بررسی مضامین “لوح ابن الذئب” بهاءالله

معبود ظلوم و جهول بهائیان، میرزا حسینعلی فرزند میرزا عباس نوری که وی را «بهاءالله» خوانده اند، در1233هـ.ق متولد و در1260هـ.ق پیرو ملا حسین بشرویه ای (از حروف حیّ میر علی محمد باب) گردید و در فضاحت دشت بدشت شاهرود که با ارتکاب فسق و فجورفراوان، نسخ شریعت اسلام را اعلام کردند (1264هـ.ق) حضور فعّال مؤثّری داشت.

در واقعه ی تروریستی علیه ناصرالدین شاه (1268هـ.ق) ظاهراً و بنابه قول خواهرش عزّیه نوری در رساله ی تنبیه النائمین، نقش آمریّت داشت و در خیال سلطنت بود. لذا همراه دیگر بابیان پایتخت دستگیر و زندانی گردید و پس از چهار ماه، با وساطت سفیر روسیه آزاد و تحت الحفظ به عراق تبعید شد. وی در عراق ، ابتدا برای برادرش یحیی نوری تبلیغ می کرد و سپس خود را «من یظه ره الله» (موعود باب و جانشین وی) خواند و برادرش را انکار نمود و در نتیجه گروه تروریست بابیه به دو گروه متخاصم و خشن بهائی و ازلی منقسم شد. 
تشنجات بین طرفین ، سرانجام دولت عثمانی را واداشت که وی را در1279هـ.ق به اسلامبول و پس از چهار ماه ، به اد رنه و پس از پنج سال، مجدداً به عکّا (فلسطین) تبعید کند و در عکّا،مدتی در سربازخانه ای بیرون شهر زندانی و سپس به خانه ی مجللی(قصرالبهجه)منتقل شد که خود،آن را سجن اعظم می نامید! میرزای مذکور در1309هـ.ق (1892م) مرد. زندگی پر ماجرای وی،حاکی از ریاست طلبی و آشوب گری دامنه داری داشت. البته بنا به روایتی که ادوارد براون در مقدمه ی نقطه الکاف از دیدار خود با او بازگو نموده، وی به دروغ منطقه ی سرسبز و خرّم عکّاء را «اخرب البلاد» می خواند! و همواره بنا به همان رسمی که یهودیان از آن بهره برده و با مظلوم نمایی علی رغم همه ی مظالم و خونریزی ها، برای خود مشروعیت عاطفی در افکار عمومی جهان ایجاد می کردند تا دولت اشغال گر اسرائیل را تأسیس نمایند، حسینعلی نوری نیز همواره مظلوم نمایی و وانمود می کرد که تحت فشار و حبس و زجر بوده است. ولی در اصل وی ظلوم بود نه مظلوم، و جهول بود نه مجهول القدر. 


باید توجه داشت که لوح ابن الذئب (دعوتنامه ی حسینعلی نوری به مرحوم آقا نجفی اصفهانی) در شرایطی نگاشته و ارسال شد (احتمالاً 1308 یا اوایل 1309هـ.ق) که چند بابی ازلی به امر عالمی س د هی کشته شده بودند و آقا نجفی با پذیرش اتهام ، به تهران (1307هـ.ق) تبعیدگردیده بود. با توجه به مضامین ضد ازلی آن لوح، شاید وی می خواست از این فرصت،برای جذب ایشان به همکاری با امین السلطان و بهائیان استفاده کند. مخصوصاً که دهه اول قرن14هجری، اوج فعالیت ضد شاه و قانون خواهی توسط مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی در اسلامبول و میرزا ملکم خان (مؤسس فراموشخانه در ایران و ناشر روزنامه ی قانون) در لندن بود و در هر دو مورد، ازلی ها نفوذ و مداخله ی فراوانی داشتند. 
این دعوت اگر مورد قبول آقا نجفی واقع می شد، می توانست کفه ی دربار و بهائیان را سنگین تر سازد و زمینه را برای نوعی رفورم ، با تأسیس و تقویت مجلس مشورتی درباری بدون انقلاب(در برابر مقام سلطنت) و البته با عضویت نفوذی های بهائی (که شاید میرزا علی اصغر خان امین السلطان هم جزء آن ها بود) فراهم می نمود.

