مقدمه
درباره زرین تاج قزوینی سخنان دو پهلوی بسیاری گفته شده تا جایی که وی را عارف و شاعر نیز خوانده اند البته این مطالب را طرفداران وی برای افزایش قداست ساختگی او بیان کرده اند. وی که بعدها با القابی چون زکیه، طاهره و قره العین نیز خوانده شد، دختر حاجی صالح برغانی قزوینی بود که به سال 1230ق (1) در قزوین به دنیا آمد.(2) نام اصلی او امّ السلمه بود، هرچند که پدرش نام مادر خود، فاطمه را بر وی نهاده بود اما به پاس احترام مادر هیچ گاه او را بدین نام نخواند.(3)
زرین تاج قزوینی در خانواده ای چشم به جهان گشود که همگی تحصیل کرده حوزه های علمیه شیعه بوده و به درجه اجتهاد رسیده بودند. از این رو از همان کودکی با مباحث دینی آشنا شد و بعدها نیز به تحصیل فقه و اصول و کلام و ادبیات عرب در محضر پدر مشغول شد.
مرحوم سپهر، مؤلف “ناسخ التّواریخ” درباره زرین تاج قزوینی چنین آورده است:
«این زن، زرین تاج نام داشت و او دختر حاجی صالح قزوینی است. پدرش یک تن از اجله فقها بوده است. شوهرش ملا محمد، پسر ملا محمد تقی (شهید ثالث) عم زاده وی است که او نیز فضلی به کمال داشت و عمش ملا محمد تقی مجتهدی است که شهرت فضل و تقوای او در همه شهرها و اعصار پراکنده است و این دختر در علوم عربیه و حفظ احادیث و تأویل آیات فرقانی دارای حظی وافر بود از سوء قضا شیفته کلمات میرزا علی محمد باب گشت و از جمله اصحاب او شد. اصحاب میرزا علی محمد باب گاهی او را بدرالدّجی و برخی شمس الضحی نام نهاده و عاقبت به قره العین لقب یافت».
گرایش زرین تاج فزوینی به شیخیه
قائله شیخی گری در آن ایام باعث شده بود تا فضای غبار آلودی در میان افکار عمومی به ویژه متشرعان ایران پدید آید. ملا محمد علی برغانی برادر کوچکتر ملامحمد تقی-شهید ثالث- و پدر شوهر زرین تاج قزوینی با توجه به تبلیغ و ترویج اندیشه های شیخ احمد احسائی در قزوین به فرقه شیخیه تمایل نشان داد و به این گروه پیوست و مروج افکار و اندیشه های سرکرده این فرقه شد. بدین ترتیب بحث و استدلال های جدی میان دو برادر، ملا محمدتقی و ملا محمدعلی به وجود آمد. این تبادل نظرها بر اندیشه زرین تاج قزوینی تأثیر عمیقی داشت تا آنجا که وی نیز چون عموی کوچک خویش به شیخیه گرایش پیدا کرد.
زرین تاج قزوینی به واسطه پدید آمدن برخی ابهامات و سؤالات، پیرامون عقاید و باورهای شیخ احمد احسائی، با جانشین وی سید کاظم رشتی به مکاتبه پرداخت. سید رشتی هنگامی که نامه ها و پرسش های زرین تاج را دید، از اشراف وی به علوم دینی در شگفت ماند و در پاسخ به نامه های او، به رسم زمانه و به جهت تشویق وی را به قره العین ملقب کرد.(4)
اما این آشنایی، خود آغاز ماجرایی بود که زرین تاج قزوینی را که حال در بین شیخیان به قره العین معروف گشته بود، به ترک کانون گرم زندگی کشاند. مورخ معاصر، دکتر عبدالحسین نوائی در مقاله دوم از کتاب فتنه باب در این باره چنین آورده است:
«از آن تاریخ به بعد، استمرار مطالعه در آثار شیخیه و تفحص کتب ایشان، تمام حواس قره العین را به خود معطوف داشت و کم کم زندگی او را تغییر داد و باعث شد از زندگانی مقدس زناشویی به دور افتاده و رهسپار کوچه و بازار شود. از آنجا که وی با عقاید شوهر و طرز استدلال و قیاسات پدر شوهرِ خویش موافق نبود و هر ساعت کارشان به بحث و مشاجره و مجادله میکشید، سرانجام با داشتن سه فرزند از شوهر و خانه و زندگی برید و به منزل پدر خود رفت.» (5) البته ناگفته نماند که پدر زرین تاج قزوینی نیز او را از پیروی فرقه شیخیه بر حذر می داشت (6) اما وی همچنان با سید رشتی که در آن هنگام، در کربلا ساکن بود، مکاتبه می کرد و سرانجام بر آن شد تا برای دیدار وی، عازم کربلا شود. اقوام و منصوبین که چنین دیدند چاره ای نداشتند جز موافقت، به خصوص اینکه خواهرش مرضیه با شوهرش عازم عتبات بودند و زرین تاج را نیز با خود به کربلا بردند.»
