از نگاه خواهر
-
- پست: 23
- تاریخ عضویت: یکشنبه 14 آبان 1385, 3:25 pm
از نگاه خواهر (آشنایی با کتاب تنبیه النائمین ) 16- پاسخ به مظلوم نمائی های بهاءاله
***********************
عزیه پس از پاسخ مستدل به ادعای غیر معقول من یظهری بهاءاله و اظهار تاسف از عدم
توجه اوبه نصوص و الواح و رسائل بسیار سید باب در مورد جانشینی ازل، نتیجه گیری میکند:
"ای کور چشمی که از انوار ساطعه الهیه اغماض نماید و ای بی نور
قلبی که از تجلیات غیبیه قدسیه حقه ،اعراض کند " (ص 30 )
سپس عبارت دیگری از نامه عبدالبها در مورد مظلومیت بهاءاله و آغشتگی اش با درد
و رنج و سختی و اسارت و ابتلا و بارش مداوم تیرهای مخالفین را نقل می نماید و
پاسخ مستندی به او داده و افشا می کند که وی با پولها و هدایای بابیان در کمال
راحتی و تنعم می زیسته و بهترین زندگی را داشته است و تازه گروه ترور تشکیل
داده و با قتل و ضرب مخالفان ،لرزه بر جان آنها انداخته در کمال ظلم ،هر ندای مخالف
را سرکوب می نموده است...
عبارت عبدالبها به عزیه در مظلوم نمایی از چهره بهاءاله این است:
"...سینه مبارک را هدف سهام احزاب بساخت. نه پرده نشین شد و نه کشکول
بدوش و حیران و سر گردان و فراری . در هر سرزمین دمی نیاسود و شبی در بستر
راحت و بالین امنیت نیارمید هیچ صبحی آسایش جان نیافت و هیچ شامی راحت وجدان
ندید.در زیر زنجیر ،ندا نمود ودر تحت سلاسل و اغلال فریاد بر آورد از بدو امر تا یوم
صعود ،در دست اقوام عنود مبتلا بود "
در جواب ابتدا متذکر اغلاط ادبی او در متن شده می گوید:
"انصاف بدهید صدر و ذیل این عبارات باهم بینونتی دار د یا نه؟!"
سپس با مهربانی و اغماض می گوید:
"چون مرا با شخص آن نور چشم معارضه و معانده نیست
مهر بر لب زده و خاموشم" بعد اضافه می کند: "ولی از ادعاهائی که کرده
بودید نمی گذرم و آن این است :
سینه را هدف سهام (تیر های )احزاب ساخت.."
در پاسخ می گوید کی و کجا و چه وقت او سینه اش را هدف تیرهاکرد؟!
در بغداد بوده یا در جای دیگر؟ بعد بلافاصله ادامه می دهد در بغداد که همه وجوهات
را می گرفته و از بهترین هدایای ارسالی بابیان از اقصی نقاط ایران از خوراکی و
نوشیدنی و لباس (ماکول و مشروب و ملبوس )و غیره استفاده می کرده و بهترین
زندگی را داشته است. از نوشیدنی هاو شیرینی های یزد و شیراز می خورده واز
مشروب و ملبوس خراسان تا تبریز مملو و لبریز بوده خربزه و گز اصفهان و پسته و
بادام شهر بابک و سیرجان میل می کردهو جز تیر سیب و گلابی اصفهان و پشمک
و نفل بید مشک و باقلوای یزد تیر دیگری به سینه او ننشسته است !!
بعد خطاب به عبدالبها می گویدمی دانی با چه کسی سخن می گوئی؟ با کسی که از همه
رویدادها مطلع است و نمی توان با این مظلوم نمائی ها او را فریفت :
"عزیزا این عبارات را از برای چه و به که می نویسید در صورتی
که می دانیداز بدو ظهور این امر از سرایر و ضمایر هر کسی آگاهم و بر شداید و
رخای هریک شاهد و گواه !!"
************
بهتر است عنان سخن را به عبارات ادیبانه او بسپاریم:
"سینه را هدف سهام احزاب ساخت.کی ،کجا،چه وقت؟!
تا در بغداد بودند از طرفی حاجی امین بی دین به عنوان اینکه از طرف حضرت ثمره ،
امین و مامور گرفتن وجوه مال الله و سهم امام از قاطبه مومنین به بیان است ،دوره
افتاده در همه بلاد از همه عباد به مغلطه و اشتباه پول ها گرفته اندوخته ها جمع
آوری کرده تشکیل کمپانی خیریه داده چه مبالغ خطیره مال مردم را تصاحب نموده
به حضور جناب ایشان آورده دفینه و خزینه کردند در حالتی که صاحب مال حقیقی به
کمال عسرت برای مخارج یومیه معطل بود.و از طرف دیگر الواح بدیعه ایشان به توسط
سلمان نا مسلمان به شیراز و یزد و کرمان و اصفهانو کاشان و طهران و جمیع ولایات
ایران می رسید دست تکدی دراز کرده و دهان حرص و آز باز نموده وقت مراجعه
کولبار او چون کشکول درویشان از پخته و نپخته ،دوخته و ندوخته از ماکول و مشروب
و ملبوس خراسان الی تبریز مملو و لبریز بوداز اشربه و حلویات یزد و شیراز می
نوشیدند از البسه و حریر های یزد و کاشان و خراسان می پوشیدند از رنگ و حنای
رودان و کرمان می بستند از خربزه و گز اصفهان تناول نموده از پسته و بادام شهر
بابک و سیر جان می شکستند.سهامی غیر از به و سیب و گلابی اصفهان دیده و
سنانی جز پشمک و نقل بید مشک و باقلوای یزد شنیده نشده که به آن سینه مبارک
رسیده باشد!!
عزیزا !
این عبارات را از برای چه و به که می نویسید؟!
در صورتی که می دانیداز بدو ظهور این امر از سرایر و ضمایر هر کسی آگاهم و
بر شداید و رخای هریک شاهد و گواه !!" (ص 30 و 31 )
***********************
عزیه پس از پاسخ مستدل به ادعای غیر معقول من یظهری بهاءاله و اظهار تاسف از عدم
توجه اوبه نصوص و الواح و رسائل بسیار سید باب در مورد جانشینی ازل، نتیجه گیری میکند:
"ای کور چشمی که از انوار ساطعه الهیه اغماض نماید و ای بی نور
قلبی که از تجلیات غیبیه قدسیه حقه ،اعراض کند " (ص 30 )
سپس عبارت دیگری از نامه عبدالبها در مورد مظلومیت بهاءاله و آغشتگی اش با درد
و رنج و سختی و اسارت و ابتلا و بارش مداوم تیرهای مخالفین را نقل می نماید و
پاسخ مستندی به او داده و افشا می کند که وی با پولها و هدایای بابیان در کمال
راحتی و تنعم می زیسته و بهترین زندگی را داشته است و تازه گروه ترور تشکیل
داده و با قتل و ضرب مخالفان ،لرزه بر جان آنها انداخته در کمال ظلم ،هر ندای مخالف
را سرکوب می نموده است...
عبارت عبدالبها به عزیه در مظلوم نمایی از چهره بهاءاله این است:
"...سینه مبارک را هدف سهام احزاب بساخت. نه پرده نشین شد و نه کشکول
بدوش و حیران و سر گردان و فراری . در هر سرزمین دمی نیاسود و شبی در بستر
راحت و بالین امنیت نیارمید هیچ صبحی آسایش جان نیافت و هیچ شامی راحت وجدان
ندید.در زیر زنجیر ،ندا نمود ودر تحت سلاسل و اغلال فریاد بر آورد از بدو امر تا یوم
صعود ،در دست اقوام عنود مبتلا بود "
در جواب ابتدا متذکر اغلاط ادبی او در متن شده می گوید:
"انصاف بدهید صدر و ذیل این عبارات باهم بینونتی دار د یا نه؟!"
سپس با مهربانی و اغماض می گوید:
"چون مرا با شخص آن نور چشم معارضه و معانده نیست
مهر بر لب زده و خاموشم" بعد اضافه می کند: "ولی از ادعاهائی که کرده
بودید نمی گذرم و آن این است :
سینه را هدف سهام (تیر های )احزاب ساخت.."
در پاسخ می گوید کی و کجا و چه وقت او سینه اش را هدف تیرهاکرد؟!
در بغداد بوده یا در جای دیگر؟ بعد بلافاصله ادامه می دهد در بغداد که همه وجوهات
را می گرفته و از بهترین هدایای ارسالی بابیان از اقصی نقاط ایران از خوراکی و
نوشیدنی و لباس (ماکول و مشروب و ملبوس )و غیره استفاده می کرده و بهترین
زندگی را داشته است. از نوشیدنی هاو شیرینی های یزد و شیراز می خورده واز
مشروب و ملبوس خراسان تا تبریز مملو و لبریز بوده خربزه و گز اصفهان و پسته و
بادام شهر بابک و سیرجان میل می کردهو جز تیر سیب و گلابی اصفهان و پشمک
و نفل بید مشک و باقلوای یزد تیر دیگری به سینه او ننشسته است !!
بعد خطاب به عبدالبها می گویدمی دانی با چه کسی سخن می گوئی؟ با کسی که از همه
رویدادها مطلع است و نمی توان با این مظلوم نمائی ها او را فریفت :
"عزیزا این عبارات را از برای چه و به که می نویسید در صورتی
که می دانیداز بدو ظهور این امر از سرایر و ضمایر هر کسی آگاهم و بر شداید و
رخای هریک شاهد و گواه !!"
************
بهتر است عنان سخن را به عبارات ادیبانه او بسپاریم:
"سینه را هدف سهام احزاب ساخت.کی ،کجا،چه وقت؟!
