پس از فوت نابهنگام و مشکوک(1) جناب شوقی افندی در سال 1336 در لندن جامعه بهائی به دو گروه تقسیم شدند:
1-عده ای که راس آنها خانم روحیه ماکسول (همسر شوقی افندی) و عده ای از ایادیان امر الله معتقد شدند که شوقی قبل از فوت، ولی امر بعد از خود را تعیین ننموده است.اینان شش سال پس از مرگ شوقی در سال 1342 در لندن دور هم جمع شده نه نفر اعضاء اولین بیت العدل اعظم را انتخاب و در حیفای اسرائیل مستقر نمودند. بیت العدل اعظم در اولین نشست خود پس از غور و تمعن دقیق در نصوص بهائی به این نتیجه رسید که راه تعیین ولی امر دوم بهائی به کلی مسدود می باشد. لذا از آن تاریخ بیت العدل بدون حضور ولی امر به اداره امور بهائیان پیرو خود می پردازد.
2-عده ای دیگر معتقد شدند که شوقی به بزرگترین وظیفه تاریخی الهی خود جامه عمل پوشاندو برای جلوگیری از اختلافات احتمالی ولی امر بعد از خود را مشخص نمود و این شخص جناب میسون ریمی بود که ریاست شورای بین المللی بهائی(که از آن گاهی تعبیر به بیت العدل جنینی می شود) را در زمان حیات شوقی عهده دار بود. جناب میسون ریمی در زمان حیات خود آقای جوئل بری مارانجلا را به عنوان سومین ولی امر منصوب می کند و نامبرده نیز قبل از فوت آقای نصرت الله بهره مند را به عنوان چهارمین ولی امر تعیین می کند که از تاریخ یک سپتامبر 2013 تصدی این مقام را بر عهده گرفت.
از زمان فوت شوقی بین این دو گروه از بهائیان مناقشات بسیاری برپا شدو گروه دوم تحت عنوان بهائیان ارتدوکس در امریکا،هندوستان، استرالیا و ایران اقدام به راه اندازی وب سایت ها و شبکه های اجتماعی متعددی علیه بیت العدل اعظم نموده اند. یکی از این وبسایت های فارسی زبان به نام سایت “عهد و میثاق” ارائه دهنده نظرات این دسته از بهائیان می باشد. از انجا که آشنایی با نظرات هر دو گروه در افزایش دایره اطلاعات محققین و پژوهشگران مرتبط با سایت بهائی پژوهی موثر می باشد و از آنجا که عمدتا در تالار های مناظره سایت نظرات گروه اول منعکس گردیده است لذا به نظر رسید برخی مقالات مندرج در سایت”عهد و میثاق” نیز برای ارائه نظرات گروه دوم انتخاب و ارائه گردد. بدیهی است درج این مقالات به منزله تایید کلیه آرای این گروه نمی باشد و در موارد مقتضی نقدهای وارده نیز عرضه خواهد شد.
اینک ابتدا مقاله “بیت العدل حیفا فاقد مشروعیت قانونی است” (به تاریخ فوریه 2015) را آورده سپس مقاله دیگری که به منظور پاسخ اشکالات و پرسش های یکی از بهائیان در آبان ماه سال جاری در سایت مذکور آمده است را برای روشنگری بیشتر این چالش ها می آوریم.
بیتالعدل حیفا، فاقد مشروعیّت قانونی است
به تازگی در بلاگ «کمند دوست» مقالهای تحت عنوان «گفتگو در قطار کایسری» درج گردیده است که در بخشی از آن، به بررسی چگونگی عصمت بیتالعدل و آرای مختلف در مورد آن، پرداخته شده است؛ از آنجا که در قسمتی از مقالهی یاد شده، اشارهای به نظرات بهائیان ارتدکس گردیده است و از ایشان بهعنوان ناقضین دیانت بهائی یادکرده و قول آنان در مورد عصمت بیتالعدل را نادرست قلمداد نموده است، لازم است پاسخی ولو کوتاه به ادّعای مطرح شده داده شود.
