تهاجم خشماگین پس از همایش تورنتو

0 260

پس از انتشار مقاله “ایران و هولوکاست بهائیان” در ۹ تیر ۱۳۹۰، حملات شدیدی از سوی فرقه بهائی علیه من آغاز شده که مقاله جمشید فنائیان و پرهام ورقا  و هجوم مبلغین بهائی به صفحه فیسبوکم و جدل‌های خشماگین و توهین‌آمیز آنان بارزترین نمادهای آن در عرصه رسانه و اینترنت است. در عرصه‌های دیگر نیز تهاجم به من، در قالب‌های اقدامات ایذایی گوناگون به بهانه‌های مختلف از سوی عوامل پنهان و شبکه‌های مخفی داخلی، شدت گرفته که پرداختن به آن را فعلاً به مصلحت نمی‌دانم.

علت این تهاجم همه‌جانبه و بی‌سابقه، انتشار مقاله “ایران و هولوکاست بهائیان” در آستانه برگزاری همایش بزرگ بهائیان در تورنتو (۱۰-۱۲ تیر ۱۳۹۰) است که با تدارک و مقدمات مفصل آغاز شد. مقاله فوق یک روز پیش از همایش تورنتو انتشار یافت. این تقارن کاملاً تصادفی بود و برنامه‌ای در کار نبود؛ واکنشی کاملاً شخصی و خودانگیخته بود به نوشته آقای محمد نوری‌زاد و مواضع ایشان در قبال بهائیان. مقاله آقای نوری‌زاد در ۲ تیر، حدود یک هفته پیش از آغاز همایش تورنتو، منتشر شد.
آقای مجید تفرشی، که در همایش تورنتو حضور داشت، در وبلاگ شخصی خود گزارشی جامع و مفید از همایش فوق و اهمیت آن منتشر کرده و این «دور جدید کارزار و لابی رسانه‌ای» بهائیان را در تاریخ بهائیت بی‌سابقهدانسته است. او می‌نویسد:
«در طول چند دهه اخیر، سازمان‌های رسمی آئین بهائی در سراسر جهان همایش‌های سالانه‌ منطقه‌ای و بین‌المللی دربسته و دعوتی را برای پیروان خود ترتیب داده و می‌دهند. از این میان می‌توان به همایش‌های سالانه داخلی انجمن‌های بهائیان در بریتانیا و یا آمریکای شمالی اشاره کرد. ولی پیش از این، این همایش‌ها نه به گستردگی همایش تورنتو بوده، نه با ظاهر فاخر آکادمیکی مانند این همایش برگزار شده و نه درهای آن بر روی عموم علاقمندان باز بوده است. به نظر می‌رسد که برگزاری همایش سه روزه دانشگاه تورنتو، در این ابعاد گسترده و در قالبی آکادمیک، بخشی از دور جدیدی از کارزار و لابی رسانه‌ای، سیاسی و بین‌المللی برای طرح دعاوی اعتقادی و گروهی بهائیان، به موازات و در پوشش دفاع از حقوق مدنی و مبارزه با تبعیض و آزار آنان در ایران کنونی است.
در چند ماه اخیر برنامه‌های مختلف تبلیغی- رسانه‌ای، آکادمیک و سیاسی در حمایت از بهائیان صورت گرفته که عمدتا به عنوان نقض حقوق شهروندی آنان در ایران انجام شده است. از بین این برنامه‌های چندگانه اخیر درباره بهائیان ایران، می‌توان به برگزاری جلسه پرسش و پاسخ به همراه نمایش اختصاصی فیلم مستند بهائیان در ایران، محصول اخیر تلویزیون بخش فارسی سرویس جهانی بی. بی. سی. و ساخته مشترک آقای کسری ناجی و خانم رزیتا ریاضتی، از کارکنان و برنامه‌سازان سرویس جهانی بی. بی. سی.، اشاره کرد که در روز سه شنبه ۲۸ ژوئن/ ۷ تیر در باشگاه مشهور روزنامه‌نگاری فرانت لاین کلاب واقع در مرکز شهر لندن انجام گرفت. سوای نادرستی‌های متعدد تاریخی که در شکل و محتوای این فیلم وجود داشت و همچنین مغایرت آشکار ساخت این فیلم کاملاً جانب‌دارانه با مبانی منشور بی‌طرفی بی. بی. سی.، اجرای این برنامه تبلیغی و کمپین‌گونه، در خارج از فضای مرسوم رسانه‌ای، بدون انگیزه خبری و در یک مراسم اختصاصی به دعوت مستقیم بی. بی. سی. فارسی، یکی از آشکارترین موارد نقض بی‌طرفی رسانه‌ای بخش فارسی سرویس جهانی بی. بی. سی. به شمار می‌رود که سابقه‌ای به درازای عمر خود در دفاع آشکار و نهان از بهائیان و بهائیت دارد. در بخش پرسش و پاسخ این همایش، خانم پونه قدوسی، مجری تلویزیون سرویس جهانی بی. بی. سی.، گرداننده جلسه بود و سازندگان فیلم به همراه دکتر نازیلا قانع، فعال بهائی و استاد حقوق بشر بین‌المللی در دانشگاه آکسفورد، و آقای دروری دایک، مسئول بخش ایران سازمان عفو بین‌الملل، نیز حضور داشتند.