تا در بغداد بودند از طرفی حاجی امین بی دین به عنوان اینکه از طرف حضرت ثمره ،
امین و مامور گرفتن وجوه مال الله و سهم امام از قاطبه مومنین به بیان است ،دوره
افتاده در همه بلاد از همه عباد به مغلطه و اشتباه پول ها گرفته اندوخته ها جمع
آوری کرده تشکیل کمپانی خیریه داده چه مبالغ خطیره مال مردم را تصاحب نموده
به حضور جناب ایشان آورده دفینه و خزینه کردند در حالتی که صاحب مال حقیقی به
کمال عسرت برای مخارج یومیه معطل بود.و از طرف دیگر الواح بدیعه ایشان به توسط
سلمان نا مسلمان به شیراز و یزد و کرمان و اصفهانو کاشان و طهران و جمیع ولایات
ایران می رسید دست تکدی دراز کرده و دهان حرص و آز باز نموده وقت مراجعه
کولبار او چون کشکول درویشان از پخته و نپخته ،دوخته و ندوخته از ماکول و مشروب
و ملبوس خراسان الی تبریز مملو و لبریز بوداز اشربه و حلویات یزد و شیراز می
نوشیدند از البسه و حریر های یزد و کاشان و خراسان می پوشیدند از رنگ و حنای
رودان و کرمان می بستند از خربزه و گز اصفهان تناول نموده از پسته و بادام شهر
بابک و سیر جان می شکستند.سهامی غیر از به و سیب و گلابی اصفهان دیده و
سنانی جز پشمک و نقل بید مشک و باقلوای یزد شنیده نشده که به آن سینه مبارک
رسیده باشد!!
عزیزا !
این عبارات را از برای چه و به که می نویسید؟!
در صورتی که می دانیداز بدو ظهور این امر از سرایر و ضمایر هر کسی آگاهم و
بر شداید و رخای هریک شاهد و گواه !!" (ص 30 و 31 )
-
- پست: 23
- تاریخ عضویت: یکشنبه 14 آبان 1385, 3:25 pm
الکس رحمانی عزیز
سوال مشخص شما چیست تا پاسخ داده شود؟!
به کامنت شما مراجعه کردم غیر از ادعا چیزی نبود.گفته بودید:
"اگر شخص مذکور به خاطر برخی منافع شخصی و یا جهل و نادانی و یا تعصب های بیجا که عرض کردم و همین مساله ناتنی بودن با حضرت بهااله که در نهایت باعث گمراهی وی شد مهملاتی بافت و به رشته ی تحریر درآورد دلیل بر درستی مطلب او نیست. "
آیا برای این تهمت ها به خواهر بهاءاله و عمه مهربان عبدالبها دلیل و برهانی جز "ناتنی بودن" ارائه داده اید.اگر کسی ناتنی بود نباید حرف اورا شنید؟!
کوس وحدت عالم انسانی شما چه می شود؟!
عزیه مطالب خود را برهانی کرده و مستندا مطالب تاریخی را ذکر کرده شما اگر حرف های مستندی علیه مستندات او دارید ارائه دهید تا به بررسی آنها بپردازیم.
تهمت هم نزنید که این مطالب کپی برداری از جایی است زیرا این ها تحقیقات روز بنده است که می نگارم و اگر گاهی تاخیری در آن می شود بر اساس فرصت کمی است که دارم.اگر نمونه آن را در جایی سراغ دارید که بنده از آنجا کپی برداری می کنم لطف فرموده جهت اطلاع کاربران عزیز معرفی کنید تا آنها به آن منبع مراجعه فرمایند.منتظر پاسخ شما هستم.نوید آذرخش
سوال مشخص شما چیست تا پاسخ داده شود؟!
به کامنت شما مراجعه کردم غیر از ادعا چیزی نبود.گفته بودید:
"اگر شخص مذکور به خاطر برخی منافع شخصی و یا جهل و نادانی و یا تعصب های بیجا که عرض کردم و همین مساله ناتنی بودن با حضرت بهااله که در نهایت باعث گمراهی وی شد مهملاتی بافت و به رشته ی تحریر درآورد دلیل بر درستی مطلب او نیست. "
آیا برای این تهمت ها به خواهر بهاءاله و عمه مهربان عبدالبها دلیل و برهانی جز "ناتنی بودن" ارائه داده اید.اگر کسی ناتنی بود نباید حرف اورا شنید؟!
کوس وحدت عالم انسانی شما چه می شود؟!
عزیه مطالب خود را برهانی کرده و مستندا مطالب تاریخی را ذکر کرده شما اگر حرف های مستندی علیه مستندات او دارید ارائه دهید تا به بررسی آنها بپردازیم.
تهمت هم نزنید که این مطالب کپی برداری از جایی است زیرا این ها تحقیقات روز بنده است که می نگارم و اگر گاهی تاخیری در آن می شود بر اساس فرصت کمی است که دارم.اگر نمونه آن را در جایی سراغ دارید که بنده از آنجا کپی برداری می کنم لطف فرموده جهت اطلاع کاربران عزیز معرفی کنید تا آنها به آن منبع مراجعه فرمایند.منتظر پاسخ شما هستم.نوید آذرخش
-
- پست: 23
- تاریخ عضویت: یکشنبه 14 آبان 1385, 3:25 pm
از نگاه خواهر (آشنایی با کتاب تنبیه النائمین)17- باطل بودن دعاوی بهاءاله درمورد دین جدید
*********************
عزیه خانم چنانکه خودش تصریح دارد بنا داشته از بیان اغلاط فراوان ادبی عبدالبها
در نامه اش به او، خویشتنداری کند، اما گاهی عنان طاقت از دست نهاده مواردی را
ذکر می نماید تا او را متوجه سازد با چه کسی روبروست و لازم است حد شناسی
کرده ظرفیت خود را بشناسد.او عبارت عبدالبها را می آورد و می پرسد شما بعد از
چهل سال معاشرت با علما و مطالعه کتب چگونه چنین جمله مهملی را سرهم
کرده ای ؟!:
" آئینه جهان نمای جهان از پرتو رویش روشن و ممتاز ..."
آنگاه می گوید:
" اولا بفرمائید "آئینه جهان نمای جهان از پرتو رویش روشن و ممتاز " چه معنی دارد؟!
واقعا حیف است کسی پس از چهل سال تربیت و معاشرت با اهل علم و فضل و
ممارست به کتب علمیه ،این گونه عبارات بی ربط مهمل را بنویسد و به ولایات بعیده
گسیل نماید... " ! (ص 32)
******
سپس در مورد ادعای من یظهری بهاءاله و نسخ شریعت بیان و اتیان شریعت جدید،
مقدمه ای علمی می آورد در لزوم وجود حافظان الهی پس از پیامبر برای هر شریعت
که توسط خود انبیا مشخص گردیده اند و خود باب هم برای خودش این حافظان را در
بیان تعیین نموده و ازل را مشخص ساخته و پس از او هم نو زده نوبت در هر 66 سال
افرادی خواهند آمد تا این شریعت را به ثمر و به حد رشد و کمال برساند.چطور ممکن
است هنوز چند سالی از ظهور بابیت نگذشته و فاصله ای طی نشده دین دیگری بیاید
یعنی بدون فاصله دو دین متناقض پشت سر هم بیایندو خون هزاران نفر در راه اولی
ریخته شود امادومی اولی را قبل از استقراربدون دلیل ابطال و نسخ نمایدو آن را به
بایگانی بسپرد؟!!
عبارت او چنین است:
"به کدام ضعیف العقل و سخیف العقیده بگویم شمس من یظهر (یعنی من
یظهره الله) به شمس ربوبیت نقطه اولی (باب) اتصال پیدا کرد و مابین این دو یوم ،
لیلی فاصله نبود ؟!"
یعنی جز دیوانه و بد اعتقاد چنین چیزی را باور نخواهد کرد...
و بعد ادامه می دهداگر بپرسند برهان و حجت شما بر این موضوع چیست لابد می
گوئید:
1- نفس ادعا حجت است
2 - حجت او کتاب و آیات است
می گویم بعضی کلمات که او از مطالب کتاب های دیگر تلفیق نموده اسم آنها را
آیات گذارده از روی کسب و تعلم و تحصیل است زیرا من به خوبی واقفم که او از
ابتدای عمر تحصیل نموده واز روی متون دیگران تمرین می کرده و در آخر هم
عباراتش پر از عیب است :
"از بدایت سن ،جمیع اوقات را صرف صرف و نحو و منطق و معانی بیان و حکمت
الهی و ریاضی و طبیعی و علوم ادبیه و بدیع و عروض کرده و همیشه مشغول به
مطالعۀ کتب سماویه و مداومت اشعار و قصاید عربیه و معاشرت حکماء و عرفاء و
دراویش و صوفیه بوده است زیاده از بیست سال در کتاب بیان و توقیعات مبارکه
نقطه اولی غور و غوص داشته است اگر سؤال کنند که پس از این ریاضیات و زحمات
و ممارست بکتب سماوی و تحصیل علوم والسنه آیا آیاتی که آورده عظمت و هیمنه
و اثر آیات نقطه بیان (باب)را دارد یا نه جز اینکه بگویم با آنهمه تصنع و مراعات سجع و
قوافی و تلفیق عبارات مغلغه چون خط سنگلاخ همه را به نقاشی و بزک آرایش داده
که هر بصیری ببیند عیبش را می داند و کشف معایبش می تواند و اقتباس و استراق
آنها را از محل دیگری بخوبی می فهمد سوای اینها چیز دیگر در میانه نیست !!
اگر سؤال نمایند با کدام برهان قبول این امر خطیر باید کرد ؟
جز اینکه بگویم محض ادعا که دیگر کس نتواند این ادعا را کرد!
