هر چه بدبخت تر بهتر!

پرسش

هر چه بدبخت تر بهتر!

پاسخ نخست

بچه که بودیم خواهر کوچیکه ام خیلی برام دردسر درست می کرد. خواهرم مثل بیشتر دختربچه ها بلد بود گریه کنه، ناز داشت، خودش رو حسابی برای بزرگترا لوس می کرد… ولی من؟ با وجود دختر بودنم هیچ کدوم از این حرکات و اداها توی کارم نبود. و نتیجه؟! در نگاه دیگران همیشه حق با اون بود! یه شب که داشتم توی خونه مادربزرگم ظرف می شستم، اومد پیچید به پر و پام که بذار منم بشورم و منم زیر بار نمی رفتم چون می دونستم خرابکاری می کنه. به اصرار مادربزرگ قبول کردم و یه صندلی براش گذاشتم تا ظرفا رو آب بکشه. فکر می کنین چی کار کرد؟ دیسی که من قبلش آب کشیده بودم رو دو دستی برداشت و کوبید کف زمین و وقتی داد زدم که چی کار می کنی، زد زیر گریه… حالا چه جوری برای مادربزرگ توضیح می دادم که دسته گل این خانوم غیرعمدی نبوده و حق با منه؟ چند روز بعدش برای پروژه درسیمون توی هنرستان، یه مجله خارجی خیلی گرون قیمت رو با کلی اصرار از دوستم امانت گرفتم. اونم، هم به خاطر قیمت، هم کمیاب بودنش، خیلی روش حساس بود و فقط مونده بود شناسنامه ام رو گرو بگیره برای این که مطمئن شه سالم برش میگردونم. همون لحظه ی ورود به خونه با تک تک اعضای خونواده اتمام حجت کردم که این مجله مهمه، گرون قیمته و امانته. لطفا کسی بهش دست نزنه… این هشدار من همانا و دوخته شدن چشم خواهر کوچیکه به مجله همانا… مجله رو گذاشتم بالای کمد که دستش بهش نرسه و رفتم عصرونه بخورم… وقتی برگشتم، اونقدر از صحنه ای که دیدم شوکه شده بودم که حتی نتونستم یه کلمه هم به زبون بیارم… قیچی جدیدی که بابا براش خریده بود، قابلیت این رو داشت که به چند مدل ببرّه؛ زیگزاگی، موج دار، کوچیک، بزرگ… و اون خانوم داشت قابلیت های قیچی اش رو روی مجله عزیز دوست من امتحان می کرد! نفهمیدم دارم چی کار میکنم فقط قیچی رو ازش گرفتم و انداختم زمین و اصلا برام مهم نبود قیچی چند ده هزار تومنی چه بلایی سرش میاد! چون مجله چند میلیونی رو به فنا داده بود، هرچند هیچ بلایی هم سر قیچی نیومد… خواهر کوچیکه زد زیر داد و هوار و گریه و مطمئن بودم الان مامان میاد برای من یک ساعت و نیم درباره نحوه برخورد با خواهر کوچیکتر سخنرانی می کنه. ولی آخه بچه شش ساله نباید فرق کاغذ رنگی های خودش رو با مجله امانتی گرون قیمت من بفهمه؟؟؟ می دونستم خواهرم شلوغ می کنه برای این که اگه آروم و صادقانه می گفت چی کار کرده و با چه نیتی، حق رو به من می دادن و بهش اخم و تخم می کردن… ولی مظلوم نمایی براش کار کم دردسرتری بود… این اتفاق فقط یه مثال از هزاران سناریوی مشابه اون دوران ماست. اگه یه نفر چند روز متوالی ما رو از بیرون می دید، فکر می کرد من یه خواهر نوجوان پرخاشگرم که به کوچیکه ستم می کنم. ولی اگه با من هم کلام می شد، می فهمید اون نقاب معصومیتی که روی صورت اونه، معضل تربیتی بزرگتریه تا عصبانیتِ بدون نقاب من!
حالا سالها از اون روزا میگذره… خواهرم همون نقش رو توی زندگی مشترکش هم تا جایی پیاده کرد که شوهر بیچاره اش دُمش رو گذاشت روی کولشُ رفت. وقتی نظر همه دور و بریا و حتی رأی دادگاه به نفع خواهرم بود و همه گَمون می کردن شوهر خیلی بدی داشته، شاید فقط من می دونستم که توی اون رابطه به کدومشون بیشتر ظلم شده و حق با کیه…
امروز که یه نقل قول از رهبر بهائی ها در مورد آزادی شنیدم، خاطره اون روزای بچگی برام تداعی شد… رهبرشون معتقده اگه بهائی ها آزادی مطلق داشته باشن و سختی نکشن و منفور نباشن، براشون فایده ای نداره. (1)
یه جورایی گفته هرچی خودشان رو بدبخت تر نشون بِدن به نفعشونه… و برای همینه که بهائی ها وظیفه دارن شلوغ کاری کنن تا تنبیه بشن و بعد، مثل خواهر من، بتونن جیغ و گریه سر بدن تا دل همه به حالشون بسوزه و هیچ کس متوجه نباشه قانون شکنی اونا باعث مجازاتشون شده… * ساختمون بدون مجوز توی حریم جنگل می سازن و بعد از اینکه خراب می شه همه جا جار می زنن خونه مون رو روی سر بچه هامون خراب کردن… (2)
*توی شالیزارهایی که مِلک خودشون نیست، برنج میکارن و بعد از اینکه به حکم دادگاه، حصارهای بین زمین ها برداشته میشه فیلمش رو منتشر میکنن و فریاد سر میدن که شالیزارمون خراب شد! زمینمون رو گرفتن! بعدم همون برنج های تازه برداشت رو با قیمت خوب میفرستن به بازار…
* تو دانشگاه کار تبلیغی خلاف قانون می کنن و بعد اینکه اخراج شدن می گن حق تحصیل رو ازمون گرفتن… خودمونیم، کارشون هم جواب می ده! شاید ایراد از ماست که جیغ و فریاد رو کمتر بلدیم…
پاورقی:
1-عباس افندی رهبر دوم بهائیان در مورد شیوه مظلوم نمایی آنان در ایران چنین توصیه کرده است: «ما نه استبداد صرف را می خواهیم و نه آزادی… ما به امور روحانی و تعلقات عالم ملکوتی کار داریم. اگر در ایران آزادی مطلق بدون تعرض بشود برای ما فایده مترتب نیست چونکه ما باید در سَبیل جمال مبارک مورد هزار گونه اذیت و سَبّ و لعن واقع شویم و اذیت و نقمت بکشیم. هرگاه مثل سایرین راحت باشیم کاری نمی توانیم بکنیم و فایده ای نخواهیم برد.» (خاطرات حبیب مؤید، ص 68)
2- برای دیدن پروژه رسانه ای بهائیت در نمونه های مظلوم نمایی بهائیان در ایران، شما را به مطالعه تحلیل های خبری فصلنامه بهائی شناسی از این وقایع دعوت می کنیم:
– فصلنامه شماره 22، تابستان 1401، غوغاسالاری رسانه ای حاشیه‌ای بر تخریب ۳ ساختمان نیمه ساز در روشنکوه مازندران
– فصلنامه شماره 26، تابستان 1402، روی خط خبر: وقتی داستان ما «یکی» نشد: نگاهی به تلاشBBC پس از یک کمپین ناموفق
– فصلنامه شماره 7 و 8، پائیز و زمستان 97، مسأله بهائیان در دفن اموات