاً علمی و منطقی، به بحث و گفت و گو بپردازند و عقل و انصاف را به داوری بنشانند. دوست ‏بهایی ما می فرماید: دیانت بهائی تکامل بشریت را امری نسبی می داند و معتقد است برای هر زمان و ‏مکانی‎ ‎مربی آسمانی خاص آن دوره نیاز است و حکمت ظهورات متعدد و مختلف پیامبران الهی در‎ ‎زمانها ‏و مکانهای مختلف هما ن تکامل نسبی بشریت است. از ایشان خواهش می کنم دقیقاً بفرمایند میان ظهور ‏حضرت نقطه ی اولی و جناب بهاء الله چه اندازه تکامل رخ داده است و از زمان ادعای حضرت بهاء الله تا ‏کنون چه اندازه تکامل رخ داده است. انصاف دهید با در نظر گرفتن تحولاتی که از زمان ادعای حضرت ‏بهاء الله تا کنون رخ داده است نباید حداقل ده، دوازده دین جدید آمده باشد. خواهش می کنم ما را به ناکجا ‏آباد ارجاع ندهید. حکمت و مصلحت در صورتی پذیرفتنی است که اصل ادعا اثبات شده باشد. دوست ‏عزیز استدلال شما مصادره به مطلوب است. مصادره به مطلوب می دانید یعنی چه؟ یعنی: دانی کف دست از ‏چه بی موست؟ زیرا کف دست مو ندارد. البته قصد جسارت ندارم. استدلال جناب عالی بیشتر شبیه این ‏است که بگوییم: دانی کف دست از چه بی موست؟ زیرا کفت پا مو ندارد! ارجاع جواب به حکمت و ‏مصلحت پنهان یعنی ندانستن یا ندادن پاسخ منطقی. فرمایش حضرت بهاء الله را یک نفر مؤمن بهایی ممکن است بپذیرد چون به هر دلیل اصل ادعای ایشان را پذیرفته است. اما دوست بهایی عزیز قرار است ما بهایی پژوهی کنیم نه بهایی پذیری. لطفا بار دیگر به فرمایش حضرت بهاء الله با دیده ی انصاف و تحری بنگرید. نکند ایشان در ادعای خود راه راست را نرفته باشد. چه مانعی دارد که این اندیشه را هم به مغز خود خطور دهید. طوری نخواهد شد.
Bahai
پست: 40
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 29 مرداد 1385, 11:03 am
تماس:

پست توسط Bahai »

دوست عزیز جویا

از اینکه در بحث شرکت جسته اید بسیار مسرورم.
از اینکه به بنده درس استدلال و منطق هم میدهید تشکر می کنم. به هر حال ما انسانها کامل نیستیم و بسیاری از دروس را باید از انسانهای دیگر باید فرا بگیریم و آن چیزی که بنده به عنوان نظر خود و دیدگاه خود معروض می دارم با میزان عقل ناقص خود سنجیده ام و ممکن است عقل و منطق شما آن را نپذیرد و اینکه من جسارتا با منطق ناقص خود به ادامه بیان مطالبم میپردازم پیشاپیش عذر خواهی می کنم.

اگر به تاریخ ظهور ادیان گذشته نظر نمایم خواهیم دید هر دینی دوره ای دارد و تعالیم و احکام خود را بر مبنای پیشرفت بشر عرضه می دارد. و معمولا دوره ادیان از 500 یال تا 1000 سال است.
ظهور حضرت باب و دوره دیانت ایشان یک دوره خاص بود و حالت گذر داشت. یعنی از طرفی احکامی شدید و سخت را دارا بود و از طرفی بینشی جدید و انتظاری جدید برای ظهوری جدید بوجود آورد. دوره دیانت بابی و احکام شدید آن مانند صائقه ای بود که بر پیکر رسومم و سنن کهنه و عتیقه فرود آمد و راه را برای ظهور اعظم حضرت بهاءالله هموار نمود.

