نگاهی به کتاب اقدس
-
- فعّال
- پست: 532
- تاریخ عضویت: دوشنبه 31 اردیبهشت 1386, 3:11 pm
پوپک جان، علی آقا، آقا فرید
سلام علیکم
آقا محمود از بس که عجله دارند در گذاشتن جواب، حتی نمی رسند که درست تایپ کنند تا چنین مشکلی پیش نیاید. ایشان خود را ملزم کرده اند که حتماً جوابی بدهند، چه مربوط و چه ....
منظور از "شما باد هیکل الدین را نقل کنید ا در مورد آن صحبت کنیم. " این بوده که "شما باید هیکل الدین را نقل کنید تا در مورد آن صحبت کنیم."
سلام علیکم
آقا محمود از بس که عجله دارند در گذاشتن جواب، حتی نمی رسند که درست تایپ کنند تا چنین مشکلی پیش نیاید. ایشان خود را ملزم کرده اند که حتماً جوابی بدهند، چه مربوط و چه ....
منظور از "شما باد هیکل الدین را نقل کنید ا در مورد آن صحبت کنیم. " این بوده که "شما باید هیکل الدین را نقل کنید تا در مورد آن صحبت کنیم."
-
- فعّال
- پست: 153
- تاریخ عضویت: دوشنبه 6 اسفند 1386, 1:25 pm
-
- فعّال
- پست: 532
- تاریخ عضویت: دوشنبه 31 اردیبهشت 1386, 3:11 pm
محمود جان
ربط سؤالی که دوستان کرده اند، به بحث علمی فکر کنم روشن است، شما گفته اید که "شما باد هیکل الدین را نقل کنید ا در مورد آن صحبت کنیم. " آنها هم می خواستند بدانند که منظورتان چیست!
لطفاً اگر جوابی دارید همین جا نقل بفرمایید، بحث اینجا با بحث آنجا فعلاٌ مقداری متفاوت است، اگر چه هر دو در یک موضوع می باشد، اما سیر بحث متفاوت است.
ربط سؤالی که دوستان کرده اند، به بحث علمی فکر کنم روشن است، شما گفته اید که "شما باد هیکل الدین را نقل کنید ا در مورد آن صحبت کنیم. " آنها هم می خواستند بدانند که منظورتان چیست!
لطفاً اگر جوابی دارید همین جا نقل بفرمایید، بحث اینجا با بحث آنجا فعلاٌ مقداری متفاوت است، اگر چه هر دو در یک موضوع می باشد، اما سیر بحث متفاوت است.
-
- فعّال
- پست: 532
- تاریخ عضویت: دوشنبه 31 اردیبهشت 1386, 3:11 pm
-
- پست: 97
- تاریخ عضویت: جمعه 10 اسفند 1386, 4:50 pm
علی جان.
همان طور که می دانیم این سایت یک سایت علمی است و فقط این محمود آقای فرهیخته(!) مطالب آن را نمیخوانند، بنابراین علیرغم این که گمان می کنم یاد آوری و تخلیص در این محقق!!! هیچ اثری ندارد بار دیگر محض گل روی شما و به احترام سایر خوانندگان سیر کلام را تکرار میکنم.
سخن را از آن جا شروع میکنم که حبیب الله گفت: بهاء الله ادعای خدایی کرده است و به جمله لااله الا انا المسجون الفرید وی اشاره کرد.( این بحث مربوط به عنوان صفات خدا و صفات مظهرخدا میشود و هم اکنون در تاپیک دعوی الوهیت در حال پیگیری است لذا فعلا من برای جلوگیری از خلط مباحث به کمی جلوتر می روم جایی که بحث ذات طرح شد...)
محمود محقق! گفت که جمله لا اله الا انا المسجون، دلالت بر ادعای خدایی نمیکند و در تبیین منظورشان جمله زیر را نقل کردند :
" ذکر مقام الوهيّت بر آن نفس اعظم و اطلاق جميع اسماء و صفات الهيّه بر آن ذات مکرّم نبايد بهيچوجه به خطا تفسير شود و در فهم آن اشتباهی حاصل گردد . زيرا بر طبق معتقدات اهل بهاء هيکل عنصری که جلوهگاه چنين ظهور مهيمنی است کاملاً از کينونت آن روح الارواح و جوهر الجواهر متمايز است و آن خدای غيبی که وجود او ثابت و الوهيّت مظاهر مقدّسهاش مورد ستايش اهل ارض است هرگز حقيقت نامتناهی محيطهء ازليّهء لا يدرک خود را در قالب فانی عنصری محدود تجسّم ندهد"
سپس ایشان پس از استدعای بنده برای توضیح این عبارت(" بر طبق معتقدات اهل بهاء هيکل عنصری که جلوهگاه چنين ظهور مهيمنی است کاملاً از کينونت آن روح الارواح و جوهر الجواهر متمايز است") خود توضیح دادند:
"معنی آن جمله این است که در اعتقاد بهاییان ذات خدا با پیامبر الهی فرق داره. یعنی بهالله ذات خدا نیست و با آن متمایز هستش."
این جا بود که برای بنده سوالی طرح شد. آن سوال این بود که چه طور میتوان به این دو گزاره قائل بود، یعنی بر این عقیده بود که: مظهر خدا کاملا از کینونیت خدا متمایز است- طبق جمله اول- و همچنین مظهر از ذات خدا متمایز است – طبق جمله دوم- ولی در عین حال معتقد بود که جناب علیمحمد شیرازی(باب) ذات خدا و کینونیت اوست؟
علی آقا و ای همه خوانندگانی که شتاب شگفت انگیز محمود محقق! را در پاسخگویی صحیح و مرتبط! را در تاپیک ها دیده اید!
لازم است امروز( که چهارشنبه است ) بدانید، این سوال در روز جمعه طرح شد...!
اما در ادامه محمود جان طلب کردند که این جمله مستند شود.
در دو روز بعد(یعنی شنبه و یکشنبه) دو منبع مجزا برای این جمله معرفی شد. یکی لوح هیکل الدین که در ضمیمه کتاب بیان قرار دارد(واین منبعی بود که بنده از آن نقل کرده بودم)، و دوم صحیفه شطیه از کتاب رحیق مختوم که جویای عزیز آن را ذکر کرد.
اما از روزی که این جمله به درخواست به جا و قابل احترام ایشان مستند شد،(آن هم به دو منبع)، محمود محقق! تا امروز که چهار روز از سوال می گذرد هنوز جواب سوال فوق را نداده اند و ما هنوز منتظر رفع تناقضیم.
گفتنی است ایشان در این فاصله برای عدم پاسخگویی به سوال برخی ادعاهایی را عنوان کردند. اما متاسفانه ، درخواست به جا و قابل احترام ما برای مستند کردن این ادعا ها را نیز پاسخ نگفته اند.
آرشیو گفتگوها موجود است و عزیزان میتوانند رجوع کنند اما برای این که این ادعا ها نیز لازم است در هنگام مقتضی مورد بررسی قرار بگیرد این ادعا ها را نیز یادآوری میکنم:
1 - گفته اند که این جمله در متن لوح هیکل الدین معنی دیگری میدهد. ( چنانچه در مثالی توضیح داده اند: کسی که بیاید و عجول باشد و از وسط متن بخواند فکر می کند که نویسنده یا پیامبر اشتباه کرده است! )
گفته ایم بسیار خوب! شما با این کلام ادعا میکنید که ما با تقطیع متن باعث دگرگونی معنا شده ایم، لطفا با ارائه متن کامل ما را رسوا کنید! ولی ایشان به یک بهانه نامعلوم(والبته قابل حدس!) تا امروز از ارائه متن کامل آن ابا کرده اند!!!
2- گفته اند در این متن، دو شرط برای استشهاد وجود دارد و آن را باب ترسیم کرده است. از ایشان بارها دلیل آن خواسته شده، هنوز ارائه نکردند.
3- علیرغم این که وعده داده بودند جواب سوال را بر اساس متن منبع دوم به جویا خواهند داد کمی بعد گفتند که در مدرک دوم هم ( صحیفه شطیه)، کلام بهاء مبتنی بر کلام باب در لوح هیکل الدین است!
احتمالا ایشان معتقدند جملات صحیفه شطیه هم قابل فهم نیستند مگر این که لوح هیکل الدین خوانده شود! این خود ادعای عجیب دیگری است که نیازمند اثبات است.
