گفتگو در خاتمیت(3)

0 684

 

farid:

(شنبه، ۰۹ آذر ۱۳۸۷ )

خانم الهام 

فرمودید “کل این کتاب حرف از محبت و خدمت به انسان ها و جلب محبت اوناست، اینکه دروغ نگیم، غیبت نکنیم، بقیه از دست و زبان ما در امان باشن (همون کاری که بعضیهاتون نمی کنین!)، و چی کار کنیم که همه در کنار هم با خوشی زندگی کنن”؟ 

جسارت است ها، اما واقعا به نظر شما این هایی که فرمودید حرف های جدیدی هستند؟ تمام پیامبران الهی تا حالا حرفشان این بوده که به هم بدی کنید، ستم کنید، دروغ بگویید، غیبت کنید و با زبانتان همدیگر را آزار بدهید، و حالا حضرت بهاء الله با آن تعالیم بدیعی که فرمودید آمده اند و بشر را از این گمراهی ها نجات داده اند؟ تا حالا کسی به شما نگفته بود که به انسان ها نیکی کنید، دروغ نگویید و مراقب زبانتان باشید؟ 

باز هم خوب بود اگر پیام حضرت بهاء الله واقعا همین ها بود، و لااقل خودشان به این حرف ها پایبند بودند. اگر واقعا به دنبال معنای محبت و خوش زبانی یا ادب و نزاکت نزد حضرت بهاءالله هستید بد نیست نگاهی به گفت و گوها در تاپیک “غیر بهایی از دیدگاه بهایی” بیاندازید تا ببینید حضرت بهاءالله درباره ی کسانی که از ایشان پیروی نکرده اند چگونه صحبت فرموده اند. 

از یک طرف حضرت بهاءالله می گویند: “همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار”، و از زبان فرزندشان چنین توصیف می شوند: “حضرت بهاء اللّه… تعالیم بدیعی تأسیس فرمود (یعنی تعالیمی که قبلا کسی آنها را بلد نبوده) و فضائل عالم انسانی تأسیس کرد … و این اساس را در عالم وجود ترویج فرمود … ( ثانیاً ) وحدت عالم انسانی یعنی جمیع بشر کل مشمول الطاف جلیل اکبرند بندگان یک خداوندند و پرورده حضرت ربوبیت رحمت شامل کل است و تاج انسانی زینت هر سری” (خطابات عبدالبهاء، ج1، ص 130 و 131)، اما از طرف دیگر ادعا می کنند که کافیست فردی (حتی اگر از طرفدارانشان باشد) به یکی از کسانی که پیرو ایشان نشده تنها نسبت “انسان بودن” بدهد، تا خود را از تمام الطاف خدا محروم گرداند؛ 

“الیوم هر نفسی بر احدی از معرضین من اعلاهم او من ادناهم ذکر انسانیت نماید از جمیع فیوضات رحمانی محروم است، تا چه رسد که بخواهد از برای آن نفوس اثبات رتبه و مقام نماید” (حضرت بهاءالله، کتاب بدیع، ص 140) ، 

زیرا به فرموده ی ایشان، کسانی که از ایشان تبعیت نکرده اند کلاً حیوانند، و نه لایق اسمند و نه شایسته ی صفت؛ 

“نفوسی که از امر بدیع معرضند از رداء اسمیه و صفتیه محروم، و کل از بهائم بین یدی الله محشور و مذکور” (کتاب بدیع، ص 213). 

یک جا می گویند: “ای دوستان سراپرده ی یگانگی بلند شد، به چشم بیگانگان یکدیگر را نبینید”، اما جای دیگر تمام افرادی که زیر بار دعاوی ایشان نرفته اند را به ناپاک زادگی و آلودگی نسب متهم می کنند (مائده آسمانی، ج4، ص 355). 

