اخيراً در امريکا به مناسبت دویستمین سال تولد مؤسس آیين بابى (علیمحمد شيرازى) و به منظور تبليغ و معرفی بهاءالله و بهائیت، فيلمى رونمایی شد به نام گيت (دروازه: ترجمهی کلمه باب) تا نشان دهد که باب، شخصيتی صلحجو و بزرگ بوده که ظهور کرده تا دروازهی آئين بهائى شود. درمورد این فیلم نکات ذیل بهنظر میرسند:
١. فيلم با نادیده گرفتن واقعیات تاریخی و مندرجات کتابها و آثار و مقالات تحقيقى تاریخی و صرفاً با استفادهی انحصاری از آثار و نوشتههای یکسویه و تبلیغی تشکيلات بهائی از زبان تعدادى بهائى، بدون اظهار تعلق و وابستگی آنها به بهائیت – و فقط با ذکر عناوين دانشگاهى آنها – تکرار میشود. افرادى که با آنها مصاحبه شده است عبارتند از:
– نادر سعیدی: مبلغ و نويسندهی چند کتاب تبليغى بهائى، ساکن لس انجلس،
– اميد قائم مقامى: بهائى و نويسندهی کتابى در مورد باب،
– آرمین اشراقی: فرزند ايرج اشراقى، مبلغ و فعال رسانهاى بهائی،
– موژان مومن: مبلغ بهائی و فعال رسانهاى و نويسندهی چندين کتاب در تأييد آیين بهائى،
– فيروز کاظمزاده: مبلّغ بهائی که از سال ۱۹۶۳ تا سال ۲۰۰۰ میلادی عضو محفل روحانی ملی بهائیان امريکا بود و در سال ۲۰۱۷ از دنیا رفت،
– لیلی میلر مورو (Layli Miller-Muro): وکیل و فعال آمریکایی بهائى و مؤسس مرکز عدالت طاهره،
– رِین ویلسون (Rainn Wilson): بازیگر و کمدین آمریکایی که خود و همسرش بهائى هستند،
– دیوید اِل رو (David L. Rowe): مشاور دربارهی مستندات آیین بهائی و عقاید ویلیام میلر (محقق مسیحی)،
– تاد لاوسن (Todd Lawson): عضو رسمی تشکیلات بهائی از سال ۱۹۶۸ میلادی،
– کاترین وِسینگِر (Catherine Wessinger): ویراستار کتاب ” رسالهی آکسفورد درباره هزاران سالگی” (The Oxford Handbook of Millennialism) که در آن به بهائیت پرداخته،
– هوپر دانبِر (Hooper Dunbar): عضو بیتالعدل اعظم از سال ۱۹۸۸ تا سال ۲۰۱۰ میلادی،
– کارُلین اسپَری فاکس (Carolyn Sparey Fox): نویسندهی کتاب “نیمی از ناگفته ها” (‘The Half of it was Never Told) در تبلیغ بهائیت،
– جان اِس هَچِر (John S. Hatcher): نویسنده کتاب “اقیانوسی از کلماتش: راهنمای خوانندگان هنر بهاءالله “، که دارای ارتباط خوبی با حسن موقر بالیوزی (از ایادیان امر و فعال در رادیو بی بی سی) است،
– جوی دِگِروی (Joy DeGruy): بهائی و نویسندهی کتاب “علائم بردگی پس از جراحت: میراث آمریکا از تحمل آسیب و التیام”.
٢. فیلم با سرمایهگذاری چند میلیون دلاری جامعه بهائیان، با تهیهکنندگی ادوارد پرایس و کارگردانی استیو سارو ویتز و باب هرکولس، که بهائى هستند، در مدت سه و نیم سال در اسپانیا و امریکا تولید شده است . گیت با تبليغات فراوان پیرامونی و زيرنويس به چند زبان آماده شده و قرار است به مناسبت دويستمين سال تولد باب، در مناسبتهای تبلیغی که بهائیان درکشورهاى مختلف برپا میکنند، به نمايش درآيد. فيلم با اين روند که فقط از گويندگان و مبلغان بهائى استفاده مىکند، به يک آنونس تبليغاتى شبيه است نه يک مستند تاريخى و پژوهشى. ردّ پای هیچیک از پژوهشگران مستقل یا منتقد مسلمان یا ازلی در این فیلم دیده نمیشود و این بخش از جامعه به کلّی نادیده گرفته شدهاند. سازندگان این فیلم حتّی نمایش بیطرفی را فراموش کردهاند و از این حیث نمیتوان این فیلم را بازتاب دهندهی تاریخ واقعی باب دانست.
