بسم الله الرحمان الرحیم
یک
یونس کلافه و دل خسته از قوم ناسپاس خود، دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد و خطاب به پروردگار خود عرض کرد: «خدای من! هنگامی که من را برای دعوت این قوم به سوی آنان فرستادی، سی سال بیشتر نداشتم و من سی و سه سال در بین آنان توقف کردم و اکنون پیرمردی شصت و سه ساله هستم. آنان را به سوی تو خواندم اما من را تکذیب کردند و پیامبریام را دروغ انگاشتند و با من مقابله کردند و تحقیرم نمودند و کار را به آن جا رساندند که گمان کردم، قصد جان من را دارند. عذاب خود را بر آنان نازل کن که آنان ایمان نخواهند آورد.»
خداوند سرانجام درخواست یونس را پذیرفت[1] و قرار شد در روز و ساعت مشخص و در مکان مشخصی، عذاب خود را بر آنان نازل کند. در میان قوم یونس، تنها دو تن به او ایمان آورده بودند. یکی از میان عالمان و دیگری از میان عابدان. یونس، آنان را در جریان وعدهی الاهی قرار داد و پیش از وقوع عذاب، قوم خود را ترک کرد.
عابدی که به او ایمان آورده بود و پیشنهاد نفرین قوم را به او داده بود، با یونس همراه شد و از میان مردم خارج شد. اما آن عالم، در میان مردم باقی ماند؛ به امید آن که آنان را از خواب غفلت بیدار کند و آنان را به بازگشت به سوی پروردگار دعوت کند. او به میان قوم رفت و وعدهی عذاب الاهی را به آنان اطلاع داد. مردم او را مسخره کردند و همچون یونس، سخنش را نپذیرفتند. اما آن مرد عالم ناامید نشد و سخنش را به گوش تمام مردم رساند.
روز و ساعت عذاب مطابق با وعدهی الاهی و خبری که یونس به آن فرد عالم داده بود، فرا رسید. نشانههای عذاب کم کم در افق پدیدار شد. ابری غبارآلود و سیاه، به سمت قوم یونس، شروع به حرکت کرد. مردم، کم کم به خود آمدند و فهمیدند که وعدهی الاهی درست بوده و نزدیک است که همگی هلاک شوند. هراسان نزد آن عالم آمدند و از او چاره خواستند.
عالم به آنان گفت: «از شهر خارج شوید و با حال زار، به درگاه خداوند، توبه کنید و از خدا بخواهید تا اشتباهات شما را ببخشاید. مادران را از فرزندان جدا کنید؛ زنان و مردان را از یکدیگر جدا کنید؛ حتی حیوانات را از والدینشان جدا کنید تا هر یک به اشک و ضجه در آیند و خدا را بخوانند. شاید خدا توبه و بازگشت شما را بپذیرد و عذاب را از شما برگرداند.»
مردم چنین کردند. از شهر خارج شدند و در حالی که نشانه های عذاب الاهی و هلاکت تمام آنان هر لحظه آشکارتر میشد و ابرهای سیاه از آسمان پایین آمده و به شانههای آنان رسیده بود و چیزی تا نابودیشان باقی نمانده بود، به درگاه الاهی عرضه کردند: «خدایا؛ ما به خویشتن ظلم فراوان کردیم. ما پیام آور تو را تکذیب کردیم و اکنون سخت پشیمانیم. ما میخواهیم به سوی تو بازگردیم و گذشتهی خود را جبران کنیم. خدایا اگر تو توبهی ما را نپذیری و به ما رحم نکنی، ما از خسارت دیدگان و عذاب شدگان خواهیم بود! پس بازگشت ما را بپذیر و عذرخواهی ما را قبول کن و به ما رحمت خود را فرو فرست که تو مهربانترین مهربانانی.[2]
خدای مهربان، توبهی مردمان گناهکار را پذیرفت و در آخرین لحظهها، عذاب را از آنان برطرف کرد و آنان دیدند که آن ابر دهشتناک به سمت کوه حرکت کرد و عذاب الاهی در جایی که مردم حضور نداشتند، فرود آمد. چنین بود که داستان قوم یونس، عبرتی شد در میان داستانهای قرآنی برای مردمان خطا پیشهای که پی به اشتباهات خود میبرند و در صدد جبران بر میآیند. قوم یونس، بر خلاف مردم گناهکار دیگر اقوام -که در برابر عذاب الاهی سرکشی میکردند- مسیر دیگری انتخاب کردند. مسیر بازگشت به سوی خداوند، پذیرش مسؤولیت خطاهای پیشین و تصمیم جدی برای جبران آن اشتباهات.
