اسماعیل نوری علاء جمعه 15 شهریور ماه 1392 ـ (6 ماه سپتامبر 2013) گزارشی را از حضورش به عنوان میهمان در بیست و سومین نشست «انجمن دوستداران فرهنگ ایرانی» که تشکلی مربوط به بهائیان ایران است و هر ساله گردهمآئی وسیعی را در شهر شیکاگوی امریکا برگزار می کند در فضای مجازی منتشر کرده است که حاوی نکات بسیار مهم و تامل برانگیز ی است و بهتر دیدم نیم نگاهی به آن بیاندازیم.
نوری علاء نوشته است:
“امسال 23 مین گردهمآئی این انجمن، با شرکت بیش از 3100 نفر، که از دورترین تا نزدیک ترین نقاط جهان آمده بودند، برگزار می شد
و من یکی از چند غیربهائی بودم که دعوت داشتم دو سه روزی را با این هموطنان آواره از وطن بگذرانم و در یکی از نشست هاشان، در میزگردی نیز، با شرکت آقای دکتر علیرضا نوری زاده و آقای سیامک دهقان پور، شرکت کنم.موضوع گردهمآئی امسال «اتحاد، کلید بازسازی ایران» انتخاب شده بود اما من در آن دو سه روزه کمتر دیدم که سخنرانان در مورد این «اتحاد» چیزی بگویند(!) مگر آنکه تصور کنیم خواسته باشند بر مبانی و ریشه های گسترده و کهن بیخ اتحاد ایرانیان، مثلاً نقش توجه به میراث فرهنگی کشورمان (که خانم شکوه میرزادگی در این بار سخن گفت و در چند جا احساسات حضار را هم به شدت برانگیخت) در امر اتحاد، تأکید کرده باشند. آقایان دکتر رامین جهانبگلو و پیام اخوان بیشتر بر نقش «خشونت پرهیزی» تأکید داشتند که من البته همه جا گفته ام که تأکید بر این مطلب را حشو زائد و مخل می دانم…”
رویکرد بهائیان به میهمان کردن چهره های شاخص سکولار و مخالف حکومت در سمینارهائی این چنین ، مدتی است که با چراغ سبز بیت العدل شروع شده و بدون اشاره به اینکه بهائیان وفق متون و تعالیمشان اجازه دخالت در سیاست ندارند، از زبان مخالف خوان ها و سکولارها ،نسخه های سیاسی برای ایران می پیچند و علنا در سیاست دخالت می کنند و نشان می دهند که تعلیم عدم دخالت در سیاست فریبی بیش نیست برای نفوذ در حاکمیت ها …
نوری علاء در باره علت حضورش می گوید:
“و من هم بدان دلیل که می اندیشیدم اگر سکولار دموکراسی باید چتری باشد که در پناه آن همهء صاحبان عقیده و باور و دین و مذهب و بی دینی و دهری گری بتوانند با یکدیگر با صفا و دوستی و در همزیستی انسانی به سر برند، آنگاه حضور مای غیر بهائی و بی مذهب و آئین در این گردهمآئی خود می تواند نشانی از باور راستین به سکولار دموکراسی باشد”!
بگذریم…ایشان در تحلیلش بهائیان را به چند دسته تقسیم می کند تا می رسد به موضوع سیاست ورزی:
” دو دیگر به مسئلهء سیاست ورزی بر می گشت و اینکه بهائیان از دخالت در سیاست ورزی منع شده اند. معتقدان به این نکته سه دسته بودند؛ نخست آنان که معتقد بودند بهائیت دیانتی جهانی است و در پی ایجاد جامعهء واحد و حکومت واحد جهانی (که البته بر تعالیم بهائی استوار خواهد بود و نمی تواند سکولار باشد). آنان توجه چندانی به ایران و وضع ایران نداشتند و حل مسئله را در یک متن برخاسته از جهان مداری یا جهان وطنی می دیدند و نگرانی اگر داشتند از جنس همان نگرانی بود که فرد می تواند دربارهء هر نقطهء دیگر از زمین هم داشته باشد. گروه دوم اما سخت وابسته به وطن شان ایران بودند و گاه در سخن گفتن از آن آب و خاک قطره اشکی نیز دیدگان شان را خیس می کرد اما چون «بیت العدل» شان تغییری در فتوای عدم شرکت در سیاست ورزی را منسوخ نکرده بود، به ناچار، خاموشی می گزیدند و عده شان حتی به این توجیه متوسل می شدند که همین سیاست پرهیزی است که موجب شده تا بهائیان داخل کشور لطمهء کمتری بخورند و یا حتی نوری زاد را به این فکر بکشاند که به پابوس کودک بهائی برود.