و در جواب بگویند تو خود در اوایل این اوراق اسامی اشخاصی چند نگاشته ای که
همه دعوی من یظهری داشته اند و دعاوی آنها باطل بوده پس این ادعا هم باطل و
بدون برهان و از درجه اعتنا و قبول ساقط و عاطل است." (ص33 و 34 )
و بدین ترتیب ادعای آوردن دین جدید پس از باب را ،مستندا باطل اعلام می نماید.
*********************
عزیه خانم چنانکه خودش تصریح دارد بنا داشته از بیان اغلاط فراوان ادبی عبدالبها
در نامه اش به او، خویشتنداری کند، اما گاهی عنان طاقت از دست نهاده مواردی را
ذکر می نماید تا او را متوجه سازد با چه کسی روبروست و لازم است حد شناسی
کرده ظرفیت خود را بشناسد.او عبارت عبدالبها را می آورد و می پرسد شما بعد از
چهل سال معاشرت با علما و مطالعه کتب چگونه چنین جمله مهملی را سرهم
کرده ای ؟!:
" آئینه جهان نمای جهان از پرتو رویش روشن و ممتاز ..."
آنگاه می گوید:
" اولا بفرمائید "آئینه جهان نمای جهان از پرتو رویش روشن و ممتاز " چه معنی دارد؟!
واقعا حیف است کسی پس از چهل سال تربیت و معاشرت با اهل علم و فضل و
ممارست به کتب علمیه ،این گونه عبارات بی ربط مهمل را بنویسد و به ولایات بعیده
گسیل نماید... " ! (ص 32)
******
سپس در مورد ادعای من یظهری بهاءاله و نسخ شریعت بیان و اتیان شریعت جدید،
مقدمه ای علمی می آورد در لزوم وجود حافظان الهی پس از پیامبر برای هر شریعت
که توسط خود انبیا مشخص گردیده اند و خود باب هم برای خودش این حافظان را در
بیان تعیین نموده و ازل را مشخص ساخته و پس از او هم نو زده نوبت در هر 66 سال
افرادی خواهند آمد تا این شریعت را به ثمر و به حد رشد و کمال برساند.چطور ممکن
است هنوز چند سالی از ظهور بابیت نگذشته و فاصله ای طی نشده دین دیگری بیاید
یعنی بدون فاصله دو دین متناقض پشت سر هم بیایندو خون هزاران نفر در راه اولی
ریخته شود امادومی اولی را قبل از استقراربدون دلیل ابطال و نسخ نمایدو آن را به
بایگانی بسپرد؟!!
عبارت او چنین است:
"به کدام ضعیف العقل و سخیف العقیده بگویم شمس من یظهر (یعنی من
یظهره الله) به شمس ربوبیت نقطه اولی (باب) اتصال پیدا کرد و مابین این دو یوم ،
لیلی فاصله نبود ؟!"
یعنی جز دیوانه و بد اعتقاد چنین چیزی را باور نخواهد کرد...
و بعد ادامه می دهداگر بپرسند برهان و حجت شما بر این موضوع چیست لابد می
گوئید:
1- نفس ادعا حجت است
2 - حجت او کتاب و آیات است
می گویم بعضی کلمات که او از مطالب کتاب های دیگر تلفیق نموده اسم آنها را
آیات گذارده از روی کسب و تعلم و تحصیل است زیرا من به خوبی واقفم که او از
ابتدای عمر تحصیل نموده واز روی متون دیگران تمرین می کرده و در آخر هم
عباراتش پر از عیب است :
"از بدایت سن ،جمیع اوقات را صرف صرف و نحو و منطق و معانی بیان و حکمت
الهی و ریاضی و طبیعی و علوم ادبیه و بدیع و عروض کرده و همیشه مشغول به
مطالعۀ کتب سماویه و مداومت اشعار و قصاید عربیه و معاشرت حکماء و عرفاء و
دراویش و صوفیه بوده است زیاده از بیست سال در کتاب بیان و توقیعات مبارکه
نقطه اولی غور و غوص داشته است اگر سؤال کنند که پس از این ریاضیات و زحمات
و ممارست بکتب سماوی و تحصیل علوم والسنه آیا آیاتی که آورده عظمت و هیمنه
و اثر آیات نقطه بیان (باب)را دارد یا نه جز اینکه بگویم با آنهمه تصنع و مراعات سجع و
قوافی و تلفیق عبارات مغلغه چون خط سنگلاخ همه را به نقاشی و بزک آرایش داده
که هر بصیری ببیند عیبش را می داند و کشف معایبش می تواند و اقتباس و استراق
آنها را از محل دیگری بخوبی می فهمد سوای اینها چیز دیگر در میانه نیست !!
اگر سؤال نمایند با کدام برهان قبول این امر خطیر باید کرد ؟
جز اینکه بگویم محض ادعا که دیگر کس نتواند این ادعا را کرد!
و در جواب بگویند تو خود در اوایل این اوراق اسامی اشخاصی چند نگاشته ای که
همه دعوی من یظهری داشته اند و دعاوی آنها باطل بوده پس این ادعا هم باطل و
بدون برهان و از درجه اعتنا و قبول ساقط و عاطل است." (ص33 و 34 )
و بدین ترتیب ادعای آوردن دین جدید پس از باب را ،مستندا باطل اعلام می نماید.
-
- پست: 20
- تاریخ عضویت: شنبه 15 مهر 1385, 5:24 pm
جناب آذرخش
چه عجب كه شما بالاخره به كامنت هاي اين حقير هم توجه نموديد ؟!!!!! هرچند كه انگار مطلب آن را متوجه نشديد و يا به اين شكل وانمود مي كنيد؟ ديگر داشتم كاملا مطمئن مي شدم كه انگار دوستان پژوهشگر(!) ما برنامه اي نوشته اند كه هرچند وقت يكبار مقداري از يك مطلب از قبل آماده اي را از جايي كپي كند و روي سايت بگذارد ولي اكنون به لطف خدا متوجه شدم كه با يك موجود زنده طرف هستم ولي نميدانم چرا با اين تاخير فاز متوجه كامنت بنده شده ايد به هر حال از اينكه به خود زحمت داديد و كامنت من را هم خوانديد كمال تشكر و سپاس را دارم.
بگذاريد مطلب را جور ديگري به عرض شما برسانم شايد اينگونه متوجه شويد:
آيا شما كه در رد ديانت بهائيه مي كوشيد و به اين منظور دست به دامن عزبه خانم شده ايد خودتان تمام مطالبي را كه از ايشان است قبول داريد و يا نه؟ شما در اينجا آمده ايد و اعتقادات او را در مورد حضرت بهااله مطرح كرده ايد و آن را بسيار مستدل و محكم مي دانيد و از اين طريق كوشيده ايد كه به ساحت قدسي حضرت بها اله خدشه وارد كنيد حال شما خوتان يا عزبه خانم را قبول داريد و اعتقادات او را مي پذيريد يا نمي پذيريد . اگر نمي پذيريد كه خوب ديگر با هم بحثي نداريم و شما هم با ما هم عقيده هستيد و لي اگر اعتقادات او را مي پذيريد پس بايد ديگر اعتقاداتش را هم بپذيريد كه از آن جمله است اعتقاد به حضرت نقطه ي اولي . حال پاسخ بده ببينم كه مي پذيري يا نه؟ اگر نمي پذيري چگونه است كه در اينجا اينمقدار بر او ارزش مي گذاري و او را بالا مي بري؟ يعني او تنها همين يك عقيده اش در ست بوده و بقيه عقايدش هم كه با شما مخالف است غلط مي باشد؟
ضمنا بنده گفتم دليل انحراف عزبه ناتني بودن او بوده است زيرا او دوست داشت كه مقام من يظهره الله را ازل كه برادر تني اش بود پيدا كند ولي چون اين محقق نشد اين حسادت باعث گمراهي او گرديد.
با تشكر
الكس
چه عجب كه شما بالاخره به كامنت هاي اين حقير هم توجه نموديد ؟!!!!! هرچند كه انگار مطلب آن را متوجه نشديد و يا به اين شكل وانمود مي كنيد؟ ديگر داشتم كاملا مطمئن مي شدم كه انگار دوستان پژوهشگر(!) ما برنامه اي نوشته اند كه هرچند وقت يكبار مقداري از يك مطلب از قبل آماده اي را از جايي كپي كند و روي سايت بگذارد ولي اكنون به لطف خدا متوجه شدم كه با يك موجود زنده طرف هستم ولي نميدانم چرا با اين تاخير فاز متوجه كامنت بنده شده ايد به هر حال از اينكه به خود زحمت داديد و كامنت من را هم خوانديد كمال تشكر و سپاس را دارم.
بگذاريد مطلب را جور ديگري به عرض شما برسانم شايد اينگونه متوجه شويد:
آيا شما كه در رد ديانت بهائيه مي كوشيد و به اين منظور دست به دامن عزبه خانم شده ايد خودتان تمام مطالبي را كه از ايشان است قبول داريد و يا نه؟ شما در اينجا آمده ايد و اعتقادات او را در مورد حضرت بهااله مطرح كرده ايد و آن را بسيار مستدل و محكم مي دانيد و از اين طريق كوشيده ايد كه به ساحت قدسي حضرت بها اله خدشه وارد كنيد حال شما خوتان يا عزبه خانم را قبول داريد و اعتقادات او را مي پذيريد يا نمي پذيريد . اگر نمي پذيريد كه خوب ديگر با هم بحثي نداريم و شما هم با ما هم عقيده هستيد و لي اگر اعتقادات او را مي پذيريد پس بايد ديگر اعتقاداتش را هم بپذيريد كه از آن جمله است اعتقاد به حضرت نقطه ي اولي . حال پاسخ بده ببينم كه مي پذيري يا نه؟ اگر نمي پذيري چگونه است كه در اينجا اينمقدار بر او ارزش مي گذاري و او را بالا مي بري؟ يعني او تنها همين يك عقيده اش در ست بوده و بقيه عقايدش هم كه با شما مخالف است غلط مي باشد؟
ضمنا بنده گفتم دليل انحراف عزبه ناتني بودن او بوده است زيرا او دوست داشت كه مقام من يظهره الله را ازل كه برادر تني اش بود پيدا كند ولي چون اين محقق نشد اين حسادت باعث گمراهي او گرديد.
