انشعابات و اختلافات در بهائيت

چکیده

پیروان آیین بهائی اعتقاد به وحدت و‌ یکپارچگی و دوستی با سایر ادیان دارند و به ‌وسیله‌ی این اعتقاد و شعار زیبا، زمینه‌ی تبلیغ آئین بهائی را فراهم می‌کنند. ‌یکی از مسائلی که می‌توان در این آئین مورد بررسی قرار داد این است که آیا در بهائیت این‌ یکپارچگی و اتحاد و عدم تفرقه وجود دارد؟ با مطالعه‌ی آثار امری می‌بینیم که آیین بهائی انشعابات مختلفی دارد که هرکدام خود را دین درست می‌دانند. حقیقت این است که در بازه‌ی زمانی کوتاه 170 سال، دو آیین بابی و بهائی بیش از هر دین دیگری انشعاب‌هایی داشته‌اند که بر سر جانشینی رهبران این گروه، ‌یعنی باب، بهاءالله، عبدالبهاء و شوقی، رخ داده است. به‌نظر می‌رسد این انشعاب‌ها و نتایج ناگزیر خشونت‌بار آن، با ادعای وحدت عالم انسانی و صلح عمومی ناسازگار است و رهبران این آیین نتوانسته‌اند تعالیمی را که به خداوند منتسب می‌کنند، اجرایی نمایند.

کلید واژه

بهائیت، انشعاب، تفرقه، باب، صبح ازل، بهاءالله، عبدالبهاء، شوقی.

مقدمه

یکی از جریان‌های فکری و عقیدتی که در سال‌های اخیر و دوره‌ی معاصر به‌وجود آمده، جریان بابیت و بهائیت است که در بستر ادعای مهدویت شکل گرفته است. بهائیان عقاید و آراء مختلفی دارند که با توجه به آن‌ها آیین خود را تبلیغ کرده و معرفی می‌کنند. یکی از سخنانی که بهائیان در معرفی و توضیح آیین خود می‌گویند این است که در این آیین جدید تفرقه و دوگانگی وجود ندارد و همه چیز بر مبنای اتحاد و دوستی برقرار است (برای مثال: بهاءالله، منتخباتى از آثار حضرت بهاءالله، ص142-143).

در جزوه‌ی رفع شبهات، نوشته‌ی جمعی از نویسندگان بهائی آمده است: «مدتي است که برخي مخالفان آئين بهائي براي ايجاد تفرقه ميان بهائيان و خدشه‌دار کردن اعتبار حضرت ولي امرالله ‌یعنی شوقی و بيت‌العدل اعظم الاهی، مرکز تصمیم‌گیری در بهائیت، دست به انتشار ادعاهاي توخالي ميسن ریمي -رهبر گروه ریمی‌ها و‌ یکی از شعبه‌های بهائیت- درمورد ادعاي ولايت امري کرده‌اند [زده‌اند.]» (ص 162)

صرف‌نظر از درستی یا نادرستی ادعای میسن ریمی ‌‌درباره‌ی ولایت امری، این نکته قابل‌توجه است که «انشعاب» و «گروه‌بندی‌هایی» که در بهائیت به‌وجود آمده، با برخی سخنان رهبران این گروه در تعارض است. برخی رهبران این آیین، منکر وجود تحزب و گروه‌بندی در دیانت بهائی شده‌اند و سعی در کتمان اختلافات موجود در بهائیت داشته‌اند، اما برخلاف سخنان رهبران بهائیت که در طول مقاله به آن پرداخته خواهد شد، انشعاب و دسته‌بندی از آغاز، جزئی تفکیک‌ناپذیر، از بابیت و بهائیت بوده است.

مسأله‌ی جانشینی باب و جدایی دو برادر، ‌یعنی میرزاحسین‌علی بهاءالله و میرزا‌یحیی صبح ازل از‌ یکدیگر و انشعاب هر دوی آن‌ها از بابی‌گری را می‌توان اولین اختلاف جدی در این گروه ارزیابی کرد و در ادامه پس از مرگ هریک از رهبران بهائی، ‌یعنی بهاءالله، فرزندش عبدالبهاء و پس از او شوقی‌افندی، اختلاف‌ها و دگرگونی‌هایی در بهائیت به‌وجود آمد که در جای خود به هر‌یک پرداخته خواهد شد.

بدیهی است برای ارزیابی رویدادها و برخوردها و انشعاب‌ها در هر گروهی، نخست باید خود آن آئین را شناخت؛ لذا به خواننده‌ی محترم توصیه می‌شود، چنانچه آشنایی با تاریخچه‌ی بابیت و بهائیت ندارد به منابعی که دراین‌باره نوشته شده است، مراجعه فرمایند. در موضوع تاریخ بابیت و بهائیت کتاب‌های بسیاری نوشته شده است که از آن جمله می‌توان به «تاریخ جامع بهائیت» نوشته‌ی بهرام افراسیابی و «نگاهی تاریخی به آیین بهائی» نوشته‌ی مهدی حبیبی و نیز «درس‌نامه‌ شناخت بهائیت» نوشته‌ی حسین رهنمایی اشاره کرد.

1- ادعای عدم تفرقه در بهائیت

يکي از ادعاهاي بهائيان عدم تفرقه و جدايي و انکار وجود انشعاب در ميان آنان است. بهائيان اين امر را فضيلت آیین خود بر ساير شرايع مقدس گذشته مي‌دانند.

