دلایل حقانیت

0 541

پدرو :من خوشحال هستم که هموطنان مسلمان ما امادگی برای تبادل نظر با بهائیان را دارند. اما اینجا یک مشکل بزرگی وجود دارد و این همان مشکلی است که مخا لفان اسلام در مقابله با حضرت رسول اکرم داشتند. از تبا دل نظری که تا حالا با دوستان مسلمان داشتم نتیجه میگیرم که اطلاعات این دوستان از محدوده کتب ضد بهائی فراتر نمیرود و برای گفتگو از ان بعنوان محک استفاده میکنند . ایشان فکر میکنند که اگر دین بها ئی بر حق بود حقانیت انرا در کتابهای ضد بهائی پیدا میکردند. بارها عقاید خودم در باره دین بهائی را برای انها نوشتم. بجای بحث در باره نکات نوشته شده شرو ع به غلط گیری املائی من میکردند و انرا دلیل بی اطلا عی و گمراهی من دانستند.من خیلی از غلط گیری های انها ممنون هستم . چون زبان فارسی را که دها سال است که بندرت نوشته وخوانده ام دوباره یاد میگیرم.اما موضوع مورد بحث ما با غلط گیری املائی من حل نمی شود. برای همین است که باین نوشته سردبیر محترم شک دارم که با این تبا دل نظر:… “بسیاری از یخ ها آب خواهد شد و دشمنی ها به دوستی مبدل می شود…”.این فقط بهائیان نیستند که باید همه اطلا عات موجوده در باره دین بهائی را که در صد ها کتابها نوشته لقمه کرده و بدهن مسلمانان بگذارند. بلکه باید مسلمانان هم:”…وقتی که از ظهور ان حضرت چیزی شنید ند اگر اب لیوان در دست دارند باید بر زمین گذارند و فورا بطر ف ان حضرت بشتابند…”.

 

من در یک خانواده مسلمان بزرگ شده ام. ان زمان که کوچک بودم بارها در باره بهائیان میشنید م. و مید یدم که جطور هر چند سالی یکبار مسلمانان مثل شکارچی ها د نباله انها میگشتند. من میشنید م که انها فرقه ضاله هستند. میگفتند که انهاافرادی دروغگو وخدا نشناس هستند. هرکه بهائی میشه باید اول قران را بسوزاند. میشنید م که همه انها خائن وطن و جاسوس خارجیان و ضد اسلام هستنند. زنان انها افرادی بد کار هستند و در ضیافاتشان چراقهارا خاموش مکنند و هر زنی با هر مردی کارهای بد بد میکنند. باشنید ن چنین حرفهائی نسبت به بهائیان احساسس نفرت میکردم. بخاطراطمینان زیادی که به روحانیون داشتم به گفته های انها که میگفتند بهائی هاانسانهائی خائن و ضد اسلام هستند باور میکردم. حتئ متفکران وتاریخ نویسان ایرنی از بهائی ها ببدی یاد میکردند. یک روز یکی از دوستان من میخواست با من در باره دین بهائی صحبت کند. هنوز صحبت خود را درست شروع نکرده بود که غیرت مسلمانی من بجوش امد وحرف او را قطع کرده و باو گفتم, دوست من احتیاجی نیست که در باره بهایی با من صحبت کنی. به او گفتم بیا من برای تو شرح دهم که بهایی یعنی چه و از کجا امده. به او گفتم که بهاء الله جاسوس انگلیسی ها بود و..و.. یعنی تقریبا چیز هائی را که شما در سایت خودتان نوشتید بهش گفتم. به گفته های خودم و به اطلا عاتی که در باره دین بهایی داشتم افتخار میکردم. چون برای من مسلم بود که متفکران ما مخصوصا روحانیون ما هرگز دروغ نمیگو یند. اما پس از گذ شتن سالها به این طرز تفکر خودم شرم میکنم.

