وصایت در میان پیامبران و پیشوایان بهائی

0 670

چکیده

انتخاب جانشین و وصیّ برای ادامه دادن اهداف و راه پیشوایان در ادیان الهی مرسوم بوده است. پیامبران در زمان حیات خود به فرمان خداوند وصیّ خویش را به مردم معرفی می‌کردند. در آیین بهائی نیز با وجود انتخاب وصیّ از جانب پیشوایان، افراد دیگری خود را به این عنوان جا زده و پیروان هم زیر بار پیشوای جدید رفته‌اند. از جمله اوصیائی‌ که کنار گذاشته شدند یحیی صبح ازل وصیّ باب و محمدعلی افندی وصیّ دوم بهاءالله بوده است. همچنین بنابر تأکید الواح وصایای عبدالبهاء، ادامه‌ی سلسله‌ی ولایت امرالله می‌بایست از نسل پسران شوقی باشد که با توجه به اینکه او عقیم بود و نسلی از خود برجای نگذاشت، رهبری جامعه‌‌ی بهائی بعد از او در هاله‌ای از ابهام فرو رفته است. 

کلید واژه

وصیّت، وصیّ، بهائی، سلسله‌ی ولی امرالله، محمدعلی افندی

 

مقدمه

از امور بدیهی‌ای که عقلای عالم آن را تأیید و بدان عمل می‌کنند، وصیّت ‌کردن است. یک خردمند از هر دین و مسلکی باشد، تلاش می‌کند تا قبل از درگذشتش، درباره‌ی آنچه از خود باقی می‌گذارد، سفارش کند و حفظ و صیانت اموال و دارایی خود را پس از مرگ خویش، به فردی مطمئن واگذارد. 

هر انسانی علاقه‌مند است که امورش را مطابق نظریه و صلاحدید خود انجام دهد و همه‌ی شؤون و امور مربوط به‌ خود را مراقبت کند، تا مطابق نظرش انجام شود. حکم فطری و غریزه‌ی الهی این است که انسان هیچ‌گاه نمی‌خواهد اختیار کارهایش از دستش بیرون برود و به دست شخصی بیگانه سپرده شود و همان‌طور که به آثار و افکار خود علاقه دارد، از تصرّف و تغییر و تبدیل در آن‌ها به دست دیگران نیز ناراضی خواهد بود. این علاقه نه‌تنها در زمان حیات شخص، بلکه بعد از مرگ هم تا وقتی آثار او باقی است، وجود دارد. لذا انسان در دوران زندگی‌اش، باید با بینشی دقیق، مسائل بعد از خود را تا افقی بسیار وسیع نگریسته و برای حفظ و مصونیت آثار خود، اعم از  کتاب‌ها، نوشته‌ها، اموال  و…، اظهار نظر ‌کند و با نهایت توان برای تحقق آن در خارج بکوشد.

شریعت هر پیامبر و تعالیم و دستاوردهای او نیز از این قاعده‌ی عقلی مستثنی نیست و حفظ و پاسداشت دین و عقیده، از هر جهت بر مال و منال برتری دارد و برای تعیین تکلیف شایسته‌تر است. پیامبران نیز که تلاش بسیاری برای تبلیغ امر الهی در جوامع بشری داشته‌اند، این تلاش را مهمل رها نکرده، به امر خداوند به این حکم عقلی عمل کرده، وصيّ و جانشين خود را به مردم معرفی می‌کردند تا پس از خودشان، راهشان را ادامه دهند؛ دين الهي را از تحريف حفظ كنند و راهنماي مردم و رافع اختلاف‌های آنان باشند. در این مقاله به مسأله‌ی وصایت در قرآن و روایات می‌پردازیم و سپس وصایت را در میان پیشوایان دیانت بهائی با توجه به جزوه پاسخ به شبهات ـ شماره 69 ـ بررسی می‌کنیم

وصی در لغت

وصیّ در لغت به معنای: اندرزدهنده، وصیّت‌کننده و سفارش‌کننده آمده ‌است و در اصطلاح فقه به کسی که موافق سفارش و وصیّت کسی پس از مرگ وی در امور و اموال وی دخالت و تصرّف کند، وصیّ گفته می‌شود. به بیان دیگر، وصیّ به کسی می‌گویند که بعد از مرگ وصیّت‌کننده، طبق وصیتّ‌نامه، حق دخل و تصرف در امور و اموال میت را دارد. همچنین به امام علی (ع) به‌عنوان جانشین پیامبر (ص) وصی آن حضرت گفته می‌شود (معین، محمد، فرهنگ معین، واژه «وصی»، تک جلدی، تهران، نشر سرایش، چاپ 4، 1381).