يکي از نويسندگان بهائي در این زمینه مي‌نويسد: «در ديانت مقدسه بهائي راه تفرق و پيدايش مذاهب به‌کلي مسدود است.» (روحاني، برهان واضح، ص94).

همچنین رهبران بهائی در این زمینه سخنانی را بیان داشته‌اند. به‌عنوان نمونه بهاءالله دراين‌باره مي‌نويسد:

«اي اهل عالم! فضل اين ظهور اعظم آن ‌که آنچه سبب اختلاف و فساد و نفاق است از کتاب محو نموديم و آنچه علت الفت و اتحاد و اتفاق است، ثبت فرموديم؛ نعيماً للعالمين». طبق این بیان مبارک جمیع ابواب اختلاف و انشعاب دین و پیدایش مذاهب فرعیه در دیانت بهائی مسدود و از هر حیث موجبات الفت و محبت بشر در جمیع مراحل دینی و اجتماعی فراهم و وحدت کلمه و حفظ حصن امرالله تأمین گشته است (یزدانی، نظر اجمالی، ص 30. مجموعه الواح مبارکه چاپ مصر، ص 297).

يکي دیگر از ادعاهای بهائيت، سازگاري و عدم نزاع و جدال با سايرین است. بهاءالله در اين زمينه مي‌گويد: «فساد و نزاع و قتل و غارت شأن درندگان ارض است» (اشراقات و چند لوح ديگر، ص14).

حال این سؤال پیش می‌آید که آيا به‌راستي هيچ اختلاف و نزاعي بين پيروان باب و بهاءالله و ديگران نبوده و نيست؟ براي پاسخ به اين سؤال‌ حوادث و رويدادهايي که پس از باب تاکنون رخ داده است، با استناد به منابع خود آنان، به‌طور خلاصه بررسي مي‌شود.

2- اولین اختلاف بعد از ادعای قائمیت باب

میرزا علی‌محمد شیرازی ملقب به باب یک از مریدان سیدکاظم رشتی رهبر شیخیه بود. هنگامی‌که سیدکاظم رشتی در سال 1259 قمری/1844 میلادی وفات کرد، چهار نفر از مریدانش ادعای جانشینی او را کردند:

1-میرزا علی‌محمد شیرازی،

2-حاجی محمدکریم خان،

3-میرزا شفیع تبریزی،

4-میرزا حکاک اصفهانی.

میرزا علی‌محمد شیرازی در ابتدا اعلام کرد که باب امام زمان علیه‌السلام است و در ادامه ادعاهای خود را تغییر داد تا جایی که خود را قائم موعود، سپس پیامبری جدید معرفی کرد و ادعای الوهیت نیز در کارنامۀ خویش دارد.

شاید بتوان اولین اختلاف و انشعاب در بابیت و به دنبال آن در بهائیت را به روی‌گردانی گروهی از مریدان باب پس از ادعای قائمیت او دانست.

به دنبال دعوي قائميت باب، گروهي از مريدانش از او روي‌گردان مي‌شوند؛ مانند ملاعبدالخالق يزدي. بهاءالله در يکي از آثار خود چنين بيان مي‌کند: «ملاعبدالخالق از مشايخ شيخيه بود. در اول امر که نقطه‌ی اولي روح ماسواه فداه در قميص بابيت ظاهر، اقبال نمود و عريضه معروض داشت. از مصدر عنايت کبري ذکرش نازل و برحسب ظاهر کمال عنايت نسبت به او مشهود، تا آنکه لوحي مخصوص او ارسال فرمودند. در او اين کلمه‌ی عليا نازل: قَولُهُ تَعالي: إنَّني أنَا القائِمُ الحَقُّ الَّذي أنتُم بِظُهُورِهِ تُوعَدُون، بعد از قرائت، صيحه زد و به اعراض تام قيام نمود و جمعي در ارض طاء (طهران) به سبب او اعراض نمودند» (فاضل مازندرانی، ظهورالحق، صص 173 و 174). ملاعبدالخالق چنان به باب به‌عنوان رکن رابع ایمان داشت که فرزندش را نیز در راه باب از دست داده بود، اما بعد از مطالعه‌ی این لوح مخصوص، گفت: «ای وای! فرزندم به‌ناحق کشته شد.» (اشراق خاوری، قاموس ایقان، ج2، صص 1002و1003).

ملاعبدالخالق در ميان بابيه مقامي رفيع و ارجمند داشت، چراکه کسي بود که باب او را شاهد حقانيت خود مي‌دانست. چنان‌که بهاءالله می‌گوید: «حضرت اعلي روح ماسويه فداه، بر اثبات حقيتشان در آخر تفسير‌ هاء به شهادت دو عالم استدلال فرموده‌اند: ملاعبدالخالق و حاج محمدعلي برقاني قزويني. مي‌فرمايند: قَولُهُ جَلَّ وَ عَزَّ: وَ کَفي بِشَهادَتِهِما في حَقّي عَلي ذلِکَ الأمرِ شَهيداً. انتهي. مع آنکه بعد از ملاحظه‌ی لوح مبارک که مي‌فرمايند: إنَّني أنَا القائِمُ الَّذي أنتُم بِظُهُورِهِ تُوعَدُون، نفس اول اعراض نمود اعراض شديد و نفس ثاني هم من بعد اقبال ننمود و با احدي تقرب نجست» (اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج7، ص245).