زرین تاج قزوینی و آوازه بابیان
زرین تاج قزوینی که کانون گرم زندگی را به بهانه دیدار سید کاظم رشتی رها کرده و راهی کربلا شده بود، هنگامی بدان جا رسید که وی وفات یافته بود. (ذی حجه سال 1259 ق.)
سید رشتی که مدعی شده بود ظهور ولی عصر (عج) بسیار نزدیک و قریب الوقوع است، شاگردانش را واداشته بود تا پس از مرگش در جستجوی “شخص مقصود” یا به اصطلاح خود “شمس حقیقت”، گرداگرد ایران را بپیمایند. در چنین وضعیتی بود که زرین تاج قزوینی به کربلا رسیده و در منزل سید رشتی مقیم شد و جای خالی وی را پر کرد؛ به گونه ای که در پس پرده می نشست و به رفع و حل اشکالات اعتقادی شیخیان می پرداخت و بساط شیخیه را همچنان گرم نگه می داشت.(7) در این بین شاگردان سید رشتی در مسجد کوفه معتکف شده بودند تا شاید مقصود خود را در مسجد بیابند.
نامه زرین تاج قزوینی به ملاحسین بشرویه ای
بعد از گذشت چهل روز از مرگ سید رشتی، چون به مقصود نرسیدند، قرار گذاشتند هرکدام به یکی از نقاط ایران رهسپار شوند تا شاید به مراد خویش برسند. بر همین اساس زرین تاج قزوینی که دیگر شیخیان، وی را فقط با همان لقبی که سید بر وی نهاده بود می شناختند، نامه ای به ملاحسین بشرویه ای می نویسد و از وی تقاضا می کند: «اگر به مقصود رسیدی مرا از نظر دور ندار»، ملاحسین نیز می پذیرد. (8)
ملاحسین به مانند دیگر شاگردان سید رشتی به ظاهر به دنبال گمشده شیخیان و در حقیقت به دنبال کسی که بتواند چنین نقشی را ایفا کند روانه ایران و شهر شیراز می شود. در روز ۵ جمادی الاولی۱۲۶۰ توانست میرزا علی محمد شیرازی، جوانی که سوداهایی در سر داشت، خام حیله ها و تزویر های خود کرده و وی را بعد از آموزش های لازم، آماده ادعای بابیت کند.
زرین تاج قزوینی و جریان بابیت
اسناد و مدارک موجود حکایت از آن دارد که مأموران دولت انگلستان مدتها پیش از آنکه میرزا علی محمد باب ادعای خویش را مطرح سازد، او را زیر نظر داشتند. ملاحسین بشرویه ای هم شخصی است که «آرتور کونولی»، افسر اطلاعاتی انگلستان صراحتاً به جاسوس بودن وی اشاره می کند.(9) از سوی دیگر به استناد اعتراف «کنیازدالگورکی»، افسر اطلاعاتی روسیه تزاری که بعدها سفیر روسیه در ایران شد، ملاحسین، علی محمد شیرازی را انتخاب می کند و راه و روش بابیت را به وی می آموزد.
پس از آنکه علی محمد شیرازی با القائات ملاحسین بشرویه ای دعوی بابیت کرد، شماری از شاگردان سید رشتی به وی گرویدند. ملاحسین بشرویه ای همانطور که به زرین تاج قزوینی قول داده بود نامه وی را به علی محمد شیرازی نشان داد و او نیز قره العین را در شمار حواریون خویش قرار داد (10) که البته هیچ گاه میان علی محمد باب شیرازی و قره العین دیداری حاصل نشد.(11)
با همین شیوه باب توانست 18 نفر را به پیروی از موهومات و مدعیات خویش دور خود جمع کند. او ایشان را حروف حی نامید و به آنها مأموریت داد تا به اقصی نقاط ایران سفر کرده و مبشر خرافات و موهوماتش باشند.
