پاسخی به “همه پنداشتند اما یکی فکر نکرد شاید…”

0 898

مقاله ی پیش رو توجیهاتی که بهائیان در اثبات و حقانیت دیانت بهائی به آن چنگ می زنند، را به اختصار بررسی می کند و به موضوعاتی از قبیل ادعاهای متفاوت جناب باب، رابطه ی بزرگان بهائی و  سران استکبار، تخریب اماکن بهائیان و نزاع های خانوادگی پیشوایان بهائی می پردازد.

 

چند روز قبل ایمیلی از یکی کاربران برای سایت ارسال شد که حاوی یکی از مقالات سایت “نگاه” با عنوان “همه پنداشتند اما یکی فکر نکرد شاید…” بود.دوستی پاسخی داده بودکه حاوی نکات جالبی بود.متن آن را که با همان قالب نگاشته شده در زیر می توانید ملاحظه فرمایید:

امروز صبح یک ایمیل (یا به قول فرهنگستان ادب فارسی، “رایانامه”) جالبی دستم رسید که دریغ دیدم دوستان را از پاسخ به آن محروم نمایم:

“دستم بوی گل می‌داد؛ مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند؛ امّا هیچ کس فکر نکرد که شاید من گلی کاشته باشم !ارنستو چه‌گوآرا“.

بی‌اختیار یاد گفتگوهای فراوان میان مسلمانان و بهائیان در سایت بهائی پژوهی افتادم. نگاهی بیندازیم، شاید بتوان به نحو دیگری هم اندیشید:

در پاسخ این سوال مردم از آن ها درباره انگیزه ادعاهای متعدد باب شامل بابیت و قائمیت و مظهریت و نبوت و … بهائیان چنین تعلیل کردند که از فضل بی‌پایان خداوند است که خورشید را امر می‌فرماید از افقی طلوع کند که زمین اندک اندک گرم شود تا تحمل شدت گرمای خورشید  در میانه ی آسمان را داشته باشد و حضرت باب نیز اگر از ابتدا ماموریت الهی‌اش را که مظهریت باشد مطرح می‌فرمود، احدی تحمل آن را نداشت؛ همان طور که حضرت محمد صلی الله علیه و آله نیز سه سال صبر کرد تا بیان ماموریت فرمود و سپس به تدریج امرش را گسترش داد؛ همان طور که حضرت مسیح حواریون را یک به یک انتخاب کرد تا بتواند آنها را تحت تعلیم گیرد و تدریجا ماموریت خود را آشکار سازد. کسی فکر نکرد که شاید او که ابتدا ادعای بابیت کرد و سپس مهدویت و سپس قائمیت و سپس مظهریت و سپس الوهیت، نشان از این دارد که او از طرف خداوند نیامده است، چنان چه هیچ کدام از پیامبران این گونه نبوده اند که ادعای خود را تغییر دهند؛ همان طور که پیامبر اسلام نیز از ابتدا ادعای پیامبری فرمودند و سه سال دعوت خود را علنی نکردند، نه این که در آن سه سال ادعای دیگری کرده باشند و سپس ادعای پیامبری! بهائیان در مورد قائمیت حضرت باب گفتند او همان موعود محبوبی است که قرن ها در انتظارش روزشماری می کنید و به یادش از جای برمی خیزید؛ در حالی که او آمده و به انتظار شما پایان داده است؛ اما یکی نگفت که ادعایی که باب در شب بعثت کرده و در سورة الملک که قسمتی از تفسیر سوره یوسف به قلم خویش نگاشته، تنها ادعای بابیت امام زمان است، نه ادعای قائمیت! (این حقیقتی است که در کتاب رحیق مختوم اثر جناب اشراق خاوری نیز نقل شده است) بهائیان در مورد تعریف کردن حضرت بهاءالله از ملکه انگلیس در لوح ملکه گویند که شاید ملکه در سپردن امور به دست جمهور و لغو برده‌داری در جهت اراده ی الهی حرکت کرده و مورد تایید حق تعالی قرار گرفته باشد؛ اما کسی پاسخ نداد که تعریف و تمجید از ملکه دولت انگلیس که در آن زمان آن همه ظلم و جور کرده و کشورهای زیادی را تحت استعمار خود گرفته و هستی آن ها را به باد داده و ثروت هایشان را ربوده بود، چه معنایی می تواند داشته باشد؟!
بهائیان ایران در مورد راهی که می‌روند گویند که شاید به همان بهشتی منتهی شود که مسلمانان مشتاقش هستند؛ امّا یکی فکر نکرد که راهی که کج راهه است، انسان را از بهشت دور می کند، نه نزدیک!
بهائیان در مورد حظیرةالقدس ویران شده گویند که این مکان فاقد هر گونه وسائل جاسوسی یا مدارک و اسناد وطن‌فروشی بوده و از مراکز عبادی بود و محل اجتماعات روحانی است؛ جایی برای صحبت‌های معنوی و رسیدن به سرمنزل مقصودی که جز ساحت خدای نباشد؛ اما آیا یکی از آنان فکر نکرد که وقتی نمی توان الهی بودن و از طرف خدا آمدن جناب بهاءالله را نشان داد، چگونه می توان از حظیرة القدس به عنوان عبادتگاهی که ما را به ساحت خداوند رهنمون سازد، دم زد؟
بهائیان در مورد تخریب قبرستان هایشان که به نوعی هویت بهائیان است، گویند اینان گروهی انسان بودند که به کسی بدی نکردند، مال کسی را نخوردند، در جهت نیک خواهی و نوع دوستی قدم برداشته و راهی دیار ابدی شدند؛ اما وقتی به آنان گفته شد که تردیدی نیست که ظلم، ظلم است و همگان از آن بیزارند و یادمان نرود که باید تمام مظاهر ظلم را مورد نفی قرار دهیم. اگر کسی حقیقتا در پی عدالت است، ظلم و بی عدالتی را در مورد هر کسی چه بهائی و چه غیر بهائی محکوم می کند؛ اما آیا پیشوایان بهائی نیز این گونه بوده اند؟ جناب بهاالله که در زمان خود برای امپراطور روس -الکساندر نیکلاویچ دوم- که رفتارش نمونه ظلم و بی عدالتی بود، دعا کرده و او را در مقامی نشاندند که تنها علم خدا به آن احاطه دارد(1)، در حالی که این فرد در سرکوبی جنبش مردم تحت استعمار و اسارتش، از لهستان گرفته تا لیتوانی و بلاروس و اوکراین، ظالمانه ترین عملکردها را در صفحات تاریخ از خود بر جای گذاشته است(2).
بهائیان در مورد ادعای خدایی بهاءالله می گویند بیایید ببینیم او چه گفته و چه راه حلـی برای مشکلات جهان ارائه داده، شاید همان کسی باشد که باید زمین را پر از عدل و داد کند، شاید همان کسی باشد که خداوند به کمک ما فرستاده تا از فلاکت و نخوت و چند دستگی رهایی مان دهد و به سوی وحدت رهنمون مان سازد؛ اما یکی از آنان فکر نکرد که این مطالب پاسخ ادعای خدایی او نیست و از این گذشته کسی که با برادر و خواهرش دچار اختلاف و نزاع بوده و نتوانسته آن را از بین ببرد چطور می تواند دیگران را از اختلاف و نخوت و چند دستگی رهایی بخشد؟! کسی که نتوانسته در بین اعضای جامعه ی کوچک خانواده اش وحدت آفرین باشد، چگونه خواهد توانست جامعه بزرگ جهانی را به سوی وحدت رهنمون گردد؟!
اما وقتی به انتهای ایمیل رسیدم، مناسب دیدم پاسخ این مطالب را در دو بیت شعر زیر نیز به بیاورم:

گر پاکدلانید چرا فحش بگویید؟
گر با همه یارید چرا طرد نمایید؟
گر برگ درختید پر از میوه طوبی!
این فصل خزان چیست که در عائله دارید؟

لازم به توضیح است که در مصراع اول به فحش هایی که میان حضرت عبدالبهاء و برادرشان محمد علی افندی و هم چنین ناسزاهایی که حضرت بهاءالله به مخالفان خود و شیعیان داده اند، اشاره شده است.

در مصراع دوم نیز به مسئله ی طرد اشاره شده است؛ کسی که بهائیان او را طرد روحانی می نمایند، دیگر سلام و کلام با او جائز نیست!

در بیت دوم و مصراع چهارم نیز به تفرقه هایی که در عائله جناب بهاءالله پدید آمده، اشاره شده است. همان طور که اطلاع دارید، اولین تفرقه میان ایشان و برادرشان جناب میرزا یحیی نوری ملقب به صبح ازل پدید آمد و آنان ازلی شدند و اینان بهائی. پس از ایشان تفرقه ی دیگری که پدید آمد، میان دو فرزند ایشان بود که طبق وصیت جناب بهاءالله، جناب عبدالبهاء و پس از او برادرش محمد علی افندی جانشین ایشان بودند، ولی میان دو برادر اختلاف افتاد و به همدیگر ناسزاهایی گفتند و یک گروه ثابتین شدند و گروه دیگر ناقضین. پس از ایشان نیز باز هم این خزان ادامه یافت! افرادی که به عبدالبهاء پیوسته و از محمد علی افندی بریده بودند، عده ای رهبری شوقی افندی نوه ی جناب بهاءالله را قبول نکرده و چندین دسته شدند، و پس از جناب شوقی افندی نیز باز گروهی جدا گشتند و بیت العدل را قبول نکرده و گفتند که طبق نصوص، بیت العدلی که مورد نظر رهبران بهائی است، باید دارای ولی امر باشد و مشروعیت آن را زیر سؤال بردند و به رهبری یکی از ایادیان امر الله جناب میسون ریمی پیوستند. هم اکنون نیز فرقه های مختلفی را در میان بهائیان دنیا می توان ملاحظه نمود.

راست گفته اند: کسی را که خوابیده می توان بیدار کرد، اما کسی که خود را به خواب زده نمی توان، کاش حق جویان، در آنچه به قلم آمد، بیندیشند، امید که از خواب غفلت بیدار شوند، البته اگر خودشان را به خواب نزده باشند!

و درود بر آن که از هدایت پیروی کرد…

 

پانویس:

(1)  

 قرن بدیع ، ص ۲۲۷

(2)  

http://en.wikipedia.org/wiki/Alexander_II_Nikolaevich
http://en.wikipedia.org/wiki/January_Uprising

 

ejt

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

هشت − 1 =