نویسنده: مهدی هادیان
چکیده:
میرزا علی محمد شیرازی ملقب به سیدباب یکی از متمهدیانی است که در قرن سیزدهم هجری در فضای اجتماعی و مذهبی ایران ادعای قائمیت کرده است. او در سال ۱۲۶۰ ه.ق در شیراز حرکت خود را آغاز کرده و ابتدا خود را باب امام زمان علیه السلام خوانده است. اما پس از بروز برخی تحولات اجتماعی و سیاسی، ناگهان ادعای قائمیت کرده است. نخستین کتابهای وی همگی در تفسیر آیات قرآن کریم به رشتهی تحریر در آمده و بررسی آنها از اعتقاد راسخ او به مبانی تشیع در سالهای ابتدایی حرکت نشان دارد.او در سال ۱۲۶۴ ه.ق ادعای قائمیت کرده و پیروان او پس از مرگش در سال ۱۲۶۶ به دستههای مختلفی تقسیم شدهاند که بهائیان، مهمترین و فعالترین انشعاب از پیروان او هستند. بهائیان معتقدند که باب از ابتدا دعوی قائمیت داشته است. آنان امام زمان علیه السلام را موجودی موهوم و خیالی میدانند و نواب اربعهی آن حضرت را دروغگویانی معرفی میکنند که به طمع ریاست، مردم را به گمراهی کشانده اند. بررسی مقایسهی نوشتههای باب در دو عصر دعوت او نشان دهندهی اعتقادی بر خلاف ادعای بهائیان در رابطه با اوست. او در آن دوره کاملاً به حضرت حجت بن الحسن علیه السلام چه از منظر شخصی و چه از منظر شخصیتی باور کامل داشته است. حتی در دورهی دوم دعوت نیز ردپاهایی از اعتقاد او به امام زمان وجود دارد که تحلیل و ریشه یابی آن را باید در اعتقادات خاص شیخیه نسبت به امام زمان علیه السلام جستجو کرد.
کلید واژه: سید باب، تفسیر اشاری، قائمیت، نواب اربعه، امام زمان، شیخیه، من یظهره الله
مقدمه: باب کیست و در چه بستر تاریخی اجتماعی ادعای خود را مطرح کرد؟
میرزا علیمحمد شیرازی در شب دوم محرم سال ۱۲۳۵ هجری قمری در شیراز به دنیا آمد[۱] پدرش میرزا محمدرضا بزاز و مادرش فاطمه بیگم نام داشتند.[۲] او در دوران کودکی، مقدمات تحصیل را در شیراز و در مکتب خانه ای در محلهی قهوه علیا،[۳] زیر نظر معلمی شیخی گذراند[۴] و از همان جا با تعالیم شیخیه آشنا شد.
باب در دوران نوجوانی در بوشهر به کار تجارت مشغول شد.[۵] اما دیری نپایید که برای حضور در درس سید کاظم رشتی، پیشوای شیخیان عازم کربلای معلی شد و حدود شش ماه در درس او شرکت کرد.[۶] پس از مرگ سید کاظم رشتی در سال ۱۲۵۹، او در شب پنجم جمادی الاولی سال ۱۲۶۰ هجری قمری[۷]، زمانی که تنها بیست و پنج سال سن داشت، ادعا کرد که جانشین سید کاظم رشتی و رکن رابع ایمان و واسطه و باب فیض میان مردم و امام زمان علیه السلام است.
با این ادعا جمعی از پیروان سید کاطم رشتی به دور او حلقه زدند و گروهی ایجاد کردند که بعدها به بابیه نامور شد. باب پس از چند سال ادعای خود را ارتقاء داد و در سال ۱۲۶۴ هجری قمری، اندکی پس از آن که پیروانش در دشت بدشت، او را قائم موعود خواندند و بساط دین اسلام را برای همیشه به گمان خود برچیدند،[۸] ادعای قائمیت کرد و خود را مهدی موعود خواند.[۹] هر چند که باب بر اثر فشار حکومت و محاکمه توسط علمای هم عصر، در طول مدت شش سالهی ادعای خود، دو بار به طور رسمی توبه کرد و از تمام ادعاهای خود دست شست اما سر انجام در ۲۸ شعبان سال ۱۲۶۶ هجری قمری در تبریز به جرم ایجاد فتنهی مذهبی و برپایی جنگ داخلی[۱۰]، اعدام شد.[۱۱]
بی گمان باب دو دورهی متمایز در دعوت و تبلیغ خود داشته با بررسی کتابهای باقی مانده از او به سادگی از یکدیگر قابل تفکیک است.
دورهی نخست ادعای او از سال ۱۲۶۰ هجری تا ۱۲۶۴ بوده که در این مدت، او تنها ادعای جانشینی سید کاظم رشتی را تکرار کرده است. در طول این مدت، او بارها و بارها، در کتابهای متعدد و پر شمار خود، از حضرت حجت بن الحسن سلام الله علیه یاد کرده و در مقابل آن حضرت ابراز خاکساری و بندگی نموده است. خود را نایب ایشان خوانده و مردم را به سوی خود دعوت کرده تا به واسطهی تمسک به باب، به امام زمان علیه السلام متصل شوند. چیزی که زمینههای فکری آن در تعالیم شیخیه وجود داشته و لذا پیروان نخستین باب، عموما شیخی بوده اند. در این دوره، عموم کتابهای نگارش یافته توسط او، تفاسیری بر سورههای قرآن کریم هستند. بنابراین او خود را فردی معتقد به اسلام و مبانی آن میدانسته است. اما روش او در تفسیر قرآن، تأویل آیات بوده و در این راه نه تنها از برخی منابع روایی بهره برده است، بلکه گاهی تأویلاتی از خود را بر آیات قرآن تحمیل کرده تا حقانیت دعوت خود را بدین ترتیب به اثبات رساند.
دورهی دوم دعوت او که دوره ای بسیار بحث برانگیز و پر چالش است، با ادعای قائمیتش آغاز و با اعدام او به انجام میرسد. در این دوره، او دیگر در تفسیر آیات قرآن کتابی ننوشته و عمده مطالب او در دو کتاب بیان فارسی و عربی به چشم میخورد. هر چند که آثار متفرقهی دیگری نیز دارد که به آنها اشاره خواهد شد. وجههی همت باب در این دوره، از سویی اثبات ادعای قائمیت خویش بوده و از سوی دیگر، نسخ احکام اسلامی و جایگزینی آن با برخی احکام خود ساخته که برخی از آن احکام، هم چنان در میان معتقدان به او در روزگار حاضر رواج دارد.
در این میان، بهائیان که از نظر تعداد و قدرت تشکیلاتی، مهم ترین معتقدان به قائمیت باب در روزگار حاضر به شمار میروند، قرائتی متفاوت از تاریخ باب دارند. آنان معتقدند که باب از ابتدا تا به انتها تنها یک ادعا را مطرح کرده و آن هم ادعای قائمیت خویش بوده است. آنان باب را قائم دین مبین اسلام و فرجام این آیین میدانند و در عین حال او را مبشر پیامبری جدید به نام بهاءالله معرفی میکنند. مبشری که خود شأن تشریع نیز داشته و آیین اسلام را به کلی منسوخ کرده و احکام دیگری را جایگزین احکام اسلامی کرده است. بهائیان به کلی منکر وجود حضرت حجت بن الحسن علیه السلام هستند و آن حضرت را شخصیتی موهوم میپندارند.[۱۲]
برای شناخت بیشتر باب و بستر بروز و ظهور او، لازم است تا در این بخش، پس از معرفی شیخیه و اعتقادات ایشان، برخی مطالب به تفصیل بیشتر بیان شود تا اهمیت بررسی تفاسیر باب بر قرآن کریم و اعترافات متعدد او بر حقانیت اسلام و وجود مقدس امام زمان علیه السلام، روشن شود. آن گاه در بخشهای بعد، به ارائهی شواهد متعدد در اثبات نظریهی فوق خواهیم پرداخت.
شیخیه بستر پیدایی بابیه
شیخ احمد احسایی (۱۱۳۵-۱۲۱۸) از فقهای اخباری شیعه بود که به ائمهی شیعه اظهار علاقهی زیادی میکرد و دربارهی ایشان گفت و گوها داشت. او که در زمان حیاتش، رهبری معنوی و فکری بخشی از شیعیان را برعهده داشت، دارای برخی اعتقادات شاذ در مباحث معاد و قائمیت بود. در میان مباحث شاذ او در مهدویت، یکی هم آن بود که میان امام غائب و مردم، همواره بایستی رجالی الهی باشند که واسطهی فیض و رابط بین خلق و حجت خدا گردند و ایشان را به اقتباس از قرآن کریم «قریهی ظاهره» بین امام و رعیت[۱۳] مینامید و صفات بسیاری از جمله آشنایی به علوم ائمه و مذاق ایشان را برای قراء ظاهره قائل میشد و بالأخره به عناوین و بهانههای گوناگون خود را دارای آن صفات و در پرده، مزین به همین مقام (قریهی ظاهره) وانمود میکرد.
شیخ احمد در حقیقت خود را به تلویح همان نایب خاص یا باب امام و یا قریهی ظاهره بین امام و مردم خواند. تنها تفاوتی که او میان قراء ظاهره و نواب اربعه قائل میشد این بود که آنان از جانب امام تعیین رسمی شده بودند و حال اینکه اینان به سبب بزرگی مرتبت، خود حائز چنین مقامی میگشتند.
شیخ احمد در سال ۱۲۴۳ هجری قمری وفات کرد و شاگرد برجستهی خود سید کاظم رشتی را به عنوان وصی و جانشین خود قرار داد. سید کاظم، راه شیخ احمد را ادامه داد.
سید رشتی به موضوع قریهی ظاهره آب و تاب فراوان میداد و پیاپی مردم را به یافتن این رجل الهی دعوت میکرد و در واقع آنان را به سوی خویشتن میخواند. وی مدعی بود که اساس دین بر شناسایی چهار رکن استوار است: خدا، پیغمبر، امام، باب امام یا قریهی ظاهره. اما مردم را نرسد که خدا و پیامبر و امام را بشناسند زیرا از دسترسشان به دورند، پس به ناچار بایستی به دنبال رکن چهارم یا شیعهی خالص باشند و با شناخت او به معرفت ارکان بعد نائل آیند. به عبارت بهتر، به اعتقاد شیخیه، معرفت رکن رابع ایمان مقدمهی معرفت امام زمان است (چرا که به اعتقاد ایشان، امام زمان از چنان جایگاهی برخوردار است که بشر نمیتواند به معرفت او دست یابد) و معرفت امام زمان، مقدمهی معرفت به مقام رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و معرفت رسول خدا نیز، مقدمهی معرفت خداوند متعال است.
بر این پایه، وی مریدان بسیاری را گرد آورد و بازار شیخیگری داغتر از قبل شد. البته عموم این مریدان، شیعیان صاف و پاکیزه ای بودند که به جهت دست یافتن به معرفت امام زمان و راضی کردن حضرت حجت سلام الله علیه از اعمال و اعتقادات خویش، به دور سید کاظم رشتی حلقه زده بودند. در سال ۱۲۵۹ سید رشتی وفات یافت و چون جانشینی برنگزیده بود، پس از وی بعضی شاگردانش چون حاج کریم خان کرمانی و میرزا شفیع تبریزی و میرزا طاهر حکاک اصفهانی و میرزا علیمحمد شیرازی خود را جانشین او خواندند. اعتقاد به لزوم معرفت رکن رابع ایمان، آن چنان در عمق اعتقادات شیخیان رسوخ کرده بود که تمامی این مدعیان، خود را واجد چنین مقامی میدانستند.
