سونامی کنفرانس شیکاگو!

قسمت اول:                                                                                                                      

آنچه در این کنفرانس اتفاق افتاد یک” سونامی” در تاریخ بهائیت بود زیرا بهائیت که براساس تعالیم خود همیشه ادعا می کرد در سیاست دخالت نمی کند ، در این کنفرانس بطور غیر منتظره اى در سیاست دخالت نمود و سخن از تغییر حکومت در ایران و تغییر قانون اساسی و همراهى با اپوزیسیون خارج کشور و دگرگونى زیر ساخت هاى نظام به زبان آورد، آن هم از زبان فرد شاخصی مانند دکتر شاپور راسخ.
بعضی بهائیان که متوجه این تغییر رویکرد و باصطلاح سونامی شده بودند، سعی کردند آن را به گردن یک نفر از میهمانان بنام نوری علاء بیندازند غافل از آنکه خود دکتر شاپور راسخ بر این موضوع صحه گذاشت و سخنان نوری علاء را تایید نمود.

تحليل مهرداد مهاجر(بهائي):
 مهرداد مهاجر بهائی، اين سونامي را اين‌گونه تحليل مي‌كند و التبه تعجب او از اين ماجرا قابل درك است:
«گردهمایی 3 هزار نفر از احبای بهایی از 29 اوت تا ابتدای سپتامبر برگزار شد اما از نکات منفی آن سخنرانی اسماعیل نوری علاء بود که چندین بار با کف زدن و ابراز احساسات احباء قطع شد اما در مجموع مناسب نبود. او در سخنان خود احبا را هموطنانی آواره و سرگردان از وطن و جزئی از اپوزیسیون انحلال‌طلب حکومت اسلامی دانست و به نمایندگی از سوی جامعه بهائی حکومت ایران را جزء اشرار خطاب کرد و حکومت جهانی آرمانی بهائی را به جای یک حکومت دین‌مدار، یک حکومت سکولار معرفی نمود.آقای نوری‌علاء با استفاده از تریبون مجانی کنفرانس، گفت كه بايد حکومت اسلامی به زباله‌دان تاریخ ریخته شود و شرط نوسازی ایران را انحلال حکومت اسلامی دانست. او چندین بار سعی کرد تا با تحریک احبا، آنان را به اظهارنظر در امور سیاسی وادار کرده و این کنفرانس را به یک میتینگ سیاسی تبدیل نماید. از احبای حاضر در جلسه که در هنگام سخنرانی نوری‌علاء نه تنها سالن کنفرانس را ترک نکردند بلکه او را تشویق و تائید نمودند، نمی‌توان انتظاری داشت، ولی از گردانندگان کنفرانس و نیز بزرگانی مثل جناب آقای دکتر شاپور راسخ که با نصوص امری و منویات بیت‌العدل اعظم آشنا هستند، این سکوت و تایید باعث شگفتی بود. جناب راسخ در سخنرانی پایانی جلسه، ضمن اشاره به فجایع حکومت اسلامی، این حکومت را غیرقابل اصلاح دانسته و خواستار لغو قانون اساسی و منحل ساختن ساختارهای برآمده از آن شدند. دل بستن به روشنفکران مشابه نه تنها هیچگونه تغییر پایداری را به همراه نخواهد داشت، بلکه باعث بی‌اعتمادی دولت‌ها به بهائیت و فشار بیشتر بر احبا خواهد شد. چرا در بین آن 3 هزار نفر کسی اعتراض نکرد؟»
       اکنون به گزارش نوری علاء که پژوهش تلخیص نموده توجه نمایید:
اسماعیل نوری علاء جمعه 15 شهریور ماه 1392 (ششم سپتامبر 2013) گزارشی را از حضورش به عنوان میهمان در بیست و سومین نشست «انجمن دوستداران فرهنگ ایرانی» که تشکلی مربوط به بهائیان ایران است و هر ساله گردهمآئی وسیعی را در شهر شیکاگوی امریکا برگزار می کند در فضای مجازی منتشر کرده است که حاوی نکات بسیار مهم و تامل برانگیز ی بوده كه خوب است نیم نگاهی به آن بیاندازیم.
نوری علاء نوشته است:
“امسال 23 مین گردهمآئی این انجمن، با شرکت بیش از 3100 نفر، که از دورترین تا نزدیک ترین نقاط جهان آمده بودند، برگزار می شد.و من یکی از چند غیربهائی بودم که دعوت داشتم، دو سه روزی را با این هموطنان آواره از وطن بگذرانم و در یکی از نشست هايشان، در میزگردی نیز، با شرکت آقای دکتر علیرضا نوری زاده و آقای سیامک دهقان پور، شرکت کنم.موضوع گردهمآئی امسال «اتحاد، کلید بازسازی ایران» انتخاب شده بود اما من در آن دو سه روزه کمتر دیدم که سخنرانان در مورد این «اتحاد» چیزی بگویند(!) مگر آنکه تصور کنیم خواسته باشند بر مبانی و ریشه های گسترده و کهن اتحاد ایرانیان، مثلاً نقش توجه به میراث فرهنگی کشورمان (که خانم شکوه میرزادگی در این باره سخن گفت و در چند جا احساسات حضار را هم به شدت برانگیخت) در امر اتحاد، تأکید کرده باشند. آقایان دکتر رامین جهان‌بگلو و پیام اخوان بیشتر بر نقش «خشونت پرهیزی» تأکید داشتند که من البته همه جا گفته ام که تأکید بر این مطلب را حشو زائد و مخلّ می دانم…”
    رویکرد بهائیان به میهمان کردن چهره های شاخص سکولار و مخالف حکومت در سمینارهائی این چنین ، مدتی است که با چراغ سبز بیت العدل شروع شده و بدون اشاره به اینکه بهائیان وفق متون و تعالیمشان اجازه دخالت در سیاست ندارند، از زبان مخالفان و سکولارها ،نسخه های سیاسی برای ایران می پیچند و علنا در سیاست دخالت می کنند و نشان می دهند که تعلیم عدم دخالت در سیاست فریبی بیش نیست برای نفوذ در حاکمیت ها.
نوری علاء در باره علت حضورش می گوید:
“و من هم بدان دلیل که می اندیشیدم اگر سکولار دموکراسی باید چتری باشد که در پناه آن همۀ صاحبان عقیده و باور و دین و مذهب و بی دینی و دهری گری بتوانند با یکدیگر با صفا و دوستی و در همزیستی انسانی به سر برند، آنگاه حضور مای غیر بهائی و بی مذهب و آئین در این گردهمآئی خود می تواند نشانی از باور راستین به سکولار دموکراسی باشد”!
بگذریم…ایشان در تحلیلش بهائیان را به چند دسته تقسیم می کند تا می رسد به موضوع سیاست ورزی:
” دو دیگر به مسئلهء سیاست ورزی بر می گشت و اینکه بهائیان از دخالت در سیاست ورزی منع شده اند. معتقدان به این نکته سه دسته بودند؛ نخست آنان که معتقد بودند بهائیت دیانتی جهانی است و در پی ایجاد جامعهء واحد و حکومت واحد جهانی (که البته بر تعالیم بهائی استوار خواهد بود و نمی تواند سکولار باشد). آنان توجه چندانی به ایران و وضع ایران نداشتند و حل مسئله را در یک متن برخاسته از جهان مداری یا جهان وطنی می دیدند و اگر نگرانی داشتند از جنس همان نگرانی بود که فرد می تواند دربارهء هر نقطه‌ي دیگر از زمین هم داشته باشد. گروه دوم اما سخت وابسته به وطن شان ایران بودند و گاه در سخن گفتن از آن آب و خاک، قطره اشکی نیز دیدگان شان را خیس می کرد اما چون «بیت العدل» شان تغییری در فتوای عدم شرکت در سیاست ورزی را منسوخ نکرده بود، به ناچار، خاموشی می گزیدند و عده ای ازایشان حتی به این توجیه متوسل می شدند که همین سیاست پرهیزی است که موجب شده تا بهائیان داخل کشور لطمهء کمتری بخورند و یا حتی نوری زاد را به این فکر بکشاند که به پابوس کودک بهائی برود.اما گروه سومی هم بودند که آشکارا اظهار می داشتند که باید در این وضعیت تجدید نظر شود. آنها به محتوای سخنان دکتر شاپور راسخ، استاد دانشگاه و معاون سابق سازمان برنامه، که از برزگان بهائیت است، اشاره می کردند که گردهمآئی را با سخنان خود گشود و از مهالک ناشی از استقرار حکومت مذهبی در ایران یادکرد…”