٣. تلاش فيلم بر اين است که باب، شخصی صلحجو معرفی شود، اما با توجه به آثار باقیمانده از او، چنین موضوعی اصلاً راست نمىنمايد، زيرا تمامى آثار باب پر است از تحریک افراد به جنگ و خونریزی و دعوت بابیان به از بین بردن غیربابیان! این موضوع آنچنان پررنگ است که حتی رهبران و مبلغان بهائی هم به آن اذعان کرده اند. به عقیدهی گلپایگانی، مبلغ معروف بهائی، که در اوایل قرن بیستم مطلب خود را نوشته است، اساس دین بیان … معدوم کردن و از بین بردن همه کتابهایی است که دربارهی آیین بابی نباشد، تخریب و انهدام و ویران ساختن همهی مزارها و زیارتگاهها، پرستشگاهها و معابد و اماکن متبرکه و مقدس و استراحتگاههای سایر ادیان، قتلعام همهی انسانها، و قانونی کردن طرد و تکفیر و بدنام ساختن آنها، و نهایتاً از بین بردن همه کسانی که به آئین باب اعتقاد ندارند و محو و از بین بردن هرگونه آثار آنهاست (گلپایگانی، کشف الغطاء، ص ۱۶۶). عبدالبهاء، رهبر بهائیان نیز، در عبارت مشابهی، بهروشنی بیان میدارد که دستور کتاب بیان (کتابی که باب آن را ازسوی خداوند میداند و اسلام را با آن تمامشده معرفی میکند)، “قطع گردن مخالفان، آتش زدن کتابها و نوشتهها، هدم بقاع و اماکن متبرکه و قتلعام عمومی و همگانی بهجز تابعان و باورمندان بیان است.” (عبدالبهاء، مکاتیب، ج۲، ص۲۶۶)
٤. بدون ورود به انگيزههاى تبليغى تشکيلات بهائى در ساخت اين فيلم، باید اذعان نمود که ساخت اين فيلم براى آنها، از منظر راهبرد تبليغى هم، اشتباهى استراتژيک شمرده مىشود . زيرا بزرگداشت و ساخت فیلم در مورد فردی مثل عباس افندی با بعضى شعارهاى امروزین و تعاليم روز شايد مىتوانست توجيه داشته باشد، اما بزرگداشت باب با تعاليم خشن و افراطى ـ که سخن عبدالبهاء را دربارهی آن تعالیم نقل کردیم ـ معلوم نيست چه توجيهى مىتواند داشته باشد؟!
٥. فيلم از همان ابتدا با اطلاعات واهى و دروغین آغاز مىشود. ربط دادن انتظار فرقهاى ازمسيحيان به رهبرى ويليام ميلر، براى پايان جهان در روز ٢٢ اکتبر سال ١٨٤٤، با ادعاي بابيت علیمحمد شيرازى در برابر ملاحسين بشرويهاى شیخیمسلک، در 5جمادی١٢٦٠ قمری (برابر ٢٢ ژانويه ١٨٤٤)، مبنی بر اینکه باب امام مهدى (ع) است، حرفى مضحک و بیپايه است. در اين تطبيق، ادعای ميلر براى پايان جهان را، انتظار همه جهانیان (!) براى ظهور موعود، يعنى عيسى مسیح، جلوه داده؛ سپس ادعاى باب را ـ که با نوشتن تفسير سورهی يوسف، خود را باب امام دوازدهم شیعه خوانده، که بعدها ظهور خواهد کرد- با ادعاى پايان جهان و آخرالزمانی ميلر مطابق دانسته است!
٦. در فيلم ادعا مى شود که همهی مذاهب اسلامى باور داشتند در سال ١٢٦٠ (سال ادعائى ميلر براى پايان جهان) موعود ظهور خواهد کرد. درحالیکه حتی يک نمونه گفتار و حدیث هم وجود ندارد که در يک کتاب اسلامى به اين سال ١٢٦٠ هجری (برابر ١٨٤٤ میلادی)، بهعنوان سال ظهور قائم آل محمد و مهدی موعود (عج) و یا دوران ۱۰۰۰ سالهی امامت ایشان اشاره شده باشد. بلکه برعکس، روایات و احادیث بسیاری در میان کتابهای روایی و جوامع حدیثی شیعیان از دیرباز تا کنون وجود داشته است که تعیینکنندگان وقت ظهور امام مهدی علیه السلام را دروغگو و کذّاب معرفی کرده است. بقيهی ادعاهاى گیت نیز به همین سبک و سیاق ارائه شده است.