متاسفانه در انتها لازم است ذکر کنم که در طول این مدت بارها از محمود خواسته شده است که به جای متلک پراکنی و تغییر مسیر بحث، مثل یک محقق! در گفتگوهای علمی حاضر شوند و ادعاهایی که کرده اند را اثبات کنند، اما ظاهرا ایشان بیش از این که به دنبال یک پژوهش علمی باشند به دنبال مجالی برای متلک پراکنی هایشان هستند. هر انسان مستقلی که نوع برخوردها و پاسخ های ایشان را بخواند قطعا به این معنا پی خواهد برد.
گواه صدق این کلام این است که پس از 4 روز ایشان هنوز جواب یک سوال ساده را نداده اند اما...!
چنانچه گفته ام، بعید می دانم ایشان حرفی برای گفتن داشته باشند، لذا احتمال می دهم بهانه ای جدید یا همان بهانه های قدیمی را در جواب تکرار خواهند کرد.
همان طور که می دانیم این سایت یک سایت علمی است و فقط این محمود آقای فرهیخته(!) مطالب آن را نمیخوانند، بنابراین علیرغم این که گمان می کنم یاد آوری و تخلیص در این محقق!!! هیچ اثری ندارد بار دیگر محض گل روی شما و به احترام سایر خوانندگان سیر کلام را تکرار میکنم.
سخن را از آن جا شروع میکنم که حبیب الله گفت: بهاء الله ادعای خدایی کرده است و به جمله لااله الا انا المسجون الفرید وی اشاره کرد.( این بحث مربوط به عنوان صفات خدا و صفات مظهرخدا میشود و هم اکنون در تاپیک دعوی الوهیت در حال پیگیری است لذا فعلا من برای جلوگیری از خلط مباحث به کمی جلوتر می روم جایی که بحث ذات طرح شد...)
محمود محقق! گفت که جمله لا اله الا انا المسجون، دلالت بر ادعای خدایی نمیکند و در تبیین منظورشان جمله زیر را نقل کردند :
" ذکر مقام الوهيّت بر آن نفس اعظم و اطلاق جميع اسماء و صفات الهيّه بر آن ذات مکرّم نبايد بهيچوجه به خطا تفسير شود و در فهم آن اشتباهی حاصل گردد . زيرا بر طبق معتقدات اهل بهاء هيکل عنصری که جلوهگاه چنين ظهور مهيمنی است کاملاً از کينونت آن روح الارواح و جوهر الجواهر متمايز است و آن خدای غيبی که وجود او ثابت و الوهيّت مظاهر مقدّسهاش مورد ستايش اهل ارض است هرگز حقيقت نامتناهی محيطهء ازليّهء لا يدرک خود را در قالب فانی عنصری محدود تجسّم ندهد"
سپس ایشان پس از استدعای بنده برای توضیح این عبارت(" بر طبق معتقدات اهل بهاء هيکل عنصری که جلوهگاه چنين ظهور مهيمنی است کاملاً از کينونت آن روح الارواح و جوهر الجواهر متمايز است") خود توضیح دادند:
"معنی آن جمله این است که در اعتقاد بهاییان ذات خدا با پیامبر الهی فرق داره. یعنی بهالله ذات خدا نیست و با آن متمایز هستش."
این جا بود که برای بنده سوالی طرح شد. آن سوال این بود که چه طور میتوان به این دو گزاره قائل بود، یعنی بر این عقیده بود که: مظهر خدا کاملا از کینونیت خدا متمایز است- طبق جمله اول- و همچنین مظهر از ذات خدا متمایز است – طبق جمله دوم- ولی در عین حال معتقد بود که جناب علیمحمد شیرازی(باب) ذات خدا و کینونیت اوست؟
علی آقا و ای همه خوانندگانی که شتاب شگفت انگیز محمود محقق! را در پاسخگویی صحیح و مرتبط! را در تاپیک ها دیده اید!
لازم است امروز( که چهارشنبه است ) بدانید، این سوال در روز جمعه طرح شد...!
اما در ادامه محمود جان طلب کردند که این جمله مستند شود.
در دو روز بعد(یعنی شنبه و یکشنبه) دو منبع مجزا برای این جمله معرفی شد. یکی لوح هیکل الدین که در ضمیمه کتاب بیان قرار دارد(واین منبعی بود که بنده از آن نقل کرده بودم)، و دوم صحیفه شطیه از کتاب رحیق مختوم که جویای عزیز آن را ذکر کرد.
اما از روزی که این جمله به درخواست به جا و قابل احترام ایشان مستند شد،(آن هم به دو منبع)، محمود محقق! تا امروز که چهار روز از سوال می گذرد هنوز جواب سوال فوق را نداده اند و ما هنوز منتظر رفع تناقضیم.
گفتنی است ایشان در این فاصله برای عدم پاسخگویی به سوال برخی ادعاهایی را عنوان کردند. اما متاسفانه ، درخواست به جا و قابل احترام ما برای مستند کردن این ادعا ها را نیز پاسخ نگفته اند.
آرشیو گفتگوها موجود است و عزیزان میتوانند رجوع کنند اما برای این که این ادعا ها نیز لازم است در هنگام مقتضی مورد بررسی قرار بگیرد این ادعا ها را نیز یادآوری میکنم:
1 - گفته اند که این جمله در متن لوح هیکل الدین معنی دیگری میدهد. ( چنانچه در مثالی توضیح داده اند: کسی که بیاید و عجول باشد و از وسط متن بخواند فکر می کند که نویسنده یا پیامبر اشتباه کرده است! )
گفته ایم بسیار خوب! شما با این کلام ادعا میکنید که ما با تقطیع متن باعث دگرگونی معنا شده ایم، لطفا با ارائه متن کامل ما را رسوا کنید! ولی ایشان به یک بهانه نامعلوم(والبته قابل حدس!) تا امروز از ارائه متن کامل آن ابا کرده اند!!!
2- گفته اند در این متن، دو شرط برای استشهاد وجود دارد و آن را باب ترسیم کرده است. از ایشان بارها دلیل آن خواسته شده، هنوز ارائه نکردند.
3- علیرغم این که وعده داده بودند جواب سوال را بر اساس متن منبع دوم به جویا خواهند داد کمی بعد گفتند که در مدرک دوم هم ( صحیفه شطیه)، کلام بهاء مبتنی بر کلام باب در لوح هیکل الدین است!
احتمالا ایشان معتقدند جملات صحیفه شطیه هم قابل فهم نیستند مگر این که لوح هیکل الدین خوانده شود! این خود ادعای عجیب دیگری است که نیازمند اثبات است.
متاسفانه در انتها لازم است ذکر کنم که در طول این مدت بارها از محمود خواسته شده است که به جای متلک پراکنی و تغییر مسیر بحث، مثل یک محقق! در گفتگوهای علمی حاضر شوند و ادعاهایی که کرده اند را اثبات کنند، اما ظاهرا ایشان بیش از این که به دنبال یک پژوهش علمی باشند به دنبال مجالی برای متلک پراکنی هایشان هستند. هر انسان مستقلی که نوع برخوردها و پاسخ های ایشان را بخواند قطعا به این معنا پی خواهد برد.
گواه صدق این کلام این است که پس از 4 روز ایشان هنوز جواب یک سوال ساده را نداده اند اما...!
چنانچه گفته ام، بعید می دانم ایشان حرفی برای گفتن داشته باشند، لذا احتمال می دهم بهانه ای جدید یا همان بهانه های قدیمی را در جواب تکرار خواهند کرد.
-
- پست: 97
- تاریخ عضویت: جمعه 10 اسفند 1386, 4:50 pm
سلام خدمت همه عزيزان...
از آخرين ارسالم بيش از دو ماه ميگذرد.
در اين مدت هر چه صبر كردم جوابي قانع كننده ارسال نشد تا بالاخره روشن كند كه آيا در اعتقاد بهاييان باب ذات خدا هست يا خير؟ و بالاخره اعتقاد بهاييان راجع به ذات خدا چيست؟
بنابراين از اون جايي كه از حضور مجدد محمود هم نا اميدم براي روشنتر شدن ذهن پژوهشگران بهايي پژوه متن ادعاي باب در لوح هيكل الدين را اينجا مي آورم:
فراموش نكنيم آخرين توجيهاتي كه روي اين متن شده بود اين ها بودند:
گفته اند در این متن، دو شرط برای استشهاد وجود دارد و آن را باب ترسیم کرده است.(اين از متن! لطفا دو شرط استشهاد رو يكي نشون بده!)