     او سپس به تمجید و تجلیل از شاپور راسخ رئیس سازمان برنامه و بودجه زمان شاه و اینکه چهارده سال افتخار کارمندی و همکاری او را داشته ،پرداخته و به عنوان سخنران در میزگردی که بهمراه علیرضا نوریزاده و سیامک دهقان پور حضور داشته گفته است:
” نشریهء اختصاصی من “سکولاریسم نو” نام دارد؛ نشریه ای که می خواهد تا مسائل و زوایای این مکتب فکری را توضیح داده و تبلیغکند…حال تصور کنید که جمع شما بهائیان که معتقدید قرار است دنیا روزی صاحب یک حکومت جهانی واحد شود، که در زیر سقف آن سیاه و سفید و زرد و سرخی که به ده ها هزار زبان و عقیده و شیوهء زندگی حضور دارند، چه راهی برای حفظ صلح و آرامش و همزیستی و برابری در مقابل قانون خواهید داشت جز اینکه «حکومت جهانی» را «حکومتی سکولار» بدانید و بخواهید؟…اکنون زمانه ای فرار رسیده است که می توان به پیروزی اندیشهء سکولار دموکرات امیدوار بود و اثر سرایت آن در اقشار وابسته به مذهب حاکم را نیز دید. «می خواهم بگویم که وقتی آقای محمد نوری زاد، که از دل همین حکومت اسلامی برآمده، پای کودک بهائی را می بوسد این تنها یک غنچه از درخت بزرگ سکولار دموکراسی است که  اکنون در ایران به گل نشسته است…”
او سپس جمهوری اسلامی را به شدت تقبیح کرده و با الفاظی همچون “کثافت” از آن یاد کرده که باید به زباله دان تاریخ انداخته شود و می گوید:
“من، بعنوان سردبیر یک نشریهء تخصصی، اعلام می کنم که خواستار لغو قانون اساسی حکومت اسلامی و انحلال ساختارهای زائدی هستم که از دل این قانون اساسی برآمده و ما را از وطن مان رانده و آوارهء جهان کرده است. پس می گویم اتحاد و همکاری آری، اما نخست برای انحلال حکومت اسلامی و سپس برای نوسازی ایران.                                                                                                     

 

هنگامی که قسمت بعدی بحث فرارسید نیز به این نکته اشاره کردم که اولاً بهائیان اگر در مبارزه علیه حکومت فعلی شراکت نکنند نمی توانند فردا خود را سهیم در پیروزی بدانند و سهم خواه شوند. آنها باید از هم اکنون نشان دهند که جزئی از اپوزیسیون انحلال طلب حکومت اسلامی هستند و دل به وعده های پوچ و دروغین اصلاح طلبان نیز خوش نمی کنند. ثانیاً فرمان سیاست پرهیزی در بین بهائیان به زمانی بر می گردد که بابیان و بهائیان در زیر تیغ آخوندهای عصر قاجار قتل عام و شکنجه می شدند اما باید توجه کنیم که در همان زمان هم ـ بنا بر اطلاعاتی که آقای فریدون وهمن در سخنرانی روز دوم خود بیان داشتند، بصورت فعال در انقلاب مشروطه شرکت داشته و هرگز به بهانهء سیاست گریزی از دخالت در سرنوشت ایران امتناع نورزیده اند.
و برای من حیرت انگیز و سخت نامنتظره بود که سخنانم چندین بار با کف زدن حضار قطع شد و پس از پائین آمدن از صحنه نیز افراد بسیار زیادی برای تأئید سخنانم به سراغم آمدند و نظرم را تصدیق کردند. پس از این میزگرد نیز نوبت به سخنران پایانی مجلس بوسیلهء آقای دکتر شاپور راسخ می رسید که وظیفه داشت مباحث مطرح شده در سه روز گذشته را جمع بندی کند. ایشان در سخنان خود به فجایع انجام یافته به دست حکومت اسلامی اشاره کرده، این حکومت را غیر قابل اصلاح دانسته، و بیان داشتند که این گردهمآئی خواستار لغو قانون اساسی حکومت فعلی و منحل ساختن ساختارهای برآمده از آن است.
برای من این پایانی خوش بود. مسئلهء ای که در روزهای دیگر مطرح نشده بود به وضوح تمام به جلوی صحنه آمده و در سخنرانی پایانی، که گوئی حکم قطعنامهء گردهمآئی را داشت، جایگاهی در خور یافته بود و شیرینی واقعیت مزبور این سفر پایان هفته را سرشار از خاطره های در یاد ماندنی می کرد…”