از دیگر برنامه‌های قابل تأمل و تاثیرگذار اخیر در راستای کارزار تبلیغاتی جامعه بهائی، می‌توان به همایش نیمه خصوصی برگزار شده در روزهای گذشته در محل مجلس عوام بریتانیا با عنوان بحران حقوق بشر در ایران اشاره کرد. این نشست پارلمانی به مناسبت سومین سالگرد دستگیری اعضای رهبری جامعه بهائی در ایران و توسط کمیته میان حزبی دوستان بهائیان در پارلمان بریتانیا انجام شد و شماری از فعالان حقوق بشر و نمایندگان پارلمان بریتانیا در آن شرکت کردند… دیگر نکته جالب این نشست، ارسال و قرائت پیام کتبی از سوی خانم شری بوث (بلر)، همسر تونی بلر نخست وزیر پیشین بریتانیا و وکیل بانفوذ و ارشد قضایی، در جهت حمایت از حقوق بهائیان و رفع مشکلات آن‌ها در ایران بود…» [+]
مقاله «ایران و هولوکاست بهائیان» در اوج این تکاپوی بی‌سابقه تبلیغاتی بهائیان منتشر شد و واکنش‌های به شدت خشماگین آنان نشان داد که تأثیر آن قابل توجه بوده است. مندرجات مباحث صفحه فیسبوکم را، که حاوی حملات شدید مبلغین بهائی و پاسخ‌های من و سایر شرکت‌کنندگان در بحث است، به زودی در این وبلاگ منتشر خواهم کرد.
لولوی ردیه‌نویسی و تهدید دگراندیشان
به روز شده در ساعت ۱:۴۰ صبح سه‌شنبه، ۱۱ مرداد ۱۳۹۰/ اوّل ماه مبارک رمضان ۱۴۳۲
یکشنبه، ۹ مرداد ۱۳۹۰، در وبگاه «نگاه: نگاهی تازه به دیانت بهائی»، که سایت رسمی فرقه بهائی به شمار می‌رود، مقاله مفصلی دیدم از جمشید فنائیان با عنوان «عبدالله شهبازی تاریخ نویس است یا ردیه نویس؟» [+] بلافاصله، پاسخی در صفحه فیسبوکم [+] نوشتم که دستمایه یادداشت حاضر قرار گرفت.
جمشید فنائیان نویسنده و مبلغ فعال بهائی است که در زمینه ترویج بهائیت برخی مطالب ژورنالیستی و تبلیغاتی منتشر کرده است. فنائیان در مقاله فوق ابتدا پیشینه‌ای از ردیه‌نویسی علیه بابی‌گری و بهائی‌گری بیان می‌کند و سپس به نوشته محمد نوری‌زاد و پاسخ من [+] می‌پردازد.
