نگاهی به حضور و فعالیت بهائیان در امریکا، فاز1، 1921- 1892 (1)

0 755

برابرسوابق موجود ، اولین بار نام بهاءالله در امریکا ، بصورت عمومی ، درپارلمان جهانی ادیان ، در شیکاگو ، در سپتامبر 1893 برده شده است .درمقاله ای به قلم  هنری هـ – جسوپ ، رئیس بخش عملیات تبلیغی ( میسیونری ) یکی از فرقه های پروتستانی در شمال سوریه، در ذکر مطلبی از ادوارد براون ، ذکری درتوصیف موسس آیین بهائی . عنوان مقاله جسوپ ،” تبلیغ دینی توسط ملل انگلیسی زبان” بود . این رویداد ، شروع سمبلیک جامعه بهائی امریکا میباشد.1

ابراهیم جرج خیرالله و اولین بهائیان امریکایی 1898 – 1892

            در زمان ارائه مقاله جسوپ ، دو بهائی در امریکا زندگی می کردند . آنتون حداد و ابراهیم جرج خیرالله ، دو شریک بازرگان لبنانی بودند که به ترتیب در تابستان و زمستان 1892 ، دو سال پس از آنکه در مصر بهائی شده بودند، پا به نیویورک گذاشتند . از این دو ، این ابراهیم جرج خیرالله بود که پرچم تبلیغ بهائی را برافراشت، و به این طریق، به تاسیس اولین جوامع بهائی در غرب کمک کرد .

خیرالله فرزند خانواده ای مسیحی،از روستایی در فاصله سی مایلی بیروت بود . او در یک مدرسه پروتستانی درس خواند و برای ادامه تحصیل وارد کالج پروتستانی در سوریه شده بود. پس از اتمام تحصیل به مصر مهاجرت، و چند کار تجاری را آزمایش کرد . برای اولین بار، در آنجا بود که از طریق برادر خانمش ، با بهائیت آشنا شد .2

          او پس از تبلیغ توسط مبلغ بهائی ، عبدالکریم طهرانی ، به بهائیت گروید . در سال 1890  خیرالله نامه ای به بهاءالله نوشت و تصمیم خود را با او در میان گذاشت . در پاسخ ، او لوحی از بهاءالله با این مضمون دریافت کرد :” درخواستهای ترا شنیدیم و آنها را برایت اجابت کردیم ، ترا چنان به یاد آوردیم که  قلوب مردم به سوی تو جلب خواهد شد .”3

          اندکی پس از درگذشت بهاءالله ، و با دعای عبدالبها ، آن دو مرد سفر به غرب را آغاز کردند . آنها سرانجام در شیکاگو به هم رسیدند، در حالیکه حداد تلاش ناموفقی برای فروش کتابچه بلیط ( کتابچه ای که روی برگ های بلیط آن جای خالی برای تبلیغات تجاری وجود داشت ) را پشت سر گذاشته بود . حداد پس از یک سال تلاش تجاری ناموفق به سوریه بازگشت . ولی خیرالله در شیکاگو ماند و فعالیتهای اقتصادی مختلفی را تجربه کرد، از جمله فروش کالاهای شرقی و آموزش نرمش و تمرین های درمانی . فعالیت اخیر زمینه رفتن او به موسسه فرهنگی آرامش روانی شیکاگو شد و موجب گردید تا او در سال 1895 یک سری کلاس با عنوان ” مداوا از طریق ارامش روانی ” ، ” ماهیت عقل و روح ” ، ” بازگشت روح ” ، و        ”  بشارت انجیل ” را برگزار کند. درکلاسهای اخیر،او برداشتهای خود از تعالیم بهائی را نیز ارائه می داد، برداشتهای یک مسیحی منتظر بازگشت مسیح از تعالیم بهائی .

            خیرالله هرگز بهاءالله و عبدالبها را ملاقات نکرده بود و تنها مطالب در دسترس او چند مقاله از ادوارد براون درباره جنبش بابی بود. لذا دریافت های او ازتعالیم بهائی محدود به آموخته های او از عبدالکریم طهرانی می شد ، و بدون شک برخی از باورها و پیشینه مسیحی خود را نیز به آنها افزوده بود . مهمترین آموزه مسیحی در تعالیم بهائی خیرالله این بود که بهاءالله همان خدای پدر است و عبدالبهاء نیز رجعت مسیح میباشد . بخشی از نامه ی  خانم جوانی که درکلاسهای خیرالله شرکت کرده بود ، و به ادوارد براون نوشته ، این مطلب را به وضوح نشان میدهد،” از نظر این پزشک ، بها ( بهاءالله ) خود خداوند بود . او به ما می آموزد که بهاءالله برخلاف عیسی مسیح مظهر خدا نیست ، بلکه او واقعاً خود خداست، و او دیگر در این دور رجعت نخواهد داشت . او به ما اصرار داشت که این مطلب را باور کنیم و درغیر این صورت ، برای همیشه شانس رستگاری را از دست خواهیم داد !”  

