شرح مختصری از زندگی حسن نیکو

0 1,036

چکیده

بازگشت نخبگان و محققان بهائی از بهائیت و نوشتن آنچه که در طول مدت بهائی بودنشان در این آئین از رهبران و سران و دیگر بهائیان دیده‌اند براي پي بردن به چهرة واقعي اين آئین و رهبران و سرکردگان آن از بهترين منابع است. در واقع با مراجعه به نوشته‌ها و خاطرات برخي متبريّان از بهائيت می‌توان شناخت بهتر و دقیق‌تری از این مسلک به‌دست آورد.

حاج ميرزاحسن بروجردی ملقّب به «نيكو»، یکی از مشهورترين مبلغان بهائيت در بین بهائیان است که بعد از گذشت سال‌های بسیاری که در بین بهائیان بود و با رئیس و مرئوس آنها حشر و نشر داشت و با چشم خویش شاهد انحراف در رفتار و کردار رهبران و تفاوت حرف تا عمل آنها در اين فرقه بود؛ به طور علنی از بهائيت اعلام انزجار كرد و از آن تبرّی جست.

این مقاله به ‌اختصار به شرح حال زندگی نیکو می‌پردازد.

کلید‌واژه‌: حسن نیکو، بهائیت، بهاءالله، فلسفه نیکو

مقدمه

یکی از روش‌های تبلیغ بهائیان برای جذب بیشتر افراد به این آئین؛ انتخاب نخبه‌ها و دانشمندان جامعه است. در واقع بهائیان با این ترفند، به دیگران این‌گونه القا می‌کنند که اکثر گروندگان به بهائیت، اهل فضل و دانش و از تحصیل‌کردگان هستند و بهائیت را با جان و دل پذیرفته‌اند و بدین ‌وسیله عوام‌الناس را فریفته و به‌سوی خود می‌کشند. (مراغی، ایقاظ، ص ۴۰)

لازم است به این نکته توجه شود که عدة زیادی از مبلغان بهائی پس از مواجهه با علما و دانشمندان مسلمان متوجه بطلان فرقة بهائیت شده‏اند و از آن تبری جسته و برگشته‌اند. این افراد که در اصطلاح «متبرّی» خوانده می‌شوند و به چند دسته قابل تقسیم هستند.

۱-افرادی که از بهائیت برگشته‌اند، اما به دلایل مختلف مثل مطامع دنیوی یا ترس از برخورد تشکیلات بهائیت و طرد شدن از سوی دوستان و نزدیکان بهائی خود به دستور محفل بهائی، بازگشت خود به اسلام را علنی نمی‌ساختند و توبة خود را اظهار نمی‌کردند که می‌توان به اسامی و شرح حال آنان در نوشته‏های «آیتی، نیکو، صبحی و …» مراجعه نمود.

۲-افرادی که به طور علنی از بهائیت برگشته و مخالفت خود با بهائیت را آشکار ساخته و آسیب‌ها و خطرات احتمالی این امر را که می‌توانست از ناحیة تشکیلات فرقه متوجه آنان گردد به جان خریدند. برخی از آنها وقایع و گزارش‌های خود را نوشتند، اما جامعة بهائی از انتشار آن جلوگیری کرد. روند بیداری و بیزاری نخبگان بهائی از این مسلک، در زمان پهلوی دوم و در دهة 40 و 50 به‌وفور مشاهده می‌شد و بازگشت شمار زیادی از آنها مستمراً در مطبوعات انعکاس می‌یافت و در بین آنها چهره‌هایی به چشم می‌خورد که از مبلغان یا کارگزاران برجستة محفل بهائیت در ایران محسوب می‌شدند، نظیر غلامعباس گودرزی مشهور به ادیب مسعودی، امان‌الله شفا و مسیح‌الله رحمانی.

۳-افرادی که به طور علنی از امر بهائی اعراض کرده و برگشتند و وقایع و گزارش‌های خود را نوشتند و منتشر کردند؛ مانند میرزاصالح اقتصاد مراغه‌ای که از نخستین کسانی بود که با مطالعة کتاب کشف‌الحیل آیتی، پشت‌پا به مسلک میرزاحسینعلی بهاء و بهائیّت زد و از دیده‌ها و شنیده‌هایش کتاب «ایقاظ» یا بیداری را به رشتة تحریر کشید و منتشر کرد. وی با تأیید و تصدیق نوشته‌های عبدالحسین آیتی در «کشف‌الحیل» و میرزا حسن نیکو در «فلسفة نیکو»، خدعه‌ها و حیله‌های میرزاحسینعلی نوری و فرزندش عباس‌افندی (عبدالبهاء) و شوقی‌افندی جانشین او را بیرون ریخت و آشکار ساخت.