یک بار می گویند “عاشروا الادیان بالروح و الریحان؛ با سایر ادیان به صفا و محبت معاشرت کنید”، بار دیگر به خدا قسم می خورند که همه ی مسلمانانِ شیعه مشرکند؛ “لعمرالله حزب شیعه از مشرکین از قلم اعلی در صحیفه حمرا مذکور و مسطور” (مائده آسمانی، ج4، ص 140)، و به پیروانشان دستور اکید می دهند که از معاشرت با افرادی که بهایی نشده اند پرهیزکنند؛ 

“پس ای اهل رضوان من، خود را ازسموم انفس خبیثه و اریاح عقیمه (بادهای نابارور) که معاشرت با مشرکین و غافلین است حفظ نمایید” (مائده آسمانی، ج8، مطلب 53)، 

و می فرمایند: “إعلم بأن الله حرّم على احباء الله لقاء المشرکین و المنافقین، بدان که خدا بر احبایش دیدار با مشرکین و منافقین را حرام کرده است” (مائده آسمانی، ج4، ص 280). 

بد نیست بدانید که حضرت بهاءالله با این که “نوع انسان” را – به فرموده ی عبدالبهاء – “عبارت از یک عائله” دانسته اند (خطابات، ج2، ص 32)، تا “جمیع افراد بشر با هم برادر و خواهر و دختر و مادر و پسر و پدر باشند” ( خطابات، ج1، ص 154)، متاسفانه حتی با برادر خودشان نیز نتوانسته اند به صورت مسالمت آمیز زندگی کنند. ایشان علی رغم این که تاکید می کنند “لسان از برای ذکر خیر است، او را به گفتار زشت میالایید” و خاطر نشان می دارند “عموم اهل عالم باید از ضَرّ (آسیب) دست و زبان شما آسوده باشند” (اسرار الآثار، ج4، ص 286)، وقتی پای ریاست بابیان به میان می آید، برادرشان – میرزا یحیی صبح ازل – را به باد انواع ناسزاها می گیرند، تمام اسرار مگو و رازهای نهانی مابینشان را فاش می کنند، و تا می توانند آبروی او را می ریزند. یک بار او را عِجل (گوساله) می خوانند، یک باردیگر بَقَر (گاو نر) (بدیع، صفحات 21، 182 و 183)، و بار دیگر وی را الاغ نام می نهند؛ 

“قل یا ایها الحمیر (الاغ) حق آن چه بفرماید حق است و به کلمات مشرکین باطل نشود” (بدیع، ص 174). 

یک جا هم قصه ی تحول و دگرگونی برادرشان را این گونه شرح می دهند: 

“و معرض بالله چون توقف نمود و از صراط لغزید و در همان حین هیکلش از قمیص انسانی (جامه ی انسانی) خارج و به جلود بهائم (پوست چهارپایان) ظاهر و مشهود گشت” (بدیع، ص 110). 

مبلغ بهایی، فاضل مازندرانی در کتاب اسرارالآثار خود ذیل کلمه ی “یحیی”، فهرستی از این القاب مودبانه ای که حضرت بهاءالله به برادرشان نثار فرموده اند را تهیه کرده اند؛ “و چون میرزا یحیی ازل در ادرنه با آثار و اعمال و گفتارهای برادر بزرگوار (حضرت بهاءالله) مخالفت ورزید و بابیان را به همین طریق مذکور باقی داشته امر و نهی می کرد … از درجه ی خود و رتبه ی اتفاق و اتحاد سقوط یافتند (چون قبلا با حضرت بهاءالله متحد و متفق بودند) و متدرجا درالواح و آثار و مرسلات صادره (از حضرت بهاءالله) به رموز و اشارات و القابی از قبیل مشرک بالله و عِجل (گوساله) و جُعَل (حشره ی موذی که در درون مدفوع حیوانات سکنی می گزیند) و طاغوت و شیطان و ابلیس و برکه ی ؟؟ خبیثه و طنین ذباب (مگس) و امثالها نامبرده شدند” (اسرار الآثار، ج5، ص 346). 