سیر تطورات ادعای باب
باب نخستین بار نزد ملاحسین بشرویهای در شب پنجم جمادی الاولی سال ۱۲۶۰ هجری قمری در شیراز با ارائه تفسیر سورهی یوسف، دعوت خویش را اعلام کرد. او در نخستین بخش این کتاب، به صراحت اعلام کرد که این تفسیر را به الهام از حضرت حجت علیه السلام برای هدایت مردم آورده و رابط میان امام و مردم است. پس از آن که گروهی از شیخیان با اجابت این ادعا به او پیوستند، او کتابهای دیگری نیز در تفسیر قرآن نگاشت. اما هنگامی که ادعا و دعوت او آشکار شد، توسط حاکم شیراز دستگیر شد و پس از توبیخ ناچار بر بالای منبر مسجد وکیل در شیراز رفت و توبه کرد و تمام آن چه به او منسوب بود را تکذیب نمود. اما با فرار او به اصفهان و حمایتهای منوچهرخان معتمدالدوله گرجی حاکم اصفهان، بار دیگر ادعاهای خود را آغاز کرد.
پس از مرگ حاکم اصفهان باب توسط محمدشاه قاجار دستگیر و روانه زندانی در آذربایجان شد. در آذربایجان توسط ناصرالدین میرزا محاکمه گردید و پس از درماندگی در برابر سؤالات عالمان شیخی تبریز، توبه نامه نوشت و التزام پا به مهر سپرد که دیگر ادعای خود را تکرار نکند.[۱۴] مدتی بعد اما در شعبان سال ۱۲۶۴ برخی پیروان باب به رهبری میرزا حسینعلی نوری ملقب به بهاءالله در روستایی در حوالی شاهرود به نام بدشت جمع شدند و اعلام کردند که باب همان قائم موعود و مهدی منتظر است و با ظهور او دین اسلام به پایان رسیده و او باید تعالیم جدیدی عرضه کند. لذا زرینتاج که از پیروان او بود، حجاب از سر برداشت و عدهای از بابیان نیز برای همیشه جانمازها را جمع کردند و مهرها را شکستند و نماز را منسوخ شده دانستند.[۱۵] هرچند که در این میان، برخی از شیخیان پیوسته به باب از او تبری جستند و هرگز دعوی قائمیت او را نپذیرفتند و در برابر بابیان بدشت موضع گرفتند، اما خود باب پس از شنیدن خبر اجتماع بدشت و اعلام قائمیت وی، آن اجتماع را تأیید کرد و ادعای خود را از نیابت امام عصر به قائمیت ارتقاء داد.[۱۶]
در همین ایام بود که محمدشاه از دنیا رفت و ناصرالدین میرزا به جای وی بر تخت سلطنت نشست و میرزا تقی خان امیرکبیر را به عنوان صدراعظم منصوب کرد. بابیان که زمینه را برای سرنگونی شاه جوان مساعد دیدند، سه جنگ بزرگ داخلی به راه انداختند که نتیجهی هر سه جنگ، شکست کامل آنان از نیروهای دولتی و مردم مسلمان بود. در این هنگام باب در زندان دست به کار شد و کتابهای جدیدی به رشته تحریر در آورد. کتابهائی که هیچ یک در تفسیر سور قرآن کریم نبود. بلکه او در کتابهای جدیدش احکام اسلام را منسوخ میکرد و به جای آنها احکام جدیدی جایگزین مینمود. در واقع باب در قامت یک پیامبر جدید چهره نمود و ادعای قائمیت را به نبوت ارتقاء داد. هنوز مدت زیادی از این ادعا نگذشته بود، که ادعاهای باب به الوهیت و حلول ذات خداوند در او انجامید. در همین اثنا و در هیاهوی جنگهای داخلی، امیرکبیر به این فکر افتاد که برای خاموش کردن شعلهی آتش جنگها، ریشه فتنه را خشک کند. لذا دستور داد باب را در تبریز به شعبان سال ۱۲۶۶ قمری اعدام کنند.[۱۷]
معرفی آثار باب که در این مقاله مورد توجه قرار گرفته اند
بر اساس مطالب پیش گفته، آثار باب به دو دسته تقسیم میشوند. آثاری که پیش از شعبان ۱۲۶۴ و اجتماع بابیان در بدشت نگاشته شده و آثاری که از این تاریخ تا ۲۸ شعبان ۱۲۶۶ یعنی دو سال آخر عمر او به رشتهی تحریر در آمده است. این کتابها به شرح ذیل هستند:
نخستین کتاب باب پس از ادعای نیابت امام عصر در سال ۱۲۶۰، تفسیر سورهی یوسف است. این کتاب با نامهای «تفسیر احسن القصص»[۱۸] و «قیوم الاسماء»[۱۹] نیز در میان بابیان و بهائیان مشهور است. این کتاب توسط بهائیان هرگز منتشر نشده است. اما ازلیان شاخه دیگری از بابیان، این کتاب را منتشر کردهاند. بخشهایی از این کتاب توسط نویسندگان بهائی در کتابهای مختلف نقل شده است. نسخه موجود از این کتاب، در ۴۰۴ صفحه نستعلیق در سایت بیانیک مربوط به ازلیان است. ملاحسین بشرویی، نخستین ایمان آورنده به باب، با مطالعه بخشهایی از این کتاب به او ایمان آورد.[۲۰] لذا برای کشف اعتقاد او به عنوان «اول من آمن» اطلاع از محتوای این کتاب، ضروری و لازم است. بهاءالله این کتاب را اول و اعظم و اکبر جمیع کتب خوانده است.[۲۱] کتاب دیگر باب تفسیر او بر سورهی کوثر است. این کتاب نیز توسط بهائیان چاپ نشده اما ازلیان آن را منتشر کردهاند. این کتاب نیز در ۲۳۲ صفحه به صورت نستعلیق منتشر شده است. این کتاب نیز باعث بابی شدن ملا یحیی دارابی فرمانده بابیان در جنگ نیریز، یکی از سه جنگ اصلی داخلی میان بابیان و مسلمانان شده است.[۲۲] لذا اطلاع از محتوای این کتاب میتواند اعتقاد مبارزان بابی در این جنگها را مشخص نماید.
کتابهای دیگر باب در تفسیر قرآن کریم تفسیر سوره توحید در۱۴ صفحه، تفسیر سوره قدر در ۳۶ صفحه و تفسیر سوره والعصر در ۱۳۹ صفحه است.
کتاب دیگر باب که در دورهی نخست ادعای او به رشتهی تحریر در آمده است، صحیفهی عدلیه نام دارد. این کتاب به صورت تایپ شده در ۴۲ صفحه توسط ازلیان منتشر شده است. دیگر کتاب باب در این دوره صحیفهی بین الحرمین است که آن کتاب نیز توسط ازلیان در ۹۲ صفحه منتشر شده است.
کتابهای باب که در دورهی دوم ادعای او نوشته شده ۴ کتاب اصلی است. کتاب بیان فارسی در ۳۲۸ صفحه، کتاب بیان عربی در ۶۲ صفحه، کتاب دلایل سبعه در ۷۲ صفحه و لوح هیکل الدین در ۳۶ صفحه.
بهائیان کیستند و چه میگویند
پس از مرگ باب، پیروان او به چند دسته تقسیم شدند. گروهی اطاعت از فرمانهای کتاب بیان را کافی میدانستند. لذا بیانی نام گرفتند. گروهی دیگر جانشینی میرزا یحیی صبح ازل را پذیرفتند و ازلی نام گرفتند. گروهی دیگر نیز میرزاحسینعلی نوری معروف به بهاءالله را جانشین باب و پیامبر بعدی خواندند و بهائی نام گرفتند.
بهائیان بعدها مدعی شدند که باب قائم موعود دین اسلام است که وظیفه داشته، به ظهور بهاءالله بشارت دهد. لذا او را صاحب شریعتی دانستند که تنها نه سال دوام داشته است. بهاءالله با نگارش کتاب ایقان در تأیید ادعای باب برای اولین بار، دست به قلم برد و سپس با نوشتن الواح متعدد و مناجاتهایی به شکل دعا و آیات قرآن، کتابهائی نظیر اشراقات، چهاروادی و هفت وادی و اقتدارات را به رشته تحریر در آورد. مهمترین کتاب او اما از جهت استدلال، همان کتاب ایقان است. بهاءالله کتابی نیز در وادی احکام جدید نگاشت و نام آن را اقدس گذاشت. بهائیان امروزه به تعالیم کتاب اقدس و سایر نوشتههای بهاء ابراز پایبندی میکنند.
بهائیان اعتقادات ویژهای در مورد امام زمان و حضرت حجت بن الحسن دارند. آنان آن حضرت را فرد موهومی معرفی میکنند که اصولاً وجود خارجی نداشته است.[۲۳] آنان معتقدند که امکان وقوع غیبت برای امام وجود ندارد و غیبت صغری و کبری، ساخته و پرداختهی همان کسانی است که امروزه آنان را به نام نواب اربعه میشناسیم.[۲۴] بهائیان معتقدند که نواب اربعه به جهت تثبیت مقام و دسترسی به زعامت و رهبری شیعه، داستان غیبت را به دروغ منتشر کردهاند و لذا هم خود دروغگویند و هم وجود فرزند امام حسن عسکری علیهماالسلام را دروغ میپندارند.[۲۵]
علت اهمیت بررسی ادعاهای باب در مواجهه با بهائیان
در میان طرفداران باب، بعدها بهائیان از حیث تعداد و تشکیلات و حمایت دولتهای استعماری از آنان، جایگاه ویژهای یافتند. چنان که تبلیغات این گروه در پایگاههای اینترنتی و شبکههای رادیویی و تلوزیونی ماهوارهای، امروزه کاملاً مشهود است. هم چنین با به قدرت رسیدن تعداد قابل توجهی از عناصر این فرقه در دربار پهلوی پیش از انقلاب و گسترش نفوذ مالی و تبلیغاتی ایشان[۲۶]، میتوان گفت که در بین گروه هایی که باب را به عنوان یک رهبر آسمانی و الهی به رسمیت میشناسند، مهمترین گروه بهائیان هستند.