دو
حال و روز ما انسانها در این روزهایی که یک ویروس کوچک، تمام زندگی عادی ما را مختل کرده و از فعالیتهای روزمره بازداشته، عجیب و غریب است. بازار تحلیلهای مختلف در مورد این ویروس داغ است. از گمانه زنیها در مورد منشأ این ویروس گرفته تا گفتوگوهای علمی برای مهار آن و درمان بیماران؛ از تحلیلهای اقتصادی در مورد اثرات تعطیلی کارخانهها و تأثیرات زیست محیطی مختلف تا پیشبینیهای مختلف اجتماعی در مورد تأثیر این ویروس بر زندگی مردم؛ از راهکارهای روان درمانگران برای کمک به مردم برای عبور از ترس و استرس ناشی از کرونا تا ابتکارهای آموزشی مدارس و دانشگاهها برای ادامهی روند آموزش و پژوهش. همهی این بحث ها هم در جایگاه خود، میتواند مفید و ارزنده باشد.
اما چنان که از مقدمهی این نوشتار بر میآید، زاویهی دید دیگری نیز میتوان به این ماجرا داشت. کرونا علاوه بر آن که ضعفهای بشر در برابر قدرت نیرومند طبیعت را به رخ او کشید و او را زمینگیر کرد، میتواند بلیهای آسمانی برای سرنشینان این کرهی خاکی نیز تلقی شود. برای فهم این موضوع، باید چشمها را شست و جور دیگر دید!
بشری که تکبر و غرور، تمام وجودش را پر کرده بود و سرمست از پیشرفت علم و دانش، به خود میبالید، امروز بیپناهتر از هر زمان دیگر شده است. انسانی که طبیعت را خفیف و آلوده کرده بود و خاک و آب و هوا را به سمت نابودی پیش میبرد و خود را در برابر بلایای طبیعی مانند زلزله و سیل، ضد ضربه تصور میکرد و برای رفع اثر سوء تمام آنها، راهکار اندیشیده بود، حالا در برابر کوچکترین عضو این طبیعت زانو زده است. در حالی که انسانهای ثروتمند، هر روز بر دارایی خود میافزودند و مردم ضعیف و کم توان را زیر چرخدندههای نظام اجتماعی و اقتصادی خود له میکردند، امروز این تقسیم بندی در برابر این ویروس رنگ باخته و کار به جایی رسیده که فقیر و غنی، در برابر این ویروس، مساویاند و هر دو بر اثر آن میمیرند.
انسانها امروز از بسیاری از مزایای خود نسبت به سایر مخلوقات موجود در طبیعت، محروم شده اند. امروز انسانها بر خلاف حیوانات، امکان معاشرت با هم نوعان خود را ندارند و نمیتوانند بر اساس غریزه و عادت طبیعیشان، در اجتماعات انسانی حاضر شوند. نمیتوانند با یکدیگر دست بدهند، در کنار هم بنشینند، عزیزان خود را در آغوش بگیرند و یا ببوسند. فرزندان از والدین جدا شدهاند و پدربزرگها و مادربزرگها، هفته ها است که نوههای خود را ندیدهاند و نبوسیدهاند. چه بسیارند کارگاههای مختلفی که تعطیل شدهاند و چه فراوان هستند، غولهای اقتصادی و کارتلهای تجاری که ضررهای هنگفتی را بابت تعطیلی و رکود بیسابقه تجربه میکنند.
مگر باید چطور شود تا قومی خردمند و عاقل، دریابند که تمام اینها نشانههای نزول یک عذاب است؟ باید دیگر چه اتفاقی بیفتد تا عالمان و اندیشمندان بشر، به این نتیجه برسند که خداوند متعال، با کوچکترین مخلوق خود، در حال گوشمالی بشر است و اکنون، این عذابِ فرود آمده، تا شانههای بشریت رسیده و میتواند موجودیت او را تهدید کند؟ چند نفر دیگر باید در برابر این پدیدهی عجیب زانو بزنند؟ چند نفر دیگر باید در بیمارستانها جان بدهند؟ تا چه زمانی باید در خانهها ماند و منتظر بود؟ تا چه زمانی میتوان با اندوختههای پیشین گذران زندگی کرد؟
سه
اکنون که در بحبوحهی مصائب و مشکلات ایجاد شده توسط ویروس کرونا، این سطور را مینویسم، در ماه شعبان قرار داریم. ماهی که دو ویژگی بسیار مهم دارد: نخست آن که مقدمهی ماه مبارک رمضان است و برای ورود به آن ماه پر برکت، باید در این ماه آمادگیهای لازم را کسب کرد. دوم آن که میلاد امام حسین(ع)، حضرت ابوالفضل(ع)، امام سجاد(ع) و امام عصر(عج) در این ماه واقع شده است. همان کسانی که به واقع، عالمان و دانشمندان بشری، در محضر آنان خوشه چینی میکنند و تعالیم و آموزههایشان، چراغ راه بشر برای نیل به سر منزل مقصود است.