جمله مزبور(كه بر ذات و كينونيت خدا بودن باب دلالت ميكند) در متن لوح معناي ديگري ميدهد(چگونه؟!)
از آخرين ارسالم بيش از دو ماه ميگذرد.
در اين مدت هر چه صبر كردم جوابي قانع كننده ارسال نشد تا بالاخره روشن كند كه آيا در اعتقاد بهاييان باب ذات خدا هست يا خير؟ و بالاخره اعتقاد بهاييان راجع به ذات خدا چيست؟
بنابراين از اون جايي كه از حضور مجدد محمود هم نا اميدم براي روشنتر شدن ذهن پژوهشگران بهايي پژوه متن ادعاي باب در لوح هيكل الدين را اينجا مي آورم:
فراموش نكنيم آخرين توجيهاتي كه روي اين متن شده بود اين ها بودند:
گفته اند در این متن، دو شرط برای استشهاد وجود دارد و آن را باب ترسیم کرده است.(اين از متن! لطفا دو شرط استشهاد رو يكي نشون بده!)
جمله مزبور(كه بر ذات و كينونيت خدا بودن باب دلالت ميكند) در متن لوح معناي ديگري ميدهد(چگونه؟!)
-
- فعّال
- پست: 216
- تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm
خدمت دوستان عزیز بهائی پژوهی عرض سلام و ادب دارم و از غیبت جند ماهه به دلیل مسافرت ها و گرفتاری ها پوزش می طلبم.
بررسی کتاب اقدس این مهم ترین کتاب بهائیان را در شش قسمت ملاحظه فرمودید.اکنون ان شاءالله به ادامه این بررسی می پردازیم:
قسمت هفتم: نماز اما رو به من!!
مدعی کتاب اقدس که در فراز های سابق در باره خود گفته بوداولین
واجب ،شناخت من است وملاک هدایت و ضلالت شخص من و خیر منحصر در من است
و منم مشرق وحی که هر کس مرا نشناسداهل ضلالت است و منم که شیشه معرفت
را مهر کرده و اهل انصاف بایدگرد اوامر من طواف کنند...
آنگاه و در ادامه به این مقدار هم راضی نشده حکم نماز را به قصد اینکه همه باید رو به
سوی او خضوع و نمازکنند ،در کتاب اقدس صادر می نماید!
ترجمه عبارات چنین است:
"بر شما نوشته شد نمازی نه رکعتی ،
از سوی خدای نازل کننده آیات_ یعنی من _
تاکه صبح و ظهر و شام آن را انجام دهید.
البته مقدار آن بیشتر بود که بقیه را به شما تخفیف دادیم!
اما چون قصد نماز کردید_در وقتی که من زنده باشم_ باید رو به مقام مقدس من نماز
کنید که مطاف ساکنان ملاء اعلی ومحل اقبال اهالی شهرهای بقا و محل صدور فرمان
برای آسمانیان و زمینیان است !
وقتی هم که من- همان شمس حقیقت - غروب کردم به سوی محلی نماز کنید که برای
شما معین کردیم -یعنی رو به قبر من نماز کنید -!"
آری روزانه نه رکعت نماز به جای آورید به سوی مقام اقدس من در وقتی که زنده باشم و
چون بمیرم رو به قبر من این نه رکعت را در هرروزی سه نوبت به جای آورید:
و اذا اردتم الصلوه ولوا وجوهکم شطری الاقدس...
در هنگام حیات من قطب نمائی تهیه کنید که هر لحظه نشان دهد من کجا هستم(!)
و آنگاه صبح و ظهر و مغرب به سوئی که آن قطب نما نشان داد نماز بگزارید!
و بدانید که وجود اقدس من همان مقام مقدسی است که عرشیان و کروبیان گرد آن
طواف می کنند:
...شطری الاقدس المقام الذی جعله الله مطاف الملاءالاعلی
و مقبل اهل مدائن البقاء و مصدر الامر لمن فی الارضین و السماوات!
این عبارات از شرح بیشتر بی نیاز است.
بررسی کتاب اقدس این مهم ترین کتاب بهائیان را در شش قسمت ملاحظه فرمودید.اکنون ان شاءالله به ادامه این بررسی می پردازیم:
قسمت هفتم: نماز اما رو به من!!
مدعی کتاب اقدس که در فراز های سابق در باره خود گفته بوداولین
واجب ،شناخت من است وملاک هدایت و ضلالت شخص من و خیر منحصر در من است
و منم مشرق وحی که هر کس مرا نشناسداهل ضلالت است و منم که شیشه معرفت
را مهر کرده و اهل انصاف بایدگرد اوامر من طواف کنند...
آنگاه و در ادامه به این مقدار هم راضی نشده حکم نماز را به قصد اینکه همه باید رو به
سوی او خضوع و نمازکنند ،در کتاب اقدس صادر می نماید!
ترجمه عبارات چنین است:
"بر شما نوشته شد نمازی نه رکعتی ،
از سوی خدای نازل کننده آیات_ یعنی من _
تاکه صبح و ظهر و شام آن را انجام دهید.
البته مقدار آن بیشتر بود که بقیه را به شما تخفیف دادیم!
اما چون قصد نماز کردید_در وقتی که من زنده باشم_ باید رو به مقام مقدس من نماز
کنید که مطاف ساکنان ملاء اعلی ومحل اقبال اهالی شهرهای بقا و محل صدور فرمان
برای آسمانیان و زمینیان است !
وقتی هم که من- همان شمس حقیقت - غروب کردم به سوی محلی نماز کنید که برای
شما معین کردیم -یعنی رو به قبر من نماز کنید -!"
آری روزانه نه رکعت نماز به جای آورید به سوی مقام اقدس من در وقتی که زنده باشم و
چون بمیرم رو به قبر من این نه رکعت را در هرروزی سه نوبت به جای آورید:
و اذا اردتم الصلوه ولوا وجوهکم شطری الاقدس...
در هنگام حیات من قطب نمائی تهیه کنید که هر لحظه نشان دهد من کجا هستم(!)
و آنگاه صبح و ظهر و مغرب به سوئی که آن قطب نما نشان داد نماز بگزارید!
و بدانید که وجود اقدس من همان مقام مقدسی است که عرشیان و کروبیان گرد آن
طواف می کنند:
...شطری الاقدس المقام الذی جعله الله مطاف الملاءالاعلی
و مقبل اهل مدائن البقاء و مصدر الامر لمن فی الارضین و السماوات!
این عبارات از شرح بیشتر بی نیاز است.
-
- فعّال
- پست: 216
- تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm
قسمت هشتم: نماز جماعت ممنوع!
ما(خدای تنها و زندانی و تبعیدی) بعد از آنکه در رکعات نماز به شما تخفیف دادیم تصمیم
گرفتیم که نماز جماعت را هم ملغی کنیم و دستور دهیم همه نمازها را به فرادی و غیر
جماعت (یعنی تنهائی) بخوانید!
اما دیدیم که در مورد نماز میت ،بد است که به جماعت خوانده نشود لذا به تصمیم خود
در تحریم همه نماز های جماعت ،استثنا زدیم و اجازه دادیم که فقط نماز میت را به
جماعت بخوانید ولی سایر نماز ها را اجازه ندادیم به جماعت بخوانید!
ضمنا برای آنکه معلوم شود ما از اسلام برتریم تصمیم گرفتیم یک چیزی بر نماز میت
مسلمین اضافه کنیم و آن تعداد تکبیرات نماز میت است!
چون در اسلام پنج تکبیر برای نماز میت آمده است ما (خدای تنها و زندانی و تبعیدی)
مقررکردیم در بهائیت شش تکبیر گفته شود تا برتری بهائیت بر اسلام مشخص شود!!
اما متن نماز میت را هرچه فکر کردیم نتوانستیم چیزی پیدا کنیم که بهتر از مال مسلمین
باشد لذا با کمال تاسف عرض می کنیم اگر عربی شما خوب است همان متن مسلمین
را بخوانید . اگر هم عربی و علم قرائت نمی دانستیدو بلد نبودید عیب ندارد بی خیال
شوید ما هم از شما گذشتیم (قد عفونا عنکم)!!
این هم عبارات کتاب مقدس اقدس تا پنداشته نشود مطالب بالا شوخی است یا
اختراع ناقد:
قد رفع حکم الجماعه الا فی صلوه المیت...
قد نزلت فی صلوه المیت ست تکبیرات...