ادعاهای باب از آن جهت که بهائیان او را مهدی موعود آیین اسلام و مبشر بهاءالله و پیامبری الهی و آسمانی معرفی میکنند حائز اهمیت است. چرا که اگر اثبات شود این ادعا ادعایی باطل است، به شکل طبیعی، ادعای بهاءالله که به اعتقاد بهائیان توسط باب ظهورش بشارت داده شده است نیز ادعایی باطل و خلاف قلمداد خواهد شد. از سوی دیگر مراجعه به کتابهای باب نمیتواند و نباید مورد اعتراض بهائیان واقع شود. چرا که بهائیان معتقدند تحریف لفظی در کتابهای آسمانی هرگز اتفاق نمیافتد. بهائیان معتقدند که تحریف، به معنای منحرف شدن معنی و منظور خداوند در کتابهای آسمانی از معنا و مفهوم اصلی است و نقصان و زیاده در کتابهای الهی راهی ندارد. استدلال ایشان نیز آن است که پیروان یک آیین و معتقدان به آسمانی بودن یک کتاب، محال است که در مندرجات آن دخل و تصرف کنند. بهاءالله در کتاب ایقان مینویسد:
«می شود کسی که معتقد به کتابی گشته و من عنداللّه دانسته آن را محو نماید؟»[۲۷]
مبلغ معروف بهائی، اشراق خاوری نیز مینویسد:
«بهائیان حسب التعلیم خداوند منان قائل به تحریف لفظی کتب مقدسه نیستند و تحریف را معنوی میدانند.»[۲۸]
دسته بندی اعترافات باب
باب در کتابهای خود در دورهی نخست دعوت، به کرّات به اعتقادات خود به عنوان یک مسلمان اشاره کرده است. این اشارات به وضوح نشان دهنده اعتقاد او به اعتقادات اسلامی در چهارسال نخست دعوت خویش است. این موضوع از آن جهت حائز اهمیت است که نشان میدهد او به هیچ وجه در ابتدای امر، به دنبال منسوخ کردن اسلام نبوده و داعیهی مهدویت نداشته است. بر این اساس اعترافات باب را در سه بخش اصلی میتوان دسته بندی کرد:
الف) جملاتی از او که نشان دهندهی اعتقاد وی به قائمیت حضرت حجت بن الحسن علیه السلام است. با اثبات این موضوع ادعای قائمیت او در سالهای نخست که از سوی بهائیان مطرح میشود، رد خواهد شد. هم چنین از آن جا که ادعای قائمیت او در سالهای بعدی قطعی به نظر میرسد، تغییر ادعای او ظرف چند سال از نیابت حضرت مهدی به قائمیت، نشان دهنده نوعی تذبذب فکری در او و نشانی بر باطل بودن تمامی ادعاهای اوست.
جملاتی از او که نشان دهنده اعتقاد او به خاتمیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و پایان بخش بودن آیین اسلام بر شرایع نازل شده از جانب پروردگار برای انسان است. این جملات نیز از آن جهت که با ادعاهای او در نزول آیات جدید الهی بر او در سالهای بعد در تناقض است، قابل توجه است.
جملاتی از او که نشان دهندهی اعتقاد راسخ او به معاد و روز قیامت و زنده شدن انسانها پس از مرگ است. این جملات نیز از آن جهت که او بعدها قیامت را به قیام قائم تأویل نمود و رستاخیز را به آن شکل که در قرآن مطرح است، منکر شد و بهاءالله نیز در کتاب ایقان از همین نظریه پیروی نمود، قابل تأمل و توجه است.
۱- اعترافات باب به وجود مقدس امام زمان در تفسیر سوره یوسف
پیش از تحلیل و بیان نمونههایی از اعترافات باب به وجود امام مهدی علیه السلام در کتاب تفسیر سورهی یوسف، لازم است که این تفسیر از نظر شکلی مورد بررسی قرار گیرد. این کتاب همانطور که پیشتر بیان شد، نخستین کتاب باب است و به اعتقاد پیروان او به ویژه بهائیان، اول و اعظم و اکبر جمیع کتب است.[۲۹] باب نخستین بار در شب پنجم جمادی الاولی سال ۱۲۶۰ هجری قمری، بخش نخست این کتاب را به ملاحسین بشرویی عرضه کرد. ملاحسین از پیروان و شاگردان سید کاظم رشتی پیشوای دوم شیخیان بود. بسیاری از پیروان اولیه باب نیز با دیدن این کتاب دعوت او را لبیک گفتند. باب در ذیل هر یک از آیات سورهی یوسف در قرآن کریم، متنی حدود دو تا سه صفحه به عنوان یک سوره به رشته تحریر در آورده است. در واقع این کتاب ۱۱۱ سوره در تفسیر۱۱۱ آیهی سوره یوسف دارد. در مورد عقیدهی باب در این کتاب به حضرت حجت سلاماللهعلیه، نکات ذیل قابل بررسی است:
مراد از ذکر در ادبیات بابی خود باب است. باب در این کتاب خود را بارها به لقب ذکر ملقب کرده است.[۳۰] بهائیان نیز این موضوع را کاملاً پذیرفته اند. فاضل مازندرانی مبلغ مشهور بهائی ضمن بیان نمونههای متعددی در این باره مینویسد: «در اوائل امر جدید لقب و شهرت باب اعظم گشت…»[۳۱] باب در موارد متعدد اعلام میکند که از جانب حضرت حجت برای هدایت مردم آمده است. این موضوع در واقع تکرار همان بحث رکن رابع ایمان در الهیات شیخیه است. لذا «ذکر» و «حجت» از منظر باب در کتاب تفسیر سورهی یوسف دو فرد جدا گانه هستند. با مطالعهی این کتاب میتوان دریافت که گوینده در این کتاب حضرت حجت علیه السلام است و آن حضرت بارها مردم را به تبعیت از باب خود یعنی ذکر فرا میخواند.
باب بارها از حضرت حجت با لقب بقیة الله یاد میکند و آرزوی فدا کردن جان در راه او را دارد. او مینویسد: «یا بقیة الله قد فدیت بكلی لك و رضیت السب فی سبیلك و ما تمنیت الا القتل فی محبتك» [۳۲] باب در کتاب تفسیر سورهی یوسف به صراحت از حضرت حجت و پدران ایشان نام میبرد و کتاب تفسیر سورهی یوسف را اعطای آن حضرت به خود برای ابلاغ به جهانیان معرفی میکند. او مینویسد: «اللهُ قَد قَدَّرَ اَن یَخرُجَ ذالِکَ الکِتابَ فی تَفسیرِ اَحسَنَ القَصَصِ مِن عِندِ محمّدِ بنِ الحسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالبٍ عَلی عَبدِهِ لِیَکُونَ حُجَّةَ اللهِ مِن عِندِ الذِّکرِ عَلَی العالَمینَ بَلیغاً…»[۳۳] «ترجمه: خداوند مقدّر فرمود كه این كتاب را در تفسیر احسن القصص از نزد محمّد بن الحسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب بر بندهاش خارج سازد تا از نزد ذكر برهان بلیغ او بر اهل عالم باشد.»
باب به غیبت امام زمان اشاره میکند: «لئلا یقول الناس لو ارسل الله الینا بشراً فی غیبة بقیته لکنا قد اتبعناه و قد کنا بحکمه هادیاً الی الحق مهدیاً»[۳۴] همچنین او کتاب تفسیر سورهی یوسف را اعطای حضرت بقیة الله به او در دوران غیبت آن حضرت میداند و مینویسد:
«اسمعوا فو رب السماء و الارض، انی عبدالله آتانی البینات من عند بقیة الله المنتظر امامکم.»[۳۵]
باب مرتباً دستور به آمادگی برای جهاد در رکاب حضرت حجت را صادر میکند و به دنبال زمینه سازی برای ظهور آن حضرت است. او به نقل از امام زمان در این کتاب مینویسد:
«من مات فی مسیره، فقد وقع اجره علیّ»[۳۶]
ترجمه: هر کس در راه او بمیرد، اجرش بر عهدهی من است.
«یا ایها المؤمنون، اسمعوا ندائی من حول الباب، و ارجوا الفضل من عند هذا الذکر اسم الله الاکبر، و اقتلوا المشرکین فی سبیلنا خالصا»[۳۷]
ترجمه: ای مؤمنان بشنوید صدای من را از جانب باب و فضل را از جانب او که ذکر الله الاکبر است بخواهید و مشرکان را در راه ما خالصانه به قتل رسانید.
«یا اهل الارض، فاعیننّ انفسکم بقوة الزبر من الحدید حتی اذا طهر الارض و من علیها و من هولاء المشرکین اهل النارین للحجة المنتظر الالف القائم»[۳۸]
ترجمه: ای اهل زمین! خود را یاری کنید با شمشیرهایتان تا آن که زمین و آن چه در آن است و از مشرکان اهل دوزخ پاک شود برای حضرت حجت منتظر قائم.
۲-اعترافات باب به وجود مقدس امام زمان در تفسیر سوره کوثر
تفسیر سورهی کوثر یکی دیگر از تفاسیر باب بر قرآن کریم است. استفادهی گستردهی باب در این کتاب از آیات قرآن و روایات معصومین علیهم السلام قابل توجه است. هر چند که این تفسیر نیز علی رغم چنین استناداتی، یک تفسیر ذوقی محسوب میشود. او در این کتاب حروف سورهی کوثر را به ترتیب تأویل بر ملاحظات خود کرده است. مثلاً کلمهی «اعطیناک» را به حروف «الف»، «ع»، «ط»، «ی»، «ن»، «ا» و «ک» تقسیم کرده و برای هر یک تفسیر جداگانهای ذکر کرده و در لابلای این تفسیر، مطالب اختصاصی خود را نیز بیان کرده است.
او در این کتاب هم چنین برای کلمات این سوره تأویل جداگانه ای در نظر گرفته است. مثلاً «کوثر» را تأویل به امیرالمؤمنین، «فصل لربک» را اشاره به ولایت امام حسن و «وانحر» را اشاره به ولایت امام حسین علیه السلام دانسته است. او هم چنین «ان شانئک هو الابتر» را تأویل به ائمهی نار کرده است.[۳۹]
او در بخشی از کتاب خطاب به پیروان سید کاظم رشتی مینویسد:
«وجود امام زمان نزد شیعیان اثنی عشریه مسلم و قطعی است و آنان تاریخ ولادت او ویژگیهای او را میشناسند و غیبت صغرای او و نایبانش در آن غیبت و معجزات او نزد ایشان ثابت شده است. آیات قرآن دربارهی اوست و پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام دربارهی او روایات متعددی فرمودهاند.»[۴۰] سپس به بیان برخی از این روایات در ادامهی کتاب پرداخته و حجم قابل توجهی از کتاب را به این بحث اختصاص داده است. او روایاتی در این کتاب در مورد حضرت حجت نقل میکند که جای هیچ شبههای باقی نمیماند که در آن مقطع، کاملاً به امامت و قائمیت آن حضرت معتقد بوده است. او این روایات را از کتاب شریف بحارالانوار نقل میکند.[۴۱] به عنوان نمونه دو روایت ابتدایی این بخش نقل میشود:
بالاسانید عن الرضا علیه السلام عن آبائه علیهم السلام قال قال رسول الله أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِی انْتِظَارُ فَرَجِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.[۴۲] عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْكَابُلِی عَنْ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ ع قَالَ تَمْتَدُّ الْغَیبَةُ بِوَلِی اللَّهِ الثَّانِی عَشَرَ مِنْ أَوْصِیاءِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ یا أَبَا خَالِدٍ إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَیبَتِهِ الْقَائِلُونَ بِإِمَامَتِهِ الْمُنْتَظِرُونَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَیبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ وَ جَعَلَهُمْ فِی ذَلِكَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِینَ بَینَ یدَی رَسُولِ اللَّهِ ص بِالسَّیفِ أُولَئِكَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِیعَتُنَا صِدْقاً وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِینِ اللَّهِ سِرّاً وَ جَهْراً وَ قَالَ ع انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَجِ.[۴۳] سید باب از باب ۲۲ جلد ۵۲ بحارالانوار روایات شمارهی ۷، ۸، ۱۲، ۱۳، ۱۴، ۲۲، ۲۹، ۳۰، ۳۱، ۳۲، ۴۷، ۴۸، ۵۱، ۵۸ را نقل میکند که مجموعاً شانزده روایت است. البته او در پایان مدعی میشود که چهارده روایت را برای تنویر قلوب خواننده از بیانات اهل بیت علیهم السلام نقل کرده است![۴۴] سید باب در ادامهی تفسیر سورهی کوثر به بیان برخی از آیات قرآن میپردازد که مدعی است از سوی اهل بیت علیهم السلام به حضرت مهدی عجل الله فرجه تأویل شده است. البته او در ذیل این آیات، مستندات خود را بیان نکرده است. آیاتی که او به امام زمان علیه السلام مؤول دانسته عبارتند از:
سورهی بقره آیات ۱ و ۲، سورهی هود آیهی ۸، سورهی ابراهیم آیهی ۵، سورهی اسراء آیات ۴ تا ۸، سورهی انبیاء آیات ۱۲ تا ۱۵، سورهی انبیاء آیهی ۱۰۵، سورهی حج آیهی۳۹، سورهی حج آیهی ۶۰، سورهی شعرا آیهی ۴، سورهی نمل آیهی ۶۲، سورهی عنکبوت آیهی ۱۹، سورهی شوری آیهی ۴۱، سورهی قمر آیهی ۱، سورهی الرحمان آیهی ۶۴، سورهی صف آیهی ۸، سورهی صف آیهی ۱۳، سورهی جن آیهی ۲۴، سورهی طارق آیات ۱۵ تا ۱۷، سورهی لیل آیات ۱ و ۲، سورهی ملک آیهی ۳۰، سورهی توبه آیهی ۳۳، سورهی غاشیه آیات ۱ تا ۴، سورهی انعام آیهی ۱۵۸، سورهی تکویر آیات ۱۵ و ۱۶، سورهی یونسی آیهی ۲۰ (با حذف یک کلمه)، سورهی ذاریات آیات ۲۲ و ۲۳، سورهی حدید آیهی ۱۷، سورهی بقره آیهی ۱۴۸.
