چکیده:
در باور شیعه دوازده امامی، حجت بن الحسن العسکری در نیمۀ شعبان سال ۲۵۵ ه.ق. در سامرا به دنیا آمدند؛ ایشان در پنج سالگی و پس از شهادت پدرشان به امامت رسیدند. پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام، امام مهدی علیه السلام غیبت اختیار کردند و فقط از طریق چهار نائب خاص با شیعیان در تماس بودند. دوران غیبت نخستین امام مهدی ۶۹ سال بود و پس از فوت چهارمین نائب دیگر برای خود نائبی انتخاب نکردند و دوران غیبت کبری ایشان به امر خدا آغاز شد، که تاکنون ادامه دارد. به باور شیعیان، ایشان به اذن الهی ظهور خواهند کرد و زمین را از عدل و داد پر خواهند کرد. اما بهائیان معتقدند که میرزا علی محمد شیرازی ملقب به سید باب همان موعود آخرین دیانت اسلام و دوازدهمین امام شیعیان دوازده امامی است. او در سال ۱۲۶۰ ه.ق. در شیراز ظهور کرد. بعد از بررسی و مقایسه بین امام زمان علیه السلام شیعه و میرزا علی محمد شیرازی نقاط مشترکی بین این دو ملاحظه نمیشود تا ادعای تطبیق این دو با یکدیگر، مورد پذیرش قرار گیرد. در عین حال، جست و جوهای تاریخی از منابع بهائی در زندگی باب، نشان میدهد وی به ادعای بابیت قانع نبود و پس از آن ادعای قائمیت و پیامبری و خدایی کرد و بعد از مختصر آزاری از سوی مخالفان، دوبار توبه کرده و از ادعای خود دست کشید.
کلید واژه: مهدی، باب، قائم، شیعه، عدالت، ظلم، ادعا
مقدمه:
اعتقاد به ظهور موعود و مهدی علیه السلام قسمتی از عقاید مسلمانان است و در مذاهب مختلف اسلامی به این واقعیت تصریح کرده اند. از جمله در میان شیعیان:
قال رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم: لو لم يبقَ من الدنيا إلاَّ يوم واحد لطوَّل الله ذلک اليوم حتَّى يبعث الله فيه رجلاً من ولدي، يواطئ اسمه اسمي، يملأها عدلاً و قسطاً کما ملئت ظلماً وجوراً.
رسول اکرم صلَّى الله عليه وآله وسلَّم فرمود: اگر باقي نماند از دنيا مگر يک روز البته خدا آن روز را طولاني فرمايد تا خدا مبعوث کند مردي از فرزندان من را که اسم او با اسم من يکسان باشد؛ زمين را پر از عدل و داد کند چنان که پر از ظلم و جور شده باشد. (صدوق، عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص۲۶۶)
در میان اهل سنت:
قال رسول الله صلَّى الله عليه و [آله] وسلَّم: لا تقوم الساعة حتَّى تملأ الأرض ظلماً و عدواناً ثمّ يخرج من عترتي أو من أهل بيتي من يملأها قسطاً وعدلاً، کما ملئت ظلماً وعدواناً
حضرت رسول اکرم صلَّى الله عليه وآله وسلَّم فرمود: قيامت برپا نمي شود تا زمين پر از ظلم وستم گردد سپس کسي که زمين را پر از عدل وداد کند از عترت من يا اهل بيت من خروج کند. ( ترمذی محمد، صحیح ترمذی ج۲ ص۴۶ ؛ سجستانی ابی داود،صحیح ابی داود چاپ مصر ج۲ ص۲۰۷)
بهائیان میگویند میرزا علی محمد شیرازی همان قائم موعود اسلام است که ۱۷۰ سال پیش در شیراز ظهور کرده است و سپس در تبریز تیر باران شده است. در این مقاله برخی آیات و روایاتی که مهدی موعود را معرفی کرده اند، اجمالا بررسی میکنیم و سپس ویژگیهای علی محمد شیرازی و آنچه بهائیان میگویند، را بر آنها تطبیق میدهیم و میبینیم که علی محمد شیرازی با موعود اسلام و دوازدهمین پیشوایی که در منابع شیعی معرفی شده است، چه اشتراکاتی دارد و آیا تطبیق این دو با یکدیگر صحیح است؟
امام مهدی علیه السلام در قرآن:
آيات زیادی در قرآن کریم سرچشمهی اعتقاد به مهدویت و قائميت در اسلام و نشانهی اصالت آن است. که برای اختصار به دو نمونه اشاره میکنیم:
-وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ (رعد-۷)
و كافران مىگويند: چرا از سوى پروردگارش معجزهاى [غير قرآن] بر او نازل نشده؟ تو فقط بيم دهنده اى و براى هر قومى هدايت كننده اى است.
دو روایت در توضیح آیه نقل میکنیم:
الف-امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه فرمودند: رسول خدا صلى الله عليه و آله منذر و ترساننده اى است كه خدا فرموده، و مردم هر زمانى را هادى راه و نماينده اى از ما هست كه ايشان را راهنمايى مى كند به سوى آنچه پيغمبر صلى الله عليه و آله آن را آورده. پس رهنمايان بعد از آن حضرت، على عليه السلام است و اوصياى بعد از او يك به يك». (کلینی، الكافي، ج۱، ص۱۹۱)
ب- حضرت ابى جعفر امام باقر عليه السّلام در معناى آيه شريفه: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِ قَوْمٍ هادٍ فرمود: منذر رسول خدا است، و هادى على است، بخدا قسم اين سمت از دست ما بيرون نشده است و همواره در ميان ما خواهد بود تا روز رستاخيز. (نعمانی، الغيبة للنعماني،ترجمه فهرى، ص ۱۱۷)
از این آیه استفاده میشود که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین هادی مردم بودند و بعد از ایشان اوصیای آن حضرت تا روز جزا هادی مردم خواهند بود و تا رستاخیز زمانی نیست که حجت خدا بر زمین نباشد.
وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (۵۵-نور)
ترجمه: خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد؛ همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند جانشين [خود] قرار داد، و آن دينى را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند، و بيمشان را به ايمنى مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نگردانند، و هر كس پس از آن به كفر گرايد؛ آنانند كه نافرمانند.
در تفسیر این آیهی قرآن کریم، امام صادق علیه السلام آن را در مورد امام قائم و یارانش دانسته اند. (بحرانی، البرهان في تفسير القرآن ج۴، ص ۸۹)
در این آیه که به تعبیر امام معصوم علیه السلام اشاره به ظهور امام عصر علیه السلام دارد نکاتی را مشاهده میکنیم:
-ایمان آوردگان جانشین خدا در زمین میشوند.
-دینی که خدا برایشان میپسندد مستقر در جهان میشود.
-امنیت در دنیا برقرار میشود.
-فقط خداوند در دنیا پرستش میشود و هیچ کس برای خدا شریک قرار نمیدهد.
در بررسی این دو آیه سؤالاتی به ذهن متبادر میشود:
الف-اگر علی محمد شیرازی امام دوازدهم و قائم بودند و کشته شدند امروز هادی و حجت خدا در زمین کیست؟
ب- آیا بعد از ظهور جناب باب امنیت در دنیا برقرار شد؟
ج- آیا بعد از ظهور جناب باب همه موحد و مسلمان شدند؟
واضح است که جواب سؤالات فوق منفی است. بعد از ظهور باب، هرگز امنیت در عالم حکمفرما نشده است، بلکه روز به روز، جنگ و خونریزی افزایش یافته است؛ بعد از ظهور وی، بساط بت پرستی و بی دینی جمع نشده است و روز به روز، افراد بی اعتقاد به خداوند، بیشتر شده اند. حتی بهائیان نیز برای امروز بشر، حجتی زنده و امامی از سوی خداوند معرفی نمیکنند. سؤال اصلی این جا است که اگر مطابق نظریهی مبلغان بهائی، باب را امام دوازدهم و موعود دین اسلام بدانیم، آمدن و یا نیامدن او برای مردم منتظر در جهان چه دست آوردی داشته است؟
امام زمان علیه السلام در روایات شیعه:
در میان روایات امامیه در مورد امام دوازدهم به روایاتی بر میخوریم که در مورد ویژگیهای ایشان از قبیل چگونگی تولد، پدر و مادر، طول عمر، غیبتها و ظهورشان نکات دقیقی را مطرح میکنند. وجود این روایات در درجه نخست، نشان دهنده اهمیت مسئله است که حتی قبل از تولد امام دوازدهم، پیامبر اکرم و امامان علیهم السلام، نسبت به معرفی آخرین پیشوا و موعود دین اسلام، اهتمام گسترده ای داشتند. از سوی دیگر به نظر میرسد که ویژگیهای موعود واپسین، آن چنان دقیق بیان شده است که هیچ فردی نتواند ادعا کند که دارای مقامات اوست یا ان که شخص او را انکار کند.