به طور ساده، «ناقض» به کسی گفته میشود که برخلاف پیامهای الاهی و اصول دیانت بهائی عمل کرده و عملاً در مقابل فرامین هیاکل مقدّسهی بهائی ایستاده و به مخالفت صریح یا ضمنی با نظرات آنان بپردازد..
با این تعریف، مؤسّسهای که در حال حاضر به غلط و بدون استحقاق و برخلاف نصوص قطعی تشکیل شده است و خود را «بیت العدل اعظم» نامیده است، مصداق بارز نقض و فاقد هرگونه مشروعیّت قانونی میباشد؛ زیرا بر اساس نصوص مبارکه، باید مقام شامخ ولی امر، ریاست عالیّهی مؤسّسه ولایت امرالله و بیتالعدل اعظم الاهی را تواماً به عهده داشته باشد.
«مرکز اعظم و مرجع مقدّسی که عالم انسانی و جمیع تشکیلات بشری در ظلّ آن میباشد، مقام مقدّس ولایت امرالله است که طبق نصوص الواح وصایای حضرت عبدالبهاء، حافظ و حامی دین و مروّج شریعت و مبیّن آیات است و حائز مقام ریاست عالی و دائمی بیت العدل اعظم نیز میباشد، ایادی امرالله و مجمع ایادی و کلیّهی نفوس بهائی از هر رتبه و مقام، و کلیّهی اعضای بیوت عدل (محافل ملّی و محلّی) و اعضای بیت العدل اعظم، جمیعاً در ظلّ او و مطیع و منقاد حکمش میباشند؛ منتهی امور اداری و اجتماعی و صدور قوانین و احکام عمومیّه مقتضیّه در موارد غیر منصوصه از وظائف مخصوصهی بیتالعدل اعظم است و این دو مرکز سیاست و روحانیّت تواماً و متفقاً عالم انسانی را مشمول مواهب عظیمهی صلح عمومی و وحدت بشری خواهند نمود و هیچوقت و به هیچقسم بین این دو مرکز اختلافی حاصل نخواهد شد؛ زیرا اختیارات و وظائف مقدّسهی هر یک جداگانه محرز و معلوم است و بهعلاوه بهواسطهی ریاست عالیّه و دائمی ولی امرالله در بیتالعدل اعظم، نقطهی وحدت و اتصالی بین این دو قوّهی عظیمه مقرّر و مقدّر گشته است.» (نظر اجمالی در دیانت بهائی، چاپ ۱۰۷ بدیع، صفحات ۶۵ و ۶۶)
پرسش اساسی اینجاست که بر اساس این بیان مبارک که در کتاب «نظر اجمالی در دیانت بهائی» آمده و مفاد آن کتاب به تأیید حضرت شوقی ربّانی رسیده است، در حال حاضر نقطهی وحدت و اتصال بین دو قوّهی ذکر شده در آثار کیست؟!
آن کسی که لازم است به عنوان حافظ و حامی شریعت حضور داشته باشد کجاست؟!
در حال حاضر اختیارات مقام ولایت امرالله را چه کسی عهدهدار است؟!
بر طبق نصوص، ولی امرالله باید به عنوان رئیس بیت العدل در جلسه حاضر باشد، همچنین اجازه اخراج اعضای خطاکار بیت العدل به عهده ولی امر الله است و او میتواند در صورت لزوم، درخواست اصلاح و تجدیدنظر در مصوبات بیتالعدل را صادر نماید؛ بدون حضور ولی امرالله چه کسی به جلسهی بیت العدل رسمیّت میدهد؟! چه کسی افراد خطاکار بیت العدل را اخراج مینماید؟ خود اعضای بیت العدل؟!
حل کنندهی اختلافات موجود در برداشت و استنباط از آیات الاهی و بیان معانی و تفسیر و تأویل آیات و حقایق واقعی آن چه برای اشخاص و چه برای محافل روحانی در هر زمان به ولی امرالله محوّل شده است و استنباط و بیان و نظر او در نهایت رافع هر اختلافی خواهد بود؛ با حذف مؤسّسهی ولایت امر چه کسی پاسخگوی ابهامات، رموز و اشارات موجود در آیات الاهی است؟!