قسمت دوم:
صرفنظر ازسخنان نوری علاء و افکار سکولار و پیشینه اندیشگی و نقد مطالبش می خواهيم به روح گزارش او توجه شود که بهائیت بر خلاف آموزه های اصلیش در مورد عدم دخالت در سیاست که بیش از یکصد و پنجاه سال آن را تبلیغ کرده اکنون از زبان افراد شاخصش مثل آقاي شاپور راسخ، دم از سیاست ورزی می زند و در قامت یک حزب تشکیلات محور ، خواستار تغییر حکومت ایران و لغو قانون اساسی می شود و به جذب سکولار ها و بی دین ها هم از طریق چنین سمینارهائی اقدام می کند.
متاسفانه باید گفت واقعیت این است که رهبران و تشکیلات بهائیت علیرغم ظاهر “عدم دخالت در سیاست “منافقانه در همه طول حیاتشان در سیاست دخالت می کرده اند چه آن زمان که به ترور شاه و مخالفان می پرداخته و چه جنگ ها و برادر کشی هائی که در کشور راه انداخته و چه ارتباط با روس و انگلیس و دریافت لقب “سر” در هنگام حضور سپاه انگلیس در فلسطین و بعد ارتباط تنگاتنگ با اسرائیل و توطئه علیه کشور از طریق بسیج سازمان های بین المللی به نام حقوق بشر و…همچنانکه با ادعای دین جدید و ممنوعیت تقیه در بهائیت،شخص عبدالبهاءمنافقانه در نماز جمعه مسلمین در فلسطین شرکت می جسته و خود را یکی از شعب صوفیه جا می زده است!
همین جناب عبدالبهاء در مورد عدم دخالت در سیاست می گوید:« بین‌ قوای‌ دینییه‌ و سیاسیه‌ تفکیک‌ لازم‌ است». و در سخن ديگر گفته‌ است‌ که: «بهائیان‌ به‌ امور سیاسی‌ تعلقی‌ ندارند» و مهمتر از آن، از منظر وی:«میزان‌ بهائی‌ بودن‌ و نبودن‌ این‌ است‌ که‌ هر کس‌ در امور سیاسیه‌ مداخله‌ کند وخارج‌ از وظیفه‌ خویش‌ حرفی‌ زند یا حرکتی‌ نماید همین‌ برهان‌ کافی‌ است‌ که‌ بهائی‌ نیست، دلیل‌ دیگر نمی‌خواهد…”!همچنین می گوید:« نفسی‌ از بهائیان‌ اگر بخواهد در امور سیاسیه‌ در منزل‌ خویش‌ یا محفل‌ دیگران‌ مذاکره‌ بکند اول‌ بهتر است‌ که‌ نسبت‌ خود را از این‌ امر [بهائیت] قطع‌ نماید و جمیع‌ بدانند که‌ تعلق‌ به‌ این‌ امر ندارد. خود می‌داند، والاّ‌ عاقبت‌ سبب‌ مضرت‌ عمومی‌ گردد».
برهمین‌ مبنا، به‌ پیروان‌ خود حکم‌ می‌کند که: «به‌ نصوص‌ قاطعه ی‌ الهیه، در امور سیاسی‌ ابداً‌ مداخله ای‌ نداریم‌ و رأیی‌ نزنیم»…
شوقی‌ هم که‌ پس‌ از عباس‌ افندی‌ رهبری‌ بهائیان‌ را به‌ دست‌ گرفت‌ نیز دراین‌ زمینه‌ سخنان‌ فراوانی‌ دارد. برای‌ نمونه، می‌گوید:
«معاذالله‌ از مداخله‌ در امور سیاسی، احباء باید به‌ کلی‌ از این‌ شئون‌ در کنار باشند و از هر وظیفه‌ای‌ که‌ منجر به‌ مداخله‌ در امر سیاست‌ شود، بیزار گردند.»
حال تشکیلات بهائی باید به افکار عمومی جهان پاسخ بدهد ، در قامت یک حزب که هر ساله سمیناری بین المللی با سه هزار نفر در شیکاگو تشکیل می دهد و خواستار لغو قانون اساسی و اتحاد سکولارها و بهائیان و… می شود،چرا روش دوروئی را در پیش می گیرد و خود را یک دین می نامد که رهبرانش جواز دخالت در سیاست نداده اند!