درواقع در زمان باب عموم شیخیان متشرعی که به باب ایمان آورده بودند، وي را در مقام نيابت حضرت بقیة‌الله علیه‌السلام مي‌شناختند و پس از آگاهی از دعوي مهدويت باب، ادعای وي را نپذيرفتند و از او رویگردان شدند و به این ترتیب اولین جدایی و تفرقه در بین پیروان این آیین پدید آمد.

نمود بارزتر اختلاف در میان پیروان باب در حادثه‌ی بدشت قابل ملاحظه است. در واقعه‌ی بدشت که در سال 1264 قمری و چند ماه قبل از اعلان ادعای قائمیت باب صورت پذیرفت، برخی پیروان باب مانند قرة العین و بهاءالله، عقاید و احکام اسلامی را منسوخ دانستند و ظهور باب را ظهور دینی جدید معرفی کردند. حاضران در واقعه‌ی بدشت به دو دسته تقسیم شدند. گروهی این ادعا را پذیرفتند و گروهی مانند قدوس (از حروف حی و نزدیکان باب) در برابر این ادعا مقاومت کردند و هرگز در برابر این ادعا، تسلیم نشدند و تا آخرین لحظه حیات، به احکام اسلامی عمل کردند. (زواره ای، تاریخ میمیه، ص111). نقل است که ملاحسین بشرویی وقتی خبر اجتماع بدشت را شنید گفت: اگر در آنجا بودم، اصحاب بدشت را با شمشیر کیفر می‌کردم (فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، بخش 3، ص 110). از میان این گروه می‌توان به عبدالخالق اصفهانی اشاره کرد که براساس منابع تاریخی بهائی، بعد از مشاهده‌ی کشف حجاب از قرة العین، گلوی خود را با چاقو چاک داد و درحالی‌که خون از او سرازیر بود، از آن صحنه دور شد (شوقی، قرن بدیع، 95). اما گروه دوم به رهبری بهاءالله، به ادعای نسخ احکام و عقاید اسلامی دامن زدند و از قضا همین گروه را بعدها باب تأیید کرد (شوقی، قرن بدیع، 97).

3- اختلاف بعد از مرگ باب

بعد از قتل باب علاوه بر اینکه بر سر جانشینی او بین دو برادر یعنی صبح ازل و بهاءالله اختلاف شدیدی ایجاد ‌شد، در بين دیگر پيروانش درمورد من ‌یظهره الله نیز کشمکش به‌وجود آمد و این مقام مدعيان بسياري پيدا کرد.

باب در مواضع متعددي، مريدان خود را به آمدن شخصي به نام «من يظهره الله» بشارت داده بود. باب ايمان آوردن به وي و اطاعت از دستوراتش را بر پیروانش واجب می‌دانست. او در آثارش گفته بود:

«من يظهره الله کتاب ناطق است وقت ظهور او ايمان جميع منقطع مي‌شود مگر کساني که به او ايمان آورند» (باب، بيان فارسي، باب سوم از واحد دوم، ص23).

براساس این پیشگویی مدعيان زيادي پيدا شدند و بیست‌وپنج نفر از بابیه خود را من‌یظهرالله خواندند. هرکدام افرادي را دور خود جمع کرده و فرقه‌اي را تشکيل دادند. مانند ميرزااسدالله ديان و ميرزامحمد نبيل زرندي و ميرزاغوغاي درويش و سيد بصير هندي و برخي ديگر (فیضی، حضرت بهاء الله، ص 103).

4- اختلاف صبح ازل با بهاءالله

پس از باب، جانشيني او به ميرزايحيي نوري برادر کوچک‌تر ميرزاحسين‌علي رسيد. شواهدي در ميان آثار باب وجود دارد که حاکي از وصايت او به صبح ازل است؛ ازجمله در آغاز کتاب نقطة الکاف، عين دستخط سيد باب به ميرزايحيي گراور شده است که در آن مي‌نویسد:

«هذا کِتابٌ مِن عَلِيٍّ قَبلَ نَبيل … إلي مَن يَعدِلُ اسمُهُ اسمَ الوَحيد … أن يا اسمَ الوَحيدَ فَاحفَظ ما نُزِّلَ فِي البَيانِ و أمُر بِهِ فَإنَّکَ لَصِراطُ حَقٍّ عَظيمٍ » اين مکتوبي است از جانب علي قبل نبيل (علي‌محمد) به سوي آن که نامش با نام وحيد معادل است -وحید در عدد با یحیی برابر است-  اي وحيد آنچه در بيان نازل شده نگهداري کن و به آن امر نما پس همانا تو راه حقيقت بزرگي هستي (نقطة الکاف، مقدمه کتاب، ص19).

برخلاف اعلام واضح میرزاعلی‌محمد برای نصب میرزایحیی به‌عنوان جانشین خود، تعداد اندک دیگری با ادعای جانشینی او بعد از مرگش سر بلند کردند و دعوای شدیدی میان بابیان شایع شد و علناً شروع به کشتن یکدیگر کردند. در نهایت میرزایحیی گوشه‌نشین شد و میرزاحسین‌علی، یعنی برادر بزرگ‌تر، رهبر بهائیان شد.

چون ميان اصحاب باب زمزمه‌ی دعاوي تازه پيدا شده بود و ميرزاحسين‌علي نيز خود چنين خيالي در سر داشت، سخت به کوبيدن رقيبان پرداخت و بازار آشوب و آدم‌کشي را رونق داد و اين رفتار سبب شد تا فساد و هرج‌ومرج در ميان بابيان بالا بگيرد (شوقی، قرن بدیع، جلد دوم، ص 122، چاپ 120 بدیع (در جلد دوم چاپ بعد این مطلب حذف شده است)).

