نگاهی به کتاب اقدس

قفل شده
Sardabir
فعّال
پست: 454
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 18 تیر 1385, 3:01 pm

نگاهی به کتاب اقدس

پست توسط Sardabir »

کتاب اقدس ،کتاب مقدس بهائیان است.بسیاری از خوانندگان سایت در باره آن پرسیده اند.از جویا و یاس یا دیگر پژوهشگران سایت می خواهیم در این تاپیک مطالبی در تبیین و معرفی آن ارائه دهند.
yas
فعّال
پست: 216
تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm

پست توسط yas »

با عرض سلام خدمت سردبیر گرامی و کاربران و دوستان عزیز وعذر خواهی از این که به دلیل

اشتغالات توفیق حضور در سایت را در این چند ماهه نداشتم.دوست می داشتم بررسی

پیرامون مطالب ایقان این بزرگ ترین کتاب بهائیان را که در این سایت شروع کرده و بیست و پنج

قسمت آن را ارائه نمودم ادامه می دادم و شاید توفیق رفیق شود و ادامه دهم. اما در مورد کتاب

اقدس که شما می فرمائید بحث ها از نوع دیگر است. این کتاب ،کتاب استدلالی مثل ایقان

نیست بلکه کتاب تشریع است و نمایه بهائی بودن وآئین آن و فارق رفتاری بین بهائی و غیر

بهائی است. پس بسیار مهم است دانسته شود در این کتاب _که بهائیان وحی الهی می

شمارندش _ مشخصه بهائی بودن و بهائی زیستن چیست و فارق بین او و دیگران کدام

است؟من فهم خویشتن را در قدر وسع و فرصت بیان می کنم و دوستان دیگر از جمله جویای

عزیز نیز بفرمایند تا استفاده کنیم.

قسمت نخست: اولین واجب چیست؟:شناخت من !!

مفهوم اولین عبارت کتاب مقدس بهائیان (کتاب اقدس) این است: همه گمراهند جز بهائیان !

بهاءالله در عبارت اول کتاب مدعی است که هرکس مرا نشناسد از اهل ضلالت محسوب می

شود حتی اگر همه کارهای خوب جهان بدست او صادر شده باشد!!

لذا پیام "اقدس "به همه شش میلیارد انسان روی زمین ،همه نیکوکاران و مخترعان و دانشمندان

غیر بهائی این است که شماگمراهید و همه کارهای خوبتان هم باطل است چون مرا نشناخته

اید...این عبارت را باید به عنوان معرفی بهائیت به نقل از کتاب اقدس به مجامع بین المللی

فرستاد...


بهاءالله کتاب اقدس را این چنین آغاز می نماید:

"ان اول ما کتب الله علی العباد عرفان مشرق وحیه و مطلع امره الذی کان مقام

نفسه فی عالم الامر و الخلق من فاز به قد فاز بکل الخیروالذی منع من اهل الضلال و لو یاتی

بکل الاعمال"

ترجمه:

نخستین چیزی که خدا بر بندگان واجب فرموده شناخت کسی است که محل تابش

وحی الهی و محل طلوع امر او قرار گرفته است یعنی همان که در عالم امر و عالم خلق به منزله

خود او یعنی خود خداست!


هرکس به این عرفان دست یافت به همه خیرها دست یازیده است و هرکس از این عرفان محروم

شد یا خود را محروم ساخت از اهل گمراهی است حتی اگرهمه اعمال را هم انجام بدهد.

از جوانان عزیز و دانش پژوهان گرامی می خواهم به این عبارت که نخستین جمله و طلیعه کتاب

مقدس بهائیان است دقت نمایند و برداشت های خودشان را از آن بیان نمایند.

بنده برای شروع بحث سعی می کنم مطالب برآمده از این عبارت را فهرست نمایم:

1-اولین وظیفه هرکس شناخت رسول است.(رسول از سوی چه کسی؟!)

2-شناخت رسول ،مهمتر از شناخت خود خداست چون اولین واجب شناخت خود خدا نیست بلکه

شناخت رسول است!

معلوم نیست وقتی هنوز خود خدا را نشناخته اند چطور رسول او را می توانند بشناسند؟!

3-رسول ،قائم مقام خدا در عالم خلق و امر است بلکه نفس اوست!

توضیح عالم خلق و امر باشد برای بعد!

وقتی خود فرد شناخته شده نیست شناخت قائم مقام او چه معنی دارد؟!

4-وصول به همه خیرها در گرو شناخت این رسول است !

5- هرکس از این عرفان منع شود گمراه است حتی اگر همه اعمال را انجام دهد!

پس هرکس در دنیا به عرفان رسول دست نیافت از نظر بهاءالله اهل ضلالت و گمراهی است و

اگر اعمال خوبی هم انجام دهد به درد نمی خورد و باطل است.

خلاصه سخن بهاءالله در نخستین عبارت کتاب اقدس این است که :

امروزه روز اگر کسی بهاءالله را شناخت به همه خیرها دست یافته و اگر نشناخت

گمراه و اهل ضلالت است و هیچ کار خیر او هم به درد نمی خورد و یکسره در گمراهی سقوط

کرده است.خلاصه قبل از شناخت خدا باید همه جهانیان بهاءالله را بشناسند و گرنه همه باطلند.

