معصومی تهرانی، ادیب مسعودی دیگر

0 707

گردانندگان بهائیت برای حصول به مقاصد تبلیغی خود از ترفندهای مختلفی استفاده می نمایند. اعترافات یک مبلغ مشهور بهائیت که در اواخر عمر از آنها برگشته است شاهد این مدعا است . ادیب مسعودی از مبلغین بنام بهائی پس از سال ها خدمت به بهائیت، دچار تردید و ندامت شده و بعد از تحقیق و تفکر به دین اسلام باز می‌گردد. او در شرح داستان زندگی اش اذعان دارد که به دلائل مالی و شهرت طلبی به بهائیت روی آورده است و از ترس جانش سال ها به خدمت در بهائیت در سطوح مختلف پرداخته‌است. او بیان می‌کند که از نظر علمی در مرتبه بالایی در تشیع نبوده‌است ولی بهائیان اورا بزرگ جلوه داده وبرای استفاده ی ابزاری از او با جعل مقامات علمی، استفاده های تبلیغی فراوانی را از او برده اند. امروز شاهد این مطلب هستیم که تاریخ تکرار می‌شود.تشکیلات بهائی فرد گمنامی به نام معصومی تهرانی را به همان شیوه قدیمی به دام انداخته و از ناآگاهی و شهرت طلبی او بهره برده‌ تا با بزرگ جلوه دادن او ،به اجرای مقاصد تبلیغی خود دست بیابند.

در این نوشته، تشابه فوق با جزئیات بیشتری مورد بررسی قرار گرفته‌است. ادیب مسعودی مبلغ بهائی که در سده گذشته به شهرت رسید، سرگذشتی بسیار شبیه به آقای معصومی‌تهرانی دارد. غلامعباس گودرزی فرزند ملاحسین قلی معروف به ادیب مسعودی در سال 1300 متولد شد. او کشاورزی بود که فئودال های منطقه حق او و خانواده اش را خورده و به اسم دین آنها را چپاول می‌کردند.اعمال فئودالها اهل ده را نسبت به دین بدبین کرده بود.. او از شدت فقر در محله ای در چهار کیلومتری بروجرد زندگی می‌کرد پدرش بدلیل شدت فقر، خود را از بام خانه ای به پایین پرت کرد. فئودال ها که با آخوند های درباری ارتباط داشتند ، مخالفین خود را درشرایط بسیار سخت قرار میدادند وانواع شکنجه ها را در مورد آنان روا می داشتند تا بقیه به فکر مخالفت نیفتند .ادیب در دوران جوانی در درس آیت الله بروجردی، مرجع دینی شیعیان که تازه از نجف به بروجرد برگشته بود شرکت کرد. وقتی او پس ازمدتی به ده باز گشت متوجه شد که میرزا هدایت الله ملای ده وفات کرده است .

اهالی ده به اوپیشنهاد کردندکه با توجه به اینکه معمم است وظیفه ی میرزا هدایت الله را به عنوان ملای ده به عهده بگیرد. او نقل می‌کند با وجودی که من یک روضه خوان ساده بودم مرا بعنوان ملای دوازده ده انتخاب کردند ولی به دلیل فقرموجود در این دهات ، مردم پولی به من به عنوان دستمزد نمی دادند. ادیب مسعودی پس از مدتی فعالیت بدلیل حمایت از زارعین منطقه مورد خشم ملاکین و ملایان درباری قرارگرفته واو را بعنوان یک کمونیست معرفی می کنند( با اینکه او از کمونیست هیچ اطلاعی نداشت.)و شبانگاه خانه او را سنگ باران کرده و او مجبورمی شود تا شبانه با خانواده اش به بروجرد فرار کند. در بروجرد با خانواده ی خود در اتاق کوچکی زندگی و با گرسنگی دست و پنجه نرم می‌کرد. یک شب فردی ناشناس در حالیکه صورت خود را بسته بود در زد و پاکتی را به دست او داد ورفت. در پاکت هفتصد تومان که در آن زمان پول زیادی بود قرار داشت در نامه ای که داخل پاکت گذاشته شده بوداین پیام داده شده بود ” ما دیدیم مسلمین تورا مورد اذیت قرار می دهند، لذا به عنوان دستی از غیب ، کمکت کردیم ” یک ماه بعد باز هم همان مرد چهره پوشیده به درب منزل آمد. وهمان جریان تکرار شد . در ماه سوم فرد ناشناس چهره ی خود را گشود وادیب متوجه شد که او محمود مطلق است .

محمود مطلق، یک یهودی بود که خود را بهایی معرفی میکرد و پدرش برای او وهمه ی برادرانش اسامی اسلامی گذاشته بود. محمود گفت ما بهایی هستیم و به داد درماندگان می‌رسیم.او گفت در ده شایع شده است که تو بی دین هستی ومردم می خواهند ترا بکشند زودباش فرار کن و با لباس و عمامه ات به آدرسی که می دهم برو. ادیب از شدت ترس خانواده اش را در بروجرد گذاشت و به آدرس یاد شده در تهران رفت . او بعدا فهمید آدرس متعلق به احمد مطلق، برادر محمود، ‌است. وقتی به محل رسید، همه ی افراد بهائی منتظرش بودند واو را مورد احترام فراوان قرار دادند آنها اورا عیسی مسیح و روح الامین خواندند وبوسه بر پای اوزدند. برای او یک لباس زیبا از آن لباسهائی که معمولا” علمای بزرگ می پوشند ، و یک دست کت و شلوارآوردند. سپس به محفل ملی بهائیان ایران دعوت شد .احمد مطلق به او گفت که هر چه به تو گفتند، بگو بله، صحیح است. او وقتی به محفل رفت حرف هائی را به او یاد دادند ازجمله اینکه مسلمانان و غیره چه ظلم هایی به او روا داشته اند. حتی به او القا کردند که بگوید از نظر علمی در حدی است که بعد از آقای بروجردی قرار بود او مرجع شیعیان بشود. به او یاد دادند که بگوید که در محضر درسش دویست نفر شرکت داشته اند. هر چه خواست بگوید نه، اینطور نیستومن یک روضه خوان ساده ای بیشتر نبودم، مطلق به او می‌گفت ساکت باش مگر از جانت سیر شده ای. به هر ترتیب او را نماینده آقای بروجردی معرفی ‌کرده و و در شهر ها ‌گرداندند.. جالب اینجاست که ادیب مسعودی قبل از این اتفاقات به بطلان بهائیت پی برده وچندین کتاب در رد بهائیت از جمله کتاب کشف الحیل را خوانده بود و بهائیت را آئینی گمراه می دانست. ولی فشار فقروتنگدستی وترس آز آینده او را به این مسیر انداخته بود.او بیان می داشت که مبلغین زیادی مانند سید عباس علوی، عبدالحمید اشراق خاوری، اسد الله فاضل مازندرانی و صدر الصدور اصفهانی همه از فقر به دامن بهائیت گریخته اند.