وصایت و جانشینی در متون دینی

 از ابتدای آفرینش، خداوند برای هدایت انسان‌ها پیامبرانی را فرستاده است و برای این پیامبران در زمان حیاتشان اوصیایی را انتخاب و معرّفی آن‌ها به امّت را به ایشان تأکید کرده است؛ تا بعد از مرگشان هدایت آنان استمرار داشته باشد.  این سنت الهی در میان تمامی انبیاء علیهم‌السلام جاری بود. اولین پیامبر، حضرت آدم علیه‌السلام؛ به فرمان خداوند فرزندش شیث (هبةالله) را به جانشینی خویش معرفی کرد. حضرت نوح سام را و حضرت ابراهیم، اسحاق را به‌عنوان جانشین معرفی فرمودند. حضرت موسی، یوشع و حضرت عیسی، شمعون و سرانجام، پیامبر اکرم صلّی‌الله ‌علیه ‌و آله ، علی علیه‌السلام و یازده فرزند معصومشان را به‌عنوان وصیّ از طرف خدا  به مردم معرفی کردند.

وصایت در قرآن

در قرآن کریم، امر وصیّت برای همه مورد تأکید قرار گرفته است:

كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقينَ (بقره/ 180)

ترجمه: بر شما مقرر شده است كه چون يكى از شما را مرگ فرا رسد، اگر مالى بر جاى گذارد، براى پدر و مادر و خويشاوندان [خود] به‌طور پسنديده وصيت كند؛ [اين كار] حقى است بر پرهيزگاران.

وصیّت، از جمله سفارشات مؤكّد خداوندی است که تغییر دادن آن توسط دیگران، گناهی بزرگ و نابخشودنی است:

فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ‏ عَلَى الَّذينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ (181بقره)

ترجمه: پس هركس آن [وصيت‏] را بعد از شنيدنش تغيير دهد، گناهش تنها بر [گردن‏] كسانى است كه آن را تغيير مى‏دهند. آرى، خدا شنواى داناست.

ویژگی وصّیت این است كه مطابق با عقل و شرع بوده و انسان عاقل آن را می‌پذیرد؛ لذا احترام به وصیّتی كه مطابق با این شرایط باشد، واجب است و كسی كه كوچك‌ترین تغییری در آن به‌وجود آورد، برای او گناه محسوب می‌شود (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج‏1، ص616).

وصیّ پیامبران در قرآن

مسأله وصایت پیامبران در قرآن کریم نیز مورد توجه قرار گرفته است. نمونه‌ی ذیل، مؤید این مطلب است:

وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني‏ في‏ قَوْمي‏ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ  (اعراف/۱۴۲)

ترجمه: و موسى [هنگام رفتن به طور سینا] به برادرش هارون گفت: «در ميان قوم من جانشينم باش، و [كار آنان را] اصلاح كن، و راه فسادگران را پيروى مكن.»

موسی کلیم‌الله در غیبت چهل‌روزه امر امّت را به خودشان وانگذاشت و هارون را که افضل از همه‌ی بنی‌اسرائیل بود، خلیفه و وصیّ خود قرار داد تا جریان امور درغیبت او مختل نگردد. این مسأله نشان می‌دهد که وقتی پیامبری الهی مدتی از امت خویش دور می‌شود به‌طوری که دسترسی به او ندارند، آنان را رها نکرده و خلیفه و جانشیی برای خویش مشخص می کند، پس چطور می‌توان پذیرفت که پیامبران پیش از مرگ خویش، بدون مشخص کردن وصی و جانشین، امت خویش را رها کنند؟

پیامبران گذشته هرگز امر جانشین و انتخاب وصی را به مردم نسپردند، حتی خودشان هم نمی‌توانستند جانشین انتخاب کنند و تمامی ‌اوصیای پیامبران به امر خدا تعیین و توسط پیامبران معرفی می‌شدند. مسئله‌ی رهبری در امت‌های پیشین به‌صورت وراثت در خانواده‌های پیامبران بوده است و فرزندان صالح پیامبران مقام رهبری را از آنان به ارث می‌بردند. این مسئله در برخی آیات به‌خوبی مشخص است:

خداوند متعال درباره‌ی کیفیت انتخاب حضرت یوسف (علیه‌السلام) به‌عنوان جانشین حضرت یعقوب و پیامبرى براى بنى‌اسرائیل مى‌فرماید:

و َکذلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأوِیلِ الْاَحادِیثِ وَیُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَعَلى آلِ یَعْقُوبَ کَما أَتَمَّها عَلى أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» (یوسف۱۲)

ترجمه: «و این‌گونه پروردگارت تو را برمى‌گزیند، و از تعبیر خواب‌ها به تو مى‌آموزد، و نعمتش را بر تو و خاندان یعقوب تمام و کامل مى‌کند، همان‌گونه که پیش از این، بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام کرد، به یقین، پروردگار تو دانا و حکیم است»

وصی در روایات

در کتاب‌های مختلف روایی و کلامی، در شیعه و در اهل سنت، روایات زیادی دالّ بر تعیین وصی موجود است. نمونه‌های ذیل، شاهدی بر این مدعا است:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ:‏ إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى مِائَةَ أَلْفِ نَبِيٍّ وَ أَرْبَعَةً وَ عِشْرِينَ أَلْفَ نَبِيٍّ أَنَا سَيِّدُهُمْ وَ أَفْضَلُهُمْ وَ أَكْرَمُهُمْ عَلَى اللَّهِ عَزَّ‌وَ‌‌جَلَّ وَ لِكُلِّ نَبِيٍ‏ وَصِيٌ‏ أَوْصَى إِلَيْهِ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ وَ إِنَّ وَصِيِّي عَلِيَّ‌بْنَ‌أَبِي‌طَالِبٍ لَسَيِّدُهُمْ وَ أَفْضَلُهُمْ وَ أَكْرَمُهُمْ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ (صَلَّى‌اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): أَيُّهَا النَّاسُ، اسْمَعُوا قَوْلَ نَبِيِّكُمْ، إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ أَرْبعه آلافِ نَبِيٍّ، لِكُلِّ نَبِيٍ‏ وَصِيٌ‏، وَ أَنَا خَيْرُ الْأَنْبِيَاءِ، وَ وَصِيِّي خَيْرُ الْأَوْصِيَاء.