پیشینه روایات قبل از تولد امام زمان علیه السلام:
اهمیت این مسئله به حدی است که کتبی در همین خصوص قبل از تولد ایشان تالیف شده است. از آن جمله:
۱-ابراهیم بن صالح الانماطی از اصحاب امام كاظم و امام رضا علیهم السلام بوده است. نجاشی و شیخ طوسی وی را توثیق کردهاند. نجاشی دربارهی وی گفته است که تمام کتابهای او از بین رفته است و تنها کتاب او دربارهی غیبت به دست ما رسیده است. (نجاشی،رجال، ص: ۱۵)
۲-فضل بن شاذان نیشابوری کتابی در احوال قائم آل محمد و غیبت نوشته است. نجاشی او را توثیق کرده و مینویسد: از فقهاء و متکلمین امامیه است و احتیاجی به تعریف ندارد و ۱۸۰ کتاب نوشته که یکی از آنها غیبت است. (نجاشی، رجال، ص: ۲۶۰؛ طوسی، الفهرست، ج۱، ص ۱۰)
۳-ابراهیم بن اسحاق احمری نهاوندی یكی دیگر از اصحاب امام رضا، امام جواد و امام هادی (ع) بوده و كتابی تحت عنوان غیبت تالیف نموده است.( طوسی، الفهرست، ص۱۶)
برخی روایات در کتب شیعیان:
آنچه مسلم است ویژگی های مهدی موعود علیه السلام در روایات شیعه به روشنی ترسیم شده که جای شک و شبهه ای را برای مدعیان باز نمیگذارد که ما در اینجا به برخی فهرست و نمونه آنها اشاره میکنیم:
-ویژگی اوّل: مهدی از آل محمّد است.
عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ: الْمَهْدِيُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ يُصْلِحُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي لَيْلَةٍ. (صدوق، محمد بن علی، كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۱۴۵)
از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند: مهدی از ما اهل بیت است. خداوند امر ظهور او را در یک شب (به طور ناگهانی) اصلاح می کند.
-ویژگی دوم: مهدی همنام رسول اللّه است.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَهْدِيُ مِنْ وُلْدِي اسْمُهُ اسْمِي وَ كُنْيَتُهُ كُنْيَتِي أَشْبَهُ النَّاسِ بِي خَلْقاً وَ خُلْقاً تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ حَتَّى تَضِلَّ الْخَلْقُ عَنْ أَدْيَانِهِمْ فَعِنْدَ ذَلِكَ يُقْبِلُ كَالشِّهَابِ الثَّاقِبِ فَيَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً. (صدوق، محمدبن علی، كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۲۸۶)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: مهدی از فرزندان من است؛ نام او همان نام من و کنیه اش همان کنیه ی من است. او شبیه ترین مردم به من از نظر صورت و سیرت است. برای او غیبتی است که در آن مردم به گمراهی درآیند و از دین خود منحرف شوند. پس در آن هنگام، همانند ستاره ای دنباله دار آشکار می شود و [زمین] را از عدل و داد آکنده می سازد، بعد از آن که از ظلم و چور، پر شده باشد.
-ویژگی سوم: مهدی دارای مقام امامت و از اوصیای پیامبر است.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَا سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ إِنَّ أَوْصِيَائِي بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ. (صدوق، محمدین علی،عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۱، ص۶۴)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: من برترین پیامبران هستم و علی بن ابی طالب، برترین وصی یک پیامبر است. تعداد اوصیا پس از من دوازده تن است که نخستین ایشان علی بن ابی طالب و آخرین ایشان، قائم موعود است.
-ویژگی چهارم: مهدی از تبار پاکان است.
عن النبی ص مَعَاشِرَ النَّاسِ النُّورُ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى فِيَّ ثُمَّ مَسْلُوكٌ فِي عَلِيٍّ ثُمَّ فِي النَّسْلِ مِنْهُ إِلَى الْقَائِمِ الْمَهْدِيِّ الَّذِي يَأْخُذُ بِحَقٍّ وَ بِكُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنَا (طبرسی، ابی منصور، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج۱، ص ۶۱)
پیامبر اکرم اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: ای مردم! خداوند نوری را در من قرار داد و پس از من آن را در علی نهاد و پس از او آن را در نسل علی جاری ساخت تا فرزندان او به قائم علیه السلام برسند. همان کس که تنها به حق عمل می کند و هر حقی را باز می ستاند.
-ویژگی پنجم: مهدی فرزند امام حسن عسکری علیهالسلام است.
احمد بن اسحاق گويد: بر امام عسكرىّ عليه السّلام وارد شدم و مىخواستم از جانشين پس از وى پرسش كنم او آغاز سخن كرد و فرمود: اى احمد بن اسحاق خداى تعالى از زمان آدم عليه السّلام زمين را خالى از حجّت نگذاشته است و تا روز قيامت نيز خالى از حجّت نخواهد گذاشت، به واسطه اوست كه بلا را از اهل زمين دفع مىكند و به خاطر اوست كه باران مىفرستد و بركات زمين را بيرون مى آورد.
احمد بن اسحاق گويد: گفتم: اى فرزند رسول خدا امام و جانشين پس از شما كيست؟
آن حضرت شتابان برخاست و داخل خانه شد و سپس برگشت در حالى كه بر شانه اش كودكى سه ساله بود كه صورتش مانند ماه شب چهارده مى درخشيد. پس فرمود: اى احمد بن اسحاق اگر نزد خداى تعالى و حجّتهاى او گرامى نبودى، اين فرزندم را به تو نمى نمودم، او همنام و همكنيه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است، كسى است كه زمين را پر از عدل و داد مى كند همچنان كه پر از ظلم و جور شده باشد. (صدوق، محمدبن علی، كمال الدين و تمام النعمة، ج۲، ص۳۸۵)
-ویژگی ششم: مهدی، فرزند کنیزی والا مقام است و عیسی بن مریم، پشت سرش نماز خواهد خواند.
قَالَ أَبُو بَصِيرٍ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنِ الْقَائِمُ مِنْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ فَقَالَ يَا أَبَا بَصِيرٍ هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ ابْنِي مُوسَى ذَلِكَ ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ يَغِيبُ غَيْبَةً يَرْتَابُ فِيهَا الْمُبْطِلُونَ ثُمَّ يُظْهِرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَفْتَحُ اللَّهُ عَلَى يَدِهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ يَنْزِلُ رُوحُ اللَّهِ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ع فَيُصَلِّي خَلْفَهُ وَ تُشْرِقُ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّه (صدوق، محمدبن علی، كمال الدين و تمام النعمة، ج۲، ص۳۴۵)
هنگامی که ابا بصیر از امام صادق علیه السلام پرسید که قائم از شما چه کسی است؟ آن حضرت فرمودند: ای ابابصیر! قائم پنجمین فرزند از نسل فرزندم موسی (امام کاظم علیه السلام) است. او فرزند سرور کنیزان عالم است. برای او غیبتی است که در آن، گروهی بر اثر تردید و شک، راه باطل خواهند پیمود. سپس خداوند او را ظاهر خواهد کرد و به دست او شرق و غرب عالم را فتح خواهد نمود. عیسی بن مریم در زمان ظهور او از آسمان فرود خواهد آمد و پشت سرش نماز خواهد خواند.
-ویژگی هفتم: مهدی موعود با هیچ طغیانگری عهد و پیمان ندارد.
حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَظِيمِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ ع إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا إِذَا قَامَ لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ فَلِذَلِكَ تَخْفَى وِلَادَتُهُ وَ يَغِيبُ شَخْصُهُ. (صدوق، محمدبن علی،كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۳۰۳)
جناب عبدالعظیم حسنی از از امام جواد علیه السلام و ایشان به نقل از پدران بزرگوارشان از امام علی بن ابیطالب علیه السلام روایت کرده که آن حضرن فرمودند: هنگامی که قائم ما ظهور می کند، بر گردنش بیعت هیچ کس نیست و برای همین است که ولادت و زندگی او پنهانی است.
-ویژگی هشتم: مهدی دارای دو غیبت و البته غیبتی طولانی است.
مفضّل بن عمر جعفىّ از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «همانا صاحب اين امر داراى دو غيبت است يكى از آن دو چندان به درازا مىكشد كه پارهاى از مردم بگويند: مرده است، و بعضى گويند: كشته شده، و عدّهاى از ايشان مىگويند: او رفته است، و از اصحابش جز افراد اندكى كسى بر امر او باقى نمىماند و از جايگاهش هيچ كس از دوست و بيگانه آگاهى نمى يابد مگر همان خدمتگزارى كه به كارهاى او می رسد». (نعمانی، محمدبن نعمان، الغيبة للنعماني، ص ۱۷۱)
-ویژگی نهم: مهدی دارای عمری طولانی است.
عن سعید بن جبیر قَالَ سَمِعْتُ سَيِّدَ الْعَابِدِينَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع يَقُولُ فِي الْقَائِمِ سُنَّةٌ مِنْ نُوحٍ وَ هُوَ طُولُ الْعُمُرِ. (صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج۱،ص۳۲۲)
سعید بن جبیر گوید: از امام زین العابدین علی علیه السلام شنیدم که فرمود: سنتی از حضرت نوح در قائم است و آن طولانی بودن عمر اوست.
-ویژگی دهم: مهدی در سنّ پیری سیمایی جوان دارد.