و اینها همه غیر از غیبت هایی است که حضرت بهاءالله پشت سر برادرشان کرده اند، و آبروهایی است که از او برده اند. گرچه قبلا در گفت و گوهای سایت راجع به این مسئله صحبت شده، اما اگر خواستید باز هم می شود راجع به آنها صحبت کرد، هر چند که حرف های ایشان واقعا خلاف ادب است.

تازه میرزا یحیی صبح ازل روزگاری محبوب حضرت بهاءالله بوده، و جمال مبارک ایشان را چون شمس، صاحب فیوضات می دانسته اند؛ “و قوله: بسم ربنا العلی الاعلی … دیگر آنکه جواب سائل قبل ارسال شد. معلوم است که آنچه سوال شود، جواب آن از بحر فیوضات ازلی نازل می شود (چون صبح ازل رئیس بابیان بوده و جواب سوالات باید از جانب او صادر می شده) و لکن بآن سوالات تکلیف عباد زیاد می شود. آنچه در بیان فارسی مسطور گشته من عندالله همان کافیست… چون این ایام زمان خفا است و شمس ازلی در افق جان مستور، باید همه را به حب جمع نمود” (اسرارالآثار، ج 5، ص 312، ذیل کلمه یحیی). 

ضمنا در مورد ماجرای به زندان رفتن ها و تبعید شدن های حضرت بهاءالله، و این که چقدر مشکلات ایشان “برای مردم” بوده و چقدر بابت چیزهای دیگر، قبلا در سایت گفت و گو شده است. اگر خواستید می توانید صحبت های فرید در تاریخ سه شنبه، ۲۰ فروردین ۱۳۸۷را در این آدرس ملاحظه کنید: 

http://www.bahairesearch.org/html/index.php?name=PNphpBB2&file=viewtopic…

 

farid 

شنبه، ۰۹ آذر ۱۳۸۷ 

خانم الهام 

در مورد استقامت و پایداری حضرت باب هم حتما می دانید که ایشان یک بار در شیراز تنها با خوردن یک سیلی ادعاهای خود را پس می گیرند و بر فراز منبر مسجد وکیل، به تمام مریدانشان لعنت می فرستند (تلخیص تاریخ نبیل، ص 139 – 141). یک بار دیگر هم در تبریز پس از مجلس ولیعهد، با خوردن تنها 11 ضربه ی چوب (که بر کف پای مبارک نواخته شد) از همه ی دعاوی خود توبه می کنند (کشف الغطا، ص 201 – 205). 

بد نیست برای این که معلوم شود چقدر گرفتاری های حضرت باب ناشی از انگیزه های نوع دوستانه و مردم خواهانه ی ایشان بوده یک نگاهی به احکام ایشان در کتاب “بیان” بیاندازید؛ احکامی که حضرت عبدالبهاء آنها را بدین نحو خلاصه نموده اند: “در یوم ظهور حضرت اعلی، منطوق بیان ضَرب اعناق (زدن گردن ها) و حَرق کتب و اوراق، و هدم بقاع (ویران کردن مساجد و زیارتگاه ها) و قتل عام الا من آمن و صدّق (کشتن همه به جز آنهایی که به ایشان ایمان آورده اند و تصدیقشان کرده اند) بود” (عبدالبهاء، مکاتیب، ج2، ص 266). 

حضرت باب برای این که نواقص! اسلام را مرتفع کنند، اسلام را نسخ فرمودند و احکام نورانی خودشان را جایگزین احکام اسلام کردند. چند نمونه از آن احکام متعالی این است: 

– حکم سوزاندن و نابود کردن تمامی کتب غیر امری 

بیان فارسی، ص 198: “فی حُکم محو کلّ الکتب کلّها إلا ما أنشئت أو تنشئ فی ذلک الأمر” (در حکم نابود ساختن همه ی کتاب ها – تماما- مگر آنچه درباره ی بابیت نوشته شده یا نگاشته خواهد شد). 

– حکم تدریس انحصاری کتاب بیان، و آنچه همچون علم حروف! به مطالب بیان مربوط می شود 

بیان عربی، ص 14 و 15: “لا تتعملّنّ إلا بما نزّل فى البیان أو ما تنشئ فیه من علم الحروف و ما یتفرّع على عمل البیان” (جز آنچه در بیان نازل شده یاد مگیرید! یا آنچه از علم حروف و دیگر مسائلی که در عمل به کتاب بیان به کار می آید). 

