آتش گرفتن قبر عبدالبهاء
در روز جمعه تاریخ 8 آوریل 2022، مطابق 19/1/1 آتش سوزی عمدهای در مقبرهای که برای عبدالبهاء در حال ساخت است گزارش شد که باعث سوختن قبر عبدالبهاء رهبر دوم بهائیان شد.
تصاویر و فیلمهای ارسال شده، آتش مهیبی را نشان میداد که کمتر چنین تصاویر دهشتناکی از آتش و دود مشاهده شده است. زبانههای آتش به همراه دود دهها متر به سمت آسمان بالا میرفت و تونل وحشتناک و بزرگی از دود از محل کارگاه ساختمانی به خود میپیچید و همچون گردبادی مخروطی شکل به هوا میرفت.
آن قدر وضعیت عجیب و غیر مترقبه بود که حتی بیت العدل نیز از بهائیان درخواست دعا کرد تا هر چه زودتر این آتش سوزی گسترده مهار شود. خسارات وارد شده به قبر عبدالبهاء نیز آن قدر شدید بود که پس از خاموش کردن آتش، بیت العدل در پیام خود به مناسبت این واقعه، تنها ارزیابی آن و مرمتهای لازم را نیازمند صرف وقت دانست و آن را به بعد موکول کرد.
به دنبال این واقعه آتش سوزی قبر عبدالبهاء تا لحظه نگارش این سطور سکوت سنگینی در خصوص اطلاع رسانی از چند و چون حادثه در این پروژه دهها میلیون دلاری حاکم شد. رسانههای محلی که برای اخباری بسیار کوچکتر از این صدها عکس و خبر مخابره میکردند جز روزنامه جرزالم پست که خبری کوتاه داشت ، با بی تفاوتی از کنار آن گذشتند و رسانههای غربی در سراسر جهان که آتش گرفتن دوچرخه یک بهائی در روستاهای ایران را ترند میکردند اصلا به اصل خبر نپرداختند. و عجیبتر آن که در گروههای بهایی پیامی منتشر شد که بیت العدل از جامعه بهائی خواسته که حتی تصاویر موجود در گوشیهای خود از این واقعه را حذف کنند.
این خلأ خبری خود باعث به وجود آمدن شایعات گسترده در میان عموم جامعه بهائی و پیرامون آن شد. بهائیانی که برای هر سانتیمتر از آن بنا تبرعات زیادی پرداخت کردند هنوزجویای واقعه هستند و از خود میپرسند چرا در امنیتیترین کشور جهان چنین حادثه بزرگی بدون هیچ توضیحی رخ داده است و تحلیلگران منطقه که میدانند دولت صهیونیستی استفاده کلانی از درآمد توریستی اماکن بهائی داشته است میپرسند چرا خبرگزاری های دولتی هم چنین بی تفاوت ماندهاند؟ حتی بعضی از منتقدان زخم خورده از تشکیلات بهائی مانند ازلیان آن را مکر خداوند دانستند و عذاب الهی پنداشتند.
Before
After
در مجموع بیشتر تحلیلهای موجود درباره سوختن قبر عبدالبهاء به چند دسته عمده تقسیم میشود:
گروه اول
این واقعه را صرفاً یک اتفاق میدانند. آنان بیشتر حول ضعف مدیریت بیت العدل در ساخت و سازها تمرکز کردهاند. پول پاشیهای گسترده میلیاردی برای پروژههای نه چندان بزرگ، انتخاب پیمانکاران بی تجربه و رانتی با بودجههای غیر شفاف در نهایت هم شاید به چنین حوادثی میانجامید. خوشبختانه ارتفاع این بنای پرهزینه چندان مرتفع نبود و الا ممکن بود حوادث بزرگتری با خسارتهای سنگین جانی به دنبال داشته باشد. این گروه خواهان پایان رویه غیر شفاف در کلیه تصمیمات بیت العدل به خصوص ساخت و سازهای نجومی هستند.