در این زمان خبر ادعای سیدعلی محمد شیرازی به زرین تاج قزوینی رسید. قره العین نیز باب را باور کرد و با جهد بسیار، تمام وقت خویش را صرف تبلیغ، ترویج و تبشیر موهومات باب کرد. کار تبلیغ وی به جایی رسید که توانست با استفاده از قدرت فن بیان خویش، نفوذ خود را در شهر های کربلا، کاظمین و بغداد گسترش دهد و بسیاری از افراد را پیرامون خویش جمع کند تا آنجا که پیروانش حاضر شدند پشت سر وی نماز بگذارند. (12)
دوری گزینی از رفتار زرین تاج قزوینی
اقدامات بی شرمانه و سخیف زرین تاج قزوینی تا به آنجا پیش رفت که سیل مخالفت ها به سمت وی سرازیر شد. عمده این مخالفت ها به علت نوع برقراری ارتباط این زن با اجتماع مردان بود. وی گستاخی را به جایی رسانده بود که به خود اجازه می داد، در شهر کاظمین به منبر رفته و برای پیروان علی محمد شیرازی درس و خطابه داشته باشد. ناگفته نماند که مریدانش که وضع را چنین دیدند نیز معترض رفتار وی شدند و ناگزیر نامه ای به علی محمد باب شیرازی ارسال کرده و به او درباره اقدامات ساختار شکنانه قره العین شکایت کردند. از آنجا که جوان کم سن و سال شیرازی آموزش هایش را از سوی ملاحسین بشرویه ایی، نماینده سرویس اطلاعاتی قدرت های سلطه، گرفته بود می بایست باورهای عمیق شیعه به مهدویت و اسلام را از جامعه مسلمین بزداید، لذا در جواب نامه، کارهای قره العین را تأیید کرد و به تمجید از وی چنین نگاشت: «اعلم انها امراه صدیقه عالمه عامله طاهره» اینگونه شد که لقب طاهره به دیگر القاب زرین تاج قزوینی اضافه شد. (13)
وجود چنین پیاده نظام هایی بود که سفیر وقت انگلیس در ایران از آن ابراز خرسندی کرده و با تعبیر اهرم قدرتمند از آن یاد کرد.
مأموران انگلیس مستقر در ایران نیز همواره موظف بودند گزارش فعالیت های این جریان دست ساخته خود را به لندن ارسال داشته تا با مطالعه لحظه به لحظه آن از سوی طراحان، از شکست احتمالی طرح جلوگیری کنند.
در سند موجود در بایگانی وزارت امورخارجه انگلستان، به تاریخ 21 ژوئن 1850 که توسط یکی از عوامل انگلیسی از تهران به لندن و خطاب به “لرد پالمرستون” فرستاده شده، آمده است:
«جناب لرد پالمرستون برحسب تعلیمات جناب لرد، اینجانب افتخار دارد شرحی را درباره مسلک جدید “باب” ارسال دارم. مطالب محتوی در شرح شماره یک، از شرحی گرفته شده که توسط یک تن از مریدان باب به من داده شده است و البته من شکی در صحت مطالب آن ندارم … در یک جمله، این سادهترین مذهب است که اصول آن در ماتریالیسم، کمونیسم و لاقیدی نسبت به خیر و شر کلیه اعمال بشر خلاصه می شود….» (14)
دیگر مخالفت ها با قره العین اساساً، متوجه اقدامات وی در تبلیغ آیینی بود که سید علی محمد شیرازی مبدع آن بود؛ تا آنجا که مردم متدین در کربلا ازدحام عجیبی کردند و خانه سید رشتی را که محل اسکان زرین تاج قزوینی بود، سنگباران کردند.