باب پس از بیان آیات مؤول به امام عصر علیه السلام در این تفسیر، بار دیگر به بیان ویژگیهای دوران غیبت و علائم ظهور امام زمان اشاره میکند. علائمی که برخی از آنها تا کنون ظاهر نشده است. اهم مطالب مورد اشارهی روایات نقل شده در کتاب تفسیر سورهی یوسف به طور فهرست وار چنین است:
برای امام زمان علیه السلام دوران غیبت طولانی خواهد بود. این دوران به دو بخش تقسیم میشود که یکی از دیگری بسیار طولانیتر خواهد بود.
ارزش ایمان در این دوران از هر دوران دیگر برتر است چرا که افراد از ملاقات با حجت حق محرومند.
حفظ دین از بلایا در دوران غیبت از دشوارترین امور است چرا که سختترین ابتلائات و امتحانات در این دوران واقع میشود.
از برترین عبادات دوران غیبت آن حضرت، انتظار فرج ایشان و صبر بر ناملایمات است.
قیام به عنوان قائم تا پیش از ظهور ایشان مردود و محکوم به شکست است.
بر خلاف ائمهی پیشین، بیعت هیچ گردنکشی بر گردن حضرت مهدی علیه السلام نخواهد بود.
حضرت مهدی یازدهمین فرزند از نسل حضرت زهرا و امیرمؤمنان، نهمین فرزند از نسل امام حسین، چهارمین فرزند از نسل امام رضا، سومین فرزند از نسل امام جواد، دومین فرزند از نسل امام هادی و فرزند بلافصل امام حسن عسکری علیهم السلام است.
نام ام همان نام پیامبر است ولادتش از مردم مخفی خواهد بود.
ایشان به هنگام ظهور زمین را از عدل و داد پر میکند، آن چنان که از ظلم و جور پر شده باشد.
به هنگام ظهور، حضرت عیسی علیه السلام در پشت سر ایشان نماز خواهد گذارد.
وارونه شدن اسلام پیش از ظهور آن حضرت و توجه به ظاهر قرآن و مساجد و بی بهره بودن از محتوای واقعی دین، از علائم حتمی ظهور آن حضرت است.
او عمری طولانی خواهد نمود؛ با این حال به هنگام ظهور در چهرهی جوانی چهل ساله خواهد بود.
کسی که در ایمان به آن حضرت شک کند با آن که یازده امام پیشین ایمان دارد، همانند کسی است که به تمام پیامبران به جز رسول اکرم صلی الله علیه و آله ایمان داشته باشد.
باب ضمن تأکید بر غیبت آن حضرت پیش از دوران ظهور با بیان نمونههایی از غیبت سایر پیامبران در دورانهای گذشته از این موضوع رفع استبعاد میکند.
نکتهی جالب دیگری که در تعابیر باب در کتاب تفسیر سورهی کوثر به چشم میآید، نقل روایت از نواب اربعهی امام زمان در دوران غیبت است. او از جناب عثمان بن سعید و فرزند ایشان محمد بن عثمان روایت نقل میکند[۴۵] که نشان دهندهی وثوق آن بزرگواران از دیدگاه باب است. او همچنین عبارت بسیار مهمی در تجلیل از نواب اربعه و جایگاه ایشان در اعتقادات خود دارد. او دربارهی امام عصر و ایام غیبت صغری مینویسد:
«فاعرف ان له کان غیبتان باذن الله، و قد حضروا بین طلعته خلق لا یعلم عدتهم الا من شاء، و ان فی الغیبة الصغری له وکلاء معتمدون و نواب مقربون، و ان مدتها قضت فی سبعین سنة و اربعین و عدة ایام معدودة، و ان فی تلک الایام کان نوابه روحی فداه عثمان بن سعید العمری و ابنه ابی جعفر محمد بن عثمان و الشیخ المعتمد به الشیخ ابوالقاسم الحسین بن روح ثم علی بن محمد السیمری و انهم کانوا فی غیبة الصغری محال الامر و مواقع النهی…»[۴۶]
ترجمه: پس میدانم که برای او دو غیبت به إذن خداوند بوده است، و در زمان ایشان آن قدر مخلوقات حاضر میشوند که تعداد آنها را کسی نمیداند مگر آن که خدا بخواهد، و به درستی که در غیبت صغری برای او وکلای مورد اعتماد و نواب مقرب وجود داشت، و به درستی که مدت آن در هفتاد سال و ۴۰ و چند روز تمام شد، و به درستی که در آن ایام نواب او که روحم به فدای او باد، عثمان بن سعید العمری و پسرش ابی جعفر محمد بن عثمان و شیخ مورد اعتماد شیخ ابوالقاسم الحسین بن روح سپس علی بن محمد السیمری بودند و به درستی که آنان در غیبت صغری محل امر و جایگاه نهی بودند.
او سپس به ذکر برخی توقیعات امام زمان علیهالسلام در دوران غیبت در جهت تأیید نواب اربعه و تکذیب مدعیان دروغین نیابت از جمله شلمغانی، هلال کرخی و حلاج میپردازد و در پایان همین بخش، واپسین توقیع امام عصر در مورد آغاز غیبت کبری به نایب چهارم را به شکل کامل نقل میکند.[۴۷]
۳- اعترافات باب به وجود مقدس امام زمان در تفسیر سوره توحید
تفسیر سورهی توحید باب جزوهی بسیار مختصری در آراء توحیدی اوست که به نظر میرسد برگرفته از الهیات شیخیه باشد. باب در این تفسیر کوتاه نیز از برخی روایات اهل بیت علیهم السلام در تفسیر این سوره از قرآن بهره برده است. استفادهی او از خطبهی تطنجیه که بسیار مورد علاقهی شیخیان نیز میباشد، قابل تأمل است.
باب در این سوره نیز به حضرت حجت علیه السلام اشاراتی دارد و معرفت آن حضرت را از مراتب توحید معرفی میکند. او مینویسد:
«فاعلم ان للتوحید ظهورات سبعه، لا تدل فی الحقیقة الا علیه، فالاولی رتبة النقطة مقام محمد صلی الله علیه و آله ثم الف الغیبیة مقام علی ثم الف الینیه مقام الحسن ثم الف غیر معطوفه مقام الحسین، ثم مقام الف المعطوفه مقام الحجة، ثم مقام الحروف الائمة، ثم مقام الکلمه مقام الفاطمه و لهذه السبعة ظهورات فی مقام تجلی الذات و الصفات و الافعال…»[۴۸]
ترجمه: پس بدان که برای توحید ظهورهای هفت گانه است، که مگر به آن به حقیقت راهنمایی نمیکند، پس اولین آن، رتبه نقطه مقام حضرت محمد صلی الله علیه و آله سپس ثم الف غیبی مقام علی سپس الف ینی مقام حسن سپس الف غیر معطوفه مقام حسین، سپس مقام الف معطوفه مقام حجة، سپس مقام حروف ائمة، سپس مقام کلمه مقام فاطمه و برای این هفت عدد، ظهورهایی در مقام تجلی ذات و صفات و افعال است.
۴- اعترافات باب به وجود مقدس امام زمان در تفسیر سوره والعصر
باب در کتاب تفسیر سورهی والعصر که خطاب به یکی از بزرگان از دیدگاه خود به نام سلطان العلما نگاشته است، ضمن تبیین اعتقادات شیخیان ارکان ایمان را در چهاررکن توحید، نبوت، امامت و شناخت عالمان دین میشناسد. او همچون تفسیر خود بر سورهی کوثر، به تفسیر اشاری حروف این سوره میپردازد و به عنوان مثال دربارهی نخستین حرف این سوره یعنی حرف «واو» مطالب مفصلی بیان میکند و آن را تأویل به مسألهی ولایت مینماید.
او همچنین خود را از انجام خطا در تفسیر قرآن بری ندانسته و بابت آن از مخاطب کتاب پوزش طلبیده است. چرا که خود را انسانی عادی معرفی میکند که امکان بروز خطا در گفتار و رفتارش وجود دارد.[۴۹] او در جای جای کتاب ضمن عرض ارادت به ساحت ائمهی هدی علیهم السلام، آرزوی شفاعت ایشان در روز قیامت به ویژه از سوی امام حسین علیه السلام را مطرح مینماید.[۵۰] اما موارد تصریح او به حضرت حجت بن الحسن علیه السلام در این تفسیر عبارتند از:
او در تفسیر حرف نهم این سوره یعنی حرف «الف» به نقل دعایی از امام زمان و زیارت آن حضرت که از ناحیهی مقدسهی ایشان خطاب به فردی به نام عثمان بن عمرو بیان شده است مینویسد:
«و الیه اشار الحجة فی زیارت آل الله التی طلعت من الناحیة المقدسه، الی عثمان بن عمرو حیث قال عز ذکره: و ان مشیتکم ذات مشیة الله الخ»[۵۱]
ترجمه: و به سوی آن حضرت حجت اشاره کردند در زیارت آل الله که از ناحیه مقدسه طلوع کرده است، به عثمان بن عمرو آن جا که کسی که ذکرش عزیز است گفت: و به درستی که مشیت شما ذات مشیت خداست تا آخر.
