گفتگوی ایبنا با نویسنده کتاب «بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی»

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛‌ از زمان پیدایش بهائیت آموزه‌های این نحله فکری همواره در معرض نقد و انتقاد قرار گرفته‌ است و گاهی این انتقادها ماهیت اعتراض به خود گرفته‌اند. عالمان مسیحی،‌ مسلمان و به طور کلی طرفداران ادیان الهی اغلب بیشترین اعتراض‌ها را به مشروعیت بهائیت انجام داده‌اند. علاوه بر طرفداران ادیان توحیدی،‌ صدای اعتراض به آموز‌ه‌های بهائیت گاهی از سوی اندیشمندان و پژوهشگران اجتماعی و دینی هم شنیده می‌شود.

در میان بسیاری از اندیشمندان علوم انسانی که بهائیت معترض می‌شوند هستند افرادی که در مقاطعی از زندگی خود عضو جامعه بهائی بوده‌اند و حتی در سطوح بالای آن هم راه یافته‌ بودند اما به دلیل اینکه دغدغه‌های ذهنی این روشنفکران در جامعه بهائی بی پاسخ ماند و حتی تفکرات‌شان سرکوب شد ترجیح داده‌اند که عضویت‌شان در این جامعه را خاتمه دهند و امروز به یکی از منتقدان این نحله تبدیل شده‌اند.

واکنش جامعه بهائی به این اعتراض‌های روشنفکران تا قبل از گسترش فضای مجازی و اینترنت بیشتر ماهیت انکار داشت. این تشکیلات سعی می‌کرد طرفداران بهائی کمتر در جریان انتقادات و اعتراض‌های مخالفان قرار بگیرد،‌ بنابراین خواندن کتاب‌ها و مقالات مخالفان خود را توصیه نمی‌کرد و طی دستورالعملی از اعضای خود می‌خواست همه این آثار را بدون مطالعه به محفل محلی (محل شورای 9 نفره اداره کننده تشکیلات بهائی در هر شهر) ارسال کنند.

اما با گسترش فضای مجازی به عنوان یک فضای عمومی گسترده برای تبادل آرای نخبگان و اندیشمندان با اعضای جامعه،‌ تشکیلات بهائی برای نادیده گرفتن مقالات مخالفان خود که روزگاری عضو این تشکیلات بودند تحت فشار قرار گرفت. بنابراین از شیوه برچسب‌زنی به مخالفان استفاده می‌کند تا به هر طریق ممکن اعضای خود را از قدرت تأثیر این اعتراض‌ها مصون نگه دارد. استفاده از برچسب‌هایی همچون «بی‌سواد»،‌ «مزدور»،‌ «بهائی ستیز»،‌ «جاه‌طلب» تنها بخشی از اَنگ‌هایی است که رهبران جامعه بهائی به مخالفان خود می‌زند تا به این طریق بین توده‌های بهائی و افراد مطلع و منتقد به بهائیت شکاف عمیقی ایجاد کند.

کتاب «بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی» یکی از آثاری است که به گسترش دیدگاه منتقدانه روشنفکرانی می‌پردازد که روزگاری عضو جامعه بهائی بوده‌اند و بنابه دلایل مختلفی از این تشکیلات خارج شده‌اند. در این کتاب راجع‌به این افراد آمده است: «این روشنفکران که نوعا از نخبگان جامعه بهائی بودند، از تحصیلات آکادمیک و مطالعات میدانی در حوزه بهائیت برخوردار بوده و شناخت کافی نسبت به بهائیت و آموزه‌های آن دارند،‌ تشکیلات بهائی و رهبری آن در حیفا را زیر سوأل برده و به حرکت‌های مستبدانه و خداگونه آن معترض شده‌اند.»