اما گروه وسیعی هم بودند که آشکارا اظهار می داشتند که باید در این وضعیت تجدید نظر شود. آنها به محتوای سخنان دکتر شاپور راسخ، استاد دانشگاه و معاون سابق سازمان برنامه، که از برزگان بهائیت است، اشاره می کردند که گردهمآئی را با سخنان خود گشود و از مهالک ناشی از استقرار حکومت مذهبی در ایران یاد کرد…”
او سپس به تمجید و تجلیل از شاپور راسخ رئیس سازمان برنامه و بودجه زمان شاه و اینکه چهارده سال افتخار کارمندی و همکاری او را داشته ،پرداخته و به عنوان سخنران در میزگردی که بهمراه علیرضا نوریزاده و سیامک دهقان پور حضور داشته گفته است:
” نشریهء اختصاصی من “سکولاریسم نو” نام دارد؛ نشریه ای که می خواهد تا مسائل و زوایای این مکتب فکری را توضیح داده و تبلیغ کند…حال تصور کنید که جمع شما بهائیان که معتقدید قرار است دنیا روزی صاحب یک حکومت جهانی واحد شود، که در زیر سقف آن سیاه و سفید و زرد و سرخی که به ده ها هزار زبان و عقیده و شیوهء زندگی حضور دارند، چه راهی برای حفظ صلح و آرامش و همزیستی و برابری در مقابل قانون خواهید داشت جز اینکه آن «حکومت جهانی» را «حکومتی سکولار» بدانید و بخواهید؟…اکنون زمانه ای فرار رسیده است که می توان به پیروزی اندیشهء سکولار دموکرات امیدوار بود و اثر سرایت آن در اقشار وابسته به مذهب حاکم را نیز دید. «می خواهم بگویم که وقتی آقای محمد نوری زاد، که از دل همین حکومت اسلامی برآمده، پای کودک بهائی را می بوسد این تنها یک غنچه از درخت بزرگ سکولار دموکراسی است که در اکنون ایران به گل نشسته است…”
او سپس جمهوری اسلامی را به شدت تقبیح کرده و با الفاظی همچون “کثافت” از آن یاد کرده که باید به زباله دان تاریخ انداخته شود و می گوید:
“من، بعنوان سردبیر یک نشریهء تخصصی، اعلام می کنم که خواستار لغو قانون اساسی حکومت اسلامی و انحلال ساختارهای زائدی هستم که از دل این قانون اساسی برآمده و ما را از وطن مان رانده و آوارهء جهان کرده است.
«پس می گویم اتحاد و همکاری آری، اما نخست برای انحلال حکومت اسلامی و سپس برای نوسازی ایران».
هنگامی که قسمت بعدی بحث فرارسید نیز به این نکته اشاره کردم که اولاً بهائیان اگر در مبارزه علیه حکومت فعلی شراکت نکنند نمی توانند فردا خود را سهیم در پیروزی بدانند و سهم خواه شوند. آنها باید از هم اکنون نشان دهند که جزئی از اپوزیسیون انحلال طلب حکومت اسلامی هستند و دل به وعده های پوچ و دروغین اصلاح طلبان نیز خوش نمی کنند. ثانیاً فرمان سیاست پرهیزی در بین بهائیان به زمانی بر می گردد که بابیان و بهائیان در زیر تیغ آخوندهای عصر قاجار قتل عام و شکنجه می شدند اما باید توجه کنیم که در همان زمان هم ـ بنا بر اطلاعاتی که آقای فریدون وهمن در سخنرانی روز دوم خود بیان داشتند، بصورت فعال در انقلاب مشروطه شرکت داشته و هرگز به بهانهء سیاست گریزی از دخالت در سرنوشت ایران امتناع نورزیده اند.