والذی عنده علم القرائه له ان یقرء ما نزل قبلها و الا عفا الله عنه !
به راستی چرا بهائیت با نمازجماعت مخالف است؟!
اگر جماعت بد است چرا در مورد میت خوب است ولی در مورد زنده ها بد و حرام؟!
یعنی تا زنده اید کنارهم نایستید و مجتمع نشوید ولی وقتی کسی مرد می توانید
مجتمع شویدو نماز جماعت بخوانید ؟!
چرا در عبادتگاه مجتمع شدن ، هم آوا شدن ، با آهنگ نوای امام یکی شدن،نشستن و
برخاستن مجتمع ، قیام و قعود و قنوت و سجود و تشهد مشترک باید حرام باشد؟!
چه کینه ای دارد این خدای زندانی با جماعت؟!
حذف نماز جماعت ،نماز جمعه ،نماز عیدین در مساجد و مصلاهای کوچک و بزرگ و
جهانی (کعبه بزرگ ،این عبادتگاه عتیق) که از زیبا ترین جلوه های بندگی و عبودیت
است چرا باید مورد دشمنی این خدای زندانی و دین او قرار بگیرد و تحریم شود ؟!
تحلیل بیشتر در مورد این کینه ورزی با نماز جماعت را به وقت دیگری وا می نهم...
اسلام باید توسط این خدای زندانی و تبعیدی به عراق ،نسخ شود و به جرگه ادیان
منسوخه بپیوندد چون یک تکبیر در نماز میت کم دارد ؟!
حالا ما می آئیم دین جدیدی می آوریم که یک تکبیر در نماز میتش اضافه تر دارد!
اما متن نماز میت را چون نتوانستیم چیزی بهتر پیدا کنیم همان متن مسلمین را توصیه
می کنیم که بروید از توضیح المسائل ها ی مسلمین پیدا کنید و بخوانید!! اگر هم
نتوانستید که بی خیال شوید ما خدای زندانی شما را می بخشیم!!
ما(خدای تنها و زندانی و تبعیدی) بعد از آنکه در رکعات نماز به شما تخفیف دادیم تصمیم
گرفتیم که نماز جماعت را هم ملغی کنیم و دستور دهیم همه نمازها را به فرادی و غیر
جماعت (یعنی تنهائی) بخوانید!
اما دیدیم که در مورد نماز میت ،بد است که به جماعت خوانده نشود لذا به تصمیم خود
در تحریم همه نماز های جماعت ،استثنا زدیم و اجازه دادیم که فقط نماز میت را به
جماعت بخوانید ولی سایر نماز ها را اجازه ندادیم به جماعت بخوانید!
ضمنا برای آنکه معلوم شود ما از اسلام برتریم تصمیم گرفتیم یک چیزی بر نماز میت
مسلمین اضافه کنیم و آن تعداد تکبیرات نماز میت است!
چون در اسلام پنج تکبیر برای نماز میت آمده است ما (خدای تنها و زندانی و تبعیدی)
مقررکردیم در بهائیت شش تکبیر گفته شود تا برتری بهائیت بر اسلام مشخص شود!!
اما متن نماز میت را هرچه فکر کردیم نتوانستیم چیزی پیدا کنیم که بهتر از مال مسلمین
باشد لذا با کمال تاسف عرض می کنیم اگر عربی شما خوب است همان متن مسلمین
را بخوانید . اگر هم عربی و علم قرائت نمی دانستیدو بلد نبودید عیب ندارد بی خیال
شوید ما هم از شما گذشتیم (قد عفونا عنکم)!!
این هم عبارات کتاب مقدس اقدس تا پنداشته نشود مطالب بالا شوخی است یا
اختراع ناقد:
قد رفع حکم الجماعه الا فی صلوه المیت...
قد نزلت فی صلوه المیت ست تکبیرات...
والذی عنده علم القرائه له ان یقرء ما نزل قبلها و الا عفا الله عنه !
به راستی چرا بهائیت با نمازجماعت مخالف است؟!
اگر جماعت بد است چرا در مورد میت خوب است ولی در مورد زنده ها بد و حرام؟!
یعنی تا زنده اید کنارهم نایستید و مجتمع نشوید ولی وقتی کسی مرد می توانید
مجتمع شویدو نماز جماعت بخوانید ؟!
چرا در عبادتگاه مجتمع شدن ، هم آوا شدن ، با آهنگ نوای امام یکی شدن،نشستن و
برخاستن مجتمع ، قیام و قعود و قنوت و سجود و تشهد مشترک باید حرام باشد؟!
چه کینه ای دارد این خدای زندانی با جماعت؟!
حذف نماز جماعت ،نماز جمعه ،نماز عیدین در مساجد و مصلاهای کوچک و بزرگ و
جهانی (کعبه بزرگ ،این عبادتگاه عتیق) که از زیبا ترین جلوه های بندگی و عبودیت
است چرا باید مورد دشمنی این خدای زندانی و دین او قرار بگیرد و تحریم شود ؟!
تحلیل بیشتر در مورد این کینه ورزی با نماز جماعت را به وقت دیگری وا می نهم...
اسلام باید توسط این خدای زندانی و تبعیدی به عراق ،نسخ شود و به جرگه ادیان
منسوخه بپیوندد چون یک تکبیر در نماز میت کم دارد ؟!
حالا ما می آئیم دین جدیدی می آوریم که یک تکبیر در نماز میتش اضافه تر دارد!
اما متن نماز میت را چون نتوانستیم چیزی بهتر پیدا کنیم همان متن مسلمین را توصیه
می کنیم که بروید از توضیح المسائل ها ی مسلمین پیدا کنید و بخوانید!! اگر هم
نتوانستید که بی خیال شوید ما خدای زندانی شما را می بخشیم!!
-
- فعّال
- پست: 216
- تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm
قسمت نهم: خطا کار را بسوزانید !!
آئینی که مدعی است من پیام آور محبت هستم و با عداوت میانه ای ندارم
و حتی گرگان خونخوار را می گوید ملجا و پناه شوید ومحبت کنید و مشک ختن به
مشامشان برسانید و همه احکام قصاص را می گوید منسوخ داشتیم و دستور به محبت
و رافت دادیم یکباره و در یک چرخش سیصدو شصت درجه ای ،خشن ترین حکم را در باره
خطا کاران صادر می نماید: سوزاندن!!
تعجب نکنید در بهائیت حکم کسی که خانه ای را آتش بزند ،سوزاندن است!
یعنی خود سوزاننده را بیاورند و نفت روی او بریزند و آتشش بزنند یا کنارش آتش افروزند و
او را زنده زنده در آتش افکنند!!
تصور این صحنه قرون وسطائی را بنمائید که مردم بهائی همه در استادیوم جمع شده اند
و مشغول تماشا هستند که ناگاه خطا کار را می آورند و مامور اجرای حکم می گوید :
جناب ولی امر (البته فعلا که بهائیت ولی امر ندارد،لابد می گوید جناب رئیس بیت
العدل)اجازه می فرمائید حکم را اجرا کنیم؟!
و او سری به نشانه موافقت تکان می دهد و در این هنگام جلاد وظیفه خود را آغاز می
کند...
چند لیتر نفت را که از قبل آماده شده روی تمام قسمت های بدن خطاکار می ریزد و
سپس کبریت (یا فندک) را از جیب در می آورد و منتظر فرمان رئیس بیت العدل(که لابد
یکی از همان نه نفر مستقر در اسرائیل است) می ماند.در این لحظه تاریخی ،رئیس
انگشت اشاره را به نشانه کشتن رو به پائین می برد و مامور اجرا فندک را به بدن
خطاکار نزدیک می کند و با گفتن یک "الله ابهی" طرف را آتش می زند...
جمعیت حاضر در استادیوم که همه بهائی هستند یکباره از شوق اجرای حکم حضرت
خدای زندانی( یعنی میرزا حسینعلی بهاءالله )از جا بر می خیزند و یکصدا فریاد"الله
ابهی" سر می دهند و برای جلاد ابراز احساسات می کنند... اما خطا کار مشغول
سوختن است وهرچه بیشتر آن خطاکار سوخته می شود جمعیت بیشتر شادی می
کنندوگویند الحمد لله که حکم دین محبت اجرا گردید...!
****
این عین عبارت کتاب اقدس است:
"ومن احرق بیتا متعمدا فاحرقوه "
اگر کسی عمدا خانه ای را آتش زد باید او را بسوزانید !!
