چکیده:
تدفین بهائی برای بهائیت از اهمیت ویژه ای برخورد است و بهائیان احکام خاصی را برای دفن مردگان خود پیاده میکنند. اما جالب است بدانید که این احکام، خیلی از اوقات باعث ایجاد مشکلات و دشواری های زیادی برای بهائیان و خانواده متوفی می شود. در ادامه به چند مورد از احکام تدفین بهائی، تعارضات در احکام بهائیت، و ماجرای عدم عمل به احکام تدفین بهائی و نبش قبر یک بهائی اشاره خواهیم کرد.
تابوتی از بلور و لباس هایی از جنس حریر و ابریشم خالص در تدفین بهائی!
طبق کتاب اقدس بهائیان، مردگان بهائی باید با پنج لباس از گران قیمت ترین پارچه ها، یعنی حریر و ابریشم، پوشانده شوند و انگشترهایی با متن های ویژه در دست داشته باشند. بعد از آن، مرده همراه با وسایل گران قیمت خود را در یک تابوت ساخته شده از بلور قرار می گرد و در مکانی نزدیک که بیشتر از یک ساعت فاصله نداشته باشد، دفن می شود.
اگر کسی فقیر باشد و توانایی تهیه این لباس ها و تابوتی از بلور را نداشته باشد، باید از پارچه های ساده تر استفاده کند و تابوتی از سنگ های گرانبها یا چوب های فاخر و لطیف تهیه کند و مرده خود را در آن دفن نماید.
حال سوال اینجاست که صاحبان عزا چگونه باید چنین هزینه های سنگینی برای تشریفات عجیب، تابوت از بلور، سنگ ها و لباس های گران قیمت را تامیین کنند تا بتوانند در برابر سایر بهائیان آبروی خود را حفظ کنند؟!
حقیقت ماجرای نبش قبر یک بهائی:
در پاییز 97، خبر نبش قبر یک بهائی به نام خانم شمسی اقدسی اعظمیان در گیلاوند از توابع شهرستان دماوند و درخواست از خانواده متوفی برای دفن جنازه در گورستان خاوران تهران بود. هرانا و بسیاری دیگر از خبرگزاریهای بهائی با پوشش گستردهی این خبر، آن را نوعی اهانت به عواطف و احساسات خانواده دانستند و توهین به جنازه فردی بی دفاع و مرده را محکوم کردند.
برخی روشنفکران ایرانی ساکن غرب نیز در پیامی، این اقدام را محکوم کردند. بیبیسی فارسی ضمن پوشش خبری این ماجرا و بیانیهی این روشنفکران، با یاسر میردامادی و حسن فرشتیان در همین زمینه مصاحبه کرد. نظر به ابعاد رسانهای این موضوع، لازم است قبل از قضاوت قطعی، به نکات ذیل توجه کرد:
آن چنان که کسری ناجی، مجری خبر بیبیسی در ضمن مصاحبه با فرشتیان اعلام کرد و در زیرنویس این شبکه به عنوان بخشی از این خبر منتشر شد، مقامات مسئول پیش از این اتفاق، بهائیان دماوند را از دفن اموات در گورستان گیلاوند منع کرده بودند. اهمیت موضوع از آن جهت است که بهائیان در تعالیم رهبران خود، به کرات لزوم تبعیت از حکومت و اولیاء امور را مشاهده کرده اند. جملهی ذیل از بهاءالله در کتاب اقتدارات حاوی همین مطلب است: «حق جلّ و عزّ، مملکت ظاهره را به ملوک عنایت فرموده، بر احدی جایز نه که ارتکاب نماید امری را که مخالف رأی رؤسای مملکت باشد.» (اقتدارات، ص 324)
ملاحظه میشود که بهائیان بر طبق نصوص خود درباره تدفین بهائی، حق ندارند بر خلاف اوامر حکومتی، حرکت و اقدامی نمایند.
اشراق خاوری نیز در کتاب گنجینه حدود و احکام به همین مطلب پرداخته و این جملات کلیدی را از عباس افندی در همین زمینه نقل کرده است:
«حضرت عبدالبهاء… میفرمایند قوله تعالی، باری به نصّ قاطع جمال مبارک روحیلاحبّائه الفداء ابداً بدون اذن و اجازه حکومت جزئی و کلّی نباید حرکتی کرد و هر کس بدون اذن حکومت ادنی حرکتی نماید، مخالفت به امر مبارک کرده است و هیچ عذری از او مقبول نیست… امر قطعی الهی این است که باید اطاعت حکومت نمود. این هیچ تأویل بر نمیدارد و تفسیر نمیخواهد، از جمله اطاعت این است: کلمه بدون اذن و اجازه حکومت نباید طبع گردد… تکلیف احبّای الهی اطاعت و انقیاد حکومت است خواه استقلال و خواه مشروطه.» (گنجینه حدود و احکام، 463)
هنگامی که مأموران امنیتی از پیشتر به این هموطنان اعلام کرده اند که نباید مردگان خود را در قبرستان گیلاوند دفن کنند، خانواده متوفی با کدامین توجیه، به دفن جسد خانم اقدسی در دماوند اقدام کردهاند؟ ملاحظه میشود که اصل اقدام برای دفن کردن جنازه در آن محل، با تعالیم بهائی در تعارض است.