ترجمه: پیامبر اکرم صلّی‌ الله ‌علیه ‌و آله فرمود: خداوند تبارک و تعالی صدوبیست وچهارهزار پیامبر فرستاد و من آقا و برتر و گرامی‌ترین آن‌ها هستم و برای هر نبی وصی‌ای به امر خودش قرار داد، وصیّ من علی‌بن‌ابی‌‌طالب است که آقا و برتر و گرامی‌ترین نزد خداوند عزوجل است. سپس فرمودند مردم گفتار پیامبرتان را بشنوید که برای هر نبی وصی‌ای است و من بهترین انبیاء و وصیم بهترین اوصیاء است (صدوق، من لايحضره الفقيه، ج‏4، ص180).

شیعه و سنی از سلمان فارسی نقل کرده‌اند:

          «قلت یا رَسُولَ اللَّهِ لِکُلِّ نَبِیٍّ وَصِیٌّ فَمَنْ وَصِیُّکَ؟ قال فإنّ وصیّی وَ مَوْضِعُ سِرِّی وَ خَیْرُ من أَتْرُکُ بَعْدِی وَ یُنْجِزُ عِدَتِی وَ یَقْضِی دَیْنِی عَلِیُّ‌بن‌أبی‌طَالِبٍ.»  

ترجمه: عرض کردم یا رسول الله! برای هر پیامبری وصی و جانشینی است، وصی و جانشین شما کیست؟ پیامبر اکرم صلّی‌‌الله ‌علیه ‌و آله فرمودند: همانا وصی من و محل اسرار من و بهترین کسی که بعد از من باقی می‌ماند و آن کس که وعده‌های مرا عملی می‌کند و دیون مرا پرداخت می‌کند، علی‌بن‌ابی‌طالب است (طبرانی، المعجم الکبیر، ج۶، ص۲۲۱؛ ابن‌ حنبل، فضائل الصحابة ج ۲، ص ۶۱۵؛  هیثمی، مجمع‌الزوائد، ج ۹، ص۱۱۳؛  العلامة الحلي، كشف اليقين في فضائل أميرالمؤمنين عليه‌السلام، المبحث ص 254).

«لکلّ نبیٍ وصیٌ و وارثٌ و إنّ علیاً وصیّی و وارثی».

ترجمه: برای هر پیامبری وصی و وارثی است. وصی و وارث من هم علی‌بن‌ابی‌طالب است (ابن‌عساکر، تاریخ مدینه‌ دمشق، ج ۴۲، ص۳۹۲ و الخوارزمی، الموفق، المناقب، ص ۸۵ و ابن‌المغازلی، مناقب علی‌بن‌أبی‌طالب علیه‌السلام ص۱۶۷).

وصایت در کتاب مقدس

مسأله وصایت در کتاب مقدس (تورات و انجیل) نیز موردتوجه قرار گرفته است. 

الف) کتاب عهدین درمورد یوشع‌بن‌نون می‌گوید:

 و موسي‌ به خداوند عرض‌ كرده‌، گفت‌: ملتمس‌ اینکه‌ يهوه‌ خداي‌ ارواح‌ تمامي‌ بشر، كسي‌ را بر اين‌ جماعت‌ بگمارد که‌ پيش‌ روي‌ ايشان‌ بيرون‌ رود، و پیش‌ روی ایشان داخل‌ شود و ايشان‌ را بيرون‌ برد و ايشان‌ را درآورد، تا جماعت‌ خداوند مثل‌ گوسفندان‌ بي‌شبان‌ نباشند و خداوند  به‌ موسي‌ گفت: يوشع‌بن‌‌نون‌ را که مردي‌ صاحب‌ روح‌ است‌ گرفته‌، دست‌ خود را بر او بگذار و او را به‌ حضور اَلِعازار كاهن‌ و به‌ حضور تمامي‌ جماعت‌ برپا داشته‌، در نظر ايشان‌ به‌ وي‌ وصيت‌ نما و از عزت‌ خود بر او بگذار تا تمامي‌ جماعت‌ بني‌اسرائيل‌ او را اطاعت‌ نمايند. او به‌ حضور العازار كاهن‌ بايستد تا از براي‌ او به‌حكم‌ آوریم‌ به‌ حضور خداوند سئوال‌ نمايد، و به‌ فرمان‌ وي‌، او و تمامي‌ بني‌اسرائيل‌ با وي‌ و تمامي‌ جماعت‌ بيرون‌ روند، و به‌ فرمان‌ وي‌ داخل‌ شوند.‌ موسي‌ به‌ نوعي‌ كه خداوند او را امر فرموده‌ بود عمل‌ نموده‌، يوشع‌ را گرفت‌ و او را به‌ حضور العازار كاهن‌ و به‌ حضور تمامي‌ جماعت‌ برپا داشت، دست‌هاي‌ خود را بر او گذاشته‌، او را به‌‌طوری که خداوند به‌واسطه‌‌ی موسي‌ گفته‌ بود، وصيت‌ نمود (عهد عتیق، سفراعداد، باب27، صص 16-23).