            در آخرین جلسه دوره هم خیرالله اسم اعظم ، یا همان الله ابهی را ، آشکار میکند . منتهی این را فقط به دانشجویانی میدهد که طی یادداشتی ، مستقیم و خطاب به عبدالبها ، اظهار و اقرار به ایمان به او بکنند . خیرالله به آنها آموخته بود که دانستن و حفظ و به خاطر سپردن این نام بهاءالله ، که به ادعای او در انجیل هم پیشگویی شده ، مهمترین عنصر عقاید بهائی میباشد . این جنبه از تعالیم خیرالله بیانگر فرهنگ دینی عوامانه و پوپولیستی مردم خاورمیانه است  ، جایی که خواب ، شعبده ، و طلسم ، و قداست بخشی به وقایع، نقش مهمی ایفاء می کند .5

            محتوای کلاسها احتمالاً تحت تاثیر بحثهای خیرالله با 2-1 نفر از چهار نفری که در پایان سال 1894 بهائی شدند نیز بوده است . آنها عبارت بودند از ویلیام جیمز ، ماریان میلر ، تورنتون چیس ، و ادوارد دنیس . از بین این 4 نفر ، چیس بیشترین نفوذ و تاثیر را داشت .

          این مطلب از آنجا روشن میشود که عبدالبها بعداً او را ” اولین مومن امریکایی ” خطاب کرده ، در حالی که واقعیت آنست که ویلیام جیمز و میلر قبل از او اظهار پذیرش امرکرده بودند . در این رابطه، به نظرمیرسد که معلومات نسبتاً وسیع چیس درباره دین ، بطورکلی ، برای جامعه بهائی نوپای شیکاگو و احتمالاً خود خیرالله اهمیت داشته است.6 ماریان میلر هم فرد مهمی بود . یک خانم شهروند انگلیسی ساکن شیکاگو، که قبلاً به الهیات علاقه داشت و اولین خانمی بود که توسط خیرالله تغییر آیین داد . خیرالله در سال 1895 پس از متارکه از سومین همسرش، که هنوز در مصر سکونت داشت؛ با ماریان میلرازدواج کرد.

            در شروع سال 1896 ، خیرالله توانست 6 نفر دیگر را نیز بهائی کند و به این ترتیب تعداد بهائیان شیکاگو به 12 نفر رسید؛ و در پاییز همان سال تعداد آنها به 30 نفر بالغ گردید. او متعاقباً جزوه  ذات الله  را منتشر کرد که در آن مطالب و تعالیم خود را درباره بهائیت انسجام بخشید. این نوشته تاکید دارد که آیین بهائی نه تنها تلاشی برای رفرم و اصلاح در مسیحیت است ، بلکه بیان جدید و مستقلی از اراده الهی است که مبتنی بر عقل و منطق میباشد! انتشار این کتاب موجب حضور افراد بیشتری در کلاس خیرالله و ثبت نام افراد بیشتری در بهائیت شد. در سال 1897 ، افراد دیگری غیر از خیرالله هم شروع به آموزش کردند. درنتیجه تا ژانویه 1898 حدود 225 بهائی تسجیل شده درشیکاگو ساکن بودند .از جمله کسانی که در جامعه بهائی اولیه امریکا تاثیرگذاشتند آقای دکتر ادوارد گِتسینگر(Getsinger) و خانمش لوییزا ، ویلیام هوار(Hoar) هنری گودال (Henry Goodale)، چارلز گرین لیف(Greenleaf) و پل دیلی (Dealy)بودند  .