قسمت سوم:
مجتبى یزدان پرست هم در سایت ” یارجوان” تحلیلی دارد که با هم می خوانیم:
«بیان دیدگاه‌ها و موضع‌گیری‌ها در تمامی کشورها، دولت‌ها، جوامع، سازمان‌ها و نهادهای رسمی و ساختاریافته در پهنه‌ی این عالم خاکی به عهده‌ی سخن‌گوی آن مجموعه بوده و از زبان ایشان بیان می‌گردد. جامعه‌ی جهانی بهایی نیز از این قاعده مستثنی نیست. زمانی که سخن‌گوی رسمی فارسی زبان جامعه‌ی جهانی بهایی، فارغ از هر قید و بندی و به صورت مطلق رابطه‌ی نظام‌مند با هر صدای مخالف حاکمیت در ایران را تایید، تاکید و تصریح می‌نماید، در واقع جهت‌گیری تمامی بهاییان جهان را ترسیم می‌‌كند. چرا که تک تک بهائیان در هر جایی از عالم که باشند، به جامعه‌ی جهانی بهاییان تعلق دارند.                                               

  جناب آقای دکتر فرهاد ثابتان، سخن‌گوی فارسی زبان جامعه‌ی جهانی بهائیان، در اعلام موضعی رسمی از سوی تمامی بهائیان جهان در مصاحبه‌ای به مناسبت قتل هم‌وطن‌مان جناب آقای عطا الله رضوانی در بخشی از سخنان خود در خصوص وجود رابطه‌ی نظام‌مند با اپوزیسیون (مخالفان دولت ایران) این چنین بیان داشتند: “ما از هر گونه ارتباط نظام‌مند استقبال می‌کنیم.” اما در فرهنگ سیاسی، اپوزیسیون این گونه معنا می‌شود: مخالفان دولتی یا (اپوزیسیون) در اصطلاح سیاست، به مجموعه افراد و نهادهای مخالف اصل نظام سیاسی گفته می‌شود که در صدد بر اندازی نظام حاکم می‌باشند. و این بدان معناست که آحاد اعضای جامعه‌ی جهانی بهایی در سراسر گیتی بی‌پرده و آشکارا اظهار دشمنی با دولت ایران نموده‌اند آن هم رابطه‌ای نظام‌مند! چرا که ایشان سخن‌گوی رسمی جامعه‌ی جهانی بهاییان هستند. بر این اساس هر بهایی که خود را متعلق به جامعه‌ی جهانی بهائیان می‌داند، موظف به اقدام علیه حکومت ایران است. عبارت اخیر گزاره‌ای است مطلق که شامل هر بهایی می‌گردد؛ چه در اسرائیل باشد چه در ایران، چه در بیت العدل مشغول خدمت باشد و چه در ایران از اعضای گروه یاران باشد، همه و همه را شامل می‌گردد؛ جملگی بهائیان در اقصی نقاط عالم بنا به تصریح و اعتراف جناب آقای دکتر فرهاد ثابتان دشمن دولت ایران بوده و در صدد براندازی آن هستند. حال تنها پاسخ به یک سوال باقی می‌ماند و آن این که آیا می‌توان از دشمنی که کمر به براندازی آن بسته‌ایم و ایمان به نابودسازی او داریم، انتظار مطالبه و استیفای حقی را داشت؟ چه انتظاری از دشمن خود تراشیده‌ خویشتن باید داشت؟فرض بگیریم در جنگی مسلحانه سرگرم کار و زار با دشمن باشیم؛ اگر سربازی از قوای مقابل به دست ما کشته شود، آیا ما خود را مجازات می‌کنیم!؟ آیا خودمان را قصاص می‌کنیم یا این که خون بهای آن سرباز را پرداخت کرده و از بازماندگانش تفقّد و دلجویی می‌نماییم!؟ مسلم است که عقل سلیم حکم به برخورد با دشمن می‌دهد. بر اساس این گفتار جناب آقای دکتر فرهاد ثابتان، چه انتظار نا به جا و دور از منطقی از حکومت ایران دارند! زمانی که هر بهایی چنین آشکارا علم دشمنی بر دوش می‌کشد، توقع استفیای حق از حاکمیت، کمال سفاهت و بی‌منطقی خواهد بود! سوال بنیادی‌تر این که کدام حق را می‌توان از دشمن مطالبه نمود!؟ آیا ما بر گردن دشمن خود حقی داریم که بتوان آن را مطالبه نمود!؟ عقل سلیم حکم می‌کند طرح هر گونه مطالبه از دولتی که اعتقاد و باور به دشمنی با آن دارید، از اساس باطل بوده و هیچ محلی از اعراب ندارد. گرچه به استناد سخنان سخن‌گوی رسمی جامعه‌ی جهانی بهاییان، هم‌وطنان بهایی ما هیچ حقی هیچ گاه به گردن حکومت پیدا نمی‌کنند، با این وجود مشکلاتی که برای بهائیان به وجود می‌آید، به خاطر باورمندی به مسلک بهاییت نیست؛ بلکه ناشی از تخلفاتی است که مرتکب می‌شوند؛ این که جناب آقای کامران رحیمیان گرفتار قانون شده و محکوم به تحمل حبس گردیده‌اند، به خاطر اقدام غیرقانونی ایشان در تاسیس و راه‌‌اندازی یک دانشگاه بوده و نه به جهت باورمندی ایشان به مرام بهائیت!

