پرسش
مِهر مار
پاسخ نخست
حوالی بعد از ظهر بود، عزیز جون رفت پشت بوم ملحفه ها رو روی طناب پهن کنه که صدای ساز و تنبور از سمت مسجد شاه توجهش رو جلب کرد. چیزی که چشمش می دید عقلش باور نمی کرد… یک عده زن و مرد دولتی روی صندلی های ارج آبی به ردیف نشسته بودن و یه زن بی لچک هم براشون ساز می زد، توی مسجد!!! توی خونة خدا که تا پیش از این جز دعا و ثنا صدایی ازش نمی اومد!
مردا کت شلوار کراواتی بودن و امان از سر و وضع زنا… نیمه لخت و بی حیا پا روی پا انداخته بودن و برای زن ساز به دستی که حالا جلوی یه مشت سیبیل کلفت زده بود زیر آواز دست می زدن. یه لحظه حس کرد زیر پاش خالی شده سرش گیج رفت و چشماش سیاهی… با بهت از لبه بوم فاصله گرفت.
غروب که ماجرا رو برای آقا جون تعریف می کرد می زد روی زانوش و می گفت کاش کور بودم و این روزا رو نمی دیدم…
اون شب عزیز جون تب کرد! تب سنگین!
مریم کنارش نشسته بود و می شنید که عزیز جون زیر لب می گفت پس حرمت مسجد چی می شه؟اینا خدا و پیغمبر سرشون نمی شه؟ قیومت حالیشون نیس؟ … می گفت و ریزه ریزه اشک می ریخت.
نیمه های شب عزیز جون سکته کرد. چند روزی مثل یه تیکه گوشت بی حرکت توی رختخواب افتاده بود. به یه هفته نکشیده از دنیا رفت. مریم باورش نمی شد! خیلی به هم ریخته بود. عزیز جون مهربونش رو چه راحت از دست داده بود!
اگه نبود محبت های لیدا، مریم نمی دونست چی کار بکنه. لیدا بغل دستی مریم توی دبیرستان بود. دختر آروم و مهربونی که اون روزهای سخت خیلی هوای مریم رو داشت. اون از شکلات های بی نظیری که سوغات فامیل های خارج رفته اش بود، برای مریم می آورد. مدام می بوسیدش. حرفاشو می شنید و بهش دلداری می داد.
لیدا چارقد به سر نمی کرد ولی مثل خیلیای دیگه روسری مریم رو مسخره نمی کرد. اون فقط محبت بلد بود. این بود که حتی وقتی بعدها مریم فهمید زن آوازه خوانِ اون روز نحس توی مسجد شاه، مادر لیدا بوده نتونست ازش متنفر بشه. نتونست ازش فاصله بگیره. حتی وقتی سعیده دختر داییش بهش هشدار داد که لیدا بهاییه نتونست قبول کنه ازش جدا بشه…
مریم جاشو تو نیمکت عوض نکرد اما به سعیده قول داد و خاک عزیز جون رو قسم خورد که هیچ وقت بهایی نشه!!
مریم بهایی نشد اما سال بعد از دیپلم دیدنش بدون چارقد توی مراسم استانداری روی یکی از صندلی های ارج آبی توی مسجد شاه پا روی پا انداخته و واسه زن آوازه خوان دست میزنه…
پاورقی:
در میان بهائیان کسانی که گرایشاتی به باورهای بهائیت دارند ولی هنوز بهایی نشده اند و در واقع در آغاز راه بهایی شدن هستند مبتدی می گویند.
تشکیلات بهایی برای افزایش چنین افرادی در جوامع، جهت پیشبرد اهداف خود و رسمیت گرفتن اجتماعی با استفاده از حامیان ، طرح و برنامه دارند. خوش اخلاقی افراطی بهائیان یکی از روش های تبلیغی آنان است. این شیوه را از سالیان قبل، تشکیلات بهائیت به آنان آموزش داده و القا کرده است
همیشه گفته اند : الانسان عبید الاحسان