به‌هرحال، بهاء الله به‌طور غير مستقيم، صبح ازل را به کناري زده خود حاکم مطلق شده بود. بعضي هوشمندان از کبار بابيه به اشاره و کنايه به صبح ازل مطلب را حالي کردند و او بر برادر غضب نمود و وي را از خود راند و ميرزاحسين‌علي ناچار به‌طور پنهاني و بي‌خبر، از بغداد خارج شد و به کوه‌هاي سليمانيه نزديک موصل به نزد دراويش نقشبنديه و قادريه رفت. او دو سال تمام در آن نواحي با لباس و کشکول درويشي با نام دروغين درويش محمد به مطالعات عرفاني و عمليات کيمياگري پرداخت (شوقی، قرن بدیع، جلد دوم، ص 112).

پس از گذشت دو سال چون در سليمانيه هم کار بر او سخت شد و از خانقاه دراويش اخراج گرديد ناچار شد با نوشتن نامه‌هاي التماس‌آميز و عبارات ترحم‌انگيز، برادر را بر سر مهر آورد و خود را دوباره به مقام سابق برساند (اشراق خاوری، رحیق مختوم، ج1، ص 341).

صبح ازل به وي اجازه‌ی بازگشت داد و او به بغداد مراجعت کرد. بهاءالله دراين‌باره می‌نويسد: «باري، تا آنکه از مصدر امر حکم رجوع صادر شد. لابدّاً تسليم نمودم و راجع شدم» (بهاءالله، ايقان، ص 167).

پس از بازگشت بهاءالله به بغداد، درگیری او با مریدان ازل ادامه داشت تا آنکه در سال 1279 در باغ نجیب‌پاشا در بغداد، اعلام کرد که او همان «من یظهره الله» است. این ادعا آتش اختلاف را شعله‌ورتر ساخت و با توجه به درگیری‌های متعدد بابیان با شیعیان در بغداد و اعتاب مقدسه، حکومت عثمانی مجبور به مداخله شد و بابیان را از عراق به ادرنه در ترکیه تبعید کرد. اختلافات در ادرنه نیز ادامه یافت و تعداد زیادی از طرفداران ازل و بهاءالله به‌دست رقیب کشته شدند (نبوی، تنبیه النائمین، صص389-420، تحلیل روایت‌های کشتار بهائیان از ازلیان در ابتدای دعوت بهاءالله). چون ادامه‌ی این وضعیت ممکن نبود، دولت عثمانی صبح ازل را به همراه طرفدارانش به قبرس و میرزاحسین‌علی را به همراه خانواده‌اش به فلسطین تبعید کرد. بنابراین بهائیان به دو گروه مشخص تقسیم شدند، پیروان صبح ازل به‌عنوان «ازلی» یا «بیانی» شناخته شدند و پیروان میرزاحسین‌علی به‌عنوان «بهائی» مشهور شدند.

مازندرانی در این زمینه می‌گوید: «کاروان بابيان از پايتخت عثمانيان به‌سوي ادرنه ـ از شهرهای عثمانی (ترکیه فعلی) که در بین بهائیان به ارض سرّ مشهور است ـ اعزام شد و در ادرنه بود که چنددستگي و جدايي میان بابيه افتاد. گروهي از بزرگان بابيه صبح ازل را وصي باب دانستند و پيروي‌اش را لازم شمردند و نام ازلي گرفتند. جمعي ديگر داعيه ميرزاحسين‌علي را پذيرفته خود را بهائي ناميدند. گروهي هم به دنبال ميرزااسدالله ديان، دیگر مدعی من ‌یظهراللهی، رفتند و «دياني» خوانده شدند.» (همو، تاریخ ظهورالحق، ص 66).

گروهي دیگر که هنوز خاطرات شيريني از طاهره قرة‌العین به‌ياد داشتند، دل‌بستگي سابق را تجديد نموده، وي را با آنکه در قيد حيات نبود، به پيشوايي برداشته و لقب «قرّة العيني» گرفتند. (رحیق مختوم، ج2، ص 1149، ذیل عنوان «و در مدینه‌ی قزوین مؤمنین به چهار فرقه منقسم …»).

طاهره در ابتدا از پیروان شیخیه بود و در مجالس، پيرامون عقايد شيخيه و آرای ويژه‌ی خود سخن مي‌راند و براي آنكه گوي سبقت را از رقيبان پرسابقه بربايد، در مجلس درس روبنده از چهره خود برمي‌داشت (ابوالفضل گلپایگانی، کشف الغطاء، ص96؛ آیتی، الکواکب الدریه، ج1، ص111) و به تدريس مي‌پرداخت و مباحث دشوار را با قصايد دلربا مي‌آميخت و لذا برخي شيخيان صاحب‌دل به او سر سپرده بودند (اشراق خاوری، تلخيص تاريخ نبيل، ص 265).

قرةالعين و يارانش به شنيدن نداي بابيت ميرزاعلي‌محمد شیرازی به او گرويدند و بابی شدند و در ادامه در بسیاری از اتفاقات در کنار میرزاحسین‌علی نوری بودند.