آنان سران بهائیت را به زیادهخواهی و بلندپروازی متهم میکنند که بودجههایی را که به زحمت از سراسر جهان به دست میآورند، به راحتی به باد میدهند و برای بنایی که میشد با هزینهای بسیار کمتر ساخته شود تا کنون صدها میلیون دلار هزینه کردند و حتی گروه پیمانکاری و مشاوران، یک سیستم اطفا حریق ساده هم برای کارگاه ساختمانی در نظر نگرفتهاند تا در اولین لحظات به سرعت از گسترش آتش سوزی جلوگیری به عمل آید تا لازم نباشد بیت العدل بعد از گسترش آتش، درخواست دعا کند. این بی مسئولیتی آنجا درد آورتر خواهد بود که بیت العدل مدتی بعد از دریافت خسارت از بیمه، مجددا از بهاییان عالم درخواست تبرعات نماید. حتی بهاییان این گروه میگویند این اتفاق (سوختن قبر عبدالبهاء) توسط خود عبدالبهاء پیش بینی شده بود و اصلاً به همین جهت در وصیت وی ساخت بنا بر سر مزارش را ممنوع کرده بود (مصاحبه حسین امانت، معمار بنای مقبره، در مورد چالشهای ساخت قبر عبدالبهاء) و این تخلف آشکار بیت العدل از این وصیت باید هم چنین نتیجهای میداشت. این اتفاق خود به موضوع مناقشات بهائیان مخالف و موافق بیت العدل نیز بدل شده است، خاصه آن که منتقدین بیت العدل معتقدند با این آتش سوزی روال پیش بینی شده بیت العدل برای این بنا و برنامههای جانبی آن به هم خواهد ریخت و این نشان از غیر الهی بودن جمع این 9 نفر و تصمیمات آن گروه است و نشان دهندۀ آن است که علم الهی و عصمت آنان صحیح نیست و همچون بسیاری از پیش بینی های انجام نشده، این پروژه نیز در زمان مقرر انجام نخواهد شد.
گروه دوم
معتقدند با گسترش اطلاعات و شناخته شدن ارتباط بهائیت و صهیونیسم، به خصوص نقش عبدالبهاء در دلالی زمینهای اعراب برای یهودیان، فرزندان مالباخته فلسطینی دیر یا زود انتقام خود را از این دلالی خونین میگرفتند و این اتفاق فقط میتوانست از سوی کارگران ساختمانی عرب ترتیب داده شود. زیرا اغلب پروژههای ساختمانی در آن منطقه با کارگران عرب ساخته میشود و فقط کافی است یک فلسطینی در اینترنت از نقش عبدالبهاء در خرید زمینهای فلسطینیان و فروش آن به زمینداران صهیونیسم باخبر شده باشد. این اطلاعات در مناسبتهای متعددی که برای بزرگداشت عبدالبهاء برگزار شد خواسته یا ناخواسته در اختیار جهانیان قرار گرفت. به عنوان مثال آنجایی که در فیلم پرطمطراق سرمشق عالمیان به خرید زمینهای طبریه، عدسیه و چند منطقه دیگر در فلسطین توسط عبدالبهاء و مباشرانش اشاره میشود، یک عرب محلی به خوبی میداند که این زمینها از اولین مناطقی بودند که به صهیونیستها فروخته شدند و به چشم خود میبیند که دولت اشغالگر هیچ گاه متعرض املاک بهائی نشده، اما خانههای فلسطینی، متر به متر مورد طمع شهرک سازان یهودی واقع شده است. طبعاً این انتقام سادهترین راه برای تسکین قلب درد کشیده جوان عرب خواهد بود و از طرفی کنترلهای امنیتی دولت هم در این مورد چندان جدی نیست و اتفاقاً شاید بی میل هم نباشد تا با این بهانه هم تیغی به جیب برآمده بیت العدل بزند تا از تحفه تبرعات بی نصیب نماند. بالاخره اعزام یک گروه نظامی برای محافظت از ابنیه بهائی برای دولت خرج دارد و بیت العدل هم پول زیادی دارد که چنین ساختمانهایی می سازد. از دیگر مستندات این گروه برای مدعای خود اعزام کم رمق و ناقص نیروها و امکانات آتش نشانی به محل آتش سوزی عنوان میشود که با وجود فضای باز گسترده در اطراف کارگاه ساختمانی فقط از یک جهت عملیات اطفاء حریق انجام یافت و عملاً تلاشی برای دور کردن مواد قابل اشتعال از کانون آتشسوزی انجام نگرفت و هر آنچه قابلیت سوختن داشت تا فاصله چند ده متری تا آخرین ذره سوخت.