در یک کلام فقط سه چار ملیون بهائی که بهاء الله را شناخته اندهدایت شده اند و شش میلیارد

انسان دیگر روی زمین اهل گمراهی اند حتی اگر همه کارهای خیر در پرونده آنها باشد!!


بنازم انحصار طلبی را که از این بالاتر نمی شود!

همه دنیا گمراهند جز این سه چهار میلیون نفر و همه مطالب و اعمال خوبشان هم باد هواست!

راستی یک پیامبر الهی سراغ دارید که مردم را این چنین به خود _و نه به خدا _فراخوانده باشد؟!

یک آدم انحصار طلب سراغ دارید که به اسم دین ،خود را قائم مقام خدا در عالم خلق و امر

معرفی نموده و بگوید به جای هر شناخت دیگر بیائید دنبال من که اگر مرا نشناسید و دنبال من

نیائید محکوم به گمراهی و بدبختی هستید؟!


این مبحث را ادامه خواهیم داد...
yas
فعّال
پست: 216
تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm

پست توسط yas »

قسمت دوم: ملاک هدایت و ضلالت:من!

میرزا در این فراز نخست از کتاب "اقدس "خود را " مشرق وحی " یعنی محل تابش

وحی الهی خوانده است. این مقام را هم تا مقام خدائی بالا برده و گفته در حد خالقیت در عالم

امر و خلق است.یعنی این مشرق وحی ، همان مقام خدائی و آفرینندگی چه در عالم خلق و

چه در عالم امر است!

پس مردم با میرزائی روبرو هستند که حامل وحی الهی است بلکه خود نفس الهی است !

نتیجه اش این می شود که موافقت با میرزا فوز و رستگاری و مخالفت با او عین ضلالت است.

همه دگر اندیشان محکوم به گمراهی و همه مصدقین میرزا فائز به رستگاری اند!

مسلمان و مسیحی و کلیمی و زرتشتی از ادیان الهی که به او باور مند نیستند اهل ضلالتند!

هر دگر اندیش صالح و نیک عمل و مردم خواه و دانشمند و مخترع و ...رفتارش غیر مرضی و

عبث و غیر قابل قبول است مگر آنکه بهائی شود و به میرزا عرفان پیدا کند که بلافاصله و فی

الفور از فائزین می گردد!

دانشجوی ما شنیده بود در بهائیت سخن از وحدت عالم انسانی است حالا در مقدس ترین کتاب

بهائیان عبارتی را می خواند که مفهومش این است که شش میلیارد انسان روی زمین جز چند

میلیون بهائی همه اهل ضلالت محسوبند.

پس همه آدمیان بر خلاف ادعای "همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار" ،برگ های یک شاخسار

نیستند مگر می شود فوز و ضلالت در یک شاخه با هم وحدت داشته باشند ؟!

کسانی که اگر همه کارهای خیر جهان در پرونده آنان باشد باز گمراه محسوب می شوند چگونه با

فائزین(باورمندان به میرزا) برابر شمرده می شوند؟

خود میرزا کور و بینا را مساوی نمی داند ،فائز و گمراه را یکی نمی شمرد آنوقت چطور از وحدت

عالم سخن می گوید؟!

عجبا حل این مسئله غامض را از عقول صافیه بپرسند تا جوابی گیرند و از تیغ تناقض فاحش

برهند!

یا از شعار وحدت عالم انسانی بگذرند یا از اقدس دست بکشند.

یا از همه اندیشمندان جهان که غیر بهائی اند بخاطر تهمت ضلالت به آنها عذر خواه شوند یا این

جمله را از کتاب مقدس خود پاک نمایند.

یا بهاءالله را از مشرق وحی بودن پائین آورند یا اقدس را نوشته یک انحصار طلب پر مدعا شمرند

که به گزاف خود را نفس الهی در عالم امر و خلق نامیده است...

یا همه شعارهای قشنگ بهائی را در آینه این عبارات عوض کنند یا خود را مربوط به دوران جدید

نشمرند که همه کس جز خود را گمراه دانند و اعمال خوب آنها را هباء منثور گویند...

انتخاب با خود آنهاست...

ادامه مبحث خواهد آمد...
yas
فعّال
پست: 216
تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm

پست توسط yas »

قسمت سوم: انحصار خیر در من!


میرزا در همین عبارت نخست کتاب اقدس تکلیف خود و دیگران را مشخص می نماید:

من جامع همه خوبی ها و خیرات هستم و دیگران نقطه مقابل آن یعنی بدی و ضلالت!!

می فرماید:



من فاز به قد فاز بکل الخیر

یعنی هرکس به عرفان من (مشرق وحی)برسد به همه خیر ها فائز شده است!


توجه می فرمائید صحبت از کل خیرها و تمامی خوبی هاست نه بخشی از آن!

به عبارت دیگر میرزا خود را در هزاره سوم و در میان میلیاردها انسان روی زمین برترین موجودو

"کل خوبی ها"شمرده و دیگران را به شناخت خود یعنی این عنصر انحصاری هزاره سوم که برابر

همه خوبی هاست فراخوانده است!!

انسان های این هزاره ول معطل انداگر سراغ هر خیر دیگری جز بهاءالله بروند ،

نه اینکه ول معطلند بلکه در ضلالت اند اگر این خیر را رها کنند و خود را به خیر کوچکی مشغول

سازند!