تعارض بین احکام بهائیت باعث ایجاد سردرگمی بهائیان درباره دفن اموات:
در توجیه این رفتار خانواده اقدسی، برخی سایتها و کانالهای بهائی حکمی از آیین بهائی را در مورد دفن جنازه مطرح کرده اند که بر اساس این حکم، بهائیان موظفند جنازه را به گونه ای دفن کنند که از محل مرگ فرد تا محل دفن او، بیش از یک ساعت جنازه طی مسیر نکند. صرف نظر از چرایی چنین حکمی، توجه به نکات ذیل در مورد این حکم و ماجرای خانم اقدسی قابل توجه است:
-این حکم درباره تدفین بهائی، استثنائات بزرگی در میان رهبران بهائی دارد که نشان میدهد که از قدیم، قابل نقض بوده است. به عنوان نمونه، باب را در تبریز اعدام کردند و جنازه اش را به تهران آوردند و پس از سالها، بقایای آن را به فلسطین حمل کردند و در حیفا به خاک سپردند. مشخص است که مسیر حرکت جنازهی باب با وسایل و اسباب آن روز، روزها و بلکه ماهها به طول انجامیده است. وقتی بهائیان میتوانند برای دفن جنازهی باب در حیفا، این حکم را تغییر دهند و آن را به گونهای دیگر اجرا کنند، چرا نتوانند در مورد جنازههای افراد معمولی، این قانون را زیر پا بگذارند؟
-بهائیان از طرفی با این حکم قطعی مواجهند که باید از حاکمان تبعیت مطلق کنند و بنابراین نباید اعتراضی به ممنوعیت دفن مردگان در گیلاوند یا هر جای دیگر این سرزمین داشته باشند. به باور بهائیان، مخالفت با حکومت، مخالفت با دین خودشان است. از طرف دیگر با این قانون مواجهند که نباید مردگان خود را در فاصله ای بیش از یک ساعت از محل مرگ دفن نمایند. این دو حکم در مورد برخی از مردگان بهائی با یکدیگر در تعارض قرار میگیرد. بهائیان در برخی شهرهای ایران مانند تبریز، راه نخست یعنی تمکین به نظر حکومت و دفن اموات در قبرستان مخصوص بهائیان در میاندوآب را پذیرفته اند و آن را اجرا میکنند. حال آن که فاصلهی میاندوآب و تبریز، بیش از طی مسیر توسط یک خودرو در یک ساعت است. اما ملاحظه میشود که آن را در گیلاوند نپذیرفته اند و این حیرانی، نتیجهی رها شدن بهائیان در امور دشواری مشابه این مسأله است. لازم به ذکر است که بیت العدل صلاحیت ورود به این مسأله برای حل تعارض را ندارد، چرا که موضوع جدید نیست؛ بلکه دو حکم منصوص از رهبران پیشین است که با یکدیگر معارض از آب درآمده است. اما با این حال هنگامی که از بیت العدل در این موضوع سؤال شد، طی پیامی این اجازه به بهائیان داده شده است که در این شرایط اموات خود را در مکانی دفن کنند که مجاز هستنند هر چند که زمان رسیدن به آن بیش از یک ساعت باشد. (پیام ۱۶ ژوئیه ۲۰۱۸)
-با دقتی در نقشه در مییابیم که فاصلهی میان گورستان بهائیان در بزرگراه خاوران تا گیلاوند، حدود 75 تا 80 کیلومتر است. مسافتی که اگر در ساعات شب یا اوایل صبح و قبل از شروع ترافیک طی شود، با توجه به بزرگراهی بودن تمام مسیر، قابل طی شدن در یک ساعت هست. به نظر میرسد خانوادهی خانم اقدسی اعظمیان، در این مسأله لجبازی کردهاند و توجیه سایتهای بهائی و آقای فرشتیان در تلویزیون بیبیسی دربارهی چرایی اصرار خانوادهی وی برای دفنش در گیلاوند، مسموع نباشد.