برخي ديگر از بابیان ملامحمدعلي بارفروشي را برتر از ديگران پنداشتند که آن‌ها را «قدوسي» مي‌نامند. بعضي بابيان دامان آن رؤسا را رها ساخته چنگ در کتاب بيان باب زدند و به «بياني» شناخته شدند و سرانجام نوهوساني ديگر به مصداق «آنجا که عيان است چه حاجت به بيان است» پشت پا به تمام اين دستاويزها زده خويش را تابع خواست دروني و شهود وجداني دانسته و «عياني» نام گرفتند (اشراق خاوری، رحیق مختوم، ج 2، ص 1149).

اين اختلافات آسيب شديدي به بابي‌گري وارد آورد و در اين ميان جدايي بهاءالله و صبح ازل بيش از همه مؤثر بود. بهاءالله اعلام داشت که وصايت ازل بي‌اساس است، زيرا خود او با همدستي ميرزاعبدالکريم قزويني کاتب، آن را ساخته و پرداخته‌اند و به‌خاطر مصالحي بوده که اينک وجود ندارد.

عبدالبهاء دراین‌مورد می‌گوید: «چون از برای بهاءالله در طهران شهرت عظيمه حاصل و قلوب ناس به او مايل با ملّاعبدالکريم دراين‌خصوص مصلحت ديدند که با وجود هيجان علما و تعرّض حزب اعظم ايران و قوّه قاهره‌ی اميرنظام، باب و بهاءالله هر دو در مخاطره‌ی عظيمه و تحت سياست شديده‌اند، پس چاره بايد نمود که افکار متوجّه شخص غائبی شود و به‌اين‌وسيله بهاءالله محفوظ از تعرّض ناس ماند و چون نظر به بعضی ملاحظات شخص خارجی را مصلحت ندانستند، قرعه اين فال را به نام برادر بهاءالله، ميرزايحيی، زدند» (عبدالبهاء، مقاله شخصی سيّاح، ص 36 و 37).

مبلغان بهائی تنها افراد مطلع از این قرار پنهان را میرزاموسی کلیم و ملاعبدالکریم قزوینی و بهاءالله و ازل دانسته‌اند (افنان، مقاله‌ی ایام بطون، مجموعه مقالات، ص 404). به‌نظر می‌رسد نمی‌توان از منابع مستقل تاریخی، چنین ادعایی را تأیید کرد؛ ضمن آنکه بهاءالله در این واقعه، به جعل دستخط باب برای حفظ منافع خود تصریح کرده است.

صبح ازل مدعي بود که براساس آثار باب، جانشين اوست و برادرش هوس رياست دارد و مي‌خواهد بدين شيوه جاي او را بگيرد، چراکه در چنين فاصله کمي هيچ شريعتي منسوخ نمي‌گردد و هنوز مواعيد کتاب بيان عملي نشده تا مظهر بعد ظاهر شود.

چون دامنه‌ی دودستگي بالا گرفت و کار به جنگ وکشتار رسيد، دولت عثماني به‌ناچار آنان را از هم جدا کرد و در ميان هر گروه چند نفر از دسته‌ی ديگر قرار داد تا از تباني‌ها و توطئه‌ها جلوگيري کنند و آنگاه ازليان را به ماغوسا يا ماگوستيا در خاک قبرس و بهائيان را به قلعه‌ی عکّا در خاک فلسطين فرستاد.

5- اختلاف بعد از بهاءالله

همان‌طور که بعد از مرگ باب بر سر جانشيني وي اختلاف ايجاد شد، بعد از مرگ میرزاحسين‌علي بهاءالله نيز بين فرزندانش عباس‌افندي ملقب به «غصن اعظم» و ميرزامحمدعلي افندي ملقب به «غصن اکبر» بر سر وصايت اختلاف و درگيري به‌وجود آمد، هرچند بهاءالله وصيت کرده بود که هر دو فرزند بايد به ترتيب وصايت را برعهده بگيرند. متن وصیت او چنين است:

« قَد قَدَّرَ اللهُ مَقامَ الغُصنِ الأكبَرَ بَعدَ مَقامِهِ إنَّهُ هُوَ الآمِرُ الحَكيمُ قَدِ اصطَفَينَا الأكبَرَ بَعدَ الأعظَم» يعني: خدا مقام غصن اکبر (محمدعلی) را بعد از مقام غصن اعظم (عباس‌افندی) قرار داده است؛ ‌یعنی پس از من عباس و پس از او محمدعلی جانشین من است (بهاءالله، مجموعه الواح، کتاب عهدي، ص402).

بااين‌حال بین دو برادر اختلاف و دودستگي ایجاد شد و این دعوا تا بدانجا رسید که عباس افندي، غصن اكبر را ناقض اكبر و مريدانش را ناقضين خواند و پيروان خود را ثابتين نام نهاد و محمدعلي نيز، غصن اعظم را رئيس المشركين گفته و ابليس لقب داد (شوقی، توقیعات مبارکه (لوح قرن)، جلد 1، ص 103 / اشراق خاوری، رحیق مختوم، ص 87).

صبحي مهتدي از دوستان عبدالبهاء -که از نزديک با اين ماجراها درگير بوده است- در اين‌باره چنين مي‌نويسد: «اما بابيان بهائي نيز به دو فرقه منقسم مي‌شوند: يک دسته آناني که پس از مرگ بهاءالله به عبدالبهاء (غصن اعظم) توجه نمودند و به ثابتين معروف شدند و دسته ديگر که پيروي غصن اکبر، محمدعلي افندي را کرده، خويش را موحدين ناميدند. ثابتين به پيروان غصن اکبر ناقضين مي‌گويند؛ کنايه از آنکه عهد بهاءالله را شکستند و به وصي نخستين او (عبدالبهاء) نگرويدند و موحدين، تبعه‌ی عبدالبهاء را مشرکين مي‌خوانند؛ بدين جهت که عبدالبهاء را در عصمت کبري شريک حق قرار داده‌اند.» (مهتدي، خاطرات زندگي صبحي و تاريخ بابي‌گري و بهائي‌گري، ص92).