توضیح این مطلب ضروری است که چنین زیارتی در کتابهای شیعی پیدا نشد. همچنین عثمان بن عمرو از اصحاب امام صادق علیه السلام است[۵۲] و چنین نقلی قطعاً با تکیه بر حافظه انجام شده و اعتباری برای آن متصور نیست. تنها عبارت مشابهی که در برخی متون شیعی با این دعا وجود دارد نقلی خاص از زیارت آل یس است که از محمد بن عبدالله حمیری نقل شده و اصل عبارت چنین است:
«فَالْحَقُّ مَا رَضِیتُمُوهُ وَ الْبَاطِلُ مَا سَخِطْتُمُوهُ وَ الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ وَ الْمُنْكَرُ مَا نَهَیتُمْ عَنْهُ وَ الْقَضَاءُ الْمُثْبَتُ مَا اسْتَأْثَرَتْ بِهِ مَشِیتُكُمْ وَ الْمَمْحُوُّ مَا لَا اسْتَأْثَرَتْ بِهِ سُنَّتُكُم»[۵۳]
ترجمه:
باب در تفسیر حرف بیست و پنجم از این سوره که حرف «الف» است، مینویسد:
«و الیها الاشارة قول الحجة فی دعاء یوم رجب: و بمقاماتک التی لا تعطیل لها فی کل مکان»[۵۴]
ترجمه:
این عبارت مربوط به زیارت رجبیه است که از نایب دوم امام عصر در دوران غیبت صغری جناب محمد بن عثمان بن سعید نقل شده است و او این زیارت را از امام زمان علیه السلام نقل میکند.[۵۵] در نتیجه نقل باب از این دعا به معنی تأیید نایب دوم و همچنین اعتقاد و التزام به حضرت حجت علیه السلام است.
باب در تشریح اقسام ولایت و شأن و جایگاه این مسأله در این کتاب، بخشی از شؤون ولایت را مربوط به حضرت قائم علیه السلام میداند و برای ظهور آن حضرت دعا میکند. او مینویسد:
«ثم ولایت التی اختص سبحانه للقائم من آل محمد لعلوّ بهائه و ذروة سنائه، و هی الولایة التی یشیر فی کل حین الی صدره و یقول هنالک الولایة لله الحق، هو خیر ثوابا و خیر عقبا عجل الله فرجه لظهور تلک الولایة الرفیعة و المرتبة العلیة السنیة بمحمد و آله خیر خلق الله فی البریة»[۵۶]
ترجمه: پس از آن ولایتی است که خداوند متعال به جهت والایی و عظمت برای حضرت قائم آل محمد اختصاص داده است. این همان ولایتی است که در هر لحظه در قلبش اشاره میکند و میگوید که این ولایت از آن حق است. این برترین پاداش و بهترین عاقبت است. خداوند به جهت اظهار این ولایت عظیم و درجهی والا، ظهورش را نزدیک کند. به حق محمد و آل محمد که برترین خلق خدا در زمین هستند.
باب در تفسیر حرف چهل و دوم از سورهی والعصر یعنی حرف «لام» آن را به لوایی تأویل میکند که امروز در اختیار حضرت حجت علیه السلام است و پس از بردن نام آن حضرت، خود را فدایی او معرفی میکند. او مینویسد:
«و هو اللواء الذی کان الیوم فی یدی حجة الله روحی و من فی الملکوت الامر و الخلق فداه و لیس اللواء فی مقام الجسم بل هو الروح المحیط علی قوابل الممکنات»[۵۷]
ترجمه: و آن لوائی است که در امروز در دستان حجت خداست که روح من و هر که در ملکوت امر و خلق است فدای او باد و لواء در مقام جسم نیست، بلکه آن روح محیط بر قابلیتهای ممکنات است.
سید باب در بخش دیگری از تفسیر خود بر سورهی والعصر با یادآوری ویژگیهایی از حضرت حجت علیهالسلام مانند شهر مقر حکومت آن حضرت یعنی کوفه و یا تعداد یاران آن حضرت که سیصد و سیزده نفرند به تردید اصحاب نخستین آن حضرت در مورد صحت ادعای ایشان میپردازد.[۵۸] او در بخش دیگری از تفسیر خود، مراد از عصر را عصر ظهور حضرت قائم علیه السلام معرفی میکند.[۵۹] باب در آخرین بخش از تفسیر سورهی والعصر آن جا که که در بیان اعتقادات خود قلم زده است، بعد از اعتراف به وجود گناه و خطا در رفتارهایش، از خداوند طلب عفو و مغفرت میکند. او هم چنین در بیان نام موالیانش چنین مینویسد:
«ان تسلم… علی محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین و علی و محمد و جعفر و موسی و علی و محمد و علی و الحسن و محمد بکل ظهوراتک اللاهوتیه…»[۶۰]
که به وضوح و به نام از حضرت محمد بن الحسن علیهماالسلام نام برده است.
۵- اعترافات باب به وجود مقدس امام زمان در تفسیر سوره حمد
باب در تفسیر سورهی حمد، بعد از حمد و سپاس خداوند و تنزیه و تقدیس ذات حق به شیوهی خود، به صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام میپردازد و در ادامه برای ظهور امام زمان دعا میکند. او مینویسد:
«اتشفع الیک بمحمد و آل محمد و و آل آل محمد بک الیک و اقسمک بحقک لدیک و حقهم عندک و حقک علیهم ان تصلی علی محمد و آل محمد و شیعة محمد بما انت علیه من الفضل و الاحسان و الجود و الامتنان و ان تعجل لولیک الفرج و تسهل للمنتظرین امرک المخرج و تنصر بجنود ما فی عملک…»[۶۱]
ترجمه: محمد و آل محمد و آل آل محمد را شفیعان خود نزد تو قرار میدهم و تو را به حقت بر ایشان و به حق ایشان بر تو قسم میدهم که بر محمد و آل محمد و شیعیانشان درود بفرستی به واسطهی آن چه از فضل و احسان در نزد توست و از تو میخواهم که در ظهور ولیت تعجیل کنی و امر خروج آن حضرت را بر منتظرانش سهل نمایی و لشکریان خود را نصرت عطا فرمایی.
باب در بخش دیگری از تفسیر این سوره آن گاه که با حالتی مناجات گونه از خداوند طلب عفو و مغفرت در شب قدر دارد، به نزول ملائکه و فرشتگان بر حضرت قائم علیه السلام در این شب مبارک اشاره میکند. او مینویسد:
«و اغفر اللهم عظیم جریرتی فان لا استغفار لی عندک و هب لی یا الهی فی هذه اللیلة المبارکة التی تنزل الروح و الملائکة فیها باذنک علی ولیک القائم المنتظر و اعترافاتهم بحدود تسبیحاتهم…»[۶۲]
ترجمه: خداوندا گناهان بزرگ مرا امشب ببخشای که من استغفاری نزد تو از پیش نفرستاده ام. و مرا بیامرز در این شب مبارک که در آن، ملائکه و روح بر ولی قائم منتظر تو نازل میشوند با تسبیح خود، نزد آن حضرت معترف میگردند.
۶-اعترافات باب به وجود مقدس امام زمان در سایر نوشتههای باقی مانده از او
یکی از مهمترین کتابهای باب که از سوی ازلیان منتشر شده است، کتاب صحیفهی عدلیه است. هر چند که این کتاب تفسیر قرآن محسوب نمیشود، اما در این کتاب نیز باب به کرات به امام زمان علیه السلام و ویژگیهای آن حضرت اشاره کرده و در برابر او خضوع کرده است. او حضرت محمد بن الحسن را همچون سایر امامان قائم مقام پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دانسته و مینویسد:
«ثالث معرفت ابواب است و در این مقام فرض است بر مکلّف، اقرار بوصایت امیرالمؤمنین علیهالسلام نماید… رابع معرفت امامت است و در این مقام بر کلّ موجودات فرض است معرفت دوازده نفس مقدّس که قائم مقام ولایت مطلقه بوده باشند… و اسماء مقدّسه ایشان… اینست. الحسن بن علی و الحسین بن علی و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و الحجّۀ القائم محمد بن الحسن صاحب الزّمان و الفاطمة الصدّیقة صلوات الله علیهم اجمعین و این شموس عظمت و نجوم عزّت در هر شأن قائم مقام رسول الله صلّیاللهعلیهوآله بودهاند.»[۶۳] باب همچنین در فصل پنجم این کتاب به بیان دعایی میپردازد که در مورد آن معتقد است: «دعائیکه در باب خامس ذکر میشود جامع جمیع مراتب اعتقاد است که عبد بعد از قرائت آن عمل باصول دین خود نموده و کافیست این دعا کلّ را در مقام اعتقاد.»[۶۴] و در بخشی از این دعا دربارهی حضرت حجت علیه السلام او را امام قائم و امام خود میشمارد و مینویسد:
«وَ اَشهَدُ لِاَوصیاءِ محمَّد بَعدُهُ علیّ، ثُمَّ بَعدَ علی الحسن، ثمَّ بَعدَ الحَسَنِ الحُسَینُ، ثُمَّ بَعدَ الحُسَینِ عَلیُّ، ثُمَّ بَعدَ علیٍّ مُحَمَّدٌ؛ ثُمَّ بَعدَ مُحَمَّدٍ جَعفَرٌ؛ ثُمَّ بَعدَ جَعفَرٍ موسی، ثُمَّ بَعدَ موسی علیٌّ، ثُمَّ بَعدَ علیٍّ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ بَعدَ مُحَمَّدٍ علیٌّ، ثُمَّ بَعدَ عَلیٍّ الحَسَنُ، ثُمَّ بَعدَ الحَسَنِ صاحِبُ العَصرِ حُجَّتُکَ وَ بَقیَّتُکَ… وَ اَشهَدُ اَنَّ قائِمَهُم صلواتک علیه حُجَّتُکَ اِمامیَ الحَقِّ.»[۶۵]
ترجمه: و شهادت میدهم برای اوصیای محمد بعد از او علی، سپس بعد از علی حسن، سپس بعد از حَسَن حُسَین، سپس بعد از حُسَین عَلیّ، سپس بعد از علیّ مُحَمَّد؛ سپس بعد از مُحَمَّد جَعفَر؛ سپس بعد از جَعفَر موسی، سپس بعد از موسی علیّ، سپس بعد از علیّ مُحَمَّد، سپس بعد از مُحَمَّد علیّ، سپس بعد از عَلیّ حَسَن، سپس بعد از حَسَنِ صاحِبُ العَصرِ حجت تو و باقیماندۀ تو… و شهادت میدهم به درستی که قائم آنان صلوات تو بر او، حجت توست، امام برحَقّ من است.
باب در کتاب دیگرش به نام صحیفه بین الحرمین نیز به مسائل متعددی میپردازد که بسیاری از آنها در تأیید اعتقاد و باور او به اعتقادات شیعی و اسلامی قابل بررسی است. آن چنان که او بارها در متن کتاب به تاریخ نگارش آن اشاره میکند، او این کتاب را در ماه ذی الحجة و محرم سال ۱۲۶۱ هجری قمری و در سفر خود به مکه مکرمه و مدینه منوره نگاشته است.[۶۶] باب در مقدمهی این کتاب، شأن نزول آن را دعای فردی به نام سید علی کرمانی میداند.[۶۷] او در این رساله در مورد امام زمان نیز مطالب جالبی مطرح میکند. نگارش این کتاب نیز به گونه ای است که همان ادعای رکن رابع ایمان باب و جانشینی او بر سیدکاظم را تقویت میکند. او در بخشی از کتاب مینویسد:
«الا یا اهل السماوات و الارض، ان اسمعوا حکم بقیة الله و اسئلوا من سبل الحق من ذکر [لقب باب]، اسم ربکم هذه الفتی العربی ما شئتم… فان الروح یؤیده فی کل حین باذن الله والله قوی عزیز»[۶۸]
ترجمه: ای اهل آسمان و زمین! حکم حضرت بقیةالله را بشنوید و هر آن چه را که میخواهید از راههای حقیقت، از باب بپرسید. همان کس که نام پروردگار شما است. همین جوان عربی. همانا روح القدس او را در هر لحظه به اذن خدا تأیید میکند و خداوند قوی و پیروزمند است.