– تاراج تمام اموال و دارایی های غیر بابیان 

بیان فارسی، ص 157: “در این ظهور حلال نیست بر غیر مومنینِ به حق، آن چه ما یُنسَب به ایشان است (هر چیزی که به آنها منسوب می شود)، الا آن که داخل در ایمان گردند که آنوقت حلال می گردد بر ایشان”، 

و می گویند: “کل از کل (همه چیز از همه کس) گرفته می شود الا آن که داخل شوند در ظل دین او”. 

در کتاب بیان عربی صفحه 18 هم می فرمایند: “فلتأخذنّ من لم یدخل فى البیان ما یُنسبُ إلیهم” (پس بی گمان گرفته می شود از هر کسی که در بیان وارد نمی شود هر چه به او منسوب است). 

– حکم ازدواج اجباری پسران و دختران بالای یازده سال: 

بیان عربی، ص 38: “فلتقترننّ بینهما بعد ما قضی إحدى عشر سنة” (پس البته لازم است که پسران و دختران را با هم تزویج کنید وقتی که یازده سال از آنها گذشته باشد). 

و همین طور در لوح هیکل الدین، ص 36: “کتب علی الآباء و الأمهات ازدواج ذریّاتهنّ إن یَقدِرنَ بعد إحدى عشر سنة وإن لم یَقدِروا على من یَقدِر من أولى قرابته فی الکتاب” (بر پدران و مادران در صورت توانایی واجب است فرزندانشان را پس از یازده سالگی تزویج کنند، و اگر پدر و مادر توان این کار را نداشتند این کار بر خویشاوندانی که می توانند واجب است). 

– حکم تحریم سواری گرفتن از گاو و نوشیدن شیر خر و بازی با تخم مرغ 

بیان عربی ص 49 “لا ترکبنّ البقر و لا تحملنّ علیه من شیئ … و لا تشربنّ لبن الحمیر … و لا ترکبنّ الحیوان إلا و أنتم باللجام و الرّکاب لترکبون … و لا تضربنّ البیضة على شیئ یضیّع ما فیه قبل أن یطبخ” (سوار گاو نشوید و بر آن حیوان چیزی بار نکنید … شیر الاغ ننوشید … سوار هیچ حیوانی نشوید مگر با افسار و رکاب باشید … تخم مرغ را به چیزی نزنید که محتویات آن پیش از پخته شدن آن خراب می شود). 

 

farid 

شنبه، ۰۹ آذر ۱۳۸۷ 

خانم الهام 

دوستان بهایی شما شاید واقعا آدم های محترمی باشند، به دیگران مهربانی کنند، دروغ نگویند، مودبانه سخن بگویند و سعی کنند در روابط خود به دیگران احترام بگذارند. اما هیچ یک از اینها نمی تواند خبر از صدق یک آیین بدهد. شما در میان بودایی ها، هندوها، و کسانی که به هیچ دینی اعتقادی ندارند هم می توانید افراد فرزانه ای پیدا کنید که مهربانند و سعی می کنند به بشریت خدمت کنند. اگر صحبت از فداکاری در راه ایمان و عقیده می شود، مطمئن باشید که در میان هندوها هم افراد معتقدی هستند که حاضرند در راه دینشان از خودگذشتگی به خرج دهند. حتما از فداکاری های گروه های مارکسیستی – کسانی که اصلا اعتقادی به خدا نداشتند – در راه رهایی بشر و برقراری عدالت اقتصادی مطلعید. حتما از جان فشانی های انقلابیون نام آور امریکای جنوبی شنیده اید. حتما شنیده اید که مارکسیست های زمان شاه در همین ایران خودمان چگونه سختی های زندان را تحمل می کردند، و در راه ایده هایشان حتی تا پای جان می رفتند. اما این ها هیچ یک نشان از راستی مرام آنها نمی شود. اعتقاد به یک آیین مسئله ی انتخاب میان لباس های گوناگون نیست که هر گاه از یکی خسته شدیم، آنرا به کناری بگذاریم و دیگری را به تن کنیم. اعتقاد به یک آیین مسئله سعادت و شقاوت ابدی ماست. می توانیم در آن جدی نباشیم؟ 