استمرار مقام ولایت امرالله که در الواح وصایای مبارک حضرت عبدالبهاء به لزوم و تسلسل آن تأکید گشته و حضرت شوقی افندی اوّلین ولی امر دیانت بهائی در توقیعات مبارکه و پیامهای خود تا آخرین لحظات زندگی بر تداوم آن تأکید نمودهاند و آن را «رکن اوّل و اعظم» نظم بدیع حضرت بهاءالله دانسته است در حال حاضر به چه سرنوشتی دچار شده است؟!
ممکن است برخی از دوستان در جواب ادّعا نمایند که همهی مقامات مخصوصهی ولی امرالله بهدلیل فقدان ایشان، در اختیار بیت العدل قرار گرفته است؛ این ادعا کاملاً باطل است و با روح دیانت بهائی سازگاری ندارد، حتّی خود بیت العدل نیز جرأت بیان صریح چنین ادّعائی را ندارد؛ زیرا حضرت شوقی ربّانی خیمهی نظم الاهی بهائی را بر دو پایه و رکن قرار داده و وظیفهی هر رکن را جداگانه تعریف فرمودند و انفصال دو رکن از یکدیگر و دخالت یک رکن در رکن دیگر را با ذکر عبارت ذیل محال معرفی فرمودهاند:
«این نظم بدیع از انظمهی باطلهی سقیمه عالم ممتاز و در تاریخ ادیان فرید و بیمثیل و سابقه بنیادش بر دو رکن رکین استوار، رکن اوّل و اعظم رکن ولایت الاهیّه که مصدر تبین است و رکن ثانی بیت عدل اعظم الاهی که مرجع تشریع است، همچنان که در این نظم الاهی تفکیک بین احکام شارع امر و مبادی اساسیّهاش که مرکز عهد و میثاقش تبیین نموده ممکن نه، انفصال رکنین نظم بدیع نیز از یکدیگر ممتنع و محال.» (توقیعات مبارکه، ۱۹۴۵-۱۹۵۲، صفحه ۱۲۷)
با توجّه به توضیحات یاد شده، آیا بهائیان حقیقی که به فرامین هیاکل مقدّسه توجّه کرده و با استناد به نصوص مبارکهی الاهی سخن میگویند، ناقض هستند و به مسیر اشتباه میروند یا ناقضین افرادی هستند که ولی امرالله و رکن رکین دیانت بهائی را کنار زده و به الواح وصایای حضرت عبدالبهاء بیاعتنا شده و تصمیم گرفتهاند تا جامعه بهائی را با کمک سازمانهای عریض و طویل نامشروعی که به دست خود ایجاد کردهاند، اداره نمایند؟!
با حذف مؤسّسهی ولایت امرالله چه کسی بر اعمال اعضای بیتالعدل نظارت خواهد کرد؟!
چه کسی معانی صحیح آیات را به درستی بیان خواهد نمود؟ تا به کی افراد خاطی بیت العدل به بهانههای مختلف از جمله کهولت سن و استعفا به صورت ناگهانی کنار کذاشته میشوند و فرد دیگری در ظاهر با انجام انتخابات و در واقع به توصیهی دارالتبلیغ بینالمللی جایگزین میگردد؟!
باید قبول کنیم که عقیدهی صحیح در باب عصمت بیت العدل و ملهم بودن آن به الهامات الاهی همین قول بهائیان ارتدکس است که معتقدند، جمال مبارک به خاطر حضور ولی امرالله در جلسات بیت العدل، آن مجمع را مشمول عنایت خود قرار خواهد داد؛ از این رو بهائیان حقیقی هیچگاه قبول نکردهاند که سلسلهی ولات امر منقطع گردیده است.
