پژوهشی در معروف ترین کتاب تاریخی بهائیان و شخصیت نبیل زرندی پدیدآورندهی آن
ماه نامه ی«گوهر» سال سوم، شماره ی 9، آذر ماه 1354، شماره ی مسلسل 33: 706-700.
یکی از افاضل دوستان که به جمع آوری کتاب خطّی و مینیاتور قطعه، علاقهی فراوانی دارد، چندی پیش به من مژده داد که اخیراً دوستی جدید کتاب تاریخ نبیل زرندی را در تاریخ قیام سیّد علی محمّد باب به وی هدیه کرده که از حیث تفصیل بر نقطةالکاف چاپ اروپا فزونی دارد.
او در ضمن سخن از من پرسید: چرا سران این فرقه وقتی کتاب های ایقان و اقدس و اشراقات و مقاله ی سیّاح را در بمبئی به سال 1308 قمری به چاپ میرسانیدند، از انتشار چنین متن جامع و مطلوب و دلخواهی دربارهی تاریخ آغاز و انجام دعوت باب دریغ روا داشتند و به جای آن، مقاله ی سیّاح را انتشار دادند؟ در صورتی که نشر چنین کتابی به هر صورتی که میسّر میشد، راه را بر چاپ و نشر نقطةالکاف از پیش سد میکرد و دیگر فضای خالی در این عرصه باقی نمیگذارد، تا ادوارد براون را در کشف و چاپ آن کتاب به تکاپو بیفکند.
این سؤال دوست فاضل مطّلع که از قرار معلوم نسخههایی از آثار چاپ شدهی بمبئی آنان را در دست دارد و به سنّت اهل کتاب، از ارائهی آن ها به دوستان و آشنایان دریغ میورزد، مرا به این اندیشه درافکند که راجع به کتاب نوپدیدِ منتسب به نبیل زرندی آن چه را که در طی پنجاه سال گذشته به تدریج شنیده و دیده و سنجیده ام طی مقاله ای مُجمل و کلّی گردآورم تا زمینهی بحث و تحقیق دقیق جامع را برای یکی از پژوهشگران فن تاریخ فراهم آورد. اینک به ذکر اطلاعات خود در این باره میپردازم.
چند سال پیش عبدالحمید اشراق خاوری، دبیر بازنشستهی وزارت آموزش، کتابی بنام مطلع الانوار از روی ترجمهی عربی تاریخ منسوب به نبیل زرندی که در مصر به چاپ رسیده بود، به زبان فارسی ترجمه کرد و در تهران با چاپ استنسیل انتشار یافت. از این ترجمه، بعد از مدّتی چاپ دیگری هم منتشر شد که به تطبیق آن ها با یکدیگر هنوز موفق نشده ام؛ ولی برحسب اظهار مترجم، این ترجمه نسبت به اصل مترجم عربی کتاب مقداری تلخیص شده است.
همین قدر باید گفت که کتابی ستبر و در چندصد صفحه به سعی اشراق خاوری مشتمل بر مطالب مفصّلی در دسترس احباب و اغیار، یا دوستان و بیگانگان قرار گرفت که تا امروز کسی را بدین اندیشه نیفکنده است که آیا این کتاب را کی نوشته و کِی نوشته و به چه زبانی نوشته است و در صورتی که به زبان فارسی نوشته شده باشد، چرا اصل فارسی آن در این مدّت پنجاه سال که نامش بر سر زبان افتاده، هنوز به طبع و انتشار نرسیده و مخطوطی از آن هم زیر چشم و دست کسی حتی در عكّاء و حیفا قرار نگرفته است؟
آری، قریب نیم قرن پیش کتابی در مغرب زمین به زبان انگلیسی انتشار یافت که بنام ترجمهی انگلیسی کتاب تاریخ نبیل زرندی معرّفی شد و از قرار معلوم خود شوقی افندی این کار را شخصاً انجام داده بود.
حال ببینیم نبیل زرندی که بوده است؟ ملّامحمّددرویش زرندی که تنها به شاعری شناخته شده، یکی از بابیان قدیم بوده که در دنباله ی حادثهی سوءقصد به جان ناصرالدّین شاه که منتهی به اعدام عدّهای از بابیان و آزادی عدّهای دیگر از زندان و الزام آن ها به ترک ایران و اقامت در بغداد شد، او هم در آن شهر به آنان پیوست.