٧. نويسندهی فيلم گویا در لباس يک افسانهپرداز ظاهر شده و نه يک مستندساز. لذا در صحنهی تیرباران باب تصور میکند که ٧٥٠ سرباز صف بستند تا باب را تيرباران کنند و بعد هم نتوانستند به هدف بزنند و همگی به طنابی که محکوم را با آن بسته بودند، شلیک کردند(!) آیا براى کشتن فردی دستبسته، جوخه اعدام ٧٥٠ نفری لازم است؟ آیا کسی در تاریخ قدیم و جدید چنین چیزی ثبت کرده است؟! تنها در کتاب تلخیص تاریخ نبیل و منابع بهائی این ادعا صورت پذیرفته است که ادعایی غیر ممکن و خرافی است؛ زیرا عکسهای سربازخانه سابق تبریز همچنان موجود است و در آن محل، اساساً صد نفر هم به زحمت جا میشوند، چه رسد به ۷۵۰ نفر!
٨. در گیت ادعا میشود که باب و طرفدارانش آزاديخواه و صلحطلب بودند، درحالیکه براساس همهی شواهد و مستندات تاريخی و نوشتههای خود باب و بررسیهای تاریخی که اخیراً صورت گرفته، او توهم و انگیزهی گرفتن حکومت ایران و درنهایت ایجاد حکومت جهانی بابی را داشت. يارانش در چندين شهر شورش و کشتار عمومی مردم بی گناه را به راه انداختند و با قواى دولتى ایران جنگيدند و خسارات عظيمى به کشور وارد کردند؛ کارى که امروز با حرکت داعش قابل تطبيق است؛ آن هم با تعاليم خشک و خشن باب در کتاب بيان، که “قتل هر فرد غيربابى را مجاز مىدانسته و دستور به حرق کتب و هدم بقاع وقتل همه الا من آمن و صدق داده است” (عبدالبهاء، مکاتیب، ج۲ (قاهره ۱۹۱۲/۱۳۳۰)، ص ۲۶۶) … همچنان که پیروانش اقدام به ترور شاه هم کردند.
٩. بیمناسبت نیست برای نشان دادن سبعیت و کشتار کور بابیان، که ملهم و برگرفته از سخنان و نوشتههای باب بود، مطلب کوتاهی را از مقالهی ارزشمند دکتر دنیس مکاوئن نقل کنیم ـ که مدت حدود ۱۵ سال از اعضای جامعهی بهائیان انگلیس بود و پایاننامه دکترای خود را در زمینهی بابیت نگاشت و علاوه بر آن چندین مقاله و کتاب هم در این موضوع نوشته است ـ تا راستی سخن مبلغان و فیلمسازان بهائی محک بخورد:
«بابیان در برابر چه کسانی دست به جهاد زدند؟
باب بههیچروی، معنای مشرک و کافر را منحصر به خدا ناباوران نمیدانست؛ بلکه آن را به همهی مسلمانان، چه شیعه و چه سنّی، که عقاید او را بدعتآمیز میدانستند و اصولاً هرکس که از تأیید و ایمان به او سر باز میزد، تعمیم داد.» چند صفحهی بعد (ص ۱۰۸) مجدداً همین سؤال را مطرح کردهام و با توجه به احکام و قوانین بعدی باب، نشان دادهام که بابیان مجاز بودند نسبت به هرکس، که به «بابیان» باور نداشته باشند، اعلام جهاد کنند. دیگر بحث غیرمعتقد به خدا، اسلام و مسلمان، عقیده، اختلاف نظر و امثالهم کاربرد نداشته و همهی غیربابیان در دایرهی کفر و شرک آنها قرار گرفتند! و سپس در ص۱۰۹، یادآور شدهام که “در آن زمان، تمام جمعیت شیعهی ایران مشمول حکم تکفیر و جهاد باب شدند!”
