آشنایی با کتاب ایقان
-
- فعّال
- پست: 216
- تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm
آشنایی با کتاب ایقان (قسمت هفدهم :تحریف معنوی انجیل )
بحث تهمت ها و تحریف ها در ایقان بحثی دامنه دار است که یک نمونه آن را در مورد قرآن
کریم در قسمت قبلی به عرض شما رساندیم.اینک یک نمونه هم از این نوع رفتار در ایقان را
در مورد کتاب عهد جدید (انجیل) که هم تهمت به عیسی علیه السلام است و هم تحریف
معنوی است مورد گفتگو قرار می دهیم:
بهاءاله در ص16 س6 مطلبی را از باب 24 انجیل متی با این عبارت شروع و مورد بحث قرار
می دهد: "و این است نغمات عیسی بن مریم که در رضوان ..."
هدف او از طرح این موضوع از انجیل این است که عیسی با بشارات باب 24 متی علائمی را
برای آمدن حضرت محمد (ص) به حواریین خود ذکر نموده (مانند خسوف و کسوف وسقوط
کواکب و تزلزل زمین و نزول آن طلعت موعود از آسمان در حالتی که سوار بر ابر است) اما
چون حضرت محمد (ص)تشریف آوردند این علائم انجام نشد لهذا نصاری ایمان نیاوردند(در
ص52 س14 و 15 تصریح می کند که این علائم مربوط به آمدن پیامبر اکرم است) پس اگر
سید علی محمدباب هم آمد و همه علائم ظهور قائم (ع) واقع نشد مشکلی نیست و مثل
واقع نشدن علائم انجیل اینجا هم باید علائم را معنوی بگیریم و باب را بپذیریم !!
********
این مورد هم ازجمله همان موارد کذب صریح و افترا ء بهاءاله است که به
خدا و انبیا بسته است زیرا به صریح همین باب 24 انجیل متی و به تصریح صحیح حضرت
مسیح علیه السلام این آیات بشارت به طلوع حضرت خاتم (ص)نیست بلکه بشارت به آمدن
شخص شخیص وجوهر نفیس خود حضرت عیسی علیه السلام است که مطابق
همین باب 24 متی و با 21 لوقا و 13 مرقس در پاسخ حواریین که از حوادث آینده و علائم
آمدن او و انقضاء عالم سوال کرده بودند می فرماید: "ملتفت باشید کسی شما را به اسم
من گمراه نکند بسیاری به اسم من می آیند و خلق را گمراه می کنند ."سپس علائمی را
برای آمدن خودش در آخر الزمان به اسم "پسر انسان" (که این لقب مخصوص خود عیسی
علیه السلام در اناجیل است ) ذکر می کند که بر ابرهای آسمان نشسته می آید و از این
وقت کسی مطلع نمی شود مگر پدر من... " و شبیه این عبارات در مورد رفتن و باز گشتن
عیسی مکرر در اناجیل هست که ذکر آنها را به بعد می گذاریم ومطلب بسیار روشن است و
ربطی به آمدن حضرت محمد (ص) که میرزا حسینعلی گفته ندارد و این تهمتی به اناجیل و
حضرت عیسی است که نویسنده ایقان مر تکب شده است .
جالب اینجاست پسر ایشان یعنی عبد البها هم با پدر در انطباق باب 24 متی با پیامبر اکرم
(ص) مخالف است و آن را در باره ظهور باب می داند!
او در کتاب مفاوضات تصریح کرده عبارت اصحاح 24 انجیل متی مربوط به زمان ظهور حضرت
اعلی (یعنی باب ) است و جالب تر آن است که شوقی نوه عبد البها با هردو مخالف شده و
این عبارات انجیل را در قرن بدیع مربوط به ظهور بهاءاله دانسته است !!
حال باید پرسید پدر خلاف گفته یا پسر یا نوه یا هرسه آنها ؟!
و صحیح آن است که هر سه (رهبر اول ودوم وسوم ) خلاف گفته و افترابه انجیل و عیسی
زده اند ومطلب اناجیل نه در مورد آمدن پیامبر اکرم است نه باب و نه بها بلکه در مورد آمدن
خود حضرت مسیح علیه السلام می باشد و لا غیر.
بحث تهمت ها و تحریف ها در ایقان بحثی دامنه دار است که یک نمونه آن را در مورد قرآن
کریم در قسمت قبلی به عرض شما رساندیم.اینک یک نمونه هم از این نوع رفتار در ایقان را
در مورد کتاب عهد جدید (انجیل) که هم تهمت به عیسی علیه السلام است و هم تحریف
معنوی است مورد گفتگو قرار می دهیم:
بهاءاله در ص16 س6 مطلبی را از باب 24 انجیل متی با این عبارت شروع و مورد بحث قرار
می دهد: "و این است نغمات عیسی بن مریم که در رضوان ..."
هدف او از طرح این موضوع از انجیل این است که عیسی با بشارات باب 24 متی علائمی را
برای آمدن حضرت محمد (ص) به حواریین خود ذکر نموده (مانند خسوف و کسوف وسقوط
کواکب و تزلزل زمین و نزول آن طلعت موعود از آسمان در حالتی که سوار بر ابر است) اما
چون حضرت محمد (ص)تشریف آوردند این علائم انجام نشد لهذا نصاری ایمان نیاوردند(در
ص52 س14 و 15 تصریح می کند که این علائم مربوط به آمدن پیامبر اکرم است) پس اگر
سید علی محمدباب هم آمد و همه علائم ظهور قائم (ع) واقع نشد مشکلی نیست و مثل
واقع نشدن علائم انجیل اینجا هم باید علائم را معنوی بگیریم و باب را بپذیریم !!
********
این مورد هم ازجمله همان موارد کذب صریح و افترا ء بهاءاله است که به
خدا و انبیا بسته است زیرا به صریح همین باب 24 انجیل متی و به تصریح صحیح حضرت
مسیح علیه السلام این آیات بشارت به طلوع حضرت خاتم (ص)نیست بلکه بشارت به آمدن
شخص شخیص وجوهر نفیس خود حضرت عیسی علیه السلام است که مطابق
همین باب 24 متی و با 21 لوقا و 13 مرقس در پاسخ حواریین که از حوادث آینده و علائم
آمدن او و انقضاء عالم سوال کرده بودند می فرماید: "ملتفت باشید کسی شما را به اسم
من گمراه نکند بسیاری به اسم من می آیند و خلق را گمراه می کنند ."سپس علائمی را
برای آمدن خودش در آخر الزمان به اسم "پسر انسان" (که این لقب مخصوص خود عیسی
علیه السلام در اناجیل است ) ذکر می کند که بر ابرهای آسمان نشسته می آید و از این
وقت کسی مطلع نمی شود مگر پدر من... " و شبیه این عبارات در مورد رفتن و باز گشتن
عیسی مکرر در اناجیل هست که ذکر آنها را به بعد می گذاریم ومطلب بسیار روشن است و
ربطی به آمدن حضرت محمد (ص) که میرزا حسینعلی گفته ندارد و این تهمتی به اناجیل و
حضرت عیسی است که نویسنده ایقان مر تکب شده است .
جالب اینجاست پسر ایشان یعنی عبد البها هم با پدر در انطباق باب 24 متی با پیامبر اکرم
(ص) مخالف است و آن را در باره ظهور باب می داند!
او در کتاب مفاوضات تصریح کرده عبارت اصحاح 24 انجیل متی مربوط به زمان ظهور حضرت
اعلی (یعنی باب ) است و جالب تر آن است که شوقی نوه عبد البها با هردو مخالف شده و
این عبارات انجیل را در قرن بدیع مربوط به ظهور بهاءاله دانسته است !!
حال باید پرسید پدر خلاف گفته یا پسر یا نوه یا هرسه آنها ؟!
و صحیح آن است که هر سه (رهبر اول ودوم وسوم ) خلاف گفته و افترابه انجیل و عیسی
زده اند ومطلب اناجیل نه در مورد آمدن پیامبر اکرم است نه باب و نه بها بلکه در مورد آمدن
خود حضرت مسیح علیه السلام می باشد و لا غیر.
-
- پست: 0
- تاریخ عضویت: چهارشنبه 19 مهر 1385, 6:41 am
با درود مجدد به دوستان بهایی پژوه و سایر دوستانی که با ارائه نظراتشان بنده را از نقد و بررسی خردمندانه خود بهره مند ساخته اند.... به هر حال آزادی بیان می طلبد که انسان نظر مخالف خود را بدون آنکه کدورتی در خود احساس کند بشنود، بررسی کند و با ادله جواب دهد... باری، هرچند و اگر چه آزادی بیان در جامعه ما و به ویژه در مباحث مذهبی محدود شده به تخطئاه کردن پیروان سایر ادیان و فرق و همین جمله بنده کافیست تا چندتا از دوستان بیایند و نقد کنند که نه ماها اینکاره نیستیم و دین کسی را نقد نمی کنیم و پیروان کتب الهی را لعین نمی شماریم و الی آخر.... من هم علاقه ای به شنیدن این مباحص ندارم ..... اگر در نوشته های ذیل غلط املایی مشاهده کردید به بزرگی خود ببخشید چون بنده حقیر 15 سال فارسی ننوشتم و بیشتر سروکارم با خط لاتین بوده و همین مختصر هم که در ذهن کاهل این حقیر مانده خودش از سر بنده هم زیاد است....
و اما برسیم به مطلب این بحث که نقد کتاب ایقان است و تا آنجا که بنده از مطالب این تالار و نوشته های رفقای عزیز فهمیده ام این کتاب تا دلتان بخواهد غلط املایی دارد . البته من سعادت خواندن این کتاب را نداشته ام تا ببینم این گفته ها در عمل چیست، اما ظن خود را بر صدق گفتار رفقا می گذارم.... اما یک سئوال بزرگ برایم مطرح شده و این است که این همه ایراد به کتاب دیگران گرفته ایم اما نیامدیم ایراد خودمان را درست کنیم: به دوستان مسلمان و بهایی که گویا هر دو قرآن را کلمه به کلمه قبول دارند و حتما هم خوانده اند خواستم عرض کنم که در صورت امکان جواب سئوال بنده را در خصوص تناقضات ذیل در قرآن بدهند تا بنده نادان و خنگ کمی روشن شوم.....
سئوال 1) آیات پیرامون حسابرسی ارث
(سوره 4 آیه 11-12) و (سوره 4 آیه 176) در مورد قوانین وراثت صحبت میکند. اگر یک مرد فوت شود، و از او سه دختر و دو والد و یک همسر باقی بماند؛ دختران 2/3 سهم، والد ها 1/3 سهم (هردو بر اساس سوره 4 آیه 11) و همسر 1/8 سهم (بر اساس سوره 4 آیه 12) از ارث را دریافت میکند که از میزان ارث بیشتر میشود.
اگر مردی بمیرد و از او یک مادر و یک همسر و دو خواهر باقی میماند، مادر 1/3 سهم (سوره 4 آیه 11) همسر 1/4 (سوره 4 آیه 12) و خواهران 2/3 (سوره 4 آیه 176) که مجموع آنها 15/12 کل ارث است!!!!!! لطفا بر اساس محاسبات ریاضی بگویید این چگونه ممکن است که سهم ارث میراث خوران یک بنده خدا در شرایط فوق بیش از اموال او باشد؟؟
سئوال 2) اختلافهای عددی
در قرآن اعداد متناقضی پیرامون روزها و ابام آماده است؛ آیا روزهای خدا برابر 1000 روز بشر است (سوره 22 آیه 47، سوره 32 آیه 5) یا برابر 50,000 روز بشر است (سوره 70 آیه 4) ؟
چند باغ در بهشت وجود دارد؟ یک (سوره 39 آیه 73، سوره 41 آیه 30، سوره 57 آیه 21، سوره 79 آیه 41) یا زیادتر (سوره 18 آیه 31، سوره 22 آیه 23، سوره 35 آیه 33)؟
در (سوره 56 آیه 7) ادعا میکند که در روز قیامت مردم سه دسته میشوند، اما در (سوره 90 آیات 18-19، سوره 99 آیات 6-7) تنها دو گروه را بر میشمرد.
در مورد اینکه چه کسی روح را در هنگام مرگ از انسان میگیرد نیز تناقضی آشکار وجود دارد، فرشته مرگ (سوره 32 آیه 11)، یک فرشتگان (جمع) (سوره 47 آیه 27) و همچنین "این الله است که روح را از انسانها در هنگام مرگ میگیرد" (سوره 39 آیه 42).
صحیح بخاری ادعا میکند که جبرئیل 600 بال داشت (جلد چهارم بخش 54 شماره 455) در حالی که قرآن در (سوره 35 آیه 1) میگوید فرشتگان 2، 3 یا 4 بال دارند.
لطفا این اعداد و ارقام را توضیح دهید تا بنده و این بهایی های و مسلمانان بدانند که کدامش درست است... لطفا از عبارات من درآوردی استفاده نفرمایید و نگویید که باید اینجا بگوییم که از ساعت اتمی استفاده شده اما آنجا از ساعت کوارتز چینی که هر ساعت 5 دقیق عقب می ماند.....
سئوال 3) قوم عاد در چند روز هلاک شد؟ یک روز (سوره 54 آیه 19) یا چندین روز (سوره 41 آیه 16، سوره 69 آیات 6-7)؟
سئوال 4) خلقت جهان در در جند روز بود؟ در دانشگاه که کافران مسیحی از حدا بی خبر به من گفتند چند میلیارد سال. سوره 7 آیه 54، سوره 10 آیه 3، سوره 11 آیه 7 و سوره 25 آیه 59 به روشنی اعلام میکند که خدا زمین و آسمانها را در 6 روز آفرید. اما در سوره 41 آیات 9-12 جمع روزهایی که خدا بدانها اشاره میکند 8 روز است! سئوال دیگر اینکه آفرینش با چه سرعتی انجام شد؟ چون در قرآن آمده « کن فیکن» پس 6 روز هم باید زیاد باشد نه؟؟؟؟
سئوال 5) خدا ول زمین را آفرید یا آسمان را؟ اول زمین و بعد آسمان (سوره 2 آیه 29)، اول آسمان و بعد زمین (سوره 79 آیه 27-30).
سئوال 6) انسان از چه آفریده شده است؟ از لخته خون (سوره 96 آیات 1-2) آب (سوره 21 آیه 30، سوره 24 آیه 45، سوره 25 آیه 54) "چیزی مانند سفال" (سوره 3 آیه 59، سوره 30 آیه 20، سوره 35 آیه 11)؟
سئوال 6) خدا کجا است و مکانش کجاست؟ (البته بنده می دانم خدا همه حا هست شما این سئوال را جوا ب بدهید)
در جایی از قرآن آمده که از رگ گردن به انسان نزدیکتر است (سوره 50 آیه 16) و در عین حال در جایی دیگر آمده که او بر روی تختش نشسته است (سوره 57 آیه 4) تختی که روی آب بنا شده است (سوره 11 آیه 7) و در عین حال بقدری دور است که رسیدن به او بین 1000 و 50000 سال طول میکشد (سوره 32 آیه 5، سوره 70 آیه 4). لطفا بگویید این مسافت چقدر است؟ نور عرضی؟ بعد اینکه طول تقریبی کیهان را که فعلا توانسته اند محاسبه کنند و شبیخ به رخ شطرنج است (شکل تقرسبی که از کیهان تا به حال محاسبه شده ) بالغ بر چند میلیارد سال نوری است و شما این رقم را با 1000 یا 50 هزار سال مقایسه کنید و لطفا مکان یابی دقیقی انجام داده و جواب سئوال بنده را بدهید!
سئوال 7) آیا پیامبران گناه نکرده اند؟ آیا شرک بخشودنی است یا نه؟
شرک بدترین گناهان شمرده میشود، اما به نظر میرسد نویسنده قرآن نتوانسته است در مورد اینکه خداشرک را میبخشد یا نمیبخشد تصمیم قاطعی بگیرد. در (سوره 4 آیه 48، 116) میگوید نمیبخشد و در سوره (4 آیه 153) میگوید میبخشد، ابراهیم با پرستش ماه و خورشید و ستاره به عنوان خدایش دچار شرک میشود (سوره 6 آیه 76-78) اما مسلمانان فکر میکنند که پیامبران گناه نمیکنند. ما که نفهمیدیم آخرش چه شد!!!!
سئوال 8) این جهودهای بدبخت آخر گیامبرشان گوساله پرست بود یا نبود؟
اسرائیلیان قبل از اینکه موسی از کوه بازگردد آغاز به پرستش گوساله طلایی کردند (سوره 7 آیه 149)، اما تازمانی که موسی بازنگشته بود از توبه کردن سر باز زدند و به ستایش گوساله ادامه دادند (سوره 20 آیه 91). آیا هارون نیز در گناه آنان شریک بود؟ نه (سوره 20 آیه 85-90)، آری (سوره 20 آیه 92، سوره 7 آیه 151).
سئوال 9) مسیح بیش از 1000 سال بعد از موسی به دنیا آمد اما در (سوره 7 آیه 157) خدا در مورد انجیلی که به مسیح داده شده است با موسی صحبت میکند. این یعنی چه؟؟؟
سئوال 10) چه کسی قرآن را بر محمد (ص) وحی میکند؟ جبرئیل یا روح القدس (سوره 16 آیه 102) یا (سوره 2 آیه 97)؟
وحی های جدید وحی های قدیم را تصدیق میکنند (سوره 2 آیه 97) یا جایگزین آنها هستند (سوره 16 آیه 101)؟
قرآن عربی خالص است (سوره 16 آیه 103) اما تعداد بسیار زیادی کلمات غیر عربی در آن یافت میشود!!!! لطفا توجیه بفرمایید..
سئوال 11) آیا کتب آسمانی کانند انجیل و تورات تحریف شده اند؟
ادعای شما مبنی بر تحریف انجیل و تورات، از یک طرف با (سوره 2 آیه 24) و (سوره 17 آیه 88) و از طرف دیگر با (سوره 28 آیه 49) و (سوره 46 آیه 10) در تضاد است.
سئوال 12) تورات تا 600 قبل از میلاد کتابت نشده بود و جز الواح مقدسه (ده فرمان) مابقی شفاهی بودند (این را از هر یهودی بپرسید برایتان می گوید مگر اینکه شما حرغ یودیان را هم در براه کتاب دینشان فبول نداشته باشید) پس اینکه می فرمایید تورات منظورتان چیست؟ دوم اینکه عیسی مسیح کی کتاب نگارش کرد و یا کی کاتبین وحی داشت که خود مسیحی ها هم خبر ندارند چون انجیل می شود تورات + فرمایشات حضرت مسیح+ داستان رسولان مسیح....
سئوال 13) داستان نوح را بهتر نیست کمی با عقلتان کنکاش کنید؟ می شود بگویید حضرت نوح کانگرو، خرس تنبل؛ کوالا، کیوی، غورباقه درختی، دودو و بیش از 400 هزار گونه دریایی، جانوری، گیاهی، حشره و تک سلولی را در یک کشتی که احتمالا کشتی تایتانیک بوده است جا داد و از کجا گیر آورد و بعد همان کانگرو را برد و به استرالیا بازگرداند و هزاران اما و ؟؟؟؟؟؟؟ دیگر.....
حالا فعلا به این سئوالات جواب بدهید تا 60 -70 نمونه دیگر را برایتان بگویم/// لطفا از حدیث استفاده نفرمایید چون بنده اصلا به تفسیر و حدیث اعتقاد ندارم لطفا از منطق علمی و بشری خود استفاده نمایید/ Ok? اگر نه که من ول کن نخواهم بود باید من را قانع کنید و هیچ اشکالی در کتاب شما نباشد.....
با سپاس از شما
یک سخنی هم به دوستان بهایی داشتم و اینکه عزیزان من شما چه بیایید اینجا از دینتان دفاع کنید چه اینها از دین شما بد بگویند کارتان به جایی نمی رسد و این جنگ ادیان تمامی ندارد که ندارد. پس الکی خودتان را خسته نکنید بروید سر عبادت خودتان یزید به راه خود علی هم به راه خود....
Felan Bye
و اما برسیم به مطلب این بحث که نقد کتاب ایقان است و تا آنجا که بنده از مطالب این تالار و نوشته های رفقای عزیز فهمیده ام این کتاب تا دلتان بخواهد غلط املایی دارد . البته من سعادت خواندن این کتاب را نداشته ام تا ببینم این گفته ها در عمل چیست، اما ظن خود را بر صدق گفتار رفقا می گذارم.... اما یک سئوال بزرگ برایم مطرح شده و این است که این همه ایراد به کتاب دیگران گرفته ایم اما نیامدیم ایراد خودمان را درست کنیم: به دوستان مسلمان و بهایی که گویا هر دو قرآن را کلمه به کلمه قبول دارند و حتما هم خوانده اند خواستم عرض کنم که در صورت امکان جواب سئوال بنده را در خصوص تناقضات ذیل در قرآن بدهند تا بنده نادان و خنگ کمی روشن شوم.....