میرزاصالح اقتصاد در کتاب خود دربارة افرادی که از بهائیت برگشته‌اند، این‌گونه می‌نویسد:

«تعداد افرادی که به طور علنی از بهائیت اِعراض کرده‌اند و در میان بهائی‌ها به ناقضین نامیده شده‌اند خیلی است. از جملة این افراد؛ جمال بروجردی است که مبلّغی مبرّز بود و به لقب اسم‌اللّه موسوم بود، سیّد مهدی دِهَجی که او هم اسم‌اللّه لقب داشت، سیّد علی‌اکبر دِهَجی، جواد قزوینی، خلیل و جلیل خویی و میرزااسداللّه اصفهانی که ایشان مقالاتی در رد بهائیت نوشته است، از جمله به سِفر تکوین شرحی مبسوط مرقوم داشته است و پسر ایشان، دکتر فرید است که در زمان مسافرت عباس‌افندی به امریکا از ملتزمین ایشان بود.

عدّه‌ای نیز پرده از روی کار برنداشتند و به بطلان بهائیت اعتراف نکردند؛ امثال سیّد اسداللّه قمی که شرح مبسوطی از ایشان دارم که مکرّر در مکرّر می‌گفت: «اگر من مسلمان بودم، حالا از این سادات بی‌سروپا می‌شدم؛ ولی در ظلّ امر بهائی، قابل‌توجّه شده و در هرکجا باشم در کمال استراحت، آسایش می‌نمایم» اگر می‌خواست این لکه را از روی خودش بردارد، مردود طرفین می‌شد و کسی اعتنایی نمی‌کرد. لهذا بیچاره در اواخر عمر در خانة میرزا آقاخان قائم‌مقامی جان به جانان سپرد. امّا افرادی که علناً یا سراً از امر بهائی اعراض کرده و برگشته‌اند، از آنجایی‌که وقایع و گزارشات خودشان را ننوشتند و یا اگر نوشتند، حضرات بهائی به هر دسیسه‌کاری در طبع و انتشارش موانعی پیش آوردند. بنابراین، تا حال مستور و پوشیده مانده بود». (همان، ۷۸ و ۷۹)

شرح حال

حاج میرزاحسن بروجردی ملقب به نیکو در دهم اسفند ۱۲۵۹ در بروجرد به دنیا آمد. پدر و مادرش از خانوادة بزرگان و مؤمنان بودند و جدّش حاج آقا عباس مردی عالم و نیکخواه بود. پس از طی دوران کودکی و فراگرفتن علوم قدیم و جدید، ادبیات فارسی و عربی را نزد علمای شهر خود آن‌چنان تکمیل کرد که مورد توجه واقع شد.

طی دو سال که برای حج بیت‌الله الحرام و زیارت مدینه و عتبات عالیات سفر نمود، فرصت خوبی برای تکمیل معارف اسلامی‌ پیدا کرد.

ادعای علی‌محمد باب و میرزا حسینعلی بهاءالله و ضعف حکومت قاجار، به‌ حدّی در مردم ولوله انداخت که موضوع بابی و بهائی از مهم‌ترین مسائل روز به‌شمار آمد و مورد توجه همة محافل دینی واقع گردید. از این‌رو، میرزاحسن نیکو به تهران احضار شد و خدمتی را تقبل کرد که چندین سال برای تحقیق و مطالعه در موضوعات موردنظر مسافرت‌هایی به شرق و غرب داشته باشد.

حسن نیکو در طول این مسافرت‌ها زبان انگلیسی را فراگرفت. علاوه ‌‌بر ‌آن با زبان‌های عربی و اردو نیز آشنا شد و پس از مراجعت به ایران در دبیرستان‌های تهران، تعلیمات دینی و ادبیات فارسی و عربی تدریس می‌کرد.