باب در بخش دیگری از این رساله ضمن تصریح به نام مبارک امام زمان برای ظهور و فرج آن حضرت دعا میکند. بدیهی است که در صورت ادعای قائمیت در سال ۱۲۶۱ از سوی او، چنین تعابیری بیمعنا است. او مینویسد:
«فاسئلک بعلو کینونیتک و قرب اهل ولایتک الذین ما یدع لهم شبه الا لانفسهم و لا یدع لهم مثل الا القدرة الله فی شأن تجلیهم ان تجعل کل الشئونات وجهة واحدة فی محضرک و کل الآیات شأناً واحداً عند تلقاء وجهتک لان الوجه فی کل شأن بلقاء حجتک و ابن حجتک محمد بن الحسن، علی اذن من نفسک و حکم من قدرتک ذوالمن القدیم و الحکم البدیع. فاسئلک اللهم ان تصلی و تسلم علی ولیک، القائم بامرک و الغائب باذنک و المنتظر وعدک بکل شأن انت اثنیت علی نفسک و ان تنجز له ما وعدته و تقرب ایام سلطنته و تظهر ایام کلمته انک علی کل شیء قدیر»[۶۹]
ترجمه: پس از تو میخواهم به بلندی کینونتت و نزدیکی اهل ولایتت، کسانی که شبیه برای آنان مگر خودشان نیست و مثلی برای آنها به جز قدرت خداوند در شأن تجلی آنان نیست، که تمام شئونات را صورتی یکتا در محضر خود قرار دهی و تمام آیات را جایگاهی یکتا هنگام لقای وجهت قرار دهی، زیرا صورت در هر جایگاهی به لقای حجت تو و فرزند حجت تو، محمد بن الحسن است، با اجازه از خودت و حکمی از قدرتت دارای منت قدیم و حکم جدید. پس خدایا از تو میخواهم که صلوات و سلام بر ولیّ خود، قائم به امرت و غائب به إذنت و منتظر وعده ات به تمام شأنی که تو بر خودت ثنا کرده ای بفرستی، و این که آنچه که به او وعده داده ای انجام دهی و ایام سلطنتش را نزدیک کنی و ایام کلمه اش را ظاهر کنی، به درستی که تو بر هر چیزی توانایی.
از آن جا که بخش قابل توجهی از کتاب صحیفهی بین الحرمین در ماه محرم به نگارش در آمده است، بخشهای مختلفی از آن به ذکر مصائب امام حسین علیه السلام و ثواب زیارت آن حضرت و کیفیت این زیارت اختصاص دارد. باب در بخشی از این کتاب و در عنوان کیفیت زیارت امام حسین علیه السلام مینویسد:
«السلام من الله الذی لا اله الا هو علی محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین و علی و محمد و جعفر و موسی و علی و محمد و علی و الحسن و محمد صاحب الامر کما انت اهله…»[۷۰]
ترجمه: سلام از خداوندی که معبودی جز او نیست بر محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و علی و محمد و جعفر و موسی و علی و محمد و علی و حسن و محمد صاحب الامر آنگونه که تو اهل آن هستی.
باب در کتاب دیگرش با عنوان دلایل سبعه که در اثبات مقامات خود به رشتهی تحریر در آورده است، ضمن استناد به حدیث لوح جابر، از بخش پایانی این روایت عباراتی را نقل میکند و به صراحت از حضرت محمد بن الحسن علیهماالسلام نام میبرد. او مینویسد:
«و از آن جمله حدیث لوح فاطمه است که در کتب حدیث مسطور است الی اَن قالَ: وَ اُکَمِّلُ ذالِکَ بِابنِهِ محمد رَحمَةً لِلعالَمینَ عَلَیهِ کَمالُ مُوسی وَ بَهاءُ عیسی وَ صَبرُ اَیُّوبَ وَ یَذِلُّ اَولیائَهُ فی زَمانِهِ»[۷۱]
ترجمه: و آن را به وسیلهی فرزندش محمد برای رحمت بر عالمها کامل میکنم، او دارای کمال موسی و روشنی عیسی و صبر ایوب است و دوستانش در زمانش ذلیل میشوند.
۷- اعترافات به وجود مقدس امام زمان در آثار نقل شده از او در منابع بهائی
ظهور اعتقاد به قائمیت حضرت حجت بن الحسن در آثار سید باب تنها در آثار مکتوب به جا مانده از او منحصر نمیشود. نویسندگان بهائی نیز گاهی در مقام تبیین و تشریح بیانات باب، به ذکر برخی از اعتقادات او در الواح مختلفش پرداختهاند که اصل این الواح، بعضاً امروزه در دست نیست. اما نقل این الواح توسط نویسندگان بهائی دو نکتهی اساسی را به ذهن متبادر میکند.
نخست آن که اعتقاد به قائمیت حضرت حجت بن الحسن در آثار باب قطعی و برای بهائیان نیز قابل قبول است و این البته با آن چه که امروزه به طور رسمی از سوی این گروه تبلیغ میشود تفاوت اساسی دارد.
دوم آن که این اعتقاد در آثار باب آن چنان پررنگ بوده است که حتی سیاست سانسور و حذف نیز مؤثر واقع نشده و لذا مبلغان بهائی به نقل این موارد تن دادهاند. برخی از این موارد عبارتند از:
نویسندگان و مبلغان بهائی نیز با شیعیان هم عقیده اند که بقیت الله در آثار اولیهی باب، اشاره به حضرت حجت دارد. فاضل مازندرانی مینویسد: «…لذا بقیت الله از القاب امام دوازدهم اثنی عشریه قرار گرفت و در آثار اولیهی نقطهی بیان، تکرر ذکر یافت. قوله: اننی انا عبد من بقیت الله.
و در صحیفهی بین الحرمین است. قوله: ان اسمعوا حکم بقیة الله
و در صحیفهی مخزونه است. قوله: و لقد اخرجها بقیة الله صاحب الزمان الی بابه الذکر…»[۷۲]
اشراق خاوری در ضمن نقل بخشهای ابتدایی تفسیر سورهی یوسف، نمونهی ۱-۴ نقل شده از این کتاب در همین مقاله را عیناً نقل میکند.
عباس افندی رهبر سوم بهائیان در مقالهی شخصی سیاح، ضمن تأکید بر ادعای نیابت باب در اوائل دعوت، عباراتی از تفسیر سورهی یوسف را نقل میکند که خطاب به حضرت مهدی علیهالسلام بیان شده است. او در این کتاب مینویسد:
«آغاز گفتار نمود و مقام بابیّت اظهار و از کلمه بابیّت مراد او چنان بود که من واسطه فیوضات از شخص بزرگواری هستم که هنوز در پس پرده عزّتست و دارنده کمالات بیحصر و حدّ، باراده او متحرّکم و بحبل ولایش متمسّک، و در نخستین کتابی که در تفسیر سوره یوسف مرقوم نموده در جمیع مواضع خطابهائی بآن شخص غائب که از او مستفید و مستفیض بوده نموده و استمداد در تمهید مبادی خویش جسته و تمنّای فدای جان در سبیل محبّتش نموده و از جمله این عبارتست: یا بَقیّۀَ اللهِ قَد فَدَیتُ بِکُلّی لَکَ وَ رَضیتُ السَّبَّ فی سَبیلِکَ وَ ما تَمَنَّیتُ اِلَّا القَتلَ فی مَحَبَّتِکَ.»[۷۳]
فاضل مازندارانی در کتاب اسرارالاآثار عبارت نقل شده از باب در تفسیر سورهی یوسف که در بخش ۲-۷ همین مقاله به آن اشاره شد را عیناً نقل میکند.[۷۴] مازندرانی در کتاب اسرار الآثار به نقل نوشتهای از سیدباب میپردازد که به ابلاغیهی الف مشهور است. مازندرانی در این کتاب خود معترف است که باب به لسان شیعیان معتقد در این نامه مطالب خود را منعکس کرده است. باب در این کتاب ضمن تأکید بر عدم ادعای نیابت امام زمان و ادعای قائمیت، مطالب متعددی در تأیید دیانت اسلام، کتاب قرآن، خاتمیت پیامبر و… نقل کرده که همگی با ادعاهای بعدی او در تعارض است. باب در این کتاب مینویسد:
«… و ما انا ادعیت الوحی…وَ قالُوا اِنَّهُ ادَّعَی الوِلایَةَ وَ اُختَیها قَتَلَهُمُ اللهُ بِما افتَرُوا… اِنَّ بَعضَ النّاسِ قَد افتَرُوا عَلَیَّ کَلِمَةَ البابیّةِ المَنصُوصَةِ وَ ادَّعُوا الرُّؤیَةَ لِنَفسی، لَعَنَهُمُ اللهُ بِمَا افتَرُوا ما کانَ لِبَقیَّةِ اللهِ صاحِبِ الزَّمانِ بَعدَ الاَبوابِ الاَربَعَۀِ بابٌ مَنصُوصٌ وَ لا نائِبٌ مَنصُوصٌ وَ مَنِ ادَّعَی الرُّؤیَةَ بِدُونِ بَیِّنَةٍ فَرضٌ عَلَی الکُلِّ بِاَن یُکَذِّبُوهُ وَ یَقتُلُوهُ. اللّهُمَّ اِنّی اُشهِدُکَ بِاَنّی مَا ادَّعَیتُ رُؤیَةَ حُجَّتَکَ الحَقَّ وَ لا بابیَّةِ نَفسَهُ بِنَصٍّ مِن قَبلِ… وَ اِنِّی لَو نَسَبتُ اِلی نَفسی کَلِمَةَ البابیَّةِ ما قَصَدتُ اِلّا ذِکرُ کَلِمَة الخَیرِ… وَحُجَّتُکَ الحَیُّ الَّذی وُجُودُهُ یُبقی کُلَّ الخَلقِ وَ یَذکُرُ بِذِکرِهِ کُلُّ المَوجُوداتِ اَن تَحفَظَ غَیبَتَهُ وَ تُقَرِّبَ اَیّامَهُ… وَ اَشهَدُ اَنَّ الیَومَ کانَ حُجَّتُکَ مُحَمَّدَ بنَ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلَی مَنِ اتَّبَعَهُ… وَ اَشهَدُ اَنَّ بَعدَ الاَبوابِ الاَربَعَةِ لَیسَ لَهُ بابٌ قَد وَرَدَ فَی الحَدیث… وَ اَنَّ لَهُ فی اَیّامِ غَیبَتِهِ عُلَماءُ مُستَحفِظینَ… وَ اَشهَدُ اَنَّ طاعَتَهُم فَرضٌ وَ مَوَدَّتَهُم عَدلٌ وَ مَن اَنکَرَ اَحَداً مِنهُم فَقَد کَفَرَ وَ کانَ مِنَ الخاسِرینَ.»[۷۵]
ترجمه: و من هرگز ادعای وحی نکردهام. و گفتند که او ادعای ولایت و دو خواهر ولایت (نبوت و امامت) کرده است. خداوند آنان را به خاطر این تهمت نابود سازد… برخی از مردم بر من تهمت زدند که مدعی بابیت منصوص از جانب امام زمان هستم و آن حضرت را میبینم. خداوند به خاطر این تهمت آنان را لعنت کند. همانا برای حضرت بقیت الله صاحب الزمان بعد از نایبان چهارگانه، باب و نایب منصوص دیگری وجود ندارد و هرکس بدون بینه ادعای ملاقات با امام زمان را داشته باشد بر همگان تکذیب و قتل او فرض است. خداوندا شاهد باش که من نه ادعای رؤیت حجت تو را داشته ام و نه خود را نایب او با نصی از قبل میدانم و اگر به خود واژهی باب را نسبت دادهام قصدی جز یادآوری یک سخن خیر نداشتهام.