گروه سوم
یهودیان تندرو را عامل این حادثه میدانند. آنان میگویند در هیچ کجای عکا و حیفا که در امنترین نقاط سرزمینهای قبل از 1948 هستند، بدون دلیل چنین حادثه عظیمی رخ نمیدهد. اتفاقاً ساکنین این مناطق، بیشتر تندروهای مذهبی هستند که هیچ غیر یهودی را شایسته سکونت در این سرزمین نمیدانند، چه رسد به ساخت مقبره برای یک غیر یهودی که یهودیان فلسطین را بوزینه خوانده است. در کتاب خاطرت نه ساله عکا، ص123، خلیل شهیدی، خادم عبدالبهاء میگوید: عبدالبهاء به عنوان پیشنماز مسجد جامع جزار در پاسخ به قاضی منطقه حیفا و جلب اعتماد او یهودیان طبریه را بوزینه خطاب کرد. (اگرچه این گفته عبدالبهاء را بهائیان از روی حکمت میدانند که خطاب به حکام عثمانی گفته که برای کم شدن حساسیت دولت عثمانی به تحرکات وی بیان شده است.) آنان معتقدند حتی اگر تا امروز نیازی به کمکهای بهائیان برای تثبیت دولتی یهودی در سرزمینهای اشغالی بوده است، دیگر نیازی نیست که بهترین و مرغوبترین زمینهای مجاور مدیترانه را به باغهای بهائی اختصاص دهیم و بهتر است به جای مقبرههای بهائی کنیسه و تفرجگاههایی برای جوانان یهودی ساخته شود. حتی در شرایطی که کوه کرمل، پیشتر در تورات به عنوان عبادتگاه ادریس نبی، خود به اندازه کافی برای نمادی یهودی از این شهر مستندات تاریخی دارد، این که در یک سرزمین یهودی، مقبره باب ضدیهود (که در کتاب مکاتیب عبدالبهاء، ج ،2 ص 266، دستور تخریب تمام بناهای دینی سایر ادیان قبل از زمان باب توسط علی محمد باب به نقل از بیان و آثار باب ذکر شده است و نیز ابوالفضل گلپایگانی در کتاب کشف الغطاء ص367، دستور هدم جمیع کنائس را از قول باب نقل کرده است) و بناهای بهائی به نماد شهر حیفا تبدیل شدهاند، برای آنان قابل پذیرش نیست. اما امروزه مسافران حیفا این کوه را به عنوان باغهای بهائی و مکان متبرک غیر یهودی میشناسند. آنان میپندارند مشکلی که امروز در اورشلیم با مسلمانان بر سر معبد سلیمان نبی دارند به طریق اولی دیر یا زود با بهائیان تکرار خواهد شد و باید هر چه سریعتر از این تقابل جلوگیری کرد. برای ساکنان یهودی آن سرزمین، این موضوع غیر قابل پذیرش است و درآمدهای توریستی هم دلیل قانع کنندهای برای این چنین ساخت و سازهایی نخواهد بود و بهتر است این درآمدها از طریق بازدید از کوه کرمل و بقایای مذکور در تورات حاصل شود و قربانگاه خدای یهوه باشد. این گروه محدودیت اخذ مجوز برای زیارت 9 روزه در سرزمینهای مقدس بهائی را کافی نمیدانند. کما این که بازدید مسیحیان از محل تولد عیسی مسیح به شدت محدود شده است، بهاییان هم باید به فکر عبادتگاههای دیگری باشند. شاید تحلیل این جریان فکری است که باعث شده بیت العدل به طور جدی در فکر بغداد و کردستان عراق باشد و تشدید فعالیتهای بیت العدل در عراق به این دلیل باشد. در بارۀ مقبرۀ باب این سوال هم برای همه مطرح میشود که اساساً چرا مقبره کسی که به نقل از شخص عبدالبهاء هیچ وحدتی با عالم انسانی نداشت و عموم ادیان پیش از خود را نامحترم شمرده و خواستار تخریب اماکن مقدس و سوزاندن کتابهای دیگران شده است اکنون در کوه کرمل چنین مقبره معظمی باید داشته باشد؟ آن هم مقبرهای که با پول بهائیان ساخته شده و اینچنین مورد احترام است.
بهائی شناسی به جهت نداشتن اطلاعات دقیق هرگز از چنین مناظری وارد نمیشود و هیچ کدام از این احتمالات را تأیید یا رد نمیکند اما از این که در این حادثه کسی آسیب جانی ندید خرسند است و امیدوار است در نهایت چه یک خطای انسانی، و یا یک عملیات خرابکارانه دلیل این آتش سوزی بوده باشد، سرانجام منجر به اتخاذ تصمیمات درست و منطقی از سوی جامعه بهائی در مواجهه با حقایق موجود و حوادث آتی شود.