 

ستاره 

شنبه، ۰۹ آذر ۱۳۸۷ 

سلام رفقا، خوبین؟ بابا بازم گرد و خاک کردین که… اما جوابتون خداییش ایول داشت، امیدوارم الی خانوم (الهام خانوم) این بار جووابشونو درست و حسابی گرفته باشن، دیگه از متلک پتلک هم خبری نبود دیگه، این می شه پژوهش. 

قلب اینکه مادمازل سونیا هم مقالشونو بذارن و این تاپیک حسابی درهم بشه، من بقیه مقالمو می ذارم تا رفقا دیگه دلگیر نشن. 

تا تهش، همش، تا آخر آخرش، بخونین و نظر بدین. 

 

ستاره 

شنبه، ۰۹ آذر ۱۳۸۷ 

از بخش پنجم، یه شومارش اومد. اینم بقیش: 

2- اما آنچه در ادامه از روش محقق محترم و فرزانه انتظار می رفت، ترجمه اشتباه و ابراز و القای عقاید شخصی در روایات اسلامی است، فرموده اند: 

” (دراحادیث است که دریوم ظهورموعوداسلام گروهی خواهندآمد که معانی آیات اول سورهء حدید وسورهءتوحید را که مربوط به الوهیت است خواهندفهمید.) (اصول کافی،ج1،ص123) ” 

قبل از پرداختن به اصل حدیث، باید عرض کنم که طبق روش خود شما، شما نباید به کتبی که قبول ندارید استنناد کنید! اگر کافی را می پذیرید، باید تمامی احادیث آن را بپذیرید و روایات خاتمیت را با دیده جان قبول کنید. 

اما مناسب است به روایتی که دیریست عزیزان بهایی به آن استناد می جویند نیز اشارتی صورت بپذیرد: 

این روایت به شرح زیر است: 

از امام سجاد(ع) نقل شده که فرمودند: 

إنّ الله عزوجلّ علم أنَّه یکون فی آخر الزّمان أقوام مُتعمِّقون، فأنزل الله تعالى (قُل هو اللهُ احدٌ)الآیات من سورة الحدید إلى قوله (وهو علیمٌ بذات الصّدور)، فمن رام وراء ذلک فقد هلک (الکافى، ج1، ص91; التوحید، ص283.) 

همانا خداوند عزوجلّ علم داشت که در آخرالزمان اقوام تعمّق کننده اى خواهند بود. پس (قل هو الله أحد) (سوره توحید) و آیات نخست سوره حدید تا آیه (و او به آن چه در دل سینه ها وجود دارد، داناست) را نازل کرد، پس کسى که از این آیات فراتر رفت، هلاک شده است 

با قطع نظر از وضعیت سند حدیث، ظاهرا گروهی را اصرار بر این است که مفهوم این حدیث، از متعمّقان تمجید مى کند و لذا خود را بر آنان تطبیق مى کنند و در نتیجه، حدیث را تأییدى بر آراء خود و بعضا ردّى بر منتقدان مى دانند. اما به صورت بسیار خلاصه لازم است به چند نکته زیر تنها اشاره شود: 

تعمّق در لغت 

(تعمّق) مصدر باب تفعل از ماده(عمق) است. ابن فارس مى گوید: (عُمق) وقتى صفت راه باشد، به معناى بُعد است و هنگامى که صفت چاه باشد، به معناى طول داخل چاه است. (معجم مقاییس اللغة، ج4، ص144، ماده (عمق) ) خلیل بن احمد، ابن اثیر و ابن منظور گفته اند که ماده (عمق) وقتى به باب تفعّل مى رود، به معناى مبالغه و افراط به کار مى رود: (المتعمِّق: المبالغ فی الأمر المتشدِّد فیه، الذى یطلب أقصى غایتة). (النهایة، ج3، ص299; لسان العرب، ج10، ص271; ترتیب کتاب العین، ص579.) 