سئوال 1) آیات پیرامون حسابرسی ارث
(سوره 4 آیه 11-12) و (سوره 4 آیه 176) در مورد قوانین وراثت صحبت میکند. اگر یک مرد فوت شود، و از او سه دختر و دو والد و یک همسر باقی بماند؛ دختران 2/3 سهم، والد ها 1/3 سهم (هردو بر اساس سوره 4 آیه 11) و همسر 1/8 سهم (بر اساس سوره 4 آیه 12) از ارث را دریافت میکند که از میزان ارث بیشتر میشود.
اگر مردی بمیرد و از او یک مادر و یک همسر و دو خواهر باقی میماند، مادر 1/3 سهم (سوره 4 آیه 11) همسر 1/4 (سوره 4 آیه 12) و خواهران 2/3 (سوره 4 آیه 176) که مجموع آنها 15/12 کل ارث است!!!!!! لطفا بر اساس محاسبات ریاضی بگویید این چگونه ممکن است که سهم ارث میراث خوران یک بنده خدا در شرایط فوق بیش از اموال او باشد؟؟
سئوال 2) اختلافهای عددی
در قرآن اعداد متناقضی پیرامون روزها و ابام آماده است؛ آیا روزهای خدا برابر 1000 روز بشر است (سوره 22 آیه 47، سوره 32 آیه 5) یا برابر 50,000 روز بشر است (سوره 70 آیه 4) ؟
چند باغ در بهشت وجود دارد؟ یک (سوره 39 آیه 73، سوره 41 آیه 30، سوره 57 آیه 21، سوره 79 آیه 41) یا زیادتر (سوره 18 آیه 31، سوره 22 آیه 23، سوره 35 آیه 33)؟
در (سوره 56 آیه 7) ادعا میکند که در روز قیامت مردم سه دسته میشوند، اما در (سوره 90 آیات 18-19، سوره 99 آیات 6-7) تنها دو گروه را بر میشمرد.
در مورد اینکه چه کسی روح را در هنگام مرگ از انسان میگیرد نیز تناقضی آشکار وجود دارد، فرشته مرگ (سوره 32 آیه 11)، یک فرشتگان (جمع) (سوره 47 آیه 27) و همچنین "این الله است که روح را از انسانها در هنگام مرگ میگیرد" (سوره 39 آیه 42).
صحیح بخاری ادعا میکند که جبرئیل 600 بال داشت (جلد چهارم بخش 54 شماره 455) در حالی که قرآن در (سوره 35 آیه 1) میگوید فرشتگان 2، 3 یا 4 بال دارند.
لطفا این اعداد و ارقام را توضیح دهید تا بنده و این بهایی های و مسلمانان بدانند که کدامش درست است... لطفا از عبارات من درآوردی استفاده نفرمایید و نگویید که باید اینجا بگوییم که از ساعت اتمی استفاده شده اما آنجا از ساعت کوارتز چینی که هر ساعت 5 دقیق عقب می ماند.....
سئوال 3) قوم عاد در چند روز هلاک شد؟ یک روز (سوره 54 آیه 19) یا چندین روز (سوره 41 آیه 16، سوره 69 آیات 6-7)؟
سئوال 4) خلقت جهان در در جند روز بود؟ در دانشگاه که کافران مسیحی از حدا بی خبر به من گفتند چند میلیارد سال. سوره 7 آیه 54، سوره 10 آیه 3، سوره 11 آیه 7 و سوره 25 آیه 59 به روشنی اعلام میکند که خدا زمین و آسمانها را در 6 روز آفرید. اما در سوره 41 آیات 9-12 جمع روزهایی که خدا بدانها اشاره میکند 8 روز است! سئوال دیگر اینکه آفرینش با چه سرعتی انجام شد؟ چون در قرآن آمده « کن فیکن» پس 6 روز هم باید زیاد باشد نه؟؟؟؟
سئوال 5) خدا ول زمین را آفرید یا آسمان را؟ اول زمین و بعد آسمان (سوره 2 آیه 29)، اول آسمان و بعد زمین (سوره 79 آیه 27-30).
سئوال 6) انسان از چه آفریده شده است؟ از لخته خون (سوره 96 آیات 1-2) آب (سوره 21 آیه 30، سوره 24 آیه 45، سوره 25 آیه 54) "چیزی مانند سفال" (سوره 3 آیه 59، سوره 30 آیه 20، سوره 35 آیه 11)؟
سئوال 6) خدا کجا است و مکانش کجاست؟ (البته بنده می دانم خدا همه حا هست شما این سئوال را جوا ب بدهید)
در جایی از قرآن آمده که از رگ گردن به انسان نزدیکتر است (سوره 50 آیه 16) و در عین حال در جایی دیگر آمده که او بر روی تختش نشسته است (سوره 57 آیه 4) تختی که روی آب بنا شده است (سوره 11 آیه 7) و در عین حال بقدری دور است که رسیدن به او بین 1000 و 50000 سال طول میکشد (سوره 32 آیه 5، سوره 70 آیه 4). لطفا بگویید این مسافت چقدر است؟ نور عرضی؟ بعد اینکه طول تقریبی کیهان را که فعلا توانسته اند محاسبه کنند و شبیخ به رخ شطرنج است (شکل تقرسبی که از کیهان تا به حال محاسبه شده ) بالغ بر چند میلیارد سال نوری است و شما این رقم را با 1000 یا 50 هزار سال مقایسه کنید و لطفا مکان یابی دقیقی انجام داده و جواب سئوال بنده را بدهید!
سئوال 7) آیا پیامبران گناه نکرده اند؟ آیا شرک بخشودنی است یا نه؟
شرک بدترین گناهان شمرده میشود، اما به نظر میرسد نویسنده قرآن نتوانسته است در مورد اینکه خداشرک را میبخشد یا نمیبخشد تصمیم قاطعی بگیرد. در (سوره 4 آیه 48، 116) میگوید نمیبخشد و در سوره (4 آیه 153) میگوید میبخشد، ابراهیم با پرستش ماه و خورشید و ستاره به عنوان خدایش دچار شرک میشود (سوره 6 آیه 76-78) اما مسلمانان فکر میکنند که پیامبران گناه نمیکنند. ما که نفهمیدیم آخرش چه شد!!!!
سئوال 8) این جهودهای بدبخت آخر گیامبرشان گوساله پرست بود یا نبود؟
اسرائیلیان قبل از اینکه موسی از کوه بازگردد آغاز به پرستش گوساله طلایی کردند (سوره 7 آیه 149)، اما تازمانی که موسی بازنگشته بود از توبه کردن سر باز زدند و به ستایش گوساله ادامه دادند (سوره 20 آیه 91). آیا هارون نیز در گناه آنان شریک بود؟ نه (سوره 20 آیه 85-90)، آری (سوره 20 آیه 92، سوره 7 آیه 151).
سئوال 9) مسیح بیش از 1000 سال بعد از موسی به دنیا آمد اما در (سوره 7 آیه 157) خدا در مورد انجیلی که به مسیح داده شده است با موسی صحبت میکند. این یعنی چه؟؟؟
سئوال 10) چه کسی قرآن را بر محمد (ص) وحی میکند؟ جبرئیل یا روح القدس (سوره 16 آیه 102) یا (سوره 2 آیه 97)؟
وحی های جدید وحی های قدیم را تصدیق میکنند (سوره 2 آیه 97) یا جایگزین آنها هستند (سوره 16 آیه 101)؟
قرآن عربی خالص است (سوره 16 آیه 103) اما تعداد بسیار زیادی کلمات غیر عربی در آن یافت میشود!!!! لطفا توجیه بفرمایید..
سئوال 11) آیا کتب آسمانی کانند انجیل و تورات تحریف شده اند؟
ادعای شما مبنی بر تحریف انجیل و تورات، از یک طرف با (سوره 2 آیه 24) و (سوره 17 آیه 88) و از طرف دیگر با (سوره 28 آیه 49) و (سوره 46 آیه 10) در تضاد است.
سئوال 12) تورات تا 600 قبل از میلاد کتابت نشده بود و جز الواح مقدسه (ده فرمان) مابقی شفاهی بودند (این را از هر یهودی بپرسید برایتان می گوید مگر اینکه شما حرغ یودیان را هم در براه کتاب دینشان فبول نداشته باشید) پس اینکه می فرمایید تورات منظورتان چیست؟ دوم اینکه عیسی مسیح کی کتاب نگارش کرد و یا کی کاتبین وحی داشت که خود مسیحی ها هم خبر ندارند چون انجیل می شود تورات + فرمایشات حضرت مسیح+ داستان رسولان مسیح....
سئوال 13) داستان نوح را بهتر نیست کمی با عقلتان کنکاش کنید؟ می شود بگویید حضرت نوح کانگرو، خرس تنبل؛ کوالا، کیوی، غورباقه درختی، دودو و بیش از 400 هزار گونه دریایی، جانوری، گیاهی، حشره و تک سلولی را در یک کشتی که احتمالا کشتی تایتانیک بوده است جا داد و از کجا گیر آورد و بعد همان کانگرو را برد و به استرالیا بازگرداند و هزاران اما و ؟؟؟؟؟؟؟ دیگر.....
حالا فعلا به این سئوالات جواب بدهید تا 60 -70 نمونه دیگر را برایتان بگویم/// لطفا از حدیث استفاده نفرمایید چون بنده اصلا به تفسیر و حدیث اعتقاد ندارم لطفا از منطق علمی و بشری خود استفاده نمایید/ Ok? اگر نه که من ول کن نخواهم بود باید من را قانع کنید و هیچ اشکالی در کتاب شما نباشد.....
با سپاس از شما
یک سخنی هم به دوستان بهایی داشتم و اینکه عزیزان من شما چه بیایید اینجا از دینتان دفاع کنید چه اینها از دین شما بد بگویند کارتان به جایی نمی رسد و این جنگ ادیان تمامی ندارد که ندارد. پس الکی خودتان را خسته نکنید بروید سر عبادت خودتان یزید به راه خود علی هم به راه خود....
Felan Bye
-
- فعّال
- پست: 251
- تاریخ عضویت: سهشنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm
خدمت دوستان سایت سلام عرض می کنم. داستان زائیدن کوه را شنیده اید؟ می گویند از کوهی سر و صدای زیادی برمی خاست. خوب، پر پیداست که سر و صدای کوه مثل خود کوه، کوهانه است. یعنی خیلی پر سر و صداست. گفتند: چه خبر است و این سر و صدا از برای چیست؟ خبر آمد که قرار است کوه بزاید! خوب، باز هم معلوم است که اگر قرار باشد کوه بزاید چیزی می زاید مثل خودش یعنی یک کوهک (همان کوه کوچک.)
القصه، پس از مدتی سر و صدا، کوه زایید! اما با آن همه کبکبه و دبدبه، با کمال حیرت، همه دیدند که جناب کوه یک موش مرده زاییده است!!
حالا حکایت اشکال گرفتن از قرآن که مدتی بود سر و صدایش را می شنیدیم، رخ داد و دیدیم که کوه، پس از آن همه سرو صدا، البته چند قلو زاییده است ولی چند موش مرده. البته مسحضرید که از قدیم الایام گفته اند: در مثل مناقشه نیست. خوشبختانه یا متاسفانه اشکالات جناب میثاق، به قرآن، حکایت همان زاییدن کوه است.
اجمالا خدمت دوستان عرض کنم که کسی که باز هم خودش معترف است که 15 سال است حتی فارسی ننوشته و نیز می فرماید که قرآن هم کتابی عربی است، به قرآن ایراد مفهومی می گیرد آن هم بدون نوشتن اصل آیات و با ذکر شماره سوره ها و آیات و نقل مطالبی که اگر حتی یک بار زحمت مراجعه به آیات را به خودش می داد، متوجه می شد که بسیاری از پرسش های ایشان با بیان خود آیات پاسخ داده می شود و یا اصلا جایی برای طرح ندارد.
این را به عنوان دست گرمی عرض کردم تا در عرائضی که پس از این تقدیم می کنم به بررسی اصل مطلب، بپردازم.
به راستی بسی شگفت انگیز است که کسی دم از عقل و علم و منطق می زند، اما کمی به خود زحمت نمی دهد که به اصل آیات مراجعه کند و کمی با خود بیندیشد تا مفهوم ظاهر آیه را بفهمد. مراجعه به تفسیر و روایت( که بعدا در این مورد سخن خواهم گفت) پیشکش!
من به عنوان مشت نمونه ی خروار به دو تا از پرسش های شما، پاسخ می دهم و حضور خوانندگان گرامی عرض می کنم که دیگر مطالب این میثاق محترم- که نمی دانم چرا ناشیانه خودش را مسلمان جا می زند؟!- از همین قبیل است.
ایشان در یک جا گفته است:
الف: «در مورد اینکه چه کسی روح را در هنگام مرگ از انسان میگیرد نیز تناقضی آشکار وجود دارد، فرشته مرگ (سوره 32 آیه 11)، یک فرشتگان (جمع) (سوره 47 آیه 27) و همچنین "این الله است که روح را از انسانها در هنگام مرگ میگیرد" (سوره 39 آیه 42).»
آیات مورد استناد ایشان که در باره ی قبض روح مردم ایراد گرفته اند، این است:
1- اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتي قَضى عَلَيْهَا
الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (42)
2- قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ (11)
فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ (27)
1-چنان که ملاحظه می فرمایید، خداوند نخست قبض روح را به خودش نسبت می دهد.
2-در مرحله ی دوم این امر را به ملک الموت( پادشاه مرگ) نسبت می دهد. یعنی این کار را به او واگذار می کند تا او به امر خداوند این کار را انجام دهد
3-و سپس برای ملک الموت ایادیان و کارگزارانی از میان فرشتگان برمی گزیند و گرفتن جان آدمیان را به آنان نسبت می دهد
ب: در جای دیگر گفته است:
سئوال 3) قوم عاد در چند روز هلاک شد؟ یک روز (سوره 54 آیه 19) یا چندین روز (سوره 41 آیه 16، سوره 69 آیات 6-7)؟
بنده نخست آیاتی را که خود ایشان به آن ها استناد کرده است، نقل می کنم:
إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً صَرْصَراً في يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ (19)
فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً صَرْصَراً في أَيَّامٍ نَحِساتٍ لِنُذيقَهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ
الْآخِرَةِ أَخْزى وَ هُمْ لا يُنْصَرُونَ (16)
وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِكُوا بِريحٍ صَرْصَرٍ عاتِيَةٍ (6)
سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فيها صَرْعى كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ (7)
به راستی اگر اندکی عربی و کمی هم خرد و مثقالی هم انصاف داشته باشید، از این آیات تناقض می یابید؟ قرآن دارد ماجرای نزول عذاب را بر قوم عاد در سه مرحله تعریف می کند:
1-در یک روز نحس باد عذاب بر آنان وزیدن گرفت
2-وزیدن این باد چند روز طول کشید.
3-مدت هفت شب و هشت روز آن باد عذاب خیز بر آنان مسلط بود تا کاملا نابودشان سازد.
به راستی فهم این گونه امور دشوار است؟
حقیر به خوانندگان گرامی این سایت، اعم از بهایی و مسلمان و مسیحی و غیره، عرض می کنم که تمامی اشکالات مطرح شده از طرف جناب میثاق، از همین قبیل است و نکته ی مهم آن است که شگرد مبلغان بهایی از دیرباز آن بوده که هنگام طرح اشکالات اساسی در باره ی مبانی فکری و اعتقادی بهائیان، بحث را به انحراف بکشانند و با طرح مباحث انحرافی، افکار افراد، به ویژه بهائیان ساده دل و صاف اندیش را از مسیر اصلی بحث منحرف کنند و آن را به بیراهه و کژراهه بکشانند. به ویژه آن که توجه داشته باشید، از آن جا که سران و پیشوایان بهایی آشکارا به حقانیت اسلام و قرآن اعتراف کرده اند، بحث در باره ی اشکالات قرآن و اسلام، از منظر یک بهایی مؤمن، اصولا غلط است.
نکته ی دیگر آن که:
یادتان باشد این جا سایت بهایی پژوهی است و با طرح اشکال در باره ی قرآن و اسلام، موضوع پژوهش در باره ی بهائیت نباید تحت الشعاع قرار گیرد. اصلا گیرم اسلام و قرآن سراسر عیب و ایراد. هم اینک که ما و شما در این سایت در حال گفت و گو هستیم، ده ها سایت و وبلاگ دارند علیه قرآن و اسلام، مطلب می نویسند. شما هم به آن جا ها بروید و هر چه دلتان می خواهد علیه اسلام و قرآن، بنویسید، ولی این امر، دامن بهائیت را از ایرادهای اساسی پاک نمی کند. به هر صورت باز هم عرض می کنم: این جا سایت بهایی پژوهی است نه سایت اسلام ستیزی.
و بالاخره آن که:
آقای محترم! اصلا شما کی هستید که بفرمایید من تفسیر را قبول دارم یا ندارم؟ یا بفرمایید حدیث را قبول دارم یا ندارم؟ ممکن است شما خیلی چیزها را قبول داشته باشید یا نداشته باشید. این به خودتان مربوط است؛ ولی شما چه حقی دارید برای یک دین و پیروانش تکلیف تعیین بفرمایید! مثلا بهائیت تفسیر در متون دینی اش را جائز نمی شمارد؛ خوب این به آن ها مربوط است؛ به بنده و شما ربطی ندارد که چرا آنان این را قبول دارند یا ندارند. من وظیفه دارم اگر می خواهم با بهائیان گفت و گو کنم، مبتنی بر عقاید آنان با ایشان سخن بگویم. به همین ترتیب است که مثلا مسلمانان تفسیر صحیح و درست را که مبتنی بر بیانات پیامبر و ائمه علیهم السلام باشد، را جائز می شمارند. این به خودشان مربوط است به شما ربطی ندارد که بخواهید اظهار نظر بفرمایید. بنابراین آنان مبتنی بر آن چه که به عنوان تفسیر قرآن قبول دارند، به راحتی به آیات قرآن که شما آن را ایراد می پندارید، پاسخ منطقی می دهند.
القصه، پس از مدتی سر و صدا، کوه زایید! اما با آن همه کبکبه و دبدبه، با کمال حیرت، همه دیدند که جناب کوه یک موش مرده زاییده است!!
حالا حکایت اشکال گرفتن از قرآن که مدتی بود سر و صدایش را می شنیدیم، رخ داد و دیدیم که کوه، پس از آن همه سرو صدا، البته چند قلو زاییده است ولی چند موش مرده. البته مسحضرید که از قدیم الایام گفته اند: در مثل مناقشه نیست. خوشبختانه یا متاسفانه اشکالات جناب میثاق، به قرآن، حکایت همان زاییدن کوه است.
اجمالا خدمت دوستان عرض کنم که کسی که باز هم خودش معترف است که 15 سال است حتی فارسی ننوشته و نیز می فرماید که قرآن هم کتابی عربی است، به قرآن ایراد مفهومی می گیرد آن هم بدون نوشتن اصل آیات و با ذکر شماره سوره ها و آیات و نقل مطالبی که اگر حتی یک بار زحمت مراجعه به آیات را به خودش می داد، متوجه می شد که بسیاری از پرسش های ایشان با بیان خود آیات پاسخ داده می شود و یا اصلا جایی برای طرح ندارد.
این را به عنوان دست گرمی عرض کردم تا در عرائضی که پس از این تقدیم می کنم به بررسی اصل مطلب، بپردازم.
به راستی بسی شگفت انگیز است که کسی دم از عقل و علم و منطق می زند، اما کمی به خود زحمت نمی دهد که به اصل آیات مراجعه کند و کمی با خود بیندیشد تا مفهوم ظاهر آیه را بفهمد. مراجعه به تفسیر و روایت( که بعدا در این مورد سخن خواهم گفت) پیشکش!
من به عنوان مشت نمونه ی خروار به دو تا از پرسش های شما، پاسخ می دهم و حضور خوانندگان گرامی عرض می کنم که دیگر مطالب این میثاق محترم- که نمی دانم چرا ناشیانه خودش را مسلمان جا می زند؟!- از همین قبیل است.