-بهائیان در ایران و سراسر دنیا به دنبال تبلیغ تهاجمی در مورد باورها و عقاید خویش هستند. از گذشته تا کنون، همواره یکی از ابزارهای تبلیغ، نمادسازی بوده است. قبرستان مخصوص به یک آیین در یک شهر بسیار کوچک و دورافتاده نظیر گیلاوند، میتواند نمادی برای بهائیت محسوب شود و بخاطر وجود آن، تبلیغ بهائیت و تدفین بهائی در آن مکان صورت پذیرد. با ذکر این مقدمه لازم است، تحلیلی آماری از تعداد مردگان بهائی در ایران در طول یک سال انجام شود. اگر فرض کنیم که تعداد بهائیان ایران دست بالا رقمی حدود 70 تا 80 هزار نفر باشد و باز اگر فرض کنیم که متوسط امید به زندگی در ایران حدود 75 سال باشد، تعداد مردگان بهائی از تقسیم این دو عدد بر یکدیگر، به رقمی حدود 1000 نفر در سال خواهد رسید. باز اگر فرض کنیم که توزیع بهائیان در کشور، متناسب با جمعیت باشد –که البته این گونه نیست و در استانهایی مانند فارس، البرز و مازندران، نسبت بهائیان به سایر استانها قدری بیشتر است- تعداد مردگان بهائی در استان تهران، دست بالا حدود 175 تا 200 نفر در سال خواهد بود. به نظر میرسد که برای 200 مرده در سال، اختصاص یک گورستان کافی باشد. این در حالی است که استان تهران بالاترین جمعیت بهائیان ایران را داراست و جمعیت بهائیان در تمام استانهای کشور، کمتر از استان تهران است. لذا به نظر میرسد تدبیر مسئولین حکومتی برای اختصاص یک گورستان در استان تهران و برخی استانهای دیگر بر اساس آمار تعداد مردگان، تدبیر درستی باشد. اقدامی که میتواند از ازدیاد نمادهای بهائی و ایجاد مکانهایی برای تبلیغ بهائیت جلوگیری کند و امکان تمایز بهائیت با مسلمانان جامعه و تبلیغ از این رهگذر را فرو بکاهد. چرا که تمایز، اساساً بهترین مدخل برای تبلیغ است. هنگامی که یک اقلیت، تمایزهایی میان سلوک خود با اکثریت مطلق ایجاد میکند، به چشم میآید و هنگامی که به چشم آمد، زمینهی شروع تبلیغ، فراهم میشود. لذا اقدام نهادهای امنیتی در ایجاد محدودیت در تدفین بهائی در گورستانهای مشخص شده در هر استان را نباید اقدامی در جهت بهائی آزاری و یا بی احترامی به دگراندیشان ارزیابی کرد. بلکه این اقدامات، صرفاً به منظور ممانعت از ایجاد جایگاههای تبلیغی برای بهائیان قابل ارزیابی است.
-هر چند که با عنایت به موارد پیش گفته، اقدام بهائیان دماوند در دفن خانم اقدسی اعظمیان در گورستان گیلاوند، اقدامی محرک و بر خلاف تعالیم بهائی بوده است، اما اقدام افراد خودسر، در نبش قبر و بیرون آوردن جنازهی متوفی کار صحیحی به نظر نمیرسد. چرا که خانوادهی متوفی، احساس میکنند به عزیزشان توهین شده است. توهین به جنازهی فردی بیدفاع، هرچند با عقاید نادرست، اقدامی سنجیده و درست نیست. زشتی نبش قبر (جز در موارد مجاز) چنان بزرگ است که در روایتی آمده است کسی که به این کار مشغول است، به بهشت وارد نمی شود. (شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام، آستانة الرضوية المقدسة، مجمع البحوث الإسلامية – مشهد، چاپ: اول، 1414ق، ج1، ص318.) به هر حال، با هر عقیده و عملکردی، بهائیان باید بتوانند، با احترام به اجساد مردگانشان، آنان را در محل آبرومندی دفن کنند و در حیطهی خانوادهی خود، سوگواری نمایند.