تمام این مطالب ذکر شده برگرفته از خاطرات اوست که در مصاحبه ای در” تارنمای شبکه جهانی” بیان کرده‌است. او با تبلیغات گسترده ی بهائیان به سرعت به مراتب بالایی در بهائیت رسید و با شورای مرکزی بهائیان در حیفا (بیت العدل) ارتباط برقرار کرد و مورد عنایت آنان قرار گرفت . اومدتی سرپرستی کلاسهای درس اخلاق تهران را بر عهده داشت و از طرف لجنه ی تزئید معلومات به سرپرستی اداره ی کلاس های نظراجمالی منصوب شد. او همچنین درجلسه شورای مبلغین که ازطرف لجنه نشرنفحات الله تا سیس شده بود شرکت و با مبلغین سرشناس نشست وبرخاست داشت او دارای بیوت تبلیغی مختلف بود ومردم را به بهائیت دعوت می‌کرد. از طرفی درجلسات انجمن ادبی نیز شرکت می کرد وجهت انجام ماموریت های تبلیغی به شهرستانهای مختلف سفر می‌کرد و به عنوان مبلغ معروف بهائی همنشین عباس علوی، محمدعلی فیضی ، فنا نا پذیر، اشراق خاوری و غیره بود. محفل بهائیان ایران از او با نامهای مختلف از جمله خادم برازنده، نفس جلیل، ناشرنفحات الله، یارموفق روحانی و …مورد خطاب قرار میداد. نمونه دیگر عبا بدوشی بنام عبدالحمید معصومی تهرانی است که با همین شیوه از ضعف علمی وفقر وشهرت طلبی اش سوء استفاده شده وآیت الله اش خوانده اند وبهائیان از او به عنوان ابزار ی برای کارهای تبلیغی خود استفاده میکنند.

او چنانچه از سایتش معلوم است ،در کمال فقر علمی نسبت به اسلام است وحتی از معروفترین آیات قرآنی بی اطلاع است .در حال حاضر ما شاهد تکرار تاریخ هستیم .به ناگاه بهائیان او را به عنوان آیت الله معرفی کرده و حرکات و اعمالش نقل مجالس می گردد. ادعا های مختلف او از جمله اخذ درجه ی اجتهاد فاقد مدارک و مستندات لازم است. تنها مسئله مشخص هنر خطاطی اوست، که همان نیز باعث معروفیت او شده‌است. او خود می‌گوید که از بهائیت هیچ اطلاعی ندارد و از بهائیانی که (معلوم نیست برای چه دلیلی) به دیدن او رفته‌اند بدون مقدمه می پرسد که آیا بهائیان به خدا ی واحد اعتقاد دارند یا خیر.؟ آنگاه معلوم نیست از کجا به ناگاه جمله ای از کتاب اقدس (کتب مقدس بهائیان)را یافته و خطاطی کرده‌است و سپس به گفته خودش، به بیت العدل “اعظم!” اهداء کرده‌است..حال جای تفکر دارد که کسی که از اعتقادات اولیه ی بهائیان بی خبر است ، چگونه به چنین درجه معرفتی دست پیدا کرده‌است،. و جالب تر این که می‌گوید به علت مشکل مالی نتوانسته است که کل کتاب اقدس را تذهیب کند و به همین یک جمله اکتفا کرده‌است. از طرف دیگر او دفاتری در لندن و امارات داردودر آنجا به نمایش آثارش می پردازد. که جمع این تناقض ها ،کار را برای افراد اهل تحقیق مشکل می‌کند. او به ناگاه در تمام مجالس مرتبط به بهائیان شرکت می‌کند و عکس می‌گیرد و در مصاحبه های تلویزیونی به دفاع از بهائیان سخن می‌گوید. در وبسایت وصفحه ی فیس بوکش از مقامات خود سخن می گوید.

از طرف دیگر تمام بهائیان از او به عنوان یک مرجع عالی قدر نام می‌برند وبه ناگاه افراد جور وناجور از نقاط مختلف جهان از او تقدیر به عمل می آورند ، انگار سال ها است که فرد شناخته شده ای در سطح جهانی بوده‌است. اینجا ست که ناخودآگاه برای هر عاقلی این تشبیه تداعی می‌شود که او معصومی‌تهرانی است یا ادیب مسعودی ثانی در زمان حاضر. امید است روزی معصومی تهرانی نیز مثل ادیب مسعودی لب به اعتراف بگشاید واز جریانات پشت پرده همگان را مطلع نماید.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

پنج × دو =