مقدمه:
شکی در آن نیست که انتظار موعود و امام زنده و حاضری که آخرین امید صالحان برای اجرای دستورات خداوند و آخرین دستاویز مظلومان برای برپایی عدل در سراسر گیتی می باشد، تنها مفهومی است که باعث حرکت و پویایی و تلاش خستگی ناپذیر شیعیان برای اصلاح زندگی و جامعه ی خویش می باشد. جامعه ی شیعه بدون داشتن امام، جامعه ای مرده و مسیر آن رو به انحراف است. گرچه مقایسه بهائیت و شیعه اساسا نادرست است و تفاوت های بنیادینی در همین نوع رهبری وجود دارد. شیعه معتقد به رهبری الهی و زنده است. اما بهائیت رهبری مرده دارد که یک تشکیلات سازمانی جایگزین آن شده است. لذا اهمیت پیشوای شیعه انقدر حیاتی است که اگر زمانی راهبر و رهبر یک پیرو پیامبر خاتم و امیرمومنان علیهما السلام را از او بگیرید، به یقین مابقی اعتقادات او را نیز گرفته اید. حال تصور کنید که کسی بیاید و به شما، به عنوان یک شیعه ی معتقد به ولایت، بگوید که امامی که تمام امید شما بوده است، آمد، جنگید، نتوانست، او را کشتند، و رفت…!!! این همان هدف بهائیت در مقابل شیعیان و همان چیزی است که یک بهائی، قصد پروراندن ریشه ی تفکرش را در عمق ذهن یک مسلمان شیعه و بلکه غیر شیعه دارد.
هدف پژوهش:
صحبت از تاثیرات اعتقاد به مهدویت و قائمیت حضرت صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف بسیار فراتر از آن است که بتوان در یک و یا چند صفحه ی محدود آن را گنجاند و از آن کلامی به میان آورد. از آن سو، صحبت از تفاوت هایی که میان قائم بهائیان و مهدی موعود مسلمانان و بلکه تمامی ادیان الهی وجود دارد نیز حقیقتا ظلم به این یگانه امید بشریت و آخرین منجی الهی می باشد که آن نیز در چند صفحه ممکن نیست. اما موضوعی که یک فرد بهائی و اعتقاداتی که نشر می دهد را مورد اهمیت قرار می دهد، شاید همین یک مفهوم باشد. آنچه یک بهائی معتقد، خواسته و یک بهائی فریب خورده، ناخواسته آن را ترویج می کند همان تیری است که مستقیم به قلب مبارک ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف، و بلکه به قلب تمامی پیامبران و فرستادگان الهی نشانه رفته است! آتشی سوزان به جوانه ی امیدِ به داشتن زمینی پر از محبت و صداقت، و زمینی عاری از ظلم و ستم و خونریزی! و این همان اصلی ترین دلیل برای اهمیت بررسی دقیق تر موضوع منجی در بهائیت و شیعه توسط دلسوزان انسانیت (فارغ از هر دین و دیانتی) می باشد.
تاریخچه کوتاه بهائیت در ایران:
بعد از آنکه شیخیه کم کم در ایران توانست پیروان محدودی را برای خود جمع کند، با تعدد مدعیان رهبری آن، شخصی به نام سید علی محمد باب، توانست گوی سبقت را از بقیه ربوده و خود را رهبر بعدی شیخیان معرفی کند. او اندک اندک و با دست و پا کردن تعداد بیشتری از پیروان و طرفداران خود، ادعای قائمیت (به گفته ی بهاییان) نمود و خود را همان مهدی موعودی نامید که تمامی ادیان الهی به آمدنش وعده داده بودند! بسیاری از پیروان او، حقیقتا فریب خورده و با اعتقاد به سخنان باب، جنگ هایی را در ایران به راه انداختند. آنها که فکر می کردند در راه خدا و برای حمایت از قائم موعود شمشیر می زنند، تا آخرین نفس های خود مبارزه نموده و به هلاکت می رسیدند. شروع این ماجرا در بهائیت و شیعه دو اثر متفاوت را بوجود آورد. بهائیت از آن برای جای پای ورود رهبران خود استفاده کرد. شیعه در دفاع از حقیقت باور مهدویت شروع به کار کرد، تا شبهات این اقدامات کمتر دامن جامعه شیعه را بسوزاند.