عَنْ أَبِي الصَّلْتِ الْهَرَوِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع مَا عَلَامَاتُ الْقَائِمِ مِنْكُمْ إِذَا خَرَجَ قَالَ عَلَامَتُهُ أَنْ يَكُونَ شَيْخَ السِّنِّ شَابَ الْمَنْظَرِ حَتَّى إِنَّ النَّاظِرَ إِلَيْهِ لَيَحْسَبُهُ ابْنَ أَرْبَعِينَ سَنَةً أَوْ دُونَهَا وَ إِنَّ مِنْ عَلَامَاتِهِ أَنْ لَا يَهْرَمَ بِمُرُورِ الْأَيَّامِ وَ اللَّيَالِي حَتَّى يَأْتِيَهُ أَجَلُهُ. (صدوق،كمال الدين و تمام النعمة، ج۲،ص ۶۵۲)
اباصلت هروی از امام رضا علیه السلام پرسید: هنگامی که قائم از شما ظاهر می شود، چه علامتهایی دارد؟ امام رضا فرمودند: علامتش آن است که با وجود سن زیاد، به صورت جوانی ظاهر می شود که بیننده گمان می برد، او چهل ساله یا کمتر از آن است. او بر اثر گذر زمان، پیر و فرتوت نمی شود تا آن که زمان مرگش فرا رسد.
-ویژگی یازدهم: مهدی، جامع معجزات و وارث کمالات انبیاست.
قالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ع إِذَا ظَهَرَ الْقَائِمُ ع ظَهَرَ بِرَايَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَاتَمِ سُلَيْمَانَ وَ حَجَرِ مُوسَى وَ عَصَاهُ (نعماني، محمدبن نعمان، غیبت، ص۲۳۸)
امام محمد باقر علیه السلام فرمودند: هنگامی که قائم ظهور می کند، پرچم رسول خدا و انگشتری سلیمان و سنگ موسی و عصای او را در اختیار دارد.
-ویژگی دوازدهم: به هنگام ظهور عیسی پشت سر او نماز میگذارد.
قَالَ ع إِذَا خَرَجَ الْمَهْدِيُ مِنْ وُلْدِي نَزَلَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ع فَصَلَّى خَلْفَه (صدوق،عيون أخبار الرضا عليه السلام ج۲ ص ۲۰۲باب ۴۶)
حدیث لوح جابر
برای حسن ختام این بخش از خزانهی سرشار احاديث شيعه، دربارهی خصوصيات وجود گرامي مهدي منتقم به حدیث لوح جابر که به برخی از ویژگی های این امام همام به ویژه پدران ایشان که همه از اهل بیت علیهم السلام بودند اشاره میکنیم:
مقدمهی آن حدیث چنين است كه امام باقر علیه السلام از جابر بن عبدالله انصاري نقل مي نمايد كه جابر روزي براي عرض تهنيت ميلاد امام حسين علیه السلام به محضر حضرت فاطمه سلام الله علیها مشرف ميشود و در آنجا لوحي سبز رنگ را ميبيند كه با خط سپيد برآن سطوري نگاشته اند. راجع به آن ميپرسد و حضرت زهرا سلام الله علیها بيان مي فرمايند كه اين نوشته ازجانب خدا براي پدرم رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان هديه آمده و ايشان آن را به من بخشيده اند. سپس جابر رونوشتي ازآن بر ميدارد. اين لوح مفصل بوده، مضامين والایی دارد كه ضمن آن، نام پيامبر و جانشينانشان آمده است و ما در اين جا آن را شاهد ميآوريم:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اين نامه از جانب خداوند عزيز حكيم است براى محمد پيغمبر او، و نور و سفير و دربان (واسطه ميان خالق و مخلوق) و دليل او، كه روح الامين (جبرئيل) از نزد پروردگار جهان بر او نازل شود.
اى محمد أسماء مرا بزرگ شمار و نعمتهاى مرا سپاسگزار باش و الطاف مرا انكار مدار. همانا منم خدائى كه جز من شايان پرستشى نيست، منم شكننده جباران و دولت رساننده بمظلومان و جزا دهنده روز رستاخيز، همانا منم خدائى كه جز من شايان پرستشى نيست، هر كه جز فضل مرا اميدوار باشد (باينكه خود را مستحق ثواب من داند) و از غير عدالت من بترسد، (باينكه كيفر مرا ستم انگارد) او را عذابى كنم كه هيچ يك از جهانيان را نكرده باشم، پس تنها مرا پرستش كن و تنها بر من توكل نما.
من هيچ پيغمبرى را مبعوث نساختم كه دورانش كامل شود و مدتش تمام گردد، جز اينكه براى او وصى و جانشينى مقرر كردم و من ترا بر پيغمبران برترى دادم و وصى ترا بر اوصياء ديگر، و تو را بدو شير زاده و دو نوهات حسن و حسين گرامى داشتم… سپس نخستين آنها سرور عابدان و زينت اولياء گذشته من است. و پسر او كه مانند جد محمود (پسنديده) خود محمد است… و جعفر است كه شكّ كنندگان در باره او هلاك ميشوند…پس از او موسى است كه (در زمان او) آشوبى سخت و گيج كننده فرا گيرد، زيرا رشته وجوب اطاعت من منقطع نگردد و حجت من پنهان نشود و همانا اولياء من با جامى سرشار سير آب شوند. هر كس يكى از آنها را انكار كند، نعمت مرا انكار كرده و آنكه يك آيه از كتاب مرا تغيير دهد، بر من دروغ بسته است….پس از گذشتن دوران بنده و دوست و برگزيدهام موسى، واى بر دروغ بندان و منكرين على (امام هشتم عليه السلام) و… او را به وجود پسرش و جانشين و وارث علمش محمد مسرور سازم…و عاقبت كار پسرش على را كه دوست و ياور من و گواه در ميان مخلوق من و امين وحى من است… از او به وجود آورم دعوت كننده به سوى را هم و خزانه دار علمم حسن (امام عسكرى عليه السلام) را. و اين رشته را بوجود پسر او «م ح م د » كه رحمت براى جهانيانست كامل كنم، او كمال موسى و رونق عيسى و صبر ايوب دارد. در زمان (غيبت) او دوستانم خوار گردند و (ستمگران) سرهاى آنها را براى يك ديگر هديه فرستند، چنان كه سرهاى ترك و ديلم (كفار) را بهديه فرستند، ايشان را بكشند و بسوزانند، و آنها ترسان و بيمناك و هراسان باشند، زمين از خونشان رنگين گردد و ناله و واويلا در ميان زنانشان بلند شود، آنها دوستان حقيقى منند. به وسيلهی آنها هر آشوب سخت و تاريك را بزدايم و از بركت آنها شبهات و مصيبات و زنجيرها را بردارم، درودها و رحمت پروردگارشان بر آنها باد، و تنها ايشانند، هدايت شدگان.
نتایج حاصل از این روایات
از نقل این روایات متعدد ویژگی های خاص و انحصاری امام دوازدهم و موعود اسلام بر ما مشخص می شود. در نتیجه اعتقاد به مهدويت عبارت است باور به امامی زنده و آخرین جانشین پیامبر صلی الله علیه و اله در این زمان که ایشان در میان مردم و در روی کره زمین زندگی میکنند؛ ولی در غیبت به سر میبرند، مردم را میبینند و مردم هم ایشان را میببینند، ولی نمیشناسند. همان شؤونی که ائمه قبل داشتند را ایشان دارا هستند؛ که با ظهور پرشکوه و پيروزمندانهی خود به نابرابريها و بيدادگريها و جهالتها و نابساماني هاي جامعهی انساني پايان میبخشند و سراسر زمين را زير پرچم حکومت توحید و عدالت جهاني درمی آورند و رفاه و آسايش و آرامش به همگان ارزاني میدارند؛ حضرت عیسی علیه السلام بعد از ظهور پشت سر ایشان نماز میخوانند.
حالا جای سؤال است کسانی که ادعا میکنند حضرت ولی عصر علیه السلام ظهور کرده کدامیک از این ویژگیها را در جناب باب می بینند یا به اعتقاد ایشان، کدام دگرگونی در عالم ایجاد شده و قابل مشاهده بر همگان است؟
اعتقاد به امام زمان علیه السلام در منابع بهائی:
حديث لوح جابر شريف را بزرگان بهائيت و بابيت در كتابهای خود به صورت ناقص آورده اند و البته تلاش کرده اند تا مفاد آن را بر جناب باب منطبق نشان دهند. اینان آخرین بخش از این حدیث شریف را که مربوط به ویژگی پیروان مهدی در دوران غیبت او و نزول بلاها و مشکلات بر یاوران خالص اوست، بر مشکلات ایجاد شده بر پیروان باب پس از ظهور او منطبق دانسته اند. بدون آن که توجه کنند بر اسا مفاد همین حدیث شریف، باب نمی تواند قائم موعود باشد. چرا که مطابق این حدیث، قائم، فرزند امام یازدهم، امام حسن عسکری علیه السلام است که این ویژگی بر باب انطباق ندارد. لذا بهتر است هر محققی به اصل منبع حدیث مراجعه کند و نتیجه گیری پیشوایان بهائی را از حدیث ناقص ارزیابی کند.