…یک روز تصادفی با بهائیان اشنا شدم. موقعیت را مناسب دیده تا انها را به راه راست هدا یتشان کنم. از ان ببعد در حدود دوسال بابهائیان تبادل نظر کردم و کتابهای انها را خواندم. من خیلی مواضب بودم چون شنیده بودم که بهائیان مردم را به غذا خوردن دعوت میکنند و یک جیزی توی غذای انها میریزند تا انها را گول زده و انها را بهایی بکنند. سرانجام بنتیجه ئی دور از تصورخودم رسیدم. نتیجه این بود که برای مسلمانان مخصوصا روحانیون اسلام یک سوع تفاهم بسیار بزرگی پیش امده, باین معنئ که مسلمانان از تعلیمات دین بهایی (نمیدانم چرا) کاملا بی خبرند و تمام اتهامات وارده بانها بیمورد میباشد. نمیدانم چرا در سایت شما در باره تعالیم حضرت بهاالله سخنی بمیان نیامده تا در باره ان تبادل نظر شده باشد. درست بر عکس شما با همت زیاد مشغول رد حقانیت حضرت بهاالله هستید.موقعی که من با جامعه بهایی اشنا شدم برخلا ف انچه که شنیده بو دم با افرادی خدا شناس روبرو شدم. علا قه انها نسبت به حضرت رسول اکرم کمتر از مسلمانان نبود. حیرت من موقعی زیاد شد وقتی دیدم که “این جاسوسان خدا نشناس ” دعا و مناجات میخوانند بخدا و به همه پیغمبران ایمان دارند. 

شما انتظار دارید که حقانییت حضرت باب و حضرت بهاالله انطوری که شما دلتان میخواهد برای شما ثابت شود. هر زمانی که خداوند پیغمبری را میفرستاد مردم ان زمان این انتظار را داشتند. هنوز که هنوزه انها منتظره ان پیغمبر خیالی خودشان هستند. من فکر میکنم انهایی که به حضرت باب و حضرت بهاالله ایمان نیاورده اند باید مثل طرفداران ادیان دیگر تا ابد منتظر بمانند. مثل یهودی ها هنوز که هنوز است منتظر امدن کسی هستند که یهود باشد و فقط مطابق قوانین حضرت موسئ رفتار بکند . برای همین است که انها حضرت مسیح را قبو ل ندارند. مسیحی ها هم منتظر رجعت حضرت مسیح هستند. جون حضرت مسیح فرمودند که دوباره خواهند امد. مسیحی ها میگویند اگراو بیاید یک مسیحی خواهد بود و او فقط انجیل را رواج خواهد داد. بنابراین حضرت محمد را پیغمبری کاذ ب میدانند . 

مسلمانان هم منتظر روز قیامت و امام قائم هستند. چون مسلما نان متعقد ند که حضرت محمد اخرین نبی هستند و اگر قائم امد مطابق قانون محمدی رفنار کرده و فقط قران را رواج داده و عدالت را برگذار خواهد کرد. بنابر این حضرت بهاالله را قبول نمیکنند. 

من فکر میکنم این طرز تفکر یک توهمی بیش نیست و از تعلیمات اسلام بسیار دور است. 

در زیارت نامه حضرت علی(ع) نوشته شد(ترجمه):” ان کسی که خواهد امد ان کار را انجام خواهد داد که محمد پیغمبره خدا انرا انجام داده و او انچیزهائی (از دین) را جدا خواهد کرد که حضرت رسول از دین قبل از خودش جدا کرده”.). از این گفته ان حضرت من نتیجه میگیریم که گفته های پیغمبری که بعد از حضرت محمد خواهد امد با قران فرق خواهد داشت . حضرت محمد میفرمایند:”من اولین ادم هستنم من نوح هستم من موسی هستم و من مسیح هستمم”. پس گفته حضرت محمد” من اولین ادم هستم”(اولین پیغمبر هستم)را چطور باید تعبیر کرد. بطور حتم بر خلاف عقیده مسلمانان, حضرت محمد تحت عنوانهای “اولین و اخرین پیغمبر “چیز دیگری میفهمند. 