یکی از نقدهایی که این نوع از افراد گسسته شده از جامعه بهائی به شرایط کنونی آن وارد می‌دانند به ساختار رهبری و اداره این جامعه است،‌ در بخشی از کتاب در این‌باره می‌خوانیم:‌ «رهبری روحانی (کاریزماتیک) بهائیت جای خود را به سلسله مراتب نیمه‌انتخابی داده که ساختار و تصمیماتش مرتبا از سوی مخالفان و متعقدان داخلی و بهائیان سابق مورد انتقاد قرار می‌گیرد و توسعه اینترنت زمینه‌ساز گسترش هرچه بیشتر این نارضایتی‌ها شده است.»

نویسنده کتاب «بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی» حمید فرناق است،‌ پژوهش‌های او در حوزه بهائیت است و همکاری گسترده‌ای با موسسه بهائی‌پژوهی دارد. این کتاب فرناق هم از سوی همین موسسه و انتشارات گوی به چاپ رسیده است.

فرناق می‌گوید از دوران دانشجویی‌اش که پیش از انقلاب اسلامی بوده‌، به موضوعات دینی علاقه پیدا کرده و به دلیل اینکه متوجه شده بود در محیط دانشگاهی‌اش (مدرسه عالی ترجمه) افرادی به تبلیغ بهائیت می‌پردازند نسبت به این تشکیلات کنجکاو شد و طی دوستی با چند فرد بهائی اطلاعاتی از نحوه زندگی و رفتار آن‌ها کسب می‌کند.
این تحصیل‌کرده رشته حقوق بین‌الملل دارای گرایش‌های مذهبی است و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی متوجه می‌شود یکی از جریاناتی که در سازمان‌های بین‌المللی برای جمهوری اسلامی ایران هزینه ایجاد می‌کند همین تشکیلات بهائی است. فرناق معتقد است هم‌اکنون هم جامعه ایرانی و حتی بهائیان ایرانی عضو این تشکیلات اطلاع چندانی از ماهیت این گروه ندارند.

فرناق معتقد است، بهائیان از تریبون‌های مختلفی استفاده می‌‌کردند و با ابزارهای خود فشار روانی وارد می‌کردند و مجموع این عوامل زمینه تحقیق گسترده در حوزه بهائیت و ترجمه یک‌سری مقالات غیر فارسی را توسط فرناق ایجاد می‌کند.

نویسنده کتاب «بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی» و از همکاران موسسه بهائی پژوهی می‌گوید به منظور شناخت بهتر و اطلاع رسانی این موسسه گام‌هایی را برداشته است و 2 سال است فصل‌نامه‌ای با رویکرد علمی و ارائه شناخت بی‌طرفانه از بهائیان منتشر می‌کند. وی به تازگی گفت‌وگویی با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) انجام داده است که مشروح آن را از نظر می‌گذرانید:‌

در ابتدا لطفا بفرمائید مطالب این کتاب چطور تدوین شده است؟‌
درباره بهائیان یک‌سری مقالات در دنیا وجود داشت که کمتر در ایران قابل دسترس بودند،‌ من هم تلاش کردم این مقالات غیر فارسی‌زبان را جمع‌آوری کنم. توأم با مطالعه آن‌ها کتاب‌های زیادی خواندم و با بحث‌های زیادی در همین رابطه آشنا شدم. متوجه شدم که یک‌سری روشنفکرانی هستند که در مقطعی از زندگی‌شان بهائی بودند اما به خاطر «اختلاف دیدگاه» از این گروه خارج شدند. در میان عقاید آن‌ها یک هماهنگی‌هایی وجود دارد و در دیدگاه‌هایشان مباحث مشترکی به چشم می‌خورد که نشان می‌دهد این افراد با دلزدگی و طرد از این جامعه از این گروه خارج شده‌اند. این کتاب هم در واقع حاصل مطالعاتم در همین زمینه‌هاست.
 
الزام به جواب‌گویی رهبران بهائیت نسبت به انتقادات درباره تشکیلات بهائی از چه زمانی آغاز شد؟
چنین الزمامی هم‌زمان است با گسترش فضای مجازی،‌ چرا که شرایطی را فراهم کرد تا آن‌ها بتوانند حرف بزنند. چهل سال پیش چنین فضایی نبود و انتقادها به بیرون درز نمی‌کرد اما امروز سایت‌ها، وبلاگ‌ها به محملی تبدیل شده‌اند که مطالب مخالفان در آن‌ها بیان می‌شود.
 