گر چه بیان دیدگاه جناب آقای دکتر فرهاد ثابتان، استاد دانشگاه و سخن‌گوی جامعه‌ی جهانی بهاییان، مُحِقّ نبودن بهاییان هم‌وطن‌مان در هر زمینه‌ای را ثابت می‌نماید، لکن از این دست اظهار نظرهای رسمی، اعلام جنگ‌های علنی و اقدامات عملی به کرات از باورمندان شهیر و نام آشنای این مسلک دیده شده است؛ چندی پیش نیز تشکل بهائی «انجمن دوستداران فرهنگ ایرانی» که هر ساله گردهم‌آئی وسیعی را در شهر شیکاگوی امریکا برگزار می‌نماید با دعوت از چهره‌های مشهور سیاسی هم‌چون جناب آقای اسماعیل نوری علاء به گونه‌ای دیگر صحّه بر این دیدگاه جامعه‌ی جهانی بهاییان نهاد. گرچه حضور ایشان بازخوردهای بسیار جالب توجهی داشته و تک مقالاتی نیز در مذمّت حضور ایشان از سوی برخی بهائیان صورت گرفت، لکن آن چه مهم است در درجه‌ی اول دعوت رسمی از ایشان جهت شرکت در کنفرانس می‌باشد. نکته‌ی دیگر این که به استثنای چند بهایی، هیچ یک از نهادهای رسمی جامعه‌ی جهانی بهایی به خاطر این عمل از تشکل انجمن دوستداران فرهنگ ایرانی انتقادی نکرده و آن را تقبیح ننموده‌اند. و مهم‌تر از تمامی موارد گفته شده ، می‌توان به سخنرانی‌های آغازین و هم‌چنین پایانی همایش توسط جناب آقای دکتر شاپور راسخ ایراد گردیده ، اشاره نمود. هر چند بهاییان حاضر در این نشست، مهمان خود را غافل‌گیر نموده و چندین مرتبه با تایید و کف زدن فراوان باعث قطع شدن سخنرانی جناب آقای اسماعیل نوری علاء شده بودند ولی می‌توان با اغماض آن را به حساب دیدگاه شخصی حضّار گذاشت نه برگزار کنندگان سمینار. ولی نمی‌توان نقطه نظرات استاد دانشگاه و معاون سابق سازمان برنامه، جناب آقای دکتر شاپور راسخ را نادیده انگاشت. در همایش‌ها این چنین مرسوم است که در ابتدا اهداف گردهم‌آیی بیان می‌شود و در انتها نیز نتایج و دست‌آوردها مورد اشاره قرار می‌گیرد. جناب آقای دکتر شاپور راسخ، این بزرگ بهائیت، هم در ترسیم اهداف همایش و هم در بیان نتایج نشست، همان منشور اعلام شده توسط جناب آقای دکتر ثابتان را سرمشق خود قرار داده و در آغاز کلام با عبارت «مهالک ناشی از استقرار حکومت مذهبی در ایران» به صراحت محورهای همایش را بیان می‌نمایند. در روز سوم و پایانی گردهم‌آیی نیز ایشان در سخنرانی اختتامیه با استفاده از تعابیر “فجایع انجام یافته به دست حکومت اسلامی”، این حکومت را غیرقابل اصلاح دانسته، و بیان داشتند که این گردهم‌آئی خواستار لغو قانون اساسی حکومت فعلی و منحل ساختن ساختارهای برآمده از آن است.رفعت جایگاه و بلند مرتبه‌ی جناب آقای دکتر فرهاد ثابتان به حدی است که کلام ایشان، نه تنها مشروعیت رکن رکین بهائیت یعنی بیت العدل اعظم را از بین برده، بلکه ایمان جملگی بهاییان را به دست باد می‌سپارد؛ همان گونه که شرح آن گذشت، تمامی اعضای جامعه جهانی بهایی در هر جایی از کره‌ی خاکی که باشند، بر اساس دیدگاه سخن‌گوی رسمی جامعه‌ی خود، دشمن با برنامه و ساختاریافته‌ی حکومت ایران هستند. با توجه به این مطلب آیا در این موضوع می‌توان تشکیک نمود که اعضای بیت العدل اعظم از مومن‌ترین افراد به مرام بهاییت‌اند!؟ بنابراین تمامی 9 عضو بیت العدل اعظم به عنوان اصلی‌ترین و مهم‌ترین اعضای جامعه‌ی جهانی بهاییان که جناب آقای دکتر ثابتان سخن‌گوی آن جامعه می‌باشند نیز شامل اصل دشمنی با دولت ایران می‌شوند. و البته چون مومن‌ترین‌اند لذا دشمن‌ترین نیز خواهند بود. از این پس چند مشکل پیش آمد می‌نماید که جهت اختصار تنها به دو مورد اکتفا می‌گردد: یکی عمل و اعتقاد نامشروع اعضای بیت العدل اعظم و دیگری به کفر گراییدن ایمان باورمندان به آیین بهاییت.»

