منطقه سؤال ممنوع

پرسش

منطقه سؤال ممنوع

پاسخ نخست

بچه ها در هر کجای دنیا که باشند، بعد از اولین تاتی تاتی کردن هایشان، دقیقا همان حوالی که شیرین زبان می شوند و قند می شوند و آدم با یک چای می تواند آنها را بخورد، دقیقا همان وقت چراهایشان شروع می شود.
چگونگی هر چیز را زیر سؤال می برند و گاه به گاهی آن چنان با زیرکی فی البداهه جواب پدر و مادر را می دهند که آدم متحیر می ماند بین نسبت سن این کودک و جواب دندان شکنی که داده شد! از همان بچگی یک چرای بزرگ و کوچک با هر چیز دارند و با خود یدک می کشند… اما گاهی در مسیر زندگی این چراها سرکوب می شوند و بی پاسخ می مانند. با رسیدن به سن جوانی کم کم چراها اعتراض می کنند و در پی اعتراض، یا محکوم می شوند و یا حتی مجبور به سکوت.
خیلی اوقات هم عده ای دست به دست هم می دهند تا چراها را در گوشه کنارهای ذهن دفن کنند. طوری که جایش تا همیشه درد می کند… امان از وقتی که چرای جوان قصه ما مقاومت کند، آن وقت تعصب با قدرتی بی مثال پرچم چرا را بر زمین می زند و او را محکوم به طرد و تبعید می کند.
ذهن بسیاری از پرسشگران اروپایی و آمریکایی و عده زیادی از افراد بازگشته از بهائیت، پر بود از سوالاتی که جز با طرد و تبعید جوابی به آنها داده نشد.
سؤالاتی مثل:
«اگر بهائیت به دل است، پس چرا باید یک برگه عضویت را امضا کنم و این امضا را دیگرانی تأیید کنند؟»
«اگر بهائیت یک باور دینی است، چرا به جرم پرسیدن سؤالات زیاد از زندگی رهبران بهائی، اخراجم می کنید؟» (1)
و «اگر بهائیت، یک سازمان نیست چرا بعد از پرسیدن سؤال هایم، مرا تهدید به مرگ می کنید؟» (2)
گورستان چراهای مدفون شده ام را، روزی نبش قبر خواهم کرد!

پاورقی:
تشکیلات بهائیت بسیاری از روشنفکران و دانشمندان غربی را به دلیل روحیه پرسشگری و تحقیق از سازمان خود اخراج کرد. به عنوان نمونه دو نفر از بازگشتگان را معرفی می کنیم:
1-آقای برندان کوک یک بهائی زاده در کانادا بود. پرسش های او در مورد نحوه عضویت بهائیان، امضای برگه تسجیل و طرد آنان باعث شد تا دیگر نتواند در جمع بهائیان او را راه بدهند. وی یکی از منتقدین به رفتارهای تشکیلاتی بهائیت هست که ماجرای خود را در فصلنامه 22 بهائی شناسی بیان می کند.
2-آقای ابراهیم جرج خیرالله یک مسیحی لبنانی بود. وی پس از آشنایی با بهائیت با مجوز رهبر بهائیان میرزا حسینعلی، و حمایت پسرش عباس افندی به یک مبلغ بهائی تبدیل شد تا جائیکه به او لقب فاتح آمریکا را دادند. دیدار جرج خیرالله با رهبران بهائی و پرسشگری او باعث شد مرگ تشکیلاتی وی فرا برسد. برای مطالعه این ماجرای خواندنی به فصلنامه 18 بهائی شناسی مراجعه کنید.