وی برای اینکه فرصت کافی برای تنظیم و چاپ تحقیقات چندین‌ساله خود نسبت به بهائیت داشته باشد از خدمت در دانشگاه صرف‌نظر کرد و حاصل مطالعات و مشهودات خود را در کتاب فلسفة نیکو منتشر ساخت.

حسن نیکو در ایام فراغت خود بیشتر در کتابخانه شخصی خود مشغول مطالعه بود و علاوه ‌بر تصحیح نوشته‌های دیگران، مقالات متنوع ادبی، دینی و اجتماعی در بسیاری از روزنامه‌ها و مجلات می‌نوشت. (نیکو، فلسفة نیکو، ص ۳۴)

از دیگر فعالیت‌های علمی‌ نیکو؛ چاپ مقالات متعددی در زمینة بهائیت در نشریة آئین اسلام بود. (جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی – سیاسی ایران، ص ۱۵۷)

بخش عمدة مباحث ضدّ بهائی نشریة آئین اسلام را حسن نیکو و عبدالحسین آیتی که خود سوابق بهائیگری داشته و از آن بازگشته بودند، عهده‌دار بودند. (همان، ص ۱۳۸)

حسن نیکو در سال ۱۳۳۸ هـ.ق بر اثر عارضة سکته سلامت خود را از دست داد و ضعیف شد و در بامداد روز چهارشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۴۱ هـ.ش برابر با هجدهم ماه مبارک رمضان ۱۳۸۲ هـ.ق به دار باقی رحلت نمود. مزارش در امام زاده عبدالله، آرامگاه خانوادگی نیکو است. (نیکو، فلسفة نیکو، ص ۳۵)

عقیدة نیکو

دربارة عقیدة نیکو بنابر آنچه خودش در کتاب فلسفة نیکو نوشته است می‌توان این‌گونه گفت که او هیچ‌وقت بهائی نبوده و فقط برای انجام تحقیقات به این گروه وارد شده بود. خودش در صفحة ۱۸۹ کتاب فلسفة نیکو نوشته است: «من هیچ‌وقت بهائی نبودم و خیلی هم افتخار می‌کنم».

میرزاصالح اقتصاد مراغه‌ای نیز دربارة عقیدة نیکو در کتابش همین را ذکر کرده است: «حضرت حاجی میرزاحسن نیکو که ایشان نیز به عقیدة حضرات، از مبلّغین مشهور بوده و در اخبارات امری طهران اسمشان مکرّر ذکر شده، در این اواخر پس از مسافرتی طولانی به هندوستان و مصر و حیفا، اعراض نموده، کتابی موسوم به «فلسفة نیکو» نوشته و اینک از طبع در آمده و منتشر است. درصورتی‌که اساساً آقای نیکو می‌گویند برای کشف همین دسایس و حیل وارد حضرات شده و آنها ندانسته، به ریش خود گرفتند». (مراغه‌ای، ایقاظ، ص ۷۹)

نیکو در کتابش اذعان دارد که به علت نزدیک شدن به حضرات بهائی برای کشف مطالب مخفیه و فهم حقایق بابی و بهائی ناچار به معاشرت و صحبت با نزدیکانشان بودم و می‌دانستم این محرمیت مستلزم سوءتفاهم و در معرض غیبت و افترا قرار گرفتن بعضی مردمان سطحی و بی‌خبر خواهد بود، ولی در این راه از هیچ مانعی نترسیدم و موفق شدم تا نقطة قطب گمراهی بروم و حقیقت فلسفة ضلالت و فریبندگی را یافته و قدری از معلومات خود را به رشتة تحریر درآورم. ( نیکو، فلسفة نیکو، ص ۱۸۸)

حاج ميرزاحسن نيكو درباره بهائيت اين‌گونه گفته است:

«اين طریقه به ‌خودی‌ خود رو به زوال و اضمحلال است و کاملاً آية «وَ مَثَلُ كَلِمةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجتُثّت مِن فَوقِ الارضِ ما لَهَا من قَرار؛ و مثل کلمة خبیث و پلید مانند درخت پلیدی است که ریشه‌اش به زمین نرود؛ بلکه بر روی زمین است و ثبات و بقایی نخواهد داشت و زود خشک می‌شود». (سورة ابراهيم، آية ۲۶) در خصوص حضرات مصداق پیدا کرده و هركس وارد آنان شود و فريب موقتی آنان را بخورد،  يك سال یا دو سال طول نمي‌کشد كه به سستي دلايل و شنايع اعمال آنها واقف گرديده، عقب می‌نشیند و برمي‌گردد. (نيكو، فلسفة نیکو، ص۴۶)