با نبود ولی امر در رأس بیت العدل، الهامات الاهی در جلسه حاکم نخواهد بود؛ نه نفر خطاکار با برنامهای در جلسه شرکت و با توجّه به گزارشات ضد و نقیض رسیده از سراسر دنیا و با مشورت بین خود، اخذ تصمیم نموده و پیام صادر مینمایند و مفاد آنرا ملهم به الهامات الاهی و بدون نقص میشمارند و با این بیان نه تنها جای هرگونه اعتراض و انتقاد را به تصمیمات خود جایز نمیشمرند، بلکه مسؤولیّت خطیر تصمیمات بعضاً اشتباه خود را نیز به طور ضمنی به گردن جمال مبارک میاندازند!!
مجدداً تاکید میگردد که بیت العدل فعلی بدلیل عدم حضور ولی امرالله در رأس آن، فاقد هر گونه مشروعیّت و اعتبار میباشد و نمیتواند مصون ازخطا باشد؛ لذا مصوبات بیت العدل نیز مانند تصمیمات سایر سازمانها و مجامع دیگر بشری بر اساس اطلاعات رسیده و مشورت با سایرین صورت میپذیرد؛ این تصمیمات ممکن است گاهی درست باشد و گاهی نیز خطا از آب درآید و نمیتوان به آن جنبهی قدسی یا الاهی داد.
پرسشهای یک دوست و پاسخهای ما
بر طبق نصوص و آموزههای بهائی، دیانت بهائی بر دو رکن اساسی، یعنی مؤسّسهی ولایت امر و بیت العدل اعظم استوار است که هر یک وظایف خاصّ خود را به عهده دارند. شوقی ربّانی در کتاب دور بهائی میفرمایند:
«هر گاه ولایت امر از نظم بدیع حضرت بهاءالله منتزع شود، اساس این نظم متزلزل و الی الابد محروم از اصل توارثی میگردد … بدون این مؤسّسه، وحدت امرالله در خطر افتد و بنیانش متزلزل گردد و از منزلتش بکاهد و از واسطهی فیضی که بر عواقب امور در طیّ دهور احاطه دارد بالمرّه بینصیب ماند و هدایتی که جهت تعیین حدود و وظایف تقنینیّه منتخبین ضروری است، سلب شود و چنانچه بیت العدل اعظم که اساساً اهمّیّتش از ولایت امر کمتر نیست از آن منتزع گردد؛ نظم بدیع حضرت بهاءالله از جریان بازمانده و دیگر نمیتواند حدود و احکام غیر منصوصه تشریعی و ادارهی امرالله را که شارع اعظم متعمّداً در کتاب اقدس نازل نفرموده تکمیل نماید.» (دور بهائی، ص ۷۷)
ملاحظه میفرمایید که بدون وجود مؤسّسهی ولایت امرالله و ولیّ امر، بیت العدل به تنهایی قادر به ادامهی کار وظیفهی تقنینی (قانونگذاری) خود نخواهد بود. در حال حاضر بیت العدل فعلی ادّعا دارد که ولیّ امری در کار نیست و كلیّهی اختیارات ولیّ امر به بیت العدل منتقل گردیده است. این حرف صحیح نیست و بیت العدل بهدلیل عدم حضور ولیّ امر در آن از مشروعیّت لازم برخوردار نیست.
با بیان مقدمه یاد شده ذیلاً به صورت اختصار پاسخهایی مختصر به پرسشهای شما را خدمتتان ارائه خواهیم داد:
§ خلاصهی پرسش اوّل این بود که اگر قرار باشد شخصی به صورت انتصابی بر جهان بهائی حاکم و ناظر باشد، من به چنین مسألهای اعتقاد ندارم.
در پاسخ باید بگوییم در دیانت بهائی معمولاً جانشینان به طریقهی انتصابی تعیین گردیدهاند؛ حضرت بهاءالله، حضرت عبدالبهاء را به جانشینی انتصاب و حضرت عبدالبهاء هم حضرت شوقی ربّانی را به جانشینی منصوب کردند و حضرت شوقی ربّانی نیز جناب میسن ریمی را؛ بنابراین نفس انتصاب یک نفر منعی نخواهد داشت، مضافاً به اینکه بهائیان حقیقی اعتقاد ندارند که فقط ولیّامر به تنهایی باید جامعه را اداره کند و رهبر جامعه باشد، بلکه معتقدند ولیّ امرالله بر طبق نصوص باید همواره در کنار بیتالعدل حاضر باشد و بدون حضور او بیت العدل از جامعیّت لازم برخوردار نبوده و مشروعیّت ندارد.