… بههرصورت، باب در کتاب تفسیر سورهی یوسف و کتاب بیان فارسی، دائماً بحث جهاد را دنبال کرده و به موضوعات فتح، غنیمت، برخورد با کفار و مشرکان و اموال آنان و از میان برداشتن و محو شرک و کفر میپردازد. اگر عبدالبهاء پذیرفته است ـ همانگونه که سندش را ارائه کردیم ـ فکر میکنم بهتر است بهائیان کتاب بیان را دقیقتر بخوانند، نه آنکه از کتابهای بهائی به ما مدرک ارائه کنند!
بهنظر من لزومی به بررسی دقیق بخش بعدی مطلب، که به شورشهای بابی در قلعهی شیخ طبرسی، نیریز و زنجان میپردازد، نیست. فقط کافی است بگویم که منابع مورداستناد بهائیان، فقط منابع و مأخذ بهائی است، یعنی نوشتههای زرندی، شوقیافندی و بالیوزی! برای بحث و بررسی دربارهی مباحث چالشی و پیچیدهی تاریخی، صرف استناد تکراری به نظرات و عقاید امروزین بهائیان کافی نیست. اگر نویسندگان بهائی مدعی هستند که میتوانند پاسخ «اتهامات» به بابیان را بدهند، لطف کنند با استناد به منابع و مستندات تاریخی از همان دورهی زمانی، اثبات کنند. کلیگویی براساس مطالب و کتابهای متعصبانه و جهتدار بهائی، که مدتها پس از آن حوادث نوشته شده، در گفتوگوی تحقیقی جایی ندارد. اینکه بابیان اقدامات مسلحانه انجام میدادند؛ اینکه بابیان تمایلات سیاسی داشتند (و اغراض سیاسی خود را از اهداف دینی خود تفکیک نمیکردند)، اینکه آنها عقیده داشتند حکومت قاجار با رفتاری که نسبت به باب داشت، مشروعیت خود را از دست داده بود، همگی ادعاهایی هستند که با شواهد و متون و نصوص روشن، که در مقالهی من و در جاهای دیگر وجود دارد، بهروشنی قابل اثبات است و طرح مباحث انحرافی، برای گم کردن بحث، بینتیجه است. آنچه میتواند مفید و سودمند باشد ابراز همدردی با بابیان است که خواستها و ایدهآلهایشان در زیر گفتارهای بهظاهر زاهدانه و تحریفهای تاریخی صورتگرفته توسط بهائیان، محو شده است!
اجازه میخواهم مختصراً به دو نکتهی دیگر اشاره کنم. نویسندهی بهائی، به “ادعای نادرست من مبنی بر اینکه «مظهر بعدی الهی» قرار بود در آینده دوری بیاید، اشاره کرده و گفته است این برعکس عبارات مندرج در نوشتههای باب است که ظهور این مظهرالهی را قریب الوقوع میداند!”
باید این نکته را روشن کنیم که این برداشت و تفسیر بهائیان است که ظهور «من یظهره الله» را نزدیک زمان باب تلقی کردهاند، وگرنه نوشتههای باب چنین اشارهای ندارد. هرکس که کمترین آشنایی با بحثهای متأخر بابی دارد، میداند که این یک بحث پرمناقشه و کشمکشی بین بهائیان و دیگر بابیان است. من تقریباً به طور مفصل، در مقالهی خود، با نام انشعابات و ادعاهای جانشینی در بابیت به این موضوع پرداختهام. در اینجا مختصراً اشاره میکنم که بحث من «نادرست و بیارزش» نیست، بلکه مبتنی بر قرائتی تقریباً پذیرفتهشده ازسوی همگان، از متون کاملاً شناختهشدهی بابی، همراه با اندکی عقلانیت است!!
احساس میکنم نمیتوانم بدون ارائه توضیح دربارهی آقایان افنان و هچر (یکی از کارشناسان بهائی در فیلم گیت) بگذرم، آنجا که میگویند: «مکاوئن از فصل 5 کتاب چهارم بیان، نقل میکند که پادشاهان و رهبران بیانی ارض نباید صبر کنند که مردم بهصورت ارادی به امر بیان ایمان بیاوردند؛ بلکه باید فعالانه به تبلیغ امر بابی بپردازند و آنها را ترغیب و تشویق به بابیت نمایند.» آنها میافزایند که این «فرم متفاوتی از جهاد نیست؛ این اصلاً جهاد نیست.» و عقیده دارند که من مطلب را اشتباه منعکس کردهام و لذا اصل نظریهی من اشتباه است!