بعد از مدّتی که ادامه ی توقّف بغداد در میان ایشان تفرقه افکند و از آن جمله تنی چند خود را آیینه ی تجلّی ظهورات معرّفی کردند، ملّامحمّد زرندی هم ادّعای ظهوری تازه کرد. بعد از آن که سرنوشت برخی از این مدّعیان به قتل و غوطه وری در آب دجله منتهی گشت، او هم لازمهی احتیاط را به جا آورد و از ادّعای خود صرف نظر کرد تا از سرنوشت دیگران که به کشته شدن یا غرق شدن در آب دجله پایان گرفته بود، در امان بماند [تا] چهل سال بعد از آن در خلیج عكّاء درون آب دریا به همان سرنوشت مقدر دچار گردد.
ملّامحمّد زرندی در سال 1280 قمری که تبعیدیهای بغداد بعد از قبول تابعیّت دولت عثمانی بنا به درخواست مشیر الدّوله، سفیر کبیر ایران در اسلامبول، از مجاورت حدود ایران به اسلامبول و ادرنه انتقال یافتند و به دنبال آن و در میان طرفداران میرزا یحیی ازل و میرزا حسین علی بهاء رقابت و مخالفت علنی شد، زرندی جانب برادر بزرگ را گرفت و موقع تفرقهی آن جمع و اعزام دستهای به قبرس و گروهی به فلسطین، او همراه برادر بزرگ به عكّاء رفت و از سال 1285[هجری]ق تا 1309[هجری]ق جزء خواصّ یاران میرزا حسین علی و مدّاح او بود.
چیزی که مایهی شهرت و معروفیّت زرندی شده و بدو مجال این را داده است که روزی، پس از آن که سال ها بر مرگش بگذرد، نامش در پشت جلد یک کتاب تاریخ بابیّه به زبان انگلیسی نقش شود، همانا نظم رباعیّاتی بوده است که در هر یک از آن ها به یکی از حوادث تاریخ زندگانی بهاء، از ولادت تا مرگش با قید سال مربوط به واقعه، اشاره میکند. همان رباعیها که مستر براون و مرحوم قزوینی در مقدّمهی خود بر نقطةالکاف چاپ اوقاف گیب، به یکی از آن ها اشاره میکنند و آقای نعمت الله ذکائی همه را در تذکرهی شعرای خویش دنبال ترجمهی احوال او میآورد.
زرندی بعد از مردنِ مرادش، در دنباله ی اختلافی که میان پسران و بستگان میرزا حسین علی ظاهراً بر سر میراث وی و باطناً در باب میراث ریاست بر فرقه پیدا شد و برخی از یارانش مانند زین المقرّبین، جانب میرزا عبّاس، ملقّب به غصن اعظم را گرفتند و میرزا آقاجان خادم الله در مقابل، چوب طرفداری میرزا محمّدعلی غصن اکبر را از دست غصن اعظم (میرزا عبّاس) خورد، او در انتخاب یکی از دو طرف مردّد ماند تا آن که روزی در همان اوان، جسد بی روح او را از دریا بیرون آوردند و باعث خفگی او در آب دریا، معلوم نشد که نشد.
طرفداران غصن اکبر، این پیشامد را به سوءقصد مخالفان خود دربارهی او نسبت دادند؛ در صورتی که هواداران غصن اعظم، این پیشامد را نتیجهی شدّت جذبه و اقدام شخص او به خود افکندن در دریا و خودکشی مربوط میدانستند. بدین ترتیب او از آن چه که در بغداد با تغییر عقیده از آن رهایی یافته بود، پس از چهل سال در عكّاء به همان سرنوشت دچار گردید.