شجاعت و گرایش به حق‌گویی در حسن نیکو در زمان حضور او در بین بهائیان بسیار بوده است. نمونه‌های فراوانی از این گرایش به حق‌گویی را در داستان‌های متعددی که خود نیکو در کتابش روایت کرده است می‌توان دید. به‌عنوان نمونه، یکی از آنها را به‌طور خلاصه در اینجا نقل می‌کنیم:

«رئیس محفل روحانی رنگون (نام شهری است) با یک نفر بهائی دیگر که عکا را دیده در قضیه‌ای اختلاف می‌کنند. این گفته بود دیده که میرزا و میرزاعباس در عکا به نماز جماعت و ادای فریضة جمعه حاضر می‌شدند و به امام عکا و حیفا اقتدا می‌نمودند، آن گفته بود: «معاذالله! این چه افترائی است که می‌زنی! کسی که جمعه و جماعت را در کتاب اقدس خود نسخ فرموده و نمازی دیگر آورده چگونه می‌رود نماز نسخ‌شده را، آن هم به جماعت به‌جای بیاورد!» بالاخره نذری می‌بندند و طرفین بدین قرار رضا می‌دهند که تلگراف حرکت نیکو از بمبئی رسیده و دو روز دیگر وارد رنگون می‌شود، هرچه او در این باب علیه هر که گفت، باید نذر را ادا کند. نیکو می‌گوید چون وارد رنگون شدم، طرفین نزدم آمدند. این با چهره برافروخته گفت: آقای نیکو افترای عجیب را بشنو! این می‌گوید جمال مبارک و سرکار آقا (منظور بهاءالله و عبدالبهاء) به مسجد اسلام می‌رفتند و نماز منسوخ‌شدة جماعت را به‌جای می‌آورند، آیا چنین است؟ مرا تبسمی ‌فرا گرفت و گفتم: آری، علاوه ‌بر آن، تمام ماه رمضان را هم روزه می‌گرفتند. آن شخص با حرارت رنگش پرید و آنچه باید بفهمد را فهمید. چون آن آدم از صراحت لهجه و صدق گفتارم از امر بهائی برگشت، سایر بهائیان آنجا به من اعتراض کردند که چرا شما این راست را گفتید تا او از دین بهائی برگردد؟ گفتم: شما به فاعل فعل که میرزا و پسرش باشد اعتراضی ندارید که چرا نماز منسوخ‌شده را به‌جای آورده‌اند، به من تعرض می‌کنید که چرا راست گفته‌ام!» (همان، صص ۷۷۱ – ۷۷۳)

خروج از بهائیت

همان‌طور که در بالا گفته شد، به گفتة خود نیکو او هیچ‌گاه قلباً بهائی نبوده است، اما به‌خاطر تحقیق و مطالعه و رفت‌وآمد با آنان این‌گونه به‌نظر می‌رسیده است که او بهائی است و همچنین به علت شرکت در محافل تبلیغی آنان به‌عنوان مبلغ بهائی شناخته می‌شد.  

اما آنچه در ظاهر دربارة او گفته شده این است که حسن نیکو مقارن توبة عبدالحسین آیتی از بهائیت جدا شد.

«رهبران بهائی دربارة علت خروج نیکو و آیتی از بهائیت این‌گونه گفته‌اند که: «آیتی و نیکو پول زیاد می‌گرفتند و چون صندوق مالی بهاءالله رو به نقصان رفته بود و نتوانست درخواست آنان را اجابت کند، آنها ادبار نمودند و قلم اعتراض به دست گرفته و پردة اسرار را گشودند! نیکو در جواب این سخن در کتابش این‌گونه گفته است: این عیناً تفی است که به ریش گوینده می‌افتد؛ زیرا معلوم می‌شود هیچ‌کس به روحانیت بهاء قائل نشده تا به او معتقد شود و هرکسی دیگران را به این امر دعوت می‌نموده اجیر و مزدور بوده؛ یعنی برای پول این کار را می‌کرده است». (نیکو، فلسفة نیکو، ص ۲۴۹)

میرزاصالح اقتصاد مراغه‌ای دربارة شرح خروج نیکو از بهائیت این‌گونه گفته است که؛ «عکس توبه‌نامة باب که در خزینة دولتی بود، در این اواخر در آمد و در هیچ‌ کجا تا آن زمان این توبه‌نامه دیده نشده بود. به‌محض آشکار شدن این توبه‌نامه، عباس‌افندی دستور محو آن را داد.