اما در آن شرایط، آقا نجفی به امر مبارزه با امتیاز انحصاری توتون و تنباکو/تالبوت اشتغال داشت (که موجب تضعیف همزمان شاه و امین السلطان و بریتانیا و بهائیان می گردید) و حتی به گفته ی حامد الگار، ابتدا آقا نجفی تقاضای صدور فتوای تحریم را به وسیله ی آقا منیر الدین برای مرحوم میرزای شیرازی بزرگ به سامرا فرستاد و احتمالاً ایشان هم نخستین بار ابتدا فتوا را به اصفهان فرستاده بود که در اواخر ربیع الثانی 1309هـ.ق (نوامبر1891م) صدور چنین فتوایی در اصفهان شایع شد و مدتی بعد نیز در تهران وصول گردید.169پس در آن هنگام ،آقا نجفی به مبارزه علیه سلطه ی 
اقتصادی – سیاسی بریتانیا در ایران مشغول بود و به لوح مذکور اعتنایی نکرد. 
حسینعلی نوری ،با پی بردن به اهمیت علمی،دینی،اجتماعی و سیاسی مرحوم آقا نجفی، عالم بزرگ اصفهان، برای او نامه ی مفصلی (در134صفحه رقعی) نگاشت که در سال مرگش (1309هـ.ق-در حدود33 سال پیش از وفات آقا نجفی اصفهانی) به خط زین المقربین استنساخ و در 1338هـ.ق (1920م- مقارن کنفرانس صلح ورسای فرانسه) در مطبعه السعاده (مصر) چاپ و منتشر گردید. به نظر می رسد که وی این نامه را (که با استکبار و جهالتی مثال زدنی، آن را لوح خوانده است!) در اواخر عمرش و پس از گذراندن حبس در عکا نوشته است و این از سیاق جملات و افعال مربوط به آن دوره در همین رساله معلوم می شود.170
وی نامه اش رابا جمله ی «بسم الله الفرد الواحد المقتدر العلیم الحکیم» شروع و با عبارت «الحمد لله» ختم کرده است و این تفاوت بسیار مهمی با قرآن کریم دارد که در آیه ی ابتدای آن، دو صفت «رحمان» و «رحیم» که مربوط به رابطه ی خدا و مخلوقاتش است و در آیه ی انتهای آن، اسم مخاطبان مختار و دارای فعل ارادی، یعنی «جن» و «ا نس» ذکر شده است و این،حکیمانه ترین شکل سخن گفتن در یک کتاب آسمانی خطاب به مکلّفان است.

همان طور که گفتیم در این رساله، مخاطب آن یعنی مرحوم آقا نجفی اصفهانی «ابن الذّئب» خوانده نشده است، بلکه علمای اصولی مخالف شیخیّه و بابیّه و بهائیه «ذئب» نامیده شده اند که آقا نجفی و پدرش نیز در زمره ی همان علماء بودند. لذا به نظر می رسد که پس از وصول نامه به اصفهان و رد ّ قولی یا عملی آن توسط آقا نجفی، بهائیان و رؤسایشان وی را ابن الذئب و آن نامه را لوح ابن الذئب خواندند تا خود را تخلیه ی روانی و عصبی نمایند.
این رساله همانند بسیاری دیگر از آثار باب و بهاء، مخلوطی از جملات عربی و فارسی است و بیشتر به نظر می رسد که وی می خواهد بدون تصریح،خود را به عنوان پیامبری دانا و صاحب فضل بنمایاند. با توجه به این که مخاطب وی ایرانی و فارسی زبان بود، بنابر قاعده ی خداوند متعال نه تنها باید آثار وی و علی محمد شیرازی به زبان فارسی نازل می شد، بلکه باید فارسی صحیح تر و دقیق تری می بود تا مبنای تصحیح و قاعده مند سازی فارسی مغلق عصر قاجار گردد. زیرا هدف از فرستادن کتب آسمانی، تبیین بهتر و واضح تر حقایق و معارف و احکام ، و رفع ابهام و اختلاف و انحراف در ذهن مخاطبانی است که به دین قبل از آن پای بندند.