ایشان در یک جا گفته است:
الف: «در مورد اینکه چه کسی روح را در هنگام مرگ از انسان میگیرد نیز تناقضی آشکار وجود دارد، فرشته مرگ (سوره 32 آیه 11)، یک فرشتگان (جمع) (سوره 47 آیه 27) و همچنین "این الله است که روح را از انسانها در هنگام مرگ میگیرد" (سوره 39 آیه 42).»
آیات مورد استناد ایشان که در باره ی قبض روح مردم ایراد گرفته اند، این است:
1- اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتي قَضى عَلَيْهَا
الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (42)
2- قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ (11)
فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ (27)
1-چنان که ملاحظه می فرمایید، خداوند نخست قبض روح را به خودش نسبت می دهد.
2-در مرحله ی دوم این امر را به ملک الموت( پادشاه مرگ) نسبت می دهد. یعنی این کار را به او واگذار می کند تا او به امر خداوند این کار را انجام دهد
3-و سپس برای ملک الموت ایادیان و کارگزارانی از میان فرشتگان برمی گزیند و گرفتن جان آدمیان را به آنان نسبت می دهد
ب: در جای دیگر گفته است:
سئوال 3) قوم عاد در چند روز هلاک شد؟ یک روز (سوره 54 آیه 19) یا چندین روز (سوره 41 آیه 16، سوره 69 آیات 6-7)؟
بنده نخست آیاتی را که خود ایشان به آن ها استناد کرده است، نقل می کنم:
إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً صَرْصَراً في يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ (19)
فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً صَرْصَراً في أَيَّامٍ نَحِساتٍ لِنُذيقَهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ
الْآخِرَةِ أَخْزى وَ هُمْ لا يُنْصَرُونَ (16)
وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِكُوا بِريحٍ صَرْصَرٍ عاتِيَةٍ (6)
سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فيها صَرْعى كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ (7)
به راستی اگر اندکی عربی و کمی هم خرد و مثقالی هم انصاف داشته باشید، از این آیات تناقض می یابید؟ قرآن دارد ماجرای نزول عذاب را بر قوم عاد در سه مرحله تعریف می کند:
1-در یک روز نحس باد عذاب بر آنان وزیدن گرفت
2-وزیدن این باد چند روز طول کشید.
3-مدت هفت شب و هشت روز آن باد عذاب خیز بر آنان مسلط بود تا کاملا نابودشان سازد.
به راستی فهم این گونه امور دشوار است؟
حقیر به خوانندگان گرامی این سایت، اعم از بهایی و مسلمان و مسیحی و غیره، عرض می کنم که تمامی اشکالات مطرح شده از طرف جناب میثاق، از همین قبیل است و نکته ی مهم آن است که شگرد مبلغان بهایی از دیرباز آن بوده که هنگام طرح اشکالات اساسی در باره ی مبانی فکری و اعتقادی بهائیان، بحث را به انحراف بکشانند و با طرح مباحث انحرافی، افکار افراد، به ویژه بهائیان ساده دل و صاف اندیش را از مسیر اصلی بحث منحرف کنند و آن را به بیراهه و کژراهه بکشانند. به ویژه آن که توجه داشته باشید، از آن جا که سران و پیشوایان بهایی آشکارا به حقانیت اسلام و قرآن اعتراف کرده اند، بحث در باره ی اشکالات قرآن و اسلام، از منظر یک بهایی مؤمن، اصولا غلط است.
نکته ی دیگر آن که:
یادتان باشد این جا سایت بهایی پژوهی است و با طرح اشکال در باره ی قرآن و اسلام، موضوع پژوهش در باره ی بهائیت نباید تحت الشعاع قرار گیرد. اصلا گیرم اسلام و قرآن سراسر عیب و ایراد. هم اینک که ما و شما در این سایت در حال گفت و گو هستیم، ده ها سایت و وبلاگ دارند علیه قرآن و اسلام، مطلب می نویسند. شما هم به آن جا ها بروید و هر چه دلتان می خواهد علیه اسلام و قرآن، بنویسید، ولی این امر، دامن بهائیت را از ایرادهای اساسی پاک نمی کند. به هر صورت باز هم عرض می کنم: این جا سایت بهایی پژوهی است نه سایت اسلام ستیزی.
و بالاخره آن که:
آقای محترم! اصلا شما کی هستید که بفرمایید من تفسیر را قبول دارم یا ندارم؟ یا بفرمایید حدیث را قبول دارم یا ندارم؟ ممکن است شما خیلی چیزها را قبول داشته باشید یا نداشته باشید. این به خودتان مربوط است؛ ولی شما چه حقی دارید برای یک دین و پیروانش تکلیف تعیین بفرمایید! مثلا بهائیت تفسیر در متون دینی اش را جائز نمی شمارد؛ خوب این به آن ها مربوط است؛ به بنده و شما ربطی ندارد که چرا آنان این را قبول دارند یا ندارند. من وظیفه دارم اگر می خواهم با بهائیان گفت و گو کنم، مبتنی بر عقاید آنان با ایشان سخن بگویم. به همین ترتیب است که مثلا مسلمانان تفسیر صحیح و درست را که مبتنی بر بیانات پیامبر و ائمه علیهم السلام باشد، را جائز می شمارند. این به خودشان مربوط است به شما ربطی ندارد که بخواهید اظهار نظر بفرمایید. بنابراین آنان مبتنی بر آن چه که به عنوان تفسیر قرآن قبول دارند، به راحتی به آیات قرآن که شما آن را ایراد می پندارید، پاسخ منطقی می دهند.
-
- پست: 0
- تاریخ عضویت: چهارشنبه 19 مهر 1385, 6:41 am
آقای جویای عزیز، از اینکه به بنده فحش و بدو بیراه دادید متشکرم و خدا کند که کمی هم بر متانت و ادب خود بیفزایید : می بینید وقتی کسی از دین شما اشکال می کیرد شما هم باز به همان منطق بهایی ها متوسل می شوید و می گویید عالم و آدم به حقایق قرآن اعتراف کرده اند... بگذریم مردم عاقلمند و اندیشه هنوز به دستان امشال شما نخشکیده.... بله بنده تفسیر قبول ندارم چون اگر شما می گویید قرآن کامل است پس چرا خدا به خودش زحمت نداد که شک و شبهات را رفع کرده و دو کلمه بگوید که من بی سواد هم بدانم و به 4 تا آخوند متوشل نشوم؟؟؟؟؟ یادم نمی رود که دانته بزرگ گفته است: بلاغت و صراحت در ساده گویی است... در طی این مدتی که در ایران هستم هر وقت قرآن را مطالعه می کنم باید هر از چند گاهی نزد یکی از همین آقایان بروم و بگویم این یعنی چه و ایشان هم مثل شما جمیع اباطیل را کنار هم بگدارند و ...... شما هنوز جواب سئوال بنده را نداده اید و فقط سئوال را بازتر کرده اید...
این هم از منطق شما نشات می گیرد به هر حال از پای منبر نشتن بیش از این هم گیر آدم نخواهد آمد و از کوزه همان تراود که در اوست....
شما اول بیایید این تناقضات را رفع کنید بعد بیایید بگویید که ایقان و غیره و ذالک درست است یا غلط..... در ضمن اشتباهات ادبی راهم لطفا پاسخ دهید... در ضمن بنده فکر کنم از شما بیشتر عربی بدانم پس زیاد تازی بلد بودن خود را به رخ نکشید.... در ضمن بهاییان هم برای اثبات رسالت بها و ... به این کتاب هم استناد می کنند و اگر این کتاب مشکل دار باشد باید گفت که هم شما و هم ایشان سخت در اشتباهید.....
لطفا در مرحله بعد از ناسزاهای آبرومندانه تر و آب دارتر استفاده کنید: منطق اهل سنت را که دیدیم سر بریدن است منطقه شیعه را هم می بینیم و 27 سال است که می بینیم زبان بریدن است....
البته ماهیت گردانندگان این وب سایت هم باید مشخص شود که آیا از حجتیه هستند یا نه چون نرود میخ آهنین در سنگ
راستی چرا کوه زاییدن را به رخ بنده می کشید: اجبا مگر کوه هم می زاید..... این هم از جکهای شیعی است؟؟؟؟ آقا جان اول بروید کمی تدبر کنید بعد بیایید نا سزا بار مردم کنید....
خوش باشید. شما را به جهالتتان بخشیدم
این هم از منطق شما نشات می گیرد به هر حال از پای منبر نشتن بیش از این هم گیر آدم نخواهد آمد و از کوزه همان تراود که در اوست....
شما اول بیایید این تناقضات را رفع کنید بعد بیایید بگویید که ایقان و غیره و ذالک درست است یا غلط..... در ضمن اشتباهات ادبی راهم لطفا پاسخ دهید... در ضمن بنده فکر کنم از شما بیشتر عربی بدانم پس زیاد تازی بلد بودن خود را به رخ نکشید.... در ضمن بهاییان هم برای اثبات رسالت بها و ... به این کتاب هم استناد می کنند و اگر این کتاب مشکل دار باشد باید گفت که هم شما و هم ایشان سخت در اشتباهید.....
لطفا در مرحله بعد از ناسزاهای آبرومندانه تر و آب دارتر استفاده کنید: منطق اهل سنت را که دیدیم سر بریدن است منطقه شیعه را هم می بینیم و 27 سال است که می بینیم زبان بریدن است....
البته ماهیت گردانندگان این وب سایت هم باید مشخص شود که آیا از حجتیه هستند یا نه چون نرود میخ آهنین در سنگ
راستی چرا کوه زاییدن را به رخ بنده می کشید: اجبا مگر کوه هم می زاید..... این هم از جکهای شیعی است؟؟؟؟ آقا جان اول بروید کمی تدبر کنید بعد بیایید نا سزا بار مردم کنید....
خوش باشید. شما را به جهالتتان بخشیدم
-
- فعّال
- پست: 216
- تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm
آشنایی با کتاب ایقان (قسمت هجدهم :اعتراف به عظمت قرآن)
بهاءاله در ایقان معجزه انحصاری پیامبر اکرم (ص) را منحصر در قرآن شمرده ودر طول چند
صفحه در عباراتی که تماما ماخوذ از سید باب است در عظمت قرآن داد سخن داده و آنچنان
آن رادارای علو مقام" شمرده که گفته هیچکس را نرسد که از "این عباد در او
شک نمایند یا شبهه کنند" (ص123 س8) و بعد در عبارات مفصلی مقام شامخ قرآن
راستوده است .سید باب در موضوع عظمت قرآن مکرر در بیان فارسی و سایر کتبش مطالبی
گفته از جمله در کتاب دلائل سبعه ص6 چنین می گوید:
"اگر نزد خداوند حجت و دلیلی بزرگتر از قرآن می بود خداوند با آن دلیل
(برحقانیت پیغمبر خاتم) استدلال می نمود و ادله و براهین دیگر در کنار قرآن مانند سایه است در
جنب آفتاب"!
ودر ص 128 س6 معرفت قرآن را آنچنان با لا می برد که آن را با معرفت خدا همسنگ می
سازد و می گوید :
"عوام استعداد ادراک آن را ندارند"
بهاءاله در جای دیگر در کتاب لوح سلطان ص 21،قرآن را "حجت باقیه " می
خواند و بدین ترتیب بر حجیت و سندیت این کتاب عظیم - تا جهان باقی است - اعتراف می نماید.
این معجزه جاوید از سوی پیامبری که امی بود و در هیچ مدرسه بشری تلمذ ننمود آنچنان
دانشمندان جهان همچون بو علی سینا ها و فارابی ها و بیرونی ها و ملاصدرا هارا در طول
چهارده قرن خاضع و خاشع نمود که در برابر پیامبر اکرم سر تعظیم فرود آورده از در یاهای
دانشش جرعه نوش شده اند وبا علوم بر گرفته از آن بر جهان سروری نموده و غربیان را در
برابر آن دانش هاخاضع نمودند.
عبد البها درمجلد دوم خطابات ص 102 اعتراف می کند که تمام این علوم از ناحیه پیامبری
بوده که امی بوده اند و در هیچ مدرسه بشری درس نخوانده اندو در میان اقوام وحشی
متولد شده و زندگانی فرمود و اقوام عرب در نهایت جهالت و همجی بودند...
اما به برکت این معجزه جاوید و حجت باقیه الهی به آنجا رسیدند که می گوید:
"این جمهور اشخاص متوحشه در جمیع مراتب انسانیه و کمالات بشریه چنان
ترقی نمودند که کل ملل عالم در آن عصر مبهوت و متحیر گشتند. طوائف و قبائل و ملل عالم که
دائما اعراب را سخریه و استهزا می نمودند بکمال اشتیاق به موطن و ممالک عربی آمده تحصیل
فضائل انسانیه و اقتباس علوم سیاسیه و اکتساب معارف و مدنیت و تعلم فنون و صنایع
مینمودند...خلاصه طائفه عرب -به برکت اسلام و قرآن-در جمیع فنون و علوم و معارف و
حکمت و سیاست و اخلاق و صنایع و بدایع سرور کل ملل و اقوام گشتند" رساله المدنیه
طبع بمبئی ص 73 .
*********
این قسمت را از آن جهت آوردم که معلوم شود از نظر بهائیان قرآن معجزه جاوید است و هیچ
شک و شبهه ای در آن نیست و با تعالیم آن اعراب وحشی (به قول عبدالبها و رهبران
بهائی) بر کل جهان سیادت و سروری پیدا کردند و در همه معارف و علوم آقای کل ملل و
اقوام گشتند و ایقان هم بر آن تاکید نموده است.
بنا براین هیچ بهائی را نرسد که بخواهد بر خلاف نصوص رهبران خویش
همچون باب و بهاو عبد البها از این حجت باقیه ایراد و اشتباه و تناقض در آورد که اگر چنین کند
بهائی نخواهد بود و خود را به ورطه هلاکت علمی خواهد انداخت.
اما قصد دیگر از طرح این بحث اثبا ت امیت پیامبر و اعجاز قرآن و بررسی ادعای امیت بها و شان
علمی ایشان است که به قسمت بعد وامی گذاریم.
بهاءاله در ایقان معجزه انحصاری پیامبر اکرم (ص) را منحصر در قرآن شمرده ودر طول چند
صفحه در عباراتی که تماما ماخوذ از سید باب است در عظمت قرآن داد سخن داده و آنچنان
آن رادارای علو مقام" شمرده که گفته هیچکس را نرسد که از "این عباد در او
شک نمایند یا شبهه کنند" (ص123 س8) و بعد در عبارات مفصلی مقام شامخ قرآن
راستوده است .سید باب در موضوع عظمت قرآن مکرر در بیان فارسی و سایر کتبش مطالبی
گفته از جمله در کتاب دلائل سبعه ص6 چنین می گوید:
"اگر نزد خداوند حجت و دلیلی بزرگتر از قرآن می بود خداوند با آن دلیل
(برحقانیت پیغمبر خاتم) استدلال می نمود و ادله و براهین دیگر در کنار قرآن مانند سایه است در
جنب آفتاب"!
ودر ص 128 س6 معرفت قرآن را آنچنان با لا می برد که آن را با معرفت خدا همسنگ می
سازد و می گوید :
"عوام استعداد ادراک آن را ندارند"
بهاءاله در جای دیگر در کتاب لوح سلطان ص 21،قرآن را "حجت باقیه " می
خواند و بدین ترتیب بر حجیت و سندیت این کتاب عظیم - تا جهان باقی است - اعتراف می نماید.
این معجزه جاوید از سوی پیامبری که امی بود و در هیچ مدرسه بشری تلمذ ننمود آنچنان
دانشمندان جهان همچون بو علی سینا ها و فارابی ها و بیرونی ها و ملاصدرا هارا در طول
چهارده قرن خاضع و خاشع نمود که در برابر پیامبر اکرم سر تعظیم فرود آورده از در یاهای
دانشش جرعه نوش شده اند وبا علوم بر گرفته از آن بر جهان سروری نموده و غربیان را در
برابر آن دانش هاخاضع نمودند.
عبد البها درمجلد دوم خطابات ص 102 اعتراف می کند که تمام این علوم از ناحیه پیامبری
بوده که امی بوده اند و در هیچ مدرسه بشری درس نخوانده اندو در میان اقوام وحشی
متولد شده و زندگانی فرمود و اقوام عرب در نهایت جهالت و همجی بودند...
اما به برکت این معجزه جاوید و حجت باقیه الهی به آنجا رسیدند که می گوید:
"این جمهور اشخاص متوحشه در جمیع مراتب انسانیه و کمالات بشریه چنان
ترقی نمودند که کل ملل عالم در آن عصر مبهوت و متحیر گشتند. طوائف و قبائل و ملل عالم که
دائما اعراب را سخریه و استهزا می نمودند بکمال اشتیاق به موطن و ممالک عربی آمده تحصیل
فضائل انسانیه و اقتباس علوم سیاسیه و اکتساب معارف و مدنیت و تعلم فنون و صنایع
مینمودند...خلاصه طائفه عرب -به برکت اسلام و قرآن-در جمیع فنون و علوم و معارف و
حکمت و سیاست و اخلاق و صنایع و بدایع سرور کل ملل و اقوام گشتند" رساله المدنیه
طبع بمبئی ص 73 .
*********
این قسمت را از آن جهت آوردم که معلوم شود از نظر بهائیان قرآن معجزه جاوید است و هیچ
شک و شبهه ای در آن نیست و با تعالیم آن اعراب وحشی (به قول عبدالبها و رهبران
بهائی) بر کل جهان سیادت و سروری پیدا کردند و در همه معارف و علوم آقای کل ملل و
اقوام گشتند و ایقان هم بر آن تاکید نموده است.
بنا براین هیچ بهائی را نرسد که بخواهد بر خلاف نصوص رهبران خویش
همچون باب و بهاو عبد البها از این حجت باقیه ایراد و اشتباه و تناقض در آورد که اگر چنین کند
بهائی نخواهد بود و خود را به ورطه هلاکت علمی خواهد انداخت.
اما قصد دیگر از طرح این بحث اثبا ت امیت پیامبر و اعجاز قرآن و بررسی ادعای امیت بها و شان
علمی ایشان است که به قسمت بعد وامی گذاریم.
-
- فعّال
- پست: 251
- تاریخ عضویت: سهشنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm
جناب میثاق با عرض سلام مجدد. از قدیم گفته اند: در مثل مناقشه نیست. اگر بنده می دانستم از این ضرب المثل که به راستی در فارسی کاربرد دارد، این قدر ناراحت می شدید، بی تردید آن را به کار نمی بردم. ضرب المثل برای جا انداختن مطلب به کار می رود. گمان نمی کردم حضرت عالی این قدر زود رنج هستید که از به کار بردن یک مثل تا این اندازه ناراحت شوید و بر خلاف ادعاهای پیشین به توهین روی آورید. زبان دینتان را ( چون اگر یادتان باشد قبلا خود را مسلمان می پنداشتید و در شب احیا برای شب زنده داری آماده می شدید. یادتان که هست.) به تمسخر زبان تازی نمی خواندید.
دو دیگر آن که مگر بنده به عنوان نمونه به دو سئوال شما پاسخ نداده و عرض نکرده ام که دیگر مطالب شما هم از همین دست است. و مگر نگفته ام که این جا سایت بهایی پژوهی است نه قرآن ستیزی. شما اگر درباره ی قرآن سئوال دارید می توانید به سایت های دیگر یا جاهای دیگر مراجعه کنید. و باز هم به شما که خود را ناشیانه مسلمان قلم داد کرده بودید عرض کردم که پرداختن به شبهات اسلامی شگرد و شیوه ی مبلغان بهایی است تا به این وسیله از پرداختن به اشکالات وارده بر امر شانه خالی کنند.
و سوم آن که به هر حال چه شما بخواهید و چه نخواهید خداوند خود به گونه ای سخن گفته است که بیاناتش نیاز به تفسیر داشته باشد. برخی از آیات قرآن را بدون تفسیر نخواهید فهمید. این کار در همه ادیان هست. در بهائیت هم ولی امر الله مفسر آیات است. تفسیر قرآن چیز بدی نیست که از آن گریزان هستید. بنده هم تازه هنوز تفسیر نکرده ام و فقط دو نمونه را مبتنی بر خود آیات توضیح دادم. لطفا بی آنکه از کوره به در روید آن دو نمونه را بخوانید و اگر قانع نشدید اظهار ناراحتی بفرمایید.
باز هم عرض می کنم لطفا اگر در رد یا اثبات بهائیت حرفی و سخنی دارید، بسم الله اما اگر می خواهید فضای سایت را با طرح اشکالات کهنه ی اسلامی و قرآنی پر کنید، بنده صراحتا از سردبیر تقاضا می کنم چنین اجازه ای ندهد. در این موارد می توانید به سایت هایی چون کافر و ابلیس و حتی برنامه ی تلویزیونی قرآن ستیز معروف فرود فولاد وند مراجعه کنید.
این جا سایت بهایی پژوهی است. والسلام.
در ضمن اگر ضرب المثل بنده که بیشتر ناظر بر کسانی بود که به خیال خودشان از قر آن اشکال می گیرند، ، موجب آزردگی شما شد، از شما پوزش می خواهم.
دو دیگر آن که مگر بنده به عنوان نمونه به دو سئوال شما پاسخ نداده و عرض نکرده ام که دیگر مطالب شما هم از همین دست است. و مگر نگفته ام که این جا سایت بهایی پژوهی است نه قرآن ستیزی. شما اگر درباره ی قرآن سئوال دارید می توانید به سایت های دیگر یا جاهای دیگر مراجعه کنید. و باز هم به شما که خود را ناشیانه مسلمان قلم داد کرده بودید عرض کردم که پرداختن به شبهات اسلامی شگرد و شیوه ی مبلغان بهایی است تا به این وسیله از پرداختن به اشکالات وارده بر امر شانه خالی کنند.
و سوم آن که به هر حال چه شما بخواهید و چه نخواهید خداوند خود به گونه ای سخن گفته است که بیاناتش نیاز به تفسیر داشته باشد. برخی از آیات قرآن را بدون تفسیر نخواهید فهمید. این کار در همه ادیان هست. در بهائیت هم ولی امر الله مفسر آیات است. تفسیر قرآن چیز بدی نیست که از آن گریزان هستید. بنده هم تازه هنوز تفسیر نکرده ام و فقط دو نمونه را مبتنی بر خود آیات توضیح دادم. لطفا بی آنکه از کوره به در روید آن دو نمونه را بخوانید و اگر قانع نشدید اظهار ناراحتی بفرمایید.
باز هم عرض می کنم لطفا اگر در رد یا اثبات بهائیت حرفی و سخنی دارید، بسم الله اما اگر می خواهید فضای سایت را با طرح اشکالات کهنه ی اسلامی و قرآنی پر کنید، بنده صراحتا از سردبیر تقاضا می کنم چنین اجازه ای ندهد. در این موارد می توانید به سایت هایی چون کافر و ابلیس و حتی برنامه ی تلویزیونی قرآن ستیز معروف فرود فولاد وند مراجعه کنید.
این جا سایت بهایی پژوهی است. والسلام.
در ضمن اگر ضرب المثل بنده که بیشتر ناظر بر کسانی بود که به خیال خودشان از قر آن اشکال می گیرند، ، موجب آزردگی شما شد، از شما پوزش می خواهم.
-
- فعّال
- پست: 251
- تاریخ عضویت: سهشنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm
راستی بد نیست یک نمونه دیگر از برف انباری که از اشکالات قرآن کرده اید، ذکر کنم تا خوانندگان محترم آن را با آن چه که شما مدعی شده اید، مقایسه کنند. ( در ضمن از تعبیر برف انبار هم ناراحت نشوید، چون واقعا احساس می کنم حتی خود شما یک بار به آیات مراجعه نکرده اید و همین طور گویا کپی پیست فرموده اید) شما گفته اید:
مسیح بیش از 1000 سال بعد از موسی به دنیا آمد اما در (سوره 7 آیه 157) خدا در مورد انجیلی که به مسیح داده شده است با موسی صحبت میکند. این یعنی چه؟؟؟
آیه ی مورد استناد شما این است:
الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ
بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ
إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ
مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (157)
شما که مدعی هستید عربی می دانید، بفرمایید ببینیم کجای این آیات در باره ی انجیلی که خدا به مسیح داده است، با موسی صحبت می کند. این آیات در باره ی یهودیان و مسیحیان پاکدل و روشن ضمیری است که نام و نشان پیامبر آخر الزمان را در تورات و انجیل تحریف نشده، یافته اند. باور بفرمایید دیگر اشکالات شما از این دست است.
انصاف عجب چیز خوبی است!
مسیح بیش از 1000 سال بعد از موسی به دنیا آمد اما در (سوره 7 آیه 157) خدا در مورد انجیلی که به مسیح داده شده است با موسی صحبت میکند. این یعنی چه؟؟؟
آیه ی مورد استناد شما این است:
الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ
بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ
إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ
مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (157)
شما که مدعی هستید عربی می دانید، بفرمایید ببینیم کجای این آیات در باره ی انجیلی که خدا به مسیح داده است، با موسی صحبت می کند. این آیات در باره ی یهودیان و مسیحیان پاکدل و روشن ضمیری است که نام و نشان پیامبر آخر الزمان را در تورات و انجیل تحریف نشده، یافته اند. باور بفرمایید دیگر اشکالات شما از این دست است.
انصاف عجب چیز خوبی است!
-
- پست: 0
- تاریخ عضویت: چهارشنبه 19 مهر 1385, 6:41 am
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات دوستان، منجمله دوست عزیز جناب آقای جویا
بنده از شما ناراحت نیستم و خدای من شاهد است که اگر آن لحظه دل آزرده شدم دقایقی بعد آرام گرفتم زیرا که یاد خدا دلها را آرام می کند.
دوست عزیز آقای جویا بنده این سئوالات را نکردم که دین اسلام یا قرآن را رد کرده باشم، بلکه عرض کردم که لطفا به این سئوالات جواب دهید و مشکلات و شکیات من و امثال بنده را بر طرف کنید.... حالا اگر شما نمی توانید دعوایی نیست.
اینکه گفتم تفسیر را قبول ندارم چون تفسیر نص صریح آیه نیست و من از شما خواستم از همان آیات جوابم را بدهید که برای بعضی دادید (البته دو سئوال).... گفتم حدیث را نمی پذیرم چون راویان احادیث آدمیانند و نه مصدر حضرت باری تعالی و جز قرآن نمی توانم سندی را بپذیرم: این را خواستم بگویم تا به یک نتیجه گیری در مورد آیین بهاییت برسیم:
من در این سایت هرچه از استدلال بهاییان خواندم همه اش حدیثهایی بود که از این امام و آن معصوم نقل می کنند و نتوانستند یک دلیل موجه از قرآن ارائه دهند که دال بر بشارت به دیانت و رسالت بها باشد.....
آقای جئیا اگر دقیقتر به مباحث من دقت کرده باشید در میابید که می خواهم بگویم که پیامبران الهی بشیر یکدیگر بوده اند (بر اساس نص صریح قرآن) ولی در قرآن خبری از پبامبر بهدی و دیانت بعد از حضرت رسول نیست.... پس بهاییان شروع کرده اند به استناد به روایات و بنده خواستم بگویم که روایات به هیچ وجه قطعی نیستند چون آنچه که برای اسلام لازم بوده است در کاملترین کتاب ادیان )قرآن) آمده است و حاجتی به این موارد نیست تا قرآن هست دیگر چه نیازی به تین موارد است؛ پس این دوستان بهایی ما هم بیایند انصاف داشته باشند و هی از احادیث برای خود آیات نسازند و دلیل نبوت بها را مدام از این احادیث استخراج نکنند..... قرآن در زمان خود معجزه بود چون از نظر زیبایی و بلاغت و فصاحت و مطالب مندرجه بسیار نافذ و خیره کننده بود اما کتاب ایقان در زمانی آمده که ما قبلش کتابی دقیقتر و جذابتر آمده است حالا پیامبر جدید باید معجزه ای بر اساس نیازهای زمانش بیاورد... قرآن نیازهای قوم عرب و اقوام آن زمان را به خوبی برطرف کرد اما ایقان چه؟
چرا جناب بها نیامدند کتاب شیمی و فیزیک و یا ریاضیات دندان شکنی را به عنوان معجزه خود ارائه دهند؟؟؟؟ این معجزه حسابی به روز می شد نه؟؟؟ در زمان صدر اسلام چنین کتابی نیامد چون علم شیمی نبود و کیمیاگری کار شیمی امروز را می کرد....اما چرا جناب بها نیامده است 4 تا نظریه علمی ارائه کند که عقل از آن در حیرت بماند؟؟؟؟؟ این کتاب ایقان چه پیش بینی دارد که تا به حال محقق شده است؟؟؟؟؟
پس لطفا از همه دوستان می خواهم که اگر کتابی آسمانی است دلیلش را بیاورند و اگر نیست، بهتر است که بروند کتاب آسمانی را بخوانند که لا ریب فیه است.
خدا نگهدار
بنده از شما ناراحت نیستم و خدای من شاهد است که اگر آن لحظه دل آزرده شدم دقایقی بعد آرام گرفتم زیرا که یاد خدا دلها را آرام می کند.
دوست عزیز آقای جویا بنده این سئوالات را نکردم که دین اسلام یا قرآن را رد کرده باشم، بلکه عرض کردم که لطفا به این سئوالات جواب دهید و مشکلات و شکیات من و امثال بنده را بر طرف کنید.... حالا اگر شما نمی توانید دعوایی نیست.
اینکه گفتم تفسیر را قبول ندارم چون تفسیر نص صریح آیه نیست و من از شما خواستم از همان آیات جوابم را بدهید که برای بعضی دادید (البته دو سئوال).... گفتم حدیث را نمی پذیرم چون راویان احادیث آدمیانند و نه مصدر حضرت باری تعالی و جز قرآن نمی توانم سندی را بپذیرم: این را خواستم بگویم تا به یک نتیجه گیری در مورد آیین بهاییت برسیم:
من در این سایت هرچه از استدلال بهاییان خواندم همه اش حدیثهایی بود که از این امام و آن معصوم نقل می کنند و نتوانستند یک دلیل موجه از قرآن ارائه دهند که دال بر بشارت به دیانت و رسالت بها باشد.....
آقای جئیا اگر دقیقتر به مباحث من دقت کرده باشید در میابید که می خواهم بگویم که پیامبران الهی بشیر یکدیگر بوده اند (بر اساس نص صریح قرآن) ولی در قرآن خبری از پبامبر بهدی و دیانت بعد از حضرت رسول نیست.... پس بهاییان شروع کرده اند به استناد به روایات و بنده خواستم بگویم که روایات به هیچ وجه قطعی نیستند چون آنچه که برای اسلام لازم بوده است در کاملترین کتاب ادیان )قرآن) آمده است و حاجتی به این موارد نیست تا قرآن هست دیگر چه نیازی به تین موارد است؛ پس این دوستان بهایی ما هم بیایند انصاف داشته باشند و هی از احادیث برای خود آیات نسازند و دلیل نبوت بها را مدام از این احادیث استخراج نکنند..... قرآن در زمان خود معجزه بود چون از نظر زیبایی و بلاغت و فصاحت و مطالب مندرجه بسیار نافذ و خیره کننده بود اما کتاب ایقان در زمانی آمده که ما قبلش کتابی دقیقتر و جذابتر آمده است حالا پیامبر جدید باید معجزه ای بر اساس نیازهای زمانش بیاورد... قرآن نیازهای قوم عرب و اقوام آن زمان را به خوبی برطرف کرد اما ایقان چه؟
چرا جناب بها نیامدند کتاب شیمی و فیزیک و یا ریاضیات دندان شکنی را به عنوان معجزه خود ارائه دهند؟؟؟؟ این معجزه حسابی به روز می شد نه؟؟؟ در زمان صدر اسلام چنین کتابی نیامد چون علم شیمی نبود و کیمیاگری کار شیمی امروز را می کرد....اما چرا جناب بها نیامده است 4 تا نظریه علمی ارائه کند که عقل از آن در حیرت بماند؟؟؟؟؟ این کتاب ایقان چه پیش بینی دارد که تا به حال محقق شده است؟؟؟؟؟
پس لطفا از همه دوستان می خواهم که اگر کتابی آسمانی است دلیلش را بیاورند و اگر نیست، بهتر است که بروند کتاب آسمانی را بخوانند که لا ریب فیه است.
خدا نگهدار
-
- پست: 1
- تاریخ عضویت: پنجشنبه 30 شهریور 1385, 4:10 pm
با درود
جناب میثاق
برای اینکه هم پرسش های شما بی پاسخ نماند - که البته جناب جویا آن ها را بی پاسخ نگذاشتند و به حق بسیار ظریف سخن راندند- نکاتی را عرض می کنم
باید بگویم پیش از شما مامون – فرزند هارون الرشید خلیفه عباسی - به این تناقضات ظاهری در قرآن پی برده بود .
برای یافتن آگاهی بیش تر پیش نهاد می کنم نگاه کنید به مناظرات امام رضا علیه السلام و مامون در این موارد. که در کتبی نظیر عیون اخبار الرضا به آن پرداخته شده است.
من تنها به عنوان نمونه یکی از پرسش های شما را به اختصار پاسخ می دهم که هم بحث از مسیر خارج نشود و هم شما به پاسخ پرسش تان دست یابید.
در باب عصمت انبیاء و حضرت ابراهیم
"قال هذا ربی " گفت این است پروردگار من؟
به تصریح حضرت رضا علیه السلام جناب ابراهیم این سخن را به صورت استفهام انکاری مطرح کرده اند و نه خبری. ( قال هذا ربی علی الانکار و الاستخبار و لا علی الاخبار و الاقرار)
( عیون اخبار الرضا مجلد نخست باب پانزدهم)
با سپاس
جناب میثاق
برای اینکه هم پرسش های شما بی پاسخ نماند - که البته جناب جویا آن ها را بی پاسخ نگذاشتند و به حق بسیار ظریف سخن راندند- نکاتی را عرض می کنم
باید بگویم پیش از شما مامون – فرزند هارون الرشید خلیفه عباسی - به این تناقضات ظاهری در قرآن پی برده بود .
برای یافتن آگاهی بیش تر پیش نهاد می کنم نگاه کنید به مناظرات امام رضا علیه السلام و مامون در این موارد. که در کتبی نظیر عیون اخبار الرضا به آن پرداخته شده است.
من تنها به عنوان نمونه یکی از پرسش های شما را به اختصار پاسخ می دهم که هم بحث از مسیر خارج نشود و هم شما به پاسخ پرسش تان دست یابید.
در باب عصمت انبیاء و حضرت ابراهیم
"قال هذا ربی " گفت این است پروردگار من؟
به تصریح حضرت رضا علیه السلام جناب ابراهیم این سخن را به صورت استفهام انکاری مطرح کرده اند و نه خبری. ( قال هذا ربی علی الانکار و الاستخبار و لا علی الاخبار و الاقرار)
( عیون اخبار الرضا مجلد نخست باب پانزدهم)
با سپاس
-
- فعّال
- پست: 251
- تاریخ عضویت: سهشنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm
مجددا خدمت همه عزیزان و به ویژه جناب میثاق عرض ادب و احترام دارم و باز هم اگر ضرب المثل بنده فحش و بد و بیراه تلقی شده است، پوزش می طلبم.
میثاق محترم و نیز دیگر عزیزان و خوانندگان گرامی، همان طور که پیش از این اشاره کردم، در این جا که سایت بهایی پژوهی است، هدف بررسی دیانت بهایی است. باور بفرمایید یکی از لذت های علمی بنده پرداختن به همان مسائلی است که جناب میثاق به عنوان شبهات قرآنی مطرح کرده اند. اما این کار ما را از برنامه ی اصلی که بحث و بررسی در باره ی بهائیت است، باز می دارد. اگر مایل باشید می توانید از طریق ایمیل بنده با من تماس بگیرید تا پاسخ پرسش ها شما را تقدیم کنم. در عین حال لازم می دانم خدمت جناب همه ی عزیزان عرض کنم که میان شیعه و سنی این اتفاق نظر وجود دارد که قرآن معلم و مبین دارد و خود به تنهایی به همه ی نیازهای ما پاسخ نمی دهد. مثلا در قرآن آمده است: اقیموا الصلوة. اما چگونگی این نماز خواندن و اوقات دقیق آن باید توسط معلم و مفسر قرآن بیان شود. یا مثلا قرآن از حج نام برده است، اما چگونگی انجام اعمال حج را باید پیامبر بیان فرماید. و قس علی هذا. بنابراین توجه داشته باشید قرآن اصولا کتابی است که باید همراهش معلم و مفسرش باشد. آیات چندی از قرآن هم به این مطلب صراحت دارند. خود پیامبر هم به این مطلب تصریح کرده است. میان شیعه و سنی این حدیث مورد اتفاق است که پیامبر خدا فرمود: من از میان شما می روم ولی دو یادگار گران بها در میان شما باقی می گذارم. تا زمانی که به آن دو متمسک شوید، پس از من هرگز گمراه نخواهید شد و آن دو هیچ گاه از یکدیگر جدا نمی شوند تا آن که در روز قیامت، در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
بنا براین توجه داشته باشید که ما نمی توانیم حدیث را از معارف دینی حذف کنیم. این را هم شیعیان باور دارند و هم سنیان منتهی فرقی که میان شیعه و سنی وجود دارد که آنان این مفسر و معلم را به وجود پیامبر محدود می کنند و ما امامان معصورم را هم در همین مقام باور داریم.
نکته ی دیگری که باید عرض کنم آن است که قرآن خود را کتاب جاودانه می داند و چنان نیست که فقط نیازهای عرب آن روزگار را حل کرده باشد. قرآن برای همه جهان و در همه دوران، کتاب آسمانی و زندگانی است. این بحث گسترده ای است که به اشاره عرض کردم و جایش این جا نیست چون ما را از کار اصلی باز می دارد. از جناب میثاق تقاضا دارم به کتاب های زیادی که در این زمینه نوشته شده است، مراجعه کنند و سایت های فراوانی هم در این باره مطالب گوناگونی عرضه می دارند. اجازه دهید ما به همان کار رسیدگی به افکار و عقاید بهائیان، آن هم مبتنی بر کتاب های خودشان بپردازیم.
مطلب دیگر آن که حضرت عالی فرموده اید: بهائیان مبتنی بر احادیث حقانیت خودشان را اثبات کرده اند. این را از کجا می فرمایید؟ اگر منظورتان احادیثی است که توسط یکی از بهائیان عرضه می شد، دیدید که آن دوست بهایی متاسفانه در نقل حدیث رعایت امانت را نکرده بود و حدیث را نیمه و ناقص نقل کرده بود که به برخی از آن ها هم به عنوان نمونه پاسخ دادیم. احادیث زیادی هم آورده بود که مربوط به امام زمان و ویژگی های آن حضرت است که به صورت مضحکی َآن ها را با باب تطبیق داده بود که باز هم برخی از آن ها را بررسی کردیم و دیدیم که چگونه با حذف آخر حدیث، در معنای حدیث رعایت امانت نشده است. به هر حال من با کمال جرات عرض می کنم بهائیان حتی یک حدیث در اثبات حقانیت خودشان نمی توانند ارائه دهند این را با اطمینان کامل عرض می کنم چون تمامی احادیثی را که آنان به آن ها استناد می کنند، همه را بنده بررسی کرده ام و نوعا یا حدیث را تقطیع کرده اند یا معنای حدیث را نفهمیده اند و یا اصلا چنین حدیثی وجود ندارد نمونه اش همان است که از قول بهاء الله آورده اند که گفته در حدیث است که امام زمان علیه السلام در جابلقا زندگی می کند که هر چه به دوستان بهایی التماس کردیم که مدرک این حدیث کجاست، دریغ از یک پاسخ روشن یکی از دوستان بهایی نزدیک یک ماه است که رفته تا مدرک حدیث را بیاورد که بکلی ناپدید شده است. نامش هم جناب اسپرینگ بود. یادش به خیر.
میثاق محترم و نیز دیگر عزیزان و خوانندگان گرامی، همان طور که پیش از این اشاره کردم، در این جا که سایت بهایی پژوهی است، هدف بررسی دیانت بهایی است. باور بفرمایید یکی از لذت های علمی بنده پرداختن به همان مسائلی است که جناب میثاق به عنوان شبهات قرآنی مطرح کرده اند. اما این کار ما را از برنامه ی اصلی که بحث و بررسی در باره ی بهائیت است، باز می دارد. اگر مایل باشید می توانید از طریق ایمیل بنده با من تماس بگیرید تا پاسخ پرسش ها شما را تقدیم کنم. در عین حال لازم می دانم خدمت جناب همه ی عزیزان عرض کنم که میان شیعه و سنی این اتفاق نظر وجود دارد که قرآن معلم و مبین دارد و خود به تنهایی به همه ی نیازهای ما پاسخ نمی دهد. مثلا در قرآن آمده است: اقیموا الصلوة. اما چگونگی این نماز خواندن و اوقات دقیق آن باید توسط معلم و مفسر قرآن بیان شود. یا مثلا قرآن از حج نام برده است، اما چگونگی انجام اعمال حج را باید پیامبر بیان فرماید. و قس علی هذا. بنابراین توجه داشته باشید قرآن اصولا کتابی است که باید همراهش معلم و مفسرش باشد. آیات چندی از قرآن هم به این مطلب صراحت دارند. خود پیامبر هم به این مطلب تصریح کرده است. میان شیعه و سنی این حدیث مورد اتفاق است که پیامبر خدا فرمود: من از میان شما می روم ولی دو یادگار گران بها در میان شما باقی می گذارم. تا زمانی که به آن دو متمسک شوید، پس از من هرگز گمراه نخواهید شد و آن دو هیچ گاه از یکدیگر جدا نمی شوند تا آن که در روز قیامت، در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
بنا براین توجه داشته باشید که ما نمی توانیم حدیث را از معارف دینی حذف کنیم. این را هم شیعیان باور دارند و هم سنیان منتهی فرقی که میان شیعه و سنی وجود دارد که آنان این مفسر و معلم را به وجود پیامبر محدود می کنند و ما امامان معصورم را هم در همین مقام باور داریم.
نکته ی دیگری که باید عرض کنم آن است که قرآن خود را کتاب جاودانه می داند و چنان نیست که فقط نیازهای عرب آن روزگار را حل کرده باشد. قرآن برای همه جهان و در همه دوران، کتاب آسمانی و زندگانی است. این بحث گسترده ای است که به اشاره عرض کردم و جایش این جا نیست چون ما را از کار اصلی باز می دارد. از جناب میثاق تقاضا دارم به کتاب های زیادی که در این زمینه نوشته شده است، مراجعه کنند و سایت های فراوانی هم در این باره مطالب گوناگونی عرضه می دارند. اجازه دهید ما به همان کار رسیدگی به افکار و عقاید بهائیان، آن هم مبتنی بر کتاب های خودشان بپردازیم.
مطلب دیگر آن که حضرت عالی فرموده اید: بهائیان مبتنی بر احادیث حقانیت خودشان را اثبات کرده اند. این را از کجا می فرمایید؟ اگر منظورتان احادیثی است که توسط یکی از بهائیان عرضه می شد، دیدید که آن دوست بهایی متاسفانه در نقل حدیث رعایت امانت را نکرده بود و حدیث را نیمه و ناقص نقل کرده بود که به برخی از آن ها هم به عنوان نمونه پاسخ دادیم. احادیث زیادی هم آورده بود که مربوط به امام زمان و ویژگی های آن حضرت است که به صورت مضحکی َآن ها را با باب تطبیق داده بود که باز هم برخی از آن ها را بررسی کردیم و دیدیم که چگونه با حذف آخر حدیث، در معنای حدیث رعایت امانت نشده است. به هر حال من با کمال جرات عرض می کنم بهائیان حتی یک حدیث در اثبات حقانیت خودشان نمی توانند ارائه دهند این را با اطمینان کامل عرض می کنم چون تمامی احادیثی را که آنان به آن ها استناد می کنند، همه را بنده بررسی کرده ام و نوعا یا حدیث را تقطیع کرده اند یا معنای حدیث را نفهمیده اند و یا اصلا چنین حدیثی وجود ندارد نمونه اش همان است که از قول بهاء الله آورده اند که گفته در حدیث است که امام زمان علیه السلام در جابلقا زندگی می کند که هر چه به دوستان بهایی التماس کردیم که مدرک این حدیث کجاست، دریغ از یک پاسخ روشن یکی از دوستان بهایی نزدیک یک ماه است که رفته تا مدرک حدیث را بیاورد که بکلی ناپدید شده است. نامش هم جناب اسپرینگ بود. یادش به خیر.
-
- فعّال
- پست: 216
- تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm
آشنایی با کتاب ایقان (قسمت نوزدهم:درس خواندگی بهاءاله )
اذعان و تصدیق رهبران بهائی به امیت و درس ناخواندگی پیامبر اکرم (ص) رادر قسمت قبل
آوردیم که نفس بروز آن معجزه جاوید(قرآن) و معارف مبدئی و معادی (روایات)از یک امی در
میان اقوام بی سواد و بیابانی نشان از اعجاز الهی و گواه صادق نبوت و رسالت آن بزرگوار
بوده است.نویسندگان بهایی برای آنکه این امتیاز را برای رهبران خویش هم قرار دهند
مدعی شده اند که رهبران آنها (باب و بها )هم امی بوده و درس خواندگی نداشته اند و این
را هم از خود آنها گرفته اند که در آثارشان با کمال جسارت خود را امی خوانده اند !!
بهاءاله در کتاب ایقان ص 56س4 می گوید: "احاطه علوم ظاهره نزد بعضی از امیین الهی
هست..."
در کتاب اقدس هم گفته"انا ما دخلنا المدارس و ما طالعنا المباحث اسمعوا ما یدعوکم به هذا
الامی " یعنی ما داخل مدرسه ها نشدیم و کتابهارا مطالعه ننمودیم بشنوید از این امی
درس نا خوانده..." و این ادعا را در لوح سلطان وکتاب مبین هم گفته و عبد البها و دیگر
مبلغان بهایی هم به تبع او این ادعا را در کتاب های خود آورده اند.
ذیلا به اختصار ادعای امیت بهاءاله را مورد نقد قرار می دهیم:
1- وی به تصریح مورخین بهائی در منزل نزد معلمین خصوصی درس خوانده
است و مهارت هایی مثل نوشتن خطوط را آموخته مشق خط کردند و نستعلیق را آموختند
(مطالع الانوارص84) صاحب کواکب الدریه نیز می گوید :" در سن صباوت چون به خواندن و نوشتن
وارد شد براهمیت خود بیفزود..." (ج1 ص256) نویسنده کتاب "بهاءاله و عصر جدید " هم معترف
است که وی در منزل جزئی تحصیلی نمودند...(ص 40) و تحصیلات جزئی در آن روزگار پنج
شش سال تحصیل خواندن و نوشتن و انشاء و ترسل و علوم ادبیه را شامل می شده
است.واین علاوه بر آموزش هایی بوده که نزد پدرش (که از منشیان دربار بوده وبه فرزندانش
هم علاقه بسیاری داشته و می خواسته میراث خود را به فرزندانش بسپارد چنانچه یکی
دیگر از پسرانش منشی سفارت روس گردید) آموخته است.
بنا براین امیت او معنا ندارد و درس خواندگی هم جزئی و کلی ندارد و درس خواندگی است!
2-یغمای جندقی شاعر معروف در اتو بیو گرافی خودش درس دادن به او و سایر فرزندان
میرزا عباس نوری (پدر بها و ازل) را حکایت کرده است.
3-میرزا جانی در نقطه الکاف نقل کرده شیخیه و بابیه به خانه بهاءاله رفت و آمد کرده شبها
جلسه داشتند و بهاءاله نوشتجات باب را در آنجامی خوانده و در مطالب کتب شیخ احمد و
سید کاظم غور میکرد ه اند.
4-خانه میرزا عباس نوری تاکری به دلیل شغلی محل آمد و شد عرفا و ظرفا و معلمین و
مدرسین و شعرا بوده و بهاءاله در کنار آنان بسیار چیز ها آموخته و بر آن منوال تربیت شده
واشعاری را حفظ نموده که بعد ها در آثارش نقل نموده است با تغییر و تصرف ...
5-به مدرسه طلاب رفت و آمد داشته ودر مباحثات ایشان شرکت نموده و درس می آموخته
است و با دوستانش از جمله میرزا احمد کاتب حشر و نشر داشته است(مختصر تاریخ نبیل)
6-در مدت دو سالی که در کوههای منطقه سلیمانیه از شهرهای کردستان و از سر حدات آن
روز مملکت عثمانی در تکیه شاه نقشبندیه که محل تدریس شیخ عبد الرحمن رئیس اهل
عرفان آن سامان بوده اقامت گزیده نزد او تلمذ کرده با شاگردانش حشر و نشر داشته با نام
درویش محمد و در لباس دراویش مطالب عرفانی و اصطلاحات تصوف را آموخته و کتاب هفت
وادی را در آنجا نوشته است (کواکب الدریه،342 ببعد)
7-در همین ایقان تصریح دارد که مدتی به دنبال کتب حاج کریمخان کرمانی بوده است اما بر
کتب عربی او دست نیافته لا جرم کتاب فارسی او راطلب نموده و تمام آن را دو بار خوانده و
بعد نقد کرده است !
8- طبق نقل اشراق خاوری نویسنده شهیر بهائی در" مائده سماویه" او مشغول خواندن
کتاب حیوه القلوب شده و وقتی به غزوه بنی قریضه رسیده مهموم شده و فکر هایی در
ذهنش آمده است...
9-خواهرش عزیه خانم نقل می کنددر موقع بازگشت به بغداد پس از دوسالی که در
سلیمانیه بود شروع کرد به آیه نویسی و تمرین آیات از روی آیات سید باب و ازل و ناگهان
ادعای من یظهره اللهی نمود با متونی که مونتاژ کتب شیخیه و باب و عرفا و حکما بود...
***************
و تازه به فرض که امی بوده مگر چه شق القمری کرده و چه علومی را ظاهر نموده و کدام
لطیفه علمی بکری را آورده که لایق توجه دانشمندان باشد آنگونه که چهارده قرن است کتاب
شریف قرآن چشم ها را خیره نموده و همه دانشمندان را خاضع نموده و کسی حتی یک آیه
مثل او را نتوانسته است بیاورد ؟!
وما در همین نفد مختصر ده ها مورد اغلاط ادبی و محتوائی را در اعظم کتب او (ایقان )نشان
دادیم و هنوز ادامه دارد...
اذعان و تصدیق رهبران بهائی به امیت و درس ناخواندگی پیامبر اکرم (ص) رادر قسمت قبل
آوردیم که نفس بروز آن معجزه جاوید(قرآن) و معارف مبدئی و معادی (روایات)از یک امی در
میان اقوام بی سواد و بیابانی نشان از اعجاز الهی و گواه صادق نبوت و رسالت آن بزرگوار
بوده است.نویسندگان بهایی برای آنکه این امتیاز را برای رهبران خویش هم قرار دهند
مدعی شده اند که رهبران آنها (باب و بها )هم امی بوده و درس خواندگی نداشته اند و این
را هم از خود آنها گرفته اند که در آثارشان با کمال جسارت خود را امی خوانده اند !!
بهاءاله در کتاب ایقان ص 56س4 می گوید: "احاطه علوم ظاهره نزد بعضی از امیین الهی
هست..."
در کتاب اقدس هم گفته"انا ما دخلنا المدارس و ما طالعنا المباحث اسمعوا ما یدعوکم به هذا
الامی " یعنی ما داخل مدرسه ها نشدیم و کتابهارا مطالعه ننمودیم بشنوید از این امی
درس نا خوانده..." و این ادعا را در لوح سلطان وکتاب مبین هم گفته و عبد البها و دیگر
مبلغان بهایی هم به تبع او این ادعا را در کتاب های خود آورده اند.
ذیلا به اختصار ادعای امیت بهاءاله را مورد نقد قرار می دهیم:
1- وی به تصریح مورخین بهائی در منزل نزد معلمین خصوصی درس خوانده
است و مهارت هایی مثل نوشتن خطوط را آموخته مشق خط کردند و نستعلیق را آموختند
(مطالع الانوارص84) صاحب کواکب الدریه نیز می گوید :" در سن صباوت چون به خواندن و نوشتن
وارد شد براهمیت خود بیفزود..." (ج1 ص256) نویسنده کتاب "بهاءاله و عصر جدید " هم معترف
است که وی در منزل جزئی تحصیلی نمودند...(ص 40) و تحصیلات جزئی در آن روزگار پنج
شش سال تحصیل خواندن و نوشتن و انشاء و ترسل و علوم ادبیه را شامل می شده
است.واین علاوه بر آموزش هایی بوده که نزد پدرش (که از منشیان دربار بوده وبه فرزندانش
هم علاقه بسیاری داشته و می خواسته میراث خود را به فرزندانش بسپارد چنانچه یکی
دیگر از پسرانش منشی سفارت روس گردید) آموخته است.
بنا براین امیت او معنا ندارد و درس خواندگی هم جزئی و کلی ندارد و درس خواندگی است!
2-یغمای جندقی شاعر معروف در اتو بیو گرافی خودش درس دادن به او و سایر فرزندان
میرزا عباس نوری (پدر بها و ازل) را حکایت کرده است.
3-میرزا جانی در نقطه الکاف نقل کرده شیخیه و بابیه به خانه بهاءاله رفت و آمد کرده شبها
جلسه داشتند و بهاءاله نوشتجات باب را در آنجامی خوانده و در مطالب کتب شیخ احمد و
سید کاظم غور میکرد ه اند.
4-خانه میرزا عباس نوری تاکری به دلیل شغلی محل آمد و شد عرفا و ظرفا و معلمین و
مدرسین و شعرا بوده و بهاءاله در کنار آنان بسیار چیز ها آموخته و بر آن منوال تربیت شده
واشعاری را حفظ نموده که بعد ها در آثارش نقل نموده است با تغییر و تصرف ...
5-به مدرسه طلاب رفت و آمد داشته ودر مباحثات ایشان شرکت نموده و درس می آموخته
است و با دوستانش از جمله میرزا احمد کاتب حشر و نشر داشته است(مختصر تاریخ نبیل)
6-در مدت دو سالی که در کوههای منطقه سلیمانیه از شهرهای کردستان و از سر حدات آن
روز مملکت عثمانی در تکیه شاه نقشبندیه که محل تدریس شیخ عبد الرحمن رئیس اهل
عرفان آن سامان بوده اقامت گزیده نزد او تلمذ کرده با شاگردانش حشر و نشر داشته با نام
درویش محمد و در لباس دراویش مطالب عرفانی و اصطلاحات تصوف را آموخته و کتاب هفت
وادی را در آنجا نوشته است (کواکب الدریه،342 ببعد)
7-در همین ایقان تصریح دارد که مدتی به دنبال کتب حاج کریمخان کرمانی بوده است اما بر
کتب عربی او دست نیافته لا جرم کتاب فارسی او راطلب نموده و تمام آن را دو بار خوانده و
بعد نقد کرده است !
8- طبق نقل اشراق خاوری نویسنده شهیر بهائی در" مائده سماویه" او مشغول خواندن
کتاب حیوه القلوب شده و وقتی به غزوه بنی قریضه رسیده مهموم شده و فکر هایی در
ذهنش آمده است...
9-خواهرش عزیه خانم نقل می کنددر موقع بازگشت به بغداد پس از دوسالی که در
سلیمانیه بود شروع کرد به آیه نویسی و تمرین آیات از روی آیات سید باب و ازل و ناگهان
ادعای من یظهره اللهی نمود با متونی که مونتاژ کتب شیخیه و باب و عرفا و حکما بود...
***************
و تازه به فرض که امی بوده مگر چه شق القمری کرده و چه علومی را ظاهر نموده و کدام
لطیفه علمی بکری را آورده که لایق توجه دانشمندان باشد آنگونه که چهارده قرن است کتاب
شریف قرآن چشم ها را خیره نموده و همه دانشمندان را خاضع نموده و کسی حتی یک آیه
مثل او را نتوانسته است بیاورد ؟!
وما در همین نفد مختصر ده ها مورد اغلاط ادبی و محتوائی را در اعظم کتب او (ایقان )نشان
دادیم و هنوز ادامه دارد...
-
- فعّال
- پست: 216
- تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm
آشنایی با کتاب ایقان (قسمت بیستم :تناقض ،کذب و نفاق)
بهاءاله پس از آنکه همه علائم ظهور قائم را معنوی دانسته آیه مربوط به قیامت و
رستخیز "یوم تاتی السماء بدخان مبین " را مربوط به دوره ظهور قائم گفته و دخان مبین را
دخان اوهام ناس شمرده (!) از رواج و رونق امر بابیت در اطراف و اکناف کشور و تزاید روز
افزون امر باب سخن به میان آورده و در صفحه 48 سطر 12 این همه عظمت امر باب را نشان
ظهور سطوت الهی قلمداد نموده و از این سطوت با عبارت"در این ایام که بحمد
الله سطوت الهی ..." یاد می کند.
اما همین جناب ،سخن خود را در 16 صفحه بعد کاملا فراموش نموده در ص64 س11 برخلاف
آن ادعای "سطوت رو به تزاید "می گوید:
"اثری از سلطنت ظاهر نشد بلکه بر خلاف آن تحقق یافت چنانچه اصحاب و
اولیای او در دست ناس مبتلا و محصور بوده و هستندو در نهایت ذلت و عجز در ملک ظاهرند" !!
و در کتاب اقتدارات نیز هم ایشان این موضوع را تایید کرده و گفته:
"واین اعتراضات نظر به آنست که این امر بحسب ظاهر قوت نگرفته و احباءالله قلیلند و
اعداءالله کثیر لذا هر نفسی به اعتراضی متشبث که شاید به این جهت مقبول ناس شود"!
بنابر این بابیه در آن موقع نه تنها سطوت و غلبه ظاهریه نداشته اند بلکه در
نهایت عجز و خواری و ذلت بوده اند و عبارت "بحمد الله در این ایام که سطوت الهی ..." کذب و
تناقض آشکار با واقعیت و سایر کلمات خود اوست و فرمایش ایشان در ص49 کتاب ایقان
با این عبارت که "عن قریب است که اعلام قدرت نمایند " نه تنها این اخبار غیبی تحقق نیافت
بلکه تا هفتاد سال بعد از آن هم در زمان نگارش کشف الغطاء به گفته مبلغ بزرگ بهائی حضرات
بابیه جرئت اظهار امر نداشته و کتابهای خودشان را در زیر خاک پنهان می نموده اند.
پس این چگونه سطوتی است که بهاءاله از آن در ایقان سخن می گوید؟!
اما خود بهائیه نیز تا سالها بعد در کمال پنهانی و تظاهر به مسلمانی زندگی می کرده اند
چنانکه عبد البها در سال 1329در مصر و اسکندریه خود را مسلمان نماز خوان قلمداد می
کرده وبه مجالس روضه خوانی شیعه می رفته و به روضه خوان انعام می داده وبه نماز
جماعت اهل سنت می رفته و اصلا سخنی از دیانت جدید در میان نمی آورده و تا روز مرگش
در تاریخ 25 نوامبر 1921 به گفته دکتر اسلمنت در بهاءاله وعصر جدید در نماز جمعه و
جماعت مسلمین شرکت میکرده و نماز مسلمانی می خوانده است(شایان ذکر است که
نماز جماعت در آئین باب و بها حرام است جز در نماز میت) و اجازه چاپ مخفیانه کتاب اقدس
را هم به فرج اله زکی در مصر نمی داده به این عنوان که "در دست متعصبین خواهد افتاد
لهذا جائز نه " و تاریخ بابیه را هم خودش به اسم شخص سیاح گمنام نوشته و از خود نامی
نبرده وبه عنوان "مقاله شخصی سیاح" نشر نموده است.
حال که خود بانیان امر بهائی در مورد دیانت جدید(!) اینگونه با ترس و لرز عمل
می کرده و تا روز مرگ از تبلیغ منع می نموده و خود به آداب مسلمانی عمل می کرده و در
مراسم نماز جماعت مسلمین حاضر می شده (بطوری که او را مسلمان دانسته و در تشییع
جنازه اش نماز میت مسلمانی خوانده اند )از چگونه سطوتی سخن می رود که مردم مجبور
باشنداز ترس خود و عظمت و هیبت دیانت جدیدادعای بابی کنند ؟!
واین رفتار رهبران بهائی و عملکرد آنها در مسلمان نشان دادن خود و عدم اظهار امر چه برسد
اعلام نسخ اسلام و رفتار دو گانه عبد البهااگر نفاق معنا نمی دهد از آن چگونه و به چه عبارتی
باید یاد کرد؟!
بهاءاله پس از آنکه همه علائم ظهور قائم را معنوی دانسته آیه مربوط به قیامت و
رستخیز "یوم تاتی السماء بدخان مبین " را مربوط به دوره ظهور قائم گفته و دخان مبین را
دخان اوهام ناس شمرده (!) از رواج و رونق امر بابیت در اطراف و اکناف کشور و تزاید روز
افزون امر باب سخن به میان آورده و در صفحه 48 سطر 12 این همه عظمت امر باب را نشان
ظهور سطوت الهی قلمداد نموده و از این سطوت با عبارت"در این ایام که بحمد
الله سطوت الهی ..." یاد می کند.
اما همین جناب ،سخن خود را در 16 صفحه بعد کاملا فراموش نموده در ص64 س11 برخلاف
آن ادعای "سطوت رو به تزاید "می گوید:
"اثری از سلطنت ظاهر نشد بلکه بر خلاف آن تحقق یافت چنانچه اصحاب و
اولیای او در دست ناس مبتلا و محصور بوده و هستندو در نهایت ذلت و عجز در ملک ظاهرند" !!
و در کتاب اقتدارات نیز هم ایشان این موضوع را تایید کرده و گفته:
"واین اعتراضات نظر به آنست که این امر بحسب ظاهر قوت نگرفته و احباءالله قلیلند و
اعداءالله کثیر لذا هر نفسی به اعتراضی متشبث که شاید به این جهت مقبول ناس شود"!
بنابر این بابیه در آن موقع نه تنها سطوت و غلبه ظاهریه نداشته اند بلکه در
نهایت عجز و خواری و ذلت بوده اند و عبارت "بحمد الله در این ایام که سطوت الهی ..." کذب و
تناقض آشکار با واقعیت و سایر کلمات خود اوست و فرمایش ایشان در ص49 کتاب ایقان
با این عبارت که "عن قریب است که اعلام قدرت نمایند " نه تنها این اخبار غیبی تحقق نیافت
بلکه تا هفتاد سال بعد از آن هم در زمان نگارش کشف الغطاء به گفته مبلغ بزرگ بهائی حضرات
بابیه جرئت اظهار امر نداشته و کتابهای خودشان را در زیر خاک پنهان می نموده اند.
پس این چگونه سطوتی است که بهاءاله از آن در ایقان سخن می گوید؟!
اما خود بهائیه نیز تا سالها بعد در کمال پنهانی و تظاهر به مسلمانی زندگی می کرده اند
چنانکه عبد البها در سال 1329در مصر و اسکندریه خود را مسلمان نماز خوان قلمداد می
کرده وبه مجالس روضه خوانی شیعه می رفته و به روضه خوان انعام می داده وبه نماز
جماعت اهل سنت می رفته و اصلا سخنی از دیانت جدید در میان نمی آورده و تا روز مرگش
در تاریخ 25 نوامبر 1921 به گفته دکتر اسلمنت در بهاءاله وعصر جدید در نماز جمعه و
جماعت مسلمین شرکت میکرده و نماز مسلمانی می خوانده است(شایان ذکر است که
نماز جماعت در آئین باب و بها حرام است جز در نماز میت) و اجازه چاپ مخفیانه کتاب اقدس
را هم به فرج اله زکی در مصر نمی داده به این عنوان که "در دست متعصبین خواهد افتاد
لهذا جائز نه " و تاریخ بابیه را هم خودش به اسم شخص سیاح گمنام نوشته و از خود نامی
نبرده وبه عنوان "مقاله شخصی سیاح" نشر نموده است.
حال که خود بانیان امر بهائی در مورد دیانت جدید(!) اینگونه با ترس و لرز عمل
می کرده و تا روز مرگ از تبلیغ منع می نموده و خود به آداب مسلمانی عمل می کرده و در
مراسم نماز جماعت مسلمین حاضر می شده (بطوری که او را مسلمان دانسته و در تشییع
جنازه اش نماز میت مسلمانی خوانده اند )از چگونه سطوتی سخن می رود که مردم مجبور
باشنداز ترس خود و عظمت و هیبت دیانت جدیدادعای بابی کنند ؟!
واین رفتار رهبران بهائی و عملکرد آنها در مسلمان نشان دادن خود و عدم اظهار امر چه برسد
اعلام نسخ اسلام و رفتار دو گانه عبد البهااگر نفاق معنا نمی دهد از آن چگونه و به چه عبارتی
باید یاد کرد؟!
-
- پست: 0
- تاریخ عضویت: یکشنبه 23 مهر 1385, 3:59 am
-
- فعّال
- پست: 251
- تاریخ عضویت: سهشنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm
حضور محترم اعضا و خوانندگان سایت بهایی پژوهی سلام عرض می کنم
ضمن تشکر از جناب پژوهش(همکار محترم جناب میلیاردر) در معرفی سایت جدیدی از بهائیت، نکات چندی به عرض می رسانم. هر چند بیان این مطلب مربوط به این تاپیک نمی شود اما از آن جا که معرفی این سایت در این جا صورت گرفته است، ناگزیز بنده هم همین جا این نکات را به عرض می رسانم:
1- به دوستان بهایی به ویژه جناب میلیاردر در راه اندازی سایت جدیدشان تبریک می گوییم و امیدواریم به راستی به همان قوانینی که در سایتشان مقرر کرده اند، جوانمردانه، پای بند باشند. به راستی جای بسی خوشوقتی است که گروهی از جوانان بهایی آزادانه به بررسی باورهای خود اقدام می کنند.
2- خوش حالیم که سایت بهایی پژوهی توانسته است در مدتی بس کوتاه چنان ولوله ای در بهائیت بیفکند که دوستان را ناگزیر کند تا برای رقابت و پاسخ گویی، سایت جدید راه اندازی کنند.
3- بنده به این سایت مراجعه کردم. و تمامی مطالب آن را خواندم. متاسفانه طبق معمول همان شیوه و شگرد قدیمی دوستان بهایی در آن به کار رفته بود. یعنی تکرار و تکرار و به صورت وحشتناکی تکرار و باز هم تکرار همان مطالب همیشگی بدون بررسی های علمی و دقیق و نیز ادعاهای پوچ و بدون دلیل.
4- من مصرانه از جناب سر دبیر سایت بهایی پژوهی خواهش می کنم که به جناب میلیاردر با رعایت همان قوانینی که در سایت خودشان بیان کرده اند، اجازه دهند تا در سایت بهایی پژوهی حضور یابند تا معلوم شود که استدلال های ایشان تا چه اندازه از مبانی علمی و منطقی برخوردار است.
5- صداقت در گفتار یکی از اصول اولیه ی انسانی است. جناب میلیاردر در بیانات پیشین خود گفته بودند که از کودکی در املا و انشا مشکل داشته اند ولی در سایت جدید مدعی شده اند که عمدا و از روی حکمت در نوشته هایشان غلط های فاحش می نوشتند. من نمی دانم کدام یک از بیانات ایشان را راست بدانم. شاید همین نکته ای هم که می گویند از روی حکمت دیگری و عاری از حقیقت باشد. شاید هم نویسنده ها متفاوت بوده اند. نمی دانم. ضمن آن که در نوشته های سایت خودشان باز هم غلط فاحشی داشته و «واگذار» را «واگزار» نوشته است. البته اگر دوستان عزیز به نوشته های جناب میلیاردر در دو مراجعه کنند تغییر های ناگهانی را در نوشته های ایشان به فراوانی مشاهده خواهند کرد.
6- جناب رعدی به خاطر سابقه ای که با مدیر یک سایت بزرگ و عضو 100 سایت دیگر داشته اند، پیشاپیش حدس زده بودند که غلط املایی ایشان از قرآن چه بوده و آن را بسیار عالمانه و منطقی پاسخ داده اند. اما گویا جناب میلیاردر آن پاسخ را نخوانده و مطلبی بسیار سبک و سخیف در رابطه با غلط املایی قرآن بیان کرده اند که مرا به یاد این داستان انداخت که دوستی با یک بهایی بحث می کرد و آن بهایی می کوشید به ضرب و زور حروف ابحد حقانیت بهاییت را اثبات کند. یعنی همان کاری که جناب میلیاردر در سایت خودش انجام داده است و از عدد نوزده حقانیت بهائیت را اثبات کرده است!!
آن دوست مسلمان وقتی اصرار دوست بهایی را دید، به او گفت: استفاده از حروف ابجد در اثبات بهائیت کار درستی نیست چون ممکن است همین روش در رد بهائیت نیز به کار گرفته شود. سپس آن دوست مسلمان مواردی را برمی شمارد که بنده فعلا آن ها را ذکر نمی کنم اما اگر اصرار دوستان بهایی را در این مورد دیدم، مجبور می شوم مواردی از حروف ابجد را در باره ی وضعیت سران بهائیت بیان کنم که موجبات شرمندگی فراهم آید.
در پایان مجددا از سردبیر محترم تقاضا می کنم به جناب میلیاردر اجازه ی حضور در سایت را بدهند به شرطی که ایشان همان قوانینی را که برای سایت خودش نوشته است، در این جا هم رعایت کند.
ضمن تشکر از جناب پژوهش(همکار محترم جناب میلیاردر) در معرفی سایت جدیدی از بهائیت، نکات چندی به عرض می رسانم. هر چند بیان این مطلب مربوط به این تاپیک نمی شود اما از آن جا که معرفی این سایت در این جا صورت گرفته است، ناگزیز بنده هم همین جا این نکات را به عرض می رسانم:
1- به دوستان بهایی به ویژه جناب میلیاردر در راه اندازی سایت جدیدشان تبریک می گوییم و امیدواریم به راستی به همان قوانینی که در سایتشان مقرر کرده اند، جوانمردانه، پای بند باشند. به راستی جای بسی خوشوقتی است که گروهی از جوانان بهایی آزادانه به بررسی باورهای خود اقدام می کنند.
2- خوش حالیم که سایت بهایی پژوهی توانسته است در مدتی بس کوتاه چنان ولوله ای در بهائیت بیفکند که دوستان را ناگزیر کند تا برای رقابت و پاسخ گویی، سایت جدید راه اندازی کنند.
3- بنده به این سایت مراجعه کردم. و تمامی مطالب آن را خواندم. متاسفانه طبق معمول همان شیوه و شگرد قدیمی دوستان بهایی در آن به کار رفته بود. یعنی تکرار و تکرار و به صورت وحشتناکی تکرار و باز هم تکرار همان مطالب همیشگی بدون بررسی های علمی و دقیق و نیز ادعاهای پوچ و بدون دلیل.
4- من مصرانه از جناب سر دبیر سایت بهایی پژوهی خواهش می کنم که به جناب میلیاردر با رعایت همان قوانینی که در سایت خودشان بیان کرده اند، اجازه دهند تا در سایت بهایی پژوهی حضور یابند تا معلوم شود که استدلال های ایشان تا چه اندازه از مبانی علمی و منطقی برخوردار است.
5- صداقت در گفتار یکی از اصول اولیه ی انسانی است. جناب میلیاردر در بیانات پیشین خود گفته بودند که از کودکی در املا و انشا مشکل داشته اند ولی در سایت جدید مدعی شده اند که عمدا و از روی حکمت در نوشته هایشان غلط های فاحش می نوشتند. من نمی دانم کدام یک از بیانات ایشان را راست بدانم. شاید همین نکته ای هم که می گویند از روی حکمت دیگری و عاری از حقیقت باشد. شاید هم نویسنده ها متفاوت بوده اند. نمی دانم. ضمن آن که در نوشته های سایت خودشان باز هم غلط فاحشی داشته و «واگذار» را «واگزار» نوشته است. البته اگر دوستان عزیز به نوشته های جناب میلیاردر در دو مراجعه کنند تغییر های ناگهانی را در نوشته های ایشان به فراوانی مشاهده خواهند کرد.
6- جناب رعدی به خاطر سابقه ای که با مدیر یک سایت بزرگ و عضو 100 سایت دیگر داشته اند، پیشاپیش حدس زده بودند که غلط املایی ایشان از قرآن چه بوده و آن را بسیار عالمانه و منطقی پاسخ داده اند. اما گویا جناب میلیاردر آن پاسخ را نخوانده و مطلبی بسیار سبک و سخیف در رابطه با غلط املایی قرآن بیان کرده اند که مرا به یاد این داستان انداخت که دوستی با یک بهایی بحث می کرد و آن بهایی می کوشید به ضرب و زور حروف ابحد حقانیت بهاییت را اثبات کند. یعنی همان کاری که جناب میلیاردر در سایت خودش انجام داده است و از عدد نوزده حقانیت بهائیت را اثبات کرده است!!
آن دوست مسلمان وقتی اصرار دوست بهایی را دید، به او گفت: استفاده از حروف ابجد در اثبات بهائیت کار درستی نیست چون ممکن است همین روش در رد بهائیت نیز به کار گرفته شود. سپس آن دوست مسلمان مواردی را برمی شمارد که بنده فعلا آن ها را ذکر نمی کنم اما اگر اصرار دوستان بهایی را در این مورد دیدم، مجبور می شوم مواردی از حروف ابجد را در باره ی وضعیت سران بهائیت بیان کنم که موجبات شرمندگی فراهم آید.
در پایان مجددا از سردبیر محترم تقاضا می کنم به جناب میلیاردر اجازه ی حضور در سایت را بدهند به شرطی که ایشان همان قوانینی را که برای سایت خودش نوشته است، در این جا هم رعایت کند.
-
- پست: 0
- تاریخ عضویت: جمعه 5 آبان 1385, 3:36 am
سلام
مد تيست كه نوشته هاي اين سايت را ميخوانم و يا كپي كرده تا سر فرصت اينها را مرور كنم. اينطور كه من فهميدم تبادل نظر در اين سايت بسيار مشكل است.
اسم ان سايت پژوهش در باره بهائيت است اما مسلماناني كه اين كار را بعهد ه گرفته اند از بهائيان بي اطلاع هستند. من كاري به حق يا ناحق بودن بهائيت ندارم اما چيزي كه باعث تعجب من ميشود اينست كه چه تهمت هائي بيجا بانها ميزنند. يعني بهائيان بايد همچين تهمت هائي را قبول كنند حالا چه بخواهند چه نخواهند.
دلم ميخواهد كه در باره چند نكته اظهار نظر كنم.
"اي يهنناس بگيريد كه اين هم بابيست"
"ز هر كجا كه كشته شود بسود اسلام است."
اينها شعارهائي بودند كه از كودكي در گوش من باقي مانده كه عده اي براي ما مي سرودند و مارا از بهائيان ميترساندند. چون بهائيان "افرادي مخالف اسلام و حضرت محمد بودند و اينها انهائي بودند كه قران را باتش ميكشاندند". بنا براين هر كه يك بهائي را ميكشت به بهشت ميرفت. حالا در سايت هاي ايراني سرود ديگري ميشنوم. مينويسنند كه بهائيان به حضرت محمد ايمان دارند. نتنها از سوزاندن قران مجيد حرفي زده نميشود بلكه انها را عزيزان يا دوستان بهائي خطاب ميكنند. ١٦٣ سال طول كشيد تا اين حقيقت را لا اقل عده اي از هموطننان ما باور كردند. سئوالي كه براي من مانده اينست كه چند صد سال ديگر بايد طول بكشيد تا ما بحقايق ديگري كه انها ميگويند پي ببريم؟
وقتي كه من ميخوانم كه چطور جناب اقاي جويا تمام جمله هاي قران مجيد واحاديثي را كه بوسيله جناب اقاي ميلياردر در اينجا نقل شده ناديده گرفته و با سرسجتي بيش از حد( بعقيده خودش) از اسلام دفاع ميكند مرا واقعا بگريه مياندازد. بار ها از خودم سئوال كردم ايا اقاي جويا مسلمان هستند؟
فقط اين جمله اي را كه حضرت محمد فرمودند كافيست كه من به ظهور پيغمبر جديدي ايمان داشته باشم:
"من به شما كتاب آسماني و حكمت خواهم داد. پس از آن، رسولي خواهد آمد كه تمام كتاب هاي آسماني موجود را تصديق خواهد كرد، بايد به او ايمان آوريد و او را حمايت كنيد." او گفت: "آيا با اين موافق هستيد و پيمان مي بنديد كه اين ميثاق را به انجام برسانيد؟" آنها گفتند: "ما موافقيم." او گفت: "پس شما شهادت داده ايد و من هم همراه با شما شهادت مي دهم."
"قران مجيد 3:81"
ما ميدانيم كه قران بعقيده مسلمانان اخرين كتاب اسماني هست. پس بايد رسولي بيايد تا اين كتاب را تصد يق بكند.
ما ميبينيم كه جناب اقاي جويا چطور از جمله" ١٠٠٠ سال عمر دين بهائي" ٣٦٥ ميليون سال فهميد يد.
اين نوع برداشت است كه كه ما را وا ميدارد نفهميده قران را تفسير كنيم و مطمئن بشويم كه اشتباه نميكنيم. اين نوع برداشت، مادر همان اختلافاتي است كه اسلام را به فرقه هاي مختلف تكه پاره كرده است چه برسد بفهميدن دين بهائي هيچ جاي تعجب نيست كه جملات نقل شده از قران مجيد واحاديث در دل كسي اثري نميگذارد.
راجع باين موضوع كه يك روز ويك سال در كتب اسماني چه معني دارند بايد از پيغمبران وجانشينان انها پرسيد نه از من و شما.
در غير اين صورت چطور ميتوانيم بفهميم( همنطوريكه در كتب اسما ني كه نوشته شده ) كه حضرت نوح ٩٠٠ سال عمر كرده است ؟
شما را بخدا در بحث كردن غيرت مسلماني تان را كنار بگذاريد چون هيچ دردي را دوا نميكند.
بهتر است كه تفسير جمله هاي پيغمبران را ببر انهائي بگذاريم كه از طرف فرستادگان خدا براي اين كار انتخاب شده اند. شما از مظلوم نمائي هاي بها ئيان حرف ميزنيد. در باره اين موضوع من بشما حق ميدهم. اوايل انقلاب دو جوان مسلمان يك جوان بهائي را كشتند. فاميل جوان بهائي به مراجعه قانوني پناه برده و تقاضاي عدالت كرد. پليس دو جوان قاتل را رها كرد وفاميل جوان بهائي را بزندان انداخت. عدالتي از اين بهتر ميشه؟ شهروندان بهائي حق تحصيلات عاليه را ندارند. اجازه كار گرفتن براي بهائيان تقريبا غير ممكن است. اگر بچه هاي مدرسه بگويند كه بهائي هستند انها را از مدرسه بيرون ميكنند. با اين همه اجحافي كه به بهائي ها ميشه ، كه من فقط چند تا از انها را گفتم ، نميشه كه انها بيايند و تقاضاي عدالت بكنند. اگر اين كار را بكنند پس حتما جاسوس هستند. درست است جناب اقاي جويا؟ اينتر نت بايد بجاي ايجاد محبت ودوستي وسيله خوبي براي حمله بديانت بهائي باشد و باپوشيدن لباس پژوهشي بسايت شما بايد زهر افشاني و توهين ببها ئيان شدت بگيرد. اين است معني خدمت به اسلام.
بيائيد بعنوان يك مسلمان لا اقل يك گفته حضرت محمد را بكار ببريد ، با چشم خود ببينيم و باگوش خود بشنويم. يعني بخانه بها ئيان برويم با انها دوست شويم در جلسه هاي انها شركت كنيم. تا به همه چيز پي ببريم همانطوري كه من اين كار را كردم. من بشما قول ميدهم كه ديگر احتياجي نخواهد بود كه پشت ميز بشينيم و داستان دختري را بنويسيم كه چطور پس از تجربه هاي وحشتناك بدامن اسلا م پناهنده شده است.
در حاليكه در ايران ببهائيان اجازه ابراز عقيده نميدهند چه برسد به درست كردن يك سايت بهائي ، يكي سئوال ميكند چرا بهائيان سايت ندارند تا با ما مسلمانان در باره دين بهائي گفتگو كنند. من پيشنهاد ميكنم بسايت هاي بهائيان در خارج از كشور مراجه كنند اما فكر ميكنم كه تقريبا همه انها فيلتر شده اند.
چقدر اشكال گرفتند كه اي واي ببينيد كه چطور تعدادي از بهائيها در دولت گذشته مقام بالا را داشتند و ان نشان دهنده جاسوسي انان براي كشورهاي بيگانه وخيانت بهموطنان بيگناه مسلمان است و بنا بر اين بايد همه بهائيان مجازات شوند. من ميخواهم بدانم بيش از ٩٩٪ درصد امرا، كاركنان دولت، وزرا و خود شاه و حتي ان روحانيوني كه در مراسمي مانند عيد نوروز در كاخ نياوران صف مياستادند و از دست اريا مهر شان سكه هاي طلا انعام ميگرفتند چه ديني داشتند؟ و بخاطر اين رفتارشان ملت مسلمان ايران بچه شكلي مجازات شد؟
اقتباس از سايت مشكين قلم
http://www.meshkinqalam.com/news.php?ne ... mments=YES
"درد دل با هموطن ايرانی
سروش حقايق
بنمايمت که در دل تنگم چه نالههاست
چون نی اگر به هم نفسی آشنا رســـم
(از شمارهی پيش و آخرين قسمت)
از جمله تعاليمی که طرحش در زمان خود و حتی امروزه حالت انقلابی دارد و تا حد زيادی کينه توزی و مخالفت رهبران دينی را توجيه میکند، تعاليم زير است:
- منع مداخله در کارديگران، در حالی که «امر به معروف و نهی از منکر» از اصول پذيرفته شدهی جامعهی مذهبی آن زمان و بهانهی دخالت در کار ديگران بود و هنوز هم هست.
- تجليل از موسيقی، زمانی که اغلب علما آن را حرام میدانستند.
- منع دستبوسی، در حالی که بوسيدن دست علما وسيلهی تشخص آنان بود.
- منع تعدد زوجات.
- منع استفاده از خزينهی حمامهای عمومی، در حالی که با وجود بهداشتی نبودن خزينهها، استفاده از آنها را از نظر مذهبی لازم میشمردند.
- منع تقيه، يعنی نهی از دروغگويی، ولو اين که منافع شخص ايجاب نمايد.
- تساوی حقوق زن و مرد که يکی از مظاهر آن، ظهور بانويی چون طاهره بود که به فتوای يکی از مجتهدين به قتل رسيد.
- تحری حقيقت و ترک تقاليد. منع تقليد از ديگران در امور دينی.
- منع نماز دسته جمعی، يعنی در آئين بهائی نماز خواندن احتياج به رهبری فرد ديگری ندارد. تنها نمازی که به طور جمعی خوانده میشود، نماز ميت است که مرده در جلو قرار میگيرد و پيشنمازی در ميان نيست.
- و از همه مهمتر حذف شغل مذهبی است، يعنی در جامعهی بهائی امور اداری جامعه توسط کسانی اداره میشود که در سال يک بار توسط افراد جامعه انتخاب میگردند و از جمله مراسم مذهبی مثلاً مراسم تدفين و نماز ميت يا انجام مراسم عقد را افرادی که انتخاب شدهاند، با وجودی که مشاغل مختلف دارند، اجرا میکنند، که ممکن است از بانوان يا آقايان باشند، ولی اين کار را به عنوان يک شغل انجام نمیدهند و از اين بابت مزدی دريافت نمینمايند، يعنی راه سوء استفادهی مادی در امور مذهبی و روحانی بسته شده است.
نفس ظهور ديانتی جديد و مواردی که ذکر شد، علت اصلی کينه توزیها بود، ولی هيچگاه به عنوان دليل مخالفتها مطرح نشد و هيچگاه تعاليم بهائی را مطرح نکردند و کتاب های بهائی را که متضمن اعتقادات بهائی است، اجازهی انتشار ندادند و يا خود منتشر نکردند (زيرا بيم آن داشتند که طبقات روشنفکر و تحصيل کرده را جلب نمايد. کما اين که در ايران در صد بهائيان نسبت به کل جمعيت يک در صد، ولی در صد دانشجويان بهائی نسبت به کل دانشجويان حدود ده در صد بوده است.) ولی در عوض به نشر اکاذيب و اتهامات خلاف حقيقت به طوری که ديديم، پرداختند. بيان اين اتهامات، هرچند از طرف کسانی که منافعشان با پيشرفت ديانت بهائی مورد تهديد قرار میگرفت، قابل درک بود، ولی قبول و تکرار آن توسط جامعهی روشن فکر هيچگاه برای نگارنده قابل توجيه نبود و آنان جز در يکی دو مورد استثنايی نسبت به مظالم وارده به جامعهی بهائی، لااقل به عنوان افرادی که به حقوق بشر معتقدند، اعتراضی نکردند، ولو اين که اعتقادات و تعاليم آن را قبول نداشته باشند.
هم وطن ارجمند، بسياری از شما، اگر اقوام يا دوستان بهائی نداشتهايد، لابد با بعضی از بهائيان آشنا بودهايد و حسن رفتار و صداقت و امانتشان را ستودهايد وحتی تأسف خوردهايد که چنين شخصی با اين صفات پسنديده، حيف که بهائی است! آيا زمان آن نرسيده که با توجه به حوادث سالهای اخير ريشههای مخالفت و مظالم وارده به جامعهی بهائی را دريابيد و دربارهی اعتقادات آن مطالعه فرماييد، تا قضاوت شما دربارهی آن متکی به مطالعات خودتان باشد، نه افرادی که از بيم از دست دادن منافعشان بر عليه جامعهی بهائی تبليغ میکنند؟
اين يادداشت را با ياد مردان و زنانی به پايان میبرم که در نهايت مظلوميت در راه اعتقادات خويش که اساسش بر خدمت و محبت به عالم انسان است، جان باختند. عدهای از آنان را از نزديک میشناختم. درميان آنان از دختر ۱۵ ساله که گناهش معلمی درس اخلاق بچهها بود، تا پير ۸۵ ساله کشاورز که اتهامش جاسوسی بود، و از استاد دانشگاه تهران گرفته تا کشاورز يزدی ديده میشد. آنان نه با کسی مبارزه و دشمنی داشتند، نه عضو حزبی بودند و نه مال کسی را خورده بودند. گناهشان فقط محبت بود. محبت به همهی مردم، حتی به کسانی که به دستور آنان به ميدان اعدام کشيده شده بودند و يا مجری حکم اعدام بودند.
ترديدی ندارم که ارواح پاک اين بيگناهان، ارواح پاک ديگری را به دريافت حقايق ياری خواهد نمود."
گل گندم
مد تيست كه نوشته هاي اين سايت را ميخوانم و يا كپي كرده تا سر فرصت اينها را مرور كنم. اينطور كه من فهميدم تبادل نظر در اين سايت بسيار مشكل است.
اسم ان سايت پژوهش در باره بهائيت است اما مسلماناني كه اين كار را بعهد ه گرفته اند از بهائيان بي اطلاع هستند. من كاري به حق يا ناحق بودن بهائيت ندارم اما چيزي كه باعث تعجب من ميشود اينست كه چه تهمت هائي بيجا بانها ميزنند. يعني بهائيان بايد همچين تهمت هائي را قبول كنند حالا چه بخواهند چه نخواهند.
دلم ميخواهد كه در باره چند نكته اظهار نظر كنم.
"اي يهنناس بگيريد كه اين هم بابيست"
"ز هر كجا كه كشته شود بسود اسلام است."
اينها شعارهائي بودند كه از كودكي در گوش من باقي مانده كه عده اي براي ما مي سرودند و مارا از بهائيان ميترساندند. چون بهائيان "افرادي مخالف اسلام و حضرت محمد بودند و اينها انهائي بودند كه قران را باتش ميكشاندند". بنا براين هر كه يك بهائي را ميكشت به بهشت ميرفت. حالا در سايت هاي ايراني سرود ديگري ميشنوم. مينويسنند كه بهائيان به حضرت محمد ايمان دارند. نتنها از سوزاندن قران مجيد حرفي زده نميشود بلكه انها را عزيزان يا دوستان بهائي خطاب ميكنند. ١٦٣ سال طول كشيد تا اين حقيقت را لا اقل عده اي از هموطننان ما باور كردند. سئوالي كه براي من مانده اينست كه چند صد سال ديگر بايد طول بكشيد تا ما بحقايق ديگري كه انها ميگويند پي ببريم؟
وقتي كه من ميخوانم كه چطور جناب اقاي جويا تمام جمله هاي قران مجيد واحاديثي را كه بوسيله جناب اقاي ميلياردر در اينجا نقل شده ناديده گرفته و با سرسجتي بيش از حد( بعقيده خودش) از اسلام دفاع ميكند مرا واقعا بگريه مياندازد. بار ها از خودم سئوال كردم ايا اقاي جويا مسلمان هستند؟
فقط اين جمله اي را كه حضرت محمد فرمودند كافيست كه من به ظهور پيغمبر جديدي ايمان داشته باشم:
"من به شما كتاب آسماني و حكمت خواهم داد. پس از آن، رسولي خواهد آمد كه تمام كتاب هاي آسماني موجود را تصديق خواهد كرد، بايد به او ايمان آوريد و او را حمايت كنيد." او گفت: "آيا با اين موافق هستيد و پيمان مي بنديد كه اين ميثاق را به انجام برسانيد؟" آنها گفتند: "ما موافقيم." او گفت: "پس شما شهادت داده ايد و من هم همراه با شما شهادت مي دهم."
"قران مجيد 3:81"
ما ميدانيم كه قران بعقيده مسلمانان اخرين كتاب اسماني هست. پس بايد رسولي بيايد تا اين كتاب را تصد يق بكند.
ما ميبينيم كه جناب اقاي جويا چطور از جمله" ١٠٠٠ سال عمر دين بهائي" ٣٦٥ ميليون سال فهميد يد.
اين نوع برداشت است كه كه ما را وا ميدارد نفهميده قران را تفسير كنيم و مطمئن بشويم كه اشتباه نميكنيم. اين نوع برداشت، مادر همان اختلافاتي است كه اسلام را به فرقه هاي مختلف تكه پاره كرده است چه برسد بفهميدن دين بهائي هيچ جاي تعجب نيست كه جملات نقل شده از قران مجيد واحاديث در دل كسي اثري نميگذارد.
راجع باين موضوع كه يك روز ويك سال در كتب اسماني چه معني دارند بايد از پيغمبران وجانشينان انها پرسيد نه از من و شما.
در غير اين صورت چطور ميتوانيم بفهميم( همنطوريكه در كتب اسما ني كه نوشته شده ) كه حضرت نوح ٩٠٠ سال عمر كرده است ؟
شما را بخدا در بحث كردن غيرت مسلماني تان را كنار بگذاريد چون هيچ دردي را دوا نميكند.
بهتر است كه تفسير جمله هاي پيغمبران را ببر انهائي بگذاريم كه از طرف فرستادگان خدا براي اين كار انتخاب شده اند. شما از مظلوم نمائي هاي بها ئيان حرف ميزنيد. در باره اين موضوع من بشما حق ميدهم. اوايل انقلاب دو جوان مسلمان يك جوان بهائي را كشتند. فاميل جوان بهائي به مراجعه قانوني پناه برده و تقاضاي عدالت كرد. پليس دو جوان قاتل را رها كرد وفاميل جوان بهائي را بزندان انداخت. عدالتي از اين بهتر ميشه؟ شهروندان بهائي حق تحصيلات عاليه را ندارند. اجازه كار گرفتن براي بهائيان تقريبا غير ممكن است. اگر بچه هاي مدرسه بگويند كه بهائي هستند انها را از مدرسه بيرون ميكنند. با اين همه اجحافي كه به بهائي ها ميشه ، كه من فقط چند تا از انها را گفتم ، نميشه كه انها بيايند و تقاضاي عدالت بكنند. اگر اين كار را بكنند پس حتما جاسوس هستند. درست است جناب اقاي جويا؟ اينتر نت بايد بجاي ايجاد محبت ودوستي وسيله خوبي براي حمله بديانت بهائي باشد و باپوشيدن لباس پژوهشي بسايت شما بايد زهر افشاني و توهين ببها ئيان شدت بگيرد. اين است معني خدمت به اسلام.
بيائيد بعنوان يك مسلمان لا اقل يك گفته حضرت محمد را بكار ببريد ، با چشم خود ببينيم و باگوش خود بشنويم. يعني بخانه بها ئيان برويم با انها دوست شويم در جلسه هاي انها شركت كنيم. تا به همه چيز پي ببريم همانطوري كه من اين كار را كردم. من بشما قول ميدهم كه ديگر احتياجي نخواهد بود كه پشت ميز بشينيم و داستان دختري را بنويسيم كه چطور پس از تجربه هاي وحشتناك بدامن اسلا م پناهنده شده است.
در حاليكه در ايران ببهائيان اجازه ابراز عقيده نميدهند چه برسد به درست كردن يك سايت بهائي ، يكي سئوال ميكند چرا بهائيان سايت ندارند تا با ما مسلمانان در باره دين بهائي گفتگو كنند. من پيشنهاد ميكنم بسايت هاي بهائيان در خارج از كشور مراجه كنند اما فكر ميكنم كه تقريبا همه انها فيلتر شده اند.
چقدر اشكال گرفتند كه اي واي ببينيد كه چطور تعدادي از بهائيها در دولت گذشته مقام بالا را داشتند و ان نشان دهنده جاسوسي انان براي كشورهاي بيگانه وخيانت بهموطنان بيگناه مسلمان است و بنا بر اين بايد همه بهائيان مجازات شوند. من ميخواهم بدانم بيش از ٩٩٪ درصد امرا، كاركنان دولت، وزرا و خود شاه و حتي ان روحانيوني كه در مراسمي مانند عيد نوروز در كاخ نياوران صف مياستادند و از دست اريا مهر شان سكه هاي طلا انعام ميگرفتند چه ديني داشتند؟ و بخاطر اين رفتارشان ملت مسلمان ايران بچه شكلي مجازات شد؟
اقتباس از سايت مشكين قلم
http://www.meshkinqalam.com/news.php?ne ... mments=YES
"درد دل با هموطن ايرانی
سروش حقايق
بنمايمت که در دل تنگم چه نالههاست
چون نی اگر به هم نفسی آشنا رســـم
(از شمارهی پيش و آخرين قسمت)
از جمله تعاليمی که طرحش در زمان خود و حتی امروزه حالت انقلابی دارد و تا حد زيادی کينه توزی و مخالفت رهبران دينی را توجيه میکند، تعاليم زير است:
- منع مداخله در کارديگران، در حالی که «امر به معروف و نهی از منکر» از اصول پذيرفته شدهی جامعهی مذهبی آن زمان و بهانهی دخالت در کار ديگران بود و هنوز هم هست.
- تجليل از موسيقی، زمانی که اغلب علما آن را حرام میدانستند.
- منع دستبوسی، در حالی که بوسيدن دست علما وسيلهی تشخص آنان بود.
- منع تعدد زوجات.
- منع استفاده از خزينهی حمامهای عمومی، در حالی که با وجود بهداشتی نبودن خزينهها، استفاده از آنها را از نظر مذهبی لازم میشمردند.
- منع تقيه، يعنی نهی از دروغگويی، ولو اين که منافع شخص ايجاب نمايد.
- تساوی حقوق زن و مرد که يکی از مظاهر آن، ظهور بانويی چون طاهره بود که به فتوای يکی از مجتهدين به قتل رسيد.
- تحری حقيقت و ترک تقاليد. منع تقليد از ديگران در امور دينی.
- منع نماز دسته جمعی، يعنی در آئين بهائی نماز خواندن احتياج به رهبری فرد ديگری ندارد. تنها نمازی که به طور جمعی خوانده میشود، نماز ميت است که مرده در جلو قرار میگيرد و پيشنمازی در ميان نيست.
- و از همه مهمتر حذف شغل مذهبی است، يعنی در جامعهی بهائی امور اداری جامعه توسط کسانی اداره میشود که در سال يک بار توسط افراد جامعه انتخاب میگردند و از جمله مراسم مذهبی مثلاً مراسم تدفين و نماز ميت يا انجام مراسم عقد را افرادی که انتخاب شدهاند، با وجودی که مشاغل مختلف دارند، اجرا میکنند، که ممکن است از بانوان يا آقايان باشند، ولی اين کار را به عنوان يک شغل انجام نمیدهند و از اين بابت مزدی دريافت نمینمايند، يعنی راه سوء استفادهی مادی در امور مذهبی و روحانی بسته شده است.
نفس ظهور ديانتی جديد و مواردی که ذکر شد، علت اصلی کينه توزیها بود، ولی هيچگاه به عنوان دليل مخالفتها مطرح نشد و هيچگاه تعاليم بهائی را مطرح نکردند و کتاب های بهائی را که متضمن اعتقادات بهائی است، اجازهی انتشار ندادند و يا خود منتشر نکردند (زيرا بيم آن داشتند که طبقات روشنفکر و تحصيل کرده را جلب نمايد. کما اين که در ايران در صد بهائيان نسبت به کل جمعيت يک در صد، ولی در صد دانشجويان بهائی نسبت به کل دانشجويان حدود ده در صد بوده است.) ولی در عوض به نشر اکاذيب و اتهامات خلاف حقيقت به طوری که ديديم، پرداختند. بيان اين اتهامات، هرچند از طرف کسانی که منافعشان با پيشرفت ديانت بهائی مورد تهديد قرار میگرفت، قابل درک بود، ولی قبول و تکرار آن توسط جامعهی روشن فکر هيچگاه برای نگارنده قابل توجيه نبود و آنان جز در يکی دو مورد استثنايی نسبت به مظالم وارده به جامعهی بهائی، لااقل به عنوان افرادی که به حقوق بشر معتقدند، اعتراضی نکردند، ولو اين که اعتقادات و تعاليم آن را قبول نداشته باشند.
هم وطن ارجمند، بسياری از شما، اگر اقوام يا دوستان بهائی نداشتهايد، لابد با بعضی از بهائيان آشنا بودهايد و حسن رفتار و صداقت و امانتشان را ستودهايد وحتی تأسف خوردهايد که چنين شخصی با اين صفات پسنديده، حيف که بهائی است! آيا زمان آن نرسيده که با توجه به حوادث سالهای اخير ريشههای مخالفت و مظالم وارده به جامعهی بهائی را دريابيد و دربارهی اعتقادات آن مطالعه فرماييد، تا قضاوت شما دربارهی آن متکی به مطالعات خودتان باشد، نه افرادی که از بيم از دست دادن منافعشان بر عليه جامعهی بهائی تبليغ میکنند؟
اين يادداشت را با ياد مردان و زنانی به پايان میبرم که در نهايت مظلوميت در راه اعتقادات خويش که اساسش بر خدمت و محبت به عالم انسان است، جان باختند. عدهای از آنان را از نزديک میشناختم. درميان آنان از دختر ۱۵ ساله که گناهش معلمی درس اخلاق بچهها بود، تا پير ۸۵ ساله کشاورز که اتهامش جاسوسی بود، و از استاد دانشگاه تهران گرفته تا کشاورز يزدی ديده میشد. آنان نه با کسی مبارزه و دشمنی داشتند، نه عضو حزبی بودند و نه مال کسی را خورده بودند. گناهشان فقط محبت بود. محبت به همهی مردم، حتی به کسانی که به دستور آنان به ميدان اعدام کشيده شده بودند و يا مجری حکم اعدام بودند.
ترديدی ندارم که ارواح پاک اين بيگناهان، ارواح پاک ديگری را به دريافت حقايق ياری خواهد نمود."
گل گندم
-
- فعّال
- پست: 251
- تاریخ عضویت: سهشنبه 31 مرداد 1385, 2:57 pm
نوشته ی شما را که سراسر شور و احساس بود، خواندم و هم از سبک نوشته تان و هم از نام گرامی شما حدس می زنم که باید روی سخن من با خانمی باشد که هر چند به احساساتش احترام می گذارم، ولی آن را عاری از منطق و استدلال می بینم. از صراحت لهجه ام پوزش می طلبم ولی سرکار خانم گل گندم ( شاید هم آقای گل گندم، نمی دانم) اگر شما به راستی آن گونه که مدعی شده اید، مطالب این سایت را خوانده باشید، حتما دیده اید که تمامی تلاش بنده و دیگر دوستان آن بوده که در نهایت ادب و احترام و مبتنی بر متون اصلی بهائیت، مطالب خود را مستدل و به راستی پژوهشی و تحقیقی، تقدیم کنیم. نوشته ی مفصل شما که بازگویی همان مطالبی است که عموما در سایت ها و وبلاگ های دوستان بهایی فراوان به چشم می خورد و همان گونه که قبلا هم عرض کرده ام، اصولا یکی از روش های تبلیغی عزیزان بهایی تکرار و تکرار و تکرار است، حرف تازه و مستدلی نداشت. بنده و دیگر دوستان بارها و بارها در باره ی اصول مهمی در بهائیت سخن گفته ایم که هنوز از سوی هیچ کس به آن ها پاسخ درست داده نشده است. به خاطر همین کم لطفی است که ما هم مجبور می شویم همانند بهائیان گرامی به تکرار مطالب بپردازیم.
بنده خواهش می کنم یک بار دیگر مطالبی را که مرقوم فرموده اید، بخوانید و منصفانه بنگرید که به کدام یک از اشکالات اساسی و زیربنایی اعتقادی که بهائیت را از اساس منهدم می کند، پاسخ داده اید.
بنده را متهم کرده اید که سخن جناب عبدالبهاء را در باره ی عمر 365 میلیون ساله ی بهائیت تفسیر به رای کرده ام. به راستی این گونه اتهامات که پوشاندن آشکار حقیقت است، ده ها بار بدتر از آن موارد مظلومیتی است که شما مدعی آن ها شده اید.
سرکار گل گندم! بارها و بارها شده است که از دوستان بهایی امثال جناب اسپرینگ و میلیاردر و غیره، شاهد نوشته هایی بوده ام که به روشنی در باره ی قرآن و احادیث مطالب ناروا و نادرست بیان کرده اند که آشکارا از هر تهمت و دروغی بدتر است. و بدتر آن که برخی از این منقولات از سران بهایی بوده است. لطفا به نوشته های پیشین مراجعه ی منصفانه ای بفرمایید تا ببنید که چگونه جناب اسپرینگ از حضرت بهاء الله حدیثی را نقل می کند که هم اینک حدود دو ماه است که قرار است مدرک آن را ارائه دهد. از آن بالاتر اگر همین مباحث مربوط به ایقان را خوانده باشید، شاهد خواهید بود که حضرت بهاء الله حتی در کتاب مستطاب ایقان آیه ی قرآن را غلط و محرف نقل می کند.
دوست گرامی! این گونه امور متاسفانه از عدم صداقت عزیزانی حکایت می کند که مرتب دم از انسانیت و حقانیت و مظلومیت و تحری حقیقت و از این قبیل شعارهایی که مع الاسف عاری از عمل و حقیقت است، می زنند. موارد متعدد از به کار بردن غلط و نادرست آیات و روایات که به روشنی پیداست کسانی که آن ها را به کار برده اند، حتی زحمت مراجعه به متون اصلی را به خود نداده اند و مرتکب اشتباهات فاحش و دروغ بستن به خدا و رسول شده اند. کاری که خود حضرت بهاء الله هم فراوان مرتکب شده است. بنده به عنوان نمونه به همین آیه ی که خود شما به کار برده اید، اشاره می کنم. نمی دانم شما عربی می دانید یا خیر؟ نمی دانم به اصل آیه ای که به آن استناد کرده اید، مراجعه داشته اید، یا خیر؟ اما اگر خود شما به اصل آیه مراجعه می کردید، می دیدید که چگونه کسانی که آیه را برای شما نقل کرده اند، مرتکب خیانت شده اند. این گونه حق پوشانی ها چنان که گفتم، هزار مرتبه بدتراز مواردی است که شما مدعی آن ها شده اید. چرا خلاف می گویید؟ شاید هم شما ندانسته و مبتنی بر حرف های مبلغان و نویسندگان بهایی سخن می گویید. خوب اگر چنین است، چرا خودتان یک مراجعه ی ساده به خود قرآن نمی فرمایید تا ببینید که به شما دروغ گفته اند. اصل آیه ی مورد استناد شما این است:
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْري قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدينَ (81)
فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (82)
کجای این آیه آن معنایی را می دهد که شما فرموده اید؟ این آیه بیان می فرماید که پیامبران پیشین پیمان بسته بودند که آمدن رسول خدا و نزول قرآن را به پیروان خود بشارت دهند و آنان را آماده ی پذیرش دین اسلام کنند. سپس قرآن بیان می دارد که رسول خدا تصدیق کننده ی همان بشارت های آنان در باره ی آمدن خود اوست.
کجای این آیه آن است که شما گفته اید؟ کجای این آیه روی سخنش با مسلمانان است؟ چرا در نقل آیه ی قرآن خیانت می کنید؟ چرا همان کاری را مرتکب می شوید که جناب بهاء الله هم مرتکب شده است؟ چرا همان کاری را می کنید که مبلغان بهایی آگاهانه مرتکب می شوند؟ به خدا سوگند این کارها هزار برابر بدتر از آن ظلم هایی است که مدعی هستید در باره ی شما به کار رفته است. من عینا آیه ای را که شما نقل کرده اید، می آورم و داوری را به وجدان های پاک می سپارم:
«من به شما كتاب آسماني و حكمت خواهم داد. پس از آن، رسولي خواهد آمد كه تمام كتاب هاي آسماني موجود را تصديق خواهد كرد، بايد به او ايمان آوريد و او را حمايت كنيد." او گفت: "آيا با اين موافق هستيد و پيمان مي بنديد كه اين ميثاق را به انجام برسانيد؟" آنها گفتند: "ما موافقيم." او گفت: "پس شما شهادت داده ايد و من هم همراه با شما شهادت مي دهم." »
"قران مجيد 3:81
خدایا انصاف کجاست؟ خدایا این است تحری حقیقت؟ این است وحدت عالم انسانی؟ این است ادعای انسانیت و صداقت؟ دیده بگشایید ای خردمندان!
خانم محترم یا آقای عزیز! من از شما تقاضا می کنم به جای پرداختن به قرآن به بیانات خود حضرات پیشوایان بهایی نظری بیفکنید تا حقایق بیشتر و تکان دهنده ای بر شما مکشوف شود.
بنده خواهش می کنم یک بار دیگر مطالبی را که مرقوم فرموده اید، بخوانید و منصفانه بنگرید که به کدام یک از اشکالات اساسی و زیربنایی اعتقادی که بهائیت را از اساس منهدم می کند، پاسخ داده اید.
بنده را متهم کرده اید که سخن جناب عبدالبهاء را در باره ی عمر 365 میلیون ساله ی بهائیت تفسیر به رای کرده ام. به راستی این گونه اتهامات که پوشاندن آشکار حقیقت است، ده ها بار بدتر از آن موارد مظلومیتی است که شما مدعی آن ها شده اید.
سرکار گل گندم! بارها و بارها شده است که از دوستان بهایی امثال جناب اسپرینگ و میلیاردر و غیره، شاهد نوشته هایی بوده ام که به روشنی در باره ی قرآن و احادیث مطالب ناروا و نادرست بیان کرده اند که آشکارا از هر تهمت و دروغی بدتر است. و بدتر آن که برخی از این منقولات از سران بهایی بوده است. لطفا به نوشته های پیشین مراجعه ی منصفانه ای بفرمایید تا ببنید که چگونه جناب اسپرینگ از حضرت بهاء الله حدیثی را نقل می کند که هم اینک حدود دو ماه است که قرار است مدرک آن را ارائه دهد. از آن بالاتر اگر همین مباحث مربوط به ایقان را خوانده باشید، شاهد خواهید بود که حضرت بهاء الله حتی در کتاب مستطاب ایقان آیه ی قرآن را غلط و محرف نقل می کند.
دوست گرامی! این گونه امور متاسفانه از عدم صداقت عزیزانی حکایت می کند که مرتب دم از انسانیت و حقانیت و مظلومیت و تحری حقیقت و از این قبیل شعارهایی که مع الاسف عاری از عمل و حقیقت است، می زنند. موارد متعدد از به کار بردن غلط و نادرست آیات و روایات که به روشنی پیداست کسانی که آن ها را به کار برده اند، حتی زحمت مراجعه به متون اصلی را به خود نداده اند و مرتکب اشتباهات فاحش و دروغ بستن به خدا و رسول شده اند. کاری که خود حضرت بهاء الله هم فراوان مرتکب شده است. بنده به عنوان نمونه به همین آیه ی که خود شما به کار برده اید، اشاره می کنم. نمی دانم شما عربی می دانید یا خیر؟ نمی دانم به اصل آیه ای که به آن استناد کرده اید، مراجعه داشته اید، یا خیر؟ اما اگر خود شما به اصل آیه مراجعه می کردید، می دیدید که چگونه کسانی که آیه را برای شما نقل کرده اند، مرتکب خیانت شده اند. این گونه حق پوشانی ها چنان که گفتم، هزار مرتبه بدتراز مواردی است که شما مدعی آن ها شده اید. چرا خلاف می گویید؟ شاید هم شما ندانسته و مبتنی بر حرف های مبلغان و نویسندگان بهایی سخن می گویید. خوب اگر چنین است، چرا خودتان یک مراجعه ی ساده به خود قرآن نمی فرمایید تا ببینید که به شما دروغ گفته اند. اصل آیه ی مورد استناد شما این است:
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْري قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدينَ (81)
فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (82)
کجای این آیه آن معنایی را می دهد که شما فرموده اید؟ این آیه بیان می فرماید که پیامبران پیشین پیمان بسته بودند که آمدن رسول خدا و نزول قرآن را به پیروان خود بشارت دهند و آنان را آماده ی پذیرش دین اسلام کنند. سپس قرآن بیان می دارد که رسول خدا تصدیق کننده ی همان بشارت های آنان در باره ی آمدن خود اوست.
کجای این آیه آن است که شما گفته اید؟ کجای این آیه روی سخنش با مسلمانان است؟ چرا در نقل آیه ی قرآن خیانت می کنید؟ چرا همان کاری را مرتکب می شوید که جناب بهاء الله هم مرتکب شده است؟ چرا همان کاری را می کنید که مبلغان بهایی آگاهانه مرتکب می شوند؟ به خدا سوگند این کارها هزار برابر بدتر از آن ظلم هایی است که مدعی هستید در باره ی شما به کار رفته است. من عینا آیه ای را که شما نقل کرده اید، می آورم و داوری را به وجدان های پاک می سپارم:
«من به شما كتاب آسماني و حكمت خواهم داد. پس از آن، رسولي خواهد آمد كه تمام كتاب هاي آسماني موجود را تصديق خواهد كرد، بايد به او ايمان آوريد و او را حمايت كنيد." او گفت: "آيا با اين موافق هستيد و پيمان مي بنديد كه اين ميثاق را به انجام برسانيد؟" آنها گفتند: "ما موافقيم." او گفت: "پس شما شهادت داده ايد و من هم همراه با شما شهادت مي دهم." »
"قران مجيد 3:81
خدایا انصاف کجاست؟ خدایا این است تحری حقیقت؟ این است وحدت عالم انسانی؟ این است ادعای انسانیت و صداقت؟ دیده بگشایید ای خردمندان!
خانم محترم یا آقای عزیز! من از شما تقاضا می کنم به جای پرداختن به قرآن به بیانات خود حضرات پیشوایان بهایی نظری بیفکنید تا حقایق بیشتر و تکان دهنده ای بر شما مکشوف شود.
-
- فعّال
- پست: 216
- تاریخ عضویت: دوشنبه 23 مرداد 1385, 2:04 pm
آشنایی با کتاب ایقان (قسمت بیست و یکم :تاویلات بی مبنا و مضحک)
گفتیم بهاءاله کتاب ایقان را برای اثبات ادعای سید باب نوشته و برای این مقصود به هر بهانه
ودستاویزی چنگ انداخته است. از آن جمله است استناد به آیات قیامت در قرآن کریم و توجیه و
تاءو یل همه این آیات به ظهور باب که مثلا قیامتی بوده است در دوره معاصر وآسمان و زمین
رادگرگون کرده است و بهشت را فراسوی انسان گشوده است...!
استناد به آیات مبارکات قیامت همچون "والارض جمیعا قبضته یوم القیمه و السموات مطویات
بیمینه "(67 /زمر) و "یوم نطوی السماء کطی السجل للکتب " (104/انبیاء) و "یوم تبدل الارض
غیر الارض و السموات و برزوالله الواحد القهار (49 /ابراهیم ) و غیر آن (که تماما در مورد رستخیز
عمومی است که بساط این جهان برچیده می شود و میزان عدل الهی اقامه می گردد ) برای
ظهور باب براستی مضحک و موجب تفریح است.
آیا به صرف ادعای معنوی دانستن آیات قیامت(پیچیده شدن بساط آسمانها و تبدیل زمین به
زمینی دیگر ) و توجیه و تاویل آسمان به دیانت باب و زمین به زمین قلوب ،مشکل سید باب حل
می شود و دیگر کسانی از ایشان به عنوان قائم موعود که چهارده قرن مسلمین منتظرش بوده
اند مطالبه برپائی عدل وداد فراگیر جهانی نخواهند کرد و تغییر کلی در جهان را نخواهند خواست
ودر بست ایشان را خواهند پذیرفت و کتاب" بیان " را که مبنایش حرق و سوزاندن همه کتابها بجز
بیان و قتل همه نفوس بجز بابی است بر سر در سازمان ملل متحد خواهند گذاشت تا دیده
جهانیان و فرهیختگان به آن روشن شود و در قرن بیست و یکم و هزاره سوم ملاک مدنیت
جهانی و رشد دانش بشری و تالیف ملل و اتحاد بشر گردد؟!!
ایقان در پی اثبات یک قائم بدلی است که با یک سیلی از همه ادعا هایش
دست بر می دارد و توبه نامه می نویسدواز هر ادعایی مستغفر می شود واز سلطان می
خواهد ذنب و گناه او را ببخشاید(متن توبه نامه باب را خود بهائیان از جمله میرزا ابو الفضل
گلپایگانی در کتاب هاشان ثبت و ضبط کرده اند) آن هم قائمی که قرار بود جبروت و سلطه
سلاطین زمین را در هم شکند و عدل و داد و علم را جانشین ظلم و جور و جهل گرداند...
بهاءاله در ایقان ص29 س12 می گوید: "ارض ظاهره هم تبدیل یافته" !
می پرسیم توضیح بفرمائید چه چیزی دستخوش تبدیل شد؟ آیا جنگ ها و
کشتارها و خونریزی ها و قحطی ها و گرسنگی ها و ظلم ها و جنایت ها و جهالت ها و تبعیض
ها وفسادهاو...ریشه کن شد و جایش را به صلح عمومی و امنیت و برابری و برادری و رفاه
سراسری و عدل و دادو یگانگی و دانش و معنویت و صلاح وسدادو تقوی و توحید داد؟
آیا ارض ظاهره آبادتر شد و قحطی ها و خشکی ها و آلودگی ها ی مختلف زیست محیطی کمتر
شد وبارش های آسمانی افزون تر گردیدوجنگ ها و خونریزی ها پایان گرفت؟
اگر مقصود تمدن جدید در اروپا ست که در مدت اقامت در عراق به سمع بهاءاله رسیده چه ربطی
به باب داردکه دستور حرق کتب داده است.آن تمدن از 150 سال قبل از تولد باب پایه ریزی شده و
اگر چه از جهاتی آسایش مردم را فراهم کرده از جهات زیادی ناراحتی هاو اضطراب هاو مصائب
بشری راافزون تر کرده است وتازه اگر این استدلال سخیف مورد استناد قرار گیرد که پیشرفت
تمدن غرب مولود ظهور باب با آن تعالیم مشعشع حرق کتب و قتل نفوس غیر بابی بوده هر
مدعی دیگری در این دوره ها مثلا شت مهربابای هندی یا غلام احمد قادیانی می توانسته اند
چنین ادعایی را بکنند چنانکه کرده اند (شت بابائی ها همه تحول ایران راپس از عزل احمد شاه
به مسافرت مهربابا تا سرحد ایران یعنی بوشهر در سال 1924 میلادی تعلیل می کنند!)که
همگی بی دلیل و باطل و مضحک است.
عبدالبها نیز در مجلد اول مکاتیب با این مبنا مخالف است و تمدن بشری جسمانی را مولود عقول
سلیمه و افکار عالیه بشری دانسته نه نتیجه آمدن باب و بها(!) و کار آن دو را تعالیم روحانی
دانسته نه تعالیم جسمانی !
بنابر این تاویل آیات قیامت به ظهور باب و معنوی دانستن وقایع قیامت در کمال
ناشی گری و بدور از منطق بوده ماجرای تبدیل ارض ظاهره به ارض دیگر در ظهور باب کاملا
مضحک است!
گفتیم بهاءاله کتاب ایقان را برای اثبات ادعای سید باب نوشته و برای این مقصود به هر بهانه
ودستاویزی چنگ انداخته است. از آن جمله است استناد به آیات قیامت در قرآن کریم و توجیه و
تاءو یل همه این آیات به ظهور باب که مثلا قیامتی بوده است در دوره معاصر وآسمان و زمین
رادگرگون کرده است و بهشت را فراسوی انسان گشوده است...!
استناد به آیات مبارکات قیامت همچون "والارض جمیعا قبضته یوم القیمه و السموات مطویات
بیمینه "(67 /زمر) و "یوم نطوی السماء کطی السجل للکتب " (104/انبیاء) و "یوم تبدل الارض
غیر الارض و السموات و برزوالله الواحد القهار (49 /ابراهیم ) و غیر آن (که تماما در مورد رستخیز
عمومی است که بساط این جهان برچیده می شود و میزان عدل الهی اقامه می گردد ) برای
ظهور باب براستی مضحک و موجب تفریح است.
آیا به صرف ادعای معنوی دانستن آیات قیامت(پیچیده شدن بساط آسمانها و تبدیل زمین به
زمینی دیگر ) و توجیه و تاویل آسمان به دیانت باب و زمین به زمین قلوب ،مشکل سید باب حل
می شود و دیگر کسانی از ایشان به عنوان قائم موعود که چهارده قرن مسلمین منتظرش بوده
اند مطالبه برپائی عدل وداد فراگیر جهانی نخواهند کرد و تغییر کلی در جهان را نخواهند خواست
ودر بست ایشان را خواهند پذیرفت و کتاب" بیان " را که مبنایش حرق و سوزاندن همه کتابها بجز
بیان و قتل همه نفوس بجز بابی است بر سر در سازمان ملل متحد خواهند گذاشت تا دیده
جهانیان و فرهیختگان به آن روشن شود و در قرن بیست و یکم و هزاره سوم ملاک مدنیت
جهانی و رشد دانش بشری و تالیف ملل و اتحاد بشر گردد؟!!
ایقان در پی اثبات یک قائم بدلی است که با یک سیلی از همه ادعا هایش
دست بر می دارد و توبه نامه می نویسدواز هر ادعایی مستغفر می شود واز سلطان می
خواهد ذنب و گناه او را ببخشاید(متن توبه نامه باب را خود بهائیان از جمله میرزا ابو الفضل
گلپایگانی در کتاب هاشان ثبت و ضبط کرده اند) آن هم قائمی که قرار بود جبروت و سلطه
سلاطین زمین را در هم شکند و عدل و داد و علم را جانشین ظلم و جور و جهل گرداند...
بهاءاله در ایقان ص29 س12 می گوید: "ارض ظاهره هم تبدیل یافته" !
می پرسیم توضیح بفرمائید چه چیزی دستخوش تبدیل شد؟ آیا جنگ ها و
کشتارها و خونریزی ها و قحطی ها و گرسنگی ها و ظلم ها و جنایت ها و جهالت ها و تبعیض
ها وفسادهاو...ریشه کن شد و جایش را به صلح عمومی و امنیت و برابری و برادری و رفاه
سراسری و عدل و دادو یگانگی و دانش و معنویت و صلاح وسدادو تقوی و توحید داد؟
آیا ارض ظاهره آبادتر شد و قحطی ها و خشکی ها و آلودگی ها ی مختلف زیست محیطی کمتر
شد وبارش های آسمانی افزون تر گردیدوجنگ ها و خونریزی ها پایان گرفت؟
اگر مقصود تمدن جدید در اروپا ست که در مدت اقامت در عراق به سمع بهاءاله رسیده چه ربطی
به باب داردکه دستور حرق کتب داده است.آن تمدن از 150 سال قبل از تولد باب پایه ریزی شده و
اگر چه از جهاتی آسایش مردم را فراهم کرده از جهات زیادی ناراحتی هاو اضطراب هاو مصائب
بشری راافزون تر کرده است وتازه اگر این استدلال سخیف مورد استناد قرار گیرد که پیشرفت
تمدن غرب مولود ظهور باب با آن تعالیم مشعشع حرق کتب و قتل نفوس غیر بابی بوده هر
مدعی دیگری در این دوره ها مثلا شت مهربابای هندی یا غلام احمد قادیانی می توانسته اند
چنین ادعایی را بکنند چنانکه کرده اند (شت بابائی ها همه تحول ایران راپس از عزل احمد شاه
به مسافرت مهربابا تا سرحد ایران یعنی بوشهر در سال 1924 میلادی تعلیل می کنند!)که
همگی بی دلیل و باطل و مضحک است.
عبدالبها نیز در مجلد اول مکاتیب با این مبنا مخالف است و تمدن بشری جسمانی را مولود عقول
سلیمه و افکار عالیه بشری دانسته نه نتیجه آمدن باب و بها(!) و کار آن دو را تعالیم روحانی
دانسته نه تعالیم جسمانی !
بنابر این تاویل آیات قیامت به ظهور باب و معنوی دانستن وقایع قیامت در کمال
ناشی گری و بدور از منطق بوده ماجرای تبدیل ارض ظاهره به ارض دیگر در ظهور باب کاملا
مضحک است!
-
- پست: 0
- تاریخ عضویت: شنبه 22 مهر 1385, 10:54 am