نبیل یعنی چه؟ نبیل در زبان عربی به معنی بزرگوار و نجیب آمده؛ ولی بابیان، نظری به مفهوم لغوی آن نداشتهاند؛ بلکه اینان هر فرد بابی را که اسم محمّد داشت، نبیل میگفتند. این نام گذاری را از توافق عددی حروف کلمهی نبیل با حروف اسم محمّد به دست آورده بودند که نود و دو میباشد. این شیوه ی تغییر اسامی، از زمان حیات سیّد علی محمّد آغاز شد که خود را علی قبل از نبیل ، یعنی علی قبل از محمّد میخواند.
میان بابیان سلف دو تن محمّد نام بودند که در نتیجه ی طول عمر و اشتغال به تبلیغ و ترویج و ستایش از سران این طایفه، به نبیل شهرت یافتند؛ یکی نبیل قائنی که شیخ محمّد فاضل قائنی باشد و دیگری نبیل زرندی که ملّا محمّد شاعر درویش زرندی بوده است.
برای این که میان آن دو تن فرقی ملحوظ باشد، نبیل قائنی را که سواد ملّایی داشت، نبیل اکبر میخواندند. قضا را نام هر یک از این دو تن به اعتباری با موضوع تاریخ فرقه ی جدید ارتباطی یافته است.
نبیل قائنی در سال 1299[هجری]ق کتاب تاریخ جدید بابیّه را که میرزا ابوالفضل گلپایگانی و مانگجی هاترایا نمایندهی پارسیان هند در تهران به دستیاری میرزا حسین همدانی یا تهرانی (منشی تجارت خانه مانکجی) از روی متن تاریخ قدیم بابیه برداشته و به صورتی تازه درآورده بودند، با مختصر جرح و تعدیل و اضافه ی مواد تبلیغی به خطّ دست خود نوشت و آن را بنام نبیل مربوط ساخته بود.
چنان که احیاناً نسخههای دیگری از همان کتاب را بدون آن که شامل تصحیح و تنقیح نبیل قائنی باشد، به خطا، تاریخ نبیل قائنی میخوانند. در مقاله ی تاریخ قدیم و جدید مندرج در ماه نامهی تحقیقی گوهر بدان اشارهای رفت. نسخهای که به خطّ دست قائنی تحریر یافته است، اکنون در یکی از کتاب خانههای معتبر تهران محفوظ و کلیشهای از صفحههای آخر آن با برخی از حواشی صفحات که معرّف خطّ او باشد، ملحق بدان مقاله انتشار یافت.
اما نبیل زرندی شاعر، با سرودن رباعیهایی که سنوات مربوط به تاریخ زندگانی میرزا حسین علی را تعیین و تسجیل میکند، وسیلهی ساده و مختصری برای حفظ ارقام سال های مربوط فراهم آورد که گاهی عین آن ها مورد استشهاد تاریخ نویسان قرار میگیرد و از این راه نام نبیل زرندی را هم ردیف مورّخان تاریخ زندگانی بهاء وارد میکند.
عبدالبهاء در کتاب تذکرةالوفاء که هفتاد و اندی سال پیش از این در حیفاء انتشار یافت، دو مقاله را به یاد خیر این دو نبیل اختصاص داده و از خدمات هر دو در راه تبلیغ و دعوت و سخنرانی تمجید میکند؛ امّا در آن جا، تألیف کتاب تاریخی را به هیچ کدام نسبت نداده است.
نبیل قائنی چنان که در مقاله ی ماه نامهی تحقیقی گوهر بدان اشاره رفت، کتاب تاریخ جدید معهود را برداشته و در پارهای از موارد جزئی تصرّفاتی کرده و برخی مطالب تبلیغی را بر آن افزوده است. اما این تصرّف تا آن درجه حایز اهمیت نبوده که کتاب را از صورت اصلی خود خارج کند و بدان جلوهی اثری تازه بدهد؛ بلکه وضع آن از حیث صورت و معنی به شکلی است که در بادی امر کسی توجه به کمبود و افزود مطالب آن نمیکند و پس از تطبیق بسیار دقیق هر دو صورت، چنین معلوم میگردد که متن جدید را از جنبههای دوجانبهی قدیم بیرون آورده، کاملاً یک جانبه کرده، اما از کلمات میرزا ملکم خان که مؤلّفان بر تاریخ جدید افزوده بودند، چیزی نکاسته است.