مقاله فنائیان سرشار از تهدید علیه من است؛ تهدیدهایی چنان سخیف که تنها می‌تواند از خشمی ژرف و بغضی عمیق نشئت گیرد. فنائیان، طبق روایات خودساخته بهائیان، به سرنوشت کسانی اشاره می‌کند که با بابیان و بهائیان دشمنی کردند و سرنوشتی شوم یافتند. از میرزا تقی خان امیرکبیر، برجسته‌ترین دولتمرد دو سده اخیر ایران، آغاز می‌کند:
«در مورد امیرکبیرسخن بسیار گفته شده است. همگی می‌دانند که بزرگترین کشتار بابیان به دستور و پشتیبانی او صورت گرفت به حدی که تقی شقی خوانده شد… خوب بود جناب شهبازی که خود را مورخ می‌دانند حقایق تاریخی را کتمان نمی‌نمودند و می‌نوشتند که امیرکبیر به خطای خود در سرکوب جنبش بابی پی برد… وقتی حاجب‌الدوله در حمام فین کاشان به امیر گفت که مأموریت دارد او را به قتل برساند منتهی بهر نوعی که بخواهد امیرکبیر مدتی به فکر فرو رفت و بعد سر خود را بلند کرد و گفت: “من به ملت ایران خدمت کردم و سزاوار چنین سرنوشتی نبودم. تنها خطائی که کردم آن بود که حکم قتل سید باب را صادر کردم.” از حاجب الدوله خواست که یک رگ دست او را بزند و بعد با خون خود بر روی دیوار حمام همین مطلب را نوشت: “من به ملت ایران خدمت کردم و سزاوار چنین سرنوشتی نبودم؛ تنها خطائی که کردم آن بود که حکم قتل سید باب را صادر کردم.”»
و با فرجام عبدالحسین آیتی به پایان می‌برد:
«جناب شهبازی و همه کسانی که ردیه نویسی می کنند از عبدالحسین آیتی نقل می نمایند و نوشته های ضد بهائی او را بسیار مستند و معتبر معرفی می فرمایند… آیتی تصور کرد با قدرت قلمی که دارد می‌تواند از جامعه بهائی انتقام کشد و ضربه‌ای بدان وارد نماید. قلم به دست گرفت هرچه توانست رسن و ریسمان بهم بافت و در بی‌اعتبار کردن آئین بهائی کوشید. البته طرفی نبست و توفیقی نیافت… ولی چنان بیچاره شد که به نان شب محتاج گردید… آیتی آنقدر کلمات رکیک ضد بهائی نوشت تا سرانجام در چاه مستراح افتاد و مرد.»
و سپس، علاوه بر اهانت، تهدیدهای سنگین حواله‌ام می‌کند و حتی وعده محاکمه قریب الوقوعم در «دادگاه بین المللی» را می‌دهد! از منظر او، شهبازی سرنوشتی چون امیرکبیر و آیتی خواهد یافت زیرا گویا «حضرت بهاءالله»، یعنی همان میرزا حسینعلی نوری معروف، وعده داده در همین جهان از دشمنانش انتقام خواهد گرفت:
«شهبازی، تواب توده‌ای، وقتی خود را به جمهوری اسلامی فروخت واژه حقیقت نویسی را از قاموس شخصی خود زدود. “این کنند آن خود فروشان دغل/ تا تو دانی سّر علم بی عمل” شهبازی نه تنها یک دانشمند و مؤلف ذی احترام بهائی را با هرزه گویی تروریست خوانده [۱] بلکه از آن پا فراتر گذاشته و به طلعات قدسی بهائی توهین کرده. این قسمت را به خدا واگذار می‌کنیم که جواب او را بدهد؛ چه حق تضمین نموده که ظالمان را به جزای اعمال خود برساند. حضرت بهاءالله می‌فرماید: “ای ظالمان ارض! از ظلم دست خود را کوتاه نمائید که قسم یاد نموده‌ام از ظلم احدی نگذرم و این عهدی است که در لوح محفوظ محتوم داشتم و به خاتم عز مختوم.”… این نوع قلم‌فرسایی مغرضانه ظلمی نابخشودنی است زیرا از تراوشات ناپاک قلم‌های بی‌باک خون‌های پاک ریخته شده و می‌شود.