ناگفته نماند زرین تاج از همان روزی که سخنان واهی علی محمد شیرازی را پذیرفت، دیگر به اصول مقدس دیانت اسلام پایبند نبود و آن را رعایت نمی کرد و در این مسیر از سایر مریدان باب شیرازی، بلکه از ملاحسین بشرویه ای نیز جلوتر افتاد و اولین شخصی بود که علناً به حدود دیانت مقدس اسلام جسارت و تجاوز کرد.
از یک سو مردم و کسبه کربلا برای حفظ دین خود، مراوده و معاشرت با پیروان باب شیرازی را قطع کردند.
و او را بدعت گذار در دین خواندند و طرفدارانش را لعن و نفرین کردند و از سوی دیگر پیروان میرزا علی محمد باب شیرازی برای رهایی از فضای روانی به وجود آمده، طرح فرار رو به جلو را برای خود برگزیدند. آنها با رجوع به اصل خود یعنی شیخی گری، اظهار می داشتند که هر شخصی شیعه کامل و رکن رابع را سب کند، کافر است و سعی می کردند با حربه عدم خرید از بازاریان آنها را وادار به مسامحه کنند.
وقتی باب چنین دید، رساله فروغ خود را منتشر کرد و در آن مدعی شد که «نظر آل الله»، یکی از مطهِّرات (به کسر هاء) است که باعث تطهیر می شود. زرین تاج قزوینی زمانی که این رساله به دستش رسید، از روی کبر و غرور اظهار کرد از آنجا که من (نستجیر بالله)، مظهر حضرت فاطمه (س) هستم آنچه در بازار می خرید، بیاورید تا من به آن نظر کنم و «هر چه من نظر نمایم، طاهر می شود. پیروانش نیز چنین کردند». (15)
زرین تاج قزوینی که برای وقاحتش پایانی نبود، برای اینکه بتواند خشم مردم و علما را هرچه بیشتر برانگیزاند در ماه محرم با پوشیدن تعمدی لباس های شاد و رنگین و با داشتن آرایش زننده به بهانه جشن تولد باب در میان عزاداران حسینی حاضر می شد. (16) سرانجام والی عراق، وی را به بغداد تبعید کرد. در بغداد نیز چون قره العین همچنان به تبلیغ اوهامات علی محمد باب شیرازی می پـرداخت و علمای اهل سنت و تشیع را به مجادله، بلکه به «مباهله» فرا می خواند، وی را در خانـه ای بازداشت کرد. سپس به امر سلطان عثمانی، او را از عراق به ایران تبعید کردند.
زرین تاج قزوینی مهره بازی جریان بابیان در عراق
زرین تاج برغانی قزوینی به دلیل رشد و نمو یافتن در یک خانواده فرهنگی از اعتماد به نفس کاذبی برخوردار شد که در نهایت وی را واداشت تا از اصل باورهای اسلام اصیل دور گشته و به عرصه شیخیه وارد شود.
قدرت های سلطه، برای مقابله با اسلام ناب محمدی (ص) به دنبال شخصیتی بودند که از توانایی و کاریزمای لازم برخوردار باشد تا بتوانند وی را به عنوان امام غائب به جامعه شیعی مصیبت زده از زیاده خواهی های خود معرفی کنند تا اولاً امید به دولت حق را سلب نمایند و ثانیاً علمای اعلام که مدافع منافع ملی ایرانیان مسلمان بودند را برای همیشه از سر راه بردارند. در همین راستا انگلستان به ملاحسین بشرویه ای مأموریت ویژه ای داد تا چنین فردی را یافته و وی را متقاعد سازد مدعی مهدویت شود. وی نیز در شیراز به سراغ سید جوان و جویای نامی که علی محمد نام داشت و مدتی در کربلا پای درس سید کاظم رشتی، جانشین سرکرده شیخیه حاضر بود، رفت و با وعده و وعیدهایی او را متقاعد ساخت تا دعوی امام غائب کند.
زرین تاج هم به محض اینکه خبر ادعای سیدعلی محمد شیرازی را از ملاحسین بشرویه ای شنید، با تمام وجود به همراه شاگردانش در تبیین اهداف استعماری اربابانش وارد صحنه شد. زمانی که وی در عتبات بود زیر لوای حکومت عثمانی، احکام اسلام را به سخره می گرفت تا جایی که علمای اعلام برآن شدند تا از والی بغداد بخواهند این زن فتنه جو را از عراق به ایران گسیل دارد، که چنین هم شد.