میرزاصالح در ادامه می‌گوید: «پس از دیدن این توبه‌نامه دیگر فرصتی برای استقامت در دین بابی و بهائی برای کسی نخواهد ماند. جناب فاضل شهیر حاجی میرزاحسن نیکو نیز در «فلسفة نیکو» چند جملة اینها را درج فرموده. شوقی‌افندی نیز نظر به اینکه عباس‌افندی در وصیّت‌نامة خود نوشته که هرکس مخالفت نمود بعد خواست توبه نماید، هیچ عذری را از او قبول ننمایید، لهذا حاجی میرزاحسن را نیز طرد کردند». (مراغه‌ای، ایقاظ، ص ۹۲)

برخورد بهائیان پس از خروج نیکو از بهائیت

نیکو دربارة برخورد بهائیان با وی بعد از خروجش از بهائیت در کتابش این‌گونه نوشته است: «از روزی که من فلسفة نیکو را نوشتم دمی ‌نیاسودم و ساعتی آرام نبودم. بعض بهائیان که در وزارت جنگ جزئی تأثیری دارند، برای مختصر شغل اینجانب در مدرسة فنی قورخانه این ‌در و آن ‌در زدند تا بالأخره پس از کشمکش‌ها، آن حقوق را نصف کردند و به‌علاوه وزارت معارف که خود به طیب خاطر از بنده دعوت نموده تا قسمتی از تعلیم ادبیات دورة متوسطه را عهده‌دار شوم، هنوز به جایی نرسیده؛ یعنی بهائیان باخبر و نفوس صاحب‌اثر به‌طور غیر مستقیم ابرام نموده و نگذاردند این کار انجام گیرد». ( نیکو، فلسفة نیکو، ص ۴۵۶) 

او همچنین دربارة زندگی بعد از بهائیت می‌گوید آقای آیتی، بنده و آقای صبحی که به‌ اصطلاح حضرات معاند امرالله شدیم و به‌گفتة حیفا که به پیروانش وعده داده بود که آیتی و نیکو و صبحی و غیره به شدیدترین ذلت‌ها و بلایا دچار خواهند شد، اتفاقاً بعد از خروج از بهائیت عمر طولانی نموده و به‌هیچ ‌وجه ابتلا و ناخوشی یا تنگدستی که لازمة عالم طبیعت است به ما روی ننموده؛ بلکه از زمان پیش هم از هر حیث بهتر زندگی نموده‌ایم. ( همان، ص ۶۹۱)

معرفی کتاب فلسفة نیکو

میرزاحسن نیکو، با نوشتن کتاب «فلسفة نیکو» بی‎ریشه بودن فرقة بهائیت و فساد رهبران این فرقه را آشکار کرده است. مؤلف این کتاب در مسیر افشای ماهیت استعماری فتنة باب و بهاء، موشکافانه دیدگاه‌های خود را شرح و بسط داده تا ناآگاهان از ترفندهای فریبکارانة بهائیان، آگاه شوند و از کنار دام و دانة آنها به‌سلامت بگذرند. شاید بتوان ادعا کرد که این کتاب تمکیل‌کننده‌ای ضروری برای کتاب کشف‌الحیل مرحوم آیتی در هدایتگری باشد.

گزارش تحلیلی از تاریخ بابیت و بهائیت و همچنین بررسی و نقد منطقی آموزه‌ها و احکام باب و بهاء (موجود در کتاب بیان نوشتة باب و اقدس نوشتة حسینعلی بهاء) از بخش‌های خواندنی کتاب فلسفة نیکو است، که در ضمن آنها مطالب ارزشمند فراوانی نیز همچون مشاهدات و مسموعات جالب خویش از دوران همکاری با فرقه را باز گفته است.