ب) وصیت حضرت داوود علیه‌السلام به فرزندش حضرت سلیمان علیه‌السلام:

«و چون ایام وفات داوود نزدیک شد، پسر خود سلیمان را وصیت فرموده، گفت: من به راه تمامی اهل زمین می‌روم. پس تو قوی و دلیر باش. وصایای یهوه، خدای خود را نگاه داشته، به طریق‌های وی سلوک نما، و فرایض و اوامر و احکام و شهادات وی را به‌نوعی که در تورات موسی مکتوب است، محافظت نما تا در هرکاری که کنی و به هرجایی که توجه نمایی، برخوردار باشی.» (عهد عتیق؛ کتاب اول پادشاهان، باب 2 ، 1-3).

 

وصی در میان پیشوایان بهائی

وصی باب

در باور ازلیان ، میرزایحیی در سن 19سالگی، در سال 1265 ق. برای باب نوشته‌ای فرستاد که مورد توجه ویژه‌ی او قرار گرفت. سپس طلوع صبح ازل در سال 1266 ق. روی داد و او مرآت خوانده شد و از جانب باب دستور یافت تا کتاب بیان را کامل کرده و آیین او را حفظ کند. (نبوی، فصلنامه بهائی‌شناسی، سال اول شماره 2 و 3 پاییز و زمستان 95ص64 ، به نقل از اسدالله فاضل مازندرانی، به نقل از عطیه روحی، شرح حال مختصری از زندگانی حضرت ثمره (صبح ازل) ص4).

 متن وصیت باب به این شرح است: « هذا کِتابٌ مِن عَلِيِّ قَبلِ نَبيل… إلي مَن يَعدِلُ اسمُهُ اسمَ الوَحيد… أن يا اسمَ الوَحيدَ فَاحفَظ ما نُزِّلَ فِي البَيانِ و أمُر بِهِ فَإنَّکَ لَصِراطُ حَقٍّ عَظيمٍ»

ترجمه: اين مکتوبي است از جانب علي قبل نبيل (علي محمد)…به‌سوي آن ‌که نامش با نام وحيد معادل است (یحیی صبح ازل) اي وحيد آنچه را در بيان نازل شده نگهداري کن و به آن امر نما پس همانا تو راه حقيقت بزرگي هستي.

عين دستخط جناب باب به ميرزايحيي در آغاز کتاب «قسمتي از الواح نقطه اولی» آمده است. بدین ترتیب پس از مرگ باب، جانشيني او به ميرزايحيي نوري معروف به صبح ازل رسيد. اما بهاءالله، برادر بزرگ‌تر صبح ازل، جانشین رسمی باب را کنار گذاشت. او اعلام کرد که وصايت صبح ازل بي‌اساس است و ادعای من یظهره‌اللهی خود را آشکار کرد. بهائیان معتقدند که بهاءالله با ميرزاعبدالکريم قزويني کاتب، طرحی را برای حفظ جان خود کشید و صبح ازل را سپر بلای خود قرار داد. عبدالبهاء دراین‌مورد می‌گوید: «چون از برای بهاء‌الله در طهران شهرت عظیمه… با ملاعبدالکريم دراين‌ خصوص مصلحت ديدند… که افکار متوجه شخص غايبي شود و به اين وسيله بهاءالله محفوظ از تعرض ناس مانَد و چون نظر به بعضي ملاحظات، شخص خارجي را مصلحت ندانستند، قرعه‌ی اين فال را به نام برادر بهاءالله، ميرزايحيي زدند. باري به تأييد و تعليم بهاءالله او را مشهور و در لسان آشنا و بيگانه معروف نمودند.» (عبدالبهاء، مقاله‌ی شخصی سياح: ص 67 تا 69). گروهي از بزرگان بابيه صبح ازل را وصي باب دانستند و پيروي‌اش را لازم شمردند و نام «ازلي» گرفتند. جمعي ديگر داعيه‌ی ميرزاحسين‌علي را پذيرفته خود را «بهائي» ناميدند. گروهي به‌دنبال ميرزااسدالله ديان رفتند و «ديـّانيّه» خوانده شدند (مازندرانی، فاضل، تاریخ ظهورالحق، بخش سوم ص66). گروهي زرين‌تاج را به پيشوايي برگزیده و لقب «قرّة العيني» گرفتند (اشراق خاوری، عبدالحمید، رحیق مختوم ص 1149). برخي ديگر ملامحمدعلي بارفروشي را برتر از ديگران پنداشتند که ايشان را « قدوسي » مي‌نامند (همان). آن‌قدر دودستگي و کشمکش بین دو برادر زیاد شد که دولت عثماني آنان را از هم جدا کرد و ازليان را به ماغوسا يا ماگوستيا در خاک قبرس و بهائيان را به قلعه‌ی عکّا در خاک فلسطين فرستاد. به‌هرحال وصیت جناب باب درمورد صبح ازل توسط بهائیان پذیرفته نشد و بهاءالله خود را پیشوای بهائیان قرار داد.