§ برداشتی که جنابعالی از ولایت الاهیّه دارید و آنرا منحصر در حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء دانستید، صحیح نیست. آنجا كه مرقوم فرمودهاید: «از دیدگاه من حضرت بهاءالله و مبیّن آثار ایشان، یعنی حضرت عبدالبهاء، یک ستون این دیانت و حضرت شوقی افندی و بیت العدل ستون دیگر این دیانت هستند.»
این برداشت را جامعهی بهائی پیرو بیت العدل حیفا نیز در حال حاضر قبول ندارد.
در ضمن همانطور که عرض شد ولیّ امرالله یعنی شوقی ربّانی یا هریک از جانشینان ایشان و بیت العدل، حالت مکمّل یكدیگر را دارند و هر یک، وظایف خاصّ خود را به اجرا در میآورد.
این دو مؤسّسه با یکدیگر متناقض نیستند و به هیچ وجه وجود یکی از آنها از اهمّیّت دیگری نمیکاهد.
شوقی ربّانی در فرازی از كتاب دور بهائی میفرمایند:
«چون این دو مؤسّسه لاینفصم مُتّفقاً به اجرای وظایف پردازند، امور تمشیّت پذیرد و اقدامات جامعه مرتبط گردد و مصالح امراللّه ترویج یابد و قوانینش تنفیذ شود و تشکیلات تابعهاش حمایت گردد؛ هر یک منفرداً در حدود اختیارات معیّنهی وظایف خود را انجام میدهد.»(دور بهائی، ص ۷۶)
بنابراین نقش ولی امرالله بسیار جدّی است و وجود ولیّ امر هیچگاه از اهمّیّت جایگاه بیت العدل نمیکاهد، بلکه مکمّل آن به شمار میرود.
§ در پاسخ به پرسش بعدی شما که مرقوم فرمودهاید: «چرا جناب شوقی با اینكه خودشان حضور داشتند، بر تشکیل بیت العدل همّت گماردند و جواب آن را این دانستید که شوقی ربّانی بیت العدل را برای بعد از خود پایهریزی کردند.» نیز باید عرض کنیم:
تشکیل بیت العدل عمومی از جملهی دستورات حضرت عبدالبهاء بود و جناب شوقی نیز بر اساس این دستور، بر تشکیل بیت العدل اعظم تأكید داشتند. در زمان شوقی ربّانی چون هنوز تعداد محافل ملّی در دنیا به حدّ نصاب لازم نرسیده بود، ایشان اقدام به تشکیل بیت العدل نفرمودند؛ زیرا وقتی یک مجمع جهانی مدّ نظر باشد، باید تعداد زیادی در تشکیل آن سهیم باشند. در زمان حضرت شوقی تعداد محافل ملّی ۱۲ عدد بود و با این تعداد نمیشد انتخابات عمومی صورت پذیرد؛ بنابراین تشکیل آن به آینده موکول شد، این آینده میتوانست در زمان ایشان باشد یا در زمان ولیّ امر بعدی، بنابراین استدلال جنابعالی در این مورد از قوّت لازم برخوردار نیست.
§ در بخش بعدی نظرات خود با تعجّب پرسش فرمودهاید: «چطور شما قبول دارید که ۹ عضو بیت العدل انسانهای غیر معصوم و خطاکار هستند؛ امّا یک باره به یک شخص به عنوان ولیّ امرالله که میرسید ایشان را به تنهایی معصوم و مصون از خطا و باعث مصونیّت از خطای بیت العدل میشناسید؟»
در جواب باید عرض کنیم: از نظر ریاضی عدد صفر، وقتی ارزش مییابد که در جلوی آن عدد دیگری قرار گیرد. ۹ صفر در کنار هم زمانی ارزش مییابند که عدد ۱ یا عدد دیگری در جلوی آن قرار گیرد؛ ولیّ امرالله در کنار بیت العدل نقش عدد ۱ در ریاضیات را دارد و اگر او نباشد بیت العدل ارزشی نخواهد داشت.