در آیه ی چهارم از سوره ی مبارکه ی ابراهیم (ع) می فرماید:«و هیچ رسولی را نفرستادیم مگر به زبان قومش، تا برای آن ها روشن کند، پس خداوند (بنا به گزینش و عکس العمل و رفتار مخاطبان و به عنوان نتیجه ی آن) هرکه را بخواهد گمراه می کند و هرکه را بخواهد، هدایت می کند و اوست عزیز (نفوذ ناپذیر و دست نیافتنی) و حکیم.» و در آیه بعد نیز هدف از رسالت حضرت موسی(ع) را بیرون بردن قومش از ظلمات به نور ذکر فرموده است. 
همچنین در آیه ی 64 از سوره ی مبارکه ی نحل می فرماید:«و (این) کتاب را بر تو نازل نکردیم جز برای آنکه در آنچه که اختلاف پیدا کرده اند، برایشان آن را تبیین و روشن کنی و نیز (برای آنکه باشد) هدایت و رحمتی برای قومی که ایمان می آورند.» و در آیه ی 89از همان سوره فرموده:«…و بر تو (این) کتاب را نازل کردیم که تبیانی (بیانگری) برای همه چیز و هدایت و رحمت و بشارتی برای مسلمانان است.» 
پس کتب آسمانی برای عموم مخاطبان، نقش روشنگری و رفع اختلاف و احیای معارف و احکام راستین، و برای مؤمنان (و نه کافران) مایه ی هدایت به نور و رحمت و بشارت به سعادت اخروی را دارد و این امر می تواندبه همان دو صفت رحمت عمومی و رحمت اختصاصی خدای متعال (رحمن و رحیم) برگردد که در ابتدای قرآن کریم آمده است. 


پس همین سیاق رساله یا لوح ابن الذئب، به تنهایی بر کذب و دروغ گویی حسینعلی نوری و غیر آسمانی بودن گفته ها و نوشته ها و آئین وی دلالت می کند. زیرا وی نه تنها روشنگری و رفع اختلاف نکرده، که با آثاری پر از ابهام، بر اختلافات و ظلمات دامن زده است. مثلاً هنوز کسی از محققان نتوانسته و هیچ کس هم نمی تواند بر اساس آثار وی دقیقاً بگوید که او خداست یا خدای پدر است یا قلم اعلی است یا مشیت نخستین است یا ظهور خداست یا من یظهره الله است یا پیامبر است؟ ولی قطعاً می توان اثبات کرد که وی در ادعاهایش دروغ گو است. 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

پاورقی: 

ـ
169 . ر-ک: حامد الگار، نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، ترجمه ی دکتر ابوالقاسم سری، تهران، توس، 1356، ص ص304-258. 
170 . وی در صفحه ی 52و53 از لوح مورد بحث گفته است:«چهل سنه (سال) به عنایت الهی و اراده ی قوّیّه ی ربّانی، حضرت سلطان أیّده الله را نصرت نمودیم…عجب آنکه وزراء دولت و امناء ملّت الی حین (تاکنون) به این خدمت ظاهر مبین (آشکار) ملتفت نشده اند و یا شده اند (و) نظر به حکمت ذکر نفرموده اند.» اگر آغاز چهل سال را سال ترور ناصرالدین شاه (1268هـ.ق) بگیریم، تاریخ نگارش این متن می شود1308هـ.ق، یعنی نزدیک مرگ حسینعلی نوری.

 

منبع: http://www.kayhannews.ir