وصی بهاءالله

در لوح عهدي كه به‌منزله‌ی وصيت‌نامه بهاءالله است، آمده است: «لسان از براي ذكر خير است او را به گفتار زشت ميالاييد… مذهب الهي از براي محبت و اتحاد است او را سبب عداوت و اختلاف ننماييد… وصية الله آن كه بايد اغصان و افنان و منتسبين، طراً بغصن اعظم ناظر باشند… قَد قَدَّرَ اللهُ مَقامَ الغُصنِ الأكبَرَ بَعدَ مَقامِهِ إنَّهُ هُوَ الآمِرُ الحَكيمُ قَدِ اصطَفَينَا الأكبَرَ بَعدَ الأعظَم… محبت اغصان بر كل لازم… احترام و ملاحظه اغصان بر كل لازم» (بهاءالله، مجموعه‌ای از الواح ص136). یعنی: خدا مقام غصن اکبر (محمدعلی) را بعد از مقام غصن اعظم (عباس‌افندی) قرار داده است. بنابراین پس از بهاءالله، عباس و بعد از او، محمدعلی جانشینش خواهند بود. (افنان لقب خویشاوندان باب و اغصان لقب خویشاوندان بهاءالله است). بنابر لوح عهدي قرار بود پس از درگذشت بهاءالله ابتدا عباس و سپس محمدعلي پیشوای بهائيان باشند. اما پس از مرگ پدر، ميان فرزندان جدايي افتاد. جناب عبدالبهاء به وصیت پدر عمل نکرد و در زمان حیات خودش درگیری‌های زیادی با غصن اکبر یعنی محمدعلی افندی پیدا کرد. محمدعلي با دو برادر ديگرش و نیز دو تن از زنان ميرزاحسين‌علي و با خواهران و پسرعموها بر عبدالبهاء شوريدند و علی‌رغم تأکیدی که در لوح عهدي بود كه اختلاف و نزاع بین خانواده ایجاد نشود و احترام و دوستي میان بستگان مراعات شود، دودستگي میان دو برادر اوج گرفت.

وصی عبدالبهاء

عباس افندي هنگام مرگ فرزند پسر نداشت و با آنكه برادرش محمدعلی ـ غصن اكبر ـ  وصی دوم بهاءالله زنده بود، الواح وصاياي خود را نوشت و براي رهبري و رياست بهائيان، قرار تازه‌اي گذاشت؛ او سلسله‌ی ولايت امرالله را تأسيس کرد. عبارات ذیل در الواح وصایای وی آمده است:

«اي ياران مهربان، بعد از مفقودي اين مظلوم بايد اغصان و افنان سدره‌ي مباركه و ايادي امرالله و احباي جمال ابهي توجه به فرع دو سدره كه از دو شجره‌ي مقدسه‌ي مباركه، انبات شده و از اقتران دو فرع دوحه‌ي رحمانيه به‌وجود آمده، یعنی (شوقی افندی) نمايند؛ زيرا آيت‌الله و غصن ممتاز و ولي امر‌الله و مرجع جميع اغصان و افنان و ايادي امرالله و احباء‌الله است و مبيّن آيات الله. و من بعده بِكراً بعد بِكرٍ يعني در سلاله‌ي او و فرع مقدس… اي احباي الاهي، بايد ولي امر‌الله در زمان حيات خويش من هو بعده را تعيين نمايد تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد و شخص معین باید مظهر تقدیس و تنزیه و تقوای الاهی و علم و فضل و کمال باشد (عبدالبهاء،الواح وصايا، ص11 تا 13؛  اسلمنت، بهاءالله و عصر جديد، ص298 و 299، یزدانی، احمد، نظر اجمالي در دیانت بهایی، نشر سوم، ص66 تا 68 ).

در اینجا جناب عبدالبهاء جانشینی در دیانت بهائی بعد از شوقی را در نسل پسرانش ادامه می‌دهد و تأکید می‌کند که همه پیروان باید اوامر ولی امرالله را تمکین کنند؛ و در جهت اهمیت وصی تأکید می‌کند که ولی امرالله باید وصی خود را در زمان حیات خویش تعیین کند تا بعد از مرگش اختلاف میان احباء پیش نیاید.

وصی شوقی

پيش‌گويي و پیش‌بینی حضرت عبدالبهاء درست از آب در نیامد و جناب شوقي عقيم بود. او هم برای خود جانشین انتخاب نکرد و با این همه تأکید جناب عبدالبهاء در تعیین و معرفی جانشین، این وصیت عملی نشد.

شوقی به دستور عبدالبهاء باید وصی خود را از میان فرزندانش در زمان حیات  معین می کرد اما او عقیم بود و فرزند نداشت و هیچ وصی دیگری هم انتخاب نکرد و به مرگ ناگهانی درگذشت.