صبحي مهتدي همچنین در کتابش مي‌نويسد:

«مابين اين دو دسته بيرون از اندازه تصور، نقار و کدورت است… خود عبدالبهاء نيز از مواجهه و ملاقات محمدعلي افندي بي‌اندازه احتراز داشت… عبدالبهاء راضي نبود که از بهائيان ثابت کسي با محمدعلي و پيروانش ملاقات کند و اگر کسي چنين مي‌کرد از او دلگير مي‌شد و او را از خود مي‌راند و اين گناهي بود که قابل آمرزش و عفو نمي‌بود.» (همان، ص184-182)

این اختلافات در سراسر دوران زعامت عباس افندی بر بهائیت ادامه داشت. محمدعلی که بسیاری از آثار مکتوب بهاءالله را در اختیار داشت، از تسلیم آن به برادر بزرگ‌تر خودداری می‌کرد. از جمله روش اجرای نماز نه‌رکعتی که بهاءالله در کتاب اقدس بر پیروان خویش واجب نموده بود، در اختیار او بود. هنگامی که بهائیان در دوره‌ی عباس‌افندی می‌خواستند از روش و چگونگی اجرای این نماز مطلع شوند، عبدالبهاء با ندبه و زاری، آن را اسیر دست برادرش محمدعلی معرفی کرد و تصریح کرد که آثار بسیار دیگری از بهاءالله نزد اوست که دسترسی به آن‌ها برای عبدالبهاء مقدور نیست (اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، ص32؛ هادیان، مسأله مشروعیت، صص 127-131).

6- اختلاف بعد از عبدالبهاء

ازآنجایی‌که عبدالبهاء فرزند پسر نداشت، با آنكه برادرش غصن اكبر زنده بود، قبل از مرگش با نوشتن الواح وصايا، براي رهبري و رياست بهائيان قرار تازه‌اي نهاد و سلسله‌ی ولايت امرالله را تأسيس نمود. بنابر مضامين الواح وصايا، اولين ولي امر، نوه‌ی دختري عبدالبهاء يعني شوقي‌افندي و پس از او سلسله‌ی اولياء امر در نسل او و فرزندان ذكور او، نسل‌به‌نسل خواهند بود. عبدالبهاء در الواح وصایا می‌نویسد: «ای‌یاران مهربان، بعد از مفقودی این مظلوم، باید اغصان و افنان سدره‌ی مباركه و ایادی امر الله  و احبّای جمال ابهی توجّه به فرع دو سدره كه از دو شجره ی مقدّسه ی مباركه انبات شده [=روییده] و از اقتران [=نزدیکی] دو فرع دوحه ی [=باغ] رحمانیّه به‌وجود آمده ‌یعنی «شوقی‌افندی» نمایند. زیرا آیت‌اللّه و غصن ممتاز و ولی‌امر الله و مرجع جمیع اغصان و افنان و ایادی امر الله و احبّاءاللّه است و مبیّن آیات‌اللّه و من بعده بكراً بعد بكر‌ یعنی در سلاله ی او.» (عبدالبهاء الواح وصایا، ص 11 تا 16/ نظر اجمالی به دیانت بهائی (چاپ قدیم)، ص 66 تا 68).

این اقدام عبدالبهاء، برخلاف دستور و وصیت پدرش بود و از طرف برخی از بهائیان نمی‌توانست قابل قبول باشد. به هر روی پس از مرگ عبدالبهاء، شوقي به ياري مادرش به رياست بهائیان رسيد؛ اما گروهي زعامت او را نیز نپذيرفتند و جدايي ديگري حادث شد. برخي از مبلغان و بزرگان بهائي همچون عبدالحسين آيتي و فضل‌الله صبحي و ميرزا حسن نيكو و… هم از عقائد بهائي برگشتند و مسلمان شدند.

عباس‌افندي دومین پیشوای بهائیت در الواح وصايا درباره‌ی جانشينان پس از شوقي و ولايت امر در نسل او تأکيد کرده بود.  

 او مي‌نويسد: «اي احباي الهي بايد ولي امرالله در زمان حيات خويش «من هو بعده» را تعيين نمايد تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد و شخص معين بايد مظهرِ تقديس و تنزيه و تقوای الهی و علم و فضل و کمال باشد» (همان، ص13؛ اشراق خاوري، ايام تسعه، ص468).

برخلاف انتظار عبدالبهاء شوقی عقیم بود و نسلی نداشت تا از میان آن‌ها، جانشین خود را معین سازد. او حتی از میان سایر بهائیان نیز برای بعد از خود جانشین انتخاب نکرد و پس از مرگش کشمکش شديدي ميان بهائيان به‌وجود آمد و موضوع رهبري بهائيان دچار دسته‌بندي، انشعاب و افتراقی دیگر شد.