البته جناب خدای زندانی یک تخفیف هم داده و گفته اگر کمی دینتان
ضعیف بود و نخواستید حکم الهی مرا اجرا کنید حداقل او را تا آخر عمر در زندان اندازید و
غذا ولباس و پوشاک هم به او بدهید تا در این مسافرخانه مجانی روزگار بگذراند و به
ریش کسانی که خانه شان را آتش زده بخندد.اگر چنین کاری را کردید "لا باس
علیکم"یعنی گناه نکرده اید ولی حکم اصلی همان سوزاندن است: "و ان تحکموا لهما
حبسا ابدیا لا باس علیکم!
باس بر شما نیست یعنی از این تغییر حکم(حبس ابد بجای سوزاندن) گناه نکرده اید ولی
بدانید فرمان درست همان است که گفتم:
سوزاندن و سوزاندن!
کاش بهائیت فراگیر شود و در جهان حاکمیت یابدتا شاهد ساخت این
استادیوم هائی که بمنظور اجرای حکم سوزاندن کتاب اقدس ساخته می شود باشیم !!
آئینی که مدعی است من پیام آور محبت هستم و با عداوت میانه ای ندارم
و حتی گرگان خونخوار را می گوید ملجا و پناه شوید ومحبت کنید و مشک ختن به
مشامشان برسانید و همه احکام قصاص را می گوید منسوخ داشتیم و دستور به محبت
و رافت دادیم یکباره و در یک چرخش سیصدو شصت درجه ای ،خشن ترین حکم را در باره
خطا کاران صادر می نماید: سوزاندن!!
تعجب نکنید در بهائیت حکم کسی که خانه ای را آتش بزند ،سوزاندن است!
یعنی خود سوزاننده را بیاورند و نفت روی او بریزند و آتشش بزنند یا کنارش آتش افروزند و
او را زنده زنده در آتش افکنند!!
تصور این صحنه قرون وسطائی را بنمائید که مردم بهائی همه در استادیوم جمع شده اند
و مشغول تماشا هستند که ناگاه خطا کار را می آورند و مامور اجرای حکم می گوید :
جناب ولی امر (البته فعلا که بهائیت ولی امر ندارد،لابد می گوید جناب رئیس بیت
العدل)اجازه می فرمائید حکم را اجرا کنیم؟!
و او سری به نشانه موافقت تکان می دهد و در این هنگام جلاد وظیفه خود را آغاز می
کند...
چند لیتر نفت را که از قبل آماده شده روی تمام قسمت های بدن خطاکار می ریزد و
سپس کبریت (یا فندک) را از جیب در می آورد و منتظر فرمان رئیس بیت العدل(که لابد
یکی از همان نه نفر مستقر در اسرائیل است) می ماند.در این لحظه تاریخی ،رئیس
انگشت اشاره را به نشانه کشتن رو به پائین می برد و مامور اجرا فندک را به بدن
خطاکار نزدیک می کند و با گفتن یک "الله ابهی" طرف را آتش می زند...
جمعیت حاضر در استادیوم که همه بهائی هستند یکباره از شوق اجرای حکم حضرت
خدای زندانی( یعنی میرزا حسینعلی بهاءالله )از جا بر می خیزند و یکصدا فریاد"الله
ابهی" سر می دهند و برای جلاد ابراز احساسات می کنند... اما خطا کار مشغول
سوختن است وهرچه بیشتر آن خطاکار سوخته می شود جمعیت بیشتر شادی می
کنندوگویند الحمد لله که حکم دین محبت اجرا گردید...!
****
این عین عبارت کتاب اقدس است:
"ومن احرق بیتا متعمدا فاحرقوه "
اگر کسی عمدا خانه ای را آتش زد باید او را بسوزانید !!
البته جناب خدای زندانی یک تخفیف هم داده و گفته اگر کمی دینتان
ضعیف بود و نخواستید حکم الهی مرا اجرا کنید حداقل او را تا آخر عمر در زندان اندازید و
غذا ولباس و پوشاک هم به او بدهید تا در این مسافرخانه مجانی روزگار بگذراند و به
ریش کسانی که خانه شان را آتش زده بخندد.اگر چنین کاری را کردید "لا باس
علیکم"یعنی گناه نکرده اید ولی حکم اصلی همان سوزاندن است: "و ان تحکموا لهما
حبسا ابدیا لا باس علیکم!
باس بر شما نیست یعنی از این تغییر حکم(حبس ابد بجای سوزاندن) گناه نکرده اید ولی
بدانید فرمان درست همان است که گفتم:
سوزاندن و سوزاندن!
کاش بهائیت فراگیر شود و در جهان حاکمیت یابدتا شاهد ساخت این
استادیوم هائی که بمنظور اجرای حکم سوزاندن کتاب اقدس ساخته می شود باشیم !!
-
- پست: 12
- تاریخ عضویت: دوشنبه 27 خرداد 1387, 8:38 pm
بسم ربنا بهی الابهی
یاس عزیز!
این نوع پژوهش شما مرا به یاد کاریکاتور هایی که اروپاییان از پیامبر اسلام روحی له الفدا کشیده اند می اندازد من شنیده بودم که در این سایت با استفاده از نام پژوهش به ستیزه با آیین مبارک بهایی پرداخته می شود و به همین دلیل به این سایت مراجعه کردم و نوشته های شما این موضوع را برایم ثابت کرد.
اگر شما براستی محقق و پژوهشگر بودید احکام یک آیین الهی را به باد تمسخر نمی گرفتید آیینی که امروز در تمامی گستره گیتی فراگیر شده و روز به روز مشتاقان بیشتری به جمع آن می پیوندند.
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
اگر بخواهیم حقیقت را بیابیم باید ترک تعصبات نماییم و دیدهای بینا و عقلی
سلیم داشته باشیم. هیچگاه خود را بر حق و سایرین را بر باطل ندانیم. چه
این امر مانعی عظیم در راه اتحاد است. اگر طالب حقیقتیم بدانیم که حقیقت
همواره یکی است و هیچ حقیقتی ضد و مخالف با حقیقت دیگر نتواند. نباید
محبت را در یک دین و یا یک شخص منحصر کنیم و خود را مقید به تقالید
سازیم. باید از این قیود آزاد شویم تا بتوانیم با آزادی فکر تحری کنیم.
یاس عزیز!
این نوع پژوهش شما مرا به یاد کاریکاتور هایی که اروپاییان از پیامبر اسلام روحی له الفدا کشیده اند می اندازد من شنیده بودم که در این سایت با استفاده از نام پژوهش به ستیزه با آیین مبارک بهایی پرداخته می شود و به همین دلیل به این سایت مراجعه کردم و نوشته های شما این موضوع را برایم ثابت کرد.
اگر شما براستی محقق و پژوهشگر بودید احکام یک آیین الهی را به باد تمسخر نمی گرفتید آیینی که امروز در تمامی گستره گیتی فراگیر شده و روز به روز مشتاقان بیشتری به جمع آن می پیوندند.
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
اگر بخواهیم حقیقت را بیابیم باید ترک تعصبات نماییم و دیدهای بینا و عقلی
سلیم داشته باشیم. هیچگاه خود را بر حق و سایرین را بر باطل ندانیم. چه
این امر مانعی عظیم در راه اتحاد است. اگر طالب حقیقتیم بدانیم که حقیقت
همواره یکی است و هیچ حقیقتی ضد و مخالف با حقیقت دیگر نتواند. نباید
محبت را در یک دین و یا یک شخص منحصر کنیم و خود را مقید به تقالید
سازیم. باید از این قیود آزاد شویم تا بتوانیم با آزادی فکر تحری کنیم.
-
- فعّال
- پست: 131
- تاریخ عضویت: یکشنبه 21 بهمن 1386, 4:25 pm
با درود به جناب زیبا،
از اینکه سایت ما را مورد لطف قرار دادید و به آن نیم نگاهی کردید جای بسی افتخار دارد.