نقش رسانه‌های بین‌المللی در رساندن صدای اعتراض این روشنفکران جداشده از جامعه بهائی چیست؟‌ آیا صدای آن‌ها در این رسانه‌ها انعکاسی دارد؟ 
منتقدانی که از جامعه بهائی جدا شده‌اند تلاش می‌کنند با نوشتن کتاب،‌ مقالات و حتی نگارش پایان‌نامه‌هایی صدای اعتراض‌شان را به گوش دیگران برسانند. رسانه‌های بین‌المللی بیشتر تریبونی برای تبلیغات بهائیت است. به طوری که نظم و گستردگی این تبلیغات امروز به حدی است که سهم آن‌ها از تریبون‌ رسانه‌های بین‌المللی با داشتن 1.5 میلیون جمعیت پیروان بیش از تبلیغات برای مسلمانان با جمعیت بیش از 1 میلیارد نفر است. رهبران بهائی خیلی منسجم و سازمان‌دهی شده تبلیغ می‌کنند. یکی از رسانه‌های بین‌المللی که به بهائیان تریبون می‌دهد «گاردین انگلیس» است.
برای جامعه ایرانی هم شبکه‌های «بی‌بی‌سی فارسی»،‌ «من‌وتو» و «صدای آمریکا (VOA)» با نوع خاص پوشش خبری و انعکاس اخبار خاکستری زمینه‌ای تحریک کننده به نفع بهائیان بوجود آورده‌اند. در واقع پردازشی که از اخبار مرتبط با بهائیان می‌کنند حاکی از «جانب‌داری بارز» این شبکه‌هاست.

در شبکه‌های اجتماعی متعلق به این رسانه‌های بین‌المللی همچون فیس‌بوک (Facebook) هم اگر کاربران بخواهند صدای اعتراض‌شان را بازتاب دهند این شبکه‌ها کامنت‌ها را پاک می‌کنند.

کشورهای غربی و آمریکا برای بهائیت بودجه‌ای ویژه اختصاص می‌دهند که به طور عمده این بودجه صرف تبلیغات می‌شود و همین موضوع سبب می‌شود صدای‌ بهائیان در دنیا گسترده‌تر منعکس شود. بخشی از این بودجه‌ها حتی به فیلم‌سازان ایرانی هم رسیده است. به عنوان مثال «مازیار بهاری» و «محسن مخملباف» از جمله افرادی هستند که با دریافت پول‌هایی به تبلیغ این گروه پرداختند. البته لازم است بگویم برای افرادی که کتاب‌های مختلف در خصوص بهائیان مطالعه کرده‌اند و از جزئیات این گروه باخبر هستند به خوبی آشکار است که فیلم‌های تبلیغاتی در مورد بهائیان با واقعیت زندگی‌آنها متفاوت است.
 
برخی از افراد که در این کتاب نام آن‌ها آمده است همچون «ویلیام گارلینگتن» از جمله کسانی هستند که در مقطعی از زندگی تحصیلات خودشان را هم وقف بهائیت کرده‌اند، اما به ناگاه از این تشکیلات جدا می‌شوند. این جدایی‌ها چطور اتفاق می‌افتد؟‌
چنین اتفاقاتی از یک نقطه کوچک آغاز می‌شود،‌ غربی‌ها در یک نظام سیاسی مبتنی بر دموکراسی زندگی می‌کنند، آن‌ها دوست دارند سوال کنند و پاسخ آن را بگیرند. رهبری بهائیت مبتنی بر یک الگوی سنتی و محافظه‌کار است آن‌ها خودشان را ملزم به پاسخ نمی‌دانند و انتظار دارند که پیروان‌شان از آن‌ها تابعیت محض داشته باشند.