پیش‌گویی جناب عبدالبهاء در مورد تعداد اوصیاء در دیانت بهائی

ایشان در بخشی از تفسیر باب یازدهم از مکاشفات یوحنا می‌گوید: «و این وای سوم روز ظهور جمال مبارک است… و آن بیست‌وچهار پیر که در حضور خدا بر تخت‌های خود نشسته‌اند به روی درافتاده خدا را سجده کردند… و در هر دوری اوصيا و اصفيا دوازده نفر بودند؛ در ايّام حضرت يعقوب دوازده پسر بودند و در ايّام حضرت موسی دوازده نقيب رؤسای اسباط بودند و در ايّام حضرت مسيح دوازده حواری بودند و در ايّام حضرت محمّد دوازده امام بودند و لکن در اين ظهور اعظم بيست‌وچهار نفر هستند دو برابر جميع؛ زيرا عظمت اين ظهور چنين اقتضا نمايد. اين نفوس مقدّسه در حضور خدا بر تخت‌های خود نشسته‌اند؛ يعنی سلطنت ابديّه مي‌کنند و اين بيست‌وچهار نفوس بزرگوار هرچند بر سرير سلطنت ابديّه استقرار دارند باوجوداين به آن مظهر ظهور کلّی ساجدند و خاضع و خاشع و گويند که تو را شکر مي‌کنيم «ای خداوند قادر مطلق که بودی و هستی و خواهی آمد زيرا قوّت عظيم خود را به‌دست گرفته به سلطنت پرداختی» يعنی تعليمات خود را بتمامه اجرا خواهی کرد و جميع من علی الارض را در ظلّ خويش جمع خواهی نمود و تمام بشر را در سايه‌ی يک خيمه خواهی آورد. و هرچند سلطنت دائماً للّه بوده و هميشه خدا سلطنت داشته و دارد ولکن در اينجا مقصد، سلطنت مظهر نفس اوست که جميع احکام و تعاليمی که روح عالم انسانی و حيات ابدي است اجرا خواهد کرد (عبدالبهاء، مفاوضات : 44 – 46؛ اشراق خاوری، عبدالحمید، پیام ملکوت ص ٤٤٠).

دیدیم که جناب عبدالبهاء به 12 نفر اوصیا و اصفیا و امامان اشاره و تأکید می‌کند که به جهت عظمت این ظهور  (ظهور جناب بهاءالله) اوصیاء ایشان 24 نفر هستند. اکنون، این سؤالات برای هر بهائی و هر پژوهشگر منصفی پیش می‌آید:

1-این 24 صفی و وصی که جناب عبدالبهاء گفتند، در این ظهور اعظم چه کسانی هستند؟

2- اوصیای جناب بهاءالله چه کسانی هستند؟

پاسخ بهائیان به ابهامات پیرامون 24 وصی

مبلغان و نویسندگان بهائی تلاش کرده‌اند به دو سؤال فوق پاسخ دهند و 24 وصی را معرفی کنند. در ادامه پاسخ ایشان و نقدهای وارد به این پاسخ از منظر خوانندگان عزیز می‌گذرد.

پاسخ و توجیه مبلغان بهائی:

«برخي به اين مطلب معترضند که چرا تابه‌حال تنها سه نفر از 24 نفرامامان‌ يعني عباس‌افندي، شوقي‌افندي و باب آمده‌اند، اما مطلب اينجاست که ديانت بهائي حتي يک امام هم ندارد، چه رسد به 24 امام! تنها چيز مشابهي که در آثار حضرت عبدالبهاء با اشاره به عدد 24 ذکر گرديده، 24 پير است که توضيح زيادي هم درمورد آن داده نشده و به هريک از بزرگاني که نقش برجسته‌اي در پيشبرد آئين الهي داشته‌اند اطلاق گرديده، که ازجمله‌ی آن‌ها حروف حي هستند و تعدادي ديگر نيز در آينده مشخص مي‌گردد. در بیان دیگری جناب عبدالبهاء 19 نفر از 24 نفر وصی را مشخص می‌کند: «و خطاب به محمد عطار بندرجز قوله العزیز: هوالله، ای مهتدی به نور هدی نامه‌ی شما رسید هرچند من فرصت ندارم ولی جواب می‌نگارم. بیست‌وچهار نفس مبارک که آلاء اسم اعظم‌اند، نوزده نفس عدد حروف حی. احد است که حضرت نقطه‌ی اولی روحی له الفداء و هیجده حروف حی باشند، پنج دیگر در ملکوت اسرار الی‌الان مکتوم، حکمت الان اقتضاء ننماید، لکن من بعد ذکر خواهد شد.» (مازندرانی، فاضل، امر و خلق جلد 2 صفحه  224).