این فرموده حضرت مسیح خطاب به یهودانی که به ایشان ایمان نیاوردند برای مسلمانانی صدق میکند که حضرت بهاالله را بعنوان پیغمبر قبول ندار ند. :”اگر شماها بحضرت موسی ایمان میداشتید, مرا هم میشناختید”.(اگر مسلمانان به گفته های حضرت محمد ایمان میداشتند, حضرت بهاالله را هم میشناختند)…یک کتاب معتبری هست باسم الکافیداس که گفته های همه امامان دین اسلام را میتوان در ان پیدا کرد. این نوشته ها را یک نفر ایرانی که در شهر قم زندگی میکرده( در سالهای 941/940 میلادی در بغداد فوت کرده) جمع اوری کرده. در ان از یک نفر باسم جابر که در زمان امام محمد باقر میزیسته روایتی هست در لوح فاطمه, که در باره شخسییت قائم این طور نوشته شده (ترجمه):” او (قائم) کمالات بزرگ حضرت موسی و نور حضرت مسیح وصبر عیوب را خواهد داشت. در زمانش انها مومنان قائم را به پستی خواهند کشید. از سرهای انها هدیه ها درست خواهند کرد. طرفداران قائم را خواهند کشت وبعد انها را در اتش خواهند سوزاند. یاران ان حضرت را ترس و وحشت فرا خواهد گرفت. زمین به خون انها اغشته خواهد شد. زنان انها به ناله و فغان خواهند افتاد. بدانید که انها دوستان من هستند”.

اگر شما تاریخ بابی ها و بها ئیان را خوانده با شید(اما نه از دیده نظر قاتلان) ملا حظه خواهید فرمود که همه نکته های این روایت مو به مو اتفاق افتاده است. در اکثر شهرهای ایران انها را گرفتند و بگناه خداپرستی کشتند. بدن بیحس انها را با اسب در خیابانها کشیدند و بتماشا گذاشتند وانها را حتی سوزاندند. بیش از بیست هزار بابی را با فجیح ترین وضع کشتند. حتی بعد از بد ست گرفتن قدرت توسط روحانیان در ایران در سال 1979 صدها بهائی بیگناه را بزندان انداختند. و بیش از دویست نفر را در حالی که قلب انها پر از محبت حضرت رسول اکرم بود تیرباران کرده ویا بدار اویختند. شما ملا حظه میفرمائید که امامان انزمان چطور همه این اتفاقات را با دقت پیشگوئی کردند…شما سعی میکنید ارزش دین بهائی را تا انجائی که ممکن است ناچیز جلوه بدهید و این همان روشی است که مردم انزمان با دین اسلام میکردند. ارزوی من این بود ای کاش شما با قوانین جهانی حضرت بهاءالله تا حدودی اشنائی داشتید. شما مرقوم میفرمائید که: …” مغالطه دیگری که بزرگان بهائئیت بدان دست زده اند تا قلب های دیگران را تسخیر کنند پرداختن به اهداف و تعالیم بدون اثبات و توجه به بنیانهای بهائیت است آنان مشتی شعار که عامه پسند باشد را برگزیده و چنین وانمود می کنند که این دین به خاطر تازه بودن با مقتضیات زمان سازگار است و این دین است که به درد بشر کنونی می خورد و دیگر ادیان از ارائه طریق در عصر کنونی عاجزند”…..

 

جویا :

دوست عزیزی که تازه به این جمع پیوسته اید، بار دیگر حضور شما را در این سایت گرامی می دارم. برای من جالب است با وجود آن همه بدبینی که نسبت به مسلمانان و سایت های آنان دارید، باز هم لطف کرده و در این سایت حضور یافته اید. 