با تشكر
الكس
-
- پست: 23
- تاریخ عضویت: یکشنبه 14 آبان 1385, 3:25 pm
الكس عزيز
استدلال شما خيلي عليل است.مثل اينكه اگر كسي ازهيتلر نقل كند كه آلمان همسايه فرانسه است طرف مقابل بگويد تو هيتلر را قبول داري يا نه؟ اگر قبول داري بايد بقيه حرف هاي او را هم قبول كني و گرنه از تو و هيتلر نمي پذيرم كه آلمان همسايه فرانسه باشد!!
عزيه خواهر بهاءاله و ازل است كه همراه آنها بابي شد و در همه نشيب و فراز هاي تاريخ بابيه در ايران و عراق با آنها همراه بودو اطلاعات دقيقي كه هيچكس جز او به آنها مسلط نبود را در كتابش آورده است كه براي پژوهشگراني چون ما كه به دنبال ريزه كاري هاي تاريخي هستيم مغتنم است.شرط پژوهشگري اين نيست كه خودش به عقائدي كه پژوهش مي كند معتقد باشدمگر اينكه شما چنين چيزي را در پژوهش باب كنيد! مورخ وقايع تاريخي را از همه نقش آفرينان و ناظران صادق مستندا نقل مي كند و نوعا به حقايقي دست مي يابدكه شيفتگاني كه بخاطر اعتقاد به آن عقيده ،گاهي همه معايب را ممكن است محاسن ببينند به آن حقايق دست نيابند. شايد مثل شما كه همه حرف هاي مستند عزيه كه نزديكترين فرد به اين دو برادر بوده و در راه بابيت رنج تبعيد را همانند ديگران تحمل كرده است را به دليل ناتني بودن نپذيريد و نزد محققان متعصب جلوه كنيدو چشمتان به حقايقي كه او از واقعيت اعمال و رفتار بهاءاله به مصداق" اهل البيت ادري بما في البيت" نشان داده آشنا نشود.به هرحال براي شما خواه به تحقيقات و سخنان بنده گوش فرا دهيد يا ندهيد آرزوي حسن عاقبت دارم.
استدلال شما خيلي عليل است.مثل اينكه اگر كسي ازهيتلر نقل كند كه آلمان همسايه فرانسه است طرف مقابل بگويد تو هيتلر را قبول داري يا نه؟ اگر قبول داري بايد بقيه حرف هاي او را هم قبول كني و گرنه از تو و هيتلر نمي پذيرم كه آلمان همسايه فرانسه باشد!!
عزيه خواهر بهاءاله و ازل است كه همراه آنها بابي شد و در همه نشيب و فراز هاي تاريخ بابيه در ايران و عراق با آنها همراه بودو اطلاعات دقيقي كه هيچكس جز او به آنها مسلط نبود را در كتابش آورده است كه براي پژوهشگراني چون ما كه به دنبال ريزه كاري هاي تاريخي هستيم مغتنم است.شرط پژوهشگري اين نيست كه خودش به عقائدي كه پژوهش مي كند معتقد باشدمگر اينكه شما چنين چيزي را در پژوهش باب كنيد! مورخ وقايع تاريخي را از همه نقش آفرينان و ناظران صادق مستندا نقل مي كند و نوعا به حقايقي دست مي يابدكه شيفتگاني كه بخاطر اعتقاد به آن عقيده ،گاهي همه معايب را ممكن است محاسن ببينند به آن حقايق دست نيابند. شايد مثل شما كه همه حرف هاي مستند عزيه كه نزديكترين فرد به اين دو برادر بوده و در راه بابيت رنج تبعيد را همانند ديگران تحمل كرده است را به دليل ناتني بودن نپذيريد و نزد محققان متعصب جلوه كنيدو چشمتان به حقايقي كه او از واقعيت اعمال و رفتار بهاءاله به مصداق" اهل البيت ادري بما في البيت" نشان داده آشنا نشود.به هرحال براي شما خواه به تحقيقات و سخنان بنده گوش فرا دهيد يا ندهيد آرزوي حسن عاقبت دارم.
-
- فعّال
- پست: 251
- تاریخ عضویت: سهشنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm
جناب آلکس حقیر چنان که مستحضرید، مدت مدیدی بود که توفیق حضور در سایت را نداشتم. اخیرا که فرصتی دست داد و به سایت آمدم، به خاطر علاقه ای که به شما پیدا کردم، اغلب نوشته های شما را خواندم. به ویژه بیاناتی را که در این قسمت اورده اید. به اطلاع شما می رسانم که رساله ی تنبیه النائمین یکی از متون مهمی است که ما را با بخشی از تاریخ پنهان بابیت و روابط جناب ازل و بهاء الله آشنا می کند. استناد به وجود امثال ابولهب و همسر نوح و لوط و از این قبیل، به راستی بی مورد و نا به جاست. زیرا سرکار عزیه خانم مورد تأیید جناب عبدالبهاء بوده است و سخنانش نیز از باب تهمت و افترا از آن نوع که امثال ابولهب به پیامبر می زدند، نیست. حقائق تاریخی است که به مصداق: اهل خانه بهتر می دانند که در خانه چه خبر است، می تواند مورد استناد قرار بگیرد. البته از منظر یک بهایی مطلب همان گونه است که شما می فرمایید چون: اگر در دیده ی مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی. اما از منظر یک محقق و مورخ، مراجعه به امثال رساله ی تنبیه النائمین کاملا موجه است. به هر صورت بنده از شما و دیگر عزیزان خواهش می کنم به این رساله از منظر یک مورخ بنگرند و با دیگر مسائل تاریخی که حتی در کتاب های بابیان و بهائیان به آن ها اشاره شده است، مقایسه کنند تا با برخی از اسرار مگوی امر مبارک آشنا شوند.
-
- پست: 20
- تاریخ عضویت: شنبه 15 مهر 1385, 5:24 pm
با سلام خدمت پژوهشگران عزيز
بنده توصيه مي كنم كه دوستان پژوهش خود را كمي با انديشه همراه سازند .
شما تمامي مطالبي را كه عزبه بر عليه حضرت بهااله نقل كرده صحيح و مستند مي دانيد و دليل آن را هم نسبت عزبه با جناب بهااله بيان مي فرماييد بنده سوال مي كنم كه آيا نمي شود يك خواهر و برادر با هم دشمن باشند؟ البته اين دشمني از جانب عزبه بوده به دليل حسادت كه قبلا عرض كردم حال هر كلامي كه اين خواهر بگويد صحيح است؟ آيا اينگونه قضاوت كردن به دور از انصاف نيست؟ مثلا هابيل با فابيل كه برادر بودند مگر با هم مخالف نبودند استدلال شما مثل اين است كه بگوييم قابيل كار درستي كرده كه هابيل را كشته چون برادر همديگر بودند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شما در مورد عزبه خانم معتقديد كه تنها همين حرفهايش درست است و بقيه حرفها و اعتقاداتش پوچ و با طل است !! آخر كسي اين استدلال را مي پذيرد؟
بنده توصيه مي كنم كه دوستان پژوهش خود را كمي با انديشه همراه سازند .
شما تمامي مطالبي را كه عزبه بر عليه حضرت بهااله نقل كرده صحيح و مستند مي دانيد و دليل آن را هم نسبت عزبه با جناب بهااله بيان مي فرماييد بنده سوال مي كنم كه آيا نمي شود يك خواهر و برادر با هم دشمن باشند؟ البته اين دشمني از جانب عزبه بوده به دليل حسادت كه قبلا عرض كردم حال هر كلامي كه اين خواهر بگويد صحيح است؟ آيا اينگونه قضاوت كردن به دور از انصاف نيست؟ مثلا هابيل با فابيل كه برادر بودند مگر با هم مخالف نبودند استدلال شما مثل اين است كه بگوييم قابيل كار درستي كرده كه هابيل را كشته چون برادر همديگر بودند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شما در مورد عزبه خانم معتقديد كه تنها همين حرفهايش درست است و بقيه حرفها و اعتقاداتش پوچ و با طل است !! آخر كسي اين استدلال را مي پذيرد؟
-
- پست: 23
- تاریخ عضویت: یکشنبه 14 آبان 1385, 3:25 pm
پژوهشگران عزیز
آیا استدلال الکس قابل قبول است که می گوید چون عزیه خواهر ناتنی بوده
و خواهر ناتنی حسود است پس مطالبش باطل است؟!
آیا ایشان به مقالات 17 گانه بنده مراجعه کرده و ذره ای ایراد علمی گرفته تا
سخنانش را حاوی نکته ای پژوهشی بدانیم؟!
آیا محققان در برسی یک رویدادتاریخی مثل حضور بابیان در عراق نباید به
بررسی متون بجا مانده مهمی چون تنبیه النائمین بپردازند و باید نویسندگان
را به تنی و ناتنی تقسیم کنند و به ناتنی ها توجهی نکنند؟!
این مدل تاریخنگاری را الکس ابداع نموده یا ...