«…حضرت عبدالبهاء صراحتاً نوزده نفس از آن نفوس اوصيا و اصفيا را در لوح احبّاي بادکوبه مشخص فرموده‌اند. ايشان مي‌فرمايند: «…ولي در اين ظهور اعظم دوبرابر آنانند. در اين دور بديع هيجده حروف حي و ذات مقدّس حضرت اعلي که جمعاً نوزده نفر مي‌گردد و همچنين پنج نفس مقدّس مبارک ديگر که حال ذکر ايشان حکمت اقتضا ننمايد بعداً ظاهر و آشکار شود.» پس در اين لوح مبارک، نوزده نفر از آن بيست‌وچهار نفر مشخص شده‌اند. اما ذکر پنج نفس ديگر را به آينده موکول مي‌فرمايند. يکي ديگر از آن پنج نفس را هم در لوح مرحوم ناطق نيستاني مشخص مي‌فرمايند: «از نفوس مبارکه اشخاص خمسه سؤال نموده بودي يکي از آن‌ها حضرت متصاعد الي‌الله حاجي ميرزا محمّدتقي افنان است. بنابراين جمعا 20 نفس مبارک از 24 نفر تابه‌حال مشخص شده‌اند که هيچ‌کدام ولي امر نبوده‌اند!» (جزوه پاسخ به رفع شبهات، 69).

نقد و بررسی پاسخ بهائیان

 

همان‌طور که در متن بالا نیز اشاره شده است، در کتاب مفاوضات به‌صراحت جناب عبدالبهاء از کلمه‌ی اوصیاء و اصفیا یاد کرده و در قسمت قبلی به مسئله «پیر» پرداخته است. ارتباط بین پیر و اصفیاء را عدد 24، و «بر تخت‌های خود نشسته‌اند یعنی سلطنت ابدیه می‌کنند»، بیان کرده است. در جزوه‌ی رفع شبهات، نگارنده دقّت لازم را نکرده و فقط مسئله‌ی «پیر» را درنظر گرفته است. درحالی‌که اگر بخواهیم بین جملات جناب عبدالبهاء جمع کنیم، پیر و اصفیا و اوصیا به یک معنی یعنی وصی به‌کار رفته است، چراکه به‌صراحت، مسأله‌ی اوصیا و اصفیا را در میان پیامبران پیشین نقل می‌کند و نتیجه می‌گیرد که در این ظهور، جانشینان و اصفیا دوبرابر هستند. این درحالی است که حروف حی را نمی‌توان از اوصیاء بهاءالله به‌شمار آورد، چراکه برخی از آنان اصلاً به بهاءالله ایمان نیاوردند و به اسلام بازگشتند و برخی به صبح ازل پیوستند و بعضی دیگر از آنان، بعد از مرگ بهاءالله زنده نبودند که بخواهند وصی او باشند و دین او را حفظ کنند. بدیهی است کسانی که به اصل دعوت بهاءالله ایمان نیاورده‌اند، یا پس از او زنده نبوده‌اند، نمی‌توانند وصی او و حافظ دیانت او باشند. نمونه های ذیل مؤید این مطلب هستند:

*ملاحسن بجستانی: «ملاحسن بجستانی از حروف حی بود و در آغاز، قیام بر هدایت نفوس نمود ولکن چون سیل بلایا سرازیر و عظمت مقام حضرت باب مکشوف گشت، در عرفانش تزلزلی حاصل شد و خصوصاً پس از شهادت آن حضرت از صراط مستقیم بیان منحرف شد. چند سال بعد از شهادت حضرت باب در عراق به حضور جمال ابهی رسید و شبهات خود را معروض داشت و لکن توفیق هدایت نیافت.» (مازندرانی، فاضل، امر و خلق ج 2 ص226 و 227 ذیل انحراف ملاحسن بجستانی از حروف حی ـ محمد حسینی ، حضرت باب ص487).

*«و میرزا محمد روضه‌خوان یزدی از بابیت برگشتند و به جناب بها الله هم ایمان نیاوردند.» گهرریز، هوشنگ، حروف حی، ص85و 86).

شوقی افندی در ترجمه‌ی انگلیسی این بخش از کتاب مفاوضات، از کلمه وصی (guardian) استفاده می‌کند و می‌نویسد: که عده صفی و عده وصی که البته به قرائن قبلی همگی وصی بوده‌اند و طبیعتاً برگزیده هم بوده‌اند، بیست‌وچهار بوده است:

 

i-In each cycle the guardians and holy souls have been twelve.

“Saying, We give Thee thanks, O Lord God Almighty, Which art, and wast, and art to come; because Thou hast taken to Thee Thy great power, and hast reigned

In each cycle the guardians and holy souls have been twelve. So Jacob had twelve sons; in the time of Moses there were twelve heads or chiefs of the tribes; in the time of Christ there were twelve Apostles; and in the time of Muḥammad there were twelve Imáms. But in this glorious manifestation there are twenty-four, double the number of all the others, for the greatness of this manifestation requires it. These holy souls are in the presence of God seated on their own thrones, meaning that they reign eternally.

(Some Answered Questions. Page 57)

 

با این توصیف، حتی با تفسیر شوقی از بیان عبدالبهاء، اولاً نمی‌توان واژه‌ی پیر را از اصفیا و اوصیا جدا نمود و ثانیاً نمی‌توان حروف حی و بابیان اولیه را از اوصیاء بهاءالله به‌شمار آورد و این انتساب، انتسابی ناشایسته و علی‌رغم میل حروف حی است.