بازگشت زرین تاج قزوینی به سرزمین ایران
اقدامات وقیحانه و خصمانه قره العین در عتبات عالیات که منجر به ایجاد بلوا و آشوب شده بود باعث شد تا حاکم عراق به تقاضای علما و مراجع، وی را به ایران بازگرداند.
از لحظه ای که والی بغداد حکم اخراج قره العین را به وی ابلاغ کرد، عده بسیاری از رهروان وی نیز آماده حرکت به سوی ایران شدند. پس از ورود به ایران، سه روز در شهر کرند اقامت گزیدند. چون مردمان این شهر، اهل حقی بودند و گروهی از غلات محسوب می شدند، به این ترتیب طاهره و همراهانش تلاش خود را بی ثمر دانسته و این شهر را ترک گفته و به سوی کرمانشاه روانه شدند.
فتنه و آشوب یکی از خصیصه های این زن بود که برای مردم هر شهری که به آن می رسید، به سوغات می آورد از این رو زمانی که زرین تاج به همراه مریدانش به کرمانشاه وارد شد به مدت چهل روز، بحران و تنش مذهبی ایجاد کرد. وی پس از ورود، سه خانه اجاره کرد و یکی از آنها را مرکز تبلیغ قرار داد و شروع به تبلیغ و ترویج موهومات علی محمد شیرازی – جوان بی خردی که ابزار بازی مأمور اطلاعاتی انگلیس، ملاحسین بشرویه ای شده بود- قرار داد. از آنجایی که ابعاد این فتنه برای مردم چندان آشکار نشده بود هرکس با نگاه خویش به این مرکز تبلیغی وارد می شد. ازدحام جمعیت کنجکاو به اندازه ای بود که اطراف خانه نیز پر می شد.
آقا عبدالله مجتهد که از علمای اعلم کرمانشاه محسوب می شد سکوت را جایز ندانست و مقابله با این جریان الحادی را بر خود فرض دانست. وی از مردم تقاضا کرد که به موهومات زرین تاج قزوینی توجه نکرده و به مرکز تبلیغی وی نروند همچنین به اشراف و بزرگان شهر تذکر می داد که اجازه ورود قره العین را به منازلشان ندهند. آقا مجتهد که دید نمی تواند اینطور آتش این فتنه را خاموش کند و به ستوه آمده بود، مخفیانه مأموری را به شهر قزوین گسیل داشت و از خانواده و اقوام طاهره تقاضا کرد تا به هر نحوی که می توانند وی را از کرمانشاه بیرون ببرند.
جنجال آفرینی طاهره قره العین
حاج میرزا حسن نیکو در کتاب خود موسوم به فلسفه نیکو معتقد است که طاهره چون از نظر آقا عبدالله مجتهد آگاهی یافت از کرمانشاه خارج و به سوی همدان رهسپار شد و در بین راه به روستاها و قصبات هم که می رسید از تبلیغ دست نمی شست.(17)
چون به همدان رسیدند جمعاً چهل نفر زن و مرد بودند که به مانند کرمانشاه سه خانه اجاره کرده و یکی از این خانه ها را مرکز تبلیغ خویش قرار دادند. چند روزی از ورود آنها به همدان نگذشته بود که شروع کردند به تبلیغ جریان انحرافی و الحادی که میرزا علی محمد شیرازی سردمدار آن بود. مردم هم به جهت تحقیق و تفحص به این مرکز توجه می کردند تا بدانند که این افراد چه کسانی هستند و چه می گویند و از سوی دیگر یاران زرین تاج نه تنها به این مرکز بسنده نکرده بلکه خود نیز در کوچه و بازار شروع به تبلیغ اوهامات زرین تاج و علی محمد باب می کردند. خود قره العین هم به منازل بزرگان و اشراف این شهر رفت و آمد می کرد تا جایی که با حضور در قلعه بهمن میرزا، حاکم همدان، به تبشیر و ترویج اعتقادات خود نزد اعضای خانواده حاکم پرداخت. (18)
از طرفی برخی شاهزادگان برای سرگرمی و تفریح خود مجلس مناظرهای میان چند تن از علما و قره العین برپا داشتند. در این جلسه مناظره، دو کلیمی به نام های ملا الیاهو و ملا لاله زار نیز حضور داشتند. آن دو کلیمی به سبب کینهای که به اسلام داشتند، از تفرقه ای که در بین مسلمین ایجاد شده بود استقبال کرده و چنان درباره قره العین غلو کردند که بازار این دینسازان رواج گرفت. (19) در این راستا نیز تعداد قابل توجهی از یهودیان، خزعبلات علی محمد باب و قره العین را پذیرفته و بابی شدند. در صورتی که از زمان مبعوث شدن حضرت عیسی (ع) وی را کذاب خوانده و هیچگاه مسیحیت را به رسمیت نشناختند، اینکه چگونه آنها علی محمد شیرازی را به عنوان منجی آخر الزمان دانسته اند، خود جای تأمل دارد.