تعمّق در احادیث 

براى فهم درست معناى سخن هر گوینده اى باید با زبان، فرهنگ و اصطلاحات او آشنا بود. بنابراین این که در زبان فارسى تعمّق به معناى تفکّر و تأمّل، و امرى مثبت تلقى مى شود، نمى تواند دلیل آن باشد که این واژه در احادیث هم به همین معناست. 

به منظور فهم معناى تعمّق در حدیث مورد بحث لازم است به احادیثى که در آن ها کلمه تعمّق به کار رفته است مراجعه کرد. با بررسى این احادیث مى توان معناى تعمّق را در فرهنگ احادیث استنباط کرد. قدر جامع همه این احادیث این است که در فرهنگ معصومان(ع) که هماهنگ با لغت عربى اصیل است، تعمّق به معناى افراط در کارى و خارج شدن از حدّ اعتدال است. 

از امیرالمؤمنین(ع): 

• الکفر علی أربع دعائم: على التعمّق… فمن تَعَمِّقَ لم یُنِبْ إلى الحق (نهج البلاغه، حکمت31; کافى، ج2، ص392.) 

کفر بر چهار ستون پایدار است: بر تعمّق… پس آن که تعمّق کرد به حق باز نگشت. 

حدیث، ضمن بیان خطر تعمّق، مردم را از تعمّق برحذر مى دارند و آن را شدیداً مذمت مى کنند. 

 

حدیث پیامبر اکرم(ص) 

• إنّ أقواماً یتعمّقون فى الدین یمرقون منه کما یمرق السهم من الرمیة (مسند ابن حنبل، ج4، ص318.) 

همانا اقوامى در دین تعمّق مى کنند، آنان از دین خارج مى شوند، همان طور که تیر از چله کمان خارج مى شود. 

حدیث خروج از دین را یکى از خطرهاى تعمّق دانسته و نسبت به آن هشدار داده است. 

برخی احادیث از تعمّق در اعمال و تکالیف شرعى نهى مى کنند و مردم را از این کار بر حذر مى دارند; براى مثال امام موسى کاظم(ع) مى فرمایند: (لاتعمّق فى الوضوء). (وسائل الشیعه، ج1، ص334.) شیخ حرّ عاملى براى این احادیث بابى تحت عنوان (استصحاب صفق الوجه بالماء قلیلاً عند الوضوء، وکراهة المبالغة فى الضرب، والتعمّق فى الوضوء) گشوده است.( همان) در این احادیث، تعمّق به معناى افراط در وضو گرفتن و وسواس گرى است. این معنا با معناى لغوى کاملاً هماهنگ است، زیرا تعمّق در لغت به معناى افراط و مبالغه است. از پیامبر اکرم(ص) حدیثى نقل شده است که در آن حکمت ترک تعمّق در دین و احکام دین بیان شده است: 

إیّاکم والتعمّق فی الدین! فإنّ الله قد جعله سهلاً; فخذوا منه ماتطیقون; (کنز العمال، ج3، ص35.) از تعمّق در دین برحذر باشید، زیرا خداوند دین را آسان قرار داده است; پس از دین هر آنچه را در توان شماست، اخذ کنید. 

اشاره به برخی احادیث هم خالی از لطف نیست که تعمّق در معرفت خدا را بى فایده مى دانند. 

از امام على(ع) نقل شده است که فرمودند: 

• غایة کلُّ متعمَّق فى معرفة الخالق سبحانه الاعتراف بالقصور عن إدراکها; (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج20، ص292.) 

نهایت کار هرکسى که در معرفت آفریدگار سبحان تعمّق مى کند، اعتراف به ناتوانى از ادراک معرفت آفریدگار است. 