متأسفانه، من آنچه را که به من نسبت داده اند ننوشتهام! یعنی عبارت «پادشاهان بیانی باید فعالانه به تبلیغ امر بپردازند!» (این عبارت اساساً یک عبارت مصطلح بهائی است)، بلکه از کتاب بیان نقل قول آوردهام که «صاحبان قدرت (یعنی پادشاهان و ملوک) بابی نباید منتظر بنشینند که چیزی از آسمان نازل شود تا هرآنچه بر روی زمین است را داخل در امر بیان نماید. بلکه باید به همان روشی عمل کنند که همه به اسلام گرویدند …» شاید بهتر بود که من عبارت دیگری را از همان فصل از بیان اضافه میکردم (۵:۵، ص۱۵۷) که میگوید: «اگر، برای مثال، در ابتدای کار اسلام، کشوری با قوهی قهریه و خشونت فتح میشد، مردمش نیز به اسلام میگرویدند و از میوهی آن دین برخوردار میشدند. اگر جوابیهنویسان اصلاً کتاب بیان و این فصل از آن را نخواندهاند، جهت اطلاع آنها میگویم که موضوع این فصل «حکم دربارهی تملک و اخذ اموال کسانی که به بیان ایمان ندارند» است. اگر هنوز هم مطلب برای آقایان مبهم و ناروشن است، خوب است زحمت بکشند و تیتر قسمت بعدی کتاب بعدی را بخوانند! (۵:۵، ص۱۵۹) “اگر خداوند علیم، به مؤمنان بیان توفیق فتح سرزمین و کشوری را داد که مردمش در برابر امر بابی تسلیم نشدند؛ هرآنچه در آن سرزمین منحصربهفرد است متعلق به نقطه بیان (یعنی باب) است.” با توجه به صراحت عبارات فوق، من اعتراف میکنم که معنای محترمانهی عبارات فوقالذکر، طبق پیشنهاد افنان و هچر، «تبلیغ امر» است!
نکته پایانی در این بخش، پاسخ من به جنابان هچر و افنان است. جاییکه از من نقل قول کردهاند که گفتهام «بابیها در مناطقی که جنگ و کارزار و شورش برپا میکردند، نهتنها در برابر سربازان و قوای مسلح کشوری، بلکه نسبت به مردم عادی و محلی و غیرنظامی نیز سبعیت و وحشیگری زیادی بهکار میبردند.» آنها تا آنجا جلو میروند که میگویند این اتهام غیرمستند و بدون دلیل مکاوئن، نادرست و غیرعلمی است. البته چند مورد دیگر از این قضاوتهای غیرمستند، در مقاله وی وجود دارد! عرض میکنم که این انتقاد آنها غیرمنصفانه و نادرست است. زیرا بیرحمی و سبعیت و وحشیگری بابیان، بهویژه در شورش قلعهی شیخ طبرسی بهخوبی مستند شده و مطالبی که ذیلاً از منابع بابی میآورم، آن را به خوبی نشان میدهد.
– در کتاب نقطةالکاف صریحاً بیان شده که بابیان، که در معیت ملاحسین بشرویی، به سمت بارفروش (بابل) میرفتند، فرد درویشی را که به آنها آدرس اشتباه داده بود، به همراه فرزند کوچکش، کشتند. (میرزاجانی کاشی بابی، نقطة الکاف، ص۱۵۷)
– گروهی از بابیان، درضمن یکی از حملات اولیه به ارتشی که شیخ طبرسی را به محاصره در آورده بود، حدود ۱۳۰ نفر از سربازان و روستائیان را کشتند و روستایی را که سربازان در کنار آن اردو زده بودند، ویران کردند و از منازل ساکنان روستا، بهاندازهی حدود دو سال آذوقه و اقلام موردنیاز خود را مصادره کردند. (همان، صص ۱۶۲-۱۶۱)
– در حملهی دیگر بابیان به اردوگاه ارتش در واسکاس، دو تن از شاهزادگان گریختند و در طبقهی فوقانی خانهای پناه گرفتند. پس از آن، مهاجمان بابی خانه را به آتش کشیدند و همهی اهل آن را در آتش سوزاندند. سپس گروهی از بابیان مازندرانی، روستا را غارت کردند. (همان، صص ۱۶۸-۱۶۷)
– در یک مورد دیگر، قدوس (محمدعلی بارفروشی) به بابیان محافظ قلعه (طبرسی) دستور داد تا سرهای دشمنان را از بدن آنا جدا کنند و آن سرها را بر بالای دیوارها برافرازند و صحنههای وحشتناکی ایجاد کنند…. (همان، ص۱۷۷)
– لطفعلی میرزای شیرازی، یکی از بابیان مدافع قلعه شیخ طبرسی، بههنگام شرح و توصیف حملهی بابیان به روستای واسکاس، از شدت سنگدلی همکیشان خود میگوید که با هرکس روبهرو میشدند او را بهقتل میرساندند. از جمله یک مرد و زن، در روستایی، قبل از واسکاس، که بابیان آنها را به اشتباه بهقتل رساندند. (لطفعلی خان شیرازی، تاریخ، بی نام و عنوان، سند 28-F Ms، بخش ۳، و اسناد ادوارد براون کتابخانه دانشگاه کمبریج، ص۹۲ پانوشت.) نبیل زرندی هم از اشتباه مشابهی سخن گفته است. (نبیل زرندی، Dawn Breakers، ص347-346.)