باید همه کارهای خیر و موسسات خیریه و اختراعات و اکتشافات و پروژه های پژوهشی تعطیل

شود و همه محققین حهانی بسیج شوند که این وجود کل خیر را بشناسند و گرنه سر از

گمراهی در آورده و با وجود همه کارهای خیر به باطل غلطیده اند!!

کتاب اقدس فریاد می زند:


خیر مطلق و انحصاری هزاره سوم میرزاحسینعلی نوری مازندرانی است و مابقی هیچ هیچ!!
yas
فعّال
پست: 216
تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm

پست توسط yas »

قسمت چهارم: ویژگی های" مشرق وحی" یعنی من!


جناب میرزا در این فراز نخست از کتاب اقدس،چنانکه عرض شد خود را "مشرق وحی" نامیده است.

اگر بخواهیم از درون عبارات خود او بفهمیم "مشرق وحی "یعنی چه این نکات قابل بیان است:

1- او کسی است که ظهور وحی الهی از طریق اوست یعنی سخنانش وحی الهی است.

2- اوکسی است که همچون خداوند تدبیر عوالم خلق و امر را می کند بلکه نفس اوست.

3- خدا شناسی یعنی مشرق وحی شناسی زیرا اولین واجب در بهائیت خداشناسی نیست بلکه

مشرق وحی شناسی است (اول ما کتب الله علی العباد عرفان مشرق وحیه).

بنابر این گام نخست و اولین پایه عرفان در دین بهائی ،"میرزا حسینعلی شناسی "است به عنوان

کسی که جانشین خدا در زمین و زمان و کل عوالم خلقت حتی عوالم ناسوت و ملکوت و مجردات (عالم

امر) می باشد!

4-هدایت و ضلالت در بهائیت منوط به "میرزا حسینعلی شناسی"است. همه خط کشی ها در بهائیت

وابسته به این عرفان است.اگر او را شناختی فائزی و اگر نشناختی گمراهی
:

"من فاز به قد فاز بکل الخیروالذی منع من اهل الضلال و لو یاتی بکل الاعمال"


************
حالا جا داردسوالات پژوهشگران پیرامون این عرفان را مطرح کنیم:

الف: چه کسی تعیین می کند این عرفان در عارف محقق شده یا نشده است؟

به عبارت دیگر چه کسی انگ هدایت یا ضلالت را به مدعی عرفان میرزا می زند و قضاوت می کند که تو

به این عرفان فائز شدی پس مهتدی هستی یا به این عرفان نرسیدی پس گمراهی؟

الان چه کسی قضاوت می کند منتقدان بهائیت و میرزا حسینعلی بهاءالله که با شناخت تحلیلی تاریخ و

اظهارات و آثارش ،او را مدعی دروغین می دانند راه به هدایت برده اند یا مجذوبین میرزا که همه چیز او

را با دید اثبات توجیه می کنند .آنها از اهل ضلالتند یا اینان؟!

یعنی تشکیلات بهائی پیشاپیش منتقدان و مخالفان خود را اهل ضلالت نامیده و بر هر گونه تحری

حقیقت که به نتیجه مخالفت با آنها بیانجامد انگ ضلالت زده است!

این پارادوکسی است که باید توسط تشکیلات بهائی یا هر بهائی منصفی جواب داده شود زیرا از یک

سو می گویند باید تحری حقیقت کرد و از سوی دیگر می گویند اگر در پایان این تحری به نتیجه مخالف ما

رسیدی اهل ضلالتی!!

ب: شناخت و عرفان میرزا شامل چه چیز هائی می شود:

بیو گرافی او ، فعالیت های اجتماعی فر هنگی اقتصادی وسیاسی او، آثار و نوشته هایش، و همه

این ها از دید خودش یا مورخین بهائی ملاک است یا از دید مورخین غیر بهائی ،از دید منتقدان یا از دید

مجذوبان ؟! چه میزان تحقیق و در چه حوزه هائی باید تحقیق شود تا عرفان حاصل گردد؟

الان تکلیف شش میلیارد انسان غیر بهائی در روی زمین چیست که هنوز میرزا را نشناخته اند؟

بی گمان آنها طبق نص صریح کتاب اقدس جزو گمراهانند !!

آنها اگر خواستند از گمراهی خارج شوند باید چه بخوانند و از دید چه کسانی بخوانند و چه کسی

قضاوت می کند عرفان آنها به واقع اصابت کرده یا نکرده است ؟

مهتدی شده اند یا در گمراهی غلطیده اند؟!

ادامه مبحث را در قسمت بعدی بخوانید
yas
فعّال
پست: 216
تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm

پست توسط yas »

قسمت پنجم: ابعاد عرفان من!



شخصیت مشرق وحی(میرزا حسینعلی نوری) که به گفته خودش عرفان او اولین واجب است از

دید نزدیکان و خویشانش شنیدنی است.