بعد از مرگ سید علی محمد باب، یکی از پیروانش به نام میرزا حسینعلی نوری، که بعد ها به بهاءالله معروف گشت، خود را رهبر بعدی معرفی نمود و ادعا کرد که با هلاکت باب، دیانت اسلام نسخ شده و خداوند اراده فرموده تا دیانت جدیدی را به نام آئین بهایی به بشر نازل کند و اینگونه بهائیت در ایران آغاز شد. او خود را پیامبر دیانت جدید نامید و مقام من یظهره الله (یعنی کسی که خدا او را ظاهر کرده است) برای خود قائل گشت! و سپس عبدالبهاء، جانشین او و آنگاه شوقی افندی که شخصی مقطوع النسل بوده و آخرین ولی امر بهائی به حساب می آید. بعد از او بهائیان با پیروی از بعضی اصولی که شوقی بنا نهاد، رهبری جامعه ی خود را به تشکیلاتی بزرگ و پیچیده سپردند که در راس آن هیئتی نه نفره به نام بیت العدل بود. در واقع تفاوت این سیر رهبری در بهائیت و شیعه و پیشگویی های به وقوع نپیوسته در بهائیت خود دلیلی بر اثبات دروغین ادعای آنان هست. شوقی که درس خوانده ی انگلستان بود و سیستم های اداری و مدیریتی اروپا و غرب را دیده بود، تشکیلاتی را بنا نهاد که در تار و پود بهائیت ریشه دواند و آن را از حالت دیانت، که مشابه ادیان الهی قبلی خود بود، به صورت یک سازمان بزرگ نمود. هر کجا که شخصی بهائی زندگی کند، تشکیلات بهائی نیز حضوری فعال دارد. اخبار و اطلاعات آن منطقه گزارش شده و به مقامات بالاتر می رسد.
این نقاط (نقطه به منطقه ای می گویند که در آن حداکثر دو بهایی زندگی کنند) موظف به گزارش تمام مسائل فرهنگی، اقلیمی و سیاسی ناحیه ی خود می باشند. این نظم تشکیلاتی و سازمانی در بهائیت، یکی از عمده دلایلی است که این ویروس فکری و انسانی، در برابر بسیاری از تندباد های زمان دوام آورده و به حیات خود ادامه می دهد. اعدام ها و دستگیری هایی که در اوایل سال های انقلاب اسلامی ایران علیه بهائیت در ایران رخ داد، ضربه ی محکمی بود که با گذشت سال ها نشان از ریشه دواندن این سازمان بزرگ در کشور می داد. گرچه این موضوع نه تنها باعث از بین رفتن بهائیت در ایران و نابودی این سازمان نشد، بلکه حال با گذشت 37 سال از شروع انقلاب، با سرعتی بسیار زیاد در حال پیشرفت در پیکره ی ایران و ایرانیان می باشد و خود را به دلیل کم کاری و سستی عالمان و مردم معتقد، در مواجه با کم ترین جلوداری احساس می کند. البته شایان ذکر است که خود وجود صرف این تشکیلات در کشورهای مسلمان، با توجه به قرارگیری مرکز بهائیت (بیت العدل) در اسرائیل که دشمن بزرگ اسلام و مسلمان می باشد، از قابل توجه ترین زنگ خطرهای حیات تشکیلات بهائیت می باشد.
تمامی اطلاعات و اخبار اجتماعی و سیاسی و معیشتی مردم، جمع گشته و به مقام بالاتر فرستاده می شود و مقام بالاتر برای حفظ موجودی خود مجبور به باج دادن به یهودیان اسرائیل می باشد. البته صحبت از رابطه ای که بین یهودیان و صهیونیسم با بهائیان و رهبران آن وجود دارد، نیاز به دقت نظر و موشکافی بیشتری می باشد که نیاز به بررسی جنبه های گوناگون این موضوع دارد. ولی نکته ی مورد اهمیت و غیر قابل انکار این است که مرکز این به اصطلاح سازمان نوپا، در قلب سرزمینهای اشغالی فلسطین می باشد. این بدین معنی است که مرکز آرشیو و بررسی و تحلیل تمامی اطلاعات رسیده به بیت العدل، و نیز محل صادر شدن دستورات اصلی و راهبردی بهائیان، از نقطه ای درست وسط سرزمینی است که یهودیان حکومت و اداره ی آن را به عهده دارند. کمترین خطر این موضوع، بر ملا شدن بسیاری از اطلاعات و آمارهای حیاتی جوامع اسلامی می باشد.
بهائیت و شیعه در ایران:
تقابل بین بهائیت و شیعه تاریخچه ای طولانی در ایران دارد. کشور ایران به عنوان کشوری که به نوعی مرکز شیعیان جهان به حساب می آید، همان جایی است که پیروان بهائی آن را مهد امر الله یا به تعبیر دیگر همان سرزمین مقدسی می دانند که دیانتشان را خداوند در آنجا نازل کرده و اولین جایی است که پیامبرشان به صورت علنی به تبلیغ مردم پرداخته است. بسیاری از اماکن و زمین های مقدس بهائیان در ایران قرار گرفته است. آثار بسیاری از رهبران بهائی در آن موجود است و رویای ایرانی یکپارچه بهائی، رویایی است که سالهاست برای تحقق آن تلاش می کنند. از طرفی ایرانی بودن یک پیامبر از یک سو، و ارتباط تنگاتنگی که این فرقه با مسئله ی مهدویت و منجی برقرار کرده است از سوی دیگر، باعث گشته تا یکی از بهترین بسترهای تبلیغ و گفتگو را ایران، و مردم این سرزمین بدانند. متاسفانه در سال های اخیر به دلیل نگاه کوتاه نگری که به مسئله ی بهائیان در ایران شد، فشار ها و تهدید هایی را برای بهائیان ایران سبب گشت که ایشان توانستند بزرگترین خلا موجود خود را که همانا نداشتن ایدئولوژی و تفکر سازنده بود، پوشش داده و با زدن بر کوس مظلومیت و دادخواهی توانستند طرفدارانی را در داخل ایران، و نیز در مجامع بین المللی به دست آورند. طرفدارانی که خواسته یا ناخواسته مروج دیدگاه های بهائیت گشتند.
البته قابل ذکر است که بسیاری از همین حامیان، مسلمان بوده و مسلمان نیز ماندند و هیچ گاه تفکر پوچ و کم سطح بهائیان، آنان را به سوی خود جذب نکرد که اگر ذره ای سخن متمایز و سازنده داشتند، به قطع و یقین بسیاری از این افراد را همراه خود نموده بودند، ولی همین فشارهای زیاد و محرومیت های بسیار باعث گشت که آنان بتوانند بار دیگر، خود را مطرح نمایند. یک بهائی طبیعتا به عنوان یک اقلیت فرقه ای در ایران (آن هم یک اقلیت تحت فشارهای سیاسی) اولین تعلیمی که فرا می گیرد، مواظبت بسیار از رفتار و کردار و گفتار خود در برابر پیروان دیگر آئین ها می باشد. زیرا خوب می داند که محبت و صداقت داشتن، از عناصری هستند که هر انسانی را با هر دین و مذهبی جذب نموده و او را برای تبلیغ شدن، آماده می کند. چهره ای که یک بهائی سعی دارد از خود در محل کار و یا محل تحصیل نشان دهد، یک فرد صاحب اندیشه که تحت شرایط و فشارهای بسیار، همچنان در پی گذران زندگی خود و خانواده ی خود می باشد. فردی که تنها و تنها به جرم اعتقاد به دینی غیر از دین دیگران مورد آزار و اذیت قرار می گیرد. و از انصاف هم که نگذریم، متاسفانه به دلیل شناخت کم و محدود اکثریت مردم ما از آنان و معتقداتی که در جهت گسترش آن شب و روز خودشان را هزینه کرده اند، در قدم اول بسیار موفق عمل می نمایند.