– در زمان شورش بابیان در زنجان، یکی از بابیان – که از عقیده خود برگشته و مسلمان شده بود – به همراه ۲۲ زندانی دیگر، زنده زنده پوستشان کنده شد و در آتش سوزانده شدند (همدانی، تاریخ جدید باب، ص۱۵۵.).
نیازی نیست بیش از این دراینمورد ادامه دهیم. بهتر است آقایان افنان و هچر، بهجای متهم کردن من به ارائهی مطالب بیمدرک و انجام کار غیرپژوهشی، خودشان اسناد و مدارک موجود را تا اندازهای مطالعه کنند! آنها، خودشان، بدون آنکه تحقیق مستندی انجام دهند و یا به منابع اصلی و اولیه رجوع کنند، بی جهت، و تنها به دلایل گروهی و جناحی و متعصبانهی خود، درصدد کم ارزش جلوه دادن مقالهی من هستند. اشکالی ندارد، هرچه میخواهند از این نقدها بنویسند، ولی بدانند که جایگاه واقعی درج مقالات آنها، همان صفحات نشریات بهائی است که توسط سازمان و تشکیلات خودشان منتشر میشود و هرگز در نشریات علمی و آکادمیک، که به منظور تشویق بحثهای علمی و روشنگرانه دربارهی تاریخ ادیان و براساس معیارها و استانداردهای علمی و پژوهشی میپردازند، جایگاهی ندارند.
در طول یکصد سال گذشته، نویسندگان و پژوهشگران حوزهی تاریخ، چندین بار، درخصوص عدم صداقت بهائیان، در حوزهی بحث و بررسی مباحث تاریخی سخن راندهاند. متأسفانه، این بار قرعه به نام من خورده، تا همچون پیشینیان خود، از روش متکبرانه و متعصبانهی بهائیان، در دستکاری و تحریف اسناد و حقایق، یا پنهان کردن و مخفی داشتن حقایق، به خشم آوردن دیگران از عملکرد بهائیان و غرور بیموردشان اظهار تأسف کنم؛ همانگونه که محققان و پژوهشگران پیشین چنین کردند. آنچه انجام داده و میدهم به احترام عقل و منطق انسانی و دور نگه داشتن عقل و خرد از تعصبات است. ازاینرو، امیدوارم که این برخورد آراء، حداقل، کمکی به روشن شدن ذهن آن دسته از افراد جامعه بهائی نماید، که پیش از این، با راهنمایی عقل و درایت خود، به مشکلات پیشآمده بر اثر حاکمیت و ریاست عوامل بنیادگرا و اقتدارگرا بر جامعه بهائی واقف شده و خطر کنار گذاشتن بحث آزاد را بهخوبی حس میکنند. از این افراد، اعم از آنکه خودشان در حوزههای علمی و پژوهشی فعال باشند یا نباشند، تقاضا دارم که بهائیان پژوهشگر و محقق آینده را تشویق کنند تا در برخورد با آثار و کارهای پژوهشی امثال بنده و دیگران، موازین و استاندارد علمی و آکادمیک را رعایت نمایند. درغیراینصورت، پژوهشگران از مطالعه و بررسی در حوزههای بابی و بهائی دلسرد میشوند، که نتیجه آن محرومیت همیشگی جامعه بهائی از پژوهشهای دینی و تاریخی در حوزه دینشان است.