برای اینکه او را بهتر بشناسیم به سراغ برادر و خواهر او می رویم.خواهر فاضله اش عزیه خانم

در باره او و سواد و اطلاعات علمی اش و تمرین آیه نویسی به سبک آثار باب و ریختن سیاه مشق

ها به رودخانه و رفتارهایش در ماجراجوئی های بلند پروازانه برای تصدی پست شاهی در ایران و

اقدام برای ترور شاه و ایجاد تضییقات برای بابی ها بر اثر اقدامات سیاسی و نظامی و مشارکت

درقتل و غارت اموال مسلمین در ایام تبعید در عراق و فتنه انگیزی برای کنار زدن برادر از

جانشینی باب و نشستن به جای او و فرارش به کوههای سلیمانیه بعد از افشای نقشه هایش و

ماجراهائی که او از گفتن آنها شرم می کند و در آخر این شعر بابی ها را در مدیحت او می آورد

که:
اگر حسینعلی مظهر حسین علی است

هزار رحمت حق بر روان پاک یزید

و بعد دعواهای خانگی برای جانشینی باب و جدال های خونین که مجبور می شوند یکی را به عکا

و دیگری را به قبرس بفرستند تا از هم جدا باشند و دعوی های باطل و رونویسی از عربی های

آب نکشیده باب برای صدور وحی و کتاب (!) و... که تفصیل آنها را در کتاب تنبیه النائمین عزیه

خانم خواهر میرزا می توان مطالعه نمود ...

آیا این شناخت از "مشرق وحی " از جانب خواهری که از کوچکی با او بوده و در یک خانه و زیر یک

سقف با او می زیسته و در همه جا حتی در تبعید او را همراهی کرده و رازهای درونی خانه او

را می دانسته و همه حالات و سکناتش را زیر نظر داشته ،مورد قبول است و عرفان کامل

مشرق وحی محسوب می گردد؟!

(به سلسله مقالات "از نگاه خواهر" در همین سایت مراجعه شود)

آیا شناخت میرزا یحیی ملقب به صبح ازل (برادر کوچکترش که جانشین باب محسوب می شده و

میرزا حسینعلی سالها خود را چاکر آستان او می شمرده و درعراق خود رازیر فرمان او می

دانسته )از او _که او را با گرگ ها و درندگان برابر می داند_قابل قبول است و عرفان مشرق وحی

محسوب می شود؟!

آیا شناختی که مورخین از او و فتنه انگیزی هایش در ایران بدست می دهند عرفان مشرق وحی

محسوب می شود ؟!

(شامل اقدام برای ترور شاه و پناهنده شدن به سفارت روس برای فرار از عقوبت و مشارکت در

قتل مجتهد قزوینی (ملقب به شهید ثالث) و پناه داده به زرین تاج از مباشرین در این قتل و رفتن با

زرین تاج به ییلاقات شمال و اعلام نسخ اسلام در دشت بدشت و انجام اعمال ننگین در آن دشت

که بزرگان بابیه راهم به اعتراض واداشت و حمایت از شورشیان بابی که سه جنگ تحمیلی

خانمانسوز در ایران راه انداختند و ایجاد تفرقه در کشور با فرقه سازی و... )

عرفان جناب میرزا می تواند ابعاد دیگری هم داشته باشد:

تعریف و تمجید و غلو و مبالغه در مدح جنابش به نوعی که او را نفس خدا در عالم خلق و امر

بدانیم چنانکه خودش ،خویشتن را به این القاب مزین فرموده اندو مجذوبان او هم تکرار نموده اند!

انتخاب با خوانندگان عزیز!
yas
فعّال
پست: 216
تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm

پست توسط yas »

قسمت ششم: ادعاهای من!

از فراز دوم کتاب اقدس تا فراز دوازدهم جناب میرزا حسینعلی آن چنان تعریف و تمجید های فراوانی

_در اندازه خدائی _از خود به عمل می آورد که هر خواننده ای از دیدن آن عبارات و ادعاهای گزاف

انگشت حیرت به دهان می برد!

این سبک از مداحی برای خویشتن نو بر همان مشرق وحی است که خود را نفس خدا در عالم امر و

خلق لقب داده است و به آرامی با حذف خدا خود را همو جا می زند!

به اختصار ادعاهای اورا فهرست می کنیم:

1-بعد از عرفان من ، باید از اوامر من اطاعت کنید !

2-آنانکه اهمیت احکام مرا نمی فهمند پشه های سرگردان هستند !

3-ما شما را امر می کنیم نفسانیات و هوای نفستان را در مقابل ما بشکنید!

4-دریاهای حکمت و علم از مطالب ما فوران نموده است آن را غنیمت شمرید!

5-هر کس پیمان اوامر ما را بشکند اهل ضلالت است!

6-اوامر من رحمت من بر بندگان من می باشد!

7-هر کس شیرینی سخنان مرا بیابدحاضر است همه گنجینه های خود را در این راه ببخشد!

8-اعمال و احکام را به خاطر محبت من انجام دهید!

9-به جان خودم سوگند اهل انصاف حاضرند گرد احکام من طواف کنند!

10-ما با انگشتان قدرت و اقتدارخودهم احکام نازل کردیم هم پلمپ شیشه علم را گشودیم!

11- ای اندیشمندان آنچه از قلم وحی ما صادر شده بر این مطالب شهادت می دهد!

پس از این مقدار تعریف از خویشتن _که در سراسر کتاب اقدس ادامه دارد_ به تشریع حکم نماز می

پردازد ...