            در تابستان 1897 ، تحرکی در برگزاری کلاسهای خیرالله پیدا شد . او از طریق دوستانش در شیکاگو ، برای سخنرانی درشهرهای اینتر پرایز( درایالت کانزاس ) و کینوشا ( ایالت ویسکانسین ) دعوت شد. در هردو مورد، افرادی اسم اعظم را دریافت کردند و در آن شهرها جامعه بهائی تاسیس شد . در ژانویه 1898 ، خیرالله به سواحل شرقی رفت و در ایتاکا (Itaka)، نیویورک، و نیویورک سیتی برنامه اجرا کرد. لازم به ذکر است که پیش از آن چند بهائی اهل شیکاگو در این مناطق ساکن شده بودند؛ که مهمترین آنها آرتور پیلسبوری داج (Dodge) بود . داج فرد خود ساخته ، وکیل دعاوی ، و پایه گذار مجله نیوانگلند  بود. او بعدها  چند ابتکار در حوزة صنعت راه آهن ارائه کرد.وی فردی علاقمند به دین بود و قبل از پیوستن به جامعه بهائی، مکاتب و راههای مختلف دیگری را نیز آزمایش کرده بود . برای مثال ، او خانم مری بیکر ادی (Mary Baker Eddy)، موسس گروه ” علم مسیحی ” را می شناخت و از او دعوت شده بود که یکی از حقوقدانان آنها باشد.7 به هنگام برگزاری برنامه توسط خیرالله، در نیویورک سیتی ، داج محل اقامت و محل کلاس را برای او فراهم کرد . در آنجا خیرالله پس از 5 ماه تشکیل جلسات توانست 141 نفر را به بهائیت جذب نماید .

            حال دیگراعضای جامعه هم شروع به انتشار تعالیم خیرالله می کردند . در شیکاگو ، گروهی از افراد برجسته ، همچون چیس (Chase)، دیلی (Dealy)، گرین لیف (Green Leaf)، و مود لامسون (Maude Lamson) شروع به برگزاری کلاس نمودند . یک فرد نسبتاً تازه بهائی شده ، بنام هوارد مک نات ، از سوی خیرالله ، بعنوان اولین مبلغ در نیویورک ، و جیمز و ایزابل بریتینگهام Brittingham))هم برای آموزش در هودسون کانتیِ نیوجرسی تعیین شدند . بتدریج گروههای بهائی در فیلا دلفیا ، واشنگتن دی سی ، و بالتیمورنیز تشکیل شد . هم زمان ، بعضی افراد بهائی ، در نقاط مختلف نیوانگلند سکنا گزیدند . ضمناً ، بر اثر اشتیاق و علاقه شخصی گِتسینگر، کار تبلیغی و اعزام مبلغ در سراسر کالیفرنیا آغاز شد . پس از مدتی ، چیس هم شروع به تبلیغ امر در سین سیناتی کرد .

            از آنجا که خیرالله کنترل مطلقی روی بهائیان شیکاگو داشت، لذا عملاً در آنجا تشکیلات بسیار کوچکی ایجاد شده بود . ولی با گسترش تدریجی امر، شکلهای متداول رهبری هم پدیدار شد. در کینوشا      Kenosha)) و نیویورک ، از سوی اعضای جامعه بهائی هیئتهای مشورتی انتخاب شدند . البته در این مرحله ، هنوز خیرالله همه کاره بود ، زیرا فقط او بود که میتوانست اسم اعظم را به گروندگان جدید اعطاء کند .

            با نگاهی به پیشینه اجتماعی و آمار اعضای جوامع بهائی امریکایی در شهرهای شیکاگو ، کینوشا و نیویورک سیتی ، در آن مرحله از تاریخ ، چند مطلب روشن میشود . اگرچه اطلاعات کاملاً دقیق و روشن نیست ، ولی گویای آنست که به جز ویسکا نسین ، در بقیه شهرها ، تعداد زنان بیشتر از مردان بود . در شهرهای شیکاگو و نیویورک ، تعداد زنان بهائی بیش از دو برابر مردان بود . تا سال 1897 ، تقریباً تمام افراد بهائی همگی متولد امریکا بودند . ولی در سالهای بعد ، خصوصاً در شهرهای شیکاگو ، کینوشا ، و راسینِ ، ویسکانسین ، افراد مهاجر هم به امر وارد شدند. در شیکاگو اکثریت بهائیان، افرادطبقه متوسط وپایین بودند . در کینوشا ابتدا طبقه کارگر اقبال  کردند ، و در نیویورک ، اکثریت اعضاء را افراد طبقات بالا و متوسط تشکیل میدادند .تمامی بهائی شدگان ، به استثنای تعداد اندکی کاتولیک وافراد غیروابسته به مجامع دینی ، پروتستان بودند . اعضای جامعه بهائی کینوشا بیشتر دارای روحیه مذهبی محافظه کارانه ،و بهائیان نیویورک ، عمدتاً لیبرال بودند .8