مقصود اصلى این که قطع نظر از مصداق تعمّق کنندگان، تعمّق در فرهنگ احادیث، افراط کردن و خارج شدن از حدّ و وارد شدن در منطقه ممنوع است و در احادیث به عنوان امرى مذموم، بلکه خطرناک مطرح و از آن نهى شده است. بنابراین، نباید حدیث (اقوام متعمّقون) را دلیلى بر تأیید گروهی خاص ذکر کرد و از آن به عنوان دلیلى در رد مخالفانشان سود جست. 

در عین حال قرائن داخلى حدیث هم گویاى این است که حدیث در مذمت أقوام متعمّق صادر شده است. در حدیث آمده است: خداوند چون مى دانست در آخرالزمان گروه هاى تعمّق کننده اى ظهور خواهند کرد، سوره توحید و اوایل سوره حدید را نازل کرد. پس کسى که از این آیات فراتر رود، هلاک خواهد شد: (فمن رام وراء ذلک فقد هلک). اگر حدیث در مقام تحسین و تمجید تعمّق بود، نباید در آن این تعبیر به کار مى رفت. 

معناى حدیث این است که چون در آخرالزمان عده اى در ذات و صفات خدا تعمّق و افراط خواهند کرد و از حدود مجاز خارج خواهند شد، خداوند براى جلوگیرى از کار آنان حدى معیّن کرد که آنان از آن حدّ تجاوز نکنند. این حدّ آیاتى از قرآن است که در حدیث مشخص شده است. پس کسى که از این حدّ تجاوز کند و در واقع، از مرحله تفکّر مجاز وارد تعمّق غیر مجاز شود، هلاک خواهد شد. بنابراین، آیات مذکور براى جلوگیرى از تعمّق و افراط نازل شده نه براى تشویق به تعمّق. به دیگر سخن، خروج از محدوده آیات مذکور، همان تعمّق است، لذا همان اثرى که در احادیث دیگر براى تعمّق ذکر شده، در این حدیث براى تجاوز از حدّ آیات ذکر شده است; یعنى هلاکت، کفر و گمراهى. بدین سان، پیام اصلى حدیث، پیام احادیث بسیارى است که از تفکّر در ذات و صفات خدا نهى کرده و آن را موجب هلاکت و گمراهى دانسته اند. 

تعبیر (فى آخرالزمان اقوام متعمّقون) نیز مؤید این است که حدیث در مقام مذمت است، زیرا معمولاً تعبیر (آخرالزمان) در احادیث به منظور مذمت به کار میرود، نه مدح و تحسین. 

 

ستاره 

شنبه، ۰۹ آذر ۱۳۸۷ 

3- بخشی دیگر از مقاله و دیگر ادعای ایشان: 

” واین که دردورهء کودکی فقط دو حرف آن توسط انبیاء آشکارشد، وبا ظهورموعود، همهء 27 حرف آشکارخواهدشد، مُثبِت این حقیقت است. ” 

حدیث چنین است که قائم همه بیست و هفت حرف را در بین مردم منتشر میکند، آیا به راستی حضرت باب ( که بنا به ادعای شما قائم موعود اسلام است)، در بین مردم این علم را منتشر کرد؟ اگر چنین است بعد از ظهور باب دیگر علم باید به تمامی منتشر شده باشد. پس آیین بهایی چه مطلبی علمی جدیدی ارائه کرده است؟ 

 

ستاره 

شنبه، ۰۹ آذر ۱۳۸۷ 

4- انتهای مقاله: 

“بیان مزبورازکتاب بدیع با توجه به قبل وبعدآن،وبا توجه به این که توضیح بیانات حضرت باب می باشد، ازمنظربهائی حقایق دیگری را هم شامل است که دراینجا فرصت پرداختن به آن نیست. خود دوست عزیزی که سؤال کرده اند باید زحمت آن رابکشند” 

مطالعه شد و پس از بررسی دقیق، ارتباطی بین دوران کودکی بشر و رتبه نبوت وجود نداشت که در بالا نیز مفصلا توضیح داده شد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

14 − 6 =