حضرت عبدالبهاء در الواح وصایای مبارکه میفرمایند:«… حصن متین امرالله با اطاعت من هو ولی امرالله محفوظ و مصون ماند و اعضای بیت العدل و جمیع اغصان و افنان و ایادی امرالله باید کمال اطاعت و تمکین و انقیاد و توجّه و خضوع و خشوع را به ولیّ امرالله داشته باشند؛ اگر چنانچه نفسی مخالفت نمود، مخالفت با حق کرده است و سبب تشتّت امرالله شود.»(الواح وصایا، ص ۱۱)
ملاحظه میفرمایید که ولیّ امرالله جایگاه ویژهای دارد و یک انسان معمولی نیست و نقش یک را در مقابل صفرهای متعدّد دارد. انتصاب ولیّ امرالله از سوی حضرت عبدالبهاء است و انتصابی الاهی است در حالی که انتخاب اعضای بیت العدل از سوی احبّاء است. به نظر شما جایگاه کسی که خداوند وی را منصوب کرده است با جایگاه کسی که مردم تعیین میکنند برابر است؟!
بر اساس فرمودهی حضرت عبدالبهاء ولیّ امرالله رئیس دائمی بیت العدل و عضو ممتاز و اعظم بیت العدل هستند و اگر در بیتالعدل حاضر نشود نایب و وکیلی تعیین فرماید و اگر عضوی از اعضای بیت العدل گناهی ارتکاب نماید، ولیّ امر صلاحیّت اخراج او را دارد. (الواح وصایا، ص ۱۵)
اگر بیت العدل تصمیمی بگیرد که وجداناً مباین با روح آیات باشد، ولیّ امر باید دستور به تجدید آن بدهد.(دور بهائی، ص ۸۰)
§ در بخش بعدی پرسیدهاید: «شما تشکیک کردید که جناب شوقی افندی وصیّت نامهای دارد که احتمالاً در دست کسانی افتاده و از بین رفته است؛ چرا حضرت شوقی ربّانی تدبیری برای حفظ وصیّتنامهی خود به کار نبسته. من فکر میکنم وصیّتنامه یک نوشته بر روی کاغذ نیست که قابل انهدام باشد، وصیّت ایشان توجّه به بیت العدل است که غیر قابل انهدام میباشد.»
پاسخ اینکه، حضرت عبدالبهاء در الواح وصایای مبارکه دستور دادند که ولیّ امر در زمان حیات خود باید جانشین بعد از خودش را تعیین نماید تا احبّاء بعد از ایشان به ضلالت نیفتند. دو فرض در اینجا قابل تصوّر است:
فرض اوّل اینکه شوقی ربّانی برخلاف وصیّت حضرت عبدالبهاء جانشینی برای خود تعیین نکردند و به دستور حضرت عبدالبهاء بیتوجّهی نمودند. این فرض نمیتواند عقلاً و منطقاً قابل قبول باشد؛ زیرا عملكرد حضرت شوقی ربّانی کاملاً بر اساس نظرات و خواستههای حضرت عبدالبهاء به اجرا در میآمد.
فرض دوم اینکه از حضرت شوقی ربّانی وصیّتنامهای باقی باشد و افرادی که منافع مادّی داشتهاند، آن را پنهان کرده و یا از بین برده باشند. این مسأله در ادیان قبل نیز سابقه داشته است؛ بنابر این مسألهی عجیبی نیست.