            آنچه که عامل وحدت افراد بهائی میشد نارضایتی آنها از دین سنّتی بود . احتمالاً افراد محافظه کار بیشتر جذب وعده ها و بشارات انجیلی موجود در دروس خیرالله می شدند ؛ درحالیکه طرفداران افکار لیبرالی هم ، بدون شک ، به سوی ابعاد عرفانی ، ادعای علمی بودن و یا مبانی عقلانی داشتن آن کشیده می شدند . نقطه مشترک این تازه بهائیان آن بود که دیگر کلیسا نمیتوانست نیازهای معنوی آنها را برآورده سازد .

   زیارت و اختلاف  1900- 1898

            دو حادثه زمینه ساز سفر زیارتی بهائیان امریکایی به عکّا شد . اوّل بازگشت آنتون حداد به امریکا، در سال 1897 ، بود. این شریک تجاری خیرالله ، در دوران مراجعتش، درارض اقدس، عبدالبها را ملاقات کرده ، و بسیار تحت تاثیر او قرار گرفته بود. او این مطلب را درملاقات با بهائیان امریکایی، با آنها در میان می گذاشت . با توجه به اینکه خیرالله در دروس خود عبدالبها را رجعت و بازگشت عیسی مسیح معرفی می کرد ، لذا تعجبی نداشت که بسیاری از بهائیان امریکایی علاقمند به ملاقات  سرکار آقا  باشند. دومین رویداد مهم ، که موجب تحقق این موضوع شد ، بهائی شدن فوب اَپرسون هِرست (Phoebe Apperson Hearst) توسط گِتسینگر، و سپس ملاقات او با خیرالله بود. این زن ، جدا از اینکه بیوة سناتور جرج هرست و یکی از زنان متمول کشور بود ، همچنین از رهبران سرشناس حلقه های اجتماعی و سیاسی محسوب میشد . او پس از بهائی شدن ، چند تن از دوستان و بستگان ثروتمندش ، از جمله رابرت ترنر Turner– پیشکارش – را بهائی کرد . ترنر اولین امریکایی آفریقایی تبار بود که به بهائیت پیوست . بنظر میرسد انجام سفر زیارتی ایده خانم هرست بود . او از گِتسینگر و خیرالله دعوت کرد تا در سفر به عکا ، میهمان او باشند .

            گروه در سپتامبر 1898 نیویورک را ترک کرد . آنها دو توقف در پاریس و مصر داشتند ، که در آنجا ها افراد دیگری نیز به آنها اضافه شدند از جمله دو نوة خانم هرست  ، اگنس لین  (Agnes Lane)و آن اَپرسون (Anne Aperson)، خانم کراپر (Thorn Cropper)، و مِی بولز (May Bolles). افراد گروه جمعاً 15 نفر شدند . در مصر آنها به سه گروه تقسیم شدند تا بصورت پراکنده وارد عکا شوند. خیرالله ، که قبلا برای ملاقات همسر سوم و فرزندانش در مصر، از گروه جدا شده بود ، اولین کسی بود که در تاریخ 11 نوامبر به عکّا رسید . عبدالبها بخاطر توفیقات او در امریکا ، القابی از جمله ” فاتح امریکا ” به او اعطاء کرد.9 او همچنین این افتخار را داشت که با عبدالبها در مراسم کلنگ زنی مرقد باب در کوه کرمل مشارکت داشته باشد . خیرالله از این الطاف بسیار مشعوف شد و نوشت ،” سرکار آقا آنچنان لطف و مرحمتی به من ابراز داشت که  قادر به بیان و نوشتن آن نیستم .” 10

            زایرین در دسامبر به عکا رسیدند و تا فوریه سال بعد در آنجا ماندند . سوابق موجود از یادداشت زایرین نشان میدهد که آنها تحت تاثیر عبدالبها قرار گرفتند . خانم کراپر اولین مواجهه خود با رهبر  بهائی را اینگونه یادآوری کرده است ،” لباس سفید بلند ، موی خاکستری و چشمان آبی به او جلوه ای روحانی داده  بود .” 11 و هرست می نویسد : ” من قصد ندارم سرکار آقا را توصیف کنم . فقط می گویم که با تمام وجودم آقا بودن او را باور دارم و این بزرگترین افتخار و سعادت من در دنیا بود که توفیق یافتم در محضر او باشم و چهره روحانی او را به نظاره بنشینم . او زندگی مسیح گونه ای دارد .” 12