فلسفة نیکو در چهار جلد منتشر شده است. این چهار جلد از سال ۱۳۰۶ تا ۱۳۲۵ شمسی تقریباً در هزار صفحه چاپ و منتشر شده است و از آن چاپ‌های عدیده به عمل آمده است.

جلد نخست فلسفة نیکو، در آذر ۱۳۰۶ در چاپخانة خاور تهران و جلد دوم آن در تیر ۱۳۰۷ در همان چاپخانه، به چاپ رسید. جلد اول به زبان انگلیسی نیز ترجمه گردیده است.

نویسنده در این دو جلد به بیان خرافات در بهائیت پرداخته است.

جلد سوم در مهر۱۳۱۰ در چاپخانة فرهومند تهران به چاپ رسیده است. نویسنده، در این جلد مطالبی را دربارة تاریخ بابیت و بهائیت و شرح پیدایش آنها نوشته است. به گفتة خودش این تاریخ را از تمام کتب بهائیان که در دست است و از کتب جمیع مورّخان که در این زمینه تحقیق کرده‌اند جمع‌آوری نموده و عصاره و خلاصة تاریخ را که عین حقیقت است آورده است.

نیکو در بیان علت نوشتن تاریخ بهائیان می‌گوید؛ چون بهائیان تاریخ را وسیلة تبلیغات خویش قرار می‌دهند، لذا تصمیم گرفت با نوشتن تاریخ صحیح، جعلیات آنان را افشا کند؛ چراکه خود آنها نخستین کتاب‌های تاریخی خود را جعل و منتشر ساخته‌اند. (نیکو، ص ۵۴۶)

جلد چهارم در فروردین ۱۳۲۵ در چاپخانة تابان تهران زیور طبع یافت. در این جلد در ادامة تاریخ باب، به تاریخ بهاء و ازل می‌رسد و دعواهای برادران بر سر میراث الوهیت و ربوبیت و ترورهای آنها و بعضی از اسرار سیاسی را ذکر می‌کند.

در انتهای جلد چهارم مبحثی را تحت عنوان «علت گمراهی و میل به کیش بهائی» آورده است که در آن از چندین نفر که چندین سال گرفتار بهائیت بودند و سرانجام به واسطة قلم کشف الحیل و فلسفة نیکو نجات یافته‌اند گزارشی را ذکر کرده است.

مرحوم نیکو در بیان علت نگارش کتاب این‌گونه می‌گوید: «در آن مدتی که بهائی بودم از ایران تا سواحل چین و مصر و سوریه و فلسطین و بین‌النهرین با زن و مرد و کوچک و بزرگ بهائی حشر و نشر نموده و جز به‌راستی و حقیقت رفتار نکردم و کوچک‌ترین خطا و اشتباهی ننمودم. تا وقتی‌که دیدم محفل روحانی طهران اسم من را در یکی از الواح و فرامین نوشته بود، فوراً کاغذی نوشتم که اسم من را در زمرة خودتان ننویسید من بهائی نیستم. از آنجا که می‌دانستم شاید محفل به ملاحظاتی که دارند، تبرئه و انکار من را منتشر نکنند، به هرکسی رسیدم عقیدة خود را اظهار نمودم. همچنین به همین جهت مجبور شدم عقیدة خود را بدین کتاب انتشار دهم». (نیکو، فلسفة نیکو، ص ۴۴)

او در جای دیگری می‌گوید: « … با تحقیق و تفحص کاملی که از کتب و کلماتشان (حتی بیشتر از خودشان) انجام دادم و با اطلاع وافی که به روحیّات و آداب و عقاید آنان حاصل نمودم و اغلب دنیای بهائیت را سیر نموده و با کوچک و بزرگ و زن و مرد آنها ملاقات و صحبت داشته، اسرار آنان را کاملاً به‌دست آورده و این کتاب را تدوین و تألیف نمودم… من مدتی سرمایة عمر خود را تلف نموده و برای آنکه دیگران را از تفحص این مسائل بی‌نیاز کنم، به زحمات بسیاری با حضرات محرمیت کامل حاصل نمودم و بر اسرار آنها واقف گردیده و موفق به نگارش این کتاب شدم». ( همان، ص ۱۸۶ و ۱۸۷)