شاید اگر کمی در مورد حرف ها و سخنان آنان بدانیم و گوش های خود را نسبت به شنیدن کلامشان و دیدن رفتارشان تیز تر کنیم، در میان اطرافیان بسیار نزدیک خود کسانی را پیدا کنیم که مورد تبلیغ بهائیان قرار گرفته است و یا کلامی از کلام آنان در او تاثیر گذاشته باشد. واقعیت ای که تا زمانی که به آن بر نخوریم شاید هیچ گاه باور نکرده و آن را جدی نگیریم. تعالیمی که به ظاهر زیبا هستند هم چون وحدت عالم انسانی، تساوی حقوق مرد و زن و غیره، تعالیمی هستند که فقط و فقط عمق سیاه بودنشان در تحقیق و جستجو مشخص می گردد. البته فقط با کمی جستجو و پرسش، می توان پرده از باطن سیاه و ضد بشری این ادعاها برداشت و به پوچی آن پی برد. اما جستجوی حقیقت همان گمشده ای است که متاسفانه در میان مردم جامعه ی امروز ما، بسیار نادر است و زود باوری و ساده لوحی دردی است که تعداد کثیری از مردم را در بر گرفته است.
دلایل اهمیت تقابل بهائیت و شیعه:
در پایان سه عنصر زیر، به نظر از مهمترین دلایل نیاز توجه و فعالیت بیشتر در زمینه ی بهائیت در کشور ما می باشد:
1- هدف و غایت بهائیت، که همانا گرفتن اعتقاد به موعود و التزام به ولایت امام دوازدهم ما، قائم آل محمد صل الله علیهم اجمعین می باشد.
2- فرق اساسی و بسیار جدی بهائیت با دیگر ادیان که همانا اداره ی تشکیلاتی و سیستمی آن است که باعث بروز فسادهای بسیار شده و در کل یک فرد بهائی را از یک مومن معتقد (همانطور که در ادیان الهی مطرح است) به یک عنصر موثر در اداره ی این سازمان تبدیل می کند!
3- مظلوم نمایی و محرومیت نمایی بهائیان ایران، که به دلیل فشارهای وارد شده بر آنان در سالهای اخیر بسیار برنده عمل کرده و آنان را در رسیدن به اهدافشان یاری نموده است. همانطور که از جمله تعالیم ایشان نیز «رسیدن به عدالت پایدار از راه مظلومیت» می باشد.
هر روزی که از روزهای غیبت امام عصر ارواحنا فداه می گذرد، فریاد «هل من ناصر» او واضح تر و شدیدتر به گوش می رسد. فریادی که سال هاست در گوش تاریخ پیچیده و مردمانی آمدند و رفتند و چه کم کسانی بودند که شنیدند!!!
بهائیت به عنوان سردمدار از بین بردن یاد و نام امام زمان (که جان عالمی به فدای او باد) در جامعه ای سراسر شیعی، و بلکه در دنیایی پر از انسان های نیازمند به او، محتاج نگاه بیشتر عالمان فهیم شیعه و تمام کسانی است که به نوعی امکاناتی را اعم از جان و مال و هستی خویش، برای صرف کردن در راه حفظ این نام مقدس و رساندن این پیام غدیری، تا روز ظهور مبارکش دارند.
نویسنده:میثاق شیبانی
منبع:اتاق خبر