            اکثر زایرین  مدت کمی در عکا بودند . ولی خیرالله و گِتسینگر تا ماه مارس در ارض اقدس ماندند . طی این مدت، شکاف در روابط خیرالله و عبدالبها پدیدار شد ، که در نهایت به جدایی آنها منجر گردید . تنش و اختلافات رو به افزایش آنها چند دلیل داشت . بنظرمیرسد اولین آنها برخورد اجتناب ناپذیر بین دو شخصیت کاریزماتیک بود . نکته مهم دیگر اینکه، هم خیرالله و هم عبدالبها، بزودی دریافتند که برخی از تعالیم و آموزشهای خیرالله ، مثل رجعت ، و اینکه خداوند جسم دارد، منطبق با تعالیم بهاءالله نیست . این موضوع خصوصاً وقتی حاد شد که خیرالله متن دستنویس کتاب بعدی خود را درباره آیین بهائی ، بنام بهاءالله ، جهت تایید به عبدالبها ارائه کرد ، ولی تنها اجازه چاپ و نشر بخشی از آن صادر شد . موضوع بعدی ،شخصیت و کاراکتر خیرالله بود که بسیار به روابط او و همسر چهارمش ، ماریان ، وابسته شده بود . طی این سفر زیارتی ، ماریان از ازدواجهای قبلی شوهرش، و اینکه فرزندان شوهرش از ازدواج و تاهل جدید او خبر نداشتند؛ مطلع گردید. خیرالله بعداً ادعا کرد که عبدالبها در تیرگی رو به افزایش رابطه همسرش با او، که نهایتاً منجر به جدایی آنها شد ، دست داشته است.13 شاید مهمترین علت شکاف و جدایی، رقابت بوجود آمده بین خیرالله و دکتر ادوارد گِتسینگر ، به لحاظ تشخص و برتری در جامعه بهائی امریکا بود . مثلا خیرالله احساس میکرد ، هنگامی که درباره نحوة مصرف وجوهات دریافتی از خانم هرست در فعالیتهای تبلیغی بهائی توسط دکتر ادوارد گِتسینگر، به عبدالبها شکایت کرده ، حمایت کافی از عبدالبها مشاهده نکرده؛ بلکه عبدالبها از دخالت و اظهار نظر خودداری کرده است.14 لذا میتوان احتمال داد که قهرمان فاتح امریکا ، قبل از تصمیم به مراجعت به امریکا ، در وفاداری اعلام شده به عبدالبها تجدید نظر کرده باشد .

            خیرالله در اوایل ماه مه 1899 به نیویورک رسید . در مدت غیبت او ، عضویت در جامعه بهائی به بیش از 1000 مورد رسیده بود ، و بازگشت او موجب تزیید روحیه مبلغان بهائی گردید . به استثنای بعضی رفتارهای منفی و تحقیر آمیز نسبت به گِتسینگر، در ابتدا نشانه ای از طوفانی که قرار بود به پا شود ، ملاحظه نمیشد . خیرالله به گرمی درباره عبدالبها اظهار نظر کرد و به بهائیان اطلاع داد که چند مطلب دستنویس بهاءالله را دریافت کرده، و به زودی آنها را ترجمه خواهد کرد. ولی ظرف چند ماه پس از مراجعت او، اتفاقاتی در کینوشا رخ  داد که سایر مباحث را تحت الشعاع قرارداد . در تاریخ بهائیان امریکا این وقایع را تحت عنوان قضیه واترالسکی)  Vatralsky Affair) ثبت و ضبط کرده اند .