از جمله نقلهایی که بابیها و بهائیها کرده اند عبارت است از:
باب: «و از آن جمله لوح فاطمه است كه در كتب حديث مسطور است إلي أن قال: و أُكمل ذلك بابنه م ح م د رحمة للعالمين. عليه كمال موسي و بهاء عيسي و صبر أيوب ويذل أوليائه في زمانه….» ( باب، كتاب دلائل سبعه، ص ۴۷)
ميرزا حسينعلي بهاءالله: «چنان چه در كافي در حديث جابر در لوح فاطمه در وصف قائم ميفرمايد: عليه كمال موسي و بهاء عيسي و صبر ايوب فيذل اوليائه في زمانه و….».( بها الله، ایقان، ص ۱۶۲)
مقایسه میان ویژگی های امام زمان علیه السلام و جناب باب:
۱-نام امام زمان محمد و نام پدرشان حسن ملقب به امام عسکری و نام مادرشان نرجس خاتون است. ایشان در سال ۲۵۵ در سامرا پنهانی متولد شدند. و اما نام باب، علي محمّد و نام پدرش ميرزا محمدرضا و اجدادش ابراهيم و فتحاللّه بوده است. (اشراق خاوری عبدالحمید، به اهتمام حمید رافتی، محاضرات۲: ۱۰۲۶) و مادرش فاطمه بيگم نام داشته و هرگز براى او سابقهی بردگى و كنيزى را يادآور نشدهاند.(همان مدرك)
۲-جناب نقطه (=علی محمد شیرازی) در اول محرم سال ۱۲۳۵ در شيراز به طور عادى و آشكار و بدون كمترين خوفى از حكومت وقت به دنيا آمده. (اشراق خاوری، عبدالحمید،به اهتمام حمید رافتی محاضرات ۲ ص۶۶۹) و گذشته از آن كه براى سيادت او برهانى در دست نيست و در هيچ يك از آثار بهائى سلسله يا شجرهی نسب او را تا يكى از امامان ننوشتهاند.
۳-سید باب بيش از هزار سال با حضرت حسين يا حضرت رضا يا ديگر ائمه عليهم السلام فاصله زمانى داشته و نمى تواند نسل نهم يا پشت چهارم يا فرزند چندم يكى از آنها باشد. مسألهای که در مورد ویژگی های قائم در احادیث مکررا به آن استناد شده است.
۴-وى علي رغم بشارات معصومين، تابعيت و بيعت حكومت محمدشاه قاجار و ناصرالدين شاه قاجار را داشت و نسبت به آنها در آثار و نامه هاى خود كمال تعظيم و تواضع را مىنمود و خود را فدائى آنان مى خواند و مستدعى الطاف سلطانى و رحمت و رأفت شاهى قلمداد میکرد. (گلپایگانی ابوالفضل، کشف الغطاء، ص۲۰۴)
۵-جناب باب هيچ گاه از انظار مردم و مريدان پنهان نبود تا آنان مورد آزمايش قرار گيرند و در مورد حيات و ممات او به اختلاف و انحراف دچار گردند و عمر طولانى ايشان فقط و فقط سى و يكسال و هشت ماه بود. بعد از ظهور ایشان تاکنون نه تنها از عدل و داد خبری نشده، نا امنی هم بیشتر شده است. پس از ظهور باب در دو قرن گذشته، جنگ های بزرگ بین المللی رخ داده و در آن ها، هزاران انسان بی گناه به کام مرگ فرو رفته اند. هزاران نفر بر اثر قحطی و گرسنگی جان باخته اند و بساط ظلم و جور از گیتی رخت بر نبسته است.
ملاحظه می شود که جناب نقطهی اولى (سید باب)، نه نامش و نه كنيه اش، نه اسم پدرش و نه نام مادرش، نه فواصل نسلى او با ائمّهی دين و نه كيفيت تولّدش، نه غيبتش و نه دوران عمرش، نه ظهورش و نه نتیج حاصل از ظهورش… و نه هيچ كدام از ویژگیهایش مطابق با آن چه در روايات مربوط به ویژگیهای قائم موعود علیه السلام نقل شده، کوچکترین مشابهتی ندارد. اگر مقصود بهائیان از تطبیق موعود اسلام و مهدی منتظر علیه السلام -که در اعتقادات شیعه آمده- میرزا علی محمد شیرازی است؛ ایشان هیچ نقطه مشترکی با جناب باب ندارند.
ادعاهای باب:
آنچنان که اهل تحقیق در مسائل بهائیت واقفند، سید باب از ابتدای دعوت خویش تا به انتها، ادعای ثابتی در مورد مقامات خود نداشته است. در ادامه به بررسی این ادعاها و اعتراض های وارد بر این شیوه و پاسخ های بهائیت به این اعتراضات خواهیم پرداخت.
الف-ادعای اول باب:
برای اینکه ببینیم جناب باب در سال ۱۲۶۰ خود را به ملاحسین بشروئی چگونه معرفی کرده است، بهترين راه، مراجعه به نخستین بخش از تفسير سورهي يوسف است که به سوره الملک معروف است؛ کتاب تفسیر سورهی یوسف (=قیوم الاسماء) به نظر بهائيان، اول و اعظم و اکبر جميع کتب باب به شمار مي آيد. (بهاءالله، ایقان، ص۱۵۳). در اینجا جناب باب ادعا میکند که تفسیر سوره یوسف را از نزد محمد بن الحسن که نسلشان از طریق امامان شیعه، به علی ابن ابیطالب میرسد؛ دریافت کرده است و خود را بنده ایشان میخواند.
اشراق خاوری تمامي آن بخش را که سورة الملک نام دارد، را آورده و ما بخشی از آن را از شاهد ميگيريم: « اللهُ قَد قَدَّرَ أن يَخرُجَ ذلِکَ الکِتابَ في تَفسيرِ أحسَنِ القَصَصِ مِن عِندِ مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَليِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَليِّ بنِ مُوسَي بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّد بنِ عَليِّ بنِ الحُسَينِ بنِ عَليِّ بنِ أبي طالِبٍ عَلي عَبدِهِ لِيَکُونَ حُجَّةَ اللهِ مِن عِندِ الذِّکرِ عَلَي العالَمينَ بَليغاً » (به درستي که خدا مقدّر کرده است که اين کتاب را در تفسير نيکوترين داستانها ( سورهی يوسف ) از نزد محمد فرزند حسن فرزند علي… فرزند علي بن ابي طالب بر بنده اش خارج سازد تا از نزد ذکر ـ ميرزا علي محمد ـ حجت رساننده ي خدا بر اهل عالم باشد.)( اشراق خاوري،عبدالحمید، رحيق مختوم، ص۲۱ تا ۲۴)
پس روشن شد که ميـرزا علي محمد شیرازی (جناب باب) در آغاز ادعا، خود را بنده و باب امام غائب ميدانست و و مدعي بود که مکتوباتش از او نيست، بلکه از جانب حضرت امام محمد بن الحسن به او رسيده و همين اظهار نزديکي کامل و ارتباط وافر با وجود مقدس امام عصر کافي بود تا ملاحسين و امثال او را سرسپرده و مريد گرداند.
پس ادعایی که بهائیان مبنی بر ظهور قائم اسلام در سال ۱۲۶۰ دارند با ادعای باب در آن سال مغایر است و تا سال ۱۲۶۴ ایشان ادعای بابیت قائم موعود علیه السلام را داشته اند. قائم موعودی که اتفاقا ویژگی هایش با قائم موعود در فرهنگ شیعی مطابقت دارد.
پاسخ مبلغان بهائی و بررسی این پاسخ:
بهائیان در پاسخ میگویند: «به جهت پيشگيري از ضوضا و بلواي عمومي، براي عوام، خود را باب معرفي نمودند، ولي پس از مدتي که امر انتشار وسيع تري يافت، حقيقت امر را بر همگان آشکار ساختند و فرمودند که قائم موعود (امام زمان) هستند که همه اديان انتظار ظهورشان را ميکشيده اند و خداوند ايشان را با شريعت مستقلي مبعوث فرموده است. تمام اين مراحل براي آن بود که به تدريج ذهن عموم آمادگي پذيرش اين امر عظيم را پيدا کند. نکته مهم اين است که در ابتدا مردم گمان مي نمودند که منظور حضرت اعلي از کلمه «باب»، بابيت امام زمان است، اما به فرمودهی حضرت عبدالبهاء «از كلمه بابيت مراد او چنان بود كه من واسطه فيوضات ازشخص بزرگواري هستم كه هنوز در پس پرده عزتست و دارنده كمالات بيحصر و حد باراده او متحركم و بحبل ولايش متمسك.» در واقع حضرت باب، باب من يظهره الله، حضرت بهاءالله بودند. »(جزوه رفع شبهات، پاسخ شبهه ۸ و ۹)
خوانندگان محترم از این پاسخ چه دریافتی دارند را نمیدانم؟! ولی آن چه به وضوح روشن میشود آن است که به گفته ی بهائیان، باب برای جلوگیری از بلوا، ابتدا با رای و نظر مردم همراهی کرده، اما بعدا مقصود اصلی خود را بیان کرده است.
اشکال اصلی این استدلال آن است که باب، تفسیر سورهی یوسف را ابتدا به یکی از نزدیکترین یارانش، یعنی ملاحسین بشرویی ملقب به باب الباب عرضه کرد و هرگز چنین نبود که کتاب تفسیر سورهی یوسف او، از بدو نگارش در اختیار عموم مردم قرار گیرد. ملاحسین نیز از دیدگاه مبلغان بهائی، نه تنها از عوام نیست، بلکه اولین ایمان آورنده به باب و یکی از هجده یار نزدیک او ملقب به حروف حی بود.