لطفا پژوهشگران بخش های هفده گانه بررسی کتاب تنبیه النائمین را با دقت
ارزیابی نموده بنده را از نظرات تحقیقی خود بهره مند فرمایند.نوید آذرخش
آیا استدلال الکس قابل قبول است که می گوید چون عزیه خواهر ناتنی بوده
و خواهر ناتنی حسود است پس مطالبش باطل است؟!
آیا ایشان به مقالات 17 گانه بنده مراجعه کرده و ذره ای ایراد علمی گرفته تا
سخنانش را حاوی نکته ای پژوهشی بدانیم؟!
آیا محققان در برسی یک رویدادتاریخی مثل حضور بابیان در عراق نباید به
بررسی متون بجا مانده مهمی چون تنبیه النائمین بپردازند و باید نویسندگان
را به تنی و ناتنی تقسیم کنند و به ناتنی ها توجهی نکنند؟!
این مدل تاریخنگاری را الکس ابداع نموده یا ...
لطفا پژوهشگران بخش های هفده گانه بررسی کتاب تنبیه النائمین را با دقت
ارزیابی نموده بنده را از نظرات تحقیقی خود بهره مند فرمایند.نوید آذرخش
-
- پست: 1
- تاریخ عضویت: شنبه 1 مهر 1385, 12:22 am
اذرخش عزيز
بنده هنگاميكه شما شروع به نقل مطالب كتاب تنبيه النايمين كرديد متذكر نكته اي شدم كه به ان توجهي نشد .
بيان مطالبي از قبيل كتاب عزيه خانم بدون طرح زير بناهاي تاريخي بدان گونه كه لازم است نميتواند اصل مطالب را برساند الكس و ايران و امثال او بهاييان سنتي و قالبي هستند كه از چارجوب فراتر نميروند اصولا از خود استقلالي ندارند كه قدري هم خارج از چارچوب فكر كنند و يا سري به اين و ان بزنند و ببينند چه خبر است بهاييان قالبي بسته و منجمد البته در جامعه فعلي در ايران از احترام خاصي برخوردارند و ارزش در قالبي بودن است وشكي نيست كه اين فقر انديشيدن در جامعه بهايي امروز درك انها را از مسايل دچار اختلال ميكند و اين موضوع از نوع قضاوتهاي ايشان اشكار است
به نظر بنده بدون بررسيهاي تاريخي در زمينه تاريخ باب و سير جانشيني صبح ازل و بالاخره شناسايي زمينه هاي انشعاب در بابيت به ازلي و بهايي مطالب كتاب تنبيه النايمين براي خوانندگان چندان سودمند نخواهد بود .
بنا بر متون روشن و نوشته هاي فارسي و عربي باب اهميت دو شخصيت يكي در موقعيت جانشين و ديگري كسيكه در اينده خداوند او را اشكار خواهد كرد –من يظهره الله – مطرح بوده است كه دومي به مراتب از اولي مهمتر بوده است
باب براي من يظهره الله مقامات متعدد وگاهي يك شخصيت افسانه اي ترسيم مينمايد و حتي سال ظهور اورا نيز مشخص نموده است در واقع من يظهره الله در بينشي 1500 سال و در نگاه ديگر 2001 سال بعد ظهور خواهد كرد و فاصله بين اين زمان تا ظهور او را ايين بيان پوشش خواهد داد
سخن بابيان و ازليان اين است كه هيچ رابطه اي بين نقطه اولي و ميرزا حسينعلي نوري كه خود را بعدها بهاالله ناميد وجود نداشته بلكه ايين بيان توسط او به نابودي كشيده شده و بهاالله براي حفظ موقعيتي كه از كنار برادر خو د صبح ازل پيدا كرد دست به مخاصمه گسترده با بابيان و ازليان زد و از ارامش و بردباري ازل بهره گيري نموده با رعب و وحشت و تهديد به قتل و حتي كشتار بسياري از بابيان قدرت خود را تثبيت نمود
نكته ديگر اينكه باب و به تبع او ازليان منتظر كسي بنام بهاالله نبوده اند كه ايين مستقلشان را در يك دوره كوتاه نه ساله كارسازي نموده طومار انرا بپيچند و انرا زمينه ساز و پيش مقدمه ادعاي خود - يعني بهالله - قراردهد
از اينرو ازليان بحثهاي مهم بيشماري در نقد ادعاي بهالله و وابستگي او به سيد باب و ساير ادعاهاي او و فرزندش عباس افندي و ديگران دارند كه مشروعيت بهاييان را بطور جدي زير سوال ميبرد
با تشكر - سهيل
بنده هنگاميكه شما شروع به نقل مطالب كتاب تنبيه النايمين كرديد متذكر نكته اي شدم كه به ان توجهي نشد .
بيان مطالبي از قبيل كتاب عزيه خانم بدون طرح زير بناهاي تاريخي بدان گونه كه لازم است نميتواند اصل مطالب را برساند الكس و ايران و امثال او بهاييان سنتي و قالبي هستند كه از چارجوب فراتر نميروند اصولا از خود استقلالي ندارند كه قدري هم خارج از چارچوب فكر كنند و يا سري به اين و ان بزنند و ببينند چه خبر است بهاييان قالبي بسته و منجمد البته در جامعه فعلي در ايران از احترام خاصي برخوردارند و ارزش در قالبي بودن است وشكي نيست كه اين فقر انديشيدن در جامعه بهايي امروز درك انها را از مسايل دچار اختلال ميكند و اين موضوع از نوع قضاوتهاي ايشان اشكار است
به نظر بنده بدون بررسيهاي تاريخي در زمينه تاريخ باب و سير جانشيني صبح ازل و بالاخره شناسايي زمينه هاي انشعاب در بابيت به ازلي و بهايي مطالب كتاب تنبيه النايمين براي خوانندگان چندان سودمند نخواهد بود .
بنا بر متون روشن و نوشته هاي فارسي و عربي باب اهميت دو شخصيت يكي در موقعيت جانشين و ديگري كسيكه در اينده خداوند او را اشكار خواهد كرد –من يظهره الله – مطرح بوده است كه دومي به مراتب از اولي مهمتر بوده است
باب براي من يظهره الله مقامات متعدد وگاهي يك شخصيت افسانه اي ترسيم مينمايد و حتي سال ظهور اورا نيز مشخص نموده است در واقع من يظهره الله در بينشي 1500 سال و در نگاه ديگر 2001 سال بعد ظهور خواهد كرد و فاصله بين اين زمان تا ظهور او را ايين بيان پوشش خواهد داد
سخن بابيان و ازليان اين است كه هيچ رابطه اي بين نقطه اولي و ميرزا حسينعلي نوري كه خود را بعدها بهاالله ناميد وجود نداشته بلكه ايين بيان توسط او به نابودي كشيده شده و بهاالله براي حفظ موقعيتي كه از كنار برادر خو د صبح ازل پيدا كرد دست به مخاصمه گسترده با بابيان و ازليان زد و از ارامش و بردباري ازل بهره گيري نموده با رعب و وحشت و تهديد به قتل و حتي كشتار بسياري از بابيان قدرت خود را تثبيت نمود
نكته ديگر اينكه باب و به تبع او ازليان منتظر كسي بنام بهاالله نبوده اند كه ايين مستقلشان را در يك دوره كوتاه نه ساله كارسازي نموده طومار انرا بپيچند و انرا زمينه ساز و پيش مقدمه ادعاي خود - يعني بهالله - قراردهد
از اينرو ازليان بحثهاي مهم بيشماري در نقد ادعاي بهالله و وابستگي او به سيد باب و ساير ادعاهاي او و فرزندش عباس افندي و ديگران دارند كه مشروعيت بهاييان را بطور جدي زير سوال ميبرد
با تشكر - سهيل
-
- پست: 23
- تاریخ عضویت: یکشنبه 14 آبان 1385, 3:25 pm
سهیل گرامی
منظورتان را بطور کامل از جمله "بهاييان قالبي بسته و منجمد البته در جامعه فعلي در ايران از احترام خاصي برخوردارند و ارزش در قالبي بودن است وشكي نيست كه اين فقر انديشيدن در جامعه بهايي امروز درك انها را از مسايل دچار اختلال ميكند و اين موضوع از نوع قضاوتهاي ايشان اشكار است" نفهمیدم. چنانچه بیشتر توضیح دهید و راه حلی ارائه بفرمائید خوب است.همانطور که اشاره کردیددر مورد زمینه هائی که منجر به تقسیم بابیه به ازلیه و بهائیه شد باید مقالاتی نوشته شود( اگرچه در قسمت" پیدایش "این سایت مطالبی هست ) اگر دوستان پژوهشگر همت نمایند پیشنهاد خوبی است . بنده البته در لابلای بحث های تنبیه النائمین اشاراتی داشته ام که ممکن است کافی نبوده باشد. از تذکر شما ممنونم.
منظورتان را بطور کامل از جمله "بهاييان قالبي بسته و منجمد البته در جامعه فعلي در ايران از احترام خاصي برخوردارند و ارزش در قالبي بودن است وشكي نيست كه اين فقر انديشيدن در جامعه بهايي امروز درك انها را از مسايل دچار اختلال ميكند و اين موضوع از نوع قضاوتهاي ايشان اشكار است" نفهمیدم. چنانچه بیشتر توضیح دهید و راه حلی ارائه بفرمائید خوب است.همانطور که اشاره کردیددر مورد زمینه هائی که منجر به تقسیم بابیه به ازلیه و بهائیه شد باید مقالاتی نوشته شود( اگرچه در قسمت" پیدایش "این سایت مطالبی هست ) اگر دوستان پژوهشگر همت نمایند پیشنهاد خوبی است . بنده البته در لابلای بحث های تنبیه النائمین اشاراتی داشته ام که ممکن است کافی نبوده باشد. از تذکر شما ممنونم.