گارلینگتن در پایان‌نامه‌ای که پیرامون وضعیت بهائیان هند نوشته است به این جمع‌بندی می‌رسد که افراد هندی محلی «مالوا» به طور کامل به این تشکیلات نپیوسته بودند. زمینه این موضوع از همان زمانی که مبلغان بهائی به سراغ‌شان رفته بودند شکل گرفت و هندی‌ها تصور می‌کردند ضمن حفظ آئین هندو عضو بهائیت هستند. از سویی رهبران بهائی بر عضویت میلیونی هندی‌ها حساب ویژه‌ای باز کرده بودند. در صورتی که هندی‌ها تعلق خاطری به این بهائیت نداشتند و تحقق پیش‌بینی گارلینگتن برای رهبران بهائی گران تمام شد و آن‌ها هم دیدند که عضویت میلیونی هندی‌ها واقعیت ندارد.
گارلینگتن در مورد نوع تبلیغات بهائیت در جامعه آمریکایی هم منتقد است، به طوری که او می‌گوید اینکه افرادی در پارک‌ها فرمی را ببرند که از افراد سوأل شود آیا شما با صلح‌دوستی موافقید،‌ یا با انسان‌دوستی موافق هستید و بعد از دریافت پاسخ از فرد امضا بگیرند تا او را تابع بهائیت نشان دهد،‌ شیوه‌ای نیست که توفیقی برای بهائیان به‌همراه داشته باشد.

شواهد هم نشان می‌دهد در بسیاری از مناطق دنیا پیروان بهائیت به اندازه رشد جمعیت گسترده نشده و ثابت مانده است. یکی از دلایل این وضع در جوامع غربی این است که آن‌ها به تساوی حقوق زن و مرد قائل هستند. در صورتی که بر اساس قوانین بهائی بین زن و مرد حقوق برابر وجود ندارد. به عنوان مثال زنان نمی‌توانند وارد «بیت‌العدل» شوند.
در حال حاضر روشنفکران زیادی در خصوص بهائیان صحبت می‌کنند و به آن نقد وارد می‌کنند، سال گذشته خانم «مهرانگیز کار» موضوعی را پیرامون «طاهره قرة العین» مطرح کرد. صحبت خانم کار بود که قرة العین در وهله اول یک «بابی» است و بهائی نیست. اما با فرض اینکه او را یک بهائی تلقی کنیم سوأل این است که اگر همین الان او زنده شود آیا رهبری بهائیت اجازه می‌دهد او کاندیدای رهبری این تشکیلات شود؟‌
 
نقدهایی که روشنفکران به تشکیلات بهائیت وارد می‌کنند آیا به ساختارهای غیر قابل تغییر امروزی آن است یا اینکه هدف اصلاح این تشکیلات است؟ 
برخی افراد به ساختار این تشکیلات منتقد هستند،‌ به عنوان مثال معتقدند محفل‌های محلی،‌ ملی و بین‌المللی آن برای همه افراد امکان حضور در بدنه رهبری و شرکت در انتخابات را نمی‌دهد بلکه در عمل انتساب وجود دارد و برگزاری انتخابات یک شکل ظاهری دارد.

در جامعه بهائی یک عضو نمی‌تواند کتابی را بدون اجازه چاپ کند و اگر کتاب یا پایان‌نامه‌ای بدون اجاز چاپ شود آن فرد را طرد می‌کنند. «دنیس مک‌کوین» (  Denis McEoin) که خود مدتی عضو این تشکیلات بوده در مورد آن‌ها کار عمیقی را انجام داده است. او می‌گوید بهائیت ادعای صلح دارد و چهره‌های مطرح بابیت را به عنوان پشتوانه خود قلمداد می‌کنند. به عنوان مثال در قریب به 100 تا 200 کتاب خود کشته‌شدگان وابسته به بابیت را «شهدا» خود قلمداد می‌کنند، در صورتی که مک کوئیل با استناداتی از کتاب‌های بابیت ثابت می‌کند که آن‌ها در دوره قاجار جنایت‌های متعددی انجام دادند. به عنوان مثال اشاره می‌کند بابیان بعد از ورود به روستایی با وجود آنکه اهالی آن در منازل سکونت داشتند خانه‌ها را به آتش کشیدند. یا به بهانه‌های واهی مرتکب جنایت‌های فجیعی شدند. در همین خصوص می‌توان به موردی اشاره کرد که از فردی آدرسی می‌پرسند و به دلیلی همچون درست آدرس ندادن (یا موردی قریب به این مضمون) آن فرد و فرزندش را می‌کشند.