همیشه وقتی ظهورات جدید ظاهر می شوند پیروان ادیان گذشته آن را نمی پذیرند و از آن اعراض می دارند و پیروان ادیان گذشته این تصور برایشان پیش آمده که دینشان آخرین دین و کامل ترین دین است و ادیان آمده بعد از آن آسمانی نیستند مثلا یهودیان حضرت مسیح را به عنوان فرستاده الهی نمیداننند و معتقدند آن مسیحی که موعود تورات است باید راه دیانت یهود را ادامه دهد نه اینکه دین جدید بیاورد. و همینطور مسحیان اصلا به حقانیت حضرت محمد و کلام الله بودن قرآن اعتقادی ندارند و انجیل را آخرین کلام الهی می پندارند.
در ظهور جدید حضرت باب و حضرت بهاالله هم این امر اتفاق افتاد و انکار و اعراض روی داد پس اینکه می بینمیم در اول امر بهائی این اتفاقات افتاد این سنتی است که در ظهورات گذشته نیز تکرار شده است.
در مورد تحری حقیقت از شما تشکر میکنم که این نکته را به بنده حقیر گوشزد می فرمائید. مطمئن باشید من تمامی مطالب شما را میخوانم و به آنها فکر میکنم ولی قضاوت شخصی خود را برای خود محفوظ می دارم و دلیلی ندارد مانند شما فکر کنم و قضاوت کنم لطفا به قضاوت و تصمیم من احترام بگذارید. زیر اعمال و افکار هر کس مربوط به خودش است و شما را به خاطر افکار به زعم شما غلط بنده مجازات نخواهند نمود.

والسلام علی من اتبع الله
jooya
فعّال
پست: 251
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm

پست توسط jooya »

دوست عزیز بی تردید عقیده را نه می توان با پتک در مغز کسی فرو برد و نه می توان با گاز انبر از مغز کسی بیرون آورد. بنده هم در آن مقام نیستم و نمی توانم هم باشم که بخواهم کاری کنم که شما هم مثل بنده بیندیشید. هرگز چنین نظری ندارم. شما را بهائی مؤمنی می بینم که ممکن است تا پای جان هم در راه بهائیت بکوشد. پیروان مؤمن هر مکتب و مرامی چنین اند. قرآن هم می فرماید: الَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ الطَّاغُوت‏. بنابر این شما آزادید که هر طور دلتان می خواهد بیندیشید و عمل کنید. اما نکته مهم آن است که شما بهائیان تبلیغ را وظیفه ی خود می دانید و از سوی دیگر مدعی هستید که در حق شما ستم روا می شود. یکی از آن ستم ها آن است که به شما مجال نمی دهند تا حرف هایتان را بزنید. اینک این گوی و این میدان حقیر کوچک تز از آن ام که بخواهم به کسی درس منطق و درست اندشیدن بدهم به ویژه به جناب عالی که پیداست فردی فرهیخته اید. اما می خواهم این مجال برای شما بهائی عزیز و دیگر بهائیان که به هر روی حداقل هم نوع و هم وطن ما هستید، فراهم آید که سخنان خویش را بفرمایید اما نفرمایید که چون ممکن است بنده نپذیرم نمی فرمایید. هنوز من استدلالی نشنیده ام که معلوم شود می پذیرم یا نمی پذیرم.
دوست عزیز نکته ی لطیف دیگری در بیانات شما وجود دارد که به آن هم اشاره می کنم: عزیزم شما در صورتی می توانید به سخنان مسحیان و یهودیان استناد کنید که بهائیت را اثبات کرده باشید. مجبورم کمی توضیح عرض کنم: مرد ساده لوحی شنیده بود که آمدن دزد دو نشانه دارد: یکی آن که پس از نیمه شب می آید و دیگر آن که بی سر و صدا می آید. یک شب که شب از نیمه گذشته بود همسرش را از خواب بیدار کرد و گفت: هم اینک دزد آمده است. زن بیچاره ترسان و لرزان از جا پرید و پرسید: کو؟ کجاست؟ مرد ساده دل گفت: خوب دقت کن اولا شب از نیمه گذشته است و ثانیا هیچ صدایی نیست پس دزد آمده است. دوست عزیز مخالفت یهودیان با ظهور مسیح و نیز مخالفت مسیحیان با ظهور محمد دلیل نمی شود که چون اسلامیان نیز با بهاء الله مخالف اند پس ایشان بر حق است. اثبات حقانیت مسیح و محمد مگر از راه مخالفت منکران مسیح و محمد بوده است. دقت کنید! نخست حقانیت بهاء الله را ثابت فرمایید بعدا اگر کسی مخالفت کرد می گوییم شما هم مثل یهودیان و مسیحیانید. مطلب بسیار شبیه همان اندیشه ی ساده لوحانه ی آن مرد ساده دل است که هر گردی را گردو می پنداشت. توجه فرمایید: با این استدلال شما هر کس که ادعای پیامبری کرد و عده ای هم با او از در مخالفت در آمدند معلوم می شود که آن ادعا درست است. به راستی این استدلال با منطق سازگار است. دیده بگشایید ای خردمندان
قفل شده