خوب است افراد بنیادگرا و جزماندیش، در ردههای مختلف بهائی، این سؤال را از خود بپرسند، آیا نحوهی عملکرد آنها، درمجموع، به نفع امر است و یا به ضرر آن؟ درمیان جامعهی بهائی بریتانیا و امریکا، تعدادی بهائی پژوهشگر و دانشگاهی، در حوزههای جامعهشناسی، دین و تاریخ هستند، که میتوانند با تلاش و مساعی خود، گفتمانی با غیربهائیان شروع کنند که مفید و ثمربخش باشد. اقدامات سختگیرانه و تنگ کردن عرصههای علمی و پژوهشی برای ایشان، فقط باعث ترس و نگرانی و دلسردی آنها خواهد شد. محققان و پژوهشگران بهائی دغدغهها و مشکلاتی دارند که یکی از کوچکترین آنها، اجبار به ارائه آثار آنها به کمیته بررسی تألیفات امری است ولی آنها همچنان به تلاش صادقانه مشغولند و میتوانند در ارائهی تصویر مثبتی از پژوهش علمی در حوزهی بهائی موفق عمل کنند. من امیدوارم کسانی که زمینه و آمادگی گام زدن در مسیر علمی را ندارند، حداقل اطلاع داشته باشند که ارائهی دفاعیههای متعصبانه و جزمی، در بهترین حالت، باعث اختلال و روگردانی دیگران و در بدترین شرایط، موجب تخریب و انهدام مبانی هرگونه مطالعات در آینده خواهد شد که ممکن است به ایجاد زمینههای مشترک میان بهائیان و غیربهائیان بینجامد.»
١٠. نام این فیلم گیت گذاشته شده است و در آن باب را بهعنوان دروازهای برای آیین بهائی معرفی کرده است. اگرچه این معرفی توسط مبلّغان بهائی بارها تکرار شده است و آنان سید باب را مبشر بهاءالله معرفی میکنند، اما اگر دلیل اینکه علیمحمد شیرازی خود را باب نامید جستوجو کنیم، به مسألهی کاملاً متفاوت دیگری میرسیم. منظور باب از بابیت برخلاف آنچه سازندگان فیلم گمان کردهاند مطلبی است که عبدالبهاء توضیح داده است: «از کلمه بابيّت مراد او چنان بود که من واسطهی فيوضات از شخص بزرگواری هستم که هنوز در پس پردهی عزّت است و دارندهی کمالات بی حصروحدّ، به اراده او متحرّکم و به حبل ولايش متمسّک و در نخستين کتابی که در تفسير سورهی يوسف مرقوم نموده، در جميع مواضع آن خطابهایی به آن شخص غايب که از او مستفيد و مستفيض بوده، نموده و استمداد در تمهيد مبادی خويش جسته و تمنّای فدای جان در سبيل محبّتش نموده، از جمله اين عبارت است:”يا بقيّة اللّه قد فديت بکلّی لک و رضيت السّبّ فی سبيلک و ماتمنّيت الّا القتل فی محبّتک و کفی باللّه العليّ معتصماً قديماً.”» (مقاله شخصی سیاح ص۲). باید یادآور شد که «بقیّةالله» لقب خاص حضرت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) است و سید باب در آن کتاب بارها و بارها به ایشان اشاره کرده است. با توجه به سخنانی که سید باب داشت، مردم و کسانی که با ایشان ارتباط داشتند این چنین میاندشیدند که جناب علیمحمد، باب امام زمان و واسطهی بین ایشان و بقیهی مردم است. همان طور که عبدالبهاء به تصریح نوشته است، باب خطاب به حضرت بقیة الله علیه السلام چنین گفته است که راضی به شنیدن فحش در راه ایشان است و تنها چیزی که آرزو میکند این است که در راه محبت ایشان کشته شود. مردم آن زمان هم که به امام زمان علیه السلام معتقد بودند، وقتی سخنان باب به آنها میرسید، با شنیدن آن بهواقع فکر کردند که او واسطهی بین مردم و امام زمان علیه السلام است. به همین دلیل هم تا پای جان در راه ایشان مقاومت کردند و ایستادند. بنابراین نمیتوان پذیرفت که منظور باب از بابیت در کتاب قیوم الاسماء بههیچعنوان بشارت