با ما باشید در قسمت بعدی..
.
kasper
پست: 17
تاریخ عضویت: دوشنبه 28 خرداد 1386, 9:54 pm

پست توسط kasper »

با سلام و تشکر از جناب یاس
مطالب بسیار جالب و قابل تاملی بیان نمودید

بالاخره بهاییان باید مشخص کنند که آیا جناب میرزا حسینعلی نفس خدا در عالم امر و خلق است یا قائم موعود یا یکی از غلامان و بندگان حضرت حجت بن الحسن العسکری (عج) امام دوازدهم شیعیان؟!

و جالب اینجاست که ایشان فرموده که همه گمراهند جز بهائیان! و گفته است که :
<من جامع همه خوبی ها و خیرات هستم و دیگران نقطه مقابل آن یعنی بدی و ضلالت!!> .
این است معنی یکی از تعالیم دوازده گانه بهائیان که همانا وحدن عالم انسانی می باشد.
همه ی چندین میلیارد انسان روی زمین جز چند میلیون بهائی همه اهل ضلالت و گمراهی محسوب می شوند.

این مطالب و تناقضات آشکار از نظر هر انسان آزاده و بهائیانی که به راستی به دنبال تحری حقیقت باشند پوشیده نمی ماند و می یابد به دروغین بودن این مطالب را...

به امید هدایت همه گمراهان.

با تشکر
ali82
پست: 65
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 13 اسفند 1385, 7:15 pm

پست توسط ali82 »

با سلام خدمت تمامی عزیزان

از جناب یاس به خاطر ارائه این مطالب جالب تشکر می کنم.

نکته بسیار جالبی که بیان فرمودید این است که جناب بهاالله در ابتدای دعوتش همه ی مردم را به سوی خود دعوت کرده است و این مساله با روش تمامی انبیا و اولیای الهی متفاوت است زیرا تمامی پیامبران الهی چون فرستاده ی خداوند در روی زمین هستند و برای خود شانی جز فرستاده ی خداوند در روی زمین قائل نیستند تنها صحبتی که در دعوتشان بیان می کنند دعوت به پرستش خداوند و یگانگی او می باشد.

لذا پیامبر اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله در ابتدای دعوت عمومی فرمودند :
" قوُلوا لا اله الا الله تفلحوا "

و در قرآن کریم خطاب به ایشان آمده است :
قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَميعاً الَّذي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيي‏ وَ يُميتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (158) اعراف

می بینیم که در اینجا هم قرآن به پیامبر دستور می دهد که خود را فرستاده ی خدا معرفی کند و از مردم بخواهد که او را پرستش کنند و برای اینکه راه هدایت را از ضلالت بشناسند به آنها دستور تبعیت از پیغمبر اسلام را می دهد.


در داستان حضرت نوح علیه السلام اولین سخنانی که ایشان به زبان می آورند دعوت مردم به خدا و انذار آنها از خداوند در روز قیامت می باشد:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذيرٌ مُبينٌ (25) أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ أَليمٍ (26) سوره هود

همچنین در داستان حضرت هود:

وَ إِلى‏ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُفْتَرُونَ (50) سوره هود

در داستان حضرت صالح هم به همین صورت است:

وَ إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَريبٌ مُجيبٌ (61) سوره هود


اصولا روش تمامی انبیا الهی به همین شکل بوده است حال جناب بهاالله هم اگر مدعی مقامی الهی است باید سنت خداوند را اجرا کند و همچنان که انبیا دیگر مردم را به شناخت خداوند و عبادت او دعوت می کردند او هم همین کار را بکند نه اینکه بگوید اولین کاری که وظیفه مردم است شناخت مشرق وحی (خود بهاالله) می باشد:

بهاءالله کتاب اقدس را این چنین آغاز می نماید:
"ان اول ما کتب الله علی العباد عرفان مشرق وحیه و مطلع امره الذی کان مقام نفسه فی عالم الامر و الخلق من فاز به قد فاز بکل الخیروالذی منع من اهل الضلال و لو یاتی بکل الاعمال"

آیا این شخص که وظیفه تمام مردم را شناخت خودش می داند و رستگاری آنها را در گرو این مطلب می داند می تواند نماینده خداوند و فرستاده او باشد؟ آیا این سخنان او به کسانی که دنبال مطرح کردن خودشان می باشند تا به منافعی دست یابند شبیه نیست؟ اگر او فرستاده خداست پس چرا مردم را به خداوند دعوت نکرده است؟
mahmoud
فعّال
پست: 153
تاریخ عضویت: دوشنبه 6 اسفند 1386, 1:25 pm

پست توسط mahmoud »

سلام و صد سلام بر تمامی زحمت کشان بهائی پژوهی
خوشحالم که محیطی فراهم شده که می شود درباره ی یکی از اقلیت ها بیشتر دانست. داشتماین قسمت را می خواندم دیدم یک جا نوشتید:مفهوم اولین عبارت کتاب مقدس بهائیان (کتاب اقدس) این است: همه گمراهند جز بهائیان


از خانم یاس یک سوال داشتم. به نظر شما این مشکل داره؟ مگر در قرآن هم نیومده که دین فقط نظد خدا اسلام. این به این معنی مگه نیست که هر کسی مسلمون نباشه گمراهه؟
habibollah
فعّال
پست: 532
تاریخ عضویت: دوشنبه 31 اردیبهشت 1386, 3:11 pm

پست توسط habibollah »

سلام
محمود جان

تا آنجا که من می فهمم، سرکار خانم یاس منظورشان این نبوده که چون در آن کتاب نوشته که "همه گمراهند جز بهائیان " پس آن کتاب باطل است و این سخن به هیچ روی نمی شود درست باشد، بلکه منظور احتمالاً این بوده است که پیامبران پیشین مردم را ابتدا به سوی خداوند متعال فرا می خواندند، ولی جناب بهاالله قبل از آن مردم را به سوی خودش فراخوانده است!