در حال حاضر تحقق بیان حضرت بهاءالله را شاهد هستیم که فرمود خداوند ظالمان را به جزای اعمال خود می‌رساند. نه تنها ظالمان باید در روز حسابرسی در دنیای آتی در پیشگاه داور الهی حساب پس دهند ولی در دنیای کنونی هم در دادگاه بین‌المللی یکی پس از دیگری پای میز محاکمه می‌نشینند و احساس ذلت و زبونی و سرافکندگی می‌کنند. همه ظالمان به نوبت نشسته‌اند تا کی به پای میز محاکمه فراخوانده شوند. نه تنها هیچ کس را از عدل الهی گریز نیست از دادگاه بشری نیز فرار نتوانند کرد…»
مقاله فنائیان سرشار از تحریفات و دروغ‌های بزرگ تاریخی است که پرداختن به آن مجالی دیگر می‌خواهد مانند تصویری مقلوب که از جلسه مناظره باب با علما به دست می‌دهد یا تحریف نقش حاج میرزا آقاسی در برخورد به بابی‌گری اوّلیه یا صحنه تحریف شده و غیرواقعی اعدام باب.
فنائیان قتل امیرکبیر را انتقام خون باب می‌داند که به تعبیری صحیح است زیرا همان «دست‌های غیبی» که باب را برکشیدند امیرکبیر را نیز به قتل رسانیدند؛ ولی او روشن نمی‌کند که این سخن مهمل (نوشتن امیر با خون خود بر دیوار حمام فین که من به گناه قتل باب تقاص پس می‌دهم) در کدام مأخذ متین تاریخی ذکر شده است.
فنائیان به لوح میرزا حسینعلی نوری (بهاء) استناد کرده که دشمنان خود را به شدت تهدید نموده به تلافی در همین جهان: «ای ظالمان ارض! از ظلم دست خود را کوتاه نمائید که قسم یاد نموده‌ام از ظلم احدی نگذرم و این عهدی است که در لوح محفوظ محتوم داشتم و به خاتم عزّ مختوم.» و به مرگ مرحوم عبدالحسین آیتی اشاره کرده: «آیتی تصوّر می‌کرد با قدرت قلمی که دارد می‌تواند از جامعه بهائی انتقام کشد… آیتی آن‌قدر کلمات رکیک ضد بهائی نوشت تا سرانجام در چاه مستراح افتاد و مرد.»
آیتی قطعاً از معدود مبلغان و نویسندگان بلندپایه بهائی است که امثال فنائیان به گرد پای او نیز نمی‌رسند. عبدالحسین آیتی از فرقه بهائی گسست و کتابی نوشت در دو جلد بنام «کشف الحیل». این کتاب در مقایسه با آثار سایر بلندپایگان بهائی بازگشته از فرقه بهائی، بویژه حسن نیکو و صبحی مهتدی، از وزن بیش‌تر برخوردار است و در حوزه خود بی‌نظیر است. سخنان فنائیان علیه شخصیتی محترم چون مرحوم آیتی به راستی ناشایست و موهن است. امروزه خاطرات صبحی تجدید چاپ شده ولی آثار آیتی و نیکو نایاب است. امید که ناشرین صالح و معتبر، نه ناشرین ضعیف و کاسبکار، «کشف الحیل» آیتی و «فلسفه نیکو» را به شکلی وزین و شایسته تجدید چاپ کنند.
فنائیان می‌توانست فهرستی بلندتر بسازد از فرجام همه کسانی که علیه بابی‌گری و بهائی‌گری نوشته‌اند. از منظر او هر محققی علیه بابی‌گری و بهائی‌گری بنویسد، طبق وعده نفرین گونه میرزا حسینعلی نوری، فرجامی شوم خواهد یافت. فنائیان می‌توانست فرجام سید احمد کسروی را نیز مثال زند که به تیر فدائیان اسلام کشته شد و علت را به رساله او علیه بهائی‌گری منتسب کند و یا به سختی‌های زندگی فریدون آدمیت در پایان عمر به دلیل ابتلا به بیماری ریوی اشاره کند و مرگ او در انزوا و سکوت، و علت را مطالبی بداند که آدمیت در ستایش از امیرکبیر و علیه بابیان و بهائیان نگاشته و دشمنی فریدون آدمیت با یکی از مهمترین دولتمردان همبسته و حامی بهائیان یعنی امیر اسدالله علم در دوران حکومت محمدرضا شاه. بهرروی، هر کس به دلیلی می‌میرد. ای کاش فنائیان به فرجام شوم امثال اسدالله علم نیز اشاره می‌کرد که به بیماری سرطان خون با رنج فراوان درگذشت و یا به زندگی و فرجام رقت‌انگیز برخی سران و بلندپایگان فرقه بهائی.