 به فرض پذیرش تفسیر عبدالبهاء از بیست‌وچهار پیر یا وصی، سؤالات مهم دیگری قابل طرح است که با این تفسیر قابل پاسخ‌گویی نیست. از آن جمله اینکه چرا عبدالبهاء خود و شوقی را در عده‌ی اصفیا نیاورده است؟ و چرا سایر اصفیاء به پیروان بهائیت معرفی نشده‌اند؟ آیا اوصیائی که ذکر نشده‌اند، متولد شده‌اند یا در آینده متولد می‌شوند؟ اگر در آینده متولد می‌شوند، بهائیان با چه نشانه‌هایی باید آنان را بشناسند و از آنان تبعیت کنند؟

رهبری پس از شوقی

باوجود اینکه عبدالبهاء تأکید کرده بود که «اي احباي الاهي، بايد ولي امر‌الله در زمان حيات خويش من هو بعده را تعيين نمايد تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد (عبدالبهاء، الواح وصايا، ص 13)»، اما به‌هرحال شوقی‌افندی در زمان زنده بودنش کسی را به‌عنوان جانشین خویش معرفی نکرد. همین مسأله باعث شد تا پس از فوت او اختلاف‌های دامنه‌داری در میان بهائیان به‌وجود آید و فرقه‌های مختلفی ایجاد شوند. مسئولان رده بالای بهائی، برای جلوگیری از اختلاف‌های بیشتر، در پایان نقشه‌ی ده‌ساله طی انتخاباتی در لندن اعضای اولین بیت‌العدل را تعیین و در حیفا مستقر نمودند. به‌این‌ترتیب اکثر بهائیان پیرو بیت‌العدلی شدند که البته ولی امر و جانشینی از بهاءالله در آن حضور ندارد و به همین علت، از دیدگاه رهبران بهائی دارای مشروعیت نیست، چراکه عبدالبهاء تأکید کرده است:

«ولی امرالله رئیس مقدس این مجلس و عضو اعظم ممتاز لاینعزل و اگر در اجتماعات بالذات حاضر نشود، نائب و وکیلی تعیین فرماید.» (عبدالبهاء، الواح وصايا، ص 16).

نتیجه گیری

بنابر عقل و فطرت و نصوص، انتخاب وصی برای هرکس لازم است. این ضرورت درمورد پیشوایان دینی مردم جدی‌تر است، زیرا آن‌ها اساسی را بنیان می‌نهند که در حیات خود فرصت رسیدن به همه‌ی اهداف آن را نخواهند داشت و ادامه راهشان برعهده‌ی جانشینان‌شان خواهد بود. انتخاب وصی همه‌ی پیامبران الاهی از طرف خداوند صورت گرفته و بر پیامبران واجب بوده که آن‌ها را به پیروان خود معرفی کنند.

در آیین بهائیت مقرر بوده است که بیست‌وچهار پیر/وصی/صفی برای حفظ دیانت و انجام سلطنت الاهی و دائمی و رهبری جامعه ظهور کنند. رهبران بهائی در معرفی این افراد به جامعه‌ی بهائی دچار مشکل شدند و افراد متقدم بر بهاءالله و ایمان‌آورندگان نخستین به باب را به‌عنوان بخشی از اصفیا و اوصیا معرفی کرده‌اند. این معرفی از‌آن‌جهت که برخی از این افراد اصلاً بهائی نبوده‌اند و یا پیش از مرگ بهاءالله از دنیا رفته‌اند، قابل پذیرش نیست و بر مفهوم وصایت منطبق نمی‌شود. همچنین این افراد نوزده نفرند و نام سایر اوصیا در نصوص بهائی مشخص نشده است. مسأله‌ای که ابهام‌ها درباره‌ی اوصیاء رهبران این کیش را بیش‌ازپیش می‌کند و با صراحت ادیان پیشین، در معرفی اوصیاء و نجات مردم از سردرگمی بعد از وفات پیامبران، در تعارض است.

 

منابع : 

قرآن کریم.

ابن‌عساکر، تاریخ مدینه‌ دمشق، ج ۹۲.

ابن‌المغازلی، مناقب علی‌بن‌أبی‌طالب (علیه السلام).

ابن‌حنبل، فضائل الصحابة.

اسلمنت، بهاءالله و عصر جديد.

اشراق خاوری، عبدالحمید، پیام ملکوت.

اشراق خاوری، عبدالحمید، رحیق مختوم.

بهاء الله، مجموعه‌ای از  الواح که بعد از کتاب اقدس نازل شده؛ لجنه نشر آثار امری بلسان فارسی و عربی، لانگنهاين؛ آلمان، نشر اول؛ ۱۳۷ بديع.

جزوه پاسخ به رفع شبهات.

الحلي، كشف اليقين في فضائل أميرالمؤمنين عليه‌السلام.

 الخوارزمی، المناقب.

دهخدا، لغت‌نامه.

 گهرریز، هوشنگ، حروف حی.

مازندرانی، فاضل، امر و خلق ج2.

محمدحسینی، نصرت الله، حضرت باب، 152 بدیع.

 

منبع: فصلنامه بهائی شناسی

null

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

5 × 2 =