قسمت چهارم: دستورات بزرگان بهائيت در اطاعت از حكومت‌ها

مجتبى یزدان پرست در ادامه‌ي تحليل خود از كنفرانس 2013 شيكاگو نصوص و دستورات بزرگان بهائيت در خصوص لزوم اطاعت از حكومت‌ها را مورد بررسي قرار داده است كه توجه شما را به آن جلب مي‌كنيم:  

جناب بهاء الله در خصوص اطاعت از حکومت این چنین می‌فرمایند: « باری به نص قاطع جمال مبارک(بهاالله) روحی لاحبائه الفداء ابدا بدون اذن و اجازه حکومت جزئی و کلی نباید حرکتی کرد و هر کس بدون حکومت ادنی حرکتی نماید مخالفت به امر مبارک کرده است و هیچ عذری از او مقبول نیست امر قطعی الهی این است که باید اطاعت حکومت نمود و این هیچ تأویل برنمی دارد و تفسیر نمی‌خواهد. از جمله اطاعت این است: کلمه‌ای بدون اذن و اجازه حکومت نباید طبع گردد… تکلیف احبای الهی اطاعت و انقیاد حکومت است خواه استقلال و خواه مشروطه.» هم‌چنين ايشان در جای دیگری می‌فرمایند: «حق جلّ و عزّ، مملکت ظاهره را به ملوک عنایت فرموده، بر احدی جایز نه که ارتکاب نماید امری را که مخالف رای روسای مملکت باشد».    و از این دست نصوص بسیار است که به همین مختصر اکتفا می‌گردد.
بنا بر نصّ فرمایش رهبر مرام بهاییت، جناب بهاءالله، تمکین به حکومت از جمله مواردی است که برای آن نصّ و دستور وجود دارد، علاوه بر این که نصّ و متن دستورات در این مسلک قابل تاویل نیست، ولي در این مورد خاص در اصل دستور نیز باز تاکید مجددی بر غیرقابل تاویل و تفسیر شدنش آمده است.  دوم این که حوزه‌ی عمل عالی‌ترین مقام در ساختار نظم اداری بهائی یعنی بیت العدل منحصر است به غیر منصوصات؛ چرا که می‌فرمایند: “این مجمع مرجع کل امور است و موسس قوانین و احکامی که در نصوص الهی موجود نه” لذا بیت العدل را نسزد در اموری که بدین صراحت نصوص بدان‌ها تصریح دارد، نظری مغایر متون و خارج از حیطه‌ی اختیارات خود ارائه نماید.                                                               

 