با شما كاملاً موافق هستیم که وصیّت نامه الزاماً نوشتن مطلبی بر روی کاغذ نیست؛ بنابر این ما نباید به دنبال کاغذ بگردیم؛ بلکه باید ببینیم عمل حضرت شوقی ربّانی در زمان حیات چگونه بوده است. به نظر شما با توجّه به جایگاه مهمّی که ولیّ امر در دیانت بهائی دارد، آیا منطقاً ممکن است که شوقی ربّانی نه به شکل مکتوب و نه به صورت صریح و نه به طور ضمنی برای خود جانشینی معرفی ننموده و با این سهلانگاری یکی از ارکان دیانت بهائی را متزلزل نماید؟!
واقعیّت این است که شوقی ربّانی در عمل و در جایگاههای مختلف و موارد متعدّد از جناب میسن ریمی تجلیل نمودهاند و مسؤولیّتهای مهمّی از جمله ریاست شورای بینالمللی بهائی را به ایشان سپردهاند و به طور ضمنی جانشینی ایشان را تأیید نمودهاند.
§ پرسش بعدی شما این بود که: «شما ۹ نفر عضو بیت العدل را که از طرف مردم تعیین و ملهم به الهامات الهی هستند قبول ندارید ولی می خواهید یک نفر را که ولی امر باشد به جامعه بهائی تحمیل کنید.»
این طبیعی است که جنابعالی بهعنوان فردی تازه تصدیق با نصوص بهائی آشنایی کامل نداشته باشید و حق دارید که خیلی از مسائل را مورد سوأل قرار دهید. همانطور که پیشتر توضیح داده شد، بیت العدل زمانی از مشروعیّت لازم برخوردار است که ولیّ امر در رأس آن باشد. این گفتهی ما نیست، فرمایش حضرت عبدالبهاء است که شما به ایشان ایمان دارید!
انتخاب رهبر و پادشاه از سوی مردم صرفنظر از ترفندهایی که دارد، همیشه به صورت صحیح صورت نمیگیرد؛ چه بسیار رهبران ظالم در دنیا بر سر کار آمدهاند که به انتخاب مردمشان تعیین شدهاند؛ بنابراین رأی مردم هر چند از بُعد دموکراسی اهمّیّت فراوان دارد، ولی در ادیان الاهی خیلی معتبر نیست، مشروعیّت بیت العدل به وجود ولیّ امر است و بدون ولیّ امر، كارهای بیت العدل ناقص است.
§ آنجا که مرقوم فرمودهاید: «مهم بودن ولی امر از کجا تعیین شده است؟ و از کجا مشروعیت بیت العدل را موکول به شخص می دانید؟»
در جواب، شما را به الواح وصایای حضرت عبدالبهاء، صفحهی ۱۱ ارجاع میدهیم؛ آنجا که فرمودهاند:
«اعضای بیت العدل باید کمال اطاعت و تمکین و انقیاد و توجّه و خضوع و خشوع را به ولیّ امرالله داشته باشند. اگر چنانچه شخصی مخالفت نمود، مخالفت به حق کرده و سبب تشتیت امرالله شود.»
در عبارت فوق به روشنی مقام ولیّ امرالله مشخص شده و عصمت او مشهود است؛ زیرا بیت العدل موظّف به اطاعت از او شده است.
برای روشنتر شدن مطلب، لطفاً به کتاب نظر اجمالی در دیانت بهائی، تألیف احمد یزدانی، چاپ ۱۰۷ بدیع، صفحات ۶۵ به بعد و كتاب دور بهائی (وصیّتنامه شوقی ربّانی) صفحات ۷۶ به بعد مراجعه فرمایید.
§ پرسش بعدی شما این بود که ولیّ امرالله یک نفر است؛ شما چطور ولیّ امرالله را به چندین نفر اطلاق میکنید؟
جواب اینکه، در دیانت بهائی ولیّ امرالله و جانشینان مظاهر ظهور در یک نفر خلاصه نمیگردد. حضرت عبدالبهاء در کتاب مفاوضات، استقرار ولیّ امرهای متعدّد را مطرح فرمودهاند؛ همچنین در الواح وصایا میفرمایند:
«ای احبّای الاهی باید ولیّ امر در زمان حیات خویش من هو بعده را تعیین نماید.»