عبدالبهاء در الواح وصاياي خود درباره‌ی تشکيل هيأتي دائمي برای خدمت به بهائيت و مساعدت ولي امر، سخناني گفته بود. شوقی نیز در زمان حیات خود، اعضای این هیأت را با عنوان ایادی امرالله مشخص کرده بود. البته ایادی امرالله از زمان بهاءالله تعیین شده بودند و در دوره‌های بعدی تعدادی به آن‌ها اضافه شدند و تعدادی هم فوت کردند (درمورد ایادی امرالله در رحیق مختوم ج1 ص256 به‌تفصیل صحبت شده است). بهائيان از اين بحث استفاده کرده و در صدد جبران مقطوع‌النسل بودن شوقي و معضلِ ولي‌امر بعدی برآمده و با پذیرش مدیریت ایادی امرالله بر خود راه را برای پر شدن خلاء رهبری در جامعه‌ی بهائی هموار کردند. این درحالی بود که براساس نصوص بهائی ايادي امرالله فقط دو وظيفه‌ی حفاظت و تبليغ بهائيت را برعهده داشته‌اند. عبدالبهاء دراين‌ باره مي‌نويسد: «ای ياران، ايادی امراللّه را بايد وليّ امراللّه تسميه و تعيين کند … وظيفه ايادی امراللّه نشر نفحات اللّه و تربيت نفوس و تعليم علوم و تحسين اخلاق عموم و تقديس و تنزيه در جميع شئون است. از اطوار و احوال و کردار و گفتار بايد تقوای الهی ظاهر و آشکار باشد و اين مجمع ايادی در تحت اداره وليّ امراللّه است که بايد آنان را دائماً به سعی و کوشش و جهد در نشر نفحات‌اللّه و هدايت من علی‌الارض گمارد زيرا به نور هدايت جميع عوالم روشن گردد » (همو، الواح وصایا، ص، 13و14؛ اسلمنت، بهاءالله و عصر جديد، ص292).

شروع ماجراي ايادي امرالله زمينه‌اي براي پيدايش اختلاف و انشعابات ديگري در جامعه‌ی بهائي شد.

7- اختلاف بعد از شوقی

هنگامی‌که شوقی‌افندی بدون داشتن فرزند و هیچ وصیت‌نامه‌ی شناخته‌شده‌ای از دنیا رفت، به‌دنبال آن جنگ قدرت پدید آمد. بسياري از بهائيان به رياست معنوي روحيه ماکسول همسر شوقي و رياست ظاهري ايادي امرالله باب ولايت امر را تا ابد مسدود دانستند و شش سال پس از فوت شوقي در لندن با تعجيل تمام کنفرانسي از رؤساي بهائي هر محل تشکيل دادند و در آن اجتماع، 9 نفر را انتخاب نمودند که این افراد اعضاي مجلس بيت‌العدل موعود شدند و سپس اين بيت‌العدل را در حيفا برپا ساختند که تاکنون نيز دائر است و اعضاي آن هر پنج‌سال يک‌بار تجديد انتخاب مي‌شوند و مدیریت جامعه‌ی بهائی را برعهده دارند. آن‌ها بيت‌العدل را مصدر امر بهائيت می‌دانند و به «بهائيان بيت‌العدلي» مشهورند.

دسته‌ی ديگري از پيروان شوقي، براساس نصوص بهائی، بيت‌العدل حيفا را بي‌اعتبار و ساختگي دانستند. ازجمله دلائل اين گروه این است که به نص الواح وصايا، رئيس دائمي و عضو اعظم ممتاز لاینعزل (غیر قابل‌عزل) بيت‌العدل بايد ولي امرالله باشد (عبدالبهاء، الواح وصایا، ص16) و بيت‌العدل بدون ولي امر صلاحيت رهبري ندارد و رئيس هيئت بين‌المللي ايادي به نام چارلز ميسون ريمي را جانشين شوقي و ولي امر ثاني خواندند و به بهائیان ارتدکس یا «ریمی‌ها» معروف شدند.

چارلز میسون ریمی ادعا کرد که دومین ولی امر و جانشین شوقی است. ریمی که خود یکی از ایادی امر به‌شمار می‌رفت، مدیریت روحیه ماکسول و نزدیکان او بر جامعه‌ی بهائی را نپذیرفت. نزاع میان بهائیان ارتدوکس و بهائیان رسمی طرفدار بیت‌العدل تا روزگار حاضر نیز به درازا کشیده است. محفل روحانی ملی بهائی در چند کشور از ادعای میسون ریمی پیروی کردند و به‌دنبال آن بیت‌العدل طردشان کرد. این درحالی بود که طرد روحانی نیز براساس نصوص بهائی از اختیارات خاص ولی امرالله بود که با خلاء حضور او، توسط بیت‌العدل مصادره شد. در مقابل میسون ریمی ‌تمام ایادی امر را طرد کرد و همسر شوقی‌افندی را «ناقض عهد اصلی» نامید. تعداد زیادی از بهائیان هم با ناامیدی از این اختلافات میان رهبران، باور بهائی را رها کردند. ریمی درعین‌حال روحیه ماکسول را به قتل شوقی متهم کرد (ثابت راسخ، نشیب و فراز، صص 195-198).

اکثر بهائیان ارتدوکس پس از ریمی، از جوئل مارانجلا (Joel B. Marangella)  پیروی کردند که ادعا کرد سومین ولی امر است. برخی دیگر هم از ولی امری به نام جاکوس سوگومونیان ( Jacques Soghomonian) پیروی می‌کنند (برگرفته از سایت Sects of the Bahai Faith). امروزه رهبری بهائیان ارتدوکس بر عهده‌ی نصرت‌الله بهره‌مند است که چهارمین ولی امر شناخته می‌شود (هادیان، مسأله مشروعیت، ص 264).