گذشته از این، با خواندن آثار اولیهی باب نظیر تفسیر سورهی یوسف، عبارات بسیار صریح دیگری می توان یافت که کاملاً نشان می دهد سید باب، خود را نایب حجت دوازدهم و نایب قائم موعود معرفی کرده بود.
عباس افندی می نویسد: «آغاز گفتار نمود و مقام بابيت اظهار و از کلمه ي بابيت مراد او چنان بود که من واسطه ي فيوضات از شخص بزرگواري هستم که هنوز در پس پرده ي عزّت است و دارنده ي کمالات بي حصر و حد، به اراده ي او متحرکم و به حبل ولايش متمسک. و در نخستین کتابي که در تفسير سوره ي يوسف مرقوم نموده، در جميع مواضع، خطاب هايي به آن شخص غائب- که از او مستفيد و مستفيض بوده – نموده و استمداد در تمهيد مبادي خويش جسته و تمناي فداي جان در سبيل محبتش نموده و از جمله اين عبارت است: يا بَقيَّةَ اللهِ قَد فَدَيتُ بِکُلّي لَکَ وَ رَضيتُ السَّبَّ في سَبيلِکَ وَ ما تَمَنَّيتُ إلا القَتلَ في مَحَبَّتِکَ… » ترجمه ي عبارات عربي اخير اين است: (اي بقيت الله سراپا فداي تو شوم و به ناسزا شنوي در راه تو خشنودم و در راه محبت تو جز کشته شدن آرزويي ندارم…) (عبدالبهاء، مقالهي شخصي سياح، صص ۳ و۴؛ منتخبات آیات از آثار حضرت نقطه، ص۳۹)
در همین جا عبدالبهاء اشاره به تفسیر سوره یوسف کرده که مطلب آن در مقاله آمده و باب در آنجا خود را بندهی حضرت بقیت الله نامیده است و حضرت بقیت الله در فرهنگ شیعی که مخاطب اصلی گفتار باب بوده است، همان حضرت محمد بن الحسن العسکری، امام دوازدهم است؛ طرفه آن که در کتابهای نخستین باب، هیچ اسمی از بها الله نیست.
بالاتر از همهی این موارد، اعتراف تلخ مبلغان بهائی در مورد منظور باب از لفظ بقیت الله در آثار نخستین اوست. نویسنده و مبلغ بزرگ بهائی مینویسد: «بقیة الله يکي از القاب امام دوازدهم شيعيان است.» (فاضل مازندانی، اسرارالآثار جلد ۲،ص ۶۸)
بنابراین اگر باب خود را فدایی حضرت بقیت الله معرفی میکرده است، برداشت از سخنان او تنها آن بوده که او نایب قائم موعود و بشارت دهنده به ظهور آن منجی بشر است.
بهائیان همچنین در مورد تغییر ادعاهای باب از بابیت به قائمیت و سپس به نبوت، به مسئله تقیه و جایز بودن آن در آیین بابی و دیانت اسلام را مطرح میکنند. (جزوه رفع شبهات، صص ۳۶و ۴۱، پاسخ شبهه ۸و۹) به باور این مبلغان، سید باب در ارائهی دعوت خویش، مراعات تقیه کرده است و چون ممکن بوده مردم در آغاز با شنیدن ندای قائمیتش، او را پس بزنند و دعوتش را نپذیرند، نوعی تدریج در دعوت را رعایت کرده است و ابتدا خود را باب قائم موعود و سپس خود او معرفی کرده است.
صرف نظر از آن که پذیرش این ادعا، مساوی با پذیرش رد ادعای پیشین است که مطابق آن بیان می شد که باب، خود را نایب بهاءالله و مبشر به او معرفی می کرده است، این ادعا به صورت جداگانه نیز قابل تحلیل است.
نخستین اشکال این استدلال مغایرت آن با جواز تقیه در آثار بهائی است. بدین معنی که نه در بهائیت و نه در هیچ آئین دیگر، تقیه در اصل ادعای مدعیان اتفاق نمی افتد. بلکه مدعی پیامبری اگر واقعا از سوی خداوند مبعوث شده باشد، ادعای خود و دعوتش به سمت توحید و یگانه پرستی را بدون هیچ ترس و واهمه ای بیان می کند تا مأموریتش به انجام برسد و دعوت او به عموم انسانهای مخاطب او، ابلاغ گردد. در واقع تقیه مربوط به پیامبر نبوده و نیست؛ بلکه مرتبط با پیروان پیامبر و احتمالا اوصیا و جانشینان پیامبر است. همچنین تقیه در برابر دشمنان و برای حفظ خود و دوستان لازم است و تقیه کردن در میان هم مسلکان، معنایی ندارد. به این مسألهی بدیهی در آثار بهائی نیز اشاره شده است. جناب بها الله معتقدند: (حکمت محبوب است و لکن نه به شأنی که کلمة الله مستور ماند و حکمت بین اشرار لائق نه بین اخیار) (مازندرانی،اسرالاثار ج ۲ص۱۷۱)
بها الله میگوید: تا زماني تقيّه درست است كه كلام خدا و حقيقت دين پنهان نمانَد و نيز در برابر مردمان بدكار و زشت این رفتار مجاز ميباشد، نه در مقابل نيكان و پاك نهادان و هم کیشان. میبینیم جناب باب برای ملاحسین بشرویی که از خاصان و حروف حی بودند ادعای بابیت خود را مطرح کرده و در حاليكه دعوي قائميت را به ناصرالدّين شاه و علماي درباري او ابراز نموده كه بهایيان آنان را شرور و ستمگر ميدانند! پس نه تنها تقیه ای در کار نبوده است؛ بلکه مستندات تاریخی نشان میدهد که رفتارهای باب، کاملاً بر خلاف تقیه بوده و بهائیان باید برای تغییر مدام دعوی او، توجیه بهتری پیدا کنند.
افسانه غرانیق
نکته دیگر حائز اهمیت، آن است که بهائیان در ادامه پاسخ خود نسبت به تقیه ای بودن رفتار باب در پنهان کردن دعوت اصلی خود در بدو کار، به جریانی تاریخی در اسلام استشهاد می کنند؛ افسانهی غرانیق.
مطابق این اقسانه به نقل بهائیان، رسول اکرم صلی الله علیه و آله در آغاز دعوت خویش به هنگام نام بردن از بتهای مشرکان، از آنان به نیکی یاد کردند تا بتوانند آنان را با خود همراه کنند و در مراحل بعدی، دستور یکتاپرستی را ابلاغ کردند و مردم را به دوری از بتها فرا خواندند. به باور مبلغان بهائی، تغییرات دعوت باب در دوران شش ساله ی حیات او پس از سال ۱۲۶۰ قمری، مشابه همین افسانه است که در ادیان پیشین اتفاق افتاده است.
برای بررسی این مطلب که تنها در منابع اهل سنت نقل شده و در آثار شیعی به شدت مورد نقد و نکوهش قرار گرفته است، لازم است نخست اصل مسأله نقل شود:
مطابق این داستان، هنگامى كه رسول اكرم صلىالله عليه وآله سورهى نجم را تلاوت مىفرمود و به اين آيهى مباركه رسيد:
«أفَرَأَيْتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّى وَ مَناةَ الثّالِثَةَ الأُخْرى؟»، آیا نمی نگرید بر لات و عزی و منات، سومین بت؟
شيطان بر زبان آن حضرت جارى كرد كه بگويد: تِلكَ الْغَرانيقُ الْعُلى مِنهَا الشَّفاعَةَ لَتُرْتَجى! یعنی اینها درناهایی گرانقدرند و شفاعت آنان در پیشگاه پروردگار مورد پذیرش قرار خواهد گرفت. (اين عبارت، در منابع مختلف سنّيان، به عبارات گوناگون نقل شده است.)