-
- پست: 20
- تاریخ عضویت: شنبه 15 مهر 1385, 5:24 pm
بازهم به پژوهشگران عزيز سلام عرض مي كنم
بنده قبلا از پژوهشگران عزيز استدعا كردم كه كمي هم انديشه را همراه باپژوهش(!!) نمايند هرچند كه انگار بعضي از دوستان اعتقاد و علاقه اي به اين كار ندارند؟!!!
دوباره مي گويم كتاب تنبيه النائمين يك رديه بر عليه ديانت بهايي مي باشد و شما نمي توانيد آن را ملاك و سند قرار دهيد چون عزبه مخالف ديانت بهايي بوده است لذا ما هيچكدام از سخنانش را نمي پذيرم اگر شما واقعا به دنبال پژوهش(!!) هستيد بايد ادعا هاي دروغين او را از جايي ديگر اثبات كنيد
آخه عزيز دلم نميشه كه چون عزبه خواهر حضرت بهااله بوده شما بگويي كه هرچه در مورد ايشان گفته حقيقت محض است !!!
بنده براي n امين بار عرض مي كنم كه دليل دشمني عزبه با حضرت بهااله ناتني بودنش بوده من كه نگفتم دليل غلط بودن سخنانش اين بوده و شما بايد براي درستي سخنان او دليل بياوريد و آن را اثبات كنيد.
سهيل عزيز
بنده حدودا دو روزي فكر مي كردم ببينم كه شما چه فرموده ايد ولي حقيقت را بگويم كه نفهميدم!! حالا مي بينم كه ظاهرا ديگر پژوهشگران (!!) عزيز هم نفهميده اند اميد وارم حداقل خودتان فهميده باشيد كه چه مطلبي را نوشته ايد. بالاخره تكليف ما را روشن كنيد قالبي هستيم !
قالبي نيستم!
شيشه اي هستيم؟
حلبي هستيم؟
.
.
آخه ما چي چي هستيم؟؟
قابي بودن خوب است؟
قالبي بودن بد است؟
ارزش دارد؟
ارزش ندارد ؟
ما فقير هستيم؟
بيچاره هستيم؟
پولدار هستيم؟
منجمد هستيم؟
مذاب هستيم؟
منبسط هستيم؟
از احترام برخوردار هستيم ؟
از احترام برخوردار نيستيم؟
در جامعه هستيم؟
در جامعه نيستيم؟
سنتي هستيم؟
ليواني هستيم؟
چوبي هستيم؟
بنده قبلا از پژوهشگران عزيز استدعا كردم كه كمي هم انديشه را همراه باپژوهش(!!) نمايند هرچند كه انگار بعضي از دوستان اعتقاد و علاقه اي به اين كار ندارند؟!!!
دوباره مي گويم كتاب تنبيه النائمين يك رديه بر عليه ديانت بهايي مي باشد و شما نمي توانيد آن را ملاك و سند قرار دهيد چون عزبه مخالف ديانت بهايي بوده است لذا ما هيچكدام از سخنانش را نمي پذيرم اگر شما واقعا به دنبال پژوهش(!!) هستيد بايد ادعا هاي دروغين او را از جايي ديگر اثبات كنيد
آخه عزيز دلم نميشه كه چون عزبه خواهر حضرت بهااله بوده شما بگويي كه هرچه در مورد ايشان گفته حقيقت محض است !!!
بنده براي n امين بار عرض مي كنم كه دليل دشمني عزبه با حضرت بهااله ناتني بودنش بوده من كه نگفتم دليل غلط بودن سخنانش اين بوده و شما بايد براي درستي سخنان او دليل بياوريد و آن را اثبات كنيد.
سهيل عزيز
بنده حدودا دو روزي فكر مي كردم ببينم كه شما چه فرموده ايد ولي حقيقت را بگويم كه نفهميدم!! حالا مي بينم كه ظاهرا ديگر پژوهشگران (!!) عزيز هم نفهميده اند اميد وارم حداقل خودتان فهميده باشيد كه چه مطلبي را نوشته ايد. بالاخره تكليف ما را روشن كنيد قالبي هستيم !
قالبي نيستم!
شيشه اي هستيم؟
حلبي هستيم؟
.
.
آخه ما چي چي هستيم؟؟
قابي بودن خوب است؟
قالبي بودن بد است؟
ارزش دارد؟
ارزش ندارد ؟
ما فقير هستيم؟
بيچاره هستيم؟
پولدار هستيم؟
منجمد هستيم؟
مذاب هستيم؟
منبسط هستيم؟
از احترام برخوردار هستيم ؟
از احترام برخوردار نيستيم؟
در جامعه هستيم؟
در جامعه نيستيم؟
سنتي هستيم؟
ليواني هستيم؟
چوبي هستيم؟
-
- پست: 23
- تاریخ عضویت: یکشنبه 14 آبان 1385, 3:25 pm
پژوهشگران عزیز
می بینید که الکس از این شاخه به آن شاخه می پرد و از پاسخ به سوالات طفره می رود. در بالا شما را به قضاوت خواسته بودیم که:
"پژوهشگران عزیز
آیا استدلال الکس قابل قبول است که می گوید چون عزیه خواهر ناتنی بوده
و خواهر ناتنی حسود است پس مطالبش باطل است؟!
آیا ایشان به مقالات 17 گانه بنده مراجعه کرده و ذره ای ایراد علمی گرفته تا
سخنانش را حاوی نکته ای پژوهشی بدانیم؟!
آیا محققان در برسی یک رویدادتاریخی مثل حضور بابیان در عراق نباید به
بررسی متون بجا مانده مهمی چون تنبیه النائمین بپردازند و باید نویسندگان
را به تنی و ناتنی تقسیم کنند و به ناتنی ها توجهی نکنند؟!
این مدل تاریخنگاری را الکس ابداع نموده یا ...
لطفا پژوهشگران بخش های هفده گانه بررسی کتاب تنبیه النائمین را با دقت
ارزیابی نموده بنده را از نظرات تحقیقی خود بهره مند فرمایند."
هیچ مطلبی که از مطالب 17 گانه ما نقد نکرد به پاسخ قبلتر ما هم به اوکه
گفته بود آیا همه حرفهای عزیه را قبول داریم توجهی ننمود:
" الكس عزيز
استدلال شما خيلي عليل است.مثل اينكه اگر كسي ازهيتلر نقل كند كه آلمان همسايه فرانسه است طرف مقابل بگويد تو هيتلر را قبول داري يا نه؟ اگر قبول داري بايد بقيه حرف هاي او را هم قبول كني و گرنه از تو و هيتلر نمي پذيرم كه آلمان همسايه فرانسه باشد!!
عزيه خواهر بهاءاله و ازل است كه همراه آنها بابي شد و در همه نشيب و فراز هاي تاريخ بابيه در ايران و عراق با آنها همراه بودو اطلاعات دقيقي كه هيچكس جز او به آنها مسلط نبود را در كتابش آورده است كه براي پژوهشگراني چون ما كه به دنبال ريزه كاري هاي تاريخي هستيم مغتنم است.شرط پژوهشگري اين نيست كه خودش به عقائدي كه پژوهش مي كند معتقد باشدمگر اينكه شما چنين چيزي را در پژوهش باب كنيد! مورخ وقايع تاريخي را از همه نقش آفرينان و ناظران صادق مستندا نقل مي كند و نوعا به حقايقي دست مي يابدكه شيفتگاني كه بخاطر اعتقاد به آن عقيده ،گاهي همه معايب را ممكن است محاسن ببينند به آن حقايق دست نيابند. شايد مثل شما كه همه حرف هاي مستند عزيه كه نزديكترين فرد به اين دو برادر بوده و در راه بابيت رنج تبعيد را همانند ديگران تحمل كرده است را به دليل ناتني بودن نپذيريد و نزد محققان متعصب جلوه كنيدو چشمتان به حقايقي كه او از واقعيت اعمال و رفتار بهاءاله به مصداق" اهل البيت ادري بما في البيت" نشان داده آشنا نشود.به هرحال براي شما خواه به تحقيقات و سخنان بنده گوش فرا دهيد يا ندهيد آرزوي حسن عاقبت دارم.
لذا باز هم از شما انتظار دارد به جای آنکه شیفتگی مفرط مانع نگاه منصفانه به اقوال دیگران شود مطالب 17 گانه را بخوانید آنگاه قضاوت فرمائید.با تشکر آذرخش
می بینید که الکس از این شاخه به آن شاخه می پرد و از پاسخ به سوالات طفره می رود. در بالا شما را به قضاوت خواسته بودیم که:
"پژوهشگران عزیز
آیا استدلال الکس قابل قبول است که می گوید چون عزیه خواهر ناتنی بوده
و خواهر ناتنی حسود است پس مطالبش باطل است؟!
آیا ایشان به مقالات 17 گانه بنده مراجعه کرده و ذره ای ایراد علمی گرفته تا
سخنانش را حاوی نکته ای پژوهشی بدانیم؟!
آیا محققان در برسی یک رویدادتاریخی مثل حضور بابیان در عراق نباید به
بررسی متون بجا مانده مهمی چون تنبیه النائمین بپردازند و باید نویسندگان
را به تنی و ناتنی تقسیم کنند و به ناتنی ها توجهی نکنند؟!
این مدل تاریخنگاری را الکس ابداع نموده یا ...
لطفا پژوهشگران بخش های هفده گانه بررسی کتاب تنبیه النائمین را با دقت
ارزیابی نموده بنده را از نظرات تحقیقی خود بهره مند فرمایند."