      ملاحظه می‌كنيم که این بیان جناب آقای دکتر فرهاد ثابتان، اعتقاد اعضای نه گانه‌ی بیت العدل اعظم (به عنوان افرادی از جامعه‌ی جهانی بهاییت) را در مقابل نصوص و متون شخص بهاء الله قرار می‌دهد. بیان روشن‌تر اینکه چون اعضای بیت العدل اعظم خود عضوی از آحاد جامعه‌ی جهانی بهاییان می باشند، و سخن‌گوی همین جامعه‌ی جهانی یعنی جناب آقای دکتر ثابتان به صورت رسمی اظهار دشمنی با حکومت نموده، این بزرگواران نیز خواه ناخواه در زمره‌ی مخالفان و حامیان از مخالفان حکومت قرار می‌گیرند. و این نیست مگر مخالفت با متون صریح جناب بهاءالله! بهاییان بهتر از نگارنده می‌دانند که حداقل مجازات مخالفت با نصوص طرداست و لذا اعضای بیت العدل تا زمانی که اعلام برائت از سخنان جناب سخن‌گو ننموده باشند و بدان راضی باشند، می‌بایست طرد شوندو نسزد که در بیت العدل باقی بمانند، که بیت العدل را جایگاه مطرودین نیست.
از سوی دیگر اگر بیت العدل اعظم از اعلام موضع جناب آقای دکتر فرهاد ثابتان تبرّی نجوید و هم‌چنان سکوت رضایت اختیار نماید، بر باورمندان بهاییت است که یکی از دو راه در پیش گیرند؛ یا بایستی این بزرگواران به بیت العدلی که اعتقاد به خلاف نصّ جناب بهاءالله پیدا نموده را کافر شده و نظر بیت العدل را نپذیرند، که در این صورت از این مرام به در خواهند آمد و یا این که با تبعیت از بیت العدل اعظم خلاف نصوص و متون غیرقابل تفسیر و تاویل گام بردارند که این خود کفر آشکارتری به این مرام است.
تنها راه نجات از این بن‌بست را می‌توان در عزل، طرد و تبرّی از جناب آقای دکتر فرهاد ثابتان جستجو نمود. بیت العدل اعظم که در دوران فقدان ولی امر الله، به تنها رکن و اصل آیین بهاییت بدل گردیده و می‌بایست اعلام موضع رسمی سخن‌گوی جامعه‌ی جهانی بهاییان را اشتباه و مغایر متون اعلام نموده، از جناب فرهاد ثابتان بخواهد که بابت این گناه (مخالفت با نصّ بیان جناب بهاءالله) توبه نماید. بهاییان هم‌وطن ما نیز که خود خواسته گرفتار چنین چالشی گردیده‌اند، لااقل به جهت باقی ماندن به مرام بهاییت و حفظ ایمان خود چاره‌ی جز از تبرّی و جدایی از جامعه‌ی جهانی بهایی و سخن‌گوی آن ندارند
.