«پس از آنکه دو جلد کتاب فلسفة نیکو منتشر شد و تأثیرات مهمه در جامعة بهائیان نمود و ارکان بیان و ایقان را ویران ساخت و در احتفالات و اجتماعشان غلغله انداخت، بهائیان متزلزل و برگشته، از هرطرف به اتحاد و اتفاق به مرکز میثاق نوشتند: چه نشسته‌ای که از کشف‌الحیل، حیل مخفیه مکشوف گردید و از فلسفة نیکو علت دین‌سازی و شریعت‌بازی معلوم و معروف شد. چه باید کرد؟ جوابشان را چه باید داد؟ … فلسفة نیکو پرده اسرار را نمود و خفتگان را بیدار فرمود، از فلسفة نیکو امر بهائی مخفی بود و پیدا شد، ضایع بود و رسوا شد». (همان، ص ۵۰۵ و ۵۰۶)

سیدحسین قزوینی حائری می‌گوید: «من این کتاب را که اثر خامه و افکار عالیة فیلسوفانة فاضل یگانه آقای حاج میرزاحسن بروجردی ملقب به (نیکو) است، به‌دقت مراجعه و مطالعه نموده و بر مطالب مندرجه‌اش اطلاع کامل حاصل کردم. می‌توان گفت تاکنون کتابی که کاملاً محتوی بر اسرار و تزویر شیطنت‌کارانه و اعمال مدلسانة این فرقه بوده طبع و نشر نگردیده. کتاب فلسفة نیکو، نیکو اسمی است با مسمّی و شامل جملاتی است مملو از معنی، که مطالعة آن علاوه‌برآنکه انسان را بر فلسفة گمراهی گمراهان به‌ویژه آن جماعت بی‌آئین مطلع می‌سازد، مراتب فضل و دانش و زحمات مؤلف کتاب را واضح و هویدا می‌کند… بالجمله بر برادران دینی و دوستان ایمانی، بلکه بر عموم کسانی که خود را مخلع به خلعت و مشرف به شرافت انسانیت می‌دانند، از هر قسم و هر طبقه و هر نژاد و هر دین و هر مذهب که باشند، لازم است که این کتاب را مطالعه نمایند و از آن استفاده کنند». (همان، ص ۱۹۰ و ۱۹۱)

خود نیکو در کتابش دربارة تأثیر این قبیل کتاب‌ها این‌گونه گفته است: «نتیجة کتب ردیّه بر بهائیت فقط آن است که از ورود دیگران در آن راه جلوگیری می‌نماید، ولی در داخل بهائیت ابداً تأثیری ندارد؛ چراکه بهائیان کور شده‌اند تا جمال مبین ببینند و کر شده‌اند تا لحن ملیح شنوند و جاهل شده‌اند تا از علم میرزا نصیب ببرند. ـ اشاره به سخنی از بهاء الله دارد». (همان، ص ۳۵۳)

نتیجه‌گیری

مرحوم نیکو یکی از افراد مهمی است که پس از حضور پررنگ در میان بهائیان، از آئین بهائی تبری جست و چندین جلد کتاب در نقد آن نگاشت. وی با بزرگان بهائی رفت‌وآمد داشت و به ملاقات شوقی ‌افندی در حیفا نیز رفته بود. در نتیجه مطالبی که او در کتاب‌هایش ذکر کرده است، برای شناخت آئین بهائی به‌عنوان یکی از مراجع مهم می‌تواند به‌کار رود و در راه تحرّی حقیقت کمک کند. در این مقاله، پس از معرفی مختصری از زندگانی او، به رفتاری که بهائیان با وی پس از اعلام تبری کردند، اشاره شده است. همچنین به عقائد و نوشته‌های او در نقد آئین بهائی و معرفی کتاب فلسفة نیکو پرداخته شده است.

 

 

منابع

 اقتصاد مراغی، میرزاصالح، ایقاظ یا بیداری در کشف خیانات دینی و وطنی بهائیان، ۱۳۹۰ه.ش، قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجل‌الله تعالی فرجه الشریف.

جعفریان، رسول، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی – سیاسی ایران، ۱۳۸۵ هـ.ش، قم: چاپخانة اعتماد.

نیکو، حسن، فلسفة نیکو، ۱۳۸۹ هـ.ش، تهران: راه نیکان.

null

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

6 + چهار =