حجت تو امروز آن زندهای است که وجودش باعث بقای تمام مخلوقات است و تمام موجودات به ذکر او مشغولند. او را در غیبتش محفوظ دار و ایام ظهورش را نزدیک گردان…. و شهادت میدهم که امروز حجت تو حضرت محمد بن الحسن است که درود خداوند بر او و پیروانش باد… و شهادت میدهم که بعد از نواب اربعه برای آن حضرت بابی نیست آن چنان که در روایات نیز این موضوع آمده است…. و شهادت میدهم که برای او در ایام غیبت دانشمندانی نگهدار اند…. و شهادت میدهم که تبعیت و محبت آن عالمان دینی بر همگان واجب است و هرکس یکی از ایشان را انکار کند کافر شده و از زیانکاران خواهد بود.
۸-من یظهره الله در آثار باب و شباهت عجیب او به قائم موعود
سرانجام باب برای نخستین بار در سال ۱۲۶۴ هجری قمری و کمی قبل از محاکمه در مجلس ناصرالدین میرزا ادعای قائمیت کرد. هر چند که نتیجهی این جلسه توبه نامهی کتبی باب بود[۷۶] اما باب پس از این جلسه به ادعای خود در مورد قائمیت ادامه داد و کتاب بیان فارسی و بیان عربی را به رشتهی تحریر در آورد. او در این کتابها به تصریح و تلویح بارها خود را قائم موعود دانست[۷۷] و به تغییر احکام اسلام پرداخت و برخی از آنان را منسوخ اعلام کرد. او همچنین به بیان دستورات و تعالیم جدیدی پرداخت و نام آیین خود را بیان نام نهاد.
او در کتاب بیان در مواضع متعدد، به ظهور موعودی به نام «من یظهره الله» یعنی «کسی که خدا او را ظاهر میکند» اشاره کرد و به مریدان خود در مورد ظهور وی پس از خود بشارت داد. باب در کتاب بیان فارسی مینویسد: «مد نظر بیان نیست الا به سوی من یظهره الله»[۷۸]
در موضعی دیگر ضمن ادعای قائمیت برای خود مینویسد:
«آثار ظهور حقیقت در هر ظهور تحفه است من قِبَل الله از برای او در ظهور بعد… مثلاً آنچه خداوند بر عیسی نازل فرمود، تحفه بوده من قبل الله از برای محمد رسول الله… و همین قسم آن چه خداوند به رسول الله نازل فرموده، که امروز در مؤمنین به قرآن مشاهده میشود، مرایای افئده ایشان، تحفه بود من الله به سوی قائم آل محمد علیهم السلام و همین قسم آن چه در بیان متکون شود، از شئون محبوبه، تحفه است از قبل نقطهی بیان به سوی من یظهره الله که ظهور اخرای بیان باشد…»[۷۹]
باب در کتاب بیان، اعتبار تعالیم خود را تا روز ظهور «من یظهره الله» دانسته و او را در رد یا قبول تعالیم خود صاحب اختیار دانسته است. او هم چنین منی را از دستهی نجاسات خارج کرده تا «من یظهره الله» از پاکی پدید آید.[۸۰] این بدان معنا بود که باب معتقد به تشکیل نطفهی «من یظهره الله»، پس از تشریع آن حکم بود.
باب در بیان فارسی ظهور موعود خود را بین ۱۵۱۱ تا ۲۰۰۱ سال پس از ظهور خود و تألیف بیان مقرر کرده است. او مینویسد:
«اهل این جنّت در این جنّت متلذّذ هستند الی اوّل ظهور مَن یُظهِرُهُ الله قسم به ذات الهی که از برای ایشان در حین ظهور ایشان هیچ جنّتی اعظمتر از ایمان به او و طاعت او نیست… وصیّت میکنم کلّ اهل بیان را… اگر شنیدید ظهوری ظاهر شده به آیات قبل از عدد اسم الله الاغیث (=۱۵۱۱ به حساب حروف ابجد) که کل داخل شوید و اگر نشده.. به عدد اسم الله المستغاث(=۲۰۰۱ به حساب حروف ابجد).»[۸۱]
دو اشارهی دیگر باب به «من یظهره الله» شباهت بسیاری با ویژگیهای حضرت حجت دارد. اشارات باب در این دو مورد به گونهای است که گویی باب من یظهره الله را همان حضرت مهدی میداند. او در بیان فارسی محل ظهور موعود را مکه مکرمه میداند و مینویسد:
«اول ارضی که محل ظهور جَسَد مَن یظهرُهُ الله در او ظاهر گردد، مسجدالحرام بوده و هست.»[۸۲]
او همچنین از القاب من یظهره الله را لقب قائم میداند و به پیروانش دستور میدهد به یاد قیام او برخیزند. همان سنتی که سالیان درازی است در میان شیعیان نیز به یاد حضرت مهدی علیه السلام وجود دارد.[۸۳]
بعد از مرگ باب عدهی زیادی از پیروان او ادعای من یظهره الله بودن کردند که مهم ترین ایشان میرزا حسینعلی نوری مشهور به بهاءالله است. او که پیش از باب به دنیا آمده بود (ولذا شامل حکم طهارت منی باب نمیشد) و تنها سیزده سال بعد از مرگ باب ادعای خود را مطرح کرد (و در محدودهی زمانی اعلام شده توسط باب ظهور نکرده بود) بهائیت را پایه گذاری کرد.
۹-نگاهی به اعتقاد شیخیه در مورد قائم برای کشف مراد باب از من یظهره الله
اما به راستی چه شد که باب به ناگاه خود را از یک شیعهی عادی به مقام نیابت امام زمان و رکن رابع ایمان ارتقاء داد و پس از آن چه شد که ادعای قائمیت کرد؟ در این میان مراد او از من یظهره الله چه بود و علت قرابت بسیار بین قائم موعود و من یظهره الله چیست؟
شاید برای پیجویی این مسأله لازم باشد نگاهی اجمالی به اعتقادات شیخیه بیندازیم. چرا که باب از ابتدای یک شیخی مؤمن به حساب میآمد و عموم پیروان او شیخیان جوانی بودند که از ابتدا حول محور اعتقادات شیخیه به دور او جمع شدند. آن چنان که در مقدمهی این مقاله اشاره شد، شیخیان اعتقادات خاصی در مورد شیعهی خالص و رکن رابع ایمان داشتند و معرفت او را از لوازم ایمان میدانستند. اما این تنها بحث شیخیان نبود. شیخ احمد احسائی در برخی نوشتههای خود تصریح میکرد که امام زمان علیهالسلام فاقد جسم عنصری است و در عالم هور قلیا و در اقلیم هشتم زیست میکند و هر هنگام که اراده کند، میتواند در جسمی زمینی به اختیار خود حلول کند. در واقع شیخ احمد با این تبیین، مسألهی طول عمر امام زمان علیه السلام را در نظام فکری خود حل کرده بود. شیخ احمد در رسالهی رشتیه –که در جوامع الکلم منتشر شده است- هنگامی که ملا علی بن میرزا خان گیلانی رشتی از وی دربارهی وجود امام زمان این گونه میپرسد که مقصود او از این که حضرت حجت در هورقلیا زندگی میکند و ظهور و رجعت او در عالم مثال است، چیست؟ نوشته بود:
«الحجة علیه السلام فی غیبته تحت هورقلیا فی تلک الدنیا فی قریة یقال لها کرعة فی وادی شمروخ. و روی انه فی طیبة و ان معه ثلاثین بدلا و کل هذه القری من تلک الدنیا و هو علیه السلام ظاهر لاهلها. و اما اذا اراد ان یدخل فی هذه الاقالیم السبعة، لبس صورة من صور اهل هذه الاقالیم و لا یعرفه احد و لا تراه عین رؤیة معرفه حتی تراه کل عین.»
ترجمه: حجت علیه السلام در [زمان] غیبتش در هور قلیا در آن دنیا در قریهای است که «کرعه» خوانده میشود و در وادی «شمروخ» است. و روایت شده که او در «طیبة» است. و سی نفر همراه اویند و همهی این قریهها از آن دنیا است و او علیه السلام برای اهل آن دنیا ظاهر است؛ اما هرگاه بخواهد در این اقالیم هفت گانه وارد شود، صورتی از صور اهل این اقالیم را میپوشد و هیچ کس او را نمیشناسد و هیچ کس او را به نحو شناختن نمیبیند، تا این که همهی چشمها او را ببینند.[۸۴]
بنابراین شیخ احمد در برخی تألیفات و نظریه پردازیهای خود، امام عصر علیه السلام را فاقد بدن عنصری در این دنیا دانسته بود و وسیلهی حضور آن حضرت در اقالیم هفتگانه را پوشیدن لباس اهل این دنیا دانسته بود. این بدان معنا بود که هر هنگام که آن حضرت اراده میفرمود، میتوانست در لباس اهل این جهان یا یکی از اهالی این جهان حلول کند و از این طریق در این عالم حضور یابد. در واقع حضور امام عصر در عوالم هفتگانه، بر پایهی حلول در جسد شخصی ثالث بود. بر پایهی همین اعتقاد، این امکان وجود داشت که آن حضرت، در جسم نایب خود حلول کند و در واقع با این توجیه، تناقض میان ادعاهای باب حل شود. هم چنین ممکن بود که بعد از مرگ جسم عنصری باب، آن حضرت به اقلیم هشتم بازگردد و بار دیگر در لباس من یظهره الله به این جهان بازگردد. در واقع این احتمال وجود دارد که باب، با بهره گیری از همین اعتقاد در مورد جسم حضرت مهدی علیه السلام، برخی شیخیان را با خود همراه کرده باشد.
لازم به ذکر است که شیخ احمد در برخی دیگر از تألیفات خود، ضمن قبول وجود جسم برای حضرت حجت علیه السلام، به نحوی اعتقاد پیش گفته را نقض نیز کرده است که این دو گانگی در تعالیم شیخ احمد، میتواند دستمایهی پژوهشی دیگر باشد.
نتایج:
بی گمان باب در دوران کودکی و جوانی از تعالیم شیخیه تأثیر گرفته است. او بر پایهی همین تعالیم و با ارادت محض به محضر امام زمان علیه السلام که از ویژگیهای شیخیه بوده است، در ابتدای دعوت خود در سال ۱۲۶۰ هجری قمری خود را رکن رابع ایمان، شیعهی کامل یا قریهی ظاهره میدانسته است و برای زمینه سازی ظهور امام زمان علیه السلام تلاش میکرده است. در تمام تألیفات نخستین باب که اکثراً در تبیین و تفسیر سورههای قرآن کریم بوده است، او ضمن اشارات رمزگونه و تفسیرهای کنایی و اشاری، مکرراً به تصریح و با نقل روایات متعدد به وجود امام زمان علیه السلام، ویژگیهای شخصی و شخصیتی آن حضرت، نام ایشان و نام نواب اربعه، بحث غیبت آن حضرت، طول عمر ایشان و مأموریت تاریخی و جهانی آن حضرت مطالبی را بیان کرده است که با اعتقادات امروز شیعیان در مورد حضرت مهدی علیه السلام مطابقت کامل دارد و در طول این مقاله بخشهایی از آن بیان شده است.. او در نوشتارهای خود تمنای شهادت و جان نثاری در راه آن حضرت را داشته و به پیروان خود برای آن پیروزی حتمی و ظهور کلی بشارت میداده و برای ظهور آن حضرت دعا میکرده است.