طاهره چون اوضاع را بر وفق مراد دید و از آنجایی که سودای مخالفت با اسلام را در سر می پروراند، با همکاری مریدان بابی و یهودی خود رساله ای از اوهامات میرزا علی محمد شیرازی را جمع آوری و توسط یکی از مریدانش نزد اعلم علمای همدان ارسال کرد. عالم مذکور چون دعوت به پذیرش ادعای میرزا علی محمد شیرازی را در انتهای نامه مشاهده کرد، به شدت عصبانی شد و دستور داد تا حامل نامه را تنبیه کنند. قره العین و همراهانش که وضعیت را این چنین آشفته دیدند به طرف قزوین حرکت کردند. (20)
هنگامی که زرین تاج به همراه مریدانش وارد شهر قزوین شد، با کمک کنسولگری روسیه توانست بازار مکاره خود را گسترانده و تبلیغ و ترویج اوهامات شیطانی علی محمد شیرازی و خود را آغاز کند. در این رهگذر عده ای با نگاه کنکاشگرانه برای اینکه بدانند یک زن چگونه می تواند طلایه دار تبشیر یک جریان شود، راه کاوش و کنجکاوی را در پیش گرفتند و عده ای نیز شیفته کلمات آغشته به عشوه و غمزه زنانه وی شده و مرید طاهره گشتند. اینگونه بود که بازار دینسازان و مدعیان با کمک دشمنان اسلام و مسلمین گرم شد.
ترور شهید ثالث مقدمه ای بر اعدام زرین تاج قزوینی
ملا صالح، پدر زرین تاج به واسطه علاقه پدر و فرزندی و عمویش، ملاعلی که از قبل با او در فرقه شیخیه همراه بود، سعی داشتند که طاهره را از مسیری که رفته باز دارند و بین وی و عموی بزرگش ملا محمد تقی (پدرشوهرش) و نیز شوهرش ملا محمد، امام جمعه قزوین آشتی بر قرار کنند. اما طاهره نپذیرفت و در پاسخ گفت میان خبیث و طیب و کافر و مؤمن، ضدیتی لا کلام است.(21)
ملامحمد تقی این عالم بزرگوار که نمی توانست توهین و حمله به مقدسات و دیانت اسلام را از سوی قره العین تحمل کند و ریشه این بی حرمتی ها را در آموزه های شیخیه و علی محمد شیرازی می دانست، بر منبر ضمن آگاه سازی جامعه، بیزاری خود را از آنها اعلام کرد که این اقدامات در بین مردم مؤثر افتاد. به همین روی، آتش کینه طاهره از عموی خویش هر روز شعله ور تر شد تا اینکه قصد ترور او را کرد.
اعتضاد السلطنه که خود معاصر این کجروی ها و به انحراف کشاندن جامعه توسط میرزا علی محمد شیرازی با حمایت های دول روس و انگلیس بود، در کتاب خود تحت عنوان فتنه باب در این خصوص چنین آورده است: «با اینکه بابیه سعی دارند که قره العین را از تهمت قتل ملامحمد تقی مبرا بدانند و در این باره توجیهاتی می کنند، ولی مدارک متقن تاریخی ثابت می کند که قتل آن مرد روحانی به امر و اطلاع وی بوده است.» (22)
چگونگی وقوع این ترور که زشتی و پلشتی آن دامن بابیگری و سرکردگان آن را برای همیشه گرفته است به این شرح می باشد.