نکته ی دیگر در این مورد این است که این جمله هرگز با تعلیم وحدت عالم انسانی بهاییان سازگاری ندارد، از طرفی عبدالبها می گوید:
"...اهرمن را ملائکه شمارید. ‏
جفاکار را مانند وفادار به نهایت محبت رفتار کنید ‏
و گرگان خونخوار را مانند غزالان ختن و ختا مشک معطر به مشام رسانید. ‏
خائنان را ملجآ و پناه گردید ...‏
(ص 160 ج سوم مکاتیب)‏

از طرف دیگر بهاءالله می گوید که ...
mahmoud
فعّال
پست: 153
تاریخ عضویت: دوشنبه 6 اسفند 1386, 1:25 pm

پست توسط mahmoud »

حبیب جان چیزی که مشخص است غیر منصف بودن یاس است . با آن نوشتن علامت سوال ها می خواهد متن را طوری دیگری جلوه دهد. ما نمونه هایی از این مطلب را در قرآن هم داریم.

این طبیعی است که یاس در مورد بهاییت اینچنین بنویسد! به نظر شما این طبیعی نیست که دیگران هم در مورد قران تند اظهار نظر کنند؟ و مثلا بگویند قرآن گفته هیچ کدام از افرادی که خود را دیندار می دانند دین دار نیستند و همه ول معطلند! دین فقط اسلام است و بقیه بروند پی کارشان!یاس می گوید:"لذا پیام "اقدس "به همه شش میلیارد انسان روی زمین ،همه نیکوکاران و مخترعان و دانشمندان غیر بهائی این است که شماگمراهید و همه کارهای خوبتان هم باطل است چون مرا نشناخته اید...این عبارت را باید به عنوان معرفی بهائیت به نقل از کتاب اقدس به مجامع بین المللی فرستاد... "

همین حرف نابجا را می شود در مورد قرآن هم زد. غیر از این است؟
habibollah
فعّال
پست: 532
تاریخ عضویت: دوشنبه 31 اردیبهشت 1386, 3:11 pm

پست توسط habibollah »

محمود آقا
خانم یاس کلّاً مقداری تند هستند، اما مطالب ایشان از نظر علمی دارای ارزش است.

این یک تناقض بین تعلیم وحدت عالم انسانی و نوشته های جناب بهاالله است.
تناقض دیگر بین رفتار ایشان در مورد دعوت مردم به سوی خود به جای دعوت مردم به سوی خدا می باشد.
mahmoud
فعّال
پست: 153
تاریخ عضویت: دوشنبه 6 اسفند 1386, 1:25 pm

پست توسط mahmoud »

محمود آقا
خانم یاس کلّاً مقداری تند هستند، اما مطالب ایشان از نظر علمی دارای ارزش است.

این یک تناقض بین تعلیم وحدت عالم انسانی و نوشته های جناب بهاالله است.
تناقض دیگر بین رفتار ایشان در مورد دعوت مردم به سوی خود به جای دعوت مردم به سوی خدا می باشد.

حبیب آقا
بازم به انصاف شما. این خانم یاس ظاهرا از آن خانم هایی هستند که تازه قدرت به دست گرفته اند و می خواهند همه را بکوبند.

آخر مشکل تنها به خانم یاس خاتمه نمی یابد. آن سردبیر صبور هم برداشته و این حرفهای تند و اشتباه را در صفحه ی اول گذاشته است!

جناب سردبیر لطفا آن ها را بردارید.

اصلا جناب حبب جان
اصلا می دانید چیست؟ همه ی ادیان انحصار گرا هستند. منظورم این است که در زمان خودشان خودشان را بر حق دانسته اند و تنها راه رسیدن به خدا را خودشان دانسته اند. مثلا در اسلام می آید که:

]ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین

یا در مسیحیت:
من راه و راستی و حیات هستم. هیچ کسی نزد پدر جز به وسیله ی من نمی آید.

یا در بهاییت:

ان اول ما کتب الله علی العباد عرفان مشرق وحیه و مطلع امره الذی کان مقام نفسه فی عالم الامر و الخلق من فاز به قد فاز بکل الخیروالذی منع من اهل الضلال و لو یاتی بکل الاعمال



فرقی بین کلام اتجیل، اقدس و قرآن نمی باشد. در همه ی نوشته ها به عقیده ی پیروان آن دین، خداوند است که در حال تکلم می باشد و نه غیر او.