اینک که این مطالب را می نویسم، ساعت از 2 بامداد گذشته است. با دقت کامل مقاله ی شما را خواندم و در مضامین آن اندیشیدم. دوست عزیز، من تصور می کنم شناخت شما در باره ی بهائیت هنوز همان گونه است که در دوران مسلمانی از بهائیت داشتید. با عرض پوزش بسیار ،خدای من شاهد است از سر سوز دل می گویم: دوست من همان طور که در دوران مسلمانی از بهائیت شناخت درستی نداشتید، مرا ببخشایید، اکنون هم از بهائیت شناخت درستی ندارید. سراسر نوشته ی شما حکایت از آن می کرد که نه تنها از بهائیت بلکه از اسلام هم اطلاع درستی ندارید. باور بفرمایید باز هم تکرار می کنم قصد من ابدا توهین و جسارت به شما نیست.

خدا را شاهد می گیرم که از نوشته ی شما رائحه ی خوش صداقت را به خوبی استشمام کردم اما دوست من صداقت با بی اطلاعی دو مطلب است. شما صادقانه مطالب را فرموده اید اما متاسفانه چنان که عرض کردم نه از اسلام اگاهی کافی و درستی دارید و حتی نه از بهائیت. دوست من موضوع آن نیست که مثلا جناب باب یا بهاء الله غلط املایی و انشایی داشته اند. موضوع فراتر از این هاست.

اشتباه بزرگ شما آن است که پیامبری حضرت بهاء الله را اصلی اثبات شده گرفته اید و اینک در این باره سخن می گویید.

بسیاری از بیانات حضرت عالی درست است اما در صورتی که ثابت شده باشد که حضرت بهاء الله پیامبر است. آری قرآن هم می فرماید و حضرت بهاء الله هم در کتاب مستطاب ایقان به آن آیه استناد می کند که : یا حسرة علی العباد ما یأتیهم من رسول الا کانوا به یستهزئون( یس: 30) ای حسرت بر این بندگان چون هر رسولی که به سوی آنان می آمد او را استهزاء می کردند. این آیه درست است اما سخن در آن است که قید « من رسول» آورده است. یعنی هر رسولی. این به آن معنا نیست که هر کس آمد و ادعای رسالت کرد و مردم هم او را آزردند و حرفش را قبول نکردند، پس حتما او رسول است. دوست من، این نکته ضمن آن که بسیار ساده است، از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

اثبات حقانیت کسی که مدعی مقام رسالت آن نیست که عده ای با او مخالفت می کنند. درست است که عده ای از مردم با رسولان از جمله با رسول اکرم مخالفت کرده اند. 

اما این به آن معنا نیست که هر کس آمد و ادعای رسالت کرد و عده ای هم با او مخالفت کردند، پس حتما او رسول است. در عربی مثالی می زنند و می گویند: کل جوز مدور و لا کل مدور جوز: 

هر گردویی گرد است اما هر گردی گردو نیست. این داستان را قبلا برای یکی دیگر از دوستان بهایی گفته ام. یک بار دیگر آن را تکرار می کنم. نقل این داستان مانند شعرهای قشنگی که شما از پروین آورده اید، به فهم مطلب کمک می کند: 

مردی ساده لوح شنیده بود که هنگامی که ذزد بیاید، دو نشانه دارد: یکی آن که نیمه شب به بعد می آید و دو دیگر آن که بی سر و صدا می آید. این مرد ساده دل هر شب که پاسی از نیمه شب می گذشت، همسر بیچاره اش را از خواب ناز بیدار می کرد و می گفت: دزذ آمده است. زن فلک زده می پرسید: چه طور؟ کو؟ مرد ساده اندیش می گقت: اولا شب از نیمه گذشته است و ثانیا هیچ سر و صدایی نیست. پس دزد آمده است. حکایت بیانات حضرت عالی که بر گرفته از استدلال های جناب بهاء الله در کتاب ایقان است، مانند همین استدلال آن مرد ساده لوح است. 

دوست من بارها گفته ام که حضرت بهاء الله مقام رسالت و نبوت را به وجود حضرت محمد انتها یافته می داند به این ترتیب اصلا آمدن رسول و نبی هر دو منتفی است. یعنی بهاء الله به گفته ی خودش نمی تواند رسول یا نبی باشد. اگر مقام دیگری دارد باید بفرمایید آن مقام چیست و نیز آن را اثبات بفرمایید. 