تهدیدات فنائیان علیه من مضحک است. از زمانی که وارد این حوزه پژوهش شدم اصابت «تیرهای» حضرات و هم‌پیمانان و دوستان «غیبی‌»‌شان را مکرر شاهد بوده‎ام ولی تاکنون این «تیرها» تأثیر مورد نظر ایشان را نداشته و به عکس بر اعتبار و عزت و عزمم افزوده است. اگر حضرات به «دست‌های غیبی» و «تیرهای غیبی» خود مستظهرند بنده به پشتوانه صداقت و سلامت و حسن‌نیت و تعهد خویش در قبال مردم و سرزمینم مستظهرم و پژواک این صداقت را در همین جهان دیده‌ام. از عنایت و لطف الهی نیز مأیوس نیستم. البته از دید من سرنوشت امیرکبیر شوم نیست بلکه فرجامی شریف و افتخارآمیز است که شایسته او بود. این فرجام نام و کارنامه امیر را چنان جاودانه کرد که امثال فنائیان، برغم مبلغان پیشین بهائی و برغم کینه شدید باطنی، امروزه جرئت هتاکی به او را ندارند.
و سرانجام ذکر ده نکته ضرور است:
اوّل، عبدالله شهبازی مورخ است زیرا سال‌هاست بطور تخصصی و تمام وقت به این حرفه اشتغال دارد و دارای تألیفات متعدد در حوزه تاریخ است. می‌توان درباره کم دانشی یا سوء نیت و غرض‌ورزی عبدالله شهبازی سخن گفت، ولی انکار حرفه و تخصص وی بی‌معناست. [۲]
دوّم، بابی‌ها بنیانگذاران تروریسم جدید در ایران هستند و در این زمینه پیشکسوت و نیز بنیانگذاران شبکه‌های مخفی و نفوذ در ساختار حکومتی در ایران جدید از دوران ناصری. این میراث، به دلیل سهم بزرگ میرزا حسینعلی نوری (بهاء) در ایجاد آن، مستقیماً به بهائیان انتقال یافت. در این زمینه مستندات بیش از آن است که بتوان با چند انتساب از بیخ و بن منکرش شد.
سوّم، جسد پدران عبدالله شهبازی را کسی نسوزانیده [۳] ولی دو تن از نیاکان شهبازی، دو برادر پدربزرگم به نام‌های ملا حسن و ملا حسین و تعداد زیادی از خویشان این دو، را در زمان حکومت محمدتقی میرزا رکن‌الدوله در شیراز زنده گچ گرفتند. اوژن فلاندن در سفرنامه‌اش و حاج سیاح در خاطراتش منظره گچ گرفتن عشایر در شیراز را توصیف کرده‌اند. صحنه جالبی نیست. می‌گویند رکن‌الدوله با بهائیان شیراز رابطه نزدیک داشت و از مظالم بهائیان قدرتمند آباده علیه مسلمانان حمایت می‌کرد. (مصابیح هدایت، ج ۲ ، صص ۱۸۶ – ۱۸۷ ) این پیوند تا بدان حد عمیق بود که جلال السلطان معروف به «شاهزاده رکنی»، پسر رکن‌الدوله، بهائی شد و به تعبیر فاضل مازندرانی (تاریخ ظهورالحق، ج ۸ ق اوّل، ص ۴۴۴) «اطلاع و محبت داشت.»
منظورم از «مظالم بهائیان قدرتمند آباده» ستم‌های فراوان حاج علیخان آباده‌ای، کدخدای بهائی و مقتدر آباده، است علیه مسلمانان که در منابع متعدد تاریخی ثبت شده. حاج علیخان پدر دکتر ذبیح قربان (بهائی و ماسون سرشناس شیراز) و پدر بزرگ دکتر نرسی قربان است که در سال‌های اخیر از لندن به ایران بازگشته و به دلیل برخورداری از حمایت «دست‌های غیبی» با نهادهای مختلف رسمی و بلندپایه همکاری می‌کند و مقالات وی حتی در نشریاتی چون هفته نامه «پنجره» نیز درج می‌شود. «پنجره» درواقع نسخه چاپی سایت «جهان نیوز» بشمار می‌رود.
چهارم، نظر جناب فنائیان درباره قتل فرخ خان تبریزی چیست؟ افسانه ساخته و پرداخته عبدالله شهبازی است یا واقعیت تاریخی؟ می‌دانیم بابیان شورشی زنجان فرخ خان را، که از سرداران قشون دولتی بود، به درون قلعه دعوت کردند و سپس او را دستگیر کرده و بدنش را در ده‌ها نقطه با آهن گداخته سوزانیدند و گوشت بدنش را، در حالی‌که زنده بود، با قیچی کندند.
پنجم، آقای فنائیان درباره شورش بابیان قلعه طبرسی مازندران چه می‌گویند؟ آیا درست است که بابی‌ها تمام سکنه روستای فوق را، از زن و مرد و کودک و پیر، کشتند و روستا را به آتش کشیدند؟
ششم، آقای فنائیان درباره قتل محمد فخار (کوزه گر) چه می‌گویند که در یزد به گناه فحاشی به بهائیان به دست سلطان باروت کوب (نیک‌آئین) به قتل رسید و جسدش را در کوره سوزانیدند؟
هفتم، آیا احسان‌الله خان دوستدار، بانی کودتا علیه میرزا کوچک خان، و تروریست نامدار و قسی عصر مشروطه بهائی بود یا خیر؟
هشتم، نقش بزرگ بهائیان علیه نهضت جنگل در پیوند با سرویس اطلاعاتی بریتانیا واقعیت تاریخی است یا افسانه ساخته شهبازی؟
نهم، آیا واقعاً عمادالکتاب و ابوالفتح‌زاده و منشی‌زاده و مشکات‌الممالک، بنیانگذاران و گردانندگان کمیته مجازات و تروریست‌های نامدار دوران احمد شاه، بهائی نبودند؟
دهم، برای من روشن نشد که چرا بیت‌العدل در دوران پهلوی تقیه و عدم دخالت در سیاست را اکیداً توصیه می‌کرد و پی می‌گرفت برغم پیوند عمیق بهائیان با حکومت پهلوی، ولی در دهه اخیر، پس از پیدایش پدیده‌ای بنام نئوکان‌ها در سیاست ایالات متحده آمریکا، رویه آشکارسازی و علنی سازی و ایجاد و گسترش تنش در رابطه با حکومت ایران و برافروختن جنجال‌های حقوق بشر را در پیش گرفته است؟ آیا این رویه جدید بیت‌العدل با طرح‌های نئوکان‌ها برای منطقه خاورمیانه و با سرنوشت ایران ارتباط ندارد؟
۱- اشاره به مطلبی که در مقاله «ایران و هولوکاست بهائیان»، [+] بر اساس مندرجات خاطرات صبحی مهتدی و کاوش منتشرنشده یکی از محققان در آرشیوهای ترکیه، درباره نقش شیخ اسدالله بارفروشی در ترور نافرجام آخوند خراسانی نوشته‌ام. این شیخ اسدالله بارفروشی طلبه بعدها مؤلف کتاب حجیم «تاریخ ظهورالحق» شد و از سوی سران فرقه بهائی «فاضل مازندرانی» نام گرفت.
۲- فنائیان نوشته است: «جناب شهبازی در سایت خود، با حروف درشت خود را “مورّخ” معرفی می‌کند. این سئوال پیش می آید [که] ایشان چگونه خود را مورخ می‌خواند و این عنوان را چه کسی به ایشان اعطاء کرده است. معمولاً مورخ به کسی می‌گویند که چند جلد تألیفات وزین در تاریخ نوشته باشد و شاید هم در رشته تاریخ نویسی تحصیلاتی داشته باشد. تاریخ نویسان بزرگ هیچوقت جلو اسمشان نمی‌نویسند “مورخ” چون دلیل بر خودنمایی است. تا آنجایی که اطلاع داریم شهبازی تألیفات ارزنده‌ای در تاریخ بیرون نداده‌ است. مثل آن است [که] کسی بدون آن که دانشگاه برود و درس بخواند خودش به خودش درجه دکتری بدهد. شهبازی بعد از آن که توبه نمود و انابه کرد در اداره جمع‌آوری اسناد جمهوری اسلامی استخدام شد. دیگر معلوم است برای ارضاء و خشنودی گردانندگان جمهوری اسلامی اسنادی را که تلفیق کردند چه اعتباری دارد، خدا می‌داند.»
۳- فنائیان نوشته است: «در هیچ تاریخی نوشته نشده که کسی اجساد پدران شهبازی را سوزانده باشد. بگذار گناه این دروغگویی به گردن خودش باشد…»
نظرات مندرج در فیسبوک:
محمود قاسمی: برای امثالی چون من که تاریخ نمی‌دانند و شاید هیچ مطالعه‌ای هم در تاریخ ندارند در رد بهائیت همین بس که آشکارا مورد حمایت کانون‌های استعماری انگلیس در گذشته بوده و امروزی انگلیسی- اسرائیلی- آمریکایی هستند. نمونه‌اش همان کنفرانس و همایش‌های دفاع از حقوق بشری بهائیت که هر روز در آمریکا و اروپا برگزار می‌گردد. این استعمار کهنه و جدید در کدام مقطع تاریخی به دفاع جانانه از حقوق فرق متنوع اسلامی از سنی و شیعه پرداخته؟ چرا فقط فرقه‌های نوظهوری چون بهائیت و بابیت و وهابیت مورد توجه و حمایت آن‌ها بوده‌اند؟ همین امروز چرا بیت العدل در سرزمین صهیونیستی و تحت حمایت صهیونیسم جهانی فعالیت می‌کند؟ بهائیان هرگز نمی‌توانند حمایت صهیونیسم جهانی از خود را منکر شوند و همین یک نکته در اثبات باطل بودنشان کافی است.
س. حسین معصومی: یک سئوال داشتم. واقعاً امیر کبیر با خون خودش روی دیوار حمام فین نوشته “تنها خطائی که کردم آن بود که حکم قتل سید باب را صادر کردم”؟
بهروز کلورزی: مقاله فنائیان را خواندم. طولانی و خالی از منطق. در ادبیات بهائیان هر که تأئیدشان کند می‌شود علامه دهر. هرکس نقد و یا حتی سئوال داشته باشد بی‌منطق است. هر کسی که دست به قلم باشد و آن‌ها را نپذیرد می‌شود ردیه‌نویس. «ردیه» لولوخورخوره‌ای است که از بچگی بچه‌های بهائی باید از آن بترسند. بزرگ‌تر که شدند ردیه‌ها نیز بزرگ‌تر می‌شوند؛ حالا دیگر غولی هستند که هیچ بهائی نباید نزدیکشان بروند. من به دوستانی که علاقمند به ماهیت بهائیان‌اند توصیه می‌کنم همین کتابی که استاد عنوان کردند، یعنی کتاب «کشف الحیل» عبدالحسین آیتی را بخوانند. او بزرگ‌ترین مبلغ بهائیت بوده. فقط جهت آشنایی با این دین جعلی وگرنه برای رد کردنشان همین دلایل دوست ما جناب قاسمی که معترف است تاریخ نخوانده کافی است.
شهبازی: دوستان ارجمند. تصور می‌کنم بحث آزاد را ذیل این یادداشت جدید پی گیریم. بحث کاملاً آزاد است و می‌توان از مباحث روز و مسائل مختلف سخن گفت. بنابراین، دوستان محبت کنند و یادداشت “بحث آزاد” قبلی را مختومه تلقی کنند و ذیل این یادداشت جدید کامنت بگذارند.
حسین کمالی: به سهم خود، اهانت و زشت‌گویی به دانشمند محترم و مورخ آگاه جناب شهبازی را تقبیح می‌کنم. بحث علمی را هرگز به تعصب نباید آلوده کرد. کسی که فحش می‌دهد و نفرین می‌کند بیش از هر چیز دیگر بی‌دانشی خود را آشکار می‌سازد.
شهبازی: ممنون جناب دکتر کمالی عزیز 🙂
حسین کمالی: اختیار دارید جناب شهبازی. آن تعابیر ناروا شایسته دانشوران نیست.

 

نویسنده:عبدالله شهبازی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

ده + سیزده =