این تصرّف قائنی که بیشتر جنبهی مربوط به منافع و مصالح میرزا حسین علی را تأیید میکند، بعد از سه سال (1331[هجری]ق) عبدالبهاء را در عكّاء بر انگیخت تا تاریخ جدید را از کلّیهی جوانب ناسازگار با کار پدر بپیراید و بزداید و به صورت «مقاله ی سیّاح» معهود درآورد و به نحوی که با ماهیّت تاریخ جدید از حیث اُسلوب بیان مطلب و با سیاق تحریر رساله ی جلال الدّوله و کمال الدّوله اثر میرزا فتحعلی آخوند دم ساز باشد.
بنابر این، عدم اشاره و سکوت عبدالبهاء درباره انتساب تألیف کتاب تاریخی به یکی از این دو نبیل در کتاب تذکرةالوفاء امری معقول و قابل قبول بوده است چه، تحریر نسخه مخصوصی از تاریخ جدید به دست قائنی یا سرودن رباعیات ماده تاریخ به وسیلهی زرندی از مقولهی تدوین و تألیف کتاب تاریخ محسوب نمیشود، و فی الواقع انتساب تاریخ جدید معهود احیانا بنام نبیل قائنی کاری دور از حقیقت بوده است و ارزش این رباعیها هم در تعیین سنوات مخصوصی، خیلی کمتر از آن بوده که در تذکرةالوفاء به حساب مورخی گویندهی آن ها نهاده شود. حال بنگریم چگونه تاریخ نبیل زرندی سی سال بعد از وفات او به صورت متنی انگلیسی هویدا گردید؟
وقتی پروفسور براون متن کامل تاریخ قدیم بابیّه را چنان که در نخستین مقاله ی ماه نامهی تحقیقی گوهر بدان اشاره رفت، بنام نقطةالکاف با مقدّمهی الحاقی مبسوطی انتشار داد و خوانندگان را در ضمنِ مطالعهی توضیحات آن مقدّمه، به موقعیت خاص میرزا یحیی ازل در سنوات مقدّم بر 1279[ق] (که سال تألیف تاریخ قدیم بوده است) آشنا کرد و فهرست مانندی از موارد اختلاف میان میرزا یحیی و میرزا حسین علی [را] در فاصلهی خروج هر دو از ایران تا وصول به عكّاء و ماغوسه در آن مقدّمه جا داد، در نتیجه ذهن پژوهندگان شرقی و خوانندگان غربی، مقدّمه را به واقعیّت کشمکش میان دو برادر نوری روشن ساخت. از این بابت، خاطر عبدالبهاء را سخت بیازرد؛ چنان که فوراً دستور جمع آوری نسخههای موجود خطّی کتاب را از اکناف ایران و ارسال به عكّاء برای مقابله با نسخه ی چاپی صادر کرد و به ایادی و احباب خود پیشنهاد عمل شامل و مشترکی را بر ضدّ کار مستر براون و مقدّمهی نقطةالکاف کرد که گوشهای از این فعالیّت را میتوان در لوح میرزا حسن ادیب طالقانی و لوح میرزا نعیم سدهی از نظر پژوهش گذراند.
سرانجام، کار بدین جا رسید که میرزا ابوالفضل گلپایگانی مبلّغ زبردست مقیم قاهره را مأمورکرد تا کتاب کشف الغطاء را بر ردّ مقدّمهی براون و قزوینی بنویسد و در عشق آباد روسیه به چاپ برساند.
مسلّم است در آن روز که میخواستند به کتاب چاپ براون جوابی داده شود، اگر به چنین متن مفصّلی حاوی نکات منظور و مطلوب مانند تاریخ تازه چاپ فارسی منسوب به نبیل زرندی دسترسی داشتند دیگر نیازی به تدوین کشف الغطاء* یا استمداد از نعیم شاعر سدهی برای نظم استدلالیّهی معروف در کار نبود؛ چه، چاپ چنین اثری با آن همه کلیشه و تصویر یا بدون تصاویر ولی به ضمیمهی عکس چند صفحه از نسخهی اصلی خطّ دست نبیل زرندی که معروف آشنایانش بوده، بهترین عملی بود که میتوانست کار چاپ نقطةالکاف را از شدّت تأثیری که در اندیشه ی خواننده ی بی طرف بخشیده بود، فرود آورد.