دوست من نکته ی مهم دیگری که باید توجه حضرت عالی را به آن جلب کنم آن است که اگر حضرت عالی تاریخ را مطالعه فرموده باشید، ملاحظه می کنید که در میان انسانها به خاطر عقاید مذهبی چه به حق و چه به باطل ،خون های زیادی ریخته شده است و پیروان فرقه ها بسیاری از افراد یک دیگر را کشته اند. چه بسا هر دو گروه باطل و یا یکی از آن ها حق بوده است اما افراد فرقه ی باطل هم در دفاع از عقیده ی باطلشان، می کشتند و کشته می شدند. بنابر این کشتن و کشته شدن دلیل بر حقانیت یا بطلان نیست. 

چنانچه در باره سخن علی مراد داوودی که می گوید یکی از دلائل حقانیت دیانت بهایی آن است که درباره اش کتاب و ردیه زیاد نوشته شده است گفتم:

اولا: ممکن است بگویید چند کتاب در معرفی و تبلیغ بهائیت نوشته شده و چند کتاب در رد بهایئت؟ چند سایت و وبلاگ در تبلیغ بهائیت وجود دارد و چند سایت و وبلاگ در نقد و رد این امر مبارک؟ 

ثانیا: اگر به فرض کسی بیاید و منکر یک بدیهی بشود و نخواهد هم بپذیرد که منکر بدیهی شده است و عده ای بخواهند به او تفهیم کنند که این انکار تو خلاف عقل و نقل است، این امر دلیل حقانیت اوست؟ با عرض معذرت می گویند یک بار کسی برای آن که مشهور شود، فکر کرد که چه کار کند و آمد( خیلی ببخشید گلاب به رویتان) در زمزم ادرار کرد. و به این ترتیب اعتراض بسیاری را برانگیخت. او هم همین را می خواست چون به این وسیله مشهور شد. این استدلال دقیقا شبیه همان است که بارها و بارها بهائیان آن را گفته اند و مرتب هم می گویند همان استدلال زنگار گرفته که ما چون کشته داده ایم پس برحق ایم! 

حقیر هم بارها گفته ام که کشته شدن دلیل حقانیت نیست. چنانکه پیروان فرقه های باطل ممکن است خون یک دیگر را هم بی جهت و جاهلانه به هدر بدهند.

دوست من از شما تقاضا می کنم هم در باره ی اسلام بیشتر مطالعه بفرمایید و هم در باره ی بهائیت. مثلا فرموده اید: یک کتاب معتبری هست باسم الکافیداس‎ ‎که گفته های همه امامان دین اسلام را میتوان در ان ‏پیدا کرد.‏ دوست عزیز این کتاب و نکته ی مهمی که از آن نقل کرده اید، خود داستان مفصلی دارد که ان شاء الله در فرصتی دیگر در باره اش سخن خواهیم گفت. در ضمن بررسی تعالیم بهائیت مبتنی بر کتاب های بهایی و نه ردیه ها از برنامه های این سایت است که انجام می شود. باز هم از جسارتی که کردم پوزش می طلبم ولی نکته ی کلیدی و بسیار مهمی را عرض کردم: شناخت کنونی شما از بهائیت با گذشته فرقی نکرده است. با این تفاوت که آن موقع این ناشناختن منفی بود و اینک این ناشناختن مثبت است.

یعنی همان طور که در آن زمان اطلاعات غلطی از بهائیت داشتید، هم اینک نیز اطلاعات غلطی از بهائیت دارید. اگر بدانید در متون اصلی بهائیت چه خبر است، ممکن است نسبت به بسیاری مسائل تجدید نظر کنید. همان طور که پیش از این کرده اید. راستش خسته شده ام بررسی بقیه ی مطالب شما بماند برای بعد. ساعت هم اینک 3 بامداد است.

 

null

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

پنج × سه =