این خانم یاس اگر فرض را بر این بگذارد که این نوشته ی خود بهااله است، در قبال مسیحیت و قرآن نیز باید چنین فکری بکند. او فرض را بر زمینی بودن اقدس گذاشته و این نتیجه را گرفته و سر دبیر سایت هم از خدا خواسته آن را در صفحه ی اول قرار داده است و اینگونه بی طرفی خود را نشان داده است! در حالیکه اگر به نوشته ی انجیل هم همینطور ی نگاه کنیم خواهیم دید که (بنا بر فرض یاس) مسیح خودخواه است! یا اسلامی که محمد درست کرده است تنها خود را درست می داند و همه ی مردم دنیا را ظاله می پندارد.
habibollah
فعّال
پست: 532
تاریخ عضویت: دوشنبه 31 اردیبهشت 1386, 3:11 pm

پست توسط habibollah »

محمود آقا
لطفاً درست صحبت کنید و دایره ی ادب بیرون نروید.

اوّلاً خانم یاس حرف های قابل دفاعی دارند که نمی شود به خاطر این که شما از ایشان خوشتان نیامده حرف هایش را رد کنید. همین حرفی را که به آن اعتراض نمودید را و من پاسخ آن را دادم، هنوز جواب نداده اید، پس لطفاً تمام حرف های او را الکی زیر سؤال نبرید و او را تازه به قدرت رسیده معرفی نکنید.

ثانیاً برای سردبیر وظیفه تعیین نکن. قطعاً اگر من جای سردبیر بودم به گونه ای دیگر رفتار می کردم، اما این دلیل نمی شود که همین جوری برای او وظیفه نعیین کنم و کارهای او را یک طرفه بگویم که غلط است. لطفاً شما هم انصاف را رعایت کنید.

ثالثاً به خاطر این که حرف های ایشان دارای ارزش علمی است در صفحه ی اول سایت آمده است، نه به خاطر این که در ردّ بهاییت چیزی گفته است.

رابعاً اول ثابت کنید که بهاییت دین است، سپس آن را در زمره ی ادیان آن را وارد کنید و بگویید که ادیان انحصار طلب هستند یا خیر.

خامساً ثابت کنید که اقدس کتاب الهی است، بعد بررسی بفرمایید که میان اقدس و انجیل و قرآن کریم فرق است یا خیر.

سادساً با تربیت صحبت کنید و از بی احترامی پرهیز نمایید.
mahmoud
فعّال
پست: 153
تاریخ عضویت: دوشنبه 6 اسفند 1386, 1:25 pm

پست توسط mahmoud »

لطفاً درست صحبت کنید و دایره ی ادب بیرون نروید.

حبیب جان لطفا شما نیز ادب را حفظ کنید و از دایره ی آن خارج نشوید. در داخل دایره ی ادب باشید.


اوّلاً خانم یاس حرف های قابل دفاعی دارند که نمی شود به خاطر این که شما از ایشان خوشتان نیامده حرف هایش را رد کنید. همین حرفی را که به آن اعتراض نمودید را و من پاسخ آن را دادم، هنوز جواب نداده اید، پس لطفاً تمام حرف های او را الکی زیر سؤال نبرید و او را تازه به قدرت رسیده معرفی نکنی

اگر خانم یاس جان حرفهایشان قابل دفاع است صدایشان کنید بیایند دفاع کنند. چرا دور ایستاده اند می خوانند؟

من نفهمیدم سوال و مشکل شما چیست؟ لطفا دوباره مطرح کنید اما در دایره ی ادب.


ثانیاً برای سردبیر وظیفه تعیین نکن. قطعاً اگر من جای سردبیر بودم به گونه ای دیگر رفتار می کردم، اما این دلیل نمی شود که همین جوری برای او وظیفه نعیین کنم و کارهای او را یک طرفه بگویم که غلط است. لطفاً شما هم انصاف را رعایت کنید.ثالثاً به خاطر این که حرف های ایشان دارای ارزش علمی است در صفحه ی اول سایت آمده است، نه به خاطر این که در ردّ بهاییت چیزی گفته است.

شما هم دوستم انصاف را رعایت کنید. سردبیر مطلبی را در صفحه ی اول گذاشته که به عقیده ی من صحیح نیست. چرا ایشان نمی آیند دفاع کنند از حرکتشان؟ شما مگر وکیل وصی دیگرانید که در این موضوعات دخالت می کنید؟!

رابعاً اول ثابت کنید که بهاییت دین است، سپس آن را در زمره ی ادیان آن را وارد کنید و بگویید که ادیان انحصار طلب هستند یا خیر

این مشکلی است که به متدولوژی این سایت وارد است. شما اولا مشخص نکرده اید که از چه موضعی دارید با بهاییت برخورد می کنید؟ آیا از موضع اسلام است؟ اگر بلی خوب باید اگر در ایرادی که بهائیان وارد می کنید به خودتان هموارد است را بپذیرید. من می گویم اگر می گویید بهائیت انحصار گرا است و فقط خود را بر حق می دانید و ظاهرا سر دبیر هم با این حرف موافق است، اسلام هم چنین اداعیی می کند و اگر بخواهید به عنوان دلیل رد برا ی بهائیت بیاورید دلیل رد بر اسلام است اولا!

بنده عرضم این است ایراداتی که به بهائیت می گیرید خیلی هایش به اسلام وارد است. وقتی می گویید که بهاییت طرد دارند، اسلام هم دارد. بدترش هم دارد ون اگر فردی دینش را عوض کند در اسلام او را به قتل می رسانند. ولی در بهاییت اصلا کاری به کسی که دینش را عوض می کنند ندارند. طرد هم که در بهاییت است مسئله ای جداست.