چه خوب است که با تعلیم مولود این ماه، امام سجاد(ع)، دست نیاز به سمت معبود بی نیاز بلند کنیم و همانند قوم یونس، به خطاها و اشتباهات خود اعتراف کنیم و خالصانه درصدد جبران آن باشیم. چه خوب است که پیش از نابودی کامل، نشانههای عقوبت خداوند را ببینیم و درصدد نجات خود بر آییم. چقد خوب است که از این فرصت، برای آشتی با خدای مهربان استفاده کنیم و او را با دعای امام سجاد(ع) در سحرهای ماه مبارک رمضان بخوانیم. باشد که خدای مهربان، رحمت خویش را بر ما فرو فرستد و ما را از این عذاب رهایی بخشد. آن حضرت در بخشی از دعایی که به ابوحمزه ثمالی تعلیم دادند، چنین فرمودند:
«خدای من، در حالی تو را میخوانم که به تو پناهنده شدهام و لطف و کرم تو من را برای این پناهندگی امیدوار ساخته است و نعمتهای بی کرانت از قبل مرا در خود فرو برده است.
تو آن بخشندهای هستی که بخشایشت باعث فشار و سختی برای تو نمیشود و فضیلتهایت کم نمیگردد و رحمت تو کاهش نمییابد.
اعتماد ما به تو ای خدای مهربان بابت چشم پوشیهای بسیار در مقابل خطاهای پیشین ما است. ما از تو بزرگی و آقایی فراوان دیدهایم. ما از قِبَل تو رحمتهای فراوان چشیدهایم. آیا اکنون وقت آن رسیده است که امیدهای ما ناامید شود و بر خلاف اعتماد ما، عقوبتمان کنی؟
هرگز ای مولای بخشنده به تو چنین گمانی نداریم و تو را چنین نمیشناسیم. خدایا! ما به تو امید بسیار بستهایم. آرزوهای ما در بارهی بخشش و عفو تو فراوان است.
هر چند که خطا کردهایم؛ اما اکنون امید داریم تا این اشتباهات را بر ما بپوشانی. ما امروز تو را میخوانیم و امیدمان آن است که پاسخ ما را بدهی. پس مولای ما، امید ما را به یقین مبدل ساز.
ما میدانیم که در برابر رفتارهای نادرست خود سزاوار بدترین مجازاتها هستیم. اما علم تو به ما و شناخت ما از تو باعث میشود تا یقین کنیم که ما را ناامید باز نمیگردانی.
خدای من، هرچند که ما استحقاق بخشایش تو را نداریم، اما بزرگواری تو باعث میشود تا خطاکاران را ببخشایی و با کرامت و بزرگ منش با ما رفتار کنی. پس بر ما منت بگذار به خاطر آن چیزی که تو شایستهی آنی، بر ما ببخش که ما نیازمند لطف و عطای تو هستیم.»[3]
[1] داستان نجات قوم یونس از عذاب الاهی، دارای تفصیل بسیار در روایات تفسیری است که از بیان کامل آن به جهت رعایت اختصار صرف نظر شده است.
[2] تفسیر برهان ج3 ص62: رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَ كَذَّبْنَا نَبِيَّكَ وَ تُبْنَا إِلَيْكَ مِنْ ذُنُوبِنَا، وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ الْمُعَذَّبِينَ، فَاقْبَلْ تَوْبَتَنَا وَ ارْحَمْنَا يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
[3] یا رَبِّ هَذَا مَقَامُ مَنْ لَاذَ بِكَ وَ اسْتَجَارَ بِكَرَمِكَ وَ أَلِفَ إِحْسَانَكَ وَ نِعَمَكَ وَ أَنْتَ الْجَوَادُ الَّذِي لَا يَضِيقُ عَفْوُكَ وَ لَا يَنْقُصُ فَضْلُكَ وَ لَا تَقِلُّ رَحْمَتُكَ وَ قَدْ تَوَثَّقْنَا مِنْكَ بِالصَّفْحِ الْقَدِيمِ وَ الْفَضْلِ الْعَظِيمِ وَ الرَّحْمَةِ الْوَاسِعَةِ أَ فَتَرَاكَ يَا رَبِّ تُخْلِفُ ظُنُونَنَا أَوْ تُخَيِّبُ آمَالَنَا كَلَّا يَا كَرِيمُ لَيْسَ هَذَا ظَنَنَّا بِكَ وَ لَا هَذَا فِيكَ طَمَعُنَا يَا رَبِّ إِنَّ لَنَا فِيكَ أَمَلًا طَوِيلًا كَثِيراً إِنَّ لَنَا فِيكَ رَجَاءً عَظِيماً عَصَيْنَاكَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتُرَ عَلَيْنَا وَ دَعَوْنَاكَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتَجِيبَ لَنَا فَحَقِّقْ رَجَاءَنَا مَوْلَانَا فَقَدْ عَلِمْنَا مَا نَسْتَوْجِبُ بِأَعْمَالِنَا وَ لَكِنْ عِلْمُكَ فِينَا وَ عَلِمُنَا بِأَنَّكَ لَا تَصْرِفُنَا عَنْكَ وَ إِنْ كُنَّا غَيْرَ مُسْتَوْجِبِينَ لِرَحْمَتِكَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَيْنَا وَ عَلَى الْمُذْنِبِينَ بِفَضْلِ سَعَتِكَ فَامْنُنْ عَلَيْنَا بِمَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ جُدْ عَلَيْنَا فَإِنَّا مُحْتَاجُونَ إِلَى نَيْلِك