در ادامهی این افسانه آمده است که بت پرستان با شنیدن این عبارات در تجلیل از بت هایشان، به سوی پیامبر مایل شدند و به حالت سجده بر خاک افتادند. اما در ادامه، خداوند پیامبر خود را آگاه ساخت که این عبارات توسط شیطان بر زبان او جاری شده و مورد تأیید پروردگار نیست. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله، بلافاصله به تصحیح اشتباه خود پرداخت و دستور داد تا آن عبارات را از قران حذف کنند و پس از آن نیز دیگر آن عبارات، بر زبان آن حضرت جاری نشد. (طبری،تاریخ طبری، ج۲ ص۳۳۸و۳۳۹؛ همو، جامع البیان فی تفسیر آی القرآن، ج۱۷ ص۱۳۱و۱۳۲؛ )
صرف نظر از دروغ بودن اصل این واقعه و ریشه یابی این دروغ پردازی در ادامهی مقاله، نکتهی مهمی در مورد استدلال بهائیان به این واقعه باید مد نظر قرار گیرد. حتی اگر تمام مفاد این افسانه را بپذیریم و قبول کنیم که چنین اتفاقی برای پیامبر اکرم در زمان قرائت قرآن برای مشرکان مکه افتاده است، نمی توان مشابهتی میان این حادثه با رفتار سید باب در ارتقاء تدریجی ادعای خود در طول سالهای پس از نخستین ادعا پیدا کرد. چرا که در افسانهی غرانیق، اصل ماجرای تجلیل از بتان قریش، اشتباه پیامبر و بر اثر القاء شیطان بوده است و هرگز هدف از آن، جلب حمایت و رضایت کفار نبوده است؛ در حالی که بهائیان ادعا می کنند سید باب برای همراه ساختن شیعیان با خود، ابتدا ادعا کرد که نایب امام زمان است و شیعیان و به ویژه شیخیانی که به دور او حلقه زدند، او را همراهی کردند و پس از این همراهی، ادعاهای بعدی را در سالهای بعد مطرح ساخت. دو دیگر آن که در همین افسانهی غرانیق بلافاصله پس از تأثیر القاء شیطان، خداوند به واسطهی فرشته ی وحی، پیامبرش را از اشتباه صورت گرفته آگاه ساخت و پیامبر بلافاصله به اصلاح اشتباه خود پرداخت و لذا تأثیر رضایت مشرکان، تنها چند ساعت بود و پس از آن، مشرکان نیز متوجه شدند که حمایت و تجلیلی از بت های مورد احترام ایشان در کار نیست و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، در برابر تمام خرافات آنان ایستاده است. اما در ماجرای سید باب، نه تنها این مسأله در همان دوران بر طرف نشد، بلکه بسیاری از کشته شدگان بابی در قلعهی طبرسی و سایر نبردهای بابیه با دولت مرکزی، از اصل ادعای باب بی خبر بودند و او را با همان مشخصات اولیه می شناختند و برای هموار کردن قیام حجت بن الحسن، امام دوازدهم شیعه، به گرد او جمع شده بودند و مبارزه می کردند. تنها پس از سال ۱۲۶۵ هجری و نگارش کتاب بیان بود که برخی از بابیان متوجه ادعاهای بعدی باب از جمله ادعای قائمیت او شدند. با عنایت به نکات فوق، حتی در صورت پذیرش افسانهی غرانیق، نمی توان مشابهتی میان این اشتباه پیامبر با ارتقاء تدریجی دعوت باب در طول دوران ادعا یافت و استدلال نویسندگان بهائی به این ماجرا صحیح نیست.
بررسی علل دروغین بودن افسانهی غرانیق:
آنچه دروغ پردازى جاعلان اين افسانه را روشن مى سازد، اين است كه آيات قبل و بعد از جمله ى منقول از شيطان، همه در مذمّت و بدگويى از باورها و رفتار مشركان است؛ چه طور ممكن است سخندانان و نكتهسنجان قريش، آن همه سرزنش و نكوهش خدايان را درنيابند و تنها با دلخوش كردن به همان دو جمله، به خاك افتند؟! آيات سورهى «نجم» به اين شرحاند:
«أَ فَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضيزى إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى» (۱۹-۲۳)
به من از لات و عزّى [دو بت خويش] خبر دهيد و منات، سومين [بت] ديگرتان [كه شما آنها را تمثال فرشتگانى به عنوان دختران خدا مىپنداريد]، آيا [به پندار شما] ويژه شما پسر و ويژه او دختر است؟ در اين صورت اين تقسيمى ظالمانه است.اين بتان [كه شما آنها را به عنوان شريك خدا گرفتهايد] چيزى جز نامها [ى بىمعنا] كه شما و پدرانتان [بر اساس حدس و گمان] نامگذارى كردهايد نيستند، خدا بر [حقّانيّت] آنها هيچ دليلى نازل نكرده است. اينان فقط از پندار و گمان [بى پايه] و هواهاى نفسانى پيروى مىكنند، در حالى كه مسلماً از سوى پروردگارشان براى آنان هدايت آمده است.
اگر ترجمهى عبارت جعل شده را در اين ميان قرار دهيد، چنين مىشود: «اينان دُرناهاى عالى مقاماند وبه شفاعت آنها اميد مىرود!» قطعاً مىبينيد كه سراپا تناقض خواهد بود. ادامهى آيات اين است: «آيا پسر از آنِ شما و دختر خاصّ خداست؟ اين، تقسيمى ظالمانه است. اينان جز نامهايى بيش نيستند كه شما و پدرانتان ناميدهايد و خدا هيچ حجّتى دربارهى آنها نازل نكرده است». مىبينيد كه كلّ آيات در مذمّت بت و بت پرستان است.
عرضهی احادیث بر قران کریم و سنجش عیار آنها با قران، از ملاکهای قطعی شیعه و سنی در نقد روایات است. در اين جا كه اين دسته روايات، آشكارا با قرآن مخالفت دارند، به اين مخالفت توجهى نكرده و اين روايات را نقل كردهاند. چگونه عالمان قديم و جديد سنّى،همچون طبرى (متوفاى ۳۱۰)، واقِدى (متوفاى ۴۶۸)، زَمَخشرى (متوفاى ۵۳۸)، بيضاوى (متوفاى ۷۹۱) وسُيوطى (متوفاى ۹۱۱)، اين گونه احاديث جعلى را در تفاسير يا تواريخ خود آوردهاند؟ اين روايات ساختگى را كه تسلّط شيطان را بر پيامبر تصديق مىكند ـ چگونه مىتوان به عنوان واقعيت، جمع و تدوين و عرضه كرد؟
در حالى كه آيات قرآن خلاف امر فوق را گواهى مىدهند. به نمونه هايى از اين آيات اشاره مىكنيم:
الف: قرآن تسلّط شيطان را بر مؤمنان متوكّل بر خدا رد مىكند:
« فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (نحل، ۹۹)
هنگامى كه قرآن مىخوانى از شيطان رانده شده به خدا پناه ببر. يقيناً او بر كسانى كه ايمان آوردهاند وهمواره بر پروردگارشان توكل مىكنند تسلّطى ندارد. تسلّطش فقط بر كسانى است كه او را سرپرست و دوست خود گرفتهاند و بر كسانى است كه [به وسيله اغواگرى او] براى خدا شريك قرار دادهاند
خود شيطان نيز به درگاه خداوند گفت:
« قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ (۸۳)
«سوگند به عزّت تو (اى خدا) همه را گمراه خواهم كرد ؛ جز بندگان گزيده ات را.»
بى ترديد، رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم مصداق كامل مخلَصين و برترين فردى است كه از تسلّط و اغواى شيطان در امان است.
ب: پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم جز به وحى سخن نمى گويد:
در ابتداى همين سورهى نجم، خداوند متعال در وصف پيامبرش چنين میفرمايد:
ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى (نجم ۳و۴)
و از روى هوا و هوس سخن نمىگويد گفتار او چيزى جز وحى كه به او نازل مىشود نيست.
بر اساس آيهى فوق و آيات ديگر (یونس/۱۶،حاقه/۴۵و۴۷ ) پيامبر جز به وحى آسمانى سخن نمىگويد؛ چه رسد به الهام گرفتن از شيطان و تمجيد بتها!
این در حالی است که حدیث شناسان در سند این روایات نیز خدشه های بسیار کرده اند و انگیزه های جعل و وضع چنین روایاتی در برخی کتب تفسیری را کشف و بیان کرده اند. (علامه عسکری، نقش ائمه در احیای دین، درس نهم)
توبه باب از مقام بابیت:
«نقطه ي اولي را با احترام تمام به شيراز آوردند و در مجلسي با حضور امام جمعه و حاکم شيراز، مورد بازخواست قرار گرفت. در آغاز مجلس، ميان نظام الدوله و سيد باب گفتگوي تندي واقع شد و سوء تفاهم پيش آمد، به نحوي که نظام الدوله فرمان داد تا با يک سيلي جانانه از او پذيرايي کردند. ولي امام جمعه وساطت کرد و پس از نوازش ميرزا علي محمد، درباره ي ادعايش پرسيد: « حضرت فرمودند: من نه وکيل قائم موعود هستم و نه واسطهي بين امام غائب و مردم هستم. امام جمعه گفت کافي است.» و قرار بر اين شد که باب در مسجد وکيل شيراز براي رفع هيجان عمومي اين اقرار را تکرار کند. روز جمعه ميرزا علي محمد بر فراز منبر رفت و با اين عبارات بر خود و مريدانش لعنت فرستاد و گفتار پيشين خود را پس گرفت: «لعنت خدا بر کسي که مرا وکيل امام غائب بداند. لعنت خدا بر کسي که مرا باب امام بداند… لعنت خدا بر کسي که مرا منکر امامت اميرالمؤمنين و ساير ائمه ي اطهار بداند.» (نبیل زرندی محمد، تلخیص تاریخ نبیل، صفحات ۱۲۹ تا ۱۳۲)
اما جناب باب به ادعای بابیت اکتفا نکرد و بعد از مدتی ادعای قائمیت و پیامبری کردند.
ب-ادعای دوم باب: قائمیت
در آثاري كه ميرزا عليمحمد پس از سال ۱۲۶۴ نگاشته، دعاوي قائميت او به چشم ميخورد. اهمیت این مقطع تاریخی بدان سبب است که بدانیم تا آن سال، باب واقعا خود را قائم موعود نمی دانسته و به پیروان خویش نیز چنین مطلبی را بیان نمی کرده است.