نتیجهگیری

هدف از مقاله‌ی حاضر، بیان گروه‌ها و انشعابات در بهائیت بود. به این منظور ابتدا ادعای عدم تفرقه در بهائیت توسط رهبران این گروه مورد نقد و بررسی قرار گرفت و سپس به بیان اختلافات پس از مرگ هر‌یک از رهبران بهائی بر سر جانشینی پرداخته شد.

در این مقاله درمورد انشعاب‌ها در آیین بهائی درست از آغاز آن تا زمان حال، روزگار بیت‌العدل جهانی، مطالبی بیان شد که خلاصه‌ی آن چنین است:  

*اختلاف و تفرقه میان پیروان باب بعد از ادعای قائمیت باب.

*اختلاف و تفرقه میان پیروان باب بعد از مرگ باب.

*اختلاف و تفرقه میان پیروان بهاءالله.

*اختلاف و تفرقه میان پیروان عبدالبهاء.

*اختلاف و تفرقه میان پیروان شوقی افندی.

*اختلاف و تفرقه میان پیروان میسون ریمی.

در این مقاله نشان داده شد که علی‌رغم ادعای رهبران بهائیت، انشعابات و شعب مختلفی در بهائیت وجود دارد و هرکدام از این گروه‎ها خود را برحق دانسته و بهائی می‌داند، لذا ادعای عدم تفرقه در دیانت بهائی ادعایی بی‌اساس است.

 

 

فهرست منابع

آیتی عبدالحسین، الکواکب الدریه، مصر، مطبعه سعادت، بی‌تا.

اسلمنت جی ای، بهاءالله و عصر جديد، ترجمه بشير الهی، رحيمي، سليماني، دارالنشرالبهائیه برزیل، 1988 میلادی.

اشراق خاوری عبدالحمید، ايام تسعه، نشر سوم، تهران، 121 بدیع.

اشراق خاوری عبدالحمید، رحیق مختوم، لجنه ملی نشر آثار امری، 103 بدیع.

اشراق خاوری، قاموس ایقان، 4 جلد، طهران، موسسه ملی مطبوعات امری، 128 بدیع.

اشراق خاوری عبدالحمید، مائده آسمانی، 9 جلد، مؤسّسه ملّی مطبوعات امری، ١٢٩ بديع.

اشراق خاوری عبدالحمید، مطالع الانوار یا تلخيص تاريخ نبيل زرندى، مؤسسه چاپ و انتشارت مرآت، 134 بدیع.

بهاءالله، ایقان، مؤسّسه ملّی مطبوعات بهائی آلمان، ۱۵۵ بديع، ۱۹۹۸ ميلادی.

بهاءالله، مجموعه الواح بهاء کتاب عهدي، بی‌نا، بی‌تا.

بهاءالله، مجموعه‏ای از الواح جمال اقدس ابهی، بی‌نا، بی‌تا.

ثابت راسخ یدالله – هادیان مهدی، نشیب و فراز، انتشارات گوی، تهران، 1392 شمسی.

جمعی از نویسندگان، جزوه‌ی پاسخ به شبهات امری، ویرایش دوم، بی‌نا، 166 بدیع.

روحانی غلامرضا، برهان واضح، بی‌نا ، بی‌تا.

شوقی‌افندی، توقیعات مبارکه (1945-1952)، مؤسسه ملی مطبوعات امری ایران، 125 بدیع.

شوقی‌افندی- مودت نصرالله ، قرن بدیع، موسسه معارف بهائی بلسان فارسی، انتاریو کانادا، 149 بدیع-1994 میلادی.

شیرازی میرزا علی‌محمد (سید باب)، بيان فارسي، بی‌نا، بی‌تا.

عبدالبهاء، الواح وصایا، کتابخانه مراجع و آثار بهائی، بی‌تا.

عبدالبهاء، مقاله شخصی سيّاح، مؤسّسه مطبوعات امری آلمان، لجنه ملّی نشر آثار امری بلسان فارسی و عربی، بی‌تا.

فاضل مازندرانی اسدالله، اسرارالاثار خصوصی، 4 جلد، مؤسسه ملی مطبوعات امری، 124 بدیع.

فاضل مازندرانی اسدالله، ظهورالحق، بخش سوم، مؤسسه مطبوعات بهائی آلمان، 168 بدیع.

فیضی محمد علی، حضرت بهاءالله، مؤسسه ملی مطبوعات امری، 125 بدیع.

گلپایگانی ابوالفضل، کشف الغطا، بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.

مهجور زواره‌ای حسین، تاریخ میمیه، بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.

مهتدی فضل الله، خاطرات زندگي صبحي و تاريخ بابي‌گري و بهائي‌گري، دارالتبلیغ اسلامی قم، 1354.

هادیان مهدی، مسأله مشروعیت، انتشارات گوی، تهران، 1392 ش.

نبوی رضوی سید مقداد، تحلیل روایت‌های کشتار بهائیان از ازلیان در ابتدای دعوت بهاءالله، فصلنامه بهائی‌شناسی، سال دوم، شماره پنجم، زمستان 96.

یزدانی احمد، نظر اجمالی در دیانت بهائی، لجنه ملی نشریات امری، 107 بدیع.

Leaders and Guardians of The Sects of The Bahá’í Faith

http://bahaisects.wordpress.com/ | http://bahaifaction.sosblog.com/

 

منبع: فصلنامه بهائی شناسی

ensheabatnull