به بهاءالله باشد. کتاب قیوم الاسماء ظاهراً اولین کتاب ایشان است که در تفسیر سورهی یوسف علیه السلام برای اثبات مقام خود به ملاحسین بشرویهای نوشته است. ایشان در این کتاب آشکارا اظهار کرده است که این کتاب را از جانب «محمدبنالحسن العسکری علیه السلام» یعنی امام دوازدهم شیعیان و قائم موعود اسلام، خارج کرده است: «اَللهُ قَد قَدَّرَ أن يَخرُجَ ذلِک الکتاب في تَفسيرِ أحسَن القِصَص مِن عِندِ مُحَمَّدِبنِالحَسَن بنعَليبنمُحَمَّدِ بنِعَليِّ بنِموسي بنِجَعفَر بنِمُحَمَّدِ بنِعَليِّ بنِالحُسينِ بنِعَليِّ بنِأبيطالب عَلي عَبدِهِ لِيَکونَ حُجَّة اللهِ مِن عِندِ الذِّکر عَلَي العالَمينَ بَليغاً» یعنی خداوند مقدر کرده است که آن کتاب را در تفسیر بهترین داستانها (قصهی حضرت یوسف) از نزد محمدبنالحسن بنعلیبنمحمد . . . بنعليبنابيطالب بر بندهاش خارج کند، تا حجت خدا از نزد ذکر باشد و بر جهانیان رسا باشد. (صفحهی اول کتاب قیوم الاسماء (تفسیر سورهی یوسف؛ و نیز: رحیق مختوم جلد یکم ص۲۲ یا ۳۴. این کتاب با تأیید و دستور مؤسسهی مطبوعات امری چاپ و منتشرشده است. نیز: اسرارالآثار جلد دوم ذیل کلمه باب). همانطور که ملاحظه میشود ادعای ایشان این است که کتاب قیوم الاسماء – با تمامی محتویات عالیهاش آنگونه که بهائیان در منزلتش سخن میگویند- از نزد امام دوازدهم شیعیان نازل شده است. سید باب در اینجا بهصراحت نام حضرت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را به همراه نام اجداد ایشان تا حضرت علی علیهالسلام می آورد و جایی برای هیچگونه شک و تردیدی باقی نمیگذارد.
١١. بهنظر مىرسد حتى يک فيلم براى تبليغ کالاى مصرفى هم اصولى را رعايت مىکند که در اين فيلم رعايت نشده است. همهی گويندگان با عناوين و القاب معرفى شده ولی بهائى بودن آنها ذکر نشده است. بی گمان هدف سازندگان آن بوده که نشان دهد عدهاى تحصيل کردهی بیطرف دارند اينمطالب را مىگويند! ادعاهاى غيرواقعى درمورد زرينتاج براى کشف حجاب و … هم با مستندات تاريخى تطبيق نمىکند، زيرا او که به اتهام قتل عمو و اقدام براى ترورشاه اعدام شد، حتى موقع اعدام هم حاضر نشد حجاب خود را کنار بگذارد. خشونتهای باب و بابیان در این فیلم به کلی سانسور شده و چهرهای دروغین از این جریان به تصویر کشیده شده که این چهره حتی مورد تأیید بهائیان روشنفکر نیست. واقعیت آن است که باب و بابیان، خشونت را چاشنی اصلی فعّالیتهایشان کرده بودند و سراسر کتابهای باب، از تشویق و ترویج خشونت علیه مسلمانان مشحون است. عنوان فيلم هم نادرست است، زيرا باب هرگز به بهاءالله بشارت نداد و خود را دروازهی او نشمرد، بلکه از فردى به نام من يظهره الله نام برده که حدود دو هزار سال بعد (به عدد مستغاث) قرار است ظهور کند! تصور مى کنيد با اين مقدار اشتباه فاحش اين فيلم را نبايد دروازه دروغ ناميد؟! امید است تحليل دقيقتر فيلم با اشاره به دقايق آن بهزودى عرضه شود.
یادداشت ها و منابع
• مطالب نقلشده از دنیس مکاوئن برگرفته از مقالهی “بنیادگرایی بهائی و مطالعهی آکادمیک جنبش (تروریستی) بابی” او در نشریه دین (۱۹۸۶) صص ۸۴-۵۷ است. دنیس مکاوئن دکترای خود را، در سال ۱۹۷۹، از دانشگاه کمبریج اخذ کرد و رشتهی مطالعات اسلامی را در دپارتمان مطالعات دینی، در دانشگاه نیوکاسل تدریس کرده است. او مقالات زیادی در زمینهی شیخیه، بابیه و بهائیت نوشته است.