            استویان کریستف واترالسکی (Stoyan Krstoff Vatralsky) پروتستان متولد بلغارستان ، تحصیلکرده درهاروارد،نویسنده و سخنران مشهوری در مباحث و موضوعات فلسفی ، اخلاقی ، و دینی بود. در ماههای پایانی سال 1899 ، گفتارهای او در پاسخ به تبلیغات بهائیان ( یا گروه دانایان حقیقت ، نامی که برای خودشان انتخاب کرده بودند) توسط چند کلیسای مسیحی در کینوشا منتشر میشد. در29 اکتبر  واترالسکی یک سخنرانی در کلیسای مِتدیست ، خیابان پارک، درباره یک گروه تبلیغات خانگی ترتیب داد با عنوان : ” دانایان حقیقت در کینوشا : چند حقیقتی که آنها میدانند ، و چندین وچند اشتباهی که نشر و تبلیغ می کنند ! “

            در پایان خطابه او، یکی از کشیش های محلّی اعلام میکند که هرکس مایل به شرکت در کلاسها و فراگیری دروس ” دانایان حقیقت ” است میتواند به واترالسکی مراجعه کند . این موضوع باعث واکنش تند برخی از بهائیان حاضر در آنجا ، از جمله تورنتون چیس شد . سر و صدا و هیاهوی اندکی برخاست و در آن اثناء  کشیشی اعلام کرد که خیرالله آدم دروغگویی است . بهائیان و یا طرفدارانشان هم واترالسکی را دغل باز و فریبکار خطاب کردند .15 برای چند هفته، این رد و بدل شدن مطالب و اتهامات در مطبوعات کینوشا ادامه داشت؛ تا آنکه درماه دسامبر، دوباره واترالسکی درجایگاه خطابه قرارگرفت تا به یک سخنرانی خیرالله ، که در ماه نوامبر ایراد کرده بود، پاسخ دهد. شاید تنها حدود 50 نفر پای این سخنرانی تند واترالسکی حاضر بودند . ولی  این ماجرا شروع و مقدمه ای شد برای انتقادات و حملات لفظی و کلامی مسیحیان برعلیه جامعه بهائی امریکا.

            وقتی تنش های کینوشا آرام گرفت، درگیری بین خیرالله و گِتسینگرها افزایش یافت . چندین بار خیرالله در جمع و حضور دیگران گفته بود که این زوج تعالیم بهائی را درک نمی کنند . از آن طرف ، خانم و آقای گِتسینگر ، در حالیکه حداد و هرست هم با آنها هم رای و نظر بودند ، تصمیم گرفتند که حداد به عکا برود و موضوع عدم وفاداری فزاینده خیرالله را به اطلاع عبدالبها برساند . وقتی درماه دسامبر حداد از ارض اقدس بازگشت، نامه ای را به خیرالله ارائه کرد که در آن عبدالبها بیان کرده بود که هیچ سمتی تحت عنوان ” رهبر” بهائیان امریکا نمیتواند وجود داشته باشد؛ زیرا بهاءالله وجود رهبرروحانی بهائی را ممنوع کرده است . به گفته حدّاد ، خیرالله جواب این نامه را چنین داد : ” اگر قرار است بهائیان در امریکا رهبر نداشته باشند ، پس بهائیان در عکّا هم نباید رهبر داشته باشند، و من به عباس افندی ( عبدالبها ) نشان خواهم داد که منظورم چیست و حرف کی درست است! ” 16

            بلافاصله پس از این ماجرا ، حداد و خانم و آقای گِتسینگر به تمام جوامع بهائی سرکشی کردند و پاسخ عبدالبها را به اطلاع آنها رساندند. و بعنوان بخشی از برنامه خود، شروع به معرفی تشکیلات سازمانی جدید کردند . برای مثال، درنیوجرسی یک شورای 5 نفره و در شیکاگو یک هیئت 10 نفره، منصوب شد . از آن طرف ، خیرالله از ابراز وفاداری و تبعیت ازعبدالبها بصورت علنی اجتناب کرد؛ و به انتقاد و بدگویی از حداد و گِتسینگرها ادامه داد . مهمتر ازهمه، آنکه او بیت العدل خود را در شیکاگو ایجاد کرد . نتیجه کشمکش آنها ، ایجاد شکاف و دو دستگی خصومت آمیز درمیان جامعه بهائیان امریکا بود .