-بیان برخی نمونه ها:
نمونههای ذیل از این دسته اند:
-و همچنين در ظهور نقطهي بيان اگر كُل يقين كنند به اينكه همان مهدي موعودي است كه رسول خدا خبر داده، يك نفر از مؤمنين به قرآن منحرف نميشوند از قول رسول خدا» (باب، بيان فارسي،ص ۳۱۶؛ منشی محفل روحانی بهائیان ایران، منتخبات آیات از آثار حضرت نقطه،ص۷۸، ۱۳۴ بدیع)
-… و هم چنین در ظهور نقطه بیان، که کل از برای اسم او قائم میشدند و از برای ظهورشب و روز تضرع و ابتهال مینمودند و اگر در خواب میدیدند او را به آن خواب افتخارها مینمودند.(منشی محفل روحانی بهائیان ایران، منتخبات آیات از آثار حضرت نقطه، ص۵۸، ۱۳۴ بدیع)
توبه نامه باب:
اندکی پس از ادعای قائمیت باب، او را در مجلس ولیعهد، ناصرالدین میرزای قاجار محاکمه کردند و پس از محاکمهی او، توبه نامه ای مکتوب از وی به یادگار ماند که منکر هرگونه ادعایی در آن شده بود. در ادامه این توبه نامه و شرح آن محاکمه از منظر خوانندگان عزیز میگذرد.
به هر حال ميرزا علي محمد در مجلسي كه با حضور وليعهد و چند تن از نديمانش و برخي از علماي درباري تبريز – كه عموماً شيخي بودند- برگزار شد احضار گرديد و مورد بازجويي قرار گرفت. نظام العلماء رئیس مجلس بود و پرسید ادعای شما چیست؟ «حضرت اعلی در جواب با کمال صراحت فرمودند: منم آن قائمی که مدت هزارسال است منتظر ظهور او میباشید و بشنیدن اسمش قیام نموده و لقای او بوده اید.» (فیضی، حضرت نقطه اولی، ص ۲۹۰)
«من مجنون نیستم دیوانه کسی است که حکم به قتل قائم موعود میدهد.» (همان، ص۳۳۳)
این البته تنها نقل تاریخی از آن جلسه نیست. چرا که منابع مستقل از تنبیه بدنی باب در آن جلسه توسط ناصرالدین میرزا و مجبور شدن باب به نوشتن توبه نامه ای مفصل خبر می دهند. اصل توبه نامه توسط ناصرالدین میرزا به تهران، پایتخت دولت قاجاریه ارسال می شود و در گنجینهی آثار موجود در دربار قاجاریه قرار می گیرد. بعدها با تشکیل پیروزی انقلاب مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی و کتابخانهی آن، بسیاری از اسناد سلطنتی بدان جا منتقل می شود که یکی از آن اسناد، همین دستخط میرزا علی محمد شیرازی است. بهائیان تلاش گسترده ای کرده اند تا از حیث مطابق ندانستن دستخط این توبه نامه با دستخط باب یا انشای متفاوت آن با سایر نوشته های باب یا مهر نشدن با مهر مخصوص باب، در اصل آن خدشه کنند و آن را جعلی و بی اعتبار قلمداد و اثبات کنند که باب، هرگز از ادعاهای اصلی خود کوتاه نیامده است. (جزوهی رفع شبهات، ص ۴۳) صرف نظر از درستی یا نادرستی این استدلالها که می تواند موضوع تحقیق مستقلی قرار بگیرد، بیان این تذکر کافی است که اصل نگارش توبه نامهی باب، در برخی منابع بهائی نیز ذکر شده و برخی از مبلغان بزرگ بهائی، بر آن صحه گذاشته اند (گلپایگانی، کشف الغطاء، صص ۲۰۰-۲۰۴). لذا به نظر می رسد تلاش این مبلغان برای خدشه در سندیت مورد قبول همکیشان ایشان نبوده است و منابع بهائی نیز وجود این توبه نامه و وقوع چنین جلسه ای را تأیید کنند. مضافاً بر آن که در مطالعات تاریخی، وجود شهادت ولیعهد و علمای حاضر در آن جلسه بر توبه کردن باب، دلیل مهمی در صحت انتساب توبه نامه به حساب می آید.
ج-ادعای سوم باب: نبوت و رسالت
همزمان با داعيهي قائميت، ميرزا عليمحمد خود را پيامبر خواند و كتاب «بيان» را با احكام تازه و مقرّرات جديد ارائه داد. آیين مقدس اسلام را نسخ نمود و خود را برتر از رسول اكرم (ص) و بيان را برتر از قرآن قلمداد كرد. «و همين قِسم اگر مؤمنين به رسول الله و كتاب او، يقين كنند كه ظهور قائم و بيان، همان ظهور رسول الله است به نحو اشرف در آخرت و اين كتاب بِه عينه همان فرقان است كه به نحو اشرف نازل شده در آخرت، احدي از مؤمنين به قرآن، خارج از دين خود نشده… و حال آنكه عدم يقين ايشان عند الله مردود است.»(باب، بيان فارسي،ص ۵۵)
عباس افندي باب را جزء انبياي مستقل و صاحب شريعت به شمار ميآورد. (عبدالبهاء، مفاوضات، ص۱۲۴)
بهائیان در توجیه این مطلب اشاره به روایاتی میکنند که مطابق آن، وقتی امام زمان علیه السلام ظهور میکنند با کتاب و آیین جدید میآیند؟ (پاسخ به شبهات، شبهه۵)
متن این روایات چنین است: امام باقر علیه السلام فرمودند: «…يَقُومُ بِأَمْرٍ جَدِيدٍ وَ كِتَابٍ جَدِيدٍ وَ سُنَّةٍ جَدِيدَةٍ وَ قَضَاءٍ جَدِيدٍ.» (مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۲ ص ۲۳۱) و یا امام صادق علیه السلام فرمودند: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ ع جَاءَ بِأَمْرٍ جَدِيدٍ كَمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِي بُدُوِّ الْإِسْلَامِ إِلَى أَمْرٍ جَدِيد» (مفید، الارشاد، ج۲ ص ۳۸۴)
در این مقاله برای جلوگیری از طولانی شدن به سه پاسخ کوتاه اکتفامی کنیم:
این روایات دلیل حقانیت باب نیست:
حتی اگر ادعای مبلغان بهائی در دلالت این روایات را بپذیریم (که البته نشان خواهیم داد که دلالت این روایات، آن چنان که بهائیان تصور کرده اند، نیست) باز هم این روایات دلیلی برای انطباق سید باب با قائم موعود نخواهد داشت. چرا که اولا همین روایات، منحصر به این عبارات نیست و قبل و بعد روایت نخست، مطالب مفصلی در مورد نشانه هایی از ظهور قائم موعود هست که بی گمان هیچ یک از آن، بر سید باب منطبق نیست. مانند این که در روایت نخست، امام باقر ظهور قائم را در ماه رمضان و پس از دو صیحهی آسمانی اعلام می کنند که چنین نشانه هایی بر ادعای سید باب قابل تطبیق نیست. یعنی اگر صحت همین روایات را بپذیریم، سایر نشانه های بیان شده برای قائم موعود در همین روایت آن چنان با سید باب در تعارض است که نمی توان باب را قائم دانست. ضمن آن که تطبیق یک نشانه از مجموع نشانه ها، نمی تواند دلیلی بر اثبات انطباق باب بر قائم موعود باشد.
مطابق آیات قرآن، اسلام، آخرین و کامل ترین دین الهی است.
دین پسندیده و برگزیده نزد پروردگار اسلام است و دینی غیر از آن از کسی، پذیرفته نیست. این دین توسط حضرت محمد بن عبدالله – صلی الله علیه و آله – بر مردم عرضه شد و با ابلاغ وصایت امیر مؤمنان و ائمهی طاهرین – علیهم السلام- به اتمام و اکمال رسید.
در این راستا به آیات زیر استناد میکنیم.
آل عمران -۱۹: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام»: دین نزد خداوند تنها اسلام است.
آلعمران – ۸۵: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ»: آن کس که دینی به غیر از اسلام برای خود برگزیند، از او پذیرفته نمی شود و در آخرت از زیانکاران است.
الأحزاب -۴۰: «ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليماً»: محمد پدر هیچ یک از شما نیست اما او فرستاده ی خداوند و آخرین پیامبران است.
المائدة -۳: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا»: امروز دین را بر شما کامل کردم و نعمت خود را به طور کامل در اختیارتان قرار دادم و راضی شدم که دین شما اسلام باشد.
علت استناد به آیات قرآن در این بخش آن است که بهائیان مدعی اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله، پیامبری از سوی خداوند بوده که کتاب قرآن را برای هدایت بشر آورده است. لذا به آسمانی بودن قرآن و آیات آن اعتقاد دارند. البته معتقدند که دورهی این تعالیم به پایان رسیده و لازم است دین جدیدی از طرف خداوند بیاید که لاجرم دیانت بهائی است. اما ملاحظه می کنیم که آیات قرآن کریم که بهائیان آسمانی بودنش را پذیرفته اند، به صراحت و در مواضع مختلف، دین اسلام را آخرین دین و پیامبر اسلام را آخرین فرستادهی الهی معرفی می کند.