منظری که بهائی شناسی وارد میشود، منظر علم و منطق و گفتگو بر اساس مدارک و آثار به جا مانده و شواهد تاریخی است. ما برای بررسی و نقد آیین بهائی آن قدر مدارک قطعی و شواهد روشن و تناقضات معلوم مشاهده کرده و در دست داریم که دیگر نیازی نمیبینیم که بخواهیم از شواهدی استفاده کنیم که در آن اما و اگر باشد. محققان و نویسندگان مختلف از دیدگاههای گوناگون آن قدر به نقد و بررسی مسایل مختلف در آیین بهائی پرداخته و می پردازند که دیگر نیازی نیست برای نقد آن به چنین مسایلی پرداخت که طرفین رد و قبول آن را نتوان به روشنی مطرح کرد.
برای مثال، ما از این منظر دربارۀ عبدالبهاء از بهائیان سؤال میکنیم که وقتی ایشان ادعای وحدت عالم انسانی را مطرح میکنند، چرا با برادر خود نه تنها نمیتوانند وحدتی ایجاد کنند، بلکه او و دوستان او را بدترین دشمنان بهائیت قلمداد میکنند؟ چرا ایشان که خود را بنده و عبد بهاءالله معرفی میکند، حتی به وصیت نامۀ مکتوب پدر خود عمل نمیکند و جانشین دوم بهاءالله را که در آن وصیت نامه، برادرش، محمدعلی افندی، معرفی شده بود به کناری میراند و جانشین دیگری را برای خود به بهائیان معرفی میکند. (برای آگاهی بیشتر ر.ک: مریم آگاه، خودمحوریهای عبدالبهاء در اجرای وصیت بهاءالله، فصلنامه بهائی شناسی، شماره 13 : بهار 99، ص 210-238)
سؤال دیگر این است که عبدالبهاء هنگامی که دربارۀ اوصیا و اصفیای ادیان پیشین گفتگو می کرد، تعداد آنها را 12 نفر بیان کرده بود و در ادامه پیش بینی کرده بود که 24 پیر در آیین بهائی وجود داشته باشند (عبدالبهاء، مفاوضات، ص45-46). اما خبری از آن 24 جانشین بهاءالله نشد. (برای آگاهی بیشتر در بارۀ این موضوع نگاه کنید به: حمید سدهی، سید محمدرضا طباطبایی، مفاوضات در ترازوی نقد، قسمت دوم: تفسیر عبدالبهاء از مکاشفات یوحنا، فصلنامه بهائی شناسی، شماره 20 : زمستان 1400، ص188-206)
سؤالات مختلف دربارۀ عملکرد بیت العدل نیز ادامه مییابد، تا جایی که در همین منطقه که اکنون در حال تبدیل شدن به مقبره عبدالبها است سالها قبل بیت العدل مقبره فرزند بهاءالله را با بی احترامی تمام تخریب نموده و استخوانهای وی را از آن خارج کرد. آری، او میرزاضیاءالله، کوچکترین فرزند بهاءالله، ملقب به غصن انور بود. غصن انور از همسر دوم بهاءالله، فاطمه خانم (مهدعلیا، دخترعمۀ ایشان)، در پانزدهم آگوست ۱۸۶۲ میلادی در ادرنه بهدنیا آمد. در چهارسالگی به عکا و سجن اعظم وارد شد. یک سال بعد از فوت بهاءالله، به دستور عبدالبهاء با ثریا ازدواج کرد. درحدود ۳۵ سالگی درگذشت و در عکا در جوار قبر بهاءالله دفن شد. او گرچه مطیع محض عبدالبهاء نبود، ولی ایشان دربارۀ او گفته بود: من از او راضی هستم.
در سال ۱۳۴۴ شمسی مجله اخبار امری خبری عجیب را منتشر کرد:
مقام الهی مصون از خطا، بیت العدل، پیام مسرتبخش ذیل را اعلام کرد:
«یاران عزیز بهایی، به عالم بهایی اعلام نمایید بقایای جسد میرزاضیاءالله (پسر بهاءالله یا همان غصن انور) … از جوار روضۀ مبارکۀ حضرت بهاءالله به نقطۀ دیگری منتقل گردید … این اقدام در سبیل تطهیر اماکن متبرکه امرالله در بهجی از لوث وجود آنها صورت گرفته» (حسامی، حبیبالله، آلالله، ص ۴۳۷ تا ۴۴۰).
آری، بررسی های علمی آیین بهائی و مدارک مربوط به آن، مطالب زیادی را برای محققان و علاقمندان به این موضوع به ارمغان میآورد.