بعد از کشمکش های فراوان بین روحانیت و طاهره و عدم تحقق خواسته علما خاصه ملا محمد تقی برغانی برای برگشتن طاهره از اوهامات شیخ احمد احسائی و علی محمد شیرازی و پناه آوردن او به دامن اسلام و اصرارهای وی بر گفته های خویش که هر روز وضعیت جریان انحرافی و بدعت گذاران را بغرنج تر می کرد، طاهره را بر آن داشت تا به خروج از بن بست و پیدا کردن چاره کار بیندیشد که در نهایت حذف فیزیکی و ترور ملا محمد تقی (عمو و پدر شوهر) تنها راه حلی بود که به ذهن این زن خطور کرد و برای رسیدن به این مقصود، پانزده روز قبل از ترور، یاران و مریدان خویش را به جز چند نفر که برای رسیدن به اهداف خود در نظر گرفته بود از شهر خارج ساخت. (23)
در طول این دو هفته که از خروج مریدان طاهره می گذشت تا حدودی از التهاب شهر قزوین کاسته شده بود و وضعیت فرهنگی شهر به شرایط قبل از ورود قره العین و یارانش نزدیک می شد که ناگهان صبحگاهان با صدای لرزان طلب کمک ملا محمد تقی برغانی این عالم عامل و فقیه عادل، شهر یکپارچه مملو از شیون و غوغا شد.
پنج نفر از مریدان زرین تاج که به دستور وی و برای این منظور در شهر مانده بودند و عاملین این اقدام وحشیانه و سبوعانه بودند، به محض اطلاع عموم و حاکم دستگیر شدند. زشتی این اقدام تروریستی به حدی بود که بعد ها سرکردگان و یا نزدیکان آنها در نوشته های خود سعی کردند تا این لکه ننگ را از خود دور کنند اما نتوانستند. زیرا خوی ترور در این فرقه نهادینه شده است و مصادیق فراوانی را در لابلای کتب خود فرقه برای آن می توان یافت.
فریدون آدمیت معتقد است، بابیها در جریان شورشهای خود در دوران ناصری، با مردم و نیروهای دولتی رفتاری سبوعانه داشتند به طوریکه پس از به اسارت گرفتن فردی دست و پا وی را میبریدند و آنگاه او را زنده به آتش می کشیدند. این قساوت و سبوعیت را در ماجرای قتل شهید ثالث (حاج ملا محمد تقی برغانی) نیز بهروشنی میتوان مشاهده کرد. (24)
از همان ساعات اولیه که دستگاه حکومتی از وقوع ترور آگاه شده بود اقدام به جستجو و تحقیق و تفحص کرد و هرکس را که به وی مظنون می شد، توقیف و زندانی می کرد. تا اینکه یکی از ضاربان با این تصور که با معرفی خود، می تواند دیگر همدستانش را از تعقیب رهایی دهد و آنها هم به راحتی صحنه جنایت را ترک خواهند کرد، خود را به مسئولان حکومتی به عنوان مسبب اصلی معرفی کرد. اما نتوانست در بازجویی ها مقاومت کند و اسامی مباشران و آمر وقوع این جریان را اعتراف کرد و آنها نیز تمامی مرتکبان این جنایت را دستگیر و برای مجازات به تهران فرستادند.
اما آمر اصلی این ترور که طاهره قره العین بود، پس از توقیف، در خانه حاکم محبوس شد و مسئولان حکومتی از اعزام وی به تهران صرف نظر کردند. اما بازماندگان شهید ثالث به خونخواهی با همراه کردن افکار عمومی با خود، خواستار قصاص آمر جنایت شدند.
قره العین که متوجه شد هر آن، امکان قصاص وی وجود دارد، دست به کار شد و نامه ای را به تهران برای میرزا حسینعلی نوری، پسر میرزا بزرگ نوری، منشی و حسابدار شـاهزاده امـام وردی مـیرزا، پسر فتحعلی شاه و رئیس گارد مخصوص سلطنتی و روسفیل، فرستاد. (25)
میرزا حسینعلی به کمک یک نفر بابی اهل قزوین و از معتمدان قره العین و همچنین زنان خانواده خود توانست این زن زشت سیره و قاتل را از خانه حاکم ربوده و به تهران منتقل کند. چند روز بعد از استقرار طاهره در تهران برای تأمین امنیت وی این شهر را به سوی خراسان ترک کردند و از سوی دیگر با سوء استفاده از وضعیت موجود در کشور به دلیل مرگ شاه، پیروان جریان بابیه مقدمه ای بر ظهور بهائیت ساختند و از این جنجال آفرینی ، پروژه شخصیت سازی زن در بهائیت را رقم زدند.