در اینجا به هیچ آیینی توهین نمی شود و تمسخری در کار نیست، همان طور که خود از حضرت عبدالبها تقل فرمودید "باید ترک تعصبات نماییم و دیدهای بینا و عقلی سلیم داشته باشیم. " و بر طبق آنچه شما نقل کردید "اگر طالب حقیقتیم بدانیم که حقیقت همواره یکی است و هیچ حقیقتی ضد و مخالف با حقیقت دیگر نتواند " و قرآن نیز به نیکی این حقیقت را بیان داشته که اگر حرفی الهی و حق باشد نباید ضد در آن پیدا شود، " افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا" آیا در قرآن اندیشه نمی کنید که اگر از جانب غیر خدا بود در آن اختلاف بسیار می یافتید؟
لذا یکی از اصول در بررسی صحت یک دین، نبودن تناقض در آن است، و دوستان من در این سایت تناقضات این آیین بدیع را می نمایانند تا در دید حق جویان پژوهش گر بطلان این آیین طبق عقل ، بیان قرآن و آن چه شما از حضرت عبدالبها نقل فرمودید ( که اگر حق است نباید ضد در آن راه داشته باشد ) آشکار شود.
بنابراین نه تمسخری در کار است و نه ستیزی. حضرت بهاء الله می فرمایند : " آنچه را دارائيد بنمائيد اگر مقبول افتاد مقصود حاصل و الّا تعرّض باطل" شما نیز گوش به فرمایش حضرت بهاء الله دهید و بجای توهین اگر مطلبی دارید ارائه کنید "و الّا تعرّض باطل".
از اینکه سایت ما را مورد لطف قرار دادید و به آن نیم نگاهی کردید جای بسی افتخار دارد.
در اینجا به هیچ آیینی توهین نمی شود و تمسخری در کار نیست، همان طور که خود از حضرت عبدالبها تقل فرمودید "باید ترک تعصبات نماییم و دیدهای بینا و عقلی سلیم داشته باشیم. " و بر طبق آنچه شما نقل کردید "اگر طالب حقیقتیم بدانیم که حقیقت همواره یکی است و هیچ حقیقتی ضد و مخالف با حقیقت دیگر نتواند " و قرآن نیز به نیکی این حقیقت را بیان داشته که اگر حرفی الهی و حق باشد نباید ضد در آن پیدا شود، " افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا" آیا در قرآن اندیشه نمی کنید که اگر از جانب غیر خدا بود در آن اختلاف بسیار می یافتید؟
لذا یکی از اصول در بررسی صحت یک دین، نبودن تناقض در آن است، و دوستان من در این سایت تناقضات این آیین بدیع را می نمایانند تا در دید حق جویان پژوهش گر بطلان این آیین طبق عقل ، بیان قرآن و آن چه شما از حضرت عبدالبها نقل فرمودید ( که اگر حق است نباید ضد در آن راه داشته باشد ) آشکار شود.
بنابراین نه تمسخری در کار است و نه ستیزی. حضرت بهاء الله می فرمایند : " آنچه را دارائيد بنمائيد اگر مقبول افتاد مقصود حاصل و الّا تعرّض باطل" شما نیز گوش به فرمایش حضرت بهاء الله دهید و بجای توهین اگر مطلبی دارید ارائه کنید "و الّا تعرّض باطل".
-
- فعّال
- پست: 216
- تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm
سرکار خانم ziba
از اظهار نظر سرکار بی نهایت ممنونم.قبول دارم در قسمت دهم کمی ادبیاتش
سورئالیستی شده است که به نظر شما شاید خشن باشد.
اما باید عرض کنم ملاک پژوهش مستند سازی منقولات است.
اگر در بررسی های بنده مطلبی به امر نسبت داده شده که غیر واقعی است حتما
بیان فرمائید تا اصلاح شود.
ببینید از دید یک محقق وقتی در کتاب اقدس این حکم خشن دیده می شود که
"خطاکار را بسوزانید" حق ندارد بگوید این کتاب مروج خشونت است یا حداقل
این حکم آن بسیار خشونت بار است حتی اگر از دید باورمندان آن درست باشد؟
اگر چنین چیزی گفت و نوشت باید گفت او محقق نیست و بهائی ستیز است چون
واقعیت را گفته است؟
از استادیوم و آدم سوزی بگذریم که به قول شما بیان خشن از حکم اقدس است آیا
جکم اصلی آتش افروز خانه در بهائیت "سوزاندن نیست؟
عبارت "من احرق بیتا متعمدا فاحرقوه " در کتاب اقدس وجود ندارد؟
فرموده اید:"اگر بخواهیم حقیقت را بیابیم باید ترک تعصبات نماییم و دیدهای بینا و عقلی
سلیم داشته باشیم" بسیار خوب است به دور از تعصب بهائی بودن یکبار دیگر در قرن
بیست و یکم و در آغاز هزاره سوم به این عبارت کتاب اقدس بیندیشید که
به مجامع انسانی در اروپا و آمریکا و آسیا و...می گوید" انسان خطاکار را
بسوزانید"آنوقت ببینید دل شما و عقل شما به شما چه می گوید...
آیا عقلتان به شما نمی گوید به دور از تعصبات ادعای چنین آئینی به عنوان مبشر رحمت
و محبت تردید بر انگیز است؟!قضاوت با خودتان.
اما در موردمقایسه بهائیت با ادیان الهی و داستان کاریکاتورها ،بارها در این سایت گفته
شده شما اول ثابت کنید ادعای رهبران بهائیت دقیقا چیست و اثبات
مقام نبوت و رسالت برای آنها کنید بعد آن را در ردیف ادیان قرار دهید.
بسیار خوشحال خواهیم شد بفرمائید جناب بهاءالله چه مقامی داشته اند.نبی و رسول
که نبوده اند چون خودشان در کتاب اشراقات فرموده اند این دو مقام به
وجود حضرت محمد(ص) خاتمه یافت.پس چه مقامی داشته اند؟!
اگر اثبات مقام الهی برای ایشان نمودید معلوم می شود بهائیت یک دین الهی است و
آنوقت مجاز به مقایسه آن با ادیان الهی هستیدو ما خوشحال خواهیم
شد نظر شما را در این باره بدانیم.
اگر سایر نوشته های بنده را هم در سایت ملاحظه نمائید و نظر تحقیقی خود را با قید
عبارت مورد استنادتان بیان فرمائید رهین منت شما خواهم بود.
ارادتمند یاس
از اظهار نظر سرکار بی نهایت ممنونم.قبول دارم در قسمت دهم کمی ادبیاتش
سورئالیستی شده است که به نظر شما شاید خشن باشد.
اما باید عرض کنم ملاک پژوهش مستند سازی منقولات است.
اگر در بررسی های بنده مطلبی به امر نسبت داده شده که غیر واقعی است حتما
بیان فرمائید تا اصلاح شود.
ببینید از دید یک محقق وقتی در کتاب اقدس این حکم خشن دیده می شود که
"خطاکار را بسوزانید" حق ندارد بگوید این کتاب مروج خشونت است یا حداقل
این حکم آن بسیار خشونت بار است حتی اگر از دید باورمندان آن درست باشد؟
اگر چنین چیزی گفت و نوشت باید گفت او محقق نیست و بهائی ستیز است چون
واقعیت را گفته است؟
از استادیوم و آدم سوزی بگذریم که به قول شما بیان خشن از حکم اقدس است آیا
جکم اصلی آتش افروز خانه در بهائیت "سوزاندن نیست؟
عبارت "من احرق بیتا متعمدا فاحرقوه " در کتاب اقدس وجود ندارد؟
فرموده اید:"اگر بخواهیم حقیقت را بیابیم باید ترک تعصبات نماییم و دیدهای بینا و عقلی
سلیم داشته باشیم" بسیار خوب است به دور از تعصب بهائی بودن یکبار دیگر در قرن
بیست و یکم و در آغاز هزاره سوم به این عبارت کتاب اقدس بیندیشید که
به مجامع انسانی در اروپا و آمریکا و آسیا و...می گوید" انسان خطاکار را
بسوزانید"آنوقت ببینید دل شما و عقل شما به شما چه می گوید...
آیا عقلتان به شما نمی گوید به دور از تعصبات ادعای چنین آئینی به عنوان مبشر رحمت
و محبت تردید بر انگیز است؟!قضاوت با خودتان.
اما در موردمقایسه بهائیت با ادیان الهی و داستان کاریکاتورها ،بارها در این سایت گفته
شده شما اول ثابت کنید ادعای رهبران بهائیت دقیقا چیست و اثبات
مقام نبوت و رسالت برای آنها کنید بعد آن را در ردیف ادیان قرار دهید.
بسیار خوشحال خواهیم شد بفرمائید جناب بهاءالله چه مقامی داشته اند.نبی و رسول
که نبوده اند چون خودشان در کتاب اشراقات فرموده اند این دو مقام به
وجود حضرت محمد(ص) خاتمه یافت.پس چه مقامی داشته اند؟!