هیچ مطلبی که از مطالب 17 گانه ما نقد نکرد به پاسخ قبلتر ما هم به اوکه
گفته بود آیا همه حرفهای عزیه را قبول داریم توجهی ننمود:
" الكس عزيز
استدلال شما خيلي عليل است.مثل اينكه اگر كسي ازهيتلر نقل كند كه آلمان همسايه فرانسه است طرف مقابل بگويد تو هيتلر را قبول داري يا نه؟ اگر قبول داري بايد بقيه حرف هاي او را هم قبول كني و گرنه از تو و هيتلر نمي پذيرم كه آلمان همسايه فرانسه باشد!!
عزيه خواهر بهاءاله و ازل است كه همراه آنها بابي شد و در همه نشيب و فراز هاي تاريخ بابيه در ايران و عراق با آنها همراه بودو اطلاعات دقيقي كه هيچكس جز او به آنها مسلط نبود را در كتابش آورده است كه براي پژوهشگراني چون ما كه به دنبال ريزه كاري هاي تاريخي هستيم مغتنم است.شرط پژوهشگري اين نيست كه خودش به عقائدي كه پژوهش مي كند معتقد باشدمگر اينكه شما چنين چيزي را در پژوهش باب كنيد! مورخ وقايع تاريخي را از همه نقش آفرينان و ناظران صادق مستندا نقل مي كند و نوعا به حقايقي دست مي يابدكه شيفتگاني كه بخاطر اعتقاد به آن عقيده ،گاهي همه معايب را ممكن است محاسن ببينند به آن حقايق دست نيابند. شايد مثل شما كه همه حرف هاي مستند عزيه كه نزديكترين فرد به اين دو برادر بوده و در راه بابيت رنج تبعيد را همانند ديگران تحمل كرده است را به دليل ناتني بودن نپذيريد و نزد محققان متعصب جلوه كنيدو چشمتان به حقايقي كه او از واقعيت اعمال و رفتار بهاءاله به مصداق" اهل البيت ادري بما في البيت" نشان داده آشنا نشود.به هرحال براي شما خواه به تحقيقات و سخنان بنده گوش فرا دهيد يا ندهيد آرزوي حسن عاقبت دارم.
لذا باز هم از شما انتظار دارد به جای آنکه شیفتگی مفرط مانع نگاه منصفانه به اقوال دیگران شود مطالب 17 گانه را بخوانید آنگاه قضاوت فرمائید.با تشکر آذرخش
-
- پست: 0
- تاریخ عضویت: شنبه 22 مهر 1385, 10:54 am
پس از چند ماهي كه گذرم به اين سايت افتاد ، گفتم سلامي به جوياي عزيز بكنم و يادآوري كنم كه آذرخش و خانم ياس و سردبير ، اگر روز اول ، استدلال من را خنك نمي شمردند ، امروز به اين گرفتاري مبتلا نبودند . راستي خانم آذرخش ، آيا براي ادعاي جعفر بن علي فرزند امام دهم در مورد بي فرزند بودن امام يازدهم جوابي يافتيد ، يا جوابش سانسور است ؟
-
- پست: 20
- تاریخ عضویت: شنبه 15 مهر 1385, 5:24 pm
جناب آذرخش
من نمیدانم به چه زبانی باید برای شما مطلب بنویسم که شما متوجه شوید لطفا اگر می شود در این باب من را راهنمایی کنید البته احتمالا باید در آن زبان اندیشه وجود نداشته باشد.
این هم برای n+1 امین بار من مطلب ناتنی بودن عزبه با حضرت بهااله را برای اینکه یکی از علت های دشمنی او روشن شود بیان کردم و بنده نباید مطلب شما را بررسی کنم چون یک شخص مخالف که فرق نمی کند شما باشی یا عزبه مطالبی را یک طرفه بیان کرده و تا وقتی که درستی سخنانش از طریق اسناد مورد قبول دیانت بهایی اثبات نشود پاسخ خواستن برای آن کاری غلط و اشتباهی بزرگ است.
تو رو خدا کمی هم اندیشه را چاشنی کار بکن
من نمیدانم به چه زبانی باید برای شما مطلب بنویسم که شما متوجه شوید لطفا اگر می شود در این باب من را راهنمایی کنید البته احتمالا باید در آن زبان اندیشه وجود نداشته باشد.
این هم برای n+1 امین بار من مطلب ناتنی بودن عزبه با حضرت بهااله را برای اینکه یکی از علت های دشمنی او روشن شود بیان کردم و بنده نباید مطلب شما را بررسی کنم چون یک شخص مخالف که فرق نمی کند شما باشی یا عزبه مطالبی را یک طرفه بیان کرده و تا وقتی که درستی سخنانش از طریق اسناد مورد قبول دیانت بهایی اثبات نشود پاسخ خواستن برای آن کاری غلط و اشتباهی بزرگ است.
تو رو خدا کمی هم اندیشه را چاشنی کار بکن
-
- پست: 23
- تاریخ عضویت: یکشنبه 14 آبان 1385, 3:25 pm
با متین و الکس عزیز
حضور مجدد متین را گرامی می داریم و امیدواریم پاسخ توبه نامه باب را پس از چند ماه پیدا
کرده باشد زیرا در تاریخ 85/8/14 (سه ماه پیش) خطاب به جویا در همین تاپیک گفته بود:
"جناب جويا ؛ من واقعا اطلاع از كتاب ميرزا ابوالفضل گلپايگاني و توبه نامه ي
باب نداشتم . از شما بسيار ممنونم كه اين سند مهم را ارائه كرديد . سعي مي كنم كه تا
هفته ي آينده ، جواب آن را پيدا كنم . لازم است كه تاكيد كنم كه از مطلبي كه در مورد
آقاي خويي گفتم ، متاسفم . در آن لحظه عصباني بودم و مي خواستم ضعف استدلال شما
را نشان دهم . و الا من كتابي با اين نام از او نديده ام و تحري حقيقت و انصاف ، ايجاب مي
كند كه به اين نكته اعتراف كنم ".
یعنی هم اعتراف کردند که حرف دروغی را به مرحوم آیه الله خوئی نسبت داده بودندوهم
اذعان نموده بودندبه برکت این سایت از توبه نامه باب و کتاب میرزا ابوالفضل گلپایگانی مطلع
شده بودند و هم قول داد ه بودند که ظرف یک هفته جواب توبه نامه را بیاورند که تا کنون
نیاورد ه اند...
اگر هنوز متوجه تشبیه خنکشان بین جعفر کذاب و عزیه فطنه نشده باشند قول می دهم
پس از شنیدن پاسخ "توبه نامه "از ایشان ،برایش بیشتر توضیح دهم تا متوجه شود.
اما شما الکس عزیز بهتر است همانطور که گفتی قضاوت را به پژوهشگران بسپاری
تا معلوم شود چه کسی اهل اندیشیدن است.سخنان من و شما در منظر آنهاست.
حضور مجدد متین را گرامی می داریم و امیدواریم پاسخ توبه نامه باب را پس از چند ماه پیدا
کرده باشد زیرا در تاریخ 85/8/14 (سه ماه پیش) خطاب به جویا در همین تاپیک گفته بود:
"جناب جويا ؛ من واقعا اطلاع از كتاب ميرزا ابوالفضل گلپايگاني و توبه نامه ي
باب نداشتم . از شما بسيار ممنونم كه اين سند مهم را ارائه كرديد . سعي مي كنم كه تا
هفته ي آينده ، جواب آن را پيدا كنم . لازم است كه تاكيد كنم كه از مطلبي كه در مورد
آقاي خويي گفتم ، متاسفم . در آن لحظه عصباني بودم و مي خواستم ضعف استدلال شما
را نشان دهم . و الا من كتابي با اين نام از او نديده ام و تحري حقيقت و انصاف ، ايجاب مي
كند كه به اين نكته اعتراف كنم ".
یعنی هم اعتراف کردند که حرف دروغی را به مرحوم آیه الله خوئی نسبت داده بودندوهم
اذعان نموده بودندبه برکت این سایت از توبه نامه باب و کتاب میرزا ابوالفضل گلپایگانی مطلع
شده بودند و هم قول داد ه بودند که ظرف یک هفته جواب توبه نامه را بیاورند که تا کنون
نیاورد ه اند...
اگر هنوز متوجه تشبیه خنکشان بین جعفر کذاب و عزیه فطنه نشده باشند قول می دهم
پس از شنیدن پاسخ "توبه نامه "از ایشان ،برایش بیشتر توضیح دهم تا متوجه شود.
اما شما الکس عزیز بهتر است همانطور که گفتی قضاوت را به پژوهشگران بسپاری
تا معلوم شود چه کسی اهل اندیشیدن است.سخنان من و شما در منظر آنهاست.
-
- فعّال
- پست: 251
- تاریخ عضویت: سهشنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm
حضور محترم کاربران سایت سلام عرض می کنم و به اطلاع جناب آلکس و متین می رسانم که اگر نبود یک سخن از جناب عبدالبهاء در تعریف و تمجید از عزیه خانم، البته اشکالات شما به بیانات جناب آذرخش جا داشت. جناب متین توجه داشته باشید که جعفر در میان شیعه به جعفر کذاب یعنی دروغ گو مشهور است در نتبجه سخنان او از هیچ اعتباری برخوردار نیست ولی جناب عزیه از طرف حضرت عبدالبهاء به فطنه( زیرک و با هوش) ملقب است و در نتبجه سخنانش از نظر تاریخی می تواند مورد استناد قرار گیرد. به ویژه آن که از حقائق پشت پرده حکایت ها دارد که هر انسان آزاد اندیشی را به تفکر وامی دارد. من خود به سهم خویش از خواندن تنبیه النائمین که انصافا خیلی هم خوش قلم است، بسیار سود بردم. به شما هم توصیه می کنم نخست مطالب را بخوانید و سپس قضاوت کنید من احساس می کنم شما نخوانده داوری می فرمایید. بخوانید عزیزان، بخوانید.