شاید بهتر بود مقامات مسئول پیش از دفن این بهائی، در امر تشییع جنازهی او مداخله میکردند و از ابتدا اجازه نمیدادند تا جنازه دفن شود. حتی اگر آنها پس از دفن جنازه از موضوع مطلع شده باشند، بهتر آن بود که از خانواده متوفی دعوت کنند تا در محل حضور یابند و با حضور خودشان و با احترام، نبش قبر و انتقال جسد صورت پذیرد. اتفاقی که گاهی به دلایل مختلف، در مورد برخی دیگر از جنازههای مسلمانان نیز میافتد. به عنوان مثال، برخی از متدینان وصیت میکنند که آنان را در شهرهای زیارتی مانند نجف یا کربلا دفن کنند و در شرایطی ممکن است امکان دفن آنان در اعتاب مقدسه فراهم نشود و جنازه به امانت در گورستانی سپرده شود و مدتی بعد و پس از فراهم شدن شرایط، نبش قبر شود و جسد انتقال یابد. در این شرایط هیچ کس احساس توهین نمیکند. ای کاش مقامات مسئول برای حفظ اقتدار خود و اجرای قانون اقدامی مشابه انجام میدادند و با این اقدام هوشمندانه، ضمن جلوگیری از نمادسازی برای بهائیان در منطقهای کوچک، از ایجاد خوراک تبلیغاتی برای رسانههای بیگانه نظیر بیبیسی فارسی جهت تبلیغ علیه مرجعیت و کشور عزیزمان جلوگیری میکردند.
قانون شکنی رهبران بهائی برای حکم تدفین در محلی با یک ساعت فاصله:
در تاریخ بهائی، جسد جناب علی محمد باب (نقطه اولی) پس از اعدام به طور مخفیانه برداشته شد و سالها در جاهای مختلف پنهان بود. سپس با استفاده از وسایل نقلیه آن زمان، ماه ها در مسیری طولانی از تبریز به حیفا در اسرائیل منتقل شد. این انتقال طولانی با توجه به نصوص صریح کتاب اقدس، سوال هایی را به وجود میآورد. آیا مسافت تبریز تا حیفا در آن زمان کمتر از یک ساعت بود؟ آیا نباید مطابق دستورات کتاب اقدس، جناب علی محمد باب را در نزدیکترین مکان دفن میکردند؟ انتقال دهندگان چرا این امر حرام را مرتکب شدند و سالها او را دفن نکردند و در نهایت به دورترین نقطه منتقل کردند؟
نبش قبری با افتخار توسط بیت العدل:
علاوه بر این، سال ها پیش خبری را بهائیان منتشر کردند که در آن بیت العدل با افتخار از بیرون آوردن بقایای جسد یک نفر یاد کرده بود. آن شخص، نه شیعه بود که بهائیان وی را مشرک قلمداد کنند، نه مسلمان بود، و نه حتی دگر اندیش. آن شخص بهائی بود؛ آن هم نه یک بهائی معمول و بی اصل و نسب، بلکه فرزند شخصی که بهائیان به اصطلاح او را می پرستند. او فرزند بهاءالله، مؤسس آیین بهائی، بود. او میرزا ضیاءالله، کوچکترین فرزند بهاالله، ملقب به غصن انور بود. غصن انور از همسر دوم بهاالله، فاطمه خانم (مهد علیا، دختر عمه ایشان)، به دنیا آمد. وی در پانزدهم آگوست ۱۸۶۲ میلادی در ادرنه به دنیا آمد. در چهار سالگی به عکا و سجن اعظم وارد شد. یک سال بعد از فوت بهاءالله، به دستور عبدالبها با ثریا ازدواج کرد. در حدود ۳۵ سالگی در گذشت و در عکا در جوار قبر بهاالله دفن شد. او گرچه مطیع محض عبدالبها نبود، ولی ایشان در موردش گفته بود: من از او راضی هستم.
در سال ۱۳۴۴ شمسی مجله اخبار امری خبری عجیب را منتشر کرد:
مقام مصون از خطای الهی، بیت العدل، پیام مسرت بخش ذیل را اعلام کرد:
«یاران عزیز بهایی، به عالم بهایی اعلام نمایید بقایای جسد میرزا ضیا الله (پسر بهاءالله یا همان غصن انور) … از جوار روضه مبارکهی حضرت بهاالله به نقطهی دیگری منتقل گردید … این اقدام در سبیل تطهیر اماکن متبرکه امرالله در بهجی از لوث وجود آنها صورت گرفته» (حسامی، حبیب الله، آل الله، ص ۴۳۷ تا ۴۴۰)
حال جای سؤال دارد که وقتی بیت العدل خبر نبش قبر میرزا ضیا الله، غصن انور، را اعلام کرد و مسئولیت این کار را هم به عهده گرفت، چرا هیچ صدایی در اعتراض به آن از تشکیلات بهایی بلند نشد؟ چگونه مجله اخبار امری به خودش اجازه داد و این خبر را، خبری مسرت بخش و مژدهای به بهاییان اعلام کرد؟ چطور هیچیک از بهاییان این عمل زشت بیت العدل را محکوم نکرده و نمیکنند؟