اگر اثبات مقام الهی برای ایشان نمودید معلوم می شود بهائیت یک دین الهی است و
آنوقت مجاز به مقایسه آن با ادیان الهی هستیدو ما خوشحال خواهیم
شد نظر شما را در این باره بدانیم.
اگر سایر نوشته های بنده را هم در سایت ملاحظه نمائید و نظر تحقیقی خود را با قید
عبارت مورد استنادتان بیان فرمائید رهین منت شما خواهم بود.
ارادتمند یاس
-
- فعّال
- پست: 216
- تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm
قسمت دهم:
اگر مرادوست نداشته باشید...
یکی دیگر از اصولی که جناب بهاءالله ( همان خدای تنها ی زندانی که باید
به سوی او نماز خواند و گرد او طواف نمود چنانکه عرشیان گرد او طواف می کنند)در
کتاب اقدس بیان می فرمایند این است:
اگر می خواهید افراد رادر این جهان بشناسید آنها را به دوستی من بیازمائید:
1- مرا دوست داشته باشند ، که اگر چنین باشند از بهترین اشخاص شمرده می شوند
و شایسته است که بر تخت هائی از طلای خالص بنشینندو بر صدر آفرینش قرار گیرند...
"من فازبحبی حق له ان یقعد علی سریر العقبان فی صدر الامکان"!!
2-.اما اگر مرا دوست نداشته باشند بدترین افراد محسوب می شوند که حتی زمین هم
از آنها بیزار است و هرجائی که باشند مردم از دست آنها به خدا پناه می برند!
"والذی منع عنه لویعقد علی التراب انه یستعیذ منه الی الله مالک الادیان"!!
لذا می توان مردم جهان را با این ترازو سنجید:
"میرزا را دوست داشته باشند یا نداشته باشند"
خوبند و شایسته رهبری در صحنه امکان هستند اگر در گروه دوستان و ارادتمندان او
باشند.بدند و مبغوض و منفور اگر از دوستی او اعراض نموده باشند!!
همه این مقامات را هم ما خودمان به خودمان می دهیم و فکر نکنید کیش شخصیت
داریم و از خودمان تعریف و تمجید می کنیم.خدائی است و برازندگی!
چند میلیون بهائی که میرزا را دوست دارند باید بر تخت های طلا بنشینند و بر آفرینش
جکمفرمائی کنند اما شش میلیارد انسان که با میرزا و دوستی او کاری ندارند آنقدر
آلوده و منفورند که زمین هم از آنها بیزار است و از دست آنها به خدا پناه می برد.
اضافه بفرمائید عبارات اول کتاب را که عرفان میرزا ملاک همه خوبی ها و بدی ها بود:
اگر مرا بشناسند به همه خیرها دست پیدا کرده اند .
اگر مرا نشناسند از اهل ضلالت محسوب می شوند حتی اگر همه کارهای خیر را در
نامه اعمال داشته باشند!
اگر مرادوست نداشته باشید...
یکی دیگر از اصولی که جناب بهاءالله ( همان خدای تنها ی زندانی که باید
به سوی او نماز خواند و گرد او طواف نمود چنانکه عرشیان گرد او طواف می کنند)در
کتاب اقدس بیان می فرمایند این است:
اگر می خواهید افراد رادر این جهان بشناسید آنها را به دوستی من بیازمائید:
1- مرا دوست داشته باشند ، که اگر چنین باشند از بهترین اشخاص شمرده می شوند
و شایسته است که بر تخت هائی از طلای خالص بنشینندو بر صدر آفرینش قرار گیرند...
"من فازبحبی حق له ان یقعد علی سریر العقبان فی صدر الامکان"!!
2-.اما اگر مرا دوست نداشته باشند بدترین افراد محسوب می شوند که حتی زمین هم
از آنها بیزار است و هرجائی که باشند مردم از دست آنها به خدا پناه می برند!
"والذی منع عنه لویعقد علی التراب انه یستعیذ منه الی الله مالک الادیان"!!
لذا می توان مردم جهان را با این ترازو سنجید:
"میرزا را دوست داشته باشند یا نداشته باشند"
خوبند و شایسته رهبری در صحنه امکان هستند اگر در گروه دوستان و ارادتمندان او
باشند.بدند و مبغوض و منفور اگر از دوستی او اعراض نموده باشند!!
همه این مقامات را هم ما خودمان به خودمان می دهیم و فکر نکنید کیش شخصیت
داریم و از خودمان تعریف و تمجید می کنیم.خدائی است و برازندگی!
چند میلیون بهائی که میرزا را دوست دارند باید بر تخت های طلا بنشینند و بر آفرینش
جکمفرمائی کنند اما شش میلیارد انسان که با میرزا و دوستی او کاری ندارند آنقدر
آلوده و منفورند که زمین هم از آنها بیزار است و از دست آنها به خدا پناه می برد.
اضافه بفرمائید عبارات اول کتاب را که عرفان میرزا ملاک همه خوبی ها و بدی ها بود:
اگر مرا بشناسند به همه خیرها دست پیدا کرده اند .
اگر مرا نشناسند از اهل ضلالت محسوب می شوند حتی اگر همه کارهای خیر را در
نامه اعمال داشته باشند!
-
- پست: 12
- تاریخ عضویت: دوشنبه 27 خرداد 1387, 8:38 pm
جناب جزیره
ظاهرا شما در جریان مطلب قرار نگرفته اید که فرموده اید:
در ضمن من در کتاب اقدس تناقضی نمی بینم.
یاس گرامی
همانطور که عرض کردم در احکام هیچ دینی نمی توان چون و چرا کرد زیرا در اینجا بحث عبودیت و بندگی مطرح است در ضمن هر عقل آزاد اندیشی وجود
مجازات را امری بدیهی می داند این احکام مربرط به بهائیان است که پایبند به دین بهایی می باشد و مربوط به دیگران نمی باشد البته حضرت بهاالله در پایان
همین حکم فرموده اند که اگر این کار را هم نکردید دچار عذاب نمی شوید یعنی اصل در دیانت بهایی بر گذشت و بخشش است چون هدف این آیین آسمانی
وحدت عالم انسانی و صلح عمومی است بنابراین هیچ مشکلی در این حکم وجود ندارد فقط حقی برای کسی که تمام خانه و زندگی اش را از دست داده قائل
شده اند که بتواند احقاق حق خود را بنماید شما لطفا قبل از مطالعه کتاب گرانقدر اقدس کمی درمورد احکام دیات و قصاص در اسلام پژوهش کنید. ( احتمالا
در آن هنگام این استعداد نمایشنامه نویسی شما شکوفاتر می شود!!)
و اما در مورد مقام حضرت بهاالله پرسیده بودید:
حضرت عبدالبها می فرمایند:
ای مقبل الی الله و منقطع الا الله مقام مظاهر قبل نبوت کبری بود و مقام حضرت اعلی الوهیت شهودی
به خاطر ارسال قسمت یازدهم هم از شما تشکر می کنم که مطالب کتاب اقدس را برای ما در این محل ذکر کردید و به نشر و ترویج این کتاب مقدس می
پردازید و همانطور که جناب بها پیش بینی کرده بودند مخالفت و ستیزه گری شما عزیزان باعث ترقی و نشر این امر مبارک گردیده است.
در این مورد هم جملات مشابه بسیاری از قول پیامبر اسلام و امامان شما روحی لهم الفدا نقل شده که دو مورد را ذکر می کنم و به همین دو در این مقام
اکتفا می کنم تا اگر لازم شد بعدها تحلیلی هم در این موارد برایتان بنگارم.
در قرآن آمده است: " بگو از شما به خاطر نبوتم اجری جز دوست داشتن نزدیکانم(بستگان) نمی خواهم "
پیامیر اسلام در مورد حضرت علی روحی له الفدا اینطور دعا کرده اند: " خدایا هرکس که او را دوست می دارد دوست بدار و هر کس که او را دشمن می دارد
دشمن بدار"
موفق باشید.
ظاهرا شما در جریان مطلب قرار نگرفته اید که فرموده اید:
من به کسی توهین نکردم ! لطفا بفرمایید در کدام جمله ی من توهین وجود دارد؟شما نیز گوش به فرمایش حضرت بهاء الله دهید و بجای توهین اگر مطلبی دارید ارائه کنید "و الّا تعرّض باطل".
در ضمن من در کتاب اقدس تناقضی نمی بینم.