-
- پست: 23
- تاریخ عضویت: یکشنبه 14 آبان 1385, 3:25 pm
از نگاه خواهر ( آشنایی با کتاب تنبیه النائمین ) 18 - مقایسه سیره ازل و بها
**************
چون عبدالبها در یکی از عباراتش صحبت از دراهم معدود (که البته باید دراهم معدوده بگوید)
به میان می آورد و بطور کنایی اشاره می کند که طمع پول و دنیا خواهی نباید انسان را از
گرایش به حق باز دارد و یوسف را با اندکی پول بفروشد...عزیه خانم در پاسخ به او ،خود او
را به انصاف دعوت می نماید که بین پدر و عمو قضاوت کند و ببیند چه کسی در دنیا غوطه ور
است و هوای ریاست و سلطنت در سر دارد (پدرش)و چه کسی در فقر و پریشانی و عسرت
در گوشه محبس زندگانی می کند (ازل)به نوعی که فرزندانش از روی عسرت به نزد شما
آمده اند چنانکه عقیل نزد معاویه رفت...
"همیشه اولیای خدا از دنیا و اهل آن اعراض داسته اند.هیچ وقت به دولت و مکنت وقعی
نگذاشته اند.این است که فرموده اند" الدنیا جیفه و طلابها کلاب" ولی الحال از خود آن نور
چشم عزیز انصاف می طلبم پدر و عم شما هر کدامی مصداق چه حال بودند؟
اوضاع تجلل و تجمل و اسباب سلطنت و ریاست پدر بزرگوارت را که از هر جهت به عین عیان
دیده و میدانی حال کثیر الاختلال حضرت ثمره را اگر ندیده ای لابد شنیده ای به حیث یکفی
سمعه عن عیانه که آن حضرت به چه پریشانی و عسرت در آن گوشه محبس زندگانی می
کند...از بدو خلقت الی کنون هر چه دیده و شنیده طالبان دراهم معدود با حق طرف شده و
دین را به ثمن بخس فروخته اند چون اصحاب معاویه و انصار عثمان و لشکر عبید الله زیاد و
همچنین سایر اشقیا در همه اعصار و ادوار و هیچوقت اهل حق بر کثرت مال نبالیده و از
اختلال حال ننالیده اند.همیشه بزرگان دین و راهنمایان طریقه حق الیقین از وجود فقر ،فخر
داشته اندو الفقر فخری و انا مسکین اجالس المساکین فرموده اند..."(ص 36)
و بعد در پاسخ او که می گوید"مقامات هر نفوسی از روش و سلوک او واضح و مشهود
گردد"(البته تذکر می دهد نفوسی در اینجا غلط است و باید نفسی بگوید) اشاره هایی به
سلوک هر دو می کند و می پرسد منظور ت از سلوکی که عندالله مرضی و محبوب باشد
در مورد پدرت چیست؟! و بعد خودش قسمتی از رفتارهای بهاءاله را بر می شمرد و نتیجه
می گیرد که اگر این رفتارها (یعنی انکار و کفر و بدعت و قتل و ترور و ضرب و شتم و دروغ و
...)سلوک مورد رضایت خدا و محبوب اوست که باید با دین خدا حافظی نمود...!
عبارات خود او را در مورد سلوک بهاءاله مرور می کنیم که نیازی به تو ضیح ندارد
" روش و سلوکی که عند الله مرضی و محبوب باشد ندانستم کدام بود :
1-معارضه با نقطه بیان
2-مخالفت با کتاب و سنت
3-حکم به قتل جمعی از ادلاء بیان چون جناب حاجی سید محمد اصفهانی و غیره در عکا و
در کربلا چون جناب ملا رجبعلی قهیر و برادرش و در کاظمین مثل میرزا بزرگ کرمانشاهی
و در عکا جمعی از مومنین دیگر... با کمال قساوت قلب حکم به قتل چنین بزرگواران نماید...
4-عوام فریفتن
5-خواص کشتن
6-انکار حق کردن
7-دعوی ناحق نمودن
8-تصدیق افعال حروف نفی کردن
9-انکار معاد و جزا نمودن
10-ابو حنیفه را بر حضرت صادق_که قوام مذهب اسلام به وجود آن بزرگوار بود_رجحان دادن
11-جعفر کذاب را جعفر صادق خواندن
12-ابواب و نواب اربعه خصوصا حسین بن روح را طعن و بد گفتن
13-شرب دخان کردن
14-فتوی به ملاهی و مناهی دادن
15-صراحتا دروغ گفتن
16-تهمت زدن
17-افترا بستن و اسمش را پلتیک الهی گزاردن
18-نسبت کذب به نقطه بیان دادن
سلوک و روشی دیگر دیده و شنیده نشده اگر این گونه اطوار و افعال دیدن و روش انبیا و
سفرای الهی است پس علی الاسلام السلام."!! (ص 36 و 37 )
وسپس مقایسه بین سلوک بها و ازل را همین جا فرو می گزارد و ...
**************
چون عبدالبها در یکی از عباراتش صحبت از دراهم معدود (که البته باید دراهم معدوده بگوید)
به میان می آورد و بطور کنایی اشاره می کند که طمع پول و دنیا خواهی نباید انسان را از
گرایش به حق باز دارد و یوسف را با اندکی پول بفروشد...عزیه خانم در پاسخ به او ،خود او
را به انصاف دعوت می نماید که بین پدر و عمو قضاوت کند و ببیند چه کسی در دنیا غوطه ور
است و هوای ریاست و سلطنت در سر دارد (پدرش)و چه کسی در فقر و پریشانی و عسرت
در گوشه محبس زندگانی می کند (ازل)به نوعی که فرزندانش از روی عسرت به نزد شما
آمده اند چنانکه عقیل نزد معاویه رفت...
"همیشه اولیای خدا از دنیا و اهل آن اعراض داسته اند.هیچ وقت به دولت و مکنت وقعی
نگذاشته اند.این است که فرموده اند" الدنیا جیفه و طلابها کلاب" ولی الحال از خود آن نور
چشم عزیز انصاف می طلبم پدر و عم شما هر کدامی مصداق چه حال بودند؟
اوضاع تجلل و تجمل و اسباب سلطنت و ریاست پدر بزرگوارت را که از هر جهت به عین عیان
دیده و میدانی حال کثیر الاختلال حضرت ثمره را اگر ندیده ای لابد شنیده ای به حیث یکفی
سمعه عن عیانه که آن حضرت به چه پریشانی و عسرت در آن گوشه محبس زندگانی می
کند...از بدو خلقت الی کنون هر چه دیده و شنیده طالبان دراهم معدود با حق طرف شده و
دین را به ثمن بخس فروخته اند چون اصحاب معاویه و انصار عثمان و لشکر عبید الله زیاد و
همچنین سایر اشقیا در همه اعصار و ادوار و هیچوقت اهل حق بر کثرت مال نبالیده و از
اختلال حال ننالیده اند.همیشه بزرگان دین و راهنمایان طریقه حق الیقین از وجود فقر ،فخر
داشته اندو الفقر فخری و انا مسکین اجالس المساکین فرموده اند..."(ص 36)
و بعد در پاسخ او که می گوید"مقامات هر نفوسی از روش و سلوک او واضح و مشهود
گردد"(البته تذکر می دهد نفوسی در اینجا غلط است و باید نفسی بگوید) اشاره هایی به
سلوک هر دو می کند و می پرسد منظور ت از سلوکی که عندالله مرضی و محبوب باشد
در مورد پدرت چیست؟! و بعد خودش قسمتی از رفتارهای بهاءاله را بر می شمرد و نتیجه
می گیرد که اگر این رفتارها (یعنی انکار و کفر و بدعت و قتل و ترور و ضرب و شتم و دروغ و
...)سلوک مورد رضایت خدا و محبوب اوست که باید با دین خدا حافظی نمود...!
عبارات خود او را در مورد سلوک بهاءاله مرور می کنیم که نیازی به تو ضیح ندارد
" روش و سلوکی که عند الله مرضی و محبوب باشد ندانستم کدام بود :
1-معارضه با نقطه بیان
2-مخالفت با کتاب و سنت
3-حکم به قتل جمعی از ادلاء بیان چون جناب حاجی سید محمد اصفهانی و غیره در عکا و
در کربلا چون جناب ملا رجبعلی قهیر و برادرش و در کاظمین مثل میرزا بزرگ کرمانشاهی
و در عکا جمعی از مومنین دیگر... با کمال قساوت قلب حکم به قتل چنین بزرگواران نماید...
4-عوام فریفتن
5-خواص کشتن
6-انکار حق کردن
7-دعوی ناحق نمودن
8-تصدیق افعال حروف نفی کردن
9-انکار معاد و جزا نمودن
10-ابو حنیفه را بر حضرت صادق_که قوام مذهب اسلام به وجود آن بزرگوار بود_رجحان دادن
11-جعفر کذاب را جعفر صادق خواندن
12-ابواب و نواب اربعه خصوصا حسین بن روح را طعن و بد گفتن
13-شرب دخان کردن
14-فتوی به ملاهی و مناهی دادن
15-صراحتا دروغ گفتن
16-تهمت زدن
17-افترا بستن و اسمش را پلتیک الهی گزاردن
18-نسبت کذب به نقطه بیان دادن
سلوک و روشی دیگر دیده و شنیده نشده اگر این گونه اطوار و افعال دیدن و روش انبیا و
سفرای الهی است پس علی الاسلام السلام."!! (ص 36 و 37 )
وسپس مقایسه بین سلوک بها و ازل را همین جا فرو می گزارد و ...
-
- فعّال
- پست: 216
- تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm