پشت پرده "عدم دخالت در سیاست"
-
- فعّال
- پست: 454
- تاریخ عضویت: یکشنبه 18 تیر 1385, 3:01 pm
پشت پرده "عدم دخالت در سیاست"
پژوهش خواسته است تاپیکی با این عنوان گشوده شود.
او در تاپیک پرسش و پاسخ نوشته است:
"بعضی از دوستان که می دانند مطالعاتی در حوزه بهائیت دارم از من می پرسند معنای واقعی تعلیم عدم دخالت در سیاست" و اطاعت از اولیای امور در هر کشور"چیست.بنده مطالبی را عرض می کنم اگر سردبیر محترم اجازه بفرماینددر تاپیکی به نام "پشت پرده عدم دخالت در سیاست" و دوستان دیگر هم کمک فرمایند.
از پژوهش می خواهیم مطالب خود را عرضه نماید.
او در تاپیک پرسش و پاسخ نوشته است:
"بعضی از دوستان که می دانند مطالعاتی در حوزه بهائیت دارم از من می پرسند معنای واقعی تعلیم عدم دخالت در سیاست" و اطاعت از اولیای امور در هر کشور"چیست.بنده مطالبی را عرض می کنم اگر سردبیر محترم اجازه بفرماینددر تاپیکی به نام "پشت پرده عدم دخالت در سیاست" و دوستان دیگر هم کمک فرمایند.
از پژوهش می خواهیم مطالب خود را عرضه نماید.
-
- فعّال
- پست: 265
- تاریخ عضویت: دوشنبه 7 آبان 1386, 1:32 pm
پاسخ: پشت پرده "عدم دخالت در سی
ضمن تشکر از سردبیر محترم برای گشودن این تاپیک .
پشت پرده "عدم دخالت در سیاست"
در اینکه منظور بهائیان از "عدم دخالت در سیاست" چیست،مقاله ای از علیمراد داوودی
( جلد سوم صفحه ۶۵ ، تهیه و تنظیم وحید رافتی)در یکی از سایت های بهائی دیدم
که جالب بود.جالب از این نظر که کنه و باطن دیدگاه بهائیت را علیرغم لفاظی ظواهر
کلمات نشان داده بود.
او تلاش کرده بود که بگویدما دنبال معنویت هستیم و به حکومت ظاهری توجه نداریم و
آن را ارزانی دنیا طلبان می کنیم و از دخالت در سیاست به معنای تشکیل و عضویت در
حزب و پذیرش پست های سیاسی فاصله می گیریم تا بتوانیم در حاشیه امن قرار گیریم
و بساط محافل ملی مان را در سراسر دنیا پهن کنیم و زیر نظر بیت العدل یک تشکیلات
جهانی برپاکنیم!
علاوه بر تناقضات فراوان که در مقاله او موجود بود مثل اینکه برای جواز عدم دخالت در
سیاست از حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام شاهد آورده بود که من اهل
سیاست به معنی حیله و مکر نیستم پس دخالت نمی کنم و فراموش کرده بود که آن
بزرگوار خود پنج سال بر حکومت مسلمین اهتمام نموده و نمونه عالی از سیاست الهی
را جلوه گر ساخته بود که برای همیشه الگوی عدالت محوری در سیاست است و عهد
نامه ایشان به مالک اشتر در طراز حکومت عدل از ماندنی ترین نصوص سیاسی است
که به عنوان سندی قدیمی در حکومتداری عادله ثبت سازمان ملل شده است... استناد
به مولا برای استدلال به عدم دخالت در سیاست طرفه استدلالی است توسط علیمراد
خان داوودی!
بگذریم به نکات مقاله او توجه فرمائید:
1- عدم دخالت در سیاست ،حرز بهائیت است!
یعنی ما بوسیله این حرز خود را از گزند حکومت ها در امان نگه می داریم تا با این
تاکتیک بتوانیم به نقشه های بین المللی خود در تثبیت نظام بیت العدلی برسیم.بیت
العدلی که از اسرائیل همه محافل ملی کشورها را کنترل و اداره نماید و مرکز مالی و
اداری و فرماندهی و جلب اطلاعات جهانی کشورها باشد.آری خوب نشان داده است
که پشت پرده عدم دخالت در سیاست چیست.این است عبارات او:
"یکی از دوستان بهائی ما تعلیم عدم مداخله در امور سیاسی را به نام « تعلیم حرز»
تسمیه کرده، به این معنی که تعلیمی است که حرز احبّای الهی است، حرز امرالله
است...توجّهی به عمل بیاندازیم تا معلوم شود که عدم مداخله در امور سیاسی چه
نفعی به جامعه ی بهائی رسانیده و چه فایده ای در حفظ امر الهی داشته است. اگر
بنا بود افراد احبّای الهی در این یکصد و سی و پنج سال که امر بهائی ظهور کرده و از
ده ها عقبه و مرحله گذشته و اقسام پیچ و خم ها را در حیات فردی و اجتماعی خود
دیده، در امور سیاسی مداخله کنند ... اسیر زوال می شدند و از میان می رفتند و
امکان نداشت کار به جایی یرسد که امروز دیانت بهائی در اقصی نقاط دنیا محفل
روحانی ملّی تشکیل بدهد، یا در هزاران نقطه ی عالم مرکز بهائی به وجود بیاورد."!
2- بهائیت مصداق حزب الله است!
داودی می گویدبهائیان حزب اللهی هستند:
" در واقع دیانت بهائی خود یک حزب است و عنوانش را هم دارد: « حزب الله ». حزب
الهی بارها در آثار حضرت بهاءالله و آثار حضرت عبدالبهاء آمده است. این حزب، در جایی
فرموده اند، در مملکت هر دولتی باشند مطیع حکومت آن مملکتند. (مجموعه ی الواح
مبارکه، ص ۲۸۸ و ۲۹۰ و نیز به کتاب منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ص ۶۶- ۷۳و
کتاب امر و خلق، ج ۳، ص ۲۷۴ و صفحات ۲۶۵ تا ۲۸۲.)"!!
تصور بفرمائید که بهائیان هم حزب اللهی شدند به این معنی که در هر کشوری باشندبا
اطاعت از حکومت آن کشور _چه هیتلر باشد یا صدام_مطیع حکومت آن مملکتند و با این
اطاعت جزو "حزب خدا "محسوب می شوند!
3-ایران بخاطر بهائیت مهم است نه چیز دیگر!
دقت بفرمائید که جناب داودی وقتی می خواهد بگوید عدم دخالت در سیاست باعث
نمی شود بهائیان به ایران بی توجه باشند وآنها ایران دوستند چه دلائلی می آورد:او
می فرماید چون ایران زادگاه باب و بهاءاست و باب در اینجا اعدام شده محل مقدس
برای آنهاست نه چیز دیگر!
" امّا بهائیان بالاتر از این مقامند، ایران را به عنوان مرکز ظهور دیانت بهائی، به عنوان
قربانگاه شهدای بهائی، به عنوان خاکی که با خون عزیزترین نفوس بهائی آمیخته و
آغشته است، خاکی که خون نقطه ی اولی را در آن ریختند، خاکی که به قدم بهاء الله
مشرّف شده است، تقدیس می کنند. صحبت تقدیس است، صحبت ستایش نیست.
صحبت پرستش است، صحبت سر به خاک گذاشتن و سجده کردن است، صحبت دور
خاک گشتن و طواف کردن و اشاعه ی این محبّت را در سراسر دنیا کردن است. امروز در
بین صدهانژاد و قوم و ملّت و قبیله در سراسر دنیا، در بین میلیون ها نفوس، در بین ده
ها مملکت، در چندین ده هزار شهر و قریه اسم ایران، رسم ایران، فرهنگ ایران، شیراز و
طهران ایران تقدیس می شود. ما کم نداریم بهائیانی را که از سراسر دنیا روی به ایران
می آورند برای اینکه در شیراز جبین بر خاکی بمالند که نقطه ی اولی از آنجا برخاست و
در تبریزی اشک به چشم بیاورند که خون نقطه ی اولی در آنجا بر خاک ریخت"!
او نمی گوید چرا حکومت ایران باب را که موجب سه جنگ خانمانسوز در ایران شدو
وحدت ملی ایران را به مخاطره افکندمحل اعدام او باید برای بهائیان مقدس باشد و
کسی که چند بار قصد ترور شاه را داشت پیشوای اهالی عدم دخالت در سیاست
باشد و کسانی که دین اهالی این مرز و بوم را به سخره گرفتند و اسلام را منسوخ
دانستندجزو ایران دوستان به حساب آیند آنهم به خاطر بوسه زدن به خاک اعدام فتنه
انگیزی به نام باب!
ادامه دارد...
پشت پرده "عدم دخالت در سیاست"
در اینکه منظور بهائیان از "عدم دخالت در سیاست" چیست،مقاله ای از علیمراد داوودی
( جلد سوم صفحه ۶۵ ، تهیه و تنظیم وحید رافتی)در یکی از سایت های بهائی دیدم
که جالب بود.جالب از این نظر که کنه و باطن دیدگاه بهائیت را علیرغم لفاظی ظواهر
کلمات نشان داده بود.
او تلاش کرده بود که بگویدما دنبال معنویت هستیم و به حکومت ظاهری توجه نداریم و
آن را ارزانی دنیا طلبان می کنیم و از دخالت در سیاست به معنای تشکیل و عضویت در
حزب و پذیرش پست های سیاسی فاصله می گیریم تا بتوانیم در حاشیه امن قرار گیریم
و بساط محافل ملی مان را در سراسر دنیا پهن کنیم و زیر نظر بیت العدل یک تشکیلات
جهانی برپاکنیم!
علاوه بر تناقضات فراوان که در مقاله او موجود بود مثل اینکه برای جواز عدم دخالت در
سیاست از حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام شاهد آورده بود که من اهل
سیاست به معنی حیله و مکر نیستم پس دخالت نمی کنم و فراموش کرده بود که آن
بزرگوار خود پنج سال بر حکومت مسلمین اهتمام نموده و نمونه عالی از سیاست الهی
را جلوه گر ساخته بود که برای همیشه الگوی عدالت محوری در سیاست است و عهد
نامه ایشان به مالک اشتر در طراز حکومت عدل از ماندنی ترین نصوص سیاسی است
که به عنوان سندی قدیمی در حکومتداری عادله ثبت سازمان ملل شده است... استناد
به مولا برای استدلال به عدم دخالت در سیاست طرفه استدلالی است توسط علیمراد
خان داوودی!
بگذریم به نکات مقاله او توجه فرمائید:
1- عدم دخالت در سیاست ،حرز بهائیت است!
یعنی ما بوسیله این حرز خود را از گزند حکومت ها در امان نگه می داریم تا با این
تاکتیک بتوانیم به نقشه های بین المللی خود در تثبیت نظام بیت العدلی برسیم.بیت
العدلی که از اسرائیل همه محافل ملی کشورها را کنترل و اداره نماید و مرکز مالی و
اداری و فرماندهی و جلب اطلاعات جهانی کشورها باشد.آری خوب نشان داده است
که پشت پرده عدم دخالت در سیاست چیست.این است عبارات او:
"یکی از دوستان بهائی ما تعلیم عدم مداخله در امور سیاسی را به نام « تعلیم حرز»
تسمیه کرده، به این معنی که تعلیمی است که حرز احبّای الهی است، حرز امرالله
است...توجّهی به عمل بیاندازیم تا معلوم شود که عدم مداخله در امور سیاسی چه
نفعی به جامعه ی بهائی رسانیده و چه فایده ای در حفظ امر الهی داشته است. اگر
بنا بود افراد احبّای الهی در این یکصد و سی و پنج سال که امر بهائی ظهور کرده و از
ده ها عقبه و مرحله گذشته و اقسام پیچ و خم ها را در حیات فردی و اجتماعی خود
دیده، در امور سیاسی مداخله کنند ... اسیر زوال می شدند و از میان می رفتند و
امکان نداشت کار به جایی یرسد که امروز دیانت بهائی در اقصی نقاط دنیا محفل
روحانی ملّی تشکیل بدهد، یا در هزاران نقطه ی عالم مرکز بهائی به وجود بیاورد."!
2- بهائیت مصداق حزب الله است!
داودی می گویدبهائیان حزب اللهی هستند:
" در واقع دیانت بهائی خود یک حزب است و عنوانش را هم دارد: « حزب الله ». حزب
الهی بارها در آثار حضرت بهاءالله و آثار حضرت عبدالبهاء آمده است. این حزب، در جایی
فرموده اند، در مملکت هر دولتی باشند مطیع حکومت آن مملکتند. (مجموعه ی الواح
مبارکه، ص ۲۸۸ و ۲۹۰ و نیز به کتاب منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ص ۶۶- ۷۳و
کتاب امر و خلق، ج ۳، ص ۲۷۴ و صفحات ۲۶۵ تا ۲۸۲.)"!!
تصور بفرمائید که بهائیان هم حزب اللهی شدند به این معنی که در هر کشوری باشندبا
اطاعت از حکومت آن کشور _چه هیتلر باشد یا صدام_مطیع حکومت آن مملکتند و با این
اطاعت جزو "حزب خدا "محسوب می شوند!
3-ایران بخاطر بهائیت مهم است نه چیز دیگر!
دقت بفرمائید که جناب داودی وقتی می خواهد بگوید عدم دخالت در سیاست باعث
نمی شود بهائیان به ایران بی توجه باشند وآنها ایران دوستند چه دلائلی می آورد:او
می فرماید چون ایران زادگاه باب و بهاءاست و باب در اینجا اعدام شده محل مقدس
برای آنهاست نه چیز دیگر!
" امّا بهائیان بالاتر از این مقامند، ایران را به عنوان مرکز ظهور دیانت بهائی، به عنوان
قربانگاه شهدای بهائی، به عنوان خاکی که با خون عزیزترین نفوس بهائی آمیخته و
آغشته است، خاکی که خون نقطه ی اولی را در آن ریختند، خاکی که به قدم بهاء الله
مشرّف شده است، تقدیس می کنند. صحبت تقدیس است، صحبت ستایش نیست.
صحبت پرستش است، صحبت سر به خاک گذاشتن و سجده کردن است، صحبت دور
خاک گشتن و طواف کردن و اشاعه ی این محبّت را در سراسر دنیا کردن است. امروز در
بین صدهانژاد و قوم و ملّت و قبیله در سراسر دنیا، در بین میلیون ها نفوس، در بین ده
ها مملکت، در چندین ده هزار شهر و قریه اسم ایران، رسم ایران، فرهنگ ایران، شیراز و
طهران ایران تقدیس می شود. ما کم نداریم بهائیانی را که از سراسر دنیا روی به ایران
می آورند برای اینکه در شیراز جبین بر خاکی بمالند که نقطه ی اولی از آنجا برخاست و
در تبریزی اشک به چشم بیاورند که خون نقطه ی اولی در آنجا بر خاک ریخت"!
او نمی گوید چرا حکومت ایران باب را که موجب سه جنگ خانمانسوز در ایران شدو
وحدت ملی ایران را به مخاطره افکندمحل اعدام او باید برای بهائیان مقدس باشد و
کسی که چند بار قصد ترور شاه را داشت پیشوای اهالی عدم دخالت در سیاست
باشد و کسانی که دین اهالی این مرز و بوم را به سخره گرفتند و اسلام را منسوخ
دانستندجزو ایران دوستان به حساب آیند آنهم به خاطر بوسه زدن به خاک اعدام فتنه
انگیزی به نام باب!
ادامه دارد...
-
- پست: 37
- تاریخ عضویت: جمعه 26 تیر 1388, 12:46 am
پاسخ: پشت پرده "عدم دخالت در سی
با عرض سلام خدمت دوستمان جناب پژوهش
اول از همه باید مختصری در مورد دکتر داوودی (که شما آن را با تمسخر علیمراد خان داوودی می نامید) صحبت کنم. باید بگویم که جناب دکتر داوودی در سالهای 1320 تا 1324 در دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران تحصیل کردند و در این مدت زیر دست استادانی مانند ملک الشعراء بهار، فاضل تونی، محمد باقر هوشیار، غلامحسین صدیقی، عیسی صدیق اعلم، علی اکبر سیاسی، عباس اقبال آشتیانی و یحیی مهدوی پرورش یافتند. با مدرک لیسانس ادبیات به استخدام وزارت فرهنگ درآمدند و در دبیرستانهای سنندج و زنجان به تعلیم زبان و ادبیات فارسی پرداختند. در 1333 در دانشگاه تهران در رشته ی فلسفه ثبت نام کرده و مدرک دکتری خود را گرفتند. ایشان اولین نفری بودند که از دانشگاه تهران مدرک دکترای فلسفه می گرفتند. در سالهای 1342 تا 1357 در همان دانشگاه به تدریس پرداختند. می خواهم بگویم نویسنده ی محترم در مورد کسی که با مدرک دکترای فلسفه به مدت 15 سال در مهمترین دانشگاه این ممکلت تدریس کرده اند باید محتاطانه تر سخن بگویند. و باید گفت :
بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد
در پاراگراف دوم نوشته اید: " او تلاش کرده بود که بگوید ما دنبال معنویت هستیم و ...... و زیر نظر بیت العدل یک تشکیلات جهانی برپاکنیم!" باید بگویم بنده بارها این مطلب دکتر داوودی را خوانده ام و هنوز نفهمیدم که شما سخنان خودتان را از کدام قسمت این متن برداشت کرده اید. آیا هدف شما بررسی تعلیم عدم مداخله در امور سیاسی است یا اینکه به هر نحو ممکن و با تعابیر بغض آلود بگویید که دیانت بهایی بد است و ظاهر و باطنش یکی نیست؟
در پاراگراف سوم با آوردن جمله "علاوه بر تناقضات فراوان" چنان می خواهید نشان دهید که انگار مقاله ی ایشان پر از اشکال بوده، در صورتیکه حتی نتواسته اید این ادعا را با ذکر چند مثال ثابت کنید. فقط یک مثال آورده اید که در آن هم اصلا تناقضی صورت نگرفته است. دکتر داوودی از حضرت علی نقل می کند که می فرمایند " اگر تقوا نبود من سیاستمدارترین مرد عرب بودم." این مطلب بسیار واضح است که مقصود از سیاست در حدیث بالا، سیاست الهی که باعث عدالت می شود و شما آن را به عنوان پنج سال خلافت، ذکر کرده اید نبوده است. سیاست الهی همان تقوا است نه مخالف تقوا. منظور، سیاستی است که پر از دروغ و افترا و خودبینی و منفعت طلبی و ... است و هم در آن زمان در عربستان و هم در این زمان به وضوح دیده می شود. بهاییان هم، هنگامی که می گویند در سیاست دخالت نمی کنند منظور سیاست های حزبی است که همیشه باعث اختلاف و چند دسته گی و نزاع بوده اند و عملاً مخالف تقوا و مخالف هدف وحدت عالم انسانی می باشند. همانطور که بعداً نقل کرده اید حزب ما مثل حزب تمام ادیان قبلی، حزب الله است و سیاست ما مانند تمام سیاستهای ادیان قبلی، سیاست الله است. هر گونه خروج از سیاست الله وحزب الله و ورود به سیاستها و حزبهای دست ساز بشر منع شده اند. منظور حضرت علی هم همین است. یعنی ایشان می گویند سیاستهای حکومتداری که در آن زمان در عربستان و ممالکت فتح شده ی مسلمین وجود داشته همگی مخالف تقوا است و سیاستی را پیشه گرفتند که مقبول خدا بود و این همان سیاست الله است که البته بعد از تعدادی از ائمه دیگر این نوع حکومت داری تکرار نشد. شما تنها یک جمله را بیرون کشیده اید و آن را نقد می کنید. ببینید که این جمله چه نقشی در روند مقاله داشته و آوردن آن به چه منظوری بوده بعد با توجه به اینها، آن جمله را نقد کنید.
در مورد " عدم مداخله در سیاست حرز بهاییت است" نوشته اید. نمی دانم که شما چه اصراری دارید که بیت العدل را با کلماتی خاص یک مرکز مخوف جلوه دهید که قرار است نمایندگانی در تمامی جهان احداث کند. مطلب چیز دیگری است. دکتر داوودی می گویند که این تعلیم بوده که بهاییان را از زوال به دور نگه داشته است. چرا؟ چون اگر بهاییان سیاسی بودند مطمئنا مانند احزاب سیاسی دیگر در کشورهای مختلف طی جریانات سیاسی سرکوب می شدند و یا اینکه به بهانه ی سیاسی بودند اعدام می شدند و یا حتی مثل احزاب ایران و دیگر کشورها زمان حال مخالف همدیگر می شدند و باعث چند دسته گی می گشتند؛ که مخالف است با هدف مقدس دیانت بهایی یعنی وحدت. ممکن بود دو بهایی در دو حزب مختلف قرار بگیرند و باعث کدروت و ناراحتی بین آنها بشود که این مخالف است با اصل آشتی و مهربانی با جمیع خلق. ممکن بود بهاییان در احزاب مختلف به هم تهمت بزنند و یا همدیگر را سرکوب کنند که این مخالف تقوا است. این موارد همگی باعث زوال دیانت بهایی می شد. پس واقعا این تعلیم حرز است و اگر این تعلیم نبود بهاییان در احزاب، مخالف چیزی که دیانت بهایی می گوید عمل می کردند آن موقع هیچ کس دینی را که پیروانش خلاف آن عمل می کنند را نمی پذیرفت و در تمام جهان گسترش نمی یافت. البته نویسنده محترم این گسترش و تشکیل مجامع بهایی در نقاط مختلف جهان را آن گونه تعبیر می کنند که حکایت از یک دسیسه ی بین المللی دارد. دیانت اسلام و دیانت مسیحی و تمام ادیان این آرزو را داشته اند که در جهان گسترده شوند. امروز زیاد می بینیم که در رادیو و تلوزیون و در کتب درسی و ... گفته می شود که دیانت اسلام یک دیانت جهانی است و همگی باید به این آخرین دیانت بپیوندند و حکومتی که مقبول است فقط حکومت اسلامی است و... . انسانی که مغرض باشد خیلی ساده می تواند این هدف را یک هدف شوم تلقی کند و بگوید پشت پرده ی این هدف، اهداف شومی است که مثلا مسلمانان می خواهند آن را در تمام دنیا گسترش بدهند و اینها همگی به خاطر کشورگشایی و جاه طلبی سران آنهاست و حرف های بیهوده ی دیگر. منظور اینکه هر حقیقتی را به راحتی می شود وارونه جلوه داد و آن را شوم و پلید نشان داد.
در مورد " بهاییت مصداق حزب الله است" نوشته اید. همانطور که گفتم تمامی ادیان، حزب الله یا حزب خداوند بوده اند و خواهند بود و تمامی ادیان باید سیاست الهی را پیروی کنند که همان حزب الله و همان دین است. بهاییت هم مخالف این نیست. یک تعلیم دیگر در دیانت بهایی وجود دارد که آن "اطاعت از حکومت حاکمه" می باشد که شما آن را مخالف حزب الله قرار داده اید.
اولاً باید بگویم که اطلاعات شما در مورد تعلیم "اطاعت از حکومت" یا کافی نیست و فقط تیتر این مبحث را می دانید یا نمی خواهید آن را کامل بیان کنید. بهاییان تا جایی که مخالف اهداف و قوانین اصلی و ضروری دیانتشان نباشد از حکومت پیروی می کنند نه اینکه هر چه گفتند بگویند چشم. بهاییان هدفشان مخالفت با حکومت و ایجاد اغتشاش و درگیری با حکومت نیست و سعی در تنویر افکار و آگاه ساختن و تربیت کردن انسانها دارند که این خود باعث تحول در مردم و سپس در حکومت می شود. حضرت ولی امرالله می فرمایند: "در حالیکه دوستان باید از دولت متبوع خود اطاعت کنند، ولی حتی به قیمت فدا کردن تمام منافع و مسائل تشکیلاتی خود، بهیچوجه نباید اجازه دهند اعتقادات درونی و علایق باطنی مذهبی آنان توسط هر مقامی مورد تعدی و تجاوز قرار گیرد."
دوماً سیاست الهی امروز این را به ما بهاییان می گوید که از حکومت حاکمه اطاعت کنیم. اگر در دوران قبل، سیاست الهی چیز دیگری می گفت و امروز چیز دیگری جای تعجب ندارد. شما مفهوم "حزب الله" را از دیانت اسلام می گیرید و "اطاعت از حکومت" را از دیانت بهایی و می گویید که با هم متناقض هستند. عجیب است. حکم جهاد در دیانت اسلام بود و مسلما حزب اللهی کسی بود که علاوه بر تعالیم دیگر، جهاد نیز می کرد. امروز در دیانت بهایی جهاد برداشته شده است و مسلما حزب اللهی به کسی گفته نمی شود که با شمشیر و تفنگ مقابل دشمن بایستد و یا حکومت خود را براندازد. آن دوره خدا بنا به شرایط اجتماعی آنطور دستور فرموده بود و الان بنا به شرایط اجتماعی امروز اینگونه می فرماید.
گفته اید "ایران به خاطر بهاییت مهم است نه چیز دیگری". اگر اندکی از الواح حضرت بها الله یا حضرت عبدالبها را در مورد ایران می خواندید متوجه می شدید که در نظر بهاییان ایران از همان آغاز عزیز بوده است چنان که می فرمایند: " پاک یزدانا خاک ایران را از آغاز مشکبیز فرمودی و شورانگیز و دانش خیز و گوهرریز ...." البته مسلم است کشوری که دو پیامبر بزرگ الهی در آن زاده شده اند و یک پیامبر الهی و بیست هزار نفر از پیروانش در آن به شهادت رسیده است و بشارت داده اند که قرار است ایران به همان عظمت خودش باز گردد باید این کشور در نظر پیروان آن دین مهم وعزیز باشد. من نمی دانم که چرا نویسنده می خواهد از هر کاهی، کوهی بسازد و هر کوهی را کاهی جلوه دهد.
در ضمن همیشه خدمات بهاییان برای ایران زبانزد بوده است. در همین چند سال اخیر بهاییان سعی کرده اند که فرهنگ و سطح دانش هموطنان خودشان را ارتقاء بدهند که البته با بی مهری حکومت مواجه شده اند. اولین مدارس را بابی ها تاسیس کردند که حتی اگر کسی به مدرسه می رفت می گفتند او بابی است و یا اینکه بچه های خودشان را به همین خاطر تا مدتی به مدرسه نمی فرستادند. اولین مدرسه دخترانه را بهاییان در تهران تاسیس کردند که به لطف حکومت پس از چندی از ادامه فعالیت ممنوع شد و بسیاری دیگر که تاریخ همیشه شاهد و گواه آن بوده و مجال ذکر آنها را در این مقال ندارم.
ایشان بسیار جالب از سه جنگ خانمانسوز ذکر می کنند که هر کس نداند فکر می کند هزاران زن و کودک در آن توسط بابیان با بمب و تانک و توپ به قتل رسیده اند. هر صاحب بصر و هر تاریخ خوانده ای می داند که حکومت ایران برای سرکوب بابیان دست به حمله های نظامی زد و اکثرا درگیریها به صورت دفاعی بوده و حکومت با توپ و سواره نظام در برابر بابیان با سلاح های سرد قرار می گرفتند. ایشان نمی گویند که حکومت از هیچ نوع شکنجه و هیچ نوع روش اعدامی در مورد بابیان دریغ نکردند. ایشان دم از به خطر افتادن وحدت ملی می زنند. نمی دانم آیا تمام پادشاهانی که ایران را حقیر کردند و آن را دودستی تقدیم بیگانه نمودند و آنهاهایی که جاه طلب بودند و آنهایی که ظالم بودند و آنهایی که کشور را از آن وسعت به اندازه ی کنونی رساندند هم بابی یا بهایی بودند؟ یا مسلمان بودند؟ نویسنده ی محترم می گویند " کسی که چند بار قصد ترور شاه را داشت". سوء قصد به جان شاه فقط یک بار توسط دو جوان صورت گرفت آنهم زمانی بود که حضرت باب را به شهادت رسانده بودند و آن دو جوان به خاطر اینکه پیامبرشان مورد هدف چندین گلوله قرار گرفته بود و از روی علاقه شدید به ایشان، دست به چنین کاری زدند که باعث جراحت اندکی در شاه شد و آنقدر کار این دو جوان سطحی و از روی احساسات بوده است که آنها با تفنگ بادی به شاه حمله می کنند. این نشاندهنده ی عدم برنامه ریزی در این واقعه می باشد. پس چه طور کسی که به شهادت رسیده (حضرت باب) می تواند نقشه ترور شاه را آن هم چند بار طراحی کند؟ آیا این صحبت جز پنهان کردن حقیقت معنای دیگری هم دارد؟
یک ادعای دیگر هم نموده اید و آن این است که بهاییان دین اسلام را به سخره گرفته اند. متاسفانه چیزی که در این مقاله به سخره گرفته شده است حقیقت است. براساس کدام مدرک و کدام سند می گویید که دیانت اسلام به سخره گرفته شده است. حضرت عبدالبها بارها شبهاتی که در ذهن مسیحیان و یهودیان اروپا و امریکا در مورد اسلام بوده است را رفع نموده اند. بارها در "کتاب خطابات" و در "کتاب مفاوضات" این شریعت را اثبات می کنند. لازم است سری به کتاب مفاوضات بزنید. حضرت بهاء الله، حضرت محمد (ص) را "سراج وهاج نبوت کبری" و "سرور کائنات" و "نیر آفاق" و ... خطاب می کنند و حضرت علی (ع) را "بدر منیر افلاک علم و معرفت " و "سلطان عرصه ی علم و حکمت" تعبیر می نمایند و حضرت حسین (ع) را در زیارتنامه ی سیدالشهدا که بقلم خودشان است "فخر الشهدا" و "نیر الانقطاع من افق سماء الابداع" می نامند. بروید و شرح مراسم تشییع و تدفین حضرت عبدالبها را بخوانید و ببینید که اهالی شام و مسلمانان شام و مفتی حیفا و رهبران مسلمان در آنجا چگونه به ایشان احترام می گذارند و در سخنرانیهایشان حضرت عبدالبهاء را چگونه توصیف می کنند. من نمی دانم که شما چطور می گویید که دیانت اسلام توسط بهاییان به سخره گرفته شده است و شهادت موعود جمیع ادیان را "اعدام فتنه انگیزی به نام باب" می نامید.
گفته اید که بهاییان اسلام را منسوخ دانسته اند. ما اعتقاد داریم که پیامبر جدیدی ظهور کرده و دستورات جدیدی مطابق این زمان برای بشر آورده است. حال شما می خواهید این موضوع را نسخ اسلام تعبیر بکنید و آن را طوری جلوه بدهید که کسانی که مسلمان هستند و دینشان را دوست دارند با خواند این مطلب از دیانت بهایی بری شوند. با آمدن اسلام، تعالیم دیانت مسیحی نسخ شد و همینطور با آمدن حضرت مسیح تعالیم حضرت موسی نسخ شد. حال خوب است یک مسیحی بیاید و بگویید "ای مسیحیان چرا نشسته اید. افرادی آمده اند و دیانت شما را که توسط حضرت مسیح از جانب خدا آمده است را نسخ کرده اند." آیا این جز تحریف افکار نام دیگری دارد؟
می دانیم که تمامی مسلمانان اگر بخواهند در مورد اسلام تحقیق کنند یا به قرآن و کتب راجب ائمه و احادیث اسلامی و یا به علمای دین اسلام و مطلعین مراجعه خواهند کرد. اگر غیر مسلمانی هم بخواهد در مورد اسلام تحقیق کند به همین منابع راهنمایی می شود. (اگر شما از منابعی که غیر مسلمانان یا مسلمانان مرتد در ردّ اسلام نوشته اند استفاده می کنید لطفا آنها را در اختیار من هم قرار بدهید تا در مورد اسلام تحقیق کنم.) ولی بسی جای تامل و تاسف دارد، زمانیکه نوبت به دیانتهای بهایی و بابی میرسد همه چیز وارونه می شود و مسلمانان خود را جائز می دانند که به منابعی که مخالفین آن دین نوشته اند مراجعه کنند و آنها را سند بدانند نه منابع اصلی آن دین را.
با تشکر از جناب پژوهش که مقاله ی فوق را مرقوم نمدند.
اول از همه باید مختصری در مورد دکتر داوودی (که شما آن را با تمسخر علیمراد خان داوودی می نامید) صحبت کنم. باید بگویم که جناب دکتر داوودی در سالهای 1320 تا 1324 در دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران تحصیل کردند و در این مدت زیر دست استادانی مانند ملک الشعراء بهار، فاضل تونی، محمد باقر هوشیار، غلامحسین صدیقی، عیسی صدیق اعلم، علی اکبر سیاسی، عباس اقبال آشتیانی و یحیی مهدوی پرورش یافتند. با مدرک لیسانس ادبیات به استخدام وزارت فرهنگ درآمدند و در دبیرستانهای سنندج و زنجان به تعلیم زبان و ادبیات فارسی پرداختند. در 1333 در دانشگاه تهران در رشته ی فلسفه ثبت نام کرده و مدرک دکتری خود را گرفتند. ایشان اولین نفری بودند که از دانشگاه تهران مدرک دکترای فلسفه می گرفتند. در سالهای 1342 تا 1357 در همان دانشگاه به تدریس پرداختند. می خواهم بگویم نویسنده ی محترم در مورد کسی که با مدرک دکترای فلسفه به مدت 15 سال در مهمترین دانشگاه این ممکلت تدریس کرده اند باید محتاطانه تر سخن بگویند. و باید گفت :
بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد
در پاراگراف دوم نوشته اید: " او تلاش کرده بود که بگوید ما دنبال معنویت هستیم و ...... و زیر نظر بیت العدل یک تشکیلات جهانی برپاکنیم!" باید بگویم بنده بارها این مطلب دکتر داوودی را خوانده ام و هنوز نفهمیدم که شما سخنان خودتان را از کدام قسمت این متن برداشت کرده اید. آیا هدف شما بررسی تعلیم عدم مداخله در امور سیاسی است یا اینکه به هر نحو ممکن و با تعابیر بغض آلود بگویید که دیانت بهایی بد است و ظاهر و باطنش یکی نیست؟
در پاراگراف سوم با آوردن جمله "علاوه بر تناقضات فراوان" چنان می خواهید نشان دهید که انگار مقاله ی ایشان پر از اشکال بوده، در صورتیکه حتی نتواسته اید این ادعا را با ذکر چند مثال ثابت کنید. فقط یک مثال آورده اید که در آن هم اصلا تناقضی صورت نگرفته است. دکتر داوودی از حضرت علی نقل می کند که می فرمایند " اگر تقوا نبود من سیاستمدارترین مرد عرب بودم." این مطلب بسیار واضح است که مقصود از سیاست در حدیث بالا، سیاست الهی که باعث عدالت می شود و شما آن را به عنوان پنج سال خلافت، ذکر کرده اید نبوده است. سیاست الهی همان تقوا است نه مخالف تقوا. منظور، سیاستی است که پر از دروغ و افترا و خودبینی و منفعت طلبی و ... است و هم در آن زمان در عربستان و هم در این زمان به وضوح دیده می شود. بهاییان هم، هنگامی که می گویند در سیاست دخالت نمی کنند منظور سیاست های حزبی است که همیشه باعث اختلاف و چند دسته گی و نزاع بوده اند و عملاً مخالف تقوا و مخالف هدف وحدت عالم انسانی می باشند. همانطور که بعداً نقل کرده اید حزب ما مثل حزب تمام ادیان قبلی، حزب الله است و سیاست ما مانند تمام سیاستهای ادیان قبلی، سیاست الله است. هر گونه خروج از سیاست الله وحزب الله و ورود به سیاستها و حزبهای دست ساز بشر منع شده اند. منظور حضرت علی هم همین است. یعنی ایشان می گویند سیاستهای حکومتداری که در آن زمان در عربستان و ممالکت فتح شده ی مسلمین وجود داشته همگی مخالف تقوا است و سیاستی را پیشه گرفتند که مقبول خدا بود و این همان سیاست الله است که البته بعد از تعدادی از ائمه دیگر این نوع حکومت داری تکرار نشد. شما تنها یک جمله را بیرون کشیده اید و آن را نقد می کنید. ببینید که این جمله چه نقشی در روند مقاله داشته و آوردن آن به چه منظوری بوده بعد با توجه به اینها، آن جمله را نقد کنید.
در مورد " عدم مداخله در سیاست حرز بهاییت است" نوشته اید. نمی دانم که شما چه اصراری دارید که بیت العدل را با کلماتی خاص یک مرکز مخوف جلوه دهید که قرار است نمایندگانی در تمامی جهان احداث کند. مطلب چیز دیگری است. دکتر داوودی می گویند که این تعلیم بوده که بهاییان را از زوال به دور نگه داشته است. چرا؟ چون اگر بهاییان سیاسی بودند مطمئنا مانند احزاب سیاسی دیگر در کشورهای مختلف طی جریانات سیاسی سرکوب می شدند و یا اینکه به بهانه ی سیاسی بودند اعدام می شدند و یا حتی مثل احزاب ایران و دیگر کشورها زمان حال مخالف همدیگر می شدند و باعث چند دسته گی می گشتند؛ که مخالف است با هدف مقدس دیانت بهایی یعنی وحدت. ممکن بود دو بهایی در دو حزب مختلف قرار بگیرند و باعث کدروت و ناراحتی بین آنها بشود که این مخالف است با اصل آشتی و مهربانی با جمیع خلق. ممکن بود بهاییان در احزاب مختلف به هم تهمت بزنند و یا همدیگر را سرکوب کنند که این مخالف تقوا است. این موارد همگی باعث زوال دیانت بهایی می شد. پس واقعا این تعلیم حرز است و اگر این تعلیم نبود بهاییان در احزاب، مخالف چیزی که دیانت بهایی می گوید عمل می کردند آن موقع هیچ کس دینی را که پیروانش خلاف آن عمل می کنند را نمی پذیرفت و در تمام جهان گسترش نمی یافت. البته نویسنده محترم این گسترش و تشکیل مجامع بهایی در نقاط مختلف جهان را آن گونه تعبیر می کنند که حکایت از یک دسیسه ی بین المللی دارد. دیانت اسلام و دیانت مسیحی و تمام ادیان این آرزو را داشته اند که در جهان گسترده شوند. امروز زیاد می بینیم که در رادیو و تلوزیون و در کتب درسی و ... گفته می شود که دیانت اسلام یک دیانت جهانی است و همگی باید به این آخرین دیانت بپیوندند و حکومتی که مقبول است فقط حکومت اسلامی است و... . انسانی که مغرض باشد خیلی ساده می تواند این هدف را یک هدف شوم تلقی کند و بگوید پشت پرده ی این هدف، اهداف شومی است که مثلا مسلمانان می خواهند آن را در تمام دنیا گسترش بدهند و اینها همگی به خاطر کشورگشایی و جاه طلبی سران آنهاست و حرف های بیهوده ی دیگر. منظور اینکه هر حقیقتی را به راحتی می شود وارونه جلوه داد و آن را شوم و پلید نشان داد.
در مورد " بهاییت مصداق حزب الله است" نوشته اید. همانطور که گفتم تمامی ادیان، حزب الله یا حزب خداوند بوده اند و خواهند بود و تمامی ادیان باید سیاست الهی را پیروی کنند که همان حزب الله و همان دین است. بهاییت هم مخالف این نیست. یک تعلیم دیگر در دیانت بهایی وجود دارد که آن "اطاعت از حکومت حاکمه" می باشد که شما آن را مخالف حزب الله قرار داده اید.
اولاً باید بگویم که اطلاعات شما در مورد تعلیم "اطاعت از حکومت" یا کافی نیست و فقط تیتر این مبحث را می دانید یا نمی خواهید آن را کامل بیان کنید. بهاییان تا جایی که مخالف اهداف و قوانین اصلی و ضروری دیانتشان نباشد از حکومت پیروی می کنند نه اینکه هر چه گفتند بگویند چشم. بهاییان هدفشان مخالفت با حکومت و ایجاد اغتشاش و درگیری با حکومت نیست و سعی در تنویر افکار و آگاه ساختن و تربیت کردن انسانها دارند که این خود باعث تحول در مردم و سپس در حکومت می شود. حضرت ولی امرالله می فرمایند: "در حالیکه دوستان باید از دولت متبوع خود اطاعت کنند، ولی حتی به قیمت فدا کردن تمام منافع و مسائل تشکیلاتی خود، بهیچوجه نباید اجازه دهند اعتقادات درونی و علایق باطنی مذهبی آنان توسط هر مقامی مورد تعدی و تجاوز قرار گیرد."
دوماً سیاست الهی امروز این را به ما بهاییان می گوید که از حکومت حاکمه اطاعت کنیم. اگر در دوران قبل، سیاست الهی چیز دیگری می گفت و امروز چیز دیگری جای تعجب ندارد. شما مفهوم "حزب الله" را از دیانت اسلام می گیرید و "اطاعت از حکومت" را از دیانت بهایی و می گویید که با هم متناقض هستند. عجیب است. حکم جهاد در دیانت اسلام بود و مسلما حزب اللهی کسی بود که علاوه بر تعالیم دیگر، جهاد نیز می کرد. امروز در دیانت بهایی جهاد برداشته شده است و مسلما حزب اللهی به کسی گفته نمی شود که با شمشیر و تفنگ مقابل دشمن بایستد و یا حکومت خود را براندازد. آن دوره خدا بنا به شرایط اجتماعی آنطور دستور فرموده بود و الان بنا به شرایط اجتماعی امروز اینگونه می فرماید.
گفته اید "ایران به خاطر بهاییت مهم است نه چیز دیگری". اگر اندکی از الواح حضرت بها الله یا حضرت عبدالبها را در مورد ایران می خواندید متوجه می شدید که در نظر بهاییان ایران از همان آغاز عزیز بوده است چنان که می فرمایند: " پاک یزدانا خاک ایران را از آغاز مشکبیز فرمودی و شورانگیز و دانش خیز و گوهرریز ...." البته مسلم است کشوری که دو پیامبر بزرگ الهی در آن زاده شده اند و یک پیامبر الهی و بیست هزار نفر از پیروانش در آن به شهادت رسیده است و بشارت داده اند که قرار است ایران به همان عظمت خودش باز گردد باید این کشور در نظر پیروان آن دین مهم وعزیز باشد. من نمی دانم که چرا نویسنده می خواهد از هر کاهی، کوهی بسازد و هر کوهی را کاهی جلوه دهد.
در ضمن همیشه خدمات بهاییان برای ایران زبانزد بوده است. در همین چند سال اخیر بهاییان سعی کرده اند که فرهنگ و سطح دانش هموطنان خودشان را ارتقاء بدهند که البته با بی مهری حکومت مواجه شده اند. اولین مدارس را بابی ها تاسیس کردند که حتی اگر کسی به مدرسه می رفت می گفتند او بابی است و یا اینکه بچه های خودشان را به همین خاطر تا مدتی به مدرسه نمی فرستادند. اولین مدرسه دخترانه را بهاییان در تهران تاسیس کردند که به لطف حکومت پس از چندی از ادامه فعالیت ممنوع شد و بسیاری دیگر که تاریخ همیشه شاهد و گواه آن بوده و مجال ذکر آنها را در این مقال ندارم.
ایشان بسیار جالب از سه جنگ خانمانسوز ذکر می کنند که هر کس نداند فکر می کند هزاران زن و کودک در آن توسط بابیان با بمب و تانک و توپ به قتل رسیده اند. هر صاحب بصر و هر تاریخ خوانده ای می داند که حکومت ایران برای سرکوب بابیان دست به حمله های نظامی زد و اکثرا درگیریها به صورت دفاعی بوده و حکومت با توپ و سواره نظام در برابر بابیان با سلاح های سرد قرار می گرفتند. ایشان نمی گویند که حکومت از هیچ نوع شکنجه و هیچ نوع روش اعدامی در مورد بابیان دریغ نکردند. ایشان دم از به خطر افتادن وحدت ملی می زنند. نمی دانم آیا تمام پادشاهانی که ایران را حقیر کردند و آن را دودستی تقدیم بیگانه نمودند و آنهاهایی که جاه طلب بودند و آنهایی که ظالم بودند و آنهایی که کشور را از آن وسعت به اندازه ی کنونی رساندند هم بابی یا بهایی بودند؟ یا مسلمان بودند؟ نویسنده ی محترم می گویند " کسی که چند بار قصد ترور شاه را داشت". سوء قصد به جان شاه فقط یک بار توسط دو جوان صورت گرفت آنهم زمانی بود که حضرت باب را به شهادت رسانده بودند و آن دو جوان به خاطر اینکه پیامبرشان مورد هدف چندین گلوله قرار گرفته بود و از روی علاقه شدید به ایشان، دست به چنین کاری زدند که باعث جراحت اندکی در شاه شد و آنقدر کار این دو جوان سطحی و از روی احساسات بوده است که آنها با تفنگ بادی به شاه حمله می کنند. این نشاندهنده ی عدم برنامه ریزی در این واقعه می باشد. پس چه طور کسی که به شهادت رسیده (حضرت باب) می تواند نقشه ترور شاه را آن هم چند بار طراحی کند؟ آیا این صحبت جز پنهان کردن حقیقت معنای دیگری هم دارد؟
یک ادعای دیگر هم نموده اید و آن این است که بهاییان دین اسلام را به سخره گرفته اند. متاسفانه چیزی که در این مقاله به سخره گرفته شده است حقیقت است. براساس کدام مدرک و کدام سند می گویید که دیانت اسلام به سخره گرفته شده است. حضرت عبدالبها بارها شبهاتی که در ذهن مسیحیان و یهودیان اروپا و امریکا در مورد اسلام بوده است را رفع نموده اند. بارها در "کتاب خطابات" و در "کتاب مفاوضات" این شریعت را اثبات می کنند. لازم است سری به کتاب مفاوضات بزنید. حضرت بهاء الله، حضرت محمد (ص) را "سراج وهاج نبوت کبری" و "سرور کائنات" و "نیر آفاق" و ... خطاب می کنند و حضرت علی (ع) را "بدر منیر افلاک علم و معرفت " و "سلطان عرصه ی علم و حکمت" تعبیر می نمایند و حضرت حسین (ع) را در زیارتنامه ی سیدالشهدا که بقلم خودشان است "فخر الشهدا" و "نیر الانقطاع من افق سماء الابداع" می نامند. بروید و شرح مراسم تشییع و تدفین حضرت عبدالبها را بخوانید و ببینید که اهالی شام و مسلمانان شام و مفتی حیفا و رهبران مسلمان در آنجا چگونه به ایشان احترام می گذارند و در سخنرانیهایشان حضرت عبدالبهاء را چگونه توصیف می کنند. من نمی دانم که شما چطور می گویید که دیانت اسلام توسط بهاییان به سخره گرفته شده است و شهادت موعود جمیع ادیان را "اعدام فتنه انگیزی به نام باب" می نامید.
گفته اید که بهاییان اسلام را منسوخ دانسته اند. ما اعتقاد داریم که پیامبر جدیدی ظهور کرده و دستورات جدیدی مطابق این زمان برای بشر آورده است. حال شما می خواهید این موضوع را نسخ اسلام تعبیر بکنید و آن را طوری جلوه بدهید که کسانی که مسلمان هستند و دینشان را دوست دارند با خواند این مطلب از دیانت بهایی بری شوند. با آمدن اسلام، تعالیم دیانت مسیحی نسخ شد و همینطور با آمدن حضرت مسیح تعالیم حضرت موسی نسخ شد. حال خوب است یک مسیحی بیاید و بگویید "ای مسیحیان چرا نشسته اید. افرادی آمده اند و دیانت شما را که توسط حضرت مسیح از جانب خدا آمده است را نسخ کرده اند." آیا این جز تحریف افکار نام دیگری دارد؟
می دانیم که تمامی مسلمانان اگر بخواهند در مورد اسلام تحقیق کنند یا به قرآن و کتب راجب ائمه و احادیث اسلامی و یا به علمای دین اسلام و مطلعین مراجعه خواهند کرد. اگر غیر مسلمانی هم بخواهد در مورد اسلام تحقیق کند به همین منابع راهنمایی می شود. (اگر شما از منابعی که غیر مسلمانان یا مسلمانان مرتد در ردّ اسلام نوشته اند استفاده می کنید لطفا آنها را در اختیار من هم قرار بدهید تا در مورد اسلام تحقیق کنم.) ولی بسی جای تامل و تاسف دارد، زمانیکه نوبت به دیانتهای بهایی و بابی میرسد همه چیز وارونه می شود و مسلمانان خود را جائز می دانند که به منابعی که مخالفین آن دین نوشته اند مراجعه کنند و آنها را سند بدانند نه منابع اصلی آن دین را.
با تشکر از جناب پژوهش که مقاله ی فوق را مرقوم نمدند.
-
- فعّال
- پست: 265
- تاریخ عضویت: دوشنبه 7 آبان 1386, 1:32 pm
پاسخ: پشت پرده "عدم دخالت در سی
جناب سیام
با درود خدمت شما
از اینکه به نقد مقاله پرداختید سپاسگزارم. توجه جنابعالی رابه نکات زیر جلب می نمایم:
1-علیمراد داودی مقاله ای نوشته و من آن را نقد کردم و ایرادات آن را بر شمردم شما
چرا باید از این امر ناراحت شوید؟ عبارت علیمراد خان گمان ندارم تخفیف او باشد؟!
2-شما دو اصل در بهائیت دارید یکی اطاعت از اولیای امور و یکی عدم دخالت در
سیاست.جمع این دو تعلیم آیا این نمی شود که از هر حاکمی اطاعت کنید و به هیچ
ظالمی اعتراض ننمائید؟! ساده و بدون تاویل سخن بگوئید آیا از این دو اصل چنین نتیجه
ای بیرون نمی آید؟!
اولیای امر بهائی (بها و عبدالبها و شوقی) هرگونه دخالت در سیاست را حرام دانسته
اند و تاویل هم بر نمی دارد و علیمراد داودی و امثال او حق تاویل و توجیه سخنان آنها
را ندارند و تاویل در بهائیت برای او و دیگر بهائیان حرام است.مطلب آنها کاملا صریح
است:
بهائیان به هیچ وجه مجاز نیستند در سیاست دخالت کنند و باید فقط از حکومت اطاعت
کنند و در برابر مظالم او سکوت نمایند چون اگر سکوت نکنند خود این عدم سکوت
دخالت در سیاست است و اعتراض سیاسی محسوب می شود و ضمنا با اصل
اطاعت از حکومتها نیز مغایرت پیدا می کند و حرام است!
مجددا به عبارت علیمراد داوودی توجه کنید:
"" در واقع دیانت بهائی خود یک حزب است و عنوانش را هم دارد: « حزب الله ». حزب
الهی بارها در آثار حضرت بهاءالله و آثار حضرت عبدالبهاء آمده است. این حزب، در جایی
فرموده اند، در مملکت هر دولتی باشند مطیع حکومت آن مملکتند. (مجموعه ی الواح
مبارکه، ص ۲۸۸ و ۲۹۰ و نیز به کتاب منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ص ۶۶- ۷۳و
کتاب امر و خلق، ج ۳، ص ۲۷۴ و صفحات ۲۶۵ تا ۲۸۲.)"!!
3-ضمنا فتنه انگیزی باب و مسببیت او برای ایجاد جنگ های داخلی و رخنه در امنیت
این کشور با ادعاهائی که بعدا از همه آنها توبه کرد بر هر منصفی پوشیده نیست شما
اگر می خواهید بخاطر حب به او چشم عقل خود را اعمی نمائید مختارید اما تعصب
هادم بنیان اندیشه است از آن پرهیز نمائید.
آیا می خواهید بدانید چرا مردم ایران خاطره خوشی از بابت بابیت و بهائیت ندارند؟:
فردی به نام علیمحمد شیرازی از اعتقاد اصیل این مردم به قائمیت حضرت محمد بن
الحسن علیه السلام سوءاستفاده نموده خود را باب او معرفی می کند و عده ای را
می فریبد و به جان حکومت مرکزی می اندازد بطوری که سه جنگ داخلی راه می
افتدو هزاران نفر از این مردم کشته می شوند در آخر هم توبه می کند وبعد هم
طرفدارانش برای ترور شاه اقدام می کنند و فتنه ها راه می اندازند سپس در بدشت
سخن از نسخ اسلام می گویند و اسلام را منسوخ و کهنه اعلام می نمایند .بعد تحت
حمایت قدرت های بیگانه فتنه انگیزی و وطن فروشی را ادامه داده بطوری که برای
اجانب دعا نموده از آنها لقب "سر "می گیرند و در حکوت شاه در قدرت وارد شده از
وزارت و ریاست ساواک و سلطه بر اقتصاد و سیاست و امنیت تا سخره احکام اسلام
در کتب تبلیغی خود آنچنان می کنند که نامشان مرادف دشمن دین و امنیت شاخص
می شود.براحتی نمی توان حافظه این مردم را از خاطرات نامیمون گذشته بابیت و
بهائیت پاک نمود.انصاف بدهید مردم ایران خیلی نجیب هستندکه به روی خود نمی آورند.
4-اینکه می گوئید باب به عنوان دین جدید(!)نسخ اسلام نموده است باید گفت:
اگر خود باب از همه ادعاهای خود بر گشته و توبه کرده پس نسخ اسلام نکرده و
شما نباید نسخ اسلام را مطابق توبه نامه اش به او نسبت دهید مگر اینکه کتاب های
خود مثل کشف الغطای گلپایگانی که توبه نامه او را آورده را قبول نداشته باشید!
5-اگر بها و عبدالبها از اولیای اسلام تعریف کرده باشند دلیل حقانیت ادعاهای آنها
نیست زیرا که همه اندیشمندان عالم و بزرگان اقوام و ملل حتی هندوها(همچون
گاندی )در برابر عظمت الهی آنها (اولیای اسلام) سر فرود آورده اند و تمجید نموده
اند.آیا این دلیل حقانیت راه و عقیده آنهاست؟!
شما بگوئید دلیل حقانیت بهائیت به عنوان یک دین چیست و تا آن را اثبات نکرده اید
سخن از نسخ اسلام سخن نادرست و بدون مبنای عقلی است.
6-مطالب این سایت هم از ردیه ها نیست آنچنان که شما تهمت زده اید بلکه مستدل و
کاملا مستند به کتب خود شماست .اگر پرده تحریم را کنار بزنید و کمی مقالات سایت
را بخوانید اذعان می نمائید ادعاها همه مستند و از کتب خود شماست.
امیدوارم فرصت پیدا کنم بیشتر با شما صحبت نمایم.
پژوهش
با درود خدمت شما
از اینکه به نقد مقاله پرداختید سپاسگزارم. توجه جنابعالی رابه نکات زیر جلب می نمایم:
1-علیمراد داودی مقاله ای نوشته و من آن را نقد کردم و ایرادات آن را بر شمردم شما
چرا باید از این امر ناراحت شوید؟ عبارت علیمراد خان گمان ندارم تخفیف او باشد؟!
2-شما دو اصل در بهائیت دارید یکی اطاعت از اولیای امور و یکی عدم دخالت در
سیاست.جمع این دو تعلیم آیا این نمی شود که از هر حاکمی اطاعت کنید و به هیچ
ظالمی اعتراض ننمائید؟! ساده و بدون تاویل سخن بگوئید آیا از این دو اصل چنین نتیجه
ای بیرون نمی آید؟!
اولیای امر بهائی (بها و عبدالبها و شوقی) هرگونه دخالت در سیاست را حرام دانسته
اند و تاویل هم بر نمی دارد و علیمراد داودی و امثال او حق تاویل و توجیه سخنان آنها
را ندارند و تاویل در بهائیت برای او و دیگر بهائیان حرام است.مطلب آنها کاملا صریح
است:
بهائیان به هیچ وجه مجاز نیستند در سیاست دخالت کنند و باید فقط از حکومت اطاعت
کنند و در برابر مظالم او سکوت نمایند چون اگر سکوت نکنند خود این عدم سکوت
دخالت در سیاست است و اعتراض سیاسی محسوب می شود و ضمنا با اصل
اطاعت از حکومتها نیز مغایرت پیدا می کند و حرام است!
مجددا به عبارت علیمراد داوودی توجه کنید:
"" در واقع دیانت بهائی خود یک حزب است و عنوانش را هم دارد: « حزب الله ». حزب
الهی بارها در آثار حضرت بهاءالله و آثار حضرت عبدالبهاء آمده است. این حزب، در جایی
فرموده اند، در مملکت هر دولتی باشند مطیع حکومت آن مملکتند. (مجموعه ی الواح
مبارکه، ص ۲۸۸ و ۲۹۰ و نیز به کتاب منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ص ۶۶- ۷۳و
کتاب امر و خلق، ج ۳، ص ۲۷۴ و صفحات ۲۶۵ تا ۲۸۲.)"!!
3-ضمنا فتنه انگیزی باب و مسببیت او برای ایجاد جنگ های داخلی و رخنه در امنیت
این کشور با ادعاهائی که بعدا از همه آنها توبه کرد بر هر منصفی پوشیده نیست شما
اگر می خواهید بخاطر حب به او چشم عقل خود را اعمی نمائید مختارید اما تعصب
هادم بنیان اندیشه است از آن پرهیز نمائید.
آیا می خواهید بدانید چرا مردم ایران خاطره خوشی از بابت بابیت و بهائیت ندارند؟:
فردی به نام علیمحمد شیرازی از اعتقاد اصیل این مردم به قائمیت حضرت محمد بن
الحسن علیه السلام سوءاستفاده نموده خود را باب او معرفی می کند و عده ای را
می فریبد و به جان حکومت مرکزی می اندازد بطوری که سه جنگ داخلی راه می
افتدو هزاران نفر از این مردم کشته می شوند در آخر هم توبه می کند وبعد هم
طرفدارانش برای ترور شاه اقدام می کنند و فتنه ها راه می اندازند سپس در بدشت
سخن از نسخ اسلام می گویند و اسلام را منسوخ و کهنه اعلام می نمایند .بعد تحت
حمایت قدرت های بیگانه فتنه انگیزی و وطن فروشی را ادامه داده بطوری که برای
اجانب دعا نموده از آنها لقب "سر "می گیرند و در حکوت شاه در قدرت وارد شده از
وزارت و ریاست ساواک و سلطه بر اقتصاد و سیاست و امنیت تا سخره احکام اسلام
در کتب تبلیغی خود آنچنان می کنند که نامشان مرادف دشمن دین و امنیت شاخص
می شود.براحتی نمی توان حافظه این مردم را از خاطرات نامیمون گذشته بابیت و
بهائیت پاک نمود.انصاف بدهید مردم ایران خیلی نجیب هستندکه به روی خود نمی آورند.
4-اینکه می گوئید باب به عنوان دین جدید(!)نسخ اسلام نموده است باید گفت:
اگر خود باب از همه ادعاهای خود بر گشته و توبه کرده پس نسخ اسلام نکرده و
شما نباید نسخ اسلام را مطابق توبه نامه اش به او نسبت دهید مگر اینکه کتاب های
خود مثل کشف الغطای گلپایگانی که توبه نامه او را آورده را قبول نداشته باشید!
5-اگر بها و عبدالبها از اولیای اسلام تعریف کرده باشند دلیل حقانیت ادعاهای آنها
نیست زیرا که همه اندیشمندان عالم و بزرگان اقوام و ملل حتی هندوها(همچون
گاندی )در برابر عظمت الهی آنها (اولیای اسلام) سر فرود آورده اند و تمجید نموده
اند.آیا این دلیل حقانیت راه و عقیده آنهاست؟!
شما بگوئید دلیل حقانیت بهائیت به عنوان یک دین چیست و تا آن را اثبات نکرده اید
سخن از نسخ اسلام سخن نادرست و بدون مبنای عقلی است.
6-مطالب این سایت هم از ردیه ها نیست آنچنان که شما تهمت زده اید بلکه مستدل و
کاملا مستند به کتب خود شماست .اگر پرده تحریم را کنار بزنید و کمی مقالات سایت
را بخوانید اذعان می نمائید ادعاها همه مستند و از کتب خود شماست.
امیدوارم فرصت پیدا کنم بیشتر با شما صحبت نمایم.
پژوهش
-
- پست: 37
- تاریخ عضویت: جمعه 26 تیر 1388, 12:46 am
پاسخ: پشت پرده "عدم دخالت در سی
با سلام خدمت دوستمان جناب پژوهش
نوشته اید که بنده و یا دکتر داوودی داریم تاویل می کنیم و می گویید اولیای امر ما که شما آنها را حضرت بهاءالله و عبدالبهاء و شوقی افندی ذکر می کنید، چیزی گفته اند که تاویل بر نمی دارد. خب اگر فکر می کنید که بنده توجیه و یا تاویلی در آیات صورت داده ام عین آنها را ذکر می کنم و قضاوت را به عهده ی خوانندگان و شما می گذارم که ببینید آیا ما چیزی جز سخن آنها را گفته ایم؟
نکته ی اول: حال ببینیم طبق تعالیم بهایی چرا بهاییان نباید در سیاست دخالت کنند:
1- اصول احزاب با اصول دیانت بهایی تطابق ندارد و قبول سیاست یک حزب به منزله ی ردّ تعالیم بهایی است:
حضرت شوقی افندی می فرمایند: " او (فرد بهایی) پشتیبان اصول مصرحه توسط حضرت بهاءالله می باشد که من اعتقاد راسخ دارم برنامه ی هیچ حزب سیاسی با آن تطابق کامل ندارد." و در جای دیگر می فرمایند: "هیچ بهایی نباید تحت هیچگونه شرایطی خود را نسبت به برنامه های سیاسی و یا سیاستهای هر حزب سیاسی متعهد سازد زیرا وابستگی به چنین حزبی ضرورتاً متضمن انکار بعضی از اصول و تعالیم امر مبارک و یا به منزله ی پذیرش ناقص بعضی از حقایق اساسیه ی آن می باشد."
بیت العدل اعظم می فرمایند: " عضویت در هر حزب سیاسی ضرورتا متضمن انکار همه و یا بعضی از اصول صلح و وحدت اعلام شده توسط حضرت بهاءالله می باشد."
2- دخالت در سیاست و ورود به احزاب سیاسی مخالف هدف دیانت بهایی یعنی وحدت است و برای آن مضر می باشد:
حضرت شوقی افندی می فرمایند: " ورود به عرصه ی احزاب سیاسی بدون شک مضرّ به مصالح عالیه امرالله است و به آن آسیب می زند." و می فرمایند: " ما به عنوان اشخاص بهایی وظیفه نداریم که درباره عادلانه و یا غیرعادلانه بودن حکومتمان اظهار نظر کنیم زیرا چه بسا هر بهایی دارای نقطه نظر جداگانه ای باشد و در درون جامعه آتش تفرقه شعله ور گردد و وحدت از میان برود."
بیت العدل اعظم می فرمایند: " جامعه ی بهایی سازمانی جهانی است که در صدد تاسیس صلح عمومی بر کره ی خاکی می باشد اگر شخص بهایی در جهت اهداف یک حزب برای غلبه بر حزب دیگر کوشش کند این خود انکار روح واقعی دیانت بهایی است."
3- مداخله در سیاست خلاف راستی و صداقت است:
حضرت شوقی افندی در کتاب "ظهور عدل الهی" جایی که صحبت از صدق و راستی که باید در جامعه بهایی جلوه گر باشد، می کنند؛ می فرمایند: "این اصل باید وجه مشخصه هر مومن وفاداری نسبت به عدم قبول مقامات سیاسی، عدم انتساب به احزاب سیاسی، عدم شرکت در مجادلات سیاسی و عدم عضویت در تشکیلات سیاسی باشد."
همچنین حضرت عبدالبها می فرمایند: "منع عموم از آنچه سبب فتنه و فساد و عدم مداخله در امور سياسيّه بالکلّيّه و عدم مکالمه در اين خصوص ولو بشقّ شفه و دلالت بر تمکين در جميع احوال و سکون و محبّت و دوستی با عموم." (به صراحت می بینید که حضرت عبدالبها فتنه و فساد و دخالت در ساسیت را با هم همردیف می سازند و در مقابل می فرمایند که باید با همه با محبت و دوستی رفتار نمود که چنین چیزی در عمل در سیاست رعایت نمی شود)
4- عدم مداخله در سیاست یعنی عدم حزب گرایی نه اینکه دیانت بهایی هیچ سیاست خاصی ندارد:
حضرت شوقی افندی می فرمایند: " آنچه آنان (بهاییان) باید به طور اصولی تحت همه ی شرایط از آن اجتناب کنند تحزّب گرایی و طرفداری سیاسی در تمام اشکال آن است."
بیت العدل اعظم می فرمایند: " جمال اقدس ابهی (حضرت بهاءالله) تاسیس نوعی حکومت مشروطه را که در آن آرمانهای جمهوریخواهی و عظمت سلطنت که به آن لقب "آیتی از آیات الهی" عنایت فرموده اند، با هم ترکیب و تلفیق شود به عنوان توفیقی شایسته و ممتاز توصیه فرموده اند."
حضرت عبدالبها می فرمایند: "حزب ما حزب خداست. ما به هیچ حزبی تعلق نداریم."
نکته ی دوم: حال ببینیم طبق تعالیم بهایی چرا بهاییان باید از حکومت حاکمه پیروی کنند و تا چه حد این کار را باید ادامه دهند:
1 – بهاییان باید از حکومت حاکمه پیروی کنند:
حضرت شوقی افندی می فرمایند: " ما از انجام دو کار ناگزیریم. یکی اینکه از مسائل سیاسی چون طاعون دوری کنیم و دیگر اینکه در هر کجا ساکنیم مطیع دولت حاکم باشیم." (می بینید که این دخالت در امور سیاسی را همراه با اطاعت از حکومت می آورند. این پر واضح است که کسی که از حکومت تبعیت نکند، با آن مخالفت می کند و این طبق تمامی بیانات بالا و زیر مخالف روح دیانت بهایی که وحدت و دوستی است، می باشد.)
حضرت عبدالبها می فرمایند: " اگر نفسی با حکومت عادل رفتاری خائنانه داشته باشد فی الواقع به خداوند خیانت کرده است و اگر به آن صادقانه خدمت کند به خداوند خدمت کرده است."
2- شورش و مخالفت با حکومت حاکمه مخالف تعالیم بهایی و باعث نابودی آن است:
حضرت شوقی افندی می فرمایند: " هیچ چیز بیشتر از طغیان آشکار در مقابل دولتمردان یک کشور، با روح امرالله تخالف و تناقض ندارد." و می فرمایند: " و نیز ماذون نیستیم به نهضتهای زیرزمینی یعنی اقلیتهایی که بر علیه حکومت وقت شورش می کنند بپیوندیم." و می فرمایند: " با درگیر شدن با این سیستمها ما نمی توانیم آنها را تغییر بدهیم بلکه برعکس آنها ما را تباه خواهند کرد."
3- سازش با حکومت حاکمه بر سر مسائل عقیدتی حتی اگر منجر به مرگ شود جایز نیست:
حضرت شوقی افندی می فرمایند: " در حالیکه دوستان باید از دولت متبوع خود اطاعت کنند ولی حتی به قیمت فدا کردن تمام منافع و مسائل تشکیلاتی خود به هیچوجه نباید اجازه دهند اعتقادات درونی و علایق باطنی مذهبی آنها توسط هر مقامی مورد تجاوز و تعدی قرار گیرد." و می فرمایند: "امور روحانی مقدس و غیر قابل اجتناب است و به هیچوجه نمی توان بر سر آن مصالحه نمود... در مصالح اعتقادی هیچگونه سازشی جایز نیست حتی اگر منجر به مرگ و یا تبعید گردد." و در جای دیگری می فرمایند: "بهاییان از قوانین فدرال و ایالتی اطاعت می کنند مگر آنکه تبعیت از این قوانین مستلزم انکار امر الهی باشد."
نکته ی سوم: وظیفه ی اهل بهاء آنگونه مشخص شده که هر صاحب بصری می فهمد که با سیاسی شدن و یا مخالفت با حکومت، بهاییان از هدف والای خود منحرف خواهند شد.
حضرت عبدالبها می فرمایند: " احبّاء نبايد کلمهای از امور سياسی بر زبان رانند زيرا تعلّق به ايشان ندارد. بلکه به امور و خدمات خويش مشغول شوند و بس. در فکر آن باشند که بخدا نزديک شوند و به رضای الهی قيام نمايند و سبب راحت و آسايش و سرور و شادمانی عالم انسانی گردند .... علی الخصوص که بنصّ قاطع الهی ممنوع از مداخله و محاوره در امور حکومتيم. بکلّی اينگونه امور مباين رضای ربّ غفور است."
و در لوح ابن اصدق می فرمایند: "ميزان بهائی بودن و نبودن اين است که هر کسی در امور سياسيّه مداخله کند و خارج از وظيفه خويش حرفی زند يا حرکتی نمايد. همين برهان کافيست که بهائی نيست دليل ديگر نمي خواهد." (به سادگی می توان دید که وظیفه ی بهاییان آنقدر والاست که نباید خود را با امور دنیوی که باعث انحراف در هدف می شود خود را تداخل دهند.)
و در لوحی دیگر ميفرمايند قوله العزيز: "ابداً در مجلس شور از امور سياسيّه دم نزنند بلکه جميع مذاکرات در مصالح کليّه و جزئيّه، اصلاح احوال و تحسين اخلاق و تربيت اطفال و محافظه عموم از جميع جهات باشند. و اگر چنانچه نفسی بخواهد کلمهای از تصرّفات حکومت و اعتراضی بر اوليای امور نمايد ديگران موافقت ننمايند زيرا امرالله را قطعيّاً تعلّق بامور سياسيّه نبوده و نيست. امور سياسيّه راجع به اوليای امور است چه تعلّقی بنفوسی دارد که بايد در تنظيم حال و اخلاق و تشويق بر کمالات کوشند. باری هيچ نفسی نبايد که از تکليف خود خارج شود." ( می بینید که سیاست دنیوی بر بهاییان منع شده و سیاست الهی که تلاش در راه اصلاح احوال و ترقی اخلاق و تربیت اطفال و حفظ انسانها از ما سوی الله است بر آنها واجب می گردد.)
نکته ی چهارم: در مورد حضرت باب دوباره سخن گفته اید و افترا زده اید. لازم می دانم بگویم که شما متن قبلی را دوباره بی غرض مطالعه بکنید به علاوه اینکه چند نکته لازم است:
1- باز هم تکرار کرده اید که حضرت باب می خواسته در حکومت مرکزی رخنه کند و سه جنگ داخلی به راه انداخته. اول از همه باید بگویم اگر کسی بخواهد حکومت داخلی را از میان بردارد به مرکز آن در تهران حمله می کند در صورتیکه که اگر تاریخ را خوانده باشید خواهید دید که بابیان به جایی حمله نکردند این مسلمانان بودند که به بابیان تاختند. این ملت ایران بود که سر بابیان را میبرید، این مسلمانان بودند که با تحریک افراد خاص به خانه ی بابیان یورش می بردند و زن و بچه و مرد و نوزاد را از دم تیغ می گذراندن. آنها بودند که بابیان را شمع آجین می کردند و با داس و ساتور و چاقو و هر چیز دیگری به جانشان می افتادند. این مسلمانان ایرانی بودند که اجساد بابیان را تکه تکه می کردند و به دروازه های شهر می آویختند. همینها بودند که کف پای بابیان نعل و میخ می کوبیدند. پوستشان را می کندند و آنها بودند که بیست هزار نفر را هر یک به گونه ای شهید کردند. تمام اینها را می توان در تاریخ مستشرقان بی طرف می توان یافت. اما نمی دانم شما به کدام تاریخ استناد کرده و توهین می نمایید. آیا مومنان بی دلیل و به خاطر یک فرد دست نشانده ی انگلیس و روس و... این زحمات را تحمل نمودند؟ آیا مومنان که از تحصیل کرده ها و علمای اسلام و مردم عادی تشکیل شده بودند به خاطر هیچ و پوچ و یک فتنه انگیز این گونه زیر شکنجه ها جان باختند؟ سه درگیری که شما از آنها جنگ داخلی یاد می کنید هر سه دور از حکومت مرکزی و در صورتی اتفاق افتاده است که بابیان در قلعه ای پناه می گیرند و سپاهیان حکومت وقت به آنها می تازند. بروید و کتب تاریخی را بخوانید و اینگونه بی انصاف نباشید.
2- گفته اید مردم ایران خاطره ی خوبی از بابیها و بهاییان ندارند. واقعا جای تعجب است. طبق تعاریف بالا بهاییان و بابیان نباید از مردم (که البته مسلمان هم هستند) خاطره ی خوبی داشته باشند نه مردم از بابیها و بهاییان. آن دسته از مردم که با بهاییان همکار و همسایه و فامیل و دوست بوده اند همگی به این که بهاییان انسانهای خوبی هستند شهادت می دهند. آن دسته هم که رابطه ای با بهاییان ندارند اگر از بهاییان بدشان بیاید تقصیر خودشان نیست. چندین دهه از رادیو و تلوزیون و نشریات روزانه و ماهانه و کتب مختلف و در سخنرانی ها و بر منابر و در خیابانها و در اعلامیه ها و ... به بهاییان تهمت زده اند و در هیچ رسانه ای اجازه ی پاسخگویی نداده اند و حتی سایت های بهایی را فیلتر کرده و بهاییانی که به رفع سوء تفاهمات در بین دوستانشان می پردازند را به دلایل مختلف زندانی می کنند. خب معلوم است هر کسی جای مردم بود باید بدبین می شد. اما هر که این حصار را شکسته و با بهاییان رابطه برقرار کرده است بر دروغ بودن تهمتها و جعلی بودنشان شهادت داده است.
3- در مورد سوء قصد به جان شاه و نسخ اسلام در بالا سخن گفته ام که متاسفانه شما همان صحبتهایتان را با آب و تاب بیشتری دوباره تکرار کرده اید.
نمی دانم چرا می خواهید با هر چه از طرف بنده گفته می شود بدون سند مخالفت کنید؟ در مورد شماره ی پنج باید بگویم اگر متن را به درستی می خواندید، می دیدید که قصد من این نبوده که با آوردن سخنان حضرت بهاءالله و عبدالبهاء در مورد اسلام، دیانت بهایی را اثبات کنم. منظور شفاف سازی جمله ی شما بود که نوشته بودید که بهاییان دین اسلام را به سخره گرفته اند که دوباره هم به این ادعای بی پایه ی خود اشاره کرده اید. به امید روزی که حقایق بر همه عیان گردد و همه به سوی آن رهنمون شوند.
نوشته اید که بنده و یا دکتر داوودی داریم تاویل می کنیم و می گویید اولیای امر ما که شما آنها را حضرت بهاءالله و عبدالبهاء و شوقی افندی ذکر می کنید، چیزی گفته اند که تاویل بر نمی دارد. خب اگر فکر می کنید که بنده توجیه و یا تاویلی در آیات صورت داده ام عین آنها را ذکر می کنم و قضاوت را به عهده ی خوانندگان و شما می گذارم که ببینید آیا ما چیزی جز سخن آنها را گفته ایم؟
نکته ی اول: حال ببینیم طبق تعالیم بهایی چرا بهاییان نباید در سیاست دخالت کنند:
1- اصول احزاب با اصول دیانت بهایی تطابق ندارد و قبول سیاست یک حزب به منزله ی ردّ تعالیم بهایی است:
حضرت شوقی افندی می فرمایند: " او (فرد بهایی) پشتیبان اصول مصرحه توسط حضرت بهاءالله می باشد که من اعتقاد راسخ دارم برنامه ی هیچ حزب سیاسی با آن تطابق کامل ندارد." و در جای دیگر می فرمایند: "هیچ بهایی نباید تحت هیچگونه شرایطی خود را نسبت به برنامه های سیاسی و یا سیاستهای هر حزب سیاسی متعهد سازد زیرا وابستگی به چنین حزبی ضرورتاً متضمن انکار بعضی از اصول و تعالیم امر مبارک و یا به منزله ی پذیرش ناقص بعضی از حقایق اساسیه ی آن می باشد."
بیت العدل اعظم می فرمایند: " عضویت در هر حزب سیاسی ضرورتا متضمن انکار همه و یا بعضی از اصول صلح و وحدت اعلام شده توسط حضرت بهاءالله می باشد."
2- دخالت در سیاست و ورود به احزاب سیاسی مخالف هدف دیانت بهایی یعنی وحدت است و برای آن مضر می باشد:
حضرت شوقی افندی می فرمایند: " ورود به عرصه ی احزاب سیاسی بدون شک مضرّ به مصالح عالیه امرالله است و به آن آسیب می زند." و می فرمایند: " ما به عنوان اشخاص بهایی وظیفه نداریم که درباره عادلانه و یا غیرعادلانه بودن حکومتمان اظهار نظر کنیم زیرا چه بسا هر بهایی دارای نقطه نظر جداگانه ای باشد و در درون جامعه آتش تفرقه شعله ور گردد و وحدت از میان برود."
بیت العدل اعظم می فرمایند: " جامعه ی بهایی سازمانی جهانی است که در صدد تاسیس صلح عمومی بر کره ی خاکی می باشد اگر شخص بهایی در جهت اهداف یک حزب برای غلبه بر حزب دیگر کوشش کند این خود انکار روح واقعی دیانت بهایی است."
3- مداخله در سیاست خلاف راستی و صداقت است:
حضرت شوقی افندی در کتاب "ظهور عدل الهی" جایی که صحبت از صدق و راستی که باید در جامعه بهایی جلوه گر باشد، می کنند؛ می فرمایند: "این اصل باید وجه مشخصه هر مومن وفاداری نسبت به عدم قبول مقامات سیاسی، عدم انتساب به احزاب سیاسی، عدم شرکت در مجادلات سیاسی و عدم عضویت در تشکیلات سیاسی باشد."
همچنین حضرت عبدالبها می فرمایند: "منع عموم از آنچه سبب فتنه و فساد و عدم مداخله در امور سياسيّه بالکلّيّه و عدم مکالمه در اين خصوص ولو بشقّ شفه و دلالت بر تمکين در جميع احوال و سکون و محبّت و دوستی با عموم." (به صراحت می بینید که حضرت عبدالبها فتنه و فساد و دخالت در ساسیت را با هم همردیف می سازند و در مقابل می فرمایند که باید با همه با محبت و دوستی رفتار نمود که چنین چیزی در عمل در سیاست رعایت نمی شود)
4- عدم مداخله در سیاست یعنی عدم حزب گرایی نه اینکه دیانت بهایی هیچ سیاست خاصی ندارد:
حضرت شوقی افندی می فرمایند: " آنچه آنان (بهاییان) باید به طور اصولی تحت همه ی شرایط از آن اجتناب کنند تحزّب گرایی و طرفداری سیاسی در تمام اشکال آن است."
بیت العدل اعظم می فرمایند: " جمال اقدس ابهی (حضرت بهاءالله) تاسیس نوعی حکومت مشروطه را که در آن آرمانهای جمهوریخواهی و عظمت سلطنت که به آن لقب "آیتی از آیات الهی" عنایت فرموده اند، با هم ترکیب و تلفیق شود به عنوان توفیقی شایسته و ممتاز توصیه فرموده اند."
حضرت عبدالبها می فرمایند: "حزب ما حزب خداست. ما به هیچ حزبی تعلق نداریم."
نکته ی دوم: حال ببینیم طبق تعالیم بهایی چرا بهاییان باید از حکومت حاکمه پیروی کنند و تا چه حد این کار را باید ادامه دهند:
1 – بهاییان باید از حکومت حاکمه پیروی کنند:
حضرت شوقی افندی می فرمایند: " ما از انجام دو کار ناگزیریم. یکی اینکه از مسائل سیاسی چون طاعون دوری کنیم و دیگر اینکه در هر کجا ساکنیم مطیع دولت حاکم باشیم." (می بینید که این دخالت در امور سیاسی را همراه با اطاعت از حکومت می آورند. این پر واضح است که کسی که از حکومت تبعیت نکند، با آن مخالفت می کند و این طبق تمامی بیانات بالا و زیر مخالف روح دیانت بهایی که وحدت و دوستی است، می باشد.)
حضرت عبدالبها می فرمایند: " اگر نفسی با حکومت عادل رفتاری خائنانه داشته باشد فی الواقع به خداوند خیانت کرده است و اگر به آن صادقانه خدمت کند به خداوند خدمت کرده است."
2- شورش و مخالفت با حکومت حاکمه مخالف تعالیم بهایی و باعث نابودی آن است:
حضرت شوقی افندی می فرمایند: " هیچ چیز بیشتر از طغیان آشکار در مقابل دولتمردان یک کشور، با روح امرالله تخالف و تناقض ندارد." و می فرمایند: " و نیز ماذون نیستیم به نهضتهای زیرزمینی یعنی اقلیتهایی که بر علیه حکومت وقت شورش می کنند بپیوندیم." و می فرمایند: " با درگیر شدن با این سیستمها ما نمی توانیم آنها را تغییر بدهیم بلکه برعکس آنها ما را تباه خواهند کرد."
3- سازش با حکومت حاکمه بر سر مسائل عقیدتی حتی اگر منجر به مرگ شود جایز نیست:
حضرت شوقی افندی می فرمایند: " در حالیکه دوستان باید از دولت متبوع خود اطاعت کنند ولی حتی به قیمت فدا کردن تمام منافع و مسائل تشکیلاتی خود به هیچوجه نباید اجازه دهند اعتقادات درونی و علایق باطنی مذهبی آنها توسط هر مقامی مورد تجاوز و تعدی قرار گیرد." و می فرمایند: "امور روحانی مقدس و غیر قابل اجتناب است و به هیچوجه نمی توان بر سر آن مصالحه نمود... در مصالح اعتقادی هیچگونه سازشی جایز نیست حتی اگر منجر به مرگ و یا تبعید گردد." و در جای دیگری می فرمایند: "بهاییان از قوانین فدرال و ایالتی اطاعت می کنند مگر آنکه تبعیت از این قوانین مستلزم انکار امر الهی باشد."
نکته ی سوم: وظیفه ی اهل بهاء آنگونه مشخص شده که هر صاحب بصری می فهمد که با سیاسی شدن و یا مخالفت با حکومت، بهاییان از هدف والای خود منحرف خواهند شد.
حضرت عبدالبها می فرمایند: " احبّاء نبايد کلمهای از امور سياسی بر زبان رانند زيرا تعلّق به ايشان ندارد. بلکه به امور و خدمات خويش مشغول شوند و بس. در فکر آن باشند که بخدا نزديک شوند و به رضای الهی قيام نمايند و سبب راحت و آسايش و سرور و شادمانی عالم انسانی گردند .... علی الخصوص که بنصّ قاطع الهی ممنوع از مداخله و محاوره در امور حکومتيم. بکلّی اينگونه امور مباين رضای ربّ غفور است."
و در لوح ابن اصدق می فرمایند: "ميزان بهائی بودن و نبودن اين است که هر کسی در امور سياسيّه مداخله کند و خارج از وظيفه خويش حرفی زند يا حرکتی نمايد. همين برهان کافيست که بهائی نيست دليل ديگر نمي خواهد." (به سادگی می توان دید که وظیفه ی بهاییان آنقدر والاست که نباید خود را با امور دنیوی که باعث انحراف در هدف می شود خود را تداخل دهند.)
و در لوحی دیگر ميفرمايند قوله العزيز: "ابداً در مجلس شور از امور سياسيّه دم نزنند بلکه جميع مذاکرات در مصالح کليّه و جزئيّه، اصلاح احوال و تحسين اخلاق و تربيت اطفال و محافظه عموم از جميع جهات باشند. و اگر چنانچه نفسی بخواهد کلمهای از تصرّفات حکومت و اعتراضی بر اوليای امور نمايد ديگران موافقت ننمايند زيرا امرالله را قطعيّاً تعلّق بامور سياسيّه نبوده و نيست. امور سياسيّه راجع به اوليای امور است چه تعلّقی بنفوسی دارد که بايد در تنظيم حال و اخلاق و تشويق بر کمالات کوشند. باری هيچ نفسی نبايد که از تکليف خود خارج شود." ( می بینید که سیاست دنیوی بر بهاییان منع شده و سیاست الهی که تلاش در راه اصلاح احوال و ترقی اخلاق و تربیت اطفال و حفظ انسانها از ما سوی الله است بر آنها واجب می گردد.)
نکته ی چهارم: در مورد حضرت باب دوباره سخن گفته اید و افترا زده اید. لازم می دانم بگویم که شما متن قبلی را دوباره بی غرض مطالعه بکنید به علاوه اینکه چند نکته لازم است:
1- باز هم تکرار کرده اید که حضرت باب می خواسته در حکومت مرکزی رخنه کند و سه جنگ داخلی به راه انداخته. اول از همه باید بگویم اگر کسی بخواهد حکومت داخلی را از میان بردارد به مرکز آن در تهران حمله می کند در صورتیکه که اگر تاریخ را خوانده باشید خواهید دید که بابیان به جایی حمله نکردند این مسلمانان بودند که به بابیان تاختند. این ملت ایران بود که سر بابیان را میبرید، این مسلمانان بودند که با تحریک افراد خاص به خانه ی بابیان یورش می بردند و زن و بچه و مرد و نوزاد را از دم تیغ می گذراندن. آنها بودند که بابیان را شمع آجین می کردند و با داس و ساتور و چاقو و هر چیز دیگری به جانشان می افتادند. این مسلمانان ایرانی بودند که اجساد بابیان را تکه تکه می کردند و به دروازه های شهر می آویختند. همینها بودند که کف پای بابیان نعل و میخ می کوبیدند. پوستشان را می کندند و آنها بودند که بیست هزار نفر را هر یک به گونه ای شهید کردند. تمام اینها را می توان در تاریخ مستشرقان بی طرف می توان یافت. اما نمی دانم شما به کدام تاریخ استناد کرده و توهین می نمایید. آیا مومنان بی دلیل و به خاطر یک فرد دست نشانده ی انگلیس و روس و... این زحمات را تحمل نمودند؟ آیا مومنان که از تحصیل کرده ها و علمای اسلام و مردم عادی تشکیل شده بودند به خاطر هیچ و پوچ و یک فتنه انگیز این گونه زیر شکنجه ها جان باختند؟ سه درگیری که شما از آنها جنگ داخلی یاد می کنید هر سه دور از حکومت مرکزی و در صورتی اتفاق افتاده است که بابیان در قلعه ای پناه می گیرند و سپاهیان حکومت وقت به آنها می تازند. بروید و کتب تاریخی را بخوانید و اینگونه بی انصاف نباشید.
2- گفته اید مردم ایران خاطره ی خوبی از بابیها و بهاییان ندارند. واقعا جای تعجب است. طبق تعاریف بالا بهاییان و بابیان نباید از مردم (که البته مسلمان هم هستند) خاطره ی خوبی داشته باشند نه مردم از بابیها و بهاییان. آن دسته از مردم که با بهاییان همکار و همسایه و فامیل و دوست بوده اند همگی به این که بهاییان انسانهای خوبی هستند شهادت می دهند. آن دسته هم که رابطه ای با بهاییان ندارند اگر از بهاییان بدشان بیاید تقصیر خودشان نیست. چندین دهه از رادیو و تلوزیون و نشریات روزانه و ماهانه و کتب مختلف و در سخنرانی ها و بر منابر و در خیابانها و در اعلامیه ها و ... به بهاییان تهمت زده اند و در هیچ رسانه ای اجازه ی پاسخگویی نداده اند و حتی سایت های بهایی را فیلتر کرده و بهاییانی که به رفع سوء تفاهمات در بین دوستانشان می پردازند را به دلایل مختلف زندانی می کنند. خب معلوم است هر کسی جای مردم بود باید بدبین می شد. اما هر که این حصار را شکسته و با بهاییان رابطه برقرار کرده است بر دروغ بودن تهمتها و جعلی بودنشان شهادت داده است.
3- در مورد سوء قصد به جان شاه و نسخ اسلام در بالا سخن گفته ام که متاسفانه شما همان صحبتهایتان را با آب و تاب بیشتری دوباره تکرار کرده اید.
نمی دانم چرا می خواهید با هر چه از طرف بنده گفته می شود بدون سند مخالفت کنید؟ در مورد شماره ی پنج باید بگویم اگر متن را به درستی می خواندید، می دیدید که قصد من این نبوده که با آوردن سخنان حضرت بهاءالله و عبدالبهاء در مورد اسلام، دیانت بهایی را اثبات کنم. منظور شفاف سازی جمله ی شما بود که نوشته بودید که بهاییان دین اسلام را به سخره گرفته اند که دوباره هم به این ادعای بی پایه ی خود اشاره کرده اید. به امید روزی که حقایق بر همه عیان گردد و همه به سوی آن رهنمون شوند.
-
- فعّال
- پست: 265
- تاریخ عضویت: دوشنبه 7 آبان 1386, 1:32 pm
پاسخ: پشت پرده "عدم دخالت در سی
دوست عزیز سیام!
خوشحالم که می خوانید و پاسخی می دهید و متاسفم که به حقیقت وفادار نیستید و
تحری حقیقت را فدای تعصب می نمائید.
عرض کردم جمع بین دو حکم بهائیت (عدم دخالت در سیاست و اطاعت از اولیای امور)
آیا این نمی شود که از هر حاکمی اطاعت کنید و به هیچ
ظالمی اعتراض ننمائید؟! و شما این اشکال را پاسخ نداده اید و به حاشیه رفته اید.
اینکه چرا شما بهائیان (ظاهرا)در سیاست دخالت نمی کنید و موظف به اطاعت از
حکومتهائید به خودتان برمی گردد اما ناظر خارجی می پرسد نتیجه این تعالیم همان
می شود که اعتراض به حکومتها برای شما حرام است و اطاعت از این حکومت ها که
به قول شما نوعا فاسدند برای شما واجب!
هرچه توجیه کنید نمی توانید از این بحث اساسی بگریزید که ماهیت این اعتقاد بهائیان ،
از آنان مهره های موید رژیم های فاسدو دعاگوی آنها می سازد چنانکه در طول
تاریخشان هم چنین کرده اند.بهاءالله امپراطور ظالم روس را دعامی کندو دوام سلطنت
ابدی برای او طلب می کند ( دعائی که مستجاب نشدو بر عکس نتیجه داد)و پسرش
برای انگلیس دعا می کند و نوه اش شوقی برای اسرائیل دوام و شوکت آرزو می
نماید...
خوب است نوشته دوستمان فرید در تاپیک"بهائیت و سیاست "را بخوانید .در اینجا
قسمتی از آن را برای شما می آورم و بعد بحث خود را ادامه می دهم:
"بهائيت و سياست؛ تناقض شعار و عمل
رهبران بهائيت همواره بر جدايي دين از سياست تأکيد داشته و به دنبال آن،
برعدم پيوند بهائيت و بهائيان با جهان سياست اصرار ميورزند. عباس افندي بر آن بود
که «بين قواي دينييه و سياسيه تفکيک لازم است» و هم او
گفته است که «بهائيان به امور سياسي تعلقي ندارند» و مهمتر از آن، از منظر وي:
«ميزان بهائي بودن و نبودن اين است که هر کس در امور سياسيه مداخله کند و
خارج از وظيفه خويش حرفي زند يا حرکتي نمايد
همين برهان کافي است که بهائي نيست، دليل ديگر نميخواهد... نفسي از»
بهائيان «اگر بخواهد در امور سياسيه در منزل خويش يا محفل ديگران مذاکره بکند،
اول بهتر است که نسبت خود را از اين امر [بهائيت] قطع نمايد و جميع بدانند
که تعلق به اين امر ندارد. خود ميداند، والاّ عاقبت سبب مضرت عمومي گردد» . بر
همين مبنا، به پيروان خود حکم ميکند و همچنين به آنان اطمينان ميدهد که:
«به نصوص قاطعه الهيه، در امور سياسي ابداً مدخلي نداريم و راءيي نزنيم» .{1}
شوقي که پس از عباس افندي رهبري بهائيان را به دست گرفت نيز در
اين زمينه سخنان فراواني دارد. براي نمونه، ميگويد: «معاذالله از مداخله در امور
سياسي، احباء بايد به کلي از اين شئون در کنار باشند و از هر وظيفهاي که منجر
به مداخله در امر سياست شود، بيزار گردند» .{2}
صادرکنندگان احکام و فتاواي ياد شده، علماي ايران را به علت مداخله آنان در
سياست، محکوم کرده و ادعا ميکنند که حضور علماي شيعه در صحنه سياست در
چند قرن اخير، باعث زيانهاي فراواني به جامعه و کشور گرديد.{3}
وقتي رهبران کيشي اصولاً دين را از سياست جدا شمرده و ادعا کنند خود
به اين مرام پايبندند و اکيداً نيز از پيروان خود بخواهند که چنين باشند، و حتي شرط و
نشانه بهائي بودن را عدم پيوند با سياست بدانند، طبيعي و
منطقي است که مداخله علماي اسلام و شيعه در امور سياست را محکوم بکنند. اما
واقعيات عيني تاريخ از عملکرد بهائيان و رهبران آنها، حکايت ديگري دارد و
ماهيت ديگري از آنان ترسيم ميکند.
به گواه تاريخ، رهبران بهائي، حکم جدايي دين از سياست و
عدم مداخله علماي روحاني در امور سياسي را تنها براي علماي اسلام و ايران صادر
کردهاند و خود را مشمول آن حکم ندانسته و با تمام وجود در
صحنه سياست فعال بوده و هستند. اين رويکرد و مواضع دوگانه،
دست کم هنگامي ميتواند اعتباري در عالم عقل و علم بيابد که تاريخ بر زيانبار
بودن مداخله علماي ايران در امور سياسي، و سودمند
بودن فعاليتهاي سياسي بهائيان براي سرنوشت جامعه و کشور گواهي بدهد. و
اين در حالي است که تاريخ در اين باره قضاوت ديگري داشته و اوراق آن مشحون از
دفاع مؤثر علما از اين آب و خاک و تماميت ارضي ايران و دفاع از
حريم دين آسماني اسلام در مقابل هجوم نظامي، سياسي، فرهنگي و
اقتصادي غرب استعمارگر از يکسو، و همسويي فعاليتهاي فرقه بابيه و بهائيه ــ
به مثابه حزبي سياسي ــ با بيگانگان و دشمنان کشور از سوي ديگر است.
چنانکه گذشت، رهبران بهائي برغم حکم به عدم مداخله دين و علما در سياست، خود
به طور جدي فعال صحنه سياست بوده و اصولاً ماهيت سياسي آنان بر
ماهيت فکريشان غلبه دارد. در موقعيتي که اسلام و
روحانيت شيعه به عنوان مستحکمترين دژ پاسداري از هويت و استقلال و
تماميت ارضي و وحدت ملي کشور در برابر سلطه استعمار و تجاوز بيگانه مطرح است، و
حتي استعمارگران هم بدين واقعيت اذعان داشته و اسلام و علماي آن را
مهمترين مانع براي خود شمرده و همه توانشان را براي شکستن آن به کار ميگيرند،
نفس تأسيس يک فرقه و ايجاد يک انشعاب، اقدامي در جهت شکستن اين وحدت و
اقتدار بوده و آشکارا ماهيتي سياسي خواهد داشت. روشن است فرقهاي که ظهور و
بروز آن جنبه سياسي بيابد، هنگامي که موضع و سخن کانونهاي قدرت و
سياست جهاني، مبني بر سکولاريسم و جدايي دين از سياست، را تکرار کند، آشکارا
عملي سياسي را انجام داده است.
حال بايد ديد آيا بهائيت و سران آن از ابتدا بر عدم مداخله اتباع خود در سياست تأکيد
داشتند و به عبارتي اين موضوع جزء اصول اوليهشان محسوب ميشود، يا
آن که اين رويّه را به عنوان تاکتيکي حسابشده جهت مقابله با شرايط و
اوضاع اجتماعي اتخاذ کردند تا بتوانند با آرامش به پيشبرد اهداف خود نائل شوند؟
آنچه مسلم است بروز و ظهور مشکوک اين فرقه در تاريخ ايران با تنشهاي تند
سياسي همراه بود. ظهور فرقهاي با ادعاهاي بابيه و سپس بهائيه که دم از ظهور
منجي و موعود منتظر شيعيان و بشريت ميزد و سپس ادعاي نبوت و الوهيت و
نسخ اسلام را مطرح کرد خودبخود يک حرکت براندازانه فرهنگي ـ
سياسي تلقي ميشود که قلب و اساس يک جامعه را مورد هدف قرار داده است.
حمايت استعمارگران و دشمنان تماميت ارضي و استقلال ايران از اين جريانات، در
شرايطي که جامعه ايراني جنگها و درگيريهاي سخت نظامي را با استعمار
تجربه کرده بود، سياسي بودن اين تحرک موذيانه را بيش از پيش آشکار ميساخت. از
همين رو بود که صدراعظم متدين، اصلاحطلب و ايراندوست عصر قاجار، اميرکبير،
چاره کار را در قلع و قمع اين فرقه مسلح و برانداز ديد.
جنگ داخلياي که اتباع باب عليه دولت مرکزي به راه انداخته بودند در آن شرايط خطير
ميتوانست استقلال ايران را به باد دهد. بابيه و بهائيه که اميرکبير، ناصرالدينشاه و
علما را مانع تحقق اهداف خود ميديدند دست به اقدامات خشونتآميز و تروريستي نيز
زدند و پروژه شورش مسلحانه خود را تکميل کردند. تلاش براي ترور اميرکبير، و نيز ترور
ناکام ناصرالدينشاه که يکي از متهمين اصلي آن حسينعلي بهاء بود و نيز ترور
آيت الله شهيد ثالث در قزوين و دهها جنايت ديگر، حکايت از عزم شورشيان بر
براندازي سياسي ـ فرهنگي در ايران دارد. نتيجه اين امر، دستگيري بهاء و تعدادي از
اتباع او و نهايتاً تبعيد آنها به بغداد شد که البته دخالت سفير روسيه در
آزادي حسينعلي نوري و رهانيدن او از مجازات را نبايد از نظر دور داشت. بهاء و
برادرش صبح ازل توانستند بعد از حذف ديگر مدعيان رهبري بابيه، نظير
فردي به نام عظيم، رهبري اين جريان را به دست بگيرند و به مدت ده سال در بغداد
همان روند سياسي تند را عليه قاجاريه و علما دنبال کنند،
که البته موفقيتي برايشان در برنداشت. وقوع اتفاقات مهم در ايران عصر ناصري در
اين دوره ده ساله نظير جنگ هرات و تجزيه آن از ايران، تأسيس فراموشخانه ملکم و
تعطيل آن به همت آيتالله حاج ملا علي کني، عزيمت ملکم به بغداد و
اوج گرفتن تحرکات ضداسلامي آخوندزاده، روي کار آمدن ميرزا حسينخان سپهسالار و
طرح مسائل جديد در ايران که بعضي از آن موارد ميتوانست به ترويج بهائيت،
البته نه در يک فضاي متشنج بلکه فضايي آرام، کمک کند، در کنار
ناکام ماندن حرکتهاي تند و مسلحانه بابيان منجر به تغيير رويه بهائيان از
براندازي علني به براندازي نرم شد و تحت پوشش اعلام اطاعت بهائيان از هر رژيم و
حکومتي صورت گرفت. حسينعلي بهاء در اين باره ميگويد: «اين حزب (بهائيت) در
مملکت هر دولتي ساکن شوند بايد به امانت و صدق و صفا با آن دولت رفتار نمايند» .
{4}عباس افندي هم ميگويد: «بر احباي الهي اطاعت اوامر و
احکام اعليحضرت پادشاهي است آنچه امر فرمايد اطاعت کنند. و
همچنين کمال تمکين و انقياد [را] به جميع اولياي امور داشته باشند» .{5}
بهائيان به اين نتيجه رسيده بودند که به جاي درگيري با دولتها و مردم، با
اعلام عدم مداخله در سياست، حاشيه امنيتي براي ترويج تفکر خود و
براندازي نرم ايجاد کنند. آنها در اين مسير، ضمن تمجيد از پادشاهان و
عادل خواندن آنان، به روحانيت شيعه حمله و آنها را به جرم! جدا نشمردن دين از
سياست و مداخله در سياست، متهم به مخالفت با سلطنت کرده و ميکنند. هوشمند
فتح اعظم در توجيه اين ادعا مينويسد:
«وقتي ديانتي ظاهر ميشود جميع مردم صغير و کبير با آن مخالفت ميکنند و بر
هدم بنيانش متحد و متفق ميگردند زيرا
ديانت به هنگام ظهورش مخالف جميع انتظارات ملل است.{6} ما نيز خود
سياستي داريم... به اسبابي
معنوي به تعديل عالم اخلاق پردازيم نه آن که تمسک به وسايل ماديه سياسيه جوييم،
به قوايي ملکوتي تدريجاً قلوب را تقليب و مسخر نماييم» .{7}
در همين زمينه رهبران بهائي به اتباع خود توصيه مينمايند: «امور اداريه را به دل و
جان قبول نمايند بلکه سعي موفور در تحصيل آن مبذول دارند...
ادامه حاظرات امريه ادبيه بينهايت اين ايام لازم و مفيد و حشر و آميزش با
رجال دولت و ملت از لوازم ضروريه محسوب ولي زنهار اين مخالطه و
معاشرت سبب گردد که متدرجاً اجله احباب و اصحاب، مجذوب و مفتون محيط پرشور و
آشوب احزاب و سياسيون گردند و از حزب... منفصل و منسلخ شوند» .{8}
.
"حزب بهائي ظاهراً اعضاي خود را از مداخله در امور آشکار سياسي بازميدارد و در
عين حال آنها را به نفوذ در امور اداري، تجاري، صنعتي، زراعي و معارف و
علوم تشويق ميکند.{9} ظهور افرادي نظير هژبر يزداني، حبيب ثابت، عبدالکريم ايادي،
عينالملک هويدا، دکتر ذبيح الله قربان، ظاهراً در همين راستا قابل تعريف است، هر چند
برخي از آنان در عاليترين مقامات سياسي دولتي نيز حضور داشتند.
دستيابي به چنين موقعيتي فقط در سايه سياست انقياد از حکومت و
البته حمايت بيگانگان حاصل ميشد. اين که عباس افندي تأکيد ميکند:
«اي احباي الهي، بايد سرير سلطنت هر تاجداري را خاضع گرديد و سُدّه ملوکانه هر
شهريار کامل را خاشع شويد» و يا «بر احباي الهي اطاعت اوامر و
احکام اعليحضرت پادشاهي است آنچه امر فرمايد اطاعت کنند و
همچنين کمال تمکين و انقياد را به جميع اولياي امور داشته باشند» {10}،
تاکتيکي است جهت خروج از بحران و بنبست سياسي و
گشودن فضاهاي حياتي جهت تنفس حزب سياسي بهائي و پيشبرد اهداف حزب در
قالبي جديد. البته بايد در نظر داشت که اعلام اينگونه انقياد در برابر هر پادشاهي،
علاوه بر منافع يادشده براي حزب بهائيت، ميتواند منجر
به حاشيه رانده شدن طرف اصلي ماجرا يعني جامعه اسلامي و علماي دين شود
که بر اساس آموزههاي الهي و آسماني دين اسلام در مقابل ظالمين و
ارباب قدرت که به مردم ستم روا ميدارند ميايستند. توصيه عمومي رهبران و
تشکيلات بهائي به پيروان خود اين است که در امور اداري مربوط به محفل بهائيان نظير
برقراري جلسات، انجام تبليغات، تشکيل مدارس و چاپ کتب و... بايد
تابع حکومت باشند، اما در عين اطاعت «همت بليغ و سعي مستمر
به رسائل مشروعه مبذول دارند تا اولياي حکومت محلي و مرکزي اقليم خويش را
به صرافت طبع و طيب خاطر تخفيف و تعديل و تبديل احکام مقرره خويش دهند... اما در
امور وجدانيه از قبيل تبري و انکار و کتمان عقيده که تعلق به اصل امر و عقايد ا
ساسيه اهل بهاء دارد بهائيان در کل اقطار شهادت را بـر اطـاعـت مـقـدم شمرند.{11}
محافل بهائيان همچنين توصيه ميکند که بهائيان هر شهر و محل در صورت برخورد با
مشکلات به اولياي امور مراجعه کنند و در آن شهر کميتهاي يا هيئتي را جهت ارتباط با
اولياي امور تشکيل دهند.{12} بهائيان سياست خود را در خصوص ارتباط با
سياستمداران و اصحاب قدرت تحت عنوان «اطاعت فعال» مطرح ميکردند. در
آستانه تشکيل حزب رستاخيز، سياست آنها
اعلام وفاداري کتبي به «اعليحضرت همايوني» احترام به قانون اساسي و تمکين و
تحسين از اصول نهضت ترقي تعالي ايران که به نام انقلاب ششم بهمن معروف است»
بود. آنها خود را مطيع فعال معرفي ميکردند نه بيطرف بياعتنا.{13}
تا اينجا ديديم که شعار عدم مداخله در سياست پوششي براي انجام امور سياسي از
سوي حزب بهائيت است نه رکني از ارکان اساسي آن، و در عمل نيز موارد
نقض فراواني براي رد اين ادعاي آنان وجود دارد. مداخله اين حزب در امور سياسي نظير
کودتاي سوم اسفند 1299 و شرکت اعضاي مهم آن در
سطوح عاليه حکومت پهلوي حکايت از بطلان اين ادعا دارد. اما اين حکم ظاهراً ابعاد و
معاني ديگري هم دارد. گاهي اوقات مراد آنان از اين موضوع، عدم دخالت در
براندازي حکومتهاست. اين شعار در زماني مطرح ميشود که توان انجام براندازي وجود
ندارد. اما در صورت پيدا شدن زمينه و امکان وقوع، از همکاري و همراهي با
جريانهاي برانداز نيز کوتاهي نميکنند. نظير آنچه در عثماني و ايران رخ داد و منجر
به انقراض خلافت عثماني و سلطنت قاجاريه شد که در هر دو مورد
چهرههاي بهائي حضور دارند. گاهي اوقات منظور وارد نشدن در
دعواهاي سياسي است که البته توجيهشان اين است که بهائيت مسلکي جهاني و
کلي است و اگر وارد در تنازعات سياسي ـ حزبي شود، شموليت خود را از
دست ميدهد. و گاهي نيز منظورشان جلوگيري از جذب افراد بهائي در گروهها و
احزابي است که منجر به جدايي آنها از حزب بهائي خواهد شد. در اينجا بهائيت در
قالب يک حزب قد علم ميکند و اعضاي خود را از عضويت در احزاب ديگر منع ميکند.
بهائيان ميترسند که «اگر فردي بهائي عضو حزبي سياسي شود مرام و مقصد
کداميک را ترويج و تبليغ خواهد کرد» ، و در صورت تعارض و تناقض بين حکم بهائيت با
اصلي از اصول حزب سياسي، چه روشي اتخاذ خواهد نمود؟{14}
البته اين براي بهائيت که خود يک حزب سياسي است بسيار خطرناک است.
بنابراين به اتباع خود ميگويند:
«اگر بهائيت را انتخاب کرده يا ميکنم بايد به حکم عقل دست از عقايد ديگر بشويم و
اگر به عقايد ديگر تمايلي دارم بايد چشم از بهائيت بپوشم. بهاء گفته است اي پسر
ارض اگر مرا خواهي جز مرا مخواه... زيرا اراده من و غير من چون آب و آتش در يک دل و
قلب نگنجد» .{15}
به همين دليل وقتي فردي بهائي به کشور ديگري سفر ميکند، به ويژه جوانان و
دانشجويان، موظفند خود را به تشکيلات بهائي در آن کشور معرفي کنند تا در
«ظل صيانت محافل مقدسه روحانيه» در آيند و از جذب شدن در احزاب ديگر
خودداري نمايند. بنابراين، شعار عدم مداخله در سياست دستوري حزبي براي حفظ و
صيانت حزب بهائيت از برخورد حکومتها و جلوگيري از جذب شدن بهائيان در ساير
جريانات است، وگرنه ذات دعاوي و اقدامات بهائيان و پيوستگي سران آن با
قدرتهاي جهاني، جز عملي سياسي نبوده و آنان عدم پايبندي خود به اين شعار را مکرر
نشان دادهاند.
پيدايش انشعابهاي درون فرقهاي و نبرد براي کسب رهبري فرقه، نوعي ديگر از
فعاليت سياسي است. پس از اعدام عليمحمد باب، پيروانش براي کسب جانشيني او
با يکديگر به ستيزه برخاستند، اين ستيزه باعث شد بابيان به دو
شاخه ازلي به رهـبـري يحيي صبح ازل، و بهائي به رهبري حسينعلي بهاء، که هر دو
برادر بودند، تقسيم شوند. موج ترور و خونريزي ميان طرفداران اين دو گروه، رفتار
سلاطين و خوانين و ديگر قدرتطلبان را تداعي ميکند. حسينعلي که لقب بهاءالله را
به خود اختصاص داده بود، در 1309ق درگذشت. او از فرزندان خود با عنوان اغصان تعبير
کرده و عباس را به عنوان غُصن اعظم و محمدعلي را به عنوان غصن اکبر معرفي کرد.
بنا بر وصيت او ميبايست ابتدا عباس جانشينش ميشد و پس از او،
محمدعلي به اين مقام ميرسيد (قد اصطفينا الاکبر بعد الاعظم). اما دو برادر به اين امر
الهي! پايبند نمانده جنگ بين آنان بر سر جانشيني پدر شدت گرفت. هنگامه برپا شد و
کار به فحش و ناسزا و نسبتهاي غيراخلاقي به يکديگر کشيد. بدينگونه بهائيان نيز
به دو شاخه ثابت (پيروان عباس افندي) و موحد (پيروان ميرزا محمدعلي)
تقسيم شدند و هر کدام ديگري را ناقض و مشرک خوانده در
ثبات موقعيت خويش کوشيد.{16} در قاموس سياست، اينها
همه ماهيت سياسي داشته و نوعي سياستورزي تلقي ميشوند.
افزون بر اين، حضور بهائيان در تحولات سياسي ايران معاصر از مصاديق بارز
فعاليت سياسي است. نـقـش ويـرانـگـر آنـان در واگـرايـيها و بحرانهاي مشروطيت،
حضور آنان در فعاليتهاي تروريستي کميته مجازات، نقش آنان در
متلاشي ساختن نـهـضـت جـنـگـل، حـضـور آنـان در بـالاتـريـن و حساسترين موقعيتها و
مناصب سياسي حکومت پهلوي اول و دوم و بنابراين، نقش آنان در
تعميق وابستگي کشور به بيگانگان و تحکيم سلطه استعمار و امپرياليسم بر مملکت، در
اين مقال نميگنجد. (ايام: موضوعات فوق در مقالات گوناگون ويژهنامه حاضر
بررسي شدهاند). اما صرفنظر از جهتگيري و ماهيت اين فعاليتها و اين که آيا در
راستاي منافع ملي بودند يا منافع بيگانگان، تنها به طرح اين پرسش بسنده ميشود
که پارادوکس ميان آن فتاوي محکم مبني بر عدم مداخله در سياست و اين حضور
غيرقابل انکار در امور سياسي را چگونه ميتوان توجيه کرد؟! آيا بايد
واقعيات عيني تاريخ را انکار کرد يا اصالت و صداقت فتاوا و مفتيان ياد شده را؟
بدينترتيب، راز حمايت بيدريغ قدرتهاي استعماري از بهائيان روشن ميگردد.
روشن است که در دنياي سياست و جهان مبتني بر اصالت سود، قدرتهاي خارجي از
هيچ فرد، گروه يا جرياني حمايت نميکنند مگر آن که آن را در پيوند با خود و در
راستاي منافع خويش بدانند. به راستي صرفنظر از نقض حقوق بشر در سطح کلان و
گسترده به وسيله قدرتهاي مسلط جهان، در ديگر نقاط جهان و از جمله در ايران عصر
پهلوي که جوانان تحصيلکرده و علماوانديشمندان به جرم مبارزه براي حفظ هويت ملي و
کسب استقلال، به مسلخ فرستاده ميشدند، چگونه است که ملت
ايران چندان حمايتي از سوي قدرتهاي جهاني مدعي حقوق بشر نميديدند؟ و
اکنون چگونه است که همان قدرتها از هيچ کوششي براي رشد و ارتقاي آنها
دريغ نميورزند؟ پاسخ با توجه به ماهيت نظام سلطه، و پيشينه بهاييت، ناگفته پيدا
است.
.......................................
پانوشتها:
{1}.سيد محمدباقر نجفي. بهائيان. تهران، طهوري، 1357. صص 755 بـه بـعـد.
{2}.همان، ص758.
{3}.عباس افندي (عبدالبهاء)، رساله سياسيه، صص 25-21.
{4} .مجله اخبار امري، ايران، شماره 7-8 (مهر و آبان)، 1344.
{5}.دکتر اسلمنت، بهاءالله و عصر جديد، چاپ حيفا، 1932، ص 302.
{6}. آهنگ بديع، سال دوم، ص4.
{7}.همان منبع.
{8}.شوقي افندي، اخبار امري ايران، شماره 9، دي ماه1324.
{9} . اخبار امري، سال 39، مهر و آبان، شماره 7-8، صص 502 و503.
{10}. عباس افندي، رساله سياسيه، ص 35؛ دکتر اسلمنت، بهاءالله و عصر جديد،
ص302.
{11}. بخشنامه محفل بهائيان، مجله اخبار امري، سال 57، ش 19، 11 تا 29 اسفند
1357، صص 9 و 10
{12}. ابلاغات محفل روحاني ملي بهائيان ايران، اخبار امري، سال 1353، ش 8، ص 218.
{13}. اخبار امري، سال 1353، ش 19، صص 536-537 .
{14}. دکتر محمود مجذوب. «چرا از مداخله در سياست ممنوعيم» ، آهنگ بديع، سال 20 ( 1344)، ش 8، صص305-307 و 323.
{15}. مظفر يوسفيان، «چرا در سياست دخالت نميکنيم» ، آهنگ بديع، سال نهم، ش 2، صص 3-7، 27-23.
{16}. عبدالکريم موسوي. نقطه اولي! جمال ابهي! مرکز ميثاق! تهران، جهان، 1348. صص 137-146 و 155-152.
و همچنين منبع مابقي مطالب بر گرفته از:
- اسماعيل رائين. انشعاب در بهائيت، پس از مرگ شوقي رباني. تهران،
مؤسسه تحقيقي رائين، 1357. صص 115-100 .
- رد اتهام وابستگي سياسي بهائيان به اسرائيل و صهيونيسم. شهر النور، 137، خرداد 1359، ص 4.
- بهرام افراسيابي. تاريخ جامع بهائيت (نوماسوني). تهران، سخن، 1368. ص 408.
- رائين، پيشين، ص 124.
خوشحالم که می خوانید و پاسخی می دهید و متاسفم که به حقیقت وفادار نیستید و
تحری حقیقت را فدای تعصب می نمائید.
عرض کردم جمع بین دو حکم بهائیت (عدم دخالت در سیاست و اطاعت از اولیای امور)
آیا این نمی شود که از هر حاکمی اطاعت کنید و به هیچ
ظالمی اعتراض ننمائید؟! و شما این اشکال را پاسخ نداده اید و به حاشیه رفته اید.
اینکه چرا شما بهائیان (ظاهرا)در سیاست دخالت نمی کنید و موظف به اطاعت از
حکومتهائید به خودتان برمی گردد اما ناظر خارجی می پرسد نتیجه این تعالیم همان
می شود که اعتراض به حکومتها برای شما حرام است و اطاعت از این حکومت ها که
به قول شما نوعا فاسدند برای شما واجب!
هرچه توجیه کنید نمی توانید از این بحث اساسی بگریزید که ماهیت این اعتقاد بهائیان ،
از آنان مهره های موید رژیم های فاسدو دعاگوی آنها می سازد چنانکه در طول
تاریخشان هم چنین کرده اند.بهاءالله امپراطور ظالم روس را دعامی کندو دوام سلطنت
ابدی برای او طلب می کند ( دعائی که مستجاب نشدو بر عکس نتیجه داد)و پسرش
برای انگلیس دعا می کند و نوه اش شوقی برای اسرائیل دوام و شوکت آرزو می
نماید...
خوب است نوشته دوستمان فرید در تاپیک"بهائیت و سیاست "را بخوانید .در اینجا
قسمتی از آن را برای شما می آورم و بعد بحث خود را ادامه می دهم:
"بهائيت و سياست؛ تناقض شعار و عمل
رهبران بهائيت همواره بر جدايي دين از سياست تأکيد داشته و به دنبال آن،
برعدم پيوند بهائيت و بهائيان با جهان سياست اصرار ميورزند. عباس افندي بر آن بود
که «بين قواي دينييه و سياسيه تفکيک لازم است» و هم او
گفته است که «بهائيان به امور سياسي تعلقي ندارند» و مهمتر از آن، از منظر وي:
«ميزان بهائي بودن و نبودن اين است که هر کس در امور سياسيه مداخله کند و
خارج از وظيفه خويش حرفي زند يا حرکتي نمايد
همين برهان کافي است که بهائي نيست، دليل ديگر نميخواهد... نفسي از»
بهائيان «اگر بخواهد در امور سياسيه در منزل خويش يا محفل ديگران مذاکره بکند،
اول بهتر است که نسبت خود را از اين امر [بهائيت] قطع نمايد و جميع بدانند
که تعلق به اين امر ندارد. خود ميداند، والاّ عاقبت سبب مضرت عمومي گردد» . بر
همين مبنا، به پيروان خود حکم ميکند و همچنين به آنان اطمينان ميدهد که:
«به نصوص قاطعه الهيه، در امور سياسي ابداً مدخلي نداريم و راءيي نزنيم» .{1}
شوقي که پس از عباس افندي رهبري بهائيان را به دست گرفت نيز در
اين زمينه سخنان فراواني دارد. براي نمونه، ميگويد: «معاذالله از مداخله در امور
سياسي، احباء بايد به کلي از اين شئون در کنار باشند و از هر وظيفهاي که منجر
به مداخله در امر سياست شود، بيزار گردند» .{2}
صادرکنندگان احکام و فتاواي ياد شده، علماي ايران را به علت مداخله آنان در
سياست، محکوم کرده و ادعا ميکنند که حضور علماي شيعه در صحنه سياست در
چند قرن اخير، باعث زيانهاي فراواني به جامعه و کشور گرديد.{3}
وقتي رهبران کيشي اصولاً دين را از سياست جدا شمرده و ادعا کنند خود
به اين مرام پايبندند و اکيداً نيز از پيروان خود بخواهند که چنين باشند، و حتي شرط و
نشانه بهائي بودن را عدم پيوند با سياست بدانند، طبيعي و
منطقي است که مداخله علماي اسلام و شيعه در امور سياست را محکوم بکنند. اما
واقعيات عيني تاريخ از عملکرد بهائيان و رهبران آنها، حکايت ديگري دارد و
ماهيت ديگري از آنان ترسيم ميکند.
به گواه تاريخ، رهبران بهائي، حکم جدايي دين از سياست و
عدم مداخله علماي روحاني در امور سياسي را تنها براي علماي اسلام و ايران صادر
کردهاند و خود را مشمول آن حکم ندانسته و با تمام وجود در
صحنه سياست فعال بوده و هستند. اين رويکرد و مواضع دوگانه،
دست کم هنگامي ميتواند اعتباري در عالم عقل و علم بيابد که تاريخ بر زيانبار
بودن مداخله علماي ايران در امور سياسي، و سودمند
بودن فعاليتهاي سياسي بهائيان براي سرنوشت جامعه و کشور گواهي بدهد. و
اين در حالي است که تاريخ در اين باره قضاوت ديگري داشته و اوراق آن مشحون از
دفاع مؤثر علما از اين آب و خاک و تماميت ارضي ايران و دفاع از
حريم دين آسماني اسلام در مقابل هجوم نظامي، سياسي، فرهنگي و
اقتصادي غرب استعمارگر از يکسو، و همسويي فعاليتهاي فرقه بابيه و بهائيه ــ
به مثابه حزبي سياسي ــ با بيگانگان و دشمنان کشور از سوي ديگر است.
چنانکه گذشت، رهبران بهائي برغم حکم به عدم مداخله دين و علما در سياست، خود
به طور جدي فعال صحنه سياست بوده و اصولاً ماهيت سياسي آنان بر
ماهيت فکريشان غلبه دارد. در موقعيتي که اسلام و
روحانيت شيعه به عنوان مستحکمترين دژ پاسداري از هويت و استقلال و
تماميت ارضي و وحدت ملي کشور در برابر سلطه استعمار و تجاوز بيگانه مطرح است، و
حتي استعمارگران هم بدين واقعيت اذعان داشته و اسلام و علماي آن را
مهمترين مانع براي خود شمرده و همه توانشان را براي شکستن آن به کار ميگيرند،
نفس تأسيس يک فرقه و ايجاد يک انشعاب، اقدامي در جهت شکستن اين وحدت و
اقتدار بوده و آشکارا ماهيتي سياسي خواهد داشت. روشن است فرقهاي که ظهور و
بروز آن جنبه سياسي بيابد، هنگامي که موضع و سخن کانونهاي قدرت و
سياست جهاني، مبني بر سکولاريسم و جدايي دين از سياست، را تکرار کند، آشکارا
عملي سياسي را انجام داده است.
حال بايد ديد آيا بهائيت و سران آن از ابتدا بر عدم مداخله اتباع خود در سياست تأکيد
داشتند و به عبارتي اين موضوع جزء اصول اوليهشان محسوب ميشود، يا
آن که اين رويّه را به عنوان تاکتيکي حسابشده جهت مقابله با شرايط و
اوضاع اجتماعي اتخاذ کردند تا بتوانند با آرامش به پيشبرد اهداف خود نائل شوند؟
آنچه مسلم است بروز و ظهور مشکوک اين فرقه در تاريخ ايران با تنشهاي تند
سياسي همراه بود. ظهور فرقهاي با ادعاهاي بابيه و سپس بهائيه که دم از ظهور
منجي و موعود منتظر شيعيان و بشريت ميزد و سپس ادعاي نبوت و الوهيت و
نسخ اسلام را مطرح کرد خودبخود يک حرکت براندازانه فرهنگي ـ
سياسي تلقي ميشود که قلب و اساس يک جامعه را مورد هدف قرار داده است.
حمايت استعمارگران و دشمنان تماميت ارضي و استقلال ايران از اين جريانات، در
شرايطي که جامعه ايراني جنگها و درگيريهاي سخت نظامي را با استعمار
تجربه کرده بود، سياسي بودن اين تحرک موذيانه را بيش از پيش آشکار ميساخت. از
همين رو بود که صدراعظم متدين، اصلاحطلب و ايراندوست عصر قاجار، اميرکبير،
چاره کار را در قلع و قمع اين فرقه مسلح و برانداز ديد.
جنگ داخلياي که اتباع باب عليه دولت مرکزي به راه انداخته بودند در آن شرايط خطير
ميتوانست استقلال ايران را به باد دهد. بابيه و بهائيه که اميرکبير، ناصرالدينشاه و
علما را مانع تحقق اهداف خود ميديدند دست به اقدامات خشونتآميز و تروريستي نيز
زدند و پروژه شورش مسلحانه خود را تکميل کردند. تلاش براي ترور اميرکبير، و نيز ترور
ناکام ناصرالدينشاه که يکي از متهمين اصلي آن حسينعلي بهاء بود و نيز ترور
آيت الله شهيد ثالث در قزوين و دهها جنايت ديگر، حکايت از عزم شورشيان بر
براندازي سياسي ـ فرهنگي در ايران دارد. نتيجه اين امر، دستگيري بهاء و تعدادي از
اتباع او و نهايتاً تبعيد آنها به بغداد شد که البته دخالت سفير روسيه در
آزادي حسينعلي نوري و رهانيدن او از مجازات را نبايد از نظر دور داشت. بهاء و
برادرش صبح ازل توانستند بعد از حذف ديگر مدعيان رهبري بابيه، نظير
فردي به نام عظيم، رهبري اين جريان را به دست بگيرند و به مدت ده سال در بغداد
همان روند سياسي تند را عليه قاجاريه و علما دنبال کنند،
که البته موفقيتي برايشان در برنداشت. وقوع اتفاقات مهم در ايران عصر ناصري در
اين دوره ده ساله نظير جنگ هرات و تجزيه آن از ايران، تأسيس فراموشخانه ملکم و
تعطيل آن به همت آيتالله حاج ملا علي کني، عزيمت ملکم به بغداد و
اوج گرفتن تحرکات ضداسلامي آخوندزاده، روي کار آمدن ميرزا حسينخان سپهسالار و
طرح مسائل جديد در ايران که بعضي از آن موارد ميتوانست به ترويج بهائيت،
البته نه در يک فضاي متشنج بلکه فضايي آرام، کمک کند، در کنار
ناکام ماندن حرکتهاي تند و مسلحانه بابيان منجر به تغيير رويه بهائيان از
براندازي علني به براندازي نرم شد و تحت پوشش اعلام اطاعت بهائيان از هر رژيم و
حکومتي صورت گرفت. حسينعلي بهاء در اين باره ميگويد: «اين حزب (بهائيت) در
مملکت هر دولتي ساکن شوند بايد به امانت و صدق و صفا با آن دولت رفتار نمايند» .
{4}عباس افندي هم ميگويد: «بر احباي الهي اطاعت اوامر و
احکام اعليحضرت پادشاهي است آنچه امر فرمايد اطاعت کنند. و
همچنين کمال تمکين و انقياد [را] به جميع اولياي امور داشته باشند» .{5}
بهائيان به اين نتيجه رسيده بودند که به جاي درگيري با دولتها و مردم، با
اعلام عدم مداخله در سياست، حاشيه امنيتي براي ترويج تفکر خود و
براندازي نرم ايجاد کنند. آنها در اين مسير، ضمن تمجيد از پادشاهان و
عادل خواندن آنان، به روحانيت شيعه حمله و آنها را به جرم! جدا نشمردن دين از
سياست و مداخله در سياست، متهم به مخالفت با سلطنت کرده و ميکنند. هوشمند
فتح اعظم در توجيه اين ادعا مينويسد:
«وقتي ديانتي ظاهر ميشود جميع مردم صغير و کبير با آن مخالفت ميکنند و بر
هدم بنيانش متحد و متفق ميگردند زيرا
ديانت به هنگام ظهورش مخالف جميع انتظارات ملل است.{6} ما نيز خود
سياستي داريم... به اسبابي
معنوي به تعديل عالم اخلاق پردازيم نه آن که تمسک به وسايل ماديه سياسيه جوييم،
به قوايي ملکوتي تدريجاً قلوب را تقليب و مسخر نماييم» .{7}
در همين زمينه رهبران بهائي به اتباع خود توصيه مينمايند: «امور اداريه را به دل و
جان قبول نمايند بلکه سعي موفور در تحصيل آن مبذول دارند...
ادامه حاظرات امريه ادبيه بينهايت اين ايام لازم و مفيد و حشر و آميزش با
رجال دولت و ملت از لوازم ضروريه محسوب ولي زنهار اين مخالطه و
معاشرت سبب گردد که متدرجاً اجله احباب و اصحاب، مجذوب و مفتون محيط پرشور و
آشوب احزاب و سياسيون گردند و از حزب... منفصل و منسلخ شوند» .{8}
.
"حزب بهائي ظاهراً اعضاي خود را از مداخله در امور آشکار سياسي بازميدارد و در
عين حال آنها را به نفوذ در امور اداري، تجاري، صنعتي، زراعي و معارف و
علوم تشويق ميکند.{9} ظهور افرادي نظير هژبر يزداني، حبيب ثابت، عبدالکريم ايادي،
عينالملک هويدا، دکتر ذبيح الله قربان، ظاهراً در همين راستا قابل تعريف است، هر چند
برخي از آنان در عاليترين مقامات سياسي دولتي نيز حضور داشتند.
دستيابي به چنين موقعيتي فقط در سايه سياست انقياد از حکومت و
البته حمايت بيگانگان حاصل ميشد. اين که عباس افندي تأکيد ميکند:
«اي احباي الهي، بايد سرير سلطنت هر تاجداري را خاضع گرديد و سُدّه ملوکانه هر
شهريار کامل را خاشع شويد» و يا «بر احباي الهي اطاعت اوامر و
احکام اعليحضرت پادشاهي است آنچه امر فرمايد اطاعت کنند و
همچنين کمال تمکين و انقياد را به جميع اولياي امور داشته باشند» {10}،
تاکتيکي است جهت خروج از بحران و بنبست سياسي و
گشودن فضاهاي حياتي جهت تنفس حزب سياسي بهائي و پيشبرد اهداف حزب در
قالبي جديد. البته بايد در نظر داشت که اعلام اينگونه انقياد در برابر هر پادشاهي،
علاوه بر منافع يادشده براي حزب بهائيت، ميتواند منجر
به حاشيه رانده شدن طرف اصلي ماجرا يعني جامعه اسلامي و علماي دين شود
که بر اساس آموزههاي الهي و آسماني دين اسلام در مقابل ظالمين و
ارباب قدرت که به مردم ستم روا ميدارند ميايستند. توصيه عمومي رهبران و
تشکيلات بهائي به پيروان خود اين است که در امور اداري مربوط به محفل بهائيان نظير
برقراري جلسات، انجام تبليغات، تشکيل مدارس و چاپ کتب و... بايد
تابع حکومت باشند، اما در عين اطاعت «همت بليغ و سعي مستمر
به رسائل مشروعه مبذول دارند تا اولياي حکومت محلي و مرکزي اقليم خويش را
به صرافت طبع و طيب خاطر تخفيف و تعديل و تبديل احکام مقرره خويش دهند... اما در
امور وجدانيه از قبيل تبري و انکار و کتمان عقيده که تعلق به اصل امر و عقايد ا
ساسيه اهل بهاء دارد بهائيان در کل اقطار شهادت را بـر اطـاعـت مـقـدم شمرند.{11}
محافل بهائيان همچنين توصيه ميکند که بهائيان هر شهر و محل در صورت برخورد با
مشکلات به اولياي امور مراجعه کنند و در آن شهر کميتهاي يا هيئتي را جهت ارتباط با
اولياي امور تشکيل دهند.{12} بهائيان سياست خود را در خصوص ارتباط با
سياستمداران و اصحاب قدرت تحت عنوان «اطاعت فعال» مطرح ميکردند. در
آستانه تشکيل حزب رستاخيز، سياست آنها
اعلام وفاداري کتبي به «اعليحضرت همايوني» احترام به قانون اساسي و تمکين و
تحسين از اصول نهضت ترقي تعالي ايران که به نام انقلاب ششم بهمن معروف است»
بود. آنها خود را مطيع فعال معرفي ميکردند نه بيطرف بياعتنا.{13}
تا اينجا ديديم که شعار عدم مداخله در سياست پوششي براي انجام امور سياسي از
سوي حزب بهائيت است نه رکني از ارکان اساسي آن، و در عمل نيز موارد
نقض فراواني براي رد اين ادعاي آنان وجود دارد. مداخله اين حزب در امور سياسي نظير
کودتاي سوم اسفند 1299 و شرکت اعضاي مهم آن در
سطوح عاليه حکومت پهلوي حکايت از بطلان اين ادعا دارد. اما اين حکم ظاهراً ابعاد و
معاني ديگري هم دارد. گاهي اوقات مراد آنان از اين موضوع، عدم دخالت در
براندازي حکومتهاست. اين شعار در زماني مطرح ميشود که توان انجام براندازي وجود
ندارد. اما در صورت پيدا شدن زمينه و امکان وقوع، از همکاري و همراهي با
جريانهاي برانداز نيز کوتاهي نميکنند. نظير آنچه در عثماني و ايران رخ داد و منجر
به انقراض خلافت عثماني و سلطنت قاجاريه شد که در هر دو مورد
چهرههاي بهائي حضور دارند. گاهي اوقات منظور وارد نشدن در
دعواهاي سياسي است که البته توجيهشان اين است که بهائيت مسلکي جهاني و
کلي است و اگر وارد در تنازعات سياسي ـ حزبي شود، شموليت خود را از
دست ميدهد. و گاهي نيز منظورشان جلوگيري از جذب افراد بهائي در گروهها و
احزابي است که منجر به جدايي آنها از حزب بهائي خواهد شد. در اينجا بهائيت در
قالب يک حزب قد علم ميکند و اعضاي خود را از عضويت در احزاب ديگر منع ميکند.
بهائيان ميترسند که «اگر فردي بهائي عضو حزبي سياسي شود مرام و مقصد
کداميک را ترويج و تبليغ خواهد کرد» ، و در صورت تعارض و تناقض بين حکم بهائيت با
اصلي از اصول حزب سياسي، چه روشي اتخاذ خواهد نمود؟{14}
البته اين براي بهائيت که خود يک حزب سياسي است بسيار خطرناک است.
بنابراين به اتباع خود ميگويند:
«اگر بهائيت را انتخاب کرده يا ميکنم بايد به حکم عقل دست از عقايد ديگر بشويم و
اگر به عقايد ديگر تمايلي دارم بايد چشم از بهائيت بپوشم. بهاء گفته است اي پسر
ارض اگر مرا خواهي جز مرا مخواه... زيرا اراده من و غير من چون آب و آتش در يک دل و
قلب نگنجد» .{15}
به همين دليل وقتي فردي بهائي به کشور ديگري سفر ميکند، به ويژه جوانان و
دانشجويان، موظفند خود را به تشکيلات بهائي در آن کشور معرفي کنند تا در
«ظل صيانت محافل مقدسه روحانيه» در آيند و از جذب شدن در احزاب ديگر
خودداري نمايند. بنابراين، شعار عدم مداخله در سياست دستوري حزبي براي حفظ و
صيانت حزب بهائيت از برخورد حکومتها و جلوگيري از جذب شدن بهائيان در ساير
جريانات است، وگرنه ذات دعاوي و اقدامات بهائيان و پيوستگي سران آن با
قدرتهاي جهاني، جز عملي سياسي نبوده و آنان عدم پايبندي خود به اين شعار را مکرر
نشان دادهاند.
پيدايش انشعابهاي درون فرقهاي و نبرد براي کسب رهبري فرقه، نوعي ديگر از
فعاليت سياسي است. پس از اعدام عليمحمد باب، پيروانش براي کسب جانشيني او
با يکديگر به ستيزه برخاستند، اين ستيزه باعث شد بابيان به دو
شاخه ازلي به رهـبـري يحيي صبح ازل، و بهائي به رهبري حسينعلي بهاء، که هر دو
برادر بودند، تقسيم شوند. موج ترور و خونريزي ميان طرفداران اين دو گروه، رفتار
سلاطين و خوانين و ديگر قدرتطلبان را تداعي ميکند. حسينعلي که لقب بهاءالله را
به خود اختصاص داده بود، در 1309ق درگذشت. او از فرزندان خود با عنوان اغصان تعبير
کرده و عباس را به عنوان غُصن اعظم و محمدعلي را به عنوان غصن اکبر معرفي کرد.
بنا بر وصيت او ميبايست ابتدا عباس جانشينش ميشد و پس از او،
محمدعلي به اين مقام ميرسيد (قد اصطفينا الاکبر بعد الاعظم). اما دو برادر به اين امر
الهي! پايبند نمانده جنگ بين آنان بر سر جانشيني پدر شدت گرفت. هنگامه برپا شد و
کار به فحش و ناسزا و نسبتهاي غيراخلاقي به يکديگر کشيد. بدينگونه بهائيان نيز
به دو شاخه ثابت (پيروان عباس افندي) و موحد (پيروان ميرزا محمدعلي)
تقسيم شدند و هر کدام ديگري را ناقض و مشرک خوانده در
ثبات موقعيت خويش کوشيد.{16} در قاموس سياست، اينها
همه ماهيت سياسي داشته و نوعي سياستورزي تلقي ميشوند.
افزون بر اين، حضور بهائيان در تحولات سياسي ايران معاصر از مصاديق بارز
فعاليت سياسي است. نـقـش ويـرانـگـر آنـان در واگـرايـيها و بحرانهاي مشروطيت،
حضور آنان در فعاليتهاي تروريستي کميته مجازات، نقش آنان در
متلاشي ساختن نـهـضـت جـنـگـل، حـضـور آنـان در بـالاتـريـن و حساسترين موقعيتها و
مناصب سياسي حکومت پهلوي اول و دوم و بنابراين، نقش آنان در
تعميق وابستگي کشور به بيگانگان و تحکيم سلطه استعمار و امپرياليسم بر مملکت، در
اين مقال نميگنجد. (ايام: موضوعات فوق در مقالات گوناگون ويژهنامه حاضر
بررسي شدهاند). اما صرفنظر از جهتگيري و ماهيت اين فعاليتها و اين که آيا در
راستاي منافع ملي بودند يا منافع بيگانگان، تنها به طرح اين پرسش بسنده ميشود
که پارادوکس ميان آن فتاوي محکم مبني بر عدم مداخله در سياست و اين حضور
غيرقابل انکار در امور سياسي را چگونه ميتوان توجيه کرد؟! آيا بايد
واقعيات عيني تاريخ را انکار کرد يا اصالت و صداقت فتاوا و مفتيان ياد شده را؟
بدينترتيب، راز حمايت بيدريغ قدرتهاي استعماري از بهائيان روشن ميگردد.
روشن است که در دنياي سياست و جهان مبتني بر اصالت سود، قدرتهاي خارجي از
هيچ فرد، گروه يا جرياني حمايت نميکنند مگر آن که آن را در پيوند با خود و در
راستاي منافع خويش بدانند. به راستي صرفنظر از نقض حقوق بشر در سطح کلان و
گسترده به وسيله قدرتهاي مسلط جهان، در ديگر نقاط جهان و از جمله در ايران عصر
پهلوي که جوانان تحصيلکرده و علماوانديشمندان به جرم مبارزه براي حفظ هويت ملي و
کسب استقلال، به مسلخ فرستاده ميشدند، چگونه است که ملت
ايران چندان حمايتي از سوي قدرتهاي جهاني مدعي حقوق بشر نميديدند؟ و
اکنون چگونه است که همان قدرتها از هيچ کوششي براي رشد و ارتقاي آنها
دريغ نميورزند؟ پاسخ با توجه به ماهيت نظام سلطه، و پيشينه بهاييت، ناگفته پيدا
است.
.......................................
پانوشتها:
{1}.سيد محمدباقر نجفي. بهائيان. تهران، طهوري، 1357. صص 755 بـه بـعـد.
{2}.همان، ص758.
{3}.عباس افندي (عبدالبهاء)، رساله سياسيه، صص 25-21.
{4} .مجله اخبار امري، ايران، شماره 7-8 (مهر و آبان)، 1344.
{5}.دکتر اسلمنت، بهاءالله و عصر جديد، چاپ حيفا، 1932، ص 302.
{6}. آهنگ بديع، سال دوم، ص4.
{7}.همان منبع.
{8}.شوقي افندي، اخبار امري ايران، شماره 9، دي ماه1324.
{9} . اخبار امري، سال 39، مهر و آبان، شماره 7-8، صص 502 و503.
{10}. عباس افندي، رساله سياسيه، ص 35؛ دکتر اسلمنت، بهاءالله و عصر جديد،
ص302.
{11}. بخشنامه محفل بهائيان، مجله اخبار امري، سال 57، ش 19، 11 تا 29 اسفند
1357، صص 9 و 10
{12}. ابلاغات محفل روحاني ملي بهائيان ايران، اخبار امري، سال 1353، ش 8، ص 218.
{13}. اخبار امري، سال 1353، ش 19، صص 536-537 .
{14}. دکتر محمود مجذوب. «چرا از مداخله در سياست ممنوعيم» ، آهنگ بديع، سال 20 ( 1344)، ش 8، صص305-307 و 323.
{15}. مظفر يوسفيان، «چرا در سياست دخالت نميکنيم» ، آهنگ بديع، سال نهم، ش 2، صص 3-7، 27-23.
{16}. عبدالکريم موسوي. نقطه اولي! جمال ابهي! مرکز ميثاق! تهران، جهان، 1348. صص 137-146 و 155-152.
و همچنين منبع مابقي مطالب بر گرفته از:
- اسماعيل رائين. انشعاب در بهائيت، پس از مرگ شوقي رباني. تهران،
مؤسسه تحقيقي رائين، 1357. صص 115-100 .
- رد اتهام وابستگي سياسي بهائيان به اسرائيل و صهيونيسم. شهر النور، 137، خرداد 1359، ص 4.
- بهرام افراسيابي. تاريخ جامع بهائيت (نوماسوني). تهران، سخن، 1368. ص 408.
- رائين، پيشين، ص 124.
-
- فعّال
- پست: 265
- تاریخ عضویت: دوشنبه 7 آبان 1386, 1:32 pm
پاسخ: پشت پرده "عدم دخالت در سی
مطا لب دیگری در این زمینه هست که بزودی تقدیم خواهد شد.پژوهش
-
- فعّال
- پست: 265
- تاریخ عضویت: دوشنبه 7 آبان 1386, 1:32 pm
پاسخ: پشت پرده "عدم دخالت در سی
از تاخیر به دلیل اشتغالات عذر خواهی می کنم.
به نظر می رسد تشکیلات بهائی هم خود در سیاست دخالت می کند و مخالفان
سیاسی و غیر سیاسی خود را به طرق سیاسی یا غیر سیاسی حذف می نماید و
هم بطور مستقیم یا غیر مستقیم احبا را به این کار ترغیب نموده و به کار می گیرد.
یکی از این شیوه ها در جهان اینتر نت است که وبلاگ هائی را ایاد می کنند که هر چه
بخواهند توسط افرادی بهائی مطرح نموده و توصیه می کنند دیگر بهائیان نیز به این کار
بپردازند.
مثلا شخصی به نام هما هوشمند وبلاگ هائی را در رد سیاسیون ایجاد نموده و به
سایر بهائیان هم اینگونه توصیه می نماید:
"به جمیع دوستان عرض الله ابهی تقدیم میدارم
شاید بفرمائید هدف از تاسیس این وبلاگ ها چیست ؟
زمانی که در گوگل یا یاهو کلمه بهائی را دوستان طلب می کنند دهها سایت و وبلاگ
ضد بهائی در صفحه اول منتشر می شود و متاسفانه وبلاگها و سایت های بهائی کمتر
بروز هستند و این بستر مجازی را قدر شناسی نمی کنیم یکی از آرزوی های من حقیر
این است که بتوانم به جویندگان مائده آسمانی حضرت بهاءالله عرش کنم که اگر نگاهی
به منکران آئین و سایت های ایشان دارند سایت ها و وبلاگ های بهائی هم جائی برای
تبادل نظر است .در رسانه ای کنونی هر روز مطلبی بر ضد دیانت بهائی نوشته می شود
و این بیانگر یک خط مشی کلی است که فشارهای آینده را بستر سازی کنند در این
میدان باید در خط مقدم جواب حمله مجازی را به بیان حقایق و ارائه منویات وجدانی داد
از کلیه وبلاگ نویسان و دوستانی که دست به قلم هستند تقاض دارم یا وبلاگ خود را
بروز نمایند یا مطالبی در جهت رفع شبهات یا معرفی آئین بهائی ارائه دهند
در صورت تمایل این متن ناقابل را به سایر دوستان نیز ارائه دهید چون در چند ماه
گذشته به تعداد انگشتان یک دست هم مطلب ارسال نشده است
هما هوشمند 23شهریور 1388"
*******************
سپس خود او امثال چنین تعابیر و مطالبی را می آورد:
"حکومت ظالم اسلامی ...،سیاستمداران ستمکار ایران ...علماء بی لیاقت
اسلام ...خرافات اسلامی ...پستی فطرت، دنو همت، و خبث طینت رهبران مذهبی
اسلامی... ادیان اسلفه مضمحله که تعالیمشان قدیم تر از اسلام بوده و خرافات آن
بیش از اسلام است روی میآوردند تا ننگ مسلمان بودن را از خود بشویند......"
اگر چه این روش تناقض آمیز آنها چنانکه او نوشته مورد استقبال هم قرار نگرفته است...!
**************
بنده اکنون کاری به ماهیت بحث ندارم فقط می خواهم عرض کنم شعار عدم دخالت در
سیاست فقط یک پوشش برای زمینه های دیگر است...
به سایر شواهد در آینده اشاره خواهم نمود...
به نظر می رسد تشکیلات بهائی هم خود در سیاست دخالت می کند و مخالفان
سیاسی و غیر سیاسی خود را به طرق سیاسی یا غیر سیاسی حذف می نماید و
هم بطور مستقیم یا غیر مستقیم احبا را به این کار ترغیب نموده و به کار می گیرد.
یکی از این شیوه ها در جهان اینتر نت است که وبلاگ هائی را ایاد می کنند که هر چه
بخواهند توسط افرادی بهائی مطرح نموده و توصیه می کنند دیگر بهائیان نیز به این کار
بپردازند.
مثلا شخصی به نام هما هوشمند وبلاگ هائی را در رد سیاسیون ایجاد نموده و به
سایر بهائیان هم اینگونه توصیه می نماید:
"به جمیع دوستان عرض الله ابهی تقدیم میدارم
شاید بفرمائید هدف از تاسیس این وبلاگ ها چیست ؟
زمانی که در گوگل یا یاهو کلمه بهائی را دوستان طلب می کنند دهها سایت و وبلاگ
ضد بهائی در صفحه اول منتشر می شود و متاسفانه وبلاگها و سایت های بهائی کمتر
بروز هستند و این بستر مجازی را قدر شناسی نمی کنیم یکی از آرزوی های من حقیر
این است که بتوانم به جویندگان مائده آسمانی حضرت بهاءالله عرش کنم که اگر نگاهی
به منکران آئین و سایت های ایشان دارند سایت ها و وبلاگ های بهائی هم جائی برای
تبادل نظر است .در رسانه ای کنونی هر روز مطلبی بر ضد دیانت بهائی نوشته می شود
و این بیانگر یک خط مشی کلی است که فشارهای آینده را بستر سازی کنند در این
میدان باید در خط مقدم جواب حمله مجازی را به بیان حقایق و ارائه منویات وجدانی داد
از کلیه وبلاگ نویسان و دوستانی که دست به قلم هستند تقاض دارم یا وبلاگ خود را
بروز نمایند یا مطالبی در جهت رفع شبهات یا معرفی آئین بهائی ارائه دهند
در صورت تمایل این متن ناقابل را به سایر دوستان نیز ارائه دهید چون در چند ماه
گذشته به تعداد انگشتان یک دست هم مطلب ارسال نشده است
هما هوشمند 23شهریور 1388"
*******************
سپس خود او امثال چنین تعابیر و مطالبی را می آورد:
"حکومت ظالم اسلامی ...،سیاستمداران ستمکار ایران ...علماء بی لیاقت
اسلام ...خرافات اسلامی ...پستی فطرت، دنو همت، و خبث طینت رهبران مذهبی
اسلامی... ادیان اسلفه مضمحله که تعالیمشان قدیم تر از اسلام بوده و خرافات آن
بیش از اسلام است روی میآوردند تا ننگ مسلمان بودن را از خود بشویند......"
اگر چه این روش تناقض آمیز آنها چنانکه او نوشته مورد استقبال هم قرار نگرفته است...!
**************
بنده اکنون کاری به ماهیت بحث ندارم فقط می خواهم عرض کنم شعار عدم دخالت در
سیاست فقط یک پوشش برای زمینه های دیگر است...
به سایر شواهد در آینده اشاره خواهم نمود...
-
- فعّال
- پست: 265
- تاریخ عضویت: دوشنبه 7 آبان 1386, 1:32 pm
پاسخ: پشت پرده "عدم دخالت در سی
هرچه بیشتر مطالعه می کنم در این موضوع را سخ تر می شوم وشواهد بیشتری
بدست می آورم که "عدم دخالت در سیاست" هرگز توسط تشکیلات بهائی رعایت
نشده بلکه بر عکس از سیاست برای وصول به اهداف و قلع و قمع مخالفان
استفاده شده است.
داستان پیوند بهائیت با رژیم پهلوی از این مقوله است.بدنیست در این زمینه به معرفی
یک وبلاگ بپردازم که مقالاتی را در این زمینه گرد آورده است.
بدون آنکه بخواهم یا بتوانم صحت همه مطالب این مقالات را تایید کنم فقط از باب
معرفی آنها اقدام می نمایم و تامل بیشتر را به خود دوستان وامی نهم.این فهرست
مطالب آن وبلاگ است:
۱-بهائیت نضج می گیرد. ۲-كليدارزاق عمومي دردست بهائيان
۳-رضاخان و ممنوعيت تبليغ ضد بهائيت ۴-تجميع اموال بهائيان
۵-تشكيل شركت امنا در واشنگتن ۶-فرار از ماليات با هماهنگي دولت
۷-رخنه درفرهنگ ۸-استقبال از كشف حجاب
۹-سفيرالسفراي ايران يك بهايي بود ۱۰-كشف حجاب، روز ملي جوانان بهايي
۱۱-تبليغ علني در دانشگاه و تلويزيون ۱۲-ساماندهي سانسور و تعديل نويسندگان راديكال
۱۳-دام حديقه بهائيان در عصر پهلوي ها ۱۴-ستار لقايي و تعيين خط مشي براي مطبوعات
۱۵-انتشار ويروس بهائيت در حوزه فرهنگ ۱۶-از شهره آغداشلو تا شيرين عبادي
۱۷-ريزه خواري ازجشن هاي2500ساله ۱۸-تلويزيون بهايي زده
۱۹-از شوي تلويزيوني تا تهييج كوي دانشگاه ۲۰-محلّل» نماد هنر بهائيان
۲۱-امضاي بهائيان پاي كاپيتولاسيون ۲۲-دولت بهائيان!
۲۳-بهائيان در ساواك ۲۴-ايادي سلطنت مي كرد يا محمدرضا؟
۲۵--«عكا» قبله بهائيان ۲۶-به نام شاه به كام خسرواني
۲۷-پادشاه انگليس و اعطاي لقب «سر» به عبدالبها ۲۸-كارنامه غارتگران بهايي
۲۹-ارسال امواج بهائيت از فراز تپه هاي عباس آباد ۳۰-فرار از حقوق گمرك به زور لايحه و دستور شاه
۳۱-روابط مافيايي در هرم حاكميت پهلوي ۳۲-تراكم سرمايه در دستان هژبر بهايي
۳۳-داستان زمین خواری بهائیان ۳۴-تجاوز به اراضي؛ از داوديه تا قلعه مرغي
۳۵-استفاده ابزاری از زنان ۳۶- تخريب حضيره القدس به خواست مردم و مرجعيت
۳۷-كابينه لبريز ازبهاييان ۳۸-احتضار بهائيت ؛ وقوع انقلاب
۳۹-پيام بوش(پدر) به بزرگداشت بهاء ۴۰-عماد باقي وتاريخ نويسي به نفع بابيت
آدرس این وبلاگ هم این است:http://bahaipahlavy.blogfa.com/
بدست می آورم که "عدم دخالت در سیاست" هرگز توسط تشکیلات بهائی رعایت
نشده بلکه بر عکس از سیاست برای وصول به اهداف و قلع و قمع مخالفان
استفاده شده است.
داستان پیوند بهائیت با رژیم پهلوی از این مقوله است.بدنیست در این زمینه به معرفی
یک وبلاگ بپردازم که مقالاتی را در این زمینه گرد آورده است.
بدون آنکه بخواهم یا بتوانم صحت همه مطالب این مقالات را تایید کنم فقط از باب
معرفی آنها اقدام می نمایم و تامل بیشتر را به خود دوستان وامی نهم.این فهرست
مطالب آن وبلاگ است:
۱-بهائیت نضج می گیرد. ۲-كليدارزاق عمومي دردست بهائيان
۳-رضاخان و ممنوعيت تبليغ ضد بهائيت ۴-تجميع اموال بهائيان
۵-تشكيل شركت امنا در واشنگتن ۶-فرار از ماليات با هماهنگي دولت
۷-رخنه درفرهنگ ۸-استقبال از كشف حجاب
۹-سفيرالسفراي ايران يك بهايي بود ۱۰-كشف حجاب، روز ملي جوانان بهايي
۱۱-تبليغ علني در دانشگاه و تلويزيون ۱۲-ساماندهي سانسور و تعديل نويسندگان راديكال
۱۳-دام حديقه بهائيان در عصر پهلوي ها ۱۴-ستار لقايي و تعيين خط مشي براي مطبوعات
۱۵-انتشار ويروس بهائيت در حوزه فرهنگ ۱۶-از شهره آغداشلو تا شيرين عبادي
۱۷-ريزه خواري ازجشن هاي2500ساله ۱۸-تلويزيون بهايي زده
۱۹-از شوي تلويزيوني تا تهييج كوي دانشگاه ۲۰-محلّل» نماد هنر بهائيان
۲۱-امضاي بهائيان پاي كاپيتولاسيون ۲۲-دولت بهائيان!
۲۳-بهائيان در ساواك ۲۴-ايادي سلطنت مي كرد يا محمدرضا؟
۲۵--«عكا» قبله بهائيان ۲۶-به نام شاه به كام خسرواني
۲۷-پادشاه انگليس و اعطاي لقب «سر» به عبدالبها ۲۸-كارنامه غارتگران بهايي
۲۹-ارسال امواج بهائيت از فراز تپه هاي عباس آباد ۳۰-فرار از حقوق گمرك به زور لايحه و دستور شاه
۳۱-روابط مافيايي در هرم حاكميت پهلوي ۳۲-تراكم سرمايه در دستان هژبر بهايي
۳۳-داستان زمین خواری بهائیان ۳۴-تجاوز به اراضي؛ از داوديه تا قلعه مرغي
۳۵-استفاده ابزاری از زنان ۳۶- تخريب حضيره القدس به خواست مردم و مرجعيت
۳۷-كابينه لبريز ازبهاييان ۳۸-احتضار بهائيت ؛ وقوع انقلاب
۳۹-پيام بوش(پدر) به بزرگداشت بهاء ۴۰-عماد باقي وتاريخ نويسي به نفع بابيت
آدرس این وبلاگ هم این است:http://bahaipahlavy.blogfa.com/
-
- فعّال
- پست: 454
- تاریخ عضویت: یکشنبه 18 تیر 1385, 3:01 pm
پاسخ: پشت پرده "عدم دخالت در سی
متن زیر نیز می تواند در این زمینه تفسیر شود.
جهت اطلاع خوانندگان بهائی پژوهی ارائه می شود تا توسط جناب پژوهش یا دیگران مورد ارزیانی واقع شود:
دستخط دارالانشاء بیت العدل اعظم الهی دربارۀ مداخله در امور سیاسی و اجتماعی و مدنی
۰۴ بهمن ۱۳۸۸
[A Persian translation of a letter from the Department of the Secretariat
dated 23 December 2008 to an individual believer]
ترجمهای از
نامۀ دارالانشاء بیت العدل اعظم الهی خطاب به یکی از احبا
(از: مرکز جهانی بهائی)
23 دسامبر 2008
دکتر...
ایالات متحدۀ امریکا
دوست عزیز روحانی،
نامۀ الکترونیکی مورخ 26 ژوئن 2008 آن جناب حاوی سؤالاتی در مورد اینکه آیا یک فرد بهائی، به خصوص یک دانشمند علوم اجتماعی یا یک فرد دانشگاهی، تا چه حد میتواند در مجامع عمومی در مورد مسائل سیاسی-اجتماعی اظهار نظر نماید به بیت العدل اعظم الهی واصل گردید. مقرر فرمودند پاسخ ذیل مرقوم گردد.
البت`ه جناب عالی به خوبی از اصل عدم دخالت در سیاست که توسط حضرت ولی مرالله تصریح گردیده آگاه هستید. به فرمودۀ هیکل مبارک، بهائیان "باید لفظاً و عملاً از وابستگی به فعالیتهای سیا سی ملتهای خود و سیاستگذاریهای دول متبوعۀ خود و از طرحها و برنامههای احزاب و گروههای سیاسی، اجتناب نمایند." اهل بها در چنین مشاجراتی، "نه ملامت کنند و نه جانبداری نمایند، نه به پیشبرد نقشهای کمک کنند و نه خود را به نظامی که منافی با مصالح امری است وابسته نمایند" و از "درگیریها و منازعاتی که جزء لاینفک` حرفۀ سیاستمداران است" پرهیز نمایند. احبای الهی باید "بر هر گونه خاص`گرایی و تحز`ب، مجادلات بیهوده، محاسبات واهی و تمایلات زودگذر که چهرۀ جهانی در حال تحو`ل را آشفته و توجه آن را به خود مشغول میدارد، فائق آیند." این اصل که مستلزم اجتناب کامل از هر گونه فعالیت سیاسی حزبی است باید اکیداً و با نهایت دقت رعایت گردد. اما با بسط و توسعۀ اجتماع و فرایندهای سیاسی آن از یک طرف و رشد جامعۀ بهائی از طرف دیگر، تعامل میان این دو به نحو فزایندهای پیچیده میشود. بیت العدل اعظم رهنمودهای لازم را در مورد اجرای این اصل به مرور زمان و به فراخور اوضاع، ارائه خواهند داد.
واژۀ "سیاست" معانی وسیعی را در بر میگیرد و در نتیجه بسیار مهم است که بین فعالیتهای سیاسی حزبی و گفتمانها و اقداماتی که هدف آنها کمک به تحو`لات سازندۀ اجتماعی است تفاوت قائل شد. در حالی که فعالیتهای سیاسی حزبی نهی گردیده، شرکت در گفتمانهای سازنده امر شده است. در حقیقت تقلیب اجتماع یکی از اهداف اصلی جامعۀ بهائی است. رسالۀ مدنیۀ حضرت عبدالبهاء تعهد دیانت بهائی به پیشبرد تحول`ل اجتماعی بدون دخالت در سیاست حزبی را به خوبی نشان میدهد. به همین نحو متون بیشماری از آثار بهائی احبا را به کوشش در جهت اصلاح عالم و آسایش امم تشویق مینمایند. حضرت بهاءالله میفرمایند: "امروز را نگران باشید و سخن از امروز رانید."[1] حضرت عبدالبهاء به احبا`مؤکداً توصیه میفرمایند که "در کلیۀ فضایل عالم انسانی، در درستی و صداقت، در عدالت و وفاداری، در ثبوت و رسوخ، در اعمال بشردوستانه و خدمت به عالم انسانی، در محبت به فرد فرد نوع انسان، در اتحاد و اتفاق با جمیع ملل، در ترک تعصبات و ترویج صلح عمومی ممتاز باشند." علاوه بر آن، حضرت ولیامرالله در نامهای که از جانب ایشان نوشته شده میفرمایند که "هرچند احبا`باید مراقب باشند که از انتساب خود و یا امر الهی به هر حزب سیاسی بالکل احتراز نمایند، ام`ا همچنین نباید جانب افراط گیرند و مثلاً با سایر گروههای پیشرو در کنفراسها و کمیتههایی که به منظور ترویج اقداماتی کاملاً همسو با تعالیم دیانت بهائی تشکیل میشود هرگز شرکت نکنند." در نامۀ دیگری از جانب حضرت ولی امرالله که در سال 1948 میلادی نوشته شده " زمانی که تبعیض نژادی جزئی از قوانین بسیاری از ایالتهای متحدۀ امریکا بود " ایشان خاطرنشان میسازند که "شرکت دانشجویان در تظاهرات دانشگاهی بر علیه تعصبات نژادی، موضوعی که به وضوح این چنین با روح تعالیم بهائی همانندی دارد، کاملاً بلامانع است." بنا بر این بهائیان باید به نحوی خستگیناپذیر، قولاً و عملاً به طیفی از مسائل مختلف اجتماعی بپردازند.
هنگامی که جامعۀ بهائی کوچک بود کمک آن در جهت رفاه اجتماعی طبعاً محدود بود. در سال 1983 میلادی بیت العدل اعظم اعلان فرمودند که رشد دیانت بهائی نیاز به مشارکت بیشتری را در امور اجتماعی ایجاد نموده است. بهائیان به نحوی منظم تر شروع به انجام فعالیتهایی با درجات مختلفی از پیچیدگی در امور اقتصادی و اجتماعی نمودند. مجهوداتی که به تحول و تقلیب اجتماعی کمک میکند همچنین شامل شرکت در گفتمانهای عمومی در زمینۀ مسائل مهم جامعۀ بشری مانند صلح، از بین بردن انواع تعصبات، تواندهی اخلاقی به جوانان و ترویج عدالت میباشد. این دو نوع فعالیت در 25 سال گذشته مستمراً افزایش یافته است و در آینده نیز نفوذ و گسترش آنها افزونتر خواهد شد.
مجهودات سازمانیافتۀ جامعۀ بهائی در این زمینهها با ابتکارات متنو`ع شخصی احبا که در میادین مختلف به صورت داوطلب، حرفهمند و یا متخصص فعالیت`تمیکنند تقویت میگردد. وجه تمایز رویکرد بهائیان این است که در حالی که میکوشند مردم را در جستجوی اصول بنیادین اخلاقی و روحانی و برای انجام اقدامات عملی به منظور حل عادلانۀ مشکلات جامعه متحد سازند، از درگیری و رقابت برای کسب قدرت اجتناب میورزند. بهائیان بشریت را به مانند یک بدن واحد میشمارند. همه به نحو جداناپذیری به هم وابستهاند و هر نظم اجتماعی که برای برآوردن احتیاجات یک گروه به قیمت پایمال نمودن منافع دیگران ایجاد شده باشد، نتیجهاش بیعدالتی و ظلم است. بالعکس، منافع هر جزء تشکیل دهنده زمانی حاصل میشود که احتیاجاتش در بستر منافع کل منظور گردد.
شرکت در گفتمانها و فعالیتهای اجتماعی گاهی مستلزم آن خواهد بود که بهائیان در تهیه و تدوین سیاستگذاریهای عمومی شرکت نمایند. در این خصوص، واژۀ "سیاستگذاری" (policy) نیز مثل واژۀ "سیاست" (politics) معانی گستردهای دارد. در عین حال که احبا باید از بحث در سیاستگذاریهایی که به روابط سیاسی بین کشورها و یا امور حزبی در یک مملکت مربوط میشود بر حذر باشند، بدون شک به تدوین و اجرای سیاستگذاریهایی که مربوط به بعضی از مسائل اجتماعی است کمک خواهند نمود. نمونههایی از این گونه مسائل عبارت از حفظ حقوق زن، تعمیم آموزش مؤثر به همۀ کودکان، پیشگیری از شیوع امراض عفونی، حفظ محیط زیست و از بین بردن فقر و غنای مفرط میباشد.
بنا بر این بدیهی است که شما به عنوان یک بهائی دانشمند علوم سیاسی، وسعت عمل زیادی برای اظهار نظر در مورد مسائل اجتماعی دارید. همچنین شما میتوانید از طریق پرداختن به مباحثی که به نحوی مستقیمتر ماهیت سیاسی دارند، در تولید و به کارگیری دانش در رشتۀ خود مشارکت نمایید. شما مطمئناً از این توصیۀ کلی که از طرف حضرت ولی مرالله مرقوم شده آگاهید که میفرمایند یکی از راههای انتقاد از نظم اجتماعی و سیاسی روز، بدون جانبداری یا مخالفت با یک رژیم حاکم، ارائۀ تجزیه و تحلیل عمیقتری در سطح تئوری سیاسی به جای سیاستهای عملی است. یک رویکرد دیگر، مشارکت در تحقیقات علمی و روشن نمودن دیدگاههای مختلف به منظور رسیدن به درکی مشترک و یافتن راه حلی مؤثر بدون تمسک به حمایت حزبی و آشفته کردن افکار میباشد. حضرت بهاءالله میفرمایند: "کل` امر سیاسی` انتم تتکلمون به کان تحت کلمة من الکلمات التی نز`لت من جبروت بیانه العزیز المنیع."[2] شما این فرصت را دارید تا جواهر نهفته در آیات الهی را استخراج و آن را به نحوی آماده و ارائه نمایید که برای جویندگانِ بینشهای جدید جالب باشد. باید به مرور زمان فرا گیرید که چگونه بین اصول و مفاهیمی که به عنوان حقایق موجود در تعالیم بهائی پذیرفتهاید و آنچه در رشتۀ تحصیلی خود کسب نمودهاید، تعادل برقرار سازید.
در این مسیر چالشها اجتنابناپذیر خواهد بود. مثلاً ممکن است متوجه شوید که یک موضوع اجتماعی در زمرۀ مباحثات سیاسی احزاب رقیب در آمده است و تصمیمگیری در مورد اینکه آیا رویکرد خود را تعدیل نمایید و یا موضوع را تا مد`تی به حال خود بگذارید مستلزم رعایت حکمت خواهد بود. در بعضی مواقع رعایت حکمت ممکن است ایجاب نماید که از فرصتهایی که احتمالاً شما را به صحنۀ مباحثات سیاسی و یا انتقاد از سیاستگذاریهای حزبی دول میکشاند صرف نظر کنید. در موارد دیگر ممکن است حساسیت های ویژهای وجود داشته باشد، مانند مسائل مربوط به کشورهایی که در آن جوامع بهائی با شداید و تضییقاتی رو به رو هستند، و هر گونه اظهار نظر ممکن است این گمان را به وجود آورد که احبادر فعالیتهای سیاسی بر علیه منافع دولت خاصی درگیر هستند. همین ملاحظات برای سنجش دعوت رسانهها برای اظهار نظر یا شرکت احبادر مباحثات سیاسی روز باید مدنظر قرار گیرد. محفل روحانی ملی شما در صورت لزوم آماده است تا در روشن نمودن مسائل خاص به شما کمک کند.
مطمئن باشید که بیت العدل اعظم در اعتاب مقدسه دعا خواهند فرمود تا مساعی شما در جهت منعکس نمودن اصول دیانت بهائی در فعالیتهای شغلی خود جاذب تأییدات جمال اقدس ابهی گردد.
با تقدیم تحیات
دارالانشاء بیت العدل اعظم
1در این بیان، حضرت بهاءالله به پیروان خود توصیه میفرمایند که به طور جدی نگران احتیاجات عصری که در آن زندگی میکنند باشند و توجه و افکار خود را به مستلزمات آن معطوف دارند.
[2]مضمون بیان مبارک: "هر امر سیاسی که شما از آن سخن گویید تحت تأثیر کلمهای از کلمات نازل شده از جبروت بیان متعالی منیع او است."
-
- فعّال
- پست: 454
- تاریخ عضویت: یکشنبه 18 تیر 1385, 3:01 pm
پاسخ: پشت پرده "عدم دخالت در سی
در یکی از پیام های بیت العدل خطاب به بهائیان امریکا آمده است که می توانید در تظاهرات اجتماعی
که به منظور حقوق بشر بر گزار می شود شرکت کنید به شرظ آنکه حزب خاصی مورد نظر نباشد.
در قضیه حمله اسرائیل به کشتی کمک های انسان دوستانه برای غزه ، که خشم جهانی را بر انگیخت
و همه گروه های واقعی حقوق بشری آن را محکوم کردند چرا بیت العدل ساکت است؟چرا بهائیان ساکتند؟
آیا موضوع انسان دوستانه نیست یا شعارها واقعی نبوده است...
این یک امتحان واقعی است برای جامعه امر و تاریخ به ثبت آن می پردازد...
همه منتظر عکس العمل تشکیلات بهائی یا آحاد بهائی خواهند بود...
که به منظور حقوق بشر بر گزار می شود شرکت کنید به شرظ آنکه حزب خاصی مورد نظر نباشد.
در قضیه حمله اسرائیل به کشتی کمک های انسان دوستانه برای غزه ، که خشم جهانی را بر انگیخت
و همه گروه های واقعی حقوق بشری آن را محکوم کردند چرا بیت العدل ساکت است؟چرا بهائیان ساکتند؟
آیا موضوع انسان دوستانه نیست یا شعارها واقعی نبوده است...
این یک امتحان واقعی است برای جامعه امر و تاریخ به ثبت آن می پردازد...
همه منتظر عکس العمل تشکیلات بهائی یا آحاد بهائی خواهند بود...
-
- فعّال
- پست: 454
- تاریخ عضویت: یکشنبه 18 تیر 1385, 3:01 pm
پاسخ: پشت پرده "عدم دخالت در سی
با گذشت نزدیک به بیست روز از این واقعه (حمله ارتش اسرائیل به کاروان آزادی (کشتی کمک های انسان دوستانه به مردم محاصره شده غزه)هیچ خبری از بیت العدل نشد.این بیت العدل همان است که برای بازداشت یک بهائی در اقصی نقاط جهان بیانیه صادر می کند و جواز شرکت در تظاهرات انسان دوستانه در امریکا را صادر می کند ولی در مورد این اقدام ضد انسانی اسرائیل کاملا ساکت و به عبارت دیگر راضی به آن است.هنوز هم می توان منتظر بود!
-
- فعّال
- پست: 454
- تاریخ عضویت: یکشنبه 18 تیر 1385, 3:01 pm
پاسخ: پشت پرده "عدم دخالت در سی
از موضوعاتی که باز سرو صدای زیادی به راه انداخت فیلم ساخته بی بی سی در مورد بهائیت است
که در تاپیک جداگانه ای به آن پرداخته شده است .
این فیلم علاوه بر جنبه شدید سیاسی در مورد ایران ،فیلمی تبلیغی برای بهائیت است که ساخت آن از
سوی بی بی سی خود مساله ای سیاسی است.
ممکن است تصور می شود این کار بدون هماهنگی با تشکیلات بهائی ساخته شده و کار رسانه بی بی سی
است اما بیانیه بیت العدل کاملا آشکار می سازد این کار با هدایت و مباشرت بیت العدل بوده است متن این
پیام جهت استحضار دوستان بهائی پژوه نقل می گردد:
***************
ترجمه بيانيه محفل روحانی ملی بهائیان امریکا
14 جولای 2010
خطاب به تمام محافل روحانی محلّی
دوستان بسیار عزیز و محبوب،
بخش فارسی بی بی سی اخیراً مستند نیم ساعتهی مشروحی در مورد وضعیت بهائیان ایران
منتشر کرده است. همین برنامه ـ که باید خاطرنشان شود، به زبان فارسی و بدون زیرنویس
انگلیسی است - در حال حاضر برای مشاهده در وب سایت بی بی سی فارسی (www.bbc.com.uk/persian)
موجود است، و چون لینک آن در سراسر دنیا در میان احبا در حال چرخش است، ما فکر می کنیم
که بجا و مناسب است نکاتی درباره آن بیان کنیم.
احساس می کنیم موضوعی که اهمیت اساسي دارد این است که شما را آگاه کنیم که ـ اگرچه این
برنامه به طور کامل تولید بی بی سی است – اما این مستند با همكاري کامل مرکزجهانی بهائی
تهیه شده است و شامل مصاحبه هایی با بهائیان است. بعلاوه، بیت العدل اعظم خاطرنشان ساخته اند
که باور دارند اين مستند شامل بهترین پوشش رسانه ای برای بیان وضعیت امروزه بهائیان ایران بوده و
در عین حال صحیح و تأثیر گزار است.
از آنجا که این مستند کار سازمان خبری حرفه ای با اعتبار جهانی به خاطر بی طرفی می باشد، مستند
طبیعتاً ارزشهای بهائی را درباره موضوعات معین منعکس نمی کند. مهمتر از همه، بی بی سی انتخاب
کرده است که برنامه اش شامل شمایل حضرت بهاءالله و فیلم مشی حضرت عبدالبهاء در اقامت موقتشان
درسال 1912م در آمریکا باشد، و سوالاتی درباره قواعد تماشای چنین مواردی در میان احبا بوجود آمده است.
می توانیم به شما بگوییم که بیت العدل اعظم به مؤمنان ایرانی برای اطلاع دادن به آنها درباره این مستند
نوشته است و توصیه کرده است که مساله ی وجود این تصاویر مقدس را بزرگ نکنند. معهد اعلی احساس
می کنند که موفقیت این مستند در به تصویر کشیدن مؤثر موقعیت بهائیان در ایران، بر این مسأله اولویت دارد
و امیدوار است احبا در ممالک غربی مسئولین و شخصیت های برجسته را به دیدن آن تشویق نمایند.
به عنوان نکته نهایی، برخی از احبا در سؤالند که آیا موضع بیت العدل اعظم، با توجه به این مستند، دالّ بر
سستی سیاست ما در رفتار با شمایل هیاکل مقدسه است و آیا برای مثال این موضوع به این معنی است
که ما در حال حاضر برای پست کردن شمایل حضرت بهاءالله در يك صفحه اينترنتي یا فيلم مشی حضرت
عبدالبهاء در سایت یوتیوب آزاد هستیم؟ پاسخ منفی است؛ بههیچ وجه تغییری در ضرورت تکریم و توجه
عظیم به این تصاویر بسیار مقدس وجود ندارد.
با اشواق قلبی بهائی
کنت ای. باورس
منشی
که در تاپیک جداگانه ای به آن پرداخته شده است .
این فیلم علاوه بر جنبه شدید سیاسی در مورد ایران ،فیلمی تبلیغی برای بهائیت است که ساخت آن از
سوی بی بی سی خود مساله ای سیاسی است.
ممکن است تصور می شود این کار بدون هماهنگی با تشکیلات بهائی ساخته شده و کار رسانه بی بی سی
است اما بیانیه بیت العدل کاملا آشکار می سازد این کار با هدایت و مباشرت بیت العدل بوده است متن این
پیام جهت استحضار دوستان بهائی پژوه نقل می گردد:
***************
ترجمه بيانيه محفل روحانی ملی بهائیان امریکا
14 جولای 2010
خطاب به تمام محافل روحانی محلّی
دوستان بسیار عزیز و محبوب،
بخش فارسی بی بی سی اخیراً مستند نیم ساعتهی مشروحی در مورد وضعیت بهائیان ایران
منتشر کرده است. همین برنامه ـ که باید خاطرنشان شود، به زبان فارسی و بدون زیرنویس
انگلیسی است - در حال حاضر برای مشاهده در وب سایت بی بی سی فارسی (www.bbc.com.uk/persian)
موجود است، و چون لینک آن در سراسر دنیا در میان احبا در حال چرخش است، ما فکر می کنیم
که بجا و مناسب است نکاتی درباره آن بیان کنیم.
احساس می کنیم موضوعی که اهمیت اساسي دارد این است که شما را آگاه کنیم که ـ اگرچه این
برنامه به طور کامل تولید بی بی سی است – اما این مستند با همكاري کامل مرکزجهانی بهائی
تهیه شده است و شامل مصاحبه هایی با بهائیان است. بعلاوه، بیت العدل اعظم خاطرنشان ساخته اند
که باور دارند اين مستند شامل بهترین پوشش رسانه ای برای بیان وضعیت امروزه بهائیان ایران بوده و
در عین حال صحیح و تأثیر گزار است.
از آنجا که این مستند کار سازمان خبری حرفه ای با اعتبار جهانی به خاطر بی طرفی می باشد، مستند
طبیعتاً ارزشهای بهائی را درباره موضوعات معین منعکس نمی کند. مهمتر از همه، بی بی سی انتخاب
کرده است که برنامه اش شامل شمایل حضرت بهاءالله و فیلم مشی حضرت عبدالبهاء در اقامت موقتشان
درسال 1912م در آمریکا باشد، و سوالاتی درباره قواعد تماشای چنین مواردی در میان احبا بوجود آمده است.
می توانیم به شما بگوییم که بیت العدل اعظم به مؤمنان ایرانی برای اطلاع دادن به آنها درباره این مستند
نوشته است و توصیه کرده است که مساله ی وجود این تصاویر مقدس را بزرگ نکنند. معهد اعلی احساس
می کنند که موفقیت این مستند در به تصویر کشیدن مؤثر موقعیت بهائیان در ایران، بر این مسأله اولویت دارد
و امیدوار است احبا در ممالک غربی مسئولین و شخصیت های برجسته را به دیدن آن تشویق نمایند.
به عنوان نکته نهایی، برخی از احبا در سؤالند که آیا موضع بیت العدل اعظم، با توجه به این مستند، دالّ بر
سستی سیاست ما در رفتار با شمایل هیاکل مقدسه است و آیا برای مثال این موضوع به این معنی است
که ما در حال حاضر برای پست کردن شمایل حضرت بهاءالله در يك صفحه اينترنتي یا فيلم مشی حضرت
عبدالبهاء در سایت یوتیوب آزاد هستیم؟ پاسخ منفی است؛ بههیچ وجه تغییری در ضرورت تکریم و توجه
عظیم به این تصاویر بسیار مقدس وجود ندارد.
با اشواق قلبی بهائی
کنت ای. باورس
منشی
-
- فعّال
- پست: 265
- تاریخ عضویت: دوشنبه 7 آبان 1386, 1:32 pm
پاسخ: پشت پرده "عدم دخالت در سی
دوستان گرامی!
بنده قصد ورود به مسائل سیاسی را ندارم و می دانم با سیاست های این سایت هم
سازگار نیست .
اما واقعا سوال می کنم چرا پشت پرده همه محکومیت های حقوق بشری ایران،آشکار
یا پنهان دست تشکیلات بهائیت دیده می شود؟
طرح دعوا،ارسال شکایت،بسیج نیرو از کشورهای مختلف، استفاده ابزاری از نهادهای
بین المللی،صدور بیانیه ،استفاده از خبرگزاری های وابسته به جناح های
سیاسی عالم،بزرگ نمائی یک مسئله محلی و تبدیل آن به یک مسئله بین المللی و...
اگر این ها مصداق کار سیاسی و دخالت در سیاست نیست پس چیست؟!
یادمان نرفته که در متون بهائی حتی شرکت در انتخابات هم به عنوان یک کار سیاسی
ممنوع بود! حالا جنجال جهانی واقدام علیه یک کشور و تلاش برای ساقط کردن آن
_صرفنظر از حق بودن یا نبودن آن_دخالت در سیاست تلقی نمی شود؟!
علاقمندم این سوال مرا پاسخی دهند...
بنده قصد ورود به مسائل سیاسی را ندارم و می دانم با سیاست های این سایت هم
سازگار نیست .
اما واقعا سوال می کنم چرا پشت پرده همه محکومیت های حقوق بشری ایران،آشکار
یا پنهان دست تشکیلات بهائیت دیده می شود؟
طرح دعوا،ارسال شکایت،بسیج نیرو از کشورهای مختلف، استفاده ابزاری از نهادهای
بین المللی،صدور بیانیه ،استفاده از خبرگزاری های وابسته به جناح های
سیاسی عالم،بزرگ نمائی یک مسئله محلی و تبدیل آن به یک مسئله بین المللی و...
اگر این ها مصداق کار سیاسی و دخالت در سیاست نیست پس چیست؟!
یادمان نرفته که در متون بهائی حتی شرکت در انتخابات هم به عنوان یک کار سیاسی
ممنوع بود! حالا جنجال جهانی واقدام علیه یک کشور و تلاش برای ساقط کردن آن
_صرفنظر از حق بودن یا نبودن آن_دخالت در سیاست تلقی نمی شود؟!
علاقمندم این سوال مرا پاسخی دهند...
-
- پست: 0
- تاریخ عضویت: پنجشنبه 2 مرداد 1399, 10:30 pm
Re: پشت پرده "عدم دخالت در سیاست"
در دین بهایی فعلا همه چیز بسته به نظر بیت العدل دارد ! و البته نظرات بیت العدل مصون از خطا است ! چون احتمالا خداوند از آینده خبر ندارد بعضی مواقع احکامی را صادر میکند که تاریخ مصرف دارد !