توجّه بدین نکته که ملّامحمّد زرندی خود یکی از قُدمای گرویدگان به سیّد باب بوده و در سال (1280)[ق] بیش از ده سال از همراهی او با دستهی تبعیدیها میگذشت و سابقه ی گرایش عقیدهای او بدین طرف در آن موقع به طور مسلّم از سیزده سال کمتر نبوده است، بنابر این او یکی از شهود معاصر یا چسبیده به عصر بُروز این حوادث محسوب میشد و هر چه در این باره مینوشت، از اسناد دست اوّل و دستهی متقدّم به شمار میآمد. پس انتشار کتاب او پس از چاپ تاریخ قدیم، مدرک قدیمی را در برابر مدرک قدیمی دیگری قرار میداد و کتابش به اعتبار شهرت نام شاعر بر کتابی که نام مؤلّف آن را بایستی با رمل و اُسطرلاب پژوهش به دست آورد، مزیّت و اعتبار بیشتری داشت.
پس انتشار چنین مأخذ قدیمی (که از پنجاه سال پیش ترجمههای انگلیسی و عربی و فارسی جدید به فواصل زمانی جای اصل مفروض یا معروض آن را گرفته است) بعد از سال 1910 م، به مراتب از تألیف و نشر کشف الغطاء (1917[م]) و تدوین تاریخ آواره (1920[م]) در تأمین غرض و هدف منظور که ردّ نقطةالکاف چاپی باشد، سودمندتر و موثّرتر اتفاق میافتاد.
گویا چنین مقدّر شده بودکه این چشمهی آب مطلوب را درون خزانهی اندیشه خود نادیده یا از یاد برده بگیرند، در تهران و نطنز و قاهره و عشق آباد و تفت برای فرونشاندن آتش عطش خویش آب بجویند.
از غرایب اتّفاق، آن که پیشامد جنگ جهانی اوّل و مرگ گلپایگانی، کار تألیف و نشر کشف الغطاء را به تعویق افکند تا آن که در سال 1917[م]، به اهتمام عبدالبهاء و شرکت برخی از مؤلّفان درجهی دوم و سوم به پایان رسید و در دست تجلید و توزیع قرار گرفته بود که ناگهان سپاهیان انگلیس، فلسطین را تصرّف کردند و لُرد النبی جای جمال پاشا را در بیت المقدّس گرفت. بنابر این، انتشار چنین کتابی که هدف آن تعرّض به مستر براون انگلیسی باشد، با مصالح تازهی بهائیان در فلسطین، مناسب به نظر نمیرسید. لذا چند هزار جلد کتاب تازه چاپ کشف الغطاء به دستور حیفا، در عشق آباد به آتش سوزانده شد، تا انتشارش هم وطنان پروفسور براون را آزرده خاطر نسازد.
سوزاندن این متن تاریخیِ نو پرداخته که برای تصحیح و نقد ردّ ملاحظات پروفسور براون تدوین شده بود، جا را برای نشر اثر دیگری که از حیث حجم و وضع، کوچک تر از نقطةالکاف معهود نباشد، خالی گذارد.
عبدالبهاء، میرزا عبدالحسین آواره تفتی را که قلم تحریری سلیس و شاعرانه و طبع شعری متوسط داشت، نامزد تألیف کتابی زیر نظر مستقیم خود کرد؛ چنان که آواره (آیتی) بعد از بازگشت به میهن و روش پدران و قبول خدمت تدریس در مدارس دولتی، صریحاً میگفت که همه مطالب این کتاب از هر جا تهیّه میشد، قبلاً از نظر ملاحظه، جرح، تعدیل، تغییر، تبدیل و موافقت عبدالبهاء میگذشت تا به چاپ خانه فرستاده شود.
نمونههای چاپی کتاب نیز از این نظارت و هدایت مستقیم او بی نصیب نمیماند، تا کتابی چنان که دلخواه و منظور صاحب کار باشد از چاپ درآمد و در برابر تاریخ قدیم بابیه ی چاپ ممتاز براون، تاریخ نویِ پرمایه تر، دراز تر و ستبر تر به دست طالبان افتاد.