اگر می گویید بهائیان همه را به غیر از خودشان گمراه می دانند من می کویم که در اسلام و مسیحی هم چنین است. ربطی به دین و غیر دین ندارد عزیز من. اگر شما اینها را دلیل بر رد باییت می دانید پس بدانید که دیل بر رد اسلام و موضع و کرسی خودتان هم هست
habibollah
فعّال
پست: 532
تاریخ عضویت: دوشنبه 31 اردیبهشت 1386, 3:11 pm

پست توسط habibollah »

چشم محمود جان عزیزم، فکر نمی کنم که تا حالا در این سایت بنده از دایره ی ادب پا را فرا تر گذاشته باشم. باز هم انشاالله رعایت خواهم کرد.

از آنجا که از پاسخ کامل به همان قسمت اول نظر قبلی من چشم پوشیده اید، دوباره آن سؤال را مطرح می کنم و به ترتیب هر کدام که تمام شد به بقیه خواهم پرداخت:

این یک تناقض بین تعلیم وحدت عالم انسانی و نوشته های جناب بهاالله است.
تناقض دیگر بین رفتار ایشان در مورد دعوت مردم به سوی خود به جای دعوت مردم به سوی خدا می باشد.


آیا این دو تناقض را قبول دارید یا خیر؟ این بحث مهم تر از بحث در مورد قسمت های دیگر است، بنا بر این انشاالله به ایرادات دیگر شما در بعد خواهم پرداخت:
1- قابل دفاع بودن حرف های خانم یاس، که با جواب شما به سؤال بالا قسمتی از آن معلوم می شود.
2- دخالت در کار سردبیر
3- صحیح یا غلط بودن روش سایت
4- ایرادات وارد بر اسلام
pooopak
پست: 48
تاریخ عضویت: جمعه 3 اسفند 1386, 1:34 pm

پست توسط pooopak »

آقایونا و خانومای سایت سلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
اولندش ما می خاستیم از شماها گله کنیم. آخه قربونتون چرا همش با هم دوا دارین. چرا چپ و راس میخایین حال همدیگرو بگیرین. جون حاجیت این کارا بی مرامیه حالا کار هر کی میخاد باشه. خب داداش یه کمی با هم با مرام باشین. ما می بینیم که شماها هی می خایین بزنین تو گوش همدیگه. مخصوصن هوای این آبجی مریلا رو داشته باشین. بابا زنی گفتن مردی گفتن. غیرتتون کجا رفته. خب مث دو تا آدم با هم حرفاتونو بزنین چرا هی به هم می پرّین و با هم دهن به دهن می شین. بابا خوبیت نداره. ببخشینا ما داریم نصیحتتون می کنیم ولی راستیتش ما خیلی برزخ شدیم دیدیم که شما ها هی با هم دوا می کنین. دوا نداره. هر کی حرف خودش بگه. هر کیم خاست قبول می کنه هر کیم نخواست خب قبول نمی کنه. حالا ما، جی؟ از همه تون می خاییم روی همدیگه رو ببوسین و با هم آشتی کنین. البت منظورم داش محمود و آق بابک و مش حبیبه. از آبجی مریلام عرز بخایینو حرفاتونو بزنین. حواستون باشه همدیگرو کنف نکنین.
ای دل غمین مباش شد شد، نشد نشد.
mahmoud
فعّال
پست: 153
تاریخ عضویت: دوشنبه 6 اسفند 1386, 1:25 pm

پست توسط mahmoud »

این یک تناقض بین تعلیم وحدت عالم انسانی و نوشته های جناب بهاالله است.
چه چیزی تناقض بین وحدت عالم و نوشته های ایشان است؟!

تناقض دیگر بین رفتار ایشان در مورد دعوت مردم به سوی خود به جای دعوت مردم به سوی خدا می باشد.
عیسی نیز چنین کرد: انجیل متی 14/17

در ضمن ایشان خودشان را در آن آیه ای که آورده اید مشرق وحی می نامند. این مسئله مشخص است که منظور ایشان از مشرق وحی نماینده ی خدا بر روی زمین است. ایمان به او مثل ایمان به خداست (از دیدگاه ایشان). طبق مفهوم کلی که ایشان ارائه می دهد این مسئله قابل بحث است.
habibollah
فعّال
پست: 532
تاریخ عضویت: دوشنبه 31 اردیبهشت 1386, 3:11 pm

پست توسط habibollah »

محمود جان
ببین آیا در این دو جمله ی جناب بهاالله و جناب عبدالبها چیز عجیبی پیدا نمی کنی؟
- همه گمراهند به جز بهاییان
- ...اهرمن را ملائکه شمارید. ‏
جفاکار را مانند وفادار به نهایت محبت رفتار کنید ‏
و گرگان خونخوار را مانند غزالان ختن و ختا مشک معطر به مشام رسانید. ‏
خائنان را ملجآ و پناه گردید ...

در مورد یک موضوع صحبت کنیم، زودتر به نتیجه می رسیم. تناقض بعدی بعد ار اثبات یا رد این مطلب اول.
قفل شده