اما به ناگاه و از سال ۱۲۶۴ هجری قمری و پس از اجتماع بابیان در بدشت و اعلام قائمیت او و نسخ آیین اسلام توسط مریدان، ناگهان تمامی این ادعاها رنگ میبازد و ادعای قائمیت باب به همراه نسخ آیین اسلام و تشریع دیانت بیان جلوه گر میشود و تضادی درونی میان ادعاهای نخستین و واپسین او ایجاد میشود. هر چند که تحلیلهای متعدد سیاسی و اجتماعی دربارهی علت این دگرگونی ادعا وجود دارد که از موضوع این مقاله خارج است، اما به هر حال ریشههای سخنان باب در طول شش سال پر حادثهی زندگی او را میتوان در بستر اعتقادات شیخی باب جستجو کرد؛ چه در ادعایش بر «رکن رابع ایمان» و چه در ادعای «قائمیت» و چه در بشارتهای متعدد باب به ظهور «من یظهره الله» و شباهتهای بی شمار این موعود جدید به حضرت حجت علیهالسلام.
باب حتی در آن زمان که ادعای قائمیت کرده است به بحث حلول حجت بن الحسن علیه السلام در جسد خود معتقد شده و هرگز وجود آن حضرت را نفی نکرده است. بلکه ضمن نام بردن از آن حضرت، در تأیید وکلای ایشان نیز مطالب بسیاری نوشته است. او حتی معتقد بوده است که حضرت حجت بار دیگر در قالب من یظهره الله ظهور خواهد کرد و کار او را به انجام خواهد رساند. این البته با بسیاری از ادعاهای پیروان بعدی باب از جمله بهاءالله در کتاب ایقان در تعارض است. چرا که آنان باب را همان امام دوازدهم دانسته اند و منکر وجود حضرت حجت علیه السلام شدهاند و حتی وکلای آن حضرت را دروغگو و شیاد دانستهاند. همین تعارضها برای غیر قابل جمع بودن ادعای بهائیان با رفتار و نوشتههای باب کافی به نظر میرسد. لذا ادعای بهائیان در تبعیت از باب و من یظهره الله بودن بهاءالله غیر قابل پذیرش است.
پی نوشت ها:
[۱]محمد حسینی، حضرت باب، صفحهی ۱۳۴
[۲] همان صفحهی ۱۳۵ [۳] آیتی، الکواکب الدریه، جلد۱، صفحهی ۳۰ و ۳۱، رحیق مختوم صفحهی ۱۰۴۵ [۴] اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل صفحهی ۵۹ [۵] شوقی ربانی، قرن بدیع، صفحهی ۶۸۲ [۶] مازندرانی فاضل، تاریخ ظهورالحق، بخش سوم، صفحهی ۲۰۰، پاورقی [۷] شوقی افندی، قرن بدیع، صفحهی ۴۳ [۸] شوقی افندی، قرن بدیع، صفحهی ۹۳؛ مازندرانی فاضل، تاریخ ظهورالحق بخش سوم، صفحهی ۱۱۱ [۹] شوقی افندی، قرن بدیع، صفحهی ۹۷ [۱۰] محمد حسینی، حضرت باب، صفحهی ۵۵۸ [۱۱] اشراق خاوری، ایام تسعه، صفحهی ۱۷۸ [۱۲] نوری میرزا حسینعلی بهاءالله، اشراقات صفحهی ۱۵۷ [۱۳] در رسالهی رشتیه این آیهی شریفه را برای استخراج لقب فوق به کار برده: سوره سباء، آیه ۱۷: «وَ جَعَلْنا بَینَهُمْ وَ بَینَ الْقُرَى الَّتی بارَكْنا فیها قُرىً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فیهَا السَّیرَ سیرُوا فیها لَیالِی وَ أیاماً آمِنینَ »: و قرار دادیم میان اهالی شهر سباء و قرایی که برکتشان دادیم، قریههای آشکاری را و سیر و سفر را در میان آنها مقدر نمودیم و فرمان دادیم که در امن و امان در آنها، شبها و روزها سفر کنید.امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه، قرای مبارکه را به ائمه اطهار و قرای ظاهره را به محدثان و راویان علوم اهل بیت تعبیر فرمودهاند و شیخ احمد این مطلب را از آن حضرت اقتباس و در منظور خود به کار برده است.
[۱۴] گلپایگانی، کشف الغطاء صفحه ۲۰۰ تا ۲۰۵ [۱۵] اشراق خاوری، قاموس توقیع منیع، جلد ۲ صفحهی ۵ [۱۶] شوقی افندی، قرن بدیع، صفحهی ۹۷ [۱۷] محمد حسینی، حضرت باب، صفحهی ۵۵۷ [۱۸] اشراق خاوری، رحیق مختوم، جلد اول صفحهی ۲۴ [۱۹] نوری میرزا حسینعلی بهاءالله، ایقان صفحهی ۱۵۳ [۲۰] اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل، صفحهی ۴۹ [۲۱] نوری میرزا حسینعلی بهاءالله، ایقان صفحهی ۱۵۳ [۲۲] شوقی اندی، قرن بدیع، صفحهی ۵۵ [۲۳] بهاءالله، اقتدارات، صفحهی ۳۱۹ [۲۴] اشراق خاوری، رحیق مختوم، جلد ۱، صفحهی ۴۵۰ [۲۵] صادق زاده میلانی، کاویان، « نگاهی تاریخی به مسالۀ قائم در شیعه دوازده امامی»، ۲۸ دیماه ۱۳۸۸، [۲۶] فصلنامهی تخصصی تاریخ معاصر ایران، مقاله ماه عسل رژیم پهلوی و بهائیان، صفحات ۳۴۹ تا ۵۱۲، به قلم همایون کشتگر [۲۷] نوری میرزا حسینعلی بهاءالله، ایقان، صفحه ۵۷ [۲۸] اشراق خاوری، محاضرات، صفحه ۱۳۰ [۲۹] نوری میرزا حسینعلی بهاءالله، ایقان، صفحه ۱۸۰ [۳۰] سید باب، تفسیر سورهی یوسف، در بسیاری از صفحات از جمله در صفحات: ۱، ۲، ۳، ۴، ۷ و… [۳۱] مازندرانی، اسرارالآثار جلد ۳ صفحهی۲۷۳، ذیل عنوان ذکر [۳۲] سید باب، تفسیر سورهی یوسف، صفحهی ۲۰۸ [۳۳] سید باب، تفسیر سورهی یوسف، صفحهی ۱؛ هم چنین اشراق خاوری، رحیق مختوم، جلد ۱ صفحهی ۲۳ [۳۴] سید باب، تفسیر سورهی یوسف، صفحهی ۲۵ [۳۵] سید باب، همان، صفحهی ۲۸ [۳۶] سید باب، همان، صفحهی ۱۴۰ [۳۷] سید باب، همان، صفحهی ۱۶۴ [۳۸] سید باب، همان، صفحهی ۲۷۹ [۳۹] سید باب، تفسیر سورهی کوثر، صفحهی ۶۹ [۴۰] سید باب، همان، صفحهی ۷۴ [۴۱] سید باب، همان، صفحهی ۷۶ [۴۲] سید باب، تفسیر سورهی کوثر، صفحهی ۷۶؛ در منابع شیعی: مجلسی، بحارالانوار، جلد ۵۲، صفحهی ۱۲۲ به نقل از صدوق، عیون اخبار الرضا، جلد ۲، صفحهی ۳۶. [۴۳] سید باب، تفسیر سورهی کوثر، صفحهی ۷۶؛ در میان منابع شیعی: مجلسی، بحارالانوار، جلد۵۲، صفحهی ۱۲۲ به نقل از طبرسی، احتجاج، جلد ۲، صفحهی ۳۶. [۴۴] سید باب، تفسیر سورهی کوثر، صفحهی ۸۱ [۴۵] سید باب، همان، صفحهی ۹۷ [۴۶]سید باب، همان، صفحهی ۱۲۸ [۴۷] سید باب، همان، صفحهی ۱۳۲ [۴۸] سید باب، تفسیر سورهی توحید، صفحهی ۴ [۴۹] سید باب، تفسیر سورهی والعصر، صفحهی ۴ [۵۰] سید باب، همان، صفحهی ۲۸ [۵۱] سید باب، همان، صفحهی ۲۹ [۵۲] خویی، معجم رجال الحدیث، جلد ۱۱ صفحهی ۱۱۶ [۵۳] مجلسی، بحارالانوار جلد ۹۹ صفحهی ۹۵ [۵۴] سید باب، تفسیر سورهی والعصر صفحهی ۳۶، و صفحهی ۱۰۳ [۵۵] شیخ طوسی، مصباح المتهجد، جلد ۲ صفحهی ۸۰۳ [۵۶] سید باب، تفسیر سورهی والعصر صفحهی ۴۲ [۵۷] سید باب، همان، صفحهی ۴۶ [۵۸] سید باب، همان، صفحهی ۸۴ و صفحهی ۱۲۰ [۵۹] سید باب، همان، صفحهی ۱۲۴ [۶۰] سید باب، همان، صفحهی ۱۲۷ [۶۱] سید باب، تفسیر سورهی حمد صفحهی ۸ [۶۲]سید باب، همان، صفحهی ۲۴ [۶۳] سید باب، صحیفه عدلیه صفحهی ۲۶ و ۲۷ [۶۴] سید باب، همان، صفحه ۳۸ [۶۵] سید باب، همان، صفحهی ۴۰ [۶۶] سید باب، صحیفه بین الحرمین، صفحات، ۶۸، ۷۳ [۶۷] سید باب، همان، صفحهی ۱ [۶۸] سید باب، همان، صفحهی ۲ [۶۹] سید باب، همان، صفحهی ۶۸ [۷۰] سید باب، همان، صفحهی ۸۲ [۷۱] سید باب، دلایل سبعه، صفحهی ۴۷، اصل این روایت در کتب متعدد شیعی نقل شده که از جملهی آنها عبارتند از: اصول کافی جلد ۱، صفحهی ۵۲۵، غیبت نعمانی صفحهی ۶۶، کمال الدین، جلد ۱، صفحهی ۳۱۰ [۷۲] مازندرانی، اسرارالآثار، جلد ۲، صفحهی ۶۸ [۷۳] افندی عباس، مقالهی شخصی سیاح صفحهی ۳ و ۴ [۷۴] مازندرانی، اسرارالآثار جلد۲، صفحهی ۷ و ۸ [۷۵]مازندرانی، همان، جلد ۱، صفحات ۱۷۹ تا ۱۸۲ [۷۶] گلپایگانی، کشف الغطاء صفحهی ۲۰۳ [۷۷] به عنوان نمونه، بیان فارسی صفحهی ۲۳۱ [۷۸] سید باب، همان، صفحهی ۷۸ [۷۹] سید باب، همان، صفحهی ۷۳ [۸۰]سید باب، همان، صفحهی ۱۲۶ [۸۱] سید باب، همان، صفحهی ۶۱ [۸۲]سید باب، همان، صفحهی ۱۵۱ [۸۳] سید باب، همان، صفحهی ۲۳۰ [۸۴] فیض، بشارت موهوم، صفحهی ۳۶ تا ۳۸، احسایی، جوامع الکلم چاپ سنگی، جلد۱، صفحهی ۱۰۳
منبع: فصلنامه بهائی شناسی
null