و برای من حیرت انگیز و سخت نامنتظره بود که سخنانم چندین بار با کف زدن حضار قطع شد و پس از پائین آمدن از صحنه نیز افراد بسیار زیادی برای تأئید سخنانم به سراغم آمدند و نظرم را تصدیق کردند. پس از این میزگرد نیز نوبت به سخنران پایانی مجلس بوسیلهء آقای دکتر شاپور راسخ می رسید که وظیفه داشت مباحث مطرح شده در سه روز گذشته را جمع بندی کند. ایشان در سخنان خود به فجایع انجام یافته به دست حکومت اسلامی اشاره کرده، این حکومت را غیر قابل اصلاح دانسته، و بیان داشتند که این گردهمآئی خواستار لغو قانون اساسی حکومت فعلی و منحل ساختن ساختارهای برآمده از آن است.
برای من این پایانی خوش بود. مسئلهء ای که در روزهای دیگر مطرح نشده بود به وضوح تمام به جلوی صحنه آمده و در سخنرانی پایانی، که گوئی حکم قطعنامهء گردهمآئی را داشت، جایگاهی در خور یافته بود و شیرینی واقعیت مزبور این سفر پایان هفته را سرشار از خاطره های در یاد ماندنی می کرد…”
صرفنظر ازسخنان نوری علاء و افکار سکولار و پیشینه اندیشگی و نقد مطالبش می خواهم به روح گزارش او توجه شود که بهائیت بر خلاف آموزه های اصلیش در مورد عدم دخالت در سیاست که بیش از یکصد و پنجاه سال آن را تبلیغ کرده اکنون از زبان افراد شاخصش مثل شاپور راسخ دم از سیاست ورزی می زند و در قامت یک حزب تشکیلات محور ، خواستار تغییر حکومت ایران و لغو قانون اساسی می شود و به جذب سکولار ها و بی دین ها هم از طریق چنین سمینارهائی اقدام می کند.
متاسفانه باید گفت واقعیت این است که رهبران و تشکیلات بهائیت علیرغم ظاهر “عدم دخالت در سیاست “منافقانه در همه طول حیاتشان در سیاست دخالت می کرده اند چه آن زمان که به ترور شاه و مخالفان می پرداخته و چه جنگ ها و برادر کشی هائی که در کشور راه انداخته و چه ارتباط با روس و انگلیس و دریافت لقب “سر” در هنگام حضور سپاه انگلیس در فلسطین و بعد ارتباط تنگاتنگ با اسرائیل و توطئه علیه کشور از طریق بسیج سازمان های بین المللی به نام حقوق بشر و…همچنانکه با ادعای دین جدید و ممنوعیت تقیه در بهائیت،شخص عبدالبهاء منافقانه در نماز جمعه مسلمین در فلسطین شرکت می جسته و خود را یکی از شعب صوفیه جا می زده است!
همین جناب عباس افندی عبدالبهاء در مورد عدم دخالت در سیاست می گوید: «بین قوای دینییه و سیاسیه تفکیک لازم است» و هم اوگفته است که «بهائیان به امور سیاسی تعلقی ندارند» و مهمتر از آن، از منظر وی:«میزان بهائی بودن و نبودن این است که هر کس در امور سیاسیه مداخله کند وخارج از وظیفه خویش حرفی زند یا حرکتی نماید همین برهان کافی است که بهائی نیست، دلیل دیگر نمیخواهد…”!
همچنین می گوید:” نفسی از بهائیان اگر بخواهد در امور سیاسیه در منزل خویش یا محفل دیگران مذاکره بکند اول بهتر است که نسبت خود را از این امر [بهائیت] قطع نماید و جمیع بدانند که تعلق به این امر ندارد. خود میداند، والاّ عاقبت سبب مضرت عمومی گردد» !
برهمین مبنا، به پیروان خود حکم میکند که:
«به نصوص قاطعه الهیه، در امور سیاسی ابداً مداخله ای نداریم و راءیی نزنیم» …
شوقی هم که پس از عباس افندی رهبری بهائیان را به دست گرفت نیز دراین زمینه سخنان فراوانی دارد. برای نمونه، میگوید:
«معاذالله از مداخله در امور سیاسی، احباء باید به کلی از این شئون در کنار باشند و از هر وظیفهای که منجر به مداخله در امر سیاست شود، بیزار گردند»!
حال تشکیلات بهائی باید به افکار عمومی جهان پاسخ بدهد به عنوان و در قامت یک حزب که هر ساله سمیناری بین المللی با سه هزار نفر در شیکاگو تشکیل می دهد و خواستار لغو قانون اساسی و اتحاد سکولارها و بهائیان و… می شودچرا روش دوروئی را در پیش می گیرد و خود را یک دین می نامد که رهبرانش جواز دخالت در سیاست نداده اند!