            عبدالبها بعنوان آخرین تلاش برای ایجاد آشتی ، عبدالکریم طهرانی را به ایالات متحده فرستاد . او همان مبلّغی بود که سالها پیش ، خیرالله را در مصر بهائی کرده بود و حالا ماموریت مذاکره با شاگرد پیشین به او محول شده بود؛ با این امید که او را به مجموعه بهائی بازگرداند . ابتدا بنظر رسید که صحبت ها خوب پیش رفته، ولی به یکباره روابط گسسته شد و به سوی قطع برگشت ناپذیر رابطه سوق یافت . در ماه مه 1890 ، طهرانی ضمن دعایی که در جمع بهائیان شیکاگو قرائت کرد چنین گفت : ” اطاعت از سرکار آقا برای ما یک ملاک و معیار است . پس ای پروردگار من ، از تو مسئلت دارم تا ابرهای تیره را که بین بندگانت و تو بوجود آمده و مانع شده را محو کن . باشد که آنها امر و فرمان تو را درک کنند و به خود آیند .”17 کمی پس از آن ظاهراً خیرالله مدعی شده که طهرانی ابتدا سعی کرده به او رشوه و حق السکوت بدهد ، و چون موثر نیافتاده ، درصدد قتل او برآمده است .18

            خیرالله پس از مدتی به برادر ناتنی عبدالبها ، یعنی میرزا محمدعلی ، که از سوی عبدالبها طرد شده بود، نزدیک شد . با این حال ، او دیگر هرگز نتوانست حمایت و محبوبیتی را که طی سالهای اولیه گسترش امر کسب کرده بود ، بدست آورد . او چند مقاله نوشت ، از جمله ” حقایقی برای بهائیان ” و ” سه پرسش ” که در آنها از مواضع خود دفاع کرد، و دو بار نیز جامعه بهائی کوچک را تجدید سازماندهی کرد ،ولی طرفداران او هرگز بیش از چند صدنفر نبودند . او درتاریخ 8 مارس 1929 درگذشت .

            جنگ بر سر ریاست شدیداً به جامعه بهائی امریکا آسیب زد. عده زیادی جامعه بهائی را رها کردند و فعالیتهای تبلیغی عملاً متوقف شد . گرچه تعداد انگشت شماری از کسانیکه توسط خیرالله بهائی شده بودند، همچنان بهائی باقی ماندند . در سایة تلاش این افراد – خانم و آقای گِتسینگر، خانم و آقای بریتینگهام، چیس ، مک نات ، دیلی ، گرین لیف و گودال – بازسازی جامعه بهائی آغاز شد .

یادداشت ها:

1. Peter Smith, “The American Baha’i Community,” in Momen, Studies in Babi and Baha’i History, 88.

2. اولین همسر خیرالله فوت کرد و ازدواج دوم او به طلاق انجامید.

3. Quoted in Robert Stockman,The Baha’i Faith in America: Origins 1892-1900, vol. 1 (Wilmette, IL: Baha’i Publishing Trust, 1985), 22-23.

4. Browne, Materials for the Study of the Babi Religion, 117.

5. Richard Hollinger, “Ibrahim George Kheiralla and the Baha’i Faith in America,” in Cole and Momen, Studies in Babi and Baha’i History: From Lran East and West,103.

6. Robert Stockman, “Love’s Odyssey: The Life of Thornton Chase,” Baha’i Library Online, at http://bahai-library.eom/books/t.chase/ch.chaptl2.html.

7. Stockman, Baha’i Faith in America: Origins, 117.

8. درباره پیشینه اجتماعی و عقیدتی بهائیان اولیه در شیکاگو بنگرید به: Stockman, Baha’i Faith in America: Origins, 100-104.

9. Stockman, Baha’i Faith in America: Origins, 142.

10. Anton Haddad, “Outline of the Baha’i Movement in the United States: A sketch of its promulgator [Ibrahim Kheiralla] and why afterwards he denied his Master,  Abbas   Effendi,” Baha’i Library Online, at      http://bahailibrary.com/?file=haddad_outline_bahai_  movement.html, 19.

11. Lady Bloomfield, The Chosen Highway (Wilmette, IL: Baha’i Publishing Trust,1940), 235-36.

12. Quoted in Balyuzi, Abdu’l-Baha, 70.

13. Hollinger, “Ibrahim George Kheiralla and the Baha’i Faith in America,” 115.

14. Hollinger, “Ibrahim George Kheiralla and the Baha’i Faith in America,” 116.

15. William P. Collins, “Kenosha, 1893-1912: History of an Early Baha’i Community in the United States,” in Momen, Studies in Babi and Baha’i History 234.

16. Haddad, “Outline of the Baha’i Movement in the United States,” 16.

17., سخنرانی های ارائه شده عبدالکریم طهرانی در محافل نیویورک و شیکاگو ، ترجمه، انتون حداد (Chicago: Behais     Supply and Publishing Board, 1900), 16.

18. Stockman, The Baha’i Faith in America: Origins, 176.

ejt

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

16 − 11 =