در چنین شرایطی باید به سراغ تفسیر دلالت روایاتی رفت که بهائیان به آن استناد کرده اند و در سطور گذشته از منظر خوانندگان عزیز گذشت. در توضیح باید افزود که در برخی دیگر از روایات و ادعیه در مورد حضرت قائم علیه السلام از آن حضرت به عنوان مجدد دین اسلام یاد شده است. (شخ طوسی، مصباح المتهجد، ج۱ ص ۱۵۹؛ سید بن طاووس، مهج الدعوات، ۶۵) بنا بر این تفسیر، منظور از جدید در این روایات، ظهور امام قائم با دینی به غیر از دین اسلام نیست. بلکه حضرت حجت- علیه السلام- مطابق دین و آیین جدشان، خاتم پیامبران- صلوات الله علیه وآله- عمل میکنند و آن دین را تجدید مینمایند و چهرهی زیبا و رحمانی آن را به جهانیان نشان میدهند. این در حالی است که روایات متعدد دیگری نیز بر عملکرد قائم موعود بر اساس اسلام راستین و واقعی تأکید کرده اند. از جمله پیامبر- صلی الله علیه و آله- میفرماید:
الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِی وَ سُنَّتُهُ سُنَّتِی یُقِیمُ النَّاسَ عَلَی مِلَّتِی وَ شَرِیعَتِی وَ یَدْعُوهُمْ إِلَی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل” (مجلسی، بحارالانوار ج۵۱، باب ۱،ص۷۳ )
قائم از فرزندان من و هم نام و هم کنیه من است. خوی او، خوی من و رفتارش، رفتار من است. مردم را به طاعت دین من وادار مینماید و به قرآن، دعوتشان میکند.
بدعت گزاری در دین خدا پس از رحلت رسول خدا – صلی الله علیه و آله-:
آن چه از روایات بر میآید این است که پس از رحلت پیغمبر – صلوات الله علیه و آله- و دور کردن اهل بیت از فضای جامعهی اسلامی و به ویژه در طول دوران غیبت، دین اصیل و واقعی اسلام، در اثر جهالت دوستان و یا سوء استفاده مغرضان، دستخوش تحریف و بدعتهای فراوانی شده است؛ تا آنجا که مردم بعد از ظهور، تفاوت عمیقی بین آن چه مفسر حقیقی قرآن از کلام وحی میگوید با آن چه فرا گرفته بودند، مییابند و دین عرضه شده توسط امام زمان که مبین و معلم واقعی دین میباشد را امری نو و دستورات آن را جدید می پندارند. لذا دلالت این روایات علاوه بر تجدید شدن دین اسلام به دست حضرت قائم، می تواند بر نو انگاری آن توسط مخاطبان اشاره داشته باشد. یعنی بدعتها در دین اسلام چنان نهادینه می شود که با ظهور موعود و عرضهی اسلام راستین، برخی گمان می کنند که آن حضرت با دینی جدید به سراغشان رفته است.
عبدالله بن عطا به نقل از امام صادق علیه السلام میگوید:
«سَأَلْتُهُ عَنْ سِیرَةِ الْمَهْدِیِّ کَیْفَ سِیرَتُهُ قَالَ یَصْنَعُ مَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ – صلی الله علیه و آله – یَهْدِمُ مَا کَانَ قَبْلَهُ کَمَا هَدَمَ رَسُولُ اللَّهِ -صلی الله علیه و آله- أَمْرَ الْجَاهِلِیَّةِ وَ یَسْتَأْنِفُ الْإِسْلَامَ جَدِیدا» (نعمانی، غیبت، ص۲۳۱؛ مجلسی، بحار،ج۵۲،ص۳۵۳)
«خدمت حضرت صادق- علیه السلام- عرض کردم: سیره و رفتار مهدی چیست؟ فرمود: همان کاری را که رسول خدا- صلی الله علیه و آله – انجام داد، مهدی هم انجام میدهد. بدعتهای موجود را خراب میکند. چنانکه رسول خدا- صلی الله علیه و آله – اساس جاهلیت را منهدم نمود، آنگاه اسلام را از نو بنا میکند.»
انکار ادعای نبوت در آثار باب
صرف نظر از پاسخ حلی ارائه شده در مورد دلالت روایات فوق الذکر و همچنین عدم امکان تطبیق محتوای کامل همین روایات بر سید باب، یادآوری می کنیم که باب در سال ۱۲۶۱ و در ضمن ابلاغیهی الف، ادعای نبوت و ولایت را در مورد خود تکذیب کرده بود.
خلاصهي ترجمه مفاهيم آن ابلاغيه، چنين است: «همانا گفتهاند كه من ادعاي امامت و دو خواهرش(رسالت و نبوت) را كردهام. خدا ايشان را به واسطهي اين افترا بكشد… برخي مردم نيز به من افتراء بستهاند كه من بابيت منصوص را مدعي هستم. خدا آنان را لعنت كند. امام زمان جز چهار نایب خاص، باب ديگري ندارد… و گفتهاند كه من دعوي ربوبيّت و خدایي دارم… همانا من از كساني كه به اين احكام نادرست معتقدند بيزارم…» (فاضل مازندانی، ج ۱ اسرارالآثار، ص ۱۸۰ و ۱۸۱)
ملاحظه می شود که سید باب، چند سال قبل از ادعای نبوت و ظهور اللهی و خود را ذات خداوند معرفی کردن، تمامی این ادعاها را کتبا نفی کرده است و مبلغان بهائی نیز متن نوشتهی او را در کتابهای خود نقل کرده اند. جای سؤال از بهائیان هست که آیا نفی یک ادعا از مدعی پیامبری در سالهای نخست ادعا و تکرار همان ادعا در سالهای بعد قابل توجیه است؟ جالب این جا است که مبلغان بهائی نیز در برابر این واقعیتهای تاریخی، به جای پذیرش و فرود آوردن سر تسلیم، به همین دلیل آن را غیر قابل باور و لذا ساختگی می دانند و مینویسند: «چگونه ممکن است که حضرت باب توبه کرده باشد و بعد از آن دوباره به نزول آیات بپردازند؟» (جزوه رفع شبهات، ۴۱)
در واقع مبلغان بهائی نیز نتوانسته اند این مطلب را هضم کنند که باب، بارها ادعای خود را تغییر داده است و از آنها توبه کرده، ولی هر بار توبه را شکسته و ادعایی جدیدتر مطرح کرده است. لذا عجیب بودن این واقعیت را دلیل انکار آن قرار داده اند. حال آن که به نظر میرسد غیر الهی بودن دعوت باب و همچنین عدم وجود ثبات قدم در دعوت، علت اصلی این رفتارهای متناقض باشد.
د-ادعای چهارم باب: الوهیت
باب در لوح هيكلالدين كه در اواخر حياتش آن را نگاشته چنين مينويسد: «اِنَّ عليَّ قَبلَ نَبيل ذاتُ اللهِ وَ كيَنونيَّته» عبارت اخير ميرساند كه ميرزا عليمحمد خود را ذات خداي يكتا و هستي و كيان او ميداند. (باب، لوح هیکل الدین،ص ۵)
جناب بهاء الله در این باره میگوید: «سبحان اللّه با اينکه اهل بيان خود مقر و معترفند که نبوت به رسول اللّه ختم شده و سنه ستين اول ظهور اللّه است. معذلک و مع اينکه حقّ حال بنفسه و کينونته مشهود و از افق انّنی انا حيّ فی الافق الابهی ظاهر و طالع مجددا ذکر وصايت و امثال آن مينمايند.( اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج ۷،ص ۶۹)
در اینجا جناب بهاء الله به صراحت اعلام میکنند که نبوت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ختم شده و در سال ۱۲۶۰ اول ظهور الله است.
نتیجه:
بهائیان ادعا میکنند که علی محمد شیرازی ملقب به سید باب، قائم موعود و امام دوازدهم شیعیان است. با یک بررسی اجمالی که در منابع اسلامی و شیعی داشتیم و با برسی نشانه های قائم موعود و ویزگیهای شخصی و شخصیتی او، دریافتیم که علی محمد شیرازی نمی تواند قائم موعود و آخرین امام شیعیان باشد. از سوی دیگر تغییرات مکرر ادعای باب در دوران حیاتش عجیب و از یک مدعی پیامبری غیر قابل پذیرش است. باب در چهار سال نخست دعوت، خود را نایب قائم موعود و باب او معرفی کرده است. سپس خود را همان قائم موعود و در مراحل بعدی، پیامبر و خدا معرفی کرده است. با این وجود در مواضعی که مورد محاکمهی دانشمندان قرار گرفته است، به راحتی از ادعاهای خود دست شسته و توبه نامه نوشته است که این رفتار نیز از یک مدعی پیامبری غیر قابل قبول است. بهائیان تلاش کرده اند تا با مشابهت سازی میان رفتار باب با پیامبر اکرم، این رفتارها را از سر تقیه جلوه دهند. حال آن که استنادات ایشان به ویژه در مورد افسانه ی غرانیق، مربوط به برخی روایات موضوع و جعلی است که در منابع شیعی نیز مورد پذیرش قرار نگرفته و با آیات قرآن در تعارض است. ضمن آن که اصل ادعای مشابهت میان تغییرات ادعای باب با القای آیا شیطانی به پیامبر اکرم، قابل پذیرش نیست.
null