نتیجه گیری
ماجراهای (اغلب نسبت داده شده به) زرین تاج قزوینی معروف به طاهره قره العین به عنوان یکی از شخصیت های مؤثر در جریان انحرافی بابیت و بهائیت ، موضوع زن را در جوامع به ویژه بحث اسلام و تشیع مخدوش ساخت. ساختن دستاویزی از یک بانوی منتسب به خانواده ای عالم با مرجعیت شیعی در آن زمان ، هدفی جز مخدوش ساختن جایگاه مرجعیت تشیع در اسلام را دنبال نمی کند. بعلاوه که رهبران بهائی هیچ دستاوردی از شخصیت سازی زنان بهائی نتوانستند به پیروان خود ارائه دهند. لذا وامداری مبلغان بهائی از این تقدس سازی و نسبت دادن آن به بهائیت نشان از خلا آموزه های بهائی در حقوق زنان است.
منابع:
1- نجفی سید محمد باقر، بهائیان، تهران، کتابخانه طهوری، 1357،ص535
2- در سال تولد قره العین اختلافاتی وجود دارد بویژه این که تشکیلات بهائیت سالیان درازی است با جهد و کوشش فراوان وی را مصادره به مطلوب نموده و همچنین سعی نموده تا تاریخ تولد وی را با میرزا حسینعلی نوری در سال 1233ق عنوان نماید تا بدینوسیله مشروعیت لازم را حتی در بین هوادران بدست آورد. زیرا خانم مارتا روت یکی از بهائیان متعصب در کتاب خود به نام طاهره، تاریخ تولد قره العین را بین سالهای 1817-1820 اعلام می دارد.
3- مرسل وند حسن، گفت و شنودهای سیدعلی محمد باب با روحانیون، تهران، نشر تاریخ ایران، 1388، ص197
4- اعتضاد السلطنه، توضیحات و مقالات به قلم عبدالحسین نوائی، فتنه باب، تهران، انتشارات بابک، چاپ سوم، ص 168
5- همان، ص 168
6- محسن عبدالحمید، حقیقه البابیه و البهائیه، بغداد، مطبعه الوطن العربی، 1400 ق / 1980 م، چاپ چهارم، ص 82
7- فتنه باب، صص 111، 168 و 169
8- همان، ص 169
9- Rev. Joseph Wolff (1795 – 1862). Narrative of a mission to Bokhara, in the years 1843-1845, to ascertain the fate of Colonel Stoddart and Captain Conolly. London, J.W. Parker, 1845.
10- علی الوردی، هکذا قتلوا قره العین، کلن: منشورات الجمل، 1997 م، چاپ دوم، ص10
11- نورالدین چهاردهی، باب کیست و سخن او چیست؟ تهران: انتشارات فتحی، 1363، چاپ اول، ص 57
12- علی الوردی، همان، ص 16
13- نورالدین چهاردهی، همان، ص 83
14- Iran Political Diaries 1881-1965 14 Volume Set by R. M. Burrell
15- همان،ص 170 و 171
16- رادیو زمانه، چهره به چهره، روبه رو ، تاریخ روشنگری زنان در ایران
17- نیکو احسان الله، فلسفه نیکو به قلم حاج میرزا حسن نیکو، تهران، بنگاه مطبوعاتی فراهانی،1343جلد سوم ص75
18- همان 109
19- همان 110
20- همان 110
21- اعتضاد السلطنه، فتنه باب، توضیحات و مقالات بقلم عبدالحسین نوائی، تهران، انتشارات بابک، ص174
22- همان، ص174
23- گلپایگانی میرزا ابوالفضل، کشف الغطاء، بی جا، بی تا، ص107
24- آدمیت فریدون، امیرکبیر و ایران، ورقی از تاریخ سیاسی ایران، تهران، خوارزمی، 1348ص457
25- قریبی رضا، بهائیت آن گونه که هست، مؤسسه جام جم، چاپ اول 1387
نویسنده: سیدکاظم موسوی