یاس گرامی
همانطور که عرض کردم در احکام هیچ دینی نمی توان چون و چرا کرد زیرا در اینجا بحث عبودیت و بندگی مطرح است در ضمن هر عقل آزاد اندیشی وجود
مجازات را امری بدیهی می داند این احکام مربرط به بهائیان است که پایبند به دین بهایی می باشد و مربوط به دیگران نمی باشد البته حضرت بهاالله در پایان
همین حکم فرموده اند که اگر این کار را هم نکردید دچار عذاب نمی شوید یعنی اصل در دیانت بهایی بر گذشت و بخشش است چون هدف این آیین آسمانی
وحدت عالم انسانی و صلح عمومی است بنابراین هیچ مشکلی در این حکم وجود ندارد فقط حقی برای کسی که تمام خانه و زندگی اش را از دست داده قائل
شده اند که بتواند احقاق حق خود را بنماید شما لطفا قبل از مطالعه کتاب گرانقدر اقدس کمی درمورد احکام دیات و قصاص در اسلام پژوهش کنید. ( احتمالا
در آن هنگام این استعداد نمایشنامه نویسی شما شکوفاتر می شود!!)
و اما در مورد مقام حضرت بهاالله پرسیده بودید:
حضرت عبدالبها می فرمایند:
ای مقبل الی الله و منقطع الا الله مقام مظاهر قبل نبوت کبری بود و مقام حضرت اعلی الوهیت شهودی
به خاطر ارسال قسمت یازدهم هم از شما تشکر می کنم که مطالب کتاب اقدس را برای ما در این محل ذکر کردید و به نشر و ترویج این کتاب مقدس می
پردازید و همانطور که جناب بها پیش بینی کرده بودند مخالفت و ستیزه گری شما عزیزان باعث ترقی و نشر این امر مبارک گردیده است.
در این مورد هم جملات مشابه بسیاری از قول پیامبر اسلام و امامان شما روحی لهم الفدا نقل شده که دو مورد را ذکر می کنم و به همین دو در این مقام
اکتفا می کنم تا اگر لازم شد بعدها تحلیلی هم در این موارد برایتان بنگارم.
در قرآن آمده است: " بگو از شما به خاطر نبوتم اجری جز دوست داشتن نزدیکانم(بستگان) نمی خواهم "
پیامیر اسلام در مورد حضرت علی روحی له الفدا اینطور دعا کرده اند: " خدایا هرکس که او را دوست می دارد دوست بدار و هر کس که او را دشمن می دارد
دشمن بدار"
موفق باشید.
-
- پست: 12
- تاریخ عضویت: دوشنبه 27 خرداد 1387, 8:38 pm
-
- فعّال
- پست: 216
- تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm
سرکار خانم ziba
به نکات بنده جوابی نفرمودید:دوباره آن را می آورم تا اظهار لطف بفرمائید:
1-به دور از تعصب بهائی بودن یکبار دیگر در قرن
بیست و یکم و در آغاز هزاره سوم به این عبارت کتاب اقدس بیندیشید که
به مجامع انسانی در اروپا و آمریکا و آسیا و...می گوید" انسان خطاکار را
بسوزانید"آنوقت ببینید دل شما و عقل شما به شما چه می گوید...
2-چگونه ثابت می کنید بابیت و بهائیت دو دین الهی هستند؟ هر وقت این موضوع را
اثبات فرمودید آنها را در عداد ادیان الهی در آورید.مصادره به مطلوب غلط
است.هر مدعی بیاید و خود را مثل موسی و عیسی و...بداند و بعد بگوید هرچه برای
آنها احترام قائلید برای من هم قائل باشید!
لابد متوجه نکته شده اید.کاربران محترم را به دقت در این نکته فرا می خوانم.
3-خیلی خوب شد که بالاخره کسی پیدا شد مقام حضرت باب و بها را معین کند.ازلطف
شما سپاسگزارم.
پس مقام باب "الوهیت شهودی "است و مقام میرزا حسینعلی بهاءالله مقام "احدیت
ذات هویت وجودی".
نمی دانم خود شما معنای این دو مقام را فهمیده اید یا نه؟
لطفا برای من توضیح دهید ببینم بعد از اسلام چه دینی آمده است.پیامبر و رسول که
نیست. خود مقام الهی آمده که بطور شهودی او را می بینیم و آن خدای
شهودی جناب باب است (الوهیت شهودی)؟!
بعد از چند سال هم دین بهائیت با جناب میرزا می آید که ایشان باز رسول و نبی
نیست بلکه ذات خداوندی است(به قول شما احدیت ذات هویت وجودی)!
یعنی ذات خداوند شهودی که همان باب است در عین حال همان میرزاست که ذات
یگانه و هویت وجودی ایشان است!
بعد این دو خدا که یکی شهودی (؟)است و یکی هویت وجودی (؟) دستورات و احکام را
مستقیما به مردم می دهند و نیاز به واسطه نبی و رسول ندارند .حال ببینیم این دو
خدا چه چیز درخشان و تحفه بی نظیری را برای بشریت قرن حاضر به ارمغان آورده اند:
هر دو می گویند بسوزانید اما هریک به نوعی:
یکی می گوید همه کتاب ها جز کتاب "بیان "(کتاب باب )را بسوزانید !
و دیگری می گوید خطاکار را بسوزانید !!
مردم هم در هزاره سوم و قرن بیست و یکم به فرمان یک خدا همه کتاب ها را باید
بسوزانند و به حکم خدای بعدی خطاکار را می سوزانند...
آیا درست برداشت شده است یا باز متهم به تمسخر دین الهی می فرمائید؟!
به نکات بنده جوابی نفرمودید:دوباره آن را می آورم تا اظهار لطف بفرمائید:
1-به دور از تعصب بهائی بودن یکبار دیگر در قرن
بیست و یکم و در آغاز هزاره سوم به این عبارت کتاب اقدس بیندیشید که
به مجامع انسانی در اروپا و آمریکا و آسیا و...می گوید" انسان خطاکار را
بسوزانید"آنوقت ببینید دل شما و عقل شما به شما چه می گوید...
2-چگونه ثابت می کنید بابیت و بهائیت دو دین الهی هستند؟ هر وقت این موضوع را
اثبات فرمودید آنها را در عداد ادیان الهی در آورید.مصادره به مطلوب غلط
است.هر مدعی بیاید و خود را مثل موسی و عیسی و...بداند و بعد بگوید هرچه برای
آنها احترام قائلید برای من هم قائل باشید!
لابد متوجه نکته شده اید.کاربران محترم را به دقت در این نکته فرا می خوانم.
3-خیلی خوب شد که بالاخره کسی پیدا شد مقام حضرت باب و بها را معین کند.ازلطف
شما سپاسگزارم.
پس مقام باب "الوهیت شهودی "است و مقام میرزا حسینعلی بهاءالله مقام "احدیت
ذات هویت وجودی".
نمی دانم خود شما معنای این دو مقام را فهمیده اید یا نه؟
لطفا برای من توضیح دهید ببینم بعد از اسلام چه دینی آمده است.پیامبر و رسول که
نیست. خود مقام الهی آمده که بطور شهودی او را می بینیم و آن خدای
شهودی جناب باب است (الوهیت شهودی)؟!
بعد از چند سال هم دین بهائیت با جناب میرزا می آید که ایشان باز رسول و نبی
نیست بلکه ذات خداوندی است(به قول شما احدیت ذات هویت وجودی)!
یعنی ذات خداوند شهودی که همان باب است در عین حال همان میرزاست که ذات
یگانه و هویت وجودی ایشان است!
بعد این دو خدا که یکی شهودی (؟)است و یکی هویت وجودی (؟) دستورات و احکام را
مستقیما به مردم می دهند و نیاز به واسطه نبی و رسول ندارند .حال ببینیم این دو
خدا چه چیز درخشان و تحفه بی نظیری را برای بشریت قرن حاضر به ارمغان آورده اند:
هر دو می گویند بسوزانید اما هریک به نوعی:
یکی می گوید همه کتاب ها جز کتاب "بیان "(کتاب باب )را بسوزانید !
و دیگری می گوید خطاکار را بسوزانید !!
مردم هم در هزاره سوم و قرن بیست و یکم به فرمان یک خدا همه کتاب ها را باید
بسوزانند و به حکم خدای بعدی خطاکار را می سوزانند...
آیا درست برداشت شده است یا باز متهم به تمسخر دین الهی می فرمائید؟!