رهبران بیت‌العدل می‌خواهند این مستندات تاریخی منتشر نشود،‌ اما غربی‌ها با توجه به نوع نگاه‌شان (عینیت‌‌گرایی) و اینکه باید هر اتفاقی اعم از خوب یا بد منتشر شد،‌ به دنبال این هستند که نباید جلوی انتشار مستندات مختلف گرفته‌ شود.

من در تدوین این کتاب با «خوان کول» که مقاله‌ای از ایشان هم در کتاب آمده است تماسی گرفتم و خواستم به عنوان یک جمع‌بندی و ارائه نکات جدید به مقاله‌ برگردانده‌اش به فارسی صحبت کند. اما او گفت حتی حاضر نیست یک ساعت وقت خود را صرف بهائیت کند. از نگاه او بهائیت «پوچ» است. بسیاری از این روشنفکران معتقدند بهائیان خوب شعار می‌دهند اما عمل‌شان از نگاه‌ آن‌ها با این شعارها فاصله دارد.
 
در حال حاضر چند کتاب از این روشنفکران پیرامون تشکیلات بهائیت نوشته شده است؟ اغلب این افراد بعد از بازگشت از بهائیت به سراغ چه دین و آئینی می‌روند؟‌
قریب به 20 تا 21 کتاب از این روشنفکران خارج از ایران در نقد به بهائیت نوشته شده است،‌ ما هم تلاش می‌کنیم این آثار را به فارسی برگردانیم. البته در قالب فصل‌نامه بهائی‌شناسی هم بسیاری از مقالات را به فارسی منتشر می‌کنیم.

این روشنفکران اغلب مسیحی بوده‌اند و بعد از بازگشت هم مجدد به آن باز می‌‌گردند،‌ البته بسیاری از آن‌ها جذب برنامه‌های عرفانی جدیدی می‌شوند به خصوص که عرفان شرقی امروز در اروپا علاقمندان فراوانی دارد. این افراد در برنامه‌های شعرخوانی همچون مولوی خوانی شرکت می‌کنند یا جذب عرفان هندی می‌شوند.
 
در بخشی از کتاب به چالش بهائیت با مدرنیته پرداختید،‌ از نگاه شما دلیل این چالش در چیست؟ 
نویسندگان بهائی اثبات کرده‌اند که ریشه‌های آن به یک‌سری مجموعه عقاید باز می‌گردد که در قرن نوزدهم میلادی وجود داشته است. بهائیت از یک سری افکار سنتی دوران قاجاریه نشأت می‌گیرد و بعد از آنکه رهبران آن از ایران به عثمانی تبعید می‌شوند تفکرات آنجا هم وارد تشکیلات بهائی می‌شود. البته بهائیان یک‌سری از تفکرات خودشان را هم از اروپا و به‌ویژه فرانسه می‌گیرند،‌ که این دریافت بیشتر به منظور جلب توجه به نظر می‌رسد. اما چون بهائیان نمی‌توانند در مورد نظریات صریح «بهاالله» دخل‌وتصرفی انجام دهند امروز در آن محدوده ایستاده‌اند.

یکی از قوانین سخت‌گیرانه بهائیت در مورد زنان است که اجازه نمی‌دهد هیچ زنی به «بیت‌العدل» پای بگذارد. از سویی بهائیان در مورد مهریه زنان روستایی و شهری تبعیض قائل می‌شوند. همه این موارد هم از نظرات بهاالله گرفته شده است و باعث شده‌ است که عقاید این تشکیلات با روشنفکری در چالش قرار گیرد.
 