شوقی ربّانی نیز در کتاب دور بهائی به ولیّ امرهای مکرّر یکی بعد از دیگری اشاره دارند و در صفحهی ۸۲ این كتاب میفرمایند:«ولیّ امر حاضر و ولاة امر در مستقبل ایّام باید به اقوال و اعمال خود کاملاً …»
با توضیحات یاد شده باید گفت كه حضرت شوقی ربّانی ولیّ امر اوّل دیانت بهائی هستند و بر طبق نصوص لازم است تا ولیّامرهای متعدّدی در طول زمان به این سمت منصوب گردند؛ لهذا ادّعای خاتمهی سلسلهی ولات امر به وجود مقدّس حضرت شوقی ربّانی، خطایی آشکار و مخالف نصوص بهائی است.
§ پرسش فرمودهاید: «من به دیانتی اعتقاد پیدا کردم که در آن دین مطابق علم و عقل باشد و تحری حقیقت باشد و در آن عالم و مرجع تقلیدی که بالا بنشیند و برای دیگران تعیین تکلیف کند وجود نداشته باشد. با تعریفی که شما از ولی امر دارید که می تواند به شخصه افراد منتخب بهائیان را با یک اشاره یك انگشت حذف کند، تمام این معانی از بین میرود.»
پاسخ اینکه، اوّلاً قرار نیست ولیّ امرالله با یک اشاره انگشت منتخبین بهائی را حذف کند، بلکه همانطور که اشاره شد ولیّامر مکمّل و در کنار بیت العدل خواهد بود و نقش ناظر و معین را برای بیت العدل خواهد داشت. از آنجا كه حضرت عبدالبهاء فرمودهاند ولیّ امر باید برای همیشه در رأس بیت العدل باشد، بهطور طبیعی، نبودن او میتواند در ارکان بیت العدل ایجاد خلل نماید. اگر شما بگویید من در شرکتی سرمایهگذاری میکنم که مثلاً فلان شخص مدیر عامل آن باشد، آیا درخواست شما با علم و عقل مخالف است؟ اگر شخصی بگوید من بیت العدلی را قبول دارم که ولیّ امرالله در رأس آن باشد، این حرف از نظر علم و منطق نادرست است؟!
دوم اینکه، وجود ولیّ امر در رأس بیت العدل دستور دیانت و فرمایش حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی افندی است، آیا اطاعت از دستورات ذوات مقدّسهی امر الاهی، نوعی تقلید محسوب میگردد؟!
جمال مبارک به عنوان مظهر الاهی در رأس دیانت بهائی قرار دارد و اطاعت از ایشان بر همگان فرض است؛ آیا این اطاعت به معنای تقلید از عالم و مرجع تقلید است؟! ولیّ امر نیز به عنوان جانشین حضرت بهاءالله همین جایگاه را خواهد داشت؛ لذا اطاعت از او نه تنها عیبی ندارد، بلکه ضروری نیز تلقّی میگردد.
سوم اینکه، شما كه اطاعت از ولیّ امرالله و قدرت مطلقهی او را خلاف علم و عقل میدانید چطور میتوانید قبول كنید كه بیتالعدل كنونی به عنوان قدرتی بیهمتا به تنهایی در رأس امور قرار گیرد و بدون حضور هیچ ناظر و فرد آشنا به نصوص برای سایرین تعیین تكلیف نماید و یکجا در رأس سه قوهی مقنّنه، اجرائیّه و قضائیّه قرارگیرد. آیا به نظر شما بیت العدل فعلی، همان آیت الله و مرجع تقلید خودخوانده نیست که همه باید از او اطاعت نمایند؟! و آیا حرکت و مدیریت بیت العدل کنونی بدون حضور ولیّ امر، میتواند مشروعیّت داشته باشد؟!
.
1-برای آشنایی با ابهامات موجود در این حادثه رجوع کنید به کتاب” نشیب و فراز” تالیف مرحوم سرهنگ ثابت راسخ مهتدی از انتشارات موسسه بهائی پژوهی