عجب است همان نُحوستی که در موقع نشر کشف الغطاء گریبان گیر آن شد و کتاب را از میان برد، در این موقع هم به سبب دیگری و کیفیّت دیگری دامن تاریخ آواره را گرفت.
مرگ عبدالبهاء و جانشینی شوقی افندی مقارن با انتشار قسمت دوم از کتاب آواره صورت گرفت و آواره که نخواست به وصیّت نامهی تازهی جانشینی شوقی افندی و آثار مُترتّب بر آن تسلیم شود، به ایران و خانهی عقیدهی پدرانش برگشت و از بهائی گری تبرّی جُست و نام خانوادگی آیتی را به جای آواره نهاد. آن گاه با تألیف کتاب کشف الحیل، اعتبار را از روی کتاب تاریخ باب و بهای خود برداشت.
تاریخ آواره گرچه به سرنوشت کشف الغطاء دچار نشد ولی اعترافات آواره مطالب کتاب را از اعتبار تاریخی افکند و شوقی افندی هم پس از استقرار کار جانشینی نیای مادری، برای جبران این کسر تاریخی، در صدد بر آمد بهائیان را در برابر ازلیان و خرده گیران، از تدوین و تکوین امثال کشف الغطاء و آواره بی نیاز سازد. بلکه کتاب ظهور الحقّ میرزا اسدالله مبلّغ مازندرانی را هم نادیده و ناقص گرفت و خواست مشکل را درحوزه مطالعه و مذاکرهی خاور شناسان و پژوهندگان غربی به نحو دلخواه نیای خود حل کند و به نشر کتابی به زبان انگلیسی موسوم به تاریخ نبیل زرندی پرداخت که از حیث حجم مطالب و نحوه ی بیان مقصود و توجّه به تأمین هدفهای منظور و شکل مطبوع، کلان تر، مطمئن تر، جامع تر و زیباتر از تاریخ آواره باشد و مطالب آن را در قالبی تازه و لحنی غربی پسند ریخت. کلیشه ها، عکسها و اوراقی که در این متن انگلیسی عرضه شد آن را خیلی جالب تر از نقطةالکاف چاپی از کار درآورد.
من این کتاب را چهل و اندی سال پیش، پیش شادروان صبحی مهتدی دیدم که میگفت: به کتاب خانهی مدرسهی آمریکایی یا کلیسای انجیلی تهران تعلّق دارد و دیگر ندیده ام.
بیست سال بعد ترجمهی عربی آن را که بعداً از روی همان متن انگلیسی در قاهرهی مصر نقل و طبع شده بود، پیش شادروان منصور رحمانی، عکّاس مخصوص مجلس شورای ملی، دیدم و چند سال بعد در قاهرهی مصر، نسخهای از آن را به یاری گلستانه، از ایرانیان مقیم مصر و عضو محلّی سفارت کبری به دست آوردم و در دمشق از نظر مطالعه گذراندم.
چند سال بعد که ترجمه ی فارسی این کتاب از روی همان ترجمه عربی در تهران انتشار یافت، به این اندیشه افتادم که باعث بر عدم انتشار اصل فارسی آن را از مطّلعی جویا شوم؛ ولی هنوز جواب درستی در این زمینه از کسی نشنیده ام.
عبدالحمید اشراق خاوری مترجم فارسی، در جواب سؤال من پیام فرستاده بود که؛ سبب این امر را از حیفا پرسیده ام؛ ولی مرگ شوقی افندی و فوت اشراق خاوری مرا از درک جواب این پرسش لازم بی نصیب گذارد. فعلاً فارسی زبانان، اعم از بهائی و غیر بهائی، کتابی به قلم اشراق خاوری در اختیار خود دارند و غالباً کاری بدان ندارند که این کتاب را که نوشته و کِی نوشته وبه چه زبانی نوشته است. تا نتیجه تحقیق فنّی متتبّعان شرق و غرب دربارهی این کتابِ تاریخ چه حکمی صادر کند!
null