آینده جامعه بهائیان را چطور پیش‌بینی می‌کنید؟‌
رهبران جامعه بهائی در ظاهر به تبلیغات روشنفکرانه می‌پردازد،‌ اما در عمل به خاطر مواضع محافظه‌کارانه‌شان و اینکه ماهیت فرقه‌ای دارند و انتظارشان از پیروان اطاعت محض است وقتی فردی از مرحله برخورد با این تبلیغات عبور می‌کند و به عضویت‌شان در می‌آید خیلی زود «فرار» می‌کند.

جامعه بهائی طبق آمارهایی که داریم رشدی نداشته  و نمی‌تواند رشد هم پیدا کند. جامعه بهائیان طی 20 تا 25 سال گذشته رشد عددی نکرده‌ است. به عبارتی رشد جمعیتی آن‌ها از رشد جوامع اصلی که بهائیان در آن‌جا مستقر هستند کمتر است.

با این وجود رهبران بهائی تبلیغ گسترده‌ای انجام می‌دهند،‌ البته در بعضی کشورها به شکل‌های مختلفی جلوی بهائیان گرفته می‌شود. به عنوان مثال در یک‌سری از کشورها به دلیل قوانین سخت‌گیرانه اجازه تبلیغ برای تغییر دادن دین افراد داده نمی‌شود این وضع را در کشورهایی همچون اندونزی و مالزی می‌بینیم و این قوانین به منظور جلوگیری از درگیری‌های فرقه‌ای و مذهبی وضع شده‌اند.  و در بعضی کشورها همچون آمریکا و کانادا تلاش برای تغییر دین افراد مذموم شمرده می‌َشود،‌ به عنوان مثال اینکه فردی با فرزند خود به جلسه‌ای برود تا دین جدیدی اختیار کند ناپسند قلمداد می‌شود.

در ایران بهائیان جلسات مخفیانه‌ای برگزار می‌کنند که در آن‌ها «شعرخوانی» صورت می‌ِگیرد و بعد سراغ اشعار مورد نظر بهائیت می‌روند و در نهایت به شعارهای بهائیان می‌رسند و شعارهایشان را ترویج می‌کنند.

بهائیان با وجود اینکه برنامه‌های جدی 5 ساله‌ای برای تبلیغات خود دارند در بسیاری جوامع با شرایط بسته‌ای مواجه می‌شوند و همین وضعیت سبب می‌شود با رشد جمعیتی مواجه نشوند.
 
اگر در حال حاضر باز هم کتابی پیرامون بهائیت در دست نگارش دارید برای مخاطبان علاقمند ما که می‌خواهند در این‌باره مطالعه داشته باشند،‌ معرفی بفرمایید؟
هم‌‌اکنون کتابی از «فرانچسکو فیچیکیا» که فردی سوئیسی الأصل است و آلمانی زبان که خودش عضو بهائیت بوده است و زمانی در مرکز جهانی حیفا حضور داشته در دست دارم،‌ کتاب دیگری هم که حاصل یک ترجمه دو نفره  است «تاریخ پنهان بهائیان» نام دارد. این کتاب برگرفته از خاطرات دو تن از نواده‌های بهاالله (نگار و ملیحه) که مورد غضب شوقی افندی و عبدالبهاء هستند. این کتاب را «اریک استتسون» که او هم یک بهائی برگشته است به رشته تحریر درآورده است و از نواده‌های بهاالله یادداشت‌ها و خاطراتی را جمع‌آوری کرده است. کتاب تاریخ پنهان بهائیان از جمله آثاری است که رهبران بهائی نمی‌خواهند پیروان‌شان از محتوای آن سر در بیاورند. نسخه ترجمه به فارسی هر دو این کتاب‌ها هم‌اکنون در نوبت اخذ مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هستند. همچنین کتابی را در دست تدوین دارم که از مجموعه مقالات «خوان کول» است،‌ این کتاب به پنهان‌کاری‌هایی که بهائیان انجام داده‌اند می‌پردازد.